نسيم سحري

چون نسيم سحري بوزد
از شدت شادي به خود مي پيچم
و چون باران فرو ريزد
جامم را پر مي كنم
همه ي اينها
گذشته ي مه آلود من است
فراموشي
گذشته ام را محو كرد
و بسان حباب هاي آب
آن را بر باد داد