previos page menu page next page


صحيفه نور ج 2 صفحه 236

تاريخ: 8/8/57

بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب بر عليه اسلام و روحانيت

تبليغات كذب اجانب بر عليه پشتوانه‏هاى مقاومت مسلمين

اعوذ بالله من الشيطان الرجيم

بسم الله الرحمن الرحيم

ما مواجه هستيم با تبليغاتى كه از آنوقتى كه خارجى‏ها راه پيدا كردند به ايران و مطالعات كردند در ايران و خواستند ذخائر ايران را ببرند، شروع به تبليغاتى كردند كه اسلام و روحانيت اسلام را در نظر مردم يك چيز مخالف با زندگى، مخالف با عقل، ارتجاعى، به درد زندگى نخور، از اين چيزها معرفى كنند. با آن تبليغات دامنه‏دارشان اين تهمت‏ها را زدند كه مثل اديان افيون هستند براى تخدير مردم و اين هم سرمايه‏دارها درست كردند و علماى اسلام هم عمال همين سرمايه‏دارها هستند و مردم را تخدير مى‏كنند كه مردم صدايشان در نيايد، انقلابى پيدا نشود. و اين كارى است كه مبلغين و آنهائى كه اسلام را سدى از براى منافعشان مى‏دانستند و علماى اسلام را هم سدى ديگر، اين تبليغات را كردند.

ما بسيارى از مطالبش را تدريجاً در اين روزهايى كه اينجا بوديم براى اين آقايان كه البته مرتب عوض مى‏شوند و اشخاص ديگر مى‏آيند گفته‏ايم من جمله از چيزهائى كه گفته شده است و لازم است باز گفته بشود اين است كه بايد انسان ببيند كه سند اسلام كه قرآن است، آيا اين سند، سندى است كه اگر كسى مطالعه آن را بكند يا تعليمات آن را ياد بگيرد، اين جزء افيون‏هاست و مى‏رود توى خانه‏اش مى‏نشيند يا مردم را دعوت مى‏كند به دير و خرابات؟ يا اينكه قرآن محرك جامعه است؟ طرف رد ظلم و رد ستم كارهائى كه در خارج مى‏شود هست؟

كسى كه يك مقدارى آشنا باشد به منطق قرآن، مى‏بيند كه اين قرآن است كه وادار كرد پيغمبر اسلام را به اين كه با اين سرمايه‏دارها دائماً در جنگ باشد و با اين كسانى كه در حجاز و در طائف و در مكه و اينها، سرمايه‏دار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدرى كه قدرتمند بودند، قرآن بود كه پيغمبر اكرم را وادار كرد به اينكه با اين مردمى كه با مليت مردم، با منافع توده‏هاى مردم مخالف هستند و استثمار مى‏كنند اينها را، با اينها بايد جنگ بكنيد و تاديبى حاصل بشود.

جنگ‏هائى كه پيغمبر در زمان حياتشان فرموده‏اند (بعد از اينكه آنوقتى كه اسباب جنگ فراهم شد برايشان) اين جنگ هميشه با زورمندها بوده است، با آنها مثل ابوسفيان و امثال آنها كه

صحيفه نور ج 2 صفحه 237

قدرتمندها بودند و اينها منافع ملت‏ها را، ملت خودشان را مى‏خواستند براى خودشان چيز بكنند و ظلم و ستمكارى و اينهابيعدالتى رايج بوده است و جنگ‏هائى كه واقع شده بين مستضعفين بوده و مردم طبقه سه (فقرا) با اين زورمندها واينهائى كه مى‏خواستند حق فقرا را بخورند و لسان قرآن در آياتى كه در باب جنگ، جنگ با اين مشركين كه در آنوقت داراى قدرت بودند، آياتى كه وارد شده است يكى و دو تا نيست، بسيار آيات درباب جنگ است و در جدال با اينها و در تمام قرآن اگر پيدا بكنيد يك آيه‏اى كه مردم را بگويد با اينها ملايمت بكنيد و برويد توى خانه‏تان بخوابيد تا اينها هر كارى بخواهند بكنند، بكنند، اگر اين جور پيدا شد، آنوقت حق دارد كسى بگويد كه اين قرآن آمده است و دين آمده است و افيون است. افيون معنايش اين است كه مثل ترياك كه، اين مواد مخدره كه استعمال مى‏كنند و انسان بعد از استعمالش به چرت مى‏رود، قرآن آمده است كه مردم را به چرت وادار كند! اين تبليغى بوده است كه بر ضد قرآن شده است و نكته اين تبليغ هم اين بوده است كه مسلمين را از قرآن جدا كنند و منطق قرآن را بشكنند در بين مسلمين، تا اينكه اين شرقى‏ها كه مسلمين هستند و داراى مخازن هستند، ديگر پشتوانه‏اى نداشته باشند كه مقاومت كنند. اگر قرآن و روحانيت قرآن نباشد، اين مردم و توده‏ها، اينها مقاومت نمى‏كنند.اينها هستند كه ممكن است، اينطور مطالعات به آنجا رسيده كه اينكه سد است از براى راه استفاده غرب، اين عبارت از قرآن است و عبارت از آن كسانى كه درس قرآن خوانده‏اند، آنها ممكن است يك وقتى جلوگيرى بكنند از منافع، پس بايد اين دو تا سد را شكست تا راه باز بشود. قرآن را با اين منطق به قول خودشان شكستند يا خيال شكستنش را داشتند كه اصلاً دين، نه دين اسلام، اصلاً دين از اول كه بوده است يك مخدرى بوده. اين براى اين است كه، نه اينكه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحيح بوده، داشتند اطلاعات، آنها فريبكارى مى‏كردند، ماها اطلاع نداشتيم كه فريب مى‏خورديم، آنها فريب مى‏دادند و مقصد داشتند، مقصد سياسى داشتند كه منافعش به خودشان برسد و ليكن مسلمين فريب خوردند. ما بى‏اطلاع بوديم، شايد در بين جوان‏هاى ما حالا هم باز كه به بركت اسلام و قرآن و روحانيت واينها، يك همچنين اساسى را دارند به هم مى‏زنند و متزلزل مى‏كنند، حالا هم اگر يك كسى كه از عمال آنهاست يا خير، خودش بازى خورده، شايد آن هم حالا همين حرف را باز تكرار كند كه نه، قرآن و مثلاً روحانيون، اينها مخدرات هستند. با اينكه مى‏بينند اين نهضتى كه در پانزده سال پيش از اين تا حالا به پا شده است و الان متزلزل كرده است نه شاه را متزلزل كرده است آمريكا را، انگلستان را، شوروى را و اينها دارند مطالعه مى‏كنند كه چطور تخلص پيدا كنند و نمى‏توانند هم تخلص پيدا كنند براى اينكه از سرنيزه‏كارى بر نمى‏آيد در مقابل اراده ملت، اينها هم باز در بينشان شايد پيدا بشود يك جاهلى كه يك همچنين كلمه‏اى بگويد و ليكن از بى‏اطلاعى است.

انبياى سابق هم هر كدامشان كه ما از تاريخ‏شان اطلاع داريم يك اشخاصى بودند از طبقه سوم و از اين فقرا و اينها قيام مى‏كردند در مقابل سلاطين‏شان، مثل حضرت موسى (ع) در مقابل فرعون، يك مرد شبانى با يك عصائى قيام مى‏كند و مردم را دعوت مى‏كند و مى‏رود سراغ فرعون و فرعون را مى‏خواهد دعوت كند براى اينكه او را آدمش كند. اين جور نبوده است كه از فرعون بعث شده باشد موسى براى تخدير توده، از توده پيدا

صحيفه نور ج 2 صفحه 238

شده است يعنى خدا از توده انتخاب كرده است اين را در مقابل قدرت فرعون و هكذا ساير انبياء (ع) و آنهائى كه ما اطلاع از آنها داريم اينطور بوده‏اند و پيغمبر اكرم كه ديگر نزديك به ماست نسبت به آنها و اطلاعمان از تاريخ آن بيشتر است و جنگ‏هائى كه او كرده همه معلوم است كه چند تا جنگ كرده و با كى جنگ كرده، جنگ‏ها همه با اشخاص ظالم و متعدى و قلدر بوده است. پس اين منطق كه اسلام يا ساير اديان از مخدرات است، اين منطق اجانب است كه مى‏خواهند مال شما را بخورند، مى‏خواهند ما را از قرآن منفصل كنند تا اينكه پشتوانه‏اى نداشته باشيم، مثل قدرت قرآنى پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشويم و هر كسى يك چيزى بگويد و تبليغات آنها اثر بكند و جوان‏هاى ما را منحرف كند و اسباب اين بشود كه آنها مشغول كارشان بشوند.

كيفيت زندگى و سياست روساى حكومت اسلامى و حكومت‏هاى ماركسيستى

وقتى مى‏آئيم سراغ آنهائى كه دين را تبليغ مى‏كردند، مثل خود پيغمبر و حضرت امير (ع) خلفاى پيغمبر يعنى خلفاى صورى پيغمبر تا آنوقتى كه باب خلافت در كار بود و به سلطنت نرسيده بود، بعد از علماى اسلام، شما اگر تاريخ را ملاحظه كنيد هميشه جنگ ما بين اين طايفه و قلدرها بوده، هيچ وقت همچون نبوده است كه اينها ساكت بنشينند، منتهى به مقدار قدرت و به مقدارى كه عرض مى‏كنم توانائى داشتند و كم بوده است توانائى‏شان، آن هم البته عللى داشته است كه نقصى، نقيصه‏هائى در كار بوده و ما در زمان خودمان، در اين مدتى كه خودمان مشاهده كرديم، قيام‏هائى از همين طبقه ديده‏ايم در مقابل رضا شاه آنوقت كه آمد و كودتا كرد و عرض بكنم آن بساط را در آورد و آن ظلم‏ها و آن تعديات به همه طبقات مردم، هيچ قدرتى در مقابلش نايستاد الا قدرت روحانى كه قيام‏هاى متعدد شد كه ما همه‏اش را يادمان است، قيام‏هائى كه از علماى اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم، از علماى بلاد هم آمدند در قم، قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند و بردند در زندان، مثل مرحوم آسيديونس و مرحوم عاصفه و ديگران، قيامى كه از آذربايجان شد، علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى و ديگران را گرفتند و از آنجا بردند، تبعيد كردند. قيام‏هاى متعدد، قياس كه مرحوم آقاى قمى كرد كه آمد به تهران و مردم با او همراهى درست نكردند و ايشان هم گرفتند و تبعيد كردند. قيام زيادى كرده‏اند كه تاريخ نشان مى‏دهد كه اينها اين جور نبود كه مردم را دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظلمه حرف نزنند، اين تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كه الان هم باز صحبتش را مى‏كنند، يعنى منحرف‏ها صحبتش را الان هم مى‏كنند و اينها كمك مى‏كنند به بنگاه ظلم. آنهائى كه اين مسائل را زمزمه مى‏كنند، اينها يا اينكه خودشان از دستگاه‏ها هستند و عمال آنها هستند يا فريب خورده‏اند از عمال آنها. اين شعارهاى مثلاً كمونيستى و شعارهاى ماركسيستى اينها از همان قماش هست كه اينها يك دسته‏اى از جوان‏هاى بازى خورده‏اند به واسطه اينها، اينها مطالعه نكرده‏اند در احوال آنهائى كه اينها را دعوت مى‏كنند به كمونيستى و به ماركسيستى دعوت‏

صحيفه نور ج 2 صفحه‏239

مى‏كنند، مطالعه در احوال آنها نكرده‏اند ببينند خود آنها چكاره بودند مثلاً استالين كه در اخير ما همه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضى شما هم بوديد، اين چه جور بوده خودش، خودش چه آدمى بوده است تا اينكه اينها مى‏خواهند تبعيت از او بكنند.

بله آنوقتى كه جنگ عمومى واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران، تقريباً از آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان و مال آمريكا هم آن طرف‏ها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كرده بودند و بودند در ايران و ما ديديم، من خودم ديدم و يك مطلب هم آنوقت معروف معروف شد. اما آن مطلبى كه معروف شد آنوقتى كه متفقين آمدند يعنى روساى متفقين، استالين و روزولت و چرچيل و آن يكى هم روزولت و اينها آمدند به ايران، استالين، آن آدمى‏كه اين آقايان مى‏گويند كه خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم توده‏اى بود، آن با مردم چطور بود، به او قارداش مى‏گفتند، برادر بود، همه اينها، وقتى خودش آمد به ايران حتى گاو شيرده برايش مى‏آوردند كه مبادا اين آقا از شير گاو ايران بخورد. اين آقاى كرملين نشين كه قارداشش عبارت از اين عرض كنم - ارتشش و توده‏هاى مردم بود، اين وقتى كه آمد، در همان جنگ عمومى براى يك مشورت آمد به ايران، آنوقت معروف بود به اينكه ايشان يك گاو خاصى عرض مى‏كنم كه همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد و مبادا خداى نخواسته اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران. اين زندگى اشرافى او بود. و من خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مى‏رفتيم به مشهد با اتوبوس، بر خورديم به اين لشكرهايى كه‏از روسيه بودند كه عقيده‏شان اين بود كه ما و استالين هر دو برادر هستيم و همه با هم مثل هم مى‏مانيم، اينها مى‏آمدند براى گدائى سيگار يا چيز ديگر، وقتى يك سيگار به آنها دادند، گرفت اين سيگار را آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن و راه رفتن، براى يك سيگار گدائى مى‏كرد. او وقتى كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعى و با چه اشخاصى و با كذا، گاو شيرده هم آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو!. اينها بازى مى‏دهند مردم را، اينها مردم را بازى مى‏دهند. لنين كه اينقدر از او تعريف مى‏كنند و كذا، اولاً به واسطه يك شكست جنسى خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهائى كه ديانت داشتند، با آن علمائى كه آنوقت بودند و علماى خودشان، يك مسأله جنسى بوده است كه آنها منعش كردند و او عصبانى شده، آنوقت يك قصه هم از او نقل مى‏كنند كه ايشان گفته است كه بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اين افرادى كه در مملكت ما هست، خرج و دخلشان چه جورى است، هر نفر آدمى كه حساب كرديم در سال خرج و دخلش با هم مساوى است يا دخلش بيشتر از خرجش است اين را ما نگاه مى‏داريم براى اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزى هم به ما مى‏دهد، هر آدمى كه دخلش كمتر از خرجش است، اين را بايد توى دريا انداخت. اين آدم انساندوست يك همچنين آدمى‏است، اين كه حالا اينقدر از او تعريف مى‏كنند يك همچو آدمى است كه اين فقرا كه نمى‏توانند كار بكنند، پير مرد حالا شده است، ضعيف شده است، يك عيبى دارد كه نمى‏توانند كار بكند به اندازه مخارج خودش، اين ديگر به درد نمى‏خورد، اين را بايد ريخت تو دريا راحت بشود! توى دريا هم بريزيد كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد! اينها بازى مى‏دهند جوان‏هاى ما را و تبليغات است همه‏اش،

صحيفه نور ج 2 صفحه 240

واقعيت نيست. اين يك حكومت و يك عرض بكنم كه رئيس براى آنها و ما هم حكومت خودمان را نشان مى‏دهيم، آن حكومتى كه ما مى‏خواهيم. آن حكومتى كه ما مى‏خواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر اكرم است كه حاكم بود ما بناست كه روسا را بگيريم، روسا را نظر بكنيم، سيره رؤسا رانظر بكنيم، يكى از هم آنها حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيم اينها مثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از رسول اكرم نوشته، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در مدينه زندگى مى‏كردند. اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوار الاغ مى‏شده است يك كسى هم دنبالش، پشت سرش مى‏نشسته و مى‏رفته، آنوقت هم براى او مسأله مى‏گفته، او را تربيت مى‏كرده. شما بياوريد يك حاكمى، يك رئيس عرض مى‏كنم كلانترى، يك كد خداى يك شهرى يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد، سلوكش با ملت اين باشد كه وقتى توى مسجد مسجد محل اداره حكومت، مى‏آمدند آنجا وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستند و عرض مى‏كنم كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشسته‏اند و دارند صحبت ميكنند، اشخاصى كه نمى‏شناختند، از خارج مى‏آمدند نقل شده است كه نمى‏شناختند اينها كدام يكى عرض مى‏كنم كه حاكم است و كدام يكى محكوم، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى مردم ديگر. يك زندگى اشرافى و يك زندگى عرض مى‏كنم چيزى نداشته در عين حال كه خودش اينطور بوده آنقدر به اين فقرا رسيدگى مى‏كرده و به اين ضعفا رسيدگى مى‏كرده است كه مردم همه از ذكرش فرض كنيد عاجز بودند.

آن هم حضرت امير با سلطنت (جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم) با خلافت چندين مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنهانمى‏دانم عراق يكى از آنها، اردن يكى از آنها مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنه‏اى آنوقت داشته سلطنت ايشان، با اين دامنه سلطنت، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهائى كه اينها مى‏گويند؟ مقايسه بكنيد و زندگى‏شان را در تاريخ ببينيد. آن چيزى كه نقل مى‏كنند، يك پوستى ايشان داشته است يك پوست گوسفندى داشته شب‏ها خودش و عيالش رويش مى‏خوابيدند، روز هم اين را مى‏گذاشتند آنجا براى شترشان علف مى‏ريختند. اين زندگى حضرت امير در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشد. اين وضع خوراك حضرت امير كه در آن چيز را برحسب نقل مهر مى‏كرده، آنجايى كه توى آن نان جو بوده است مهر مى‏كرده است، كه مبادا اينها باز كنند يك چيز ديگر توى آن بريزند (يك چربى، يك چيزى كه مثلاً به حسب ترحمى كه فرزندانش مى‏خواستند به پدر بكنند و زينب مثلاً مى‏خواسته به پدر بكند، چيزى داخل اين بكند) مهر مى‏كرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك حضرت امير سلام الله عليه بود.

آن شبى كه شبى فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست، آن شب مهمان‏ام كلثوم مى‏گويند بوده‏است، وقتى كه برايش غذا مى‏آورند، ايشان غذا براى افطار مى‏آورد، مى‏بيند كه نمك آورده و شير، مى‏گويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم؟ يكيش را بردار، مى‏گويند كه

صحيفه نور ج 2 صفحه 241

رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير را بردار، دو لقمه نمك دست برد و خورد. اين حكومت ماست، حكومت اسلام است حاكم اسلام است، آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها.

هدف اجانب از سركوبى مروجين اسلام، دستيابى به ذخاير مسلمين‏

انسان بايد تعقل كند ببيند كجا گول خورده است، اين گول براى چه، اين تبليغات چه براى چه بوده است؟ اين نكته اينكه شما را مى‏خواهند جدا كنند از اسلام، جدا كنند از حكومت اسلامى، بايد ديد نكته چيست كه شما را مى‏خواهند جدا كنند از حكومت اسلامى. نكته اين است كه آن آقا گاز مملكت ما را مى‏خواهد، آن آقا نفت مملكت ما را مى‏خواهد، خوب، نفت و گاز صاحب دارد، ممكن اين است كه داد وقالشان در آيد. اسلام مى‏گويد كه هيچ قدرتى حق ندارد، هيچ قدرتى نمى‏تواند بيايد به مسلمين تحميل بشود، اينها هم كه مى‏خواهند تحميل كنند همه چيز را، اينها مى‏خواهند، يك محمدرضا را بياورند و اينجا بگذارند، مأمور كنند (مأموريت براى وطنم) كه اين آدم همه استفاده‏هائى كه اين مملكت دارد، به اينها بدهد، خوب ممكن است آخوند صدايش در آيد، آخوند را خفه مى‏كنند، (آخوندها مفتخورند، اين آخوندها همه مفتخورند) اينها مى‏گويند آخوندها مفتخورند اين آخوندى كه حالا دارد مفتخورى مى‏كند در اين حجرات مدرسه آن زندگى را دارد، چهار تا كتاب و يك گليم و نمى‏دانم چه، آنهائى به اينها مى‏گويند مفتخورند كه خودشان داراى كذا و كذا هستند. (اين آخوندها تنبل هستند)! اين آخوندها تنبل هستند كه 70 سال پشتكار دارند يك كار را انجام مى‏دهند تا آخر براى حفظ عرض مى‏كنم ملت خودشان و حفظ ديانت خودشان يا آنهائى كه هر روز دارند دور مى‏گردند براى عرض مى‏كنم بيعارى كردن؟ اينها دارند به اينها مى‏گويند تنبل هستند اينها، همه تبليغات براى اين است كه آخوند را از نظر ملت بيندازد، اين قدرت را از اين ملت بگيرد، آن قدرت اسلام را كه بالاى‏سر همه قدرت هاست از دست بگيرد، اين قدرت كسانى كه مروج اسلام هستند، اين قدرت را هم بگيرد، وقتى كه اين دو تا قدرت را گرفت، سر صبر، محمدرضا هر كارى دلش مى‏خواهد بكند، يكى نگويد چرا. آن روزى كه رضا شاه آمد و آن همه كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توى مجلس، به اسم مدرس (رحمة الله) كه مقابلش مى‏ايستاد و مى‏گفت كه نه. هيچ كس نبود، مدرس بود، چند نفر هم كه اطراف او بودند، ديگر در تمام مملكت هيچ قدرتى در مقابل او نمى‏ايستاد. مدرس يك آقاى عمامه‏اى ملا، متقى و با يك پيراهن كذا و عباى كذا و تنبان كرباسى كه شعر آنوقت برايش گفتند كه تنبان كرباسى قدردانى از او كردند و شعر برايش گفتند، انتقاد از او كردند، اين ايستاد در مقابل رضا شاه و (نه) گفت.

آنوقتى كه التيماتوم كرد روسيه به ايران كه در يك قضيه‏اى بود كه من حالا يادم نيست، التيماتوم كردند و لشكرشان هم حركت كرده بود و آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس كه، التيماتوم را آوردند به مجلس كه وكلا چيز بكنند، خوب لشكر روس است و بناست بيايد و التيماتوم كرده و اگر فلان كار را انجام ندهيد چه خواهيم كرد تنها كسى كه خود آنها نوشتند وكلا همه

صحيفه نور ج 2 صفحه 242

نشسته بودند و هيچ حرف نمى‏زدند و قدرت اين كه كارى بكنند نداشتند خوب چه بكنند نوشته يك سيد يك معمم يك ملائى با دست لرزان آمد پشت آنجا و گفت حالا كه بناست ما از بين برويم، چرا به دست خودمان از بين برويم؟ نه، ما رد مى‏كنيم اين را، كردند و هيچ غلطى هم آنها نكردند. قدرت پيدا كردند به قول ايشان، وكلاى ديگر هم قدرت پيدا كردد و راى برخلاف دادند و قبول نكردند حرف آنها را، آنها هم هيچ كارى نكردند، اينها مى‏خواهند ما را بترسانند.

شكست طرح اجانب در عقب راندن مسلمين

الان هم كه شما خيال مى‏كنيد كه از آن طرف همين ديروز باز تلگرافى در چهار آبان كرده بودند (چند روز پيش از اين) اين سران مفتخور نفتخور، اين تلگراف را كرده بودند و تبريك گفته بودند به شاه چهارم آبان را، اظهار پشتيبانى، مى‏نويسند كارتر كه قيامت كرده بود در اظهار پشتيبانى كه ما پشتيبان شما هستيم و فلان پريروز هم، چند روز پيش از اين وزير خارجه انگلستان مسأله را همانطورى كه بود گفت، گفت (ايشان حافظ منافع ماست (قريب به اين معنا) حافظ منافع ماست، ما منفعت در آنجا داريم، ما بايد حالا پشتيبانى از او بكنيم.)

نه، ما نمى‏گذاريم تو پشتيبانى بكنى، ملت ديگر گول اين حرف‏ها را نمى‏خورد. حالا هم اين حرف‏هايى كه اينها مى‏زنند، خيال نكنيد كه حالا اگر اين ملت ايستاد و پشت سرهم ايستاد و رد كرد اين حرف‏ها را به آنها لشكر بياورند از آن طرف، نخير اينها همه شعر است، اصلاً دنيا ديگر اين را قبول نمى‏كند از كسى. يك ملتى وقتى حرف صحيح دارد مى‏زند، حرف حق دارد مى‏زند، مى‏گويد كه ما نمى‏خواهيم منافعمان را شما ببريد، ما نمى‏خواهيم ذخائر ما را شما ببريد، ما مى‏خواهيم خودمان در اين مملكتمان مستقل باشيم، ما مى‏خواهيم آزاد باشيم، شما خودتان در - نمى‏دانم - اعلاميه حقوق بشر اين حرف‏ها را زده ايد، ما مى‏خواهيم همين مطابق اعلاميه حقوق بشر عمل بكنيم، ما مى‏خواهيم آزاد باشيم، ما در مملكتمان استقلال مى‏خواهيم، آزادى مى‏خواهيم، بچه‏هاى ما هم دارند داد مى‏زنند اين معنى را، پير مردهايمان هم دارند مى‏گويند همين معنا را نمى‏شود با يك همچو ملتى با سرنيزه چيز كرد، نه حكومت نظامى جلوى اين ملت را ديگر مى‏تواند بگيرد و نه عرض مى‏كنم كه حكومت غير نظامى، اصلاً نمى‏شود، نه كارتر مى‏تواند بگيرد نه - عرض مى‏كنم كه كرملين نشين‏ها مى‏توانند اين كار را بكنند، نمى‏شود اين معنا. اينها همين طور مى‏گويند براى اينكه با گفتن مى‏خواهند شما را از دم، در كنند و لا عمل نمى‏كنند كه بيايند هجوم بياورند. اينها هر كدام منافعى دارند، منافع بين المللى و اين چيزها را دارند كه نه او جرات مى‏كند از ترس اين يك قدم جلو بيايد و نه اين جرأت مى‏كند از ترس او يك قدم جلو بيايد. اينها هر كدام از هم مى‏ترسند لكن خوب مى‏خواهند اين حرف‏ها را حالا مى‏زنند براى ترس ما، آنوقت هم يك آخوند ايستاد و گفت (نه) منتهى خوب مردم همراه نبودند، مجهز نشده بودند مردم، تبليغات جورى كرده بود كه آخوند را سوار اتومبيل نمى‏كردند خدا مى‏داند، مرحوم حاج شيخ عباس طهرانى (رضوان الله) عليه گفت كه در عراق من مى‏خواستم سوار اتومبيل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طايفه

صحيفه نور ج 2 صفحه 243

را سوار نمى‏كنيم، يكى آخوندها را و يكى فاحشه‏ها را. وضع آخوند اين جور شده بود آن روز يعنى اين جور كرده بودند. جدا كردند اينها را از ملت، رضاخان هر كارى خواست كرد آن آخوندها هم، آقايان هم قيام كردند، چند تا قيام كردند لكن ملت از باب اينكه گول خورده بود نتوانست، همراهى نكرد، آنها هم لشكرى نداشتند. الان هم تبليغات پشت سر هم تبليغلت هست، تبليغ پشت سر تبليغ، فلانى (امام خمينى ) در قصر ييلاقى چيز، آنجا هست و جوان‏ها مى‏روند پيش او در قصر ييلاقى. اين قصر ييلاقى ماست كه نداريم يك اطاقى كه آقايان بتوانند بنشينند، بايد اينطورى بايستند. اين تبليغات، آقا مى‏خواهند اينطورى جدا كنند مردم را از اين دين ولى حالا ديگر اين حرف‏ها را گوش نمى‏دهند، حرف‏ها گذشت ديگر، روشن شده‏اند مردم، مطلع شده‏اند مردم بر حيله‏ها، ديگر به اين حرف‏ها گوش نمى‏دهند و بايد برود اين آدم، هيچ چاره ندارد و اگر بخواهيد ايران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و اين سلسله خبيثه پهلوى، اين ايران اصلاح شدنى نيست، بايد اين برود تا ايران اصلاح بشود، دنبال او بايد دست آمريكا انگلستان عرض مى‏كنم كه شوروى، اين سه ابر قدرت بايد دستشان قطع بشود از ايران و ايران، مستقل براى خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال اين معنى هستيم انشاءالله.

انعكاس وقايع انقلاب اسلامى، تكليفى براى ايرانيان مقيم در خارج‏

حالا ببينيم تكليف شما كه اينجا نشستيد چيست؟ (من خسته شدم كه نمى‏توانم ديگر ادامه بدهم) تكليف ماها چيست؟ برادرهاى ما در ايران دارند تكليفشان را عمل مى‏كنند يعنى الان هم كه ما اينجا نشستيم، شما خاطر جمع باشيد در قم يا در جاى ديگر يك صدائى هست. در تهران نمى‏دانم در زنجان، هر جا برويد يك مطلبى هست، يك نهضتى هست، يك فريادى هست، يك كتك خوردنى هست، يك - عرض مى‏كنم قتل و غارتى هست آنها مشغول هستند و ما و شما در اينجا مواجه با آن جهت مع الاسف نيستيم اما شما هر كدامتان مى‏توانيد تبليغ كنيد در همين خارج هر كدام اهل عرض مى‏كنم كه مدارس هستيد، دانشگاه هستيد، 10 نفر آدمى كه آنجا ايستاده از اين خارجى‏ها، برويد سراغشان بگوئيد كه ايران وضعش اينطور است، دارند اين كار را مى‏كنند، اين سران ممالك دارند اينطور ظلم به ما مى‏كنند اين شاه دارد اينطور ظلم مى‏كند، اينطور مردم را مى‏كشد، مردم حرفشان اين است اين را مى‏خواهند، مردم وحشى نيستند. اين مرديكه دارد مى‏گويد اين مملكت ما مردمش قابل نيستند كه آزادى به آنها داديم و مى‏گويد قابل نيستند كارتر مى‏گويد كه آنقدر آزادى دادند كه اينها ديگر داد و فريادشان در آمده، اينهمه قتل و غارت براى زيادى آزادى است به منطق كارتر، با تصريح. من نمى‏فهمم اين چه جور دماغى است، اين چه جور آدمى است. در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات يا كيهان كه ايشان گفته‏اند كه شاه يك آزادى تندى به مردم دادند و اين، منشاء اين اختلافات است، اين آزادى تند منشاء اين است كه مردم دادشان بلند شده است كه اى آزادى، آزاد آزادى. مقصود از هى آزادى اين است ما نمى‏خواهيم آزادى، ما نمى‏خواهيم آزادى و

صحيفه نور ج 2 صفحه 244

حرف كارتر اين است. اينها دارند اينطورى معرفى مى‏كنند. اين مرديكه مى‏گويد كه (باز او بهتر است از اين) اين ملت ما قابل آزادى نيستند، نمى‏شود به آنها آزادى داد براى اينكه اگر آزاد بشوند مرا نمى‏خواهند. حرف او اين است تا به آنها گفتند (آزادى) مى‏گويند (مرگ بر شاه). آن آدم هم مى‏گويد از بس آزادى دادند، دارند داد ميزنند. ما گرفتار يك همچو دو نفر آدمى هستيم، يكى از آن طرف افتاده، يكى از آن طرف افتاده. اين گرفتارى ماست. ما كه در اينجا نشستيم و تمام با هم داريم و شما كه تماس با اين رفقاى اروپائى يا آمريكائى‏تان داريد، بگوئيد مطالب را، درد ايران را يا درد اين ملت را بگوئيد، بگوئيد كه اين بچه‏هاى صغير را اينها دارند مى‏كشند، بچه‏هاى 7 ساله را، بچه‏هاى 8 ساله را اينها دارند مى‏كشند.

ما ميخواهيم كه انعكاس اين مطلب كه در خارج اينها يك مردم وحشى هستند، نوشته بود، از قول يك خبرنگار بود كه اروپائى بود، انگليسى بود، نوشته بود كه من در اين اجتماعى كه در روز عيد فطر مردم با تمام وقار داشتند مى‏رفتند و شعارهائى مى‏دادند ولى هيچ زد و خورد تو كار نبود و آرام بود، نوشته است كه من رفتم كه بروم، يك اتومبيل بود مال يك آمريكائى، نگه داشت ديد من خارجى هستم، سوار شدم، رو من كرد، گفت ببين وحشى‏ها را. به او گفتم، اينها وحشى‏اند؟ شما در كجاى دنيا اطلاع داريد كه نيم ميليون، يك ميليون جمعيت راه بيفتد و اينطور آرام اينطور صحيح راه بروند؟ خوب، اينها حقشان را مى‏خواهند، اينها وحشى هستند؟ اينها در خارج منعكس كرده‏اند كه ايران وحشى هستند، وحشى را كه نمى‏شود آزاد كرد، وحشى بايد در باغ وحش درش را بايد محكم قفل كرد. اينها دارند شماها را اينطور معرفى مى‏كنند. شما براى اينكه از ذهن اين خارجى‏ها بيرون بياوريد اين مطلب را، بگوئيد مطلبى كه ما داريم چيست، مطلبى كه ايرانى‏ها دارند چيست، اين است. تا اين مسأله از ذهن اينها بيرون برود وقتى بيرون رفت، در اينجا هم يك موجى پيدا مى‏شود. اين حكومت‏ها، اينها هم از ملت خودشان يك قدرى ملاحظه ممكن است داشته باشند. اين براى اين جهت است، نه اينكه براى اين است كه اينها بلند شوند بيايند كار ما را حل كنند، ما كارمان را بايد خودمان حل كنيم. لكن اين مطلب كه دارند درست مى‏كنند براى ملت ايران كه ملت ايران وحشى است و آزادى نمى‏تواند بپذيرد يا ملتى است كه از زيادى آزادى دادش در آمده است، اين مطلب را شما بايد منعكس كنيد و بفهمانيد كه مسأله و داد ملت ايران چيست و اينها چه چيز مى‏خواهند. بچه 8 ساله شان داد مى‏زند آزادى، استقلال، حكومت اسلامى، پير مردش هم اينها را مى‏خواهد، ملايش هم اين را مى‏خواهد - عرض مى‏كنم كه اهل منبرش هم اين را مى‏خواهد، فضلايش هم اين را مى‏خواهند، بازارى هم اين را مى‏خواهد، دبيرستانى هم اين را ميخواهد، اينها مى‏خواهند آزاد باشند. گرفتار بودند، 50 سال اختناق، اينها مى‏خواهند كه مستقل باشند، سال‏هاى طولانى (بيش از 50 سال) تحت اسارت بودند، مى‏خواهند بيرون بيايند از اين اسارت. ماها بايد در اينجا كه هستيم تبليغ كنيم يعنى بگوئيم به اين افراد اين مملكت، با هر كس كه روابط داريم مسائل ايران را طرح كنيم و به اينها بگوئيم تا اين مطلب از ذهن اينها بيرون بيايد كه (اينها يك دسته وحشى هستند كه دارند بانك را نمى‏دانم - آتش

صحيفه نور ج 2 صفحه 245

مى‏زنند، حالا اگر هم آتش بزنند اينها، يك وقت از خود آنها نباشد. اين يك دسته وحشى هستند اينها، اينها را اگر آزاد كنند، چه خواهند كرد؟ چه خواهند كرد. چه خواهند كرد. نه مسأله اين نيست، اين بيچاره‏ها براى آزادى دارند داد مى‏زنند، بچه‏هايشان را هم مى‏دهند كه مبادا كه باز در قيد و چيز اجانب باشند.

انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اسلام را تقويت كنيد. اميدواريم كه اين ملت با اين وضعى كه دارد، پيروز بشود و پيروز خواهد شد انشاءالله.

والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته


previos page menu page next page