previos page menu page next page


صحيفه نور ج 14 صفحه 133

تاريخ: 28/12/59

بيانات امام خمينى در جمع رئيس و نمايندگان مجلس شوراى اسلامى

امروز تمام ملت ما در صحنه گرفتارى‏ها و در صحنه جنگ حاضرند و خود را در جبهه مى‏بينند

بسم الله الرحمن الرحيم‏

البته در اين سالى كه به ما گذشت ماجراهاى زياد، گرفتارى‏هاى زياد براى ملت ما رخ داد ولى من به نظرم مى‏رسد تا گرفتارى‏ها نباشد، سختى‏ها نباشد، جنگ‏ها نباشد و كشتار دادن‏ها و ساير اثرات آن نباشد، انسان از آن خمودى و از آن راحت طلبى كه در ذاتش هست بيرون نمى‏آيد. البته جنگ و لو احق آن بسيار ناگوار بود براى ملت ما لكن درازاى او جوان‏هاى ما آنهائى كه در جبهه‏ها مى‏گذرانند و مردمى كه جنگ را لمس مى‏كنند، آنچنان مقاومتى از خودشان به خرج دادند كه متوقع نبود، و اين از بركات زحمت‏ها و ناگوارى‏ها و جنگ ولو احق جنگ بود. اگر در يك رژيم هائى كه ملت شركت نداشتند با دولت در همه امور و حاضر در صحنه نبودند در همه گرفتارى‏ها و زحمت‏ها، جنگى واقع مى‏شد، فقط در يك كنارى بود، بدون اينكه تحركى از خود ملت و جوان‏هايى كه احتياج به تحرك دارند واقع مى‏شد و اين جنگ بى‏فايده بود. و اما امروز كه تمام ملت ما نه فقط جوان‏ها و آنهائى كه در جبهه‏ها هستند، بلكه پيرمردها و پيرزن‏ها و دختر بچه‏هاى نابالغ در صحنه گرفتارى‏ها و در صحنه جنگ حاضرند و همه خود را در جبهه مى‏بينند. من وقتى كه در تلويزيون مى‏بينم اين بانوان محترم را كه اشتغال دارند به همراهى كردن و پشتيبانى كردن از لشكر و از قواى مسلح ارزشى براى آنها در دلم احساس مى‏كنم كه براى كسى ديگرى نمى‏توانم اينطور ارزش قائل بشوم. آنها كارهائى كه مى‏كنند يك كارهائى است كه دنبالش توقع اينكه يك مقامى داشته باشند يا يك پستى را اشغال كنند يا يك چيزى را از مردم خواهش كنند هيچ اين مسائل نيست، بلكه سربازان گمنامى هستند كه در جبهه‏ها بايد گفت مشغول به جهاد هستند و ما اگر فايده‏اى از اين جمهورى اسلامى نداشتيم، الا همين حضور ملت به همه قشرهايش در صحنه و نظارت همه قشرها در امور همه، اين يك معجزه‏اى است كه جاى ديگر من گمان ندارم تحقق پيدا كرده باشد و اين يك هديه الهى است كه بدون اينكه دست‏هاى بشر در آن دخالت داشته باشند، خداى تبارك و تعالى به ما اعطا فرموده است. و ما بايد قدر اين نعمت را بدانيم و اقتدا كنيم به اين زن‏ها و بانوان و بچه‏هاى پشت جبهه و آنهائى كه در خود شهرهاى مخروبه نيمه مخروبه حاضرند. ماها بايد از اينها اخلاق اسلامى و ايمان و توجه به خدا را ياد بگيريم. ماها

صحيفه نور ج 14 صفحه 134

ممكن است كه كارهائى كه حتى خيلى هم مفيد است، براى جامعه بكنيم، لكن براى خودمان مفيد نباشد. ممكن است كه ماها كارهائى انجام بدهيم كه به صلاح جامعه است و جامعه از آن استفاده كند و جامعه را به پيش ببرد، لكن ما را به عقب ببرد و در پيشگاه خداى تبارك و تعالى نه اينكه اجرى نداريم، بلكه انحطاط پيدا بكنيم.

ما بايد از اين قشرهاى توده‏اى مردم كه بى‏توقع به كشور خدمت مى‏كنند و به همه شما هم دارند خدمت مى‏كنند به آنها اقتدا بكنيم و خودمان را اصلاح بكنيم. اگر ما هم آن روحيه را پيدا مى‏كرديم آنوقت كارهامان همه يك وجهه پيدا مى‏كرد، و افراد اگر كارهايشان به وجهه واحد باشد يعنى مقصد خدا باشد توجه به او، انسان را وادار به كار بكند، هيچ اختلافى متصور نيست. تمام چيزهائى كه بشر به آن مبتلا هست اينها از خود آدم است. تمام يعنى كارهائى كه به دست بشر انجام مى‏گيرد بلكه كارهائى هم كه از غيب به ما وارد مى‏شود، چه بسا اينهمه زلزله‏ها و سيل‏ها و طوفان‏ها براى اين باشد كه ما خودمان را اصلاح نكرديم. ما اگر چنانچه خودمان را اصلاح كنيم و اينهائى كه مؤثرند در بين توده‏ها، اينهائى كه مردم نظر مى‏كنند ببينند كه اينها چه مى‏كنند آنها هم تبعيت كنند. ما اگر آن اشخاصى كه مورد توجه مردمند و مردم اعمال آنها را و اقوال آنها را تحت نظر دارند، اگر چنانچه وجهه واحد باشد، شما كه صحبت مى‏كنيد براى خدا باشد، او هم كه مى‏شنود براى خدا باشد، او كه مى‏نويسد، او هم همين طور، هيچ اختلافى نخواهد واقع شد. اگر اختلاف نظر هم باشد، با طرز الهى حل مى‏شود، نه با طرز شيطانى. عمده اصلاح همان مركز خود است. همه مصيبت‏هاى ما از خود ماست، و بايد اصلاح از خود ما شروع بشود. من توقع نداشته باشم كه خودم اصلاح نشده بخواهم ديگرى را اصلاح كنم. اين خيال باطل است. اگر چنانچه خود آن گوينده اصلاح شده باشد، مى‏تواند ديگران را اصلاح بكند.

يكى از ادله محكم اثبات كمال مطلق، همين عشق بشر به كمال مطلق است

و اين بشر يك خاصيت‏هائى دارد كه در هيچ موجودى نيست، منجمله اين است كه در فطرت بشر طلب قدرت مطلق است، نه قدرت محدود، طلب كمال مطلق است، نه كمال محدود. علم مطلق را مى‏خواهد، قدرت مطلقه را مى‏خواهد و چون قدرت مطلق در غير حق تعالى تحقق ندارد، بشر به فطرت حق راخواهد و خودش نمى‏فهمد، يكى از ادله محكم اثبات كمال مطلق همين عشق بشر به كمال مطلق است. عشق فعلى دارد به يك كمال مطلق نه به توهم كمال مطلق، به حقيقت كمال مطلق. عاشق فعلى بدون معشوق فعلى محال است. در اينجا توهم و ساختن نفسى تاثير ندارد براى اينكه فطرت دنبال واقعيت كمال مطلق است نه دنبال يك توهم كمال مطلق، تا كسى مى‏گويد بازيخورده است. فطرت بازى نمى‏خورد. در فطرت همه بشر اين است كه كمال مطلق را مى‏خواهد و براى خودش هم مى‏خواهد و همه بشر انحصار طلب است، كمال مطلق را مى‏خواهد كه خودش داشته باشد و اين كمال مطلق آنجائى كه همه پيدا بكنند يك مى‏شوند، متعدد نيست تا اينكه آنجا ديگر انحصار باشد همه يك است. شما تصور كنيد كه اگر يك نفر، فرض كنيد حكومت يك شهرى باشد در قلبش راضى نيست

صحيفه نور ج 14 صفحه 135

براى اينكه مى‏بيند كه دلش مى‏خواهد كه حكومت يك استان باشد وقتى استاندار شد باز راضى نيست دلش مى‏خواهد كه تمام يك كشور در دست او باشد، بعد كه به دستش آمد راضى نيست مى‏خواهد كه كشورهاى ديگر هم تحت سلطه او باشد شما مى‏بينيد كه الان اين دو قدرتى كه در عالم هست، در زمين است اين دو قدرت هيچ كدام راضى به آن ابرقدرتى خودشان نيستند. دولت آمريكا مى‏خواهد كه روسيه شوروى نباشد و خودش باشد، شوروى هم مى‏خواهد كه آمريكا نباشد و خودش باشد و توهم اين را مى‏كنند كه كافى است برايشان و حال اينكه اگر تمام زمين را به يكى بدهند مى‏رود دنبال اينكه ندارد، قانع نمى‏شود به آنچه دارد دنبال آن چيزى است كه ندارد براى اينكه عشق به كمال مطلق دارد عشق به قدرت مطلقه دارد اگر تمام عالم را، تمام اين كهكشان‏ها و تمام اين سيارات و ثوابت و هر چه هست در تحت سلطه يك نفر بيايد باز قانع نمى‏شود براى اينكه اينها كمال مطلق نيست، تا نرسد به آنجائى كه اتصال به درياى كمال مطلق پيدا نكند و فانى در آنجا نشود برايش اطمينان حاصل نمى‏شود بذكر الله تطمئن القلوب نه به رياست جمهورى و نه به نخست‏وزيرى و نه به قدرت قدرت‏هاى بزرگ و نه به دارابودن همه ملك و ملكوت، آنى كه اطمينان مى‏آورد و نفس را از آن تزلزل كه دارد و خواهش كه دارد بيرون مى‏آورد، آن ذكر الله است، نه ذكر الله به اينكه در لفظ، ما لا اله الا الله بگوئيم ذكر الله كه در قلب واقع مى‏شود ياد خدا، توجه به او بذكر الله تطمئن القلوب و بعد در آيات ديگر مى‏فرمايد كه يا ايتها النفس المطمئنه، ارجعى الى ربك راضية مرضية فادخلى فى عبادى و ادخلى جنتى اگر انسان بخواهد خصوصيات اين آيه شريفه را اين آيات شريفه را بگويد طولانى است لكن من يك اشاره به آن مى‏كنم و آن اينكه آن توجه به نفس مطمئنه است يعنى آن نفسى كه ديگر هيچ خواهشى ندارد رسيده است اينطور نيست كه حالا نخست‏وزير شده مى‏گويد اين كم است بايد رئيس جمهور بشوم، رئيس جمهور شده است مى‏گويد اين كم است من بايد رئيس جمهور كشورهاى اسلامى باشم، اينجا رسيده مى‏گويد اين كم است، به هر جا برسد كم‏است. تمام عالم را اگر يك لقمه كنند و به دست او بدهند وقتى فكر مى‏كند مى‏بيند نقيصه دارد، خواهش غير اين است، آنوقت مطمئن مى‏شود كه به كمال مطلق برسد. كمال مطلق آن وقتى است كه يا ذكر او باشد غير او نباشد در كار. توجه به رياست، توجه به سلطنت، توجه به عالم ماده توجه به عالم‏هاى ديگر به غيب به شهادت هيچ نباشد، ياد منعطف شده باشد به ياد خدا آنجا نفس مطمئن مى‏شود آنوقت است كه مورد اين خطاب واقع مى شود كه يا ايتها النفس المطمئنه اى نفسى كه به آنجا رسيدى كه مطمئن شدى، از لغزش بيرون رفتى و توجه ندارى به جاى ديگر يا ايتها النفس المطمئنه ارجعى الى ربك حالا ديگر هيچ جا ديگر براى تو نمى‏شود تو راجع شو برگرد به خداى خودت، ربك، رب، نفس مطمئنه فادخلى فى عبادى نه عباد الله، عباد صالحين، هيچ نه عبادى با اين ريزه‏كارى، وقتى كه واقع شدى در اينكه در عباد واقع شدى آنوقت فادخلى جنتى نه الجنته، آن جنت مال ديگران است آن جنت با همه عرض و طولش مال عباد صالح است عبادى نيست مال عبادى آنچه ديگر هيچ نيست جز عبادت آن هم عبادت هو وقتى آنجا رسيدى، ادخلى جنتى جنت لقاء ، جنت ذات نه جنت ديگران، جنت شما هم كه انشاءالله همه وارد بشويد در آن جنت با

صحيفه نور ج 14 صفحه 136

اين جنت فرق دارد. آن جنت عباد صالح، عباد الله الصالحين است، اما اين جنتى است، جنتى كه انتساب به هيچ چيز ندارد الا به هو. آن وقت نفس مطمئنه وارد شده است در يك منبع نور، در يك كمال مطلق و رسيده است به آن چيزى كه عاشق او بود، به هيچ چيز عشق ندارد خيال مى‏كند قدرت‏هاى بزرگ خيال مى‏كنند كه اينها قدرت رسيدن به زمين و هر چه در اينهاست كافى‏شان است. دليل بر اينكه كافى نيست مى‏بينيد كه در فطرت همه هست كه يك قدرتى من داشته باشم كه هيچ محدود به حدى نباشد اگر به آن بگويند كه خوب حالا همه قدرت ملك و ملكوت را دارى لكن يك قدرت ديگرى هم هست، مى‏خواهى يا نمى‏خواهى جواب مثبت است. هيچ كس نيست كه بگويد همه قدرت‏هائى كه در عالم هست، عالم ملك و ملكوت و جبروت هست هر چه كه هست به تو دادم و تو فرمانفرماى عالم ملك و ملكوت شوى لكن يك چيز ديگرى هست بالاتر از اين مى‏خواهى يا نه نمى‏خواهى؟ مى‏گويد مى‏خواهم فطرت انسانى مى‏گويد مى‏خواهم، هيچ كس از شما و هيچ كس نيست كه وقتى عرضه به او داشتند بگويد من نمى‏خواهم. يك كسى عالم به همه علوم دنيا و آخرتى هست تمام علوم در اين محفظه‏اش موجود است، به او بگويند يكى علوم ديگرى هم در يك عالم ديگرى هست آن را مى‏خواهى يا همين بس است ديگر هيچ فطرتى نيست كه بگويد بس است. مى‏گويد ايكاش كه بود، ايكاش كه به ما مى‏رسيد. آنجائى كه تمام مى‏شود و ايكاش‏ها تمام مى‏شود؟ آنجائى است كه انسان به علم مطلق برسد و فانى بشود اين قطره در آن دريا، پس شما كه در اين عالم هستيد و خيال مى‏كنيد كه من اگر فلان را داشتم كافى بود بدانيد كه كافى نيست، ممكن است كه آن چيزى را كه شما تخيل مى‏كنيد كه مى‏خواهيد آن يك چيزى باشد يك نفر آدم عادى مى گويد يك خانه‏اى داشته باشيم و يك زندگى مثلاً بخور و نميرى تا نرسيده است خيال مى‏كند اين را مى‏خواهد همچنين كه رسيد او يك چيز بزرگترى را مى‏خواهد تا نرسيدند به آنكه رياست جمهورى بهتان برسد مى‏گوئيد كه اين را مى‏خواهم، همچى كه رسيديد به اينجا مى‏بينيد نه اين نيست آنيكه من مى‏خواهم اين نيست بالاتر را مى‏خواهيد آن هم كه رفته بالاتر شما مى‏بينيد كه الان فرض كنيد كه رئيس جمهور آمريكا نصف قدرت اين سياره را دارد و خيال مى‏كند كه اينكه كم است آنيكه من مى‏خواهم اين نيست خيال مى‏كند كه اگر شوروى را هم شكست بدهد و منزوى كند و همه اين سياره در تحت قدرت او بيايند بس است اين نمى‏فهمد كه اينجور نيست، اين نمى‏فهمد كه عاشق خداست نه عاشق دنيا، دليل اين است كه وقتى رسيد به آنجا مى‏بيند كافى نيست اگر به او گفتند در سياره مشترى هم يك چيزهائى هست مى‏خواهى به او برسى هيچ ممكن نيست كه بگويد نه، مى‏گويد آرى. هيچ سير نمى‏شود انسان. دنبال اين نباشيد كه خيال كنيد ما رسيديم به اينجا خوب، خوب است الحمدلله. اختلافاتى كه پيدا مى‏شود براى همين است كه اشتباهاتى هست. اشتباه در مقصد است مقصد فطرت را نداريم ما نديديم ما نمى‏دانيم ما كتاب فطرت را نخوانده‏ايم، ما چون آشنا به كتاب فطرت نيستيم خيال مى‏كنيم كه ما مى‏خواهيم كه برسيم به يك قدرتى و در انحصار ما باشد اين قدرت، وقتى رسيديد مى‏بينيد آنكه من مى‏خواستم اين نيست در دل باز آشفتگى هست و آشفتگى رو به تزايد هم مى‏شود يعنى الان اگر كه فرض كنيد كه به فلان رئيس

صحيفه نور ج 14 صفحه 137

جمهور آمريكا بگويند به اينكه خوب شما چه مى‏خواهيد، عاشق چه هستيد، ميل داريد چه بكنيد، همش اين است كه شوروى كه يك خارى در چشم من است اين نباشد. به آن هم بگويند چى؟ مى‏گويد، آمريكا يك خارى در چشم من او نباشد. نمى فهمند اينها كه نه‏آن قدرت آمال است نه‏آن قدرت يك چيز ديگر است. در تمام فطرت‏ها بلا استثنا - تمام فطرت‏ها بى‏استثنا - عشق به كمال مطلق است عشق به خداست، عذاب براى اين است كه ما نمى‏فهميم. ما جاهليم عوضى مى‏گيريم مسائل را اگر روى همين فطرت ما پيش برويم به كمال مطلق مى‏رسيم اينكه انسان را معذب خواهد كرد اين است كه كمال را عوضى گرفته است. خيال مى‏كند كمال رئيس شدن است رئيس اداره شدن است. رئيس اداره كه مى‏شود، مى‏بيند اينكه كم است اداره چه است رئيس يك كشور شدن است وقتى رسيد سراغ كشور ديگر آن هم وقتى رسيد مى‏رود سراغ ديگرى همه عالم را به او بدهند باز سير نمى‏شود براى اين است كه كمال مطلق آرزوى انسان است فطرت انسان فطرت الله التى فطر الناس عليهاً كه اين فطرت توحيد است فطرت كمال مطلق است تا آنجا نرسيد هى مى‏خواهيد، دنبال يك گمشده‏اى شما هستيد عوضى مى‏گيريد آن گمشده را، ماها همه عوضى مى‏گيريم. هر كس خيال مى‏كند اينكه آن چيزى كه ديگرى دارد كاش مال من بود وقتى پيش ديگرى مى‏رود مى‏گويد آن چيزى كه آن دارد كاش پيش من بود هر دوشان هم برسند به آن مطلب مى‏بينند نه اين آن نبود دنبال چيزى شما هستيد كه آن كمال مطلق است يعنى همه در فطرتشان خداست و اين اثبات مى‏كند كه يك همچو كمال مطلقى تحقق دارد. عشق فعلى محال است بى‏عاشق فعلى، بى‏معشوق فعلى از ادله محكم نبوت كمال مطلق است پس اينقدر دنبال اين ورق و آن ورق و اين جبهه و آن جبهه و اين طرف و آن طرف نگرديد. زحمت ندهيد خودتان را شما سير نخواهيد شد دنبال اين برويد كه شما را يك چيزى كه شما را شاداب كند، مطمئن كند نفس شما را. هر چه زيادتر دست‏تان بيايد تزلزل زيادتر مى‏شود. انسان فطرتش اين طورى است. چون كمال مطلق را مى‏خواهد، عوضى گرفته است وقتى كه اينجا را گرفت مى‏بينند اين نيست، يك چيز زيادترى من مى‏خواهم ديگر رئيس جمهور آمريكا ديگر قانع نيست به اينكه يك كشور، دو تا كشور، ده كشور مال او باشد. شما قانعيد كه يك اداره ديگرى را دست‏تان بدهند چون حالا نمى‏دانيد كه، اما وقتى اگر هر يك از شما را به جاى رئيس آمريكا بگذارند يا شوروى بگذارند همان آشوبى كه زيادتر الان در دل آنها هست و در دل شما شعله‏اش كمتر است همان آشوب در قلب شما زيادتر مى‏شود و اگر همه دنيا را به شما بدهند آشوب زيادتر خواهد شد، تزلزل زياد مى‏شود آنى كه انسان را از تزلزل بيرون مى‏آورد آن ذكر خداست، ياد خداست كه تزلزل‏ريخته مى‏شوند، اطمينان پيدا مى‏شود، وقتى اطمينان پيدا شد و ذكر خدا و ياد خدا شد آنوقتى است كه مخاطب مى‏شود به اين خطاب يا ايتها النفس المطمئنه در روايتى است كه خطاب به حضرت سيدالشهداست آنوقت است كه به شما مى‏گويند كه فادخلى فى عبادى نه فى عبادالله نه فى عبادات ديگر، فى عبادى همان يك عنايت خصوصى است مال خودم، اين بشر مال خودش است وقتى اينطور شد جنتش هم، فرق دارد با جنت‏هاى ديگر. شما خيال نكنيد كه بهشت شماها و ماها مثل بهشت رسول الله است خير، آن وضع

صحيفه نور ج 14 صفحه 138

ديگر است، جنتى است، الجنه مال همه انشاءالله، لكن وقتى به آنجا رسيد جنتى است ديگر، ديگر دل جاى ديگر نمى‏رسد پس دنبال چه مى‏گرديد شماها كه با قلم‏تان با زبانتان، با چه‏تان كوشش مى‏كنيد كه مثلا يك چيزى دستتان بيايد شما خيال مى‏كنيد كه درست مى‏شود مطلب دستتان كه آمد ديگر مطمئن مى‏شويد نه وقتى دستتان آمد زيادتر متزلزل مى‏شويد نگرانى‏ها بيشتر مى‏شود براى اين درويشى كه يك گوشه‏اى نشسته و فرض كنيد كه يك لقمه نانى پيدا مى‏كند تشويش خاطر كمتر است از رئيس جمهور آمريكا. او تشويش خاطرش زيادتر است نا آسوده‏تر است، متزلزل‏تر است، نگران‏تر است. انسان خودش حجاب است اگر خودتان را از بين برداشتيد تمام نگرانى‏ها تمام مى‏شود كارى بكنيد نگرانى‏ها رفع بشود نه زياد كنيد نگرانى‏ها را. هر چه برويد جلو نگرانى‏ها زياد مى‏شود كارى بكنيد كه اين پرده‏هائى كه بين شما و بين خداى تبارك و تعالى است اينها ريخته بشود و پرده بزرگ خودتان هستيد، انسان خودش حجاب است، تو خود حجاب خودى. فكر بكنيد بخواهيد اطمينان قلبى پيدا كنيد، بخواهيد آسايش داشته باشيد نه تزلزل و نگرانى انسان در همين دنيا هم اين نگرانى‏ها، تو جهنم انسان را نگه مى‏دارد اين نگرانى‏هائى كه براى انسان است اينها يك بعدى از جهنم است كوشش كنيد اين نگرانى‏ها رفع بشود، رفع شدن نگرانى‏ها به اين نيست كه يك پست اگر داريد دو تا داشته باشيد، نه اضافى نگرانى است. كارى بكنيد كه اين وحشت نفسى كه در انسان هست، اين نگرانى و اين چيزهائى كه دنبال اين خودخواهى‏هاست، اينها رفع بشود، خودتان را از بين برداريد خودتان حجابيد اگر خودتان را از بين برداشتيد تمام نگرانى‏ها تمام خواهد شد. همه اين نگرانى‏ها را آدم خيال مى‏كند كه من دارم كوشش مى‏كنم و مى‏خواهم در اين پست باشم. براى خدا مى‏خواهم اين كار را بكنم اين خيالاتى است كه انسان مى‏كند، انسان چون خودش را خيلى دوست دارد، خيال مى‏كند كه هر كارى كه مى‏كند خوب است و هر كارى كه مى‏كند براى خداست، لكن اگر خودش را عرضه كند به يك كسى كه خدا را مى‏شناسد، آنوقت به او مى‏فهماند كه نه كار تو براى خودت بوده همه كارها براى خودت است اگر رسيدى به آنجائى كه اين خود را كنار بگذارى و كار بكنى اين كار را براى خود نيست قهراً وقتى خود نباشد ديگر نزاع هم نيست دعوا هم نيست. انبيا با هم نزاع نداشتند، همه انبيا اگر جمع بشوند در يك جائى با هم هيچ اختلافى ندارند براى اينكه وجهه، وجهه واحد است و خود كنار رفته است ديگر خودى در كار نيست. جزنا و هى الخامده اين در روايتى است كه مى‏فرمايد كه ما از اين صراط اين صراط را مى‏گويند كه در متن جهنم است يعنى رو نيست كه اينكه آب از زيرش مى‏رود وسط است مثل يك پلى كه وسط آب غرق شده باشد پل در آن، صراط محيط هست جهنم بر صراط و شما بايد از آنجا عبور كنيد نه اينكه آن بالا هست و ما مى‏افتيم تويش خير، وسط است اگر چنانچه توانستيد عبور كنيد. مؤمن وقتى كه مى‏خواهد عبور كند عبور بايد بكند، جهنم هم هست برايش لكن جهنم صدا مى‏كند كه نور من را دارى از بين مى‏برى زود رد شو. در روايات ماست كه انبيا، كه ائمه عليهم السلام فرموده‏اند اين راجع به همه اولياست ديگر، كه ما از

صحيفه نور ج 14 صفحه 139

صراط گذشتيم در صورتى كه خاموش بود جهنم جز ناوهى الخامده براى اينكه اين خمود از خود شروع مى‏شود وقتى جهنم در خود آدم خامد است آن جهنم هم برايش خامد است آن جهنمى كه به ما مى‏رسد آنى است كه از خودمان درست كرديم هيچ چيز ما نمى‏بينيم اضافه از آنكه خودمان كرديم، ذلك بما كسب ايديكم ما خودمان درست كرديم جهنم، در روايت است كه پيغمبر اكرم وقتى به معراج رفتند ديدند كه در بهشت يك دسته‏اى هستند كه مشغول كار هستند گاهى هم مى‏ايستند گاهى هم مشغول مى‏شوند سؤال كرد از جبرئيل كه اينها چه است قصه چه است؟ گفته بود اينها اعمال مردم است وقتى كه اينجا مى‏رسد مصالح هست اينها عمل مى‏كنند وقتى آنها از كار باز مى‏مانند اينها هم رها مى‏كنند هيچ چيز از خارج به شما نمى‏رسد هر چه هست از خود شماست و كوشش كردند انبيا و خداى تبارك و تعالى همه انبيا را فرستاده براى اينكه شما را از اين ورطه نجات بدهد از اينكه خودتان داريد درست مى‏كنيد از اينكه خودتان مهيا كرديد براى آن عالم. همه انبيا آمده‏اند كه ما را نجات بدهند از اين چيزى كه خودمان با دست خودمان درست كرديم و كم مؤفق شدند كه هواهاى نفسانى ما غلبه كرد بر دعوت‏هاى آنها. مقصودم از اين مزاحمت اين بود كه گمان نكنند ابرقدرت‏ها و گمان نكنند دولتمردها و گمان نكنند هيچ كس از افراد كه من قانعم به اينكه حالا بشوم فلان رئيس. آشوبى كه در قلب شماست بيشتر مى‏شود حالائى كه اين حد را داريد اگر به آن يك قدرى توجه كنيد و قانع بشويد آشوب هست اما كم است وقتى هر چه زيادتر شد آشوب زيادتر مى‏شود، نگرانى‏ها زيادتر مى‏شود پس چرا انسان دست و پا بزند براى زياد كردن آشوب خودش براى اينكه ناراحتى خودش را زياد بكند دست و پا بزند براى اينكه مثل عنكبوت تار دور خودش بتند تمام كارهائى كه ما مى‏كنيم مثل همين عنكبوت‏ها در آن عالم ظاهر مى‏شود كه ما خودمان داريم با دست خودمان خودمان را به بند مى‏كشيم چرا مى‏خواهيد اين مقام را پيدا كنيد كه اين مقام براى شما يك چيزى است كه صورتش مشوه است در آنجا. چرا دنبال اين هستيد كه زحمت‏هاى خودتان را زياد كنيد؟ سلمان هم حكومت مدائن بود وقتى سيل آمد و زلزله آمد سيل آمد، سيل آمد، پوستى كه زيرش بود برداشت رفت بالا گفت نجعل مخففون من چيزى ندارم كه آب ببرد يك پوستى هست آن هم برداشتم، حاكم آنجا بود. اما آنهائى كه زياد كردند، روى هم گذاشتند، روى هم گذاشتند، چه اموال دنيا را روى هم گذاشتند و چه رياست‏ها را روى هم گذاشتند آنجا آنهائى هستند كه در آن عالم گرفتارى‏شان زياد است و چرا ما اينقدر زياد كنيم گرفتارى‏ها را. براى نجات اسلام از شر اين قدرت‏ها همه كوشش كنيم ما براى اين ملت عمل بكنيم ما تمام هممان را صرف كنيم كه اين كشورى كه به اين حال در آمده است و همه هم با ما دشمن هستند اين را نجاتش بدهيم و همه به فكر نجات باشيم نه به فكر اينكه براى خودمان باشد. براى نجات يك بشر، براى نجات يك ملت، براى نجات اسلام از شر اين قدرت‏ها همه كوشش كنيم، شما اگر يك خانه هم داشته باشيد بخواهيد تدبير كنيد اين خانه را، تا زن و مرد و بچه و كلفت و اينهائى كه هستند، همفكر نباشند، نمى‏توانيد يك خانه را اداره كنيد. يك كشور را وقتى‏

صحيفه نور ج 14 صفحه 140

بخواهيد اداره بكنيد، اگر همفكر نباشيد، اگر همت همه اداره اين نباشد، اگر همه در فكر مردم باشيد، آنها عباد خدا هستند، بنده‏هاى خدا هستند اينهائى كه در مرزها دارند كشته مى‏شوند و اينهائى كه گرفتار اوضاع جنگ هستند و اينهائى كه آواره شدند و در اين زمين‏ها و در اين چادرهاى بى همه چيز دارند زندگى مى‏كنند. اينها بنده‏هاى خدا هستند و از ماها از من افضلند و محتمل است كه از شماها هم افضل باشند چرا ما به فكر آنها نباشيم؟ فكر نجات امت نباشيم؟ چرا يك ذره از آن چيزى كه در دل انبيا بود در دل ما نباشد ولعلك باخع نفسك شايد تو مى‏خواهى خودت را هلاكت كنى! غصه مى‏خورد از بس براى اين مردم، غصه پيغمبر براى اين كفار بود، اين كفار، غصه مى‏خورد كه اينها نمى‏فهمند دارند چه مى‏كنند، اينها دارند براى خودشان جهنم مى‏سازند. چرا ما يك ذره‏اى، يك بارقه كوچكى از اين نفس‏هاى مطمئنه شريف در قلب‏مان نباشد كه براى اين امت كار بكنيم نه براى خودمان؟ اگر همه كوشش كنيد كه براى امت كار بكنيد همه چيز اصلاح مى‏شود، همه ما بناى‏مان بر اين باشد كه اين سال جديد انشاء الله كه به خير برايتان باشد. بياييد به فكر اين باشيم كه ما براى اين امت هر كارى مى‏خواهيم بكنيم، اين مقام را براى امت خرج كنيم اين پست را براى امت بگيرم. اگر اين مطلب حاصل بشود، ولو به يك مرتبه نازلش هم باشد، اين سال جديد سال صلح و سال صفا واقع مى‏شود. و من اميدوارم كه خداوند دست ما را بگيرد و ما را به وظايف خودمان آشنا كند و عيوب نفسانى ما را به ما بفهماند و راه نجات از آن نفسانيات را به ما هدايت كند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته


previos page menu page next page