ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
ای دل چه اندیشیدهای در عذر آن تقصیرها
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
آن شکل بین وان شیوه بین وان قد و خد و دست و پا
بگریز ای میر اجل از ننگ ما از ننگ ما
بنشستهام من بر درت تا بوک برجوشد وفا
جز وی چه باشد کز اجل اندررباید کل ما
من از کجا پند از کجا باده بگردان ساقیا
مهمان شاهم هر شبی بر خوان احسان و وفا
ای طوطی عیسی نفس وی بلبل شیرین نوا
ای نوبهار عاشقان داری خبر از یار ما
ای باد بیآرام ما با گل بگو پیغام ما
ای عاشقان ای عاشقان امروز ماییم و شما
ای نوش کرده نیش را بیخویش کن باخویش را
ای یوسف آخر سوی این یعقوب نابینا بیا
آمد ندا از آسمان جان را که بازآ الصلا
ای یوسف خوش نام ما خوش میروی بر بام ما
امروز دیدم یار را آن رونق هر کار را
چندانک خواهی جنگ کن یا گرم کن تهدید را
جرمی ندارم بیش از این کز دل هوا دارم تو را
چندان بنالم نالهها چندان برآرم رنگها
چون خون نخسپد خسروا چشمم کجا خسپد مها
چون نالد این مسکین که تا رحم آید آن دلدار را
من دی نگفتم مر تو را کای بینظیر خوش لقا
هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانها
آن خواجه را در کوی ما در گل فرورفتست پا
ای شاه جسم و جان ما خندان کن دندان ما
ای از ورای پردهها تاب تو تابستان ما
ای فصل باباران ما برریز بر یاران
بادا مبارک در جهان سور و عروسیهای ما
دیدم سحر آن شاه را بر شاهراه هل اتی
می ده گزافه ساقیا تا کم شود خوف و رجا
ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا
ای یار ما دلدار ما ای عالم اسرار ما
خواجه بیا خواجه بیا خواجه دگربار بیا
یار مرا غار مرا عشق جگرخوار مرا
رستم از این نفس و هوا زنده بلا مرده بلا
آه که آن صدر سرا میندهد بار مرا
طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
شمع جهان دوش نبد نور تو در حلقه ما
کار تو داری صنما قدر تو باری صنما
کاهل و ناداشت بدم کام درآورد مرا
در دو جهان لطیف و خوش همچو امیر ما کجا
با لب او چه خوش بود گفت و شنید و ماجرا
دی بنواخت یار من بنده غم رسیده را
ای که تو ماه آسمان ماه کجا و تو کجا
ماه درست را ببین کو بشکست خواب ما
با تو حیات و زندگی بیتو فنا و مردنا
ای بگرفته از وفا گوشه کران چرا چرا
گر تو ملولی ای پدر جانب یار من بیا
چون همه عشق روی تست جمله رضای نفس ما
عشق تو آورد قدح پر ز بلاها
از این اقبالگاه خوش مشو یک دم دلا تنها
شب قدر است جسم تو کز او یابند دولتها
عطارد مشتری باید متاع آسمانی را
مسلمانان مسلمانان چه باید گفت یاری را
رسید آن شه رسید آن شه بیارایید ایوان را
تو از خواری همینالی نمیبینی عنایتها
ایا نور رخ موسی مکن
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)