صفحه 13 از 56 نخستنخست ... 39101112131415161723 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 121 تا 130 , از مجموع 555

موضوع: ♥♥♥خلــوت دل♥♥♥

  1. #121
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i131483 RoseinhandbyB00KAH0LIC


    چه کسی باور کرد که دل سرد مرا

    آتش عشق تو خاکستر کرد

    با که گویم غم هجران تو را

    هوس زلف پریشان تو را

    عمر من در شرف پاییز است

    من چو یک شاخه خشک

    آخرین برگ بر این شاخه تویی

    من بدان امیدم

    که بهاری دگر از راه رسد

    آخرین برگ مرا

    باد پاییز نبرد

    آه . . . وزش باد چه خوف انگیز است

    چه کسی باور کرد

    اشک جاری شده از دیده من

    چشمه اش آن نفس گرم تو بود

    طپش تند دلم

    حاصل لمس تن نرم تو بود

    چه کسی باور کرد

    که من از عشق تو سرشار شدم

    مانده بودم همه خواب

    تا که با لمس تن گرم تو بیدار شدم

    تو همه بود ِ منی

    تو در این کوره ره خلوت عمر

    همه مقصود منی

    چه کسی باور کرد

    که تو معبود منی


    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  2. #122
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i131440 837aa59eb14a0cbe633daaae65e602f7e7fd9e53b72c44aa4011a4085d7d52e816302


    كاش قلبم درد پنهانی نداشت

    چهره ام هرگز پریشانی نداشت


    كاش برگه های آخر تقویم عشق ،

    خبر از یك روز بارانی نداشت


    كاش می شد راه سخت عشق را

    بی خطر پیمود و قربانی نداشت


    كاش میشد عشق را تفسیر كرد

    دست و پای عشق را زنجیر كرد
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  3. #123
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i131434 s


    مرا اینگونه باور کن

    که عاشقتر ز نیلوفر ، تنم را با تن مرداب آمیزم

    که چون آن پیچک تابان و پیچنده

    به دامان درخت تاک آویزم




    مرا اینگونه باور کن

    چو پروانه به گرد شمع می گردم

    تنم بر آتش اندازم

    من آتش را بر اندازم

    که خود سوزنده چون خورشید

    به دور خویش می چرخم




    مرا اینگونه باور کن

    چو برگی در میان دستهای باد می رقصم

    به دام باد افتادم اگرچه

    در آغوش نسیم تا اوج خواهم رفت

    میان خاک افتادن نمی خواهم

    من آن برگم که از تحقیر پای خلق می ترسم




    مرا اینگونه باور کن

    نه افسونگر نه دیوانه

    نه جامم من ، نه پیمانه

    خودم افسونم و حیرت

    می ِ نابم ، چه مستانه




    مرا اینگونه باور کن

    به آغوشت بیاویزم

    بپیچم دور گیسویت

    شدم خاکستر عشقت

    خودم رقصنده در کویت . . .
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  4. #124
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i129910 6
    بیا ای بی وفای من
    و امشب را .... فقطامشب
    برای خاطر آن لحظه های درد
    کنار بستر تاریک من ، شب زنده داریکن
    که من امشب برای حرمت عشقی که ویران شد ،
    برایت قصه هادارم
    تو امشب آخرین اشک مرا
    بروی گونه می بینی
    و امشب آخرین اندوه منمهمان توست
    بیا ای نامهربان
    و امشب را کنار بستر تاریک من شب زنده داریکن
    چه شبهایی که من تا صبح برایت گریه می کردم
    و تنهایی همیشه میهمانگوشه و سقف اتاقم بود
    قلم بر روی کاغذ لغزشی دشوار می پیمود
    که من دروصف چشمانت
    کلامی سهل بنویسم
    درون شعر های من
    همیشه نام ویادت بود
    درون قصه های من
    همیشه قهرمان بودی
    ولی امشب کنارعکس های پاره ات آخر
    تمام شعرهایم را به آتش می سپارم من
    برو ای خاکی خسته
    اگر امشب به میل من
    کنارم تا سحربیدار ماندی
    برای آخرین شب هم ز چشمت عذر می خواهم
    که امشبمیزبان رنج من گشتی


    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  5. #125
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i129897 73000b
    می روم از یادها
    همسفر با بادها
    در دلم فریادها
    می روم با خویشتن تنها شوم
    فارغ از اینها و از آنها شوم
    می روم شاید كه خود را یافتم
    عشق را شاید .... خدا را یافتم
    می روم تا آخر بود و نبود
    می روم تا انتهای بی كسی
    می روم تا انتهای جنگل و باران و باد
    می روم پاییز را خندان كنم
    می روم تا این دل آکنده از اندوه و غم را
    پر ز صفای چشمه و باران و بهار
    اندكی شاید مصفاتر كنم
    می روم گلهای غمگین و سیاه درد را
    شاد چون باغ بهاران و چمنزاران كنم
    می روم شاید اسیر خسته و تنها را
    فارغ از دنیای بی آغاز و بی پایان كنم
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  6. #126
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i129868 49932photo

    ناز پروده عشق تو شدم ، جان منی
    درد خود با که بگویم که ، تو درمان منی
    دین و دنیا و همه هستی من رفته به باد
    هیچ سرمایه مـرا نیست ، تو ایمان منی
    یاد تو روشنی ذهن پریشان من است
    در شب تیره هـجران ، مه تـابـان منی
    کور دل بودم و با عشق تو بینا شده ام
    روشنـی بـاد ترا ، ای که تو چشمان منی
    زنده کردم دل پژمرده به عشقت ، ای دوست
    امشبی را در این خانهِ دل ، تو مهمان منی


    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  7. #127
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i129861 004


    ای سر چشمه ی محبت
    ای عشق واقعی
    چگونه ستایشت کنم در حالی که قلبت از محبتبی نیاز است
    چگونه ببوسمت وقتی که عشقت در وجودم جاری میشود
    بگذار نامت راتکرار کنم نامت زیبا و دلنشین است
    چه داشته ای که اینگونه مرا طلسم کردهای
    تو هوای دلم را با طراوتکردی
    دوستت دارمگر چه پایان راه را نمی دانم


    من از قصه زندگی ام نمی ترسم
    من از بی تو بودن


    به یاد تو زیستن

    و تنها ازخاطرات گذشته تغذیه کردن می ترسم


    ای بهار زندگی
    باز هم به منببخش احساس دوست داشتن جاودانه را
    باز هم آغوش گرمت را به سویم بگشا
    باز همشانه هایت را مرحمی برایم قرار بده
    بگذار در آغوشت آرامش را به دستآورم


    که آغوشت تنها پناهگاه عشق ورزیدن من است
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  8. #128
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i129857 skvozbyEliara


    با تو حکایتی دگر این دل ما به سر کند

    شب سیاه قصه را هوای تو سحر کند

    باور ما نمی شود در سر ما نمی رود

    از گذر سینه ما یار دگر گذر کند

    شکوه بسی شنیده ام از دل درد کشیده ام

    کور شوم جز تو اگر زمزمه ایی دگر کنم

    مقصد و مقصودم تویی عشقم و معبودم تویی

    از تو حذر نمی کند سایه مگر سفر کند

    چاره کار ما تویی یاور و یار ما تویی

    توبه نمی کند اثر مرگ مگر اثر کند

    مجرم آزاده منم تن به جزا داده منم

    قاضی درگاه تویی حکم سحرگاه تویی

    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  9. #129
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i129227 shaghayegh0


    شقایق گفت : با خنده نه بیمارم، نه تبدارم
    اگر سرخم چنان آتش حدیث دیگری دارم
    گلی بودم به صحرایی نه با این رنگ و زیبایی
    نبودم آن زمان هرگز نشان عشق و شیدایی
    یکی از روزهایی که زمین تبدار و سوزان بود
    و صحرا در عطش می سوخت تمام غنچه ها تشنه
    ومن بی تاب و خشکیده تنم در آتشی می سوخت
    ز ره آمد یکی خسته به پایش خار بنشسته
    و عشق از چهره اش پیدای پیدا بود ز آنچه زیر لب می گفت :
    شنیدم سخت شیدا بود نمی دانم چه بیماری
    به جان دلبرش افتاده بود- اما طبیبان گفته بودندش
    اگر یک شاخه گل آرد
    ازآن نوعی که من بودم
    بگیرند ریشه اش را و
    بسوزانند
    شود مرهم
    برای دلبرش آندم
    شفا یابد
    چنانچه با خودش می گفت بسی کوه و بیابان را
    بسی صحرای سوزان را به دنبال گلش بوده
    و یک دم هم نیاسوده که افتاد چشم او ناگه
    به روی من
    بدون لحظه ای تردید شتابان شد به سوی من
    به آسانی مرا با ریشه از خاکم جداکرد و
    به ره افتاد
    و او می رفت و من در دست او بودم
    و او هرلحظه سر را
    رو به بالاها
    تشکر از خدا می کرد
    پس از چندی
    هوا چون کوره آتش زمین می سوخت
    و دیگر داشت در دستش تمام ریشه ام می سوخت
    به لب هایی که تاول داشت گفت:اما چه باید کرد؟
    در این صحرا که آبی نیست
    به جانم هیچ تابی نیست
    اگر گل ریشه اش سوزد که وای بر من
    برای دلبرم هرگز
    دوایی نیست
    واز این گل که جایی نیست ؛ خودش هم تشنه بود اما!!
    نمی فهمید حالش را چنان می رفت و
    من در دست او بودم
    وحالا من تمام هست او بودم
    دلم می سوخت اما راه پایان کو ؟
    نه حتی آب، نسیمی در بیابان کو ؟
    و دیگر داشت در دستش تمام جان من می سوخت
    که ناگه
    روی زانوهای خود خم شد دگر از صبر اوکم شد
    دلش لبریز ماتم شد کمی اندیشه کرد
    آنگه
    مرا در گوشه ای از آن بیابان کاشت
    نشست و سینه را با سنگ خارایی
    زهم بشکافت
    زهم بشکافت
    اما ! آه
    صدای قلب او گویی جهان را زیرو رو می کرد
    زمین و آسمان را پشت و رو می کرد
    و هر چیزی که هرجا بود با غم رو به رو می کرد
    نمی دانم چه می گویم ؟ به جای آب، خونش را
    به من می داد و بر لب های او فریاد
    بمان ای گل
    که تو تاج سرم هستی
    دوای دلبرم هستی
    بمان ای گل
    ومن ماندم
    نشان عشق و شیدایی
    و با این رنگ و زیبائی
    و نام من شقایق شد
    گل همیشه عاشق شد
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



  10. #130
    »»»---(¯*¤پری سایت¤*¯)--»
    تاریخ عضویت
    Sep 2010
    محل سکونت
    ı̴̴̡̡̡ ̡͌l̡̡̡ ̡͌l̡ ̴̡ı̴̴̡|̲̲̲͡͡͡ ̲▫̲͡ ̲̲̲͡͡π̲̲͡͡ ̲̲͡▫
    نوشته ها
    1,056
    تشکر تشکر کرده 
    209
    تشکر تشکر شده 
    680
    تشکر شده در
    248 پست
    قدرت امتیاز دهی
    87
    Array

    پیش فرض

    i124269 2uemao5
    عزیزم من با تمام وجودم از تو می نویسم یا شاید هم به خاطره تو
    می نویسم به خاطر صدایت, لبخند هایت, مهربانی ات من می نویسم
    از تو از چشمهای دوست داشتنیت اما از تو نوشتن سخت است ...
    ولی من چهره مهربانت را به یاد می آورم و آن وقت می نویسم.
    نازنینم این بار هم از تو می گویم , من با صدای تو انس گرفته ام
    با یادت زندگی میکنم و شاید برای تو ... !
    نمی دانم به یادم هستی یا نه ؟ ای کاش برای بیان احساساتم
    الفبای عشق جور دیگری می نوشت ای کاش میشد که خدا سر نوشت
    مرا جور دیگری می سرشت.
    خورشید من ای آرامبخش لحضه های دیوانگی ام ای کاش می دانستی
    که بی تاب توام, کاش می دانستی چگونه شنیدن هر بار طنین صدای
    مهربانت روحم را چون چون پرستویی مشتاق در هوای تو به پرواز
    در می آورد کاش می دانستی تنها حضور توست که می تواند که
    می تواند گرما بخش روزهای سرد زندگی ام باشد.
    کاش قصه تنهاییم را از چشمان بی فروغم می خواندی به کنارم می آمدی
    کاش می دانستی اگر نباشی جای تو برای
    همیشه در کنار تنهایی من خالیست بهترین من .
    i124234 wwwPichaknet40
    بنــــــــــــد نمی آید دوست داشتنت !
    مثل آنکه شاهــــــــــرگ
    احســـــــــــــاسام را بریده باشی !

    141
    142
    85214085768964716462



صفحه 13 از 56 نخستنخست ... 39101112131415161723 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/