صفحه 9 از 23 نخستنخست ... 567891011121319 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 81 تا 90 , از مجموع 225

موضوع: دیوان اشعار سیف فرغانی

  1. #81
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تو را من دوست می‌دارم چو بلبل مر گلستان را

    مرا دشمن چرا داری چو کودک مر دبستان را


    چو کردم یک نظر در تو دلم شد مهربان بر تو

    مسخر گشت بی‌لشکر ولایت چون تو سلطان را


    به خوبی خوب رویان را اگر وصفی کند شاعر

    تو آن داری به جز خوبی که نتوان وصف کرد آن را


    دلم کز رنج راه تو به جانش می‌رسد راحت

    چنان خو کرد با دردت که نارد یاد، درمان را


    ز همت عاشق رویت بمیرد تشنه در کویت

    وگر خود خون او باشد بریزد آب حیوان را


    چو بیند روی تو کافر شود اسلام دین او

    چو زلف کافرت بیند نماند دین مسلمان را


    به عهد حسن تو پیدا نمی‌آیند نیکویان

    ز ماه و اختران خورشید خالی کرد میدان را


    بسی سلطان و لشکر را هزیمت کرد در یک دم

    شکسته دل که همره کرد با خود جان مردان را


    اگر چه در خورت نبود غزلهای رهی لیکن

    مکن عیبش که کم باشد اصولی قول نادان را


    وصالت راست دل لایق که شبها در فراق تو

    مددها کرد مسکین دل به خون این چشم گریان را


    همی ترسم که روز او سراسر رنگ شب گیرد

    از آن باکس نمی‌گویم غم شبهای هجران را


    وصال تو به شب کس را میسر چون شود هرگز

    که تو چون روز گردانی به روی خود شبستان را


    مرا گویی بده صد جان و بوسی از لبم بستان

    ندانستم که نزد تو چنین قیمت بود جان را


    به جان مهمان لعل تست چون من عاشقی مسکین

    از آن لب یک شکر کم کن گرامی‌دار مهمان را


    به هجران سیف فرغانی مشو نومید از وصلش

    که دایم در عقب باشد بهاری مر زمستان را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #82
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای بدل کرده آشنایی را

    برگزیده ز ما جدایی را


    خوی تیز از برای آن نبود

    که ببرند آشنایی را


    در فراقت چو مرغ محبوسم

    که تصور کند رهایی را


    مژه در خون چو دست قصاب است

    بی تو مر دیدهٔ سنایی را


    شمع رخسارهٔ تو می‌طلبم

    همچو پروانه روشنایی را


    آفتابی و بی تو نوری نیست

    ذره‌ای این دل هوایی را


    عندلیبم بجان همی جویم

    برگ گل دفع بی‌نوایی را


    بی‌جمالت چو سیف فرغانی

    ترک کردم سخن سرایی را


    چارهٔ کارها بجستم و دید

    چاره وصل است بی‌شمایی را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #83
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای سعادت ز پی زینت و زیبایی را

    بافته بر قد تو کسوت رعنایی را


    عشق رویت چو مرا حلقه بزد بر در دل

    شوق از خانه به در کرد شکیبایی را


    گر ببینم رخ چون شمع تو ای جان بیم است

    کب چشمم بکشد آتش بینایی را


    ذره‌ها گر همه خورشید شود بی‌رویت

    نبود روز شب عاشق سودایی را


    من شوریده سر کوی تو را ترک کنم

    گر مگس ترک کند صحبت حلوایی را


    در دهان طمعم چون ترشی کند کند

    لب شیرین تو دندان شکر خایی را


    دهن تنگ تو چون ذرهٔ در سایه نهان

    نفی کرده‌است ز خود تهمت پیدایی را


    صبر با غمزهٔ غارت‌گرت افگند سپر

    دفع شمشیر کند لشکر یغمایی را


    هوس نرگس شیر افگن تو در کویت

    با سگان انس دهد آهوی صحرایی را


    بهر تو گوهر دین ترک همی باید کرد

    ز آنکه تو خاک شماری زر دنیایی را


    سعدی ار شعر من و حسن تو دیدی گفتی

    غایت این است جمال و سخن‌آرایی را


    سیف فرغانی چون شمع خیالش با تست

    چه غم ار روز نباشد شب تنهایی را


    مرد نادان ز غم آسوده بود چون کودک

    خیز و چون تخته بشو دفتر دانایی را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #84
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای خجل از روی خوبت آفتاب

    روز من بی تو شبی بی‌ماهتاب


    آفتاب از دیدن رخسار تو

    آنچنان خیره که چشم از آفتاب


    چون مرا در هجر تو شب خواب نیست

    روز وصلت چون توان دیدن به خواب


    بر سر کوی تو سودا می‌پزم

    با دل پر آتش و چشم پر آب


    عقل را با عشق تو در سر جنون

    صبر را از دست تو پا در رکاب


    خون چکان بر آتش سودای تو

    آن دل بریان من همچون کباب


    در سخن ز آن لب همی بارد شکر

    در عرق ز آن رو همی ریزد گلاب


    چشم مخمورت که ما را مست کرد

    توبهٔ خلقی شکسته چون شراب


    از هوایی کید از خاک درت

    آنچنان جوشد دلم کز آتش آب


    جز تو از خوبان عالم کس نداشت

    سرو در پیراهن و مه در نقاب


    بی خطاگر خون من ریزی رواست

    ای خطای تو به نزد ما صواب


    تو طبیب عاشقان باشی، چرا

    من دهم پیوسته سعدی را جواب


    سیف فرغانی چو دیدی روی دوست

    گر به شمشیرت زند رو برمتاب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #85
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای پستهٔ دهانت شیرین و انگبین لب

    من تلخ کام مانده در حسرت چنین لب


    بودیم بر کناری عطشان آب وصلت

    زد بوسهٔ تو ما را چون نان در انگبین لب


    هرگز برون نیاید شیرینی از زبانش

    هر کو نهاده باشد باری دهان برین لب


    عاشق از آستینت شکر کشد به دامن

    چون تو به گاه خنده، گیری در آستین لب


    تا در مقام خدمت پیش تو خاک بوسد

    روزی دو ره نهاده خورشید بر زمین لب


    از بهر آب خوردن باری دهان برو نه

    تا لعل تر بریزد از کوزهٔ گلین لب


    با داغ مهر مهرت ای بس گدا که چون من

    از آرزوی لعلت مالند بر نگین لب


    از معجزات حسنت بر روی تو بدیدم

    هم شکر آب دندان هم پسته آتشین لب


    دل تلخکام هجر است او را به جای باده

    زین بوسه‌های شیرین درده به شکرین لب


    تا چند باشد ای جان پیش در تو ما را

    چون مرغ بهر دانه از خاک بوسه چین لب


    تو سرخ روی حسنی تا کرد شیر شیرین

    خط نبات رنگت همچون ترانگبین لب


    چون فاخته بنالم اکنون که مر تو را شد

    همچون گلوی قمری ز آن خط عنبرین لب


    هنگام شعر گفتن شوقت مرا قرین دان

    ز آن سان که در خموشی با لب بود قرین لب

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #86
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای چو فرهاد دلم عاشق شیرین لبت

    مستی امشبم از بادهٔ دوشین لبت


    نیست شیرین که ز فرهاد برای بوسی

    ملک خسرو طلبد شکر رنگین لبت


    وه چه شیرین صنمی تو که دهان من هست

    تا به امسال خوش از بوسهٔ پارین لبت


    محتسب سال دگر بر سر کویت آرد

    همچنین بی خودم از بادهٔ نوشین لبت


    طبع شوریدهٔ من این همه شیرین کاری

    می کند در سخن امروز به تلقین لبت


    سیف فرغانی چون وصف تو می‌کرد گرفت

    طبعم اندر شکر افشاندن آیین لبت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #87
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تبارک‌الله از آن روی دلستان که توراست

    ز حسن و لطف کسی را نباشد آن که توراست


    گمان مبر که شود منقطع به دادن جان

    تعلق دل از آن روی دلستان که توراست


    به خنده ای بت بادام چشم شیرین لب

    شکر بریزد از آن پستهٔ دهان که توراست


    ز جوهری که تو را آفریده‌اند ای دوست

    چگونه جسم بود آن تن چو جان که توراست


    ز راه چشم به دل می‌رسد خدنگ مژه

    مرا مدام ز ابروی چون کمان که توراست


    چه خوش بود که چو من طوطیی شکر چیند

    به بوسه ز آن لب لعل شکر فشان که توراست


    به غیر ساغر می کش بر تو آبی هست

    به بوسه‌ای نرسد کس از آن لبان که تو راست


    اگر کمر بگشایی و زلف بازکنی

    میان موی تو گم گردد آن میان که توراست


    چو عندلیب مرا صد هزار دستان است

    به وصف آن دورخ همچو گلستان که توراست


    صبا بیامد و آورد بوی تو، گفتم

    هزار جان بدهم من بدین نشان که توراست


    بیا که هیچ کس امروز سیف فرغانی

    ندارد آب سخن اینچنین روان که توراست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #88
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلم بربود دوش آن نرگس مست

    اگر دستم نگیری رفتم از دست


    چه نیکو هر دو با هم اوفتادند

    دلم با چشمت، این دیوانه آن مست


    نمی‌دانم دهانت هست یا نیست

    نمی‌دانم میانت نیست یا هست


    تویی آن بی‌دهانی کو سخن گفت

    تویی آن بی‌میانی کو کمر بست


    بجانم بندهٔ آزاده‌ای کو

    گرفتار تو شد وز خویشتن رست


    دگر با سیف فرغانی نیاید

    دلی کز وی برید و در تو پیوست


    گدایی کز سر کوی تو برخاست

    به سلطانیش بنشاندند و ننشست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #89
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دل تنگم و ز عشق توام بار بر دل است

    وز دست تو بسی چو مرا پای در گل است


    شیرین تری ز لیلی و در کوی تو بسی

    فرهاد جان سپرده و مجنون بی‌دل است


    گر چه ز دوستی تو دیوانه گشته‌ام

    جز با تو دوستی نکند هر که عاقل است


    گر من به بوسه مهر نهم بر لبت رواست

    شهد عقیق رنگ تو چون موم قابل است


    در روز وصلت از شب هجرم غم است و من

    روزی نمی‌خوهم که شبش در مقابل است


    دل را مدام زاری از اندوه عشق تست

    اشتر به ناله چون جرس از بار محمل است


    روز وصال یار اجل عمر باقی است

    وقت وداع دوست شکر زهر قاتل است


    بیند تو را در آینهٔ جان خویشتن

    دل را چو با خیال تو پیوند حاصل است


    هر جا حدیث تست ز ما هم حکایتی است

    این شاهباز را سخنش با جلاجل است


    من چون درای ناله کنانم ولی چه سود

    محمول این شتر چو جرس آهنین دل است


    اشعار سیف گوهر دریای عشق تست

    این نظم در سراسر این بحر کامل است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #90
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دلبرا عشق تو نه کار من است

    وین که دارم نه اختیار من است


    آب چشم من آرزوی تو بود

    آرزوی تو در کنار من است


    آنچه از لطف و نیکوی در تست

    همه آشوب روزگار من است


    تا غمت در درون سینهٔ ماست

    مرگ بیرون در انتظار من است


    عشق تا چنگ در دل من زد

    مطربش ناله‌های زار من است


    شب ز افغان من نمی‌خسبد

    هر که را خانه در جوار من است


    خار تو در ره من است چو گل

    پای من در ره تو خار من است


    دوش سلطان حسنت از سر کبر

    با خیالت که یار غار من است،


    سخنی در هلاک من می‌گفت

    غم عشق تو گفت کار من است


    سیف فرغانی از سر تسلیم

    با غم تو که غمگسار من است،


    گفت گرد من از میان برگیر

    که هوا تیره از غبار من است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 9 از 23 نخستنخست ... 567891011121319 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/