-
ساده رنگ
آسمان آبی تر
آب آبی تر
من درایوانم رعنا سر حوض
رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
مادرم صبحی می گفت : موسم دلگیری است
من به او گفتم : زندگانی سیبی است ‚ گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجره اش تور می بافد می خواند
من ودا می خوانم گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی ‚ مرغی ‚ ابری
آفتابی یکدست
سارها آمده اند
تازه لادن ها پیدا شده اند
من اناری را می کنم دانه به دل می گویم
خوب بود این مردم دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار : اشک می ریزم
مادرم می خندد
رعنا هم
-
روانه
چه گذشت ؟
زنبوری پر زد
در پهنه
وهم این سو آن سو جویای گلی
جویای گلی آری بی ساقه گلی در پهنه خواب نوشابه آن
اندوه اندوه نگاه بیداری چشم بی برگی است
نی سبدی می کن سفری در باغ
باز آمده ام بسیار و ره آوردم تیناب تهی
سفری دیگر ای دوست و به باغی دیگر
بدرود
بدرود و به همراهت نیروی هراس
-
پادمه
می رویید در جنگل خاموشی رویا بود
شبنم ها بر جا بود
درها باز چشم تماشا باز چشم تماشاتر و خدا در هر ... ایا بود ؟
خورشیدی در هر مشت : بام نگه بالا بود
می بویید گل وا بود ؟ بوییدن بی ما بود : زیبا بود
تنهایی تنها بود
نا پیدا پیدا بود
او آنجا آنجا بود
-
چند
اینجاست ایید پنجره بگشایید ای من و دگر من ها : صد پرتو من در آب
مهتاب تابنده نگر بر لرزش برگ اندیشه من جاده مرگ
آنجا نیلوفرهاست به بهشت به خدا درهاست
اینجا ایوان خاموشی هوش پرواز روان
در باغ زمان تنها نشدیم ای سنگ و نگاه ای وهم و درخت ایا نشدیم ؟
من صخره من ام تو شاخه تویی
این بام گلی آری این بام گلی خاک است و من و پندار
و چه بود این لکه رنگ این دود سباک ؟ پروانه گذشت ؟
افسانه دمید ؟
نی این لکه رنگ این دود سباک پروانه نبود من بودم و تو افسانه نبود ما بود و شما
-
هایی
سرچشمه رویش هایی دریایی پایان تماشایی
تو تراویدی باغ جهان تر شد دیگر شد
صبحی سر زد مرغی پر زد یک شاخه شکست خاموشی هست
خوابم برد خوابی دیدم تابش آبی در خواب لرزش برگی در آب
این سو تاریکی مرگ آن سو زیبایی برگ اینها چه آنها چیست ؟ انبوه زمان چیست ؟
این می شکفد ترس تماشا دارد آن می گذرد وحشت دریا دارد
پرتو محرابی می تابی من هیچم : پیچک خوابی بر نرده اندوه تو می پیچم
تاریکی پروازی رویای بی آغازی بی موجی بی رنگی دریای هم آهنگی
-
شکپوری
بر آبی چین افتاد سیبی به زمین افتاد
کامی ماند زنجر خواند
همهمه ای خندیدند بزمی بود برچیدند
خوابی از چشمی بالا رفت این رهرو تنها رفت بی ما رفت
رشته گسست : من پیچم من تابم کوزه شکست من آبم
سنگ پیوندش با من کو ؟ آن زنبور پروازش تا من کو ؟
نقشی پیدا ایینه کجا ؟ این لبخند لبها کو ؟ موج آمد دریا کو ؟
می بویم بو آمد از هر سو آمد هو آمد من رفتم او آمد او آمد
-
نه به سنگ
در جوی زمان در خواب تماشای تو می رویم
سیمای روان با شبنم افشان تو می شویم
پرهایم ؟ پرپر شده ام چشم نویدم به نگاهی تر شده ام
این سو نه آن سو یم
و در آن سوی نگاه چیزی را می بینم چیزی را می جویم
سنگی می شکنم رازی با نقش تو می گویم
برگ افتاد نوشم باد : من زنده به اندوهم ابری رفت من کوهم : می پایم من بادم : می پویم
در دشت دگر افسوسی چو بروید می ایم می بویم
-
و
آری ما غنچه یک خوابیم
غنچه خواب ؟ ایا می شکفیم ؟
یک روزی بی جنبش برگ
اینجا ؟
نی در دره مرگ
تاریکی تنهایی
نی خلوت زیبایی
به تماشا چه کسی می اید چه کسی ما را می بوید
...
و به بادی پرپر ...؟
...
و فرودی دیگر ؟
...
-
نا
باد آمد دربگشا اندوه خدا آورد
خانه بروب افشان گل پیک آمد مژده ز نا آورد
آب آمد آب آمد از دشت خدایان نیز گلهای سیا آورد
ما خفته او آمد خنده شیطان رابر لب ما آورد
مرگ آمد
حیرت مارا برد
ترس شما آورد
در خاکی صبح آمد سیب طلا از باغ طلا آورد
-
پا راه
نه تو می پایی و نه کوه میوه این باغ : اندوه اندوه
گو بترواد غم تشنه سبویی تو افتد گل بویی تو
این پیچک شوق آبش ده سیرابش کن آن کودک ترس قصه بخوان خوابش کن
این لاله هوش از ساقه بچین پرپر شد بشود چشم خدا تر شد بشود
و خدا از تو نه بالاتر تنهاتر تنهاتر
بالاها پستی ها یکسان بین پیدا نه پنهان بین
بالی نیست ایت پروازی هست کس نیست رشته آوازی هست
پژواکی رویایی پر زد رفت شاپویی : رازی بود در زد رفت
اندیشه : کاهی بود در آخور ما کردند تنهایی : آبشخور ما کردند
این آب روان ما ساده تریم این سایه افتاده تریم
نه تو می پایی و نه من دیده تر بگشا مرگ آمد در بگشا