Man kann sich selbst keine Bäume pflanzen.
ترجمه: «کس نتواند نهالی از بهر خویش غرس کند.»
مترادف فارسی: «ديگران نشاندند ما خورديم ما به‌نشانيم ديگران خورند.» مرزبان نامه
Man muss es nehmen wie es kommt.
ترجمه: «به هر طریق که آید، باید پذیرفت.»
مترادف فارسی: «هرچه پيش آيد خوش آيد.»
Man muss sich mit Mondschein begnügen, wenn man keinen Sonnenschein hat.
ترجمه: «باید به نور مهتاب کفایت کرد، هرگاه که از آفتاب محروم هستی.»
مترادف فارسی: «چون عشق بود به ‌دل، صواب است // مه در شب تيـره آفتاب است» امیر خسرو
Man soll die Bärenhaut nicht verkaufen‚ ehe der Bär gestochen ist.
Man muss den Pelz nicht verteilen‚ ehe der Bär geschossen (erlegen) ist.
ترجمه: «پوست خرسی را که هنوز شکار نکرده‌ای، نفروش.»
ترجمه: «خرسی که هنوز کشته نشده، نباید پوستش را تقسیم کرد.»
مترادف فارسی: «خرس را شكار نكرده پوستش را نفروش.»
Man muss den Vogel erst im Käfig (Käficht) haben‚ ehe man ihn singen lehrt.
ترجمه: «پرنده را اول در قفس اسیرکن، سپس چهچه زدن را بدو بیاموز.»
مترادف فارسی: «مرغی را كه در هواست نبايد به‌سيخ كشيد.»
Man muss den Wolf erst fangen‚ ehe man ihm das Fell abziehen kann.
ترجمه: «گرگ را اول بگیر، بعد پوستش را بکن.»
مترادف فارسی: «فرستاده گفت ای خداوند رخش // به‌دشت آهوی ناگرفته مبخش» فردوسی
Man wird eher von einem Mistkarren überfahren als von einem Wagen.
ترجمه: «تصادف با یک گاری کودکش امکان بیشتری دارد تا با یک درشکه.»
مترادف فارسی: «همه را برق می‌گيرد، ما را چراغ نفتی.»
Mein Mutter Kuh Bruder, war ein Ochs.
ترجمه: «برادر مادرم، گاو، یک گاومیش است.»
مترادف فارسی: «به قاطر گفتند پدرت كيست؟ گفت: اسب آقادائيم است.»
Menschen und Zugvögel bleiben nicht an einem Ort.
ترجمه: «انسان‌ها و پرندگان در یک محل ماندگار نیستند.»
مترادف فارسی: «انسان پرنده بی پر و بال است.»
Mit gespaltener Zunge reden (oder mit zwei Zungen reden).
ترجمه: «دو زبانه حرف می‌زند.»
مترادف فارسی: «دودستماله می‌رقصد.»
مترادف فارسی: «به‌يك روی در دو محراب است.»
مترادف فارسی: «دو‌دوزه می‌بازد.»
Morgenstunde hat Gold im Mund.
ترجمه: «صیبح‌گاهان، زر در کام دارد.»
مترادف فارسی: «سحر‌خيز باش تا كامروا باشي.»
مترادف فارسی: «صبح‌‌خيزی دليل فيروزی است.» جامی
Müßiggang hat Armut im Gefolge.
Müßiggang ist aller Laster Anfang.
ترجمه: «کاهلی، فقر به دنبال دارد.»
ترجمه: «کاهلی، آعاز اعتیاد است.»
مترادف فارسی: «تن‌آسانی و كاهلی منجر به‌فقر و پريشانی گردد.»