- دیوان حکیم سنایی
- «آنچنان زی که بمیری برهی// نه چنان زی که بمیری برهند»
- «از تواضع بزرگوار شوی// و از تكبر ذليل و خوار شوی»
- «از حسرت آن ديده چون ديده آهو// اين ديده نه درخواب نه بيدار چو خرگوش»
- «اندر اين خاكدان فرسوده// هيچكس را نبينی آسوده»
- «اندر اين ره كه راه مردان است// هرکه خود را شناخت مرد آنست»
- «ای به ديدار فتنه چون طاووس// وی به گفتار غرّه چون كفتار// عالمت غافلست و تو غافل// خفته را خفته كی كند بيدار»
- «ای بیخبر از سوخته و سوختنی// عشق آمدنی بود نه آموختنی»
- «اين مثل زد وزير با بهمن// دوسـتنادان بتر ز صـد دشمن// بشنو اين نكته را كه سخت نكوست// مار به دشمنت، كه نادان دوست»
- «با بدان كم نشين كه در مانی// خوپذير است نفس انسانی»
- «بودِ بسيارخوار بینور است// از گلوبنده خواجگی دور است»
- «پر خوری، ژندهپيل باشی تو// كم خـوری، جبرئيل باشی تو»
- «تو دست چپ در این معنی زدست راست نشناسی// کنون با این خری خواهی که اسرار خدا یابی»
- «حايض او، من شده به گرمابه// ماهی او من طپيده در تابه»
- «خادمانند نامشان كافور// ليك رخشان سيهتر از عنبر»
- «خرمن خود را به دست خویشتن سوزیم ما// كرم پيله هم به دست خويشتن دوزد كفن»
- «خور اندک فزون کند حلمت// خور بسیار کم کند علمت»
- «در جستن نان آب رخ خويش مريزيد// در نار مسوزید روان از پی نان را»
- «در دهان دار تا بود دندان// چون گرانی كند بكن دندان»
- «دوستان را به گاه سود و زيان// بتوان ديد و آزمود توان»
- «دوست را کس به یک بلا نفروخت// بهر کیکی گلیم نتوان سوخت»
- «دوست گرچه دوصد، دو يار بود// دشمن ار چه يكی، هـزار بود»
- «دهخدا گفت ار نمكساری شود انبان كون// گوزهای بینمك پراند اهل روستا»
- «رشته تا يكتاست آنرا زور زالی بگسلد// چون دوتا شد عاجز آيد از گسستن زال زر»
- «ستد و داد را مباش زبون// مرده بهتر كه زنده و مغبون»
- «سوی دین هدیهٔ خدایش دان// آنكه ناخوانده آیدت مهمان»
- «علم چبود، فرقدانستن حقی از باطلی// نی کتاب زرق شیطان جمله از بر داشتن»
- «فرش تو در زیر پا اطلس و شعر نسیج// بیوهٔ همسایهٔ را دست شده آبله// او همهشب گرسنه، تو زخورشهای خوب// کرده شکم چارسو، چون شکم حامله»
- «قدر مردم سفر پدید آرد// خانهٔ خویش مرد را بند است// چون بهسنگ اندرون بود گوهر// كس نداند كه قیمتش چند است»
- «گرچه كژدم بهنیش بگزاید// دارویی را هم او به کار آيد»
- «گرگ را با میش کردن قهرمان باشد ز جهل// گربه را با پیه کردن پاسبان باشد خطا»
- «مال دادی به باد چون تو همی// گِل به گوهر خری و خر به خیار»
- «مرد عالیهمم نخواهد بند// سگ بود، سگ به لقمهای خرسند»
- «مرگ هدیه است نزد داننده// هدیه دان میهمان ناخوانده»
- «نان فروزن به آب ديدهٔ خویش// وز در ِ هیچ سفله شیر مخواه»
- «نشود مرد پردل و صُعلوك// پیش مامان و بادریسه و دوك// نشود كس به كنج خانه فقیه// كم بود مرغ خانگی را پیه// هركه او خورده است دود چراغ// بنشیند به كام دل به فراغ// كی شود مایهٔ نشاط و سرور// هم در انگور شیره انگور// از برون مرد، مرد قوت دهد// دام در خانه، عنكبوت نهد// چه كنی در كنار مادر خو// آخر ای نازنین كم از دو دو»
- «هركس كه برد به بصره خرما// بر جهل خود او دهد گواهی»
- «هست چون مار گـَرزه سیرت دهر// از برون نرم و از درون پرزهر»
- «هیچ خودبین خدایبین نبود// مرد خوددیده مرد دین نبود»
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)