صفحه 10 از 27 نخستنخست ... 6789101112131420 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 91 تا 100 , از مجموع 266

موضوع: اشعار و زندگينامه ی وحشــي بافقـــي

  1. #91
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 91

    پر گشت دل از راز نهاني كه مرا هست
    نامحرم راز است زباني كه مرا هست
    با كس نتوان گفتن و پنهان نتوان داشت
    از درد همين است فغاني كه مرا هست
    اي دل سپري ساز ز پولاد صبوري
    با عربده سخت كماني كه مرا هست
    مشهور جهان ساخت بر آواز عزيزش
    در كوي تو رسواي جهاني كه مرا هست
    بادي است كه با بوي تو يك بار نياميخت
    اين محرم پيغام رساني كه مرا هست
    محروم كن گردنم از طوق دگرها
    از داغ وفاي تو نشاني كه مرا هسته
    يك خنده رسمي ز تو ننهاده ذخيره
    اين چشم به حسرت نگراني كه مرا هست
    زايل نكند چين جبين و نگه چشم
    بر لطف نهان تو گماني كه مرا هست
    وحشي تو بده جان كه نيايد به عيادت
    اين يار خوش قاعده داني كه مرا هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #92
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض



    غزل 92

    مي نمايد چند روزي شد كه آزاريت هست
    غالبا دل در كف چون خود ستمكاريت هست
    چوني از شاخ گلت رنگي و بويي مي رسد
    يا به اين خوش مي كني خاطر كه گلزاريت هست
    در گلستاني چو شاخ گل نمي جنبي ز جا
    مي توان دانست كاندر پاي دل خاريت هست
    عشقبازان رازداران همند از من مپوش
    همچو من بي عزتي يا قدر و مقداريت هست
    در طلسم دوستي كاندر تواش تاثير نيست
    نسخه ها دارم اشارت كن اگر كاريت هست
    چاره خود كن اگر بيچاره سوزي همچو توست
    واي بر جان تو گر مانند تو ياريت هست
    بار حرمان بر نتابد خاطر نازك دلان
    عمر من بر جان وحشي نه اگر باريت است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #93
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض



    غزل 93




    بردری ز آمد شد بسیار آزاریم هست
    گر خدا صبری دهد اندیشه کاریم هست
    صبر در می‌بندند اما نیستم ایمن ز شوق
    خانه‌ی پر رخنه‌ی کوتاه دیواریم هست
    گر شود ناچار و دندان بر جگر باید نهاد
    چاره خود کرده‌ام جان جگر خواریم هست
    کی گریزم از درت اما ز من غافل مباش
    گر توام خواهی که بفروشی خریداریم هست
    گر چه ناید بنده‌ای چون من به کار کس ولی
    نقش دیوارم ولیکن پای رفتاریم هست
    جز در دولتسرای وصل تو هر جا روم
    در حسابی هستم و قدری و مقداریم هست
    حرمت من گر نداری حرمت عشقم بدار
    خود اگر هیچم دل و طبع وفا داریم هست
    کوری چشم رقیبان زان گلستان امید
    نیست گر دامان پر گل ، چشم پرخاریم هست
    وحشی اظهار وفا کردست خون او مریز
    ور مدد خواهی به خون ، دست آشنا یاریم هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #94
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 94

    قرعه دولت زدم ، یاری و اقبال هست
    خوبی و فرخندگی جمله در این فال هست
    حال نکو بگذرد، بخت مددها کند
    طالع خود دیده‌ام، شاهد این حال هست
    داد منجم نوید، گفت که با اخترت
    ذلت پارینه رفت ، عزت امسال هست
    داد مریض مرا مژده‌ی صحت طبیب
    گرچه هنوز اندکی مضطرب احوال هست
    طایر اقبال من شهپر دولت دماند
    رخصت پرواز نیست ورنه پر وبال هست
    بخت ز دنبال چشم اشک مرا پاک کرد
    مژده که این گریه را خنده ز دنبال هست
    وحشی و اقصای دیر کز طرف میکده
    دردسر قال نیست ، سر خوشی حال هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #95
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 94


    می‌توانم بود بی تو ، تاب تنهاییم هست
    امتحان صبر خود کردم شکیبایم هست
    حفظ ناموس تو منظور است می‌دانی تو هم
    ورنه سد تقریب خوب از بهر رسواییم هست
    سوی تو گویم نخواهد آمد اما می‌شنو
    ایستاده بر در دل سد تقاضاییم هست
    نی همین داد تغافل می‌دهد خود رای من
    اندکی هم در مقام رشک فرماییم هست
    گر شراب اینست کاندر کاسه‌ی من می‌رود
    پرخماری در پی این باده پیماییم هست
    گرچه هیچم ، نیستم همچون رقیبان در به در
    امتیازی از هوسناکان هر جاییم هست
    وحشیم من کی مرا وحشت گذارد پیش تو
    گر چه می‌دانم که در بزم تو گنجاییم هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #96
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 96


    شکفتگیش چو هر روز نیست حالی هست

    اگر غلط نکنم از منش ملالی هست
    ز رشک قرب من ای مدعی خلاص شدی
    ترا نوید که بر خاطرش خیالی هست
    به رخصت تو که رفتیم و درد سر بردیم
    ترا ملالی و مارا هم انفعالی هست
    به بوستان تو گر مرغ ما نمی‌گنجد
    گرش ز بال درستی شکسته بالی هست
    تو بد مزاج چه بی اعتدال و بد خویی
    طبیعتی و مزاجی و اعتدالی هست
    سفارش دل خود با تو این زمان گفتم
    ز گریه روز وداع توام مجالی هست
    چو قصد رفتن آن کوی کرد وحشی گفت
    که فکر باطل و اندیشه‌ی محالی است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #97
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 97

    تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست
    طاقت و صبر مرا حوصله‌ی خواری هست
    با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد
    کز من و جان منش نیز مددکاری هست
    می‌خرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو
    من خریدار، گرت جنس دل آزاری هست
    گرد زنجیر به مژگان ادب پاک کند
    آنکه در قید کسش ذوق گرفتاری هست
    ما به دامان تو نازیم که پاکست چو گل
    ورنه در شهر بسی لعبت بازاری هست
    شکر جورش کن و خشنودی او جو وحشی
    که درازست شب حسرت و بیداری هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #98
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 98

    اسير جلوه هر حسن عشقبازي هست

    ميان هر دو حقيقت نياز و نازي هست
    ز هر دري كه نهد حسن پاي ناز برون
    بر آستانه آن در سر نيازي هست
    اگر مكلف عشقي سر نياز بنه
    كه هر كه هست به كيش خودش نمازي هست
    چو نيك در نگري عشق ما مجازي نيست
    حقيقتي پس هر پرده مجازي هست
    ميان عاشق و معشوق كي دويي گنجد
    برو برو كه تو پنداري امتيازي هست
    وداع خويش كن اول اگر رفيق مني
    كه اين رهي است خطرناك و تركتازي هست
    نه احتراز از آن جانب است همواره
    گهي ز جانب وحشي هم احترازي هست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #99
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 99

    از عرض نيازم چه بلا بي خبرش داشت

    آن ناز نگه دزد كه پاس نظرش داشت
    فرياد كه هر طاير فرخنده كه ديدم
    صياد ز مرغان دگر بسته ترش داشت
    بلبل گله مي كرد ز گل دوش به صد رنگ
    گل بود كه هر دم به زبان دگرش داشت
    اين عشق بلايي است ، شنيدي كه چه ها ديد
    يعقوب كه دل در كف مهر پسرش داشت
    بر هر كه شنيدم كه غضب كرد زمانه
    ديدم كه به زندان تو بيدادگرش داشت
    اين طي مكان بين كه ز هر جا كه برون تاخت
    وحشي نگران بود و سر رهگذرش داشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #100
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4892
    Array

    پیش فرض

    غزل 100

    از پي بهبود درد ما دوا سودي نداشت
    هر كه شد بيمار درد عشق بهبودي نداشت
    بود روزي آن عنايتها كه با ما مي نمود
    خوش نمودي داشت اما آنچنان بودي نداشت
    دوش كامد با رقيبان مست و خنجر مي كشيد
    غير قصد كشتن ما هيچ مقصودي نداشت
    عشق غالب گشت اگر در بزم او آهي زدم
    كي فروزان گشت جايي كاتشي دودي نداشت
    جاي خود در بزم خوبان شمع سان چون گرم كرد
    آنكه اشك گرم و آه آتش آلودي نداشت
    داشت سوداي رخش وحشي به سر در هر نفس
    ليك از آن سودا چه حاصل يك دمش سودي نداشت
    وحشي از درد محبت لذتي چندان نيافت
    هر كه جسمي ريش و جان درد فرسودي نداشت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 10 از 27 نخستنخست ... 6789101112131420 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/