اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.
Printable View
اگر بخواهید به قضاوت اشخاص بنشینید زمانی برای دوست داشتن انها نخواهید داشت.
گفتند انتهاي كوچه بن بست است
من با خود نردباني بردم و بر فراز ديوار
در آن سوي كوچه هاي ممنوعه
شهري ديدم به لطيفي و زيبايي خيال
و حال مي دانم تمام راه ها براي عبور ند
اما نه براي هر كس ....
نیمه شب میان کلمات
بر میخیزم
میان لغت نامه
غوطه ور
در معانی درست کابوس
هرچه بيشتر انسان ها را مي شناسم، سگ ها را بيشتر ستايش مي کنم .
وقتی ارزش ها عوض می شوند، عوضی ها با ارزش می شوند
دیگر نمی گویم گشتم نبود نگرد نیست ! بگذار صادقانه بگویم . . . گشتم اتفاقا بود فقط مال من نبود ! شما بگردید لابد مال شماست
مانند جاهلان عمل نکنیم . هر چیزی را ما ندانستیم معنیش این نیست که چیز بدی است .
در غمگین ترین لحظات زندگیم شادم که کسی نمی داند چقدر غمگینم..................
گوشه گیری را رها کن و با مردم در تعامل باش که موفقیت های تو در جامعه ظهور و بروز پیدا می کند
ازپس این حصار سرد و دلتنگی تا ابد بر دیوار نگاهت مصلوب می مانم می دانم که از سنگینی نگاهت دیوار خواهد شکست
اگر خودم هم مثل ساعتم جلو رفته بودم حالا به همه جا رسیده بودم.
خانه می سوزد اگر خانه نباشد خانه ای یاس می میرد اگر خاکی نگیرد دانه ای گل اگر بر دل نشست ، تصویر لبخند تو بود عشق می خشکد اگر قلبی نخواهد خاطری
وقتی نمیتونی فریاد بزنی ناله نکن!!
خاموش باش قرن ها نالیدن به کجا انجامید؟؟
تو محکومی به زندگی کردن تا شاهد
مرگ آرزوهای خودت باشی .
همیشه به کسی فکر کن که تو رو دوست داره نه کسی که تو دوسش داری......
وفاي شمع را نازم كه بعد از سوختن ...به صد خاكستري در دامن پروانه ميريزد...نه چون انسان كه بعد از رفتن همدم... گل عشقش درون دامن بيگانه ميريزد
روی شانه های گرم خدا بودیمافتادیم . . .و این پایین زمین آغوش سردی داشت
دیوار به دیوار تو خواهم داد
وقتی که غم
همسایگان تازه میسازد!
پس شعر اینجوری است مثل سکسکه یا سُک سُک چاقو که بیاوری دردت خودش تکه تکه میشود. بعد بریزش روی دایره "عمو سبزی فروش!!... بله" درد دل هم دارد! دلم را به هیچ کس! هنوز نه! مرد میخواهد این دل را به پشت بکشی...
رمز با شخصیت بودن در رعایت ادب است . آداب را خوب بیاموز .
از هر طرف که میرود اسلامم به تو میرسد. چه دین زیباییست چشمانت. (سکوت کن سکوت کن سکوت کن سکوت...) ... این اذان من است. َاشهد انَّ محمَّد الرَّسول الله ... اینگونه بود؟ شعر نمیگویم واگویه میکنم با صدای بلند...
خدا خدا زدیم شیطان دوید...
شیطان دوبار از خدا جلو زد
در من
و بر من
خدا نبود
خدا سنگریزه ای در ته رودخانه ای مغشوش نبود.
وعده ی سکوت در تنهایی دادی؛ اکنون که در تنهایی ام از هجوم حرفهای نگفته کر میشوم...
دلم پر است
ولی دیده از اشک تهی است...
چه آفتی است غمین بودن و نگرییدن!
چه آفتی است که چون شاخه ی خزان دیده
در آفتاب
زسرمای خویش
لرزیدن!!!!!!
دلم در حسرت يک دست،
دلم در حسرت يک دوست،
دلم در حسرت يک یار بي رياي مهربان مانده است،
کدامين يار ما را مي برد،
تا انتهاي باغ باراني؟
به ما دروغ می گفتند:
دردها را بزرگ که شوید فراموش می کنید.
درست این است:
زندگی، آنقدر درد دارد که از درد نو،درد کهنه فراموش می شود.
گیسوانم را که شانه می کردم
ناگاه
یادداشتی بر روی آینه
قدرت دستانم را سست کرد
نوشته بودی:
"در اوج این تنهایی ،تنهایت می گذارم
تا روزی حسرت این تنهایی ات را بخورم."
فقط عشق نیست که آدمها را درکنار هم نگه می دارد.
رازهایی نیز در میان است،رازهایی که آدم حاضر است،برای فاش نشدنشان هرکاری بکند.
برای برملا نشدن رازها باید بهای گزافی را پرداخت.*
بگذار تا مردابها در خود بميرند؛
ای كاش - باران! -
بيآبرويان آبرويت را نگيرند!
با اين كه به ماندنش در اين دنيا
جز تا سر ظهر، دل نمیبندد،
آدمبرفی هميشه میخندد.
اگر در اين هوای دود و دم
كبوتری كلاغ میشود،
زغال روسياه را چه غم...؟
ای مانده بر در!
بگذار و بگذر!
پایان هم آغازیست دیگر
از میان عشقها،
عشق بیکلک:
عشق آدمک به آدمک.
قلاب تو در آب،
من پیش تو بر ساحل حسرت،
من ماهی ِ بیتاب.
پنجرهها به هم نگاه،
آینهها به هم پیام،
آه! چرا تو بیکلام؟
آب، از سر گذشتهست دیگر؛
دیگر- ای دوست! - تا میتوانی
اشک ما را درآور!
دستهای گشوده کافی نیست؛
گام بردار، گام - ای آدم! -
آدمکها نمیرسند به هم.
برای خدا گوش کن!
تو - ای از خدا بیخبر! -
دلم را که بردی، سرم را مبر!
فراموش کردی دعا را؟
تو را بر سر سفرهاش دوست دارد؛
چرا منتظر میگذاری خدا را؟
فردا، همیشه فردا...
بس کن!
تاچند در توهم ای کاشی؟
ای کاش...
ای کاش همتی بگماری
امروز را
تو منجی خود باشی!
اگر از کسی که دوستش داشته باشیم دور باشیم حتی عبور رهگذر نیز ما را به یاد او می اندازد