-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 135
تاريخ: 25/6/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى مجتمع آموزشى طيبه پيراسته لنگرود
جدائى دين از سياست، توطئه ابر قدرتها
بسم الله الرحمن الرحيم
قبلا تشكر مىكنم از خانمها كه از راه دور آمدند و براى تسليت، من هم به آنها تسليت عرض مىكنم. آنچه كه در اين نهضت مطرح است اين است كه ما وضعيت نهضت را بفهميم و مقصد از جمهورى اسلامى را آگاهانه تعقيب كنيم تاكنون رژيم طاغوتى تمام احكام اسلام را در همه كشور و در كادرهاى آموزشى و غير آموزشى، در وزارتخانهها و ادارات، در ارتش و در ساير جاها بر خلاف اسلام سير داده بود. دستور اصلاً اين بود كه نگذارند اسلام در ايران به معنائى كه دارد تحقق پيدا بكند، براى اينكه خارجىهائى كه مىخواستند از ما استفاده ببرند و بىزحمت هم استفاده ببرند، اينها تبليغاتشان و طرحشان اين بود كه اسلام را نگذارند ظهور پيدا بكند، آن مقدارى كه كارى به استفادههاى آنها ندارد، آن مقدار را مضايقه نداشتند لكن آن بعدهاى ديگرى كه با استفاده آنها مخالف بود، آنها را اصلاً مىخواستند نگذارند تحقق پيدا بكند. اينها كوشش داشتند به اينكه اين معنا را به باور همه بياورند كه دين از سياست جداست. ديانت يك احكامى است كه بروند نمازى بخوانند و چند تا از اين مسائلى كه هيچ ربطى به اين چيزهائى كه آنها مىخواهند نداشته باشد، بگويند و برگردند مشغول كارشان بشوند. آنها مشغول چپاولگرى باشند و مشغول ظلم و جور و قشرهائى كه دينى هستند، اينها مشغول به اعمال ديانتى خودشان باشند، كارى نداشته باشند كه چه مىگذرد بر اين مملكت، كار نداشته باشند كه خارجىها چه به سر اين مملكت آورند. برنامه دولتها در زمان طاغوت اين بود و دامن زده بودند بر اينكه نگذارند روحانيون در سياست دخالت بكنند و شايد بسيارى از خود روحانيون هم باورشان آمده بود كه نبايد در امور سياسى دخالت كنند، و بسيارى از جوانهاى ما هم باورشان بكنند آمده بود كه نبايد اينها در امور سياسى دخالت بكند، حتى از قرارى كه گفتند يكى از همين افراد فاسد وابسته، در همين چند روز، در يك جائى به اين صورت گفته بود كه مىخواهيم قد است روحانيون محفوظ باشد، اينها دخالت در امور مملكتى نكنند تا قداستشان محفوظ باشد. اين يك شيوهاى است كه غربىها به كار بردند و وابستگان آنها هم از آنها تقليد كردند به اسم اينكه قداست اينها محفوظ باشد، يعنى اينها همان بروند توى مسجدها و دعا بخوانند تا قداستشان محفوظ باشد و كارى به مملكت و كارى به دولت و كارى به مجلس و كارى به ديگر قشرهايى كه بايد باشد نداشته باشند، اينها را بگذارند براى
صحيفه نور ج 9 صفحه 136
چپاولگرها و دعا و ذكر خودشان را بگويند و كارى نداشته باشند. اين يك برنامهاى است كه ريخته شده است و ريخته شده بوده است در سالهاى طولانى، و در زمان اين پدر و پسر دامن زياد زده شده است، اين حرف آنهاست.
اسلام دينى است عبادى كه همه چيزش سياست است حتى عبادتش
حرف ما اين است كه نه روحانى تنها، همه قشرها بايد در سياست دخالت بكنند. سياست يك ارثى نيست كه مال دولت باشد يا مال مجلس باشد يا مال افراد خاصى باشد، سياست معنايش همين وضع آن چيزهايى كه در يك كشورى مىگذرد از حيث اداره آن كشور، همه اهالى اين كشور در اين معنا حق دارند. خانمها حق دارند در سياست دخالت بكنند، تكليفشان اين است، روحانيون هم حق دارند در سياست دخالت بكنند، تكليف آنهاست. دين اسلام يك دين سياسى است كه همه چيزش سياست است حتى عبادتش. شما ملاحظه كنيد همين نماز جمعهاى كه در زمان طاغوت نمىشد درست بجا بياورند، گاهى آهسته در داخل يك مسجدى نماز را مىخواندند، در صورتى كه وضع نماز جمعه اين نبود، وضع نماز جمعه اين است كه حالا انجام مىگيرد و انجام گرفت چند هفته و معالاسف آقاى طالقانى فوت شدند و بحمدالله به جاى ايشان يك فرد بسيار ارزندهاى است، ملاى متعهدى است، ايشان هم حبسها ديده است، زجرها كشيده است و پخته شده است در اين امور. نماز جمعه يك اجتماع سياسى در عين حالى كه عبادت است. در خطبه نماز جمعه بايد مسائل سياسى روز طرح بشود، گرفتارىهاى مسلمان طرح بشود، در نماز جماعت هم اينطور است. نماز جماعت، اجتماع مردم در يك محلى، اين براى اين است كه اينها مطلع بشوند از حال مملكت خودشان، مطلع بشوند از حال برادرهاى خودشان، گرفتارىهاشان را اطلاع پيدا بكنند و رفع بكنند. اجتماع در مكه، آن اجتماع عظيم در جاهاى مختلف، هى اجتماع، اجتماع در منا، اجتماع درعرفات، اجتماع در مشعر، اجتماع در مكه، اجتماع در مدينه، اجتماع، اجتماع از همه قشرهاى ممالك اسلامى، همه مسلمين، كسانى كه استطاعت دارند و مشرف مىشوند، اينها همه يك امور سياسى است، هر كدام به مقدار شعاع خودش يك جا، يك شهر است، يك ده است، جماعاتى كه در اين شهر و ده است، مجمع سياسى است به اندازه خودش.
در صدر اسلام مسجد مركز تبليغ احكام سياسى اسلامى بود
مع الاسف ما استفاده نتوانستيم بكنيم از اين اجتماعاتمان، نه از آن اجتماعات بزرگمان و نه از اين اجتماعات كوچكمان، اين براى اين بود كه تبليغات اسباب اين شده بود كه مسجدىها را در آن مسجد محصور كرده بود. مسجد مركز تبليغ است. در صدر اسلام از همين مسجدها جيش ها، ارتشها راه مىافتاده، مركز تبليغ احكام سياسى اسلامى بوده مسجد، هر وقت يك گرفتارى پيدا مىشد صدا مىكردند كه الصلوه بالجماعه اجتماع مىكردند، اين گرفتارى را طرح كردند، صحبتها را
صحيفه نور ج 9 صفحه 137
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 140
تاريخ: 25/6/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام لاهوتى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجتالاسلام آقاى لاهوتى دامت افاضاته سرپرست سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ايران به موجب اين حكم به شما ابلاغ گردد كه لازم است در تمام جلسات شوراى عالى هماهنگى و تصميمگيرى سپاه پاسداران شركت نموده و نظارت مستقيم داشته باشيد و گزارش كار سپاه را هر هفته به اطلاع اينجانب برسانيد. لازم به تذكر است كه بيش از پيش بايد به اخلاق اسلامى سپاه توجه شود تا سپاه از هر جهت مظهر كامل سرباز اسلام باشد. توفيق و تأييد جنابعالى را در ارشاد و هدايت سپاه كه بيش از هر چيز مورد نظر است، از خداوند متعال خواستار است.
والسلام
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 141
تاريخ: 25/6/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه اعزامى جمعيت شير و خورشيد (سابق) به كردستان
اطاعت از حكومت اسلامى، وظيفه اسلامى و وجدانى است
بسم الله الرحمن الرحيم
ما بايد همانطورى كه ملاحظه كرديد كه با كمك همه قشرهاى دولت اين پيروزى معجزهآسا را به دست آورديم، كمك همگى بود كه توانست يك همچو اعجازى را بكند و توجه به مبادى، حالا هم كه باز بين راه هستيم و احتياج داريم به اينكه از قدرتهائى كه هست استفاده كنيم، بايد گمان نكنيم كه مطلب گذشته است. اينها كه استفاده از اين مملكت كردند و چشم طمعشان باز و از اينجا نبريده است، اينها در صددند كه كارشكنىهائى بكنند و هر چه بتوانند نگذارند يك مملكت آرامى، يك مملكتى كه خودش، خودش را اداره كند و خودكفا باشد، نگذارند كه يك همچو چيزى پيش بيايد و لهذا اين توطئه را كه مىبينيد پيش مىآورند، كردستان را به آن صورت درست كردند و محتمل است كه باز هم جاهاى ديگر را، و ما بايد با توجه به اين معنا كه ما بين راه هستيم و باز گرفتارى داريم، همهمان كمك كنيم.
معنى كمك اين نيست كه شمائى كه مامور شير و خورشيد سرخ هستيد يك كار ديگر انجام بدهيد، معنىاش اين است كه آن كارى كه به دست شماست خوب انجام بدهيد. در حكومت غيراسلامى و طاغوتى وجدان شما خيلى همراه نبود كه اطاعت از آنها بكنيد، اگر هم اطاعت شده، اطاعتى بوده است كه اطاعت الزامى بوده، لكن حالا كه متبدل شده است و يك حكومت اسلامى ملى است كه از خودتان است، ديگر يك چيزى نيست كه تحميلى باشد و يك دستگاهى نيست كه دستگاه ظلم و جور و اين طور چيزها باشد، بايد يك وظيفه اسلامى وجدانى را ما احساس بكنيم كه با آن وظيفه اسلامى و با آن وظيفه انسانى، كارها را خوب انجام بدهيد.
تحول روحى ملت، موجب طمانينه است و من دلخوشم به اينكه يك همچو تحولى در ايران، در همه قشرها شده است. الان در همين قضيه جهاد سازندگى، خوب، انسان مىبيند كه از همه جا اشخاصى كه تحصيل كردهاند. خصوصاً خانمها، اينها همين امروز هم در مصاحبهاى كه بود، من گوش كردم ديدم كه مىگويد ما از اول آفتاب مىرويم سراغ كار تا غروب. اين يك مسألهاى است كه يك تحولى است پيدا شده است، يعنى با
صحيفه نور ج 9 صفحه 142
اشتياق و احساس اينكه بايد براى مردم كار بكنيم مشغولند و مسلماً در شما هم همين معنا هست. شكى نيست كه حالا ديگر با اينكه يك الزامى عرض مىكنم يك اجبارى، اينها نيست، خودتان داوطلبيد و مشكلاتى اگر هست، خودتان مشكلات را رفع مىكنيد. بنابراين آن چيزى كه مايه دلخوشى ماست اين است كه اين تحول اسلامى كه با دست خدا پيدا شده است و كسى نمىتوانست يك همچو تحولى ايجاد كند خصوصاً تحولات روحى كه از امريكا يك عدهاى جوان چند وقت پيش از اين آمدند كه، ما آمديم براى همين جهاد سازندگى و برويم به دهات، من به آنها گفتم خوب، من مىدانم كه شماها اهل اينكه بتوانيد به يك قدرتى درو بكنيد يا بنائى بكنيد يا چه، همچو چيزى را، همچو قدرتى نداريد، لكن متوجه باشيد كه كار شما چه كار ارزندهاى است، شما وقتى كه از آمريكا آمديد و رفتيد در روستاى فلان و مردم ديدند كه يك دسته از جوان تحصيل كرده آمريكا كه شايد بعضىشان هم مهندس، بعضىشان دكتر باشند آمدهاند درو مىخواهند بكنند، اين يك روحيه بزرگى به مردم اعطا مىكند كه آن رعيتى كه امروز يك جريب را مثلاً درو مىكرده، فردا دو جريب را درو مىكند. اين، قدرت مىدهد، خيال نكنيد، خيال نكنيد كه ما كارمان كم است، كار شما از حيث معنويت خيلى زياد است. وقتى اين رعيتها كه تا حالا هر چه ديده بودند، هى يك سربازى يا يك ژاندار مىبرود و اذيت كند، همين را ديده بودند، يا اخاذى كند، حالابينند كه يك دكترى، يك مهندسى، يك محصلى مىرود، چه از مركز اينجا، چه از خارج مىرود و به اينها كمك مىكند، اينها تاكنون به چشمشان نخورده بود كه يك دسته از خانمهائى كه در شهرستان زندگى مىكردند، اينها بروند توى اين جمعيتهائى كه دارند درو كنند همراه آنها درو بكنند، همچو چيزى به چشممان نخورده بود، به خيالشان نمىآمد، حالا وقتى كه مىبينند يك همچو حس انسانى پيدا شده است و اين در سايه اسلام پيدا شده و قدرتهاى ظاهرى نمىتواند يك همچو تحولى را بدهد، تحول اسلامى و انسانى است، اين آنها را همچو دلخوش مىكند كه كارهاشان را و قدرتشان را چند مقابل مىكند بنابراين يك تحول انسانى و يك تحول روحى حاصل شده است كه اين موجب طمانينه انسان است. موجب اطمينان است.
من اميدوارم كه اين محفوظ بماند و ملت ما همين طور زنده كه حالا زنده هستند زنده بمانند و اين مملكت را با اين زندگى، با اين هوشيارى مملكت را به پيش ببرند، به طورى كه افراد خودشان ديگر راه خودشان را پيدا كرده باشند كه فقدان با اشخاص هيچ خللى وارد نشود. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند، مويد، منصور و مشكلات را رفع كند. البته مشكلاتى در دولت هست، مشكلاتى هست الان زياد و اينها بايد با همت همه رفع بشود و من اميدوارم كه انشاءالله رفع بشود.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 143
تاريخ: 26/6/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى گروه فرهنگى و تربيتى انقلاب اسلامى و اعضاى خانوادههاى شهداى انقلاب
آتيه روشن و نورانى ايران به بركت تحول روحى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
هم سرودى كه خوانديد دلپذير بود و مؤثر و راهنما و هم مسائلى كه طرح كرديد. بايد بگويم كه شما خودتان پيشاپيش راه را رفتيد و مجالى براى اينكه من صحبتى بكنم خيلى نمانده است و من به همين جهت دلخوشم كه ملت ما خودش راه را پيدا كرده و دارد راه را مىرود. اين تحول روحى كه در ملت پيدا شده است و در شما جوانها، مردها،زنها پيدا شده است، اين موجب اميدوارى است و من اميدوارم كه اين راه را ما به آسانى، مشكلاتمان كم باشد، به آسانى اين راه را طى بكنيم. وقتى يك جامعه متحول شد از آن صورتى كه در زمان طاغوت بود به يك صورت اسلامى، به يك صورت انسانى، اين كارهائى كه شما انجام مىدهيد انسانى است، اسلامى است و از روى رضا و رغبت عمل مىكنيد، با اشتياق عمل مىكنيد. اين يك تحول روحى است، يك تحقق روحانى است كه بايد ما اميدوار به آن باشيم و اميدوار هستيم و اميد است كه آتيه بسيار روشنى را در ايران ببينيم و شما انشاءالله بهترش را ببينيد.
سركوبى روحانيت و دانشگاه گامى مؤثر در جهت وابستگى به اجانب
اينها كه گفتيد كه نقص دارد، فرهنگمان نقص دارد، كجامان نقص ندارد؟ كوشش كردند كه نگذارند اين مملكت، نگذارند اين كشور يك رشد انسانى بكند، يك رشد اقتصادى بكند، يك رشد فرهنگى بكند، يك رشد نظامى بكند. در طول تاريخ و در اين پنجاه و چند سال اخير مأموريت داشتند اينها براى اينكه ما را عقب نگه دارند، نگذارند كه يك دانشگاهى داشته باشيم، نگذارند كه يك دبيرستان صحيح داشته باشيم. يك ماموريتى بود كه آن مراكزى كه از آن مراكز ممكن است كه انسانهاى آگاه پيدا بشوند آن مراكز را نگذارند رشد بكند.
رضاخان، اولى كه وارد شد البته با صورت اسلامى وارد شد و در مجالس تعزيهدارى و در مجالس روضه و در تكيهها در ماه محرم راه مىافتاد دور، تكيهها هم مىرفت. ابتدا اين طورى با اين اسلحه پيش آمد، بعد از اينكه قدرتش محكم شد و توانا شد، شروع كرد به كارهائى كه مأمور بود، در رأس مأموريتش كوبيدن روحانيون بود. اين مدرسه فيضيه كه ملاحظه كنيد كه آنوقتها تمام
صحيفه نور ج 9 صفحه 144
حجراتش طلبه داشت، دو تا طلبه يا سه تا طلبه داشت، روز هيچ نمىتوانستند تو حجرهها بمانند، قبل از آفتاب حركت كردند تو باغات، باغهاى شهر و اواخر شب مىآمدند براى اينكه كارآگاهها و پاسبانها و اينها مىآمدند اينها را مىبردند كه لباسشان را تغيير بدهند. حملهها شد به اين طايفه. دانشگاه را نمىتوانستند آن وقت روى اينكه مثلاً از دنيا يك چيزى داشتند، نمىتوانستند به آن ترتيب حمله كنند به آن، آن وقت از راه تبليغات و از راه تعليمات برخلاف مسلك صحيح پيش آمدند و برنامههاى استعمارى داشتند. اين دو قدرت را اينها اعتقادشان اين بود كه اگر اينها قوه پيدا بكنند، ممكن است كه ساير ملت هم دنبال اينها بيايند و نگذارند كارها انجام بگيرد و لهذا در رأس برنامه كوبيدن روحانيت بود و كوبيدن دانشگاهىها.
اغفال مردم و نابودى اقتصاد مملكت از طريق سالوسى و ادعاى ديانت
در زمان اين دومى هم كه دنبال اين معنا بود كه با سالوسى ابتدا تا كارها را انجام بدهد و معلمهائى هم در اين باب داشت، شروع كرد سالوسى از جهاتى، يكى راجع به اينكه خودش را به ديانت مىبست، قرآن چاپ كرد، هر چند وقت يك دفعه مىرفت در حرم حضرت رضا و مىايستاد و نماز مىخواند و زيارت مىكرد. اين يك راه بود. يك راه ديگر هم كه براى طبقات ديگر پيش گرفته بود اين بود كه ما مىخواهيم اين مملكت را به تمدن بزرگ برسانيم. كتاب مأموريت براى وطنم را يكى ديگر نوشته و به ايشان نسبت داده. خودش اهل نوشتن نبود، وقتش را هم نداشت. اين هم يك دامى بود براى اينكه مردم را غافل كند از اينكه دارد همه چيزشان را از بين مىبرد. از اين طرف اينكه ما مىخواهيم براى ملت چه بكنيم، و مىخواهيم مملكت را صنعتىاش كنيم. مىگويند كه كلاغ مىگويند كه مثل كبك مىخواست راه برود راه رفتن خودش هم يادش رفت. اين نمىخواست اصلاً مثل كبك راه برود، مىخواست بازى بدهد مردم را. در صدد بودند اينها كه مردم را اغفال كنند، سر خوش كنند به اينكه ما مملكتمان بعدها صنعتى مىشود و بعد از يكى دو سال ديگر ما در، ادعا بود ديگر، بعد از يكى دو سال ديگر ما مىرسيم به همان ابر قدرتها، مىشويم مثل ژاپن!! ژاپنى كه الان به آمريكا تنه مىزند و صنعتش در خود آمريكا جلو از آمريكاست، اينها مىگفتند ما مىشويم مثل ژاپن!! چه كردند؟ آن چيزى كه در ايران لازم بود باشد و اقتصاد ايران به او بستگى داشت كه عبارت از كشاورزى بود، از بين رفت. كشاورزى را به صورت اينكه ما مىخواهيم، به اسم اينكه ما مىخواهيم صنعتى كنيم مملكت را، اول كشاورزيش را از بين بردند. كشاورزى كه از بين رفت اشكالاتى پيدا شد. يكى اينكه ما شديم براى آمريكا يك بازارى براى خريد كالاهاى امريكا، يعنى گندمها و ساير حبوباتى را كه آنها زيادى داشتند و بايد بريزند به دريا يا بسوزانند، به ما به قيمت اعلا مىفروختند و پول ما را مىگرفتند. يكى ديگر اينكه اين كشاورزها را از اطراف ايران كوچ داد، اين طرح را آورد اطراف تهران و اطراف شهرهاى ديگر، بيشترش در تهران. اين همه محلههائى كه در تهران درست شده، محله گودالها و محله نمىدانم چه و حصيرها و اين خانههاى حصيرى و اين خانههاى چه، اين
صحيفه نور ج 9 صفحه 145
بيچارههائى كه در محل خودشان كشاورز بودند، كشاورزى را از بين بردند به اسم اينكه مىخواهيم، مىخواهيم ما ارباب رعيتى را برداريم، همه بشوند ارباب ما هم چقدر غافل، ملت ما هم چقدر حالا يا غافل بود يا خوب، سرنيزه بود، چه، همه دهقان، اين بيچارههائى كه الان اطراف تهران هستند، هر ده نفرشان توى سوراخى هستند. آنى كه خانه دارد، خانهشان را نمىدانم شما ديديد يا نه، من در تلويزيون يك دفعه، دو دفعه ديدم كه خوب، اسباب تأسف است يك سوراخى است، يك عدهاى بچه و بزرگ از تويش بيرون مىآيد. اينها دهقانهائى است كه ايشان مىخواست دهقانشان كند و زندگيشان را بكلى به هم زد. مملكت ما را از حيث كشاورزى كه مىتوانست خودكفا باشد بلكه صادر كند، مملكت ما از حيث كشاورزى يك مملكت غنى است اگر كشاورزى صحيح در اين مملكت بشود ممكن است آذربايجان كافى باشد براى همه مملكت، باقيش بايد صادر بشود، يا خراسان براى همه مملكت كافى باشد و بايد باقيش صادر بشود.
ما الان در زمان ايشان، نمىدانم شما در روزنامهها گاهى ديديد يا نه، خيلى افتخار مىكردند كه ما چند صد، مثلاً هزار چيز خريديم. اين افتخارشان اين بود كه ما گندم خريديم، جو خريديم. يك مملكت را از اين جهت ساقط كردهاند و فرياد هم مىزدند كه ما همچو هستيم كه گندم و جو را از آمريكا خريديم و امسال گرسنگى نمىميريم. اينطور اينها وارد شدند، هم آن قوههاى، قدرتهاى انسانى را در اين مملكت متوقف كردند و يا عقب راندند. من در پاريس كه بودم از جاهاى مختلف، ممالك مختلف پيش من زياد مىآمدند منجمله آلمان كه خوب نزديك بود، اينهائى كه در اين چيز اتمى بودند و در آنجا كار مىكردند از طرف ايران، اينها هم آمدند پيش من گفتند كه اين كارى كه ما انجام مىدهيم اولا مضر براى ايران است، ثانياً نمىگذارند ما بفهميم، مىخواهند نگه دارند به يك سطحى كه نتوانيم بفهميم، اگر هم درست بشود براى ايران مضر است. يك همچو طرحهائى بود، جوانها را ببرند در خارج نگذارند، الان، حالا الانش كه من خيلى اطلاع ندارم، در زمان ايشان اين جوانهاى ما كه مىرفتند در آمريكا و اروپا و پخش شده بودند در آنجا همه جا را پركرده بودند (از قرارى كه براى ما نقل كردند) ديپلمهائى كه آنها مىدادند، تصديقهائى كه آنها به جوانهاى ما مىدادند غير از آن تصديقهائى بود كه به خودشان مىدادند. جوانهاى ما را زود به آنها يك تصديق مىدادند (نخوانده ملا) مال خودشان را دقت مىكردند. اين طور به من كراراً شايد گفته باشند. براى چه، براى اينكه نگذارند اين رشد بكند، اين قدرت را نگذارند پيدا بشود، از اين قدرت آنها مىترسيدند. همانطورى كه از آخوند اينها مىترسيدند، از دانشگاهى هم مىترسند. اين دو تا را مىخواهند كنار بگذارند. ملت هم اگر اين دو قدرت را نداشته باشد نمىتواند جلو برود و اينها با اين دو قدرت مخالفند.
تبليغ بر آزادى زن و مرد، حقهاى پليد به منظور شيوع فحشا و استثمار جوانان
حالا الحمدلله يك تحولى در مملكت ما پيدا شده، يعنى وقتى كه ملاحظه مىكنيد خانمها را از آن وضعى كه سابق مىخواستند برايشان پيش بياورند به اسم اينكه آزاد زنان و آزاد - مردان فهميدند
صحيفه نور ج 9 صفحه 146
همهاش حقه است و بازى. نه مردها آزاد بودند در زمان ايشان، نه زنها و نه مطبوعات و نه راديو و نه هيچى. آزادى در كار نبود. اسم، صحبتش و تبليغاتش زياد بود. آن آزادى هم كه آنها مىخواستند براى مملكت ما (حالا هم بعضى از نويسندههاى ما پيشنهاد همان را دارند) آن آزادى است كه هم جوانهاى پسر ما را و هم جوانهاى دختر ما را به تباهى مىكشد. آن آزادى را آنها مىخواهند كه من از اين تعبير مىكنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى، يعنى يك آزادى كه در ممالكى كه مىخواهند وابسته به غير باشد اين آزادىها را سوغات مىآورند، هروئين آزاد، مثلاً مشروبات هم آزاد، محل فساد كه مىدانيد آن طورى كه مىگفتند از تهران تا آخر شميران صدها محل فساد به بدترين فسادها، آن هم آزاد. اينها آزاد اما قلم نه، بيان هم نه، اينها آزاد نه. آن آزادى كه آنها مىگفتند و هى آزاد آزاد مىكردند اين معنا بود كه مشروب فروشى بيشتر از كتابفروشى باشد و مراكز فحشا بيشتر از مراكز علم باشد، جوانهاى ما را بكشند به آن مراكز فحشا. جوان است و اول جوانى است وقتى راه باز باشد و تبليغات باشد و آسان كنند كار را برايشان، كشيده مىشوند به آن طرف. وقتى يك جمعيت كه بايد براى مملكتشان فاعل باشند، مؤثر باشند، اين را كشيدند به طرف فحشا، اين ديگر نمىتواند، اين مغز عادت كرده به فحشا، فكر بكند كه نفت ما را كى مىبرد، به فكرش نمىآيد هيچ وقت و اينها مىخواهند اينطور باشد.
بحمدالله آنى كه حالا به ما مژده مىدهد همين تحولى است كه پيدا شده، يعنى جوانها از آنطرف كشيدند به خيابانها و فرياد زدند بر ضد استعمار و بر ضد ديكتاتورى. حالا هم رشد همچو شده است كه مشغولند خودشان به طور خودكار، بدون اينكه تبليغاتى لازم داشته باشد به طور خودكار مشغولند به اينكه تربيت كنند بچهها را. تربيت كنيد اين بچهها را به تربيت انسانى، تربيت اسلامى كه همان تربيت انسانى است. اگر اين مملكت مسلمان بشود، تربيت، تربيت اسلامى باشد، هيچ قدرتى نمىتواند مقابلش بايستد. چنانچه ديديد كه اين قدرت كه شكست داد اين قدرت بزرگ را، همين قدرت ايمان بود، همين بود كه فرياد مىكردند كه شهادت مىخواهيم. حالا هم دارند هى مىگويند زنها هم مىگويند، مردها هم مىگويند. اين قدرت بود كه جلوى اين فسادها را گرفت و شكست داد اينها را. اين قدرت را حفظش كنيد.
منطق روحانيت رسيدن به خودكفائى و مخالفت با بى بند و بارى است
اگر بخواهيد مملكتتان يك مملكتى باشد از خودتان باشد، كشورتان يك كشور سالم باشد، يك كشور مفيد باشد، خودكفا باشد، بايد از اين سوغاتىهائى كه غرب براى ما فرستادند و مىفرستند، ما اين معنا را گفته بشود كه ما با صنعت خارجىها يا علم مربوط به صنعتشان مخالفيم، ابداً مخالف نيستم، ما با اين آزادىهائى كه از غرب مىآيند و اينها هم دامن به آن مىزنند و آزادى وارداتى است با اين مخالفيم، اينكه جوانهاى ما را رو به تباهى مىكشيد و به تباهى مىكشد. ما با صنعت مخالف نيستيم، ما با هيچى مخالف نيستيم. اصلاً سر تمدن، ما مىگوئيم كلاه سر ما مىگذارند، غربى و شرقى
صحيفه نور ج 9 صفحه 147
كلاه سر ما مىگذاريد كه ما مىخواهيم به شما تعليمات بدهيم مىخواهند ما را نگه دارند، متوقف كنند، مىخواهند ما را محتاج به مستشار بكنند. نظاممان مستشار داشته باشد، فرهنگمان هم مستشار داشته باشد و همه چيزمان مستشار داشته باشد. مستشار هم نه اينكه بيايند به ما تعليم و تربيت ياد بدهند، بيايند ما را تا يك حدودى نگه دارند، ما با اين مخالفيم روحانيت با ترقى مخالف نيست، با ترقى محمدرضائى مخالف است، با اين تمدن، دروازه تمدن مخالف است، اين دروازه تمدنى كه همه چيز ما را به باد داد. با اين آزادى آزاد زنان و آزاد مردانى كه ايشان مىگويند، مخالفند، نه با آزادى. آزادى سر جاى خودش اما بى بند و بارى؟ آزادى يعنى هر كه دلش مىخواهد هر كارى بكند!! مىخواهند هروئين بكشند، به شما چه!! مىخواهند قمار كنند!! مىخواهند كارهاى زشت بكنند!! با اين مخالف است روحانيت، نه با آزادى بيان، نه با آزادى قلم، نه با آزادى گفتار، نه با روشنگرىها، نه با صنعت. شما صنعت درست كنيد، كى مخالف باشد؟ اما يك قضيه ذوب آهن را حالا چندين سال است كه اينها درست كردند حالا هم مىگويند باز اگر بخواهيم كه ضرر ندهيم، چند سال ديگر لازم است كه كار بكنيم تا ضرر نكنيم والا در هر ماه چقدر ميليون ضرر ما داريم مىكنيم. ما ضرر مىبريم در اينها. ما چشممان از اينها بدى ديده است. آن چيزهائى هم كه عرضه مىكنند، به صورت خوب عرضه مىكنند، ما از باب اينكه آدمى هستيم كه مار گزيده از ريسمان سياه و سفيد مىترسد، ما از آن قبيل هستيم، ما از اين پيشنهادهاى اينها مىترسيم براى اينكه ما از اينها بدى ديديم. ما نديديم هيچ وقت اينها بخواهند ما را تربيت كنند، ما را مثلاً صنعت ياد ما بدهند. صنعتشان اين است كه داريد مىبينيد كه ذوب آهنشان حالا تا چند سال ديگر آيا بشود، آيا نشود. حالا ماهى چقدر، چند ميليون، چند، چقدر ميليون (كه من حالا يادم نيست) ضرر دارد مىدهد. زراعتمان را از آن طرف از بين بردند، فرهنگ را از آن بين بردند، ارتش را وابسته كردند، همه چيز را در هم ريختند و اموال هم هر چه توانستند جواهر و هر چه توانستند بار كردند و رفتند و فرار كردند.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 149
تاريخ: 26/6/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پاسداران كميته مركزى و اعضاى خانوادههاى شهداى انقلاب اسلامى
جنت لقاءالله بالاترين پاداش خادمين اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
من نمىدانم با چه بيانى از اين جوانهائى كه در طول اين مدت فداكارى كردند تشكر كنم آنقدرى كه مىتوانم عرض كنم اين است كه اين مطلب براى خداست و ما هم از خدا هستيم انالله و به سوى او هم مىرويم، دير و زود خواهيم رفت و چه بهتر كه در اين راهى كه داريم قهرا به آن طرف مىرويم با يك توشه باشد و آن توشه، توشه توحيد است، توشه خدمت به اسلام است. من نمىتوانم براى خدمتگزارى جوانى كه براى خدمتگزارى به اسلام شب تا صبح، شب زندهدارى مىكند، در حال خطر واقع مىشود، مجاهده مىكند، ارزش براى اينمان مىتوانيم حساب بكنيم كه چه ارزش اين چقدر است، اجرت اين چقد راست مگر غير از خدا مىتواند كسى به اين اعمال پاداش بدهد؟ مگر طبيعت و زينتهاى طبيعت پاداش يك موجودى است كه براى خدا قيام كرده است و براى خدا خودش را به خطر انداخته است؟ آن چيزى كه دل ما را خوش مىكند اين است كه براى شما پيش خداى تبارك و تعالى يك حسابى باز است والا ما نمىتوانيم از شماها تشكر كنيم يا خداى نخواسته به شما اجر بدهيم. ما همچو قدرتى نداريم، آنچه هست اين است شما از خدا هستيد، براى خدا هم خواهيد بود و خدا هم اجر شما را مىدهد. اجرى كه خدا مىدهد، آن ارزش دارد، ارزش عمل شما آن است كه خدا به شما مىدهد، ان الله اشترى من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه جنت، آن جنتى كه لقاء خداست، جنتى كه لقاء دوستان خداست، آن براى شما كافى است و از آن كه گذشت، ديگر در عالم طبيعت نمىشود براى اعمالى كه براى خداست يك چيزى قرار داد او هر چه مربوط به عالم طبيعت است مادون آن چيزى است كه براى خداست. پيشبرد و پيروزى نهضت با اتصال و عنايت قلوب به درياى رحمت الهى و شما براى خدا قيام كرديد و براى خدا هم مجاهده كرديد و براى خدا انشاءالله تا آخر مجاهده مىكنيد و اين نهضت را به پيروزى مىرسانيد براى خدا باز. و اين لله بودن شما را به پيروزى رساند والا با يك همچو قدرت شيطانى و قدرتهاى ديگرى كه دنبال او بودند، اصرار مىكردند، تشر مىزدند، تهديد مىكردند، شما جوانها ايستاديد، قدرت ايمان بود كه شما را جلو برد، نه قدرت طبيعت و
صحيفه نور ج 9 صفحه 150
مادى، از حيث ماديت آنها به ما طرف نسبت نبودند. اين كه دنيا را به تحير واداشته است و حسابها را همه خطا از كار در آورده است اين است كه چطور يك ملتى كه نه ساز و برگ دارد، نه نظام، نظامى در كار نبود كه، فكرى در اين باب نبود كه ما بخواهيم يك فكر نظامى بكنيم، يك نيروى نظامى داشته باشيم، نه نظامى ما داشتيم و نه ساز و برگ مقابله با آنها. شما خيال مىكنيد كه اگر نبود اراده خدا كه منصرف كرد اينها را از اينكه مقابله كنند و نبود آن كه رعب در بسيارى از آنها ايجاد كرد، اينها با يك شب مىتوانستند همه تهران را خراب كنند، همه چيز دستشان بود، همه مراكزى كه يك نفر آدم را كه گوشش مىجنبيد همه را بمباران كنند، نه اينكه براى خدا نكردند، خدا اذهان اينها را همچو منصرف كرد و دلهاى اينها را همچو پر از خوف كرد كه دست به آن آلاتى كه بايد بزنند نزدند. اين يكى از معجزاتى بود كه در اين قضيه واقع شد و معجزه ديگر همين توطئهاى بود كه براى كودتا در همان شبهاى آخر كه ما در تهران بوديم اينها ديده بودند و قبلش توطئه اين بود كه حكومت نظامى را روز هم اعلام بكنند ما هم هيچ خبر از هيچ نداشتيم. اعلام بكنند مردم توى خيابانها نيايند، قواى انتظامى هم تمام را بگيرند، تمام خيابانها و اينها را قواى انتظامى و آلاتى كه آنها دارند، تانكها را بياورند مستقر كنند و بنابراين بود كه در همان شب بريزند و هر كس را كه احتمال بدهند كه اين يك مثلاً چيزى هست، از بين ببرند و بعد هم چه بكنند، ما هم هيچ اطلاع نداشتيم من حيث لايحتسب قضايا واقع شد كه مثلاً گفته شد كه بشكنيد اين اعتصاب را، اين نظام را، اين حكومت نظامى را، خوب، مردم شكستند و آنها نتوانستند كه بياورند چيزشان بكنند، بعد آن درگيرىها پيدا شد مرحوم قرنى، خدا رحمتش كند، اينجا بود به من گفت كه مقاتله بين، جنگ ما بين مردم و قواى دولتى در آن شب سه ساعت و نيم بود. با سه ساعت و نيم دستهاى خالى بر تانك و توپ و مسلسل و اينها غلبه كرد. اين غلبه، غلبه الهى بود يعنى نظر خدا بود. اين نظر خدا را حفظش بكنيد، خودتان را متصل كنيد به آن درياى بى پايان الوهيت، قلبهايتان را متصل كنيد به مبداء خير، همه چيز از اوست، او كس همه كس است، همه پيروزىها با اراده او حاصل مىشود، همه خوبىها با اراده او تحقق پيدا مىكند، هر چه بدى هست از ماست و هر چه خوبى است از اوست. خودتان را به او متصل كنيد. آن قطرههاى ضعيفى ما هستيم بلكه لاشىءايم، هيچيم، اما اگر متصل بشويم به آن درياى رحمت الهى، همه چيز مىشويم، قدرت پيدا مىكنيم.
روحيه شهادت طلبى، رحمت و امانتى الهى است
صدر اسلام هم يك دسته از اعرابى كه نه نظامى داشتند و نه پرورش نظامى شده بودند و نه ساز و برگى داشتند، آنها از شما دستورىتر بودند، هر چندتايشان يك شمشيرى با يك چيز خرمابند، بندشان بود ليفهاى خرما، هر چند تايشان هم يك اسبى و يك شترى. وضع اين طورى بود عدد هم بسيار كم، تمام لشكر اسلام سى هزار بود و رومها كه، رومىها كه آمدند با اسلام مواجه شدند پيشقر اول آنها شصت هزار تا بود، همه لشكر اسلام سى هزار، به حسب تاريخ پيشقر اول آنها شصت هزار بود
صحيفه نور ج 9 صفحه 151
دنبالش هشتصد هزار تا، يا هفتصد هزار. يكى از سرداران اسلام گفت كه ما اگر چنانچه بخواهيم به طور عادى با اينها مقابله كنيم، اينها هم طليعهشان كه همان پيشقراولشان باشد در مقابل ما هستند، ما بايد يك كارى بكنيم كه اينها را بترسانيم، سى نفر همراه من بيايد ما مىرويم با آنها جنگ مىكنيم، با اين شصت هزار تا جنگ مىكنيم، باشد؟ گفتند آخر نمىشود چون، بالاخره چك و چك كردند تا قبول كرد كه شصت نفر باشند، شصت تا يك نفرى شبيخون زدند به آنها، شكستشان دادند. شصت هزار جمعيت را شصت نفر مومن، شصت نفر كه براى خدا داشت كار مىكرد اين طليعه را شكست دادند، اسباب اين شد كه اين سى هزار جمعيت بر روم غلبه كرد، بر ايران هم كه غلبه كرد، در صورتى كه آنها همه چيز داشتند، آنها يراقهاى اسبهايشان از قرارى كه گفتند طلا بوده است لكن ايمان نداشتند، ميانشان تهى بود، هر چه بود يك صورت بود، هر چه بود يك ساز و برگ بود اما ميان تهى بود، اين روحيه در آنها نبود كه ما اگر بكشيم هم بهشت مىرويم، اگر كشته بشويم هم بهشت مىرويم، اين روحيه در آنها نبود، در اينها بود و اين روحيه غلبه كرد و من مطمئنم به اينكه شما پيروز مىشويد انشاءالله براى اينكه يك همچو روحيهاى امروز من در بين ملتمان مىبينم، يك دفعه و دو دفعه نبوده است، از نجف تا اينجا مواجه شدم من باجوانهاى زيبا، جوانهائى كه اول جوانىشان است و اينها يكىشان آمد در نجف، آمد جلو من نشست بنا كرد قسم دادن من را كه شما، قسم، قسم داد كه من شهيد بشوم، بعدا كه ما در اينجا آمديم زن اين تقاضا را كرده، جوانها اين تقاضا كردهاند، زنى كه بچههايش را از دست داده است باز مىگويد كه من يكى دو تا دارم اين هم مىدهم، اين روحيه، روحيهاى است كه اطمينان براى ما مىآورد. اين بر همه تانكهاى عالم مقدم است، يعنى پيروز مىشويد. اين روحيه، روحيهاى است كه خداى تبارك و تعالى انعام كرده است، مرحمت كرده است، اين مرحمت الهى را حفظ كنيد، اين امانت است، اين را كوشش كنيد محفوظ بماند. مادامى كه اين روحيه الهى، اين هديه الهى در بين شماها هست از هيچ نترسيد، نگرانى هيچ وقت نداشته باشيد، به فكر اين نباشيد كه چرا به ما احسنت نگفتند، چرا به ما اجر ندادند، چرا به ما مثلاً همراهى نكردند. خدا همراه شماست، امام زمان سلام الله عليه دعاگوى شماست، از چه ما مىترسيم؟ ما چرا بترسيم؟ مائى كه راهمان راه خداست، مائى كه در مقابل اين قدرت شيطانى كه همه چيز ما را، اسلام ما را، جوانان ما را، همه چيز ما را از بين برد، قيام كرديم، از چه بترسيم؟ از اين بترسيم كه كشته مىشويم؟ خوب، بشويم، جوانهاى ما همه كشته شدند. از اين مىترسيم كه غلبه بكنند؟ غلبه هم بكنند ما ترس نداريم براى اينكه ما حقيم وقتى حق هستيم غالب هم بشويم ما حق هستيم، مغلوب هم بشويم ما حق هستيم و انشاءالله غالب مىشويم. مطمئن باشيد، دلتان را به اين مبداء خير متصل كنيد، با خدا مناجات كنيد. اين شبهائى كه در اين تاريكىها اسلحهها به دوش است و در اين تاريكىها راه مىرويد دلتان را به آن مبدا متوجه كنيد، متصل بشويد به آن درياى بزرگ رحمت و از هيچ چيز ديگر باك نداشته باشيد، از هيچ كس توقع نداشته باشيد، نظرتان هم به هيچ كسى نباشد و غير از آن يك قدرت هم هيچ چيزى نشناسيد. همه اوست، همه هر چه هست آنجاست. خداوند
صحيفه نور ج 9 صفحه 152
انشاءالله به شما اطمينان عنايت كند، ايمان كامل عنايت كند، و شماها را در شمار شهداى كربلا محسوب كند و همه ما را موفق كند كه اين وظيفهاى كه الان به دوش همهمان هست اين وظيفه را بتوانيم خوب عمل كنيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 153
تاريخ: 27/6/58
بيانات امام خمينى در جمع رؤسا و سرپرستهاى ادارات آموزش و پرورش تهران و شهرستانها
تكرار و تلقين، يك روش موثر قرآنى براى تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
من مطالبى كه مىخواهم عرض كنم، مطالب تازهاى نيست، شما هم اين مطالب را مىدانيد لكن در گرفتارىها، هر كس گرفتار است، بايد گرفتارى خودش را تكرار كند. ممكن است در اين تكرارها گاهى يك وضعى پيش بيايد كه به واسطه آن وضع تاثيراتى داشته باشد. شما مىدانيد كه قرآن كتاب معجزه است و در عين حال در قرآن راجع به مسائل، تكرار زياد است، البته در هر تكرارى مسائلى طرح شده است اما براى اينكه براى رشد مردم قرآن آمده است و براى انسان سازى، مسائلى كه براى ساختمان انسان است نمىشود يك دفعه بگويند و از آن رد بشوند، بايد هى بخوانند، توى گوشش مكرر كنند. تلقين است، تلقين با يك دفعه درست نمىشود، بايد اگر بخواهيد يك بچهاى را شما تربيت بكنيد، بايد يك مساله را چندين دفعه با چند زبان، با چند وضع به او بخوانيد، مطلب يكى باشد لكن طرز بيانش اينها به طورى كه در قلب او نقش ببندد.
به تباهى كشانيدن نسل جوان طبق نقشههاى دقيق استعمار
مسائلى كه من مكررا عرض كردم و حالا هم تكرار است اين است كه گرفتارى ما در طول تاريخ و خصوصا در اين پنجاه و چند سال اخير اين بود كه آنى كه به ميدان ما آمده بود، آگاهانه آمده بود، طرح ريزى شده بود، برنامه داشت، همين طور خود به خود واقع نمىشد و هر جا را شما ملاحظه كنيد اگر درست مطالعه بشود، انسان مىبيند كه يك برنامه خاصى است براى يك مقصد خاص. از اولى كه رضا شاه آمد، رضاخان آمد و آن كودتا را كرد (كه شايد شماها يادتان نباشد، اكثرا يادتان نيست شايد بين شما كسى باشد يادش باشد، لكن من يادم هست و شاهد قضايا بودم) از اول، به تدريج البته، نه يكدفعه، آنوقتى كه آمد ابتدا شروع كرد همان مقدس بازىها كه پسرش در مىآورد و سالوسى را آن هم شروع كرد. مثلاً در يك محرمى من يادم است كه گفتند كه همه تكاياى تهران را اين رفته ديدن كرده، شركت كرده در عزا و خودشان هم روضه داشتند و مسائل تبليغى و همه اينها را داشتند تا كم كم وقتى مستقر شد، پايش محكم شد آنوقت آن صورت ديگرش را نشان داد، تمام مجالس روضه و وعظ و خطابه را در تمام سطح ايران قدغن كرد. در قم مجلس اين طورى بود كه آقاى صدوقى يك مجلس
صحيفه نور ج 9 صفحه 154
داشتند قبل از اذان صبح شروع مىشد، اوايل اذان تمام بود، آن هم چند نفر و احتمال مىدهم كه آن را هم آمدند جلويش را گرفتند. تمام چيزهايى كه مربوط به ديانت بود شروع كرد آنها را يكى يكى جلويش را گرفت، شروع كرد با شدت با روحانيت عمل كرد به طورى كه من در مدرسه فيضيه آنوقت يك درسى مىگفتم، يك عده چند نفرى بودند، يك روز كه رفتم يك نفر بود اين شخص گفت كه اين آقايان همه فرار كردند رفتند به باغات. طلبههاى مدرسه هم قبل از آفتاب آنطور كه مىگفتند فرار مىكردند به باغات مىرفتند و آخر شب آنوقتها مىآمدند و بنابراين بود كه اين لباس بكلى خلع بشود و آنها اين جبهه را در زمان او محكم جلوگيرى كردند. در دانشگاهها كه بعدها هم باز در زمان اين بدتر از او شد، اينطور عمل نكردند كه يك جور، با شيطنت بيشتر و اخيرا هم در حوزههاى ما باز با يك شيطنت ديگر. در دانشگاهها دنبال اين بودند كه آنهائى كه مىخواهند بچهها را تربيت كنند، اشخاصى باشند كه تربيتى كه مىكنند تربيت نباشد، عقب راندن باشد و از حيث اخلاق هم تربيت اخلاقى نباشد به آن معنائى كه ما مىگوئيم، تربيت اسلامى توى كار نباشد، بلكه تبليغاتى باشد كه اين جوانهاى ما را تباه كند. (برنامه آنكه از رويهمرفته مسائل كه حالا آدم بخواهد بگويد، يك محتاج به يك كتابى است) برنامه اين بود كه اين دو قشرى كه ممكن بود كه براى يك مملكت مفيد باشد و ممكن بود كه ديگر قشرها هم دنبال اين باشند، اين دو قشر را نگذارند كه به كار خودشان به طورى كه شايسته است انجام وظيفه كنند. در طرف روحانيت از باب اينكه اختيار معلم و متعلم به آن وضع دست آنها نبود، اينجا به يك جور ديگر رفتار كردند، به خلع لباس و به فشار و به بردن سربازخانهها و امثال ذلك كه شكست بدهند حوزهها را، و در قشر فرهنگ كه اختيارات را دستشان گرفته بودند مىخواستند كه باز، اين فرهنگ را يك فرهنگ دلخواه خودشان بلكه دلخواه آنهائى كه مىخواهند استفاده از ما بكنند قرار بدهند و اين دو تا قوهاى كه به منزله قوه مفكره جامعه است از آنها بگيرند و تباه كنند و كسى پيدا نشود كه اگر همه چيز ما را بردند، يك صحبتى بكند يا يك چيزى بنويسد.
رويهمرفته اگر ملاحظه كنيد، از همه كارهائى كه در آن زمان انجام مىگرفت در زمان اين پدر و پسر (در زمان پسر شايد بيشتر) در يك معنا مشترك بود و آنكه جوانها را بكشند به غير آنطورى كه بايد تربيت بشوند. اينطور نيست كه ما همچو ساده تصور بكنيم كه بدون نقشه قضيه اينطور بشود كه آنقدر مشروب خانه در سرتاسر ايران باز باشد، و اينقدر مراكز فساد در همه جا و خصوصا تهران كه به وضع وحشتناكى مراكز فساد، هر جورى كه جوان مىپذيرد براى آن فراهم كنند و دامن بزنند. نمىتوانيم ما باورمان بيايد كه اين مجلهها و اين مطبوعات، اين مجلههائى كه هم جوان وقتى چشمش بيفتد به آن و هم وقتى بخواند، جوان است و به تباهى كشيده مىشود، اين بدون اينكه نقشهاى باشد و اينها من باب اتفاق اينجور شده باشد. مساله اينها نيست. يك طرحى بوده است كه جوانهاى ما را، آنهائى كه مىخواهند، مىتوانند تربيت كنند، آنها را يك جورى كنند كه نتوانند، ازشان قدرت تربيت را بگيرند، يا اشخاصى را كه خودشان مىخواهند، در دانشگاهها و در دبيرستان و آنجا بگذارند به آنطورى كه مىخواهند تربيت كنند و از آن طرف تمام راههاى تعيش را به روى جوانها باز كنند كه هر
صحيفه نور ج 9 صفحه 155
ساعتى كه اين بخواهد يك عيش و نوشى بكند برايش فراهم باشد، آسان باشد و دامن هم به آن بزنند و تبليغات هم بكنند و عرض كنم اعلام هم بكنند و اينها را بكشند به طرف آن. نتيجه چى مىشد؟ نتيجه اين مىشد كه اين نسل جوانى كه بايد براى اين كشور مفيد باشد، اين نسل جوان بى تفاوت باشد نسبت به مسائل جدى. يك مغزى كه دنيال اين رفت كه موسيقى گوش كند (موسيقى كه الان هم قلمها هست كه خير، موسيقى يك چيزى مثلاً تربيتى است) يك مغزى كه دنبال اين رفت كه موسيقى گوش كند و عادت به اين كرد، اين مغز مريض مىشود، اين نمىتواند فكر اين بكند كه كشورش به چه حال دارد مىگذرد، چه مىگذرد در آن، ديگر دنبال اين نيست، مثل يك آدم هروئينى مىماند. اينهائى كه عاديات هست كه انسان به آن عادت مىكند منجمله همينهائى كه، مثلاً سينماهائى كه اينها درست كرده بودند، تاترهائى كه اينها درست كرده بودند، اينها تمام يك نقشهاى بوده است كه ما را، جوانهاى ما را نگذارند به مسائل روزشان، به مسائل جديشان فكر بكنند، توى ذهنشان هم نيايد همچو فكرى، همه چيز هم براى آنها فراهم كردند، همه جور هم فراهم كردند. خوب جوان هم وقت جوانىاش است و وقتى عيش و نوش برايش فراهم باشد كشيده مىشود به آنجا. اينهمه نقشهها اين بود كه از آن طرف نيروهائى كه مىتوانند تربيت كنند جوانها را، يا از بين ببرند يا لااقل محدودش كنند و يك طورش كنند كه روى همان مسائل آنها فكرها به كار بيفتد و از آن طرف باز به اين قانع نشدند، جوانها را از راههاى ديگر، باز كردن مراكز فساد و فحشا و همه چيز، اينها را به تباهى بكشند با صورتهاى مختلف، با وضعهاى مختلف، با برنامههاى مختلف كه همه شركت در اين معنا داشتند كه ما از آن چيزى كه هستيم تهى بشويم، مغزهاى ما از آنى كه هست تهى بشود، به جاى مغز آدم جدى يك مغز لهو و لعبى جايش بنشيند، يا يك مغز غربى جايش بنشيند. آن مقدار از آزادى كه براى مملكت ما در اين زمانها بود، اين آزادىهاى تباهىآور بود، آزادند كه شرب خمر كنند، آزادند قمار كنند، آزادند لب دريا زن و مرد با هم بريزند به جان هم، آزادند كه در اين مراكز فساد بروند، اينها آزادند. آنهائى كه آزاد نبود، آزاد نيستند كه يك قلم بر خلاف آنها و بنا به مصلحت مملكت بنويسند، آزاد نيستند يك كلمه راجع به او بگويند. اين آزاد زنان وآزاد مردان، درست مىگفت اما آزادى چى بود؟ آن بود كه آنها مىخواستند كه من از آن تعبير مىكنم به آزادى وارداتى، آزادى استعمارى. اينها نقشه بوده است، نه اين است كه همين طورى، مغز خود اين پدر و پسر هم آنقدرها كار نمىكرد كه بتواند اين چيزها را درست كنند اينها يك چيزهائى بوده است كه مفكرها، آنهائى كه در اين امور نقشه دارند، در اين امور تحصيل كردند، اينها طرح مىكردند و چى مىكردند، آنوقت يك كسى هم براى اين كتاب مىنوشت اسمش را هم مىگذاشت مثلاً تمدن بزرگ اسم چى و آن لاطائلها را مىنوشت براى اغفال ما و براى اينكه مردم را خيال كند كه نه الحمدلله ما ديگر، اگر يكى، دو سال ديگر ايشان باشند، ديگر اينجا مىشود ژاپن، ديگر مملكت ما مىشود ژاپن كه ادعايش هم همين بود كه ما به همين زودى، همين زودى ما جزو ابرقدرتها مىشويم. اين مغز خود اين كار نمىكرد، نقشهاى بود كه آنها مىدادند و چى مىدادند و آنهائى كه اطراف بودند و - عرض مىكنم كه - داشتند در اطراف و آنها هم براى او مىنوشتند و
صحيفه نور ج 9 صفحه 156
براى او مىگفتند و ترويج مىكردند.
بروز يك تحول روحى به دست خداوند تعالى براى نجات ملت ايران
اين اجمالى است از اين تفسير پنجاه سال كه موفق هم خوب شدند و جوانهاى ما را هم خوب تباه كردند و اگر چنانچه به اين منوال مىرفت، بايد ما ديگر مايوس باشيم از همه چيز، لكن خداوند خواست كه به داد اين مملكت برسد. اين خواست خدا بود و يك قدرت مافوقالطبيعه، هيچ قدرتى نمىتوانست يك همچو كارى را، يك همچو چيزى كه در ظرف پنجاه و چند سال اقلا و به حسب واقع در طول تاريخ، اين مملكت را به يك جور ديگر درست كرده بودند، اين مرد و زن را يك جور ديگرى درستشان كرده بودند و تربيت كرده بودند، همچو تحولى كه الان هر جا برويد مىبينيد كه انسانهايش غير آن انسانهايند كه بودند. همين جوانهايى كه آنوقت كشيده مىشدند طرف شميران و آن قضاياى شميران، حالا كشيده مىشوند طرف جاهائى كه جهاد سازندگى است، همين، همين جوانها، همان زنهائى كه آن وقت كه هيچ بى تفاوت بودند راجع به كشور خودشان، راجع به همه چيز، همينها هم وارد شدند در ميدان و ديديم كه خوب هم مىتوانند انجام وظيفه بكنند.
اين يك تحول روحى بود كه با دست تبارك و تعالى و اراده خداى تبارك و تعالى براى نجات ملت ما آمد و ما متحول شديم از يك صورتى كه آنطور بود، به يك صورت ديگرى. از آمريكا يك عده جوان چند روز، چند وقت پيش از اين آمده بودند كه ما آمديم براى جهاد سازندگى. اين يك تحولى است، جوان در امريكا براى عرض بكنم كه بيايد از آنجا راه بيفتد كه برود توى دهات اينجا براى جهاد سازندگى. من به آنها گفتم كه شما (البته، هم آنها، هم شماها، فرق ندارد البته شما نمىتوانيد مثل رعيتها برويد و كار بكنيد و شما يك جور ديگر زندگى كرديد اما اين را بدانيد كه وقتى اين رعيت، اين كشاورز ديد از آمريكا يك عده محصل، يك عده مهندس، يك عده دكتر آمدند توى صحرا مثلاً كجا مشغول شدند به درو، اين قدرت فوقالعادهاى به آنها مىدهد يعنى آنها اميدوار مىشوند به مملكت خودشان، اميدوار مىشوند به عرض مىكنم كه نظام خودشان. آن قدرتى كه آنها دارند و فرض كنيد در يك روز پنج ساعت، شش ساعت كار مىكنند، اينكه شما حالا آمديد و رفتيد و آنها چشمشان به شما افتاد، ده ساعت كار مىكنند. آنى كه يك جريب زمين را درو مىكرد حالا دو جريب زمين را درو مىكند، ضميمه كنيد به اينكه وقتى چشم اين كشاورزها بيفتد كه يك عده زن از توى خانههايشان در آمدند (كسانى كه خوب هيچ وقت اهل اين كار نبودند كه بروند در جهاد سازندگى و بروند با رعيتها شركت كنند در چيز) وقتى كه ببينند اينها كه يك همچو جمعيتى زنها آمدند برايشان دارند كمك مىكنند، اين ارزشش پيش آنها خيلى زياد است، واقع ارزش هم زياد است ولو كارش كم است، نمىتواند يك زن يك كار مثبت زيادى انجام بدهد لكن ارزش زياد است. كارهائى كه الان مىشود، كارهاى ارزش دارى است. در نظر من بسيار بعضى از اين كارها ارزش دار است ولو كم باشد ارزشش زياد است يعنى كمكم اين اسباب اين مىشود كه زياد بشود اين و موج پيدا
صحيفه نور ج 9 صفحه 157
بكند و سرتاسر كشور را بگيرد.
امدادهاى غيبى الهى عاملى جهت پيروزى
شما كه به فكر اين هستيد و بوديد به اينكه الان يك فعاليت فرهنگى مثبت انجام بدهيد، شما مواجه هستيد با يك فرهنگى كه فرهنگ خودتان نبوده است. فرهنگ غير، تحميل به ما بوده است. وقتى مواجه با اين هستيد و حالا به فكر اين معنا افتاديد كه ما فرهنگ غير را كنار بگذاريم و فرهنگ خودمان را شروع بكنيم اين خودش يك تحولى است، يك چيزى است كه خدا اين كار را انجام داده است و من از باب اينكه كارها دارد به يك وضع غير عادى انجام مىگيرد، اگر ما اين قدرت را، ملت، ملت ما اين قدرت را شكست داد، اين يك امر عادى نبود كه ما حساب كنيم كه يك امر عادى بود - و ما جمع شديم يك ما مگر مىتوانستيم؟ اين يك امر مهمى كه خداوند براى ملت ما انجام داد اين بود كه همه اين سران را منصرف كرد از اينكه با فشار عمل كنند. شما خيال كرديد كه اگر اينها مىخواستند با فشار عمل كنند و طيارهها را از بالا و عرض مىكنم كه چيزهاى ديگر را از پائين و قواى انتظامى و كذا، ما مىتوانستيم به اين زودى كارمان را انجام بدهيم؟ اگر هم مىشد مثل افغانستان مىشد كه حالا آن بيچارهها مبتلا هستند. اما كار يك كارى بود كه بزرگترها ترسيدند، خدا نصر، گاهى نصر به رعب است. در اسلام اينطور بوده است كه گاهى پيغمبر اسلام را نصر مىداد خدا به اينكه طرف مقابل مىترسيد، شايد توى ذهنشان مىآمد كه اين عربها ما را مىخورند.اين اينطور بود، اينطور به نظرشان وحشتناك مىآمد، يك وقت مىديدى كه يك گروه زيادى در مقابل چند نفر كه اينطور اعتقادها نسبت به آنها پيدا كرده بودند فرار مىكردند. اين نصر به رعب بود، در ذهنشان القاء مىشد به اينكه خوب ملت ما را چه مىكند؟ همين جا اينطور بود، اين بزرگهايشان ترسيدند و اين ترسيدن يك نصرتى بود كه خدا به ما مرحمت فرمود. دنبال اين معنا، اين ملحق شدن همه دستجاتى كه مال آنها بود به ما، اين يك امر عادى نبود كه يك وقت ما ديديم كه نيروى زمينى و نيروى هوائى و نيروى نمىدانم چى و همه اينها متصل شدند يك وقت به خود مردم و كار را آسان كرد. نتوانستند، آنطورى كه به ما گفتند، بختيار وقتى كه مىخواسته برود امر كرده بوده كه بمباران كنند تهران را، به او گوش نكردند و در اين آخرى كه يك بناى كودتا داشتند و بعد به ما اطلاع دادند، آنوقتى كه روز، حكومت نظامى را اعلام كردند، ما اطلاعى نداشتيم از چيزى، بعد به ما اطلاع دادند كه اين براى اين بود كه مردم در خيابانها نباشند، قوا در آنجا جاگير بشود يعنى همه قواى انتظاميه با جهازاتشان بيايند و خيابانها را بگيرند و شب بناى بر اين داشتند كه آنكه از روز حكومت نظامى درست كردند شبش كودتا كنند و هر كس را احتمال بدهند كه يك حرفى بزند، بكشند. اين هم خدا خواست، ما هيچ اطلاع از هيچ جا نداشتيم، اين هم خدا خواست كه يك همچو صحبت پيش آمد كه نه اعتنا نكنيد به اين و بيائيد بيرون و مردم آمدند بيرون، آن خنثى شد. آن نقشهاى كه آنها داشتند كه خلوت بشود و تانكهايشان را بياورند مستقر بكنند و مجهز بشوند براى كار، اين هم خنثى شد، اين هم يك كار غيبى
صحيفه نور ج 9 صفحه 158
بود، يك كار الهى بود، هيچ كار بشر اينها نبوده، همه يك كارهائى بود كه بر خلاف عادت واقع شد.
مسؤوليت سنگين و شريف تعليم و تربيت، تداوم رسالت انبيا جهت هدايت انسان
و من اميدوارم كه با كوشش شماها نسبت به آن وضعى كه داريد، يعنى شماها يك شغل بسيار شريفى داريد، يعنى شغل آدم سازى، يعنى شغل انبيا، همه انبيا از اول تا آخر يك كار داشتند و آنكه آدم درست كنند، براى آدم سازى آمده بودند، براى هدايت آمده بودند اين شغل را الان شما داريد كه شغل انبياست چنانچه شغلى هم كه آقايان دارند همين شغل است همان مقدارى كه شغل شريف شماست و شغل انبياست، مسؤوليتتان زياد است و مسؤوليت انبياست منتها انبيا مسوول بودند و با قدرتى كه داشتند انجام دادند وظايفشان را و ما هم بايد تبعيت كنيم و آنقدرى كه مىتوانيم، آقايان در محيط خودشان، شما در محيط خودتان اين شغلى كه آدم سازى است، آدم سازى كنيد، متبدل كنيد اين جوانهائى كه متوجه شدند كه هر چه هست از بيرون مىآيد براى ما، از بيرون مىآيد اما آنهائى مىآيد كه تباه مىكند ما را. آنها هيچ وقت يك مطلبى كه براى ما فايده داشته باشد، هيچ وقت اين را به ما نمىدهند، آنها هر كارى بكنند يك كارى انجام مىدهند كه براى ما مفيد نباشد يا مضر باشد. اين بايد در فرهنگ توجه به آن داشته باشيد و كوشش بشود كه خودتان را پيدا كنيد. ما گم كرديم خودمان را، ما تمام مفاخر شرقى را كنار گذاشتيم و هى رفتيم سراغ مفاخر غرب، آن هم نه آنى كه آنها دارند، آنى كه به ما مىدهند. اگر آنى كه آنها داشتند بسيار خوب، آنها در جهات طبيعى جلو هستند اما آنى كه به ما تحويل مىدهند، آن مستشارى كه مىآيد اينجا مىخواهد فرض كنيد فرهنگ ما را درست كند، اين نمىخواهد براى ما فرهنگ درست كند، اين مىخواهد يك فرهنگ غربى براى ما درست كند كه در خدمت غرب باشد. آن مستشارى هم كه مىآيد نظامى را مىخواهد درست كند آن هم به - يك نظامى مىخواهد درست كند كه در خدمت اسلام باشد؟! در خدمت مسلمين؟! در خدمت ملت باشد؟! آن مىخواهد يك چيزى درست بكند كه اگر همه چيز ما را هم بردند يا مويد باشد، يا كار نداشته باشد. هر چه از غرب براى ما مىآيد، يا از شرق براى ما مىآيد كه سوغات براى ما مىآورند آنهائى است كه ما را تباه كرده است و مىكند.
ما با تربيت و فرهنگ استعمارى مخالفيم، نه با علوم و مظاهر تمدن
ما مخالف با ترقيات نيستيم. يكى از تبليغاتى كه بعد از زمان همين محمدرضا از آن اوايل كه وقتى ديد در قم يك شورشى شد، يك جنبشى شد، اين در صحبتهايش كرد كه اين آخوندها با همه مظاهر تمدن بدند، اينها مىگويند ما الاغ سوارى مىخواهيم. در يكى از نطقهايش بود كه من در دنبال او اين صحبت را كردم كه تو اين حرف را كه دارى مىزنى همين وقتى است كه بعضى مراجع ما با طياره رفتند به مشهد، چطور تو مىگويى ما الاغ سوارى مىخواهيم؟ ترويج مىكردند يعنى تبليغ مىكردند براى اينكه اين فعاليتى كه ممكن است اين طايفه داشته باشند فلج كنند و آن فعاليت كه ممكن
صحيفه نور ج 9 صفحه 159
است جوانها داشته باشند فلج بكنند و آن فعاليتى كه ممكن است معلمين و - عرض مىكنم كه - دانش آموزها داشته باشند فلج كنند. حالا كه مادر يك همچو مقطع از زمان واقع شديم كه آنها بحمدالله رفتند، ديگر تمام شد كارشان، جهنم انشاءالله رفتند. حالا كه نوبت به شما رسيده است و شما سرپرستى مىخواهيد بكنيد از فرهنگ، بايد حالا توجهتان در اين باشد كه آنى كه آنها به ما مىخواهند تحويل بدهند تحويل نگيريد، خودتان كار انجام بدهيد. نمىگويم من تمدن آنها را تحويل نگيريد، آنى كه آنها مىخواهند به ما بدهند تمدن نيست. آن، آنى است كه تباه مىكند ما را، آن همان تمدنى است كه دروازه تمدن به ما مىداد، آن همان است. چه بود؟ هر جايش برويد خراب است. الان بيچاره دولت چه بكند؟ اين سد شكسته، پشت اين سد همه چيز خراب است. خوب، نمىتوانند انجام بدهند، اين بايد با كمك همه قشرها انجام بگيرد، يعنى هر كس مشغول هر كارى هست آن كار را خوب انجام بدهد. من نمىگويم شما بايد برويد مثلاً يك اداره ماليه را درست بكنيد، نه اين درست نمىشود، شما بايد در فرهنگ كه هستيد، فرهنگ را خوب انجام بدهيد، وظيفه هر شخص، وظيفه خودش را در آن پستى كه دارد خوب انجام بدهد و دو چشمى هم مواظب اين باشد كه كلاه غربى سرش نرود، ما بازى خور هستيم.
كلمه اسلام جامع تمامى ارزشهاى انسان ساز
يكى از خبرنگارها آمد گفت كه (همين چند روز پيش از اين) در يك مصاحبه گفت كه شما چرا مىگوئيد كه جمهورى اسلامى و حتى دموكراتيكش هم از پهلويش بر مىداريد؟ گفتم اولا اينكه (آنكه به او گفتم) اولا اينكه اين دموكراتيك و دموكراسى تفسيرهاى مختلف شده است، ارسطو يك جور تفسير كرده است، الان هم كه ما هستيم، غربىهاى سابق يك جور تفسير مىكردند، غربىهاى لاحق يك جور، شوروى يك جور تفسير مىكند. ما وقتى يك قانون مىخواهيم بنويسيم، بايد صريح باشد و معلوم. يك لفظ مشتركى كه هر كس يك جورى به يك طرف مىكشدش، ما نمىتوانيم استعمالش كنيم و ثانيا - ما اين را ديگر به شما - عرض مىكنم كه - ما مثل مار گزيدهاى كه از افسار، از ريسمان سفيد و سياه مىترسد است، ما مار گزيده هستيم، ما از غرب بد ديديم، تباه كردند ما را اينها، حالا ما باز بيائيم همان لفظى كه غربى دلش مىخواهد، تحميل به ما بكند، ما مىترسيم از اين. ما خودمان لفظ داريم چه داعى داريم به اينكه برويم و ثالثا به او گفتم اين را كه ما ناراحت مىشويم از اينكه خيال بشود كه اسلام ندارد چيزى، تهى است از دموكراتيك به اصطلاح شما، از دموكراسى به اصطلاح شما، بهترش را دارد. ما وقتى اسلام را گفتيم، همه چيز در آن هست، آنى كه ما مىخواهيم هست در آن، آنى كه ملت مىخواهد هست در آن. اين قيد گذاشتن معنايش اين است كه اين اسلام تهى است از اين، ما مىخواهيم يك چيزى هم پهلويش بگذاريم. و ما ناراحت مىشويم از اينكه شما خيال كنيد كه ما نداريم چيزى و بايد حتما از خارج وارد بكنيم آنى كه از خارج وارد مىكنند آنهائى است كه براى ما مضر است و آنهائى هم، بيچارههائى هم كه مبتلاى به اين مرض هستند و قلم را دستشان مىگيرند و هى مىنويسند، هى
صحيفه نور ج 9 صفحه 160
مىنويسند، هى مىنويسند، اينها هم مريض شدهاند از بس كه به آنها تزريق شده است. از بچگى رفتند به خارج، آنجا و در آن محيط بزرگ شدند، نه آن محيطى كه آنها هستند، يك محيطى كه براى ما تهيه شده است. بدبختى اين است كه ما در خارج هم كه مىرويم در يك محيطى كه آنها تربيت مىشوند آنطور نيست براى ما، حتى آن ديپلمهايى كه به ما مىدهند، غير از آنى است كه به آنها مىدهند، آن درسى كه به ما مىدهند، فرق دارد با آنكه مىدهند. درسى كه به ما مىدهند درس استعمارى است، درس ممالك استعمارى است، ديپلمش هم ديپلم مملكت استعمارى است. براى ما يك جور ديگر وضع هست و براى خودشان يك وضع ديگرى. اين بيچارهها در آنجا در يك محيط استعمارى يعنى جائى كه براى استعمار مىخواهند افراد را تربيت كنند رفتند به آنجا و حالا اگر تحصيل هم كرده باشند، اين طورى. اگر هم مثل بسيارىشان كه تحصيل هم نكردند فقط رفتند رود سن آب شنا بكنند (به ما مىگفتند كه فرات، به آنها مىگفتند رود سن) اينها حالا آمدند اينجا نشستند و توى اطاقهايشان نشستند و خوب يك مقالهاى كه بايد بنويسند، توى روزنامه هم يك مقالهاى را بنويسند يك اسمى هم پيدا بكنند. هى از اين چيزها بر مىدارند مىنويسند، از همان حرفهائى كه ياد گرفتند و ديكته كردند و به آنها دادند، نمىگذارند كه اين ملت به حال خودش باشد، خودش را پيدا بكند، بفهمد كه خودش جزو عالم است، اين طرف دنيا و اين شرق هم جزو يك ممالك مترقى بوده است و ما به اين حال رسانديم آن را و غربىها ما را به اين حال رساندند. كتاب شيخ الرئيس حالا هم شايد در دانشگاههاى آنها تدريس مىشود، استفاده از آن مىشود. ما آن چيزى كه داشتيم كنار گذاشتيم، آن چيزى هم كه آنها داشتند نتوانستيم پيدا بكنيم. يك لى فروش از كار در آمديم، يك چيزى كه نه شرقى نه غربى و نه اسلامى و نه اروپائى، هيچى، بله شرقى هستيم، به معناى همان شرقى استعمارى. غربى هم هستيم، به همان غربى استعمارى. از اين بايد بيرون بيائيم. مادامى كه اين مرض را ما داريم، اين مرض نمىگذارد يك حال صحتى براى ما پيدا بشود، از اين مرض بايد بيرون بيائيم ما در سهم خودمان، آقايان در سهم خودشان، شما هم در سهم خودتان كه كارتان حساس و مسؤوليت زياد. تربيت، يك تربيت صحيح بايد بشود، برنامهها يك برنامههاى صحيح بايد بشود و ما با همه علوم و با همه ترقيات موافقيم الا آنهائى كه با اسم ترقى آوردند اينجا، به اسم آزادى آوردند اينجا براى تباه كردن ما، ما آنش را مخالف هستيم.
انشاء الله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد، حالايى كه مملكت مال خودتان است و انشاء الله تا آخر هم مال خودتان است. اين جوان ها، جوانهايى، بچههائى كه پيش شما، اين جوانهايى كه مىآيند، اينها فرزندان شما هستند يك تربيت با محبت و همانطورى كه فرزند خودتان رامىخواهيد تربيت بكنيد، اينها را هم همانطور انشاء الله تربيت كنيد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 161
تاريخ: 27/6/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از علما و نمايندگان مردم تبريز
آذربايجان، حامى هميشگى اسلام و كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
ما مىدانيم كه آذربايجان هميشه در اين مسائل پيشقدم بوده است، از قبل از مشروطيت و در خود مشروطيت و بعدها. و علماى آذربايجان در اين مسائل رنج ديدهاند و ما شاهد تبعيد مرحوم آقاى انگجى و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا بوديم و همين جا هم خدمتشان رسيدهايم بعد از اين هم كه از تبعيد برگشتند و مرحوم آقا ميرزا صادق آقا اينجا ماندند تا آخر هم ما اينجا خدمتشان مىرسيديم. اين مساله هم مسلم است كه آذربايجان با آن غيرتى كه دارند و معروف به اين معنا هستند آنها و با آن ديانت سختى كه دارند آنها هميشه در مقابل چيزهائى كه كشور ما را تهديد مىكرده است يا خداى نخواسته ديانت ما را، اينها هميشه كوشا بودهاند و حالا هم باز اميد ما به همه ملت است و خصوص آذربايجان.
انحراف ملت علاقهمند به اسلام از هيچ طريقى ميسر نيست
و من اميدوارم كه همين طور كه ديديد كه وقتى ملتى يك چيزى را خواست كسى نمىتواند مخالفت كند، ملت ما خواست كه خانواده پهلوى و شاهنشاهى غير قانونى و غير اسلامى نباشد و همه قدرتها دنبال اين بودند كه باشد و نتوانستند براى اينكه ملت يك چيزى را مىخواهد. ايران خانه ملت است، ملت خانهاش مىخواهد كه اينطور باشد، نمىتواند كسى مخالفت كند. من در صحبتهايم گاهى گفتهام كه ما بر فرض اينكه، نمىشود اينطور كه يك قدرتى بيايد و ايران را خداى نخواسته بگيرد، فرض مىكنيم اين طورى، لكن تجربه شده است كه هر قدرتى كه رفته است و يك ناحيهاى را گرفته است، بعد حل شده است و آنجا، اگر شوروى هم يك وقتى بخواهد بيايد و آمريكا هم يك وقتى بخواهد بيايد، با قوائى كه دارند و ما نداريم در مقابلشان و بخواهند بيايند و مملكت ما را بگيرند، ما بعد از چندى غلبه خواهيم كرد، يا آنها را در خودمان حل مىكنيم و مسلمانشان مىكنيم و يا اگر مسلمان هم نيستند، نمىتوانند ديگر بمانند. يك مملكتى كه همه افرادش مسلمانند و علاقهمند به اسلام هستند، نمىشود اينها را منحرف كرد، اين قلمها نمىتوانند منحرف كنند مملكت ما را و ملت ما را. اين نوشتهها و اين نطقها و اين كارهاى خلاف و اين قيام مثلاً دموكرات و اين حرفها، يك مملكتى كه همه افرادش مسلمانند الا يك مقدار كمى، يك مملكتى كه در رفراندمش شما ديديد كه تمام آنها يك
صحيفه نور ج 9 صفحه 162
طرف شدند مقابل مسلمانها، مسلمانها 98، يك قدرى بيشتر يا 99، در صورتى كه اينها روى اسلاميتشان فشارى به كسى نياوردند و - عرض مىكنم كه - الزامى نكردند و آزادى بود و آنها خرابكارى هم كردند و تحريم هم كردند و - عرض مىكنم كه - سوزاندند هم باز بعضى از صندوقها را، در عين حال تقريبا 98 و چند، اين طرف بودند و يك عده كمى، يك و چند آن طرف بودند. يك همچو مملكتى كه 98 يا بيشترش مسلمانند، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور اسلامى، علاقه دارند به ملت خودشان، اين را نمىشود هيچ وقت با اين حرفها و با اين قلمها، اينها بيخود خودشان را معطل كردهاند، اين نمىشود، نشدنى است. پيروزى شما بيمه شد پيش خدا و خداوند انشاء الله كه اين حالى كه، تحولى كه براى ملت ما پيدا شد كه همه علاقهمند به يك مطلب و آن اينكه جمهورى اسلامى بشود، اين ديگر نتواند كسى جلويش را بگيرد.
ميزان برترى در اسلام بر اساس تقوا و اطاعت خداست
و من به وسيله شما به همه برادرهاى آذربايجانى سلام مىرسانم و بدانند كه ما دعا مىگوئيم و ابدا پيش ما مطرح نيست زبان، مطرح نيست عرض مىكنم ناحيه و اين حرفها، حرفهاى غير اسلامى است، طاغوتى است. اسلام آمده است براى همه بشر و مىخواهد همه بشر را وارد كند در سعادت. در قرآن كه به پيغمبر اكرم مىفرمايد كه تو چرا اينقدر غصه مىخورى براى اينهائى كه مسلمان نمىشوند، پيغمبر غصه مىخورد براى كفار، كفار كه نمىآيند. در يك جنگى كه يك دستهاى را اسير كرده بودند و بسته بودند و مىآوردند، فرمود كه ببين، ما با زنجير مىخواهيم اينها را به بهشت ببريم، اينها را ما اسير كرديم، آورديم آدمشان كنيم و بفرستيمشان به بهشت. پيغمبر و همين طور ساير پيغمبرهاى آسمانى اصلاً بنايشان بر اين است كه همه بشر را سعادتمند كنند، هيچ نظرى ندارند كه يك ناحيهاى باشد و يك ناحيه ديگر، در عين حالى كه خوب پيغمبر اكرم عرب است و عربستانى است لكن مىفرمايد هيچ عربى بر هيچ عجمى تفوق ندارد و هيچ عجمى هم بر هيچ عربى. ميزان، اطاعت خداست و تقواست. وقتى اين طورى باشد خوب همه ما برادر هستيم و همه ما چه هستيم و با همه بشر ما خوب هستيم و مىخواهيم اصلاًح بشوند. منتها يك دستهاى هستند كه در مقابل يك همچو مطلبى كه اسلام مىخواهد همه را اصلاًح بكند، قيام مىكنند و آدمكشى مىكنند اينها، در مقابل آنها اسلام هم با قوت و قدرت مىايستد و نابودشان مىكند و از بين مىبردشان. مثل يك غده سرطان كه بايد عمل كرد و بيرونش كرد و الا فاسد مىكند، اين اشخاص كه در آنجا شلوغ كردند و مسلمانها و ارتش و اينها رفتند و آنها را از بين بردند، اينها همان غده سرطانى بودند كه اگر اينها را مىگذاشتند فردا مىآمدند آذربايجان را چه مىكردند و پس فردا مىرفتند جاهاى ديگر و سيستان و همه جا را خراب مىكردند. اينها را بايد از بين برد اما برادرها برادر هستند. و من دعاگوى شما هستم و خدمتگزار همه شما هستم. خداوند همه شماها را انشاء الله حفظ بكند، موفق و مويد باشيد و سلام مرا به همه آقايان برسانيد.
والسلام عليكم
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 163
تاريخ: 28/6/58
بيانات امام خمينى در جمع عشاير استان آذربايجان شرقى و كاركنان اداره دارائى كرمان.
محمدرضا و آمريكا مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند
بسم الله الرحمن الرحيم
من از همه آقايان و خواهرها تشكر مىكنم كه از راههاى دور آمدهاند زحمت كشيدهاند و در اين اطاق محقر با ما ملاقات كردهاند تا اينكه بعضى مطالب كه حالا بايد تنبه بدهم و مكررا در همه جلساتى كه شده است عرض كردم حالا هم عرض مىكنم. مقصد ما از اين نهضت دو چيز بود كه يكى از آن اصلى و يكى فرعى، يكى مقدمه و يكى هم مقصد. مقدمه اين بود كه يك گروهها، يك اشخاص، اشخاص وابسته، اينها مانع بودند از اينكه اين مملكت سروسامان پيدا بكند. كه در راس آنها از داخلىها محمدرضا بود و از خارج هم آمريكا، ديگران هم بودند لكن اين دو تا بيشتر، اينها مانع بودند از اينكه نيروهاى انسانى ما رشد بكنند، اينها نمىگذاشتند كه فرهنگ ما يك فرهنگ صحيح باشد (آنها با نقشه و اين هم كه بى چون و چرا سرسپردگى داشت با آنها، هر چه آنها مىگفتند عمل مىكرد) و نگذارند به اينكه اين مملكت يك سر و سامانى خودش داشته باشد. مقصد آنها اين بود كه اينجا را يك بازارى براى آمريكا درست كنند و همه چيزش وابسته به آنجا باشد و اين آدم هم از باب اينكه مىخواست خودش را حفظ كند و مىديد كه حفظش به اين است كه تبعيت كند از آنها، بى چون و چرا تسليم آنها بود.
رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود
الحمدلله اين مقدمه كه عبارت از برداشتن مانع از سر راه ملت بود با زحمت ملت، همراهى همه قشرها اين انجام گرفت و در اين دو چيز موثر بود، در اين پيروزى كه نصيب ملت ما شد دو چيز موثر بود، يكى كه از همه چيز بالاتر است اينكه مقصد همه مقصد الهى بود، انگيزه اسلام بود. مىديديم كه در شعارهايشان، در فريادهايشان شعارهاى اسلامى بود، فريادهاى الله اكبر . مقصد اين بود كه آنها را كه مخالف اسلام مىدانستند بروند كنار و بعد از آن انشاء الله آن مقصد حقيقى كه آن مقدمه اين است تحقق پيدا بكند. پس يك جهت، جهت اين بود كه همهتان فريادتان اين بود كه ما اسلام را مىخواهيم و شاهنشاهى و اينها را نمىخواهيم. جهت ديگرش هم كه به تبع آن آمده بود وحدت همه قشرها بود يعنى ملت سرتاسر اين كشور بپا خاستند و با هم مقاصد خودشان را
صحيفه نور ج 9 صفحه 164
كنار گذاشتند مطالبى كه مال شخص بود كنار گذاشتند و همه به يك مقصد متوجه شدند. پس رمز پيروزى ما وحدت كلمه قشرهاى مختلف و ايمان بود، ايمان به خداى تبارك و تعالى. با اين رمز شما پيروز شديد و پيروزيى كه معجزهآسا بود، نه پيروزى يك پيروزى آسانى، يك پيروزى كه بشود حساب كرد، يعنى پيروزيى بود كه جز با اراده خداى تبارك و تعالى هيچ امكان تحقق نداشت.
مخالفين ما و شما، دشمنهاى ملت همه جور ابزار جنگى در دستشان بود، قدرت در دستشان بود، تانكها دست آنها، توپها دست آنها، مسلسلها دست آنها و نظامىها هم دست آنها، همه چيز دستشان بود، از آن طرف پشتيبانى همه جانبه هم از آنها مىشد. آمريكا، شوروى، انگلستان، همه پشتيبانى مىكردند، بلكه دولتهاى اسلامى، دولتهاى اسلامى هم پشتيبانى مىكردند. تمام ابزار جنگى كه آنها داشتند و تمام پشتيبانىهاى ابر قدرتها و قدرتهاى بعدى، اينها همه بودند لكن بايد بگويم خداى تبارك و تعالى همه حربهها را كند كرد يعنى اينها مىتوانستند كه در يك روز با اين قوههائى كه دارند سركوب كنند ملت را، تهران را به خاك و خون بكشند، مىتوانستند لكن حربههايشان كند شد يعنى خدا خواست كه سران اينها خوف در دلشان افتد. تتمه آنها هم يك دستهشان كه ايمان داشتند ملحق شدند به ملت، يك دسته ديگر هم مىترسيدند خداوند گاهى اسلام را با همين نصر، به رعب نصرت مىداده اسلام را در صدر اسلام به اينكه دشمنها را ترساندند. از يك گروه كم، دشمنهاى داراى همه ساز و برگها مىترسيدند. اين ترس اسباب آن مىشد كه شكست بخورند. اينها اگر نترسيده بودند، اگر خداوند تبارك و تعالى در دل اينها آن ترس را نينداخته بود، ممكن بود كه در يك روز همه ما را از بين ببرند، برايشان امكان داشت لكن همچو شد كه استعمال اسلحه نتوانستند بكنند، يعنى هيچ بمباران نكردند اينها، تهران را اينها مىتوانستند بكنند، امر هم گاهى كرده بودند بالائىها، پائينىها نشنيدند امرشان را. اين يك نصرتى بود كه خدا به ما داد كه ما كه هيچ نداشتيم يعنى نه نظامى بوديم و نه ملت ما نظامى بود، كه اينها مشق نظامى نكرده بودند، اينها مدرسه نظام نرفته بودند و هيچ ابزار جنگى هم نداشتيم، هر چه بود دست دشمن بود، هم نظام را آنها داشتند و قدرت نظامى داشتند، تحصيلات نظامى داشتند و اينها و ما نداشتيم و هم همه ابزار دست آنها بود و ما نداشتيم. مىتوانستند اينها آب و برق را از تهران يا از شهرستانها ببرند، شما را در تشنگى بگذارند. خداوند منصرفشان كرد، كارى كرد خدا كه آن چيزهائى كه، حربههائى كه دست آنها بود استعمال نتوانستند بكنند، حالا از خوف بود، انصراف بود، هر چه بود اين پيروزى شما مهمش اين معنا بود كه دشمن را يا به خوف يا به انصراف از كار انداخته بود. و لهذا در آن شبى كه اينها بنا بود كه، بنا داشتند كه كودتا كنند، همان شبهاى آخرى كه ما در تهران بوديم و اينها مىخواستند كودتا كنند و بعدها ما فهميديم، همان وقت كه اعلام حكومت نظامى در روز كردند كه حكومت نظامى روز هم بايد مردم بيرون نيايند بعد ما فهميديم كه اينها بناى بر اين داشتند كه حكومت نظامى بكنند در روز و تانكها و توپها همه را بياورند مستقر كنند در خيابانها و شب وارد بشوند و همه اشخاصى كه احتمال مىدادند كه با آنها مخالف باشند بكشند. خدا اين را هم خنثى كرد به اينكه يك جورى شد كه مردم اطاعت
صحيفه نور ج 9 صفحه 165
نكردند و روز هم بيرون آمدند، همه ريختند بيرون اينها يك چيزهايى بود كه با دست غيب انجام گرفت و شما را پيروز كرد.
ما الان در بين راه هستيم يعنى - مانع - را برداشتيم مانع ديگر اينها، اين ريشههاى گنديده نمىتوانند ديگر مانع بشوند. مانع از سر راه برداشته شده است لكن حالا ساختن مىخواهد و پاكسازى مىخواهد. من مىدانم كه نه در ادارات طرف شما، نه ادارات طرف آن آقايان، همه جا الان يك مخلوطى از صحيح هست. الان مملكت ما يك مخلوطى هست از اشخاص صحيح و اشخاصى كه صحيح و غير صحيح نيستند لكن خودشان را به صحت زدهاند. پيشتر كه آن ورق بوده است دنبال او بودهاند، حالا كه ديدهاند قدرت اين طرف است حالا آمدهاند به اين صورت در آمدهاند. اين معلوم است كه الان يك مملكت مخلوطى الان دست ما هست و انشاء الله اين كار درست خواهد شد. اين مساله طرحش انشاء الله ريخته مىشود كه تصفيه عمومى بشوند اما يك قدرى، يك قدرى بايد صبر كرد. يعنى ما الان يك قانونى نداريم كه مملكتمان يك قانون رسمى، البته قانون ما اسلام است لكن به حسب رسميات دنيا خوب، يك چيزى هم بايد نوشته شود بر همان اساس اسلام. يك رئيس جمهور نداريم ما الان، يك مجلس شوراى ملى نداريم الان. اينها را بايد انشاء الله درست بكنيم و آن طرح هم كه بايد در همه قشرها طورى بشود كه اشخاص صالح مشغول كار باشند، اشخاصى هم كه ناصالح بودهاند و حالا ديگر صالح شدند و يا فرض كنيد توبه كردهاند آنها هم باشند و در هر جا كسانى كه كارشكنى مىكنند و موذى هستند و ناصالح هستند و توبه هم نمىكنند و قابل اين حرفها نيستند آنها كنار بروند يا اگر مجرم هستند به جرمشان رسيدگى بشود. اينها البته بايد بشود لكن يك قدرى بايد به تدريج بشود. مهم اين است كه شما اين دو تا خاصيتى كه شما را تا اينجا آورده حفظش كنيد يعنى همانطورى كه در وقت انقلاب هيچ يك از شما آنوقت كه مىآمديد به توى خيابانها و مىرفتيد به پشت بامها و مىرفتيد جلوى توپ و تانكها، هيچ كدام به فكر اين نبوديد كه مثلاً فرض كنيد اگر اهل اداره هستيد حقوقتان كم است، هيچ ابدا اين مطرح نبود آن روز، اگر اهل مثلاً زراعت هستيد، زراعتتان امسال خشك شده است يا خوب نيست اين در آن حال هيچ كس به فكر اين مسائل نبود، همه يك فكر داشتند و آن اينكه اين دشمن بايد برود و به جاى او يك مملكت، يك كشور اسلامى صحيح باشد. بعد از هر انقلابى اين امور كم كم رو به ضعف مىرود لكن بايد بعد از انقلاب رو به ضعف برود. ما حالا در حال انقلاب هستيم يعنى ما الان همانطورى كه در اول محتاج بوديم به اينكه هم شعار بدهيم و هم راهپيمائى كنيم و هم اعتصاب كنيم و همه كارهايى را كه بايد بكنيم حالا هم باز بايد در مواقعى كه لازم است براى اينكه نهضت را ما به پيش ببريم آن مسائل باز هر وقت لازم شد بكنيم
اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد
نگذاريم اين انقلابى كه حاصل شده و اين نهضتى كه حاصل شده و آن چيزى كه ما را پيروز كرده، نگذاريم سست بشود. اين توجه به مقصد كه عبارت از اين است كه اسلام بايد در اين مملكت
صحيفه نور ج 9 صفحه 166
حكمفرما باشد، اين بايد در ذهن ما تا آخر باشد. تا آخر، همانطورى كه تا آخر ماانشاء الله مسلم هستيم، تا آخر هم طرز ما و طرح ما اين باشد كه بايد اين مملكت، مملكت اسلامى باشد، اين وزارتخانهها بايد اسلامى باشد، اين ادارات بايد اسلامى باشد، اين بازار بايد اسلامى باشد، اين كشاورزى و نمىدانم كارگرى و همه اينها بايداسلامى باشد. و اگر اسلامى باشند از هيچ نبايد بترسيد. اگر مملكت شما، اگر كشور شما يك كشور اسلامى شد هيچ خوفى به دلتان راه ندهيد براى اينكه اسلام غمخوار همه است اسلام غمخوار بشر است، نه همين غمخوار شما. اسلام آمده است روى غمخواريى كه به بشر دارد اينكه بشر را از اين اعوجاجها و از اين انحرافها و از اين امورى كه براى خود بشر تباهى مىآورد نجات بدهد، براى نجات ملتها، همه ملتها. پيغمبر اسلام غصه مىخوردند براى مردم، براى كفار كه اينها چرا مسلمان نمىشوند، چرا اينها هدايت نمىشوند. اسلام را از آن نترسيد و اگر اسلام تحقق پيدا بكند همه آمال و آرزوى همه شماها در اينجا و در آنجا، نه فقط اينجا، آنجا هم هست، هم اينجا و هم آنجا، همه اينها تحقق پيدا مىكند. اسلام همه ترقيات و همه صنعتها را قبول دارد، با تباهىها مخالف است، با آن چيزهائى كه تباه مىكند جوانهاى ما را، مملكت ما را، با آنها مخالف است اما با همه ترقيات، همه تمدنها موافق است. اسلام وابستگى شما را و ما خودمان را به ديگران منكر است، مىگويد نبايد صنعت ما وابسته باشد، نبايد زراعت ما وابسته باشد، نبايد ادارات ما وابسته باشد، نبايد اقتصاد ما وابسته باشد، نبايد فرهنگ ما وابسته به غير باشد، نبايد مستشارها بيايند ما را اداره كنند. خودمان، ما خودمان را اداره مىكنيم. نبايد نظام ما را مستشارهاى آمريكائى بيايند درست بكنند. آنها كه نمىخواهند درست بكنند، آنها مىخواهند خراب بكنند. مستشارهاى آمريكا نمىخواهند كه ما را تعليم بدهند مىخواهند نگذارند ما تعليم بگيريم، ما را متوقف كنند، دانشگاههاى ما را نمىگذارند كه درست طورى كه بايد، اداره بشود. دانشگاه وابسته است، دانشگاه وابسته شد بايد تا آخر همين باشد كه هى دستش در از باشد. وابستگى فكرى را بيرون بياوريم، خودمان را از وابستگى فكرى بيرون بياوريم كه فكرهايمان اين نباشد كه ما چيزى خودمان نداريم، هر چه هست آنجاست. اين معنا كه با تبليغات به ما تحميل شده است، تبليغات دامنه دارى كه در چند قرن كردند و اخيرا زياد شده است، به ما تحميل شده است كه خودتان هيچ چيز نيستيد و هر چه هست آن شرق و غرب است. به جوانهاى ما اين را تحميل كردند. اين جوانهاى ما، اين جوانهاى گول خورده ما خودشان را گم كردند. الان خودشان، خودشان نيستند مغز اينها شده يك مغز يا شرقى يا يك مغز غربى، بيش از اين نمىتوانند ادارك كنند، نمىتوانند بفهمند كه ما هم خودمان كشورى هستيم، ما هم خودمان بايد استقلالى داشته باشيم و ما خودمان هم فرهنگى بايد داشته باشيم و فرهنگ ما فرهنگ غنى است، نمىتوانند اينها ادارك كنند و اين براى اين است كه اينقدر، از بچه اينقدرى كه توى جامعه آمده است و در ظرف اين پنجاه سال و پنجاه و چند سالى كه ما شاهدش بوديم اين بچه كوچك تا آن آخر تمام تعليم و تربيت، تعليم و تربيت فرهنگ خارجى بوده، فرهنگ از خودمان نبوده است تعليم و تربيت اين بوده، وابستگى بوده. مغزهاى اين بچههاى ما را از كوچكى وابسته تربيت كردهاند تا رسيدهاند به جوانها كه حالا
صحيفه نور ج 9 صفحه 167
مىبينيد كه همين جوانها نمىتوانند تفكر كنند كه ماخودمان آدميم، مىگويند حتما بايد يا وابسته به مثلاً فلان مملكت باشيم يا وابسته به فلان مملكت.
شما روشنفكرها رشد نداريد كه نمىتوانيد اسلام را ادراك كنيد
اول چيزى كه بر ملت لازم است و بر دانشگاهها لازم است و بر دانشكدهها لازم است و بر همه ملت لازم است اين است كه اين مغزى كه حالا شده است يك مغز اروپائى يا يك مغز شرقى، اين مغز را بر مىدارند يك مغز انسان خودمانى، انسانى ايرانى اسلامى، همانطور كه آنها شستشو كردند مغزهاى ما را، مغزهاى بچههاى ما را و به جاى مغز خودشان مغز ديگرى را نشاندند، ما هم حالا عكس العمل نشان بدهيم و شستشو كنيم مغز خودمان و بچههاى خودمان را و يك مغز اسلامى - انسانى جايش بنشانيم تا از اين وابستگى فرهنگى و وابستگى فكرى بيرون بيائيم. اگر ما از وابستگى فكرى بيرون بيائيم، همه وابستگىها تمام مىشود. اينكه ما وابسته شديم، در اقتصاد وابسته هستيم، در عرض مىكنم كه فرهنگ وابسته هستيم، در همه چيز وابسته هستيم مبدا اين همين است كه در فكر وابسته هستيم. فكرمان نمىتواند بكشد اين را كه ما خودمان هم فرهنگ داريم، خودمان هم فرهنگمان غنى است، خودمان هم همه چيز داريم، يك مملكت غنى ما داريم، يك مملكتى داريم كه براى صدو پنجاه ميليون جمعيت مهياست كه اداره بكند. مع الاسف ماسى و چند ميليون هستيم و زندگيمان تباه و اين طورى است براى اينكه آنها كشاندند به اينطور، آنها مىخواستند نگذارند كه شما استفاده فرهنگى خودتان را بكنيد، استفاده اقتصادى خودتان را بكنيد. همه چيزمان را به هم زدند تا اينكه دست ما هميشه دراز باشد، يك دستمان طرف آمريكا دراز باشد، يك دستمان طرف شوروى دراز باشد، از اين بخواهيم و از آن بخواهيم. همه هستى ما را آنها ببرند و ما نفهميم، بلكه بسيارى از ما به اينكه دست آنها حالا كوتاه شده ناراحت بشوند، حتى از آنهائى كه مدعى روشنفكرى هستند. اين براى اين است كه فكر اين روشنفكر (همه را نمىگويم، بسياريشان) فكر اين الان ديگر فكر يك انسان شرقى نيست، فكر يك انسان اروپائى است. مغزش اين است، قلمش، قلم اروپائى است. اين نمىتواند يك كسى كه فكرش اروپائى است، فكر بكند كه ما خودمان هم يك چيزى هستيم، ما خودمان آدم هستيم. از خود آدميت خودمان را اينها منكرند، مى گويند ما، ما چيزى نيستيم، ما نرسيديم باز با آنجا. كجا نرسيديد؟ ما باز قابل اين نيستيم كه آزادى داشته باشيم اين منطق شاه بود. اخيرا هم كارتر مىگفت زود بوده است كه به اينها آزادى دادهاند. او خيال مىكرد اصلاً آزادى - كه دادهاند تا زود بوده است و آزادى زياد دادهاند. اينهمه مردم فرياد مىكردند كه آقا به ما آزادى بدهيد، آن مرديكه مىگفت كه آزادى زياد به اينها دادهاند كه اينطور شدهاند، وقت اين نبود كه به اينها آزادى بدهند. خود اينها مىگفتند كه باز حالا نشده وقت اين، اصلاً ايرانى رشد ندارد كه يك كسى را تعيين كند براى وكالت. اين منطق است، منطق حالاست كه باز ايرانىها رشد ندارند، خودشان نمىتوانند سرنوشت خودشان را تعيين بكنند. چطور ايرانىها رشد ندارند در صورتى كه دشمنان خودشان را، ابر قدرتها را، همين زنها و همين
صحيفه نور ج 9 صفحه 168
مردها ريختند و مثل زباله بيرون كردند از ايران؟ چطور اينها رشد ندارند؟ شما رشد نداريد كه رشد اينها را نمىتوانيد ادراك كنيد. شما رشد نداريد كه نمىتوانيد اسلام را ادراك كنيد كه اسلام بود كه زن و مرد را ريخت توى خيابان و مقابل تانك و توپ و آنهمه قدرت و همه را ريخت توى جهنم فرستاد. شماها رشد نداريد كه نمىتوانيد بفهميد اين را، نه اينكه ملت ما رشد ندارد. ملت ما خيلى هم رشد دارد، خيلى هم ادارك دارد، خوب هم مىفهمد. ملت ما اگر رشد نداشت اينقدر تظاهر مىكرد براى يك پيرمرد هفتاد و چند ساله كه خدمتگزار او بود؟ اين رشد است، اين ادراك اين است كه آن كسى كه خدمتگزار است بايد به او ارج گذاشت، بايد از او تقدير كرد. آقاى طالقانى را كه شما از او تقدير كرديد براى اينكه يك عالم عامل، يك عالمى كه به درد مردم مىرسيد، نه يك روشنفكر و نه يك آدم، يك شخص مثلاً دموكرات. مردم دموكرات نمىدانند چى است آنها هم كه مىدانند، مىفهمند كه غلط است. اين به عنوان اينكه يك عالمى بود كه به درد مردم مىرسيد، رنج كشيده بود براى اين مردم، حبس رفته بود براى اين مردم، خدمت كرده بود به اين مردم، رشد مردم اقتضا مىكرد كه از اين احترام كنند. حالا نويسندهها هر چه مىخواهند بگويند، مردم با آن رشد خودشان ريختند به خيابانها و به سر وسينه خودشان زدند و گفتند كه اين عالم و اين نايب پيغمبر مااز دنيا رفته است حالا روشنفكر هر چه مىخواهد بنشيند بگويد كه اين چون مثلاً در فلان جبهه بود و چون در فلان مردم آن جبهه را اصلاً نمىشناسند تا اين در آن جبهه چون بود از اين جهت احترام كردند. مردم اينقدر توى سر خودشان زدند، خوب، رئيس آن جبههها بميرند ببينيم كه هيچ كس فاتحه مىخواند برايشان. اين براى اسلام بود. مردم هياهوشان براى خداست. اينهمه خون دادند مردم براى اين بود كه مثلاً در ايران فقط چه چيز ارزان بشود؟! چه چيز گران بشود؟! براى خدا مردم اين خون را مىدهند. مگر عقلشان را شيطان برده است كه بيخودى خون خودشان را بدهند. آنها براى خداست. همانطورى كه انبيا براى خدا زحمت مىكشيدند، ملت ما براى خدا، شهادت مىخواهند ملت ما.ملت ما مىآيند مىگويند دعا كنيد كه ما شهيد بشويم براى اينكه شهادت را فوز مىدانند. شهادت را همانطورى كه اسلام فرموده است كه كسى كه شهيد مىشود در آنجا چه خواهد بود، چه خواهد بود. اينها رشد دارند. خيال نكنند اين آقايانى كه چهار روز رفتند به نمىدانم خارج و معلوم هم نيست كه درس خوانده باشند رشد مال آنهاست. و اين ملت ما با آن صراحت ذاتى خودشان، با آن روشنى فكر خودشان، با آنكه وابسته نشده اين افكارشان به افكار غير و غرب، با همان تز، با همان وضع دارند پيش مىروند و فكر مىكنند و باهمان وضع وكيل تعيين مىكنند و با همان وضع بعد رئيس جمهور تعيين مىكنند و با همان وضع باز وكلاى داراالشورى تعيين مىكنند. حالا اين نويسندهها هر چه دلشان بخواهند بگويند. ديگر جاى اينها نيست توى اين مملكت مگر خودشان را اصلاًح كنند. اگر اينها برگردند، پيوند پيدا كنند به همين توده مردم، به همين توده زحمتكش و به همين توده بازارى و فرهنگى و عرض بكنم كه جاهاى ديگرى و دبستانى و بعد دبيرستانى و فرهنگستانى و همه اينها و اين چيزها، اگر اتصال به اينها پيدا بكنند، آنها هم مثل ساير برادرها بر حسب مقاماتى كه دارند از اين فرهنگ استفاده مىكنند و
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 170
تاريخ: 28/6/58
بيانات امام خمينى در جمع پرسنل پايگاه شكارى اصفهان
مخالفت با ولايت فقيه، تكذيب ائمه و اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
من از همه طبقات ملت و همه قواى انتظامى تشكر مىكنم. من از اين گروه كه از اصفهان آمدند، از قواى انتظامى تقدير و تشكرمى كنم. امروز همه قشرها و خصوصا قواى انتظامى بايد بدانند كه مملكت مال خودشان است كشور ما از دست خائنين نجات پيدا كرد، كشور ما از دست اجانب و آنهائى كه مىخواستند همه چيز ما را به باد بدهند نجات پيدا كرد. من به همه ملت، به همه قواى انتظامى اطمينان مىدهم كه امر دولت اسلامى اگر با نظارت فقيه و ولايت فقيه باشد، آسيبى بر اين مملكت نخواهد وارد شد. گويندگان و نويسندگان نترسند از حكومت اسلامى و نترسند از ولايت فقيه. ولايت فقيه كه آنطور كه اسلام مقرر فرموده است وائمه ما نصب فرمودهاند به كسى صدمه وارد نمىكند، ديكتاتورى بوجود نمىآورد، كارى كه بر خلاف مصالح مملكت است انجام نمىدهد، كارهائى كه بخواهد دولت يا رئيس جمهورى يا كس ديگر بر خلاف مسير ملت و بر خلاف مصالح كشور انجام دهد، فقيه كنترل مىكند، جلوگيرى مىكند. شما از اسلام نترسيد، از فقيه نترسيد، از ولايت فقيه نترسيد. شما هم مسير همين ملت را طى كنيد و با ملت باشيد، حساب خودتان را از ملت جدا نكنيد، ننشينيد پيش خودتان طرح بريزيد و پيش خودتان برنامه درست كنيد. شما بايد دنبال ملت باشيد، بايد هوادار ملت باشيد. شما اينقدر اشكال به برنامه اسلامى نكنيد. شمايى كه از اسلام هستيد لكن از اسلام درست اطلاع نداريد، مسلم هستيد لكن از احكام درست مطلع نيستيد، شيعه هستيد لكن از احكام ائمه عليهم السلام درست مطلع نيستيد، اينقدر كارشكنى نكنيد. ملت راى داده است به جمهورى اسلامى، همه بايد تبعيت كنيد، اگر تبعيت نكنيد محو خواهيد شد. بر خلاف مسير ملت، برخلاف مسير اسلام راهى را پيش نگيريد، گمان نكنيد كه آن طرحى را كه اسلام داده است موجب نابودى اسلام مىشود. اين منطق، منطق آدم ناآگاه است. نگوئيد ما ولايت فقيه را قبول داريم، لكن با ولايت فقيه اسلام تباه مىشود. اين معنايش تكذيب ائمه است، تكذيب اسلام است و شما من حيث لايشعر اين حرف را مىزنيد، بيائيد دنبال ملت كه همه با هم به جمهورى اسلامى راى دادهاند و در مقابل آنها يك عده، يك عده بسيار معدود، يك از صد، يك و نيم از صد با اينكه همه قواى خودشان را جمع كردند راى خلاف دادند. شما تبعيت بكنيد از اكثريت قريب به اتفاق ملت، تبعيت بكنيد از اسلام، تبعيت بكنيد از قرآن
صحيفه نور ج 9 صفحه 171
كريم، تبعيت بكنيد از پيغمبر اسلام. مخالفت نكنيد اينقدر، از مجلس خبرگان كنارگيرى نكنيد. اين كنارهگيرى از ملت است، كناره گيرى از اسلام است. كارشكنى نكنيد براى مجلس خبرگان، كه اين بر خلاف مسير ملت است، بر خلاف مسير اسلام است. خودتان را پيش ملت مفتضح نكنيد - شما بايد از شما كار صحيح انجام بگيرد، وقتى ملت شما را برخلاف مسير خود دانست طرد مىكند. آگاهانه عمل كنيد، آگاهانه حرف بزنيد، آگاهانه راى بدهيد، بدون توجه، بدون ادراك، بدون فهم راى ندهيد.
لزوم تسريع در فعاليتها و مصوبات مجلس خبرگان
من از مجلس خبرگان مىخواهم كه اينقدر معطل نكنند مردم را، البته بايد بررسى بشود، لكن معطلى نشود، اشخاص بيخود معطل نكنند مجلس را، ما مىخواهيم كه زودتر اين مسائل انجام بگيرد و مجلس شوراى ملى انشاء الله برقرار بشود و رئيس جمهور برقرار بشود و مسائل، مسائل ملى و مسائل به دست خود ملت حل بشود. آقايان زودتر كار خودشان را انجام بدهند و آنهائى كه گمان مىكنند كه با اسم روشنفكرى بايد مخالفت بكنند با امورى كه روشنفكرها، غربىها قبول ندارند، خطا مىكنند. خداوند خطاكاران را رحمت كند، خداوند از سر گناه اشخاصى كه خطاكار هستند برگردد، خداوند به شما دوستان و همه ملت ايران سلامت و سعادت و عزت و عظمت عنايت كند، خداوند اسلام را قدرت و عظمت بدهد و دست جنايتكاران را از كشور ما كوتاه كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 172
تاريخ: 29/6/58
فرمان امام خمينى به حجتالاسلام جعفرى ورامينى
جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج سيد محمد جعفرى ورامينى دامت افاضاته
بسمه تعالى
با توجه به سابقه و اطلاعاتى كه جنابعالى نسبت به منطقه خرمآباد و لرستان داريد مقتضى است مسافرتى بدانجا نموده و از نزديك به مشكلات كميته و نيازمندى اهالى رسيدگى كنيد و با كمك علماى اعلام و افراد ذيصلاح در امنيت محل و در رفع مشكلات اقدام نمائيد و چنانچه براى رفع نيازمندى ايشان احتياجى بود، از طريق كميته امداد تهران و احيانا با تماس گرفتن با جناب نخست وزير و ساير وزرا و مقامات مربوطه اقدام كنيد. از خداى تعالى موفقيت جنابعالى را خواستارم. روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page