previos page menu page next page


صحيفه نور ج 14 صفحه 27

تاريخ: 10/11/59

بيانات امام خمينى در جمع معلمان علوم دينى سراسر كشور

معلم امانتدارى است كه انسان امانت اوست

بسم الله الرحمن الرحيم‏

از آقايان تشكر مى‏كنم كه در اين هواى سرد و در اين جاى كوچك زحمت كشيدند و تشريف آوردند. انشاء الله خداوند همه را موفق كند به خدمت به اسلام و كشورشان.

شما مى‏دانيد كه اين بچه‏هاى كوچك كه در دبستان هستند و بعد از آن در جاهاى ديگرى مثل دبيرستان و بعد هم منتهى مى‏شوند به دانشگاه‏ها، همين‏ها سرمايه اين كشور هستند، يعنى سرمايه علمى و سازندگى علمى اين كشور هستند و مى‏دانيد كه اين كودكان از اولى كه وارد مى‏شوند در محيط تعليم، يك نفوس سالم ساده و بى آلايش و قابل قبول هر تربيتى و هر چيزى كه به آنها القاء مى‏شود، هستند، و اينها از اول كه وارد در كودكستان مى‏شوند اماناتى هستند الهى به دست آنهائى كه در كودكستان آنها را تعليم مى‏دهند و همين امانات از آنجا منتقل مى‏شوند به جاهاى ديگر و به دست معلمين ديگر تا برسد به آنجائى كه رشد كردند و بزرگ شدند و وارد شدند در مراتب عاليه و دانشگاه‏ها. اگر چنانچه اين اطفال را از اول يك نحو تربيت بكنند كه در آن انحراف نباشد، تربيت‏هاى مناسب با انسان باشد، مناسب با فطرت پاك انسان ها باشد، از آن اول وقتى كه آن معلمين دبستان و كودكستان، بعد بالاتر تحت تربيت واقع مى‏شوند، با همان ترتيب وارد مى‏شوند به دبيرستان مثلاً و اگر اينجا هم همان تربيت به صراط مستقيم باشد و آنها را به آن راهى كه فطرتشان اقتضاء دارد هدايت كنند معلمين، از باب اينكه اينها جوان هستند و اول بچه بودند و الان جوان ديگرى شدند و در آنجا اگر باز تعليم و تربيت يك تربيت انسانى باشد، با همان حال كه پذيرش هر تربيتى در نوسال‏ها و ميانسال‏ها خيلى زود انجام مى‏گيرد، وارد مى‏شوند به مراتب بعد، آنجا هم اگر چنانچه تربيت يك تربيت انسانى باشد و موافق با فطرت انسان كه همان فطرت وديعه گذاشته از خداست، فطرت الله التى فطرالناس عليها آنطور باشد، در دانشگاه هم همانجور تربيت باشد، اينها بعد كه تحويل به جامعه داده مى‏شوند و مقدرات جامعه قهراً به دست اينها سپرده مى‏شود بالمال، يك كشور را كشور نورانى، كشور انسانى، كشور به فطرت الله تربيت مى‏كنند و كشور را به جلو مى‏برند. اگر شما بخواهيد تعليم كنيد فقط اطفال را و كارى به اين نداشته باشيد كه در پهلوى تعليم و تربيت انسانى، تربيت اخلاقى باشد، اينها با همان علم بدون تربيت مراحل را طى مى‏كنند و علم بدون تربيت آنها را يا اكثر آنها را رو به فساد مى‏كشد.

صحيفه نور ج 14 صفحه 28

انسان از اول اينطور نيست كه فاسد به دنيا آمده باشد از اول با فطرت خوب به دنيا آمده، با فطرت الهى به دنيا آمده، كل مولود يولد على الفطره كه همان فطرت انسانيت، فطرت صراط المستقيم فطرت اسلام، فطرت توحيد است، اين تربيت‏هاست كه يا همين فطرت را شكوفا مى‏كنند و يا جلوى شكوفائى فطرت را مى‏گيرند، اين تربيت‏هاست كه يك كشور را ممكن است به كمال مطلوبى كه از هر جامعه انسانى است برسانند و يك كشور، كشور انسانى باشد، كشور مطلوب اسلام باشد و همين تربيت‏ها يا تعليم‏هاى بدون تربيت ممكن است كه اينها را در آنوقتى كه مقدرات يك كشورى دست آنهاست و همه چيز كشور به دست آنهاست، كشور را به تباهى بكشند، و شما آقايان معلمين و همه معلم‏هائى كه در سرتاسر كشور هستند و همه اساتيدى كه در دانشگاه‏ها هستند مسؤولند نسبت به اين امانتى كه خداى تبارك و تعالى و اولياء اطفال و اولياى اينها به شما سپرده‏اند، همه مسؤول هستيد. گمان نكنيد شما يك، ده نفر، پنجاه نفر پيش شما هست و شما آن پنج نفر يا ده نفر، يا پنجاه نفر را تعليم مى‏دهيد و ممكن است كه خيال كنيد كه اين عده چيزى نيستند، ديگران كارها را انجام بدهند. ممكن است در بين همين ده نفر، همين پنجاه نفر كه شما تعليم مى‏دهيد، يك شخصى پيدا بشود كه بعدها بشود، يك مقام عالى داشته باشد، رئيس جمهور يك مملكت بشود، نخست وزيرش بشود، مراتب عاليه كشور دست او بيايد. اگر چنانچه همين يك نفرى كه پيش شما بوده و بعد هم رفته پيش كسان ديگر تا رسيده به آن آخر يك تربيت فاسدى بشود، يعنى يا تعليمى باشد و هيچ كارى به اين نداشته باشند كه اين بايد تربيت انسانى هم بشود، يا خداى نخواسته معلم منحرفى باشد و اين كودك از اول و بعد هم در مراتب ديگر تحت يك تربيت انحرافى واقع بشود، ممكن است همين يك نفر يك كشور را به باد فنا بدهد.

رضاخان هم يك نفر بود وقتى هم كه آمد به تهران يك نفر آدمى بود كه در يك فوجى، در يك چيزى يك منصب كوتاهى داشت، لكن دريافته بودند آنهائى كه مى‏خواستند با قلدرى اين مملكت را چپاول كنند كه اين اهل اين كار است، از اين جهت او را فرستادند. ممكن است كه از زير دست شما اگر تربيت يك تربيت صحيح نشود يك رضاخان بيرون بيايد، يك محمد رضا بيرون بيايد شما كه نمى‏دانيد كه اين آدمى كه پيش شما ولو حالا فرض كنيد كه از اين كشاورزى است، بچه كشاورزى است يا بچه كاسبى است آمده، شما كه اطلاع نداريد كه اين بچه كشاورز و كاسب بعدها چه خواهد شد.

رضاخان هم يك آدمى بود كه بچه يك نفر آدم پائينى بود، لكن چون تربيت، تربيت انسانى نبوده است و اسلامى نبوده است، يك نفر آدم كه فاسد از كار در آيد يك كشور را به سال‏هاى طولانى به فساد مى‏كشد، چنانچه شما ديديد كه اين پدر و پسر از باب اينكه تربيت انسانى و اسلامى نداشتند، با اينكه يك نفر بودند، لكن يك مهره‏اى كه خارجى ها او را تقويت مى‏كردند. پس شما گمان نكنيد كه من يك بچه كاسبى پيش من هست و اين چيزى نيست، مى‏رود كاسب مى‏شود، يا يك بچه فرض كنيد كشاورزى پيش من هست، اين هم گمان نكنيد، شما فكر اين را بكنيد كه اين بچه ممكن است يك

صحيفه نور ج 14 صفحه 29

وقتى رئيس يك كشور بشود، رئيس يك ارتش بشود، آنوقت كه اين رئيس كشور شد، رئيس ارتش شد، كشور را به تباهى مى‏كشد و ارتش را به تباهى مى‏كشد. هميشه اكثراً افراد، نادر هستند كه وارد مى‏شوند و يك كشور را يا ترقى مى‏دهند و يا تنزل مى‏دهند و شما بايد توجه به اين معنا داشته باشيد كه اگر تربيت‏تان، تربيت خدا نخواسته خلاف انسانى و اسلامى باشد، هر كارى كه او بعدها بكند شما هم شريك جرميد و اگر تربيت يك تربيت انسانى و روى فطرت انسان باشد بعدها هم كه هر كار خوبى بكند شما شريك هستيد در آن كار خوب. معلم امانتدارى است كه غير همه امانت‏ها، انسان امانت اوست امانت‏هاى ديگر را اگر كسى خيانت به آن بكند خلاف كرده است، لكن يك قالى را كه به آن امانت داده بودند از بين برده است، در جامعه يك چيزى درست نمى‏شود، يك شخصى ضررى كرده است و اين هم بايد ضرر او را جبران كند اما امانت اگر انسان شد، اگر يك طفل قابل تربيت شد، اگر خداى نخواسته اين امانت به آن خيانت شد، يك وقت مى‏بينيد خيانت به يك ملت است، خيانت به يك جامعه است، خيانت به اسلام است. بنابراين شغل در عين حالى كه بسيار شريف است و بسيار ارزنده است، از باب اينكه همان شغل انبياست كه براى انسان سازى آمده بودند لكن مسؤوليت بسيار بزرگ است، چنانچه مسؤوليت انبيا هم بسيار بزرگ بود.

اهميت تربيت از تعليم بيشتر است

بايد خيلى شما توجه كنيد به اينكه يك فرد عادى نيستيد شماها. اگر فرض كنيد در يك اداره‏اى يك نفر آدم يك خلاف كرد، در يك وزارتخانه يك نفر آدم يك خلاف كرد، آن خلافى كه در يك وزارتخانه مى‏شود يا يك اداره مى‏شود، با اين خلافى كه در جاهائى كه تربيت و تعليم بايد واقع بشود و در آموزش و پرورش مى‏شود، بسيار فرق دارد. آنطور نيست كه در يك وزارتخانه اگر يك كسى خلاف كرد، خلافش همچو باشد كه يك كشور را به هم بزند، مگر نادراً يك همچو اتفاقى بيفتد، اما اگر چنانچه در آموزش و پرورش يك بچه‏اى فاسد از كار درآمد، يك بچه‏اى با اخلاق شيطانى تربيت شد، با اخلاق استكبارى تربيت شد، اين بچه با اخلاق شيطانى، با اخلاق استكبارى امكان اين را دارد كه يك كشور را تباه كند و يك انسان‏هاى زياد را تباه كند و تمامش، ما، شما كه مشغول اين شغل عظيم هستيد، در تمام آنها، هم در خوبى‏هايشان و هم در بدى‏هايشان شريك هستيد، گاهى شريك جرميد و گاهى شريك يك نورانيتى كه شما ايجاد كرديد. بايد خيلى توجه شما داشته باشيد كه شماها يك مردم عادى نيستيد، شماها معلم نسلى هستيد كه در آتيه همه مقدرات كشور به آن نسل سپرده مى‏شود. شما امانتدار يك همچو نسلى هستيد و تربيت شما و تعليم شما بايد همراه هم باشد. فقط اين هم وظيفه نيست براى معلم علوم دينى، اين وظيفه است براى تمام معلمين در هر رشته هستند و تمام اساتيد دانشگاه در هر رشته‏اى هستند. همانطورى كه معلم علوم دينى فقط اگر بخواهد علوم دينى را ياد بدهد و توجه به اخلاق دينى نداشته باشد، توجه به سازندگى اين طفل يا اين جوان نداشته باشد ممكن است غائله بار بياورد و كشور را به تباهى بكشد، معلم غير علوم دينى هم همين طور است، در هر

صحيفه نور ج 14 صفحه 30

رشته‏اى كه تعليم واقع مى‏شود، اگر چنانچه در آن رشته خداى نخواسته انحراف ايجاد بشود، معلمين يا اساتيدى باشند كه انحراف ايجاد بكنند، هم خودشان شريكند در اين جرم‏هائى كه از آنها صادر مى‏شود و هم كشورشان به تباهى كشيده مى‏شود به حسب امكان، اين همچو نيست كه وظيفه شما آقايان كه معلم دينى هستيد، اين باشد كه تربيت كنيد، شما بايد اين عده‏اى كه در دست شماست، تعليم كنيد و اهميت تربيت را از تعليم بيشتر بدانيد.

اگر انسان فقط بندگى خدا را بپذيرد هر كارى انجام بدهد عبادت است‏

تربيت كنيد آنها را به اخلاق انسانى، اخلاق اسلامى و به توجهات آنها را به خدا بدهيد و آنها را از اين فسادهايى كه در جامعه‏هاى منحط واقع مى‏شود، بپرهيزانيد و به آنها تذكر بدهيد كه اگر چنانچه شماها يك تربيت اسلامى انسانى داشته باشيد، هم براى خودتان سعادت است، هم براى كشورتان سعادت است بايد شما اينها را از آن طبيعت منحطى كه انسان را به انحطاط مى‏كشد، آن حب جاه و حب مال و حب منصب احتراز بدهيد، اينها را از آن چيزهايى كه خار راه انسان هستند، مانع ترقى انسان هستند احتراز بدهيد، به آنها بفهمانيد كه انسان تا سرش توى اين آخور طبيعت است انسان نيست. اينهائى كه همه توجهشان به اين است كه چيزى به دست بياوريم و يك زندگى رفاه درست كنيم، اينها توى آخور طبيعت سرشان هست و در آخر هم مثل يك حيوانى كه در آخور سرش هست محسوب مى‏شود. شماها بايد به اينها بفهمانيد كه زندگى شرافتمند زندگى است، زندگى انسانى، زندگى شرافتمند است، بايد شما آنها را از عبوديت غير خدا باز داريد و به عبوديت خدا، به بندگى خدا آنها را تربيت كنيد اگر چنانچه از راه عبوديت خدا انسان وارد شد در جامعه يا نظر انداخت به امور، اين از اين راه و از اين كانال وقتى واقع شد، وارد شد، كارهايش همه الهى مى‏شود انسان اگر عبوديت خدا را فقط، بندگى خدا را فقط بپذيرد و از عبوديت ساير چيزها يا ساير اشخاص احتراز كند، از كانال عبوديت خدا در دنيا وارد بشود، در طبيعت وارد بشود، از كانال عبوديت خدا مدرسه برود، در وزارتخانه وارد بشود، در جامعه وارد بشود، هر كارى كه انجام بدهد عبادت است، براى اينكه مبداء عبوديت خداست. شما ملاحظه كرديد كه در قرآن شريف و همين طور در نماز وقتى كه مى‏خوانيد نماز را، نسبت به رسول اكرم عبده و رسوله عبد را بر رسالت مقدم داشتند و ممكن است كه اصل اين اشاره به اين باشد كه از كانال عبوديت به رسالت رسيده است، از همه چيز آزاد شده است و عبد شده است، عبد خدا نه عبد چيزهاى ديگر، دو راه بيشتر نيست يا عبوديت خدا يا عبوديت نفس اماره، اين دو راه است، اگر انسان از عبوديت ديگران آزاد بشود و عبوديت خدا را بپذيرد كه لايق اين است كه انسان عبد او باشد كارهايى كه انجام مى‏دهد، انحراف ندارد. يعنى انحراف عمدى نخواهد كرد. تمام اينهائى كه انحرافى هستند چه عقايد انحرافى و چه اعمال انحرافى و چه قلم‏هاى انحرافى، چه نطق‏هاى انحرافى است، اينها براى اين است كه از كانال عبوديت الله عبور نكرده‏اند اينها بنده هواهاى نفسانى هستند. اين بچه‏هاى كوچك كه در دست معلمين درجه پائين به اصطلاح در درجه‏اى

صحيفه نور ج 14 صفحه 31

كه از حيث كلاس جلوتر است، اين بچه‏ها لايق اين هستند كه يك انسان بشوند، لايق اين هستند كه يك انسان به تمام معنا بشوند و لايق اين هستند، قابل اين هستند كه يك شيطان بشوند، يك حيوان بشوند. تربيت است كه اين طفل را يا به راه انسانيت وامى‏دارد يا به راه حيوانيت. اگر چنانچه مقامات دنيا راهى انسان به رخ اينها بكشد و هى از مقامات و از درجات و از شغل‏ها دل اين كودك را انباشته كند، اين همين طورى بار مى‏آيد، غير از آن چيزى كه در آن مرتبه ياد گرفته است و در قلبش واقع شده است و چون قلب، قلب صاف نورانى است زود قبول كرده است، در مرتبه بعد هم كه برود دنبال اين مى‏رود كه يك سندى به دست بياورد كه يا به طور مشروع - فرض كنيد - حقوق بگير بشود، يا چپاولگر بشود. اگر در ذهن اين بچه‏ها شما، هى انباشته كنيد شغلتان چطور مى‏شود، مقامتان چه مى‏شود، مرتبه‏تان چه مى‏شود، مرتبه‏تان چه مى‏شود، به باغ مى‏رسيد، به دنيا مى‏رسيد، اينها همه توجهشان به همان مى‏شود، كانه چيز ديگرى غير از اين نيست و اگر چنانچه به آنها اين معنا را تزريق كنيد كه ما با شرافت انسانيت بايد در اين كشور زندگى كنيم، همان معنائى كه حاصل مى‏شود از براى آن چپاولگرى كه مال مردم را مى‏برد يا آن منحرفى كه حقوق مى‏گيرد، براى اين هم اگر چنانچه براى خدا كار كند آن مطالب حاصل مى‏شود، لكن بين دوتايش فرق است. او از كانال خيانت رسيده است به يك خانه و اين از كانال عبوديت خدا رسيده است به آن خانه، اين اعتنا به آن خانه نداشته است لكن احتياج طبيعى بوده است رسيده به آن، آن همه توجهش رسيدن به اين است، ديگر كارى به چيز ديگرى ندارد. اگر چنانچه انسان هدايت نشود به آن طريق مستقيمى كه خداى تبارك و تعالى جلوى پاى انسان گذاشته است، اگر اين راه را نرود راه‏ها همه‏اش ديگر اعوجاج و انحراف است. اگر منحرفين و معوجين در يك كشورى سرنوشت آن كشور را به دست بگيرند، آن كشور رو به انحطاط مى‏رود، رو به انحراف مى‏رود، و اگر افاضل و دانشمندانى كه با فضيلت هستند، با فضيلت انسانى هستند اينها سررشته‏دار يك كشور بشوند، فضيلت در آن كشور زياد مى‏شود، براى اينكه در آن مقامى كه هستند، مردم به حسب عادت توجه به آنها دارند و حرف‏هاى آنها در ذهن‏هاى عمومى مردم كارگر است و تأثير مى‏كند. و چه بسا كه حرف يك نفر آدمى كه در جامعه مورد توجه است يك جامعه را رو به فساد ببرد و همين طور از آن طرف، يك حرف آدمى‏كه در جامعه رو به، توجه به آن دارند، ممكن است يك جامعه را رو به صلاح ببرد و شما آقايان مى‏خواهيد كه يك همچو افرادى را به جامعه تحويل بدهيد، خيال نكنيد كه يك فرد عادى است. اين فرد عادى محتمل است كه بعدها بشود يك رئيس مملكتى، بعدها يك مقامى پيدا بكند. وقتى آن مقام را پيدا كرد آنوقت ميزان است. اگر منحرف است، در پيش شما به انحراف كشيده شده باشد و از پيش شما هم وقتى رفته بالاتر، آنجا هم به انحراف كشيده شده باشد و هكذا. اين ممكن است يك فرد باشد و يك جامعه را فاسد كند. انبيا يك نفر بودند، يك نفر آدم بودند، لكن از باب اينكه يك آدمى بود كه از كانال عبوديت رسيده بود به مقام رسالت، همه چيزش انسانى بود يك جامعه بزرگ را از زمان خودشان تا بعدها اصلاح كردند، يك نفر بودند ولى يك نفرى كه جامعه‏ها را اصلاح مى‏كردند، اگر انبيا از بشر مستثنى بودند، يعنى

صحيفه نور ج 14 صفحه 32

بشرى بودند به استثناى انبيا، الان حكايت‏هايى در دنيا بود و فضاحت‏هايى در دنيا بود كه نظيرش را كسى نمى‏توانست بفهمد. حالا هم كه انبيا زحمت كشيدند و افتخار دادند بشر را به تعليمات و تربيت‏شان، از باب اينكه منحرفين باز زياد بودند و آنها هم در مقابل انبيا ايستادند و - انحرافى - اين مردم را دعوت به انحرافات كردند، حالا هم آنچه كه بركات هست در دنيا، از انبياست. شما اگر چنانچه در آن پرونده‏هائى كه در دادگسترى سراسر دنيا هست، ملاحظه بكنيد، پرونده جنايت از آن اشخاصى كه به انبيا اعتقاد پيدا كردند - تربيت انبيا واقع شدند - تحت تربيت انبيا واقع شدند، پرونده جنايت كم مى‏بينيد يا نمى‏بينيد، همه پرونده‏هاى جنايات و همه پرونده‏هاى مالى و جانى و امثال اينها مال آنهاست كه از تربيت انبيا كنار بودند ولو نماز مى‏خواندند اما نمازى بوده است كه از كانال عبوديت نبوده، ولو اعمالى كه بجا مى‏آوردند اعمال صالحه هم فرض كنيد بوده لكن از راه مستقيم عبوديت نبوده است آن هم كه بجا مى‏آورده است همه توجهش باز به خودش بوده است.

شما اگر بتوانيد اين بچه‏ها را تربيت كنيد به طورى كه از اول بار بيايند به اينكه خداخواه باشند، توجه به خدا داشته باشند، شما اگر عبوديت الله را و پيوند با خدا را به اين بچه‏ها تزريق كنيد، و اين بچه‏ها زود قبول مى‏كنند امر را، اگر عبوديت خدا را به اينها و تربيت الهى را و آنكه هر چه هست از اوست به اينها القاء كنيد و آنها بپذيرند، خدمت كرديد به اين جامعه. بعدها دسترنج‏هاى شما ارزشمند خواهند شد. و اگر خداى نخواسته بر خلاف اين باشد، به اين امانت خداى نخواسته هر كس كرده باشد خيانت كرده است و اين غير از همه خيانت‏هاست، خيانت به انسان است خيانت به اسلام است، خيانت به عبوديت الله است.

خيلى بايد چشم‏ها را باز كنيد و شغل خودتان را كه انتخاب كرده‏ايد، بسيار شغل عالى است لكن به مسؤوليتش هم بايد توجه بكنيد. تربيت كنيد، مهم تربيت است. علم تنها فايده ندارد علم تنها مضر است. گاهى اين باران كه رحمت الهى است وقتى كه به گلها مى‏خورد بوى عطر بلند مى‏شود، وقتى كه به جاهاى كثيف مى‏خورد بوى كثافت بلند مى‏شود، علم هم همين طور است. اگر در يك قلب تربيت شده علم وارد بشود عطرش عالم را مى‏گيرد و اگر در يك قلب تربيت نشده يا فاسد بريزد اين علم و وارد بشود، اين فاسد مى‏كند عالم را ذا فسد العالم فسدالعالم و اگر صالح بشود صالح مى‏كند، يك شعاع‏هاى زيادى دارد كه به صلح، به اصلاح و به خوبى مى‏رساند مردم را و شما متصدى يك همچو امرى هستيد، شماها متصدى هستيد كه اين عالم را به نور برسانيد، از ظلمات اين بچه‏هائى كه نورانى هستند آن نورانيت آنها را شكوفا كنيد. شما متصدى يك امر بزرگ هستيد، آنها را تربيت اسلامى و صحيح بكنيد تا انشاءالله كشور شما سعادت خودش را پيدا بكند.

والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏


previos page menu page next page