غزل 31
گاهي از مهر ياد عاشق شيدا كند يارب
چو شيدايي بيند هيچ ياد ما كند يارب
گرفتم كان مسافر نامه سوي من روان سازد
چه سان قاصد من گمنام را پيدا كن يارب
به آه و ناله شبها اسيرم كرد و فارغ شد
چرا با تيره روز خود كسي اينها كند يارب
به بازار جنون افتاد وحشي بي سر زلفش
بد افتاده است كارش ، ترك اين سودا كند يارب
علاقه مندی ها (بوک مارک ها)