_بله اون آدرسي كه شما داديد همينجاست.
_چقدر تقديمتون كنم ؟
_هرچقدر دوست داريد،اصلا قابل نداره.
سهيل دست به جيب برد و يك اسكناس بيرون كشيد و كف دست راننده گذاشت.راننده با تعجب به اسكناس نگاه كرد و گفت :
اما اين كه ...
سهيل نگاهي به اسكناس انداخت و خنديد و گفت :
منو ببخشيد ديشب از آلمان برگشتم وقت نداشتم كه...راننده هم خنديد و اسكناس را درون جيبش گذاشت و گفت:
خيلي جالبه به عنوان يادگاري نگهش ميدارم.
سهيل پرسيد :
كم نيست ؟
_نه خيلي هم زياد،به اميد ديدار.
_خداحافظ.
راننده باز هم نگاهي از سر كنجكاي به سهيل انداخت و سپس دور زد و از آنجا دورشد.
سهيل به دنبال پلاك 83 مي گشت كه مقابل در كرم رنگ بزرگي رسيد.براي اطمينان كامل بار ديگر به آدرس نگاه كرد و دوباره آن را تا كرد و در جيبش گذاشت.
بعد دستش را روي زنگ فشرد. بعد از چند ثانيه در باز شد و پيرمرد خوشرويي روبه روي او قرار گرفت .سهيل سلام كرد و اوجواب داد و پرسيد :
با كي كار داريد آقا؟
_با آقاي دكنر
_آقا و خانم هر دو به مطب رفته اند.
_يعني الان هيچ كس خونه نيست ؟
_فقط دختر خانمشون هستن!
_لاله؟
_بله لاله خانم!
_پس لطف كنيد بهشون بگيد سهيل اومده .
_ا ؟!پس آقا سهيل كه ديشب از فرنگ برگشته شمائيد؟بفرماييد،خواهش مي كنم بفرماييد.
سهيل به دنبال او وارد خانه شد. درختهاي سيب و انجير برفضاي بزرگ حياط سايه انداخته بود.در واقع آنجا يك باغ بود نه حياط،بوي ياس هاي باقي مانده از شب گذشته هنوز هم فضا را عطر آگين كرده بود.پيرمرد درحاليكه جلوتر ازاو تند تند راه ميرفت فرياد زد :
لاله خانم مهمون داريد.
سهيل كه محو تماشاي باغ شده بود با ديدن گل هاي رز جلوي ساختمان يادش افتاد كه فراموش كرده گل بخرد.انقدر فكرش مشغول بود و براي آمدن عجله داشت كه به تنها چيزي كه فكر نكرده بود ،گل بود .به ساختمان سفيد دوطبقه نگاه كرد كه به فاصله ي سه پله از سطح زمين قرار داشت و پنجره هاي بزرگ خانه با تورهاي سبز روشن تزيين شده بودند.در همين لحظه لاله با پيراهن قرمز و شلوار جين مشكي بيرون آمد و خواست بفهمد مهماني كه سرايدار پير خبر از آمدنش مي داد كيست كه چشمش به سهيل افتاد. سهيل درحاليكه محو تماشاي او شده بود به گذشته ها بازگشت.آهي كشيد و جلو رفت.پايين پله ها كه رسيد ،سلام كرد .لاله به سختي آب دهانش را فرو داد و سلام كرد. سهيل لبخند زنان پرسيد :
نمي خوايد تعارفم كنيد بيام تو ؟
لاله با دستپاچگي گفت :
آه ببخشيد واقعا شرمنده ام ، بفرماييد...بفرماييد.