زمانی درد دل با کوه می کردمتمام غصه ها را من به گوش کوه می گفتم
تمام لحظه هایم را به امید نگاهش خاک می کردم
و عمری در پی لبخندی از کوهی گذر کردم .
زمانی با چکاوک راز می گفتم
تمام زندگی را من برایش فاش می کردم
تمام عاشقی ها را برایش باز می کردم
و من عمری برای بی ثمر یاری هدر دادم .
و من اکنون تمام غصه ها را روی کاغذ می نویسم
تمام اشکها را من ، به رویش می چکانم
تمام لحظه ها را من ، برایش باز می گویم
تمام عشق و نا مردی ، ز قلبش باز می جویم .
و می دانم در این دنیای نامردی ، چو کاغذ من نمی یابم
و کاغذ بهترین یار دل غمگین من باشد
و کاغذ یارو غمخوار دلم باشد
و کاغذ همدم شبهای تاریک عدم باشد .
و کاغذ راز تنهایی دلم را خوب می داند
و کاغذ شمع شبهای دلم باشد
و کاغذ همدمم باشد
و می گویم در این آخر ، که کاغذ یاورم باشد .
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)