غزل 1
آه تا كي ز سفر باز نيايي بازآ
اشتياق تو مرا سوخت كجايي بازآ
شده نزديك كه هجران تو ما را بكشد
گر همان بر سر خونريزي مايي بازآ
كرده اي عهد كه بازآيي و مارا بكشي
وقت آن است كه لطفي بنمايي باز آ
رفتي و باز نمي آيي و من بي تو به جان
جان من اين همه بي رحم چرايي باز آ
وحشي از جرم همين كز سر آن كو رفتي
گرچه مستوجب صد گونه جفايي بازآ
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)