-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 17
تاريخ: 12/6/58
پيام امام خمينى به علماى اعلام و مردم غيور كردستان
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز تلگرامى با قيد دو فوريت و با اسم امضاى 18 نفر از ائمه جماعت و رونوشت براى پانزده مقام از مهاباد و اصل شد كه در آن اظهار تأسف شده است كه اينجانب به واسطه تبليغات سوء بر ضد كردها و اهل تسنن بسيج عمومى نمودهام. من با اينكه مىدانم علماى اعلام كردستان در مهاباد و ساير شهرستانها واقعه را آنطور كه هست مىدانند و پر واضح است كه سران اشرار يا جعل امضاء به اسم علما نمودهاند، و يا علما و ائمه جماعت را الزام به امضاء نمودهاند، معذلك لازم است براى چندمين بار به استحضار علماى اعلام كردستان و برادران كردستانى و ساير طبقات برسانم. اين سران خائن چون خود را شكست خورده و مورد تنفر ملت ايران مىدانند دست به اين تشبثات واهى زدهاند،از اول پيروزى انقلاب تاكنون در هر موقعيتى كه پيش آمده است اعلام كرده ايم كه در اسلام كرد و ترك و فارس و بلوچ و لر و تركمن و غير اينها مطرح نيست. اسلام براى همه است و جمهورى اسلامى حق همه گروهها را با عدالت اسلامى ادا خواهد كرد. در عين حال اين خائنان به ايران، خصوصاً كردستان دست از خيانت و جنايت برنداشته و طرحهائى مسالمتآميز را با اسلحههائى كه از كشورهاى خارجى و يا از غارتگرى به دست آوردهاند جواب دادهاند و برادران ما را كه براى حفاظت برادران كردستانى خود بسيج شدهاند با كمال بيرحمى و شقاوت به آتش كشيدهاند و سر بريدهاند، حتى به برادران كردستانى ما و به كسانى كه براى جهاد سازندگى و كمك به كردستان آمده بودند رحم نكردند و آنان را اعدام نمودند. ما به اين اشرار مىگوئيم اگر ما بر ضد كردها بسيج عمومى نموديم، چرا در شهرستانهاى كردستان مثل نقده و سنندج و پاوه و ديگر جاها پس از پاكسازى غير از برادرى اسلامى رفتار نشده است و چرا برادران كردستانى ما از ارتش و پاسداران و ساير قواى انتظامى استقبال پرشور كردند و با آغوش باز پذيرفتند و چرا ما گروهى را براى بازسازى آن منطقه فرستاديم كه حوائج برادران اهل سنت را برآورده كرده و با تمام امكان وسايل آسايش و رفاه آنان را فراهم كند؟ آيا ما برادران اهل سنت را دشمن مىدانيم كه بارها و بارها اعلام كردهايم هيچ فرقى بين اين دو فرقه نيست؟ ما كه تصميم گرفتهايم كه آن سامان را به بهترين وجه آباد كنيم و مقدماتش را فراهم كردهايم، با كرد مخالفيم؟ يا شما كه اسلحه به دست گرفته و به هيچ چيز و به هيچ كس رحم نمىكنيد، طرفدار كرد هستيد؟ ما بسيج عمومى اگر بكنيم، براى پشتيبانى از برادران كردستانى و استخلاص آنان از اشرار
صحيفه نور ج 9 صفحه 18
است و به خواست خداوند متعال شر آنان را به زودى دفع و سران خائن را شديداً به جزاى اعمالشان رسانده و با برادران كرد، حتى آنانى كه در حزب منحله دموكرات داخل شدهاند، اگر به آغوش ملت برگردند، با برادرى و برابرى رفتار مىكنيم و همه در پناه اسلام خواهند بود. والسلام على عباد الله الصالحين
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 19
تاريخ: 12/6/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى ستاد مركزى جهاد سازندگى و نماينده امام در اين نهاد
بروز تحول روحى و انسانى در ملت به دست خداوند تعالى
بسم الله الرحمن الرحيم
من كراراً اين مطلب را گفتهام كه اين نهضت يك تحولاتى آورده است كه آن تحولات، تحولات روحى و انسانى است كه در نظر من بسيار اهميتش بيشتر از اين پيروزى در مقابل شاه سابق و قدرتهاى بزرگ است.
در ظرف يك مدت كوتاهى ملت ما متحول شد به حسب نوع، از يك حالى به يك حال مقابل او. يك طور تحول اين بود كه همه مشاهدش بوديد، مىديديد كه در يك وقتى ملت ما طورى بود كه اگر يك پاسبان مىآمد در بازار مثل بازار تهران كه بزرگترين بازار ايران است و مىگفت كه چهارم آبان است و بايد بيرق بزنيد، علاوه بر اينكه خوب عمل مىكردند، براى خودشان اصلاً حق اين معنا را قائل نبودند كه بگويند نه، اصلاً يك همچو چيزى مطرح نبود، بى چون و چرا عمل مىكردند. همين ملتى كه از حرف يك پاسبانى تخلف را براى خودش مطرح نمىديد، در ظرف مدت كوتاهى همين ملت ريخت در خيابان و گفت ما اصل سلطنت را نمىخواهيم، اين تحول، يك چيز بزرگى است، كوچكى نيست. يك آدمى كه، يك بازارى كه از يك پاسبان خوف داشت، يا يك مثلاً صاحب منصبى كه مىآمد و چند تا ستاره روى دوشش بود، همه از آن پرهيز مىكردند و مىترسيدند، اين بچهها و بزرگها و زنها و مردها ريختند در خيابانها و اساس مسأله را، اصلا شاهنشاهى را گفتند نمىخواهيم يعنى آنى كه دو هزار و پانصد سال با قدرت حكومت كرده بود بر ملت، آن را زيرش زدند و جلو هم زدند و عمل هم كردند و پيش هم بردند.اين تحول روحى يك تحولى بود كه اعجابآور و هيچ نمىشد اسمىروى اين گذاشت الا اينكه تحولى بود كه با دست خدا انجام مىشد يعنى هيچ بشرى قدرت اين معنا را ندارد كه روحيه يك جمعيتى آن هم يك جمعيت سى و پنج ميليونى با عقايد مختلف، با روحيههاى مختلف، از بچه كوچولويشان بگيرد تا پيرمرد توى مريض خانههايشان اين يك همچو تحولى در او پيدا بشود، اين بشر نمىتواند اين كار را بكند. اين كارى بود كه، تحولى بود كه خداوند تبارك و تعالى درآن اراده داشت.
يك تحولى ديگرى كه از اين لطيفتر است آن تحول انسانى است كه پيدا شد. شايد سابق همچو چيزى نبود كه دكترها و تحصيل كردهها و عرض بكنم كه اشخاص نازك نارنجى به
صحيفه نور ج 9 صفحه 20
اصطلاح ما و اينها يك وقتى فكر اين بيفتند كه بروند گندم درو كنند، زن، خانمها به فكر اين اصلش نمىافتادند كه يك وقت بروند توى صحرا و كمك كنند به اين كشاورزها و زحمت بكشند و عرق بريزند و عشقبازى كنند با گندم و جو و زمين. اين يك تحول لطيفى بود كه در ايران پيدا شد كه حتى ايرانىهاى اروپا هم يك دسته آمدند اينجا، از اروپا هم يك دسته آمدند پيش من گفتند ما آمديم براى همين سازندگى. من به آنها گفتم كه شما البته نمىتوانيد مثل كشاورزها برويد به آنطور فعاليت كنيد، لكن اين را بدانيد كه رفتن شما، از اروپا آمدن و رفتن شما توى جامعه كشاورزى، قدرت كشاورز را چند برابر مىكند و حالا دارم به شما عرض مىكنم كه البته آنها كار ديده و كار ورزيده هستند و شماها قدرت اينكه مثلاً آنقدرى كه آنها مىتوانند عمل بكنند نداريد، اما اين معنا هست كه وقتى كشاورز ديد كه دكتر و تحصيل كرده و مهندس و عرض بكنم اينها آمدند، زنهاى محترم، مردهاى محترم آمدند در آنجا باهاشان كمك مىكنند، قدرت آنها چند برابر مىشود. اين قدرت مىآورد و اين عمل، عمل بسيار شريفى است و اين تحول هم تحول لطيفى است كه به غير دست خدا كسى ديگر نمىتواند داشته باشد، نمىتواند اين را انجام بدهد، اين تحولات روحى، تحولات انسانى، تعاون كه در ايران پيدا شده است.
يكى از دوستان من مىگفت كه در آن روزهائى كه تظاهرات بود زمان طاغوت و آن تظاهرات شديد بود (دو قصه را براى من نقل كردند، يكى از آنها را يادم است كى نقل كرده يكى را هم كس ديگرى نقل كرده) آن كه از دوستان من بود نقل كرد گفت كه من داشتم در همين خيابانها كه داشتند عبور مىكردند، مردم تظاهر مىكردند، مىرفتم، ديدم يك پيرزنى يك كاسهاى دستش است يك مقدارى هم پول توى آن كاسه هست، دستش اينطور بود و در ذهنم آمد كه خوب اين فقير است و مردم به او، وقتى كه رفتم نزديك ديدم كه اين پيرزن بسيار محترم مىگويد كه امروز تعطيل است بازارها و پول خرد ممكن است پيدا نشود و بعضىها احتياج داشته باشند كه تلفن كنند، من اين را نگه داشتهام كه هر كه بخواهد تلفن بكند بيايد از اين بر دارد و تلفن كند. اين يك كارى است كه ابتدائى، آدم خيال مىكند خوب يك چند قرآن باشد اما اين خيلى لطافت روح مىخواهد، اين يك انقلابى است كه خدا كرده است و من روى اين انقلابهاى روحى و اين حس تعاونى كه در ملت ما پيدا شده است و آن شجاعتى كه در ملت ما پيدا شد و اين علاقهاى كه من ادراك مىكنم، حتى همين امروز، هر روز تقريباً، تقريباً من مواجه با يك همچو چيزى مىشوم. ديروز يك دستهاى از خانمها، محترمات، اينجا بودند يكى اصرار مىكرد كه شما بگذاريد كه ما برويم كردستان. من گفتم آخر شما، نه، كردستان حل مىشود، لازم نيست شما تشريف ببريد. يكى گرفته بود جلوى من، تا آنجا آمد يكىشان دنبال من كه شما دعا كنيد من شهيد بشوم. گفتم من دعا مىكنم كه شما ثواب شهيد را ببريد و خدمت كنيد. اينها يك تحولاتى است كه پيدا شده است. صدر اسلام با يك همچو روحيهاى كه شهادت را مىخواستند، آنطور پيشرفت كردند و در نيم قرن تقريباً معموره را، معموره دنيا را، دنياى متمدن آنوقت را فتح كردند و الا عددشان، يك عدهاى بودند حجازى و نه فنون جنگى به آن معناى مدرنش را كه روم و ايران
صحيفه نور ج 9 صفحه 21
مىدانستند مىدانستند و نه ابزارش را داشتند، ابزار كه هيچ نداشتند حتى هر چند نفرشان يك شتر، هر چند نفرشان يك شمشير، يك بندى از چيز خرما، ليف خرما درست كرده بودند شمشير را با آن بند بسته بودند اينجا.
لكن روح، روح الهى بزرگ بود، آن روحى بود كه وقتى نيزه را (آن در يك جنگى مرد) آن مخالف گذاشت به اينجاى آن و فشار داد، اين ديد كه خواهد مرد، با اين فشار داد خودش را از توى نيزه، يكى نيزه توى شكمش رساند، خودش را، او را هم كشت، خودش هم مرد. يك همچو روحيه، يك همچو روحى يا مثلاً به قلعههاى بزرگ وقتى كه مىرسيدند و كشته مىدادند، كشته مىدادند بعد براى رفتن بالا نيزهها را زير يك سپر مىگذاشتند، سپر رويش، يكى رويش مىنشست مىرفت بالا، اگر كشته هم مىشد، كه مىشد تا در را باز مىكرد. اين روحيه، يك روحيه است كه روحيه الهى است، در ملت ما هم پيدا شده است الحمدلله (يكى از حضار خطاب به امام: انشاء الله خدا به شما عمر هزار ساله بدهد) و به همه ملت انشاءالله عمر با بركت كه هزار سال كه نمىشود لكن بركت هزار سال را، انشاء الله ملت ما اين بركت داشته باشد عمرشان همانطورى كه اين بركت بود كه سلطنت دو هزار و پانصد ساله را، اين محتاج به هزار سال فعاليت بود تا يك سلطنت دو هزار پانصد ساله را ببرند، اين بركت بود، اين بركتى بود كه خداى تبارك و تعالى به شما ملت مسلمان مومن داد و من دلخوشيم به اين تحولات است يعنى همان وقت كه من در پاريس بودم و بعضى از اين مسائل را (البته تمامشان را آنجا شنيدم يعنى بيشترش را) بعضى از اين مسائل را در پاريس مىشنيدم و منجمله اين بود كه يك نفرى كه رفته بود گرديده بود و به دهات اطراف ما، دهات كمره، دهات خمين، دهات چاپلق آنجاها رفته بود، به من گفت كه من در آن دهات كه رفتم، صبح همان وقتى كه بحبوحه تظاهرات و اينها بود گفت صبح كه مىشد در هر دهى آخوند ده جلو مىافتاد مردم عقبش تظاهر مىكردند و ايشان گفت به من در فلان جا در قلعه حسن فلك (آن قلعه حسن فلك را من رفتم مىدانم كجاست، در پهلوى كوهى است كه به آن كوه الوند مىگويند آن غير الوند همدان است. مال خمين است الوندى است، آنجا يك قلعهاى است مثلا به اندازه چند مقابل اين عمارتها، ده بيست تا خانوار شايد داشته باشد) گفت حتى آنجا، گفت من آنجا كه رفتم، ديدم مطالبى كه در آن قلعه مردم آنجا مىگويند همانى است كه در تهران مىگويند. من آنجا در ذهنم آمد كه مساله، مساله بشرى نيست، مسأله، مسأله الهى است و اين پيش مىبرد. وقتى مطلب توجه از جانب ماوراء الطبيعه و غيب باشد، اين ملت پشتيبان غيبى دارد و با پشتيبان غيبى شما پيش برديد والا ابزارى دست شما نبود، چهار تفنگ دست پاسبانهاى ما هست، اينها غنيمت جنگى است و الا كى داشتند اينها را. آنى كه در بين ملت ما بود الله اكبر و ايمان بود، فرياد الله اكبر و ايمان بود و او پيش برد.
حفظ وحدت و روحيه الهى ضامن تداوم پيروزى است
برادرها! حفظ كنيد اين را، خواهرها! حفظ كنيد اين را. تا اين،اين سنگر الهى، اين دژ محكم خدايى هست شما پيروزيد، نه دموكراتها به شما غلبه خواهند كرد و نه كمونيستها خواهند، همه اينها
صحيفه نور ج 9 صفحه 22
دفن خواهند شد لكن به شرط اينكه اين روحيهاى را كه خدا داده است و اين وحدت كلمهاى را كه از جانب غيب به شما هديه شده است، اين امانت را حفظش كنيد. الان اين يك مسألهاى است كه پيش ما امانت است و بايد حفظ كنيم آن را و وقتى كه توجه اين باشد كه ما براى خدا اين كار را مىكنيم، اين هم باز در پاريس مكرر اتفاق مىافتاد كه اشخاص دلسوز، اشخاصى كه هواخواه بودند، اينها به من كرارا مىگفتند كه نمىشود اصلاً، حالا كه نمىشود بايد يك جوريش كرد كه مثلاً به تدريج پيش برود وقدم به قدم مثلاً پيش برويم و بعضىها هم از اينجا پيغام مىدادند كه قدم به قدم پيش برويد، حالا انتخابات را درست كنيد، بعد از انتخابات هم يك مجلس خوبى درست بكنيم و بعد از مجلس خوب و كذا و كم كم، من به بعضىهاشان گفتم به اينكه اين نهضتى كه الان ما پيدا شده است و همه مردم بزرگ و كوچك الان توى خيابان دارند فرياد مىزنند، شما اگر اين نهضت خاموش بشود، دوباره مىتوانيد يك همچو نهضتى درست كنيد؟ نه، پس قبول داريد كه نمىشود. شما مىتوانيد يك همچو قولى بدهيد و همچو اعتقادى پيدا كنيد كه اين آقاى آريامهر به قول خودش عمل مىكند و آمده است مىگويد كه ملت، علماى اعلام، اى مراجع عظام من اشتباه كردم شما احتمال نمىدهيد اين معنا را كه فردا همين آدمى كه آمده است مىگويد علماى اعلام، فردا باز همان قلدر باشد و قلمهاى شما را بشكند؟ جواب نداشتند بدهند. گفتند حالا كه ما اين نهضت را درست كرديم و اين هم از اينها مىدانيم كه اگر اينها قدرت پيدا بكنند، تمام ما را از بين خواهند برد، حالا ما بايد عمل بكنيم.
ما مكلفيم به مبارزه با مخالفين اسلام و ملت
و عمده مطلب اين است كه ما يك تكليفى داريم، ما مكلفيم، خدا به ما تكليف كرده است كه با اين مخالفين اسلام و مخالفين ملت اسلام مبارزه كنيم يا پيش مىبريم، يا نمىبريم اگر پيش برديم كه الحمدلله، هم ما به تكليفمان عمل كردهايم و هم پيش برديم و اگر هم مرديم و كشته شديم، به تكليفمان عمل كرديم. ما چرا بترسيم، ما شكست نداريم، شكست براى ما نيست براى اينكه از دو حال خارج نيست يا پيش مىبريم كه پيروز هم شديم يا پيش نمىبريم كه پيش خدا آبرومنديم. اولياء خدا هم شكست مىخوردند، حضرت امير در جنگ معاويه شكست خورد، اينكه حرف ندارد، شكست خورد. امام حسين سلام الله عليه هم در جنگ با يزيد شكست خورد و كشته شد اما به حسب واقع پيروز شدند آنها. شكست ظاهرى و پيروز واقعى بود. اگر ماها هم كه براى خدا مىخواهيم كار كنيم شكست هم بخوريم، تكليف را عمل كرديم و به حسب واقع هم پيروزى با ما خواهد شد.
شما وارث مملكتى هستيد كه دو هزار و پانصد سال به آن ظلم شده
اين را عرض مىكنم براى اينكه به شما عرض كنم كه من مىدانم كه الان گرفتارى زياد است، نه براى شما، نه براى گروه شما، براى همه گروهها، شماوارث يك مملكتى هستيد كه دو هزار و پانصد سال بر آن ظلم شده است و آن چيزى را كه شما خودتان مشاهد بوديد، ده پانزده سالش را
صحيفه نور ج 9 صفحه 23
شايد شماها يادتان است، از اول آمدن رضا خان به سر كار تا حالا من يادم است شما هيچ كدام يادتان نيست، از آنوقتى كه آن وارد شد به تهران و كودتا كرد تا حالا كه اينجا نشستهام مسائل يادم است، يعنى مشاهد بودم، شماها هم زمان محمدرضا را يادتان است و خرابىهاى را كه بيشتر كرده از سايرين. اين دو پدر و پسر هر دو خيانت كردند اما خيانتهاى اين بيشتر از خيانتهاى او بود. خرابكارى اين بيشتر از خرابكارى او بود، ما وارث يك همچو مملكت خراب از همه جهت، اقتصادش، خوب دنبال هر انقلابى يك آشفتگى است، اين قابل تعرض نيست، يك رژيم بخواهد تغيير بكند، آن هم يك همچو رژيمى، آن هم به دست مردم، نه به دست يك نظامى كه روى نظم كارهايش انجام ميدهد نه كودتا، كودتا نبود، آنها مىخواستند كودتا بكنند، خوب البته مىدانيد كه در اين شبهاى آخرى كه ما تهران بوديم، قضيه كودتا بود و كشتن همه لكن خدا نخواست و همانهاى كه مىخواستند به دست آنها كودتا كنند همانها هم برگشتند به همه آنها و خدا برگردانده است، شما غافل نشويد از اين. شما افغانستان الان را ملاحظه كنيد، افغانستان الان چند ماه است گرفتارند مردم، خداوند انشاء الله كه نجاتشان بدهد، براى اين است كه طرفشان كه عبارت از اين مرد فاسق است، مىكوبد آنها را با طياره و با توپ و تانك. يكى از عناياتى كه خداى تبارك و تعالى به شما كرد و به ما كرد اينكه اينها را از خدا يك خوفى در دلشان وارد كرد كه متشبث به آن اسلحهها نشدند، منصرفشان كرد، آنطور نبود كه فانتومها را بياورند بالاى سر تهران و چه بكنند، بعضىهاىشان هم كه گفته بودند اطاعت نكردهاند از آنها. اگر چنانچه آنها قواى انتظامىشان را به كار انداخته بودند و تهران را سركوب كرده بودند، حالا شما اينجا مجتمع نبوديد، ما هم نبوديم. اين يكى از معجزاتى بود كه خداوند اينها را منصرفشان كرد از اين كار، اگر هم تو ذهن يكىشان آمد، يا ترسيد و نكرد، اگر هم دستور داد، طرف ترسيده بود يا طرف براى خاطر خدا نكرد، اين هم يكى از چيزهايى بود كه دراين نهضت واقع شد و امرى بود ماوراءالطبيعت، مثل افغانستان نشد.
يأس به خود راه ندهيد كه از جنود شيطان است
در هر صورت اين را مىخواستم عرض بكنم به شما كه شجاع باشيد. در گرفتارىها كه مىآيد، پا بر جا باشيد مأيوس هيچ وقت نشويد. دولت اگر چنانچه نمىتواند به آن اندازهاى كه، من تصديق مىكنم كه دولت مشغول كار است، كار خيلى هم كردند اين هم به خود آقايان گفتهام، به آقاى بازرگان و ديگران گفتهام كه شما كار مىكنيد و عرضه نمىكنيد، ديگران كار نمىكنند و مىگويند، ديگران كار نمىكنند، فريادش را مىزنند. اينها خيلى كار كردهاند اما عرضه نمىكنند. چند دفعه تا حالا به آنها، شما اين پاكسازى را خوب عرضه كنيد، آن خانهسازى را عرضه كنيد، آن امداد را كه داريد در همه جا مىكنند و مىكنيد عرضه كنيد به مردم، اين چيزهايى كه تا حالا شده است بگوئىد. فقط در تمام اين مدت يك روز آقاى هاشمى( سلمه الله تعالى ) در مدرسه فيضيه شمرد، پنجاه تا تقريباً يا سى تا، چند تا بود شمرد يكى يكى كه اين كارها تا حالا شده است. خوب اين را بايد در روزنامهها بنويسند، صدايش
صحيفه نور ج 9 صفحه 24
را در آورند كه مردم نيايند از ما سؤال كنند كه آقا اين چيزى كه در صد (شماره حساب بانكى) ريخت، خورديد يا عمل شد. نگويند مردم كه خوب، مردم آن چيزى كه در صد ريختند الان خرج شده، تمام شده، باز هم احتياج است ولى عرضه نمىكنند، بايد عرضه كنند. عمل كردند، اما اينقدر اشكالات در كار است كه به اين زودى نمىشود درستش كرد ، يك مملكت آشفتهاى را به اين زودى نمىشود اصلاحش كرد، اين پافشارى لازم دارد، بايد مأيوس نشد. د راين قضيه كردستان بعضى از آقايان محترم به طور يأسآميزى و بعضى از سران به طور ياس آميزى با من تماس مىگرفتند (حتى اين روزهاى آخر) كه اگر چنانجه با اينها وارد مذاكره نشويم، چه خواهد شد و چه خواهد شد، از دست ما خواهد رفت. به ايشان گفتم اشتباه مىكنى به اتمام رسيد.
مقصود من اين است كه هيچ وقت يأس را در قلب خودتان وارد نكنيد، ياس از جنود شيطان است، اميد از جنود خداست، هميشه اميدوار باشيد، پشتوانه شما خدا و اسلام است. كسى كه پشتيبانش اسلام است از چه بترسد؟ با يك اشاره همه تمام مىشود، اتكال كنيد به خداى تبارك و تعالى، اتكال كنيد به قرآن و اسلام و پيش برويد و اينكه يك كسى مثلا فرض كنيد سردى با شما مىكند، همراهى با شما نمىكند، اينها چيز مهمى نيست خدا همراه شماست ولو حالا با شما يك قدرى هم فرض كنيد سردى مىكنند يا اگر همراهى نمىكنند يا اگر دلجوئى نمىكنند. كار وقتى براى خدا باشد، ديگر انسان خوف از چيزى ندارد. حضرت على بن الحسين سلام الله عليه در آن بحبوحه كذايى كه بود راجع به اينكه همه اصلا مقدراست كه بايد كشته بشويد، اينطور نقل مىكنند اهل منبر كه عرض كرد به امام عليه السلام كه " اولسنا على الحق" ما بحق نيستيم؟ فرمود چرا، گفت پس چرا بترسيم از مردن « فاذا لانبالى بالموت ) وقتى ما بحقيم، ما بحقيم هيچ اشكالى در اين نيست كه بحقيم ، ما در مقابل باطل ايستادهايم باطل عبارت از رژيم سلطنتى جابر و شما مسلمان متعهد در مقابل يك همچو رژيمى و در مقابل دستجاتى كه تاييد او را مىكردند كه ابر قدرتها بودند و ساير قدرتها. شماها بحقيد، وقتى شماها بحقيد، از اينكه با ما فلان كس همراهى نمىكند چه باكى. خوب من كه بحقم من تكليفم را دارم عمل مىكنم حالا شما با من موافقت كنيد، نخير مخالفت كنيد، ده تا هم فرض كنيد كه كاره چوب لاى چرخ بگذاريد من كارم را دارم انجام مىدهم، رسيدم به آن كارى كه انجام دادم، دو تا چيز بردم يكى ثواب خدا، يكى رسيدن به مطلب. نرسيديم، ثواب خدا سر جاى آن هست. شكست توى كار نيست، شما ملت شكست نمىخوريد انشاء الله و به پيش مىرويد و انشاء الله همه اين مشكلات تمام خواهد شد. البته راجع به اين قضيه اى هم كه آقا گفتند و اينها، من اين آقايان مىآيند اينجا باهاشان صحبت مىكنم. اميدوارم كه همه موفق باشيد، مويد باشيد، همه از جنود امام زمان سلام الله عليه باشيد و در دفتر آنها اسم شما را بنويسند.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 25
تاريخ: 12/6/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانواده شهيد سرهنگ فراشاهى و بانوان مكتب ولى عصر
تبليغات و تحقيقات دامنهدار اجانب براى تضعيف اسلام و روحانيت
بسم الله الرحمن الرحيم
مهم براى هر ملتى اين است كه آن دردهايى كه دارد بشناسد و درمان آن درد را و دنبال آن به معالجه بپردازد؛ دردهايى كه در طول تاريخ و بالخصوص از آنوقتى كه غربىها راه باز كردند به شرق و از همه بالاتر در اين پنجاه و چند سال حكومت سياه براى ملت ما پيش آمده است و معالاسف بسيارى از قشرها غافل از آن هستند و بعضىها هم با طور خيانتآميز دامن به آن مىزنند. مهم اين است كه آن دردى كه براى ملت ما پيش آمده و الان به حال يك مرض، يك مرض مزمن تقريبا هست اين است كه كوشش كردهاند غربيها كه ما را از خودمان بيخود كنند، ما را ميان تهى كنند، به ما اينطور بفهمانند و فهماندند كه خودتان هيچ نيستيد و هر چه هست غرب است و بايد رو به غرب بايستيد. آتاتورك، در تركيه من مجسمه او را ديدم، دستش اينطور بالا بود گفتند او دست را بالا گرفته رو به غرب كه بايد همه چيز ما غربى بشود. يكى از اشخاصى كه در زمان رضاشاه و بعد از رضاشاه هم او بود و معروف هم بود، حالا من ميل ندارم اسمش را ببرم، اولش هم معمم بود و بعد هم مكلا و بعد هم سنا و اينها راه داشت، آن هم گفته بود كه همه چيز ما بايد انگليسى بشود. اينطور نقشه بوده است، اينطور طرح بوده است كه ما را از خودمان بيخبر كنند و تهى كنند و به جاى او يك موجود غربى درست كنند، طورى باشد كه ما اسم مدرسه هم وقتى بگذاريم يكى از اسمايى كه غربىها دارند بگذاريم. اسم خيابانهاىمان هم به اسماء غربىها نامگذارى شود. دواخانهها و موسساتمان هم با آن اسماء، اگر بخواهند خيلى برايش احترام قائل بشوند، آن اسماء را داشته باشد. كتابهايى كه در اين نيم قرن نوشته شده است استشهاد صاحب كتابها همه به حرفهاى غربىها هست، اگر يك مطلبى را مىخواهند بگويند، دنبالش مىگويند اين را هم چه كسى گفته است، يكى از فلاسفه غرب را اسم مىبرند. هم آنهائى كه كتاب مىنويسند از خودشان بيخبر شدهاند و هم ماها و مردم از خودمان تهى شدهايم و به جاى يك موجود شرقى اسلامى، يك موجود غربى بر ما تحميل شده كه خودمان را گم كردهايم و به جاى مغز شرقى مغز غربى نشسته است، تا استشهاد به آنها نباشد، مشترى هم كم مىشود. كتابها بخواهند مشترى زياد داشته باشند، موسسهها بخواهند زياد مشترى داشته باشند، دواخانهها بخواهند كه زياد به آنها توجه بشود اسماء غرب را بايد بگذارند رويش تا اينكه مشترى پيدا بكنند.
صحيفه نور ج 9 صفحه 26
استشهاد به كلام غربىها بشود تا اينكه مردم توجه به كتاب پيدا كنند. اين يك مرضى است در شرق، يك مرضى است كه تا اين مرض هست شرق نمىتواند صحيح باشد. تا اين مرض هست شرق انگل است، تبع است. تا ما يكىمان مريض مىشود فورا راه مىافتد به انگلستان، فرانسه، به امريكا. در زمان محمدرضا، در ذهنم اين است كه يك لوزهاى مىخواستند يكى از اين بچههاى آنها بود - چيزى حالا درست يادم نيست - لوزتين را مىخواست عمل كند، مىگفتند از خارج بايد بيايد. نه اين كه اينجا طبيب نبود، طبيب بود لكن هم طبيب و هم آن كه محتاج به طبيب است، از خودشان بيخبر بودند خودشان را هم نمىشناختند، هر چه مىشناختند غرب را مىشناختند. الان هم هر كه مريض مىشود در عين حالى كه در اينجا طبيب متخصص هم هست، همان طبيب متخصص هم كه اين معنا را مىتواند عمل بكند لكن از باب اينكه مغزش غربى شده است مىگويد ببريد او را انگلستان. چند وقت پيش از اين چند تا از اطباء اينجا بودند و من راجع به همين مسائل كه خوب چه شده است كه، من اينطور مىگفتم كه نگذاشتند كه طبيب پيدا بشود در ايران و از اين جهت است كه مىبرند به خارج. او مىگفت كه نه، ما طبيب هستيم، اينها را هم كه به خارج مىبرند، در خارج هم اطباء ايرانى زياد هستند و بسيارى از اينها را هم، همان اطباء ايرانى معالجه مىكنند. گفتم خوب بدتر براى اينكه شما حالا طورى شدهايد كه ديگر خودتان هم نمىتوانيد خودتان را بفهميد، خودتان را گم كرديد، به جاى خودتان يك موجود غربى نشسته است. فلاسفه غرب الان هم محتاج به اين هستند كه از فلاسفه شرق ياد بگيرند، كتابهاى ابوعلى الان هم من گمان مىكنم تا چند وقت بيش از اين بود و الان هم همين طور، مورد استفاده اطباء غرب باشد. قانون بوعلى رسما تدوين مىشده آنجا، استفاده از آن مىشده لكن اين تحفه شرقى رفته غرب، غرب از آن استفاده كرده و ما خودمان گم كردهايم خودمان را، بوعلى را نمىشناسيم. اين براى اين است كه آنوقتى كه اينها راه پيدا كردند به ممالك شرق كه شايد سابقهاش حدود ششصد سال يا همچو چيزى باشد (درست من نمىدانم لكن طولانى است) مطالعات در همه چيز شرق مطالعه كردند. اشخاص متخصص از خارج آمد، از غرب آمد و همه جاى ايران را و همه جاى شرق را گردش كردند و بررسى كردند. در تاريخ هست، در همين تاريخهاى آخرى كه با شتر مىرفتند اين بيابانهاى ما را، همان بيابانهاى بىآب و علف هم مىرفتند، با شتر مىرفتند و آنجا بررسى مىكردند. يك قسم از بررسىها و اينها مال اين بود كه بفهمند چه دارد شرق، نفت را، كبريت را، هر چه كه دارد، مس، آهن، اين ذخاير زيرزمينى را بفهمند چه دارد و بايد به چه راه آنها را به دست آورد. آنها كشف مىكردند. در همدان من بودم كه يكى از آشناهاى من كه سابقه داشت (اينكه مىگويم مال شايد حدود بيست سال يا بيشتر باشد) كه يك ورقهاى آورد شايد يك متر در يك متر نقشه بود، نقشه مال همدان و دهات و قراء و قصبات همدان بود، اين را كه باز كرد من ديدم نقطههايى با رنگ ديگر، زياد نقطه در آن هست. گفتم اينها چيست؟ گفت اين نقشه از خارجىهاست، اين نقطهها جاهايى است كه يك چيزى در آنجا پيدا مىشود، يك زيرزمين، يك چيزى دارد آنجا، اينها همه جا را مطالعه كردند. يك راه اين بود كه يك قسم از مطالعاتشان مطالعات شناختن ذخاير شرق كه يكى از آن هم ايران بود، يك قسم از مطالعات هم
صحيفه نور ج 9 صفحه 27
كه باز در همان وقتها كه اين وسائل اتومبيل و اينها نبود با قافلهها حركت مىكردند و با شترها مىرفتند و مطالعه در گروههاى مختلف، عشاير ايران، بختيارىها - عرض كنم - بلوچها، كردها، يك دسته آنجاها مىرفتند و مطالعه مىكردند آنها چه جور آدمهائىاند و چه جور مىشود آنها را تحت استعمار گرفت. و يك گروه ديگرى هم در شهرها مشغول مطالعه بودند كه اينها چه جور وضعى دارند و آنطورى كه من مىفهمم از رويهمرفته مطالعاتشان راجع به انسانها اين حاصل شده است كه اين جمعيت شرقى به اسلام اعتقاد دارد و آن كه مانع مىشود از اينكه آن چيزهاى زيرزمينى را به غارت ببرند اينها هستند كه به اسلام عقيده دارند، اين قشرهاى ديگرى كه با اسلام سر و كار ندارند از آنها هيچ باكى نداشتند، آنها يك مردم تهى هستند كه با آنها كارى نداشتند، آن كه از آن خوف داشتند تودههايى بود كه به اسلام عقيده داشتند. خوب، اينهائى كه به اسلام عقيده داشتند از چه راه اين عقيده را پيدا كرده بودند از طريق روحانيت اين اعتقاد را اينها تزريق كرده بودند و مطالعاتشان به اينجا رسيده است كه، رسيده بود كه اين ملاها در دهات و قصبات و همه جا هستند و هر وقت بخواهند، اين مردم را ممكن است كه به شورش وا دارند. چه بكنند اين نشود؟ دو نقشه مىخواستند پياده كنند. در زمان رضاشاه پياده شد به طور سختى هم پياده شد و بعد از آنكه ديدند آن سختىها مشكل است و نمىشود، به ترتيب شيطانى يكى اينكه اسلام را در بين تودهها، در بين مردم، اين را كوچكش كردند، قلمهاى اجير آنها و تبليغات دامنهدارشان راجع به اينكه اين اسلام مال زمان سابق بوده است، چيزى كه مال هزار و چهار صد سال پيش از اين است ديگر حالا، حتى حالا هم اگر شما ديده باشيد گاهى وقتها جرات نمىكنند بگويند، اما مىگويند در يك كلمهاى. اين يك راه بود كه اسلام را اصلا از نظر مردم بيندازند اسلام كهنه شده است، ديگر حالا وقت عصر نوينى است، حالا عصر تجدد است، حالا عصر موشك است، در عصر موشك ديگر اسلام نبايد مطرح بشود يك راه ديگرش هم كه در عرض همين دنبال مىشد اينكه روحانيت را از دست مردم بگيرند اينها دربارىاند، اينها انگليسىاند، خود انگليسها تزريق مىكردند، خود انگليسها به مردم اينطور مىگفتند كه اينها انگليسىاند، اينها منحرفند، انگليسىاند. خودشان به مردم اينطور مىگفتند، آنهايى كه اجير بودند از طرف آنها، به مردم اينطور تزريق مىكردند. خوب سابق، ده، بيست سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين يا يك قدرى بيشتر، انگليس معروف بود و مطرح بود، بعد آمريكا جلو افتاد اينها دربارىاند، اينها انگليسىاند، اينها را گذاشتهاند براى اينكه مردم را خواب بكنند، دين اصلش تخدير است، دين مثل مخدرات مىماند، مردم را خواب مىكند كه آنها ببرند، و بچاپند، و روحانيت هم عامل انگليسها هستند اينها آمدهاند اينجا مردم را خواب كنند كه آنها بچاپند و اينها حرف نزنند، مردم را اينها خواب مىكنند، آنها اموالشان را مىبرند و خودشان خوابند ملتفت نيستند. اين دو نقشه بود كه اسلام را از نظر مردم پايين بيندازند و مردم به آن بىاعتنا بشوند و آنها هم كه اسلام را ترويج مىكنند، از آنها هم مىترسيدند، آنها را هم منحط كنند تا اينكه اين دو تا قدرت وقتى كه از ملت گرفته شد ديگر ملت نمىتواند كارى انجام بدهد، نه مىتواند وحدت داشته باشد و نه مىتواند عمق مسائل را بفهمد، از آن طرف هم نويسندههايى كه از خودشان هستند يا بدتر از
صحيفه نور ج 9 صفحه 28
خودشان هستند به اين مسائل كمك مىكردند. يكى ا ز شعراشان در همان عصر (مضمون شعرش را مىگويم، شعرش هم يادم است) مىگويد تا آخوند و قجر در اين مملكت هست اين ننگ را كشور دارا به كجا ببرد. اين ننگ اينكه، ننگ اينكه آخوند در اين مملكت هست كشور دارا اين ننگ را به كجا ببرد آنوقت كه رضاشاه غلبه كرد، شاعر اينها منطقش اين بود كه يك ننگى است، روحانيون در اينجا ننگ است، كشور دارا بايد از روحانيون و آن چيزى كه روحانيون مىگويند كه اسلام است، تا اين هست چطور اين ننگ را ما، يك مجلسى درست كردند در همان زمان آن شخص (شايد در اواخر زمان) كه در آن مجلس نمايش غلبه اسلام بر ايران بود كه لشكر عرب آمد و غلبه كرد و - عرض بكنم كه چيز را - ايران را گرفت و آنوقت - چيز هم - عربستان هم جزء اينجا بود. آنجا دستمالها را در آوردند به گريه، گريه اينكه اسلام آمد و ايران را اسلامىاش كرد، گريه كردند. در يك مجلس عمومى درست كردند وضع را به طورى كه دستمالها را در آوردند و به حال ايران گريه كردند كه ايران اسلام آمده است. چه بود؟ براى اين بود كه مردم را از اسلام همچنين بترسانند كه اسلام آمد و بكلى اوضاع را به هم زد. الان كه ما اينجا نشستيم، من آن طرف بودم، يك طومار، يك چيزى آمد، تلكسى آمد كه در آن اين بود كه به امر تو ايرانىها بر ضد كردها قيام كردند. اينطور الان حزب دموكرات در آنجا و آقايان كرد را هم اينها در مهاباد، چون الان ديدند مهاباد از دستشان دارد مىرود و وقتى رفت ديگر تمام شد و انشاء الله همين طورى مىشود، چون ديدند كه ديگر كارشان ديگر به آخر رسيده است به اينجا منتهى شدند كه يك تلكسى بود كه الان من آن طرف خواندم، با اسم من شروع شده و دنبالش هم عده زيادى از روزنامهها و اينها رونوشت به همه آنها و همه به اينكه ما كردها، ملت كرد كه با شما يكى هستند، چطور شده است كه حالا همه مردم را شما وادار كرديد همه ايران بر ضد كردها قيام كردند؟ در صورتى كه همه ايران مىدانند كه بر ضد، بر ضد ضد كرد، كردها قيام كردهاند، نه بر ضد كردها، چون ما هميشه داد اين معنا را داريم كه كردها با ما برادر هستند معذلك - به اين - مطلب به اين روشنى را دارند به من تلگراف مىكنند، به مهندس بازرگان تلگراف مىكنند و تلكس مىزنند.
تاريخ مبارزاتى انبيا و علماى اسلام، افشاگر تبليغات كذب استعمار
وضع اينطورى است كه مىخواهند اينطور نمايش بدهند، همين اشخاص بودند، همين اشخاصى هستند كه اسلام را به مردم اينطورى نمايش مىدهند كه اسلام آمده است كه مردم را خواب كند، اسلام آمده است كه طبقه مستضعف را خواب كند تا بزرگها اينها را بخورند و اينها صدايشان در نيايد، غافل از اينكه تاريخ در كار هست، تاريخ هست، تاريخ اسلام كه ديگر دور نيست خيلى، در راجع به همه اديان اينها مىگويند. خوب اين تاريخ هست. همه اديان وقتى كه شما ملاحظه بكنيد سران اين اديان كه انبيا بودند، اينها از طبقه مستضعف قيام كردند و طبقه مستضعف را بر ضد قدرتها شوراندند. حضرت ابراهيم خودش بوده و يك تبرى، از طبقه پائين در مقابل آن نمرود عصر قيام كرد و آن مظاهر آنها كه مظاهر اشرافيتشان را (بتپرستى هم آنوقت يك مظاهر اشرافى بود) آنها را
صحيفه نور ج 9 صفحه 29
شكست. حضرت موسى هم يك شبان و يك عصا، از همين طبقه مستضعف، اين طبقه را بر ضد فرعون و بر ضد دستگاه طاغوتى او برافراشت، اينها را بر انگيخت بر ضد آنها، نه اينها را خواب كرد تا آنها بخورند، اينها را بيدار كرد كه آنها را بكشند. عكس آنكه نويسندههاى خائن ما و نويسندههاى خائنتر خارجىها مىگويند كه دين افيون جامعه است و انبيا آمدهاند كه جامعه را با اين افيون خواب بكنند و قدرتمندها و طاغوتها اين را، جامعه را بمكند و اينها خواب باشند. درست وقتى تاريخ انبيا را ملاحظه كنيد عكس اين است يعنى طاغوتها به مردم غلبه كرده بودند و خداوند در هر عصرى يك نفر را از همين قشر پائين، از همين چوپانها، از همين طبقه مستضعف برانگيخت و اين طبقه مستضعف را بيدار كرد و بر ضد طاغوتها قيام كرد و فرعون را غرق كرد و از بين برد. و اما اسلام كه تاريخش نزديك به ماست آنها اينقدر دورند، تاريخ نزديك به ماست، زندگى پيغمبر اكرم معلوم است براى همه چه جور بوده است. معارضهاى او و جنگهاى او معلوم است با كى جنگ كرده. پيغمبر اكرم در مكه مكرمه از همين طبقه مردم، البته از اشراف به آن معنا كه سادات آنوقت بودند، نه اشراف به آن معنا كه سرمايهدار بودند، به آن معنا كه سادات بودند، از آنها بود لكن فقير بود، از طبقه فقرا بودند اينها، تا آخر هم با همين فقر زندگى كردند و معذلك اين كارها را انجام دادند. از همين طبقه در مكه پيدا شد و اشراف مكه و سرمايهدارها و قافلهدارها و اينها با او مخالفت كردند به اندازهاى كه نمىتوانست ديگر آفتابى بشود، توى غار رفت، مدتها در غار محبوس بود آنجا تقريبا، تا كارهاى تبليغات زيرزمينى را اينجا كرد. يك عدهاى را با خودش همراه كرد و بعد ديد اينجا زورش به اينها نمىرسد با مردم مدينه بست و بند كرد و تشريف بردند مدينه، در مدينه هم كه رفتند وارد نشدند به يك طايفه چيزدار، به همين فقرا، به همين مردم ضعيف. مسجد پيغمبر اكرم هم مثل اين مسجدهاى شما نبوده است مسجد اعظم، يك جاى كوچكى، يك سقفى با اين چيزهاى خرما، با اين چيزهاى خرما يك چيزى درست كرده بودند، يك ديوار اينقدرى هم براى اينكه مثلا حيوانات وارد نشوند با يك چيزى گلى يا از همينها درست كرده بودند. اما سرنوشت اسلام را در يك همچو مسجدى درست مىكردند. مسجد بود، همچو نبود كه قبه و بارگاه باشد و ميان تهى، از آن تاسيسات خالى لكن از همان جا روم و ايران را شكست دادند، هر چه هم بخواهند اينها گريه كنند. اين پيغمبر اكرم از همين طبقه پايين به طورى كه وقتى هم مدينه تشريف بردند باز اصحابى ايشان داشتند كه خانه نداشتند، هيچ خانه نداشتند، در مسجد اينها مىخوابيدند، يك صفهاى بود كه اصحاب صفه مىگفتند، عدهاى آنجا پهلوى هم همان جا مىخوابيدند زندگىشان همان بود. زندگى نداشتند وقتى هم مىخواستند جنگ بروند هر چند نفرشان يك شتر، هر چند نفرشان يك شمشير، اينجورى بود وضعشان. هيچى، هيچ خبرى نبود در كار. از اين طبقه بودند، در مقابل كى؟ جنگهاى پيغمبر با كى بوده؟ آيا پيغمبر آمده اين طبقه مستضعف را خواب كند كه آنها بمكندش؟! يا آمد و اين طبقه ضعيف را، اين مستضعفين را برانگيخت؟ جنگهاى پيغمبر همهاش با همين اشراف بود و با همين باغدارها و با همين سرمايهدارها و با همينها و بعد هم با سلاطين و با كسان ديگر. كاغذهاى پيغمبر به سلطان ايران، به سلطان روم،
صحيفه نور ج 9 صفحه 30
به سلطان قبط، به كجا، كاغذهايش همه معروف است ديگر، دعوت كرده آن سلاطين را كه بياييد آدم بشويد، مسلم بشويد، نه اينكه خواسته است كه مردم را لالايى بگويد خواب كند، افيون باشد هر كه قرآن را بخواند. آخر بىانصافى اين است كه قرآنى كه در خانه همه مسلمانها هست، همه دارند اين قرآن را مىبينند، قرآنى كه هر صفحهاش را كه باز كنى راجع، يا مثلا هر جزئيش را كه ببينيد راجع به قتال و راجع به كشتار اشخاص طاغوت و بر انگيختن مستضعفين در مقابل مستكبرين است. اين بى انصافها قرآن را كه در دسترس همه هست، ناديده گرفتند. آنوقت مىگويند كه اسلام آمده است كه مردم را، مستضعفين را خواب كند و مستكبرين را بر آنها غلبه بدهد. اين قرآنى كه قتال در آن هست - عرض مىكنم كه - جنگ مستضعف بر مستكبر هست، سر تا ته آن راجع به فرعون، راجع به اشخاص ديگر و راجع به مستكبرينى كه در آن عصر بودند هست و مردم را وادار كرده بر ضد آنها، مىگويند كه قرآن يا پيغمبر آمده است كه اين مردم بيچاره و فقير و رعيت و كشاورز را خواب كند تا محمدرضا بيايد بمكدشان!! اين قرآن و آن انبيا، بياييم سراغ اين علماى به اصطلاح اينها دربارى، شما يادتان است، همسن من تقريبا هستيد، مىشناسم شما را از آنوقت، از وقتى كه رضاخان آمد تا امروز چند مرتبه قيام شد، كى قيام كرد؟ از اين طبقات ديگر، مردم، از روشنفكرش بگير، از - نمىدانم - نويسندهاش بگير و از اينها در اين قيامهاى بر ضد، كى بود كه قيام كرد؟ قيام آذربايجان را كى كرد؟ علماى آذربايجان، مرحوم آميرزا صادق آقا، مرحوم انگجى، ديگران كردند قيام اصفهان را كى كرد؟ مرحوم حاج آقا نورالله، ديديد كه آمدهاند علماى اسلام به اينجا و علماى بلاد هم جمع كردند قيام بر ضد رضا خان. قيام خراسان را كى كرد؟ علماى خراسان مرحوم آميرزا يونس و مرحوم آقازاده و امثال اينها. بعد از او هم يك قيام تنهايى آقاى قمى كرد كه آمد به حضرت عبدالعظيم و ما هم حضرت عبدالعظيم بوديم و منتها اين قيامها شد و قدرت، آن قدرتى بود كه اينها را شكست داد، قيامها را شكستند، علماى آذربايجان را گرفتند و در يكى از بلاد كردستان، سقز بوده، كجا سنقر، كجا، اينجا تبعيدشان كردند و بعد از مدتها اجازه دادند كه مرحوم آميرزا صادق آقا آمدند همين قم و اينجا هم فوت كردند. علماى مشهد هم، همه آنها را گرفتند آوردند در تهران حبس كردند. مرحوم آقازاده يكى از علمايى بود كه درجه يك آنجا بود. من خودم مىديدم كه ايشان در گوشه يك جايى كه يك منزلى داشتند، اينطور به خيابان چيز بود تنها آنجا نشسته بود، مامورها هم مواظبش، كسى نمىتوانست با ايشان تماس بگيرد، ايشان را هم مىبردند در عدليه آنجا محاكمه مىكردند و اينطور. در مجلس كى بود كه مىايستاد در مقابل اينها؟ مدرس بود. اين علماى دربارى كه اينها مىگويند، عكس بودند. اين پانزده، شانزده سال قيام مال كى بود؟ مال همين آقايان بود، همين آخوندهاى بلاد و اطراف. همينها بودند كه اينها برضد آنها تبليغ مىكنند و الان هم نمىخواهند كه اين رژيمى كه اسلامى است باز اسم آخوند در آن باشد، الان هم نمىخواهند. از اينها همچو مىترسند كه مبادا اين منافع نامشروعى كه اينها مىبردند و در خارج و در داخل براى خودشان اين بساط را درست مىكنند، دست اينها بيفتد كه وقتى در مجلس خبرگان مىروند بر ايشان بودجه قرار مىدهند، بگويند كه ما عبايمان را رويمان مىكشيم
صحيفه نور ج 9 صفحه 31
مىخوابيم، بودجه مىخواهيم چكار؟ اين آخوند است كه اين را مىگويد. همين آخوندها هستند كه شما مىگوييد كه اينها كذا و كذا هستند كه وقتى رفتند مجلس خبرگان و برايشان ده ميليون بودجه قرار دادند اعتراض كردند كه ما بودجه مىخواهيم چه كنيم برايشان - عرض مىكنم كه - يك جايى را گرفته بودند، تختهايى گرفته بودند. ما تخت مىخواهيم چه كنيم؟ ما هر كداممان بياييم در مجلس همين جا عبايمان را دوش مىكشيم، همين جا هم مىخوابيم. اينها نمىخواهند اينها را، اينها يك رژيمى را مىخواهند، يك وضعى را مىخواهند كه جيبهاى اينها پر بشود بقدرى كه تخمه كنند كه ندانند چه مىكنند، سرمايههاى اينجا را ببرند به خارج. ارز اينجا را الان هم مشغولند كه ببرند به خارج و براى خودشان آنجا تعيش كنند. من در پاريس كه بودم يكى از مطالبى كه شنيدم آنچه كه يادم ماند و تحفه بود يك كلمهاش بود، براى يكى از بستگان همين رژيم، بستگان همين محمدرضا، يكى (حالا از كدامشان بود آن هم يادم نيست) ويلايى در خارج هست، قيمت ويلا را هم من يادم نيست اما آنى كه يادم ماند اين است كه 6 ميليون دلار خرج گلكارى، ملتفتيد يعنى چه؟ 6 ميليون دلار يعنى 42 ميليون تومان يا پنج ميليون دلار، حالا يكى از اينها. پنج ميليون ظاهرا پنج ميليون، پنج ميليون دلار خرج گلكارى آن ويلا. آنها اين را مىخواهند. آنها هم كه اطراف آنها هستند و - عرض مىكنم كه - الان در كردستان غائله درست كردهاند و برادرهاى كرد ما را اغفال كردهاند، آنها مىخواهند اينطورى اين وضع را پيش بياورند كه از شما بگيرند و در جيبهايشان پر كنند و ويلا در آنجا درست كنند كه پنج ميليون دلار، 35 ميليون تومان خرج گلكاريش بشود. من خودم همه چيز را يادم نيست چقدر بود، اصلا نمىدانم چقدر بود اما اين را يادم بود. خوب سال ديگر هم همين طور. در هر صورت آن دو تا مطلبى كه اينها داشتند ما را اول ميان تهى كردند، خودمان را از خودمان گرفتند، تبليغات، تعليمات همه چيز استعمارى بود، خودمان رااز خودمان تهى كردند. اين دو قدرتى هم كه مىشد يك كارى بكنند از ما گرفتند، مىگرفتند، مىخواستند بگيرند، الحمدلله نتوانستند. يكى قدرت اسلام را كه از آن مىترسيدند، يكى قدرت خدمه اسلام را كه عبارت از روحانيون، اينها را مىخواستند بگيرند و شدت هم كردند و گرفتند، در زمان رضاشاه سركوبى كردند سخت به حيث كه خود مردم هم بر ضد روحانيت، طبقات زيادى از آنها بر ضد روحانيت حرف زدند و گفتند و شنيدند و بعد كه ديدند با زور مشكل است بعد با حيله وارد شدند، با حيله و با تبليغات سوء و با اينطور چيزها وارد شدند.
اينها از روحانيت مىترسند، براى اينكه روحانيت مىخواهد اينها را بيدار كند!!
و بحمدالله اين انقلابى كه در ايران پيدا شد كه من اين انقلاب را خيلى به آن خوشبين هستم، نه از اين باب كه محمدرضا را شكست داد، اين هم زياد بود، خيلى عظيم بود، و نه از اين باب كه غرب و شرق را شكست داد، از اين باب كه يك انقلاب انسانى پيدا شد، خودشان را شناختند. خانمهاى ما خودشان را شناختند يعنى چه، فهميدند چه هستند. تبليغات كردند كه شما خانمها را از آن حيثيتى كه داريد بيندازيد، از شما بگيرند حيثيت خودتان را، شما را غربى كنند. آرايشها از غرب بايد بيايد،
صحيفه نور ج 9 صفحه 32
مدها از غرب بايد وارد بشود، هر روز تغيير كه بكند شما هم تغييرش بدهيد. همه چيزهاى شما از غرب وارد مىشد. تبليغات بود ديگر، همه هم عادت كرده بودند. اگر امروز يك چيزى مىآمد و مىگفتند در مثلا انگلستان يك همچو چيزى شده است، فورا آنجا همه اينها را بايد كنار بگذارند، آن پيش بيايد، اين مد پيش بيايد. چند مرتبه در، در پيراهنى كه مىخواستند براى فرح درست كنند، براى تاجگذارى گمانم بود، چند مرتبه طراحها با طيارهها رفت و آمد كردند و چقدر الان من يادم نيست، خرج اين شد، براى اينكه يك پيراهن را درست بكنند. آنوقت خوشمزه اين بود كه در يكى از گفتههايش اين بود كه ما بچههايمان را لباس عوضى اين را به آن كوچيكه مىپوشانيم!! اين در روزنامهها بود، اين آدمى كه سه مرتبه طياره بايد برود و برگردد تا اين طرح را درست بكند و چقدر، صد و پنجاه هزار تومان نمىدانم چقدر بود كه براى طرح يك پيراهن درست مىكنند، مىخواهند چه بكنند؟ مىخواهند شما را خواب كنند. روحانيت نمىخواهد شما را خواب كند. اينها از روحانيت مىترسند براى اينكه روحانيت مىخواهد اينها را بيدار كند. از بيدارى، از آدم بيدار اينها مىترسند، از آدم خواب چه ترسى دارند؟ اينها با اگر اينها را خواب مىكردند، روحانيت را به عرش اعلى مىبردند. اگر اينها اهل اين بودند كه مردم را خواب مىكردند، رضا شاه روحانيت را ترويج مىكرد و نه همچو مىكرد كه شوفر سوار اتومبيلشان نكند. شوفرها سوار نمىكردند ما را بعضىمان را... مىگفتند، يك شوفر گفت كه من قرار دادهام با خدا كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنم يكى فواحش را، يكى آخوندها را....
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 33
تاريخ: 13/6/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پرسنل مخابرات ارتش جمهورى اسلامى
صفحه قلبمان كه همه چيز درش نقش مىشود، همان صورت نامه اعمال است
بسم الله الرحمن الرحيم
اين يك واقعيتى است كه در آيه هست الذين آمنوا يقاتلون فى سبيل الله و الذين كفروا يقاتلون فى سبيل الطاغوت . اين آيه محك است براى اينكه ما خودمان را بشناسيم. هر كسى مىداند كه خودش چه مىكند، مىداند كه چه مقصدى دارد، در كارهائى كه انجام مىدهد روى چه مقصدى انجام مىدهد. اگر چنانچه مقصد، مقصد طاغوتى است، عمل، عمل طاغوتى مىشود و اگر مقصد، مقصد الهى است، عمل، عمل الهى مىشود. و راه فهم هم خود آدم است. خود ما هم مىدانيم، مىفهميم كارهائى كه انجام مىدهيم، چه قتال باشد و چه كارهاى ديگر، اين آيا كارهاى ماروى مقصد طاغوتى انجام مىگيرد؟ بر ضد مصالح مملكت، بر ضد مصالح اسلام يا بر مسير اسلام و بر مسير ملت است. اگر بر مسير اسلام، بر مسير ملت اسلامى شد اين كسى كه عمل مىكند، عملش الهى است و فى سبيل الله است و اگر خداى نخواسته بر خلاف مسير ملت و ملت اسلامى و بر خلاف مسير اسلام شد بايد بفهمد كه اين مسير، مسير طاغوت است و عمل، عمل طاغوتى، حالا چه قتال باشد وجه كارهاى ديگر فرقى نمىكند. شماها كه در مخابرات هستيد و به منزله اعصاب يك ارتش هستيد خودتان بايد بفهميد در يك همچو كار مهمى كه وارد هستيد، آيا مقصد، مقصد خداى نخواسته طاغوتى است يا مقصد، مقصد الهى است و آيا در اين مخابرات هيچ خداى نخواسته خيانتى، كارشكنى مىشود يا نه، همهاش بر وفق مصالح كشورتان، مصالح اسلام عمل مىكنيد. در همين مخابرات هم مىتواند انسان خودش را تشخيص بدهد كه از اولياء شيطان است يا از اولياء خداست. ما خودمان مىتوانيم اعمال خودمان را تشخيص بدهيم قبل از اينكه اين نامه اعمال ما براى پيشگاه خدا و قبل از آن براى پيشگاه امام زمان سلام الله عليه برسد خودمان بايد نظر كنيم به اين نامه اعمالمان يعنى صفحه قلبمان كه همه چيز درش نقش مىشود كه همان صورت نامه اعمال است. خودمان بفهميم چه كاره هستيم. آيا ما در اين كارى كه به ما محول است، با صداقت، صميميت، براى صلاح ملت، براى صلاح اسلام كار مىكنيم؟ چه من كه يك طلبه هستم و كارهاى طلبگى مىكنم و شما كه در مخابرات هستيد و كارهاى مخابراتى مىكنيد، يا آنهائى كه در ميدان جنگ هستند همه بايد خودمان تشخيص بدهيم چه مىكنيم.
صحيفه نور ج 9 صفحه 34
اين چند روز عمر را براى خدا صرف كنيد
برادرهاى ما! اين چند روز عمر را براى خدا صرف كنيد. عزيزان من! اين چند روزى كه ما هستيم براى خدا صرف كنيد. اين را، اين حيات از دست ما مىرود،اين دنيا براى هيچ كس باقى نمىماند. آن چيزى كه براى همه باقى مىماند نتيجه آن اعمالى است كه از ما صادر مىشود. هر عملى كه از ما صادر مىشود يك صورتى در آن عالم دارد و ما آن را مىبينم. فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره خود او را مىبينيد. هر ذره خيراتى كه از شما صادر مىشود، هر عمل انسانى كه از شما صادر مىشود، هر عمل اسلامى كه از شما صادر مىشود، يك صورتى در آن عالم دارد و شما آن را مىبينيد. و اگر چنانچه خداى نخواسته يك امر غير - انسانى باشد، يك امرى بر خلاف مسير اسلام، بر خلاف مصالح كشور اسلامى باشد از ما صادر بشود، صورتش در آن عالم با مناسبت هست و ما مىبينيم. كارى بكنيد كه وقتى از اينجا بار را بستيد، در حضور خداى تبارك و تعالى با رو سفيدى باشيد. كارى نكنيد كه خداى نخواسته در آنجا غير از اين صورتى كه در اينجا داريد داشته باشيد. كار شما مهم است. اين كار مهم را خوب انجام بدهيد. همه كارهامان مهم است. همه بايد كارهايمان را خوب انجام بدهيم. خداوند انشاء الله شما را تاييد كند، موفق كند به اينكه اعمال صالح را انجام بدهيد.
اين كارى كه در محوله شماست اگر خوب انجام داديد، اين عمل صالح است. اگر خداى نخواسته بد انجام بگيرد، عمل ناصالح و نتيجهاش عايد خودتان مىشود . انشاء الله موفق باشيد و مويد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 35
تاريخ: 13/6/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام فومنى حائرى
بسمه تعالى به طورى كه مرقوم شده است، اهالى محترم تقاضا دارند جنابعالى در منطقه فومنات اشتغال به رسيدگى به وضع منطقه داشته باشيد. مقتضى است جنابعالى تشريف ببريد و با مشورت آقايان و اشخاص معتمد به كارهاى آنجا رسيدگى نمائيد.
والسلام عليكم روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 36
تاريخ: 13/6/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام كاشانى
بسمه تعالى
جناب مستطاب حجت الاسلام آقاى حاج سيد محمد حسين كاشانى دامت افاضاته پيرو تقاضائى كه جهت اعزام جنابعالى به منطقه لرستان شده بود مقتضى است جنابعالى مسافرتى بدان منطقه نموده و از نزديك به وضع كميتهها رسيدگى نموده و با مشورت و همكارى علماى اعلام و معتمدين محل ايدهم الله تعالى در رفع مشكلات و كمبودها و جلوگيرى از توطئهها بكوشيد و سعى كافى در حفظ وحدت و پرهيز از اختلاف و تفرقه مبذول داريد. از خداى تعالى ادامه توفيقات همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و پيروزى بر دشمنان خواستارم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 37
تاريخ: 13/6/58
بيانات امام خمينى در جمع روحانيون اهل سنت گنبد
خرابى و ويرانى همه جاگير، ميراثى از رژيم 2500 ساله
بسم الله الرحمن الرحيم
يكى از بركات اين نهضت، اجتماع علماى اين حدود، آن حدود، علماى تشيع و علماى تسنن در زير يك سقف، يك سقف كوچك، تا مسائلى كه ما داريم و خلاف آن مسائل دارد تبليغ مىشود به گوش آقايان برسانيد. ديروز چنانچه من قبلا هم اعلام كردم شايد همه شنيده باشيد يك تلگرافى با امضاى 18 نفر از ائمه جماعت مهاباد يا مهاباد و اطراف و رونوشت به پانزده نفر از مقامات آمد و در آن اين بود كه ما اهالى كردستان در اين نهضت شريك بوديم و زحمت كشيديم و حالا اشخاصى ذهن شما را مشوش كردند و نسبت به اهالى كردستان بدبين كردند و شما همه ايرانىها را بر ضد كردستان بسيج كرديد. خوب من مىدانم كه علماى آنجا همچو چيزى نمىگويند. اين يك مطلبى است كه يا ائمه جماعت را اسمشان را نوشتهاند آنها هم بى اطلاعند، يا با سر نيزه رفتند آنجا و گفتند بايد اين را امضاء كنيد و نمىتوانستند نكنند. ما مىخواستيم ببينيم كه علماى كردستان و اهالى كردستان و علماى ساير بلاد ما كه برادران ما هستند و اهل سنت هستند، تا حالا چه مطلبى ديدند كه در اين پنج، شش ماهى كه جمهورى اسلامى هست كه نسبت به كردستان، بلوچستان، سيستان، ساير جاها يك عملى شده باشد كه بر خلاف باشد، بر خلاف مصالح آنها باشد يا يك امتيازى در اين مدت گذاشته شده باشد بين اهالى كردستان يا بلوچستان با اهالى تهران. يك گرفتاريهايى شما داريد و همه قشرهاى مملكت دارند كه هر كدام همان محيط خودشان را ديدهاند، مشاهده كردهاند و گرفتارىهاى خودشان را ديدهاند و شايد در ذهنشان اين آمده باشد كه جاهاى ديگر اينطور نباشد. من در اين مدتى كه اينجا بودم و گروههاى مختلف آمدهاند، چه از كردستان، چه از جاهاى ديگر، از بختيارى، از قشقايى، از همه اينها، اين گروههاى مختلف آمدهاند اينجا و هر دستهاى ادعا كردهاند كه آن قدرى كه به ما ظلم شده است به ديگران نشده، آن قدرى كه ما عقب مانده هستيم ديگران نيستند، ما نه آب داريم، نه اسفالت داريم و نه برق داريم، نه كذا. من به آنها گفتم به اينكه آقا شما محيط خودتان را مىبينيد، شما برويد جاهاى ديگر هم ببينيد، ببينيد آنها دارند و شما نداريد، يا همه نداريد؟ اصلا بنابر اين بوده كه نداشته باشيد. من نمىگويم برويد عشاير را ببينيد، دور دستها را، حالا به شما عرض مىكنم شما برويد تهران، اين محلهايى كه در دور و بر تهران الان واقع است كه من در نجف بودم، يك كاغذى به من نوشته بودند و
صحيفه نور ج 9 صفحه 38
صورت محلها را نوشته بودند، در ذهن من اين است كه حدود سى تا محل نوشته بودند كه در تهران هست، اينها نه آب دارند، نه برق دارند و نه اسفالت دارند و نه خانه دارند. خانه هم ندارند. اگر تلويزيون را ملاحظه كرده باشيد، من يك دفعه، يك دفعه، دو دفعه، تلويزيون را كه اين را نشان مىدادند نگاه كردم هفت، هشت، ده نفر بزرگ و كوچك مثلا از يك سوراخى در مىآيند كه اينها اسمش را خانه گذاشتهاند. يك سوراخى بود يك عده بچه و بزرگ و به من گفتند كه اينجا، اگر بخواهد اين مثلا زنى كه مادر اين بچههاست آب براى اين بچهها بياورد، بايد كوزه را بردارد پنجاه پله، چند پله زيادتر از اين گودال برود تا برسد به آنجائى كه شير آب است، كوزه را آب كند و برگردد. در زمستان شما ملاحظه كنيد كه چه خواهد شد. شما خيال نكنيد كه اطراف شما خراب است، اين خرابى است كه همه جا بوده و اين ارثى است كه به ما رسيده است.
تلاش دولت با تصويب بودجههاى متفاوت به منظور بازسازى مملكت
در جمهورى اسلامى كوشش دارند مىكنند براى اينكه آباد كنند لكن اينقدر خراب است كه به اين زودى نمىشود آباد كرد. الان - در - براى كردستان، خوب، يك بودجه چهارصد و پنجاه ميليون تومانى تصويب كردهاند و يك هياتى هم بناست بروند براى آنجا. براى هر يك از اين استانهايى كه هستش مثل بلوچستان، سيستان، فلان، براى هر كدام هم يك روز نفت را كه چهار صد ميليون، شايد چهار صد و پنجاه ميليون آن هم باشد، آن هم قرار دادهاند براى تعمير آن جا يعنى درست كردن مدرسه، درست كردن زمينها، درست كردن خانه، درست كردن كشاورزى. همه اينها مسالهاى است كه در فكر هستند. اينطور نيست كه بيفكر باشند، در فكر هستند لكن خوب، الان جمهورى اسلامى يك بچه پنج ماهه است، شش ماهه است، از يك بچه شش ماهه آن هم اسم بردن يك خرابى دو هزار و پانصد ساله اولا و پنجاه و چند ساله اخير كه همه ما شاهد، البته همه كه من مىگويم آنهائى كه سنشان سن من است والا شما آقايان همان زمان پسر را يادتان است، زمان پدر را كمتان هستيد كه يادتان باشد. اسم بردن از يك خرابى كه همه دست به هم داده بودند براى اينكه بچاپند و ببرند و اين ملت را عقب نگه دارند و فرهنگ را عقب نگه دارند و - عرض كنم كه - اقتصاد را به تباهى بكشند و مردم را ناراضى و چه بكنند لكن هياهوهى كردند، هى مىگفتند ما چه كرديم و چه كرديم، چه مىكنيم، مملكت كذا درست مىكنيم، تمدن بزرگ مىكنيم. من تا حالا چند دفعه به آقاى نخست وزير كه آمدند اينجا و ساير وزرا بودند، گفتم كه آقايان شما كار مىكنيد و حرف نمىزنيد و تبليغ نمىكنيد. كار كردند اينها لكن تبليغ نكردند. كار هم مىخواهند بكنند لكن نمىگويند كه ما چه مىخواهيم بكنيم. تازه آقاى نخست وزير ديروز مثلا اين كار آخرى را كه تصويب، اينكه براى هر استانى يك روز نفت كه تقريبا چهار صد ميليون يا چهار صد و پنجاه ميليون تومان است، تازه ايشان گفتند. نه اين است كه كار نكردند، كار مىكنند، مشغولند، همه مشغولند، با حسن نيت هم مشغولند لكن كار، اينقدر آشفتگى است كه نمىتوانند بكنند. آنوقت اين دموكراتها كه اين كاغذ را درست كردند، اين تلگراف را درست كرده
صحيفه نور ج 9 صفحه 39
بودند و يا به اسم آقايان اسم گذارى كرده بودند يا الزام كرده بودند كه آقايان چيز بكنند كه البته بعد خودشان نسخ آن را خواهند داد انشاءالله.
در اسلام اصل بر برادرى و برابرى است
اين مردمى كه، مثلا پاسدارها و ارتشى و ژاندارمرى را كه ما بسيج كرديم براى آنجا، براى چه بسيج كرديم؟ بسيج كرديم كه كردها را سركوب كنند؟ يا بسيج كرديم كه آنهايى كه آمدند كردها را سركوب كنند، سركوب كنند. اگر بسيج كرده بوديم كه كردها را سركوب كنند، خوب وقتى كه آنها مىرفتند آنجا خوب بود آن كردهائى كه آنجا باشند سركوب كنند، چطور آن كردها را هم با آغوش باز پذيرفتند، هم اينها آنها را، هم آنها دارند تشكر مىكنند از وضع معاشرت اينها با آنها. همين ديشب در راديو راجع به آقاى چمران بود كه از آن تعريف كرده بودند كه چقدر با ما خوشرفتارى مىكند. لشكر اسلام است ديگر، لشكر اسلام كه بدرفتارى نمىكند. آن كه بدرفتارى مىكند مىخواهد جيب خودش و جيب اربابانش را پر كند و آن، اين حزبها و اين سران اينها هستند كه مىخواهند اين كار را بكنند. آنها خرابى كردند. ما فرستاديم كه خرابى آنها را نگذاريم بشود، ترميم كنيم آنها حالا فريادشان در آمده است كه چه شده است كه شما كردستان را داريد، سنىها دارند، شيعهها چه مىكنند. سنى و شيعه مطرح نيست در اسلام، كرد و فارس مطرح نيست، در اسلام همه برادر با هم هستيم الان همهمان با هم نشستيم، برادر هستيم. ما با شما دشمنيم؟ شما با ما دشمن هستيد؟ نيستيم هيچ كدام.
اسلام برادرى است، برابرى است. بنابر اين آنكه شما مىبينيد كه در آنجاها كم كار شده است براى اينكه از بس كار زياد است. در جاهاى ديگر هم كار كم شده است. كار زياد است مشكلات زياد است. طرح الان هست، هم براى اطراف شماست هم براى اطراف كردستان هم بلوچستان هم ساير جاها. طرحها هست، تصويب هم شده است و انشاءالله عمل خواهند كرد، خواهند كرد اگر اين مفسدين بگذارند. خوب كار كردن بايد يك محيط آرام باشد تا بشود در كردستان يك كارى كرد وقتى محيط را اينطور متشنج مىكنند، مىريزند مريضخانه خراب مىكنند، مريضخانه را به آتش مىكشند، سر اين اشخاصى كه مجروح بودند سرشان را مىبرند، اينقدر آدم را كشتهاند، اينقدر مردم را در مضيقه گذاشتند، خوب با اين وضع كه نمىشود كار كرد. حالا انشاءالله وقتى شر اينها كنده شد كارها شروع مىشود و انشاءالله همه چيز مطابق ميل آقايان عمل خواهد شد .
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 40
تاريخ: 14/6/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى كميته انقلاب اسلامى شميرانات
من شما را مثل سربازان صدر اسلام مىبينم
بسم الله الرحمن الرحيم
من ميل ندارم دوستان عزيز خود را كه در آفتاب عرق مىريزند معطل كنم لكن چند كلمهاى براى شما عرض مىكنم و اميدوارم آقايان موفق و به سلامت به محل خودشان برگردند. من از اين تحولى كه در شما جوانان حاصل شده است اميدوارم و شما را پيروز مىبينم. من شما را مثل سربازهاى صدر اسلام مىبينم. من به اين چهرههاى نورانى علاقه دارم. من به اين چهرههاى نورانى و اسلامى كه براى خدمت به اسلام مهيا هستند، درود مىفرستيم. شما مثل لشكر اسلام در صدر اسلام براى اسلام خدمت مىكنيد و مورد نظر امام زمان سلام الله عليه هستيد. دلخوش باشيد كه اسلام شما را مىپذيرد، دلخوش باشيد كه شكست براى شما نيست، نه در حيات و نه در شهادت. شهادت فخر اوليا بوده است و فخر ما. شما چه در دنيا پيروز بشويد يا به شهادت برسيد، پيروزمنديد، مثل لشكر اسلام در صدر اسلام كه خودشان را پيروز مىديدند، چه كشته بشوند و چه بكشند.
شما حق هستيد و در مقابل باطل ايستادهايد و حق پيروز است
من به شما مژده پيروزى مىدهم و تبريك عرض مىكنم، خداى تبارك و تعالى به شما نظر دارد. همان نظر لطف خدا بود كه شما با نداشتن سازمان و با نداشتن ساز و برگ ارتشى، بر قدرتهاى بزرگ پيروز شديد اين نظر خداى تبارك و تعالى و تاييد اسلام بود و اين نظر اسلام است كه شما را متحول كرده است. خداوند با شماست، قرآن كريم پناه همه ماست. ما براى قرآن قيام مىكنيم و كرديم و پيروز خواهيم بود شما حق هستيد و در مقابل باطل ايستادهايد و حق پيروز است. شما براى اسلام قيام كرديد و پشتيبان شما اسلام است و كسى كه پشتيبان او قرآن است و اسلام باشد پيروز است. من سلامت همه شما و پيروزى شما را از خداى تبارك و تعالى خواستارم. اين دسته اشرار كه الان مشغول شرارت هستند چيزى نيستند، اينها دفن خواهند شد. خداوند شما را بر اشرار غلبه دهد. من از شما و آقايان كه تشريف آوردهايد تشكر مىكنم و همه آقايان كه آمدند، چه از مشهد و چه از شميران و چه از جاهاى ديگر، به همه سلام مىفرستم و من خدمتگزار همه هستم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 41
تاريخ: 14/6/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مردم قارنا و كردستان
قيام براى رضاى خدا و اجراى عدالت
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول راجع به اين مسالهاى كه ايشان گفتند عرضى دارم و بعد، خداوندا تو مىدانى كه ما در اين قيام رضاى تو را مىخواهيم و تو مىدانى كه ما از ظلم ولو بر يك نفر بيزار هستيم و تو مىدانى كه ما براى اجراى عدالت قيام كردهايم و تو مىدانى كه از اين تعديات و ظلمها بيزار و منزجر هستيم. من راجع به مسائلى كه شما آقايان نوشتيد مطالعه مىكنم و بعد هم اقدام مىكنم و شما بدانيد كه اين اشخاصى كه ظلم كردند به شما، قبلا هم به من ديروز، آقاى خلخالى ديشب به من گفتند اينجا، اينها اشرار بودند و سرانشان انشاءالله گرفتار مىشوند و محاكمه مىشوند و من در اين باب اقدام مىكنم كه به عدالت عمل بشود و اينها جزء اشخاصى كه مربوط به نظام اسلامى و جمهورى اسلامى باشد بدانيد كه اينها نبودند. اينهائى كه مربوط به اسلام باشند مربوط به جمهورى اسلامى باشند، اينها آدمكش نيستند، اينها تعدى و جور نمىكنند، اينها از اشرار بودند كه بايد انشاءالله تعقيب بشوند كه من اقدام مىكنم انشاءالله و نسبت به آن دهكده كه شما مىگوييد قارناست تحقيق مىكنم و انشاءالله اميدوارم جبران بشود و اينها بايد تحقيق بشود، بله، انشاءالله خداوند سرپرست آنهاست و انشاءالله اميدواريم كه جبران بشود انشاءالله.
حكومت قانون قرآن و اجراى احكام خدا، در اسلام
و من بايد از آقايان هم تشكر كنم و بايد افتخار كنم كه جوانهاى ما، آقايان ما، علماى ما در هر جا كه هستند با يك روح اسلامى، با يك روح انسانى در اين نهضت قيام كردند و ما مواجه با يك چهرههائى هستيم كه اينها متعهد براى اسلام هستند و همانطورى كه شما فرموديد ما همهمان بايد در راه اسلام عمل بكنيم و شهادت در راه اسلام براى همه ما افتخار است و از خداى تبارك و تعالى سلامت همه را خواهانم و البته ما الان يك مقدارى از راه را رفتيم و يك مقدار زيادش مانده است، و بايد در اين مقدار زياد هم، همه كمك بكنيم و همه باهم باشيم. ما الان يك مسافرى هستيم كه بين راه، در يك منزل بين راهى هستيم و دزدهاى سر گردنه هم باز هست. از اين گردنهها كه بايد بالا برويم باز دزدها هستند و بايد با آشنائى به قوانين اسلام و با هشيارى و با رشدى كه براى ملتمان حاصل شده است و
صحيفه نور ج 9 صفحه 42
اميدوارم از دست نرود، اين گردنههائى كه هست طى بكنيم و انشاءالله به مقصد اعلاى ما كه آن اسلام است، اسلامى كه در آن ظلم براى يك نفر نيست، نه رژيم يا جمعيتى كه اينطور كارها كه اين آقا مىگويند، انجام دادهاند ما عدالت اسلامى را مىخواهيم در اين مملكت برقرار كنيم. اسلامى كه راضى نمىشود حتى به يك زن يهودى كه در پناه اسلام است تعدى بشود. اسلامى كه حضرت امير سلام الله عليه مىفرمايد براى ما اگر چنانچه بميريم، ملامتى نيست كه لشگر مخالف آمده است و با فلان زن يهوديهاى كه ملحد بوده است خلخال را از پايش در آورده است. يك همچو اسلامى كه عدالت باشد در آن، اسلامى كه در آن هيچ ظلم نباشد، اسلامى كه آن شخص اولش با آن فرد آخر همه على السواء در مقابل قانون باشند. در اسلام آن چيزى كه حكومت مىكند يك چيز است و آن قانون الهى. پيغمبر اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) هم به همان عمل مىكرده است، خلفاى او هم به همان عمل مىكردند، حالا هم ما موظفيم كه به همان عمل كنيم. قانون حكومت مىكند، شخص هيچ حكومتى ندارد. آن شخص ولو رسول خدا باشد، ولو خليفه رسول خدا باشد، شخص مطرح نيست در اسلام. در اسلام قانون است، همه تابع قانونند و قانون هم قانون خداست، قانونى است كه از روى عدالت الهى پيدا شده است، قانونى است كه قرآن است، قرآن كريم است و سنت رسول اكرم است. همه تابع او هستيم و همه بايد روى آن ميزان عمل بكنيم. فرقى مابين اشخاص نيست در قانون اسلام، فرقى مابين گروهها نيست. با اينكه پيغمبر اكرم عرب بوده است و با عرب صحبت مىفرموده است مىفرمايد كه: هيچ عربى بر عجم شرافت ندارد و هيچ عجمى هم بر عرب شرافت ندارد.
شرافت به تقواست. شرافت به اين است كه تبعيت از اسلام، هر كس بيشتر تبعيت از اسلام كرد، بيشتر شرافت دارد و هر كس كمتر، شرافتش كم است، ولو اينكه بسته به رسول اكرم باشد. حضرت صادق سلام الله عليه (از قرارى كه نقل شده است) آن آخرى كه در معرض موتشان بوده است، جمع كردند عدهاى را دور خودشان از عشيره خودشان گفتند كه شما فرداى قيامت نيائيد بگوئيد كه من مثلا پسر حضرت صادق بودم، من برادر او بودم، من زن او بودم. نخير اينها نيست در كار، عمل در كار است، بايد همه با عملتان پيش خدا برويد ما همه بايد با اعمالمان پيش خدا برويم نه اينكه حسبى در كار باشد، نه اينكه نسبى در كار باشد. اين حرفها مطرح نيست در اسلام، در اسلام يك قانون است و آن قانون الهى حكمفرماست. يك چيز است و آن حكم خدا، همه اجراى اين حكم را مىكنند. پيغمبر اكرم مجرى احكام خداست. امام مجرى احكام خداست. دولت اسلامى مجرى احكام خداست. خودشان چيزى ندارند از خودشان، همه اجراى دستورات خداى تبارك و تعالى را طى كنند و من اميدوارم كه آن آرزوئى كه ما داريم و آن تقاضائى كه ما از خداى تبارك و تعالى داريم ما را موفق كند به اينكه بتوانيم آن كارى را كه خدا از ما خواسته است انجام بدهيم و آن خدمتى را كه بايد، به همه اعضاى ملت، همه افراد ملت بتوانيم بكنيم. خداوند توفيق بدهد كه ما اين كار را انجام بدهيم انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 9 صفحه 43
تاريخ: 14/6/58
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مشهد
مسووليت سنگين روحانى و دانشجو و قشر متفكر جامعه
بسم الله الرحمن الرحيم
من تكليف را در آنجائى كه بودم تعيين كردم. اگر آقايان تشريف داشتند و شنيدند، كه ما تكليف را عرض كرديم و اگر تشريف نداشتيد حالا دو كلمه عرض مىكنم كه تكليف همه ما چيست. تكليف مهم آنى است كه متوجه به اين قشر است و اين قشر يعنى روحانيون و دانشگاهىها و دانشجوها. آن كه مغز متفكر جامعه است همين دو طايفهاند، اينها مغز متفكرند، دانشگاهىها، چه آنهائى كه از دانشگاه بيرون آمدهاند و حالا وكيل دادگسترى شدهاند و يا حقوقدان شدند يا هر چيز، چه اين قشر روحانى كه مشغول تحصيلند يا از تحصيل فارغ شدهاند و مشغول ترويج و كارهاى ديگر هستند، مغز متفكر جامعه شما دو طايفه هستيد، و آن قشرى كه مىتواند خنثى كند آن توطئههائى كه با كمال دقت براى شكست دادن نهضت در شرف تكوين است، آن هم شماها هستيد، تكليف براى شما دو طايفه از سايرين زيادتر است و مسووليتتان بسيار زياد، همه مسوولند لكن شما دو طايفه مسووليتتان زيادتر است. و آنها در صدد هستند كه بين شما دو طايفهاى كه با هم مربوط شديد و ديگر صحبتى نبود كه دانشگاهى كذا و روحانى كذا، همه با هم بوديد و پيش برديد بحمدالله و فهميديد با هم بودن پيش مىبريد، شما دو قشرى كه مغز متفكر بوديد، وقتى با هم مجتمع شديد قشرهاى ديگر پيوند كردند با شما، تكليف شما و اين قشر روحانيون و شما آقايان دانشگاهىها اين است كه دست از هم برنداريد.
توطئههاى دقيق خبائث در از بين بردن وحدت روحانى و دانشجو
الان نقشه اين است كه شما را از هم جدا كنند. فهميدند كه اين وحدت كلمهاى كه در ايران پيدا شده است و شايد اين دو قشر بودند كه موجب يك همچو مطلبى شدند، قشر روحانى، منبريش و محرابيش، واعظش، گويندهاش، اينها، شماها با فعاليتهاى خودتان و با نطقهاى خودتان، با زحمتهاى خودتان، مردم مجتمع شدند همه و اين پيروزى حاصل شد، آنهائى كه احساس كردند شكست خودشان را از اين اجتماع، يك وقت اين است كه آدم مىگويد اگر اينها با هم مجتمع بشوند ما شكست مىخوريم، اما احساس نكردند، يك وقت اين است كه در خارج لمس كردند پيروزى شما را و لمس كردند شكست خودشان را و لمس كردند كه اين شكست و آن پيروزى براى خاطر اجتماع
صحيفه نور ج 9 صفحه 44
شماهاست. الان توطئه است براى اينكه شماها را از هم جدا كنند، دو قشر برادر را با هم مخالف كنند، دو قشر مغز متفكر را از هم جدا كنند، اگر از هم جدا بشويد، نه اينها ازشان كار مىآيد نه شما. شما خيال كنيد كه دانشگاهى بدون اين قشر مىتواند كارى بكند، نه. اينها هم خيال كنند كه همهاش ما هستيم و دانشگاهى نيست، نخير اشتباه است. دو قشر بايد با هم جوش بخورند و آن تبليغات خبيث چندين ساله را كه در صدد بودند شماها را از هم جدا كنند و شما را يك طرف قرار بدهند، شما دشمن باشيد با اينها، اينها را هم يك طرف قرار بدهند و اينها هم دشمن باشند با شما، آنها هم اين ميانه بيايند استفادههاى خودشان را بكنند و هيچ كس هم نباشد بگويد چرا، الان بعد از اينكه اينها لمس كردند كه يك همچو قدرتى وقتى پيدا شد، يك همچو وحدتى وقتى پيدا شد، اين موجب اين مىشود كه آنها شكست خوردهاند، پيدا شد و آنها را شكست داد، امروز توطئهها بيشتر و شايد دقيقتر باشد و الان توطئه است براى اينكه اين قشر را از اين قشر جدا كنند، در مشهد توطئهاش دارد پياده مىشود، در اصفهان هم شده است، در تهران هم هست، شايد قشرهاى ديگر را هم فرا بگيرد. سر چى دعوا داريد؟ سر اينكه يك نفر آدم آيا خيلى آدم خوبى است يا خيلى آدم بدى است؟ يك دستهاى بگويند بالاى منبر و پائين منبر كه اين آدم كافر است و يك دستهاى هم بگويند كه اين آدم مسلم است و خير، از اولياء است؟ نتيجه چى؟ نتيجه اين است كه شماها از اينها جدا، اينها از شما جدا، هر دو مقابل هم ايستادهايد و آن وحدت كلمهاى كه داشتيد از دست داديد سر هيچى، سر هيچ وحدت كلمه را از دست بدهيد و جدا شدن شما از هم اسباب اين مىشود كه ساير قشرها هم از شماها جدا بشوند، مختلف بشوند، اين اختلافات اسباب اين بشود كه اين نهضت نتواند كار خودش را عمل كند. آن كه همه خارجىها مىخواهند، آنى كه شرقىها و غربىها همه مىخواهند اين را كه شماها از هم جدا و متفرق باشيد، توطئهها براى همين است كه شماها را از هم جدا كنند، دشمن كنند، قشرهاى مختلف درست كنند، گروههاى مختلف درست كنند همه باهم دشمن و آنها نتيجهاش را ببرند. نبايد ما بيدار بشويم؟! تا كى ما بايد غافل باشيم؟ ما را سالهاى طولانى غافل كردند و كلاه ما را برداشتند، باز نبايد بيدار بشويم؟! شما دانشگاهىها نبايد بيدار بشويد؟! شما علما نبايد بيدار بشويد؟! با همين تفرقهافكنىها ما را چاپيدند و بردند و بر ما حكومت كردند و جوانهاى ما را در حبس آنقدر زجر دادند و روحانيون ما را آنطور كه ديديد كردند و ساير اقشار هم آنطور، باز ما نبايد بيدار بشويم؟! باز ما بايد سر يك امور جزئى كه هيچ نيست، با هم اختلاف كنيم، به جان هم بيفتيم؟! منبر را، محراب و دانشگاه و اينها همه بريزند به جان هم؟! نبايد ما توجه كنيم كه اين دست ديگرى است كه آمده و دارد اين كار را انجام مىدهد؟! نبايد اين ملت بيدار بشود كه در ظرف دو ماه صد گروه اظهار وجود كردند؟! اين هم، همچو من باب اتفاق نيست، اين يك دست حساب كرده در كار است كه اين رمزى كه دست شما بود و آن رمز پيروزى بود ازتان بگيرد.
آنها فهميدند كه با وحدت شكست خوردند، وحدت را از شما دارند مىگيرند، با عمل آنها و با تبليغات آنها و با طرحهاى آنها، اين كى است حزب كذا، آن كى است حزب كذا، صد تا، يك همچو
صحيفه نور ج 9 صفحه 45
عددى من به چشمم خورد كه در ظرف اين چند هفته صد گروه اظهار وجود كردند و معالاسف وضع اين است كه گروهها وقتى اظهار وجود مىكنند همه با هم بد مىشوند،اينطور نيست كه همه به نفع ملت و به نفع اسلام كار بكنند، اينها با هم مختلف مىشوند، گروههاى مختلف و به واسطه اين اختلافات كه حاصل مىشود، آن وحدت كلمه گرفته مىشود، آن قدرت گرفته مىشود. آحاد كار ازشان نمىآيد، گروه گروه كار ازشان نمىآيد، ملت كار ازش مىآيد، ملت وقتى گروه گروه شد ازش كار نمىآيد.
اين اختلافات بر خلاف رضاى خدا و سم قاتل براى ملت است
تكليف ما و تكليف شما اين است كه توجه بكنيم به اين توطئههائى كه براى تفرقه است الان و آنها را خنثى كنيم. شما كه در مشهد مىرويد، رفقاى خودتان را هم بگوئيد، بگوئيد آقا امروز، روز اين نيست كه سر يك قصهاى شما به هم بريزيد. آقايانى هم كه در هر جا تشريف مىبرند، به اهل منبر و به اهل محراب بگويند كه تحت تاثير يك دستهاى خبيثى كه الان مىخواهند اين ملت را به هم بريزند و استفاده كنند و شكست بدهند، تحت تاثير اينها واقع نشويد، از اين اختلافات شخصى و جزئى دست برداريد الان وقت اين است كه شما قانون اساسىتان را توجه كنيد به آن، خبرگانتان را توجه كنيد، بعد رئيس جمهورتان را توجه كنيد، مجلستان را توجه كنيد، اين مراحل بايد بگذرد تا يك دولت مستقرى پيدا بشود. الان ايران يك شيئى متزلزل است، باز اساسش درست نشده و در اين موقع، الان اين اختلافات بر خلاف رضاى خداست، اين سم قاتل براى ملت ماست اين تكليف، از من عرض كردن و از شماها نمىدانم شنيدن يا نشنيدن. انشاء الله خداوند همهتان را حفظ كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page