نه !
شکايت نکن
کوه هم که باشد
گاهي
دم غروب که مي شود
...انگار دلش مي لرزد ...
به خدا قسم
اصلا انگار طور ديگري ست !
انگار ايستاده مي افتد
ايستاده مي گريد
و ايستاده مي ميرد ...
پس گلايه نکن !
...
از تو چه پنهان
با تمام بي پناهي ام
گاهي ايستاده
در پس همين وجود
در پس همين خنده هاي سرد
در پس همين گريه هاي گرم
هي مي ميرم و زنده مي شوم !
...
سخت است
صبور باشي ...
و در حجم اين سکوت
نـفـسـت بنـد نيـايـد ...!
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)