بیا ساقی امشب خراب غمم
به من ده سبو را که خود بشکنم
میم ده که از این خرابی رهم
به پای عزیزم سر خود نهم
بیا ساقی امشب تو را بنده ام
سرم را به پای خم افکنده ام
در میکده باز و من بیقرار
من بینوا را که آرد شمار
بیا ساقی امشب دلم خون شده
به پای خم افتاده مجنون شده
بگو با مغنی بزن چنگ را
به فریاد حال دل تنگ را
تو آهنگ قلب حزینم بزن
خطی خوش بیا بر جبینم بزن
مغنی کجایی صدایت کجاست
صدای خوش جانفزایت کجاست
شنیدم که چون غم به دلها زند
دل و دیده را گریه یک جا زند
مغنی ملولم غم از حد گذشت
تو هم ناله کن با من از سرگذشت
در این دور گردون بی بازگشت
بباید که می خورد و از غم گذشت
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)