-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 211
تاريخ: 5/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان اصفهان
مقدمترين جهادها، سازندگى انسان و جهاد اكبر است
بسم الله الرحمن الرحيم
اساسا اسلام براى سازندگى آمده است و نظر اسلام به ساختن انسان است. جهاد براى سازندگى، سازندگى انسان خودش را، مقدم بر همه جهادهاست. اين است كه رسول اكرم جهاد اكبر فرمودهاند هست، جهادى بس بزرگ است و مشكل و همه فضيلتها دنبال آن جهاد است.
جهاد اكبر است، جهادى است كه با نفس طاغوتى خودش انسان انجام مىدهد. شما جوانها از حالا بايد شروع كنيد به اين جهاد، نگذاريد كه قواى جوانى از دستتان برود، هر چه قواى جوانى از دست برود ريشههاى اخلاق فاسد در انسان زيادتر مىشود و جهاد مشكلتر. جوان زود مىتواند در اين جهاد پيروز بشود، پير به اين زودى نمىتواند. نگذاريد اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پيرى بيفتد، يكى از كيدهائى كه نفس انسانى به انسان مىكند و شيطان به انسان پيشنهاد مىكند اين است كه بگذار براى آخر عمر خودت را اصلاح كن، حالا از جوانى استفاده كن و بعد آخر عمر توبه كن. اين يك طرح شيطنتآميز است كه نفس انسان مىكند به تعليم شيطان بزرگ. انسان تا قواى جوانيش هست و تا روح لطيف جوانى هست و تا ريشههاى فساد در او كم است مىتواند اصلاح كند خودش را. لكن اگر چنانچه ريشههاى فساد در انسان ريشهاش قوى شد، ملكه انسان شد فسادها، آنوقت است كه امكان ندارد. شما جوانها كه الان مهيا هستيد براى جهاد در راه ساختن، اين يك جهاد است لكن جهاد اكبر، جهاد در راه سازندگى خودتان است كه براى مملكت خودتان بعدها مفيد واقع بشويد، خدمتگزار باشيد. از همين سنين شما بايد شروع بشود به ساختن افرادى كه بعدها يك مملكت، يك كشور را ممكن است نجات بدهد. اگر چنانچه شما ساختيد خودتان را و فضائل انسانى را در خودتان ريشه دار كرديد، آنوقت در همه مراحل پيروز هستيد، مملكتتان را مىتوانيد نجات بدهيد، اينها كه مملكت ما را به تباهى كشيدند براى اين بود كه ساختمان خودشان فاسد بود، خودشان يك اخلاق فاسد داشتند، يك عقايد فاسد داشتند، يك اعمال فاسد. اگر چنانچه خودشان را ساخته بودند، به ملت خيانت نمىكردند، به اسلام خيانت نمىكردند.
صحيفه نور ج 7 صفحه 212
براى خدمت به اسلام و كشور كوشش كنيد
شما كوشش كنيد كه به ملت خدمت كنيد، به اسلام خدمت كنيد و كوشش كنيد كه جهاد اكبر را انشاءالله به آخر برسانيد و يك انسان كامل، يك انسان اسلامى، يك انسان متعهد بشويد كه براى خودتان و براى كشورخودتان و براى ملت خودتان مفيد واقع بشويد.
خداوند انشاءالله شما را تأييد كند و خداوند شما را به مراتب عاليه برساند. شما جوانها امروز روز شماست، امروز روزى است كه شما بايد سازنده باشيد در اين راهها. البته خدمت به خلق، خدمت به خداست. خدمت به انسانها، خدمت به خداست. خدمت به بندگان خدا، خدمت به خداست و دراين خدمت انشاءالله موفق باشيد و من هم هميشه مهيا هستم از براى ملاقات آقايان و هيچ مانعى از قبل ما نيست، نماينده بيايد يا خود آقايان بيايند. ما آنقدرى كه مىتوانيم خدمت به همه بشر، همه ملتها مىكنيم و اميدواريم كه شما خدمتگزار به انسانيت و خدمتگزار به اسلام باشيد. خداوند همه شما را تأييد كند.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 213
تاريخ: 5/4/58
بيانات امام خمينى در جمع علماى اصفهان
اصفهان، مركز علم و علماى بزرگ اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
اصفهان هميشه مركز علم بوده است در بعضى اوقات كه من شنيدهام هفت هزار يا بيشتر، اهل علم در اصفهان، طلبه در اصفهان بوده است و علماء بسيار بزرگ از اصفهان برخاسته است و متفكرين عظيمالشأن. الان هم مركز علم است، الان هم علماى بزرگ در آنجاست و من اميدوارم كه آن حوزه، با بركت و عظمت و پشتيبان اسلام و مروج احكام اسلام باشد. حوزهها بايد توجه داشته باشند كه در اينوقت، در اين حالى كه الان ما واقع هستيم و دشمنها مىخواهند خردهگيرى كنند، خصوصاً نسبت به اهل علم و علما ء و فظلا و طلاب، بايد بسيار توجه داشته باشند كه اگر خداى نخواسته در اين زمان كه مورد بررسى هستند اينها و مورد توجه هستند، اگر خداى نخواسته يك انحرافى از بعض اشخاص ملبس به اين لباس واقع بشود، ممكن است اين پاى اسلام حساب بشود.
در رژيم سابق اگر چنانچه يك معمم، يك ملبس به اين لباس، يك كار خلاف انجام مىداد، به اسلام نسبت معلوم نبود بدهند، مىگفتند اين منحرف است، اين ساواكى است، اين دربارى است. الان كه رژيم، رژيم جمهورى اسلامى است و همه نظرها به شما دوخته شده است، اگر خداى نخواسته يك انحرافى واقع بشود در مدارس، در كميتهها، در جاهاى ديگر، در دادگاهها، اين پاى اسلام حساب مىشود، گفته مىشود كه جمهورى اسلامى است و جمهورى اسلامى هم همينهاست، همين است كه مىبينيد.
تكليف ما، حفظ وجاهت و ترويج اسلام
و لهذا امروز تكليف ما بسيار سنگين است. تكليف ما حفظ وجاهت اسلام است. تكليف ما اين است كه با اعمال خودمان، با گفتار و رفتار خودمان اسلام را ترويج كنيم و وجاهتش را حفظ كنيم و اگر خداى نخواسته يك انحرافى باشد، بايد جلوگيرى كنيد. اگر يك شخصى را ديديد كه از وظيفه اهل علم، از وظيفه انسانى - اسلامى تخطى مىكند، او را نهى كنيد. اگر نمىشنود، كنار بگذاريد. بايد همه به وظيفه اسلامى عمل كنيم و به دست ديگران فرصت ندهيم بهانه ندهيم دست دشمنان كه ما را آلوده كنند و بگويند كه اهل علم يا ديكتاتور هستند يا انحرافات دارند يا براى خودشان مىخواهند يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 214
بساطى درست كنند. امروز بسيار مسأله مهم است و با سابق بسيار فرق دارد. بايد آقايان همانطورى كه در تحصيل علم كوشا هستند، در تهذيب اخلاق، در اعمال، در عقايد، در فضايل اخلاقى كوشا باشند كه علم بدون عمل و بدون تقوى بسيارى از اوقات مضر است. بايد عالم متقى باشد و متوجه به خداى تبارك و تعالى باشد تا بتواند جامعه را تربيت كند. بايد خودش تربيت شده باشد تا بتواند جامعه را تربيت كند.
پيشنويس قانون اساسى را بررسى، و نظريات خود را اعلام كنيد
و اميد است از آقايان كه در اينوقتى كه بناست قانون اساسى بررسى بشود، هر كس هر نظرى دارد، مستقيما خودش اظهار نظر كند و بفرستد در آنجائى كه بناست همه نظرها جمع بشود، الان براى من فرستادن هيچ نتيجه ندارد، بايد بفرستيد و نظرهاى خودتان را بگوئيد و توجه كنيد كه ننشينيد ديگران نظر بدهند و شما ساكت. صاحبنظرها نظرهاى خودشان را بدهند، علماى اعلام نظر خودشان را بدهند، هر اشكالى كه در اين پيشنويس دارند، بكنند و آن اشكالات را بعد بررسى بايد بكنند و بالاتر از آن اينكه توجه داشته باشيد كه در آتيهاى كه بناست وكلا تعيين بشوند براى نظر كردن به قانون اساسى، توجه بكنيد كه اشخاص متدين، اشخاص مطلع، اشخاص متعهد، اشخاصى كه اعتقاد به اسلام دارند، اشخاصى كه اعتقاد به اين نهضت اسلامى دارند، تعيين بكنند كه انشاءالله با نظر آنها يك قانون اساسى اسلامى به تمام معنا بشود. من از همه آقايان تشكر مىكنم، كه مشايخ معظم و آقايان فضلا و ائمه جماعت و ديگران كه تشريف آوردند و آقايان در اين هواى گرم با ناراحتى اينجا نشستهاند. خداوند همه شما را تأييد كند و سلامت بدارد و سعادت نصيب همه بكند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 215
تاريخ: 6/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان عضو انجمن اسلامى دانشگاه تربيت معلم
ضرر عالم بىتهذيب بيشتر از جاهل بىدانش است
بسم الله الرحمن الرحيم
مهم در دانشگاهها، دانشسراها، تربيتهاى معلم، تربيتهاى دانشجو، اين است كه همراه با تعليمات و تعلمات، تربيت انسانى باشد. چه بسا اشخاصى كه در علم به مرتبه اعلا رسيدهاند لكن تربيت انسانى ندارند، كه يك همچو اشخاصى ضررشان بر كشور، ضررشان بر ملت، ضررشان بر اسلام، از ديگران زيادتر است.
آن كسى كه دانش دارد لكن دانشش توام با يك تهذيب اخلاق و يك تربيت روحى نيست. اين دانش موجب اين مىشود كه ضررش بر ملت و كشور زيادتر باشد از آنهائى كه دانش ندارند. همين دانش را يك شمشيرى مىكند در دست خودش و با آن شمشير دانش ممكن است كه ريشه يك كشور را از بين ببرد و قطع كند.
نوك تيز حمله اجانب هميشه متوجه دو قشر روحانى و دانشگاه بوده است
اينكه خارجىها، كارشناشهاى اجانب، آنهائى كه مىخواستند اين مملكتها را غارت كنند عنايت زيادشان به دو جبهه بود، يكى جبهه روحانيون، يكى جبهه دانشگاهها، براى همين نكته بود كه اين دو جبهه اگر چنانچه يك تربيت صحيح بشوند كه در پهلوى علم، تربيت و عمل صحيح باشد، آنها اين معنا را فهميدند كه اگر اين دو جبهه به آنطورى كه بايد باشد، بشود، دست آنها از منافع كوتاه خواهد شد.
اگر يك دانشگاه صحيح ما داشته باشيم يا يك جبهه روحانى به تمام معنا روحانى داشته باشيم، نخواهد اجازه داد به اجانب كه همه حيثيت يك مملكت را از بين ببرند، از اين جهت چون اين دو جبهه را آنها براى خودشان خطر مىدانستند، حملهشان به اين دو جبهه بود منتها فرم حمله شان فرق داشت. در زمان رضاخان كه من يادم است و اكثر شما يادتان نيست، در آن زمان با سرنيزه حمله مىكردند و لهذا حمله مىكردند مدارس را، افراد را مىگرفتند مىبردند، عمامهها را بر مىداشتند، لباسها را مىكندند، مدرسهها را مىبستند، مساجد را تعطيل مىكردند، مجالس را تعطيل مىكردند، مجالس وعظ و روضه و اينها را بكلى از بين بردند، به خيال اينكه با اين فرم مىشود از بين برد. منتها در دانشگاه چون انعكاس
صحيفه نور ج 7 صفحه 216
خارجىاش را مىترسيدند، به اين فرم وارد نمىشدند، به فرم ديگر وارد مىشدند كه نگذارند دانشجويان رشد كنند، بعد فهميدند كه اين طرز نتيجه ندارد، فشار هر چه زيادتر باشد، بدتر خواهد شد، براى اينها بدتر خواهد شد. در زمان محمدرضا حمله به روحانيت را تغيير دادند و شروع كردند به تبليغات كردن كه مردم را از روحانيت جدا كنند چون اين دو قوه اسلام، قوه روحانيت و قوه دانشگاه مىتوانست در مقابل اينها بايستد. آن ترتيبى كه با فشار بخواهند روحانيت را از بين ببرند، اين ترتيب نشد. تغيير دادند وضع را شروع كردند تبليغات به ضد روحانيت كه جدا كنند روحانيت را از دانشگاه و همه را از مردم. بين مردم، هم دانشگاهى و هم روحانيون را مىخواستند - در بين مردم - يك طورى قلمداد كنند كه اينها ديانت صحيح ندارند، اينها هم دربارى و انگليسى و نمىدانم آمريكائى و اينها هستند، نقشه اين بود كه ملت جدا بشود از اين دو قشرى كه از آنها كار مىآمد. بين خود اين، اين دو تا هم جدائى انداختند، به طورى كه روحانيون بدبين بودند به دانشگاهىها، دانشگاهىها بدبين بودند به روحانيون و اين نقشهاى بود براى اينكه اين قشرهاى مؤثر را از هم جدا بكنند و همه را از ملت جدا بكنند تا نتوانند اينها كارى انجام بدهند و آنها بهرهبردارى خودشان را از اين كشور بكنند.
در اين نهضت، يكى از بركات اين نهضت اين بود كه اين قشرها را به هم نزديك كرد، قشر دانشگاهى با قشر روحانى و طبقه جوان روحانى، اينها با هم نزديك شدند، همكار شدند و همه با ساير طبقات مردم نزديك شدند، همكار شدند و همه اينها در اين كلمه رژيم طاغوتى نبايد باشد و بايد يك جمهورى عدل اسلامىباشد، همه با هم مشترك شدند. اين غرض همه بود و مقصود همه اين معنا بود. اين نزديك شدن اين قشرها به هم، متحد شدن اين قشرهائى كه از هم جدا بودند، با تأييد خداى تبارك و تعالى و با اينكه همه مقصدشان يك مقصد الهى بود، اين سد عظيم كه همه امكان نمىدانستند، ممكن نمىدانستند كه اين سد شكسته بشود، اين سد را شكست، حالا كه اين سد شكسته شد و آشفتگىها ظاهر شده و دزدىهاى اينها فاش شده و بعد هم فاشتر مىشود، حالا از براى اين ملت، به نظر خود افراد نوعاً يك آرامشى پيدا شده است، و يك نقشه ديگرى آنها دارند پياده مىكنند، يعنى آن نقشهاى كه قبل اسلامى بود و اين قشرها رابه هم نزديك مىكرد و منسجم مىكرد و جوش مىداد به هم، اينها فهميدند كه از اين جوش خوردن اين قوا به هم اين سد شكسته شده است، حالا در صدد اين برآمدهاند كه اينها را از هم جدا كنند. الان تمام اين اشخاصى كه براى اجنبىها دارند كار مىكنند آن اشخاصى كه سوءنيت ندارند لكن توجه به واقعيات ندارند همه آمدهاند دارند گروه گروه مىشوند. زحمت تا حالا اين بود كه اين گروههاى مختلف با هم باشند تا اين كار را انجام بدهند و از حالا به بعد هم هر كارى بخواهد بشود، بايد با اجتماع بشود. اينها آمدند حالا با نقشههائى كه دارند، دارند گروه گروه درست مىكنند. ديشب بود در روزنامه ديدم كه صد گروه، تا حالا، يا صد و پنج گروه تا حالا اظهار وجود كردهاند. يعنى صد طايفه ايجاد اختلاف دارند مىكنند. نتيجه اين خواهد شد كه اگر چنانچه اين صد طايفه هر كدام توانستند يك عده زيادى دور خودشان جمع بكنند، نتيجه اين مىشود كه از آنطرف مرزها و از داخل و خارج، بعد از اينكه ديدند اين قوا از هم جدا شد، راه خودشان را باز
صحيفه نور ج 7 صفحه 217
ببينيد براى اينكه يا يك كودتائى بكنند يا يك حملهاى بكنند يا لااقل شلوغكارىها را زياد بكنند، فلج بكنند مملكت را، درست الان آن نقشهاى كه اول بود به يك جور ديگر. اول كه رضاخان آمد آن نقشهاى كه آنوقت بود براى جدا كردن اين قوا از هم، دانشگاه را از مدارس دينى، بازار را از اينها هر دو، كشاورزها را از همه، همه را عليحده. عليحده، احزاب سياسى زياد درست مىكردند، جبهههاى مختلف درست مىكردند، همه براى اين بود كه مبادا يك وقت اينها، آنها با هم مجتمع بشوند. آنوقت احساس نكرده بودند، لمس نكرده بودند مطلب را لكن به طور كلى مىدانستند، مىفهميدند اين مطلب را، مىخواستند اين كار بشود.
بعد كه اين نهضت الهى پيدا شد و اين گروههاى مختلف با هم جمع شدند و يك گروه پيدا شد ديگر صحبت از اين گروههاى ديگر نبود، همه يك گروه اسلامى بودند، در دانشگاه مىرفتى فرياد اين بود كه مرگ بر اين كذا و اسلام كذا، در پيش كشاورزان مىرفتى همين طور، در كارخانهها هم مىرفتيد، همين طور، در - عرض كنم كه - بازار هم مىرفتيد همين طور. هر جا كه مىرفتيد، همه با هم يكصدا يك مطلب داشتيد و اين سد را شكستيد. اين دشمنهاى شما لمس كردند اين مطلب را. آنوقت علمى بود، حالا عينى شد كه لمس كردند اين مطلب را كه با انسجام اين قوا با هم، دانشگاه و روحانى با هم، همه بازار با هم، با كارگر و - عرض بكنم - سايرين، ادارى و غير ادارى با هم، اينها وقتى منسجم شدند حتى ابر قدرتها نمىتوانند كارى انجام بدهند چنانچه نتوانستند و همه در صدد اين بودند كه محمدرضا را نگه دارند، نه ابرقدرتها تنها، تمام قدرتهائى كه بود، همه اين مملكت اسلامى هم، همه پشتيبانى مىكردند يعنى من نيافتم يك كسى را كه لفظا، بعضى از اينها به ما پيام مىدادند كه ما همراهيم، لكن ما نمىتوانستيم باور كنيم لكن همهشان با هم متحد بودند براى اينكه اين جانور را حفظش كنند اينجا و نتوانستند. چرا نتوانستند؟ براى اينكه همهتان با هم يك صحبتى مىكرديد. يك ملت وقتى همه آن يك چيزى داشت - نمىشود - يك چيزى را خواست، نمىشود خلافش كرد. خلاف خواست يك ملت نمىشود عمل كرد، عملى نيست در دنيا. حالا كه اينها لمس كردند اين مطلب را كه اين اتحاد و انسجام يك همچو ضررى برايشان دارد و اين نفت را ازشان گرفته است كه الان دارند دنبالش روضه خوانى مىكنند و گريه مىكنند كه نفت از دستمان رفته است، حالا دنبال اين آمدهاند كه باز آن مسائل را برگردانند، جدا كنند ملت را از هم، همه را از هم جدا كنند و معالاسف روشنفكرهاى ما هم غافلند از اين معنا، غير از آنهاشان كه خائنند، يك دسته خائنند كه با حساب كار مىكنند و براى غير كار مىكنند، و بيشتر غافلند از مطلب. گروه گروه، صد گروه، صدها بيشتر، مثل اينكه صد گروه مثل اينكه تا حالا درست شده است، در اين دو ماهى كه شما به پيروزى رسيديد كه با اتحاد به پيروزى رسيديد. حالا آن انسجام دارد باز مىشود، دارد از هم باز مىشود، گروه گروه مىشوند، هر گروهى جداى از هم، حسابشان جداى از هم، قلمشان مخالف با هم، قدمشان مخالف باهم. نتيجه چه مىشود؟ نتيجه مىشود كه يك ملتى همانطورى كه سابقاً و در اين پنجاه و چند سال به واسطه اين اختلافات مانتيجه بردهاند، دوباره همان مسائل پيش بيايد و همان اختلافات موجب اين بشود كه آنها
صحيفه نور ج 7 صفحه 218
باز بيايند و برگردند به حال اول و لااقل يك رژيمى دستنشانده امريكا بيايد ولو اسمش رژيم سلطنتى نباشد، يك رژيمى بيايد دمكراتيك باشد اما نوكر امريكا.
در برابر نقشههاى اجانب بيدار باشيد
الان نقشه اين است و شروع شده به اين تكه تكه كردن. صد تا در اين دو ماه، دو سه ماه، صد تا گروه اظهار وجود كرده است ولو چيزى نيستند اينها، اينها چيزى نيستند، يك عده معدودى هستند، لكن فساد ايجاد مىكنند، اين اسباب فساد مىشود در اين مملكت، اين كم كم زياد مىشود يك وقت ما باز بر مىگرديم به اينكه قشر متجدد و متفكر و - عرض كنم - كه دانشگاهى جدا شده است از روحانى، روحانى رفت آن طرف و شروع كرد باز هم حرفهاى سابق را زدن، دانشگاهى هم رفت آن طرف و شروع كرد آن حرفهاى سابق را زدند. اين دو تا با هم مخالف. بازارى هم به تبع اينها يك دسته با اين موافق و با آن مخالف، يك دسته مخالف يا همه با هم نتيجه اين مىشود كه ما اينقدر خون جوانهايمان از بين رفت براى اينكه يك مملكتى داشته باشيم مال خودمان، اينقدر مردم جانفشانى كردند و زنهاو جوانهاشان را دادند براى اينكه يك مملكت عدل اسلامى پيدا بشود، مخالفين اسلام نمىتوانند ببينند اين مطلب را، مىبينيد با قدرت اسلام است كه مىشود جلوى اينها را بگيرند. نمىتوانند آن معنا را ببينند. حالا در صدد اين بر آمدهاند كه باز از هم جدا كنند اينها را، وقتى جدا كردند اينها را از هم باز همان مسائل پيش مىآيد. امروز بايد شما معلمين، آن متعلمين آن دانشگاهى، آن بازارى، آن روحانى، آن كارگر و كارمند، آن كشاورز و همه بيدار باشيد كه الان نقشه دقيقتر از سابق است.
سابق چون علما به طور كلى مىگفتند كه اگر اينها با هم بشوند، چه خواهد شد و آن نقشهها را مىكشيدند، حالا عيناً ديدند كه شد، اينها با هم شدند و يك همچنين كارى شد، يك همچنين كارى كه همه ممتنع مىدانستند و همه حسابها بر خلاف در آمد، شد. حالا كه شده است بيشتر آنها در صدد هستند كه بشكنند اين نهضت را. راه شكستن هم همين است كه شماها رااز هم جدا كنند، هر كدام را به ديگرى بدبين بكنند، هر كدام را با ديگرى در يك جبهه مخالف قرار بدهند و آنها نتيجه ببرند. متفكرهاى ما، روشنفكرهاى ما، همه دانشجويان و دانشگاهيان بدانند كه نقشه اين است و آثارش را ما داريم مىبينيم. اين گروه گروه شدنها براى همين است كه نگذارند اين انسجامى كه بوده حفظ شود، مىخواهند نگذارند مردم بيدار بشوند و راه خودشان را پيدا كنند. همان راهى را كه اسلام دستور داده كه همه با هم باشيد خداوند واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا را به مردم واجب كرده. همه با هم باشيد و تفرق در كار نباشد. با تفرق همه فسادها هست و با تمسك به خداوند همه صلاح و سعادتها هست. خداوند انشاءالله همه شما را و همه ما را و همه ملت را بيدار كند و همه ما در راه اسلام و در راه استقلال مملكت و در راه حقيقت و آزادى قدم بردارد و اين نهضت را به آخر برسانيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 219
تاريخ: 6/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران منطقه 12 تهران
پاسدار بايد خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند
بسم الله الرحمن الرحيم
همانطورى كه انقلاب اسلامى ما وجهههاى مختلف دارد: انقلاب براى برانداختن رژيم فاسد، انقلاب براى بپا داشتن رژيم حق، و اميد است كه انقلاب براى ساختن انسان و يك مملكت انسانى، پاسداران هم بايد پاسداريشان به طرز و شكل انقلاب باشد. تا آنوقت كه انقلاب براى شكستن سد رژيم بود، پاسداران، پاسداران آن انقلاب بودند، يعنى آن جهت انقلاب بايد قيام كنند و كردند و فرياد زدند و مقابله كردند با همه جنود ابليسى و بحمدالله از اين جهت در انقلاب پيروز شديد. لكن انقلاب يك جهتش پيروز، آن هم نه تمام پيروز، بيشتر اين سد از بين رفته است و ريشههاى مختصرى مانده است كه اميد است از بين برود. انقلاب براى تحقق حكومت عدل و جمهورى اسلامى كه قدم بعد است، پاسدارها هم بايد از اين معنا پاسدارى كنند و همه بايد پاسدارى بكنند، همه پاسدار اسلام و حكومت حق بايد باشيد در اينجا پاسدارى اين است، كه اين حكومت، حكومت عدل باشد، پاسدارى از عدالت باشد. پاسدارى از عدالت اين است كه پاسدار خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند. اگر خداى نخواسته يك گروهى در جامعه ما داراى عدالت نيستند و همانطورى كه دستگاه سابق، دستگاه تعدى و ظلم و تجاوز به مردم بود، اين گروه يا اين پاسدار يا اين جمعيت هر كس باشد، اين هم تا آن اندازه كه دستش مىرسد همان كارهاى رژيم سابق را مىكند، اين پاسدار نمىتواند باشد. اگر فرض كنيد كه ماها كه مدعى هستيم پاسدار اسلام هستيم و در اين انقلاب، اين جهت انقلاب كه بر قرارى حكومت عدل اسلامىاست اگر بنا باشند ما مدعى پاسدارى هستيم از انقلاب (لكن از آنجائى كه خراب كردن و زدن و كشتن، كشته شدن بود، درست آمديم و به انقلابمان وفادار بوديم) اما در اين مرحله كه مرحله سازندگى يك حكومت عدل اسلامىاست، خداى نخواسته پاسداريمان از يك همچو حكومت عدل اسلامى به طور صحيح نباشد، يعنى خودمان در اين مرحله انقلابى نباشيم، در اين مرحله خودمان را نساخته باشيم كه موصوف به عدالت باشيم، كه پاسدار عدالت باشيم، پاسدار حكومت عادلانه چنانچه اگر حكومت ما هم يك حكومت عدل نبود نمىتوانيم بگوئيم كه اين جهت انقلاب ما تحقق پيدا كرده است، كه جهت حكومت عدل اسلامى بود. اگر در ادارات ما، در بازارها، در ساير جاهاى ديگرى كه اين افراد ايرانى نشيمن دارند و مشغول به كارهاى خودشان
صحيفه نور ج 7 صفحه 220
هستند، اگر اينها هم آن عدل اسلامى كه بايد باشد مراعات نكنند، باز افراد انقلابى اسلامى نيستند. پاسدار، چه شماها كه با اسم پاسدارى مشغول خدمت هستيد و چه ساير قشرها (يكى هم قشر روحانيت است، آنها هم پاسدار هستند ولو لفظ پاسدار بر آنها اطلاق نمىشود، لكن به حسب واقع پاسدار اسلام هستند) اگر اين جمعيت آنطورى كه بايد اين وجهه از انقلاب را كه انقلاب، آمدن يك رژيم عادل جاى يك رژيم فاسد، اگر در اين مرحله كه آمدن يك رژيم، نشستن به جاى يك رژيم فاسد، مراعات نكند آن جهت انقلابى را، مراعات نكند آن عدالت اسلامى را، كه عدالت اسلامى از خود انسان شروع مىشود تا هدايت در خود انسان، عدالت با رفيق، عدالت با همسايه، عدالت با هم محله، عدالت با همشهرى، عدالت با هم استانى، عدالت با هم كشورى، عدالت با همسايههاى كشورهائى كه با ما هستند و با همه بشر، اگر حاصل نشود، نه حكومت اسلامى است و نه پاسدار اسلامى. به مجرد اينكه من ادعا كنم كه پاسدار اسلام هستم، از باب اينكه يك نفر طلبه هستم و طلبه شغلش پاسدارى است، مجرد اين تا يك نمونهاى نداشته باشد، نشانه و علامتى نداشته باشد، اين ادعاست، ولو بتوانيم اين ادعا را به مردم جا بزنيم، پيش خدا واضح است كه درست نيست. كوشش كنيد كه دراين مرحله دوم كه ما الان هستيم و بعد هم مرحلههاى ديگر هست، پاسدار باشيد. شماها كه الان پاسدارى كرديد تا حالا (و خداوند همه تان را تأييد كند) كوشش كنيد در اين مرحله دوم كه مرحله حكومت عدل است، رژيم عادلانه است، رژيم اسلامىاست، جمهورى اسلامىاست، در اين مرحله به وظائف پاسدارى در اين مرحله قيام كنيد.
اعمال شما تحت مراقبت و مناقشه دشمنان است
پاسدارى در اين مرحله اين است كه از عدالت پاسدارى كنيد، از حكومت عدل پاسدارى كنيد. اگر خداى نخواسته فرض كنيد يك نفر جوان مسماى پاسدار به دوستش، به منزل يك كسى، به خانه يك كسى، به مال يك كسى تعدى بكند، آن از پاسدارى خودش همين طورى مخلوع است، لكن شماها جديت كنيد، او را هدايت كنيد يا از صف خودتان كنارش بزنيد، كه ممكن است يك كار خلاف از يك نفر در يك جمعيت تحقق پيدا بكند و همه جمعيت به او آلوده بشود و بگويند پاسدارها اينطور هستند.
يك وقت مىگفتند كه فلان آدم اينطورى است، يك وقت است مىگويند پاسدارها اينجورىاند. كوشش كنيد كه مبادا يك همچو مطلبى پيدا بشود كه گفته بشود كه پاسدارها فلان جور هستند . خيلى كوشش لازم دارد. چنانچه ما آقايان هم بايد كوشش كنيم به اينكه گفته نشود روحانيون اينجور هستند، آخوندها اينجورند. امروز همه چشمها دوخته به اين كشور است و بيشتر چشم آنها كه مىخواهند مناقشه كنند، مىخواهند اشكالتراشى كنند، مىخواهند اين نهضت ما را يك نهضت صحيح ندانند، چشمها الان به اين مطلب دوخته شده است و مناقشه مىكنند، مىنويسند در روزنامههاى خارج، زياد مىنويسند. اينجا در روزنامهها شايد با اشاره و اين چيزها باشد، اما آنجاها با صراحت مىنويسند. بايد ما بهانه به دست آنها ندهيم. آنها خلاف مىنويسند لكن اگر ما يك قدم خلاف برداريم،
صحيفه نور ج 7 صفحه 221
بهانه به دست آنها مىآيد و يك كار را هزار كار نمايش مىدهند.
سعى كنيد طورى رفتار كنيد كه خدا اين تكليف الهى را قبول كند
تكليف امروز براى شما پاسدارها و ما هم كه مدعى پاسدارى هستيم تكليف زياد است، مشكل است. ببنيد از اين تكليف الهى چطور امتحان خودتان را مىدهيد. حالا كه پاسدار هستيد، حالا كه داراى اسلحه هستيد، حالا كه قدرتمند هستيد ببينيد كه با اين اسلحه خودتان، با اين قدرت خودتان چطور با مردم رفتار مىكنيد، چطور با برادرانتان كه همه كشور است، همه مردم است، رفتار مىكنيد، رفتار، رفتار عادلانه است و آنطور كه اسلام مىخواهد، تا بشويد پاسدار انقلاب اسلامى، يا خداى نخواسته از بعضى اشخاص بر خلاف باشد تا بشود پاسدار جنود شيطان و از پاسدارى اسلام، مخلوع باشد و خدا او را قبول نكند. خداوند همه شما را و همه ملت ما را به وظايف خودمان آشنا كند و همه انشاءالله خدمتگزار باشيم به اين ملت و به اين كشور. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 222
تاريخ: 6/4/58
بيانات امام خمينى به مردم مرودشت
بسمه تعالى
اهالى محترم شهرستان مرودشت ايدهم الله تعالى
طومارهاى آقايان محترم و اصل و از مضمون آن اطلاع گرديد. در مورد اعزام جناب مستطاب ثقةالاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ احمد خدايى به آنجا پس از مذاكره با ايشان قرار شد براى رفع مشكلات و گرفتاريهاى محل به آنجا بيايند و از نزديك با همكارى آقايان محترم در رفع آنها بكوشند و چنانچه مصلحت دانسته نماز جمعه نيز در محل اقامه نموده، با تشكل و اجتماع بيشتر مردم آنجا را به وظايفى كه دارند آشنا نمايند. اميد است اهالى محترم از وجود ايشان بهرهمند گشته از همكارىهاى لازمه دريغ ننمايد. از خداى تعالى ادامه توفيقات همگان را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 223
تاريخ: 7/4/58
بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و طلاب حوزه علميه قم
موضوع علم انبياء تربيت انسان است
بسم الله الرحمن الرحيم
اگر براى هر علمى موضوعى است، چنانچه شما آقايان مىفرماييد، علم همه انبياء هم موضوعش انسان است و اگر براى هر دولتى برنامهاى است، برنامه رسول اكرم (صل الله عليه و اله وسلم) را مىشود گفت سورهاى كه در اول وارد شده است آن برنامه رسول خداست: بسم الله الرحمن الرحيم. اقراء باسم ربك، اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقراء و ربك الاكرم الذى علم بالقلم، علم الانسان مالم يعلم . تمام انبياء موضوع بحثشان، موضوع تربيتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربيت كنند، آمدهاند اين موجود طبيعى را از مرتبه طبيعت به مرتبه عالى مافوق الطبيعه ماوفوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبيا در انسان است. از اول، هر كس هر يك از انبياء كه مبعوث شدند، مبعوث شدند براى انسان و براى تربيت انسان. برنامه هم اين آيه شريفه به حسب اعتبار و به حسب احتمال تعيين مىفرمايد، به خود رسول اكرم خطاب است لكن خطابات قرآن آن هم كه به خود رسول اكرم است غالبا عام است: اقراء باسم ربك از اول كه قرائت شروع مىشود تعيين مىفرمايد كه قرائت چه جور بايد باشد، به اسم رب بايد باشد. تمام قرائتهائى كه، تمام كلماتى كه از اسم رب، جدا باشد شيطانى است. دو جنبه است! يك جنبه رحمانى و يك جنبه شيطانى. قرائت به اسم قرائت كه شروع شد با اسم رب شروع شد علم با اسم رب قرائت با اسم رب، ديدن با اسم رب، شنيدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چيز با اسم رب، عالم با اسم رب شروع شده است.
خداى تبارك و تعالى عالم را با اسم خودش شروع كرده است، بناى عالم با اسم خداست و انسان كه يك عالمى است، عالم صغير و به حسب واقع كبير، قرائت، اول تعليمى كه به او مىشود و اول برنامهاى كه براى رسول اكرم آمده است اين است كه: اقراء باسم ربك نه همين طور قرائت كن، نه همين طور درس بخوانيد، نه همين طور ترويج بكنيد، نه همين طور منبر برويد نه همين طور تبليغ بكنيد. درس بخوانيد به اسم رب، برنامه است، تبليغ بكنيد به اسم رب، منبر برويد به اسم رب، گوش كنيد به اسم رب، صحبت كنيد به اسم رب، كه اگر اسم رب را از اشياء جدا كنند، به يك معنا هيچ هستند و هيچ مىشوند. همه چيز با اسم رب چيز است، همه آوازها از خداست. با اسم رب عالم شروع شده
صحيفه نور ج 7 صفحه 224
است و با اسم رب ختم مىشود.
همه موجودات عالم اسماء خدا هستند
شما هم بايد با اسم رب شروع كنيد و با اسم رب ختم كنيد. علامت خدا در همه چيز هست و بايد ما استشعار كنيم اسم خدا، همه عالم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستيد با اسم خدا همه چيز تحقق پيدا كرده است و همه اسم خدا هستيد. ما بايد اين معنا را ادراك كنيم بفهميم كه همه از اوست و همه به او رجوع مىكنند انا لله و انا اليه راجعون از او هستيم و به او، اوست همه چيز، ديگران نيستند، هيچاند، هر چه هست اوست. ما بايد ادراك اين معنا را بكنيم. انبياء آمدند كه مارا هشيار كنند، تربيت كنند. انبياء براى انسان آمدهاند و براى انسانسازى آمدهاند، كتب انبياء كتب انسانسازى است. قرآن كريم كتاب انسان است. موضوع علم انبياء انسان است هر چه هست با انسان حرف است، انسان منشأء همه خيرات است و اگر انسان نشود منشأ همه ظلمات است. در سر دوراهى واقع است اين موجود، يك راه، راه انسان، يك راه، راه منحرف از انسانيت تا از چه حيوانى سر بيرون بياورد. تعليم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحيد تنها فايده ندارد تا مقرون با اسم رب نباشد اقراء به اسم ربك، باسم ربك الذى خلق . همه خلق را به اسم رب نسبت مىدهد، اسم رب مبداء همه خلقهاست، خلق است، خلق مطلق اقراء باسم ربك الذى خلق درس هم بخوانيد به اسم ربك الذى خلق، مباحثه هم بكنيد به اسم رب. نه همان اول بگوييد بسم الله الرحمن الرحيم . بفهميد قضيه چه است و بفهميم قضيه چه است. انبياء آمدند كه بفهمانند به ما كه قضايا چه هست. ما همه حيران، سرگردان، همه عالم سرگردانند نمىدانند قضايا چيست، اينهائى كه ادعاى انسانشناسى و اسلام شناسى مىكنند ادعاست. كى انسان را مىشناسد و كى اسلام را؟ يك پردههائى، يك ورقهاى بسيار مختصرى از انسان، يك ورقهاى بسيار مختصرى ا ز اسلام وقتى كه كسى بشناسد خيال مىكند انسان را شناخته، اسلام را شناخته.
انسان به معناى حقيقى انسان، به آن معنائى كه انسان است جز ذات مقدس حق و آنهائى كه ملهمند به الهام او، كسى نمىشناسد. ملائكه ايراد گرفتند كه اين مفسد را (انسان) چرا خلق مىكنى، فرمود شما نمىدانيد بعد كه تعليم اسماء كرد و هيچ كس نمىتواند حمل اسماء بكند الا انسان و حمل امانت بكند الا انسان، وقتى كه اسماء را به او تعليم كرد فرمود كه عرضه كن بر اين ملائكهاى كه اشكال داشتند، همه عاجز ماندند ملائكه هم عاجز ماندند، ملائكه مقربين هم عاجزند اما نه ما، انسان، ماها يك موجودى هستيم كه سر دوراهى واقع شدهايم، باز آنهايمان كه خوب هستند راه را معوج نرفتند و الا توى راهند تا ببينيم چه بشود. دنبالش مىفرمايد اقراء و ربك الاكرم با خدا قرائت كن (شايد معنايش اين باشد) آنجا اقراء باسم ربك الذى خلق البته طولانى است صحبت خلق الانسان من علق انسان از اين علق، از اين آب، يك همچو قدرت، يك همچو قدرت كه آن انسانى كه همه عالم است.
صحيفه نور ج 7 صفحه 225
صراط مستقيم از علق شروع مىشود و تا الوهيت ادامه مىيابد
مىگويند والعصر ان الانسان لفى خسر عصر، انسان كامل است، امام زمان سلام الله عليه است يعنى عصاره همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات يعنى قسم به انسان كامل ان الانسان لفى خسر - الا - اين انسان كه اينجا مىگويند، همين انسان يك سر و دو گوشى است كه ماها انسانش مىگوئيم خطاب با ماست، سر دو راهى واقع شدهايم، يك راه، راه انسانيت است كه اين صراط مستقيم است، صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است، يك طرفش به الوهيت. راه مستقيم از علق شروع مىشود منتها بعضى از آنها طبيعى است و آنجائى كه مهم است آنجائى است كه ارادى است. يك سرش طبيعت است و يك طرفش مقام الوهيت و انسان از طبيعت شروع مىكند تا اينكه برسد به آنجائى كه در وهم من و تو نمىآيد. آنچه در وهم تو نايد آن شوم اختيار با شماست كه اين دو راه را اختيار كنيد يا صراط مستقيم انسانيت را، يا انحراف چپ، يا انحراف به راست.
از هر طرف انحراف باشد از انسانيت دور مىشود، هر چه جلو برود دورتر مىشود، كسى كه از راه مستقيم منحرف شد هر چه پيش برود دورتر مىشود به راه. اگر از راه مستقيم انسانيت يعنى آن راهى كه انبياء آمدند معرفى كنند آن راه را، مأمورند براى اينكه آن راه را معرفى كنند، خداى تبارك و تعالى در سوره حمد مىفرمايد كه: اهدانا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم آنهائى كه تو به آنها نعمت دادى، آنها را منعم كردى، رحمت را بر آنها وارد كردى، هدايت را بر آنها وارد كردى، غير المغضوب عليهم و لا الضالين مغضوب عليهم يك طايفهاند منحرف، ضالين هم يك طرفند منحرف، از هدايت دورند و هر چه پيش بروند دورتر مىشوند. هر چه درس بخوانيد و به اسم ربك نباشد، از صراط مستقيم دوريد و هر چه زيادتر درس بخوانيد دورتر مىشويد. اگر اعلم من فى الارض بشويد و به اسم ربك نباشد، ابعد از خداى تبارك و تعالى هستيد، از صراط مستقيم بعيدتر مىشويد. يا صراط مستقيم است كه يك سرش جسر جهنم است، يك طرفش طبيعت است يك طرفش بهشت است، آخر مرتبه بهشت لقاءالله است، آنجائى است كه غير انسان هيچ كس راه ندارد فقط انسان راه دارد و ما همه الان در جسر جهنم واقع شديم، طبيعت متن جهنم است. در آن عالم ظهور كه مىكند، طبيعت جهنم است، الان ما در متن جهنم داريم حركت مىكنيم، اگر اين راه را طى كرديم آن روز كه جسر جهنم ظاهر مىشود، در اين چشمهاى مردم در آن عالم ظاهر مىشود، آن كه اين راه را طى كرده است از آن جسر عبور مىكند آن كه اين راه را طى نكرده است در جهنم واقع مىشود، مىافتد از راه، كج است ديگر. يك راه مستقيم كه اوصافش هم كه گفتند و شنيديد و دقيقتر او موست، راه باريك است و تاريك است و نور هدايت مىخواهد. اهدنا الصراط المستقيم خداوند هدايت كند ما را. مقام انسانيت با قرائت به اسم رب حاصل مىشود شما آقايان كه در راه اسلام و علم قدم بر مىداريد و متلبس به لباس اسلام و لباس انبياء شدهايد و متلبس به لباس روحانيت شدهايد، گمان نكنيد كه درس خواندن بدون اينكه قرائت به اسم رب باشد
صحيفه نور ج 7 صفحه 226
برايتان فايده دارد، گاهى ضرر دارد، گاهى علم غرور مىآورد، گاهى علم انسان را پرت مىكند از صراط مستقيم. اينهائى كه دينساز بودند، اكثراً اهل علم بودند. اينهائى كه دعوت بر خلاف واقع كردند، اكثراً از اهل علم هستند، چون علم قرائت به اسم رب نبوده است، انحراف داشته است از اول، اين راه انحرافى هر چه پيش رفت، بيشتر انحراف حاصل مىشود، دورتر مىشود از انسانيت. چه بسا يك نفر آدم فيلسوف اعظم است به حسب نظر مردم، فقيه اكرم است به حسب نظر مردم، همه چيز مىداند، انبار معلومات است لكن چون قرائت به اسم رب نبوده است از صراط مستقيم دور شده است و از همه دورتر. هر چه انبار زيادتر و زرش زيادتر، هر انبار بزرگتر و زر و ظلماتش بيشتر، ظلمات، بعضها فوق بعض گاهى علم ظلمت است، نور نيست. آن علمى كه شروع بشود به اسم رب، نور هدايت دارد اين علمى كه براى اين است كه ياد بگيرد، آن خوبش اين است كه مىخواهد ياد بگيرد و الا مىخواهم مسند بگيرم، مىخواهم امام جماعت بشوم، مىخواهم اهل منبر بشوم، مىخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم، انحراف است، اينها انحرافات است و همه دقيق. صراط مستقيم، به حسب وصفى كه شده است باريكتر از موست بسيار دقيق است. چه بسا انسان يك عمر در ريا بوده و خودش نفهميده، يك عمر هر عملى كرده ريا بوده است و نفهميده خودش رياست، اينقدر دقيق است كه خود آدم هم نمىفهمد، موازين دارد برايش، آنهائى كه اهل عمل هستند موازين تعيين نكردند كه ما بفهميم كه چه هستيم و خودمان را تشخيص بدهيم. در علم انبياء كه علم انسانسازى است موازين دارد اينها.
اسلام را به اين زودى نمىشود شناخت، اسلام را با دو تا جنگ نمىشود، اسلام جنگ نيست، جنگ به اسلام مربوطى نيست. مكتب اسلام، اينكه حالا به آن گفته مىشود مكتب، اين يك چيزى است كه مقدمهاى براى آن مكتبى است كه اسلام دارد، آن مكتب را من و تو نمىشناسيم، چنانچه انسان را ما نمىشناسيم، اينكه مىشناسيم همين موجود طبيعى است، اين انسان نيست، از علق مىآيد يك قدرى بالاتر، يك قدرى بالاتر، تا مىشود حيوان. اين حيوانيش خيلى طولانى است، اين مقام حيوانيت خيلى طولانى است و انسان ممكن است تا آخر عمرش در همين حيوانيت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم رب نباشد فايده ندارد، همه چيز بايد به اسم رب باشد.
با اسم خدا و با محبت و رحمت به اصلاح انحرافات بپردازيد
شما حالا آقايان از قرارى كه گفتند بنا داريد كه تشريف ببريد در قراء و قصبات و شهرها براى ترويج، براى هدايت، توجه داشته باشيد اگر قدمى بر خلاف موازين، بر خلاف رضاى خدا برداريد يك جرمى است كه به اين زودى نمىتوانيد جبران كنيد. شمائى كه به اسم هدايت بين مردم مىرويد غير عامه مردم است وضعتان، غير وضع عامه مردم است. شمائى كه براى هدايت مىرويد شما رسول از طرف اسلام هستيد، رسول رسول خدا هستيد. بايد بفهميد كه در اين رسالت چه بايد بكنيد، اين كارهائى كه بنا داريد بكنيد آيا به اسم رب است؟ آيا از اول كه شروع مىكنيد به اينكه هدايت كنيد مردم را، اسلام را معرفى كنيد بر مردم، ولو همين قدر كه مىدانيد، آيا اين به اسم رب است؟از اسم خدا
صحيفه نور ج 7 صفحه 227
شروع مىشود يا خداى نخواسته نفسانيت آدم در آن دخالت دارد. اعدا عدوك همين نفسى است كه در انسان است، اين از همه دشمن براى انسان دشمنتر است همه دشمنهاى عالم آنقدرى كه از آنها مىآيد اين است كه انسان را بكشند زجرش بدهند اما آن كه بين جنبيك، آن نفس اماره انسان، آن غير اين است كه انسان را بكشد، انسانيت را مىكشد. همه عالم جمع بشوند كه انسانيت شما را بكشند تا آن چيزى كه در خود شما هست، آن نباشد و تغيير نكند، كسى نمىتواند اعدا عدوك همين نفسى است كه بين جنبيك. ببينيد كه حالا كه تشريف مىبريد و مىخواهيد مردم را هدايت كنيد، به اسم رب هدايت مىكنيد يابه اسم نفس كه همان به اسم شيطان است؟ ببينيد با آقايانى كه در محل هستند، شما چه جور رفتار مىكنيد؟ ما فرض مىكنيم كه شما در محل كه رفتيد بعضى از اشخاص منحرف هستند، پيغمبر اكرم (صل الله عليه و آله و سلم) براى همينها غصه مىخورد، براى همين مردم منحرف غصه مىخورد و لعلك باخع نفسك اينكه مومن نشدند، همچون غصهاى كه مثل اينكه مىخواهى خودت را بكشى. ما فرض مىكنيم كه شما وقتى كه رفتيد يك انحرافات ديديد، انحرافات را با انحراف اصلاح خيال نكيند بكيند. انحراف نمىتواند انحراف را مستقيم كند. انحرافات را با نور هدايت خدا و باسم ربك مستقيم كنيد.
با اسم خدا حركت كنيد و با اسم خدا هدايت كنيد. و با اسم خدا ترويج كنيد و با اسم خدا انحرافات را مستقيم كنيد. اگر ديديد آنجا مىخواهد نفس اماره بگويد كه حالا اين آقا كه اينجا مدتى بوده است و عنوانى دارد و بخواهيد عنوانش را يك وقت خداى نخواسته از دستش بگيريد، بدانيد كه اين الهى نيست، اين شيطانى است. بخواهيد مقابل يك اهل علمى كه آنجا هست بايستيد و بشكنيد خداى نخواسته حيثيت او را، بدانيد كه انسانى نيست و اين الهى نيست شيطانى است. با همه محبت كنيد، با محبت مىشود منحرفها را مستقيم كرد، بهتر از اينكه با شدت وحدت، گاهى نمىشود و الا غالباً مىشود. پيغمبر اكرم نبى رحمت است كه براى رحمت آمده است آنجائى هم كه آن منحرفهاى غير قابل اصلاح را امر به قتل مىكرد، مثل يك غده سرطانى كه در يك بدن باشد، براى اصلاح بدن آن غده را بايد بيرون آورد، چاره نيست، اين غدههاى سرطانى گاهى يك جامعه را فاسد مىكنند، اين هم رحمت بر جامعه است. اينهائى كه اسلام را اصلا نمىدانند چيست، نمىفهمند اصلا اسلام چه است، خيال مىكنند اين غربىها، اينهائى كه دنبال غرب هستند، كه احكام اسلام خشونت دارد. اينها اصلا نمىدانند كه اين احكام چه چيز هست، براى چه هست. اين مثل اين است كه به يك طبيبى كه كارد را برداشته و شكم را پاره مىكند و غده سرطانى را بيرون مىآورد بگويند اين خشونت دارد مىكند. اين رحمت است يا خشونت؟ آن طبيبى كه مىبرد دست را براى اينكه دست فاسد مىكند انسان را، كارد را در آورده مىبرد دست را، اين طبيب با خشونت دارد رفتار مىكند و بايد فرياد برآورد كه اين طبيب خشن است يا اين طبيب، طبيب رحمت است، با رحمت دارد رفتار مىكند، يك انسان را براى يك عضو نجات مىدهد.
اين جامعه مثل يك انسان مىماند، گاهى وقت براى اصلاح جامعه يك كسى را تهديد
صحيفه نور ج 7 صفحه 228
مىكنند آن هم تهديدى كه گاهى وقت ها منتهى به كشتن مىشود. يك نفر آدمى كه يك مملكت را مىخواهد فاسد بكند، يك كشور را، يك گروه را فاسد مىخواهد بكند و قابل اصلاح نيست آن را بايد براى تهذيب جامعه، براى حفظ جامعه اين را، اين غده سرطانى را بايد از اين جامعه دور كرد، دور كردنش هم به اينكه اعدامش كنند. اعدامهاى اسلامىاينطورى است، نه مثل اعدام غربى مىماند. آنها مىريزند مىكشند، مىبرند از بين و همه آن براى اين است كه جا براى خودشان باز كنند. اعدامهائى كه در اسلام است، اعدامرحمت است، يك طبيبى است كه چاقو را برداشته و اين جامعه را از شر يك موجودى كه اگر باشد فاسد مىكند جامعه را، از شر اين نجات مىدهد جامعه را. يك حد از حدود الهى وقتى كه واقع بشود، يك جامعه اصلاح مىشود. اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند در مجمع عمومى، دزدى تمام مىشود. اگر چهار تا آدمى كه به فحشا مبتلاست آن را شلاق بزنند، در جامعه، فحشا از بين مىرود. اين همان غده سرطانى است كه طبيب براى حفظ يك انسان ناچار است كه اين غده را بيرون بياورد. گاهى چاقو بر مىدارد چشم آدم را بيرون مىآورد، رحمت است، اين حفظ است.
جارى نمودن حدود الهى در جامعه يعنى رحمت بر امت
انبياء آمدند اين جامعه را حفظ كنند از فسادها. اين حقوقدانان نمىفهمند اصلش اصل اسلام را نمىشناسند چيست. اين غربىهائى كه دور هم جمع شدند براى منافع ابر قدرتها، اينها از انسانيت اطلاعى ندارند، اينها فقط اين حيوان يك سر و دو گوش رامىبينند و اين طبيعت و اين سطح طبيعت، نه عمق طبيعت، اين سطح طبيعت را مىبينند، اينها مىخواهند حقوق بشر، تو چه مىدانى بشر چه هست تا حق بشر چه باشد؟ تو انسان را مىشناسى تا حق انسان را بشناسى؟ تو جامعه را مىشناسى كه حق جامعه را بشناسى؟ همه آنها همين طور هستند، همه اين حرفها كه مىشنويد در آن طرفها هست و اين طرفها هم از آنها تقليد مىكنند، همه براى اين است كه بچاپند اين جامعه را، براى چاپيدن است، براى اصلاح نيست. جنگهائى كه الان هم در دنيا ممالك زيادى پشت سر هم بجنگند و آمريكا از آن طرف، شوروى از اين طرف و آن طرف و از آنور كمك مىكنند به اينها، اينها همه جنگهاى انحرافى است، بر خلاف انسانيت است. اينجاهائى كه اين جنگها مىشود و اينهمه كشتار، اينهمه كشتار در اين ممالك مىشود اين طرفدارهاى حقوق بشر نشستهاند و سيگار مىكشند و پاهايشان را روى هم مىاندازند و يك كلمه صحبت نمىكنند اما آن روز كه يك عده اشخاصى كه غده هستند براى اين جامعه، غده سرطانى هستند براى اين جامعه اگر بمانند يك جامعه را به باد مىدهند، حكم اسلام را در اينها جارى مىكنند، همينهائى كه آن روز فوجها از مردم، هزارها از انسانها را اربابانشان مىكشند و پاهايشان را روى هم مىاندازند و تكيه مىدهند و يك كلمه حرف نمىزنند، واويلا بلند مىكنند چرا هويدا را كشتند يا چرا نصيرى را كشتند يا چرا كسانى كه فوج، فوج جوانهاى ما را از بين بردهاند، اينها مىكشند. كشتن اينها رحمت است بر امت. حدود الهى رحمت است بر امت. البته آن دستى كه
صحيفه نور ج 7 صفحه 229
بريده مىشود،اگر زبان داشت گله مىكرد اما براى انسان يك عضو فدا مىشود، براى يك جامعه يك اشخاص بايد از بين بروند، براى حفظ حقوق يك جامعه بايد يك غدههاى سرطانى از اين جامعه جدا بشود. اينها براى رفتن محمد رضاخان هم همين عزاها را داشتند، همين آدمى كه، حالا هم از او تعريف مىكنند، حالا هم در مجلههاى خارجى يا در مطبوعاتشان از او تعريف مىكنند، كه نه اين اصلاح مىكرد، مىخواست درست كند مملكت را آن كنار نشستهاند، نه مطلع نيستند، لكن آن كنار هستند، كنار معركه هستند نديدهاند اينجا چه شده است، مىدانند چه شده اما به خودشان كه واقع نشده، هزاران آدم اينجا هم كشته بشود اصلا انسان مطرح نيست پيش آنها، حق و حقوق انسان اصلا مطرح نيست در اين جوامعى كه طرفدار حقوق بشر هستند، ابداً حقوق بشر مطرح نيست، حقوق ابر قدرتها مطرح است، آنها براى ابر قدرتها حق قائلند حقشان هم اين است كه همه ممالك را اينها بچاپند.
دعوت اقشا رملت به وحدت با تشبث به حبل الله
شما آقايان كه انشاءالله تشريف مىبريد و موفق مىشويد و مردم را هدايت مىكنيد، اولاً دعوت كنيد همه را به وحدت كلمه خداى تبارك و تعالى امر فرموده است: واعتصمو بحبل الله اجتماع لكن اجتماع با تشبث به حبل الله. هر اجتماعى مطلوب نيست واعتصموا بحبل الله مطلوب است، همان است كه اقراء باسم ربك اسم رب همان ريسمانى است كه همه به آن بايد اعتصام كنند.
مردم را دعوت كنيد به وحدت، دعوت كنيد به اينكه گروه گروه نشوند. الان مشغولند شياطين به اينكه اين انسجامى كه پيدا شد براى ملت ما و با اين انسجام پيش بردند و بحمدالله پيروز شدند تا اينجا، اين را بهمش بزنند، گروه گروه كنند، حزب كذا، حزب كذا، جمعيت كذا. چه اسم رويش بگذارند جمعيت اسلامى كذا، چه اسم بگذارند جمعيت دمكراتيك كذا، امروز، روز اين نيست كه تكه تكه بشود اين مملكت، گروه گروه بشوند اينها امروز تمام گروهها بايد ادغام بشود در يك گروه و آن گروه اسلامىاست. همانطورى كه تمام گروهها ادغام شد در يك گروه و تمام قولها و تمام فريادها ادغام شد در يك فرياد و آن فرياد مرگ بر اين رژيم و عرض بكنم كه جمهورى اسلامى مىخواهيم. آن ادغام گروهها در هم و توجه به اسلام بود كه اين سد بزرگ شيطانى را شكست و همه حساب ماديين را باطل كرد، آنها حساب عالم طبيعت و ماده را مىكردند حساب جنبه الوهيت آن را نمىكردند، ايمانش را حساب نمىكردند كه ايمان چه قدرتى دارد، آن را نمىتوانند حساب كنند و ايمان نمىدانند چه است. حساب اينكه، به حسب حساب ماديت محال بود كه يك عده معمم كه بايد درس بخوانند و يك عده دانشگاهى كه بايد سر كلاس بروند، يك عده بازارى كه بايد كسب بكنند و يك عده دهقان كه بايد كشت بكنند و (ولو كشتى برايشان نگذاشتند) يك عده كارگر كه بايد كار بكنند، نظامى هيچ كدام اينها نبودند، اينها قيام بكنند و نظام يك غولى را به هم بزنند، آن نظامى كه همه قدرتها دنبالش بودند، نه ابرقدرتها تنها، همه قدرتها، البته روى حساب طبيعت، روى حساب ماديت، آنهائى كه اطلاع از ماوراى اين عالم ندارند، آنهائى كه اطلاع از ايمان ندارند، روى حساب آنها يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 230
امر محالى بود،يك امر محال واقع شد، آنها محال مىدانستند. اما روى حساب اقراء باسم ربك الذى خلق وقتى اسم خدا شد همين مقدار (ما به عمق مسائل نمىرسيم) همين مقدارى كه همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست همين پيروز كرد اينها را، همه قدرتها را به هم زد، نتوانستند نگهش دارند. همه قدرتها دنبالش بودند، من مطلع هستم همه قدرتها دنبالش بودند كه نگهش دارند همه چنگالها چسبيده بودند به اين تخت و تاج منحوس كه نگه دارند و قدرت ايمان شما، اسلام، قدرت اسلام همه اين قدرت را عقب زد و اين را از اين مملكت بيرونش كرد، ريشههاى ديگر را هم بيرون مىكنيم.
پرهيز از اعمال انحرافى و خلاف موازين به منظور حفاظت از مكتب
اما بايد توجه داشته باشيد كه امروز يك خطر بزرگى جلوى پاى ماست كه من از اين خطر بيشتر مىترسم تا از خطر اينكه بيايند و بريزند و بكشند و ما را از بين ببرند و آن خطر اين است كه مبادا ما پاهايمان را انحرافى برداريم، قدمهاى انحرافى برداريم و مكتبمان را بد منعكس كنيم، اسلام را بد معرفى كنيم. آنى كه مهم است اين است كه مكتب به قدرت خودش باقى باشد ولو ما همه از بين برويم. ما شيعه ائمه اطهار هستيم، ائمه اطهار اكثراً يا كشته شدند يا چه شدند لكن مكتبشان محفوظ بود. سيدالشهدا كشته شد مكتبش محفظ بود بلكه مكتب را زنده كرد، با اين كشته شدن مكتب را زنده كرد. سيدالشهدا ديدند كه مكتب دارد از بين مىرود. قضيه قيام سيدالشهدا و قيام اميرالمؤمنين در مقابل معاويه، قيام انبياء در مقابل قدرتمندان و كفار، مسأله اين نيست كه بخواهند يك مملكت بگيرند، همه عالم پيش آنها هيچ است. مكتب آنها اين نيست كه، مقصد آنهااين نيست كهكشورگشائى بكنند. اينهائى كه از اسلام تعريف مىكنند كه كشورگشائى كرد اينها اصلا اسلام را نمىشناسند چه است، خيال مىكنند اسلام هم مثل رژيم، اسلام مثل آمريكا مىماند كه هر چه كشورش وسيعتر بهتر. كشورگشائى انبياء سنخش فرق دارد با كشورگشائى سلاطين، سلاطين براى دنيايشان فرياد مىزنند، براى دنيايشان كشورگشائى مىكنند، براى قدرت شيطانيشان كشورگشائى مىكنند انبياء مىروند كه يك جمعيتى را آدم كنند، توى سرش مىزنند كه آدم بشو. آنها كشورگشائىشان براى اين است كه انسان درست كنند. حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه ديدند كه معاويه و پسرش (خداوند لعنتشان كند) اينها دارند مكتب را از بين مىبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه مىدهند اسلامى كه آمده است براى اينكه انسان درست كند، نيامده است قدرت براى خودش درست كند، آمده است انسان درست كند، اينها، اين پدر و اين پسر (مثل اين پدر و پسر) اسلام را وارونه داشتند نشان مىدادند شرب خمر مىكردند، امام جماعت هم بودند، مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز درآنها بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم مىشدند امام جماعت قمارباز، امام جمعه هم بودند و منبر هم مىرفتند و اهل منبر هم بودند، منبر هم مىرفتند. به اسم خلافت رسول الله بر ضد رسولالله قيام كرده بودند، فريادشان لااله الاالله بود و بر ضد الوهيت قيام كرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شيطانى لكن فريادشان فرياد خليفه رسولالله. اين است كه مكتب را متزلزل مىكند و يك وقت در دنيا منعكس
صحيفه نور ج 7 صفحه 231
مىشود كه اسلام هم همين است. من خوف اين را دارم امروز و خدايا به فرياد اسلام برس، امروز كه مكتب ما منحرف جلوه داده بشود يا از اعمال من و شما يا از اعمال كميتهها يا از اعمال دادگاهها يا از اعمال ادارات و وازارتخانهها و امثال ذالك. رژيم سابق براى ما خطر نداشت رژيم سابق ادعا نمىكرد كه من، ادعايش را مىكرد لكن كسى از آن قبول نمىكرد، رژيم سابق خطرى نداشت، اگر يك معممى در رژيم سابق كار خلاف مىكرد مىگفتند اين ساواكى است، اين دربارى است، اين ساواكى است. امروز كه ساواكى در كار نيست و هم دفن شدهاند، اگر از شما آقايان يك چيزى صادر بشود مىگويند جمهورى اسلامى اين است، مكتب ما متزلزل مىشود. مسؤوليتتان زياد است، آقايان، خيال نكنيد كه برويد يك حرفى بزنيد، خير چيزى نشده. خير، هر يك از شما مسؤوليت داريد و مسؤوليت بزرگ، خيلى بزرگ.
امروز مكتب ما بسته به اعمال ماست، مكتب ما بسته به اعمال روحانيون است. اگر روحانيون سابق خداى نخواسته يك حرف خلافى، يك كار خلافى مىكردند، مردم خود او را يك طعن و لعنى مىكردند ولو يك دستهشان هم مىگفتند روحانيون اينجور هستند، آخرش اين بود كه مىگفتند روحانيون اينجور هستند اما رژيم، رژيم اسلامى نبود، نمىگفتند رژيم اسلامى، نمىگفتند مكتب اسلام اينطور است. امروز قلمهاى دشمنهاى ما در خارج گاهى در داخل برداشته شده است، قلمفرسائى مىشود كه مكتب ما را بد جلوه بدهند. آ ن مكتبى كه آمده است، اسلامى كه آمده است و تهذيب مىخواهند بكند همه قشرها را، همه فسادها را از بين ببرد. با اعمال من و شما، با اعمال دادگاهها و با اعمال پاسدارها و با اعمال كميتهها و اينهائى كه همه الان دم از اسلام مىزنند همه دم از اسلام (حالا اين ديگر اين به اصطلاح شما مد شده كه بگويند اسلام و جمهورى اسلامى) همه - دم مىزنند از - اسلام، حالا اينهائى كه الان دم از اسلام مىزنند و اينهائى كه دار و دسته اسلام هستند مثل شما كه اولى هستيد از همه، اگر خداى نخواسته در اينها يك خلاف واقع بشود، يك كارى واقع بشود كه صحيح نباشد، مكتب ما متزلزل مىشود اسلام لكهدار مىشود. اين اهميت دارد و الا من و تو را بكشند چه اهميتى دارد اسلام هست. سيدالشهدا را كشتند اسلام ترقيش بيشتر شد. ماها از اگر با مظلوميت بكشند، ترويج از اسلام است. خوب شما ديديد بعضى از افراد را كشتند و ترويج شد، اما اگر كار ما اسلام را از بين ببرد، كار ما اسلام را بكشد، عمل ما، حرف ما، قول ما، اين است كه مصيبت است. اين مصيبت، مصيبت اعظم است و بايد شما آقايان كه تشريف مىبريد مواظبت كنيد.
تأكيد بر انتخاب وكلاى متدين و مطلع براى تعيين سرنوشت اسلام
امروز اسلام رهين كارهاى من و شماست، مثل ديروز نيست. برويد در اين قراء و قصبات و نخواهيد هم كه در آنجا خيلى زياد به شما اهميت بدهند، نخواهيد، خدا مىدهد شما خودتان لازم نيست دست و پا كنيد، نمىتوانيد هم بكنيد، گاهى بدترش هم مىكنيد شما اقراء باسم ربك ، كارها درست مىشود. برويد در اين قراء و قصبات مردم را هدايت كنيد، امرور بايد هدايت كرد و هدايت بزرگ اين
صحيفه نور ج 7 صفحه 232
است كه مردم را آشنا كنيد به وظايف امروزشان كه وكلائى كه مىخواهند تعيين كنند كه سرنوشت اسلام بايد تعيين بشود، وكلا چه اشخاصى باشند، اشخاص متدين، مطلع، دانشمند اسلامشناس آنقدرى كه مىتوانند، نه اين اشخاصى كه مىنشينند مىنويسند و كارى به اسلام ندارند.از اينها احتراز كنيد، اينها را تعيين نكنيد، اينها خراب مىكنند، نمىدانند اصلا اسلام چيست تا اينكه بيايند قانون اسلام را درست كنند. قوانين اسلام و قانون اساسى اسلام بايد به دست اشخاصى كه يك مقدار لااقل اسلام را بدانند، يعنى چه علاقه داشته باشند به اسلام، دشمن نباشند با اسلام، به دست آن اشخاص كه اسلام را اصلش مخالف با طريقههاى خودشان مىدانند بلكه مخالف با تمدن (به اصطلاح آنها) مىدانند البته آن تمدنى كه آنها مىگويند، مثل تمدن شاه است ديگر، دروازه تمدن او اين مقدرات را دست اينها ندهند، ملت ما مقدراتشان را دست اين اشخاصى كه به اصطلاح خودشان روشنفكر، نه هر روشنفكرى، روشنفكرها بسياريشان خوب هستند، آنهائى كه علاقهاى به اسلام ندارند، آنهائى كه از گفتار و اعمال سابق و لاحقشان معلوم مىشود كه اينها چه هستند. در تمام اين مدتى كه همه اين ملت فرياد مىكردند جمهورى اسلامى، اين بيچارهها براى تقيه هم يك دفعه نگفتند جمهورى اسلامى، اينها از اسم اسلام همچنان مىترسند كه شيطان از بسمالله، مىترسند اينها و حق هم دارند بترسند براى اينكه اسلام جلوى شهوات را مىگيرد، اسلام نمىگذارند كه لخت بروند توى اين درياها شنا كنند، پوستشان را مىكند با زنها لخت بروند آنجا و بعد زنها لخت بياند توى شهرها، مثل كارهائى كه در زمان طاغوت مىشد همچو كارى اگر بشود، پوستشان را مردم مىكنند، مسلمانند مردم، نمىگذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توى دريا بريزند و به جان هم بيفتند. تمدن اينها، اين است. اينها از تمدن اين را مىخواهند. اينها از آزادى اينها را مىخواهند، آزادى غربى مىخواهند و آن اين است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توى دريا بروند توى نمىدانم - جاهاى ديگر شنا كنند. اين تمدنى است كه آقايان مىخواهند، اين تمدنى است كه در رژيم سابق تحميل بر مملكت ما شد كه بعد از اينكه مىرفتند زن و مرد در دريا، زن همانطور لخت و همانطور لخت مىآمدند توى شهر، مردم هم جرأت نمىكردند حرف بزنند. امروز اگر يك همچو چيزى بشود اينها را ما خواهيم تكليفشان را معين كرد و دولت هم معين كرد، البته دولت طورى كه وزير كشور گفتند، گفتند كه ما جلويش را گرفتيم، اگر نگيرند مردم مىگيرند. مگر مازندرانىها مىگذارند يا رشتىها مىگذارند كه باز كنار درياشان مثل آنوقت باشد؟ مگر بندر پهلوىها مردهاند كه زن و مرد با هم در يك دريا بروند و مشغول عيش و عشرت بشوند، مگر مىگذارند اينها را؟ تمدنهاى اينها اين است و آزادى كه آنها مىخواهند همين است، اينجور آزادى بروند قمار كنند و با هم لخت بشوند و با هم چه بشوند و اين آزادى. آزادى در حدود قانون است، اسلام از فسادها جلو گرفته و همه آزادىها را كه مادون فساد باشد داده، آنى كه جلو گرفته فسادهاست كه جلويش را گرفته است و ما تا زنده هستيم نمىگذاريم اين آزادىهائى كه آنها مىخواهند تا آن اندازهاى كه مىتوانيم آن آزادىها تحقق پيدا كند. شما آقايان هم حالا آزاد هستيد، تشريف مىبريد در شهرها در قراء، در قصبات براى هدايت،
صحيفه نور ج 7 صفحه 233
ملتفت باشيد كه از اين آزادى حسن استفاده كنيد، خداى نخواسته سوء استفاده نكيند. مردم را همه دعوت كنيد به اينكه وكلاى خودشان را بشناسند، علماء برايشان معرفى كنند، آنهائى كه آدم شناس هستند معرفى كنند كه اين سابقهاش چه بوده، ديروز در آن رژيم چه مىكرده حالا آمده البته تسبيح هم دستش ممكن است بگيرد و خيلى هم فرياد اسلام بزند، من ببينم ديروز چه جور بوده، چه جنايتهائى را يا كرده يا اجازه كردن داده است. بايد اينها را بشناسند و علماى بلادشان به آنها معرفى كنند، اشخاصى كه براى اسلام دلشان مىتپد آنها را تعيين كنند. خداوند انشاءالله همه شما را موفق كند و همه قرائت كنيد، قدم برداريد، منبر برويد، همه چيز باسم ربك الذى خلق .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 234
تاريخ: 8/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از كاركنان وزارت كشاورزى عازم كشور اتحاد جماهير شوروى
بسم الله الرحمن الرحيم
در برخورد با گروههاى ديگرى كه راجع به ايران مىخواهيد بحث بكنيد، شما خودتان نهضت را مىدانيد چه بوده است و براى چه بوده است و مقصد آخرى چيست. ايران بعد از آن زحمتها و مرارت و اختناقها و چپاولگرىها و اينها، به جان آمد ملت ايران و قيام كرد. و صرف قيام، ما را به جائى نمىرساند، بلكه قيام چون اسلامى بود و جوانهاى ما براى اسلام كوشش كردند و همه مقصدشان اسلام بود و از جان گذشته بودند براى اسلام، از اين جهت، با وحدت كلمه و با اتكاء به اسلام اين نهضت پيشرفت كرد و اميد است كه اين نهضت باز باقى بماند و وحدت كلمه باقى بماند و پيش برود نهضت تا آخر شما در آنجا بايد اين چيزى كه علت پيش آمدن اين نهضت بود، چون در خارج حتى حالا هم باز در روزنامههائى كه اجير هستند از طرفش يا خود آن مرد يا كسانى كه هوادار او هستند باز هم براى او توصيف مىكنند كه: اين مىخواست مملكت را پيش ببرد، شما به گروههائى كه بر مىخوريد، توضيح بدهيد كه اين با اسم پيشرفت، با اسم تمدن بزرگ و دروازه تمدن بزرگ همه چيز ايران را به باد داد و نگذاشت حتى دانشگاه آنطورى كه بايد رشد بكند، رشد بكند و اقتصاد ما را بكلى به هم زد و همه چيز ايران را وابسته به اجانب كرد، همه چيز مردم ايران به باد رفت و خسته شدند مردم از اين جهت قيام كردند و اين نهضت را بپا داشتند و اين دست رابريدند و قطع كردند از كشورشان و حالا هم نه اين است كه به مقصد رسيدند، مقصد اين است كه يك حكومت عدل يك حكومتى كه وابسته به هيچ جناحى نباشد، يك كشورى كه هيچ يك از جناح نتوانند در او دخالت بكنند، به يك كشور اسلامى كه مبنى بر احكام اسلام باشد، كه احكام اسلام همهاش عدالت است، يك همچو آرزوئى هست و اگر چنانچه بگذارند اين دستهاى پليد وابسته به خارجىها، اين كار انجام مىگيرد و ما اميدواريم كه اين توطئههائى هم كه الان در ايران است و به صورتهاى مختلف توطئه هست، اميدواريم كه با همت همه جوانها و همه جناحها اينها هم از بين برود. در هر صورت معرفى اينكه وظيفهاى كه گفتيد راجع به آن اصل، معرفى اينكه براى چه مردم قيام كردند و چه شد علت قيام آنها و مقصد آنها چه هست، اينها را البته آنقدرى كه شما مىتوانيد، آنجا براى آنها توضيح بدهيد. و اما برخورد با همه گروهها برخورد سالم بايد باشد يعنى اسلام همين طور است كه حتى با دشمنها هم با مسالمت رفتار مىكند مگر آنكه توطئه بر ضد مصالح يك كشورى، مصالح اسلام توطئه بكند، آنجاست
صحيفه نور ج 7 صفحه 235
كه با شدت عمل مىكند. لكن همه بشر را اسلام مىخواهد كه سعادتمند باشند و با همه هم معاشرت صحيح، برخورد صحيح، برخورد دوستانه بايد باشد، حتى آنهائى هم كه هيچ اعتقادى به اسلام ندارند برخورد، برخورد دوستانه باشد.
و اما آن مطلب سومتان: در ميزى كه مشروب محرم است، مثل مسكرات، سر آ ن ميز نشستن، به حسب اسلام حرام است. حتى كسى كه هيچ مشروبات هم نمىخورد و سر يك ميزى اگر يك ظرف مسكر باشد، سر آن ميز حرام است بنشيند. اين حكم خداست و ديگر البته استعمالش ديگر معلوم است. بنابراين، البته وقتى كه شما آنجا برويد، به شما احترام مىكنند، چيزى را كه بخواهيد، مىكنند. بگوئيد ميزتان را عليحده كنند و جلوتر بگوئيد. (سؤال: ممكن است عوامل شوروى به يك حالت كوچكى بگيرند) جواب امام: گمان ندارم كه آنها حالا شما را كوچك نگاه كنند، آنوقتى - كه - شما را كوچك نگاه مىكردند كه مىديدند كه آن شخصى كه خودش را شخص اول مملكت مىدانست، براى آنها آنقدر خضوع مىكرد كه من اين را يادم نمىرود كه جانسون بود و شاه رفته بود آنجا در عكس هم آنجا در روزنامهها منتشر شد كه اين ياد من نمىرود از ناراحتى كه آنوقت پيدا كردم، آن مرد، جانسون ايستاده بود آنجا عينكش را برداشته بود و به دستش گرفته بود و چپ به آن طرف نگاه مىكرد، اين شخص، آن سر، همان آنجائى كه جاى نشيمن خودش بود، محمدرضا جلو او ايستاده بود مثل اينكه يك بچه مكتبى پهلوى استاد ايستاده بود. وقتى مىديدند آنها كه شخصى كه حالا دارد حكومت مىكند به يك جمعيتى اينطور است وضعش، نسبت به آحاد مملكت هم آنها نظرشان آنطور مىشد اما وقتى كه حالا ديدند كه يك مملكتى است كه مشتش را گره كرد و همه را بيرون كرده، الان نظر همه نسبت به شماها منقلب شده است. خودتان را بايد حفظ كنيد، خودتان را براى اينكه اينقدر تبليغات بر ضد خود شماها شده است كه ماها را، باطنمان را متحول كردند به يك چيز ديگر از آن شخصيتى كه انسان بايد داشته باشد، اينقدر اينها تبليغات كردند كه شخصيت را از ما گرفتند كه ما الان هم تا صحبت مىشود انگلستان، امريكا، همه اين خيابانهاى ما را به اسم اينها گذاشته بودند. ميدانها را به اسم اينها گذاشته بودند و هكذا همه چيز. حالا شما آن نيستيد و مملكت ايران هم آن نيست. شما از قرارى كه از خارج مىآيند، مىگويند كه شما نمىدانيد خارج نسبت به ايران چه نگاه مىكند. خود ايران باز عظمت اين نهضت را درست ادراك نكرده است. عظمت اين نهضت در خارج بيشتر از اين مسائل است. الان هم اينهائى كه از طرف شوروى مىآيند اينجا، گاهى آن سفيرشان مىآيد اينجا، معلوم است كه نظرشان به اينجا آن نظرها ديگر نيست و بنابراين شما خودتان را يك ملت غالب بدانيد و اشخاص كه غلبه كرديد ديگر، و به اسم غلبه برويد در آنجا ابداً از آنها هيچ باكى نداشته باشيد و به اسم يك ملت غالب برويد در آنجا، نه مثل سابق كه يك ملت ضعيف بود، يك ملت قوى كه هم شوروى را كنار گذاشت و هم آمريكا را و هم انگلستان و هم همه را، بنابراين هيچ به شما نگاه كوچكى نمىكنند مگر اينكه خودتان كوچك كنيد خودتان را و خودتان نكنيد اين كار را. خداوند انشاءالله همه شما را تأييد كند و توفيق بدهد. انسان باشيد و با سلامتى برويد و با پيروزى برگرديد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 236
تاريخ:9/4/58
پيام امام خمينى به مناسبت روز پاسدار
بسم الله الرحمن الرحيم
روز مبارك سوم شعبان المعظم را كه روز طليعه پاسدار و پاسدارى از مكتب مترقى اسلام است به عموم هم ميهنان و بخصوص پاسداران انقلاب اسلامى تبريكات عرض و بحق بايد اين روز معظم را روز پاسدار بناميم. روز ولادت با سعادت بزرگ پاسدار قرآن كريم و اسلام عزيز است، پاسدارى كه هر چه داشت، در راه هدف اهداء كرد و اسلام عزيز را از پرتگاه انحراف رژيم طاغوت بنىاميه نجات داد. رژيم منحط بنىاميه مىرفت تا اسلام را رژيم طاغوتى و بنيانگذار اسلام را برخلاف آنچه بوده معرفى كند، معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفه رسول الله با اسلام آن كرد كه چنگيز با ايران، و اساس مكتب وحى را تبديل به رژيم شيطانى نمود. اگر فداكارى پاسداران عظيمالشأن اسلام و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداكار او نبود، اسلام در خفقان رژيم بنىاميه و رژيم ظالمانه آن وارونه مىشد و زحمات نبى اكرم (ص) و اصحاب فداكارش به هدر مىرفت.
هان اى پاسداران عصر حاضر و انقلاب اسلامى! به امام امت و پاسدار قرآن كريم و اسلام عزيز اقتداء نموده حق پاسدارى از انقلاب اسلامى را به خوبى ادا كنيد و از اين منصب بزرگ كه منصب انبياء عظام و اولياء خداوند تعالى است به خوبى حفاظت كنيد. نكند خداى نخواسته كارى كنيد كه مقام پاسدارى لكهدار شود و مبادا در لباس پاسدارى از شما عملى صادر شود كه موجب سرشكستگى اسلام باشد و خداى نخواسته گفته شود پاسداران اسلام چون مأموران سازمان هستند. اكيداً از شما جوانان عزيز خواستارم كه عناصر ناپاك را از خود دور كنيد و عمل خلاف يك نفر ممكن است گروهى را بدنام كند. ما امروز مواجه هستيم با گروههائى كه در كمين نشستهاند و مىخواهند اسلام را و انقلاب شكوهمند اسلام را بر خلاف آنچه هست معرفى كنند و به قشرهاى مختلف اسلامى خرده گيرند و آنچه در افراد غير مسؤول مىگذرد به حساب نهضت و اسلام بياورند، لهذا لازم است علماى اعلام كه راهنماى جامعه هستند و كميتهها و دادگاهها و پاسداران انقلاب كوشش كنند و نگذارند كسانى از روى شيطنت و توطئه يا از روى جهالت يا بىاطلاعى از مبانى اسلام رفتارى كنند كه نهضت پاك اسلامى را واژگونه و مكتب مقدس اسلام و جمهورى اسلامى را لكهدار كنند. من از تمام گروههاى مذكور مىخواهم كه به دولت موقت اسلامى كمك كنند و دخالتهاى
صحيفه نور ج 7 صفحه 237
مستقيم در امور دولتى و در عزل و نصب مأموران نكنند، دخالتهائى كه موجب تضعيف دولت اسلامى مىشود بر خلاف رضاى خداست و بايد از آن احتراز شود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 238
تاريخ: 10/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان شركت مخابرات (تلفن بين شهرى)
بسم الله الرحمن الرحيم
من سلامت و توفيق همه آقايان را از خدا مىخواهم و آن چيزى كه از حالا به بعد تكليف ماست، مهم اين است كه انسان در آنوقتى كه وقت كار است تكليفش را بداند. شما مىدانيد كه اين مملكت احتياج به كار دارد، احتياج به بازسازى دارد و رژيم سابق همه چيز ايران را فاسد كرد، از بين برد و الان به قوههاى شما جوانهاى برومند احتياج است.
خدمت به هر كشورى اين است كه آن كسى كه مشغول يك خدمتى است آن خدمت را خوب عمل كند. شما نمىتوانيد كه كارى كه ارتش مىكند، بكنيد. ارتش هم نمىتواند كارى كه شما مىكنيد بكند لكن هر دو جمعيت مىتواند آن كارى را كه به خود شما محول است خوب انجام بدهيد. اگر همه اجزاء اين مملكت يا هر مملكت ديگرى كارى كه به آنها محول است خوب انجام بدهند مملكت آباد مىشود. كشاورز، كشاورزى را خوب انجام بدهد كسانى كه در كارخانجات هستند كار آنجا را خوب انجام بدهند، كسانى كه در ادارات هستند در ادارات كار را خوب انجام بدهند، كسانى كه در وزارتخانهها هستند آنجاها خوب انجام بدهند. الان شنيده مىشود كه كارمندهاى دولتى كم كارى مىكنند، بلكه گاهى گفته مىشود كه اصلا كار نمىكنند خيلىهايشان، اين بر خلاف مسير يك ملتى است كه الان بايد اين مملكت را بسازد. در زمانى كه آنها بودند اگر كم كارى يا بيكارى بود، خوب، مىگفتيد كه براى چه ما كار بكنيم اجنبى منافع ببرد. اما امروز كه اينطور نيست، امروز دست اجنبى كوتاه است الحمدلله، دست اين چپاولچىهائى هم كه از داخل بودند، اينها هم دستشان كوتاه است. امروز يك مملكتى است مال خودتان و همانطورى كه هر نفرى نسبت به عائله خودش موظف مىداند اخلاقاً خودش را، شرعا خودش را به اينكه اداره كند آن زندگى داخلى خودش را و از روى اخلاص عمل مىكند، الان مملكت از خود شما شده است و به منزله عائله شما هست جمعيت مملكت، بايد با محبت و با اخلاص كار بكنيد تا اينكه اين آشفتگى انشاءالله ترميم بشود.
و آن تحولى كه در حال نهضت، در آنوقتى كه مشغول به انقلاب بودند و مشغول به اقدام بودند، يك تحول روحى پيدا شده بود از براى همه قشرها كه آن تحول خيلى اهميت داشت و به نظر من آن تحول روحى كه براى ملت حاصل شد از آن تحولى كه ايجاد كردند و رژيم را بيرون كردند، آن اهميتش بيشتر است براى اينكه آن يك تحول معنوى بود، مردم همه نسبت به هم محبت مىكردند. از
صحيفه نور ج 7 صفحه 239
قرارى كه به من كراراً اطلاع دادهاند اينكه وقتى كه آن اشخاص مىآمدند توى خيابان تظاهر مىكردند، از خانهها به آنها همراهى مىشد و خود آنها، كسى مىگفت كه من ديدم كه يك ساندويج را وقتى كه دست يك كسى مىرسيد تكه تكه مىكرد و به رفقائى كه، به اين اشخاصى كه اين بين بودند مىداد، يك حس تعاونى در مردم پيدا شده بود كه اين حسن تعاون مورد نظر خدا بود و خداى تبارك و تعالى به اين ملت مرحمت فرمود كه يك ملتى كه دست خالى بود، بر يك قدرتى كه همه چيز داشت غلبه كرد. اين نبود الا اينكه اين ملت يك روح تعاون پيدا كرده بود، يك ايمان پيدا كرده بود. اين ايمان بود كه شما را پيروز كرد. الان بايد شما همين نهضت را حفظ كنيد به اينكه هم اختلافات نباشد بين قشرهاى مختلف كه معالاسف تازگى هى كم كم دارد يك اختلافاتى پيدا مىشود و هم آن جهت اخلاصش، جهت اسلاميتش محفوظ باشد، جهت ايمانش محفوظ باشد كه با اخلاص و ايمان كار بكنيد. همانطورى كه با اخلاص و ايمان، شمااين سد را شكستيد، با اخلاص و ايمان جاى او را پر كنيد و سازندگى كنيد و من اميدوارم كه خداى تبارك و تعالى به همه شما سعادت عنايت كند و مملكتتان را يك مملكت مستقلى كه هيچ كسى در آن تصرف نداشته باشد و نتواند تصرف بكند انشاالله نصيب ما يك همچنين استقلالى بشود. خداوند همه شما را حفظ كند. موفق باشيد انشاء الله.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 240
تاريخ: 10/4/58
بيانات امام خمينيى در جمع هيأت شركت كننده در سمينار محاسبات وزارت دارايى
درس عبرت از سرانجام فلاكتبار حكام ظلم و جور و غير مردمى
بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ و آنچه كه به ملتها مىگذرد اين بايد عبرت باشد براى مردم، از جمله تاريخ عصر حاضر ببينيم كه چه شد كه يك چنين قدرتى از بين رفت، دولتها ببينند كه براى چه اينطور منهدم شد يك چنين قدرتى و اجزاء دولتى، ادارات ببينند كه چه شد قضيه و موجب عبرت همه باشد. هر دولتى كه متكى بر ملت نباشد بلكه مقابل ملت بايستد، اين عاقبتش، ولو يك قدرى هم طولانى باشد، عاقبتش به همين عاقبتى كه اين پدر و پسر منتهى شدند، منتهى خواهد شد. رضاخان كارى كرد كه بين ملت هيچ پايگاهى نداشت و من شاهد قضيه بودم كه متفقين كه به ايران رو آوردند و ايران را گرفتند و همه چيز ايرانىها در معرض خطر بود، وقتى كه نتيجه اين شد كه رضاخان رفت شادى كردند، مردم. من به اين پسر نادانش گفتم كه تو نكن كارى كه همانطورى كه پدرت رفت و شادى كردند براى رفتن تو هم شادى بكنند و نشنيد و ديديد كه براى رفتن اين بيشتر شادى كردند و حق هم همين بود، چرا؟ براى اينكه بين مردم پايگاه نداشت. اساس اين بود كه يك دولتى كه خيانتكار است، اين نمىتواند با مردم بسازد و براى خيانتكارى كه دارد و چپاولگرى كه مىكند و وابستگى به بيگانگان كه دارد، اين هميشه از خودش مىترسد. يك دولت هميشه نگران است كه مبادا اين خيانتها كه كرده است، ملت جبران بكند و ملت تلافى كند. از اين جهت اينها مجبورند به اينكه با ملت به فشار و ارعاب عمل كنند و لهذا هر روز كه مىگذرد فشار آنها زيادتر مىشود، تنفر ملت هم از اين طرف زيادتر. در اين پنجاه و چند سال، اينها هر روز فشارشان زيادتر شد و هر روز ملت از آنها تنفرش زياد شد تا رسيد به آنجائى ديديد كه تمام ملت، نه يك قشر، دو قشر، همه ملت يكدفعه از او رو برگرداندند و چون هيچ بين مردم پايگاه نداشت نتوانست، نه خودش توانست و نه قدرتهاى بزرگ توانستند او را نگه دارند. وقتى يك ملت يك چيزى را خواست، نمىشود خلافش را كسى عمل بكند و ملت ما همه با هم خواستند كه رژيم طاغوتى نباشد و لهذا كوششهايى كه دولتهاى بزرگ و ابرقدرتها هم كردند براى نگه داشتن او به جايى نرسيد و نتوانستند نگهش دارند. اين بايد يك سرمشقى براى دولتها باشد، دولتهايى كه در عالم هستند كه ببينند كه چه شد كه يك چنين قدرت بزرگى كه همه قدرتها هم دنبالش بودند، همه هم از او پشتيبانى مىكردند، نه فقط ابرقدرتهاى كوچكتر هم، اينها هم از او پشتيبانى
صحيفه نور ج 7 صفحه 241
مىكردند و مىشود گفت كه همه قدرتهاى شيطانى جمع شده بودند با هم كه اين را حفظش كنند و نتوانستند. اين بايد يك سرمشقى باشد از براى دولتها كه وظيفه خودشان را بدانند. چه دولتهايى كه بعدها در ايران تشكيل مىشود و اميد است كه دولت اسلامى - انسانى و چه دولتهايى كه در خارج اين مملكت هستند، اين بايد يك سرمشقى براى آنها باشد كه با ملت چه بكنند، چه جور رفتار بكنند. اگر با ملت اينها رفتار خوب كرده بودند، همه قدرتها مىخواستند اخراجش كنند نمىتوانستند. اگر ملت پشتبيان او بود و مردم مىخواستند او را، فرض كنيد كه دولتهاى بزرگ مىخواستند او را بيرونش كنند، قدرت ملت او را نگهش مىداشت، نمىتوانستند كارى با او بكنند. چنانكه عكسش هم همين طور بود كه همه خواستند باشد، ملت گفت نه، تمام شد. ملتها و دولتها بايد با هم تفاهم داشته باشند يعنى دولت جورى باشد، ارتش جورى باشد، شهربانى جورى باشد، ژاندارمرى جورى باشد كه مردم به آنها محبت داشته باشند، احساس دوستى و محبت بكنند نه اينكه وقتى كه شهربانى بيايد يا مامور شهربانى بيايد توى بازار، مردم از او بترسند و از او تنفر داشته باشند چنانكه در اين نقاط اينطور بود بلكه در طول سلطنت اينطور بوده است. در سلطنتى كه (يعنى در حكومتى كه، سلطنت كه نبايد گفت) در حكومتى كه در اسلام هست اينطور است كه آن كه رأس است با آن كه در لشگر واقع شده است و در ارتش واقع شده است و آن كه در ادارات واقع شده، همه اينها با ساير ملت فرقى ندارند كه از هم جدا باشند، همين ملت هستند كه يك مقدارى از آنها ارتش شده و يك چند تا از آنها هم حكومت را اداره مىكنند و اينها. و وقتى كه رئيسشان بيايد توى جمعيت، هيچ باكى از اين ندارد كه مردم با او چه مىكنند، هيچ، براى اينكه با آنها خوبى كرده است، وقتى خوبى كرد مردم هم با او خوب هستند. شما ديديد كه يك روز نمىتوانست، يك ساعت نمىتوانست محمدرضا بيايد توى مردم، اگر مىخواست از اين خيابان عبور كند، قبل از اينكه بيائيد از اين عبور كند آنطور كه مىگفتند تمام منازلى كه در سر راه او بود كنترل مىشد، سازمان امنيت مىفرستاد تمام اينجاها را مىگرفتند و كنترل مىكردند، براى چه؟ براى اينكه خوف اين را داشتند كه از اينجاها يك كسى سوء قصد بكند كه حسن قصد اسمش بود اما يك حكومتى كه براى مردم باشد، مردم او را بخواهند اين نمىترسد از اينكه توى بازار مردم بيايد، توى جمعيت بيايد و با آنها بنشيند صحبت كند، هيچ از اينها باكى ندارد چنانكه صدر اسلام اينطور بوده است كه آن كه رأس هم بوده هم توى مسجد مىآمده مىنشسته و منبر مىرفته و مىنشسته و با مردم صحبت مىكردند. بلى، وقتى كه بساط مثل معاويه شد، آنوقت او هم ديگر نمىتوانست، او مىآمد نماز، اما برايش يك محفظهاى درست كردند و درش را قفل مىكردند كه او توى آنجا نماز مىخواند و مردم بيرون به او اقتدا مىكردند و با او نماز مىخواندند يعنى آنهايى كه بايد با او نماز بخوانند، او نمىتوانست بيايد توى صفوف بايستد، او را قواى انتظامى مىآوردند و مىكردندش توى آن سوراخ و در آن را مىبستند. آنجا در بسته نماز مىخواند و بعد هم مىآمدند در را باز مىكردند و با قواى انتظامى مىرفت، براى اينكه پايگاه نداشت در بين مردم اما آن كه حكومت عدل مىكرد آن توى مردم بود و با هم بودند و - عرض بكنم كه - رفاقت داشتند و نه خوف آنها از او
صحيفه نور ج 7 صفحه 242
داشتند و نه آنها از او. چرا بايد مردم از ارتش بترسند چرا بايد مردم از قواى انتظامى بترسند؟ از ژاندارمرى بترسند؟ از شهربانى بترسند؟ خوب، اينها بر حسب قاعده بايد شهربانى بايد شهر را حفظ كند، بايد مردم او را اينطور ببينند كه حافظ جانشان هست، نه دشمن جانشان. ارتش بايد مملكت را حفظ كند نه اينكه مردم خيال كنند كه اين ارتش مىخواهد با مردم چه بكند و مىخواهد مردم را اذيت بكند. حكومت اسلامى كه ما مىخواهيم، يك چنين چيزى ما مىخواهيم كه آن كسى كه در رأس است، او هم با مردم رفيق باشد و بنشيند و خودش را نگيرد، در بين مردم بنشيند با آنها صحبت بكند، هر كس حاجتى دارد به او بگويد، وقت داشته باشد با او صحبت بكند، آن هم كه رئيس ارتش است و آن هم كه رئيس شهربانى است و آن هم كه رئيس ژاندارمرى است، آن هم در بين مردم همانطور باشد، وارد بشود بين مردم، نه او از مردم وحشت كند، نه مردم از او وحشت بكنند، اين بايد دستور باشد براى همه حكومتها و ملتها. وقتى يك حكومت اينطور شد، ملت دنبالش است، ملت حافظش است همانطور كه او حافظ ملت است، ملت هم حافظ او هستند و ما مىخواهيم يك چنين چيزى پيدا بشود كه ملت حافظ دولت به همه جهات باشد و دولت هم حافظ منافع ملت به همه جهات باشد. اگر يك چنين چيزى شد، يك مملكت آرامى است كه هيچ كس هم نمىتواند در آن تصرف بكند. تا خيانت بزرگان نباشد، دولتهاى خارج نمىتوانند تصرف بكنند. خيانت هست كه اسباب اين مىشود كه اينها راهشان را باز مىكنند، مستشار مىآورند نمىدانم كارشناس مىآورند، از اين بساطها درست مىكنند. اين خيانت است كه راه آنها را باز مىكنند. اگر يك دولت غير خائن باشد، راه باز نمىشود بر آنها كه بيايند منافع ما را ببرند و حالائى كه مملكت رسيده به خودمان ببينيم كه يك مملكت آشفته و از بين رفته و همه چيزش از بين رفته و بايد همه با هم كمك كنند تا اينكه اصلاح بشود.
تكليف بر كمك و هميارى اقشار براى آباد ساختن خرابىهاى مملكت
حالا از اين به بعد تكليف همه ما چيست؟ تكليف همه ما اين است كه همه كمك كنيم براى ساختن اين مملكت، شما در هر جا كه هستيد كمك كنيد، ما هم اگر كارى ازمان برآيد كمك بكنيم، كشاورزها هم كمك بكنند، كارگرها هم كمك بكنند، همه كارمندها هم كمك بكنند، تا كمك همه نباشد نمىشود اين خرابه را آبادش كرد، كمك لازم است. خيال نكند يك كسى كه من يك نفرم، من يك نفر چه از من بر مىآيد. هر يك نفرى به اندازه يك نفر از او كار مىآيد به اندازه همان يك نفر مكلف است كارش را انجام بدهد. الان همه ما، همه قشرهاى اين ملت مكلفند كه براى اين مملكت كار بكنند تا اينكه با كار، اين مملكت اداره بشود، درست بشود. مملكت مال خودتان است، خودتان براى خودتان داريد كار مىكنيد و انشاءالله من اميدوارم كه همه ما به وظائفمان آشنا بشويم و شما كه محلتان هم حساس است، انشاءالله وظائفتان را خوب عمل كنيد و اين كمكارى كه گفته مىشود در بين ادارات هست، انشاءالله نباشد بلكه گفته مىشود گاهى بيكارى هست. امروز كمكارى مخالف با نهضت است، بايد كار بكنيم همهمان، بايد براى مملكتمان، براى كشورمان كه از خودمان هست الان، الان كسى در
صحيفه نور ج 7 صفحه 243
آن دخالت ندارد، البته در بين اين مملكت اشخاصى الان هستند خائن، لكن رؤوسشان از بين رفت، آنهايى كه سر بودند از بين رفتند، ديگر هم قابل عود نيست. اين حرفهائى كه مىزنند كه نمىدانم در سرحدات فلان آقا هست و فلان هست، اينها اصلا جرأت نمىكنند يك مملكتى كه مجاور اينجا هم باشد، باشند. اينها از اين مملكتها فرار كردند و آن دور دورها رفتهاند. خيال نكنيد اويسى مىتواند در سرحدات اينجا باشد يا پاليزبان مىتواند در سرحدات باشد. اينها از سرحدات اينجا همچو مىترسند كه شيطان از بسمالله مىترسد. اينها فرار كردند پولها را برداشتند رفتند آن طرف در آمريكا و آن دور دورها زندگى مىكنند. اين حرفها را هيچ وقت خيال نكنيد كه واقع بشود. البته شلوغى مىكنند، الان البته شلوغىها هست، آن هم از يك دسته مفسدى كه نمىخواهند اين مملكت آباد بشود، مىخواهند هميشه آشوب باشد تا استفاده بكنند، اين هست. البته اين هم انشاءالله با عمل خود شما جوانها و خود شما ملت انشاءالله اصلاح خواهد شد. خداوند همهتان را حفظ كند و همه موفق باشيم و همه وظيفهشناس باشيم و هر كس در هر عملى مىكند خوب انجام بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page