کتابدار قصر پوتسدام حیران این زن شرقی شد که به او کنتس می گفتند . زنی که هر روز چند کتاب از او می گرفت و تا فردا همه را خوانده بود . در پی دو ماه اقامت در پوتسدام سر انجام نیز با کتاب هایی که فردریک به او اهدا کرد همراه فیودوروا سوار بر کالسکه سلطنتی شد . افسر جوانی که از سوی امپراطور مامور بود تا وی را به مرز فرانسه برساند و در راه جز چند کلمه از او نشنید امینه تمام مدت سرش در کتابی بود که روی زنوان خود گشوده روی شال بی بی باف ترکمن . شالی که او را با گذشته با فتحعلی خان با زندگی با خواجه نفس و با استر اباد پیوند می داد .
زمستان بود . برف و بوران راه و باران یکریز او را باز نمی داشت . چنان که خود ندانست که چگونه از هایدلبرک گذشت . و در خاک فرانسه خود را به نانسی رساند و از ان جا با ارسال نامه ای از ولتر خواست تا او را بپذیرد . در مدت اقامت در پروس وصف ولتر را بسیار شنیده بود . بعد از ان که پیک او با جواب مساعد ولتر بر گشت امینه قاصدی نزد مادام دو شاتله فرستاد که ولتر در قصر او در سیره ساکن بود . مادام دو شاتله با پیام فردریک کبیر خود را اماده پذیرایی از کنتس کرده بود و امینه در یک صبح زمستانی در کتابخانه قصر مادام دو شاتله موفق به دیدار مردی شد که اوازه شهرتش تمام اروپا را نور دیده بود . امینه حتی وقت ملاقات با امپراطوران و شاهان نیز چنین به دست و پا نمی افتاد . اری این فرانسوا ماری ولتر بود پیر مردی که در میان کتاب ها و نوشته های خود محو شده بود . امینه سخن گفتن با سلاطین و تاثیر گذاری بر انان را می دانست ولی جز مامد ازادی پدر مختومقلی شاعر ترکمن با ادیبان و شاعران دیدار نکرده بود . حتی نمی دانست باید چه چیزی به این مرد هدیه کند . این حادثه ای کوچک نبود و امینه می دانست که باید لحظه به لحظه و جزهبه جز ان را در خاطر بسپارد . حتی به مادام دو شاتله دل نبندد که وی را مانند کنتسی پذیرا شده بود بلکه باید در دل این مرد که مظهر رنسانس نام گرفته خود را جا دهد .
امینه این سد را هم گذراند غروب ان روز وقتی دیوان جلد چرمی اشعار حافظ شیراز را که هنرمندان اصفهانی در صحافی ان منتهای لطف را به کار برده بودند به ولتر داد دید که ان مرد پر اوازه بی ان که بتواند متن اشعار را بخواند به وجد امده و کتاب را می بوسد .
امینه تا خود را به قصر مادام دوشاتله برساند درباره ولتر فروان خوانده بود و می دانست که این مرد سی سال پیش یک بار به اتهام سرودن اشعاری در هجو لوئی چهاردهم به زندان مخوف باستیل افتاده و یک بار دیگر هم به جرم توهین به شوالیه دو ران و سه سالی در انگلستان همدرس بزرگان ادب بود با شهرتی فراوان و در حالی که عضو اکادمی فرانسه شده و حالا به توصیه هواخواهان خود از پاریس دور شده تا از ضرب شمشیر سلطنت خواهان در امان بماند چرا که در (( نامه های فلسفی )) سیستم حکومتی انگلستان تحسین کرده و در مقابل دیکتاتوری سلاطین فرانسوی را به مسخره گرفته بود . ولتر در مقابل نسخه خطی و زیبای دیوان حافظ شیراز که ایمنه به او داد قصد تلافی داشت که با در خواست پر ملاطفت کنتس ایرانی رو به رو شد که از او می خواست که نسخه ای از نوشته های چاپ شده خود را برایش امضا کند تا خود و فرزندانش بدان مفتخر باشند . ولتر نمی دانست و نباید می دانست که فرزندان امینه هیچ کدام را ان ذوق و استعداد نیست که مانند مادرشان فرسنگ ها راه برای دیدار کسی چون ولتر پشت سر گذارند . در ان زمان که امینه در کنار شومینه کاخ مادام دوشاتله با ولتر گفتگو داشت خدیجه دخترش در سلک دهها زنی بود که کریم خان پهلوان مسلک لر در حرمسرا داشت . نه او و نه شوهرش در همه عمر کتابی نخوانده بودند . پسران امینه محمد حسن و محمد حسین نیز جز جنگ و کشتار و غارت چیزی نمی دانستند .