صفحه 92 از 208 نخستنخست ... 4282888990919293949596102142192 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 911 تا 920 , از مجموع 2079

موضوع: صحيفه نور

  1. #911
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 10 صفحه 282

    تاريخ: 22/9/58

    فرمان امام خمينى به وزير امور خارجه

    جناب آقاى قطب زاده، وزير امور خارجه ايران‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    لازم است هر چه زودتر يك هيات بين المللى بررسى با مشورت شوراى انقلاب تشكيل دهيد تا سياست تجاوزكارانه دولت آمريكا را در ايران، خصوصاً در طول حكومت شاه مخلوع خائن مورد بررسى قرار داده و در معرض افكار عمومى جهان قرار دهيد تا سازمان بين‏المللى كه زير نفوذ آمريكا ايران را به اصطلاح محكوم كرده‏اند، از جنايات دولت امريكا نسبت به مردم محروم ما آگاهى بيشترى پيدا كنند. همچنين براى مقابله با تبليغات سوء و تجاوزكارانه آمريكا در مورد گروگان‏ها در لانه جاسوسى آنها مى‏توانيد يك هيات مستقل بين‏المللى دعوت نمائيد تا از آنان ديدار كنند

    والسلام

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  2. #912
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 10 صفحه 273

    تاريخ: 21/9/58

    بيانات امام خمينى در جمع گروهى از جامعه پيشه‏وران اصفهان

    تلاش و تبليغات دشمنان اسلام در ممانعت از تحقق و معرفى اسلام

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    از آقايانى كه تشريف آورديد متشكرم و آنطور كه ايشان تذكر دادند شما به رايگان در خدمت مردم بوديد كه فى‏الحقيقه خدمت به اسلام است. شما مى‏دانيد كه امروز كشور ما مبتلاى به چه امورى هست در حالى كه با يك قدرت بزرگى مثل امريكا مواجه هست، آنها هم همه طور دارند تبليغات مى‏كنند در خارج، تبليغات دامنه‏دار در مطبوعات خارجى، در مجالسى كه در خارج دارند، در اجتماعاتى كه دارند تبليغاتى به ضد كشور ما مى‏كنند، به ضد نهضت ما مى‏كنند و در داخل هم كه مطلع هستيد كه باز عمال آنها مشغولند از اسلام مى‏ترسند اينها تا حالا اسلام را اصلاً نمى‏دانستند چه هست، بعضى كه آمده بودند، از خارج آمده بودند گفتند در فلان جا اصلاً اسلام را نشنيده بودند، اصلاً اسم اسلام را نشنيده بودند، آنجائى هم كه اسم اسلام را شنيدند، معناى اسلام را نمى‏دانند. در ممالك خودمان هم كه اسلامى هستند، اسلام را يك نيمه‏اى از آن جزئى از آن را اطلاع دارند، اسلام را اطلاع ندارند، اسلام‏شناسان ما هم يك ورقى از اسلام را اطلاع دارند، اسلام به آنطورى كه هست نگذاشتند تا حالا ظهور پيدا بكند. كوشش‏هاى دائمى خلفاى بنى‏اميه، خلفاى بنى‏عباس، بعد هم خلفاى ديگر و سلاطين و سلاطين ايران بالخصوص و بعد هم در عصرهاى ما كه مطلع هستيد اين دودمان فاسد، اين پدر و پسر فاسد كوشش كردند به اينكه اسلام را نگذارند اصلاً ظهور پيدا بكند و اين عمده تبليغات خارجى بوده است دست‏هاى خارجى كه با مطالعات فهميده بودند كه اگر اسلام تحقق پيدا بكند دست آنها كوتاه مى‏شود، نگذاشتند كه اسلام به آنطورى كه هست تحقق پيدا بكند، اسلام را محصورش كردند در مدرسه‏ها و در مساجد آن هم، همان جهات عباديش كه اگر فرض كنيد از يك ملائى هم پرسيده مى‏شد، همان جهات عبادى را توجه به آن داشت آن جهات ديگر توجه به آن نشده بود، در كتاب‏ها هست اما در كتاب‏ها مدفون شده بود اسلام، كتاب هاى علمى ما همه ابواب اسلام در آن هست، همانطورى كه ابواب عبادات و وظائف عبادى هست ابواب حكومت و وظائف حكومت و جزائيات و قضاء و همه اينها، چيزهائى كه مربوط به حكومت است در كتاب‏هاى ما هست، لكن همانجا مدفون شده است، فقط توى كتاب است.

    صحيفه نور ج 10 صفحه 274

    دو تاويل ناقص و نادرست از قرآن

    اسلامى كه آمده است براى اينكه در خارج يك وجود عينى پيدا بكند و مردم را در خارج تربيت بكند، تربيت همه جانبه در قطب‏هاى مختلف در بعدهاى مختلف يعنى آنطورى كه انسان هست. انسان اين هيكل موجود، اين جثه موجود و اين حواس موجودى كه ما احساسش مى‏كنيم، اين انسان نيست، به اين معنا حيوانات و انسان مثل هم هستند، همه مادى هستند، همه اين نحوه ادراكاتى منتها يك قدرى كم و زياد، يك بعد انسان عبارت از اين موجود فعلى كه داراى اين حواس و داراى خواص هست، بعدهاى ديگرش اصلاً به آن توجه نشده است و يا كم توجه شده است. مع‏الاسف ما در دو زمان مبتلاى به دو طائفه بوديم، در يك زمان ما مبتلا بوديم به يك جمعيتى كه قرآن را وقتى كه نگاه مى‏كردند و تفسير مى‏كردند، تاويل مى‏كردند، اصلاً راجع به آن جهت بعد ماديش، بعد دنيائيش توجه نداشتند، تمام را بر مى‏گرداندند به يك معنوياتى حتى قتال وقتى كه در قرآن واقع شده بود - قتال با مشركين - اينها قتال - با نفس - را تاويل به قتال با نفس مى‏كردند، چيزهائى كه مربوط به زندگى دنيائى بود تاويل مى كردند به معنويات.

    اينها يك بعد از قرآن را ادراك كرده بودند و آن بعد معنويش البته به طريق ناقص، آن بعد معنويش بود و همه جهات را به همين بعد بر مى‏گرداندند و ما بعدها مبتلا شديم يك عكس‏العملى در مقابل او كه فعلا الان هست و از مدتى پيش اين معنا تحقق پيدا كرده كه در مقابل آن طائفه‏اى كه قرآن را و احاديث را تاويل مى‏كردند به ماوراى طبيعت و به اين زندگى دنيا اصلاً توجه نداشتند، به حكومت اسلامى توجه نداشتند و به جهاتى كه مربوط به زندگى است توجه نداشتند، اين طائفه دوم عكس كردند، معنويات را فداى ماديات كردند آنها ماديات را فداى معنويات كرده بودند و اينها معنويات را فداى ماديات كردند، هر آيه‏اى كه دستشان مى‏رسد و بتوانند، تعبير مى‏كنند به يك امر دنيائى، كانه ماوراى دنيا چيزى نيست. آنها كانه در نظرشان ماوراى عالم غيب چيزى نبود. آنها در يك حدودى كه خودشان داشتند درست بود حرفشان، اينها اعتقادشان اين است يا مسائلى كه طرح مى‏كنند اين است كه ماوراى اين عالم خبرى نيست همه اين مسائل را فداى همين عالم مى‏كنند.

    نيل به دموكراسى و ماديات، تاويل نادرستى از خواسته‏هاى ملت ايران‏

    شما مى‏بينيد حتى در اعمالى كه از مردم صادر مى‏شود در اين نهضتى كه همه قشرها شريك بودند شما از مركز كه تهران است بگيريد برويد از آن طرف تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، از آن طرف هم تا آخر، يك وقت تمام مردم راجع به يك مطلب قيام كردند همه با هم همصدا شدند، صدا چه بود؟ صدا اين بود كه ما جمهورى اسلامى مى‏خواهيم، ما اين رژيم را نمى‏خواهيم و ما اسلام را مى‏خواهيم. همه همصدا يك مطلب مى‏گفتند بچه كوچكى كه تازه رفته بود در دبستان يا قبل از آن هم بود همين مطلب را مى‏گفت، آن مريض پيرمردى هم كه در بيمارستان خوابيده بود او هم همين را مى‏گفت. پشت‏بام‏ها هم وقتى كه مى‏رفتيد همه‏اش الله اكبر بود واز اسلام بود. لكن اينها همين

    صحيفه نور ج 10 صفحه 275

    معنايى كه همه دارند مى‏گويند اسلام، مى‏گويند كه همه اينها دمكراسى فرياد مى‏كردند، در صورتى كه اكثرا اينها كلمه دموكراسى به گوششان نخورده بود و معناى دموكراسى فاسدى كه اينها مى‏گويند، اگر به ايشان مى‏گفتند اصلاً قبول نداشتند. اينها مى‏گفتند اسلام. اينها كه مى‏خواهند همه چيز را تاويل بكنند، حتى اقوال مردم كوچه و بازار را هم تاويل مى‏كنند به اينكه نه اينها كه فرياد مى‏كردند و خدا مى‏گفتند و پيغمبر مى‏گفتند - عرض مى‏كنم كه - جمهورى اسلامى مى‏گفتند، نه اينها او را نمى‏خواستند اينها مى‏خواستند همين زندگى ماديشان درست بشود. از اين تنگ آمده بودند كه معاششان درست نيست. آيا اين معقول براى كسى هست كه فرياد بزند براى شكمش و خودش را به كشتن بدهد؟! فرياد بزند براى شكمش و جوانش را بكشتن بدهد؟! اين اصلاً معقول است؟ اينهائى كه داوطلبانه در ميدان مى‏رفتند و مقابل توپ و تانك و مسلسل مى‏ايستادند و آن شياطين به آنها حمله مى‏كردند و اينها با مشت گره كرده به آنها حمله مى‏كردند و غلبه هم كردند، اينها براى اين بود كه يك خانه خوبى داشته باشند؟! براى اين بود كه مبل و ميزى داشته باشند؟! اصلاً تو ذهنشان آنوقت يك چنين چيزى بود يا خير؟ همه مى‏ديدند كه بايد ما برويم و اسلام را زنده كنيم. از حرف‏هاشان همين معنا بود، اعمالشان همين معنا بود، از ما دائما اين مطلب را حتى حالا مى‏خواهند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم. آخر كسى دلش مى‏خواهد شهيد بشود براى شكم؟! كسى جوانش شهيد بشود براى اينكه يك خانه خوبى داشته باشد؟! يا مساله اين نيست، مساله يك عالم ديگرى است شهادت براى يك عالم ديگرى، آن شهادتى كه همه اولياء خدا، همه انبيا دنبالش بودند و بسيارى از اولياء ما به شهادت رسيدند، آن معنا را مى‏خواستند، مردم دنبال آن معنا هستند لكن حالا آنهائى كه هم قرآن را همه چيز آن را به دنيا بر مى‏گردانند، هم احاديث را، همه چيز آن را به دنيا بر مى‏گردانند، اينها حتى همين فريادهاى مردم را عوضى تاويل مى‏كنند. قرآن راجع به معارف دارد، راجع به توحيد دارد، راجع به نبوت دارد، راجع به عالم آخرت دارد، عوالمى كه هيچ كس نمى‏تواند اطلاع پيدا كند الا به وحى، همه چيز است قرآن، اسلام همه چيز است، اين مثل رژيم‏هاى حكومتى نيست، حكومت دارد، لكن رژيم، يك رژيم حكومتى نيست مثل حكومت مثلاً فرض كنيد كارترى يا محمد رضائى.

    هدف انبيا و اديان الهى، نجات انسان از ظلمات به نور

    اسلام وقتى هم كه جنگ مى‏كرد، جنگ كردنش مثل جنگ كردن‏هاى كشورگشاها نبوده است كه بخواهد يك كشورى را بگيرد. اسلام مى‏خواسته آدم درست كند. آدم‏هائى كه گرفتار بودند زير چنگال مشركين، زير چنگال ابرقدرت‏ها، اسلام و همه مكتب‏هاى توحيدى آمدند كه اين مردم را از اين قيد رها كنند، آزاد كنند از اين قيدهائى كه به قلوب اينها آنها انداختند و همه چيز آنها را تحت قيد و اسارت قرار دادند. اسلام براى آزادى از اسارت آمده، نه فقط اسارت مادى كه نفت ما را ببرند، پيش اسلام، نفت يك چيز، مطرح نيست، بايد حفظ بشود اما مقصد اسلام نفت نيست، مقصد اسلام خانه نيست، مقصد بالاتر دارد و همه چيز در آن هست يعنى اسلام همانطورى كه به جهات مادى اين عالم و

    صحيفه نور ج 10 صفحه 276

    جهات حكومتى اين عالم، قضاء اين عالم توجه دارد به جهات معنوى هم توجه دارد و توجه به جهات معنوى بالاتر از توجه به جهات مادى است. اسلام همه چيز است يعنى آمده است اسلام و همه مكتب‏هاى توحيدى آمده‏اند كه اين انسانى كه يك موجود مادى است ابتدائا مثل ساير موجودات مادى يعنى بعد از اينكه يك مراحلى سير كرده حالا رسيده است كه شده است يك موجودى مادى داراى چشم و گوش و حواس و خواص، ساير حيوانات هم همين را دارند، مكتب‏هاى الهى آمدند كه اين موجودى كه قابل اين است كه همه چيز بشود، انسان يك نسخه كوچكى هست از همه عالم، يعنى جثه كوچك، يك نسخه‏اى از همه عالم هست، يعنى انسان در آن همه چيزهائى كه در همه چيز هست، هست تمام عوالم غيب و شهود در انسان هست منتها يك مقداريش بالفعل است، يك مقداريش بالقوه است.

    انبيا آمدند كه دست اين انسان را بگيرند، از اين چاه بيرون ببرندش، دست انسان را بگيرند از اين ظلمت‏ها بيرون ببرند و به نور برسانند الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور خدا اخراج مى‏كند به وسيله انبياء بوسيله تعليمات، تعليمات انبياء براى اين است كه اين ظلمت‏هايى كه در اطراف يك موجودى هجوم به آن آوردند از همه اطراف دست آن‏ها را بگيرد و از اين ظلمت‏ها بيرون بياورد. ما وقتى در همين وضع فعلى كه ملاحظه مى‏كنيم گرفتار يك ظلمت‏هايى هستيم غير از اين ظلمت‏هائى كه براى ما هست راجع به ماوراء طبيعت. در همين جا ما يك گرفتارى‏هائى داريم كه اينها ظلمات‏اند و انبياء آمدند كه ما را از اين نجات بدهند.

    استعمار فكرى از نقشه‏هاى بزرگ ابرقدرت‏ها

    در مقابل انبيا اين ابرقدرت‏هائى كه مى‏خواستند همه چيز ما را ببرند و ما صدامان در نيايد و نفهميم كه دارند مى‏برند، ندانيم كه دارند ما را لخت مى‏كنند، اينها آمدند نقشه‏ها كشيدند، يكى از نقشه‏هاى بزرگ اينها اين است كه مغزهاى ما را ازمان بدزدند و به جاى او يك مغز فرنگى بگذارند، كه ما را همچو فرنگى درست بكنند كه افكار ما افكار اين بشود كه هر چه ما داريم از آنجاست، استقلال فكرى را از ما بدزدند، دزديدند استقلال مغزى ما را، از ما دزديدند. ما الان يك جمعيت سى و پنج ميليونى و شرق يك جمعيت چند ميليونى، چند صد ميليونى همچو تعلق به غرب و به اين قدرت‏هاى بزرگ پيدا كرديم و همچو مغزهاى ما متوجه به غرب است كه وقتى در كارخانه‏هاى خودمان يك فاستونى را درست مى‏كنند به اسم انگليسى مى‏خواهند آبش كنند به طور لاتين آنجا مى‏نويسند و بعد هم مى‏گويند فاستونى انگليسى با اينكه فاستونى مال خودمان، مال اصفهان است لكن به اسم انگليسى است، چرا؟ - براى اينكه مشترى - مغز همه اينجور شد، مغز بازار و مغز، خريدار اينجور شده كه ما خودمان بلد نيستيم چيزى درست كنيم اين را بايد او درست كند. اين كه ما خودمان داريم از خودمان سلب مى‏كنيم. ما خيلى چيزها داريم كه آنجا ندارند، ما اين كاشى‏سازى‏هائى كه، اين كاشى‏هائى كه مى‏ساختند سابق، در اين مدرسه فيضيه اگر يكوقت رفتيد ملاحظه كنيد آن درى كه از مدرسه فيضيه مى‏خواهد وارد بشود به صحن مطهر حضرت معصومه يك كتيبه دارد، داشت. من حالا سى سال است

    صحيفه نور ج 10 صفحه 277

    نديدم او را، يك كتيبه آنجا دارد آن كتيبه را آنوقت كه ما در مدرسه بوديم گفتيد كه يك عده‏اى از كارشناس‏هاى خارج آمدند و اينها را بررسى كردند و گفتند اين را در هيچ جاى ديگر نمى‏توانند درست كنند براى اينكه اين مركب از چند جور چيزهائى هست، رنگ‏هائى هست كه هر كدامشان يك پخت خاص دارد كه اگر كم و زياد بشود فرق مى‏كند يكيش چند درجه حرارت مى‏خواهد يكيش چند درجه حرارت و اين را جورى اينها درست كردند، آنوقت كارشناس‏هاى ما و صناع ما طورى درست كردند كه اين چند جور حرارت را طورى درست كردند كه روى اينجا خراب نشده. آنها نقل كردند كه گفتند كه اين اصلاً قابل قيمت كردن نيست براى اينكه دنيا ديگر نمى‏تواند اين را درست كند.

    ما چنان مغزمان تهى شد كه صنعت‏هاى خوبمان را دست ازش برداشتيم، صنعت‏هاى كاشيكارى، صنعت‏هاى منبت كارى، صنعت‏هاى قالى بافى، صنعت‏هاى زرى بافى، مخمل بافى اينها همه را هى كم‏كم با تبليغات متفرقه كه اين دولت‏هاى فاسد هم به آن دامن زدند و اين پدر و پسر هم به آن زيادتر دامن زدند يكى بعد از ديگرى فراموش شد، صنعت‏هاى ما هم فراموش شد براى اينكه ما را عاشق غرب كردند و تا يك فاستونى را به اسم فاستونى انگليسى ما نامگذارى نكنيم مشترى‏هامان نمى‏خرند. ما طبيب داريم در ايران لكن اگر بعضى از آقايان يادشان باشد، يكى از بستگان محمدرضا پهلوى مبتلا شده، همان كه نقل مى‏كردند، مبتلا شده بود به لوزتين، از خارج براى او طبيب آوردند عمل كنند. شما ببينيد كه اين عمل چه عملى است، چه خيانتى است به يك ملت اعلام به اينكه ما براى لوزتين هم طبيب نداريم و چنين تو سرى زدن به اطباء جراح‏هاى ما، چنين تو دهان زدن به اينهاست كه اينها را عقب رانده است، خودشان را هم گم كردند. من يك وقت كه بعضى اطباء آمده بودند اينجا و مى‏گفتم كه خوب شماها معلوم مى‏شود در اين مدت‏ها درس نخوانديد كه - ما - هر كه مريض مى‏شود مى‏خواهد اروپا برود، گفتند ما داريم، طبيب داريم، لكن وضع جورى شده است كه هر كس هر مرضى پيدا مى‏كند راه مى‏افتد براى خارج، اين براى چيست؟ براى اينكه مغز ما دزديده شده است و يك مغز ديگرى جاى آن گذاشته شده، مغز استعمارى. يك مغز استعمارى ما الان داريم و تا اين مغز استعمارى را ما عوض نكنيم يك مغز استقلالى جايش نگذاريم نمى‏توانيم اين مملكت را اداره كنيم، هر چه بخواهيد هم درست كنيد نمى‏شود. كوشش كنيد كه اين مغز عوض بشود، اساتيد دانشگاه ما كوشش كنند كه اين جوان‏هاى ما مغزهاشان عوض بشود يك مغز استقلالى باشد، نه استعمارى، و آن مغزى نباشد كه درست كردند براى ما و مغز خودمان را از ما گرفتند، مستقل باشند فرهنگ هم بايد اينطور باشد، اقتصاد هم بايد اينطور باشد.

    اتكاء به خود، رمز استقلال‏

    ما تا بناى بر اين نگذاريم كه خودمان هم يك آدمى هستيم براى خودمان مى‏توانيم كار كنيم، ما به آن نان جوى كه خودمان درست كنيم تا بناى بر اين نگذاريم كه همان نان جو را مى‏خوريم و از خارج نمى‏خواهيم، نمى‏توانيم درست كنيم كار را ما تا بناى بر اين نگذاريم كه همان منسوجاتى كه خودمان

    صحيفه نور ج 10 صفحه 278

    درست مى‏كنيم كافى‏مان هست منسوجات ما ترقى نمى‏كند و ما باز تابع غير بايد بشويم و دستمان پيش غير دراز بشود.

    چقدر براى يك مملكتى عيب است و سرشكستگى كه دستش را دراز كند طرف امريكا كه گندم بده، كشكول گدائيش را باز كند پيش دشمنش و از او بخواهد كه رزقش را بدهد، چقدر براى ما سرشكستگى دارد. تا - بناى بر اين - اين ملت بناى بر اين نگذارد كه كشاورزيش را تقويت كند و بسازد به آنكه خودش به دست مى‏آورد، ما نمى‏توانيم استقلال پيدا كنيم. تا اين ملت بناى بر اين نگذارد كه ما بايد همه چيزمان از خودمان باشد، ما بايد قطع رابطه اقتصادى، رابطه فرهنگى از خارج بكنيم، فرهنگ از خود ما بايد باشد اقتصاد هم از خود ما بايد باشد، تا اين بنا در توده‏ها نباشد و تا اين مغزى كه انگلى است و استعمارى است عوض نشود و باورمان نيايد كه ما هم آدم هستيم، نمى‏توانيم استقلال پيدا كنيم. ما بايد كارى بكنيم كه خودمان را، همه قشرهاى ملت و همه جوانان ما باورشان بيايد كه ما هم آدميم. تبليغات چنان كرده است كه ما را از آدم بودن بيرون كرده است، باورمان آمده است كه آنها هر چه هست، هستند. اگر بخواهيم اين مملكت ما يك مملكت مستقلى باشد، محتاج به غير نباشد، بايد آن كشاورزش و آن كارگرش و آن كارمندش و همه قشرها بناى بر اين بگذارند كه ما خودمان يك موجودى هستيم، يك آدمى هستيم، مملكتمان هم يك مملكتى است، همه چيز هم دارد، يك مملكت غنى‏اى است. و چنان كردند كه ما بايد در آنجائى كه چاه‏هاى نفتمان هست گرسنگى بخوريم، آنجائى كه آب‏ها دارد هرز مى‏رود و زمين‏هاى سرشار هست كه همه چيز از آن مى‏شود ايجاد بشود، زمين‏ها افتاده باشد و آب‏ها هم هرز برود. اين يك كارهاى استعمارى بوده. يعنى مى‏خواستند در محيط نفت مردم گدا باشند تا كارگر ارزان باشد تا بتوانند استعمارشان بكنند. همه جا را، هر جا را با يك نقشه‏اى عقب نگه داشتند تا استفاده كنند.

    استقلال فكرى شرط اول استقلال است

    ما تا نفهميم اين مسائل را، توجه نكنيم به اين مسائل و خودمان را نيابيم، اين گمشده را پيدا نكنيم، اين مغزى كه گم شده است و به جاى او يك مغز ديگرى نشسته عوضش نكنيم نمى‏توانيم مستقل بشويم. استقلال مغزى شرط اول استقلال است. استقلال فكرى شرط اول استقلال است كه ما فكرهامان را عوض كنيم، از اين انگل بودن خودمان را در آوريم. بايد ما اگر بخواهيم، اگر همه، همه ملت ادراك اين معنا را كرده باشند كه همه چيز ما را اينها برده‏اند و ما آنها را بيرون كرده‏ايم، بايد خودمان خودمان را نگه داريم، اگر اين نشود، بعدها باز همان مسائل كم كم با تدريج (حوصله آنها زياد است) با تدريج همين مسائل سابق تحميل بر ما مى‏شود. و با دو چشم، يك دو چشم ديگر هم قرض نكنيم و نگاه نكنيم به اطراف خودمان و به مملكت و احتياجات خودمان، كم‏كم به تدريج اينها باز به ما تحميل مى‏كنند، همه چيز را به ما تحميل مى‏كنند، با دست خودمان به ما تحميل مى‏كنند.

    صحيفه نور ج 10 صفحه 279

    فتاوى فقهاى اسلام، ضربه‏اى بر پيكر استعمار

    الان كه مى‏بينيد اين آشوب‏ها را در اطراف مملكت راه انداخته‏اند همه‏اش براى اين است كه نگذارند شما به حال خودتان باشيد و آرامش در مملكت باشد و يك مملكت اسلامى درست بشود. اينها از اسلام مى‏ترسند ضربه ديدند اينها از اسلام، اينها چند دفعه از اسلام ضربه ديده‏اند، از يك فتواى فقيه ضربه ديده‏اند، از يك پيرمردى كه در كربلا بود و اسمش هم مرحوم آميرزا محمد تقى بود ضربه ديد انگلستان، بيرون كرد انگلستان را از آنجا، از عراق. اينها از اسلام و از ملاى اسلام و از كاسب اسلام و از دانشمند اسلامى ضربه ديدند، چون ضربه ديدند الان آنها توجه به اين دارند كه نگذارند اين كار انجام بگيرد، هر جا يك غائله درست مى‏كنند، هر جا، يك اسمى با يك چيزى يك غائله درست مى‏كنند يك وقت مى‏روند كردستان غائله درست مى‏كنند، يك وقت مى‏آيند به آذربايجان كه الان مبتلا به آن هستيم درست مى‏كنند، بعد هم جاى ديگر درست مى‏كنند، اينطور نيست كه دست بردارند. اينها يك منفعت بزرگى از دست داده‏اند و يك شكست سياسى خورده‏اند. كارتر در دنيا الان شكست خورده، شكست سياسى كارتر در اين قضيه‏اى كه طرح مى‏كنند و اينها خوب لابد شنيديد در روزنامه‏ها بود كه وزير خارجه‏اش را فرستاد دوره‏گردى، اين آقاى انساندوست، اين آقايى كه براى انساندوستى محمدرضاى جانى را برده آنجا نگهش داشته يا توطئه‏گرى را مى‏خواهد از آنجا شروع بكند. اين آدم انساندوست وزير خارجه‏اش را دوره‏گردى فرستاد براى اينكه ما را در اقتصاد در انزوا بنشاند و محاصره اقتصادى بكند. اين آقاى انساندوست همه دنيا را مى‏خواهد بسيج كند كه ما از گرسنگى بميريم، خيال هم مى‏كند كه مى‏تواند. مع‏الاسف - با اسف - كارتر كه اين وزير خارجه‏اش كه گرديد دور، كسى به او اعتنا نكرد دست رد به سينه‏اش زدند گفتند نمى‏شود و همان مملكت خودش هم - اين كه مى‏خواست - كه مى‏گفت كه بايد ما حصر اقتصادى بكنيم، همان در مملكت خودش هم مواجه شد با مخالفت، بعضى وزراء مملكتش هم مخالفت كردند. اين آقاى انساندوست كه به خاطر انساندوستى اين آدم را برده است و نگه داشته و ادعا مى‏كند كه ما انساندوستيم كه اين را نگه داشتيم، پنجاه هزار جوان ما را در امريكا و در آنجاها مى‏خواهد كه به يك بهانه‏اى بيرون كند، حتى كشتار هم داشتيم ما، سگ‏ها هم به جان جوان‏هاى ما انداختند و اخيراً باز اين بود كه قاضى كذا گفته است كه اين خلاف قانون است، نبايد بشود، اينجا هم شكست خورد، شكست اخلاقى، كه اخلاقى در كار نبود كه شكست بخورد. فاش شدن اينكه خلق اينها اين است، جا زدن خودشان را به اينكه ما يك انساندوست هستيم و هياهو در اطراف اينكه انساندوستى ما را وادار كرده است كه يك آدم مفلوكى را بياوريم اينجا معالجه كنيم!!

    اين مشت باز شد كه مساله اين نيست - اين مشت باز شد كه مساله اين نيست - كه اين پنجاه نفر جاسوس را بخواهد نجات بدهد، اصلا مطرح نيست پيش اينها آدم، آن كه مطرح است پيش امثال آقاى كارتر، همان است كه اين دوره هم رئيس جمهور بشود، همه دست و پا كردنش براى اين است كه اين دوره هم باز رئيس جمهور بشود، بيش از اين اصلا ادراك نمى‏كند. انسان را اصلا اينها چيزى نمى‏دانند. اين آقايان انساندوست دواهائى كه مى‏خواهند بفهمند كه آيا مفيد است يا مضر است

    صحيفه نور ج 10 صفحه 280

    مى‏فرستند پيش ما، صادر مى‏كنند به شرق. همانطور كه اطباء يك موش را، يك خرگوش را براى بعضى دواها تجربه مى‏كنند و چكار مى‏كنند كه بفهمند كه اين دوا چه جورى است، اينها ماها را تجربه مى‏كنند.

    وابستگى روشنفكران غربزده

    اينها ماها را تجربه مى‏كنند و مع الاسف در بين اين روشنفكرهاى ما كه بعضى‏شان مطلبشان معلوم شد بين همين جزء شاخص‏ها همين آدمى بود كه معلوم شد چكاره است، مع‏الاسف همين‏ها باز از اينها تعريف مى‏كنند براى اينكه مغز عوض شده است. يك كسى كه پنجاه سال مغزش را آنها تربيت كرده‏اند و از مغز انسانى بيرونش كردند يك مغز غربى روى آن گذاشتند، اين هر چه هم كه ضربه از غرب به اين مملكتش بخورد، به اين كشورش بخورد باز از آنها تعريف مى‏كند، باز هم دنبال اين است كه برگرداند. الان بعضى از اين مفسدها كه از ايران بيرونشان كردند رفتند در آنجا در پناه انگلستان، آنجا رفتند توطئه‏گرى، براى اينكه باز برگردانند وضع را، باز همان مسائل را برگردانند مشغول توطئه هستند، اينجا هم روابط بينشان هست، از اينجا هم باز روابط هست، از اينجا روابط با امريكا هست، روابط اشخاص براى توطئه‏گرى با امريكا هست، با انگلستان هم هست.

    مى‏خواهند (نقشه اين است) كه بعد از چند وقت ديگر همان مسائل را برگردانند، اينها هم خودشان را ملى مى‏دانند و خودشان را روشنفكر مى‏دانند و خودشان را نسبت به اين مملكت دلسوز مى‏دانند. ما بايد بيدار باشيم، ملت ما بايد چشم‏هايش را باز كند، دو تا چشم هم قرض كند با چهار تا چشم نظر كند كه اين اشخاصى كه مشغول اين كارها هستند، اينها چكاره‏اند، اينها كه مشغول اين توطئه‏ها هستند، اينها رفقاشان چه كسانى‏اند، چه كسى با اين معاشرت مى‏كند. بايد درست توجه بكنند و اگر درست توجه نكنند به تدريج ممكن است ما تحميلمان بشود همان مسائل، البته نمى‏شود به اين زودى.

    تا ما خودمان را پيدا نكنيم، نمى‏توانيم مستقل بشويم‏

    اما ما اگر چنانچه خودمان شعور سياسى نداشته باشيم، اسلام در اينجا اگر تحقق پيدا نكند، اگر مملكت ما يك مملكت اسلامى نشود كه براى استقلال، براى آزادى، آنطور طرح‏ها دارد و جايز نمى‏داند، حرام مى‏داند كه يك مسلمانى پيوند ببندد با يك غير مسلمانى كه مى‏خواهد بر او سلطه پيدا بكند، اگر اسلام را ما در اينجا توانستيم با دست همه شما آقايان، با دست همه ملت توانستيم كه اسلام را در اين مملكت پياده كنيم، اسلام همه چيز ما را بيمه مى‏كند. دنبال اين معنا باشيد، فقط به انشاءالله و بسم الله و دعا كفايت نكنيد، عمل كنيد، بايد عمل بكنيد، يعنى بايد در دانشگاه عمل بشود، در ادارات عمل بشود. فرم را از آن فرم فرنگى بيرون بكنيد، يك فرم شرقى روى آن بگذاريد، يك فرم انسانى روى آن بگذاريد، اسلامى روى آن بگذاريد، نترسند. يكى از مسائلى كه ما مبتلا هستيم اين است كه

    صحيفه نور ج 10 صفحه 281

    مى‏ترسند اينها كه اگر يك وقت بگويند كه ما خودمان هم يك چيزى هستيم، خوف دارند بگويند كه ما آدم هستيم. از مسائلى كه مبتلا ما به آن هستيم آدم عبارت از اين است كه چند تا كلمه مثلاً فرنگى ياد بگيرد و دو سه دفعه هم كه تو صحبت‏هايش مى‏شود، در هر چه كلمه‏اى يك كلمه فرنگى جايش بگذارد. شما نطق‏ها را ببينيد هر كس بيشتر الفاظ فرنگى در كلماتش باشد اين بسيار دانشمند است. دانشمندى را به اين مى‏دانند كه چند تا كلمه فرنگى در كلماتشان باشد. اين براى اين است كه نطق‏ها هم استعمارى است، خود، خودش آدم استعمارى شده است. شما برويد در امريكا آنهائى كه صحبت مى‏كنند ببينيد يك كلمه فارسى در تمام صحبت‏هايشان، در تمام كتاب‏هايشان اگر پيدا كرديد لكن ما كتاب وقتى مى‏نويسيم اسم هم كه مى‏گذارند اسمى باشد لغت فرنگى بگذارند، در بينشان تا چند تا اسم فرنگى با حروف لاتين هم جايش نگذارند فايده ندارد براى اينكه هم مشترى بيشتر پيدا مى‏شود هم آن آقا بيشتر معروف مى‏شود به اينكه اين آقا خيلى دانشمند است. يك چند تا ايسم بگذارد، ديگر تمام است و هر چه هم مطلبش، هر چه هم مطلبش تهى باشد از مغز با همين‏ها جبران مى‏شود. ما تا خودمان را پيدا نكنيم، لغت خودمان را استعمال نكنيم (نگوئيد كه لغت عربى هم از ما نيست. لغت عربى از ماست لغت عربى لغت اسلام است. اسلام از همه است. آن كه از ما نيست اين ايسم‏هايى است كه ما را به گرفتارى انداخته) تا - ما - نويسندگان ما از اين دام بيرون نروند، گويندگان ما از اين دام بيرون نرود، كتاب‏هاى ما تطهير نشود، خيابان‏هاى ما اسمائش تغيير نكند و اجناس ما را اسم كذايى روى آن نگذارند (دواها را خودشان درست مى‏كنند و اسم فرنگى روى آن مى‏گذارند) تا ما خودمان را پيدا نكنيم و مغزهايمان عوض نشود نمى‏توانيم مستقل بشويم، در هيچ چيز نمى‏توانيم مستقل بشويم. بايد ما از حالا بنا بر اين بگذاريم كه خودمان آدم باشيم، با لغت خودمان حرف بزنيم و با علم خودمان، من نمى‏گويم كه علم را از خارج ياد نگيريم، خوب - ما - عقب نگه داشتند ما را، آنها الان خيلى از ما جلو هستند ما را عقب نگه داشتند لكن من مى‏گويم كه از آنها خوب‏هايش را ياد بگيريد بدهايش را الغا كنيد، اينها بدها را به ما تعليم مى‏دهند خوب‏ها را نمى‏دهند. آقا مصيبت ما داريم. جوان‏هاى ما كه در آنجا مى‏روند، جوان‏ها را درس، درس استعمارى مى‏دهند طبشان هم استعمارى است نمى‏گذارند اينها ترقى بكنند. ما بايد از آنها اگر چنانچه چيز خوبى دارند بگيريم، مخالف نيستيم با اين لكن به فكر اين باشيم كه خودمان درست بكنيم به فكر اين باشيم كه خودمان داشته باشيم. خوب بعضى ممالك بودند كه اينها هم از غير مى‏گرفتند لكن بعد از آن كم‏كم خودشان بهتر از ديگران شدند. ژاپن اينطور بود، هندوستان اينطور بود خوب ما هم بايد درست كنيم و آن قدم اين است كه ما بفهميم كه خودمان هم مى‏توانيم، هم هستيم يك چيزى. و من اميدوارم كه آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است و آنطورى كه اسلام را به ما عرضه داشتند بتوانيم ملت مستضعفى كه آنها را در طول يا دو هزار و پانصد سال يا لااقل در اين پنجاه سالى كه ما شاهد آن بوديم ما را عقب نگه داشتند انشاءالله بتوانيم اسلام تحقق پيدا كند و ما خودمان براى خودمان باشيم و منافع مملكتمان براى خودمان باشد.

    والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

  3. #913
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 10 صفحه 283

    تاريخ: 23/9/58

    بيانات امام خمينى به حجت‏الاسلام ربانى شيرازى

    بسمه تعالى

    جناب مستطاب حجت الاسلام والمسلمين آقاى شيخ عبدالرحيم ربانى دامت افاضاته

    با توجه به مشكلاتى كه در مناطق عشايرى فارس وجود دارد جنابعالى ماموريت داريد جهت بررسى اوضاع و رفع مشكلات به مناطق مزبور برويد و با مشورت و كمك آقايان معتمدين محل و افراد ذيصلاح سعى كافى در اين باره نمائيد و ساكنين مناطق را به اتحاد و يگانگى و پرهيز از اختلاف و تفرقه دعوت كنيد. بديهى است كه مقامات اجرائى نيز به وظيفه خود در پيروى از راهنمائى‏هاى آن جناب و همكارى‏هاى لازمه با شما عمل خواهند نمود. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را مسئلت دارم.

    والسلام عليكم و رحمة الله

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  4. #914
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page
    

    صحيفه نور ج 10 صفحه 288

    تاريخ: 24/9/58

    فرمان امام خمينى به ثقةالاسلام منهاج

    بسمه تعالى

    جناب مستطاب ثقةالاسلام والمسلمين آقاى حاج شيخ محمد منهاج دامت افاضاته

    جنابعالى با سابقه‏اى كه در امر تبليغ داريد و با توجه به نياز شديدى كه مسلمانان جهان به تبليغ صحيح احكام مقدس اسلام دارند، مسافرتى به كشور استراليا نموده و اين وظيفه مهم اسلامى را در آن منطقه انجام دهيد.

    اميد است ايرانيان مقيم آن كشور و ساير مسلمانان متعهد نيز در اين باب همكارى‏هاى لازمه را با جنابعالى بنمايند. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را خواستارم.

    والسلام عليكم و رحمة الله‏

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page
    

  5. #915
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض جلد يازدهم

    جلد يازدهم
    
    menu page next page
    

    صحيفه نور ج 11 صفحه 1

    تاريخ: 24/9/58

    فرمان امام خمينى به ثقةالاسلام منهاج‏

    بسمه تعالى‏

    جناب مستطاب ثقةالاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ محمد منهاج دامت افاضاته‏

    جنابعالى با سابقه‏اى كه در امر تبليغ داريد و با توجه به نياز شديدى كه مسلمانان جهان به تبليغ صحيح احكام مقدس اسلام دارند، مسافرتى به كشور استراليا نموده و اين وظيفه مهم اسلامى را در آن منطقه انجام دهيد.

    اميد است ايرانيان مقيم آن كشور و ساير مسلمانان متعهد نيز در اين باب همكارى‏هاى لازمه را با جنابعالى بنمايند. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را خواستارم.

    و السلام عليكم و رحمةالله‏

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    menu page next page
    

  6. #916
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 11 صفحه 2

    تاريخ: 25/9/58

    فرمان امام خمينى به آيت‏الله خزعلى‏

    بسمه تعالى‏

    جناب مستطاب حجت‏الاسلام آقاى حاج شيخ ابوالقاسم خزعلى دامت افاضاته‏

    با توجه به مشكلاتى كه از نظر پاره‏اى اختلافات در منطقه خوزستان پديد آمده و با سابقه‏اى كه جنابعالى از وضع منطقه و آشنائى محل داريد، مقتضى است مسافرتى به مناطق مختلف خوزستان نموده و به مشكلات رسيدگى نموده و با مشورت افراد ذيصلاح و معتمد محلى در رفع آنها بكوشيد و اهالى محترم محل‏ها را به حساسيت وضع و وظيفه خطيرى كه از نظر حفظ وحدت در برابر توطئه دشمنان داخلى و خارجى دارند آگاه نمائيد. اميد است اهالى محترم نيز كمال همكارى را در مورد انجام وظايف محوله با جنابعالى بنمايند. از خداى تعالى موفقيت همگان را مسئلت دارم.

    والسلام عليكم و رحمةالله‏

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  7. #917
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 11 صفحه 3

    تاريخ: 25/9/58

    فرمان امام خمينى به حجت‏الاسلام خسروشاهى‏

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    جناب حجت‏الاسلام آقاى سيد هادى خسروشاهى دامت افاضاته‏

    با توجه به سوابقى كه جنابعالى در امر تبليغات و مطبوعات داريد به نمايندگى از طرف اينجانب در وزارت ارشاد ملى در قسمت مطبوعات و تبليغات داخلى و خارجى و دايره روابط بين‏الملل اسلامى به وظيفه اسلامى و ملى خويش به بهترين وجه عمل نمائيد. از كارمندان محترم وزارت ارشاد ملى مى‏خواهيم تا با ايشان همكارى‏هاى لازم را بنمايند.

    توفيق جنابعالى را از خداوند متعال خواستارم.

    روح الله الموسوى الخمينى

    
    previos page menu page next page
    

  8. #918
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 11 صفحه 4

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى مسجد ابوالفضل تهران و ستاد تبليغات اسلامى شهرستان بابل‏

    تمام حكومت‏هاى غير توحيدى، نظم و عدالت را براى سلطه جوئى مى‏خواهند

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    از خواهران و برادران محترم كه از تهران و از بابل تشريف آوردند كه از نزديك با هم صحبت كنيم متشكرم و از اينكه همه شماها چه خواهرها و چه برادرها مجهز هستيد براى خدمت به اسلام و جمهورى اسلام مباهات مى‏كنم. اسلام مال همه است، مال شخصى ... نيست اسلام مال همه بشر است نه مال مسلمين، اسلام آمده است تا بشر را از ضلالت به راه مستقيم هدايت ببرد، و اسلام مثل مكتب‏هاى ديگر نيست كه فقط براى يك حكومت مادى و دنيائى برنامه داشته باشد.

    تمام حكومت‏هاى بشرى، تمام سيستم‏هاى غير توحيدى برنامه‏شان همين است كه در اينجا، در اين دنيا يك كارهائى بكنند، آنهائى كه فرض كنيد خوب هم هستند يك نظم دنيايى ايجاد كنند، و اكثراً كه منحرف هستند براى اين كار مى‏كنند كه سلطه جوئى كنند و ديگران را تحت سلطه خودشان بياورند و استثمار كنند.

    الان شما نمى‏توانيد در تمام حكومت‏ها پيدا كنيد. يك حكومتى كه روى عدالت ولو در همين حيطه‏اى كه خودش دارد روى عدالت رفتار كند، كم است، كم مى‏توانيد سراغ كنيد يك حكومتى كه حكومت عدل باشد ولو راجع به نظم دنيا، ادعا زياد است، ادعاى اينكه مى‏خواهيم براى عدالت عمل بكنيم زياد است.

    به اسم تمدن بزرگ، تمام مظاهر تمدن را در كشور از بين بردند

    شما هم گوشتان پر شده است از اين حرف‏هائى كه محمدرضا مى‏گفت كه، عدالت اجتماعى، عدالت اجتماعى.

    دائماً از عدالت اجتماعى و از ترقيات اين مملكت گوش ماها را و شماها را پر كرده بود، مملكت به دروازه تمدن بزرگ رسيده و يا همين چند وقت ديگر همه در تمدن بزرگ وارد مى‏شويم و ايران مى‏شود مثل يك ممالك پيشرفت كرده و ترقياتش چه خواهد شد، چه خواهد شد، ادعا زياد است، اما وقتى كه همين صاحب ادعائى كه مال اينجا بود معلوم شد حالش، فهميدند و فهميديم كه اين‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 5

    آدم نه اينكه مى‏خواست اين ملت را به تمدن برساند، بلكه مى‏خواست اين ملت به عقب برگردد و نگذارد جلو برود يك قدم، مأمور اين كار بود و خدمتش هم تا بود خوب انجام داد، يعنى همه دستگاه‏ها را فلج كرد، شما ملاحظه كرديد كه چه هياهوئى اينها درست كردند، اينها براى اصلاحات ارضى چه بساطى در آوردند، در تمام مملكت براى اصلاحات ارضى برنامه اين بود، با اين اسم اصلاحات ارضى، كشاورزى را زمين بزنند كه ما الان براى گندممان هم محتاجيم به اينكه از كشورهاى ديگر وارد كنند، چه هياهوئى اينها درست كردند براى اينكه آزاد زنان و آزاد مردان، چه بساطى خودشان و آن انگل‏هائى كه در مجالس شورأى سلطنتى نه ملى و سنا، مأمورهاى سازمان امنيت و مأمورهاى خود اين شاه چه هياهوئى درست كردند، براى اينكه ديگر مملكت ما آزاد شده، آزاد زنان و آزاد مردان و شما در طول سلطنت اين پدر و پسر و خصوصاً پسر كه يك يادگار خلفى بود براى آن پدر و از او هم جلو افتاد، شما ديديد در طول تصدى اين دو تا جنايتكار، آزادى براى هيچ كس نبود، هيچ كس آزاد نبود كه يك كلمه حقى بگويد، آزادى در آن جهت بود كه آزاد كنند تا هر فحشائى بخواهند ايجاد كنند براى عقب راندن نيروى جوان‏هاى ما، اينها آنقدر كه به نيروى انسانى اين كشور ضرر زدند به آن ذخائر آنها ضرر نزدند. انسان‏ها را فلج كردند، جوان‏هاى ما را از بين بردند، جوان‏هاى ما كه بايد خدمت بكنند به اين كشور، كشاندند به يك جاهائى كه در آنجاها جز اينكه افكارشان فلج بشود و نتوانند خدمتى بكنند به اين مملكت، چيز ديگرى نبود.

    تمام مراكز فحشا را اينها درش را باز كردند و با بوق و كرنا، ترويج كردند و كمك كردند كه اين جوان‏هاى ما بروند در اين مراكز فحشا و فلج بشوند. همانجا بايد دفن بشود جوانى‏شان، جوانى اين جوان‏هاى ما را، از آنها گرفتند، فلجشان كردند، اين خواهرهاى محترمى كه در دام اينها افتادند و در دام ترويج‏هاى آنها افتادند و در دام تبليغات آنها افتادند و از آن وظيفه انسانى‏شان سلب شدند، ملعبه دست جنايتكاران شدند، اين تأسفى براى اشخاصى كه غيرتمندند، اشخاصى كه خوى انسانى‏شان را از دست ندادند يك تأسفى هميشگى هست كه اين محترمات را اينها چه كردند به اسم آزادى.

    با رفتن شاه و عمالش، ملت عزيز ما زنده شدند

    و شما ديديد كه همچو كه اين ورق برگشت و اينها به همت همه قشرهاى ملت شكست خورده از اينجا رفتند، اين ملت عزيز ما چطور زنده شدند، چطور متبدل شدند به يك موجود ديگر. چطور همه‏شان مشغول شدند به خدمت. الان شما در هر جاى مملكت كه برويد بينيد كه مشغولند به خدمت كردن. جهاد سازندگى كسى نرفته الزامشان كند، خودشان داوطلب از توى مدارس، از توى جاهاى ديگر مى‏روند و خدمت مى‏كنند. همه جاى ايران وقتى مى‏رويم سپاه پاسداران هست، كسى ايجادشان نكرده، خودشان ايجاد شدند، هر جائى، هر محلى خود آن محل اقدام كردند، روحانى محل، معتمد محل، روشنفكر محل، اقدام كردند و سپاه درست كردند، كميته درست كردند، مردم خودشان مشغول خدمت به كشورشان شدند. البته من بايد راجع به اين موضوع، قبلاً هم عرض كنم، حالا هم بايد عرض كنم كه‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 6

    شما آقايان كه سپاه پاسدار هستيد، خداوند تأييدتان كند انشاءالله و تمام سپاه پاسداران و تمام دادگاه‏ها و تم

  9. #919
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 11 صفحه 14

    تاريخ: 25/9/58

    بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى پزشكان اصفهان‏

    نخوت قدرتمندى در مغزهاى كوچك منجر به لگدمال كردن ملت مى‏شود

    بسم الله الرحمن الرحيم‏

    من از آقايان تشكر مى‏كنم كه زحمت كشيده‏اند آمده‏اند، خواهرها، برادرها، تا از نزديك يك مطالبى كه بايد گفته بشود، لااقل بعضى از آن گفته بشود. شما لابد امروز از راديو شنيديد كه شاه از امريكا رفت به جاى ديگر. اين اثر جرم و اين مجرم كه بايد بيايد و در اينجا محاكمه بشود تا ما پرده از روى جنايات امريكا يعنى رؤساى جمهور امريكا كه در طول اين مدت كه اين جانى در اينجا جنايت كرده، ريشه اصلى‏اش امريكا بوده، اين يك شاخه‏اى از آن ريشه بوده است، اينجا فاش كنيم، اينها گمان مى‏كنند كه شاه را از امريكا كه خارج كردند تمام شد قضيه، مثل اينكه وزير خارجه امريكا هم گفت كه حالا ببينيم كه عكس‏العمل ايران چه خواهد بود. اگر ايران تمام حرفش اين بود كه شاه چرا در امريكاست ديگر حالا تمام شده بود براى اينكه شاه در امريكا نيست اما قضيه اين است كه شاه، شاه مخلوع كه الان يك موجود مفلوكى است و به نظر من آن وقت كه در اريكه قدرت بود مفلوكتر بود، مفلوك از جهت ادراكات كه نمى‏توانست بفهمد وظيفه او با ملت چيست و ملت چه مقامى دارد در هر كشورى، اين معنا را ادراك نكرده بود، از اين جهت مفلوك بود و حالا هم مفلوك است چنانچه آقاى كارتر هم مفلوك است، آنهائى كه خودشان در اريكه قدرت نشستند و اين نخوت قدرتمندى در مغزهائى كه كوچكند، اين اسباب اين مى‏شود كه هر كارى كه مى‏خواهند انجام بدهند، هر چه دستشان مى‏رسد به او انجام بدهند، هر ظلمى كه مى‏توانند بكنند، هر ملتى را كه مى‏توانند زير پاى خودشان له كنند. اينها جزء مفلوك‏هاى عالم هستند براى اينكه قدرت روحى ندارند كه هر چه وارد در مغزشان مى‏شود بتوانند كنترلش كنند، همانطور كه آدم مفلوك نمى‏تواند يك راه صحيحى را پيش بگيرد، آدم عليل نمى‏تواند يك راه صحيحى را پيش بگيرد، آدم عليل نمى‏تواند يك راه صحيحى برود، آنهائى كه براى خاطر قدرتمندى، كوچك بودن مغز و قدرت زياد، در آن وارد شدند نمى‏توانند كنترل كنند خودشان را و حفظ كنند مغزشان را، اينها جزء مفلوك‏ها هستند. انبيا و اوليا كه هر چه وارد مى‏شد، هر چه قدرت در عالم وارد مى‏شد، در اينها هيچ، در آنها تأثيرى نمى‏كرد. آن كسى كه زمام يك مملكتى از حجاز گرفته تا مصر و اينجاها را، ايران و ساير جاها تحت سلطه او بود و قدرت جسمى و روحى خودش آنطور بود، مى‏بينيم از يكى از افراد پائين و متوسط متواضعتر است و اين قدرت‏ها ابداً در

    صحيفه نور ج 11 صفحه 15

    روح او تأثير نكرده براى اينكه روح اينقدر بزرگ است كه همه عالم را مى‏گيرد، يك روح مجردى كه از آن آلايش‏ها تجرد پيدا كرده است اينقدر وسيع است كه همه عالم مثل يك نقطه مى‏ماند در او، آنها لايق زمامداريند، اسلام آنها را زمامدار كرده است، وقتى هم كه دست به دامن آنها نمى‏رسد بايد آن اشخاص كه نزديكتر به آنها هستند از ساير افراد، آن اشخاص كه بهتر توانند هضم كنند قدرت‏ها را، كمتر قدرت مابى در كله آنها تأثير بكند، بايد زمامدار باشند، مع‏الاسف دستمان كوتاه است. امثال اينهائى كه تا يك رياست پيدا مى‏كنند، تا يك قدرت رياست پيداكنند، تا يك قدرت پيدا مى‏كنند، مثل حيوان‏هاى چموش شروع مى‏كنند به شرارت، اينها مفلوكند، همانطورى كه اينها الان اسم محمدرضا را گويند يك مريض مفلوكى كه، من مى‏گويم در آن زمان كه قدرتمند به نظر شما بود مفلوكتر بود از حالا، حالا هم شما مفلوكيد و همه قدرتمندهائى كه به واسطه يك قدرت نمى‏توانند خودشان را كنترل كنند و نمى‏توانند هضم كنند آن قدرتى كه بر ايشان وارد مى‏شود، اينها جزء همان مفلوك‏ها هستند و لهذا اين مفلوك‏ها هستند كه دور هم نشينند و به تبع اين مفلوك اصلى يك ملتى را محكوم مى‏كنند.

    وجود لانه جاسوسى و افرادش براى ايجاد توطئه بود نه روابط سياسى‏

    لابد اين را هم شنيديد كه لاهه ايران را محكوم كرد، حالا ديگر خواب به چشم ايرانى‏ها نمى‏آيد، لاهه محكوم كرد، اين لاهه مدت هاست، اين سازمان‏ها مدت هاست كه اسرائيل را در اين شرارت‏هايش محكوم كردند و هيچ اعتنا به آنها نكرد، هيچ غلطى هم آنها نكردند. ما كه مسأله‏مان يك مسأله حق است كه مى‏گوئيم كه بيائيد ببينيد كه اينجا اصلاً سفارتخانه نيست، شما مى‏گوئيد كه سفارتخانه بايد جزء احكامى كه كردند آقايان، سفارتخانه بايد به تصرف آمريكا داده بشود، ما مدعى هستيم كه اينجا سفارتخانه نيست، اصلش قضيه سفارت در كار نبوده و ما مدعى هستيم كه اين آدم‏هائى كه در اينجا بودند، اينها اجزاء سفارتخانه نبودند، به اسم سفارتخانه شما يك چيزى درست كرديد كه لانه جاسوسى است و بيايند ببينند كه آيا اين چيزهائى كه در اين سفارتخانه هست، اينها اسباب دست جاسوس‏هاست يا وسائلى است كه سفارتخانه لازم دارد؟ بيايند سفارتخانه‏هاى ديگر را ببينند، سفارتخانه ايران را در خارج ببينند كه آيا اين سفارتخانه ايران وضعش اينطور است كه اينجا هست و همين طور سفراى ايران در خارج؟ يا فرض كنيد اجزاء سفارتخانه‏ها را ببينيد كه آنها در آنجا يك همچو مسائلى ندارند و اگر يك وقتى مثلاً يا جاى ديگر در امريكا يك جائى را به اسم سفارتخانه، مركز توطئه و جاسوسى قرار بدهد، آقايان گويند كه خوب، شما چون كه يك اشخاصى بوديد ديپلمات، بيائيد، تشريف ببريد ديگر راه را باز كنند؟ و گر نه مسأله اين نيست، شما با اين حرف مى‏خواهيد كلاه سر عالم بگذاريد و وقت دير شده است و ديگر از شماها قبول نمى‏كنند، شما شاه را دك كرديد براى اينكه مشت‏تان باز نشود، ما محاكمه‏تان مى‏كنيم، در همين جا محاكمه رژيم اين پهلوى را و محاكمه رژيم جمهورى امريكا را، در اين مدتى كه به ما، اينطور جرم را نسبت به ما روا داشتند و اينطور توطئه‏ها را كردند، آنها گفتند كه، محكوم كردند ما را به اينكه سفارتخانه‏ها و سفارتخانه آمريكا

    صحيفه نور ج 11 صفحه 16

    بايد تحويل داده بشود و اين ديپلمات‏ها را با سفرا و اجزاء سفارتخانه بايد راه بيندازند، اينها بيايند به امريكا، ما مى‏گوئيم كه سفارتخانه نيست، اينجا شما سفارتخانه، ما گوئيم امريكا اصلاً سفارتخانه ندارد اينجا، ما مى‏گوئيم كه مأمور سياسى ندارد اينجا، اينها مأمورهاى امنيتى هستند نه مأمور سياسى، اينها از اجزاء امن امريكا هستند كه در اينجا بودند، اينها نيامدند براى اينكه بين ايران و امريكا را روابط سياسى ايجاد كنند، اينها آمدند آنجا و اين مركز مهم هم براى همين است كه در ايران توطئه كنند و حالا كه شكست خوردند بيشتر توطئه كنند، حالا كه آن شخص رفته و دست آنها هم از مملكت تا حدودى بريده شده است زيادتر مى‏خواهند توطئه كنند، ما اين معنا را مى‏گوئيم. ما اشخاصى را كه مى‏خواهيم دعوت كنيم در اينجا، از دانشمندهاى دنيا و از سياسيون دنيا و از كارشناس‏هاى دنيا، براى اين است كه بيايند تشخيص بدهند كه اين وضعى كه در اينجا بوده است و اين اشخاصى كه در اينجا مشغول كار بودند، اين وضع سفارتخانه است؟ اين وضعش وضع سفارتخانه است؟ اين يك مكانى است كه بايد اسمش را سفارتخانه گذاشت يا نه؟ و بيايند و ببينند اشخاص را و بررسى كنند از پرونده‏هائى كه اينها دارند و از پرونده‏هائى كه اينها دارند و از كارهائى كه آنجا انجام مى‏دهند، مى‏دادند، ببينند اين كارهاى سفارتخانه است يا كارهاى سفارتخانه نيست؟ پس شما يك موضوع غلطى را در لاهه، يك موضوع غلطى را حكم كرده، يك موضوعى را حكم كرده كه در اينجا نيست همچو موضوعى، او گفته است بايد سفارتخانه را تحويل بدهند، ما سفارتخانه امريكا اينجا نداريم، كجاست اين سفارتخانه؟ مى‏گويند كه بايد ديپلمات‏ها را رها كنند، ما نمى‏شناسيم ديپلماتى در اينجا، آنها كه نگفتند كه بايد مركز جاسوسى را، بايد يك مجلس ديگر بگويند، آنجا هم باز به اتفاق آراء بگويند كه مركز جاسوسى را بايد به امريكا تحويل بدهند و جاسوس را بايد رها بكنند، اگر اين را گفتند يك حكمى بر ضد ما هست، اما اينهايى كه گفتيد، حكمى بر ضد ما نيست براى اينكه ما كه مركز جاسوسى را گرفتيم نه سفارتخانه را، اصلاً ما هيچ سفارتخانه‏اى را نگرفتيم، امريكا سفارتخانه ندارد اينجا، اصلاً آقايان مى‏گويند كه سفارتخانه را بايد تحويل امريكا داد، نه، سفارتخانه ندارد تا ما تحويل بدهيم، آمريكا مأمورين سياسى ندارد اينجا، اينكه مى‏گويند بايد مأمورين سياسى را تحويل بدهيد، مأمورين سياسى كى هست، پيدا كنند تا ما تحويل بدهيم. ما مدعى هستيم كه اينها هيچ كدام مأمورين سياسى نيستند و مى‏گوئيم بفرستيد و ببينيد، قضيه را بررسى كنيد.

    ما شاه و رؤساى جمهور امريكا را غيابى محاكمه مى‏كنيم‏

    و ما مى‏آوريم بررسى مى‏كنيم اين مطلب را، محاكمه مى‏كنيم اينها را و محاكمه كنيم رؤساى جمهور را منتها محاكمه غيابى، دستمان به آنها نمى‏رسد، محاكمه غيابى آن مقدارى از پرونده‏هايشان كه در اينجا هست و آن مقدارى از جناياتشان كه بر ما در اينجا ثابت است كه اين مقدار، من مكرراً اين را گفتم، اينها يك كارهاى زير پرده‏اى داشتند كه غير از رئيس جمهور و شاه شايد كسى نمى‏دانسته آنها را، ما نمى‏توانيم پيدا كنيم آن مقدارى كه منعكس است در خارج، آن مقدارى كه در وزارتخانه‏هاى‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 17

    ما منعكس است، آن مقدارى را ما مى‏خواهيم حالا بررسى بكنيم و پرونده‏هايشان را مشغول جمع‏آورى

  10. #920
    afsanah82
    مهمان

    پیش فرض

    
    previos page menu page next page
    

    صحيفه نور ج 11 صفحه 25

    تاريخ: 26/9/58

    مصاحبه امام خمينى با خبرنگاران مسلمان مقيم انگلستان و خبرنگاران آفريقائى و آسيائى‏

    سوال: وضع اقليت‏ها در حكومت اسلامى چگونه است و آيا با داشتن اقليت‏هاى متعدد در كشور، حكومت به شكل فدرال در يك دولت مركزى با قدرت، ترجيح نخواهد داشت؟

    جواب: بسم الله الرحمن الرحيم. اقليت‏ها يك وقت گفته مى‏شود به اقليت‏هاى مذهبى كه در ايران اين اقليت‏ها هست، آنها با ساير افراد ايران در همه چيز مشترك و حقوقشان به حسب قوانين داده مى‏شود و در حكومت اسلامى آنها در رفاه و آسايش و آزادى هستند و يك وقت گفته مى‏شود و مراد اين است كه طوايفى كه در ايران هستند مثل كرد و لر و ترك و فارس و بلوچ و امثال اينها، اين را البته من ميل ندارم كه اسمش را اقليت‏ها بگذارند براى اينكه اين كانه يك جدايى بين برادرها از آن فهميده مى‏شود و در اسلام همچو جدايى ابداً مطرح نيست، جدايى نيست ما بين دو تا مسلمى كه با دو زبان صحبت مى‏كنند، مسلمى كه عرب است، مسلمى كه عجم است. اين مسائل بسيار محتمل است كه از دست‏هايى كه مى‏خواهند ممالك اسلامى با هم وحدت پيدا نكنند پيش آمده است. قضيه عرب را پيش كشيده‏اند و عجم را، در داخل ممالك قضيه كرد را و عرب را، كرد را و فارس را، در مملكت ما قضيه كرد و عرب و لر و تركمن و بلوچ و امثال اينها را پيش كشيده‏اند مخالفين ما كه داراى مطالعات زيادى در اين مملكت‏ها هستند، اينها به آنجا رسيدند كه اگر چنانچه اسلام به آنطورى كه هست پياده بشود و آنطورى كه اسلام دعوت كرده است تحقق پيدا بكند، تمام اين قدرت‏هايى كه در عالم هستند، اينها منعزل مى‏شوند و قدرت بالاتر از همه قدرت‏ها به دست مسلمين كه جمعيتشان اكثر هم هست، ذخائرشان بيشتر هم هست مى‏افتد، از اين جهت در يك سطح وسيعى اينها بين عرب اين ناحيه، ترك آن ناحيه، فارس اين ناحيه، اينها جدايى مى‏خواهند بيندازند و لهذا بر خلاف منطق اسلام، اين مليت‏ها پان ايرانيسم، پان تركيسم، از اين ايسم درست مى‏كنند و مقصد آنها اين است كه اينجا اسلام و منطق اسلام نباشد و مليت‏ها را پيش بكشند و جدا كنند اسلام را، بعض طايفه‏اش را از طايفه ديگر، اقليت‏هاى مثلاً كرد و ترك و كذا، اصل قاعده‏اش اين است كه در ايران مطرح نباشد اينكه اين اقليتى است، آن يك اقليتى است، اين يك اكثريتى است. مگر اينها از هم جدا هستند؟ اخوت اسلامى‏شان مگر يكى نيست؟ و

    صحيفه نور ج 11 صفحه 26

    علاوه، من يك مطلب ديگرى هم بايد تذكر دهم و آن اينكه اين حرف را كه پيش آمده است، كردها گويند كه حق كردستان را بدهيد، فرض كنيد كه بلوچ هم مى‏گويند حق بلوچ را بدهيد و همين طور، اين براى اين است كه فرم حكومت‏هايى كه در ايران حكومت كردند يك حكومت ظالمانه بوده است و چون اين حكومت‏ها اكثراً يا دائماً از يك قشر بودند، فارس مثلاً بودند، از اين جهت به حوائجى كه بايد به كرد بدهند نمى‏دادند يا كم مى‏دادند، حاجت‏هاى بلوچ را بر نمى‏آوردند يا كم بر مى‏آوردند همين طور بختيارى و همين طور ساير قشرها. آنها رژيم‏هاى غير اسلامى بودند، رژيم شاهنشاهى يك رژيم طاغوتى غير اسلامى بود، از اين جهت اين اختلافات در بطن كشور پيدا شد و اين تبعيض‏ها هم مع‏الاسف پيدا شد.

    اگر چنانچه حكومت اسلامى به آنطور كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است شرايط حاكم را، شرايط مامورين دولت را، كيفيت حكومت را آنطورى كه در اسلام مقرر است، همانطورى كه در صدر اسلام بود كه حكومت نسبت به تمام افراد به يك نظر و قانون نسبت به تمام افراد يك طور جريان دارد، حكومتى كه رئيس حكومت را به دادگاه مى‏خواهد و مى‏رود به دادگاه. در زمان على‏ابن‏ابيطالب سلام‏الله عليه كه اختلافى بين ايشان و يك نفر از افراد ذمى، يهودى پيدا شد، همان قاضى كه خود ايشان تعيين كرده بودند، احضار كرد حضرت را، حاكم وقت را احضار كرد، ولى امر وقت را احضار كرد ايشان هم رفتند، وقتى هم رفتند آنجا قاضى مى‏خواست يك احترامى بگذارد، حتى به اينكه كنيه - با كنيه - حضرت را ذكر كند، به حسب نقل اين است كه ايشان گفتند نه، قاضى بايد نسبت به همه على‏السوى باشد، نظرش يك جور باشد. از آداب قضاى اسلامى يكى اين است كه وقتى نگاه هم خواهد بكند به طرفين، يكى را بيشتر نگاه نكند از ديگرى، على‏السوى باشد، در نشستن جورى نباشد كه يكى بالاتر بنشيند، يكى پائين‏تر بنشيند. اگر يك همچو حكومت اسلامى كه در آرزوى ماست، آمال ماست، آمال اسلام است، آمال ائمه اسلام و خلفاى اسلام از اول بوده است، اگر يك همچو حكومتى پيدا بشود، من مطمئنم كه اين صحبت‏هاى حق من و حق تو از بين خواهد رفت براى اينكه همه يك روالند، همه يك جور حق دارند. حق ندارد حاكم و ولى امر در وقت، يك ناحيه را بيشتر به آن توجه بكند تا ناحيه ديگر، حق ندارد يك طرف از كشور را زيادتر از طرف ديگر كشور آباد كند، حق ندارد حتى يك جايى را كمتر از جاى ديگر فرض كنيد كه خيابان كشى كند يا اسفالت كند. اگر يك همچو حكومتى كه آرزوى ماست پيدا بشود، گمان نكنم كه نه كرد و نه ترك و نه فارس و نه عرب و نه سايرين اين مسائل را پيش بياورند. اين مسائل از اينجا پيش آمده است كه دولت‏ها اسلامى نبودند، اجحاف مى‏كردند. وقتى بين تهران و پاوه فرق نباشد، بين اصفهان با تركمن، محل تركمن فرقى نباشد در حكومت كردن، در قضاوت كردن، در اجراى قوانين، در اجراى برنامه‏ها،

    صحيفه نور ج 11 صفحه 27

    آنوقت چه نظرى ديگر هست به اينكه ما محل دست خودمان باشد يا دست آنها باشد. اين حرف‏ها از آنجا پيدا شده است كه ظلم شده است به آنها. حالا چون اين حرف‏ها پيدا شده است، خوب ناچار ما هم تا يك حكومت اسلامى به همان معنايى كه مى‏خواهيم پيش نيايد، براى اينكه آقايان خيال نكنند كه بناى بر اين است كه خير، يك حكومت مركزى هر كارى دلش مى‏خواهد بكند، با هر قشرى هر كارى مى‏خواهد بكند، ما هم بناى بر اين داريم كه امور هر طرفى، هر جايى، خود اهالى آنجا، خود آن كسانى كه در آنجا قرار داده مى‏شوند، امور آنجا را خود آنها راجع به - اين - امور تعمير و راجع به امور زراعت و راجع به امور مثلاً شهردارى و راجع به تعيين مثلاً بعض از اجزاء اينها خودشان تعيين كنند و - اين - من به همه دارم عرض مى‏كنم اين را، تا آنوقتى كه حكومت اسلامى آنطور كه دلمان مى‏خواهد حاصل نشده است، شما ميل داريد و ما هم تقديم مى‏كنيم ولى بدانيد آن روزى كه حكومت اسلامى پيدا شد، كردها هم مى‏گويند هر كه مى‏خواهد بيايد، فارس‏ها هم مى‏گويند هر كه مى‏خواهد حاكم بشود، عرب هم همين را مى‏گويد، همه همين را مى‏گويند. آيا در صدر اسلام اصلاً اين مطرح بوده است كه يك جايى خودشان براى خودشان تعيين كنند كسى را؟ نبوده، براى اينكه اجحاف نبوده. بنا نبوده است كه يك حاكمى وقتى كه حكومت كند، يك جايى را از جاى ديگر فرق بگذارد، مگر آنوقت كه انحراف پيدا شد، اگر يك همچو حكومتى ما فرض كنيم در يك كشورى پيدا شد كه نظر حاكم به حسب تكليف الهى، مكلف است به طور تكليف الهى، موظف است به حسب قانون كه همه اهل كشور را با يك نظر نگاه كند، تمام اهل كشور را برادر خودش بداند، در اجراى قانون ما بين حاكم و محكوم يك جور باشد، در پروژه‏هايى كه درست‏مى‏كنند براى تعميرات، براى هر چيزى، همه جا مثل هم باشد، به عدالت باشد، آيا آن روز هم باز فرض كنيد كه كردستان مى‏گويد كه براى ما خودمان چه باشد؟ آنها براى اينكه ناراحتى ديدند اين حرف را زنند. آن روزى كه حكومت اسلامى به آنطورى كه ما مى‏خواهيم، خدا خواهد، تحقق پيدا كند، همه برادر با هم هستند و كرد بيايد تهران حاكم باشد مانعى ندارد، فارس برود كردستان حاكم باشد، پيش آنها مانعى ندارد و همه اينها براى اين است كه اينها ناراحتى ديدند از حكومت‏هاى سابق، حكومت اسلام را نديدند چه جورى است، مسح‏اش نكردند حكومت اسلام را، حرفش شنيده شده است، بلكه حرفش هم اين آخرى شنيده شده لكن حرفش هم نبوده است. چون اين را احساس نكردند كه حكومت اسلامى چى هست، از اين جهت اين حرف‏ها پيش آمده است، ما هم حالا حرف‏هاى آنها را به آنطورى كه مخالف با استقلال كشور نباشد، مخالف با مصالح مملكت نباشد، مضايقه نداريم ما كه نمى‏خواهيم حكومت بكنيم، ما نظر به اين نداريم كه اجحاف بكنيم، حكومت بكنيم. اسلام حكومت طرح پيش‏اش نيست، اسلام اخوت است. آن صدر اسلام، آن شخص‏هاى اول هم با آخر آنها مثل هم بودند، يك طور زندگى مى‏كردند. خليفه‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 28

    ثانى وقتى كه در يك سفرى رفت براى يكى از كشورهايى كه تحت سلطه‏اش بود، نزديك آنجا كه رسيده بودند نوبت غلامش بود كه سوار بشود و خليفه پياده افسار را بگيرد، اينطور نقل كنند، وقتى وارد شهر شدند، اينطورى وارد شهر شدند خليفه افسار شتر را گرفته بود داشت مى‏برد و آن غلام هم سوار شتر شده بود. اگر يك همچو حكومتى پيدا بشود كه در صدر اسلام به واسطه قدرت اسلام و به واسطه قوه اسلام بوده است اين مسائل، ديگر كسى آرزوى اين را مى‏كند كه من از اهل خودم؟ اصلاً ديگر خودى باقى مى‏ماند كه خودم و اجنبى؟! بومى و اجنبى؟! اصلاً اين مسأله طرح مى‏شود در اسلام كه يكى بومى است يكى غير بومى؟! بومى و غير بومى ديگر در كار نيست، همه اسلام است و همه مسلمين‏اند و همه برادرند و همه مثل هم هستند، آن بيايد در اين شهر و اين برود در آن شهر، هيچ فرقى در اسلام نيست. در اسلام نه اينطور نژاد و تعصب نژادى هست و نه اختلافاتى كه در جاها و رژيم‏هاى ديگرى هست، هست. و من اميدوارم كه اگر چنانچه اسلام آنطور كه خواست اسلام است تحقق پيدا بكند، تمام اين حرف‏ها از بين برود - اساس - ببينند اساس نداشته است، آنوقت ما هم خجلت پيدا كنيم كه چرا ما گفتيم فارس و آن هم خجلت بكشد چرا گفتيم ترك. مگر ما مسلمان نيستيم؟ مگر ما اهل يك كشور نيستيم؟ اهل يك ملت نيستيم؟ برادر نيستيم؟ برادر كه ديگر نبايد بگويد كه من بومى هستم و تو غريبه. اينها براى اين است كه نشده تا حالا اسلام، نتوانستند تا حالا اسلام را متحقق‏اش كنند روى يك حكومت اسلامى، روى عدل اسلامى، روى برنامه اسلامى، تا نشده، خوب اين مسائل هست و ما هم همين مسائل را آنطور كه دلخواه همه ملت هست عمل مى‏كنيم. اختصاصى هم ندارد به كرد و ترك و عرض مى‏كنم كه بختيارى، همه جا همين جور است براى اينكه همه برادرند. بنابراين ديگر - مسأله - اين مسأله‏اى كه ايشان طرح كردند كه بهتر اين است كه - يك - مثل، مثلاً آلمان باشد و فدرال باشد، اصلاً اين صحبت پيش نمى‏آيد در اسلام. همه با همند، قضيه قدرت نيست كه، قدرت نمائى نيست در اسلام كه بخواهند قدرت به دست بياورند. حكومت اسلامى حكومتى نيست كه بخواهد قدرت به دست بياورد و اين قدرتش زيادتر باشد و آن قدرتش كمتر، يك حكومت خاصى است كه اگر پيدا شد آنوقت مى‏بينيد چى هست.

    سؤال: گفته مى‏شود كه انقلاب اسلامى ايران به خارج هم صادر مى‏شود ولى بعضاً دولت‏هاى اسلامى موافق نيستند و حتى مخالف هم هستند ولى دنياى اسلام تأييد خودش را كرده، آيا به نظر حضرتعالى اين علامتى نيست براى ايجاد يك امت قوى اسلامى در سراسر جهان؟

    جواب: ما اميد اين را داريم، اسلام براى يك كشور، براى چند كشور، براى يك طايفه، حتى براى مسلمين نيست، اسلام براى بشر آمده است، خطاب‏هاى اسلام يا ايها الناس است، گاهى يا

    صحيفه نور ج 11 صفحه 29

    ايها المؤمنين، والا يا ايها الناس است و همه بشر را اسلام مى‏خواهد زير پوشش عدل خودش قرار بدهد. حكومت‏ها مع‏الاسف توجه ندارند به اينكه در زير سايه اسلام، زير بيرق اسلام همه مسائل كشورهايشان حل مى‏شود. بعضى از اين حكومت‏ها هستند كه ترجيح مى‏دهند كه زير سلطه مثلاً كارتر باشند و به اسلام گرايش پيدا نكنند، براى اين است كه شناخت اسلام را ندارند، اينها از اولى كه متولد شدند، در يك محيط كه از اسلام خيلى خبر نبوده است زندگى كردند و بعد هم هر كدام توانستند رفتند به خارج، به اروپا به آمريكا و آنجا هم تحصيلاتشان را كردند و بيخبر از احكام اسلام و اسلام، حكومت اسلام به گوششان نخورده است تا بدانند چى هست، اگر هم يك وقت به گوششان خورده نتوانستند بفهمند كه حكومت اسلام چى هست و آيا اسلام اگر چنانچه به آنطورى كه هست تحقق پيدا بكند، اين آيا براى آنها ضرر دارد؟ اين مطلب اصلاً طرح نشده تا حالا پيششان كه بتوانند بفهمند كه اسلام برايشان مفيد است يا ضرر دارد. اگر اينها بفهمند اسلام را و بدانند كه اسلام براى همه‏شان مفيد است. بلكه اگر بشر بفهمد كه حكومت اسلام براى همه مفيد است، ما اميد اين را داريم كه همه گرايش پيدا بكنند به اسلام، حكومت‏ها هم گرايش پيدا بكنند.

    الان حكومت‏ها از باب اينكه اجنبى هستند از ملت‏هايشان اكثراً، و توجه به ملت‏هايشان ندارند، بر خلاف موازين اسلام، ملت از حكومت جداست، حكومت از ملت جداست، حكومت‏ها بعضى‏ها از بعضى جدا هستند و دشمن با هم هستند، بر خلاف موازين اسلام اينها خيال اين معنا را مى‏كنند كه ما بايد قدرتمان در اينجا چه باشد كه يك قدرت ديگرى كه يك جاى ديگر است بكوبيم آن را. نمى‏دانند كه اسلام آمده است اين بت‏ها را بشكند، آمده است اين قدرت‏ها را بشكند، يك طرز حكومت الهى پيدا بشود كه براى همه مفيد باشد. اگر اين را حكومت‏ها هم ادراك بكنند، بفهمند كه اسلام وضعش چطورى است، به نظر مى‏رسد كه گرايش پيدا بكنند، بله، ممكن است كه يك كسى هم از بس هواى نفس دارد با عدالت هم مخالف باشد، نخواهد عدالت اصلش در دنيا پيدا بشود، چنانچه حريف ما الان در آمريكا اينطورى است كه با عدالت اصلش مخالف است، با حقوق بشر مخالف است، مى‏گويد حقوق بشر، ادعا زياد است لكن وقتى كه انسان بررسى مى‏كند در حالاتشان، بررسى كند در برنامه‏هايشان مى‏بيند كه آن قضيه سازمان حقوق بشر و - نمى‏دانم - شوراى امنيت و اينها يك چيزهايى است كه قدرتمندان درست كردند كه اين ضعفا را هر كارى مى‏خواهند بكنند - سرشان - و هر بلايى خواهند سرشان درآورند و بعد آنهايى كه آنجا نشسته‏اند به اسم حقوق بشر و چه، وقتى كه مطالبشان آنجا برود آنها را محكوم كنند و آنها را حاكم كنند. الان قضيه ايران مطرح هست و شما و همه، همه ملت‏ها بلكه دولت‏ها هم مى‏دانند اين را، مى‏دانند اين مطلب را كه به سر اين ملت از دست اين آدم خائن چه آمده است، با اين ملت اين چه كرده است، همه چيز اين ملت را از بين برده است، حالا رفته است در آنجا، برده‏اند او را

    صحيفه نور ج 11 صفحه 30

    در آنجا، يا براى توطئه يا براى معالجه پناه داده‏اند و ما از آنها مى‏خواهيم كه خوب، اين مجرم ماست، به حسب همه قوانين عالم، به حسب عقل، به حسب قوانين يك كسى كه به يك ملتى ظلم كرده و مال يك ملتى را از بين برده و هدر داده و تمام حيثيت يك ملت را از بين برده است، اين را بدهيد اينجا ما محاكمه‏اش مى‏خواهيم بكنيم. حالا ملاحظه خواهيد كرد كه هر جا كه يك جمعيتى باشد، يك سازمانى باشد، سازمان بين‏المللى نمى‏دانم شوراى امنيت، سازمان حقوق بشر، هر جايى يك همچو جمعيتى باشد، ما را محكوم مى‏كند. الان شما ملاحظه مى‏كنيد و همه ديدند و شواهد و پرونده‏ها بيرون آمده است كه اين محلى كه اسمش را گذاشته‏اند سفارت، اين اصلاً سفارت نبوده از اول معلوم شود سفارت نداشته‏اند اينها، يك جايى محل جاسوسى بوده است اسم سفارت هم رويش گذاشته‏اند. يك محل جاسوسى و يك عده‏اى كه شغل جاسوسى دارند در اينجا هستند، اشخاصى كه متخصص هستند در جاسوسى و در امثال ذلك اينجا هستند. حالا شما خواهيد ديد كه اين جاسوس‏ها را، همان اشخاصى كه در اينجا جمع شده‏اند و سازمان ملل را درست كرده‏اند و اجتماع در اين معنا و شوراى امنيت و اينها، راجع به اينها، اينها را به عنوان - يك - ديپلمات دارند جا مى‏زنند، آنها هم تاييدشان مى‏كنند و ما هم همه جا محكوم. ضعيف هميشه محكوم است. ضعيف محكوم سرنيزه است. محكوم قلم‏هايى هست كه اين قلم‏ها از سرنيزه بدتر است. محكوم اين است كه ابرقدرت‏ها هر چه دلشان مى‏خواهد بگويند و هر كارى مى‏خواهند سر اين ضعفاً، اين ممالك ضعيف بياورند و آنها هم صحه بگذارند. شما خواهيد در اين قصه ما، در اين مصيبت مملكت ما و ملت ما و ملت اسلام خواهيد ديد كه همه سازمان‏ها با ما مخالفت مى‏كنند. آن روزى كه خواستند كه وزير خارجه اينجا برود به آنجا براى نمى‏دانم چه، ما ديديم كه رفتن ايشان صحه گذاشتن به يك چيزى است كه بر خلاف مصلحت اسلام است، بر خلاف مصلحت مسلمين است، از اين جهت نگذاشتيم برود. اگر رفته بود، ما را محكوم مى‏كردند با دست خودمان، ما را محكوم مى‏كردند با كسى كه خود ما فرستاديم آنجا و ما نمى‏خواهيم. وقتى كه بناست ما محكوم باشيم چرا خودمان، خودمان را محكوم كنيم؟ بگذاريد دنيا بداند كه يك دسته ديگر، يك دسته ديگر را دارند محكوم مى‏كنند و يك سازمان‏هايى هم هست كه مال آنهاست، آنها حق و تو دارند و هر جايى كه بزرگ‏ها هر جايى كه بر خلاف مصلحت آنها باشد و تو مى‏كنند و ماها هيچ حقى نداريم جز اينكه مصيبت بكشيم و صدايمان در نيايد. بنابراين اينطور سازمان‏ها و اينطور بساط مسأله نيست كه ما بتوانيم قبولشان بكنيم و بتوانيم به آنجا يك نماينده‏اى بفرستيم و ما از اول اعلام مى‏كنيم كه به حسب نظر شوراى امنيت و سازمان بين‏المللى، ما محكوم هستيم. نظرهاى آنها ما را محكوم مى‏كند براى اينكه نظرهاى آنها همان نظر سرنيزه است، يك جا سرنيزه است و يك جا قلم است، اين قلم از سرنيزه بدتر است. بنابراين دانم‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 31

    حالا تتمه سؤال ايشان چه بود، لكن مصيبت‏هاى ما اينقدر است كه ما از جواب سوال‏ها هم يك وقت غفلت مى‏كنيم.

    اين بود كه گويند آيا قدرت‏هاى اسلامى به هم پيوند دارند؟ ما اميد اين را داريم كه اين نهضت ايران روشن كند مسائل را به همه ملت‏ها و روشن كرده است نسبت به ملت‏ها. ملت‏ها الان با ما هستند، اگر سرنيزه را از اين ملت‏ها بردارند، از عراق بردارند، از نمى‏دانم تركيه بردارند، از جاهاى ديگر بردارند، همه يكصدا با ما موافقند. سرنيزه جلو را گرفته است منتها ايران سرنيزه را شكست، ايران ايستاد، ملت ضعيف ايستاد در مقابل قدرت‏هاى قوى و اين سرنيزه‏هاى اينها را شكست و خودشان را هم بيرون كرد. ملت‏هاى ديگر هم اگر بيدار بشوند، بتوانند كه دولت‏ها را همراه كنند، دولت‏ها نصايح ما را بشنوند كه با ملت‏ها يكى باشيد، ملت‏ها و دولت‏ها سر جا هستند و اسلام، همه با هم مى‏شوند و اگر نشنوند، همان سرنوشتى كه براى محمدرضا بود براى ديگران هم همين هست. يكى چهار روز زودتر، يكى چهار روز ديرتر و ما اميد اين را داريم كه يك قدرت اسلامى، قدرت عدل، قدرتى كه در پناه عدل باشد، نه در پناه سرنيزه، نه در پناه نمى‏دانم توپ و تانك، يك همچو قدرتى پيدا بشود و تمام بشر با هم باشند. به ما اين وعده را داده‏اند كه در يك وقتى كه امام زمان سلام الله عليه ظهور كند، اين اختلافات از بين مى‏رود و همه برادروار با هم هستند ديگر زورمند و عرض مى‏كنم كه زوركشى در كار نمى‏ماند. ما اميدواريم يك قدرى از اين مطلب را، يك ورقى از اين مطلب را بتوانيم آنقدرى كه قدرت داريم اجرا كنيم و ما اميدواريم كه ملت‏ها كه با ما هستند، دولت‏ها هم با ما بشوند و صلاح خودشان هم اين معناست كه با ما بشوند و اميدوار اين معنا هستيم انشاءالله.

    سوال: شاه مخلوع گفته كه اگر قرار باشد او را محاكمه كنند، هفت نفر از آخرين روساى جمهور هم بايد محاكمه بشوند، از طرف ديگر مطبوعات غرب خواسته‏اند كه جريان استرداد شاه را يك حس انتقامجوئى تلقى كنند. لطفاً بفرماييد هدف از استرداد و محاكمه شاه مخلوع چيست؟

    جواب: شاه اين يك كلمه‏اش درست است. ولو هيچ وقت بنا نداشت كه يك حرف حسابى بزند ولى اين يك كلمه‏اش درست است كه اگر ايشان محاكمه بشود، رؤساى جمهورى هم بايد محاكمه بشوند و ما قبل از محاكمه ايشان، محاكمه آنها را مى‏كنيم. البته ما همچو قدرتى نداريم كه بفرستيم و نيكسون را بياوريم اينجا يا كارتر را بياوريم اينجا، قدرت ما نداريم اما قدرت اين را داريم كه اينجا خودمان محاكمه‏اش كنيم، محاكمه غيابى، ما عده‏اى از اشخاصى كه كارشناسند، عده‏اى از اشخاصى كه قوانين بين‏المللى را مى‏دانند، اشخاص منصف، يك دادگاه بين المللى اينجا ما درست كنيم اگر بتوانيم (اگر گوش به حرفمان ندادند، خوب چه بكنيم) و محاكمه كنيم اينها را و اين متوقف به اين نيست كه شاه را محاكمه‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 32

    كنيم، اين حرفش هم اين تكه‏اش درست نيست كه "اگر من را محاكمه كنند"، نه، دو تا مجرم هستيد كه يكى‏تان از ديگرى مجرمتر يعنى آنى كه امر به تو كرده و الزام كرده تو را به اين كار، او پيش ما مجرمتر است، تو آلت فعل بودى، آنها فعل را به توسط تو، كارها را به توسط تو انجام دادند و ما آن مجرم بالاتر را عبارت از رؤساى جمهور مى‏دانيم و آنها را بايد محاكمه كنيم. اگر مى‏توانستيم، مى‏رفتيم همه‏شان را آورديم اينجا و مى‏نشانديم و از آنها محاكمه‏شان مى‏كرديم، محاكمه عدالت و اگر واقعاً اينها وجدان دارند، همانطورى كه قصه را براى شما نقل كردم كه يك قاضى كه از طرف خود حضرت امير تعيين شده بود، حضرت امير را احضار مى‏كند و آن هم مى‏رود، براى اينكه عدل است خواهند بروند، خلاف دين نمى‏خواهند كارى بكنند، اگر اينها وجدانشان بيدار باشد و منقلب نشده باشند از آن وجدان انسانى به يك وجدان ديگرى، ما اگر احضارشان كنيم كه ما مى‏خواهيم به طور عادلانه با شما رفتار كنيم، مى‏گوييد كه از خودمان هم باشد، از خودتان هم باشد، بيائيد اينجا ما محاكمه كنيم مى‏خواهيد هم، خود شما ما البته شاه را بايد اينجا محاكمه كنيم لكن مى‏خواهيد هم خود شما آنجا ما بفرستيم شما را محاكمه كنند. اگر وجدانشان بيدار باشد قبول مى‏كنند لكن ما همچو اميدى نداريم اما اين را ما مى‏توانيم كه در اينجا غياباً آنها را محاكمه كنيم و اين موقوف به اين هم نيست كه شاه را محاكمه كنيم، شاه بايد اينجا بيايد محاكمه بشود، براى اينكه جرم‏هاى او اينجا موجود است و ما آن جرم‏هاى موجود اينجا را نمى‏توانيم نقلش بدهيم به آنجا، جرم‏هاى آنها هم همين طور است كه اينجاست و قابل نقل نيست لكن ما به آنها نمى‏توانيم يك همچو تحميلى بكنيم، زورمان به آنها نمى‏رسد و اگر توانستيم آن يك مجمعى كه مى‏خواهيم، درست بكنيم براى محاكمه و براى اينكه بررسى كنند به اوضاع ما، به اين جناياتى كه به ما شده بررسى بشود ببينند ما چه مى‏گوييم و نمى‏گذارند كه صداى ما به دنيا برسد. حالا من هم نمى‏دانم كه شماها مى‏توانيد برسانيد يا توانيد، يا وقتى برويد آنجا نمى‏گذارند صداى ما را نمى‏گذارند به دنيا برسد. ملت امريكا اصلاً مطلع نيست كه ما چه مى‏گوييم، بعضى شايد اسم ايران را نشنيده باشند. وقتى كه اينطور باشد و نگذارند حرف ما به جامعه امريكا برسد، خوب آنوقت امريكايى‏ها خيال مى‏كنند كه ما يك دسته ديپلمات را گرفتيم اينجا و داريم هر روز هم كتكشان زنيم و سرنيزه هم بالايشان نگه داشتيم كه نمى‏گذاريم نفس بكشند و نمى‏گذاريم حمام بروند و نمى‏گذاريم غذا بخورند و از اين حرف‏هايى كه تبليغات آنها، قلم دست دشمن است. مى‏گويند كه شيطان را يك وقت كسى خواب ديد، ديد چه صورت خوشگلى دارد گفت آخر اين كه تو هستى با آنى كه به ما نشان مى‏دهند دوتاست، آن يك جور ديگر است، تو يك جور ديگرى، گفت قلم دست دشمن است. قلم الان قلم مطبوعات خارج، قلم دشمن‏هاست كه از سرنيزه‏ها براى بشر بدتر است. وقتى قلم دست آنهاست هر چه مى‏خواهند مى‏گويند. خوب، در يكى از حرف‏هايشان هم‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 33

    نوشته بودند كه خمينى پستان زن‏ها را دارد مى‏برد، شما الان نشستيد اينجا مى‏بينيد خمينى يك طلبه ضعيفى است اينجا نشسته با شما صحبت مى‏كند و مردم هم به او علاقه دارند چون نوكر خودشان هست، آدم به نوكرش، به خادمش علاقه دارد، نه پستانى بريده شده و نه كسى چيزى شده، اينها فقط ديدند كه هويدا را اينجا گرفتند و اعدامش كردند، هويدا را خيال كردند كه جامعه زن است و اين را كه اعدام كردند، پستان بريدن است!! نه، مسائل اين نيست، دست خود آنهاست هرچه دلشان مى‏خواهد بگويند. شما كه شاهد مسائل هستيد برويد شهادت خودتان را بدهيد كه وضع ما اينطورى است، نه ما مى‏خواهيم يك حكومتى داشته باشيم، اگر مى‏خواستيم حكومتى داشته باشيم كه اينطورى تو اين اتاق نبوديم، تو آن اتاق‏هايى بوديم كه آقاى كارتر بودند، تو آن عمارت‏هايى كه آنها هستند، كاخ سفيد بوديم. ما اين مسائل پيشمان مطرح نيست، ما مى‏خواهيم يك حكومت عدلى در دنيا پيدا بشود و اين مجرم‏هايى كه به ما جرم كردند و مال ما را، مال ملت ما را بردند و هدر دادند و نيروى انسانى ما را هدر دادند، اينها بيايند اينجا ما محاكمه‏شان كنيم و آقاى كارتر كه مايل نيست، با هر قميتى هست نمى‏گذارد كه شاه بيايد، حق دارد، اگر شايد من هم بودم همين كار را مى‏كردم براى اينكه يك كسى كه كليد جرمش را شاه مى‏تواند باز كند، چطور بگذارد بيايد اينجا؟ كليد جرم اين، جرم‏هاى اين و خيانت‏ها و جنايت‏هايى كه به ملت ما كردند دست اوست، اگر چنانچه او بيايد اينجا و از او بپرسند و عرض بكنم كه در بازپرسى بخواهد جواب بدهد، او هم آن مجرم اصلى را خواهد گفت، قبلاً هم گفته است، قبلاً هم خود همين آقاى محمدرضا گفته است كه اينها مى‏فرستادند و تعيين مى‏كردند وكلا را، آن ليستش را به ما مى‏دادند، وقتى ليست را به ما مى‏دادند ما تعيين مى‏كرديم همان‏ها را. خوب يك همچو جرم به اين بزرگى را اين قبلاً اقرار كرده، گفته اين معنا را كه اين هم جرم خودش و هم جرم رؤساى جمهور است، اينها يكى از جرم‏هاى كوچكش است كه ايشان گفته است و الا جرم‏ها اينقدر زياد است، پرونده‏ها اينقدر زياد است، مظلوم‏ها اينقدر در اينجا زيادند كه به اين زودى‏ها ما نمى‏توانيم نه جرم‏هاى آن را بشماريم و اين مظلومين را نمى‏توانيم كه تظلمشان را به دنيا برسانيم.

    سوال: دانشجويانى كه سفارت را اشغال كرده‏اند خودشان را پيرو خط امام مى‏دانند، با وجود اين به نظر خارجى‏ها اين خود دانشجويان هستند كه سياست خارجى ايران را هدايت مى‏كنند، در اين‏باره حضرتعالى چه نظرى داريد؟ آقاى قطب زاده در اين مورد چه كارى انجام مى‏دهند؟

    جواب: اگر مقصود اين است كه سياست خارجى را دارند اينها هدايت مى‏كنند، اين يك افترايى است كه مى‏زنيد به آنها، اينطور نيست و اگر مقصود اين است كه اين كارى را كه اينها مطلع شدند به اينكه اينجا محل جاسوسى بوده است و روى حس انسانيت خودشان براى حمايت‏

    صحيفه نور ج 11 صفحه 34

    از مظلوم‏ها رفتند آنجا را گرفتند، اگر مقصود از سياست خارجى اين معناست كه اينها را گرفتند و حالا مى‏گويند كه بيائيد مجرم ما را بدهيد تا اينكه ما آنها را رها كنيم يا محاكمه‏شان بكنيم، اگر سياست اين است، آنها كردند و همه ملت هم موافقند، وزير خارجه و تمام ملت و دولت و همه با اين موافقند. چنانچه اگر چنانچه باز رسيده باشد فرياد اين ملت به آنها مى‏بينيد كه اقشار ملت هميشه دنبال اين قضيه هستند و اعلاميه‏هايشان و فريادهايشان و پياده روى‏هايشان و راهپيمائى همه دنبال تاييد اين مطلب است و چرا تاييد نكنند؟ براى اينكه يك جايى است كه محل توطئه است. مردم جوان‏هايشان را دادند، مردم خانه‏هايشان را سوزاندند، خراب كردند، همه چيزشان را دادند براى اينكه يك حكومت اسلامى پيدا بشود، حالا احساس مى‏كنند كه يك جايى درست شده است براى توطئه، روابط ما بين ريشه‏ها با دولت امريكا بلكه محل جاسوسى براى منطقه در اينجا هست. اصلاً ما اينجا را سفارتخانه نمى‏دانيم، ما اينها را اجزاى سفارتخانه نمى‏دانيم، اينجا جاسوسخانه است و آنها هم جاسوس هستند، اينهمه فريادى هم كه قشرهاى مختلفى كه در خارج هستند دارند مى‏زنند كه همه رأى به اين مى‏دهند كه اينها بايد رها بشوند براى اينكه اينها اشخاصى هستند، اجزاى سفارتخانه هستند، مامورين كذا هستند، ما همه اينها را منكر هستيم و مى‏گوييم بيائيد ببينيد، دعوت مى‏كنيم از اين قشرهاى مختلف كه بيائيد ببينيد كه وضع اينجا، وضع سفارتخانه است؟ سفارت ما را در امريكا ببينيد، سفارت امريكا را در اينجا ببينيد. سفارت ساير مملكت‏ها را ببينيد، سفارت ايشان هم ببينيد، ببينيد اين سفارتخانه اصل اسمش هست تا شماها مى‏گوييد سفارتخانه را گرفتيد؟ و اينها ديپلمات هستند كه شما مى‏گوييد كه ديپلمات‏ها را گرفتيد؟ يا نه اينجا محل جاسوسى است ليس الا، و اينها هم جاسوس هستند و اصلاً ربطى به سفارت و سفارتخانه ندارد. ادعاى ما اين است، اينها هم كه رفتند و آنجا را گرفتند نمى‏خواهند كه وزارت خارجه را اداره كنند، اينها در يك قضيه جزئيه و آنكه يك مجرم خودشان را يافتند و محل جرمش هم يافتند، رفتند گرفتند آنجا را، همه ما هم موافقيم با آنها.

    سوال: اگر حكومت اسلامى بخواهد به اين ترتيبى كه هست پيش برود طبيعى است كه اكثريتى از كشورهاى جهان با او مخالف خواهند بود و جز با دشمنى رفتار نخواهند كرد، بنابراين اساس روابط خارجى شما و دوستانتان به چه شكل و است آيا شما به دوستانى نيازمند هستيد در روابط خارجى يا خير؟

    جواب: اگر خارجى‏ها بتوانند بفهمند، ادراك كنند مسائل ما را، همانطور كه ملت‏ها وقتى ادراك كردند و ادراك كنند با ما موافقند، دولت‏ها هم اگر ادراك كنند كه ما چه مى‏گوييم با ما موافقند. اگر مقصود از روابط آن روابطى است كه تا حالا بين ايران و امريكا بوده است، در

    صحيفه نور ج 11 صفحه 35

    زمان شاه سابق بين ايران و امريكا بوده است، اين روابط نبوده است، اين يك آقايى بوده با نوكرش هر كارى مى‏خواسته، هر امرى كه مى‏كرده عمل مى‏كرده اگر مى‏گوييد ما اگر چنانچه بخواهيم اسلام را پيش ببريم ديگر نبايد نوكر باشيم. اگر نوكر نباشيم رابطه‏اش را با ما قطع مى‏كند، ما از خدا مى‏خواهيم كه رابطه قطع بشود. ما ذلت را نخواهيم پذيرفت براى خاطر اينكه يك رابطه با يك ابرقدرت داشته باشيم. شرافتى نيست رابطه داشتن با امثال امريكا، دولت امريكا يك شرافت انسانى مع الاسف الان ندارد كه ما بخواهيم به واسطه آن شرافت انسانى‏اش با آن رابطه داشته باشيم. دولت امريكا اين است كه داريد مى‏بينيد كه مظلوم را دارد در هر جا پيدا مى‏كند پوست مى‏كند، هر جا بتواند مى‏رود و بمب سرشان مى‏ريزد، هر چه بتواند ذخائر ملت‏ها را مى‏برد، ما بخواهيم روابط با اينها داشته باشيم؟ بهتر اين است كه ما با اينها روابط نداشته باشيم، بهتر اين است با آنهائى كه مى‏خواهند ما را بچاپند رابطه نداشته باشيم تا يك وقتى كه به خود بيايند و بفهمند شرق هم هست در عالم. آن روزى كه بفهمند كه شرق هم يك جايى هست كه تمدن از او پيش آنها رفته است و مع‏الاسف خود شرق هم خودش را گم كرده است، آن روز ما روابط ممكن است پيدا بكنيم، روابطى كه متقابل باشد با هم، متعادل باشد با هم و الا رابطه‏اى كه اينطور باشد كه سابق بود و آنطور باشد كه اينها دلشان خواهد، ما همچو رابطه‏اى را مى‏خواهيم چه بكنيم؟ چه فايده‏اى براى ما دارد كه رابطه داشته باشيم و آنوقت محلى كه بايد سفارت باشد اين وضع را داشته باشد؟ روابط ما اين است كه اجازه بدهيم سفارتخانه به اسم سفارتخانه محل جاسوسى درست بكنند و اين خون‏هايى كه ما داديم هدر برود و باز محمدرضا را بياورند اينجا!! چون خودش حالا مفلوك است، پسرش را!! يك نقشه‏اى كه مى‏گويند دارند اين است كه در خواب دارد آقاى كارتر براى خودش نقشه مى‏كشد كه با بختيار آنجاست و آن هم آنجا و بعضى از اشخاص هم اينجا و روابط هم اينجا دارند با آنها، مع‏الاسف تو مغزشان دارند يك همچو نقشه‏اى كشند، تخيلاتى مى‏كنند براى خودشان لكن مطلب از اينها گذشته است، ديگر حناى اينها رنگى ندارد. نه حناى آقاى كارتر رنگ دارد و نه حناى آنهايى كه در اينجا دلشان مى‏خواهد آنها بيايند و دوباره اينجا همان بساط پيدا بشود و همان قضايا تجديد بشود، اينها ديگر نمى‏شود. اگر رابطه‏اى مى‏گويند كه ما با دنيا رابطه داشته باشيم، رابطه متقابل و دوستى باشد، ما بايد با همه دنيا روابط داشته باشيم اگر اينطور رابطه باشد، ما هرگز نمى‏خواهيم كه رابطه با اينها داشته باشيم، نه با اينها، نه با هر كس كه بخواهد تحميل به ما بكند. دول اسلامى با ما روابط دارند آن هم تا حدى كه روى مصالح اسلامى، روى مصالح مسلمين باشد ما با آنها روابط داريم. ساير دول غير اسلامى هم هر كدامشان با ما بخواهند با عدالت رفتار بكنند، ما را به حساب بياورند، ما را بدانند كه يك ملت هستيم، يك دولت داريم، يك ملت هستيم، يك رژيم هست در اينجا، اين را بفهمند و از آن سوارى كه هستند

    صحيفه نور ج 11 صفحه 36

    پياده بشوند يك قدرى با هم راه برويم، اگر پياده شد آقاى كارتر از آن عرشى كه دارد آمد روى زمين نشست با ما زمين‏نشين‏ها تفاهم كرد، ما هم با او تفاهم مى‏كنيم و به استثناى اينكه بايد آن ظلم‏هايى كه به ما كرده است بايد جبران بكند. با ملت امريكا كه هيچ چيز نداريم، هيچ اختلافى نيست بين ملت‏ها با هم با دولت‏هايشان دولتى كه بعد پيش مى‏آيد، تفاهم كند با ما، اينطور نباشد كه من در كاخ سفيد نشستم و شما در كوخ نشستيد و كاخ نشين با كوخ نشين بايد ارباب و رعيت باشد اين اگر اين كلمه را بردارند و ما را همانطور كه هستيم، بفهمند، ادراك كنند ماها را، ما با آنها چرا رابطه‏اى نداشته باشيم؟ با دولت امريكا هم رابطه پيدا مى‏كنيم، با همه جا و اما اگر وضع اينطور باشد، ما مى‏خواهيم چه كنيم كه پيشقدم بشويم براى اينكه نوكرى كنيم؟! پيشقدم بشويم براى اينكه هم نوكرى كنيم هم همه چيزمان را تقديم كنيم؟! آنوقت نوكر كه مى‏گرفتند يك اجرتى به او دادند، اينها نوكر مى‏گيرند و همه چيزش را هم مى‏گيرند، ما خواهيم چه كنيم با اينها رابطه داشته باشيم؟ هيچ لازم نيست رابطه داشته باشيم.

    سوال: بعد از تصويب قانون اساسى شكلى از حكومت كه مطرح شده دو شكل است، يكى اينكه يك حكومتى با استبداد روحانيت بر سر كار مى‏آيد و يا اينكه يك حكومتى كه روحانيت در آن نقش فرعى دارد روى كار مى‏آيد، اين دو تا شكلى است كه در جهان مطرح است، نظر حضرتعالى چيست در اين مورد؟

    جواب: جهان، اسلام را نمى‏دانند يعنى چه. آن جهانى كه شما مى‏گوييد، يك جهان جاهل هست به اسلام، اينها نمى‏دانند كه حكومت اسلامى مى‏آيد براى اينكه ديكتاتورى نباشد، نه در شهر خودش، در مملكت خودش نباشد، در امريكا هم نباشد. حكومت اسلام يك حكومتى است كه براى از بين بردن ديكتاتورى مى‏آيد. آن كسى كه اسلام قرار داده براى حكومت، آن كسى است كه با ديكتاتورى به حسب مذهبش مخالف است، مذهبش حكم مى‏كند به اينكه ديكتاتورى نبايد باشد. اينها خيال مى‏كنند كه همچو كه گفتند فقيه عادل عالم مطلع بر موازين غير جائر ملتفت كذا، بايد فلان مقام را، قضاوت را تعيين كند، بايد اگر مردم تعيين كردند يك رئيسى را براى كشور، آن هم اجازه بدهد، اين مى‏شود ديكتاتورى!! اما اگر چنانچه يك نفر آدم ظالم جائر ديكتاتور همه چيز بيايد، نه اين ديكتاتورى نيست!! فرق فقط اين است كه معلوم مى‏شود با علم مخالفند، با عدالت مخالفند اينهايى كه با حكومت فقيه مخالفند. با اينكه الان هم در قانون اساسى كه درست كردند قضيه حكومتى نيست در كار، اصلاً اسلام حكومت ندارد، اسلام اينطور نيست يك حاكمى مثل آقاى هيتلر داشته باشد آنجا، مثل آقاى كارتر كه نظير هيتلر است داشته باشد آنجا و سركوبى كند همه را و بزند و بكوبد. اصلاً اين چيزها در

    صحيفه نور ج 11 صفحه 37

    اسلام مطرح نيست. اسلام كه فقيه عادل مطلع دلسوز براى ملت را قرار مى‏دهد كه اين نظارت كند يا فرض كنيد حكومت كند، براى اين است كه جلو بگيرد از غير عادل، غير عادل نيايد و مردم را بچاپد. از صدر اسلام تا حالا شما ملاحظه كنيد كه آن حكومت‏هاى صدر اسلام مثل على ابن ابيطالب سلام الله عليه چه جور بود، يك حكومت اسلامى روى عدالت، بعدش افتاد دست بنى اميه و بنى عباس و حكومت‏هاى جائر ديگر و شاهنشاهى و امثال ذلك. مسلمين آنجاها را هم گرفتند و بعد شاهنشاهى شد و نتوانستند مسلمين اسلام را درست پياده كنند و حكومت اسلامى را، نشد. اسلام غريب است الان، اسلام غريب است، همانطور كه غربا را نمى‏شناسند، يك غريبى وارد يك شهرى بشود مردمش نمى‏شناسند، اسلام الان غريب است توى ملت‏ها، نمى‏شناسند اسلام را. چون نمى‏شناسند اسلام را، احكام اسلام را هم نمى‏دانند، اسلام‏شناس‏هاى ما هم اسلام را نمى‏شناسند، نمى‏شناسند اين چى هست، وقتى نشناختند خيال كنند كه اگر چنانچه فقيه حكومت فقيه باشد، حكومت ديكتاتورى است و اگر چنانچه فقيه در كار نباشد، ديگر هر كه خواهد باشد، اگر شمر هم باشد اين آقايان اشكالى به آن ندارند فقط فقيه را بهش اشكال دارند. اشكال هم براى اين است كه از اسلام مى‏ترسند، از اسلام ترس دارند. اسلام نمى‏گذارد اين حيثيت فاسدها را باقى باشد. اينها ترسند از آن، بعضى‏ها هم گول خوردند بعضى‏ها متعمدند در اين امر، بعضى‏ها هم گول خوردند والا حكومت اسلامى مثل حكومت على ابن ابيطالب ديكتاتورى تويش نيست، حكومتى است كه به عدل است، حكومتى است كه زندگى خودش از زندگى ساير رعيت‏ها بدتر است، آنها نمى‏توانستند مثل او زندگى كنند، او نان جو هم سير نمى‏خورد، يك لقمه، دو تا لقمه برمى‏داشت با يك خرده نمك مى‏خورد. اين حكومت اصلاً مى‏تواند ديكتاتورى؟ ديكتاتورى براى چه بكند؟ عيش و عشرتى نيست تا اينكه بخواهد ديكتاتورى بكند براى او. حكمفرمايى اصلاً در اسلام نيست، حكمفرمايى اصلاً در كار نيست. پيغمبر اسلام كه راس مسلمين و اسلام بود وقتى كه در يك مجلسى نشسته بودند تو مسجد روى آن حصيرها (معلوم نيست حصير حسابى هم داشته باشد) آنجا نشسته بودند، دور هم كه نشسته بودند، عرب كه خارج بودند و نمى‏شناختند پيغمبر را مى‏آمدند مى‏گفتند كه كدام يكى محمد هستيد، نمى‏شناختند براى اينكه حتى يك همچون چيزى هم زير پيغمبر نبود. حالا ما اشراف هستيم. يك همچو حكومتى كه بنا باشد اينطورى باشد، يك خانه گلى داشته باشد، يك گليم هم حتى نداشته باشد، يك حكومتى كه يك پوست مى‏گويند داشته است كه روزها علوفه شترش را حضرت امير رويش مى‏ريخته، شب‏ها زير خودش و فاطمه مى‏انداخته و مى‏خوابيده رويش، اينكه ديكتاتورى نمى‏تواند باشد. اينهايى كه مى‏گويند ديكتاتورى، اسلام را نمى‏فهمند چى هست، فقيه اسلام را نمى‏دانند، خيال مى‏كنند ما، هر فقيه، هر فقيه، هر چه هم فاسد باشد اين حكومت، فقيه اگر پايش را اينطور بگذارد، اگر يك گناه صغيره هم بكند از ولايت ساقط

    صحيفه نور ج 11 صفحه 38

    است. مگر ولايت يك چيز آسانى است كه بدهند دست هر كس؟ اينها كه مى‏گويند كه ديكتاتورى پيش مى‏آيد نمى‏دانم اين مسائل پيش مى‏آيد، اينها نمى‏دانند كه حكومت اسلامى حكومت ديكتاتورى نيست. مذهب مقابل اينها ايستاده، اسلام مقابل ديكتاتورها ايستاده و ما مى‏خواهيم كه فقيه باشد كه جلوى ديكتاتورها را بگيرد، نگذارد رئيس جمهور ديكتاتورى كند، نگذارد نخست وزير ديكتاتورى كند، نگذارد رئيس مثلاً لشكر ديكتاتورى بكند، نگذارد رئيس ژاندارمرى ديكتاتورى بكند، نه اينكه بخواهيم ديكتاتورى درست كنيم، فقيه خواهد چه كند ديكتاتورى را؟! كسى كه زندگى، زندگى عادى دارد و نمى‏خواهد اين مسائل را، ديكتاتورى براى چه مى‏خواهد بكند؟ حكمفرمايى در كار نيست در اسلام، علاوه حالا در اين قانون اساسى كه اينقدر احتياط كارى هم شده، آقايان هم اينقدر احتياط كارى كرده‏اند كه يك دفعه مردم بيايند خودشان تعيين كنند يك خبره‏هايى را، اين ديكتاتورى است؟! اين خبره‏ها را يكى بيايد بگويد كه در يك شهرى از اين شهرها يك كسى فشار آورد روى مردم كه بياييد به اين شخص بدهيد، حتى تبليغات هم نشد، مردم اينها را مى‏شناختند، مردم دانستند اينها را. اگر صد دفعه ديگر ما بخواهيم خبرگان تعيين كنيم، يا خود اين آقايان تعيين مى‏شوند يا يكى مثل اينها. مردم با آزاد، من گمان ندارم در هيچ جاى دنيا اينطور واقع شده باشد، اينطور داده باشند، مردم اينطور عاشقانه رأى داده باشند به يك مطلبى، هم جمهورى اسلامى‏اش را آنطور عاشقانه رأى دادند و آنطور اكثريت. در زمان شاه سابق كه يادتان هست شما، اينها يك رفراندمى مى‏خواستند بكنند من از قم فرستادم ببينم كه وضعش چه جورى است، اينها آمدند گفتند بيش از 2000 نفر نمى‏توانند تهيه كنند معذلك گفتند "همه ملت" براى اينكه 6 ميليون رأى داد گفتند 6 ميليون راى، دروغ مى‏گفتند 6 ميليون‏دروغى را آنها مى‏گفتند همه ملت. حالا ما يك جا 20 ميليون رأى داشتيم، يك جا هم كه يك دسته‏اى نيامدند و قهر كردند از باب اينكه آنها هم نمى‏دانستند كه ما چه مى‏خواهيم بگوييم، قهر كردند رفتند كنار نشستند معذلك 16 ميليون جمعيت تقريباً رأى داد و 90 درصد مردم گفتند ما رأى مى‏دهيم الان هم بعدها آنها هم گله خواهند كرد كه چرا ما را نگذاشتند رأى بدهيم شايد آنها هم همين رأى را بدهند و باز بشود بيست و چند ميليون.

    والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته‏

    
    previos page menu page next page
    

صفحه 92 از 208 نخستنخست ... 4282888990919293949596102142192 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/