صفحه 36 از 47 نخستنخست ... 2632333435363738394046 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 351 تا 360 , از مجموع 464

موضوع: شعر نو

  1. #351
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دیگر زمان زمانه مجنون نیست
    فرهاد
    در بیستون مراد نمی جوید
    زیرا بر آستانه خسرو
    بی تیشه ای به دست کنون سر سپرده است
    در تلخی تداوم و تکرار لحظه ها
    آن شور عشق
    عشق به شیرین را
    از یاد برده است
    تنهاست گردباد بیابان
    تنهاست ....


    حمید مصدق



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  2. #352
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    در پیش چشم دنیا
    دوران عمر ما
    یک قطره دربرابر اقیانوس
    درچشمهای آن همه خورشید کهکشان
    عمر جهانیان
    کم سو تر از حقارت یک فانوس
    افسوس....



    مصدق



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  3. #353
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو:
    من مي شناختم او را
    نام تو را هميشه به لب داشت
    حتي
    در حال انتظار
    آن دلشكسته عاشق بي نام و نشان
    آن مرد بي قرار

    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو:
    هر روز پاي پنجره غمگين نشسته بود
    و گفتگو نمي كرد
    جز با درخت سرو
    در باغ كوچك همسايه
    شب ها به كارگاه خيال خويش
    تصويري از بلندي اندام مي كشيد
    تحقير كرده بود

    روزي اگر سراغ من آمد به بگو:
    او پاك زيست
    پاك تر از چشمه هاي نور
    همچون زلال اشك
    يا چون زلال قطره باران به نوبهار
    آن كوه استقامت
    آن كوه استوار
    وقتي به ياد روي تو بود مي گريست

    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو:
    او آرزوي ديدن رويت را
    حتي براي لحظه اي از عمر خويش داشت
    اما براي ديدن تو چشم خويش را
    آن چشم پاك را
    پنداشت
    آلوده است و لايق ديدار يار نيست

    روزي اگر سراغ من آمد به او بگو:
    آن لحظه اي كه ديده براي هميشه بست
    آن نام خوب بر لب لرزان او نشست

    حميد مصدق


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  4. #354
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    ابری نیست
    بادی نیست
    می نشینم لب حوض
    گردش ماهی ها روشنی من گل آب
    پکی خوشه زیست
    مادرم ریحان می چیند
    نان و ریحان و پنیر آسمانی بی ابر اطلسی هایی تر
    رستگاری نزدیک لای گلهای حیاط
    نور در کاسه مس چه نوازش ها می ریزد
    نردبان از سر دیوار بلند صبح را روی زمین می آرد
    پشت لبخندی پنهان هر چیز
    روزنی دارد دیوار زمان که از آن چهره من پیداست
    چیزهایی هست که نمی دانم
    می دانم سبزه ای را بکنم خواهم مرد
    می روم بالا تا اوج من پر از بال و پرم
    راه می بینم در ظلمت من پر از فانوسم
    من پر از نورم و شن
    و پر از دار و درخت
    پرم از راه از پل از رود از موج
    پرم از سایه برگی در آب
    چه درونم تنهاست
    سهراب سپهری


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  5. #355
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    اين مرد خود پرست

    اين ديو، اين رها شده از بند
    مستِ مست
    استاده روبروي من و
    خيره در منست

    گفتم به خويشتن
    آيا توان رستنم از اين نگاه هست؟
    مشتي زدم به سينه او
    ناگهان دريغ
    آيينه تمام قد روبرو شكست

    حميد مصدق



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  6. #356
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    دشتها آلوده ست

    در لجنزار گل لاله نخواهد روييد

    در هواي عفن آواز پرستو به چه كارت آيد؟
    فكر نان بايد كرد
    و هوايي كه در آن
    نفسي تازه كنيم

    گل گندم خوب است
    گل خوبي زيباست
    اي دريغا كه همه مزرعه دلها را
    علف هرزه كين پوشانده ست

    هيچكس فكر نكرد
    كه در آبادي ويران شده ديگر نان نيست
    و همه مردم شهر
    بانگ برداشته اند
    كه چرا سيمان نيست
    و كسي فكر نكرد
    كه چرا ايمان نيست

    و زماني شده است
    كه به غير از انسان
    هيچ چيز ارزان نيست

    حميد مصدق


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  7. #357
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    آسمان،آبی تر
    آب،آبی تر

    من درایوانم،رعنا سر حوض.



    رخت می شوید رعنا

    برگ ها می ریزد

    مادرم صبحی می گفت :‌ موسم دلگیری است

    من به او گفتم : زندگانی سیبی است،گاز باید زد با پوست.



    زن همسایه در پنجره اش،تور می بافد،می خواند

    من ودا می خوانم گاهی،نیز

    طرح می ریزم سنگی،مرغی،ابری.



    آفتابی یکدست

    سارها آمده اند

    تازه لادن ها پیدا شده اند



    من اناری را،می کنم دانه،به دل می گویم

    خوب بود این مردم،دانه های دلشان پیدا بود

    می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم

    مادرم می خندد

    رعنا هم.


    سهراب سپهری



    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  8. #358
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    هنگام که گریه می دهد ساز

    هنگام که گریه می دهد ساز
    این دود سرشت ابر بر پشت
    هنگام که نیل چشم دریا
    لز خشم به روی میزند مشت
    زان دیر سفر که رفت از من
    غمزه زن و عشوه ساز داده
    دارم به بهانه های مانوس
    تصویری از او بر گشاده
    لیکن چه گریستن چه طوفان؟
    خاموشی شبی است هر جه تنهاست
    مردی در راه میزند نی
    و آواش فسرده بر می اید
    تنهای دگر منم که چشمم
    طوفان سرشک می گشاید
    هنگام که گریه می دهد ساز
    این دود سرشت ابر بر پشت
    هتگام که نیل چشم دریا
    از خشم به روی می زند مشت

    نیما


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  9. #359
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    حرف ها دارم
    با تو ای مرغی که می خوانی نهان از چشم
    و زمان را با صدایت می گشایی !

    چه ترا دردی است
    کز نهان خلوت خود می زنی آوا
    و نشاط زندگی را از کف من می ربایی؟

    در کجا هستی نهان ای مرغ !
    زیر تور سبزه های تر
    یا درون شاخه های شوق ؟
    می پری از روی چشم سبز یک مرداب
    یا که می شویی کنار چشمه ادارک بال و پر ؟
    هر کجا هستی ، بگو با من .
    روی جاده نقش پایی نیست از دشمن.
    آفتابی شو!
    رعد دیگر پا نمی کوبد به بام ابر.
    مار برق از لانه اش بیرون نمی آید.
    و نمی غلتد دگر زنجیر طوفان بر تن صحرا.
    روز خاموش است، آرام است.
    از چه دیگر می کنی پروا؟


    سهراب سپهری


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








  10. #360
    کاربر فعال
    تاریخ عضویت
    Dec 2010
    نوشته ها
    28,440
    تشکر تشکر کرده 
    12,424
    تشکر تشکر شده 
    11,190
    تشکر شده در
    5,632 پست
    قدرت امتیاز دهی
    7108
    Array

    پیش فرض

    من آدم
    تو حوا
    بیا
    جهانی دیگر آغاز کنیم!
    لبخند بزن
    بگو سیـــــــــــــــــب...!


    d79gibl38tqrm7is3x77


     


    x5lc1ibig9cekrsxpqe5








صفحه 36 از 47 نخستنخست ... 2632333435363738394046 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/