زندگی کردن من مُـــردن تدریجی بـــود

آنچه جان کند تنـم عمر حسابش کردم
اما با توجه به این فرضیه که من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم . می بایست چیزی رو که به ما داده شده رو به بهترین شکل ممکنه استفاده کنیم . اون چیز اسمش زندگیه . اگه سخت بگیری سخته و ...

نا امیدانه میندیش برو
همچو شب تجربه کن
همره تاریکی شو
که به تاریکی ؛ خود ؛ یافتن راه درست
پیچ و خمها دارد
ناامیدانه میندیش برو
و مترس
نو را در خود ِ خود پیدا کن
تو درونت نور است
خود شکوفایش کن
تا که تاریکی ها را
مشعلش خود باشی
نه چراغ ِ دگران
نا امیدانه میندیش برو ...

این از گفته های خودم بود در سن 22 سالگی ( نا امیدانه میندیش برو )