اگر اینقدر برات مهمه. من هر کسو میخوام نگه » : دختر قد بلند بلونده ادامه داد « بهتره خودت اینکارو بکنی ماریا »
« دارم میکشم
ماریا موافقت کرد : بله، خودم اینکارو میکنم. از این یکی خیلی خوشم اومده. میشه نتی رو از اینجا ببري؟ نمیخوام
وقتی دارم سعی میکنم تمرکز کنم، نگران پشت سرم هم باشم .
موهاي پشت گردنم سیخ شده بود. گرچه از معناي هیچ کدام از حرف هایی که آن موجودات زیبا به زبان می آوردند سر
در نمی آوردم. غریزه ام فریاد میزد که در معرض خطر بزرگی قرار گرفته ام. اینکه منظور آن فرشتگان کشتن من بود.
اما قضاوتم بر غریزه ام چیره بود. من نباید از زن ها می ترسیدم، بلکه باید آنها را نجات میدادم.
و دست دختر بلند قد را گرفت. اونها چرخی زدند ، بسیار « بیاید شکارش کنیم » : نتی با شوق و ذوق فراوانی گفت
رویایی! ، و به سمت شهر به راه افتادند. انگار پرواز کرده بودند، خیلی سریع رفته بودند. لباس هاي بلند و سفیدشان
طوري در پشت سرشان موج میزد، انگار بال هایشان را حرکت میدادند. با حیرت پلک زدم، و اونوقت اونها دیگر رفته
بودند.
من برگشتم و به ماریا که حالا با دقت به من خیره شده بود، نگاه کردم.
من هرگز در زندگی ام آدم خرافاتی نبودم. تا آن لحظه به مزخرافاتی مثل ارواح اعتقاد نداشتم. اما ناگهان، دیگر مطمئن
نبودم.
« ؟ اسمت چیه سرباز » : ماریا پرسید
نمیتوانستم با یک زن ناملایمتی کنم ، حتی اگر او یک روح بود. « سرگرد جاسپر وِیت لاك، خانم » : گفتم
« . واقعاً امیدوارم دوام بیاري جاسپر، من احساس خیلی خوبی نسبت به تو دارم » : با صدایی مؤدب گفت
او یک قدم جلوتر آمد و با دستان اش صورتم را طوري گرفت انگار قصد داشت بوسه اي نثارم کند. من سر جایم
« فرار کن » خشک شده بودم، گرچه غریزه ام همچنان فریاد میزد
سعی میکرد داستان را طوري پشت هم « ... چند روز بعد » : جاسپر مکثی کرد. چهره اش متفکر مینمود. بالاخره گفت
من به زندگی جدیدم معرفی شدم ، » . بچیند که بیشتر از این مایه ترس من نشود. حالا او هم مثل ادوارد رفتار میکرد
اسم هاشون ماریا، نتی و لوسی بود . زمان زیادي با هم نبودند ، ماریا دو تاي دیگر را پیدا کرده بود ، هر سه از
بازماندگان جنگ مقلوب گذشته بودند، آنها همراهان خوبی بودند.
ماریا دنبال انتقام گرفتن بود، و خواهان بازپس گیري محدوده اش بود. دو تاي دیگه مشتاق افزودن بر سرزمینشان
بودند و کشور گشایی. یه جورایی میشه گفت داشتن ارتش می ساختن. و آنها از حد معمول محتاط تر بودند. این
ایده ي ماریا بود. او به دنبال ارتشی کامل و ممتاز بود، و به همین دلیل انسان هاي داراي پتانسیل بالا را انتخاب و