صفحه 15 از 23 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین
نمایش نتایج: از شماره 141 تا 150 , از مجموع 225

موضوع: دیوان اشعار سیف فرغانی

  1. #141
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    مرا که در تن بی‌قوت است جانی خشک

    ز عشق دیدهٔ تر دارم و دهانی خشک


    تو را به مثل من ای دوست میل چون باشد

    که حاصلم همه چشمی تر است و جانی خشک


    ز چشم بر رخم از عشق آن دو لالهٔ تر

    مدام آب بقم خورده زعفرانی خشک


    درو ز سیل بلایی بترس اگر یابی

    ز آب دیدهٔ من بر زمین مکانی خشک


    اگر لب و دهن من به بوسه تر نکنی

    بپرسش من مسکین کم از زبانی خشک؟


    بر توانگر و درویش شکر کم گوید

    گدا چو از در حاتم رود به نانی خشک


    به آب لطف تو نانم چو تر نشد کردم

    همای‌وار قناعت به استخوانی خشک


    ز خون دیده و سوز جگر چو مرغابی

    منم به دام زمانی تر و زمانی خشک


    ز سوز عشق رخ زرد و اشک رنگینم

    بسان آبی تر دان و ناردانی خشک


    سحاب‌وار به اشکی کنم جهانی تر

    چو آفتاب به تابی کنم جهانی خشک


    ز آه گرمم در چشمهٔ دهان آبی

    نماند تا به زبان تر کنم لبانی خشک


    مرا به وصل خود ای میوهٔ دل آبی ده

    از آنکه بر ندهد هیچ بوستانی خشک


    میان زمرهٔ عشاق سیف فرغانی

    چو بر کنارهٔ بام است ناودانی خشک

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  2. #142
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    هلال حسن به عهد رخ تو یافت کمال

    که هم جمال جهانی و هم جهان جمال


    ز روی پرده برافگن که خلق را عید است

    هلال ابروی تو همچو غرهٔ شوال


    محیط لطف چو دریا مدام در موج است

    میان دایرهٔ روی تو ز نقطهٔ خال


    رخ تو بر طبق روی تو بدان ماند

    که بر رخ گل سرخ است روی لالهٔ آل


    ز نور چهرهٔ تو پرتوی مه و خورشید

    ز قوس ابروی تو گوشه‌ای کمان هلال


    به پیش تست مکدر چو سیل و تیره چو زنگ

    به روشنی اگر آیینه باشد آب زلال


    ز خرقه‌ها بدر آیند چون کند تاثیر

    شراب عشق تو در صوفیان صاحب حال


    به وصف آن دهن و لب کجا بود قدرت

    مرا که لکنت عجز است در زبان مقال


    گدای کوی توام کی بود چو من درویش

    به نزد چون تو توانگر عزیز همچون مال


    ز شاخ بید کجا بادزن کند سلطان

    وگرچه مروحه گردان ترک اوست شمال


    چو کوزه ز آب وصالت دهان من پر کن

    به قطره‌ای دو که لب خشک مانده‌ام چو سفال


    رخ تو دید و بنالید سیف فرغانی

    چو گل شکفت مگو عندلیب را که منال


    بیا که در شب هجران تو بسی دیدیم

    «جزای آنکه نگفتیم شکر روز وصال»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  3. #143
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای ز زلفت حلقه‌ای بر پای دل

    گر درین حلقه نباشد وای دل


    هر که را سودای تو در سر بود

    در دوکونش می‌نگنجد پای دل


    غرقهٔ گرداب حیرت از تو شد

    کشتی اندیشه در دریای دل


    آن سعادت کو که بتوانیم گفت

    با تو ای شادی جان غمهای دل


    نه دلم را در غمت پروای من

    نه مرا در عشق تو پروای دل


    رفته همچون آب در اجزای خاک

    آتش عشق تو در اجزای دل


    چون غمت را غیر دل جایی نبود

    هست دل جای غم و غم جای دل


    هر دو عالم چیست نزد عارفان

    ذره‌ای گم گشته در صحرای دل


    سیف فرغانی چو حلقه بسته‌دار

    جان خود پیوسته بر درهای دل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  4. #144
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تنی داری بسان خرمن گل

    عرق از وی روان چون روغن گل


    صبا از رشک اندام چو آبت

    فگنده آتش اندر خرمن گل


    چمن از خجلت روی چو ماهت

    شکسته چون بنفشه گردن گل


    گر از رویت بهار آگاه باشد

    پشیمان گردد از آوردن گل


    به سیل تیره ابر نوبهاری

    بریزد آب روی روشن گل


    غم تو در گریبان دل من

    چو خار آویخته در دامن گل


    منم از خوردن غمهای تو شاد

    چو زنبور عسل از خوردن گل


    اگر از خاک کویت بو بگیرد

    قبای غنچه و پیراهن گل


    چو در برگ از خزان زردی فزاید

    ز روح نامیه اندر تن گل


    مها از سیف فرغانی میازار

    نخواهد عندلیب آزردن گل


    گلت را همچو بلبل دوست‌دارست

    جعل باشد نه بلبل دشمن گل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  5. #145
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو بیند روی تو ای نازنین گل

    کند بر تو هزاران آفرین گل


    تو با این حسن اگر در گلشن آیی

    نهد پیش رخت رو بر زمین گل


    اگر بلبل کند ذکر تو در باغ

    ز نامت نقش گیرد چون نگین گل


    چو از ذکر لبت شیرین کند کام

    شود در حلق زنبور انگبین گل


    گلی تو از گریبان تا به دامن

    بهر جانب بریز از آستین گل


    اگر در خانه گل خواهی به هر وقت

    برو آیینه برگیر و ببین گل


    ندارد باغ جنت همچو تو سرو

    نباشد شاخ طوبی را چنین گل


    به رنگ و بو چو تو نبود که چون تو

    خط و خالی ندارد عنبرین گل


    اگر با من نشینی عیب نبود

    که دایم خار دارد همنشین گل

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  6. #146
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    چو روی تو گل رنگین ندیدم

    تو را چون گل وفا آیین ندیدم


    من اندر مرکز رخسار خوبان

    چو خالت نقطهٔ مشکین ندیدم


    ندیدم چون تو کس یا کس چو تو نیست

    ز مشغولی به مه پروین ندیدم


    چو تو ای بت رخت را سجده کرده

    بت سنگین دل سیمین ندیدم


    برآرم نعرهٔ عشقت چو فرهاد

    که چون تو خسرو شیرین ندیدم


    چو تو در روم نبود دلستانی

    نه اندر چین ولی من چین ندیدم


    به سوی سیف فرغانی نظر کن

    که چون او عاشق مسکین ندیدم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  7. #147
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    گر کسی را حسد آید که تو را می‌نگرم

    من نه در روی تو، در صنع خدا می‌نگرم


    من از آن توام و هر چه مرا هست توراست

    روشن است این که به چشم تو، تو را می‌نگرم


    خصم گوید که روا نیست نظر در رویش

    من اگر هست و اگر نیست روا، می‌نگرم


    تشنه‌ام، نیست شگفت ار طلبم آب حیوة

    دردمندم، نه عجب گر به دوا می‌نگرم


    نور حسنی‌ست در آن روی، بدان ملتفتم

    من در آن آینه از بهر صفا می‌نگرم


    روی زیبای تو آرام و قرار از من برد

    من دگر باره در آن روی چرا می‌نگرم


    هر طرف می‌نگرم تا که ببینم رویت

    چون تو در جان منی من به کجا می‌نگرم


    به حیات خودم امید نمی‌ماند هیچ

    چون به حال خود و انصاف شما می‌نگرم


    مدتی شد که به من روی همی ننمایی

    عیب بخت است نه آن تو چو وامی‌نگرم


    سیف فرغانی در غیر نظر چند کنی

    گل چو دستم ندهد ز آن به گیا می‌نگرم


    ور میسر نشود دیدن رویت چه کنم

    «می‌روم وز سر حسرت به قفا می‌نگرم»

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  8. #148
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    تا نقش تو هست در ضمیرم

    نقش دگری کجا پذیرم


    آن هندوی چشم را غلامم

    و آن کافر زلف را اسیرم


    چشم تو به غمزهٔ دلاویز

    مستی است که می‌زند به تیرم


    ای عشق مناسبت نگه‌دار

    او محتشم است و من فقیرم


    صدسال اگر بسوزم از عشق

    و این خود صفتی است ناگزیرم،


    باشد چو چراغ حاصلم آن

    کاخر چو بسوختم بمیرم


    گر عشق بسوزدم عجب نیست

    کو آتش تیز و من حریرم


    شمعم که به عاقبت درین سوز

    هم کشته شوم اگر نمیرم


    در گوش نکردم از جوانی

    پندی که بداد عقل پیرم


    برخاسته‌ام بدان کزین پس

    «بنشینم و صبر پیش گیرم»


    دل زنده به عشق تست غم نیست

    گر من ز محبتت بمیرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  9. #149
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    ای غم تو روغن چراغ ضمیرم

    کم مکن ای دوست روغنم که بمیرم


    کز مدد روغن تو نور فرستد

    سوی فتیل زبان چراغ ضمیرم


    چون به هوای تو عشق زنده دلم کرد

    شمع مثال ار سرم برند نمیرم


    یوسف عهدی به حسن و گرچه چو یعقوب

    حزن فراق تو کرده بود ضریرم


    چون ز پی مژدهٔ وصال روان شد

    از در مصر عنایت تو بشیرم


    از اثر بوی وصل چون دم عیسی

    نفحهٔ پیراهن تو کرد بصیرم


    سوی تو رفتم چو مه دقیقه دقیقه

    کرد شعاع رخ تو بدر منیرم


    سلسله در من فگند حلقهٔ زلفت

    همچو نگین کرد پای بسته به قیرم


    مست بدم گر سپاه حسن حشر کرد

    تاختن آورد و عشق برد اسیرم


    بر در شهر دلم نقاره زد و گفت

    کز پی سلطان حسن ملک بگیرم


    جان بدر دل برم چو اسب به نوبت

    چون ز رخ دوست شاه یافت سریرم


    خاتم دولت چو کرد عشق در انگشت

    من ز نگینش چو موم نقش پذیرم


    کس به جز از من نیافت عمر دوباره

    ز آنکه جوان شد ز عشق دولت پیرم


    از پی شاهان اگر چو زر بزنندم

    من بجز از سکهٔ تو نام نگیرم


    من به سخن بانگ زاغ بودم و اکنون

    خوشتر از آواز بلبل است صفیرم


    وز اثر قطره ابر عشق، صدف وار

    حامل درند ماهیان غدیرم


    چون دلم از غش خود چو سیم صفا یافت

    با زر خالص برابر است شعیرم


    رقص کن اکنون که گرم گشت سماعم

    بزم بیا را که خمر گشت عصیرم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



  10. #150
    سرپرست
    شعار بلد نیستم
    تاریخ عضویت
    Feb 2010
    محل سکونت
    ایران زمین
    نوشته ها
    25,693
    تشکر تشکر کرده 
    20,666
    تشکر تشکر شده 
    10,290
    تشکر شده در
    4,519 پست
    حالت من : Motarez
    قدرت امتیاز دهی
    4891
    Array

    پیش فرض

    از عشق دل افروزم، چون شمع همی سوزم

    چون شمع همی سوزم، از عشق دل افروزم


    از گریه و سوز من او فارغ و من هر شب

    چون شمع ز هجر او می‌گریم و می‌سوزم


    در خانه گرم هر شب از ماه بود شمعی

    بی‌روی چو خورشیدت چون شب گذرد روزم


    در عشق که مردم را از پوست برون آرد

    از شوق شود پاره هر جامه که بردوزم


    هر چند فقیرم من گر دوست مرا باشد

    چون گنج غنی باشم گر مال بیندوزم


    دانش نکند یاری در خدمت او کس را

    من خدمت او کردن از عشق وی آموزم


    چون سیف اگر باشم در صحبت آن شیرین

    خسرو نزند پنجه با دولت پیروزم

    در دنیا هیچ بن بستی نیست.یا راهی خواهم یافت،یا راهی خواهم ساخت



صفحه 15 از 23 نخستنخست ... 5111213141516171819 ... آخرینآخرین

برچسب ها برای این تاپیک

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

علاقه مندی ها (بوک مارک ها)

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست در پست خود ضمیمه کنید
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •  

http://www.worldup.ir/