صفحه 7 از 23 نخستنخست ... 3456789101117 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 61 تا 70 , از مجموع 225

موضوع: دیوان اشعار سیف فرغانی

  1. #61
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عروس چمن راست زیور شکوفه

    سر شاخ را هست افسر شکوفه

    کنون بر سر شاخ فرقی ندارد

    شکوفه ز زیور ز زیور شکوفه


    به فصل خزان بود صفراش غالب

    کنون باغ را هست در خور شکوفه


    به صد پرده بلبل نواساز گردد

    چو بگشاد بر شاخ صد در شکوفه


    در آن دم که شاخ آستین برفشاند

    همی آر دامان و می‌بر شکوفه


    یکی عاشقی نازنین است بلبل

    یکی شاهدی ناز پرور شکوفه


    چو آگه شد از بی نوایی بلبل

    ز دوری خویش آن سمن بر شکوفه


    درختان بی‌برگ را کرد آنک

    به سیم و زر خود توانگر شکوفه


    به رغم زمستان ممسک به هر سو

    گل سیمتن می‌کند زر شکوفه


    به یک هفته چون گل جهانگیر گردد

    که سلطان بهار است و لشکر شکوفه


    درخت است طوبی صفت زآنکه بستان

    بهشت است از آن حور پیکر شکوفه


    ز نامحرم و مست چون باغ پر شد

    ز استار غیب آن مستر شکوفه،


    برون آمد و مادر خویشتن را

    در آورد در زیر چادر شکوفه


    شراب از کجا خورد؟! مطرب که بودش؟!

    که شاخ است سرمست و ساغر شکوفه


    چو نقاش قدرت روان کرد خامه

    قلم راند بر نقش آزر شکوفه


    ز نفخ لواحق شود همچو عیسی

    به روح نباتی مصور شکوفه


    ازین پس کند شاخ همچون عصا را

    چو دست کلیم پیمبر شکوفه


    زمین مدتی بود چون خارپشتی

    کشیده درون چون کشف سر شکوفه


    کنون زینت بال طاوس یابد

    چو بگشاد در گلستان پر شکوفه


    ازین پیش با خار و خس بود ملحق

    که در شاخ تر بود مضمر شکوفه


    کنون سبزه را خفته در زیر سایه

    در آغوش گل بین و در بر شکوفه


    جهان آنچنان شد که هر جا که باشد

    کند مست پیوسته قی بر شکوفه


    چو آوازه‌ی روی آن سرو گل رخ

    بگیرد همی هفت کشور شکوفه


    به بستان درآی و ببین بامدادان

    به یاد گل روی دلبر شکوفه


    سهی سرو باغ جمال آن نگاری

    که از حسن باغیست یکسر شکوفه …

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #62
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای ز عکس روی تو چون مه منور آینه

    آن چنان رو را نشاید جز مه و خور آینه

    ای ز تاب حسن تو آیینه صورت آفتاب

    وز فروغ روی تو خورشید پیکر آینه


    من همی گویم چو رویت در دو عالم روی نیست

    تا مرا باور کنی برگیر و بنگر آینه


    پیش روی تو که آب از لطف دارد، می‌کند

    از خوی خجلت زمین خشک را تر آینه


    از ملاقات رخت شاید که ماند بعد ازین

    سرخ رو همچون شفق تا صبح محشر آینه


    گرچه دودش بر نمی‌آید ز سوز عشق تو

    آتش اندر سینه دارد همچو مجمر آینه


    معدن حسنی و از تاثیر خورشید رخت

    همچو خاک کان شود یک روز گوهر آینه


    آینه از روح باید کرد رویت را از آنک

    برنتابد پرتو روی تو را هر آینه


    آب روی تو ببیند در رخت از روشنی

    با رخ و روی تو کس را نیست در خور آینه


    بهر روی تو بجز آیینه‌ی چینی مهر

    دیدم اندر روم لایق نیست دیگر آینه


    چون تو در رویش نظر کردی ببیند بعد ازین

    چون عروسان پشت خود در زر و زیور آینه


    پسته‌ی تنگت تبسم کرد چون آیینه دید

    همچو اجزای قصب شد پر ز شکر آینه


    شاید ار در وصف چون تو شکرستانی شود

    بعد ازین ای دوست چون طوطی سخنور آینه


    گفت خواهد چون مؤذن ای امام نیکوان

    پیش نقش روی تو الله اکبر آینه


    چون رخ تو کی شود حاصل مر او را آب لطف

    ور چو آهن سرخ رو گردد در آذر آینه


    زیر پای رخش آهن سم تو گردد چو نعل

    عاشق سرگشته را گر رو بود در آینه


    عشق از آن سان محو گردانید رسمم را که من

    می نبینم روی خود گر بنگرم در آینه


    عاشق رویت به دم آیینه‌ها روشن کند

    وز دم این دیگران گردد مکدر آینه


    گرچه شاهان بنده داری رو ز درویشان متاب

    گر چه زر دارد نسازد زو توانگر آینه


    آینه از زر توان کرد از پی زینت ولیک

    بهر رو دیدن نشاید کردن از زر آینه


    غره‌ی روز رخت چون پرتوی بر وی فگند

    هر شبی چون ماه نو گردد فزون‌تر آینه


    آفتاب رویت ار تابان شود محتاج نیست

    صبح اگر دیگر برون آرد ز خاور آینه


    تا تو پیدا آمدی ما را دگر حکمی نماند

    تو نمودی روی و پنهان شد سراسر آینه


    کی بود زیبا چو رنگ روی غمخواران تو

    گر به آب زر کسی صورت کند بر آینه


    زاغ اگر بر اوج تو بالی زند روزی، شود

    بر جناحش چون دم طاوس هر پر آینه


    صورت احوال خود زین شعر کردم بر تو عرض

    داشتم خورشید را اندر برابر آینه


    چون خضر آب حیوة عشق تو خوردم، سزد

    گر بسازم بهر تو همچون سکندر آینه


    گر تو بی آیینه رو بنموده‌ای عشاق را

    بعد ازین ای جان ز تو روی وز چاکر آینه


    حد نیکویی روی این است و نتوان نیز ساخت

    آن نکورو گر بخواهد زین نکوتر آینه


    در جهان تیره جز روشن‌دلان عشق را

    همچنین در طبع کی گردد مصور آینه


    عشق تو دل را مسلم گشت و طبعم را سخن

    بر سکندر ملک و بر وی شد مقرر آینه


    من درین آیینه ار رویت نشان دادم به خلق

    بهر کوران ساختم سوی تو رهبر آینه


    از دل روشن برای روی چون تو دلبری

    همچو خون از رگ برون کردم به نشتر آینه


    زین چنین صورتگریها گر دلت نقشی گرفت

    آهنی داری که دروی هست مضمر آینه


    از گهرهایی که دروی طبع من ترصیع کرد

    چون عرض زین پس جدا نبود ز جوهر آینه


    سیف فرغانی دلت آیینه دان مهر اوست

    از درون چون صبح روشنگر برآور آینه

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #63
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    زهی ز طره‌ی تو آفتاب در سایه

    به پیش پرتو روی تو ماه و خور سایه

    هوای عشق تو را مهر و ماه چون ذره

    درخت لطف تو را هر دو کون در سایه


    بنزد عقل چو خورشید روشن است که نیست

    کسی به قامت و بالای تو مگر سایه


    چو سایه بر من بی‌نور افگنی گویند

    که آفتاب فگندست سایه بر سایه


    چنان گرفت جهان نور آفتاب رخت

    که بر زمین نفتد بعد ازین دگر سایه


    چو تاب مهر تو چون ریسمان گرفت بدل

    چو شمع نور شد از پای تا به سر سایه


    ز تاب و پرتو رویت در آب و خاک کند

    گر آفتاب نباشد همان اثر سایه


    چو خواست کز من شیرین سخن بر آرد شور

    نبات خط تو افگند بر شکر سایه


    چه گردنان که کله زیر پایت اندازند

    چو افگند سر زلف تو بر کمر سایه


    ز بهر آنکه نهی پای بر گهر در راه

    چو آفتاب کند خاک را گهر سایه


    ز روز اول هستند روشن و تاریک

    ز روی و موی تو گر آفتاب و گر سایه


    به اعتدال شود چون هوای فصل ربیع

    اگر بیفگنی از لطف بر سقر سایه


    تو آفتاب جمالی و لطف تو چون ابر

    که او دریغ ندارد ز خشک و تر سایه


    تو آفتاب زمینی وگر خوهی ندهد

    به آسمان و به ماه از تو زیب و فر سایه


    ز پرتو تو چو خورشید ذره را باشد

    مدام در شب تاریک جلوه‌گر سایه


    ز تاب مهر تو در روی ذره‌های حقیر

    چو آفتاب کند بعد ازین نظر سایه …

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #64
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    در خانهٔ دل عشق تو مجمع دارد

    و از دادن جان کار تو مقطع دارد

    در شعر تخلص به تو کردم که وجود

    نظمی است که از روی تو مطلع دارد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #65
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    بر کردهٔ خویشتن چو بگمارم چشم

    بر هم زدن از ترس نمی‌یارم چشم

    ای دیدهٔ شوخ، بین که من چندین سال

    بد کردم و نیکی از تو می‌دارم چشم!

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #66
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای نور تو آمده نقاب رخ تو

    خورشید زکاتی ز نصاب رخ تو

    هر دل که هوای تو برو سایه فگند

    در ذره ببیند آفتاب رخ تو

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #67
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای سوخته شمع مه ز تاب رویت

    و ز خط تو افزون شده آب رویت

    این طرفه که دل گرم نشد با تو مرا

    جز وقت زوال آفتاب رویت

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #68
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هر بوسه کز آن تنگ دهان می‌خواهی

    عمری است که از معدن جان می‌خواهی

    در ظلمت خط او نگر زیر لبش

    از آب حیوة اگر نشان می‌خواهی

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #69
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    خط تو که ننوشت کسی ز آن سان خوش

    چون شمع وصال در شب هجران خوش


    آورد به بنده شاهدی خوش گرچه

    شاهد که خط آرد نبود چندان خوش

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #70
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر ز آن توام هر دو جهانم بستان

    با کی نبود، سود و زیانم بستان


    بازآی به پرسش و ببین چشم ترم

    لب بر لب خشکم نه و جانم بستان

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 7 از 23 نخستنخست ... 3456789101117 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/