غزل86
يك التفات ز فرماندهان نازم نيست
ز دور رخصت يك سجده نيازم نيست
منه به گوشه طاق بلند استغنا
كليد وصل ، كه دستي چنان درازم نيست
خلاف عادت پروانه خواهد از من شمع
و گرنه ز آتش سوزنده احترازم نيست
مرا به كنگره وصل او صلا مزنيد
كه آن پري كه شما ديده ايد بازم نيست
حديث ترك وفا گو زبان به صرفه بگو
كه اعتماد بر اين صبر حيله سازم نيست
صلاح كار در انكار عشق بينم ليك
تحملي كه بود پرده پوش رازم نيست
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)