-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 273
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان و عشاير استان فارس و كهكيلويه
فقر و محروميت موجود در جامعه، ميراثى بر جاى مانده از رژيم منفور پهلوى
بسم الله الرحمن الرحيم
اشكال حالا اين است كه هر طايفهاى گمان مىكنند كه همان محروم بودند و از همه آثار تمدن بىبهره، در صورتى كه مسأله اختصاص به عشاير شما ندارد، اين مسأله عمومىاست كه در همه ايران هست. اينطور نيست كه فقط شما محروم هستيد از اين مدرسه و راه و ساير جهاتى كه مربوط به زندگى است. همين تهران كه مركز است، شايد قريب (آنطورى كه به من صورت دادهاند) سى تا محله است كه اينها همه چيزهائى كه براى زندگى يك فردسالم هست، محرومند، آب ندارند، برق ندارند، بهدارى ندارند. تهران، نه اينكه اطراف تهران خود شهر، خود شهر تهران از اين زاغهنشينها، چادرنشينها تقريباً (از قرارى كه گفته مىشود) حدود قريب سى محله از اينها مركب هست كه در اثر به اصطلاح اصلاحات ارضى اينها كوچ كردهاند و آمدهاند در اطراف شهر، در خود شهر، در اطراف شهر چادر زدهاند و يك جايى كندهاند و آنجاها يك زندگى مىكنند كه زندگى آنها بسيار بدتر از زندگى عشاير است. خيال نكنيد كه جاهاى ديگر در رفاه هستند و شما نه، مسأله اين بوده است كه يك مملكتى را به آن عنايت نشده كه هيچ، مثل اين است كه يك دشمنى، يك مملكتى را بخواهد سلطه به آن پيدا بكند و مردم را از زندگى باز دارد و اشكال ديگر اين است كه آقايان گمان مىكنند كه اينطور امورى كه از سابق بوده، از حالا كه اين مسائل نيست، مسأله نداشتن برق و نداشتن آب و نداشتن راه و نداشتن بهدارى و نداشتن همه چيز، اينها از امورى است كه در رژيم سابق بوده است و حالا از رژيم سابق ارث رسيده، حالا چند ماه است كه الان انقلاب هست و توى انقلاب ما هستيم. الان چهار ماه و نيم است كه اينها رفتهاند، اين دزدها رفتهاند و هر چه هم ايران داشته برداشتتهاند و رفتهاند، هر چه مىتوانستند حمل كردهاند و هر چه نمىتوانستند قرض كردهاند از بانكها و بانكها را چاپيدهاند و رفتهاند و الان هم مانده است گردن دولت كه بايد مال بانكها را بدهد. ما حالا قريب پنج ماه است كه از دست اين چپاولگرها نجات پيدا كردهايم و يك مملكتى به دست دولت آمده است، به دست ملت آمده است كه هيچ چيز ندارد، اقتصادش ورشكسته است، فرهنگش عقب مانده است، مناطق ايران از مركز گرفته تا آخر الا بعضى مراكز، باقىاش مردم از همه آثار تمدن اينها محرومند و حالا هم بعد از اينكه يك آزادى پيدا شده است و آن زورها و فشارها برداشته شده
صحيفه نور ج 7 صفحه 274
است، يك عدهاى ريختهاند توى مردم و به عناوين چپاولگرى يا مىكنند يا شلوغكارى مىكنند، چه آنهايى كه انحرافات مسلكى دارند و چه آنهايى كه انحراف مسلكى ندارند لكن از تتمه همان رژيم و از تتمه همان بساط هستند. همه جاى ايران الان اينطورى است. خوب شما تصور مىكنيد كه يك ايرانى كه همه چيزش را بردند و خوردند و مانده است يك خرابهاى كه نه اقتصاد صحيحى دارد و نه فرهنگ صحيحى دارد و نه ژاندارمرى صحيحى دارد و نه ارتش صحيح دارد و نه هيچ چيز و الان هم آن كه اداره مىكند مملكت را خود مردم هستند كه حفظ نظام و نظم را مىكنند، شما تصور مىكنيد كه بشود، امكان داشته باشد كه فوراً اين كارها همه درست بشود، همه چيزها يكدفعه صحيح بشود يا مسألهاى است كه همه ما بايد دست به هم بدهيم، دولت و ملت و اين خرابه را بسازيم دولت به آن مقدارى كه قدرت دارد.
بايد به مسئولين مملكتى كه وارث خرابى است مهلت داد.
شما خيال نكنيد كه دولت نمىخواهد بكند، دولت در صدد است، مشغول است. الان خانهسازى در اطراف ايران شروع شده است، راه سازى شروع شده است، امايك ايران پهناور با نداشتن وسايل آنطورى كه بايد باشد، اين لابد با تدريج بايد درست بشود، يكدفعه نمىشود. شما خيال كنيد كه يكدفعه بعداز انقلاب بشود همه چيز را يك روز و دو روز و يك ماه و دو ماه و يك سال درست كرد، اين نمىشود. اگر يك ناحيه بود، يك جا بود، ده جا بود، خوب مىگفتند كه اين ده جا را به موقع درست كند امايك مملكت است، يك مملكت پهناور بزرگ، همه چيزش را بردهاند و مانده است يك مملكت چيز دست اينها. من بايد بگويم به شما كه باز هنر مىكنند كه اينقدر كار كردهاند الان مشغول به رشتههاى مختلف براى تعمير چيز هستند و از آن دورها شروع كردهاند كه مبادا اين زاغه نشينان همين جا بمانند و نروند سراغ زراعتشان، نروند سراغ كسبى كه آنجا داشتند. در هر صورت همه اين امورى كه گفتيد، صحيح است ما مىدانيم اينها را لكن اختصاص به محل شما هم ندارد. از خوزستان هم كه مىآيند همين حرفهايى كه شما مىزنيد، مىزنند درست هم هست. از هر جايى كه از مملكت مىآيند اينجا اجتماع كه مىكنند همين مسائل را مىخواهند و مىگويند، درست هم مىگويند منتها خيال مىكنند اين همان محل خودشان است كه اينطور است. بسياريشان مىگويند كه هيچ جا بدتر از محل ما نيست و حال آنكه برادرهاى ديگر نيز هم مىآيند و مىگويند هيچ جا بدتر از محل ما نيست. راست مىگويند، همه جا خراب است. قضيه بدترى نيست، همه جا بداست و اينطور نيست كه دولت در فكر نباشد. الان يك دولت انتقالى متزلزل است، يك دولت مستقرى ماالان نداريم، يك دولت انتقالى است. اين دولت انتقالى رابايد يك مقدارى به آن مهلت داد كه انتقال تحقق پيدا كند، جمهوريت استقرار پيدا كند، يك حكومت مستقرى بيايد، يك مجلس صحيحى باشد و بعد از اين آنوقت به فكر اين كارها بيفتيم كه بايد البته اشخاصى كه متعدى هستند آسان است، آنوقت ديگر خيلى مهم نيست اينها. شماها آن قدرت بزرگ را شكستيد اينها ديگر چيزى نيستند. در هر صورت الان بايد يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 275
مقدارى مهلت داد. اگر راجع به خود اين رژيم يك كارى شده بود، خوب حق بود كه بگوئيدكه رژيمىآمده و ادعا مىكند من رژيم اسلامى هستم و دارد فساد مىكند. اما اگر يك رژيمى هست و آمده است و وارث يك مملكتى است كه همه چيز آن را بردهاند، خوردهاند و بردهاند، هم آن پدر برد جواهرات ايران را و مخازن ايران را منتها گير انگليسها (از قرارى كه گفتهاند) افتاد و هم اين پسر برد. همه بانك خارج را پركردند از اموال دار و دسته اينها و هر چه هم آنجاها نتوانستند، از اينجا توانستند حمل كردند و بردند. هر چه هم امكان داشته است (از قرارى كه مطلعين مىگويند) از بانكها قرض كردهاند و بردهاند مانده يك مملكتى كه ندارد به طورى كه بتواند. الان همچو نيست كه يك خزينهپرى باشد و گذاشته باشند و نخواهند عمل كنند. يك خزينه خالى است نسبت به يك مملكتى. شما بايد حساب كنيد، بنابراين يك مقدارى بايد مهلت داد و همه اشكالاتى كه شما مىگوئيد، اشكالات صحيح است.
نياز به برقرارى آرامش براى دفع آشوبگران و استقرار جمهورى اسلامى
ما مىدانيم مطالب همين است كه شما مىگوئيد، هم باقيماندههاى رژيم سابق ماندهاند و فساد مىكنند و هم اشخاصى كه انحراف دارند و از خارج الهام مىگيرند دارند فساد مىكنند و ما حالا بايد همه دست به هم دهيم، كوشش كنيم كه اين حكومت دولت انتقالى منتقل بشود يعنى يك مملكتى بشود كه يك حكومت مستقرى داشته باشد. ماالان رئيس جمهور نداريم، مجلس نداريم ما مجلس لازم داريم، رئيس جمهور لازم داريم. قانون اساسى نداريم، اساس يك مملكتى قانون اساسى آن است، رئيس جمهورش است، مجلسش است، دولت مستقرش است، ما الان هيچ يك از اينها را نداريم. ماالان اينها را الحمدلله بيرون كرديم لكن به جاى او الان مايك چيز مشت پركن نداريم، نيمه كاره است اينها. و الان هم اگر شما خيال كنيد كه بخواهند مشغول بشوند به اينكه مثلاً آنهائى كه شما مىگوئيد، دستشان را كوتاه كنند، يك آشوبى در يك حالى هست كه آشوب بلند مىشود، الان براى مملكت شما آشوب ضرر دارد. الان بايد يك قدرى آرامش باشد تا كارها راه بيفتد. اگر بخواهند با فرض كنيد آشوبگرى و با جلوگيرى از اينها يك شدتى به خرج بدهند، اين جز اينكه يك آشوبى بلند بشود و ما نتوانيم اصل اين حكومت مستقرى كه در نظر است، اين را برقرار كنيم. الان بايد يك قدرى آرامش كرد شما پنجاه و چند سال شماها صبر كرديد و اعقابتان و آنهائى كه جلوتر از شماها بودند در طول تاريخ شاهنشاهى تحت اين فشارها و ظلمها بودند و شما هم هرچه يادتان است از اين مسائل بوده است، هر چه يادتان است حبس بوده گرفتارى بوده است و اينها و چارهاى نداشتيد جز اينكه صبر كنيد، حالا البته الحمدلله آزاد شديد، دستهاى آنها كوتاه شده است و كسى نيست كه شما را بگيرد ببرد حبس بكند، چه بكند، باقى مانده است يك دستهاى و تفالهاى از اينهائى كه حالا خيال مىكنند مىشود يك ماهى از آب گل آلود گرفت. الان اگر بخواهند (تنها عشاير شما كه نيست، سرتاسر ايران است) اگر بخواهند الان شروع كنند به اينكه اينهائى كه دارند آشوب مىكنند، سركوبى بكنند، الان اسباب اين مىشود كه يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 276
اختلافاتى در همه ايران پيدا بشود. از آن طرف هم كه دارند دامن مىزنند به اين اختلافات. در خود شهر تهران چقدر دامن مىزنند به اختلافات. چقدر ايجاد اختلاف كردهاند، در ساير شهرها همين طور، در عشاير همين طور، در جاهاى ديگر همه جا خرابكاران مشغول خرابكاريند كه يك فرصتى پيدا بكنند و يك آشوبى درست بشود و نتوانيد مملكت خودتان را چه بكنيد و بگويند اينها مردمى هستند كه آشوبگرند و اينها مردمى هستند كه نمىتوانند اداره بكنند و محتاج به اين هستند كه يك كسى بيايد و ادارهاش بكند و خداى نخواسته دوباره يك قلدرى را بياورند بگذارند اينجا و بساط اول را برگردانند. بايد يك قدرى صبر كرد تا يك حكومت مستقر پيدا بشود و شما بدانيد كه الان هم در همين حكومت انتقالى، اينها شب و روز مشغول اين هستند كه طرح بدهند براى اصلاح، براى اينكه درست بكنند، براى اينكه به حال مردم رسيدگى بكنند لكن مجال مىخواهد اينطور نيست بشود يكدفعه يك دولت انتقالى، دولتى كه همه چيز را مىبيند خراب است، يكدفعه بتواند درست كند، نمىتوانند درست كنند. نه اينكه نخواهند درست كنند، خيلى هم مىخواهند، از خدا هم مىخواهند كه بتوانند چند روزه مسأله را درست كنند، مطلبى نيست كه بشود. شما يك خانه وقتى كه در يك جائى خراب بشود، بخواهيد درست كنيد 6 ماه لازم است اگر همه چيز آن مهيا باشد اگر نباشد كه هيچى. يك مملكت اينطورى است حالش، نه شما، همه جا، شما محيط خودتان را مىبينيد، مىبينيد گرفتارىها چه هست و آن هم كه از بختيارى مىآيد محيط خودش را مىبيند، آن هم كه از اطراف خراسان مىآيد محيط خودش را مىبيند و از محيط ديگر خبر شنيده، آنجا را ديده، علناً ديده، عيناً ديده. بايد قدرى صبر بكنيد آقا. الان اگر بخواهيد اينطور اختلافات را درست بكنيد، همين نقشهاى است كه اينهائى مىخواهند، آنهائى كه مىخواهند ما را نگذارند يك حكومتى پيدا بكنيم، يك جمهورى اسلامى محقق بشود، همينها دامن مىزنند به اختلافات و اگر بنا باشد خودمان هم زياد بكنيم اختلافات را، آنها از آن طرف دامن بزنند، سرحدات و مرزهاى ما هم كه از اطراف دارند اخلالگرى مىكنند، يك وقت يك مملكتى بشود كه نشود سر و ته آن را به هم آورد، خداى نخواسته نتوانيد اداره كنيد مملكتتان را و گرفتارى و مصيبت بار بيايد. يك قدرى بايد تحمل كرد، البته راه نداريد واضح است، آشوبگرها هستند آنجا، همه جا هستند. نمىدانم حمام و بيمارستان و اينها، از اول نداشتيد حالا هم نداريد، ما هم مىدانيم نداريد، خيال نكنيد كه نخواهند درست كنند، مىخواهند و انشاءالله هم مىشود اينها، اما يك قدرى، يك قدرى صبر، به اصطلاح اينها صبر انقلابى لازم است و اين تحمل و صبر مىخواهد كه انشاءالله به تدريج اين كارها درست بشود.
براى تثبيت نظام، بايد به انتخاب اشخاص متعهد به اسلام همت گماشت
من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه همه ما را در راه اسلام و در راه كشورمان همه ما توفيق بدهد كه همه ما در نظرمان اين بايد كه كمك كنيم و بسازيم اين را. البته اينطور خرده اشخاصى كه از سابق ماندهاند و اينها پايگاهى هم ندارند در بين مردم، اينها چيزهايى نيستند كه قابل
صحيفه نور ج 7 صفحه 277
باشند. اينهايكدفعه تمام مىشود. اساس اين است كه اين حكومت مستقر بشود. ما اين مراحلى كه الان توى راه هستيم، مراحلى كه بايد طى بكنيم، ما الان قانون اساسىمان در دست رسيدگى است كه رسيدگى به آن كنند. بعد هم اشخاصى را بايد انتخاب كنيد، خود شماها انتخاب كنيد، انتخاب كه مىكنيد، يك اشخاصى كه عالم باشند، اسلامى باشند، متعهد به اسلام باشند و اعتقاد به جمهورى اسلامى داشته باشند و ملى باشند، به چپ و راست گرايش نداشته باشند، يك همچو اشخاصى را خودتان كه در بين خودتان البته هستند انتخاب مىكنيد و مىفرستيد براى اينكه قانون اساسى را ببينند. سرنوشت شما با قانون اساسى است ببينند قانون اساسى را، بعد كه قانون اساسى تصويب شد، مجلس شوراى ملى را درست كنند، بعد هم رئيس جمهور و بعد از اين آنوقت با جديت اين كارها را بكنند. الان دارند مىكنند نه اينكه خيال كنيد نمىكنند، الان مشغولند، هم خانه سازى را در اطراف ايران مشغول شدهاند و دارند مىسازند و هم پاكسازى را كه انشاءالله مىشود و خواهد شد و هم چيزها و راهها را. اينها به فكر هستند و مشغولند و منتها كار بزرگ است، يك مملكت است، يك ناحيه نيست كه زودى بشود ادارهاش كرد، يك مملكت است، بايد به تدريج دست بشود. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد و همه مان براى اسلام انشاءالله كوشا باشيم، كار بكنيم و همه ما در سازندگى كمك بكنيم، كمك دولت را بكنيم و كمك اسلام را بكنيم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 278
تاريخ: 13/4/58
پيام امام خمينى در جمع گروهى از عشاير بويراحمد
سركوبى و تضعيف عشائر ايران از اقدامات رضاخان براى جلوگيرى از قيام يكپارچه آنان
بسم الله الرحمن الرحيم
عشائر ايران يكى از پشتوانههاى بزرگ كشور بودند كه در زمان رضاخان مامور بود كه، يكى از ماموريتهايش اين بود كه عشائر را از بين ببرد. نقشه بود، بااسم اينكه ما مىخواهيم عشائر را شهرى كنيم، آنهائى كه در كوهستانها زندگى مىكنند در شهر باشند (و تخته قاپو كنيم) اينها حتى حرف بود. اصل مطلب اين بود كه خارجىها با مطالعاتى كه كرده بودند، چه مطالعاتى كه در كشور ما و تمام شهر در زمينهاى (حالا ما ايران را مىگوئيم) در زمينمعادن را بررسى كرده بودند و آنوقتى كه اين وسائل نقليه حالا نبود اينها كارشناسانشان با شتر مىآمدند و به اين بيابانها به اين جاهائى كه حتى آب و علف هم نبود، آنجاها مىرفتند و نقشه بردارى مىكردند و آن معادن زيرزمينى را با نقشههائى كه كارشناسها داشتند و با وسائلى كه داشتند آنها را كشف مىكردند مىفهميدند كه چه دارد اين كشور. اختصاص به ايران هم نداشت، جاهاى ديگر هم، ممالك شرق همه تحت نظرشان بود و همانطور مطالعاتى در روحيه مردم اينجاها كرده بودند. گروههائى كه هستند، عشائر، بايد چطور جلويشان را گرفت، هر عشيرهاى را چه جور مىشود جلويش را گرفت كه مبادا مخالف با چيزهاى آنها، منافع آنها باشند يا در شهرها بايد چه كرد و چه اشخاصى و چه گروههائى را بايد از آنها جلوگيرى كرد و كنترل كرد و سركوبى كرد كه همه مملكت آرام بشود و آنها هر چه مىخواهند ببرند. مقصد اين بود كه مملكت را از قوههائى كه مىتوانند اين قدرتها جلوگيرى كنند از منافع آنها، پاك كنند، آن قدرتها را سركوب كنند. در مراكز آنكه ادراك كرده بودند قدرت روحانيون بود و قبل از اينكه دانشگاه پيدا بشود روحانيون را مورد نظر داشتند بعد هم كه دانشگاهها يك قدرى زياد شد و جمعيتشان زياد شد آنها هم تحت نظر در آمدند اينها را به يك جور سركوب كردند و عشاير هم همين طور چون آنها ادراك اين را كرده بودند كه اين عشائر هستند كه اگر يك وقت مثلاً قيام كنند نمىگذارند اينها به منافعى كه دارند برسند. عشائر را هم مىخواستند از آن محالى كه دارند، اينها را كوچ بدهند به يك محل ديگر، از محلى
صحيفه نور ج 7 صفحه 279
كه محل قدرتشان بود اينها را دور كنند و كوچ هم دادند، زيادى از عشائر را از محل خودشان كوچ دادند به يك محلهاى ديگر و معلوم است كه وقتى عشائر از آن محلهائى كه آشنا بودند به وضعيت كوهستانهاى محل دور بشوند و بروند به يك جاى غربتى، اينها قدرتشان را از دست مىدهند. نقشه هم همين بود كه عشائر كه مىتوانند يك وقتى قيام كنند برخلاف مصالح آنها، اينها را خلع سلاح بكنند. علاوه براين از محلهاى خودشان دورشان كنند و كوچشان بدهند به محال ديگر.
ظلم و اختناق، ويرانى و ايجاد نارضايتى از موجبات انفجار ملت
در زمان رضاشاه اين كارها شايد شما اكثرتان يادتان نباشد، اين كارها شد و در مراكز از قبيل تهران و قم و اصفهان و مشهد، اينجاها كه مركز روحانيت بود، با روحانيت مخالفتهاى شديد كردند و سركوبى كردند و روحانيت را. اين ظلمهائى كه شما در محل خودتان ادراك كرديد و معاينه كرديد ظلمهاى اينها را، همه ماها اينها را ديديم منتها ما به يك وضعى، شما به يك وضع ديگرى و اقشار ديگر ملت ما هر كدام به يك وضعى. اين ظلمها، اين اختناق و اينها را ديدهاند و يكى از چيزهائى كه موجب پيروزى شماها شد همين زيادى ظلم و زيادى اختناق كه اين اختناق وقتى زياد شد انفجار از آن پيدا مىشود، دنبال يك اختناق طولانى هى عقدهها زياد مىشود و منتظرند كه يك صدائى درآيد، صداى اولى، فريادى در آيد، ديگران دنبالش بروند. اينكه در اين پيروزى همه ايران با هم مجتمع شدند و همه با هم همصدا شدند و گفتند ما اين رژيم را نمىخواهيم و اسلام را مىخواهيم براى اين بود كه اينها از رژيم هر چه ديده بودند، بد ديده بودند، هر چه ديده بودند ظلم ديده بودند با اسم آباد كردن، خراب كردند با اسم اينكه مىخواهند اينها را شهرى كنيم و به تمدن به اصطلاح خودشان برسانيم خرابى كردند و مملكت را تقريبا به هلاكت كشاندند. همه اقشار ملت ناراضى شدند منتها جرأت صدا نداشتند تا يك وقتى كه كم كم صدا بلند شد، از مراكز صداها بلند شد، آن عقدهها يكدفعه با هم مجتمع شد و انفجار حاصل شد و اين انفجار موجب اين شد كه در عين حالى كه دست همه خالى بود و آنها هم با همه قدرتى كه داشتند نتوانند آنها مقاومت كنند و مهم هم اين بود كه اين انفجار دنبال علاوه بر اختناق، يك توجهى به اسلام بود. ايمان مردم اسباب اين معنا شد كه اينها با هم فرياد كنند و با هم جلو بروند. بنابراين آن معنائى كه شماها را پيروز كرد و آنها را شكست داد آن معنا اين بود كه آنها ستمگر بودند و شما كه مظلوم بوديد كم كم يك عقدهها پيدا شد و بعد هم توجه به اسلام پيدا شد و همه با هم با توجه به اسلام جلو رفتيد. در عين حالى كه وسائل جنگ نداشتيد، در عين حال بر اينهائى كه همه وسائل را داشتند پيروز شديد.
حفظ ايمان و وحدت كلمه و دفع توطئهها، رمز تداوم نهضت
حالا بايد ما چه بكنيم؟ آنهايى كه ما پشت سر گذاشتيم، خوب، تاريخ است، گذشت، ماها بايد حالا فكر بكنيم كه الان كه اينجا نشستيم و باز هم مسائلى داريم حالا تكليفمان چه هست. مهم اين
صحيفه نور ج 7 صفحه 280
است كه حالا را ما بفهميم كه بايد چه بكنيم. بايد همان نهضت به همانطور كه بود همان كليد پيروزى كه وحدت كلمه و ايمان بود همان را نگه داريد. وحدت كلمه و ايمان، شما را براين قدرت پيروز كرد، حالا هم توطئههاى همه جانبه هست، گر چه اين توطئهها خيلى چيز مهمى نيست لكن آشوب مىكند، اسباب يك آشوب و ناراحتى براى دولت، براى ملت هست. بايد حالا هم همان نهضت را با همان رمز، با همان كليد پيروزى كه همه با هم بوديد و همه هم اسلام را مىخواستيد بايد اين را حفظش كنيد. اگر اين حفظ شد، شما را تا آخر نقطه پيروزى مىرساند. اگر خداى نخواسته وحدت كلمه را از دست بدهيد يا مقصدتان غير مقصد حكومت اسلامى باشد، خوف اين است كه ديگر نتوانيد قدم برداريد، نتوانستن قدم برداشتن دنبالش اين است كه آنها قدمشان را پيش بگذارند، شماها سست بشويد عقب نشينى كنيد آنها يك قدمى جلو بگذارند، آنها توطئهها را زياد كنند. الان چيزى نيستند لكن ممكن است كه ماها هر چه عقب برويم آنها جلو بيايند توطئه زياد بشود اين ريشهها همه با هم مجتمع بشوند ماها از هم متفرق بشويم آنها با هم مجتمع بشوند، عكس آنكه با آن پيروزى حاصل شد تحقق پيدا كند، گروههاى مختلف با هم مجتمع شدند همه با هم همصدا شدند و سد را شكستند و حالا كه سد را شكستند باز هم ما يك سد ديگرى داريم يك كارهاى ديگرى داريم. اگر بنا باشد كه ما حالا ديگر آن اجتماعاتى كه داشتيم آنها را از دست بدهيم و يكى يكى گروه مختلف، جمعيتهاى مختلف، جمعيت مخالف با هم بشويم، آن توجهى كه به مقصد داشتيم و اينكه حكومت اسلام را مىخواهيم آن هم كم كم سرد بشود، اين آتشى كه در دلها افروخته شده بود و اين نور خدا، نورى كه خدا در دلها هدايت او روشن كرده بود، اينها سرد بشود، سست بشود، از آن طرف آنها اجتماعاتشان زياد بشود از اين طرف ما اجتماعاتمان را از دست بدهيم نتيجه اين مىشود كه آنها خداى نخواسته يك وقتى غلبه كنند و اگر غلبه كنند اين دفعه خداى نخواسته مثل آنوقت نيست كه رها كنند شما يك زندگى بكنيد ولو توى كوهستان، ولو توى عشائر خودتان، نخير بكلى از بينتان مىبرند يعنى هم دانشگاه را از بين مىبرند، هم مدارس را از بين مىبرند، هم شهر نشينها را از بين مىبرند، هم عشائر را از بين مىبرند. از بين خواهند برد ما را اگر خداى نخواسته اينها غلبه كنند و انشاءالله نمىكنند لكن ما بايد بيدار باشيم، توجه كنيم كه آن معنائى كه ما را رساند به اينجا ما حفظش كنيم. آن معنا اين بود كه اختلافات را كنار گذاشته بوديد همه با هم آن روز، آن روزى كه فرياد، همه مردم الله اكبر مىگفتند و در شهرها و ده و در همه جا يك فرياد مىزدند و مىگفتند مرگ بر اين سلطنت كه آنوقت هيچ فكر اختلاف نبودند اما با هم اجتماع داشتند، اختلافات كنار گذاشته شده بود اين اسباب اين شد كه شما پيروز شديد يك پيروزى اعجاز آور، هيچ كس تصور اين معنا را نمىكرد كه يك همچنين پيروزى براى ملتى كه هيچ ندارد، در مقابل يك قدرتى كه همه چيز دارد پيروز بشود. اگر چنانچه اين رمز را حفظ بكنيد، اجتماع خودتان را حفظ بكنيد، دست از اختلافات قبيلهاى، اختلافات شخصى، اختلافات ملكى، اختلافات عشيرهاى دست اگر برداريد و آن رمز دوم كه عبارت از اين است كه خواست همه يك جمهورى اسلامى، يك حكومت عدل، يك حكومت انسانى، اگر اين دو تا جهت را حفظ بكنيد، هم دست از آن اختلافات برداريد
صحيفه نور ج 7 صفحه 281
نگذاريد اختلاف پيدابشود اگر يك وقتى خواست بين دو نفر ولو از عشيرهتان بخواهد اختلاف كند، جمع بشويد نگذاريد، آنها را صلح بدهيد، با هم برادر باشيد و از آن طرف هم توجه داشته باشيد كه ما بناست كه يك حكومت اسلامى باشد كه ديگر ظلم در كار نباشد ديگر اختناق در كار نباشد ديگر زير بار ظلم اجانب در كار نباشد كه ما منافعمان را هر چه داريم بيايند بر دارند و ببرند و هيچ كس هم حرفى نزند، اينها نباشد، اگر ما حفظ كنيم اين وحدت كلمه و وحدت مقصد، كه آن اسلام است، حفظ كنيم، تا آخر پيروز هستيم يعنى مملكتمان را بكلى از اينها از اين شياطينى كه الان هستند و فتنهگرى مىكنند خالى مىكنيم و ديگران هم اجازه نمىدهيم دخالت بكنند در مملكتمان و خودمان براى خودمان مملكتمان را اداره مىكنيم و منافع مملكت براى خود شما مىشود. يك مملكت پر منفعتى است كه مىخوردند و مىبردند و حالا هم اينقدر قرض گذاشتند در بانكها و جاهاى ديگر كه مدتها بايد قرضهاى اينها ادا بشود تا آيا بشود پس گرفت از آنها، يا دولتهاى خارج نگذارند، آن هم باب ديگرى است.
در هر صورت برادرها! شما تا اينجا با برادرى، با اجتماع، با دوستى، با محبت، با توجه به اسلام پيش برديد، از حالا به بعد هم حفظ كنيد اين معنا را، برادرى خودتان را حفظ كنيد، عشيره خودتان را حفظ كنيد از اينكه با يك عشيره ديگر اختلاف پيدا بكنيد. اگر خداى نخواسته خواست يك اختلاف پيدا بشود، كدخداهاى شما، پيرمردهاى شما، محترمين شما جمع بشوند جلوى اين اختلافات را بگيرند، نگذارند اگر يك جوانى مىخواهد با يك جوان ديگرى اختلاف پيدا كند، نگذاريد اختلاف پيدا كند. همه مصيبتهائى كه به يك كشورى وارد مىشود از روى اختلافاتى كه در بين آنها هست پيدا مىشود اگر يك كشورى متحدالكلمه باشند، هيچ ظلمى بر آنها نميتواند وارد بشود.
خداوند انشاءالله شما را حفظ كند و سلامت و سعادت به شما عنايت كند و عشيرهتان را حفظ كند. عشائر ما خزائن اين مملكت هستند، خداوند همهشان را حفظ كند و موفق و مويد باشند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page
صحيفه نور ج 7 صفحه 282
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان آباده
نامحدود بودن شعاع بينش مكاتب توحيدى در تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
اينكه ما مىگوئيم و شما هم اشاره به آن كرديد كه هيچ رژيمى مثل حكومت اسلامى نمىتواند انسان را و ملتهاى انسانى را آنطورى كه بايد اداره كند و تربيت، اين براى اين است كه همه رژيمهاى غير توحيدى و رژيم هائى كه به دست غير انبياء وجود پيدا كرده است آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها صد در صد هم امين هستند و دلسوز براى ملتها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا كجاست و انسان تا كجا مىتواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است. آيا به مقدار سعه وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيمهاى غير الهى ديدشان وافى است؟ تا فرض بكنيم اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند به ملتها، بتوانند خدمت بكنند. يا ديد اينها محدود است تا يك حدودى و اگر آنها هم بخواهند خدمت بكنند تا همين حدود مىتوانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت، تا برسد به آنجائى كه مقام الوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمىبيند، مراتب معنوى انسان. و اين موجود كه قابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويتها را در خودش ايجاد بكند باتربيتهاى صحيح و برسد به يك مقامىكه حتى فوق مقام ملائكه الله باشد، احتياجات انسان يك همچو احتياج است. انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همه جهاتى كه در عالم هست درانسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و اين استعدادها بايد فعاليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. تمام رژيمهاى غير الهى كه به دست غير انبياء تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است،احتياجات طبيعى را مىتوانند آنها بر آورند، مىتوانند احتياجات طبيعى هم خيلى خوب برآورده كنند. سابق مسافرتها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است، سابق طبابت ناقص بود، حالا كامل است و از اين هم كاملتر خواهد شد، سابق علوم طبيعى ناقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد، همه اينها حدود طبيعت است. تمام آن چيزهائى كه دست بشر به آن مىرسد همين حدود طبيعت و چيزهائى كه با چشمشان مىبينند و با ادراك ناقصشان ادراك مىكنند. از عالم طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است و تربيتهائى كه بخواهند غير
صحيفه نور ج 7 صفحه 283
الهيين، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مىكنند، تربيتهائى كه اينها بخواهند بكنند، همان تربيتهاى طبيعى است. طبيب معالجه جسم ما را مىكند، طبيب خيلى خوب هر مرضى را، مرض جسمانى را معالجه مىكند اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست، هيچ ابداً طبيب كارى به او ندارد، نمىتواند هم داشته باشد براى اينكه اطلاع بر آن ندارد. هر چه علوم طبيعى ترقى بكند انسان را به آن چيزهائى كه در طبيعت به آن احتياج دارد مىرساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است، هيچ يكى از اين علوم بشرى به آنجا نمىرسد. رژيمهاى بشرى بر فرض اينكه صالح باشند و حال آنكه مىدانيم كه اكثراً نيستند، بر فرض اينكه صالح باشند تاحدودى كه ديدشان هست، انسان را پيش مىبرند. آنجا كه نمىدانند، ديگر نمىتوانند پيش ببرند و لهذا مىبينيم كه تمام رژيمهاى غير وحىاى، آنهائى كه مربوط نيستند به مبدأ وحى، كارى به انسان ندارند راجع به آن چيزهائى كه مربوط به باطن انسان است حكومتها هيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مىكنيد، پيش خودتان چه اعتقاد داريد، پيش خودتان چه ملكاتى داريد، هيچ كارى به اين ندارند، آنقدرى كه آنها كار دارند، اين است كه نظام اين عالم طبيعت را آنهائى كه مردم صحيح هستند، آن حكومتهاى عادل نظام اين طبيعت را به طورى كنند كه محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مملكتشان يك مملكت منظم باشد، دزدها را جلويش را بگيرند، بىعدالتىها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيم ها به آن نظر دارند همين مقدار است اما هيچ كارى به اين ندارند كه شما توى منزلتان چه خودتان چه مىكنيد، چه كار دارند به توى منزلتان، شما بيرون كه آمديد بايد نظام را حفظش كنيد اما در داخل منزل بين خودت و خداى خودت چه كاره هستى. هيچ ابداً اين نظامها قانونى هم برايش ندارند و كارى هم به آن ندارند، تنها رژيمى كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان از قبل اينكه اين تخم و اين دانه كشته بشود، تا آنوقتى است كه آخر است و آخر ندارد كار دارند، اين مكتبهاى انبياء است. هيچ مكتبى غير از مكتب انبياء كارى به اين ندارند كه تو چه زنى انتخاب كن، وصلت كنى، و زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربطى دارد، كارى به اين ندارند، هيچ ابداً در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انتخاب كن. هيچ در قوانينشان نيست كه در ايام حمل بچه، مادر چه كارهائى را بكند، ايامى كه بچه را شير مىخواهد بدهد. چه كار بكند، ايامىكه بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظيفهاى دارد، آنوقتى كه تحت تربيت پدرش هست پدرچه. ابداً به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيمهاى غير انبياء و هيچ كارى به اينها ندارند آنها فقط وقتى كه انسان انسانى شد كه آمد توى جامعه، جلو مفسدههائى كه اينها مىخواهند، آن هم مفسدههائى كه مضر به نظم باشد و الا مفاسدى كه عيش و نوش و عشرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند بلكه دامن هم به او مىزنند، كارى به اينكه بخواهند كه انسان بسازند، آدم درست كنند، كارى به اين ندارند در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفتگى دارد، حيوان نمىتواند طياره درست كند، انسان مىتواند، حيوان طبيب نمىتواند بشود، انسان مىتواند، اما حدود، حدود طبيعت است . آن كه به همه چيز كار دارد، آن كه انسان را قبل از ازدواج، قبل از اينكه بخواهد ازدواج كند دنبال اين است كه آن چيزى كه از اين ازدواج مىخواهد حاصل بشود بايد يك آدم
صحيفه نور ج 7 صفحه 284
صحيحى باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، دستور دارد چه زنى را انتخاب كن، چه مردى را انتخاب كن. چرا اين را دستور دارند؟ براى اينكه همانطورى كه يك زارع، يك دهقان وقتى كه مىخواهد يك مزرعهاى را بسازد، اول نظر مىكند كه زمين چه جور زمينى است، يك زمين صالح انتخاب مىكند، آن تخمى را كه مىخواهد بكارد چه جور تخمىاست، يك تخم گندم صالحى انتخاب مىكند، چى لازم دارد براى تربيت، تمام اينها را در نظر دارد تااينكه اين مزرعه را آباد كند و يك منفعتى از آن ببرد، اسلام در انسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب مىشود چه جور باشد تا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود، آن زنى كه انتخاب مىكنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود، بعد هم به چه ادبى بايد باشد، روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح بشود و چه ادبى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادبهائى هست بعد هم در ايام شير دادن چه ادبهائى هست، همه اينها براى اين است كه اين مكتبهاى توحيدى كه بالاترينش اسلام است آمدهاند براى اينكه انسان درست كنند، نيامدهاند كه يك حيوانى منتها داراى ادراكاتى كه حدود همان حيوانيت و همان مقصدهاى حيوانى باشد، منتها يك قدرى زيادتر، نيامدهاند اينها را درست كنند آمدهاند انسان درست كنند. اينكه شما گفتيد كه هيچ مكتبى مثل اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل اسلام نيست، نكتهاش اين معناست كه اسلام است كه مىتواند انسان را از مرتبه طبيعت تا مرتبه روحانيت، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير اسلام و غير مكتبهاى توحيدى اصلاً كارى به ماوراء ندارند، عقلشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، علمشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، آنى كه علمش به ماوراء طبيعت مىرسد آنى است كه از راه وحى باشد، آنى است كه ادراكش ادراك متصل به وحى باشد و آن انبياء هستند.
بررسى تفاوتهاى اساسى ميان حكومت اسلامى و حكومتهاى ديگر
اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومتهاى ديگر اين است كه اين عادل است و آنها غير عادل، خير فرقها هست يكىاش همين است، فرقهاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست، آن اوصافى كه در پليس است چيست، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست، آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرق هاست، يك فرق نازلى است و بالاتر از اين آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويات مىبرد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيت، مهار كند. طبيعت را به همان معنائى كه همه ميگويند، آن هم مىگويد اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مىكند براى تحققش و لهذا حكومتهائى كه در اسلام بودهاند يك حكومتهائى بودهاند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهائى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم
صحيفه نور ج 7 صفحه 285
برايش مىكند، در عين حال آنها به اين نگاه مىكنند و همين است، او به اين نگاه مىكند كه بكشدش طرف روحانيت، بكشدش طرف توت فرق است ما بين اسلام و غير اسلام، بين حكومت اسلامى و حكومت غير اسلامى، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتبهاى ديگر، مكتبهاى ديگر يك مكتبهاى ناقص هست كه خودشان خيال مىكنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است، طبيعت را به آن دنيا مىگويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خيلى پست، پس كلمه دنيا يعنى خيلى پست، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت، بالاتر است اعلى عليين است، خدا مىخواهد مردم را به اعلى عليين برساند از اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيمهاى انبيا جاهاى ديگر اصلا مطرح نيست. چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى، به ما چه ربط دارد، اينجا خلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مىخواهد باشد. انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار دارند. هيچ كس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مىخواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمىكند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مىكند، انبيا مىخواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بين مردم هم آدم است. نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند، ميل انبيا هم همين بوده است، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همانجور حكومتهائى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همهاش عدالت بود و زائد بر او آن مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد، همه چيز و حالا راجع به جمهورى اسلاميش كه اول قدم است و تاحالا، الان، اسلام، جمهورى اسلامىالان رژيم ماست، براى اينكه رأى دادند، تمام شد، رژيم رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالا رژيم شما رژيم اسلامىاست، در اين رژيم اسلامى الان ما خيلى مسؤوليت داريم. مسؤوليت بزرگ داريم و آن حفظ آبروى اسلام است.
ما مكلفيم به پياده كردن محتواى اسلام در تمامى امور
الان ما همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامىنباشيم، حكومت اسلام نيست، اين جمهورى اسلامى نمىشود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبانهايش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاههايش اسلامى نباشد، وزارتخانههايش اسلامى نباشد، اين حكومت طاغوتى است به اسم اسلام، همان طاغوت است منتها اسمش را ما عوض كرديم. ما نمىخواهيم اسم عوض بشود مىخواهيم محتوا درست بشود بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود.
امروز اسلام بسته به اعمال شما است، حكومت اسلامىاگر شما خوب رفتار كرديد، همه
صحيفه نور ج 7 صفحه 286
قشرهاى ايران خوب رفتار كردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است، حكومتش اسلامى، ملتش اسلامى اگر همه وزارتخانهها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك كسبى هستيم، يك شغلى هستيم ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم و الا الفاظ است و معنا ندارد، هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف او باشد، هى حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف او باشد، اين، نه رژيم آنوقت اسلامى مىشود، نه ملت، ملت اسلامى مىشود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى تبارك و تعالى من مىخواهم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page
-
جلد هشتم
جلد هشتم
menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 1
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان آباده
نامحدود بودن شعاع بينش مكاتب توحيدى در تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
اينكه ما مىگويم و شما هم اشاره به آن كرديد كه هيچ رژيمى مثل حكومت اسلامى نمىتواند انسان را و ملتهاى انسانى را آنطورى كه بايداداره كند و تربيت، اين براى اين است كه همه رژيمهاى غير توحيدى و رژيمهائى كه به دست غير انبياء وجود پيدا كرده است آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها صد در صد هم امين هستند و دلسوز براى ملتها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا كجاست و انسان تا كجا مىتواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است. آيا به مقدار سعه وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيمهاى غير الهى ديدشان وافى است؟ تا فرض بكنيم اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند. به ملتها، بتوانند خدمت بكنند يا ديد اينها محدود است تا يك حدودى و اگر آنها هم بخواهند خدمت بكنند تا همين حدود مىتوانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا ما فوق طبيعت، تا برسد به آنجائى كه مقام الوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمىبيند، مراتب معنوى انسان. و اين موجود كه قابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويتها را در خودش ايجاد بكند با تربيتهاى صحيح و برسد به يك مقامى كه حتى فوق مقام ملاء كه الله باشد، احتياجات انسان يك همچو احتياج است. انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همه جهاتى كه در عالم هست در انسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و اين استعدادها بايد فعاليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. تمام رژيمهاى غير الهى كه به دست غير انبياء تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است، احتياجات طبيعى را مىتوانند آنها بر آورند، مىتوانند احتياجات طبيعى هم خيلى خوب برآورده كنند. سابق مسافرتها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است، سابق طبابت ناقص بود، حالا كامل است و از اين هم كاملتر خواهد شد، سابق علوم طبيعى ناقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد، همه اينها حدود طبيعت است. تمام آن چيزهائى كه دست بشر به آن مىرسد همين حدود طبيعت و چيزهائى كه با چشمشان مىبينند و با ادراك ناقصشان ادراك مىكنند. از عالم طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است و تربيتهائى كه بخواهند غير
صحيفه نور ج 8 صفحه 2
الهيين، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مىكنند، تربيتهائى كه اينها بخواهند بكنند، همان تربيتهاى طبيعى است. طبيب معالجه جسم ما را مىكند، طبيب خيلى خوب هر مرضى را، مرض جسمانى را معالجه مىكند اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست، هيچ ابداً طبيب كارى به او ندارد، نمىتواند هم داشته باشد براى اينكه اطلاع بر آن ندارد. هر چه علوم طبيعى ترقى بكند انسان را به آن چيزهائى كه در طبيعت به آن احتياج دارد مىرساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است، هيچ يكى از اين علوم بشرى به آنجا نمىرسد. رژيمهاى بشرى بر فرض اينكه صالح باشند و حال آنكه مىدانيم كه اكثراً نيستند، بر فرض اينكه صالح باشند تا حدودى كه ديدشان هست، انسان را پيش مىبرند . آنجا كه نمىدانند، ديگر نمىتوانند پيش ببرند و لهذا مىبينيم كه تمام رژيمهاى غير و حياى، آنهائى كه مربوط نيستند به مبدا وحى، كارى به انسان ندارند راجع به آن چيزهائى كه مربوط به باطن انسان است حكومتها هيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مىكنيد، پيش خودتان چه اعتقاد داريد، پيش خودتان چه ملكاتى داريد، هيچ كارى به اين ندارند، آنقدرى كه آنها كار دارند، اين است كه نظام اين عالم طبيعت را آنهائى كه مردم صحيح هستند، آن حكومتهاى عادل نظام اين طبيعت را به طورى كنند كه محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مملكتشان يك مملكت منظم باشد، دزدها را جلويش را بگيرند، بى عدالتىها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيمها به آن نظر دارند همين مقدار است اما هيچ كارى به اين ندارند كه شما توى منزلتان چه خودتان چه مىكنيد، چه كار دارند به توى منزلتان، شما بيرون كه آمديد بايد نظام را حفظش كنيد اما در داخل منزل بين خودت و خداى خودت چه كاره هستى. هيچ ابداً اين نظامها قانونى هم برايش ندارند و كارى هم به آن ندارند، تنها رژيمى كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان از قبل اينكه اين تخم و اين دانه كشته بشود، تا آنوقتى است كه آخر است و آخر ندارد كار دارند، اين مكتبهاى انبياء است هيچ مكتبى غير از مكتب انبياء كارى به اين ندارند كه تو چه زنى انتخاب كن، وصلت كنى، و زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربطى دارد، كارى به اين ندارند، هيچ ابداً در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انتخاب كن. هيچ در قوانينشان نيست كه در ايام حمل بچه، مادر چه كارهائى را بكند، ايامى كه بچه را شير مىخواهد بدهد. چه كار بكند، ايامى كه بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظيفهاى دارد، آنوقتى كه تحت تربيت پدرش هست پدرچه. ابداً به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيمهاى غير انبياء و هيچ كارى به اينها ندارند آنها فقط وقتى كه انسان انسانى شد كه آمد توى جامعه، جلو مفسدههائى كه اينها مىخواهند، آن هم مفسدههائى كه مضر به نظم باشد والا مفاسدى كه عيش و نوش و عشرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند بلكه دامن هم به او مىزنند، كارى به اينكه بخواهند كه انسان بسازند، آدم درست كنند، كارى به اين ندارند. در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفتگى دارد، حيوان نمىتواند طياره درست كند، انسانتواند، حيوان طبيب نمىتواند بشود، انسان مىتواند، اما حدود، حدود طبيعت است . آن كه به همه چيز كار دارد، آن كه انسان را قبل از ازدواج، قبل از اينكه بخواهد ازدواج كند دنبال اين است كه آن چيزى كه از اين ازدواج مىخواهد حاصل بشود بايد يك آدم
صحيفه نور ج 8 صفحه 3
صحيحى باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، دستور دارد چه زنى را انتخاب كن، چه مردى را انتخاب كن. چرا اين را دستور دارند؟ براى اينكه همانطورى كه يك زارع، يك دهقان وقتى كه مىخواهد يك مزرعهاى را بسازد، اول نظر مىكند كه زمين چه جور زمينى است، يك زمين صالح انتخاب مىكند، آن تخمى را كه مىخواهد بكارد چه جور تخمى است، يك تخم گندم صالحى انتخاب مىكند، چى لازم دارد براى تربيت، تمام اينها را در نظر دارد تااينكه اين مزرعه راآباد كند و يك منفعتى از آن ببرد، اسلام در انسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب مىشود چه جور باشد تا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود، آن زنى كه انتخاب مىكنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود، بعد هم به چه ادبى بايد باشد، روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح بشود و چه ادبى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادبهائى هست بعد هم در ايام شيردادن چه ادبهائى هست، همه اينها براى اين است كه اين مكتبهاى توحيدى كه بالاترينش اسلام است آمدهاند براى اينكه انسان درست كنند، نيامدهاند كه يك حيوانى منتها دارأى ادراكاتى كه حدود همان حيوانيت و همان مقصدهاى حيوانى باشد، منتها يك قدرى زيادتر، نيامدهاند اينها را درست كنند آمدهاند انسان درست كنند. اينكه شما گفتيد كه هيچ مكتبى مثل اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل اسلام نيست، نكتهاش اين معناست كه اسلام است كه مى تواند انسان را از مرتبه طبيعت تا مرتبه روحانيت، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير اسلام و غير مكتبهاى توحيدى اصلاًكارى به ماوراء ندارند، عقلشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، علمشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، آنى كه علمش به ماوراء طبيعت مىرسد آنى است كه از راه وحى باشد، آنى است كه ادراكش ادراك متصل به وحى باشد و آن انبياء هستند.
بررسى تفاوتهاى اساسى ميان حكومت اسلامى و حكومتهاى ديگر
اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومتهاى ديگر اين است كه اين عادل است و آنها غير عادل، خير فرقها هست يكياش همين است، فرقهاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست، آن اوصافى كه در پليس است چيست، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست، آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرق هاست، يك فرق نازلى است و بالاتر از اين آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويات مىبرد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيت، مهار كند. طبيعت را به همان معنائى كه همه ميگويند، آن هم مى گويد اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مىكند براى تحققش و لهذا حكومتهائى كه در اسلام بودهاند يك حكومتهائى بودهاند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهائى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم
صحيفه نور ج 8 صفحه 4
برايش مىكند، در عين حال آنها به اين نگاه مىكنند و همين است، او به اين نگاه مىكند كه بكشدش طرف روحانيت، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است ما بين اسلام و غير اسلام، بين حكومت اسلامى و حكومتهاى غير اسلامى، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتبهاى ديگر، مكتبهاى ديگر يك مكتبهاى ناقص هست كه خودشان خيال مىكنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است، طبيعت را به آن دنيا مىگويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خيلى پست، پس كلمه دنيا يعنى خيلى پست، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت، بالاتر است اعلى عليين است، خدا مىخواهد مردم را به اعلى عليين برساند از اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيمهاى انبيا جاهاى ديگر اصلاً مطرح نيست. چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى، به ما چه ربط دارد، اينجا خلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مىخواهد باشد. انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار دارند. هيچ كس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مىخواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمىكند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مىكند، انبيا مىخواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بين مردم هم آدم است . نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند، ميل انبياء هم همين بوده است، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همانجور حكومتهائى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همهاش عدالت بود و زاء د بر او آن مساء لى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد، همه چيز و حالا راجع به جمهورى اسلاميش كه اول قدم است و تا حالا، الان، اسلام، جمهورى اسلامى الان رژيم ماست، براى اينكه رأى دادند، تمام شد، رژيم رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالارژيم شما رژيم اسلامى است، در اين رژيم اسلامى الان ما خيلى مسؤوليتداريم. مسؤوليتبزرگ داريم و آن حفظ آبروى اسلام است.
ما مكلفيم به پياده كردن محتواى اسلام در تمامى امور
لان ما همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامى نباشيم، حكومت اسلام نيست، اين جمهورى اسلامى نمىشود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبانهايش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاههايش اسلامى نباشد، وزارتخانههايش اسلامى نباشد، اين حكومت طاغوتى است به اسم اسلام، همان طاغوت است منتها اسمش را ما عوض كرديم. ما نمىخواهيم اسم عوض بشود مىخواهيم محتوا درست بشود.
بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود امروز اسلام بسته به اعمال شما است، حكومت اسلامى اگر شما خوب رفتار كرديد، همه
صحيفه نور ج 8 صفحه 5
قشرهاى ايران خوب رفتار كردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است، حكومتش اسلامى، ملتش اسلامى. اگر همه وزارتخانهها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك كسبى هستيم، يك شغلى هستيم ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم و الاالفاظ است و معنا ندارد، هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف او باشد، هى حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف او باشد، اين، نه رژيم آنوقت اسلامى مىشود، نه ملت، ملت اسلامى مىشود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى تبارك و تعالى من مىخواهم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 6
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع استادان دانشگاه
مقصد اسلام از علوم مادى، رساندن عالم طبيعت به مرتبه توحيد است
بسم الله الرحمن الرحيم
فرق بين دانشگاههاى غربى و دانشگاههاى اسلامى بايد در آن طرحى باشد كه اسلام براى دانشگاهها طرح مىكند. دانشگاههاى غربى به هر مرتبهاى هم كه برسند، طبيعت را ادراك مىكنند طبيعت را مهار نمىكنند براى معنويت. اسلام به علوم طبيعى نظر استقلالى ندارد. تمام علوم طبيعى به هر مرتبهاى كه برسند باز آن چيزى كه اسلام مىخواهد نيست. اسلام طبيعت را مهار مىكند براى واقعيت و همه را رو به وحدت و توحيد مىبرد. تمام علومى كه شما اسم مىبريد و از دانشگاههاى خارجى تعريف مىكنيد و تعريف هم دارد، اينها يك ورق از عالم است آن هم يك ورق نازكتر از همه اوراق. عالم از مبداه خير مطلق تا منتها اليه، يك موجودى است كه حظ طبيعىاش يك موجود بسيار نازل است و جميع علوم طبيعى در قبال علوم الهى بسيار نازل است، چنانچه تمام موجودات طبيعى در مقابل موجودات الهى بسيار نازل هستند. فرق مابين اسلام و ساير مكتبها (نه، مكتبهاى توحيدى را عرض نمى كنم) بين مكتبهاى توحيدى كه بزرگترينش اسلام است و ساير مكتبها اين است كه اسلام در همين طبيعت يك معناى ديگرى را مىخواهد، در همين طب يك معناى ديگر مىخواهد، در همين هندسه يك معناى ديگرى را مىخواهد، در همين ستارهشناسى يك معناى ديگر مىخواهد. كسى كه مطالعه كند در قرآن شريف اين معنى را مىبيند كه جميع علوم طبيعى جنبه معنوى آن در قرآن مطرح است، نه جنبه طبيعى آن. تمام تعقلاتى كه در قرآن واقع شده است و امر به تعقل، امر به اينكه محسوس را به عالم تعقل ببريد و عالم تعقل عالمى است كه اصالت دارد و اين طبيعت يك شبحى است از عالم، منتها ما تا در طبيعت هستيم اين شبح را، اين حظ نازل رابينيم. در حديث است كه "ان الله تعالى ما نظر الى الدنيا" يا "الى الطبيعه منذ خلقها نظر رحمه" نه اينكه اين جزء رحمت نيست لكن نظر به ماوراء اين عالم است، به ماوراء اين طبيعت است. اينهائى كه ادعا مىكنند كه ما عالم را شناختيم و اعيان عالم را شناختيم، اينها يك ورق نازل كوچكى از عالم را ديدند و اقناع شدند به همان. آنهائى كه مىگويند كه ما انسان را شناختيم، اينها يك شبحى از انسان آن هم نه انسان، شبحى از حيوانيت انسان را شناختند و گمان كردند كه انسان همين هست. آنهائى كه ادعا مىكنند كه ما اسلام شناس هستيم، اينها هم يك چيزى از اين مرتبه نازل اسلام را ديدند به همين قناعت كردند و گمان كردند كه اسلام را شناختند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 7
انسان يك مراتبى كه دارد، مرتبه طبيعتش از همه مراتبش نازلتر است منتها محسوس ماست. آن چيز چون محسوس ماست، ماها كه طبيعى هستيم و الان در عالم طبيعت هستيم، اين محسوس، ما را گاهى اشباع مىكند. معنويت نيست الان، محسوسات هست. اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحيد است. تعليمات اسلام، تعليمات طبيعى نيست، تعليمات رياضى نيست، همه را دارد، تعليمات طب نيست، همه اينها را دارد لكن اينها مهار شده به توحيد. برگرداندن همه طبيعت و همه ظلهاى ظلمانى به آن مقام نورانى كه آخر، مقام الوهيت است. بنابراين بايد اين معنا كه علوم (ما از آن هم تمجيد مىكنيم، تعريف مىكنيم، همه علوم طبيعى، همه علوم مادى لكن آن خاصيتى كه اسلام از اينها مىخواهد، در غرب از آن خبرى نيست، اگر هم باشد كم است، يك چيز نازلى است). آن معنائى كه از علوم دانشگاهها ما مىخواهيم و آن معنائى كه از علوم مدارس قديمه ما مىخواهيم همين معنا نيست كه در سطح ظاهر الان هست و متفكرين ما همان سطح ظاهر را دارند در آن مىكنند و بسيار هم ارجمند است كارهايشان، لكن آنكه اسلام ميخواهد اين نيست، آنكه اسلام مىخواهد تمام علوم، چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غيرطبيعى باشد آنكه از آن اسلام مىخواهد، آن مقصدى كه اسلام دارد اين است كه تمام اينها مهار شود به علوم الهى و برگشت به توحيد بكند. هر علمى كه جنبه الوهيت در آن باشد يعنى انسان طبيعت را كه مىبيند خدا را در او ببيند، ماده را كه مىبيند خدا را در او ببيند، ساير موجودات را كه مشاهده بكند خدا را در او ببيند. آنكه اسلام براى او آمده است براى برگرداندن تمام موجودات طبيعى به الوهيت و تمام علوم طبيعى به علم الهى. و از دانشگاهها هم اين معنى مطلوب است نه اينكه خود طب را، البته طب هم بايد باشد، علوم طبيعى هم همه بايد باشد، معالجات بدنى هم بايد باشد،لكن مهم آن مركز ثقل است كه مركز توحيد است. تمام اينها بايد برگردد به آن جهت الوهيت نبايد ما خيال كنيم كه اسلام هم مثل، مثلاً اگر علومى در اسلام هم باشد، نظر مثل علومى است كه ساير مردم دارند يا ساير رژيمها دارند. اسلام در همه چيزش اصلش آن مقصد اعلى را خواسته، هيچ نظرى به اين موجودات طبيعى ندارد، الا اينكه در همان نظر، نظر به آن معنويت دارد و به آن مرتبه عاليه دارد. اگر نظر به طبيعت بكند، به عنوان اينكه طبيعت يك صورتى است از الوهيت، يك موجى است از عالم غيب. اگر نظر به انسان بكند، به عنوان اين است كه يك موجودى است كه از او مىشود يك موجود الهى درست كرد. تربيتهاى اسلام تربيتهاى الهى است، چنانچه حكومت اسلام، حكومت الهى است. فرق ما بين حكومتهاى ديگر با حكومت اسلام اين است كه آنها حكومت رامىخواهند براى اينكه غلبه كنند بعضى بر بعضى و سلطه پيدا كنند يك عدهاى بر عده ديگر. اسلام اين منظورش نيست، اسلام از كشورگشائىها، نمى خواهد كشورگشائى كند، اسلام مىخواهد كه كشور گشائى كند كه همه را بكشد طرف يك عالم ديگرى، همه را تربيت انسانى بكند نه اينكه استفاده از آنها بكند مثل اين رژيمها كه شما ملاحظه كرديد و مىكنيد كه چه در غرب باشد و چه آنهائى كه در شرق بوده است كه همه نظر به اين بوده است كه يك سلطهاى پيدا كنند و يك استفادههاى مادى بكنند. اسلام اصلش ماده در نظرش مطرح نيست. هر كس قرآن را مشاهده كند مىبيند همه چيزهاى ماده در آن هست لكن نه به عنوان
صحيفه نور ج 8 صفحه 8
مادى، همهاش به عنوان يك مرتبه ديگرى، تعليم به يك مرتبه ديگرى. حكومت اسلامى هم اينطورى است كه مىخواهد حكومت الله در عالم پيدا بشود، يعنى مىخواهد سرباز مسلمان با سربازهاى ديگر فرق داشته باشد، اين سرباز الهى باشد. نخست وزير مسلم با نخست وزير ساير رژيمها فرق داشته باشد، اين يك موجود الهى باشد. هر جا يك مملكتى باشد كه هر جايش ما برويم صداى الله در او باشد. اسلام اين را مىخواهد. اسلام از كشورگشائى مىخواهد كه الله را در همه عالم نمايش بدهد، تربيت الوهيت بكند در همه عالم، تربيت انسانى بكند، انسان را برساند به آنجائى كه در و هم تو نايد آن شود. بنابراين ما بايد فرق بگذاريم بين علومى كه خودشان مستقيماً آنها را مىبينند و آن علومى كه اسلام آنها را طرح كرده. علوم اسلامى همه اينها هست بعلاوه،اينها همينها هستند، آن علاوه را ندارند. فرق مابين علوم اسلامى در همه طرف، در همه جا باساير علوم اين است كه يك علاوه در اسلام هست كه اين علاوه در آنجا نيست. آن علاوهاى كه در اسلام هست، آن جنبه معنويت و روحانيت و الوهيت مساله است. و اما قضيه خواجه نصيرو امثال خواجه نصير را شما مىدانيد اين را كه خواجه نصير كه در اين دستگاهها وارد مىشد نمىرفت وزارت كند، مىرفت آنها را آدم كند نمىرفت كه براى اينكه در تحت نفوذ آنها باشد،خواست آنها را مهار كند تا اندازهاى كه بتواند كارهائى كه خواجه نصير براى مذهب كرد، آن كارهاست كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد، نه طب خواجه نصير و نه رياضيات خواجه نصير. آن خدمتى كه به اسلام كرد خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو و امثال آنها لكن نه براى اينكه وزارت بكند، نه براى اينكه يك براى خودش يك چيزى درست بكند، او رفت آنجا براى اينكه آنها را مهار كند و آنقدرى كه قدرت داشته باشد، آن خدمت بكند به عالم اسلام و خدمت به الوهيت بكند و امثال او مثل محقق ثانى، مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد، نه خودش را صفويه كرد. آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اينها تا آن اندازهاى كه البته توانستند. بناء عليه ما نبايد مقايسه بكنيم كه روحانيون يك وقتى وارد شدند، الان هم ما اگر بتوانيم، ما آنوقت هم اگر مىتوانستيم، آنطورى كه آنها مىخواستند خدمت كنند، ما هم وارد مىشديم براى اينكه مقصد اين است كه انسان درست بكنيم. اگر انسان بتواند كه محمدرضا را انسان كند، بسيار كار خوبى است. انبيا براى همين آمدهاند. پيغمبر اكرم براى خاطر اينكه اين كفار مسلمان نمىشدند و اعتنا به اين مسائل را نمى كردند غصه مىخورد. فعلك باخع نفسك كه بر آثار تو اينها توجه نكردند. در هر صورت انبيا آمدند كه همه مردم را آدم كنند، علم انبيا علم آدم سازى است. قرآن هم يك كتاب آدم سازى است، نه كتاب طب است، نه كتاب فلسفه است، نه كتاب فقه است، نه كتاب عرض مىكنم - ساير علوم است. هر چه در قرآن هست اگر كسى مطالعه كند درست، مىبيند آن چيزى كه در قرآن است آن جنبه الوهيتش است، هميشه هر چيزى طرح شده به جنبه الوهيت طرح شده است، همه چيز در آن است اما به جنبه الوهيتش. اسلام براى خدمت به خدا آمده است. انبيا خدمه خدا هستند و براى خدا آمدهاند و براى توجه دادن همه موجودات اينجا و همه انسانهاى اينجا به خداى تبارك و تعالى.
صحيفه نور ج 8 صفحه 9
نياز به يك تبدل معنوى در دانشگاهها و حفظ وحدت كلمه
و من اميدوارم كه دانشگاه ما يك تبدل معنوى پيدا بكند، يك تحول پيدا كند. همانجورى كه بسيارى از چيزها در اين نهضت تحول پيدا كرد و شما ملاحظه كرديد كه يك تحول بزرگ روحى كه در ايران پيدا شد بالاتر از اين فتحى بود كه كردند و آن تحول روحى اين بود كه يك روز پاسبان مىآمد توى بازار مىگفت چهارم آبان است همه بايد بيرق بزنيد، هيچ كس به خودش اجازه نمى داد كه، توى مغزش نمىآمد كه مىشود با اين پاسبان مخالفت كرد. هيچ كس، همه اطاعت، هر جا مىرفت اطاعت، توى دانشگاه هم كه مىآمد اطاعت مىكردند، يك وقت بعد از يكى، دو سال چنين شد كه مردم ريختند توى خيابان و گفتند :ما شاه نمى خواهيم و پيروز هم شدند. اين تحول روحى، آن خوفى كه از پاسبان بود متبدل شد به يك شجاعتى كه از تانك نترسيدند. همان آدمى كه از آن چوبى كه دست پاسبان بود مىترسيد، همان آدم آمد در خيابان مشتش را گره كرد و حمله كرد به تانك، كشته هم شد، اما حمله كرد به تانك. اين تحول، يك تحولى بود كه در نهضت پيدا شد و اين يك دست الهى بود، نه يك چيزى بود كه ماها بتوانيم اين كارها را بكنيم، انسانى بتواند اين كارها را بكند. اصلاً اين حرفها نيست، اين يك نظر الهى بود، يك نظرى بود كه خداى تبارك تعالى به اين ملت كرد و متحولشان كرد به يك صورتى كه مثل سربازهاى صدر اسلام كه مىگفتند كه ما جنگ مىكنيم كشته شويم نفع با ماست و بكشيم هم نفع با ماست، اينها را اينجورى كرده بودند. مكرر پيش ما آمدند الان هم باز، الان هم گاهى وقتها شايد همين ديروز بود كه اينجا مىرفتم يك كسى در گوشم گفت كه دعا كنيد من شهيد بشوم. اين تحول كه مردم شهادت رابراى خودشان فوز عظيم مىدانستند و مىآمدند توى خيابانها به عشق اينكه شايد هم شهيد بشوند اين تحول اسباب اين شد كه اين پيروزى حاصل شد و الان اين تحول را بايد حفظش كنيم. آن چيزى كه لازم است اين است كه شما كه در دانشگاه هستيد، شما كه تماس با جوانها داريد اين معنا را تذكر بدهيد كه اين تحولى كه رمز پيروزى شما بود و شما را تا اينجا رساند و اين سد بزرگ شيطانى را شكستيد، اين تحول و اين نهضت را به اين معنا كه هست حفظش كنيد تا اينكه بعدها بتوانيم يك دانشگاه داشته باشيم مستقل براى خودمان، يك مدرسه علمى داشته باشيم مستقل براى خودمان، يك ارتش داشته باشيم مستقل براى خودمان. ما هيچ چيز نداشتيم، ما نمىتوانيم ادعا كنيم، نه شما دانشگاه داشتيد، نه ما مدرسه علمى، همه دست آنها بود، همه، همه با امر آنها بود. سازمان امنيت همه را مىخواست اداره بكند، مساجد ما دست سازمان امنيت بود هر كدامش يك نفر باز نشسته را نشسته بودند آنجا كه نظارت بكند. همه امور دست آنها بود. اين تحول اسباب اين شد كه ما دست همه را انشاءالله كوتاه كرديم و مىكنيم بعدها هم به شرط اينكه شما دانشگاهىها و اساتيد محترم در محل خودتان، من كه يك طلبه هستم در محل خودم آقايان كه از علما هستند در محل خودشان، همهمان دنبال اين معنا باشيم كه اين نهضت به اينجورى كه تا اينجا آمده حفظ بشود. اگر اين نهضت به همين طورى يعنى با وحدت كلمه باقى بماند و گروه گروه نشويم اميد پيروزى نهائى هست اما الان ملاحظه مىكنيد صد گروه اظهار وجود كردهاند، صد گروه مخالف با اسلام، ولو خودشان نفهمند، ولو خودشان بگويند
صحيفه نور ج 8 صفحه 10
ما اين كار را براى اسلام كرديم. اگر دانشگاه از روحانيت جدا بشوند، روحانيت از دانشگاه و هر دو از مردم جدا بشوند و احزاب متعدد و متشتت پيدا بشوند ما خوف اين معنى را داريم كه نهضت ما به ثمر نرسد و دانشگاه هم به آن معنى كه دلتان مىخواهد نرسد. ما بايد دنبال اين باشيم كه وحدت خود را حفظ كنيم و دانشگاه و مدارس را به وحدت كلمه دعوت كنيم تا مردم با وحدت كلمه و توجه به اينكه ما همه جمهورى اسلامى مىخواهيم آزاد فكر كنند. آزاد نظر بدهند و آزاد عمل كنند، استقلال داشته باشند. من خوف اين را دارم كه دستهائى در كار باشد براى ايجاد اين تشتتها و گروه گروه درست كردنها. من اميدوارم كه يك مسجد و محراب مستقل داشته باشيم، يك دانشگاه مستقل داشته باشيم و همه با عقيده بر اينكه كشور ما اسلامى است و زحمات ما از خود ماست جديت كنيم. اگر همه با هم باشيم همانطورى كه تا حالا بوديم، پيروز هستيم. من از خداوند تبارك و تعالى توفيق همه شما را مىخواهم و اميدوارم كه همه ما در راهى كه خداوند مىخواهد قدم برداريم و همه موفق باشيم.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 11
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسدران و روحانيون تربت حيدريه
روحانيون پاسداران اسلام هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين مجلس، هم پاسدارها هستند و هم علما و هم طبقات ديگر. آن چيزى كه من را حالا نگران دارد و اگر عرض كنم، آقايان هم نگران خواهند شد، اين است كه در اينوقت كه با همت همه قشرها، همه طبقات، اين نهضت را به اينجا رساندهاند و دشمن را از صحنه بيرون كردهاند و دست اجانب را كوتاه كردند، حالا يك خطرى بدتر از آن خطرها متوجه ماست و آن خطر اين است كه از اين دو طايفه يعنى طايفه روحانيون و پاسدارها (كه روحانيون هم جزء پاسدارها هستند روحانيون پاسدار اسلامند ديگران هم پاسدارند بلكه همه ملت پاسدار اسلام بايد بشاند كلكم راع و كلكم مسوول آن خطرى كه الان من را نگران كرده است و من تكرار مىكنم، هر دستهاى كه بيايند اينجا تكرار ميكنم آن را، آن خطر اين نيست كه ما شكست بخوريم، شكست خوردن خطر نيست. اولياء خدا هم بسياريشان در جنگها شكست مىخوردهاند و حتى خود پيغمبر هم گاهى شكست مىخورد. حضرت امير هم از معاويه شكست خورد. اگر ما در آن رژيمى كه بود و قيام كرديم و شما قيام كرديد، فرض شد كه ما را شكست مىدادند، هيچ اشكالى در كار نبود، ما را هم مىكشتند براى اسلام بود، كارى نبود.
آنكه الان موجب نگرانى است اين است كه از اين دو قشر (مهم اين دو قشر است و سايرين هم هستند كه الان اسم مىبرم) قشر روحانيون كه پاسداران اسلام و قرآن هستند، از صدر اسلام تا حالا و قشر پاسدارهاى اسلامى و اضافه كنيد به اينها كميتهها، دادگاههاى انقلاب اسلامى، اگر خداى نخواسته اينها كه در نظام اسلام الان هستند، ما مدعى هستيم كه پاسدار احكام اسلام هستيم و شما هم پاسداريد از اين انقلاب اسلامى و همه ملت هم بايد پاسدار از اسلام باشند، الان كه نظام اسلامى است و ما رژيم را رژيم جمهورى اسلامى مىدانيم، رأى داديد، همه ملت رأى دادند و الان رسماً مملكت ما رژيم آن جمهورى اسلامى است، اگر از ما يا از شما يا از كميتهها يا از دادگاههاى انقلاب يك اعمالى صادر بشود كه در نظر عالم اين اعمال بر خلاف رويه باشد، اين اسباب اين مىشود كه آنهايى كه با ما دشمن هستند و عدد آنها هم در خارج خيلى زياد است و در داخل هم هست و مراقب اين هستند كه يك قدم خلافى از ماها ببينند و يكى را هزارها كنند و منعكس كنند در روزنامههاى خارج ، در مجلات خارج
صحيفه نور ج 8 صفحه 12
و در داخل هم با اشارات و بگويند كه نظام اسلامى هم همين است، اينها پاسدارهايش و اينها روحانيونش و اينها بازارى هايش و آنها هم ساير طبقاتش و مكتب ما را متزلزل كنند، اسلام را معرفى كنند به اينكه اينها پاسدارهاى اسلامند، الان جمهورى اسلامى است و جمهورى اسلامى هم با سابق فرق نكرد، آنوقت محمدرضا پهلوى و سازمان امنيت خلافكارى مىكردند، حالا آقايان روحانيون و آقايان پاسداران و دادگاههاى انقلاب و كميتهها خلافكارى مىكنند، پس معلوم ميشود كه اسلام هم همين، مثل ساير رژيمها مىماند. نمى گويند كه من يك كارخلاف كردم، آقا يك كار خلاف كرده شما - مىگويند كه الان رژيم اسلامى و جمهورى اسلامى است و اينها هم كه مىگويند ما پاسدار جمهورى اسلامى هستيم، روحانيون هم كه مىگويند ما از اول پاسدار اسلام بوديم و دادگاهها هم مىگويند دادگاه انقلاب اسلامى و كميتهها هم مىگويند كميتههاى اسلامى، اينها همه با اسم اسلام الان اين جماعات هستند و به ما بگويند كه جمهورى اسلامى هم مثل رژيم شاهنشاهى است منتها آنوقت يك دستهاى آن كارها را مىكردند حالا يك دسته ديگرى. آنوقت آن دسته مىريختند توى خانههاى مردم و كارهاى خلافى مىكردند، حالا هم اين دسته هست. آن وقت آن دسته كارى مىكردند حالا به اسم كميته اسلامى تعدى مىكنند. آنوقت محمد رضا و اتباعش اين كارها را مىكردند حالا روحانيون اين كار را مىكنند. مهرهها عوض شده، مسائل همان مسائل است.
اين خطرى است كه، مصيبتى است كه از همه مصيبتها بالاتر است. در كشتن حضرت سيدالشهدا هيچ اشكال نبود براى اينكه مكتب را داشتند آنها از بين مىبردند و شهادت حضرت سيدالشهدا مكتب را زنده كرد. خودش شهيد شد مكتب اسلام زنده شد و رژيم طاغوتى معاويه و پسرش را دفن كرد و سيدالشهدا هم چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مىكنند بااسم خلافت اسلام، خلافكارى مىكنند و ظلم مىكنند و اين منعكس مىشود در دنيا كه خليفه رسول الله است دارد اين كارها را مىكند، حضرت سيدالشهدا تكليف براى خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را. پس كشتن، شهادت سيدالشهدا چيزى نبود كه براى اسلام ضرر داشته باشد. نفع داشت براى اسلام، اسلام را زنده كرد. اگر ما هم همه در اين نهضتى كه كرده بوديم، در اين راهى كه داشتيم مىرفتيم براى مبارزه و معارضه، كشته مىشديم، آن هم اشكال نداشت براى اينكه ما هم راهمان را رفته بوديم، كشته شده بوديم در راه اسلام، اسلام در خطر نبود، اسلام زندهتر مىشد، اما حالا كه دست ما افتاده است، حريف را بيرون كرديد و خودتان قبضه كرديد مملكت خودتان را و خودتان داريد اداره مىكنيد و پاسدار هستيد و آقايان هم پاسدار هستند، اگر در اين وضع از ماها يك كار خلاف صادر بشود، خداى نخواسته روحانيون در بلاد اختلافى با هم بكنند، معارضه با هم بكنند، پاسدارها با هم اختلاف بكنند، به هم تفنگ بكشند، كميتهها خلاف بكنند، دادگاهها درست رسيدگى نكنند، امروز نمىگويند كه اگر يك آقايى كارى بكند، بگويند ساواكى است، امروز مىگويند روحانى است و روحانيون اين هستند، ديكتاتورى عمامه و كفش است. و مكتب ما آلوده مىشود نه خودمان، خودمان مهم نيست، مكتبمان آلوده مىشود. منعكس مىكنند اين اشخاصىكه با كمال دقت كارهاى ما را
صحيفه نور ج 8 صفحه 13
تحت نظر دارند و با ما هم دشمنند و با اسلام هم دشمنند. نمىگويند كه فلان آدم يك كار خلافى كرد، مىگويند رژيم هم الان اسلامى شده و الان هم اينها همه مدعىاند كه ما پاسدار اسلام هستيم و ما نگهبان اسلام هستيم و روحانيون هم ميگويند ما نگهدار اسلام هستيم و اين است وضعشان، پس معلوم شد كه اسلام اينطورى است. اينطور منعكس مىكنند كه اين اسلام اين است و اين آخوندها دروغ مىگفتند كه اسلام مكتب مترقى است. اين است، اين خطر، خطر بزرگى است براى ما و اين خطر را بايد از آن جلوگيرى كنيم. چطور جلوگيرى كنيم ؟ روحانى به وظيفه روحانيتش، به وظيفهاى كه اسلام براى روحانى تعيين كرده عمل كند، پاسداراسلام به وظيفه پاسداريش عمل بكند، پاسدار انقلاب است، نه مخل به انقلاب معارض با انقلاب. اگر ما يك خلافى بكنيم، روحانى نيستيم، يك اشخاص شيطانى هستيم كه صورت روحانيت به خودمان، لباس روحانيت پوشيديم. اگر شما پاسدارها كه قدرت الان دست تان است يك كارى بكنيد كه بر خلاف وظيفه پاسدارى است، شما پاسدار اسلام و انقلاب نيستيد، شما پاسدار هواى نفس خودتان هستيد، به هواى نفستان عمل مىكنيد، به الهام شيطان عمل مىكنيد. اگر بازارى در جمهورى اسلامى همان بازارى باشد كه در رژيم طاغوتى بود نبايد ادعا كند كه بازار اسلامى است، نه بازار طاغوت است. آن اجحافات زيادى كه الان دارد به اين مستمندان مىشود، اين رباخوارى كه الان رواج دارد،اين هروئين فروشى و نمىدانم زهر مارفروشى كه الان رواج دارد اينها رابه عهده بازار اسلام حساب مىكنند، به عهده جمهورى اسلامى حساب مىكنند، مكتب ما شكست مىخورد، اسلام شكست مىخورد، اسلام دفن مىشود و ديگر كسى نمىتواند بيرونش بياورد. برادرهاى روحانى من ! برادرهاى پاسدار من ! دريابيد اسلام را، اختلافات را كنار بگذاريد، با هم برادر باشيد، همه با هم دست به هم بدهيد و اسلام را نجات بدهيد، خطر است امروز. حالا كه ما آزاد شديم، هر كارى دلمان مىخواهد بكنيم ؟! اسلام يك همچو آزادى نمىدهد به كسى. حالا كه ما از زير بار ظلم رژيم سابق بيرون آمديم خودمان ظلم بكنيم ؟ !خوب، پس ما فرقمان با آنها چه هست ؟ شما همه لباس پاسدارى داريد، آقايان لباس روحانيت دارند، مسؤوليتزياد است براى آنها. امروز روزى است كه مسؤوليتبراى همه ما، براى همه طبقات، براى همه مسلمانها، مسؤوليتامروز زياد است در ايران. رژيم سابق نيست كه گردن من و شما نگذارند بگويند ظالمها دارند اين كارها را مىكنند، رژيم اسلامى است اگر از دولت اسلامى خلاف صادر بشود، اسلام را لكه دار مىكنند، اگر از روحانى در اين زمان يك خلاف صادر بشود مكتب را متزلزل مىكنند، اگر از پاسدارها ى ما خداى نخواسته يك خلافى صادر بشود،همان كارهايى كه در رژيم سابق مىشد حالا با اين اسم بشود، مكتب ما متزلزل مىشود،اگر كميتههاى ما يك خلافى بكنند، اگر دادگاههاى ما، اين دادگاهها را، دادگاههاى طاغوتى كه نيست دادگاههاى اسلامى است،از دادگاههاى اسلامى توقع اين دارند كه احكام اسلام جارى بشود و همين طور از همه ما. اين مساله جزءمصيبتهايى است كه من الان برايش ناراحتم و شما هم ناراحت بايد بشويد و علاجش به اين است كه هر يك ما به وظيفهاى كه خدا براى او معين كرده عمل كنيم، روحانيون عمل كنند به وظايفى كه اسلام برايشان تعيين كرده.
صحيفه نور ج 8 صفحه 14
الزام قرآن كريم بر اعتصام بحبل الله و دورى از اختلاف و تفرقه
قرآن كريم فرموده است : واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا اين يك دستور است، دستور الزامى است، امر است، مشتمل بر يك امر است و يك نهى. مجتمع باشيد با هم، به اسلام تمسك بكنيد، همه با هم به اسلام تمسك بكنيد، تفرقه بينتان نباشد، اينطور نباشد كه ملتها، آنهايى كه ناظر ما هستند، آنهايى كه دشمن ما هستند و نظارت به ما مىكنند بگويند كه در هر شهرى آن شلوغكار، عبارت از معممين آن است. اين براى ما سر شكستگى دارد عرض بكنم خلاف ما براى امام زمان سرشكستگى دارد، دفاتر را وقتى بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعههاى او (خوب، ما شيعه او هستم) شيعه او دارد اين كار را مىكند، اين ملائكه الله كه بردند پيش او ديد، سرشكته مىشود امام زمان. بيدار بشويد كه مساله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است. انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند به وظايف عمل بكنيد، همه مان را خداوند موفق كند به وظائف اسلامى، وظايف روحانى، به وظايف پاسدارى به اين وظايف عمل بكنيم و انشاءالله اين نهضت را به پيش ببريد و مملكت مال خودتان باشد ومملكت يك مملكت اسلامى بشود.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 15
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان اداره بهدارى و بهزيستى آذربايجان شرقى
بروز يك تحول روحى همه جانبه به بركت نهضت اسلامى و عنايت الهى
بسم الله الرحمن الرحيم
از بركات اين نهضت يكى اين است كه ما با آقايان محترمى كه دور از مراكز علمند، در مراكز ديگرند،از نزديك آنها مىشويم و مطالبى اگر دارند و داريم به هم مىرسانيم و اگر درد دلى هم داريم ذكر مىكنيم بلكه شما كه مأمور بهدارى و بهزيستى هستيد معالجه كنيد.
يكى از بركات اين نهضت قضيه تحول روحى در جامعه ما هست، كه من مكرر اين را گفتهام كه اين تحول روحى كه در ايران پيدا شده است و اين نهضت توانست اين تحول روحى را ايجاد كند به خواست خداى تبارك و تعالى، از اين پيروزى كه نصيب ما شده است و دست اجانب را كوتاه كرديم و دست خيانتكارها را، اهميتش بيشتر است. اين تحولات روحى به اين زودى براى يك شخص هم حاصل نمىشود تا برسد به گروهها، تا برسد به سرتاسر يك كشور. شما ملاحظه مىكنيد كه چند جور تحول، تحولهاى روحى پيدا شد در اين جمعيتها. يكى كه من كرارا گفتم و باز هم تكرار مىكنم اين تحولى كه از خوف و ترس به شجاعت متحول شدند. شما ملاحظه كرديد، ديگر اينها همه يادتان هست كه يك پاسبان اگر مىآمد در بازارها، بازار تهران، بازار تبريز و مىگفت كه چهارم ابان است و بايد بيرق بزنيد سردكانها، توى ذهن مردم اصلاً نمىآمد كه مىشود هم با پاسبان معارضه كرد و گفت نه، همه اطاعت مىكردند روى اينكه خوب، دنبالش خوف اينكه حبس باشد، زجر باشد، شكنجه باشد، بود. در ظرف كمتر از دو سال آخر اين انقلاب، در ظرف كمتر از دو سال همين جمعيتها يك تحولى درشان پيدا شد كه ايستادند در مقابل توپ وتانك و مسلسل و گفتند ما اصلاً رژيم نمىخواهيم. آن كه به خودش جرأت نمىداد كه بگويد من امشب اين كار را نمىكنم و بيرق نمىزنم، اين جرات را پيدا كرد كه مشتش را گره كند و جلو برود، بريزند توى خيابانها و فرياد بزنند كه مرگ بر اين سلطنت كذا. اين تحول آسانى نيست. بله، يك نفر، دو نفر، ده نفر، يك همچو تحولى پيدا بكنند، خوب مىشود اما يك ملتى اينطور بود، همانطورى كه در آذربايجان بود، در مشهد بود، در تهران بود، در شيراز بود، در دهات بود، در قصبات بود. اختصاص به يك محيطى نداشت سرتاسر كشور يكدفعه متحول شد و اين نبود جز اينكه يك عنايت خاصى از طرف خداى تبارك و تعالى به اين ملت شد، يك نظر معنوى خداى تبارك و تعالى بر اين ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول كردكانه يك چيزى ديگر شدند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 16
جمعيتها سرتاسر كشور يك چيز ديگرى شدند، يك چيزى بودند يك چيز ديگر شدند، متحول شدند يك جمعيتى به يك جمعيت ديگر. و باز جزء تحولات اين تحول حس اعانت بود كه مردمى كه از هم جدا بودند و كارى به هم نداشتند واينها، يك وقت ما ديديم كه وقتى جمعيت راه مىافتد، از اطراف به اينها اعانت مىكنند، زن و مرد خانه اين خيابان هائى كه هست و خانههائى كه در خيابان هست (آنطور كه به مانقل مىكردند) مكرر اينها آب مىآوردند، چه مىكردند و به مردم اعانت مىكردند دراين كارى كه داشتند. يك دسته تظاهر مىكردند يك دسته هم اعانت به اين اشخاصى كه تظاهر مىكردند.
يك قصهاى كه در نظر من خيلى جالب است اين بود كه يكى از اشخاص به من گفت، گفت من در خيابان تهران ديدم كه در اين تظاهرات يك زنى يك كاسهاى دستش هست و اينطور ايستاده و تويش هم پول هست، من فكر كردم كه خوب اين حالا فقير هست و پولى مىخواهد، پيرزن هم بود گفت وقتى كه نزديك شدم و از استفسار كردم، گفت كه امروز تعطيل است، اينجا هم مركز تلفن است، من اين را نگه داشتهام كه هر كه بخواهد تلفن كند اين پول را بردارد و بندازد آنجا و تلفن كند. اين يك قضيه كوچك جزئى است اما معنايش زياد است. اين جزو همان تحول هائى است كه پيدا شد. يا كسى باز نقل مىكرد كه اگر يك ساندويچى را به يك نفر تعارف مىكردند در اين اجتماعات (ايشان گفت من خودم ديدم) اين تكه تكه مىكرد، لقمه لقمه هى به اين و آن مىداد تا آخر. اينها يك مسائلى است كه به نظر اولى كوچك مىآيد لكن اينها بزرگ است. يك تحول بوده اين، اين حس اعانت كه تعاون مردم از هم داشتند اين يك مساله عادى نيست باز يك مساله الهى است كه اشخاصى كه آنوقت ارتباط به هم نداشتند، كارى نداشتند، اينها هم همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پيدا كردند كه شدند يك خانواده كانه مردم يك خانواده بودند اين خانواده هم از هيچ چيز نمىترسيد. گفت شخصى كه يك بچه ده دوازده سالهاى در اين مبارزات سوار موتورسيكلت ظاهرا (يا دوچرخه يا موتور سيكلت) اين همان طور رفت طرف تانكى كه داشت مىآمد حمله كرد اين بچه و بچه هم زير تانك خرد شد از بين رفت. اما اينطور شده بود. اين تحول يك تحول الهى بود و يك دست غيبى مردم را اينطور متحول كرد و تا اين نحو تحول نبود اين پيروزى نبود. يك ملتى كه دست خالى بود، هيچ نداشت (حالا چهار تا تفنگ پيدا شده است كى آنوقت اين حرفها بود) دست خالى، آنها همه مسلح و همه تانك و توپ و مسلسل دار و اينها هيچ نداشتند جز اينكه يك فرياد لااله الا الله و الله اكبر و يك مشت پرو يك ايمان قوى. اين ايمان بود كه اين مردم را به اين پيروزى رساند كه همه حسابها فاسد از كار در آمد. حساب اينكه دست خالى نمىشود غلبه كرد بر اين سلاحها مدرن، اين حسابها خلاف در آمد چون آنها حساب معنويات را نمىكردند حساب ماديات را مىكردند. معنويت غلبه كرد بر ماديت، خدا غلبه كرد بر شيطان و غلبهدارد بر شيطان.
صحيفه نور ج 8 صفحه 17
لزوم حفظ يكپارچگى و قدردانى از نعمتهاى خدا براى تثبيت پيروزى
اين تحول يك نعمت بزرگى است كه اگر ما نگهش داريم اين نعمت خدا را، براى ما همه چيز هست. اول بفهميم كه نعمتى بوده خدا داده است ما خودمان ضعيف بوديم و خداوند ما را تقويت كرد و قوتى داد كه همه قدرتهاى خارجى را شكست داديد. اينهائى كه از خارج مىآيند، از آمريكا مىآيند، از جاهاى ديگر مىآيند مىگويند كه ايرانىها نمىدانند چه كردند، خارج مىدانند چه خبر است، آنها مىفهمند كه چه شده است، خود ايرانىها توجه ندارند، داخل معركه هستند نمىدانند چه شده است. تمام دول پشتيبان محمدرضا بودند، نه دولت آمريكا و شوروى و ابرقدرتها، خير، همين دولتهاى پائينتر، همين دولتهاى اسلامى همه طرفدار بودند و با همه طرفدارىهائى كه كردند و با همه قدرتهائى كه خود اين هم داشت نتوانستند اين را نگهش دارند. ملت با دست خالى شكست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهائى را كه پشتيبان او بودند. اين يك مسالهاى نيست كه ما بتوانيم روى موازين طبيعى حلش كنيم اين دليل بر اين است كه يك مبدأ فوق اين مبادى هست، اين دليل بر اين است كه خدا هست. اگر اين را حفظش بكنيد همه چيز داريد، اگر اين انسجامى كه ملت پيدا كرد و گروهها، متفرقات به هم مجتمع شدند، همه با هم شدند، آنهائى كه دور از هم بودند به هم نزديك شدند و آن ايمانى كه قلبها مملو از ايمان و همه داد مى زدند جمهورى اسلامى، اگر اين را ما نگهش داريم، اين نعمت را قدرش را بدانيم، نگهش داريم يك ملت پيروزى هستيم كه ديگر نمىتوانند اين ريشههاى فاسد كارى انجام بدهند. لكن مهم همين است كه نگهش داريم. مهم اين است كه ما آن وحدتى كه داشتيم حفظش كنيم، حالائى كه رسيديم به يك مرتبهاى از پيروزى و دشمنها را بيرون كرديم، حالا خيال نكنيم كه تمام شد قضيه و برگرديم سراغ اينكه من خانه ندارم، كسب من حالا چطورى است. شما ديديد آن روزى كه توى خيابانها مىريختند (همه تان بوديد لابد) توى خيابانها مىريختند و فرياد (الله اكبر) رابلند ميكرديد، هيچ فكر اين بوديد كه كسب شما امروز چه جورى است؟ شما كسبها را رها كرده بوديد شما پنج ماه، شش ماه بيشتر كسبها را رها كرديد. يك همچو موجودى خدا ساخت. آنى كه حاضر نبود يك روز دكانش را رها بكند شش ماه رها كرد. نه شش ماه رها كرد و نگران بود، شش ماه رها كرد و عاشقانه رها كرد. اين را يك چيزآسانى حساب مىكنيد ؟ اينها يك نعمتهائى است كه، عناياتى است كه خداى تبارك و تعالى بر شما كرد و اين عنايت را، اين رحمت را دو دستى بگيريد نگهش داريد، حفظش كنيد. همه با هم برادر، همه فداكار هم باشيد و فداكار اسلام باشيد. اگر اين روحيه محفوظ بماند، اين شجاعت محفوظ بماند و شما آذربايجانىها مركز شجاعتيد، اگر اين شجاعت محفوظ بماند و اين توجه به خدا محفوظ بماند و اين وحدت كلمه محفوظ بماند ديگر كسى نمىتواند، هيچ قدرتى نمىتواند شما را عقب بزند و هيچ كس نمىتواند همه دارائى شما را بگيرد و بخورد و ببرد و خيانت به شما بكند. نه دولتى ديگر مىتواند كه خلاف بكند و نه ارتشى مىتواند به شما تحميل بشود و نه ژاندارمرى مىتواند تحميل بشود و نه هيچ چيز، خودتان هستيد و استقلال، آنها هم از شما هستند، آنها هم قواى شما هستند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 18
آرمان جمهورى اسلامى پيروى از شيوه سرداران اسلام است
وحدت كلمه و اسلامى بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن كسى كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند، نه اين از او بترسد نه او توقع داشته باشد كه اين از او بترسد، اسلام اينطورى است.
حضرت امير سلام الله عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتى كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا،اين خليفه الهى وقتى توى جمعيت بود مثل همه ما كه نشستهايم با هم، اين هم زير پايش نبود، همين بود كه يك پوست داشتند به حسب نقل. يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مىخوابيدند و روز روى همين پوست علوفه شترش را مىريخت، پيغمبر هم همين شيوه را داشت. اسلام اين است، آن كه ما مىخواهيم اين است. البته هيچ كسى قدرت ندارد مثل او باشد اما ما مىخواهيم يك خرده نزديك، يك بوئى از اسلام بيايد در ايران ما مىخواهيم اينطور بشود كه وقتى رئيس يك مملكتى، فرض كنيد رئيس جمهور، نخست وزيرش توى جمعيت مىآيد همچو امتيازى نباشد كه مردم كنار بروند، آى آه واه بشود. زمان رژيم سابق اگر مىخواست اين شخص از يك خيابانى عبور كند، سازمان امنيت و مأمورها قبل از اينكه بيايد، دو روز، سه روز قبل اين جاها را همه را تحت نظر مىگرفتند، خانهها را اين خانهها را خالى مىكردند از مردم تحت نظر ميگرفتند كه ايشان مىخواهد يك عبورى از اينجا بكند. چرا؟ براى اينكه خودش خائن بود و خائن مىترسد. خيانت به مملكت كرده بود و خائن خائف است، از خودش مىترسد، ميترسد بكشندش. اما مالك اشتر هم اينطور بود؟ توى مردم بودند، حضرت امير تو مردم بود، با مردم بود. پيغمبر اكرم توى مسجد به حسب نقل وقتى نشسته بودند با اصحابشان يك عربى كه از خارج مىآمد نمىشناخت اينها كدام يكى پيغمبرند، كدام يكى ديگران هستند. مىپرسيد كه: كدام يكى تان هستيد ؟ پيغمبر كدامها هستيد ؟ وضع اينطور بود كه دور مىنشستند، يك صدرى يك ذيلى نبود دور هم مىنشستند، وقتى يك كسى مىآمد، خوب اينها كه دور هم نشستهاند كدام يكىشان هستند. وضع حكومت اسلام اين است ارتش اسلام اينطور نبوده است كه وقتى بيايد مردم از خوف فرار كنند از دست آنها، پشت بكنند به انها. رژيمهاى طاغوتى ارتششان براى اين است كه مردم را اول سركوب كنند. ارتش ايران هيچ وقت براى اين نبوده است كه بروند دشمنان را سركوب كنند اين ارتشها براى سركوب كردن شماهاست. شما هم شايد بسيارىتان يادتان باشد كه متفقين وقتى كه آمدند در سرحدات، زمان رضاخان شايد بعضى تان يادتان باشد وقتى كه آمدند در سرحدات به مجرد اينكه اينها حمله كردند، آنها فرار كردند سرحد، اين را ديگر من خودم شاهد بودم سرحد را ما شاهد نبوديم اما سرحد حمله كردند تهران خالى شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طرف اصفهان، چمدانشان را پر كردند و فرار كردند. رضا خان گفته بود آخر اين ارتش و اين بساط چطور سه ساعت طول كشيد. گفته بودند سه ساعت طول نكشيد آنها آمدند و ما رفتيم. ما براى اينكه اظهار قدرت بكنيم مىگوئيم سه ساعت، كى سه ساعت طول كشيد ؟ مساله اينطور بود. در سرحد اينطور شد. من تهران بودم در سرحد
صحيفه نور ج 8 صفحه 19
اين قضيه واقع شده بود، سربازها در تهران از سربازخانهها بيرون ريخته بودند و فرار كردند، تو خيابانها راه مىرفتند، فرار مىكردند. به هم ريخت، آنها در سرحدات آمدند، تهران به هم ريخت. فرار كردند صاحب منصبهاى ارشد، ارتشبدها و نمىدانم فرض كنيد كه سپهبدها، چمدانها را برداشتند و سوار اتوبوس شدند رفتند طرف اصفهان كه از يك طرفى كه مثلاً پناهگاه پيدا كنند. ارتش براى اين نبود كه مقابل يك قدرت خارجى باشد ارتش براى اين بود كه ماها را سركوب كنند تا ديگران بيايند بخورند ما نتوانيم حرف بزنيم، براى اين بود. يك همچو ارتشى نمىتواند مقاومت كند در مقابل يك قدرتى، بلكه نتوانست مقابله كند در مقابل شماها. البته پيوند هم شدند به ما، آنهائى كه روح انسانىشان باقى بود متصل شدند به ملت آن هم براى اينكه مىديدند كه حق با اينهاست. آنها را هم چاپيده بودند، آنها را هم خود آنها چاپيده بوند. شايد از حقوق آنها هم باز در بار يك چيزى مىبرد. مىگويند از پاسبانها هم مىبردند. من اطلاعى ندارم. اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پيدا كند ولو به يك وجود كوچكى نازلى، غير از اين مسائل است كه اينها خيال مىكنند، غير از اين مطالبى است كه مردم خيال مىكنند و اينهائى كه خيال مىكنند كه ما اسلام را مىفهميم، غير از اين مسائل است. اگر اسلام پيدا بشود، اسلام آن است كه همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير سلام الله عليه، همان روز (در تاريخ هست) كه بيعت كردند، بيعتى كه طول و عرض مملكتش آنقدر بود كه عرض كردم، بيعت تمام شد بيل و كلنگش را برداشت رفت يك چشمهاى بود كه مشغول بود براى كندنش، رفت آنجا براى سر كارش، كارگر بود. حالا چشمه در آمد مىگويند كه چشمه هم وقتى كه كلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بيرون آمد. يك كسى گفت خوب است، گفت كه اين ورثه را چيز بده. بعد آن را وقفش كرد. يك همچو سردارهائى اسلام داشته است. يك همچو لشگرى اسلام داشته كه جنگ وقتى كه مىكردند (تاريخ هست اين) گرسنه بودند، اين جهازات جنگى در كار نبود، هر چند نفرشان يك دانه شمشير و هر چند نفرشان يك دانه شتر داشتند اين حرفها نبود كه خيال كنيد كه حالا ساز و برگ چيز. يك دانه خرماگير اين مىآمد مى گذارد دهانش، همان شيرينىاش كه به دهانش مىرسيد در مىآورد مى داد به رفيقش آن بگذارد دهانش، مىداد رفيقش آن مىداد رفيقش تا آن آخر. اينطور اسلام را اينها نگه داشتند و حالا ما بايد نگه داريم اين اسلام را اسلام خيلى عزيز است.
هدف اصلى از جهاد در اسلام،انسان سازى است
اسلام خيلى فدائى داده است. پيغمبر اسلام براى اسلام خيلى زحمت كشيده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش آنوقتى كه در مكه بود زحمتش يك طور بود با آن رنجى و تعبى كه بود و مدتها در حبس، يعنى بيرون بود و نمىتوانست اصلاً خودش را نشان بدهد. آنوقت هم كه مدينه آمدند اين جنگهاى زيادى كه با مشركين واقع شد و با خائنها و با گردن كلفتها و با ثروتمندها تا اينها را بخواهند خاضع كنند براى اسلام. بسته بودند چند نفر را داشتند مىآوردند، اسير كرده بودند، فرمود ببين ما با زنجير اينها را بهشت مىبريم. جنگهايشان براى اين بودكه مردم را آدم كنند، نه اين بود كه
صحيفه نور ج 8 صفحه 20
مملكت بگيرند. مملكت گيرى چيز اسلام نيست. ممالك را فتح مىكردند براى اين بود كه قلوب اينها فتح بشود، نه براى اين بود كه يك مملكت زيادى درست كنند ماليات زياد بشود، براى اين بود كه اينها را آدم كنند انسان كنند. اسلام خيلى عزيز است و اسلام خيلى فدائى داده. اسلام امام حسين (ع) را فدائى داده اين را بايد نگهش داشت. الان نوبت ماست. الان اسلام به دست ما افتاده. الان جمهورى اسلامى است، طاغوتى در كار نيست. ما بايد فكر اين باشيم كه اين اسلام را حفظ كنيم، نگه داريم. ما بايد از اين اختلافاتى كه تازگى دارد هى پيدا مىشود و دامن به آن مىزنند، آنهائى كه مىخواهند نگذارند اين اسلام تحقق پيدا كند به آن دامن مىزنند، به اختلافات دامن ميزنند ما بايد اين اختلافات را كوشش كنيم كه از بين برود و اين وحدت كلمهاى كه نعمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند تا اينكه اين بار را انشاءالله با سلامت، سعادت به منزل برسانيم. خداوند انشاءالله همه شما را تائيد كند. موفق باشيد. خداوند همه شما را سعادتمند كند. مملكت مال خودتان باشد خودتان زحمت بكشيد براى خودتان نه اينكه شماها زحمت بكشيد و ديگران ببرند و بچاپند.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 21
تاريخ: 14/4/58
فرمان امام خمينى به ثقةالاسلام جعفرى ورامينى
بسمه تعالى
جناب مستطاب سيدالاعلام و ثقةالاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد محمد جعفرى ورامينى دامت افاضاته
با توجه به وضع موجود زندان قصر لازم است جنابعالى مجددا به تهران مراجعت نموده و از نزديك وضع زندانيان را بررسى كنيد و نسبت به امور رفاهى ايشان همانند گذشته سعى و كوشش نمائيد و در تسريع رسيدگى به اتهامات ايشان با قضات و بازپرسان محترم همكارىهاى لازمه را بنمائيد. از خداى تعالى موفقيت همگان را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 22
تاريخ: 14/4/58
بيانات امام خمينى در جمع مسؤولين و كاركنان مجله خواندنيها
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمتى كه مجلهها و روزنامهها و ساير رسانههاى اين مملكت مىتوانند به كشور خودشان و به اسلام بكنند اين است كه وضع اين مجلهها را تغيير بدهند. اين مجلهها در زمان رژيم سابق يك وضعى داشت از حيث مطالب، از حيث عكسها و از اين جهات، اگر شما بخواهيد خدمتى بكنيد به كشور خودتان، خدمتى بكنيد به اسلام، بايد از چيزهائى كه انحراف مىآورد، اينكه در مجلهها اين عكس شهوانى مبتذل و آن مقالات منحرف كننده بود، شما خيال نكنيد كه اين همين طور واقع شده بود، اين هم يك راه حساب شدهاى بود كه جوانهاى ما را به انحراف بكشاند. جوانهاى ما را از طريقهاى مختلف اينها مىخواستند محتوايشان را از آنچه هستند خالى كنند يك چيز ديگرشان كنند. يك وقت از راه مواد مخدره، خوب اين يك راه بود. مواد مخدر الان هم رايج است. يك راه از باب مراكز فساد كه مىدانيد كه چقدر مراكز فساد درست كردند و جوانهاى ما را به آن مراكز كشاندند و از آنى كه بايد يك جوان بشود، كه استفاده از او بشود براى اسلام، استفاده بشود براى كشور خودش، اينها را از آن استفاده انداختند، يك آدم همين جورى بار آوردند. كسانى كه در مراكز فحشا مىروند اينها ديگر نمىتوانند نه فكرشان يك فكر صحيح باشد، نه عملشان يك عمل صحيح و اينها مىخواهند همين معنا را كه جوانهاى ما را كارى با آنها بياورند كه محتواى خودشان را بگيرند به جاى آن يك چيز ديگرى تزريق كنند و يكى از چيزهاى مهم هم از قضيه مطبوعات و سينماها و تئاترها، راديوها، و اينها بود، تمام اينها روى يك نقشه حساب شده براى اين بود كه اين كشور را از آدم خالى كنند، از يك انسانى كه بتواند در مقابل كسانى كه به كشورش مىخواهند خيانت بكنند، به اسلام مىخواهند تجاوز بكنند بتواند در مقابل بايستد. اين بساطى كه اينها درست كردهاند و به آن دامن زدهاند و زيادتر از همه در همين زمانهاى نزديك به ما، در اين پنجاه سال و اين سالهاى اخيرش ديگر بيشتر، براى اين بود كه جوانهاى ما را از صحنه خارج كنند. از صحنه تفكر، از صحنه سياست خارج كنند، به چه خارج كنند؟ اين يك رشته طولانى قضيه مواد مخدراست كه شما خيال مىكنيد كه اين قاچاقچىها همان يك كاسبهائى هستند قاچاقچى بىحساب مسأله، من احتمال مىدهم كه اين هم جزء همان حسابهائى است كه آنها مىكنند. آنهائى كه مىخواهند شما را بچاپند، آنهائى كه نمىخواهند ايران به پاى خودش بايستد (هر كشورى با جوانهايش به پاى خودش مىايستد) از يك راه جوانهاى ما را عادى كردند به
صحيفه نور ج 8 صفحه 23
اين مخدرات كه ديگر يك كسى كه عادى به هروئين شد ديگر آدم اسمش را نمىشود گذاشت، يك موجودى است كه آنجا نفس مىكشد، اين نمىتواند مبدأ يك كارى بشود، نمىتواند يك ادارهاى را اداره كند، نمىتواند تفكر بكند در امورى كه مملكتش احتياج به او دارد و همين طور مراكز فحشا كه درست كردند، هر جا مىرفتى يك مركز فحشا بود كه جمع مىشدند در آن اين اشخاصى كه عادى شدند به اين، جوان است، جوان وقتى عادى شد به اين مراكز فحشا همه چيزش مىشود آن فحشا، آن ديگر نمىتواند تفكر كند كه مملكتش دارد چه ميشود، نمىتواند تفكر كند كه كى دارد مملكت را اداره ميكند چه جورى دارد اداره مىكند، كارى به اين كار ندارد. او فقط دنبال اين است كه ببيند كه آن مركز بهتر ارضاء مىكند او را يا آن مركز ديگر. دنبال همين است. يك عده كثيرى از جوانهاى ما را هم كشيدند در اين مراكز. سينماهاى آن زمان هم همين بود حالايش را من نمىدانم، سينماها آن زمان هم همين بود كه كسانى كه عادى شده بودند بروند سينما، اينها ديگر نمىتوانستند فكر كنند، بنشينند فكر كنند كه كشورشان به چه احتياج دارد، كى دارد كلاه سرشان مىگذارد. اصلاً - فكر - همچو فكرى در آنها نمىآيد، چنان خيالى منعكس نمىشود، هر چه در ذهنش مىآيد آن پرده سينما و آن بساطى كه آنجا هست. سينمائى كه بايد معلم اين جوانها باشد، مربى اين جوانها باشد، اصلاح كند اينها را، جورى درستش كردند كه به فساد مىكشاند آنها را.
آنهائى كه، عقلائى كه اينها را درست كردند اگر براى ماها درست كرده باشند روى همان عقل خودشان براى مهار ما براى اين است كه جوانهاى ما را از دستمان بگيرند و اما براى خودشان اگر درست كرده باشند ممكن است كه يك اغراض صحيحى هم داشته باشند لكن مطبوعات، سينما، تلويزيون، راديو، مجلهها، همه اينها براى خدمت به يك كشور است، اينها بايد در خدمت باشند، نه اينكه هر كس پا شود و يك مجلهاى درست كند و هر چه دلش بخواهد در آن باشد و هر عكسى بهتر مشترى داشته باشد توى آن بيندازد. عكس مهيج، عكسهاى مهوع در آن بيندازد كه مشترىهايش زياد بشود آنوقت اسمش مطبوعات است و عرض مىكنم صاحب قلم است و آزادى هم مىخواهد!! بايد ديد تو چه مىكنى، چه خدمتى دارى به اين مملكت مى كنى، با قلمت دارى چه مىكنى؟ با قلمت بچههاى ما را دارى به باد فنا مىدهى يا تربيت مىكنى؟ مطبوعاتى كه در زمان اين پدر و پسر بود حساب شده، نه همين طورى، حساب شده اينها به خدمت خارجىها بودند، به خدمت اجانب بودند، ولو خودش نمىفهميد، ولو خودش هم نمىفهميد لكن با حساب درست كرده بودند اينطور كه اين مجله بايد حتما در آن يك صورتهاى كذايى باشد، يك چيزهائى باشد كه اعوجاج بياورد كه بچهها و جوانهاى ما وقتى عادت كردند به اين مجله ديگر نروند سراغ يك فكر ديگرى، همهاش فكر روى اين نقشهها باشد و روى اين صورتها باشد، روى اين بساط، يا اگر جوانهاى ما رفتند در سينما و عادت كردند به اين، ديگر نروند سراغ يك فكر ديگرى، فكر ديگر را از آنها بگيرند. تا حالا اينجور بوده، حالا از اين به بعد هم مىخواهد اينجور باشد؟ اگر از اين به بعد هم مىخواهد اينجور باشد، ما از جمهورى اسلامى، لفظ جمهورى دستمان آمده باقى همان طاغوت، همان است. اگر بيدار شدند اين
صحيفه نور ج 8 صفحه 24
جوانهاى ما، اين نويسندههاى ما، اين گويندههاى ما، اين متفكرين ما، اگر بيدار شدند، حالا بايد همه چيز فرمش تغيير بكند. مجله بايد در خدمت كشور باشد، خدمت به كشور اين است كه تربيت كند، جوان تربيت كند، انسان درست كند، انسان برومند درست كند، انسان متفكر درست كند تا براى مملكت مفيد باشد. مجله بايد وقتى كسى بخواند، ببيند، اگر عكس دارد، عكسى باشد كه تهييج كند براى اينكه مقابله با ديگران بكند. اگر مطلبى دارد، مطلبى باشد كه بسيج كند اين را براى حفظ استقلال خودش، براى حفظ آزادى خودش، براى حفظ مملكت خودش. اگر مجله، اين مجله است، مجله اسلامى است و مجله جمهورى اسلامى. اگر مجله همان مسائل سابق است منتها حالا يك خرده تخفيفش دادهاند لكن باز هست، اگر آن باشد نبايد اسمش را مجله جمهورى اسلامى گذاشت، بايد اسمش را مجله طاغوتى گذاشت كه در آنجائى كه گفته مىشود ما جمهورى اسلام هستيم پياده مىشود و ساير چيزها هم همين طور. ملت ايران، ملت مسلم ايران اسم را نمىخواستند عوض بشود، محتواى همان يا بدتر، مىخواستند كه عوض بشود اين مملكت، يك مملكتى كه همه چيزش از بين رفته بود به هلاكت كشيده بود، به نابودى رفته بود، اين برگردد به حال خودش و مهمش انسانهاست. يك كشور اگر انسانهايش، آدمهايش صحيح باشد، كشور است، اگر آدمهايش آدم صحيح نباشد، كشور نمىتواند صحيح باشد. تمام اين خيانتهائى كه به اين مملكت ما شده براى اينكه ما آدم نداشتيم، اگر ما آدم داشتيم نمى شد اين خيانتها، مملكت ما را از آدم خالى كردند.
ديشب آقاى بازرگان مىگفت خوب ما هر چه مىگرديم پيدا مىكنيم، درست هم مىگويد. براى پنجاه سال كوشش شد كه نگذارند آدم پيدا بشود، پنجاه سال، پنجاه و چند سال كوشش، سابق همين كوششها بود اما زيادش در اين پنجاه و چند سالى كه اين پدر و پسر خيانتكار در اين مملكت بودند و همه قدرتها كمك كردند اينها را نگه داشتند و اينها هم با همه قدرت اين مملكت را تهى كردند و مهمش تهى كردن از نيروى انسانى است. جوانهاى ما، نيروى جوانى ما را از بين بردند با اسمهاى مختلف، با يك اسماء خيلى فريبنده، با يك بساط ما مىخواهيم آزادمردان، آزادزنان، مملكت، حالا ديگر همه آزاد شدند،اين دهقانها ديگر، حالا دهقان است ديگر رعيت نيست اين دهقانهاى بيچاره آمدند توى اين زاغهها، زاغههاى اطراف تهران و اطراف شهرستان از اينكه زراعت از دستشان گرفته شد هيچ چيز هم نداشتند، حالا ديگر دهقان شدند! زاغهنشين شدند بيچارهها. هر جا دست بگذارى خراب كردند و آنكه در يك موقعى از همه خيانت بالاتر است اين است كه نيروى انسانى ما را عقب بزنند و نگذارند درست بشود و آنكه از همه خدمتها بالاتر است اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است، مجلههاست، راديو تلويزيون است، سينماهاست، تئاترهاست. اينها مىتوانند نيروى انسانى ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند و خدمتشان ارزشمند باشد و مىتوانند مثل رژيم سابق باشند كه همه چيز به هم ريخته بود و همه چيز در خدمت استعماربود، آنها خودشان هم نمىدانستند، خيلىها خودشان نمىدانستند نمىدانست كه اين عكسى كه از اين زن لخت مىاندازد چند تا جوان را آشفته مىكند، از بين مىبرد، در هر هفتهاى كه يك مثلاً
صحيفه نور ج 8 صفحه 25
مجلهاى در مىآيد كه در آن ده تا عكس كذاست، اين چند نفر از جوانهاى ما را از دست ما مىگيرد. يا خودشان هم متوجه نبودند يا خودشان هم از آنها بودند ما چه مىدانيم. اگر خودتان را متحول كرديد، كشورتان را هم مىتوانيد نجات دهيد، اگر به همان حال باشيد و اسمتان را عوض كرديد، با اسم نمىتواند يك كشورى اداره بشود، با لفظ، با لفظ جمهورى اسلام، با رأى به جمهورى اسلام نمىتواند يك مملكتى اسلامى بشود. مملكت اسلامى محتوايش بايد اسلامى باشد. شما هم كه مجله مىنويسيد مىتوانيد خدمت كنيد، جوانها را برومند كنيد با مقالاتتان، مقالات صحيحتان، دنبال اين باشيد كه از نويسندههاى متعهد اسلامى و انسانى نيرو بگيريد، مقالات صحيح بنويسيد، درد و دوايش را بنويسيد همه چيز را انتقاد كنيد و مىتوانيد باز از آن عكسها و از آن بساط و از آن كار درست كنيد تا جوانها را از دست بدهيد، از بين ببريد.
خدا انشاءالله همه شما را توفيق بدهد كه خدمت بكنيد و همه ما را توفيق بدهد كه خدمت كنيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 35
تاريخ: 15/4/58
بيانات امام خمينى در جمع صاحبان صنايع و بازاريان تهران
موعظه به صاحبان كارخانهها در رعايت حقوق كارگران و پيشگيرى از انفجار عمومى
بسم الله الرحمن الرحيم
من يك كلمه به طور موعظه با شما صحبت مىكنم، يك كلمه هم راجع به اساس قضايا كه شما مىگوئيد اينكه بطور موعظه عرض مىكنم اين است كه آقايان صاحب كارخانهها بايد وضعشان را يك قدرى از آن رژيم سابق تغيير بدهند براى اينكه در رژيم سابق كه مردم آن را رژيم اسلامى نمىدانستند و طاغوتى مىدانستند، اگر كارى مىشد مىگفتند كه در رژيم طاغوتى شده است و اگر يك ناراحتىهايى براى كارگرها پيدا مىشد يا يك تحريكاتى مىشد كه اينها اعتصاب كنند، شورش كنند، آنها با فشار و اگر چنانچه نوبت به روحانيين هم مىرسيد با موعظه اما الان با آنوقت فرق دارد. الان همه ما اين ادعا را داريم كه يك مملكت اسلامى است و روى احكام اسلام بايد عمل بشود. اگر خداى نخواسته در يك مملكت اسلامى طورى بشود كه در كارخانهها كارگرها به واسطه اينكه درست به آنها رسيدگى نمىشود انفجار حاصل بشود، اين انفجار از محيط يك مملكتى است كه مدعى اسلام است، نه روحانى مىتواند اين را خاموش كند و نه كس ديگر. براى اينكه روحانى آنوقت مىتواند چيز بكند كه بگويد خوب يك اشخاصى غير اسلامى اين كارها را كردهاند اما اگر مملكت اسلامى به اينكه اسلامى است يك طورى بشود كه انفجار در كارگرها حاصل بشود، اين انفجار ديگر قابل كنترل نيست و اين يك خطرى است كه بر همه شماها و بر همه ما هست و ما را تهديد مى كند. از اين جهت بايد صاحبان كارخانهها توجه به اين داشته باشند كه با كارگرها نظير سابق عمل نكنند، با اينها برادر و دوست باشند و تا آن حدودى كه آنها، كارگرها هم چنين نيست كه خيلى بلندپرواز باشند، اينهايك زندگى مىخواهند. آقايان كارى بكنند كه يك زندگى براى اينها حاصل بشود و جلوگيرى بشود از يك انفجارى كه قابل كنترل نيست. عرض كردم انفجار، اگر ياس از حكومت اسلامى باشد و انفجار پيدا بشود هيچ چيز نمىتواند جلويش را بگيرد به خلاف آنجايى كه انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بياورند، آن قابل كنترل است اما اگر يك مملكتى اسلامى شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد كه لفظ، لفظ اسلامى است، عمل، عمل طاغوتى باشد و خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، با اينهمه تحريكاتى كه مىبينيد الان هست، توطئه كه الان هست اگر انفجار بشود،
صحيفه نور ج 8 صفحه 36
انفجار بر ضد اسلام است. يك همچو انفجارى، انفجارى است كه از باطن يك مملكتى كه مدعى اسلامى است پيدا شده و مأيوس از اسلام شدهاند، مأيوس از برنامههاى اسلام شدهاند، يك همچو انفجارى را هيچ كس نمىتواند جلويش را بگيرد، ديگران هم كه دامن مىزنند و همان مسائل را دارند طرح مىكنند كه تغييرى نكرده است، يك اسمى تغيير كرده، آنوقت مىگفتيم حكومت شاهنشاهى، حالا مىگوئيم جمهورى اسلامى، واقع مسائل همان مسائل است، كارگرها همان كارگرها هستند، كارمندها همان كارمندها هستند، مردم همان مردمند، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند اگر در يك همچو محيطى خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، غير از انفجارهاى ديگر است، اين ديگر چيزى براى كسى باقى نخواهد گذاشت و لهذا بايد خود آقايان در فكر اين معنا باشند كه يك همچو چيزى نشود و آن به اين است كه شماها يك قدرى پايينتر بيائيد، كارگرها را هم يك قدرى بالاتر ببريد، آنها نمىخواهند در عرض شما باشند، آنها يك زندگانى مىخواهند، شماها كه الحمدلله دارا هستيد و داراى كارخانهها هستيد و دارأى كارمندان زياد هستيد، يك قدرى براى مصلحت خودتان و براى اينكه خداى ناخواسته يك وقت انفجارى نشود كه همه چيز به باد رود، همه چيز يك كشور به باد برود، شماها هم يك مقدارى خودتان با دست خودتان به اينها يك كمكهايى بكنيد، يك كارهائى بكنيد كه آنها ببينند كه در اين وضعى كه حالا شده است به آنها رسيدگى مىشود. البته دولت هم رسيدگى مىكند ما هم موعظهشان مىكنيم و رسيدگى مىكنيم اما مسأله اين است كه اينها ببينند كه در يك جمهورى اسلامى، اين كارگرها ببينند كه اين اشخاصى كه در رأس هستند و كارفرما آنوقت به آنها مىگفتند اينها بنا دارند كه با اينها يك جور ديگرى رفتار كنند، آنچه كه كمونيستها يا اشخاص منحرف تبليغ مىكنند، اينجور نيست، بنابراين است كه با اينها يك طرز بهترى رفتار بشود، به زندگى آنها رسيدگى بشود، به احتياجات آنها رسيدگى بشود. اين معنا امروز ديگر عملى نيست كه يك دستهاى آن بالاها باشند و همه آن چيزهايى را كه بخواهند، به طور اعلى تحقق پيدا بكند، پاركها و اتومبيلها و بساط، يك دسته هم اين زاغهنشينها باشند كه اطراف تهرانند و مىبينند آنها را اين نمىشود. اين نه منطق اسلامى دارد، نه منطق انصافى دارد، نه صحيح است. و اگر خداى نخواسته اينها صدايشان درآيد ديگر قابل خاموشى نيست، شماها بايد يك فكرى بكنيد براى اينها. شما براى حفظ خودتان، حفظ خانوادهتان، حفظ ثروتتان، حفظ حيثيت خودتان، خودتان بنشينيد با هم تفاهم بكنيد، دستههاى ديگر هم كه آمدند، از اصفهان يك دستهاى آمده بودند و من همين حرفهايى كه به نظرم مىآيد به آنها گفتم كه بايد يك فكرى خودتان بكنيد كه اين تفاوت طبقاتى به اينطور نباشد، يك تعديلى بشود. اسلام تعديل مىخواهد، نه جلو سرمايه را مىگيرد و نه مىگذارد سرمايه آنطور بشود كه يكى صدها ميليارد دلار داشته باشد و براى سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك و اين يك شب كه برود پيش بچههايش نان نداشته باشد. نمىشود اين عملى نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انسانى با اين موافق است، اين با دست شماها نصفش حل مىشود، نصفش، اگر نگويم همهاش، نصفش با دست شما حل مىشود يك قسمت ديگرش هم با دولت است كه براى
صحيفه نور ج 8 صفحه 37
اينها خانه درست بكند، بسازد - عرض كنم كه - يك زندگى، همانقدرى كه آن بيچارههامىخواهند. شما خيال نكنيد آن كارگرها مىگويند ما اتومبيل مىخواهيم، ما پارك مىخواهيم اين حرفها نيست آنها يك زندگى مىخواهند وقتى بروند منزلشان اگر بچهاش بگويد من كفش ندارم بتواند كفش بخرد برايش، بشرند آنها، ناراحت مىشوند خود شما فكر كنيد، كه خودتان برويد منزل، يك بچه عزيز داشته باشيد از شما يك چيز بخواهد نداشته باشيد، يك وقت ندهيد، نه؟ ناراحتى ندارد؟ يك وقت بخواهيد و نداشته باشيد به او بدهيد. فرضاً از اينكه يك وقت برود منزل و ببينيد كه پدرش برايش نان نياورده، خوب شما فكر اين را بكنيد، اين منطق ديگر درست نمىشود كه بگوييد كه ما اختيار داريم و همه اختيارات را داريم و ما بايد چه باشيم و چه باشيم و ديگران هيچ. نمىشود اين، اين، من حالا كه عرض مىكنم از نظر جهت سياسيش مىگويم كه جهت سياسى براى خود كارخانه دارها و براى خود كارفرماها جهت سياسى اقتضاء مىكند كه خودشان فكر بكنند و اين مسائل را بين خودشان حل كنند. من به آن اصفهانيها هم كه آمدند گفتم شما خودتان يك چيزى تشكيل بدهيد يك مجلسى تشكيل بدهيد با هم صحبت بكنيد با هم قرار بدهيد كه كمكهايى بكنيد به اينها كه اينها دلخوش بشوند به شما هم كار خوب بكنند برايتان و هم آن انفجارى كه احتمال هست و من ترس از او دارم آن حاصل نشود. اين آن مطلبى است كه عرض كردم كه به طور موعظه مىگويم و مسأله اساسى است و سبك نگيريد اين را. شما حالا ممكن است كه خيلى توجه به مسائل نكنيد اما يك وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد و علاج براى هيچ كس ممكن نباشد نه ما بتوانيم مهارش كنيم و نه شما بتوانيد، اين يك فكر مىخواهد.
عمل بر خلاف مسير اسلام ممنوع!!
اما آنچه راجع به قضاياست، آنكه مربوط به من است بايد صحبت بكنم البته يك چيزهائيش مربوط به دولت است يكى مربوط به وزارت كار است، يكى مربوط به - عرض كنم كه - ديگر است و آن اين است كه ما اجازه نخواهيم داد كه يك قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام مالكيت را به طور مالكيت مشروع تثبيت كرده، اجازه داده و كسانى كه دارأى كارخانهاى هستند، صنعتى هستند، آنها اگر چنانچه به غير مشروع نباشد، اينها بايد باشند سر جايشان و طرح دولت هم اين نيست كه صنايع خاص مردم را چه بكنند، دولت هم آن طرحى كه حالا دادهاند كه من باز درست تمامش را با دقت نگاه نكردم اين است كه گفتند يك دستهاى هستند كه اموالشان اموالى بوده است كه چه كردهاند و بردهاند و خوردهاند واز بين بردهاند و اموال غير است و كذا، و صاحب كارخانههايى كه آنطور هستند، آنها ملى مىشود و اين حق است. يك دسته هم آنها هستند كه بدهكار به دولت هستند، بيشتر از آن اندازهاى كه دارند در آنجا. يك دسته اشخاص هستند كه به اندازهاى نه، بدهكار نيستند، خودشان شريكند آن شريكشان عبارت از كسى بوده است كه مثلاً صاحب منصب و امثال اينها بوده است، يكى هم شريك خاصى داشتهاند اينها هم بيايند اينها شركتشان محفوظ است. يك دسته هم هستند كه خودشان
صحيفه نور ج 8 صفحه 38
مى توانند اداره كنند خودشان را. پس اين نبوده است كه دولت بخواهد، اينجا مملكت كمونيست نيست كه دولت، حرفى از كمونيست كه نيست، اينجا دولت اسلامى است، آنقدرى كه اسلامى مىشناسد مالكيت را، دولت نمىتواند تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند كنارش مىگذارند، اينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه بخواهند هر كس هر كارخانهاى دارد بگيرند. چنانچه در زمينها گفته بودند كه خوب زمينها را مىخواهند بگيرند، مسأله اين نبود. زمين موات بود، زمين موات آن است كه هيچ كس در آن چيز نكرده آنوقت اين موات را فروخته بودند همين فروش غلط بود زمين موات را نمىتواند كسى بفروشد يا يك خطكشى كرده بودند و فروخته بودند، آن هم غلط است، آن موات را مىگيرند بلكه ارفاق هم مىكنند كه هر كه خودش مىتواند برود چه بكند اما زمينى كه كسى احياء كرده و مالك هست، كى مىگيرد آن را كى مىتواند بگيرد آن را. اين مسائل مطرح نيست، اين مسائل يك مسائل اسلامى است، يك برنامه اسلامى است و تاكنون هم هر چه اينها گفتهاند و طرح دادهاند من نديدم يك چيزى باشد كه خلاف اسلام باشد و بخواهند اين را، ولى شايعات زياد است. يك كلمه كه گفته مىشود كه اراضى موات گرفته مىشود يكدفعه شايع مىشود به اينكه مىخواهند خانههاى مردم و زمينها را بگيرند از مردم. اما اشخاص غير مسؤول اگر يك حرفى، نطقى بكنند، توى روزنامه يك چيزى بنويسند، اينها ميزان نيست. هر وقت خود دولت صحبت كرد، سخنگوى دولت صحبت كرد آن ميزان است. روزنامهها خيلى چيزها همين طورى مىنويسند يا يك اشخاصى كه غير مسؤولند يك حرفهايى مىزنند اين مربوط به دولت و مربوط به اسلام نيست ما روى خط اسلام بايد عمل كنيم من تا زنده هستم از خط اسلام نمىگذارم دولت خارج بشود و من اميدوارم خودمان هم خارج نشويم.
لزوم هميارى دولت وملت در رفع حوائج يكديگر و بازسازى ايران اسلامى
و شماها سرگرم كارتان باشيد لكن اين مطلبى را كه به شما گفتم خيلى در نظر داشته باشيد، خيلى توجه داشته باشيد، شما فكر بكنيد اينها فرزندان خودتان هستند شما فكر كنيد كه يك فرزندى داريد برود منزل براى بچهاش نان نداشته باشد به شما چه مىگذرد. فكر اين را بكنيد يك قدرى افكارتان را بياوريد توى اين جمعيتى كه زير دستتان هست، توى اين جمعيتى كه زاغهنشين هستند، توى اين جمعيتى كه هيچى ندارند. البته دولت هم مشغول است لكن بىانصافها اينقدر خرابى كردهاند و رفتهاند كه به اين زودى نمىشود اصلاحش كرد. هر جا شما دست بگذاريد خرابى است. هر چه توانستند بانكها را چاپيدند و رفتند، به عنوان قرض. الان اين چيزهايى كه اينها گذاشتهاند از قبيل عمارات و اينطور چيزهايى كه گذاشتهاند، همهاش را قرض كردهاند و بردهاند كه بايد قرض اينها را بدهند. اينطور نيست كه اين ثروت را ما اكثراً خيال مىكرديم خوب، براى اصلاح حال فقرا همين كه اينها گذاشتند كافى است، ما هم اينها را بنياد مستضعفين درست كرديم بعد كه رسيدگى كردند ديدند چه. اينقدرى كه اينها چاپيدند و رفتند و اين اخيراً قرض كردند و همچو كه فهميدند كه امكان دارد كه بروند قرض كردند از همه بانكها با هر طورى كه توانستند چاپيدند و بردند اين بنياد مستضعفين هم
صحيفه نور ج 8 صفحه 39
آنقدر سرمايه ديگر ندارد. معلوم شد اينطورها نيست كه ما خيال مىكرديم كه كافى است براى ما. ما بايد دستمان را باز پيش ملت دراز كنيم براى اينكه اين مستضعفين و اين بيچارهها و اين زاغهنشينها را نجاتشان بدهيم، بايد به ملت رجوع كنيم و ملت اين كارها را بكند. همهمان يعنى با هم، همهمان روى هم رفته دست به هم بدهيم كه يك وضع متوسطى براى اينها حاصل بشود كه نه بىانصافى باشد نسبت به برادرهاى هم نوع شما اينها را برادر خودتان حساب كنيد، كارگرها، كارگردانها را نوكر حساب نكنيد، برادر حساب كنيد، فرزند حساب بكنيد. حوائجشان را ببينيد چه، براى اولادتان حوائجى اگر داشته باشد هر چه بتوانيد بر مىآوريد، اينها آنقدرها نمىخواهند، آنقدرى كه يك زندگى متوسطى، همچو نباشد كه هر چه را دست بگذارد، نداشته باشد، اين اسباب اين مىشود كه خداى نخواسته يك وقت غير آنطورى كه ما فكر مىكنيم بشود. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همهتان، همهتان در فكر اين باشيد كه اين مملكت را راهش بيندازيد. اينكه شما خيال كنيد دولت تنها بتواند، نمىتواند. مسأله اين نيست كه دولت بتواند كار بكند. يك قشر از مردم بتوانند، نمىتوانند. بايد هر كس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اينكه بشود اين كار را انجام بدهيم. من كه اينجا نشستهام و يك طلبه هستم به اندازه طلبهاى به مردم سفارش كنم و چه بكنم و شما كه صاحب كارخانه هستيد و خداوند به شما عنايت كرده، شما هم به اندازه خودتان كار را انجام بدهيد. كشاورزان هم به اندازه خود، هر كس در آن محيطى كه هست آنجا را درست بكند. انشاءالله بلكه ايران به دست همه درست بشود تا دوباره چپاولگران نيايند همه چيز شما را ببرند. هر چه نتيجه عملتان است چپاولگران به صورتهاى مختلف و به جهات مختلف ببرند. اين بسته به اين است كه خود ما قيام كنيم به امر و گمان نكنيم كه مطلب ديگر تمام است. نخير، مطلب تمام نيست. الان ساختن برتر از سابق است، سابق براى بيرون كردن آنها خيلى معونه نمىخواست يعنى جز معونه مشت و فرياد، اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل مىكنند. و همه براى خدا عمل بكنند. انشاءالله خداوند همه شما را مؤيد كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page