صفحه 2 از 23 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 11 تا 20 , از مجموع 225

موضوع: دیوان اشعار سیف فرغانی

  1. #11
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای کرده غم عشق تو غمخواری دل
    درد تو شده شفای بیماری دل
    رویت که به خواب در ندیده‌ست کسش

    دیده نشود مگر به بیداری دل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #12
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آنی که منور است آفاق از تو
    محروم بماندم من مشتاق از تو
    این محنت نو نگر که در خلوت وصل

    تو با دگری جفتی و من طاق از تو

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #13
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض



    شب نیست که از غمت دلم جوش نکرد
    و از بهر تو زهر اندهی نوش نکرد
    ای جان جهان هیچ نیاوردی یاد

    آن را که تو را هیچ فراموش نکرد

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #14
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دیده تحمل نمی‌کند نظرت را

    پرده برافگن رخ چو ماه و خورت را

    نزد من ای از جهان یگانه به خوبی

    ملک دو عالم بهاست یک نظرت را


    مشکلم است این که چون همی نکند حل

    آب سخن آن لبان چون شکرت را


    عشق تو داده است در ولایت جان حکم

    هجر ستمکار و وصل دادگرت را


    منتظرم لیک نیست وقت معین

    همچو قیامت وصال منتظرت را


    میل ندارد به آفتاب و به روزش

    هر که به شب دید روی چون قمرت را


    پرده برافگن زدور و گرنه به بادی

    گرد به هر سو بریم خاک درت را


    پر زلی شود چو بحر کنارش

    کوه اگر در میان رود کمرت را


    مصحف آیات خوبیی و به اخلاص

    فاتحه خوانیم جمله‌ی سورت را


    خوب چو طاوسی و به چشم تعشق

    ما نگرانیم حسن جلوه گرت را


    مشک چه باشد به نزد تو که چو عنبر

    زلف تو خوش‌بو کند کنار و برت را


    چون سخن اینجا رسید دوست مرا گفت

    سیف شنودیم شعرهای ترت را


    مس تو را حکم کیمیاست ازین پس

    سکه اگر از قبول ماست زرت را


    وقت شد اکنون که ما حدیث تو گوییم

    فاش کنیم اندرین جهان خبرت را


    بر سر بازار روزگار بریزیم

    بر طبق عرض حقه‌ی گهرت را


    گرچه زره‌وار رخنه کرد به یک تیر

    قوس دو ابروم صبر چون سپرت را


    پای چو هیزم شکسته دار و مزن نیز

    بیهده بر سنگ دیگران تبرت را


    بر در ما کن اقامت و به سگان ده

    بر سر این کو زواده‌ی سفرت را


    بر سر خرمن چو کاه زبل مپندار

    گر که و دانه فزون کنند خرت را


    تا نرسد گردنت به تیغ زمانه

    از کله او نگاه دار سرت را


    جان تو از بحر وصلم آب نیابد

    تا جگرت خون وخون کنم جگرت را


    گر تو بر این اوج چون فرشته برآیی

    جمله ببینند از آسمان گذرت را


    تا به نشان قبول مات رساند

    بر سر تیر نیاز بند پرت را


    رو قدم همت از دوکون برون نه

    بیخ برآور ازین و آن شجرت را


    ورنه چو شاخ درخت از کف هر کس

    سنگ خور ار میوه‌ای بود زهرت را


    زنده شود مرده از مساس تو گر تو

    ذبح به تیغ فنا کنی بقرت را


    قصر ملوک است جسم تو و معانی‌ست

    این همه دیوارهای پر صورت را


    دفتر اسرار حکمتی و یدالله

    جلد تو کرده‌ست جسم مختصرت را


    مریم بکر است روح تو به طهارت

    ای مدد از جان دم مسیح اثرت را


    در شکم مادر ضمیر چو خواهم

    عیسی انجیل خوان کنم پسرت را


    کعبه‌ی زوار فیض مایی و از عشق

    یمن یمین‌الله است هر حجرت را


    چون حرم قدس عشق ماست مقامت

    زمزم مکه است تشنه آبخورت را


    و از اثر حکم بارقات تجلی

    فعل یکی دان بصیرت و بصرت را


    تا ز تو باقی‌ست ذره‌ای، نبود امن

    منزل پر خوف و راه پر خطرت را


    چون تو زهستی خویش وانرهی سیف

    زشت شمر خوب و عیب دان هنرت را

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #15
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    عشق سلطان کرد بر ملک سخن رانی مرا

    ز آن کنند ارباب معنی بنده فرمانی مرا

    خطبه‌ی شعر مرا شد پایه‌ی منبر بلند

    ز آنک بر زر سخن شد سکه سلطانی مرا


    بر در شاهان کزیشان بیدق شطرنج به

    حرص قایم خواست کرد از پیل دندانی مرا


    اسب همت سر کشید و بهر جو جایز نداشت

    خوار همچون خر در اصطبل ثنا خوانی مرا


    خواست نهمت تا نشاند چون داوت ظالمان

    با دل تنگ و سیه در صدر دیوانی مرا


    شیر دولت پنجه کرد و همچو سگ لایق ندید

    بهر مرداری دوان در کوی عوانی مرا


    خاک کوی فقر لیسم زان چو سگ بر هر دری

    تیره نبود آب عز از ذل بی‌نانی مرا


    صاحب دیوان نظمم مشرف ملک سخن

    عقل مستوفی لذتهای روحانی مرا


    گر بخوانی شعر من از حالت صاحب دلان

    مر تو را نبود شعور ار شاعری خوانی مرا


    در بدی من مرا علم‌الیقین حاصل شده‌ست

    وین نه از جهل تو باشد گر نکودانی مرا


    غیرت دین در دلم شمشیر باشد کرده تیز

    گر ز چین خشم بینی چهره سوهانی مرا


    دانه‌ی دل پاک کردم همچو گندم با همه

    آسیاسنگی اگر بر سر بگردانی مرا


    چون به رنج و راحتم راضی از ایزد، فرق نیست

    گر به سعد اورمزد ار نحس کیوانی مرا


    از حقیقت اصل دارد وز طریقت رنگ و بوی

    میوه‌ی مذهب که هست از فرع نعمانی مرا …

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #16
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر سایه‌ی جمال تو افتد بر آفتاب

    فایض شود ز پرتو او بی مر آفتاب

    وآنگه ز روی صدق کند وز سر خشوع

    پیش رخ تو سجده‌ی خدمت هر آفتاب


    خورشید را به روی تو نسبت کنم به حسن

    ای گشته جان حسن تو را پیکر آفتاب


    اما به شرط آنکه نماید چو ماه نو

    از پسته‌ی دهان لب چون شکر آفتاب


    تا زلف همچو سلسله بر رویت اوفتاد

    در حلقه ماه دیدم و در چنبر آفتاب


    گردن ز حلقه‌ی سر زلف تو چون کشم

    اکنون که طوقدار شد از عنبر آفتاب


    از پرتو رخ تو بدیدم دهان تو

    ناچار ذره رو بنماید در آفتاب


    بر روی همچو دایره شکل دهان تو

    یک نقطه از عقیق نهاده بر آفتاب


    رویت بدان جمال مرا روزگار برد

    ره زد به حسن بر پسر آزر آفتاب


    بر دل ثنای خویش کند عشق باختن

    بر شب به نور خویش کشد لشکر آفتاب


    دل از غم تو میل به شادی کجا کند؟

    زین کی ز پشت شیر نهد بر خر آفتاب؟


    گو تنگ چشم عقل نبیند جمال عشق

    هرگز ندید سایه‌ی پیغمبر آفتاب


    این عقل کور را به سوی نور روی تو

    هم مه عصاکش آمد و هم رهبر آفتاب


    اندر دلم نتیجه‌ی حسن تو هست عشق

    روزش عرض بود چو بود جوهر آفتاب


    از صانعان رسته‌ی بازار حسن تو

    یک رنگرز مه است و یکی زرگر آفتاب


    از سایه‌ی تو خاک چو زر می‌شود، چه غم

    گر سنگ را دگر نکند گوهر آفتاب؟


    گفتم دمی به لطف مرا در کنارگیر

    ای نوعروس حسن تو را زیور آفتاب


    فریاد زد زمین که تو کی آسمان شدی

    تا در کنار مه بودت، در بر آفتاب!


    هفت آسمان به حسن تو کردند محضری

    چون ماه شاهدی‌ست بر آن محضر آفتاب


    بر دفتر جمال تو وقت حساب حسن

    ز آحاد کمتر است بر آن دفتر آفتاب


    گر ماه با رخ تو کند دعوی جمال

    ای یافته ز روی تو زیب و فر آفتاب!


    بهر جوابش این همه رو بوده چون سپر

    بینی همه زبان شده چون خنجر آفتاب


    گر بحر ژرف حسن تو موجی بر آورد

    چون ابر از آب لطف تو گردد تر آفتاب


    گر آسمان به مایه شود کمتر از زمین

    ور از زحل به پایه شود برتر آفتاب،


    جویای کوی تو ننهد پای بر فلک

    مشتاق روی تو ننهد دل بر آفتاب


    ای عود سوز مهر تو دلهای عاشقان

    از نور مهر تست در آن مجمر آفتاب …

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #17
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    برون زین جهان یک جهانی خوش است

    که این خار و آن گلستانی خوش است

    درین خار گل نی و ما اندرو

    چو بلبل که در بوستانی خوش است


    سوی کوی جانان و جانهای پاک

    اگر می‌روی کاروانی خوش است


    تو در شهر تن مانده‌ای تنگ دل

    ز دروازه بیرون جهانی خوش است


    ز خودبگذری، بی خودی دولتی‌ست

    مکان طی کنی، لا مکانی خوش است


    همایان ارواح عشاق را

    برون زین قفس آشیانی خوش است


    تو چون گوشت بر استخوانی درو

    که این بقعه را آب و نانی خوش است


    ز چربی دنیا بشو دست آز

    سگ است آن که با استخوانی خوش است


    اگرچه تو هستی درین خاکدان

    چو ماهی که در آبدانی خوش است،


    کم از کژدم کور و مار کری

    گرت عیش در خاکدانی خوش است


    مگو اندرین خیمه‌ی بی‌ستون

    که در خرگهی ترکمانی خوش است


    هم از نیش زنبور شد تلخ کام

    گر از شهد کس را دهانی خوش است


    به عمری که مرگ است اندر قفاش

    نگویم که وقت فلانی خوش است


    توان گفت، اگر بهر آویختن

    دل دزد بر نردبانی خوش است


    برو رخت در خانه‌ی فقر نه

    که این خانه دار الامانی خوش است


    که مرد مجرد بود بر زمین

    چو عیسی که بر آسمانی خوش است


    به هر صورتی دل مده زینهار

    مگو مرمرا دلستانی خوش است


    به خوش صورتان دل سپردن خطاست

    دل آنجا گرو کن که جانی خوش است


    الهی تو از شوق خود سیف را

    دلی خوش بده کش زبانی خوش است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #18
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    دنیا که من و تو را مکان است

    بنگر که چه تیره خاکدان است

    پر کژدم و پر ز مار گوری

    از بهر عذاب زندگان است


    هر زنده که اندروست امروز

    در حسرت حال مردگان است


    جایی‌ست که اندرو کسی را

    نی راحت تن نه انس جان است


    در وی که چو خرمنت بکوبند

    گردانه به که خری گران است،


    بیدار درو نیافت بالش

    کاین بستر از آن خفتگان است


    این دنیی دون چو گوسپند است

    کش دنبه چو پاچه استخوان است


    زهری‌ست هزار شاه کشته

    مغزش که در استخوان نهان است


    در وی که شفا نیافت رنجور

    پیوسته صحیح ناتوان است


    از بهر خلاص تو درین حبس

    کاندر خطری و جای آن است،


    دست تو گسسته ریسمانی‌ست

    پای تو شکسته نردبان است


    نوشش سبب هزار نیش است

    سودش همه مایه‌ی زیان است


    نا ایمن و خوار در وی امروز

    آن کس که عزیز انس و جان است


    چون صید که در پی‌اش سگانند

    چون کلب که در پی کسان است


    هر چند که خواجه ظالمان را

    همواره چو گربه گرد خوان است،


    چون سگ شکمش نمی‌شود سیر

    با آنکه چو سفره پر ز نان است


    آن کس که چو سیف طالبش را

    دیوانه شمرد عاقل آن است

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #19
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    آن خداوندی که عالم آن اوست

    جسم و جان در قبضه‌ی فرمان اوست

    سوره‌ی حمد و ثنای او بخوان

    کیت عز و علا در شان اوست


    گر ز دست دیگری نعمت خوری

    شکر او می‌کن که نعمت آن اوست


    بر زمین هر ذره‌ی خاکی که هست

    آب خورد فیض چون باران اوست


    از عطای او به ایمان شد عزیز

    جان چون یوسف که تن زندان اوست


    بر من و بر تو اگر رحمت کند

    این نه استحقاق ما، احسان اوست


    از جهان کمتر ثناگوی وی است

    سیف فرغانی که این دیوان اوست

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #20
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    که کرد در عسل عشق آن نگار انگشت

    که خسته نیستش از نیش هجر یار انگشت

    اگرچه زد مگس هجر نیش، آخر کار

    زدیم در عسل وصل آن نگار انگشت


    چو گفتمش صنما قوت جان من ز کجاست

    نهاد زود بر آن لعل آبدار انگشت


    چو دست می‌ندهد لعل او، از آن حسرت

    همی مکیم چو طفلان شیرخوار انگشت


    به جستن گل وصلش شده‌ست پای دلم

    به ناخن غم او خسته چون ز خار انگشت


    شده‌ست در خم گیسوش بی‌قرار دلم

    چو وقت چنگ زدن در میان تار انگشت


    هزار بار تو را گفتم ای ملامت‌گر

    خطش نظر کن و بر حرف خویش دار انگشت


    خطی که گویی مشاطه‌ی چمن گل را

    به مشک حل شده مالید بر عذار انگشت


    درین صحیفه به جز حرف عشق بی‌معنی است

    چو دست یابی، ازین حرف برمدار انگشت


    به بین که دست دلم را چگونه در غم او

    ز نیش عقرب اندوه شد فگار انگشت


    چو خارغصه فرو برد سر به پای دلم

    اگر خوهی که به دستت رسد بیار انگشت


    به حسن و لطف چو او در زمانه بی‌مثل است

    بدین گواهی در حق او برآر انگشت


    به پای خود به سر گنج وصل او نرسی

    وگر به حیله شوی جمله تن چومار انگشت


    ایا ز قهر تو در پنچه‌ی غمت شمشیر!

    ایا ز جور تو بر دست روزگار انگشت!


    چو یوسفی تو که از دست تو عزیزان چون

    زنان مصر بریدند زارزار انگشت


    ز درد و حسرت عمری که بی‌تو رفت از دست

    گزم به ناب ندامت هزار بار انگشت


    به وقت تنگی هجرت چو پای دلها را

    همی درآید در سنگ اضطرار انگشت،


    کنند دست دعا سوی آفتاب رخت

    چنان که سوی مه عید روزه‌دار انگشت


    سمندر آسا دستم نسوزد ار بنهم

    ز سوز آتش عشق تو بر شرار انگشت


    حدیث ما و غمت قصه‌ی شتربان است

    شتر رمیده و پیچیده در مهار انگشت


    ز بهر آنکه شوم کاسه‌لیس خوان وصال

    شده‌ست دست امید مرا هزار انگشت


    همه حلاوت حلوای وصل خواهم یافت

    وگر بلیسم روزی هزار بار انگشت …

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 2 از 23 نخستنخست 12345612 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/