-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 116
تاريخ: 6/10/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى مؤسسه اسلامى مبارزه با اعتياد
وظيفه شرعى و الهى است كه كارى كنيد، وابسته به غير نباشيد
بسم الله الرحمن الرحيم
كشورى كه تمام جهات و حيثيت خود را از دست داده است، ملت آن كشور براى جبران آنچه كه از دست داده بايد همه با هم اقدام بكنند. دولت يا قشر واحدى نمىتواند كارى صورت بدهد، اين مرحلهاى است كه همه بايد متحد بشوند و مسائل هم زياد است و بسيارى از آن اساسى است. مسأله فرهنگ يكى از آن مسائل مهمى است كه ايران به آن مبتلا بوده است، چرا كه فرهنگ ايران را يك فرهنگ استعمارى كردند و مغزهاى جوانان ما را به طرف غرب سوق داده بودند. دانشگاهها و دانشجويان و صاحبان افكار صحيح، نويسندهها و روشنفكران ايرانى نه غربى، نويسندگان اسلامى نه غربى بايد در يك مدت طولانى تصفيه شوند. جوانها را بايد اصلاح كنيم. تعليمات ما بايد تعليمات غير استعمارى، و استقلالى باشد. اين در يك مرحله طولانى است. مسأله اقتصاد هم همين طور يك مسأله مهمى است. وابستگى اقتصادى مسألهاى است كه وابستگىهاى بسيارى را به دنبال مىآورد، بايد كارى بكنيم كه زائد بر خودكفا باشيم. كشور ما يك كشورى است كه مىتواند بيش از احتياج خودش توليد داشته باشد و صادر كند، مع الوصف به اسم اصلاحات ارضى ما را به عقب راندند. شما اينطور كه گزارش داديد كار ارجمندى كرديد. اميد است كه شما منطقه خود را كه منطقه قم است خود كفا كنيد، بلكه انشاءالله بعدها صادرات هم داشته باشيد. لكن مسأله، مسأله قم يا تهران و يا مسأله يك استان نيست، مسأله همه ايران است. تمام ايران بايد همين وضعى را كه شما پيدا كرديد و اجتماع نموديد و برنامه ريختيد و روى برنامهها به نحو صحيح و سالم بدون اينكه تعدى به كسى بشود، بدون اينكه يك خلاف اسلامى در بين باشد كار كرديد و انشاءالله بهره گيرى هم مىكنيد، اميد است در همه جا اين مطلب محقق گردد. دو اصل را بايد تمام قشرهاى ملت مراعات كنند، يكى ادراك اينكه ما اگر اقتصاد خود را تابع خارج نمائيم ممكن است روزى خارجىها نخواهند به ما چيزى بدهند، وقتى كه درها را بستند ما بايد تسليم آنها بشويم تا هر چه مىگويند عمل كنيم و اين شايسته يك مملكت اسلامى و جمهورى اسلامى نيست كه پيوسته در اقتصادش، در گندمش، در جو و در برنجش وابسته به غير باشد. بايد با همت كشاورزان و قشرهاى مختلف و با هيات دولت به كشاورزان كمك بكنند و اينكه همه يك وظيفه را احساس بكنند تا مشكلات حل شود. گاهى انسان مىخواهد براى منافعش يك
صحيفه نور ج 11 صفحه 117
كارى بكند گندم زياد شود كه منفعت ببرد، اين يك مسألهاى است كه در اختيار خودش مىباشد اگر نخواست هم نمىبرد. الان كشور شما در يك حالى است كه وظيفه شرعى و الهى است كه كارى بكنيد تا وابسته به غير نباشيد.
الان اينها ما را تهديد به حصر اقتصادى كردهاند و بسيارى از دولتها هم موافقت نمودند ولى ملتها موافق نيستند، در عين حالى كه به نظر من اين هياهوها هيچ واقعيتى ندارد لكن ما اگر يك احتمال ضعيفى هم بدهيم بايد مجهز شويم. شما در حال جنگيد، در حال جنگ اقتصادى و اين خود يك محاربهاى بين اسلام و كفر است. براى كشاورزان و براى كسانى كه مىتوانند كمك به كشاورزها بكنند، تكليف است كه كشاورزى امسال جورى شود كه انشاءالله خودكفا بشويم و در سالهاى بعد صادرات داشته باشيم. اين تنها موعظه نيست، كه مردم خوب است اين كار را بكنند، نجات دادن يك كشور اسلامى از زير، بار ظلم و از زير بار استعمار است. نجات دادن مملكت اسلامى يك تكليفى است كه انسان موظف است انجام بدهد. اگر خداى نخواسته زمانى يك هجومى به مملكت اسلامى بشود بايد همه مردم زن و مرد حركت كنند. مسأله دفاع اينطور نيست كه تكليف منحصر به مرد باشد يا اختصاص به يك دستهاى داشته باشد، همه بايد بروند و از مملكت خود دفاع بكنند. اگر ما در يك هجوم اقتصادى هم واقع شديم كه سبب گرديد تا وابسته به كشور ديگرى باشيم، اين هم يك وظيفه شرعى را ايجاد مىكند كه ما بايد خودمان را نجات بدهيم، يك طبقه ننشينند تا يك طبقه ديگر كار كنند، رعيتها كم كارى نكنند، آنهائى كه در كارخانهها كار مىكنند كم كارى و سستى نكنند امروز ملت شما در حال جنگ اقتصادى است. زمان، زمان آرامى نيست كه بگوئيد خوب، ما زياد منفعت نمىخواهيم ببريم. در اينجا ديگر اختيار به مردم نيست اختيارى است كه در دست خداست و او امر كرده است كه ما نبايد تحت نظارت يك كشور و يا تحت بيرق كفر باشيم. اين يكى از مسائل مهم اسلام است و بايد كوشش كنيم و اقتصاد خود را اداره نمائيم. بايد قيام كنيم و غافل نباشيم. بايد همه قشرهاى ملت، هر كس هر جورى كه مى تواند، توليد بكند. مثلاً باغداران، دامداران و كشاورزان مىتوانند توليد كنند و بايد اين كار را به خوبى انجام دهند. اشخاصى هم كهتوانند به كشاورزان و كارخانهها كمك كنند بايد اين كار را بكنند. كارخانههاى خصوصى در ايران زياد بود و معالاسف از بين رفته و دارد مىرود.
امروز بايد كار كشاورزى كه عبادت و اطاعت امر خداست، تقويت گردد
بايد جلوى نابودى آن گرفته شود. همه قيام كنند براى اينكه مملكت را از اين وضع اقتصادى نجات بدهند. اگر مملكت شما در اقتصاد نجات پيدا نكند و وابستگى اقتصادى داشته باشد، همه جور وابستگى دنبالش مىآيد و وابستگى سياسى هم پيدا مىكنيم، وابستگى نظامى هم پيدا مىكنيم براى اينكه وقتى ما چيزى نداشتيم، دستمان به طرف آمريكا دراز مىشود و امريكا همه چيز را به ما تحميل مىكند. ما وقتى مى توانيم زير بار او نرويم كه قدرتمند باشيم.
صحيفه نور ج 11 صفحه 118
كار كشاورزى عبادت و اطاعت امر خداست
خدا به ما زمين داده، آب هم داده، ولى زمينهاى موات زياد و آبها هم هرز مىرود، رود كارون همين طورى هرز مىرود و زمينهاى اطرافش هم همين طور موات مانده است. بايد همه دست به دست هم بدهند و كار كنند. امروز بايد كار كشاورزى كه عبادت و اطاعت امر خداست تقويت گردد، هر كس هر جور مىتواند بايد تقويت بكند به طورى كه انشاءالله ما از اين گرفتارى خارج بشويم و اميدواريم از ساير گرفتارىها هم خارج گرديم، هم گرفتارى فرهنگى و هم سياسى خارج گرديم و من از آقايان كه اينطور مشغول فعاليت شدهاند تشكر مىكنم.
نجات معتاد، نجات يك فرد نيست نجات اسلام است
باب ديگر، باب معتادين است. شما اين را يك مسأله اتفاقى ندانيد كه من باب اتفاق يك دستهاى هروئين فروش شدهاند و يك دستهاى هم مبتلا شدهاند. اين هم يك توطئهاى است كه قدرتهاى بزرگ به اين وسيله به ما ضربه مىزنند. قشر جوان قشرى است كه مىشود از آن همه جور استفادهاى را كرد. قشر جوان قشرى است كه مىتواند اقتصاد ما را اداره كند. قشر جوان مىتواند خود را در مقابل جهات فرهنگى، نظامى و سياسى مجهز كند. پيرمردها مثل من كنار افتاده اند، آن كه كار از او مىآيد همين قشر جوان است. اين جوان در حالى كه جوانىاش ارزشمند است افكارش آنقدر عميق نيست كه توطئهها را تا آخر بتواند بخواند، خيال مىكند كه خوب، حالا دلمانخواهد كه ترياك و يا هروئين بكشيم. اين يك نقشهاى است كه براى تو نيست، براى قم نيست، براى سرتاسر كشور است، براى فلج كردن جوانهاى ماست. يك آدم هروئينى نمىتواند در سياست فكر كند، نمىتواند در اقتصاد عمل كند، اگر يك گرفتارى پيش بيايدتواند در جنگ شركت كند. يك آدمى كه به مواد مخدر مبتلا شده است يك موجود مهملى به بار آمده كه اگر همه عالم به هم بخورد او در آنجا نشسته چرت مىزند يا مشغول عياشى مىباشد. اين از نقشههاى مختلفى است كه براى جوانهاى ما ريختهاند. نجات معتاد نجات يك فرد نيست نجات اسلام است. پخش هروئين در سرتاسر كشور توسط اشخاص كه يا نمىدانند چه مىكنند يا دانسته مىكنند، بر اساس توطئهاى است كه مىخواهند اين قشر جوان را مهمل بار بياورند تا نفتش را ببرند و او مشغول هروئينش باشد، شرافت ملىاش را ببرند، و او مشغول ترياكش باشد. بايد اينها را معالجه كرد و همچنين نصيحتشان بكنند كه آقا چرا خودت را مهمل مىكنى، بايد در بين مردم و در جناح خلاقه واقع گردى. اين جوانها، جوانهاى ما بودند كه فرياد زدند و مشتشان را گره كردند و الله اكبر گفتند. اگر فرض كنيد كه جوانهاى ما خداى نخواسته مبتلا به هروئين بودند، مىتوانند اين كار را بكنند؟ آدم وافورى مىتواند بلند شود و در خيابان مشتش را گره كرده و جنگ كند؟ اين يك باب است كه باز چون برگشتش به حيثيت اسلام است جلوگيرى از آن بر همه واجب است و براى اشخاصى كه در اين باب نيستند حرام است بروند و هروئينى گردند، چه هروئين و چه ترياك و چه مشروبات و امثال اينها، انسان را از آنچه هست ساقط
صحيفه نور ج 11 صفحه 119
مىكند، يعنى از يك آدمى كه همه كارى مىتواند بكند يك بيكاره مىسازد، بيكارهاى كه بايد در كنار منقل بنشيند و چرت بزند.
و يك باب هم، باب اين فسادهائى است كه پيش آوردهاند. اين هم يك مسألهاى نيست كه خيال شود از باب اتفاق حاصل شده. تمام اين مراكزى كه براى فحشا و خوشگذرانى درست كردند همين طورى درست نشده است. در مجلاتشان، در رسانههاى گروهى چه سمعى و چه بصرى تبليغات كردند و كلاً در خدمت اينها بودند، راديو و تلويزيونشان مشغول بود كه اين جوانها را از بازار، از بيابان كه مشغول خدمت بودند، از ادارات به آن مراكز فساد بكشانند، از دانشگاهى يك موجود فاسد بسازند، از ادارى يك موجود فاسد درست كنند. انسان وقتى چنددفعه در آن سينماها و در مراكز فحشاء رفت به اين امور عادت مىكند. وقتى يك جوان چند بار به يك مركز فساد رفت ديگر نمىتواند نرود. جوانهاى ما را كه بايد ميدانهاى رزم را اداره كنند، به مراكز بزم بردند و جوانان هم خيال كردند كه اينها فقط مىخواهند كه آنان عيش و عشرت كنند. مسأله اين نبود مسأله اين بود كه شما را از آن قوه فعاله كه خدا در شما ايجاد كرده است و در مغز و بدن شما به وديعت گذارده است تهى كنند و يك موجود عياش كه غير از اينكه بنشيند بخندد و مشروب بخورد، بسازند تا مبادا يك وقت در فكر اين بيفتند كه نفت را بگيرند. اينها همه نقشهاست كه ذخاير ما را ببرند. تنها نفت نيست، ايران ذخائر فراوانى دارد و آنها اطلاع دارند. چه كسى مىتواند جلوگيرى از غارت اينها كند. نسل جوان است كه مىتواند جلوى اين فسادها و حملهها را بگيرد. اينانخواهند نسل جوان را به موادمخدر يا به آن عيش و نوش كه آن هم مخدر است مبتلا كنند، اگر دنيا را آب ببرد اين آدم را خواب مىبرد، اين به دنبال آن مسائل است، چكار دارد كه مملكتش را مىبرند، جهنم كه مى برند. مردم و جوانان را چنان بار مىآوردند كه منطقى اينچنين پيدا مى كند كه اگر هر كارى بشود مىگويد به من چه مربوط است. جوانى كه اگر در جايى صحبتى شد، به حيثيت كشور و ملتش، به حيثيت اسلامى او بر مىخورد بايد قيام كند و مبارزه كند، چنان او را مىسازند كه از پى اين منقل نتواند و آن پياله نتواند حركت كند.
دشمنان ما بيدارند، شما هم بيدار شويد
آقا اين نقشه است، قضيه عادى نيست كه ما خيال كنيم كه خوب جوانند و اقتضاى جوانى اين است. الان مادر جنگ هستيم، در جنگ سياسى و اقتصادى هستيم، محتمل است جنگ نظامى هم پيش بيايد، جوانهاى ما بايد براى خاطر اسلام و براى خاطر ملت و كشور و حيثيت خودشان، براى نواميس خودشان دست از آن مراكز بكشند و در مراكز صحيح تربيتى قرار گيرند.
خداوند انشاءالله همه را توفيق بدهد. و من از اين افرادى كه عكسهايشان را نشان داديد وحشت كردم. من چند ورق را مىبينم كه تمامى آن پر از عكسهائى است كه اينها يا گرفتار هستند يا از بهبود يافتگان هستند. چرا ما اينقدر بايد صدمه ديده و معتاد داشته باشيم؟ چرا بايد اينقدر اينها غفلت داشته باشند و مبتلا بشوند؟ اميدواريم كه همه ايران متوجه اين معنا باشند كه مسأله نقشه و توطئه
صحيفه نور ج 11 صفحه 120
است نه اينكه يك مسأله عادى باشد، توطئه است تا اين جوانهاى ما را به بهانه اينكه خواهيم براى شما مثلاً مراكز عيش ونوش درست كنيم، از همه چيز ساقط كنند. قم بحمدالله در هر امرى پيشقدم است هم كشاورزى را تقويت مىكند و آنطور كه شما گفتيد انشاءالله در همه ايران اينچنين شود و در ساير جاها نيز مشغول گردند و جوانهايشان را نجات بدهند. خود جوانها نيز توجه داشته باشند كه قضيه استعمار است و آلت دست استعمار نشويد و آلت دست دشمنان ما نشويد. دشمنان ما بيدارند شما هم بيدار بشويد. خداوند انشاءالله همه شما را تقويت كند.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 121
تاريخ: 7/10/58
پيام امام خمينى در مورد بسيج عمومى براى مبارزه با بيسوادى
بسم الله الرحمن الرحيم
والقلم و ما يسطرون
ملت شريف ايران! شما مىدانيد كه در رژيم گذشته آنچه بر ملت مبارز ايران سايه افكنده بود، علاوه بر ديكتاتورى و ظلم، تبليغات بىمحتوا و هيچ را همه چيز جلوه دادن بود. ملتى كه در همه ابعاد از حوائج اوليه محروم بود وانمود مىشد كه در اوج ترقى است. از جمله حوائج اوليه براى هر ملت كه در رديف بهداشت و مسكن بلكه مهمتر از آنهاست، آموزش براى همگان است. معالاسف كشور ما وارث ملتى است كه از اين نعمت بزرگ در رژيم سابق محروم و اكثر افراد كشور ما از نوشتن و خواندن برخوردار نيستند چه رسد به آموزش عالى. مايه بس خجلت است در كشورى كه مهد علم و ادب بوده و در سايه اسلام زندگى مىكند كه طلب علم را فريضه دانسته است، از نوشتن و خواندن محروم باشد. ما بايد در برنامه دراز مدت، فرهنگ وابسته كشورمان را به فرهنگ مستقل و خودكفا تبديل كنيم و اكنون بدون از دست دادن وقت و بدون تشريفات خسته كننده براى مبارزه با بيسوادى به طور ضربتى و بسيج عمومى قيام كنيم تا انشاءالله در آينده نزديك هر كس نوشتن و خواندن ابتدائى را آموخته باشد. براى اين امر، لازم است تمام بيسوادان براى يادگيرى و تمام خواهران و برادران با سواد براى ياد دادن بپاخيزند و وزارت آموزش و پرورش با تمام امكانات بپا خيزد و از قرطاس بازى و تشريفات ادارى بپرهيزد. برادران و خواهران ايمانى! براى رفع اين نقيصه دردآور بسيج شويد و ريشه اين نقص را از بن بركنيد. تعليم و تعلم عبادتى است كه خداوند تبارك و تعالى ما را بر آن دعوت فرموده است. ائمه جماعات شهرستانها و روستاها مردم را دعوت نمايند و در مساجد و تكايا، با سوادان نوشتن و خواندن را به خواهران و برادران خود ياد بدهند و منتظر اقدامات دولت نباشند و در منازل شخصى، اعضاى بيسواد را تعليم كنند و بيسوادان از اين امر سرپيچى نكنند. من از ملت عزيز اميد دارم كه با همت والاى خود، بدون فوت وقت ايران را به صورت مدرسهاى درآورند و در هر شب و روز و در اوقات بيكارى يكى دو ساعت را صرف اين عمل شريف نمايند.
بپا خيزيد كه خداوند متعال با شماست، از خداى تعالى سعادت و سلامت و رفاه ملت شريف را خواستارم.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 122
تاريخ: 7/10/58
مصاحبه پروفسور الگار امريكائى با امام خمينى
پروسفور الگار: عرض شود بنده درست يك سال پيش در پاريس به حضور حضرتعالى مشرف شدم و در آن موقع بنده را به زيارت ايران تشويق فرموديد، در آن موقع فرموده بوديد كه ايرانى كه در اثر اين انقلاب شكوهمند اسلامى بوجود آمده بود، با آن ايرانى كه سالها قبل با آن آشنائى داشتم، بكلى فرق دارد و حالا بالاخره بنابر تشويق حضرتعالى به ايران آمدم و خود ديدم كه ايران كاملاً جديد و نوينى بوجود آمده در اثر اين انقلاب مبارك اسلامى. چون همانطورى كه مىدانيد واقعيت انقلاب اسلامى ايران از طرف خبرگزارىهاى مغرض مورد تحريف مىشود، در حال حاضر مشغول تأليف كتابى هستم كه هدف آن معرفى صحيح انقلاب اسلامى ايران باشد و نتيجتاً معرفى خود اسلام واقعى و در اين خصوص چند تا سؤال داشتم كه خواستم از حضرتعالى بكنم. اول اينكه براى همه روشن است كه روحانيت مبارز به رهبرى حضرتعالى نقش مهمى در اين انقلاب داشته است و اين نقش روحانيت مبارز به رهبرى حضرتعالى نقش مهمى در اين انقلاب داشته است و اين نقش روحانيت در رهبرى ملت مسلمان ايران شايد بنابر استقلال روحانيت باشد در مقابل دولت، مىبينم كه در دورههاى مختلف، روحانيت استقلال تا مىداشته و جدا بود بكلى از دولت، حالا مىبينيم در اثر انقلاب، دولتى اسلامى بوجود آمده در ايران، آيا روحانيت كماكان نهاد مستقلى خواهد بود؟ يا اينكه نوعى ادغام بين روحانيت و دولت انجام خواهد گرفت، نظر به اينكه بعضى از شخصيت هاى روحانى از همين حالا وظائف اجرائى به عهده گرفتهاند؟
امام: بسم الله الرحمن الرحيم
شما مىدانيد كه در رژيم سابق و رژيمهائى كه در طول تاريخ رژيم سلطنتى بوده يا در اقليمهاى ديگر رژيم غير الهى، غير توحيدى بوده، اصل رژيم و قوانينى كه در آن رژيمها بوده است و مقاصدى كه در آن رژيمها، چه رژيم سلطنتى و چه رژيمهاى به طرزهاى ديگر، قوانين، قوانين بشرى و با دماغ بشر تاسيس شده است و رژيمها هم رژيمهاى همان فرم قوانينشان بوده است و مقاصد هم اكثراً سلطه بر مردم بوده و گاهى هم پيدا مىشده است كه روى قوانين عمل مىكردند، مقاصدشان اجراى قوانينى كه حدودش عبارت از نظم جامعه و آزادى دادن به مردم و امثال اينها.
اما آن رژيمى كه توحيدى بوده است و رژيم تابع قوانين الهى بوده است كه آن كه ما مىتوانيم
صحيفه نور ج 11 صفحه 123
ارائه بدهيم، اسلام است. شايد در قبل از اسلام يك چنين رژيمى كه رژيم دولتى باشد و قوانين الهى باشد، يا كم بوده است يا نبوده است. كم بوده است رژيمهائى كه رژيم توحيدى باشد، غير از قانون الهى كه از مغز بشر نيست، از اراده خداست، غير از او اصل حكمفرما نبوده است، در اسلام كه خوب، ما نزديك به صدر اسلام هستيم نسبت به انبياء سلف، حكومت بوده است يك حكومت گاهى محدود و ضعيف و گاهى خيلى توسعه دار، لكن تا آنجا كه اسلامى بوده است حكومتها و باز به اغراض ديگرى مخلوط نشده است، آن كه حكومت مىكرده است، قانون بوده است يعنى الله، غير خدا كسى حكومت نداشت اصلاً، اينها انبيا و همين طور آنهائى كه خلفاء انبيا بودهاند، هيچ ابداً از خودشان يك مطلبى، يك جرياناتى نبوده است، آنها دنبال اين بودند كه قانون را اجرا كنند، البته در بعضى از امورى كه، امور جزئيه بوده است، خوب، حاكم دخالت داشته است اما در اصول و در آن چيزهائى كه بايد در كشورى اجرا بشود، تابع قانون الهى بودند.اصلاً رسول خدا صلىالله عليه و آله كه در راس همه است، هيچ وقت يك مطلبى، يك حكمى، يك قانونى نداشته است در مقابل قانون خدا، مجرى قانون خدا بوده است.
و تفاوت بزرگى كه بين همه رژيمهاى دنيا به هر قسمى كه مىخواهد باشد، تمام رژيمهاى بشرى با هر فرمى كه مىخواهد باشد و آن رژيمى كه الهى است و تابع قوانين الهى است، تفاوت بزرگ اين است كه تمام رژيمهاى آنى كه ديگر عدل و داد و خوبست فقط در حدود طبيعت است. شما شايد در هيچ رژيمى پيدا نكنيد كه حكومت دنبال اين باشد كه تهذيب نفس مردم را بكند، كارى به آن نداشتند، حكومت دنبال اين بوده است كه بىنظمى نشود، يك كسى در خانه خودش هر كارى بكند تعرضى به آن ندارد، بيرون نيايد توى خيابان عربده بكشد و نظم را بهم نزند، تو خانه خودش هر كارى مىخواهد بكند آزاد هست، فقط حكومتهاى الهى است كه براى اصل مقصد، اين بوده است كه انسان را آنطور كه بايد باشد درست كند. انسان اولش يك حيوانست، بدتر از حيوانات، اگر سر خود باشد انسان، همين طور بار بيايد، هيچ حيوانى مثل انسان نيست در اينكه در شهوت، در درندگى، در شيطنت، حيوانات ديگر محدود از حدود شيطنتشان محدود است، حدود شهواتشان محدود است، حدود آن سبعيت شان. انسان چون يك موجوديست كه به حسب خلقت از همه موجودات بالاتر هست در طرف آن طرف، شهوت و غضب و طرف شيطنت و اينها مىتواند تا تقريباً لامتناهى برود، حد ندارد. شما مىبينيد كه اگر چنانچه ضض ض7غانسان يك فرض كنيد كه خانهاى پيدا بكند، دنبال اين است كه يكى ديگر هم پيدا كند، اگر يك كشورى هم پيدا بكند دنبال اين است كه يكى ديگر هم پيدا بكند، اگر همه دنيا هم تحت سيطرهاش باشد به فكر اين است كه در كره قمر هم شايد باشد، برود آنجا، در مريخ هم باشد، برود آنجا. محدود نيست، نه شهواتش محدود است كه با يك حد خاصى بسازد، يكى، دو تا، ده تا، صدتا، و نه
صحيفه نور ج 11 صفحه 124
طمعش محدود است كه به يك كشور، دو كشور، ده كشور اكتفا كند، انبياء آمدند محدودش كنند يعنى مهارش كنند، اين حيوان افسار گسيخته كه به هيچ حدى از حدود محدود نيست، اگر آزاد بگذارند و اين را تربيتش نكنند افسار گسيخته است، به طورى كه همه چيز را براى خودش مىخواهد و همه كس را فداى خودش مىخواهد، انبياء آمدند كه اين افسار گسيخته رامهارش كنند و بياورند تحت ضوابط و بعد ار اينكه آن مهار شد، راه نشانش بدهند براى اينكه تربيت بشود، يك تربيتى كه برسد به آن كمالاتى كه تا آخر براى او سعادت است.
نه اينكه مطرح دنياست فقط اين طبيعت است! پيش انبياء اين دنيا وسيله است، يك راهى هست، راه هست براى رسيدن به يك مقصد عالى ديگر كه خود انسان نمىتواند و آنها مىدانند، آنها مطلعند به اينكه منتهى به چه مىشود اگر افسار گسيخته باشد و منتهى به چه مىشود اگر مهار باشد، از يك راهى كه راه هست براى رسيدن به آن درجات عاليه انسانيت، آنها همه امورى كه در نظر اين حكومتها مقصد است، در نظر انبياء راه است، تمام دنيا در نظر انبياء خودش يك مقصود نيست، خودش يك محراب و مقصد نيست، خودش يك راه است كه از اين راه بايد برسند به مرتبهاى كه آن مرتبه، مرتبه عالى انسانى است كه اگر يك موجودى، يك انسانى اين مرتبه عالى انسانى را به آن رسيد، اين سعادت دارد و سعادتش محصور به اين عالم نيست، در همين عالم هم سعادت دارد اما محصور نيست، مقصود يك عالم ماوراء اين عالم هست، آنها ماوراء را ديدند، يك عالم غيبى كه بر ما الان مجهول است، آنها ديدند و آمدند كه اين اشخاص كه اگر رهاشان كنند افسار گسيختهاند و هر كارى كه مىخواهند مىكنند آنها را، هم قوه غضبيهشان را، هم قواى شهوانىشان را و هم قواى شيطنتشان را كه همه را دارد، اينها را اول مهار كند و بعد از مهار، يك راهى كه بايد بروند و اين قوا مخالف با او هستند آن را بروند، راه مىبرند براى رسيدن به آن مقصد اعلاء آن كار انبياء است، معالاسف اين كارى كه انبياء خواستند مى كنند و هميشه هم دنبالش بودند، كم موفق مىشدند، موانع زياد بود براى اينكه انسان به حسب طبع خودش مايل به شهوات و شهوت، غضب و شيطنت و اين مسائل است و آنهائى كه مىخواهند مخالفت با اين بكنند، اين را مهارش كنند، مبتلاى به يك مخالفتهائى، مبتلاى به يك موانعى مىشوند كه موفق نمىشوند به آن. كم موفق شدند، لكن معذلك هر چه كه سلامت در دنيا هست و بركت هست، باز از همين كوشش انبياء است كه كوشش كردند تا آن حدودى توانستند، تا آن حدودى كه شعاع تعليماتشان رسيده است، تا آن حدودى توانستند تا يك حدودى محدود كنند، مطلقاً مشكل بوده است و كم رسيدند، لكن باز هر چه خوبى هست از آنهاست كه اگر انبيا را از روى بشر منها كنند، اسقاط كنند، آنوقت خواهيد ديد چه خبر است، دنبا چه خواهد شد. اين انبياء بودند كه مردم را محدود كردند و تا يك حدودى موفق شدند و تا يك حدود اين بركت و خيرى كه در عالم هست از بركت آنهاست.
صحيفه نور ج 11 صفحه 125
اسلام كه همه جهات، همه بعدهاى انسان را در نظر گرفته است و براى همه بعدها طرح دارد، قانون دارد، منحصر به غيب تنها نيست، منحصر به شهادت تنها نيست، همانطورى كه خود انسان منحصر به يك بعد خاصى نيست، اسلام هم آمده است اين انسان را درستش كند و بسازد و همه بعدهايش را، نه يك بعد فقط، نه همان بعد روحانى تنها، كه غفلت كند از اين جهات طبيعت و نه فقط بعد طبيعت كه اكتفاء به اين كند از او، اين وسيله ا
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 135
تاريخ: 8/10/58
بيانات امام خمينى در جمع پرسنل شهربانى جمهورى اسلامى شهرستان يزد
تفاوت دولت اسلامى با غير اسلامى: حفظ سلسله مراتب و ظلم نكردن به زير دست
بسم الله الرحمن الرحيم
من توفيق همه گروههاى ملت و خصوصاً قواى انتظامى و شما پرسنل شهربانى يزد را از خدا مىخواهم و به همه شما دعا مىكنم كه موفق باشيد و به وظايفى كه امروز به همه محول است، شما همه عمل كنيد. امروز تمام قواى انتظامى، اينها همه در خدمت اسلام هستند. يك وقت بود كه شهربانى و همين طور ساير گروههاى انتظامى در خدمت طاغوت بودند و تكليف آن روز يك طور بود و تكليف امروز سنگين است. امروز كه شما شهربانى جمهورى اسلامى هستيد، يعنى پرسنل شهربانى اسلام يعنى شهربانى امام زمان، آن كارى كه لشكر امام زمان بايد بكند، با آن كارى كه لشكر طاغوت مىكرد فرق دارد، همانطورى كه خود امام زمان با طاغوت فرق داشت. آن حكومت جور بود و اين حكومت عدل، آن حكومت طاغوت بود و اين حكومت خدا.
در اسلام يك حكومت است و آن حكومت خدا، يك قانون است و آن قانون خدا و همه موظفند به آن قانون عمل كنند. تخلف از آن قانون هيچ كس نبايد بكند. قانون عدل است، عدالت است، جامعه عدل و جامعهاى كه در آن عدالت اجرا بشود. و يك اشتباه گاهى ديده مىشود كه بعضى از افراد منحرف، در بين پرسنل شهربانى يا در بين درجه دارهاى ارتش يا ژاندارمرى پخش مىكنند و جوانها را وادار مىكنند به بعضى از كارهايى كه ناشايسته است، آن اين است كه به آنها مىگويند كه حالا كه انقلاب شده است و طاغوت از بين رفته و جمهورى اسلامى آمده است، ديگر درجهدار و افسر و سرباز ندارد (جامعه توحيدى). اين يك اشتباهى است كه آنهايى كه مىخواهند نگذارند اسلام آنطورى كه هست، در كارش تحقق پيدا بكند، آنها اين حرفها را در اذهان جوانها انداختهاند، جوانها هم غافل از مسائل، دنبال كردهاند. جامعه توحيدى به آنطورى كه آنها مىگويند يعنى جامعه هرج و مرج. حالا مثلاً در شهربانى اگر بنا باشد كه زيردست - شهربانى - رئيس شهربانى از رئيسشان اطاعت نكند، خودش خودسر و به اسم اينكه جامعه توحيدى است، رياست و مرئوسيت اصلش در كار نباشد، همه يا بايد مثلاً فرض كنيد سرلشكر باشند يا همه سرباز. اگر يك لشكرى، يك شهربانىاى همهشان رئيس باشند، اين شهربانى قابل دوام است؟ همهشان سرباز باشند، همهشان پاسبان باشند، هيچ ديگر آن كسى كه بايد فكر كند و روى افكارش فرمان بدهد و نباشد در كار، اين
صحيفه نور ج 11 صفحه 136
شهربانى ديگر شهربانى نيست. در ارتش هم همين طور. اگر همه سربازها باشند تا جامعه توحيدى به آن معناى غلطى كه در اذهان انداخته باشد، يا همه آنها سرگرد باشند، يا همه آنها سرلشكر باشند مثلاً، آيا اين ارتش مىشود براى يك مملكتى يا هرج و مرج مىشود؟ اساس ارتش، اساس ژاندارمرى، اساس نظام در عالم، نه فقط در اينجا، در عالم از اولى كه يك نظامى در عالم پيدا شده است، اساس بر اين بوده است كه مراتب محفوظ باشد. فرق ما بين دولت اسلامى و غير اسلامى اين است كه ظلم نشود از بالا به پائين، نه فرمان داده نشود، اطاعت بايد بشود، ظلم نبايد بشود. در زمان رسول الله هم، همه مطيع رسول الله بودند و او فرمانفرما بود، اما از طرف ايشان ظلم به كسىشد، در زمان حضرت امير هم، حضرت امير امر مىكرد و همه اطاعت كردند. مالك اشتر هم در آنجائى كه حكمفرما بود امر مىكرد و همه مكلف به اجرا بودند، لكن از طرف مالك اشتر ظلم به كسى نمىشد.
در جامعه توحيدى افراد مختلفند، با يك هدف مشترك
جامعه توحيدى عبارت از جامعهاى است (توحيدى به معناى حقيقى نه، به آن معناى غلطى كه گفته شده است) عبارت از جامعهاى است كه با حفظ همه مراتب يك نظر داشته باشند، كانه يك موجودند. شهربانى، شهردارى - عرض مىكنم كه - ارتش، ژاندارمرى، ساير قشرهاى دولت، ملت، رئيس جمهور، پائينتر، همه با حفظ مراتبشان يك مقصد داشته باشند و آن يك مقصد الهى، كانه همانطورى كه يك جامعه توحيدى در خود بدن انسان است. انسان به منزله جامعه توحيدى است، چشم، گوش، دست، اينها، اما هم فرمانفرما دارد، هم فرمانبرما دارد. مغز فرمان دهد و دست فرمان مىبرد، اما همه يك راه دارند، همه براى اين است كه اين كشور فردى را (انسانى را) اداره كنند. همه دنبال اينند كه فرمان از بالا مىآيد و پائين هم اطاعت مىكند، لكن جامعه توحيدى است. اعضاى يك موجودند، اعضاى يك هيكلند، يك هويتند، لكن در عين حالى كه اعضاى يك هويتند و همه هم براى همين هويت دارند زحمت كشند، لكن فرمانفرما و كارفرما و كاربر داريم. مغز فرمان مىدهد، اعصاب دنبالش فرمان مىبرند دستها، پاها، چشم، گوش، همه اينها فرمان برند. جامعه توحيدى است يعنى همهشان براى يك مقصدند. جامعه توحيدى را وقتى كه از انسان آورديم براى جامعه، اين فرد كه يك به منزله يك جامعه توحيدى بود، يعنى قواى مختلفه، اعضاى مخلتفه در يك فرمان و در يك راه تخطى نمىكنند. قوا مختلف، قواى باطن، ظاهر، اجزا و اعضاء مختلف، دست، پا، سر، چه، لكن همه در فرمان مغز هستند، يا روح هستند و همه رو به يك مقصد هستند و او براى حفظ مثلاً خودش، حفظ هويت خودش، حفظ مصالح خودش، جامعه - توحيد - توحيدى معنايش اين است كه در عين حالى كه فرمانبرو فرمانفرما هست، در عين اينكه رئيس جمهور هست عرض مىكنم مجلس شورا هست و مردم عادى هستند و سرلشكر هست و رئيس ستاد هست و اينها همه بايد فرمان ببرند از آن كسانى كه فرمانفرما هستند و روى قواعد، لكن همهشان مثل يك بدن مىمانند، همه براى يك مقصد باشند، ارتش نكشد يك طرفى و ژاندارمرى يك طرف. و در يك كشور اگر ارتش يك طرف بكشد،
صحيفه نور ج 11 صفحه 137
ژاندارمرى يك طرف بكشد، شهربانى يك طرف بكشد، اين اختلاف پيدا مىشود. همه بايد با هم، هم مقصد باشند براى حفظ كشورشان، مقصد حفظ كشور باشد.
جامعه توحيدى مورد نظر منحرفين جامعه حيوانى است، نه توحيدى
معنى جامعه توحيدى به اينطورى كه اين اشخاص منحرف القا كردهاند در اينها معنايش يك جامعه حيوانى است، در غير حيوان، جامعه توحيدى ما نداريم. حيوانها هم، همه اينجور نيستند، حيوانها هم يك دستهشان متمدنند مثل موريانه، مثل زنبور نر، مثل مورچه، اينها نحل تمدن دارند، اينها هم بالا و پائين دارند. در حيوانات پائينترى كه ادراكاتشان به آن اندازه نيست، جامعه توحيدى است يعنى الاغها هم يك جورند، گاوها هم همه يك جورند، فرمانبر و فرمانبردارند. يك همچو جامعهاى را آقايان مىخواهند؟ جامعه توحيدى كه هيچ درجه دارى نباشد، هيچ بالا و پائينى نباشد فرمانفر همه بايد عطار باشند، اگر عطار نباشند، جامعه توحيدى نيست. اگر مقصود اين معناست جامعه توحيدى، جامعه توحيدى در بشر تا حالا وجود پيدا نكرده الا آنوقتى كه وحشى بودهاند. اگر يك وقتى بشر وحشى بوده، آنجا يك جامعه توحيدى (هر كسى براى خودش مىرفته علفى مىچيده و مىخورده) اما آن روزى كه تمدن در بشر آمده است، لازمه تمدن اين است كه درجات باشد. لازمه تمدن اين است كه يكى دكتر باشد، يكى فرض كنيد كه مهندس باشد، يكى ديگرى باشد، يكى سرگرد باشد، يكى چه باشد. اين چيزهائى كه هست واقعاً در عالم، جامعه توحيد به آن معنا درست بكنيد برگشت به توحش است. آنهائى كه اين مطلب را در ذهن جوانان ما القا مىكنند براى اين است كه منعكس بشود در خارج كه اينها يك جامعه حيوانى هستند، اينها قابل اين نيستند كه براى خودشان حكومت كنند. كسى كه حكومت را قبول ندارد، اين هرج و مرج است يك جامعه حيوانى است، اين محتاج به سرپرست است. اينها نقشه مىكشند كه جوانهاى ما را در ارتش وادار كنند به اينكه هرج و مرج ايجاد كنند، در ژاندارمرى هم هرج و مرج ايجاد كنند، در پاسدارها هم هرج و مرج ايجاد كنند، در شهر بانى هم هرج و مرج ايجاد كنند. قواى انتظامى - هرج و مرج - كه ستون فقرات يك جامعه است به هرج و مرج كشيده بشود. يك مملكت هرج و مرج - محتاج به يك قيمند. يك مملكتى كه در آن نظام نيست، در آن فرمانبردارى از بزرگترها نيست همه براى خودشان بخواهند يك بساطى درست كنند، معنايش پوسيدن يك جامعه است از داخل.
حفظ مراتب در عين انسجام، از خصوصيات جامعه توحيدى
اسلام هم اينجور نبوده، هيچ، هيچ رژيمى در عالم اينطور نيست كه هرج و مرج باشد. جامعه توحيدى، جامعه توحيدى با آنطور كه من عرض كردم يك امر مطلوبى است كه همانطورى كه در بدون انسان يك جامعه توحيدى است، اگر يك ملتى اينطور شد، خودش را نگه مىدارد. شما ديديد كه يك حدودى ملت ما با هم منسجم شدند و غلبه كردند بر همه چيز، اگر همه قواى انتظاميه و همه قشرهاى
صحيفه نور ج 11 صفحه 138
ملت از روحانى تا دانشگاهى تا بازارى تا كارگر تا زارع، همه اينها اگر چنانچه منسجم بشوند به هم، - با عين در - عين حالى كه مراتب محفوظ است بين خودشان، لكن منسجم باشند با هم، مجتمع باشند با هم، يك بدن، حال يك بدن پيدا كنند، همانطورى كه بدن انسان جامعه توحيدى است، جامعه هم يك بدن بشود، اگر اينطور بشود، آسيب ديگر بردارد اين، اين معناى جامعه توحيدى، به اين معنا صحيح است، اين معناى صحيح جامعه توحيدى است. اگر در يك كلامى، براى آدمى كه ملتفت بوده است مسائل را، يك كلمه جامعه توحيدى واقع شده است مقصود اين است، و اما مطلب غلطش را انداختهاند توى اذهان جوانهاى ما، در عين حالى كه حسن نيت دارند، در عين حالى كه صفاى باطن دارند، ولى بازى مىخورند. مىخواهند زمينه را اين شياطينى كه افتادهاند، توى هم ارتش هست، هم ژاندارمرى هست، هم شهربانى هست، هم بازار و هم كوچه هست، اينها شياطينى هستند كه مىخواهند زمينه را فراهم كنند براى حكومت طاغوتى. من حالا به شما مىگويم (سنم هم اينقدرها نيست، ممكن است كه قبل از اين حرفها بروم از اينجا) لكن شما يادتان باشد اين مطلب كه اين برنامهاى كه الان دارند بعضى از مغرضين مىريزند و جوانهاى ما را گول مىزنند اين برنامه اين است كه آمريكا را به ما مسلط كنند. - آمريكا بفهماند - همه مطبوعات آمريكا شروع كنند و غرب، همه اينهايى كه با شما دشمنند، شروع كنند به اينكه يك مملكت هرج و مرجى است، نظام ندارد اين مملكت، بالا و پائين ندارد، مثل حيوانات همه به جان هم ريختهاند، همه مخالف هم هستند، همه از هم تخلف مىكنند، هيچ يك از هيچ كس حرف نمىشنود. يك همچو جامعهاى محتاج به قيم است. دنيا حكم مىكند كه ايران محتاج به قيم است، قيم برايش پيدا بكنيد، راه را باز مىكنند براى اينكه يك قيمى مثل محمدرضا بالاى سر ما بياورند، يك قيمى مثل رضاخان بالا سر بالاى سر ما بياورند. حريف ما يك حريف عادى نيست، حريف ما يك حريفى است كه كارشناسهاى آنها تمام اوضاع همه ممالك تحت بررسى قرار دادهاند و همه آنجاها مضبوط است پيششان كه بايد چه كرد. يك همچو انقلابى كه ضربه به آنها زد، اين انقلاب را چه جورى بايد از بين برد، با دست خود ارتش، ارتش را از بين برد، با دست خود ملا، ملا را از بين برد، با دست خود متدين، ديانت را از بين برد، اينها نقشه است آقا، اينها همين طور نيست قضيه، نقشهاند اينها. اگر يك جامعهاى - سلسله - ارتشش سلسله مراتب نداشته باشد آن ارتش كه منحرفين اينطور القا مىكنند، مىروند درجهشان را مىكنند كه نه، نبايد باشد اين، نمىفهمد اينكه درجهاش را مىكند چى است، چى مىخواهند، ژاندارمرى هم مثل آن بشود، شهربانى هم مثل او بشود، پاسدارها هم آنطور بشوند، قواى انتظامى ما بپوسد، از بين بروند، اينكه بايد حفاظت يك كشورى را بكند اين از بين برود. به اين هم قانع نيستند، مىروند صحراها را به هم مىزنند و نمىگذارند زراعت بشود، غارت مىكنند، درختها را مىبرند نمىدانم از اين بساط درست كنند، بازار مىروند هزار جور بساط درست مىكنند، دانشگاه مىروند هزار جور حرف درست مىكنند، ماها را دارند از باطن مىپوسانند، مائى كه بايد حالائى كه رسيديم به اينجا كه اين قدرتها را كنار گذاشتهايم
صحيفه نور ج 11 صفحه 139
و الان دنيا دارد نظر مىكند كه اين عدهاى كه اين كار را كردند و اعجاب براى دنيا آورده، بعد از اين انقلاب چه مىكنند. اگر مردم دنيا ديدند كه ما بعد از انقلاب هرج و مرج ايجاد كرديم به جاى اينكه بفهميم چه بكنيم، به جاى اينكه يك جامعه توحيدى، آنطور جامعه توحيدى كه همه منسجم با هم در يك راه با حفظ مراتب مثل بدن انسان، منسجم است بدن انسان، با هم است، حفظ مراتب هم مىكنند وليكن يك جامعه توحيدى است كه همه يك جهت، همه يك راه مىروند. اگر جامعه ما امروز اينطور نباشد، يعنى همه قواى انتظامىمان با هم هماهنگ نباشند، ملتمان با قواى انتظامى هماهنگ نباشد، اين جامعهاى است كه زود يا دير مىپوسد و انسجامش از بين مىرود. اينها بايد با هم باشند، به اين معنا جامعه توحيدى مىخواهيم اگر اينطور شد، آسيب بردار نيست، اگر يك مملكتى همه اجزايش با هم چيز شدند، اينها معتصم مىشوند، اينها ديگر آسيب بر نمىدارند.
با ايجاد نظم در كشور به آمريكا بفهمانيم كه جامعه توحيدى قيم نمىخواهد
اين جوانهاى ما ملتفت باشند كه از كجا دارند ضربه مىخورند. اينها خيال مىكنند كه خدمت دارند مىكنند، اينها خدمت نمىكنند، اينها در عين حالى كه خيال مىكنند خدمت مىكنند، دارند ضربه مىزنند به اين جمهورى شما. متوجه باشند آنهائى كه مىآيند به گوش اينها اين حرفها را مىزنند، ببينند از كجا تعليم مىگيرند اينها، كى است كه اينها را وادار مىكنند كه در ارتش نظم لازم نيست، در ارتش درجه لازم نيست درجه لازم نيست، يعنى هيچ، يعنى ارتش نه. جامعه توحيدى در به آن معنائى كه آنها مىگويند جامعه توحيدى در ارتش، معنايش اين است كه ارتش نمىخواهيم، شهربانى هم معنايش اين است كه شهربانى نمىخواهيم، ژاندارمرى هم معنايش اين است كه ژاندارمرى نمىخواهيم. در هر جا كه يك همچو مسألهاى آنها پيش آوردند معنايش اين است كه ما هرج و مرج بايد باشد، بايد ما يك نظمى در كارمان نباشد، مملكتمان بدون نظم، خوب، رئيس جمهور هم نمىخواهيم. جامعه توحيدى است به حسب آنطورى كه آنها مىگويند. درجه را بكنند كه رئيس جمهور هم نمىخواهيم، دولت هم نمىخواهيم، وزرا هم نمىخواهيم، اين جز اين نيست كه بفهمانند به دنيا به اينكه اينها قابل اين نيستند كه آزاد بشوند.
من يادم است كه در آنوقتى كه محمدرضا اينجا بود و اين گيرودارها و جنگ و نزاعها بود، كارتر در يكى از حرفهايش (ما پاريس بوديم) گفت كه به اينها زيادى آزادى دادهاند. او با آن نظر موذيانهاش مىخواست بفهماند كه اين مملكت قابل آزادى نيست، نبايد به آن آزادى داد. ما از اين بايد درس بگيريم كه اين زيادى به آنها آزادى دادند، او مىخواست اينطور بگويد كه بايد با اين ملت همان رفتار را كرد كه محمدرضا در زمان قدرتش كرده، آزادى نبايد داد به اينها، بايد اينها در اختناق باشند تا بشود حفظشان كرد. به نظر او ماها يك حيوان سركش هستيم كه بايد مهارمان كرد. به نظر باطل او، اگر ما مطلب آنى است كه او مىگويد كه گفت او كه اينها قابل اين نيستند كه به آنها آزادى داد، حالا ديده جلو بردهاند اينها و پيش بردهاند، حالا همان نقشه را مىخواهد درست كند كه اين مملكت و اين
صحيفه نور ج 11 صفحه 140
افراد مملكت زود است برايشان آزادى، زود است برايشان كه كارشان دست خودشان باشد. شاهدش اين است كه در ارتش مىروى درجهها را مىكنند كه ما نمىخواهيم، ما - چيز جامعه توحيدى مىخواهيم. كدام اسلام گفته جامعه توحيدى به اين معنا. اسلام مىگويد نظم امور بايد بشود. نظم امور با درجات است، نمىشود همين طورى. تو از براى خودت، من براى خودم كه جامعه توحيدى نمىشود. اين ضد جامعه توحيدى است. اينكه نظم توى كار نباشد ضد جامعه توحيدى است. اگر بدن انسان اين نظم را نداشت و اين اطاعت مادون از مافوق را نداشت تمامش به هم مىخورد. اگر مغز - اگر - حكم مىكرد دست اطاعت نمىكرد، به هم مىخورد اوضاعش. آن براى اين است كه به دنيا بفهمانند امروزى كه ما در مقابل قدرتها ايستادهايم، قدرتمندها به دنيا بفهمانند كه اين جامعه قابل نيست از براى اينكه خودش را اداره كند، اين نظامش دارد به هم مىخورد و خورده است، اين بازارش هم دارد به هم مىخورد، اين كشتش هم دارد به هم مىخورد، اين محتاج به اين است كه يك قيمى بالاى سرش باشد آن قيم كار را اداره كند. يك نفر آدم را بگذارند بالاى سرما و پيش دنيا حجت داشته باشند به اينكه خوب، ما اين وحشىها را خواستيم مهارشان كنيم.
اى جوانهاى عزيز من! گوش به اين اشخاص ندهيد كه با برنامه دارند كار مىكنند. آنهايى كه با توطئه و برنامه دارند بين شما كار مىكنند گوش به اينها ندهيد، به خود بيائيد، براى خود كار بكنيد. تا گفتند جامعه توحيدى، هرج و مرج در ذهنتان نيايد، آنها به شما اينطورى مىفهمانند، آنها وسيلهاند از براى اينكه ما را نابود كنند. لازم است كه همه بيدار بشويم، توجه كنيم به عمق مسائل. جوانهاى ما به عمق مسائل به آنطورى كه آنهايى كه سالهاى طولانى برنامه ريختهاند، سالهاى طولانى مطالعه كردهاند در احوال همه ما، در احوال همه ملت ما مطالعه كردهاند آنها، مىدانند در چه وقت بايد چه بكنند براى اسارت ما، الان وقت اين است كه باطن اين نظم را به هم بزنند. اين جامعه ما از باطن بپوسانند آن را. مىبينيد وقت اين است. آنى كه به اينها ضربه زده اين انسجام بوده كه ضربه زده حالا اين انسجام را از بين ببرند، جدا كنند از هم، به جان هم بريزند اينها را، هر كسى از آن ديگرى تكذيب كند، هر كسى براى آن ديگرى پرونده درست كند، هر كسى براى آن ديگرى حرفى بزند. اين معنايش اين است كه يك كشورى هست كه يك نظام ندارد كه اگر يك كسى يك كارى كرد، اگر يك فرض كنيد كه نظامى يك كارى كرد اين را بشود مجازاتش كرد، ندارد يك همچو چيزى. هر كه هر كارى دلش مىخواهد مىكند. چهار تا تفنگ دستشان افتاده، هر كارى بخواهند مىكنند. اينطور ما را به دنيا معرفى كنند كه اينها يك جامعهاى هستند كه نمىتوانند خودشان را اداره كنند. جامعهاى كه نتوانست خودش را اداره كند اين جامعه سفيه است جامعه سفيه محتاج به ولى است. يك ولىاى بياورند، يك آدم بالاى سر ما بگذارند. خداوند انشاءالله همه شما را مويد و منصور نمايد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 141
تاريخ: 8/10/58
بيانات امام خمينى در ديدار با پاسداران ساوه و كفنپوشان هنرجوى آمل
توطئههايى در كار است كه نگذارند شما جوانها به رشد انسانى خودتان برسيد
بسم الله الرحمن الرحيم
من در عين حال كه نه وقتم مقتضى است نه حالم، لكن چون برادرها هم از ساوه و هم از آمل تشريف آوردند يكى دو جمله عرض مىكنم. اول تشكر از اينكه اينطور احساسات در شما زنده است و باقى است. من از خدا مىخواهم كه اين احساسات محفوظ بماند كه با محفوظ ماندن اين احساسات، احساسات اسلامى ايمانى، اميدواريم كه اين نهضت به آخر برسد و بتوانيم يك حكومت عدل اسلامى آنقدرى كه ميسور ماست، در ايران موجود كنيم و اين بستگى به اين دارد كه جوانهاى عزيز ما در هر جا هستند، در ساوه هستند، در آمل هستند، در هر جا كه هستند بدانند كه توطئهها در كار است كه نگذارند شما جوانها به رشد انسانى خودتان برسيد و اين كشور، كشور آزاد مستقل باشد. آنهائى كه از اين مملكت، از اين كشور استفاده مىبردند و همه منافع شما را مىبردند و مىخوردند و خرج عياشىها مىكردند، باز مشغول توطئه هستند كه نگذارند اين كشور حال آرامش پيدا كند و وقتى كه آرامش پيدا نكند، نمىشود كه اصلاحش كرد و اگر اصلاح نشود ممكن است كه باز به حالهاى سابق برگردد. از اين جهت بايد با بيدارى، همه جوانهاى محترم و عزيز با بيدارى توجه داشته باشند كه اينهائى كه در بين جمعيتها مىآيند و مىخواهند با اظهار اسلاميت، با اظهار اينكه ما براى كشور دلسوز هستيم، مانع بشوند از اينكه مردم كار بكنند، كشاورزها كار بكنند، كارخانهها كار بكنند، اينها دوستان شما نيستند، اينها همانهائى هستند كه مىخواهند نگذارند مملكت شما، كشور شما مستقل بشود.
خصوصاً در شمال كه شما هستيد اين ريشههاى فاسد زياد است. بايد با كمال توجه و با كمال دلسوزى براى كشور خودتان از اينطور ريشههائى كه مىآيند و نفاق افكنى مىكنند يا مانع از كار مىشوند يا سر و صدا درست مىكنند جلوگيرى كنيد. خود جوانهاى آنجا جلوگيرى كنند، نگذارند. البته من نمىگويم درگيرى و چه، اعراض كنيد از ايشان. آنهائى كه مىآيند حرفهائى مىزنند كه از اين حرفها تفرقه پيدا مىشود، از آنها پشت كنيد و اعراض كنيد تا بروند سراغ كارشان. الان آنهائى كه منافعشان از بين رفته يا به خطر افتاده است، آنها به اين زودى دست بردار نيستند از اين كشور. آنها در صدد نقشهها هستند كه نگذارند يك حكومت مستقلى پيدا بشود، از اول هم در فكر اين معنا بودند
صحيفه نور ج 11 صفحه 142
منتها هى قدم به قدم شكست خوردند الحمدلله و از اين به بعد هم من اميدوارم كه با حفظ وحدت خودتان و حفظ ايمان خودتان و توجه به خدا اين راه را تا آخر برسانيد.
امروز كشور محتاج تلاش همه اقشار مردم است
و انشاءالله اين جهت هم كه بايد كار بكنند، همه اقشار ملت امروز بايد يك كارى انجام بدهند. بيكارى، كم كارى، به خلاف مسير ملت است. امروز اين كشور ما احتياج به كار دارد، احتياج دارد كه همه قشرها در هر جا كه هستند، مثلاً عمده كشاورزى را تقويت كنند كه ما محتاج به دشمنهامان نباشيم در خوراكمان.
آقا خيلى براى مملكت اسلامى عيب است كه در ارزاقش محتاج بشود به خارج كه تهديدشان كنند كه ما نمىدهيم به شما ديگر. در صورتى كه ايران زمين دارد الى ماشاءالله و آب هم دارد، بركات آسمانى هم هست، چرا بايد محتاج به خارج باشيم؟ بايد همت كنند، بايد بناى بر اين بگذارند كه مستقل باشند در اقتصاد. وقتى يك ملتى بناى بر يك چيز گذاشت كه همه آنها عازم شدند كه ما ديگر بعد از اين از ديگران چيزى نخريم، خودشان ايجاد مىكنند، خودشان ارزاق خودشان را ايجاد مىكنند. همهتان موفق و مويد باشيد و اين قدرت ايمانى و قوه اجتماعى باقى باشد و همه با سلامت و سعادت باشيد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 143
تاريخ: 8/10/58
بيانات امام خمينى در ديدار با گروهى از اهالى ميانه، كرج و محلات
با اراده مصمم، راهى كه سعادت ملت را در بردارد طى كنيد
بسم الله الرحمن الرحيم
من در اين هواى سرد كه آقايان از راههاى دور تشريف آوردند، از كرج آمدند، از جاهاى ديگر آمدند، معذرت مىخواهم كه حالم مساعد نيست كه خيلى مزاحمت كنم، و علاوه آقايان در يك محل نمناك و سرد نشستهاند و سزاوار نيست كه آقايان را معطل كنم. من همين قدر اعلام مىكنم كه دعاگوى شما هستم و خدمتگزار و اميدوارم كه اين دعاگوئى و خدمتگزارى تا آنوقتى كه هستم مستدام باشد.
و شما دوستان، آقايان، رفقا، برادرها، در اين راهى كه راه سعادت شماست و راه سعادت ملت شماست، با توفيق و تاييد و با اراده مصمم اين راه را طى كنيد و همانطور كه تاكنون اين راه شريف و راه الهى را طى كرديد از اين به بعد هم موفق و مويد باشيد كه انشاءالله همه با هم مجتمعاً اين راه را برويم و دشمنهائى كه مىخواهند مانع بشوند از اينكه اسلام و جمهورى اسلامى در ايران تحقق پيدا بكند عقب بزنيم و انشاءالله شما موفق خواهيد شد، براى اينكه شما براى خدا مشغول زحمت هستيد و آنچه براى خداست عاقبتش پيروزى است و خير است.
و من اميدوارم آنهائى كه در راه اسلام و در راه هدفهاى مسلمين يك موانعى ايجاد مىكنند، اينها بيدار بشوند، اينها توجه بكنند كه اين اعمال مخالف با مصالح كشور است، اين اعمال مخالف با مصالح ملت است. امروز ملت ما احتياج به وحدت كلمه دارد، احتياج به اين دارد كه همه قشرها با هم به پيش بروند. اين اشخاصى كه توطئه مىكنند و مىخواهند نفاق افكنى بكنند بين قشرهاى ملت، آنها را بزرگترها، عاقلترها، به آنها نصيحت كنند و بفهمانند كه همه اين كارها بر خلاف مصالح كشور شماست، بر خلاف مصالح اسلام و مسلمين است. و من اميدوارم كه همه بيدار بشوند و همه توجه كنند كه ما امروز كه گرفتار يك مصيبتهائى هستيم، امروز كه در مقابل ما يك قدرتهاى بزرگ است، توطئههاست، با هم بايد متحد بشويم و اگر متحد با هم بشويم آسيب پذير نيستيم. از خداى تبارك و تعالى وحدت كلمه همه ملت و سلامت شما آقايان كه از راههاى دور تشريف آورديد و علماى ميانه ايدهم الله تشريف آوردند و آقايان هم كه از كرج و از ساير جاها آمدند، توفيق همه را از خداى تبارك و تعالى خواستارم.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 144
تاريخ: 9/10/58
پيام امام خمينى به مناسبت هفته مصدومين و معلومين
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر عزيزان ما كه در راه عزت اسلام و عظمت كشور اسلامى بپا خاستيد و در راه دفاع از ميهن، معلول و مجروح شديد و براى خودتان مايه افتخار و براى ملت بزرگتان، هم مايه تاسف و تاثر و هم سربلندى شديد. درود بر شما معلولان و مصدومان كه اعضا و سلامت خود را در راه اعتلاء قرآن كريم از دست داديد. ملت شريف و اسلام بزرگ هيچ گاه شما عزيران را از ياد نمىبرد. ننگ بر رژيم خائن پهلوى و جنايتكاران بينالمللى كه با دست جنايتكار خود، ملت ما را به سوگ عزيزان خود نشاندند و براى خود نفرين ابدى بجاى گذاشتند. ايكاش! اعضاء سازمان ملل و شوراى امنيت حاضر بودند و شما معلولين عزيز را ديدند و آثار جرم دولت آمريكا و دست نشاندگان آن را مىديدند سپس حكم صادر مىكردند. كاش! كاخ نشينان، حال دردمندان ما را مشاهده مىكردند تا به جنايات دولت جبار آمريكا دامن نزنند و براى سازمانهاى بينالمللى و شوراى امنيت ننگ و نفرين به بار نياورند. درود بر خواهران و برادران مصدوم و معلول كه شجاعانه در راه حق و پيروزى قيام و فداكارى كردند و ملت را در جهان سرافراز كردند. اينجانب تقدير و تشكر و دعاى خالصانهام را به شما عزيزان اهدا مىكنم و از خداوند متعال سلامت و سعادت و بهبودى شما فرزندان اسلام را خواهانم.
روح الله الموسوى الخمين
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 151
تاريخ: 9/10/58
بيانات امام خمينى در ديدار با خانوادههاى شهداى سردشت و اعضاى انجمن اسلامى دانشجويان دانشكده تكنيكوم
با وحدت كلمه و اتكال به خدا سرنوشت كشور خودتان را تعيين كنيد
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام بر شما جوانانى كه در اين موقع حساس براى اين مطلب مهم آمديد و مىخواهيد راه را بدانيد. مراحلى كه طى شد، بحمدالله خوب طى شد. گرفتارىهاى زيادى براى شما جوانها، براى ملت ما پيش آمد لكن بحمدالله تاكنون با پيروزى جلو رفتيم و اميد است كه با اتكاء به خداى تبارك و تعالى و با وحدت كلمه مراحل بعد را هم كه بسيار حساس است با پيروزى جلو برويد. شياطين در صددند كه نگذارند شما راه خودتان را ادامه بدهيد، از اول هم نمىگذاشتند، بناى اين را داشتند كه جلو پاى شما مانعى ايجاد كنند، با طرق مختلفه و با توطئههاى زياد و حساب شده، الان هم دست برنداشتهاند و در اين مراحل بعد هم دست بر نمىدارند و شما جوانها و همه قشرهاى ملت بايد با بيدارى به پيش برويد. وقتى بناست كه سرنوشت يك ملتى به دست خودش باشد كه بحمدالله به اينجا رسيديد و امروز كسى به شما تحميل نمىكند چيزى را و شما آزاديد در اينكه سرنوشت خودتان را تعيين كنيد، در اين مرحله هم من اميدوارم كه با روشن بينى، با تفكر، با مال انديشى اين مراحل را طى كنيد.
اعتقاد به ولايت فقيه از خصوصيات لازمه براى مقام رياست جمهورى
و من اميدوارم كه اشخاصى كه كانديدا شدند براى رياست جمهورى شما توجه كنيد و كسى كه از همه متعهدتر باشد، نه غربى باشد، نه غربزده باشد، نه شرق زده باشد، مسلمان باشد، پيرو احكام اسلام باشد، ملى باشد، دلسوز به ملت باشد، خدمتگزار به ملت باشد، سوابقش خوب باشد، در رژيم سابق هيچ گاه وارد نشده باشد و با اجانب پيوند نداشته باشد، از خودتان باشد و براى خودتان. اختيار دست شماست، من بنا ندارم به اينكه كسى را تعيين كنم، ما همين اوصاف رئيس جمهور و اوصاف وكلائى كه بعد مىخواهيد انشاءالله تعيين كنيد بايد بگويم و شما خودتان انتخاب كنيد و از تفرقه و تفرق پرهيز كنيد. اشخاص را هم ملاحظه سوابقشان را بكنيد كه قبل از انقلاب چه بودهاند، در حال انقلاب چه بودهاند و بعد از پيروزى نسبى چه كردند و چه بودند و بعد از اينكه همه اوصافش را به دست آورديد و او را شخصى دانستيد كه لياقت دارد براى يك همچو مسندى و مىتواند اين مملكت را به طورى كه خدا مىخواهد اداره كند تا آن حدودى كه در اختيار اوست و شخصى است كه تعهد به
صحيفه نور ج 11 صفحه 152
اسلام دارد، اعتقاد به قوانين اسلام دارد و در مقابل قانون اساسى خاضع است و اصل صدو دهم ظاهراً كه راجع به ولايت فقيه است، معتقد است و وفادار است نسبت به او، يك همچو شخصى را شماها خودتان انتخاب كنيد و گروههاى مردم را هم وادار كنيد كه يك همچو شخصى را انتخاب كنند و از تفرقه بپرهيزيد.
با تمام قوا جديت كنيد شخص لايق انتخاب شود
ممكن است كه اگر شماها يا سستى كنيد براى يك همچو امر مهمى و طورى باشد كه به نظر بيايد كه بىتفاوتيد (اگر شد؛ كه برويد رأى بدهيد، اگر نشد نرويد) و يا گروههاى شما با هم افتراق بكنند، ممكن است اشخاصى كه لايق اين مقام نباشند به اين مقام برسند. اين امرى است كه بسته به نظر خودتان و بايد با تمام قوا جديت كنيد كه سرنوشت اسلام و مسلمين را به دست كسى كه لايق براى اين مقام نباشد، ندهيد. و من اميدوارم كه با اتكاء به خدا اين مطلوب هم حاصل بشود و از خداى تبارك و تعالى سلامت و توفيق و رفاه ملت را خواستارم. و از قرارى كه تذكر دادند خانوادههاى شهداى سردشت در اينجا هستند. من به آنها تسليت عرض مىكنم، من در غم ملت شريك هستم. خداوند شهداى شما را رحمت كند و شما را بركت و خيز و صبر عنايت كند و ملت ما را و اسلام را عظمت.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 145
تاريخ: 9/10/58
بيانات امام خمينى در ديدار با پرسنل نيروى هوائى پايگاه حر و پرسنل هواپيمائى ژاندارمرى جمهورى اسلامى
لزوم اجتناب از تفرقه و جدائى براى تداوم و پيروزى نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
من از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت ملت شريف ايران و قواى انتظامى، نيروهائى كه براى خدمت به اسلام آماده هستند، طلب مىكنم و اميدوارم كه ما همه، همه ما پاسدار اسلام باشيم. شما برادرها بدانيد آن را كه در پناه اسلام، در پناه قرآن كريم اگر چنانچه ما باشيم، در زير پرچم توحيد به همه قواى شيطانى پيروزى خواهيم پيدا كرد، لكن مهم اين است كه ما چطور در زير پرچم اسلام باشيم، چكار بكنيم تا زير پرچم اسلام باشيم يعنى اسلام ما را معلوم كند در يك همچو موقعى كه اسلام گرفتارى دارد. آنهائى كه از اينجا منافع را مىبردند، ذخاير شما را مىبردند، آنها طمع نبريدند از اينجا و باز در صددند كه اعاده كنند جرائم خودشان را. ما چه بكنيم كه اسلام ما را قبول بكند و ما خدمتگزار اسلام باشيم. آيا قواى انتظاميه ما، چه ژاندارمرى، چه ارتش، چه ساير قوا، پاسدارهاى اسلامى و چه شهربانى كه به منزله ستون فقرات يك ملت است، در اين موقع گرفتارى بايد چه بكنند كه در مقابل اين قدرتهاى بزرگ شيطانى بتوانند مقاومت كنند. و ملت ما چه بكند كه در مقابل اين سيل توطئههاى خارجى داخلى بتواند آسيب ناپذير باشد. هر جمعيتى هر چه زياد باشند، هر مقدار جمعيتشان زياد باشد، اگر چنانچه واحد، واحد باشند، دسته، دسته باشند، اينها آسيبپذير هستند، از باطن خودشان هم آسيب مىبينند. اگر در يك مملكتى سى و پنج ميليونى كه ما در آن زندگى مىكنيم يك جمعيتهائى باشند متفرق، احزاب مختلفه، جمعيتهاى مختلفه باشند و انسجام با هم نداشته باشند كه يك نيروى واحد بشوند، آسيب پذيرند. شما فرض كنيد اگر يك نيروى نظامى باشد، چه ارتش، چه ژاندارمرى، چه شهربانى، چه پاسدارها و فرض كنيد كه اين نيرو قدرت نظامىاش زياد است، عدد آن هم زياد است، پنج ميليون فرض كنيد نظامى داريم اگر پنج ميليون نظامى انسجام نداشته باشند يا گروه گروه بشوند و فرد، فرد، صد ميليون، يكى از او كارى نمىآيد، مثل اين قطرات منفصله از هم است كه فرض كنيد از باران باشد، صدها ميليون قطره از آن كارى آيد، آنوقت از آن كار مىآيد كه اين قطرات با هم منسجم بشوند و يك رودخانه راه بيندازند. وقتى آنها با هم منسجم شدند و به يك وجهه هجوم بردند. اين شهرها را خراب مىتواتند بكنند، ديوارها را از بن بكنند، اما مادامى كه يكى يكى هستند كار از آنها نمىآيد. افراد انسان هم همانطور است مثل قطرات باران مىماند كه اگر مادامى كه يكى يكى
صحيفه نور ج 11 صفحه 146
هستند، هر كه براى خودش يك فكرى مىكند، هر كسى براى خودش يك راهى دارد، هر چه زياد باشند، فساد آن زيادتر مىشود عوض اينكه وقتى عدد زياد باشد كار را انجام بدهد، وقتى اينطور شد، كارها معطل مىماند. حالا اگر بنا شد اين قطرهها به هم اتصال پيدا بكند، اگر بنا شد كه يك قطراتى با هم متصل شدند لكن يك قطرات ديگرى هم عليحده متصل شدند، يك قطرات ديگر هم عليحده متصل شدند و اينها هر كدام يك راهى گرفتند، باز هم كارى از آنها نمىآيد و اگر اينها مثلاً فرض كنيد كه قواى نظامى، انتظامى اگر چنانچه يك ميليون جمعيت باشد لكن دستجات مختلفى كه هر كدام براى ديگرى كارشكنى كند، اين از باطن مىپوسد به جاى اينكه با روشهاى مختلف يك قوهاى باشد كه در مقابل دشمن بايستند قواى مختلفهاى است كه خودشان به هم ريزند. اگر در باطن يك ارتشى، پوسيدگى پيدا بشود خودش وا مىرود ديگر محتاج به اين نيست كه يك قدرتى بيايد او را بخواهد از بين ببرد، اين خودش از بين مىرود، خودش از باطن مثل يك خربزه كرم زده، از باطن فاسد مىشود، ملت هم همين طور است.
اگر چنانچه 35 ميليون جمعيت، 35 ميليون يك نفرى باشد، يا 35 ميليون جمعيت 35 دسته باشند هر كدام فرض كنيد يك ميليون، اين 35 دستهاى كه هر كدام يك ميليون مىشوند وقتى در داخل يك مملكتى با آراء مختلف، با نظرهاى مختلف، اينها آسيب مىبينند، محتاج نيست كه از خارج به ما حمله كنند خودمان در داخل خودمان را مىخوريم، تمام مىكنيم.
ايجاد بىنظمى توطئهاى است از جانب دشمنان براى از بين بردن وحدت و انسجام
الان آنهائى كه ديدند كه 35 ميليون با هم منسجم شده بودند اين قدرت بزرگ را از بين بردند و قدرتهاى خارجى كه قدرت عالم بود نتوانست آن آدم را نگه دارد، ملت پيش برد، آنها هم مطالعه دارند ببينند كه اين خيلى هم مطالعه نمىخواهد، مطلب واضحى است كه 35 ميليون جمعيت با هم باشد وقتى 35 ميليون جمعيت يك ملت با هم شدند، اين آسيب نمىبيند، وقتى هم هجوم كند اينها پيش مىبرند، ديدند كه اين انسجام ما را پيش برد، به ما كمك كرد، پيش برد و پيروز كرد اين انسجام را مىخواهند به هم بزنند. در همه جا اينها اشخاصى دارند كه دنبال همين معنا هستند، همه جا، در دانشگاه دارند، بازار هم دارند، خيابانها هم دارند، از آنجاها بيشتر در ارتش دارند، در ژاندارمرى، در شهربانى، در پاسداران، اينها همه جا آدم دارند و همه هم مقصدشان اين است كه ما را از باطن بپوسانند. مقصد اين است كه بگذارند خودشان خودشان را بخورند، محتاج نيست به اينكه يك حملهاى از خارج بشود، زحمتى به خودشان بدهند كه از خارج بشود كه بگذارند خودشان خودشان را بخورند. هر جا يك بساطى درست كردند كه انسجام را از دست بگيرند، جائى كه بايد نظم برقرار باشد تا منسجم بشود، تا نظم نباشد انسجام نيست، مىروند نظمش را از بين ببرند، وسوسه بكنند، اين جوانها عقدههائى از سابق دارند، اين عقدههايى كه از سابق، اينها در آن عقدهها انگشت مىگذارند و وسوسه مىكنند، اين عقدهها را دم به آن مىدهند، اين عقدهها را باد به آن مىزنند و از آن راه نظم را به
صحيفه نور ج 11 صفحه 147
هم مىزنند. نظم به هم خورد، انسجام به هم مىخورد، يك دسته مىآيند ارتش، اين كار را مىكنند و اميدوارند كه نظم را به هم بزنند. نظم به هم زدن چيست؟ اين است كه از پائين، از بالا اطاعت نكنند، اطاعت اين طبقه پائين و سرباز از درجهدار، درجهدار از افسر، افسر از بالاتر اطاعت نكند، اطاعت كه نكردند نظم از بين مىرود، وقتى بنا باشد كه از پايين از بالا اطاعت نكند، معنايش اين است كه نظمى در كار نيست. نظم كه از بين رفت، انسجام وقتى كه نشود، خودش پوسيده مىشود. ديگر احتياج نداريم كه از خارج يكى بيايد، پوسيده، خودش پوسيده است. يك صدا يك جائى در بيايد، خود اين مىپوسد، تمام مىشود. در ژاندارمرى هم همين بساط را درست مىكنند، در شهربانى هم همين بساط را درست مىكنند، تو پاسدارها هم همين بساط را درست مىكنند، يكوقت چشم باز مىكنيد مىبينيد كه قواى انتظامى از حالى كه بايد همه هماهنگ باشند و منسجم باشند از آن حال بيرون رفته است، خود ارتش خودش دارد خودش را مىخورد، ژاندارمرى همين طور و ساير قوا هم همين طور. اينها يك نقشه است، اما اينها شما بينيد كه يك وقتى اين حرفها اصلاً نبود كه يك فرض كنيد يك درجهدارى از يك افسر اطاعت نكند يا سرباز از بالا دستها، آن وقت اين حرفها نبود، حالا پيدا شده، حالائى كه شما زديد آن قواى چپاولگر را و از مملكتتان بيرون كرديد و مىخواهيد يك مملكتى باشد كه مال خودتان، نظمش را خودتان بدهيد، منافع آنها هم مال خود ملت باشد، حالا افتادند توى همه اين دستگاهها و دارند خودشان را توى خودشان منحل مىكنند. اگر يك قواى انتظامى كه هر دستهاى يك مطلبى بخواهند بگويند، هر دستهاى يك مطلبى مقابل مطلب ديگر، مخالف دسته ديگر، اين ديگر محتاج به اين نيست كه يك تفنگى طرف آنها بكشد، اين خودش خودش را مىخورد. آنها نشستند سيگارشان را مىكشند و شما تو سر هم مىزنيد تا خودتان را از بين ببريد. وقتى بنا شد كه پائين از بالا اطاعت نكند معناى آن اين است كه نظمى تو كار نيست. وقتى بنا شد كه متفرقات باشيد هر كسى رائى براى خود آنها داشته باشد - اين - معناى آن اين است كه نظم تو كار نيست، انسجام تو كار نيست، انسجام تو كار نباشد تمام مىشود، خودش تمام مىشود، اين سرايت مىكند به خارج و در بين ملت هم همين مسائل هست. احزاب مختلفه بعد از اين انقلاب از قرارى كه مىگويند حدود دويست گروه پيدا شده، دويست گروه به اين معنا - اين - است كه يك جمعيتى كه بايد منسجم باشند دويست گروه شدند كه از هم جدا بكنند مردم را هم در تهران اگر بنا باشد دويست تا حزب و گروه و امثال اينها باشد و هى اظهار وجود، هر روز تو روزنامه فلان گروه هم اظهار وجود كرد، اين به اين معنا اين است كه سى و پنج ميليون جمعيت مىخواهد از هم منفصل باشد، يعنى آن انسجامى كه باعث پيروزى شما شد، آن كارشناسهايى كه ملتها را شناختند و راه ملتها را مطالعه كردند، راه شكست آنها را مطالعه كردند و طرح دادند براى آن، بهتر از اين چه بكنند، بدون اينكه محتاج باشد كه يك قدرت و يك قوائى بيايد، خودشان را به جان هم مىاندازند. احزاب را دستشان قلم بدهند - چيز بكند - تهمت به او بزند، اين تهمت به او بزند او را تضعيف كند. من گمان مىكنم كه از اول كه احزاب پيدا شده در امثال ايران، اين يك طرحى بوده است از خارج، آنها احزاب
صحيفه نور ج 11 صفحه 148
دارند، آن مملكتهاى ديگر است لكن احزابى كه آنها دارند فرم آنها يك جور ديگر است اينطور نيست كه يك كارى بكنند كه براى كشورشان مضر باشد، لكن وقتى صادر شد به اين مملكتها براى اينكه توجه به عمق مسائل ندارند، احزابى درست مىشود كه به حال كشورشان مضر است. اينها يك چيزى درست مىكنند كه اينها خيال مىكنند بايد ما احزاب داشته باشيم. عمق اين مطلب كه احزاب آنجا، ضعف آنها چه جور است و احزاب اينجا بايد چه جور باشد، اين را درست ادراك نكردند، احزاب درست كردند لكن هر حزبى براى ديگرى كارشكنى مىكند، آن حزب هم براى او. يك مملكتى كه محتاج به اين بود كه همه احزاب آن مجتمع باشند براى پيشرفت مملكت، همه احزاب درست شد و همه با هم مخالف هستند، معالاسف از اين ممالك ما كه تعليماتش تعليمات الهى باشد، بايد ببينند چه گفتند تا اطاعت بكنيم.
حفظ نظام از واجبات شرعيه و عقليه است
خلاف تعليمات اسلامى مجتمعات مختلف درست مىكنند. قرآن مىفرمايد كه: المومنون انما المومنون اخوه و غير از برادرى پيش مؤمنين پيش مؤمنين چيزى نيست، منحصر برادرند نه غير برادر، هيچى نيستند الا برادرى. اين هيچ نيست الا برادرى، براى اين است كه اگر ما هيچ جهتى را ملاحظه نكنيم الا برادرى خودمان را، انسجام پيدا مىكنيم. همه مؤمنين را، همم مؤمنين را قرآن مىخواهد كه با هم برادر باشند و غير از اين هم نباشند در بين، اگر همه مؤمنين در قطرهاى اسلامى، در تمام كشورهاى اسلامى همين يك دستور خدا را كه خدا عقد اخوت بينشان انداخته است همين يك دستور را عمل بكنند، قابل آسيب ديگر نيست. اگر يك ميليارد جمعيت مسلمان، يك ميليارد جمعيت مسلمان كه معالاسف يك ميليارد جمعيتى هستند كه تحت سلطه غير هستند، يك ميليارد جمعيت تحت سلطه دويست و پنجاه ميليون، اگر اين يك ميليارد جمعيت به اين يك حكم خدا سر نهاده باشند، اطاعت كرده بودند همين يك حكم را كه انما المومنون اخوه برادرند اينها، اگر اين برادرى در همه جا بود، اگر اين برادرى در تمام قشرهاى ملتها بود، اين گرفتارىها براى ما پيدا نمىشد، برادرى اين نيست كه من يك كارى بكنم بر خلاف دستور، بر خلاف نظام، شما هم يك كارى، اين خلاف برادرى است.
حضرت امير هم برادر بود با همه، مسلمان بود، مومن بود، برادر بود، راس مؤمنين بود و برادر بود. عقيل هم برادر حضرت امير بود، عقيل حق داشت بگويد كه من و تو برادريم، من از تو اطاعت نمىكنم، اين خلاف برادرى بود براى اينكه برادرند در اينكه آن معنايى كه اسلام مىخواهد با هم پيش ببرند، اين برادرى است، برادرى را براى اين درست كردند كه منسجم بشوند به هم و با هم يك ندا پيش ببرند. اگر در يك نظامى فرض كنيد در ژاندارمرى يك دسته بايستند بگويند كه ما به تو اطاعت نداريم، ما از تو اطاعت نمىكنيم، اين اينطور نيست كه بتواند يك همچو نظامى براى آن مقصدى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است شماها برادر هستيد، بتوانيد برادرى كنيد. برادرى در اين مقصد اين است كه پشت به پشت هم بدهند و همه پشتيبان هم باشند براى پيشبرد مقصد. پشتيبان هم بودن اين
صحيفه نور ج 11 صفحه 149
است كه اين نظم را ملاحظه بكنند، اين درجاتى كه ارتش دارد و روى آن نظم پيدا كرده، درجاتى كه ژاندارمرى دارد و روى آن نظامى است و هكذا سايرين و هكذا همه مردم، بايد اينها برادر باشند، يعنى محبت برادرى به هم داشته باشند و همه پشتيبان هم باشند براى آن مقصد، براى اينكه پيش ببرند، براى اينكه نجات بدهند ملت خودشان را. اين برادرى اقتضا مىكند كه چون روى اين مقصد است كه بايد پيش ببرند، اقتضا مىكند كه اين برادر كوچك از آن برادر اطاعت كند در اين مقصد، آن برادر بزرگ هم به اين برادر كوچك محبت كند براى اين مقصد، آن رئيس بايد برادر اينها باشد در پيشبرد مقصد و فرمان بدهد، فرمانى كه برادر بزرگ به برادر كوچك مىدهد كه همه آن رحمت است.
اين پائين دست، رده پائين به حسب نظام، اطاعت بايد بكند از او و الا برادرى نكرده است، همه مقصد راه خداست، همه مقصد واحد جامعه اگر بنا بشود اينطور باشد جامعه توحيدى مىشود يعنى توحيد در مقصد. اگر ما يك جامعه توحيدى پيدا بكنيم يعنى اينطور باشد كه هر كدام در محل خود، كار خودشان را انجام بدهند براى آن مقصد، شمائى كه در ژاندارمرى هستيد كار ژاندارمرى را به همان نظم كه در آن جا مقرر است انجام بدهيد براى مقصد واحد و آن حفظ كشورتان، آنها هم در ارتش هستيد، آنها هم نظم خودشان حفظ بكنند براى همان مقصد، ماها هم كه طلبه هستيم نظم خودمان را حفظ كنيم براى آن مقصد، آنها هم كه ادارى هستند، آنها هم كه در راس كار هستند، آنها هم در پائين هستند و بالا همه حفظ بكنند همه جهات را براى يك مقصد، همه مقصدشان اين باشد، انسجام پيدا بكنند يعنى روى مقصد و الا. انسجام كه معناى آن اين نيست كه ما دوتا به هم بچسبيم، معناى آن اين است كه ما همه با هم يك مقصد داريم و روى آن مقصد راه برويم. اگر اينطور شد، جامعه توحيدى است و اگر بنا شد كه نظم را از دست بدهيم، جامعه از توحيديت بيرون مىرود. اگر شما از بالا اطاعت نكنيد بالا به شما تعدى بكند، من از بالاترم اطاعت نكنم بالاتر به من تعدى بكند، اين انسجام از بين مىرود، اين جامعه توحيدى از بين مىرود و جامعه توحيدى اين است كه همه كار خودشان را انجام بدهند روى نظام و همه هم مقصدشان يكى باشد، اين جامعه توحيدى است. اينهائى كه مىآيند در داخل ارتش، در داخل ژاندارمرى، در داخل پاسبانها، در داخل شهربانى، توى جمعيتها، توى دانشگاهها، همه جا اين شياطين هستند، همه جا اينهائى كه مىآيند با اسم اينكه جامعه توحيدى، مىخواهند توحيد را از بين ببرند. اينها هم نقشه دارند براى اينكه همه را بپوسانند، اين جامعه را بپوسانند، مقصد دارند اينها. ما بايد آگاه باشيم از اين معنا، جوانهاى ما را بايد آگاه بكنند، شماها بايد آگاه باشيد، جوانها را آگاه بكنيد كه مقصد اين است.
آقايانى كه روابط دارند، با شما هستند، آنجا بايد آشنا بكنند جوانها را به اينكه جامعه توحيدى معناى آن اين نيست كه هرج و مرج باشد، جامعه توحيدى معناى آن اين است كه همچو با هم پيوست باشند كه آسيب ديگر نبينند كه يكى بشوند كانه يك موجود، نه اين است كه جامعه توحيدى معناى آن اين است كه بالا و پائين تو كار نباشد، مگر امكان دارد يك همچو چيزى، مگر انسجام حاصل بشود. كه اگر چنانچه پائين و بالائى نباشد و همه خودسر باشند، پائين و بالا نبودن معناى خودسرى است،
صحيفه نور ج 11 صفحه 150
نظم نبون معناى خودسرى است، خودسرى منافى با جامعه توحيدى است، اطاعت نكردن مخالف با جامعه توحيدى است. آنهائى كه به خورد جوانها مىدهند، جوانهاى ما مىدهند كه جامعه توحيدى مىخواهيم پس نه افسرى و نه درجهدارى و نه چيزى، همه ما سرباز باشيم، كى از كى اطاعت كند. چه وقت مىتوانيد وحدت پيدا كنيد، هر كدام اينها مثل او، انسجام از كجا پيدا بشود. وقتى نظم نباشد، وقتى هر كسى براى خودش عليحده باشد و سرخود باشد، انسجام پيدا نمىشود. شما صد ميليون قاطر چموش را مىتوانيد وادار كنيد به يك كار، صد ميليون كارى يك كار انجام مىتوانند بدهند، همه تو سر هم مىزنند صد ميليون جمعيت اگر چنانچه نظم در كارشان نباشد. حضرت امير در دستورى كه مىدهد مىگويند كه امورتان را نظم بدهيد. نظم همين، نظام همين است. همه جامعه بايد نظم داشته باشند، انحصار به ژاندارمرى و انحصار به ارتش و اينها نيست، همه جامعه نظم لازم دارد، اگر نظم از كار بداشته بشود جامعه از بين مىرود. حفظ نظام، يكى از واجبات شرعيه و عقليه است كه نظام بايد محفوظ باشد. آنهائى كه مىگويند نظام به اين معنا نمىخواهيم و همهمان يك جور، همهمان بدون اينكه يك ضابطهاى در كار باشد عمل بكنيم، خلاف قرآن دارند عمل مىكنند، خلاف اسلام دارند عمل مىكنند، خلاف مصالح مملكت دارند عمل مىكنند. آنها در خارج نشستهاند و مىخندند به ما كه اينها را ما بازى داديم، خودشان را به جان هم انداختيم. آنها در خارج نشستهاند و به ما مىخندند كه ما احزاب را وادار كرديم كه به جان هم بيفتند. هر كس براى ديگرى حرف مىزند. شما روزنامهها را كه مىخوانيد مىبينيد كه در روزنامه زياد اين به چشمتان مىخورد كه اين به او بدگويد، اين به او بد مىگويد. حالا كه قلم آزاد شد بايد اينطور باشد كه هر كس به ديگرى هر چه دلش بخواهد بگويد و هر كس به ديگرى كارى بكند كه اين مملكت از نظم بيرون برود، از نظام بيرون برود، اين معناى آزادى است؟ آن آزادى كه در ممالك كه ما را مىخواهند بخورند هست، اينطورى است؟ اگر اينطور بود، انسجام را پيدا نمىكردند، اين ترقيات را پيدا نمىكردند. آنها با اسم آزادى كه در اين مغز اين جوانها مىاندازند، با اسم آزادى مىخواهند شما را تحت حمايت خودشان قرار بدهند و آزادى را از شما سلب بكنند، آنها دارند مىفهمند چه مىكنند به اسم اينكه انقلاب كرديد آزاديد ديگر، آزادند ديگر، تو به او بد بگو، او به او بد بگويد، او قلم بردارد و به ضد تو بگويد، تو قلم بردار به ضد او بگو، آنها مىدانند دارند چه مىكنند، مىخواهند آزادى شما را با آزادى سلب كنند، آزادى ناسالم در شما ايجاد كنند و آزادى حقيقى را از شما بگيرند و يك روزى همه ما باز گرفتار يك همچو مسائلى بشويم يا بدتر از آن. بايد دانشمندها، روحانيين، خطبا، سران لشگر، سران ژاندارمرى مردم را آگاه كنند، جوانها را آگاه كنند كه دارند گول مىخورند، داريد به يك راهى مىرويد كه راه دشمنتان است گولتان زدند و من اميدوارم كه خداوند ماها را بيدار كند و به وظائف اسلامى خودمان آشنامان كند و انشاءالله من به شما مژده پيروزى مىدهم براى اينكه ما براى خدا مىخواهيم كار بكنيم انشاءالله و كسى كه براى خدا كار مىكند شكست در آن نيست ولو كشته بشويم شكست نداريم. حضرت سيدالشهدا هم كشته شد لكن شكست خورد؟ الان بيرق او بلند است و يزيدى تو كار نيست.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 11 صفحه 153
تاريخ: 10/10/58
بيانات امام خمينى در جمع روحانيون اروميه
شكست نهضت، شكست مكتب است
بسم الله الرحمن الرحيم
ما تاريخ اسلام پيشمان است و مىبينيم كه پيغمبر اكرم در بعضى از جنگها شكست خورد، در مكه هم كه بوده است دائماً در انزوا بود، بدون اينكه بتواند يك كارى انجام بدهد. گاهى حبس بوده است توى آن غار، خوب حبس بود آنجا، مدينه هم كه تشريف آوردند، البته نهضت را پيش بردند، لكن در بعضى از جنگها شكست خورد.
حضرت امير سلامالله عليه هم در جنگ با معاويه شكست خورد، يعنى شكستى از لشكر خودش، از آن اشخاص نادان مقدس مآب شكست خورد. حضرت سيدالشهدا هم شكست خورد اما پيروزى نهائى را داشتند، مكتبشان شكست نخورد با كشته دادن، دشمنشان را عقب زدند، بساط معاويه را كه مىخواست اسلام را به صورت يك امپراطورى درآورد، برگرداند به زمان جاهليت و آن اوضاع جاهليت، شكستش دادند. يزيد و اتباع يزيد دفن شدند تا ابد، و لعن مردم بر آنهاست تا ابد، لعن خدا هم بر آنهاست و آنها خودشان محفوظ بودند.
ما هم اگر چنانچه اينطور شكست بخوريم، افتخارى است بر ايمان و اشكالى هم برايمان نيست كه همانطورى كه مجاهدين صدر اسلام شكست مىخوردند، ما هم شكست بخوريم، اين نهضتمان پيش مىرود و آبروى اسلام محفوظ مىماند، تا آخر هم محفوظ مىماند و اما اگر حالا كه مدعى اين هستيم كه انقلاب اسلامى است و جمهورى اسلامى است و امثال ذلك و ما در اين جمهورى اسلامى شكست بخوريم به عنوان، يعنى شكست مكتب، يعنى گفته شود كه رژيم طاغوتى عوض شده يك رژيم طاغوتى ديگر آمده است كه دشمنهاى ما هم همچو نيست كه اكتفا كنند به اينكه مثلاً فلان كميته خلاف كرده، فلان دادگاه خلاف كرده، اين را مىآورند. روى اينكه آخوندها اينجوريند، به اين هم اكتفا نمىكنند كه روحانيين اينجوريند، اينها با اسلام مخالفند، مىگويند اسلام هم همان بود، اسلام هم همان مثل رژيمهاى ديگر است، اينطور نيست كه اگر من شكست بخورم، شما شكست بخوريد، بيايند بگويند زيد شكست خورده، يا اگر من خلاف بكنم، بيايند، بگويند خلاف كرده، اينجور نيست. از فرد به نوع و از نوع به اصل مقصد مىكشانند دشمن اصل اسلامند و قلمها هم براى اصل اسلام به كار مىرود.
صحيفه نور ج 11 صفحه 154
بازى با اساس اسلام گناهى است نابخشودنى
و ما را مىخواهند كه در داخل خودمان پوك كنند و منهدم كنند از داخل خودمان. اگر هم همين قدر بود كه ما از بين مىرفتيم لكن مكتبمان محفوظ مىماند، اشكال نداشت، لكن آنها مقصدشان اين است كه مكتب را بهش صدمه بزنند. و اين يك مسؤوليت بزرگى، جانفرسائى براى ما آمده است، يك مسووليتى است كه اگر خداى نخواسته تقصير بكنيم در اين قضايا، اگر چنانچه ما بخواهيم براى - مثلاً فرض كنيد - فلان امام جماعت بخواهد براى رواج بازار خودش يك كارى انجام بدهد، در كميته عمداً يك كسى كارى انجام بدهد، به طورى كه دست دشمنهاى، قلمهاى مسمومشان كه هست بهانه پيدا بكنند و حمله كنند به آن چيزى كه اساس است و آن عبارت از اسلام است، ما يك گناهى مرتكب شديم كه بخشودنى نيست، گناهى بخشودنى است بخشودنى هست پيش خدا كه صدمهاش به خود آدم برسد، خود آدم آلوده بشود يا افرادى فرض كنيد اما آنى كه با اساس اسلام برخورد بكند و بازى با اساس اسلام با اساس اسلام باشد، اين مطلبى نيست كه به ما ببخشند و اين ننگى براى ما، براى جامعه روحانيت در تاريخ پيدا خواهد شد كه تا آخر جبران نمىتواند شود.
در مقابله بين اسلام و كفر همه مسؤولند، بخصوص علما و روحانيون
تكليف اهل علم در اين زمان از همه زمانهائى كه بر اهل علم گذشته بيشتر است، از صدر اسلام تا حالا براى اهل علم اينطور صحنه پيش نيامده. آن روزى كه حضرت امير سلامالله عليه در جنگ خيبر بود كه پيغمبر اكرم مىفرمايد كه اسلام تمامش با كفر تمام مقابله كرده، آن روز براى حضرت امير صحنهاى پيش آمده بود و مسووليتى پيش آمده بود كه اگر چنانچه خداى نخواسته به فرض محال سستى مىشد، تا آخر، ابد، بخشودنى نبود، لكن او كه اهل سستى نبود، او پيش مىبرد. او يك ضربتش افضل از عبادت ثقلين شد در آن روز. امروز هم ما مواجهيم، آنطورى كه در اين برهه از زمان كه هستيم، اسلام مقابل با تمام كفر است. نه من و شما مقابليم، من و شما مطرح نيستيم، نه ملت ايران، اين هم مطرح نيست، اسلام الان مطرح است، يعنى مقابله بين اسلام و كفر، و در اين مقابله ما بين اسلام و كفر همه ملت مسوولند، همه مسوولند. لكن روحانيت بيشتر مسوول است، براى اينكه پاسداران درجه اول روحانيين اند، اينها بيشتر مسوول از ديگران مىشود گفت كه سنخ، صنف مثلاً كاسب، صنف كذا، اينها مثلاً اكثراً قاصرند، چطور، اما در اهل علم اين كم است، قصور كم است، مسؤوليت هم زياد. بايد فكر بكنيد.
اين مسووليتى كه الان به عهده همه ما هست، چطور ما از زير بار مسووليت بيرون برويم. نه شما آقايان اروميه و نه آقايان آذربايجان و آقايان تهران و قم، همه علماء ايران، اين بار به دوش همه است، همه ملت است. سنگينىاش بيشتر به دوش علما است، بايد علما فكر بكنند، بايد محاسبه بكنند خودشان را. يكى از چيزهائى كه در منازل سير است، محاسبه است كه انسان آنوقتى كه محاسبه شده است بين خودش و خدا، خودش را به حساب بكشد، محاسبه كند خودش را كه من در اين راهى كه دارم
صحيفه نور ج 11 صفحه 155
مىروم چه كردم امروز، من چه كردم؟ محاسبه كنيد خودتان را، هم محاسبه كنيم همه خودمان را و همه ملت، همه مسلمانها و در راس، علما، آنقدر مسووليتى كه به عهده آقايان اهل علم است، به عهده ديگران نيست، آنقدر آنها، اگر چنانچه خداى نخواسته يك راهى بروند كه راه خدا نباشد، چهره اسلام به دست آنها جور ديگر مىشود، كارى بكنيد كه به عهده ما يك همچو مسووليتى كه هست، بتوانيم به آخر برسانيم.
لغزش علما، اسلام را در خطر مىاندازد
از خدا بخواهيد كه ماها از لغزش دور باشيم. خودتان براى خودتان، براى همه ملت، ملت بخواهد براى خودش و براى علما دعا كنند كه اين طبقه لغزش پيدا نكنند كه به لغزش آنها اسلام در خطر است. همه ما مكلفيم، همه مسووليم و كلكم راع و كلكم مسوول اين براى همه است، لكن به عهده شما بيشتر است. شماها بايد بيشتر رعايت بكنيد. بيشتر در اين پستى كه هستيد كه مسند اسلام است، بيشتر مراعات بكنيد. بيشتر مردم را مراعات كنيد، جامعه را بيشتر تربيت كنيد و همه مسووليم و همه مسووليد و هر كس سعه نفوذش بيشتر است، مسووليتش بيشتر است.
از خدا بخواهيد كه ما بتوانيم و خودتان بتوانيد و ملت بتواند از اين مسووليت بزرگى كه به عهدهاش هست، لااقل پيش خدا آبرومند باشد. ما رفتنى هستيم، آقا اين يك مسأله واضحى است، همهمان خواهيم رفت، همهمان در رحيل هستيم، توى راهيم همه. از من نزديك است، شما جوانيد يك قدرى عقبتر، آن هم معلوم نيست، مرگ هم معلوم نيست كه براى پير و جوان فرقى بگذارد، يك امد معينى است، همه رفتنى هستيم، كوشش كنيد كه آن وقت كه ملك موت مىآيد و مشاهده مىكنيد او را، آن با شما به يك صورت رحمانيت عمل كند، شما را كه مىبرد به يك صورت خوب ببرد. كوشش كنيد كه آنجا كه باب رحمت است بسته نشود و باب غضب باز بشود، از خدا بخواهيد كه بشود اينطور، و اگر چنانچه ما در اين قدم كه حساسترين قدم است در اسلام و براى همه و براى روحانيت و براى همه متفكرها و براى همه ملت، در اين موقعى كه حساسترين مواقع است بينتان، ايجاد اختلاف بينتان نكنيد، دسته بندى نكنيد، هر كسى براى خودش نكشد. خدا هست، غفلت نكنيد از او، خدا حاضر است، همه ما تحت مراقبت هستيم والله من ورائكم محيط مراقب است. آن خطرات قلب شما در مراقبت حق تعالى است، آن لحظات چشم شما در مراقبت حق تعالى است، آن حركات زبان شما در محضر حق و در مراقبت اوست، توجه داشته باشيد كه اين دنيا رفتنى است و حساب شما با كسى است كه همه چيزشان تحت مراقبت بوده است. قضيه، قضيه معصيت انسان و قضيه اينكه من بنده خدا هستم و بنده خدا معصيت كار مىشود و اين كذا، قضيه، قضيه محاسبه بين شما و خدا تنهائى، قضيه، قضيه اين است كه امروز غير زمان طاغوت است، زمان طاغوت اگر يك شخصى، ملائى يك كار خلاف مىكرد، مىگفتند اين طاغوتى هست و اين مثلاً آخرش مىگفتند ساواكى هست، نمىآمدند سراغ اينكه بگويند اين حرفى كه آخوندها از اول داد مىكردند و مردم را هم وادار مىكردند به داد كردن، اين حرف دروغ
صحيفه نور ج 11 صفحه 156
از كار در آمد، اين نمىگفتند به آنها، آخوندها آن وقت مظلوم بودند. چهره مظلوم چهره محبوب است، شما در آن رژيم هر چه مظلومتر مىشديد محبوبتر مىشديد، هر كه مظلومتر بود محبوبتر بود. چهره امروز، چهره مظلوميت نيست تا محبوب بشويد، چهره اين است كه وقتى كه كار در اينها درآمد، اينها هم همانند. شما را به صورت ديگر در مىآورند، آنها هم كه فرض كنيد كه در اين كارى كه من مىكنم يا شما مىكنيد، دخالت ندارند، آنها را هم پهلوى شما مىگذارند با يك چوب مىزنند.
پس ما مسووليت اسلام را داريم، مسؤوليت مسلمانها را هم داريم، مسووليت روحانيت را هم داريم، همه چيز را داريم، همه چيز را داريم، همه مسوول و هر كس سعه نفوذش بيشتر، مسووليتش بيشتر. كارى بكنيد كه آن اسلام عزيز كه امروز دست شماست، با يك صورت خوبى تحويل بدهيد به اعقابتان، يك صورت مشوه درست نكنيد كه بگويند همين بود. اسلام نورانى است، با دست ماها مشوه مىشود.
كار بكنيد كه اسلام از ما گلهمند نباشد
و امروز روزى است كه اگر خداى نخواسته ما در اين نهضت شكست بخوريم، شكست خورديم تا آخر. يك وقت بود كه ما هى مىگفتيم كه طاغوت هست، انشاءالله حكومت اسلامى بشود، انشاءالله آن درست مىشود، همه حرفمان اين بود، ملت هم فرياد كردند كه ما اسلام را مىخواهيم.
اگر خداى نخواسته حالا يكى اينطور شده، به واسطه كجروى ماها، كجروى طوائف مختلف، كجروى احزاب، بعضى از احزاب، اگر خداى نخواسته از باطن ما را تهى كنند و ما را به جان هم بريزند و مهم اين نيست، مهم اينست كه با به جان هم ريختن، صورت اسلام را يك جور ديگر جلوه بدهند به دنيا، بگويند سر و كار آنها با دنياست. قلم آنها دستشان هست، همه چيزهاى گروهى، رسانههاى گروهى دست آنهاست، ماها يك ملت ضعيفى هستيم، و جز يك حربه كه ايمان بود، نداشتيم. همه تبليغات مال آنهاست، ما راه تبليغى نداريم، كارى ما نكنيم در همه تبليغاتشان و همه جاى دنيا بگويند كه اسلام اينطورى بود كه در ايران بود.
شما ملاحظه مىكنيد در بعضى از اين ممالك كه اسم اسلامى رويش هست، الان هم در همه جا مىگويند كه اسلام اين است كه در اينجاست، خوب، اين يك چيز، مائى كه ادعا داريم و ادعا مىكنيم همهمان - و صحيح هم هست ادعامان - كه اسلام آن نيست كه آنها مىگويند، اسلام يك اسلامى است كه حكومتش يك حكومت خاص است، رژيمش يك رژيمى است غير همه رژيمهاى دنيا، عدل و انصاف هست در آن، حكومت خداست. مائى كه اين حرف را مىزنيم و صحيح هم هست حرفمان اگر گفتارمان با اعمالمان مخالف باشد، مگر منافق چيست؟ يك دسته از منافقين در صدر اسلام بودند كه گفتارشان با واقعشان مخالف بود، راجع به اصل اسلام مىآمدند مىگفتند ما مسلمانيم و نبودند.
ما ادعا مىكنيم كه ما روحانيون مىگذاريم، ما اول بايد از خودمان مايه بگذاريم. بيخود هى
صحيفه نور ج 11 صفحه 157
نگوئيم ما خوبيم و ديگران بد، مائى كه دعوى اين را داريم كه ما هستيم كه اسلام را مىخواهيم ترويج كنيم، اسلام را مىخواهيم تقويت كنيم، علاقه به اسلام داريم، احكام اسلام پيش ماست ما، بايد احكام اسلام را پخش بكنيم. مائى كه اين مسائل را داريم مىگوئيم و خودمان هم به صورت يك نفر آدمى كه به اسلام به همه معنا ايمان آورده است و قبول دارد همه چيزش را و يك آدم متقى صالح كذاست، اگر خداى نخواسته در باطن بر خلاف اين باشيم، منافق نيستيم؟ همان ابوسفيان منافق است؟ من و شما هم منافقيم، آن ايمانش را عرضه مىكرد و نداشت، شما هم كمال ايمانتان را عرضه مىداريد. بله، مسلمان هستيد، اما منافقيد، اين مسلمان منافق در جهات ديگر. اينها هيچ كدام مهم نيست، مهم اين است كه اسلام دست ما آمده است، امانت خداست دست ما آمده است، اين امانت را بايد به آنطورى كه هست بدهيم به اعقابمان، عرضه كنيم اين اسلام را به آنطورى كه واقع اسلام است به دنيا، و خودمان جورى نكنيم كه اين اسلام را يك طور ديگر نمايشش بدهيم به غير، آنطورى كه هست نمايشش بدهيم. اين ديگر فرق نمىكند بين آن بچه طلبه و طلبه نارسى كه تازه تو مدرسه رفته است و شما آقايان كه از علما هستيد و در مساجد هستيد با سايرين، هيچ فرقى مابين آنها نيست، منتها شما آقايان كه بزرگتر و بالاتر هستيد، مسؤوليتتان بيشتر است. امثال من طلبه است، اما همه مسوولند، مسؤوليت كم و زياد دارد، به حسب اختلاف نفوس، اختلاف سعه كلمه، كارى بكنيد كه اسلام از ما گلهمند نباشد، قرآن كريم از ما گلهمند نباشد، كه آقايان كه شما خودتان را مىگفتيد كه ما مروج قرآن هستيم، مبين احكام قرآن هستيم، چرا خودتان يك كارى داريد مىكنيد يا كرديد كه اسلام يك جور ديگر جلوه كند پيش مردم.
خيلى مواظب باشيد، اين مسند خطرناك است، اين عمامه خطرناك است، اين محاسن خطرناك است. خودتان را از اين خطرها نجات بدهيد، حفظ كنيد خودتان را، اين مال ما، همه همين طور، فرق ندارد، اسلام مال اهل علم نيست، اسلام مال همه است، اين امانتى است كه خدا به همه داده است. شما هم اگر چنانچه فرض كنيد پاسداريد و در يك جائى به اسم پاسدارى اسلام، پاسدارى شديد، شما حالا پاسدار طاغوت نيستيد، پاسدار اسلام هستيد، اگر چنانچه پاسدار اسلام هم يك كارى بكند كه بگويند اينها هم مثل سابق، در بين همين مردم ضعيفالايمان هست كه مىگويند كه ايكاش نشده بود براى اينكه ما حالا از دست بعضى از مامورين بيشتر بر ايمان بد مىگذرد از سابق، ولو درست نمىگويند لكن خوب، گفته مىشود، آنها هم كه شيطانند تزريق مىكنند به آنها يك همچو مسائلى.
اين يك مسالهاى نيست كه مربوط به من و آقا و آقا باشد، اين يك مسالهاى است مربوط به ملت است، يك ملتى كه اسلام را راى به او داده، گفته است، راى داده ملت به جمهورى اسلامى، يعنى قبول كرده است كه بايد ما نظاممان نظام اسلام باشد، آنوقت اينكه قبول كرده است كه نظامش بايد نظام اسلامى باشد، پاسدار است، بر خلاف نظام اسلام عمل مىكند، كاسب است بر خلاف نظام اسلام عمل مىكند. نظام مال همه است، نظام يك چيزى است كه همه ملت در تحت پوشش نظم بايد باشد. بازارى يك كارى مىكند كه بر خلاف آن نظامى است كه اسلام قرار داده است و هكذا، ادعا كرديد كه ما اسلام
صحيفه نور ج 11 صفحه 158
را قبول كرديم رژيممان حالا رژيم اسلامى است، از طاغوت منتقل شديم به الله، از حكومت شيطان بيرون آمديم تحت حكومت رحمان رفتيم، ما كه اين ادعامان است همه ملت راى به اين دادند، اگر كارهاى زمان طاغوت را اعاده كنند، اينها در اين ادعا منافق بودند.
بايد از حالت شيطانى به حالت رحمانى متحول شويم
كارها را بايد عوض كرد، بايد تحول پيدا كرد، بايد همه ملت متحول بشود. اين نباشد كه ما متحول، انقلاب چيز كرديم، از طاغوت بيرون، بايد انقلاب باطنى بكنيم، بايد نفوسمان هم منقلب بشود، اگر تا حالا در تحت سلطه شيطان و طاغوت بوده است، متحول بشويم و بيرون برويم از اين پوشش شيطانى به پوشش رحمانى. آن به اين است كه ما مطابق نظام اسلام عمل كنيم. رباخوارى مخالف با نظام اسلام است، جنگ با خداست به حسب قرآن فاذنوا بحرب من الله بيائيد به جنگ خدا، اينها به جنگ خدا رفتند.
اگر بازار مسلمانها همان بازار زمان طاغوت باشد، نمىتواند بگويد كه من رژيم اسلامى را قبول كردم، نخير، شما در تحت رژيم شيطان هستيد و طاغوت هستيد باز و هكذا همه قشرها يك مسالهاى است مال همه قشرها و ما اول براى خودمان قبول مىكنيم مساله را و بعد هم براى همهتان. مسوول اول خود ما هستيم و بعد هم همه شما. فكر اسلام باشيد كه اين مساله را نگذاريد صدمه بخورد، از دست ما صدمه بخورد. از دست دشمنها مىخورد، اگر دولتها با هم باشند آسيب نمىتوانند بزنند، آسيب نمىتوانند بزنند، اما اگر چنانچه ماها از دست به جان هم بيفتيم، با هم مختلف باشيم، ماها بخواهيم هر كدامى يك كارى را انجام بدهيم، از نظم اسلامى بيرون برويم، از تحت فرمان حكومت اسلامى بيرون برويم، از فرمان خدا بيرون برويم آسيب مىبينيم، از باطن ما را از هم منفصل مىكنند و آسيبپذير مىكنند، و الان تمام افكار، افكار آنهائى كه مىخوردند مال اين ملت را، متوجه اين معنا است.
اگر ما را محاصره اقتصادى بكنند، ما فعالتر مىشويم
هيچ وقت از نظامى نترسيد، هيچ وقت از اين حرفهائى كه مىزنند كه ما مداخله نظامى مىكنيم، از اين هيچ وقت نترسيد، بلكه آنوقت هم مداخله نظامى بكنند به نفع ماست. از حصر اقتصادى هم ابدا نترسيد، نمىتوانند، اگر براى اينكه خوب، روزيش از آسمان مىرسد و هى مىدهند به او كارى نمىكند، اگر ما را محاصره اقتصادى بكنند ما فعالتر مىشويم، به نفع ماست، بكنند ما را محاصره، از اين هم هيچ نترسيد. از اين دشمنى كه آمده در داخل و ما را مىخواهد از داخل فاسد كند، اين ترس دارد كه ما به جان هم بيفتيم، من شما را لعن كنم، خداى نخواسته شما من را لعن كنيد، و ملت را با صورتهاى مختلف، حزبهاى مختلف، جمعيتهاى مختلف - در عرض چند ماه قريب دويست تا جمعيت مىگويند هست، جمعيت مختلف - اين جمعيتهاى مختلف اگر همه وجهشان يك طرف بود،
صحيفه نور ج 11 صفحه 159
همه براى خدا بود، خوب، هر كسى مىخواهد يك راهى، مثل يك كسى بقال است و توجه به خدا دارد، يك كسى ملاست و توجه به خدا دارد، اما احزابى كه در ايران پيدا مىشود، جمعيتهائى كه در اين طرفها پيدا مىشود، اينها كل يلعن صاحبه همه مخالفند با هم، آنها هم همين را مىخواهند كه از راه زياد شدن احزاب، زياد شدن اختلاف درست كنند. اين راه، راه احزاب كه از آن راه پيش مىآيد، در قضاياى ديگر هم همين حرفها را پيش مىآورند، اين زيانش چيست، آن زيانش چيست، اين بايد چه جور باشد، آن بايد چه جور باشد. تمام اينها نقشه است، اين غائلههائى كه يكى بعد از ديگرى پيش مىآورند، اين نقشههائى است كه طرح ريزى شده است و به دست خود ماها انجام مىگيرد كه بين خود ماها را از هم جدا كنند، آنها نتيجهاش را ببرند. و خدا همه ما را حفظ كند از اينطور اختلافات، از اينطور چيزها.
خداوند انشاءالله همهتان را تاييد كند، موفق باشيد، سلامت باشيد و متشكرم از آقايان كه اظهار لطف كردند و در اين منزل حقير وارد شدند.
previos page menu page next page