previos page menu page next page


صحيفه نور ج 20 صفحه 27

تاريخ: 2/6/65

ديدار با رئيس جمهور، رئيس مجلس شوراى اسلامى، نخست وزير، و مسؤولين كشورى و لشكرى به مناسبت روز عيد غديرخم

غدير منحصر به آن زمان نيست، غدير در همه اعصار بايد باشد

بسم الله الرحمن الرحيم‏

اميدوارم انشاءالله اين عيد مبارك به همه ملت‏هاى مظلوم و بخصوص به ملت شريف ما مبارك باشد. خداوند انشاءالله كه با عنايات خاصه خود نظرى به‏اين ملت بزرگ كه بايد گفت پرچمدار اسلام در اين عصر هستند، به اينها عنايت خاصى بفرمايد و آنها را از عنايات خاصه‏ى خود نصيب بزرگ عنايت بفرمايد.

من در باره‏ى شخصيت حضرت امير چه مى‏توانم بگويم و كى چه مى‏تواند بگويد. ابعاد مختلفه‏اى كه اين شخصيت بزرگ دارد، به گفتگوى ماها و به سنجش بشرى در نمى‏آيد. كسى كه انسان كامل است و مظهر جميع اسماء و صفات حق تعالى است، ابعادش به حسب اسماء حق تعالى بايد هزار تا باشد و ما از عهده بيان حتى يكى‏اش / را/ نمى‏توانيم برآييم. اين شخصيت كه جامع تضاد است، امور متضاد در او جمع است، كسى نمى‏تواند در حول و حوش او سخن بگويد، از اين جهت من در اين موضوع بهتر مى‏دانم كه ساكت باشم. لكن مسأله‏اى را كه بهتر است ما بگوييم، انحرافاتى است كه براى ملت‏ها و خصوصاً براى شيعيان اين حضرت پيش آمده است در طول تاريخ و دست‏هايى كه اين انحرافات را از اول به وجود آورده‏اند و توطئه‏هايى كه بوده‏است در طول تاريخ اخيراً در اين سال‏هاى اخير، سده‏هاى اخير پيش آمده است، آنها را عرض كنم.

مسأله غدير، مسأله‏اى نيست كه به نفسه براى حضرت امير يك مسأله‏اى پيش بياورد، حضرت امير مسأله غدير را ايجاد كرده است. آن وجود شريف كه منبع همه جهات بوده است، موجب اين شده است كه غدير پيش بيايد. غدير براى ايشان ارزش ندارد، آن كه ارزش دارد خود حضرت است كه دنبال آن ارزش، غدير آمده است. خداى تبارك و تعالى كه ملاحظه فرموده است كه در بشر بعد از رسول‏الله كسى نيست كه بتواند عدالت را به آن طورى كه بايد انجام بدهد، آن طورى كه دلخواه است انجام بدهد، مأمور مى‏كند رسول‏الله را كه اين شخص را كه قدرت اين معنا را دارد كه عدالت را به تمام معنا در جامعه ايجاد كند و يك حكومت الهى داشته باشد، اين را نصب كن. نصب حضرت امير به خلافت اين طور نيست كه از مقامات معنوى حضرت باشد، مقامات معنوى حضرت و مقامات جامع او

صحيفه نور ج 20 صفحه 28

اين است كه غدير پيدا بشود و اين كه در روايات ما و از آن زمان تا حالا اين غدير را آن قدر از آن تجليل كرده‏اند، نه از باب اين كه حكومت يك مسأله‏اى است، حكومت آن است كه حضرت امير به ابن عباس مى‏گويد كه به قدر اين كفش بى قيمت هم پيش من نيست ، آن كه هست اقامه عدل است. آن چيزى كه حضرت امير سلام‏الله عليه و اولاد او مى‏توانستند در صورتى كه فرصت به آنها بدهند، اقامه عدل را به آن طورى كه خداى تبارك و تعالى رضا دارد انجام بدهند، اينها هستند لكن فرصت نيافتند. زنده نگه داشتن اين عيد نه براى اين است كه چراغانى بشود و قصيده‏خوانى بشود و مداحى بشود، اينها خوب است، اما مسأله اين نيست. مسأله اين است كه به ما ياد بدهند كه چطور بايد تبعيت كنيم، به ما ياد بدهند كه غدير منحصر به آن زمان نيست، غدير در همه اعصار بايد باشد و روشى كه حضرت امير در اين حكومت پيش گرفته است بايد روش ملت‏ها و دست‏اندركاران باشد. قضيه غدير، قضيه جعل حكومت است، اين است كه قابل نصب است والا مقامات معنوى قابل نصب نيست، يك چيزى نيست كه با نصب اين مقام پيدا بشود، لكن آن مقامات معنوى كه بوده است و آن جامعيتى كه براى آن بزرگوار بوده است، اسباب اين شده است كه او را به حكومت نصب كنند. و لهذا مى‏بينيم كه در عرض صوم و صلوه و امثال اينها مى‏آورد و ولايت مجرى اينهاست. ولايتى كه در حديث غدير است به معناى حكومت است، نه به معناى مقام معنوى. و حضرت امير را همان طورى كه من راجع به قرآن عرض كردم كه قرآن و در روايات است اين نازل شده است به منازل مختلف، كلياتش سبع و الى سبعين و الى زيادتر، تا حالا رسيده است به دست ماها به صورت يك مكتوب، حضرت امير هم اين طور است، رسول خدا هم اين طور است. مراحل طى شده است، تنزل پيدا كرده است، از وجود مطلق تنزل پيدا كرده است، از وجود جامع تنزل پيدا كرده است و آمده است پايين تا رسيده است به عالم طبيعت، در عالم طبيعت اين وجود مقدس و آن وجود مقدس و اولياى بزرگ خدا. بنابراين، اين كه حديث غدير را ما حساب كنيم كه مى‏خواهد يك معنويتى را براى حضرت امير، يا يك شانى براى حضرت امير درست كند نيست. حضرت امير است كه غدير را به وجود آورده است، مقام شامخ اوست كه اسباب اين شده است كه خداى تبارك و تعالى او را حاكم قرار بدهد.

غدير آمده است كه بفهماند سياست به همه مربوط است

مسأله، مسأله حكومت است. مسأله، مسأله سياست است، حكومت عدل سياست است، تمام معناى سياست است. خداى تبارك و تعالى اين حكومت را و اين سياست را امر كرد كه پيغمبر به حضرت امير واگذار كنند، چنانچه خود رسول خدا سياست داشت و حكومت بدون سياست ممكن نيست، اين سياست و اين حكومتى كه عجين با سياست است، در روز عيد غدير براى حضرت امير ثابت شد. اين كه در اين روايت در روايات هست كه بنى الاسلام على خمس اين ولايت ، ولايت

صحيفه نور ج 20 صفحه 29

كلى امامت نيست، آن امامتى كه هيچ عملى مقبول نيست، قبول نمى‏شود الا به اعتقاد به امامت، اين معنايش اين حكومت نيست. خوب! ما بسيارى از ائمه‏مان حكومت نداشتند. ما الان معتقديم كه حضرت امير در يك برهه از زمان به حكومت رسيد، حضرت امام حسن هم يك مدت بسيار بسيار كمى به حكومت رسيد، باقى ائمه حكومت نداشتند. آن كه خداى تبارك و تعالى جعل كرد و دنبالش هم براى ائمه ى هدى جعل شده است، حكومت است، لكن نگذاشتند كه اين حكومت ثمر پيدا بكند، بنابراين حكومت را خدا جعل كرده است براى حضرت امير سلام‏الله عليه و اين حكومت يعنى سياست، يعنى عجين با سياست، از اعوجاج‏هايى كه پيدا شده است مع الاسف، اين است كه، يعنى اعوجاج زياد پيدا شده اما از بزرگترينش اين است كه دست‏هايى از زمان سابق، از زمان خلفاى اموى و خلفاى عباسى عليهم لعنه‏الله، از آن زمان دست‏هايى پيدا شده است كه بگويند كه دين عليحده از مسائل است و سياست عليحده از حكومت است. هر چه طرف پايين آمده است، اين قوت گرفته است تا وقتى بازيگرى‏هاى دنيا كه ديدند بايد دين را يك چيز تعبدى قرار داد، اين بازيگرها آمدند و اين طور كردند كه به ماها هم باورمان آمده بود كه دين چكار دارد به سياست، سياست مال امپراطورها. اين معنايش اين است كه تخطئه كنيم خدا را و رسول خدا را و اميرالمومنين را، براى اين كه حكومت سياست است، حكومت كه دعا خواندن نيست، حكومت كه نماز نيست، حكومت روزه نيست. حكومت، حكومت عدل اسباب اين مى‏شود كه اينها اقامه بشود، اما خود حكومت يك دستگاه سياسى است. آنى كه مى‏گويد دين از سياست جداست، تكذيب خدا را كرده است، تكذيب رسول خدا را كرده است، تكذيب ائمه هدى را كرده است. و اين كه اين قدر صداى غدير بلند شده است و اين قدر براى غدير ارج قايل شده‏اند و ارج هم دارد براى اين است كه با اقامه ولايت يعنى با رسيدن حكومت به دست صاحب حق، همه اين مسائل حل مى‏شود، همه انحرافات از بين مى‏رود. اگر حكومت عدل بپا شود، اگر گذاشته بودند كه حضرت امير سلام‏الله عليه حكومتى را كه مى‏خواهد بپا كند، تمام انحرافات از بين مى‏رفت و محيط يك محيط صحيح و سالم مى‏شد كه آن وقت مجال براى همه اشخاص كه داراى افكار هستند، عرفا كه داراى افكار هستند، حكما كه داراى افكار هستند، فقها، همه براى آنها مجال هم پيدا بشود، از اين جهت اسلام بنى على خمس نه معنايش اين است كه ولايت در عرض اين است، ولايت اصلش مسأله حكومت است، حكومت هم اين طورى است، حكومت حتى از فروع هم نيست. آن چيزى كه براى ائمه ماقبل از غدير و قبل از همه چيزها بوده است، اين يك مقامى است كه مقام ولايت كلى است كه آن اقامت است كه در روايت هست كه حسن و حسين امامان قاما او قعدا . وقتى قعد است كه امام نيست. امام به معناى حكومت نيست، اين يك امام ديگرى است و آن مسأله‏ى ديگرى است. آن مسأله، مسأله‏اى است كه اگر او را كسى قبول نداشته باشد، اگر تمام نمازها را مطابق با همين قواعد اسلامى شيعه هم بجا بياورد باطل است. اين غير حكومت است، آن در عرض اينها نيست، آن از اصول مذهب است، آنى است كه اعتقاد به او لازم است و از اصول مذهب است و انحرافى كه پيدا شده است علاوه بر همه انحرافاتى كه همين انحراف است كه ما باور كرديم كه

صحيفه نور ج 20 صفحه 30

سياست به ما چه ربط دارد. غدير آمده است كه بفهماند كه سياست به همه مربوط است، در هر عصرى بايد حكومتى باشد با سياست، منتها سياست عادلانه كه بتواند به واسطه آن سياست اقامه صلوه كند، اقامه صوم كند، اقامه حج كند، اقامه همه معارف را بكند و راه را باز بگذارد براى اين كه صاحب افكار، يعنى آرام كند كه صاحب افكار، افكارشان را با دلگرمى و با آرامش ارائه بدهند. بنابراين اين طور نيست كه ما خيال كنيم كه ولايتى كه در اين جا مى‏گويند آن امامت است و امامت هم در عرض هم فروع دين است، نخير. اين ولايت عبارت از حكومت است، حكومت مجرى اينهاست، در عرض هم به آن معنا نيست، مجرى اين مسائل ديگر است. اين انحرافات خيلى زياد است، نمى‏شود همه‏اش را احصاء كرد.

علماى ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند

خيال كردند يك دسته زيادى كه معناى عرفان عبارت از اين است كه انسان يك محلى پيدا بشود و يك ذكرى بگويد و يك سرى حركت بدهد و يك رقصى بكند و اينها، اين معنى عرفان است، مرتبه اعلاى عرفان را امام على سلام‏الله عليه داشته است و هيچ اين چيزها نبوده در كار. خيال مى‏كردند كه كسى كه عارف است بايد ديگر بكلى كناره گيرد از همه چيز و برود كنار بنشيند و يك قدرى ذكر بگويد و يك قدرى تغنى بشود و يك قدرى چه بكند و دكاندارى. اميرالمومنين در عين حالى كه اعرف خلق‏الله بعد از رسول‏الله در اين امت، اعرف خلق‏الله به حق تعالى بود، معذلك نرفت كنار بنشيند و هيچ كارى به هيچى نداشته باشد، هيچ وقت هم حلقه‏ى ذكر نداشت، مشغول بود به كارهايش، ولى آن هم بود. يا خيال مى‏شود كه كسى كه اهل سلوك است، اهل سلوك بايد به مردم ديگر كار نداشته باشد، در شهر هر چه مى‏خواهد بگذرد، من اهل سلوكم، بروم يك گوشه‏اى بنشينم و ورد بگويم و سلوك به قول خودش پيدا كند. اين سلوك در انبيا زيادتر از ديگران بوده است، در اوليا زيادتر از ديگران بوده است، لكن نرفتند در خانه‏شان بنشينند و بگويند كه ما اهل سلوكيم و چكار داريم كه به ملت چه مى‏گذرد، هر كه هر كارى مى‏خواهد بكند. اگر بنا باشد كه اهل سلوك بايد بروند كنار بنشينند، پس بايد انبياء هم همين كار را بكنند و نكردند. موسى بن عمران اهل سلوك بود ولى معذلك رفت سراغ فرعون و آن كارها را كرد. ابراهيم هم همين طور، رسول خدا هم كه همه مى‏دانيم. رسول خدايى كه سال‏هاى طولانى در سلوك بوده است، وقتى كه فرصت پيدا كرد، يك حكومت سياسى ايجاد كرد براى اين كه عدالت ايجاد بشود، تبع ايجاد عدالت فرصت پيدا مى‏شود براى اين كه هر كس هر چيزى دارد بياورد. وقتى كه آشفته است نمى‏توانند، در يك محيط آشفته نمى‏شود كه اهل عرفان، عرفانشان را عرضه كنند، اهل فلسفه، فلسفه شان را، اهل فقه، فقه‏شان را، لكن وقتى حكومت يك حكومت عدل الهى شد و عدالت را جارى كرد و نگذاشت كه فرصت طلب‏ها به مقاصد خودشان برسند، يك محيط آرام پيدا مى‏شود، در اين محيط آرام همه چيز پيدا مى‏شود. بنابراين ما نودى بشى‏ء مثل ما نودى بالولايه براى اين كه حكومت است. به هيچ چيز مثل

صحيفه نور ج 20 صفحه 31

اين امر سياسى دعوت نشده است و اين امر سياسى بوده است، زمان پيغمبر بوده است، زمان اميرالمومنين بوده است، بعدها هم اگر يك فرصت پيدا مى‏شد، آنها هم داشتند اين معما را. انحرافات زياد شده است. بعضى از اهل علم خودمان هم همين معانى را دارند لباس جندى حرام است، لباس شهرت است، به عدالت مضر است حضرت امير عادل نبوده؟! حضرت سيدالشهدا هم عادل نبوده؟! حضرت امام حسن هم عادل نبوده؟! پيغمبر اكرم هم عادل نبوده؟! براى اين كه لباس جندى داشتند! اينها را تزريق كردند به ما، به ما آن طور دست‏هاى توطئه‏گر تزريق كردند كه ماها هم باورمان آمده است. تو چكار دارى به اين كه چه مى‏گذرد، تو مشغول درست باش، تو مشغول فقهت باش، تو مشغول فلسفه‏ات باش، تو مشغول عرفانت باش، چكار دارى كه چه مى‏گذرد. در آن وقت، اوايلى كه اين مسائل پيش آمد، يكى از رفقاى ما كه بسيار خوب بود، بسيار مرد صالحى بود و اهل كار هم بود، لكن من وقتى يك قضيه را صحبت كردم كه در اين قضيه ما بايد تحقيق كنيم، گفت به ما چكار دارد، حاصل امر سياسى است به ما چكار دارد. اين طور تزريق شده بود كه يك مرد عالم روشنفكر متوجه به مسائل، اين طور مى‏گويد كه به ما چكار دارد. پيغمبر هم مى‏گفت سياست به ما چكار دارد؟ اميرالمؤمنين هم كه حكومت داشت، مى‏گفت سياست.... حكومتى داشت براى ذكر گفتن و براى قرآن خواندن و براى نماز خواندن و همين ديگر؟! حكومت بود، ولايت بود و تجهيز جيوش بود عرض مى‏كنم حكومت‏ها در نصب كردن اينها بود، همه‏اش سياست است اينها.

آنى كه مى‏گويد كه آخوند چكار دارد به سياست، اين با آخوند خوب نيست، اين با اسلام بد است، مى‏خواهد آخوند را كنار بگذارد كه مى‏تواند يك كارى توى مردم انجام بدهد و هر كارى دلشان مى‏خواهد بكنند و لهذا اين طور شد. البته علماى ما در طول تاريخ اين طور نبود كه منعزل از سياست باشند. مسأله مشروطيت يك مسأله سياسى بود و بزرگان ما در آن دخالت داشتند، تاسيسش كردند. مسأله تحريم تنباكو يك مسأله سياسى بود و ميرزاى شيرازى رحمت‏الله اين معنا را انجام داد. در زمان‏هاى اخير هم مدرس، كاشانى، اينها مردم سياسى بودند و مشغول كار بودند، اما به قدرى قدرت داشت اين دست قوى توطئه‏گر كه نمى‏شد از فكر حتى اهل علم محترم هم بيرون كرد به اين كه نه، مسأله اين طور نيست، مسأله حكومت در زمان پيغمبر بوده و سياست هم بوده، در زمان اميرالمومنين بوده و سياست هم بوده و اين كه همه نقل كرده‏اند و اين قدر غدير را بزرگ كرده‏اند، براى اين كه به ما بفهمانند، تعليم بدهند به ما كه اين طورى بايد باشد.

ما بايد اين جنگ را ادامه بدهيم تا وقتى كه انشاءالله پيروزى حاصل بشود

ما الان مبتلاى به جنگيم، يك دسته‏اى در همين قضيه هم دارند اشكالتراشى مى‏كنند، نه يك اشخاصى باشند كه حالا تأثيرى داشته باشند، اما هستند، هستند اشخاصى كه مى‏گويند كه بياييد صلح

صحيفه نور ج 20 صفحه 32

بكنيم، بياييد يك سازشى بكنيم. ما از تاريخ بايد اين امور را ياد بگيريم، به حضرت امير تحميل كردند، مقدسين تحميل كردند، آنهايى كه جبهه‏شان داغ داشت و اضر مردمند بر مسلمين.، آنها تحميل كردند به حضرت امير حكميت را و تحميل كردند آن كه حكم بايد بشود را، بعد كه حضرت امير با فشار اينها نتوانست، مى‏خواستند بكشندش اگر نكند، براى اين كه آنها چيز كرده بودند كه چه بايد چه بشود، حكم قرار بدهيد / ما / قرآن است، قرآن است اين. اين ابتلا را حضرت امير داشت، الان نظير او را ما داريم. اين كه مى‏گويند، اين ور و آن ور مى‏افتند كه بگذاريد يك حكميتى پيدا بشود، بيايند حكم، حكم پيدا بشود كه كارها را انجام بدهد، تشخيص بدهد كه كى چى است. دنيا نمى‏داند كه كى متجاوز است؟! ما از آن قضيه بايد عبرت بگيريم و زير بار حكميت، ما اين در اين هفت سالى كه بوده است فهميديم كه اين حكم‏ها كى هستند و اينهايى كه مى‏خواهند صلح ايجاد كنند كى‏ها هستند. قصه امام حسن و قضيه صلح، آن هم صلح تحميلى بود، براى اين كه امام حسن، دوستان خودش يعنى آن اشخاص خائنى كه دور او جمع شده بودند، او را جورى كردند كه نتوانست خلافش بكند، صلح كرد. صلح تحميلى بود. اين صلحى هم كه حالا به ما مى‏خواهند بگويند، اين است. بعد از اين كه صلح كردند، به حسب روايت، به حسب نقل، معاويه به منبر رفت و گفت كه تمام حرف‏هايى كه گفتم، ما قرار داديم، زير پاى من. مثل پاره كردن اين مرديكه آن قراردادها را. آن صلح تحميلى‏اى كه در عصر امام حسن واقع شد، آن حكميت تحميلى كه در زمان اميرالمؤمنين واقع شد و هر دويش به دست اشخاص حيله‏گر درست شد، اين ما را هدايت مى‏كند به اين كه نه زير بار صلح تحميلى برويم و نه زير بار حكميت تحميلى. ما بايد خودمان به حسب رأى خودمان، به حسب رأى ملتمان، آن طورى كه الان همه ملت دارند مى‏گويند، ما بايد اين جنگ را ادامه بدهيم تا وقتى كه انشاءالله پيروزى حاصل بشود و نزديك است انشاءالله. منتها اگر بخواهد ملت ما نزديكتر بشود اين پيروزى، زياد نزديك بشود كه به صلاح ماست و به صلاح ملت عراق است و به صلاح منطقه است بايد مجهز بشود، بايد در اين برهه زمان بايد به تمام معنا مجهز بشود براى جبهه‏ها.

بايد كارى كرد كه صدام يك سيلى ديگرى بخورد و برود سراغ كارش

آقايان گفتند كه در بسيارى از جاها هست در كشور كه از دولت يك چيزهايى هست آن جا كه ابزارى است براى جهادسازندگى براى چيز براى جبهه، و زيادى است آن جا. من عرض مى‏كنم كه اگر يك ابزارى در يك جايى زيادى است و تشخيص دادند فرمانداران، استانداران و ائمه جمعه تشخيص دادند كه اين در اين جا ديگر اضافه است، زيادى است، لازم نيست اين جا، اين لازم است كه براى جبهه‏ها برود. اگر بخواهيد كه كشورتان آباد بشود، كشورتان اسلامى‏بشود و زود بشود، طولانى نشود، بايد مجهز بشويد و هر با همه قوا مجهز بشويد تا اين كه كلك اين مرد را بكنيد. در آن اوايل گفته شد به اين كه سيلى خواهد خورد صدام، صدام سيلى را خورده الان گيج است، الان نمى‏داند چه مى‏كند، واقعاً نمى‏داند الان چه مى‏كند، از يك طرف اشتلم مى‏كند، از يك طرف التماس مى‏كند، از

صحيفه نور ج 20 صفحه 33

يك طرف گدايى مى‏كند از يك اين الان در حال گيجى است. و من خوف اين را دارم كه اگر اين ديوانه بشود بيشتر از اين كه الان هست اگر به واسطه شكست ديوانه بشود، به كشور عراق يك طور صدماتى وارد كند، بگويد حالا كه من غرق شدم، بگذار همه غرق بشوند، يك همچو موجودى است اين. من خوف اين را دارم كه به اعتاب عاليات هم اين تجاوز كند و خداوند انشاءالله مهلتش ندهد. بايد كارى كرد كه يك سيلى ديگرى بخورد و برود سراغ كارش، يا خودكشى كند يا فرار كند از اين جا به يك جاى ديگرى و دنبال كارهايى كه هست.

دست‏هاى قوى‏اى اين انحرافات را ايجاد كردند و ما و ديگران در حال غفلت هستيم

در هر صورت انحرافاتى كه بعد از غدير خم پيدا شد و ماها هم غفلت كرديم همه نه بسيارى از ماها، اكثريت شايد غفلت كردند و ما را كناره‏گير كردند، نگذاشتند كه در امور مسلمين دخالت بكنيم، اسباب اين گرفتارى‏هايى شده است كه الان در سرتاسر كشورهاى اسلامى‏داريم مى‏بينيم. در همه جا اين مسائل هست. باور كردند علماى اهل سنت به اين كه اطاعت از هر قلدرى بايد كرد، اين هم به دست اشخاص قلدر پيدا شده است. امكان دارد يك همچو چيزى كه پيغمبر اسلام احكام بفرستد و بگويد از آتاتورك كه احكام ما را محو مى‏كند اطاعت كنيد؟! اين را كدام عقل مى‏پذيرد؟ پيغمبر اسلام احكام بفرستد، خداى تبارك و تعالى احكام بفرستد بگويد كه نماز بخوانيد، بعدش هم بگويد اطاعت كنيد از آتاتورك كه مى‏گويد نماز نخوانيد! از كدام بشنويم، از خدا يا از آتاتورك؟ اين را چه عقلى باور مى‏كند؟ اين اولوالامرى كه در قرآن وارد شده است، واضح است كه كسى است كه تلو(1) رسول خداست، الله است، رسول خداست اولوالامر، او بايد يك همچو صفاتى داسته باشد. معقول نيست كه خداى تبارك و تعالى مردم را وادار كند كه از رضاخان كه همه جهات شرعى و اسلامى را كنار مى‏گذاشت، شما اطاعت كنيد. دين بفرستد بعد بگويد از كسى كه لادين است اطاعت كنيد. يعنى شما هم لادين بشويد /اين/ مى‏شود اين؟! اين انحرافاتى است كه پيدا شده است و مع الاسف دست‏هاى قوى‏اى اين انحرافات را ايجاد كردند و ما و ديگران در حال غفلت هستيم. از انحرافات زيادى كه دست‏هاى قوى دشمن‏هاى اسلام دست در آن داشتند، همين اختلافاتى است كه بين طوايف مختلف هست. اختلاف سنى و شيعه، البته سنى و شيعه /در عقايد/ در بسيارى از عقايد مختلفند بايد هم باشند، من نمى‏گويم بايد ....(2)باشند ولى خوب هستند ديگر، آزادند. اما اين اسباب اين بشود كه ما كارشكنى كنيم كه نبادا يك وقتى يك كشورى مسلط بشود و آمريكا را بيرون كند، كارشكنى كنيم كه نبادا يك وقتى بتوانيم يك نفرى كه دارد اسلام را به هم مى‏زند، دارد يك كشورى را از بين مى‏برد، ما بخواهيم او را از بين ببريم، كارشكنى كنيم. بعضى آخوندها، آخوندهاى دربارى،

صحيفه نور ج 20 صفحه 34

كتاب نوشتند در همين زمان در مكه منتشر كردند؛ باز كتاب تفرقه. اينها نمى‏دانم چه فكر مى‏كنند، جز اين است كه اينها نوكر آمريكا يا بعض بلاد ديگر هستند كه اينها را وادار به اين مى‏كنند كه يك همچو مسائلى را بگويند و تفرقه ايجاد كنند؟ در بين خود ما هم خوب تفرقه‏هاى چيزى هست. اين شيخى است و آن صوفى است و آن اخبارى است و آن اصولى است. عقايد مختلف اسباب اختلافات خارجى چرا بشود؟ چرا در اين امرى كه همه مشترك هستيم با هم نباشيم؟ اينها جورى است كه يك تربيتى پيدا شده است به دست اين توطئه‏گرها كه از جوانى، از بچگى ما را تربيت كردند به اين طور كه شماها بايد يك طورى كنيد كه ديگران نباشند، آنها هم يك جور ديگرى شما نباشيد، همه با هم مختلف، از اين اختلاف نتيجه‏اش را آنها مى‏برند، عقل چه اقتضا مى‏كند!

من از خداى تبارك و تعالى عاجزانه استدعا مى‏كنم كه اين جمهورى اسلامى را قدرت عنايت كند و اسلام را در همه جا تقويت كند و مسائل اسلامى را در همه جا تقويت كند و افكار مختلفى كه در اين امور هست، خداى تبارك و تعالى اين افكار را برگرداند به يك فكر صحيح، به يك فكر اسلامى، به يك فكرى كه بايد مشى كرد به آن طورى كه بايد اداره كرد يك كشور اسلامى را.

والسلام عليكم و رحمةالله


previos page menu page next page