بهترین فرشته ها همین شیطان بود. مرد مردانه ایستاد
و گفت: نه سجده نمی کنم، ء
تو را سجده می کنم،ء
اما این آدمک های کثیفی را که از گل متعفن ساخته ای،ء
این موجود ضعیف و نکبتی را که برای شکم چرانیش
خدا و بهشت و پرستش و عظمت و بزرگواری و آخرت و حق شناسی و محبت و همه چیز و همه کس را فراموش می کند ،ء
برای یک شکم انگور یا خرما یا گندم ،گوسفندوار پوزه اش را به زمین فرو می برد
و چشمش را بر آسمان و بر تو می بندد،ء
سجده نمی کنم،ء
این چرند بدچشم شکم چران پول دوست کاسبکار پست را سجده کنم؟ء
کسی را که به خاطر تو ،ء
برای نشان دادن ایمان و اخلاصش به تو،ء
یک دسته گندم زرد و پوسیده را به قربانگاه می آورد؟ء
او را که به خاطر خوشگلی خواهرش حرف تو را زیر پا می گذارد،پدرش را لجن مال می کند؟ء
برادرش را می کشد...؟ء
نمی بینی اینها چه می کنند؟ء
زمین را و زمان را به چه کثافتی کشانده اند؟ء
مسیح و یحیی و زکریا و علی را بی رحمانه و ددمنشانه می کشند،ء
تنها به علت آنکه می توانند،ء
نه،ء
تنها به علت آنکه شخصیت بزرگ ،روح بلند و انسان پرشکوه تحملش برای اشخاص حقیر ، ارواح زبون و آدمک های خوار و دلیل شکنجه آور است
و احساس بودن آنها عقده های حقارت و پوچی را همچون ماران خوشه دار به خشم می آورد
و دیواره جانشان را نیش می زنند
و از شدت درد دیوانه و هار می شوند
و آنگاه با کشتن و سوختن و پوست کندن و شمع آجین کردن آنها که بودنشان برای این زبونان جرم است آرام می گیرند،ء
لذت می برند و شفا می یابند و آن وقت سه میلیاردشان نوکر دو سه تا جانور خونخوار نامردی می شوند
مثل نرون و چنگیز و تیمور و هلاکو و خلیفه و قیصر و چومبه و متمدن هایش ،استالین و هیتلر و نیکسون و هیث و ...همه بردگان رام و زبون فرعون یا قارون یا بلعم باعور!ء
آری ،ء
من از نورم ،ء
ذاتم از آتش پاک و زلال بی دود است ،ء
من این لجن های مجسم پلید پست را سجده کنم...؟ء
حالا این فرشته های دیگر هم که ظاهرا به حرف خدا گوش کردند
و شیطان را تنها گذاشتند ،دستشان روی دست اوست،ء
در کارشان خیانت می کنند،ء
دارند در ساختن آدمها کاری می کنند که حرف شیطان درست از آب در آید...ء
الان اگر خدا و شیطان بیایند و یک نگاهی به این بچه های حضرت قابیل بیندازند ،ء
شیطان سرش را بالا نمی گیرد و سینه اش را جلو نمی دهد؟ء
آن رجز تبارک الله احسن الخالقین برای همین ها بود؟ء
یا برای قربانیان بی دفاع اینها؟ء
برای تنهایانی که هنوز ناله دردشان را از اعماق سیاه این چاه ویل تاریخ می شنویم ؟ء
لحظه ای بعد که از گذر خیالی در رویا سریع تر گذشت ، ء
همگی در برابر تخت با شکوه نور ایستادند و فریاد بر آوردند: ء
بار الها می خواهی موجودی در زمین بیافرینی که دنیا را به گند و به خون کشد؟ء
و خداوند خدا با طنین استوار و بی تریدی فرمود : ء
من می دانم رازی را که شما نمی دانید...و ناچار در انتظار فاجعه همه خاموش ماندند!ء
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)