صفحه 16 از 23 نخستنخست ... 6121314151617181920 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 151 تا 160 , از مجموع 225

موضوع: دیوان اشعار سیف فرغانی

  1. #151
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای سعادت مددی کن که بدان یار رسم

    لطف کن تا من دل داده به دلدار رسم


    او ز من بنده به این دیدهٔ خون‌بار رسد

    من از آن دوست به یاقوت شکربار رسم


    عندلیبم ز چمن دور زبانم بسته است

    آن زمان در سخن آیم که به گلزار رسم


    تا بدان دوست رسم بگذرم از هر چه جز اوست

    بزنم بر سپه آنگه به سپهدار رسم


    نخوهم ملک دو عالم چو ببینم رویش

    جنتم یاد نیاید چو به دیدار رسم


    کس بدان یار به رفتن نتوانست رسید

    برسانیدن آن یار بدان یار رسم


    گرچه نارفته بدان دوست نخواهی پیوست

    تا نگویی که بدان دوست به رفتار رسم


    دوست پیغام فرستاد که در فرقت من

    صبر کن گرچه به سالی به تو یک‌بار رسم


    گفتمش کی بود آن بار؟ معین کن! گفت:

    من گلم وقت بهاران به سر خار رسم


    نعمت عشق مرا کز دگران کردم منع

    گر کنی شکر چو مردان به تو بسیار رسم


    تو چو بیماری و، چون صحت راحت‌افزای

    رنج زایل کنم آنگه که به بیمار رسم


    از در باغ خودم میوه ده ای دوست که من

    نه چنان دست درازم که به دیوار رسم


    از درت گرچه گدایان به درم واگردند

    چه شود گر من درویش به دینار رسم


    من به رنگین سخنان از تو نیابم بویی

    ور چه در گفتن طامات به «عطار» رسم


    سیف فرغانی در کار تویی مانع من

    پایم از دست بهل تا به سر کار رسم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #152
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای منور به روی تو هر چشم

    در دلم نور تو چو در سر چشم


    هر دم از حسن تو دگر رنگی

    روی تو جلوه کرده بر هر چشم


    مه چو خورشید جویدت هر روز

    تا به رویت کند منور چشم


    دست صدقم کشد به میل نیاز

    خاک پایت چو سرمه اندر چشم


    به خیال تو خانهٔ دل را

    هر نفس می‌کند مصور چشم


    تا مرا در غم تو با لب خشک

    دل به خون جگر کند تر چشم


    هر که را آب چشم بهر تو نیست

    همچو سیلش شود مکدر چشم


    بچشم، زهرم ار کنی در جام

    بکشم، بارم ار نهی بر چشم


    دل چو مست می محبت شد

    خمر عشق تو بود و ساغر چشم


    از سر ناز در چمن روزی

    ای مه لاله روی عبهر چشم


    هست در باغ همچو من بیمار

    بهر تو نرگس مزور چشم


    هم ز چشم تو خوب منظر روی

    هم ز روی تو خوب منظر چشم


    هر که دل در تو بست بی بصر است

    گر گشاید به روی دیگر چشم


    پرده بر وی فروگذار که هست

    این دل همچو خانه را در چشم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #153
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر عیب کنی که زار می‌نالم

    من زار ز عشق یار می‌نالم


    بلبل چو بدید گل بنالد، من

    بی دلبر گل عذار می‌نالم


    از عشق گل رخش به صد دستان

    دلسوزتر از هزار می‌نالم


    بی‌قامت همچو سرو او دایم

    چون فاخته بر چنار می‌نالم


    در چنگ فراق آهنین پنجه

    باریک شدم چو تار می‌نالم


    گرچه به نصیحتم خردمندان

    گویند فغان مدار، می‌نالم


    چون دیگ پرآب بر سر آتش

    می‌جوشم و زار زار می‌نالم


    چون چنگ فغانم اختیاری نیست

    از دست تو ای نگار می‌نالم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #154
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق تو زیر و زبر دارد دلم

    وز جهان آشفته‌تر دارد دلم


    پیش ازین شوریده دل بودم ولیک

    این زمان شوری دگر دارد دلم


    لاف عشقت می‌زند با هر کسی

    زین سخن جان در خطر دارد دلم


    دست در زلف تو زد دیوانه‌وار

    من نمی‌دانم چه سر دارد دلم


    عشق چون پا در میان دل نهاد

    دست با غم در کمر دارد دلم


    در حصار سینه تنگیها کشید

    ز آن ز تن عزم سفر دارد دلم


    تا مدد از روی تو نبود کجا

    بار غم از سینه بردارد دلم


    کمتر از خاکم اگر جز خون خویش

    هیچ آبی بر جگر دارد دلم


    دور کن از من قضای هجر خود

    از تو اومید این قدر دارد دلم


    نزد من کز سیم و زر بی‌بهره‌ام

    ورچه گنجی پر گهر دارد دلم،


    ملک دنیا استخوانی بیش نیست

    کش چو سگ بیرون در دارد دلم


    سیف فرغانی چو غم از بهر اوست

    غم ز شادی دوستر دارد دلم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #155
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا گر دولتی باشد که روزی با تو بنشینم

    ز لبهای تو می‌نوشم، ز رخسار تو گل چینم


    شبی در خلوت وصلت چو بخت خود همی خفتم

    اگر اقبال بنهادی ز زانوی تو بالینم


    مرا گر بی توام غم نیست از هجران و تنهایی

    به هر چیزی که روی آرم درو روی تو می‌بینم


    اگر چون گل خس و خاری گزینی بر چو من یاری

    من آن بلبل نیم باری که گل را بر تو بگزینم


    خراج جان و دل خواهی تو را زیبد که سلطانی

    زکات حسن اگر بدهی به من باری که مسکینم


    جهانی شاد و غمگین‌اند از هجر و وصال تو

    به وصلم شادمان گردان که از هجر تو غمگینم


    دلم ببرید چون فرهاد عمری کوه اندوهت

    مکن ای خسرو خوبان طمع در جان شیرینم


    زکین و مهر دلداران، سخن رانند با یاران

    تو با من کین بی‌مهری و با تو مهر بی‌کینم


    نظر کردم به تو خوبان بیفتادند از چشمم

    چو مه دیدم کجا ماند دگر پروای پروینم


    مسلمان آن زمان گردد که گوید سیف فرغانی

    که من بی‌وصل تو بی‌جان و بی‌عشق تو بی‌دینم


    چنان افتادهٔ عشقت شدم جانا که چون سعدی

    «ز دستم بر نمی‌آید که یک دم بی تو بنشینم»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #156
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای گشته نهان از من پیدات همی جویم

    جای تو نمی‌دانم هرجات همی جویم


    بر من چو شوی پیدا من در تو شوم پنهان

    از من چو شوی پنهان پیدات همی جویم


    اندر سر هر مویی از تو طلبم رویی

    هر چند نیم زیبا زیبات همی جویم


    چون تو به دلی نزدیک از چه ز تو من دورم

    هر جا که رود این دل آنجات همی جویم


    ز آن پای تو می‌بوسم کانجاست سر زلفت

    یعنی سر زلفت را در پات همی جویم


    هر چند تو پیدایی چون روز مرا در دل

    من شمع به دست دل شبهات همی جویم


    با دنیی و با عقبی وصل تو نیابد سیف

    دل از همه برکندم یکتات همی جویم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #157
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از لطف و حسن یارم در جمع گل عذاران

    چون بر گل است شبنم چون بر شکوفه باران


    در صحبت رقیبان هست آن نگار دایم

    شمعی به پیش کوران گنجی به دست ماران


    ای جمله بی تو غمگین چون عندلیب بی گل

    من از غم تو شادم چون بلبل از بهاران


    در طبع من که هستم قربان روز وصلت

    خوشتر ز ماه عیدی در چشم روزه‌داران


    سر بر زمین نهاده پیش رخ تو شاهان

    برقع فگنده بر روی از شرم تو نگاران


    هنگام باده خوردن از لعل شکرینت

    ز آب حیوة پر شد جام شراب خواران


    در خدمت تو شیرین همچون شراب وصل است

    این بادهٔ به تلخی همچون فراق یاران


    در دوستیت خلقی با من شدند دشمن

    رستم فرو نماند از حرب خرسواران


    چون گل جهان گرفتی ای جان و ناشکفته

    در گلشن جمالت یک غنچه از هزاران


    ای صد هزار مسکین امیدوار این در

    زنهار تا نبندی در بر امیدواران


    در روزگار عشقش با غم بساز ای دل

    کاین غم جدا نگردد از تو به روزگاران


    ای رفته وز فراقت مانند سیف شهری

    نالان چو دردمندان، گریان چو سوگواران


    ای عقل در غم او یک دم مرا چو سعدی

    «بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #158
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای کوی تو ز رویت بازار گل فروشان

    ما بلبلان مستیم از بهر گل خروشان


    بازار حسن داری دکان درو ملاحت

    و آن دو عقیق شیرین دروی شکر فروشان


    خون جگر نظر کن سوداپزان خود را

    با گوشت پارهٔ دل در دیگ سینه‌جوشان


    خواهی که گرد کویت دیوانه سر نگردم

    چون رو بمن نمودی دیگر ز من مپوشان


    هر شب ز بار عشقت در گوشه‌های خلوت

    گردون فغان برآرد از نالهٔ خموشان


    با محنتی که دارند از آشنایی تو

    بیگانگان شنودند آواز گفت و گوشان


    از جام وصلت ای جان هرگز بود که ما را

    مجلس به هم برآید ز افغان باده نوشان


    چون سیف بر در تو بی‌کار مزد یابد

    محروم نبود آن کو در کار بود کوشان


    تا کی کند چو گاوان در ما زبان درازی

    کوته نظر که دارد طبع درازگوشان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #159
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای مرغ صبح بشکن ناقوس پاسبانان

    تا من دمی برآرم اندر کنار جانان


    در خواب کن زمانی آسودگان شب را

    کان ماه رو نترسد ز آواز صبح خوانان


    ای کاشکی رقیبان دانند قیمت تو

    گل را چه قدر باشد در دست باغبانان


    کار رقیب مسکین خود بیش ازین چه باشد

    کز گله گرگ راند همچو سگ شبانان


    در عشق صبر باید تا وصل رو نماید

    اینجا به کار ناید تدبیر کاردانان


    پیران کار دیده گفتند راست ناید

    پیراهن تعشق جز بر تن جوانان


    لب بر لب چو شکر آن را شود میسر

    کو چون مگس نترسد از آستین فشانان


    رفت از جفای خصمان سرگشته گرد عالم

    آن کو به گرد کویت می‌گشت شعر خوانان


    ز افغان سیف ای جان شبها میان کویت

    «خفته خبر ندارد سر بر کنار جانان»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #160
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بگشای لب شیرین بازار شکر بشکن

    بنمای رخ رنگین ناموس قمر بشکن


    چون چشم ترم دیدی لب بر لب خشکم نه

    آن شربت هجران را تلخی به شکر بشکن


    دنیا ز دهان تو مهر از خمشی دارد

    آن طرفه غزل برخوان و آن مهر بزر بشکن


    گر کان بدخشان را سنگی است برو رنگی

    تو حقهٔ در بگشا سنگش به گهر بشکن


    ور نیشکر مصری از قند زند لافی

    تو خشک نباتش را ز آن شکر تر بشکن


    دل گنج زرست، او را در بسته همی دارم

    دست آن تو زربستان، حکم آن تو، در بشکن


    در کفهٔ میزانت کعبه چه بود؟ سنگی

    ای قبلهٔ جان ز آن دل ناموس حجر بشکن


    هان ای دل اشکسته گر دوست خوهد خود را

    از بهر رضای او صدبار دگر بشکن


    رو بر سر کوی او بنشین و به دست خود

    پایی که همی بردت هر سو به سفر بشکن


    چون سیف به کوی او باید که درست آیی

    خود عشق تو را گوید کز خود چه قدر بشکن

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 16 از 23 نخستنخست ... 6121314151617181920 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/