-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 166
تاريخ: 25/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو- تلويزيون آلمانى زبان سوئيس
سؤال: حضرت آيت الله! در ايران همه چيز به شاه بستگى دارد، در اطراف او هيچ نهضت سياسى قدرت نفس كشيدن ندارد، شما خواستار رفتن شاه هستيد، آيا شما دعوت به بىنظمى و آشوب نمىكنيد؟ آيا ماركسيستها نخواهند توانست كشور را به طرف الحاد بكشانند؟
جواب: چيزهائى كه به شاه بستگى داشت، از هم گسيخته شد و اكنون شاه در ايران هيچ نقشى ندارد. تمام اين ناآرامىها و اختلافات براى اين بود كه شاه، با استبداد و خيانت با اين ملت عمل مىكرد، اين استبداد و خيانت باعث اين مسائل شد. اگر شاه برود و حكومت اسلامى و جمهورى اسلامى جانشين اين رژيم شود، تمام اين ناآرامىها برطرف مىگردد و ايران صورت دموكراسى حقيقى به خود مىگيرد. و اما ماركسيستها و كمونيستها هيچ نقشى در ايران كه بيش از 30 ميليون مسلم دارد و همه با فريادهاى اسلام طلبى بپاخاستهاند، آنها هيچ نقشى ندارند و ما هيچ خوفى از آنها نداريم.
سؤال: شما حضرت آيت الله با كريم سنجابى از جبهه ملى در پاريس بحث مهمى داشتيد، آيا شما با اين حزب سياسى مشتركاً مبارزه خواهيد كرد؟ يعنى آيا ائتلاف مىكنيد؟
جواب: من مسائل و مطالبى كه داشتم و امكان ندارد يك قدم از آنها برگردم، به ايشان گفتم و ما با جبهه خاصى ائتلاف نداريم، همه ملت با ما و ما با همه ملت هستيم و هر كس اين مطالبى كه ما داريم و عبارت است از استقلال مملكت يا آزادى همه جانبه و جمهورى اسلامى كه قائم مقام رژيم سلطنتى است، هر كس با اينها موافقت كند، از گروه ماست و از ملت است و اگر موافقت نكند، برخلاف مصالح اسلام و ملت گام برداشته است و ما هيچ ربطى با او نخواهيم داشت و آنهائى كه با ما موافقت كنند، ما هم با آنها همصدا خواهيم بود و ليكن ربط خاصى با كسى نداريم.
سؤال: حضرت آيت الله! آمريكائىها تاثير به سزايى روى ارتش ايران دارند. چرا تا به حال ارتش
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 167
نسبت به شاه وفادار مانده است؟ آيا فكر مىكنيد وفادارى ارتش به شاه ادامه خواهد داشت؟ و آيا نيروهاى مخالف آنقدر قوى هستند كه شاه را عليرغم پشتيبانى ارتش به زير بكشند و سرنگون كنند؟
جواب: با اين وضعى كه الان هست، قيامى كه ملت كرده است، معلوم نيست ارتش وفادار به شاه باشد، چون ملت از خود آنهاست و آنها هم از ملتند و ملت به واسطه همبستگى كه به هم دارند، قدرتى دارند كه بالاخره ارتش را جذب مىكنند. اين آمريكائىها هستند كه به واسطه نفوذى كه در ارتش دارند، ارتش را نگه داشته كه از شاه محافظت كنند، والا خود ارتش معلوم نيست كه وفادار باشند و اگر هم فىالجمله وفادارى باشد، ملت آنها را جذب خواهند كرد.
سؤال:ايران براى غرب از اهميت اقتصادى و استراتژيكى به سزايى برخوردار است. آيا حضرت آيت الله فكر مىكنند آمريكائىها حاضر باشند موقع خودشان را در منطقه خليج، با اجازه دادن به تغييرات اساسى در ايران، به خطر بياندازند؟
جواب: خطرى كه متوجه منطقه است، از بىلياقتى شاه و فساد دستگاه وى و دستگاه حاكمه است. ما مىدانيم كه دولتهاى صنعتى به نفت و چيزهاى ديگر نياز دارند لكن ما به ملت متكى هستيم و جمهورى اسلامى، يك جمهورى متكى به ملت است كه بايد آزاد و مستقل باشد و به جائى پيوسته نباشد و ما نيازهاى آنها را با مصالحى كه داريم، در مواقع خودش به نحوى كه احترام متقابل بين دول مزبور و ما باشد، انشاءالله برآورده مىكنيم و نفت را آنطورى كه مشتريان نفت با رعايت و حفظ مصالح ما بخواهند، به آنها مىدهيم و اگر خطرى باشد، از ناحيه خود آنها خواهد بود كه مىخواهند با بيعدالتى با ما رفتار كنند، نه از ناحيه ما كه مىخواهيم با عدالت و احترام متقابل عمل كنيم. اين پشتيبانى لجوجانهاى كه آمريكا از شاه مىكند، محتمل است موجب يك انفجار عظيم باشد كه اشكالات سياسى و اجتماعى و مالى به بار مىآورد، بايد آمريكا از اين لجاجت دست بردارد.
سؤال: حضرت آيت الله! بانكها يكى از هدفهاى حملات مردم است و سوئيس كشور بانكهاى مهم بينالمللى است، چنين به نظر رسد كه به طور قطع، مقدار زيادى از سرمايههاى ايران به سوئيس منتقل شده باشد، دراينباره شما چه فكر مىكنيد؟
جواب: خرابىهائى كه در ايران پيدا شده و انقلاب ايران در اثر مفاسدى است كه در هيئت حاكمه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 168
وجود دارد و همچنين بر اثر كارهاى مخالف عقل است كه شاه انجام مىدهد و خرابىهائى كه با دست عمال شاه در سراسر مملكت انجام مىگيرد، براى ضربه زدن به مردم و بد جلوه دادن مبارزات اصيل مردم ايران است كه با حمله به مراكز استثمار و فحشاء و فساد، تنفر خود را از هر چيزى كه موجب انحراف و غارتگرى است، اعلام مىكنند. الان خبرگزارىهاى داخلى و خارجى اطلاع مىدهند كه در شهرهاى ايران دستجاتى از اشرار و يا عدهاى از كماندوها به صورت كولىها و بومىها به شهرها حمله مىآورند و خرابكارى مىكنند و اينهاست كه موجب شده ثبات مملكت متزلزل شود. اگر شاه برود و حكومت جمهورى اسلامى كه حكومت دموكراسى واقعى است به جاى آن بيايد، اين ناآرامىها از بين مىرود و در ايران ثبات برقرار خواهد شد. رژيم ايران به يك نظام دموكراسى تبديل خواهد شد كه موجب ثبات منطقه مىگردد و سرمايهها به ايران برمىگردد و به نفع مردم از آن استفاده مىشود.
سؤال: حضرت آيت الله! سياست اقتصادى رژيم فعلى به وابستگى شديد ايران به خارجه منجر شده است، آيا برگشت به يك سياست اقتصادى مستقل امكان دارد؟ و شما چگونه اين كار را خواهيد كرد؟
جواب: يكى از خيانتهائى كه شاه به كشور ما كرده است، وابسته كردن اقتصاد ما به اجانب مىباشد. اقتصاد ما به واسطه اعمال شاه، چه در اصلاحات ارضى كه به طور كلى موجب فساد زراعت شده و چه هزينههاى بسيار فوقالعادهاى كه به طور بيهوده خرج شده، مثل خريدن سلاحهاى بسيار زياد كه براى ملت ما نفع كه ندارد، ضرر هم دارد و براى اجانب با آن سلاحها پايگاه درست شده است و موجب ضعف اقتصاد و پاشيدگى اقتصادى و به هم ريختن بنيادهاى اقتصادى است. مردم ما با انقلابى كه شده است، قادر هستند همه امور را در مجراى صحيح و مستقل قرار دهند.
سؤال: حضرت آيت الله! ديروز امينى با شاه ملاقات كرده است، اگر او به نخست وزيرى منصوب گردد، آيا به نظر شما اين آخرين شانس براى نجات رژيم خواهد بود؟
جواب: ديگر هيچ چيز براى شاه، شانس بقاء ندارد. همه ملت ايران در تمام شهرستانها قيام كردهاند و با اين قيام ملت، تا شاه نرود، آرامش پيدا نخواهد شد و كسى نمىتواند شاه را نجات دهد، او چاره ندارد جز اينكه برود و ابرقدرتها چاره ندارند جز اينكه با ملت ما مخالفت نكنند، اگر مخالفت كنند، براى آنها بدتر خواهد شد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 169
تاريخ: 26/8/57
بيانات امام خمينى در مورد نفى اصل رژيم سلطنتى و لغو كليه قراردادهاى استعمارى
اصل باطل رژيم سلطنتى بايد ملغى شود
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
دنباله آن دو اصلى كه از آن سه اصل ما و ملت ايران پيشنهاد دارند كه اصل اولش اينكه اين سلسله پهلوى سلطنتشان قانونى نيست و بايد بروند و اصل دوم اينكه اصل سلطنت و رژيم سلطنتى يك امر باطلى است و بايد برچيده بشود و همين مادهاى كه در قانون اساسى هست ما بايد يك توجهى به آن بكنيم. اين مادهاى كه مستند است سلطنت محمدرضا شاه و ايشان استناد به آن مىكند كه در قانون اساسى است كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان آن را اعطاء مىكند، ملت يك جمعيتى هستند كه بالفعل و در حال حاضر اين جمعيت در اين مملكت ساكن هستند و از اهالى اين مملكت هستند و يك وحدت عقيدهاى و يا وحدت جهات ديگر دارند. اين كه ملت است، اين طبقه موجود، ملت است يااين كه طبقاتى كه الان ديگر نيستند، آنها هم الان ملت ايران هستند؟ آنها ملت بودند يا ملت هستند؟ خوب، شكى نيست در اينكه آنهائى كه نيامدند حالا، مثلاً 500 سال ديگر، خوب ايران هم باز داراى يك جمعيتى از خود ملت است اما آنها الان ملت ايران هستند؟ يا بعدها كه آمدند ملت ايرانند؟ همانطور كه مثلاً علماى ايران، حزب مردم ايران، علماى ايران عبارت از آنهايى هستند كه در 500 سال بعد از اين مىآيند!. اگر گفتند بايد يك چيزى به راى علماى مثلاً ايران باشد يا به راى اطباى ايران باشد، آيا آنهايى كه بعدها مىآيند اطباى ايران هستند؟ آنها كه الان نيستند تا اسمشان طبيب باشد يا اسمشان عالم باشد. همانطورى كه نسبت به اشخاصى كه بعدها مىآيند معنا ندارد اين مطلب، يعنى اين قانون منطبق نيست كه اگر گفتند ملت ايران اعطا كند يك چيزى را، سلطنت را اعطا مىكند، عبارت از آن ملتى كه بعدها وجود پيدا مىكند نيست. هر ملت، آنوقت ملت است كه موجود است بالفعل. اينهايى كه الان موجودند بالفعل، اينها اطباى ايران، طبيبهايشان اطباى ايران هستند، علمايشان علماى ايران هستند عرض بكنم كه مهندسينشان مهندسين ايران هستند، طوايفشان - طايفه مثلاً كردشان طايفه ايران است و اما آنهايى كه در 500 سال بعد وجود پيدا مىكنند الان نه از علماى ايران هستند و نه از مهندسين ايران هستند و نه از اطباى ايران هستند و نه ملت ايران.آنهايى كه 500 سال پيش از اين موجود بودهاند و حالا موجود نيستند، اينها علماى ايران يك
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 170
وقتى بودهاند اما حالا ديگر نيستند، تمام شد. مهندسهايشان مهندسين ايران بودهاند، نه مهندس ايران هستند. در قانون آنطورى كه حالا اينها به آن تشبث كردند اين است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت ايران به شخص سلطان مىدهد. خوب روى اين ميزان بايد همين ملتى كه الان ملت است، اين سلطنت را بدهد، آنهايى كه فرض كنيد در 500 سال پيش از اين دادند، ما فرض كنيم 500 سال پيش از اين آنها به علم غيب مىدانستند كه محمد رضاخان در سنه كذا مىآيد در ايران و آنها روى آن علمى كه داشتند در آنوقت گفتند كه سلطنت مال آن محمدرضا خان است كه بعد از 500 سال مىآيد، آنها ملت ايران نبودند، ملت ايران در زمان خودشان بودند الان بايد ملت ايران اعطا كند يك چيزى را به او، الان ملت ايران عبارت از اينهاست كه موجود هستند،اينها ملت ايرانند. اگر اين ملت ايران به حسب اين قانون اساسى كه مورد تمسك ايشان است، اگر اين ملت ايران الان به ايشان راى دادند و گفتند شما سلطان باشيد به حسب اين ماده قانون اساسى ايشان مىشود سلطان. اين ملتى كه الان هستند كه راى ندادند به او، كدام يك از اين ملت راى داده به ايشان؟ حالا ما آنهايى كه رايشان را پس گرفتند نمىگوئيم، براى اينكه مردم مىگويند (نه) حالا ما قبل از اينكه آن مطلب را بگوئيم، مىگوئيم كه شما مىگوئيد كه قانون اساسى مىگويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت به شخص سلطان مىدهد، ملت بايد به شخص سلطان، يعنى آنوقتى كه به سلطان مىخواهند بدهند، بايد اسمش ملت باشد كه بدهد. آنهائى كه 500 سال پيش از اين به جد اعلاى مثلاً يك سلطانى راى دادند، نسبت به آن سلطانى كه راى دادند ملت ايران بودند و راى دادند بر يك مصداقى كه، شخصى كه عبارت از آن سلطان بوده است، بسيار خوب، به حسب قانون اساسى آنهايى كه در آنوقت راى داده بودند به ايشان، به آن آدم، او شد سلطان، اما نسبت به آن اشخاصى كه در آنوقت بودند، نسبت به اين آدمى كه حالاست كه راى ندادند، بر فرض اينكه راى داده بودند، حالا ملت ايران نيستند، راى داده بودند، خودشان پوسيدند و راىهايشان هم پوسيد تمام شد رفت پىكارش، نه خودشان الان هستند نه راى آنها دارند. الان مىتواند كسى بگويد كه آراء اشخاصى كه در 500 سال پيش از اين است، آرايشان عبارت از اين است حالا؟ خوب راى ندارند حالا، همه فوت شدند، خدا رحتمشان كند.
تفويض سلطنت (اين موهبت الهى!!) به سلسله پهلوى با آراء ملت يا كودتا و سرنيزه؟!
به حسب قانون اساسى ملت راى به ايشان ندادند براى اينكه ملت اجتماع بر اين معنا (همهمان مىدانيم كه) نكردند كه راى بدهند به ايشان. ما فرض مىكنيم كه آنها راى داده باشند، يعنى آن طبقه جلويى كه زمان رضاخان بودند، آن طبقهاى كه زمان رضاخان بود الان از آنها نيست الا چهار، پنج تا، ده تا، صد تا پيرمرد كه اينها ملت ايران نيستند، الان ملت ايران را اين طبقهاى كه الان موجودند تشكيل كردهاند. خوب ما از اين طبقهاى كه موجودند كه اينها ملت هستند، آنها ديگر حالا ملت ايران نيستند يعنى آنهائى كه رفتند و فوت شدند ملت ايران نيستند و پدران ما ملت ايران نيستند، ملت ايران الان ماها هستيم كه موجود هستيم، ماهائى كه موجود هستيم، شما در تمام ايران بگرديد و ببينيد كه كى راى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 171
داده است به ايشان تا اينكه اين ماده قانون منطبق باشد كه عبارت است از اينكه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت اعطا مىكند به شخص سلطان. پس بنابر اين، اين قانون منطبق بر ايشان نيست. باز اشكال ديگر است و آن اين است كه در قانون دارد كه (در همين قانون) سلطنت يك موهبتى است الهى كه ملت اعطاء مىكند به شخص سلطان، در 50 سال پيش از اين شخص سلطانى كه مىخواست اعطا كند ملت به او عبارت از پدر (فرض كنيد، اگر صحت داشت، صحت كه ندارد، حالا اگر صحت داشت) ايشان يك شخصى آنوقت بوده است، آنهائى كه راى دادند بعداً گفتند و سلسله ايشان، سلسله ايشان شحص نيست، يك عنوانى است، شخص عبارت از اين است، عالم شخص نيست، اين آقا شخص است.
قانون مىگويد كه سلطنت موهبتى است الهى كه ملت مىدهند به شخص سلطان. اينكه سابق آنها فرض مىكنيم حالا اين اشكال نبوده كه ملت نيستند آنها، خوب مىگوئيم. ملت بوده اما قانون مىگويد كه بايد اعطا كنند به شخص، يعنى اين آدم يك ذرع و نيمى داراى كذا و داراى و صف كذا و اسمش محمدرضاخان و داراى همچو اخلاق كريمهاى كه همه مردم را مىكشد و اينها، اين شخص موجود در خارج، اين يك سر و دو گوش كه موجود است در خارج در اول سلطنت رضا شاه كه آن هم همه جهاتش را گفتم كه همهاش باطل اندر باطلاندر باطل است آنهائى كه راى دادند نسبت به شخص رضاشاه، بسيار خوب، به شخص رضا شاه اينها اين موهبت الهى را نعوذبالله دادند، اما نسبت به ايشان كه ديگر ندادند، به شخص ندادند بعد گفتند سلسله پهلوى و اولاد او، اولاد كه شخص نيست، يك چيز كلى مىباشد، اين خلاف قانون است. قانون مىگويد بايد به شخص او بدهند، ندادند به شخص او. اينها همهاش روى فرض اين است كه (يك فرضهاى باطلىاست كه ما مىكنيم) خير، در زمان رضاخان، در انوقتى كه كودتا كرد و آمد و تهران را گرفت و آن كارها و رسوايىها را كرد، مردم ايران راى داده باشند به رضا شاه، مردم ايران اطلاعى از اين مسائل اصلاً نداشتند، كارى نداشتند به اين كه، اصلاً مخالف بودند ذاتاً با رضاخان، منتها سرنيزه بود همانطورى كه الان حكومت نظامى، حكومتى نيست، سرنيزهاى است. سرنيزه بود و با سرنيزه آمدند و مجلس درست كردند. يك عدهاى را آوردند در مجلس بدون اينكه اصلاًملت اطلاعى از اين مطلب داشته باشد، رضايتى روى اين مطلب داشته باشد، همه آن باب، باب سرنيزه بود. با سرنيزه مجلس درست كردند، با سرنيزه حكم كردند كه بايد خلع كنيد قاجاريه را، با سرنيزه گفتند بايد نصب كنيد رضا شاه را. قضيه همهاش سرنيزهاى بود، هيچ وقت قضيهاى نبود كه ملت روى اين ماده قانونى تاكنون عمل نشده، يعنى از اولى كه دنيا سلطان به خودش ديده تا حالا، شما رجوع كنيد به تاريخ از اولى كه دنيا (2500 سال است كه اينها مىگويند، بگوئيد 000/100 سال) سلطان به خودش ديده تا حالا يك دسته دزدى بودند كه مىآمدند به زور يك مملكتى را مىگرفتند و بعدش هم حكمفرمايى مى كردند، مردم راى مىدادند به اينها؟ يا آنها كارى به مردم داشتند؟ قبل از مشروطه كه حرف اين قانون هم نبوده، هر كه گرفت هر جا را، گرفت. بسيار خوب، هر دزدى اول دزد بود بعد هم كه آمد رفت و مملكت را فتح كرد، و آنوقت شد اعليحضرت!
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 172
عدم دخالت اراده مردم در تفويض قدرت به مدعيان سلطنت
زمانى كه مشروطه بوده، تا حالا هم چنين چيزى نشده از اول مشروطه كه زمان مظفرالدين شاه بود تا الان كه زمان شماها هست اين چند نفر از سلاطين كه آمدند كه بعد از مظفرالدين شاه كه يك چند وقتى هم محمدعلى ميرزا بود و يك مدتى هم احمدشاه بود و بعد هم رضاشاه، شاه شد، بعد اين شد، از آنوقت تا حالا به اين ماده قانون هيچ عمل نشده. اينكه موهبتى است الهى كه ملت اعطا مىكنند به شخص سلطان، ايشان بيايند يك شاهدى بياورند كه يك ملتى، يك دهى را ايشان چيز بكنند، يك ده را اگر ايشان درست كردند كه، اما آزاد بگذارند مردم را / نه اينكه / خوب ممكن است همه مردم رابا سرنيزه وادار كنيد كه راى بدهند، نخير اينها آزاد بگذارند مردم را يعنى سرنيزه را بگذارند كنار و بيايند مثل يك آدم عادى در ميدان و بگويند كه آقا به كى راى مىدهيد. اگر يك ده به ايشان راى داد ما تصديق مىكنيم كه ايشان سلطان السلاطين هستند اما نيست همچو چيزى، نه راى دادند تا حالا، نه به اين ماده از قانون تاكنون عمل شده است، نه در زمان سابق، نه در زمان سلطنت ايشان، به اين ماده قانون عمل نشده است. بر فرض اينكه اين اشكالاتى كه ما راجع به اين ماده داريم اينها را غمض عين كنيم لكن عمل نشده به اين ماده. يك ماده معطلى است، مثل خيلى از مواد قانون اساسى معطل است. از اول عمل نشده تا حالا به آن. خوب روى اين زمينه كه سلطنت اين آقا قانونى نيست، اولا" ياغى است، كسى كه سلطنتش قانونى نيست و آمده به زور دارد سلطنت مىكند، به حسب قانون اساسى ايشان ياغى است، ايشان بايد محاكمه بشود كه چرا آمدى، چر ادعاى سلطنت تو دارى مىكنى؟ چرا تاجگذارى كردى؟ چرا مردم را چه كردى؟ چرا ماليات گرفتى؟ چرا حقوق سلطنت گرفتى؟ همهاش چرا،همهاش چرا. ايشان هم جواب ندارد بدهد و مهم اين است كه كليه قراردادهائى كه از زمان مشروطه تا حالا شده كليه قراردادها باطل است به حسب قانون اساسى براى اينكه قانون اساسى مىگويد كه بايد مجلس باشد به آراء مردم و سلطان وقت كه قسم خورده است براى مردم و وفادارى و كذا و كذا، او هم امر بكند به اينكه انتخابات آزاد چه بشود و انتخابات درست بشود و بعد از انتخابات، آنها راى به مثلاً هر چه دادند با قواعد ديگرى كه هست از قانون اساسى و متمم قانون اساسى آنوقت قانونيت پيدا مىكند.
حق تعيين سرنوشت مملكت و انتخاب وكلاى مجلس به عهده سفارتخانهها يا ملت؟! اين قراردادهائى كه در زمان مشروطيت، چه زمان مظفرالدين شاه و چه زمان احمدشاه و چه زمان اين دوتاى ديگر، تمام اين قراردادها كه شده است، نه سلطانش سلطان قانونى بوده به حسب قانون اساسى، نه مجلس، مجلس قانونى بوده. اما سلطان قانونى نبوده است كه عرض كردم كه مردم راى هيچ وقت ندادند بر سلطنت ايشان، ايشان بايد خودشان قبول داشته باشند منتها اينهاگويند كه اصلاً ملت زائيده كه شده است، هر بچهاى كه آمده است، او سلطنت را ميل دارد! دوست دارد! الان هم كه مردم دارند فرياد مىزنند كه مرده باد شاه، باز اگراز ايشان بپرسى، مىگويند مردم
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 173
شاهدوست هستند، اين علامت شاهدوستى شان است. بنابر اين، خوب، نه سلطنت، سلطنت قانونى است و مىآئيم سراغ مجلس، مجلس هم تا آن اندازهاى كه ما اطلاع داريم، به آرا مردم نبوده كه مردم بيايند راى بدهند يك چيزى را، در زمان رضاشاه در زمان محمدرضاشاه اينها جزء واضحات است، هر كس يادش است. خوب شما همهتان اين مجلسها را يادتان است تا حالا - اين - شما كه اطلاع داريد، عقيدهتان اين است كه در تهران، در اصفهان، در يزد، در كرمان، در هر جا خود مردم جمع شدند و يك وكيل درست كردند؟! يا اينكه به قول خود شاه ليستش را از سفارتخانهها آوردند؟ خود ايشان گفتند ليست را از سفارتخانهها آوردند و مىدادند مىگفتند اينها بايد وكيل بشوند، مردم چكارهاند، اينها بايد بشوند، دولت چه كاره است، شاه چكاره است آن كه بايد تعيين كند سرنوشت ما را سفارت آمريكا و سفارت انگلستان است و سفارت شوروى است و اينها و تا حالا همين كارها را كردند. ليست اين وكلا را آنها تعيين كردند و آنهائى كه دوستان آنها يا به تعبير ديگر نوكرهاى خودشان بودهاند، آنها را تعيين كردند كه اينها باشند تا راى بدهند به هر چيزى كه آنها دلشان مىخواهد. بنابر اين آنقدرى كه ماها يادمان است در زمان اين دو تا عرض مىكنم كه ديكتاتور، در زمان اينها ابداً يك مجلس قانونى، يك مجلس ملى كه ملت راى داشته و داده باشند به آنها، ابداً چنين چيزى نبوده است. ما فرض مىكنيم حالا چهار تا وكيل هم ملت به او راى داده اما سايرين راى ندادند. چهار تا وكيل هم، مثلاً فرض كنيد تهران يك قدرى چيزهائى بوده است، ملاحظاتى بوده است به چهار نفر وكيل هم راى داده باشند مردم، مثل مرحوم مدرس راى دادهاند به او اما مجلس وقتى قانونى است كه همه اهالى مجلس كه مىآيند به حسب قانون توى مجلس آمده باشند، رايشان دخالت دارد در مطالب. اكثريتى كه حاصل مىشده در مجالس كه به اين اكثريت يك شركتى را، يك قراردادى را، يك بساطى را درست مىكردند، اين اكثريت اگر چهار تايشان هم فرض بكنيم كه ملى بودند و ملت تعيين كردند لكن باقيشان نبوده. اين را هيچ كس نمى تواند ادعا بكند. كه در زمان سلطنت رضا شاه و محمدرضا شاه اين مجلس يك مجلسى بوده است ملى و مردم آن را، اينها را تعيين كردند، هيچ كس نمىتواند يك چنين ادعائى بكند مردم تعيين كردند. اگر كسى هم ادعا بكند در يك دوره، دو دوره مردم به مدرس راى مىدادند، بله به مدرس راى دادند، بعضى اشخاص ديگر هم نظير او را راى دادند اما يكى، دو تا، چهار تا وكيل كه كار را درست نمى كند. بايد تمام اين وكلا ملى باشند يعنى ملت تعيين كرده باشد تا اينكه وقتى يك مجلسى تشكيل مىشود يك مجلس قانونى باشد تا اينكه وقتى راى دادند، اكثريت راى داد به حسب قانون، اكثريت رايش مثلاً صحيح باشد، درست باشد، بايد قانونى باشد لكن اينها كه نبوده در كار.
تجديد نظر در قراردادهاى غيرقانونى بعد از تشكيل حكومت اسلامى
تمام قراردادهائى كه در زمان مشروطه شده است و اين قراردادهائى كه در زمان رضاخان شده است، اين قراردادهائى كه در زمان محمدرضاخان شده است، تمام اين قراردادها بر خلاف قانون
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 174
اساسى است، به خلاف ميل اين ملت است.
اين ملت مخالف با همه اينهاست. يكى از آن هم قانونى نيست. بنابراين تمام اين قراردادها با هر كه قرارداد كرده باشند، خوب فرض كنيد يك قرارداد مفيدى براى ملت هم باشد قانونى نيست بله اگر چنانچه يك حكومت ملى اسلامى تشكيل شد و اين قراردادها را مطالعه كردند و ديدند يك قراردادى مفيد به حال ملت است (اگر توى آن باشد، نمى دانم هست يا نه) اگر ديدند يك قرارداد مفيدى به حال ملت است، خوب آن را امضا مىكنند، آن را هم قبول مىكنند يعنى قبول مىكنند كهاز حالا قرارداد مىشود، قبلا" باز باطل بوده، از حالا قرارداد مىشود، يعنى آن دولتى كه قانونى است وقتى كه قرادادى را قبول كرد، قانوناً صحيح مىشود اين اما نه اينكه عطف به جلو هم بكنند، جلو هم، مستقر بشوند، نه آنها همه آن خلاف قانون بوده و اگر اينهائى كه پشتيبانى دارند مىكنند از محمدرضاخان، اين دولتهائى كه پشتيبانى مىكنند، اصرار بر پشتيبانىشان بكنند همه قراردادهايشان ولو اينكه مفيد براى ملت باشد لغو خواهد شد، بايد تجديد نظر در اين مسائل بكنند.
ايستادگى قاطع مردم
ملت ايران زير بار اين زورها نخواهد رفت. بله ممكن است كه بريزند، همين طور كه الان الوات را دارند مىريزند به شهرها و مردم را كتك مىزنند و يا كولىها را يا - عرض مىكنم - ارتشىها را به صورت ديگرى در مىآورند وريزند مردم را كتك مىزنند و اينها، ممكن است كه يك وقتى هم فرض كنيد كه دولت شوروى و دولت آمريكا بريزد جمعيتشان را ولى شعر است اينها حالا ديگر اين حرفها نخواهد شد، ممكن است، اما شعر است. الان نمىشود روى موازينى كه دنيا دارد، دنياى امروز غير از دنياى ديروز است، اينطور نيست كه هر كه هر كارى هر كه هر زورى دارد، آن زور را بايد اعمال بكند، اينطور نيست. بايد روى موازين باشد و يك ملتى همه ايستادند و مىگويند كه ما ميخواهيم مستقل باشيم يعنى ما مىخواهيم كه آمريكا دخالت نداشته باشد در مملكتمان، شوروى هم دخالت نداشته باشد، انگلستان هم نداشته باشد، يك مملكتى باشد مال خودمان.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 177
تاريخ: 26/8/57
مصاحبه امام خمينى با بولتن خبرى خاورميانه و مجله الاقتصاد العربى
سؤال: در مصاحبه با خبرنگار فرانس پرس اظهار داشتيد كه يك حكومت انقلابى بايد با سقوط شاه تشكيل شود و اينكه شما پيش از سقوط شاه به ايران باز نخواهيد گشت. به نظر مىرسد كه در اثر مذاكرات شاه با افراد سازشكارى مانند آقاى سنجابى و همچنين در اثر فشار آمريكا به شاه، امكان اين باشد كه شاه ايران را ترك كند و حكومتى انتقالى متشكل از همين سازشكاران تشكيل شود، آيا در چنين شرايطى شما اين دولت را به عنوان دولت انتقالى خواهيد پذيرفت و به ايران باز خواهيد گشت؟
جواب: اولين چيزى كه درخواستههاى ما آمده است و عموم ملت خواهان آنند بركنارى شاه است و لكن مساله شخص شاه نيست، ما هر حكومتى را كه از طرف خود مردم نباشد و تكيه به جهان قدرتى كه شاه را سركار آورد و حفظ كرد و قدرتى ديگر، به شدت طرد مىكنيم و با او همان رفتارى را خواهيم كرد كه با شاه كرده و مىكنيم و مساله رفتن من به ايران يا بودن در خارج از ايران، تابع اين است كه در كجا بهتر بتوانم به ملتم بيشتر خدمت كنم.
سؤال: اظهار داشتيد كسانى كه چه با عنوان موافق و چه با فرصت طلبى به عنوان مخالف، دم از قانون اساسى و انتخابات آزاد مىزنند بايد از تصدى امور بركنار شوند، آيا اين بدان معنى است كه قانون اساسى فعلى به نظر شما از اعتبار برخوردار نيست؟ اگر چنين است به نظر شما چه قانون اساسىاى بايد براى اداره امور كشور تهيه شود؟
جواب: شاه و دار و دستهاش كه دم از قانون اساسى مىزنند شكى نيست كه نه براى احترام به قانون است زيرا 50 سال است قانون را زير پا گذاشتهاند بلكه براى آن است كه با اين فريب، مقام سلطنت و شخص شاه را در اين مقام حفظ كنند و من به دليل همين توطئه شاه، مكرر به عموم ملت ايران و سران قوم تذكر دادهام كه دم از قانون اساسى نزنند كه ندانسته گرفتار توطئه شاه مىشوند و قانون اساسى فعلى بدون اصلاحات از نظر من اعتبارى ندارد.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 178
سؤال: در يكى از بيانيههايتان از كارگران ايران خواستهايد كه بدون توجه بر وعدههاى رژيم به اعتصابات خود ادامه دهند، يكى از خواستهاى مطرح شده در اين اعتصابات تشكيل اتحاديههاى آزاد كارگرى است، نظرتان درباره اين اتحاديهها چيست؟ اگر با تشكيل آنها موافقيد، اين اتحاديهها در چهارچوب حكومت جمهورى اسلامى مورد پيشنهاد شما چه نقش و اهميتى خواهند داشت؟
جواب: كارگران محروم و متدين ايران كه آنان همان كشاورزان و زارعين فقير و گرسنه مىباشند حق دارند براى به دست آوردن حقوق حقه خود به مبارزه از هر طريق ممكن و مشروع بپردازند و در جمهورى اسلامى به آنها حق داده مىشود كه به هر شكل ممكن به دور هم جمع شوند و مسائل و مشكلات خود را بررسى كنند و در نتيجه دولت را در جريان مسائل خود قرار دهند و نيز از حقوق صنفى خود دفاع كنند.
سؤال: نظرتان درباره فعاليت احزاب سياسى چپ بودن اتكا به هيچ قدرت خارجى در چهارچوب حكومت جمهورى اسلامى چيست؟
جواب: در جمهورى اسلامى هر فردى از حق آزادى عقيده و بيان برخوردار خواهد بود و لكن هيچ فرد و يا گروه وابسته به قدرتهاى خارجى را اجازه خيانت نمىدهيم.
سؤال: نظرتان در مورد مبارزه مردم فلسطين چيست؟ با توجه به اينكه بيش از نيمى از نفت اسرائيل از ايران تامين مىشود، چه اقداماتى بايد از سوى ايران در اين زمينه صورت گيرد؟
جواب: يكى از علل قيام مردم مسلمان ايران عليه شاه، حمايت بيدريغ او از اسرائيل غاصب است، نفت اسرائيل را تامين مىكند، ايران را بازار مصرف كالاهاى اسرائيل كرده است و حمايتهاى معنوى ديگر و براى فريب افكار جهانى، صرفاً به محكوم كردن اسرائيل مىپردازد. ملت مسلمان ايران و هيچ مسلمانى و اصولا" هيچ آزادهاى اسرائيل را به رسميت نمىشناسد و ما همواره حامى برادران فلسطينى و عرب خود خواهيم بود.
سؤال: در پيامهايتان بكرات نقش نيروهاى بزرگ: آمريكا، شوروى، انگلستان و چين را در صحنه جهانى محكوم كردهايد، نظرتان درباره فروش گاز و نفت ايران به اين كشورها و وابستگان برخى از آنها مثلاً دولت آفريقاى جنوبى چيست؟ به طور كلى چه مرامى براى اداره صنعت نفت پيشنهاد مىكنيد؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 179
جواب: من هميشه به ملت ايران گوشزد كردهام كه گول تبليغات غلط را نخورند. آمريكا و انگلستان كه دم از تمدن و پيشرفت مىزنند و نيز شوروى و چين كه دم از انقلاب و حمايت از انقلابيون مىزنند، هر كدام به نحوى با شاه، اين جنايتكار حرفهاى همكارى مىكنند، شاهى كه در هر كجاى عالم، فردى و يا دولتى جنايتكار و ستمگر است، شاه از آن حمايت مىكند و به آن كمك مىدهد. ملت ايران تصميم گرفته است براى نجات از چنگال اين آدمخواران به مبارزه ادامه دهد و بر مبناى همين استقلال، سياستهاى خود را تنظيم كند و در مورد نفت چه كسى به خود حق مىدهد كه به ما دستور بدهد كه ما هميشه بايد نفت خود را سخاوتمندانه تاراج كنيم و به ديگران بدهيم و خود از آن استفاده نكنيم؟ و ما به دشمنان بشريت و انسانيت نفت نمىدهيم
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 180
تاريخ: 26/8/57
مصاحبه خبرگزارى ليبى با امام خمينى
سؤال: نظر شما در مورد ادعاهاى شاه مبنى بر اينكه مىخواهيد كشور را به قطعات گوناگون تقسيم نمائيد چيست؟
جواب: نظر ما اين است كه شاه دروغ گفته است. ما اگر نظر نداشته باشيم كه تمام اقطار اسلام يكى بشود، اين چنين نظرى نداريم كه ايران از هم جدا بشود. اينها تبليغاتى است كه شاه مىكند و واقعيت ندارد.
سؤال: موضع شما در مورد كشورهائى كه از شاه حمايت نموده و از كشتار فرزندان مردم مسلمان ايران چشم مىپوشند چيست؟
جواب: ما آنان را محكوم مىكنيم و در موقع خودش اگر چنانچه اصرار بر اين امر داشته باشند، تجديد نظر خواهيم كرد.
سؤال: به هنگام اعلان شما براى شروع مبارزه مسلحانه برضد حكومت پهلوى، آيا از جانب كشورها و خلقهاى عربى و اسلامى مترقى انتظار كمك داريد؟
جواب: اگر چنانچه موقع آن رسيد البته مسلمين همه بايد به هم كمك كنند.
سؤال: به ايرانى اسلامى و پيشرو، در ميان خاورميانه و مشكلات كنونى آن و اوضاع جهانى چگونه مىنگريد؟
جواب: ملت ما مسلم مشكلات را رفع مىكند و ما نسبت به همه مشكلات مسلط خواهيم شد انشاءالله و نسبت به ساير دول هم با احترام متقابل عمل مىكنيم.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 181
سؤال: موافقت نامههاى (كمپ ديويد) و تنازل سادات در مورد بيت المقدس را چگونه ارزيابى مىفرمائيد؟
جواب: من جداً او را محكوم مىكنم.
سؤال: آيا توقع آن را داريد كه در جهان اسلام بر ضد رژيمهاى ارتجاعى كه براى محافظت منافع استعمار عمل مىكنند، يك انقلاب اسلامى مترقى بوجود آيد؟
جواب: ما اميدواريم اينطور بشود و همه مسلمين بر ضد استعمار قيام كنند واز دولتهائى هم كه خيانت به ملت مىكنند، بر ضد آنها هم قيام كنند.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 182
تاريخ: 27/8/57
سخنرانى امام خمينى در مورد ضرورت قيام بر عليه ظلم به عنوان يك فرضيه و عمل بى چون و چرا به تكاليف مقدس الهى
تكاليف ما، نتايج و احتمالات پيروزى
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين مسائلى كه ما و شما وارد هستيم، در آن كه اصولش سه تا مساله است: يكى نبودن محمدرضا خان و اين سلسله، سلسله پهلوى و يكى نبودن اصل رژيم سلطنتى و يكى هم استقرار حكومت عدل اسلامى، جمهورى اسلامى. در همه مسائلى كه انسان اقدام مىكند يك جورش اينطور است كه، يك قسم از مسائل اينطور است كه انسان بايد ملاحظه كند كه در اين عملى كه مىكند نتيجه حاصل مىشود؟ نمىشود؟ آيا مىرسد به اين مقصدى كه دارد؟ نمىرسد؟ اگر مطمئن شد كه به آن مقصد مىرسد، اقدام مىكند، اگر مطمئن نشد، اقدام نمىكند. يك قسم از مسائل اينطورى است. يك قسم از مسائل هم هست انسان تكليف دارد از طرف خدا كه اصل مطلب يك تكليفى هست و نتايجى هم احتمال رود حاصل بشود و احتمال هم مىرود حاصل نشود. در اين مسائل كه آدم تكليف دارد كه اقدام بكند، ديگر نبايد ما در آن مسائل علم به اينكه يك نتيجهاى، يك مطلبى را كه ما مىخواهيم حاصل مىشود، اين لازم نيست علم پيدا كند، انسان دنبال اين است كه آن تكليفى كه به انسان شده است، به آن تكليف عمل بكند.
جلوگيرى از ظلم يك تكليف شرعى است
حضرت امير (سلام الله عليه) كه قيام كردند بر ضد معاويه البته مىخواستند به اينكه معاويه را از مقام خودش كنار بزنند و يك حكومت آدم عادلى را، آدمى كه فاسق است و مال مردم خور است آن را بزنند كنار و يك آدم صحيحى را به جاى او بگذارند در شامات و سوريه و آنجاها. لكن جلوگيرى از ظلم معاويه يك تكليف شرعى بود كه بايد قيام كنند به اين امر و به مردم بفهمانند كه اين ظالم است و بايد اينطور اشخاص دفع بشوند و ايشان قيام كردند و منتهى به اين شد كه موفق نشدند به اينكه او را از آن مقامى كه داشت منحطش كنند. حضرت سيدالشهدا قيام كردند بر ضد يزيد و شايد (همانطور هم بود كه) خوب، اطمينان به اين بود كه موفق به اينكه يزيد را از سلطنت بيندازند نشوند، اين اخبارش هم اينطور است كه ايشان مطلع بودند بر اين مطلب، در عين حال براى همين معنا كه بر ضد يك رژيم
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 183
ظالم قيام كنند ولو اينكه كشته بشوند، قيام كردند و كشته دادند و كشتند و خودشان هم كشته شدند. الان وضع حاضر دولت ايران و شاه اين وضع است كه همانطورى كه، يعنى همانطور هم نه، معاويه، هم امام جماعت بوده است هم امام جمعه، آنطور نبوده است كه معاويه اصلاً نه نماز بخواند و نه روزه بگيرد، خير هم نماز مىخواند و هم روزه مىگرفته و هم امام جماعت بوده، مىرفته مسجد و عقبش نماز مىخواندند مسلمانها، هم روز جمعه مىرفته نماز جمعه مىخوانده، همه اين مسائل شرعيهاى كه بوده است، به حسب صورت عمل مىكرده است لكن از باب اينكه يك آدم قاچاقى بوده و يك آدم ظالمى بوده و مال مردم را مىگرفته و اگر چنانچه هر جور دستش مىرسيده ظلم و آدم كشى و همه اينها را داشته، حضرت امير نه اينكه اين چون نماز نمىخوانده، چون كافر بود قيام كردند بر ضد او؟ نخير، كافر نبود و مسلمان هم بود و اظهار اسلام هم مىكرد و لكن بر خلاف موازين اين مسند را گرفته بود. يك حكومت جائر بود كه برخلاف موازين الهى مسندى را گرفته بود و در آن مسند هم به طور ظالمانه عمل مىكرد، از اين جهت حضرت امير قيام كرد و ولو نرسيد به نتيجه لكن تكليف را ادا كرد، تكليف اين بود كه بايد با يك چنين آدمى معارضه و مبارزه بكند.
سلطنت غاصب پهلوى، مخالف قانون اساسى و حكم شرع است
الان وضع اين حكومت اين است براى اينكه غاصبانه مسندى را گرفته است و يك سلطنت غاصبانه دارد كند. همانطورى كه معاويه سلطنت غاصبانه مىكرد، اين هم سلطنت غاصبانه است، بلكه تذكر دادم مكرر كه ما اگر چنانچه ملتزم به قانون اساسى هم باشيم، روى اين فرض هم سلطنت ايشان برخلاف قانون اساسى است و اين قانون اساسى آن چيزى را كه گفته است،اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مىدهند به شخص سلطان و ما مىدانيم كه اين مردم اصلاً يك همچنين سلطنتى را نه به ايشان دادند و نه به پدر ايشان دادند لكن اين يك سلطنتى نبوده است كه مردم داده باشند به ايشان. بنابراين روى فرض قانون اساسى هم اين مقام را غصب كرده است اين، يعنى الان ياغى است به حسب قانون. به حسب قانون اساسى اين آدم يك آدم ياغى است كه مثل ساير دزدها كه يك وقت بيايند يك جائى را بگيرند و يك حكومتى را غصب كنند، اين هم همان است بر حسب حكم شرع هم كه اصلاً لياقت اينها ندارند براى حكومت شرع. آن كه لايق است براى اينكه حاكم بر مسلمين باشد، آن شرايطى دارد كه در اينها اصلاً آن شرايط موجود نيست. بنابراين، هم به حسب قانون اساسى، اين سلسله غاصب اين مقام هستند، پدرش و خودش و بعداز آن هم اگر بچهاش و هم بر حسب حكم شرعى اينها لايق از براى اين مقام نيستند و غاصب اين مقام هستند، حالا هر چه هم مىخواهد زيارت برود و هر چه هم مىخواهد عذر بخواهد و هر چه هم مىخواهد قرآن طبع بكند و هر چه از اين حقه بازىها مىخواهد بكند لكن اصل مقام غصب است. يك آدم غاصب هر چه هم عذر بخواهد، اين مقام را تا دست از آن برندارد غاصب است.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 184
ما مكلفيم به اداى شرع مقدس
وقتى كه يك شخصى غاصب يك مقامى شد و همانطورى كه ائمه جور اينطور بودند، مثل معاويه و امثال اينها و تكليف مسلمين بود بر اينكه اين را از آن مقامى كه دارد كنار بزنند و حكومت را دست آن كسى كه بايد و شرع مقدس تعيين كرده است تسليم بكنند، الان هم بر مسلمين اين مطلب واجب است، لازم است. ما هم يكى از افراد مسلمين هستيم كه بر ما هم واجب است كه جديت كنيم و اين را از اين مقام پائين بياوريم، احتمالش را هم مىدهيم كه موفق بشويم، لازم نيست يقين بكنيم، ما احتمال اين معنى را مىدهيم بلكه بيشتر از احتمال الان هست در كار كه با اين نهضتى كه مسلمين كردهاند و همه با هم فرياد مىزنند كه ما نمىخواهيم اين را، اين مطلب درست بشود و سقوط پيدا بكند انشاءالله و بر فرض اينكه حالا ما نتوانيم، زورمان به او نرسد همان است كه حضرت امير هم نتوانست، يعنى جنگ كرد و 18 ماه هم جنگ خونين كه از طرفين عده زيادى، همه اينها مسلم بودند، از طرفين، هم آنها مسلم بودند و هم اينها مسلم بودند، آنها مسلم فاسق بودند، اينها مسلم عدالتخواه بودند، اينها با هم جنگ كردند و عرض مىكنم كه موفق نشدند به اينكه معاويه را از حكومت كنار بزنند. ما از اينكه يك عدهاى از ما كشته بشود يا ما يك عدهاى از آنها را بكشيم باكى نداريم براى اينكه ما روى تكليف داريم عمل مىكنيم. خداى تبارك و تعالى ما را مكلف كرده كه با اينطور اشخاص، با اينطور ظلمه، با اينهايى كه اساس اسلام را دارند متزلزل مىكنند و همه مصالح مسلمين را دارند به باد مىدهند، ما مكلفيم كه با اينها معارضه و مبارزه بكنيم، اگر يك وقتى هم دستمان برسد، دست به تفنگ مىكنيم و معارضه مىكنيم خودمان تفنگ به دوشمان مىكنيم و معارضه مىكنيم. هر وقت متقضى بشود و دستمان هم به مقتضياتش موفق بشود ما باك از اين نداريم كه ده نفر، بيست نفر، صدنفر، البته هم بيشتر از ده هزار نفر، بيشتر از بيست هزار نفر تقريباً در اين جنگها در اين 18 ماه كشته شد لكن زمان پيغمبر هم اين طور بود. پيغمبر هم وقتى كه يك حكومتى را مىخواست كنار بزند، اين كفار قريش را مىخواست كنار بزند، خوب جنگها را كرد و در يك جنگهائى موفق شد و در يك جنگهائى هم شكست خورد و آدم كشته شد و اشخاص بزرگ مثل عموى پيغمبر مثلاً كشته شد،، در جنگ چيز عمار ياسر كشته شد، آن مرد بزرگوار، آنقدر كشته دادند. در اين اصل هيچ اشكالى براى ما نيست كه ما كشتهدهيم.
ملت، متحول شده است
بعضىها نق مىزنند كه خوب كشته داديد چرا؟ ما تكليفمان اين است. چه شد؟ اولا" شد خيلى از چيزها. يك ملتى كه يك پاسبان اگر توى بازارش مىآمد و مىگفت ببنديد، بستند، با يك امر پاسبان توى بازار تهران، بزرگترين بازارهاى ايران، يك پاسبان، چند تا پاسبان مىرفت به آنها مىگفت كه ببنديد، امروز روز چهارم آبان است، مثلاً چه شده، بايد ببنديد، بايد بيرق بزنيد، تخلف نمىكردند، اصلاً توى ذهنشان نمىآمد كه مىشود تخلف از پاسبان كرد. اگر يك صاحب منصبى با
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 185
چهار تا ستاره، با سه تا ستاره مىآمد تو بازار و هر غلط كارى مىخواست بكند كسى (چرا) به او نمىگفت.
اين نهضت مقدس اسلامى باعث اين شد كه بچههاى كوچك هم فرياد بزنند توى خيابانها كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. اين يك تحولى حاصل شد بين مردم كه الان پاسبان را مردم هيچ چيزى بارش نمىكنند، صاحب منصبش هم نمىكنند، حكومت نظاميش هم نمىكنند. آنوقتها كه حكومت نظامى مىشد، به مجرد اينكه مىگفتند اين حكومت نظامى است، ديگر مردم مىرفتند سراغ كارشان اصلاً ديگر دنبال اينكه يك معارضهاى، مبارزهاى بشود توى ذهنشان هم ضنمى آمد امروز حكومت نظامى است، قانون حكومت نظامى خودشان مىگويند كه، اعلامشان اين است به اينكه بيشتر از دو نفر نبايد با هم باشند، هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، پانصد هزار نفر مردم مىآيند بيرون و فرياد مىزنند و همه فريادشان هم ضد شاه است. اين يك تحولى است در يك ملت حاصل شده است، اين يك چيز كمى نيست.
اثرات مقاومت مردم در پيشروى نهضت
از آنطرف هم ملاحظه مىكنيد كه اينها پله پله (ما بايد اين را به مرگ بگيريم) پله پله دارند پايين مىآيند ديگر. اين حزب رستاخير، يك چيز آسانى بود كه اينها دست از آن بردارند؟ شما ديديد كه چقدر مداحى اينها كردند. خود اين مرديكه چقدر حرفها راجع به، حرف نامربوط راجع به حزب رستاخيز زد (همه مردم اين بايد همه بايد وارد بشوند، هر كس وارد اين حزب نشود بايد از اين مملكت برود، اين اصلاً اينجائى نيست) و از اين حرفهائى كه زدند. يك دفعه با همين نهضت مردم، با همين مشت خالى، آنها توپ و تانك دارند، اينها مشت دارند، همين مشت غلبه كرد بر آن كه يك وقتى حزب رستاخيز معلوم شد خبرى نيست اعلام كردند (نه اين چيزى نيست بيخود است اصلاً، اصلاً دولت هم قبولش ندارد) (خنده حضار) مطلب اين بود كه بله، دولت هم قبولش نكرد با اينكه دولت از خودشان بود. تاريخ را تغيير داده بودند برگشتند از آن.
يك آدمى كه حاضر نبود كه به اين ملت يك كلمه تعارف بكند، آمد ايستاد و همه طبقات ملت را خطاب كرد و عذرخواهى كرد كه ما اشتباهاتى كرديم اشتباهات و غلطهائى بوده است و واقع شده است و حالا هم ديگر از اين به بعد ما از اين كارها ديگر نمىكنيم. اين يك آدمى كه شما در 15 سال پيش از اين، بيست سال پيش از اين ديده بوديد وضعش چه جورى است، در چند سال پيش از اين هم همين طور بود، در اين ايام فترت بين 15 خرداد تا حالا كه اصلاً كسى را به حساب نمىآورد، يك آدمى بود كه هر چه بود خودش كرد، هر كارى بود خودش مىكرد و اينكه مىگويد اشتباه، دروغ مىگويد، همه كارها را خودش ملتفت بود و عالم و عامد بود و نوكر مردم بود. عالم و عامد بود كه كرد كارها را، اشتباه توكار نبوده- همهاش كارهاى غلط بوده است و عمداً هم كرده است و بعد از اين هم اگر مهلتش بدهيد، اين اشتباهات زياد خواهد كرد.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 186
مقصد اعلى، تشكيل حكومت اسلامى
در هر صورت اينها يك كارهائى است كه شده است تا حالا كه پله پله است البته، ما نبايد جلوى آن را بگيريم بگوييم مثلاً ما همين قدر راضى هستيم، نه. ما آن معنائى را كه دنبالش آمديم اين است كه آن مطلب آخرى حاصل بشود يعنى اين مقدمات را طى بكنيم، اين نباشد و سلسله پهلوى نباشد و رژيم شاهنشاهى نباشد و دست آمريكا و انگلستان و روسيه قطع بشود از اين مملكت و مملكت براى خودمان باشد و حكومت اسلامى هم انشاءالله برقرار بشود.
ما دنبال اين مطلب هستيم و آنقدر هم كه از قوهمان مىآيد ما دنبال اين مىدويم. اگر توانستيم كه كار را انجام بدهيم كه الحمدالله توانستيم و يك خدمتى به اين ملت كرديم، اگر نتوانستيم، تكليفمان را ادا كرديم يعنى پيش خدا ديگر چيزى نيست كه ما بگوئيم ما نكرديم اين كار را، عذر تراشى نكرديم، واقعاً يك مطلبى را عمل كرديم و دستمان نرسيده نتوانستيم اين كار را بكنيم، پيش خدا آبرومنديم. بنابراين ما اين مراتبى كه اصلش كه عبارت از رفتن اين آدم و به هم خوردن اين سلسله و عرض مىكنم كوتاه كردن دست اينها، اينها همهشان جزء مقاصد است منتهى مقصد اعلى عبارت از اين است كه يك حكومت عدلى، يك حكومت اسلامى عدلى، مبتنى بر قواعد اسلامى حاصل بشود، آن مقصد اعلاى ماست و الا اينها همهاش جزو مقاصد شده حالا ديگر، ولو اين هم مقدمه آن است و ليكن خود اينها الان جز و مقاصد هستند و ما همانطورى كه حكومت اسلامى را خواهيم حكومت اين را هم نمىخواهيم، البته توى حكومت اسلامى همه اينها هست. ما اگر مىگفتيم ما حكومت اسلامى خواهيم معنايش اين بود كه اين سلسله نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد و آنها هم دستشان كوتاه بايد باشد چون اسلام حكومتش اينجورى است كه نبايد كسى در مملكت اسلامى تصرفى داشته باشد، كفار، هيچ كس نبايد تصرفى داشته باشد.
بنابراين ولو اينكه اين اجمال اين مطلب را داشت لكن ما تفصيل مطلب را گفتيم كه ما اين سه تا اصل را عرض مىكنم كه آمال و آرزويمان است.
مساله، يك مسالهاى شرعى است
و حالا اينكه مىخواستم عرض بكنم اين است كه شما خيال نكنيد كه اگر يك وقت ما نرسيديم به مقصد، گفته بشود كه، خوب چه شد؟ خونها ريخت و از بين رفت و چه شد؟ اولا" شده است خيلى چيزها، اينها الان از آن خر شيطان پايين آمدهاند يك قدرى و ثانياً (چه شد) نيست، تكليف را ادا كرديم. اين همان است كه خوارج ممكن بود به حضرت امير بگويند، خوب چه شد؟ شما 18 ماه جنگ كرديد. چه شد؟ (چه شد) يعنى چه؟ خوب - من - تكليف ماست. ما حالا نماز داريم مىخوانيم، يك كسى بگويد خوب شما بيست سى سال نماز خوانديد چه شد؟ خوب من بيست سال نماز، اطاعت خدا را كردم. (چه شد) كدام است؟ من اطاعت خدا را كردم. خدا گفت: بكن، من هم كردم. (چه شد) مال اين است كه يك مسالهاى باشد كه تكليف شرعى نباشد و يك مساله خودمانى باشد، آدم بخواهد روى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 187
مقصد يك كارى بكند وقتى نشدميگوئيم چه شد اما وقتىكه جلوگيرى از يك بنگاه ظلمى، يك بنگاهى كه مىخواهد اصلاًاساس اسلام را از بين ببرد، اساس روحانيت را از بين ببرد، اساس مليت را از بين ببرد، مصالح مردم و مسلمين را به خطرانداخته است و از بين برده است، تكليف مسلمين اين است كه قيام كنند و اين را برش گردانند از اين حرفهائى كه ميزند يعنى اين را بيرونش كنند از اين مملكت و اگر دست هم رسيد بگيرندش و محاكمهاش كنند و پولهاى مردم را كه برده از او بگيرند اگر هم ندارد و چيز كرده است، ظلمى را كه كرده آن را مجازاتش بكنند. اين يك چيزى است كه لازم است بر ما، بر مسلمين است كه اين كار را بكنند منتهى توانستيم اين كار را انجام بدهيم كه الحمدالله هم تكليفمان را ادا كرديم هم به مقصد رسيديم. نتوانستيم عمل كنيم، به تكليفمان عمل كرديم، نماز خوانديم. حالا (چه شد) يعنى چه؟ خوب، نماز خوانديم، مبارزه و معارضهاى با ظلم كرديم، با ظالم كرديم، با كسى كه مىخواسته يك مملكتى را خراب كند و خراب كرده است و همه مصالح مسلمين را زير پا گذاشته و به كفار داده است، با اين جنگ و نزاع كرديم، خون داديم، خون گرفتيم همه اين كارها را كرديم اما تكليف بوده است كه كرديم، رسيديم به مقصد الحمدالله، نرسيديم به مقصد، تكليفمان را ادا كرديم. هيچ باكى از اين مطلب نداريم و انشاءالله مىرسيم. انشاءالله.
عكس العمل ما در مقابله با تبليغات
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 189
تاريخ: 27/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تأثير جو اختناق در مهاجرات نيروهاى عظيم انسانى.
خودكامگى رژيم پهلوى، سبب مهاجرت نيروهاى انسانى
بسم الله الرحمن الرحيم
... خدا همه شما را حفظ كند ان شاءالله. ما اميدواريم كه اين نيروهائى كه الان دارد در خارج از ايران مصرف مىشود، نيروهاى انسانى كه مهمترين نيروهاى مملكت است بسياريش الان در خارج ايران مصرف ميشود و تقريباً از جيب ايران بيرون مىرود و هدر مىرود، اين يكى از ضررهايى است كه از شاه به ملت ما مىرسد، علاوه بر ضررهاى مادى ضرر معنوى است كه دست شخص به آن رسد، چنانچه محيط ايران را جورى كردند كه خود ايرانىها، آن اشخاصى كه موثر هستند نمىتوانند در ايران باقى باشند. بسيارى از اطبا - عرض كنم كه از دكترها، از مهندسين، از اشخاصى كه مىتوانند در ايران خدمت بكنند، اداره بكنند ايران را، براى خاطر اين دشوارهايى كه درايران هست و شاه پيش آورده است، اينها مع الاسف در خارج ايران به سر برند. همين امروز كه دو نفر از آمريكا آمده بودند، طبيب بودند، گفتند كه اطبائى كه از ايران در آمريكا هستند با خانوادههاشان حدود بيست هزار هستند و بچههاى اينها(طولانى است كه اينها رفتند آنجا) بچههاى اينها خوب فارسى را نمىدانند كه در آنجا تربيت شدند و اينها يك گروههائى هستند كه بايد در ايران باشند و صرف مصالح ايران بشوند و براى خاطر اين كه ايران اختناق است و مردم از وضع ايران به تنگ آمدهاند، هر كس توانسته از ايران بيرون رفته است و الان از ممالك خارجه بسيار از نيروهاى ما به هدر مىرود در صورتى كه بايد اينها در مملكت خودشان خدمت كنند، به مملكت خودشان خدمت بكنند و ما اميدواريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده است و تمام اهالى ايران كه بپا خاستهاند و آزادى و استقلال مىخواهند انشاءالله حاصل بشود و نيروهاى عظيمى كه از ايران در خارج هست برگردند به مملكت خودشان و در آنجا به آب و خاك خودشان خدمت بكنند.
تبليغ اهداف ملت بر عهده ايرانيان مقيم خارج
و ما اميدواريم كه شما جوانها كه در خارج هستيد با ايرانىها همصدا بشويد و مسائل ايران را به خارج ايران كه هستيد، برسانيد. تبليغاتى كه از طرف شاه و دار و دستهاش شده است زياد است و
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 190
ايران را بد معرفى مىكنند و خواستههاى ايرانىها را بد معرفى مىكنند و شايد بسيارى از خارجىها خيال كنند كه ايرانىها به قول كارتر از باب اينكه آزادى همچو وسيعى به آنها دادند به صدا در آمدهاند و شايد بسيارشان هم خيال كنند كه مردم ايران آشوب طلب و وحشى هستند در صورتى كه اينها آزادى مىخواهند كه همه بشر خواهد، استقلال مىخواهند كه هر كس مىخواهد و مىخواهند كه دست اجانب از مملكتشان كوتاه باشد، مىخواهند كه اقتصاد مملكتشان به دست خودشان اداره شود، مىخواهند فرهنگ مملكتشان را خودشان مستقلا" اداره بكنند، مىخواهند ارتش را ديگران اداره نكنند، مستشارهاى آمريكائى نيايند و ارتش را قبضه نكنند، مىخواهند پايگاههاى آمريكا از مملكتشان برداشته بشود، يك مملكت آزاد و مستقل باشد. فرياد ملت ايران اين است كه حكومت عدل اسلامى مىخواهند كه همه اين مفسدهها را از بين ببرد و ما اميدواريم كه شما جوانها هم در خارج از مملكت كه هستيد اين مطالب ايرانىها را برسانيد به يك رفقاى آمريكائىتان، ايتاليائىتان، انگليسىتان، فرانسوىتان و به آنها حالى كنيد كه مملكت ايران، ملت ايران يك همچو چيزهائى مىخواهند، نه آن طورى كه از بس كه آزادى به آنها دادند صدايشان درآمده، خير از باب اختناقى كه در ايران هست.
الان هم كه فرياد هى مىزند اين مردى كه (آزادى ما داديم و چه ) الان هم همه روزنامهها در اختناق هستند، راديو در دست نظامى هست، مملكت اصلاً در حال غير عادى الان هست و همهاش نظامى شد و سرنيزه الان حكمفرماست در ايران. هيچ آرامشى در ايران الان نيست و هر روز كشتار هست، هر روز گرفتارى هست. همين الان كه تلفن آمده است از ايران، در مشهد تظاهرات براى قتل ديروز هست، قتل ديروز را من الان نمىدانم چى بوده و چقدر بوده.
به هر صورت خداوند انشاءالله به همه شما توفيق بدهد، خداوند همهتان را به مملكت خودتان به سلامت و با استقلال و آزادى برگرداند، موفق باشيد انشاءالله.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 191
تاريخ: 27/8/57
بيانات امام خمينى در مورد مغايرت رژيم پهلوى با اصول انسانى و اهميت تبليغات گسترده جهت معرفى نهضت
كشتار و حكومت نظامى تاثيرى در قيام استقلال طلبانه ملت ندارد
بسم الله الرحمن الرحيم
مطلبى كه ما مكرر گفته بوديم، وزير خارجه انگلستان فاش كرد. ما از اول گفته بوديم كه آن شاه سابق به دستور انگليسها كودتا كردند و آمدند و منافع آنها را مىخواستند حفظ بكنند و وقتى كه او يك خطائى كرد، يك تخلفى كرد بيرونش كردند و بردنش به جزيره موريس و رفت سراغ كارش و شاه فعلى هم براى منافع متفقين، در ايران هستند و براى منفعت متفقين (شوروى - و اتحاد جماهير - آمريكا و بريتانيا) مشغول كارند و وزير خارجه بريتانيا همين مطلب را در چند روز پيش از اين گفت كه ما نمىتوانيم كه ساكت باشيم و كسى كه براى منفعت ما در ايران هست و حافظ منافع ماست اينطور باشد. ملت ايران هم كه الان قيام كرده است روى همين معناست كه وزير خارجه انگلستان گفته است. ملت ايران كه الان اينقدر در خاك و خون كشيده شده است، جوانانشان را آنقدر كشتهاند، تمام شهرهاى ايران، شهرهاى مهم ايران، قصبات ايران الان انقلاب است، زنجان را نوشته است تمام زنجان در آتش دارد مى سوزد، تهران هر گوش
هاش انقلاب است، قم، ساير شهرها، همه جا اين مسائل هست و يك قيام همه جانبه و منتهى به يك انقلابى من ترسم بشود كه ديگر نشود جلويش را بگيرند و عقل وزير خارجه انگلستان و همين طور وزراى خارجه اين ممالك استفاده جو سرجاى خودش نيامده (عقلشان ) كه بفهمند با يك ملت نمىشود اينطور رفتار كرد. سران كشورهاى ابرقدرت خيال مىكنند كه به واسطه همين كه ابرقدرت شدند بايد همه عالم را بخورند. اگر يك ملتى همگى قيام كردند و همه چيزشان را دارند مىدهند براى اينكه آزادى و استقلال خودشان را به دست بياورند، نمى شود اين را با سرنيزه و حكومت نظامى و دولت نظامى اين آتش را خواباند. اين جزء اشتباهاتى است كه اينها مىكنند. اگر چنانچه بخواهند اينها فرض كنيد كه يك حكومت نظامى پيش كار بياورند، خوب الان دوازده تا شهر رسماً نظامى است، همه ايران هم به غير رسم نظامى است. الان حكومت ايران حكومت نظامى است لكن معذلك مردم زير بار حكومت نظامى نمىروند، كسى كه گذشته از همه چيزش، ديگر اعتناء به حكومت نظامى نمىكند. فرضاً كه يك كودتاى نظامى بشود يك نظامى سركار مىآيد مثل اين آدم، اين آدم با نظامى سر كار آمدن فرقى ندارد. الان هم حكومت ايران حكومت نظامى است. مردم ايستادند و حق خودشان را مىخواهند، يك چيزى نمىخواهند كه غيرمشروع
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 192
باشد، مردم حق مشروع خودشان را مىخواهند، مردم مىگويند كه ما پنجاه سال با اختناق زندگى كرديم و خسته شديم. پنجاه سال است، بيشتر از پنجاه سال است اين جوانهاى چهل، پنجاه ساله ما، چهل ساله ما، چشم كه باز كردند در حال اختناق بودند. اصل رژيم پهلوى و سلطنت شاه مغاير با قانون اساسى است مردم دو حرف دارند يكى اينكه اين شاه، شاه مشروطه نيست، استبداد است و جناياتى كه كرده است قابل عفو نيست. بر فرض اينكه ايشان آنطورى كه حالا دارد توبه مىكند و قول مىدهد به اينكه من ديگر از اين به بعد از اين كارها نمىكنم و ديگر مطابق قانون اساسى رفتار كنم، فرضاً كه راست بگويد (راست كه نمىگويد لكن فرضاً كه راست بگويد) يك كسى كه اينهمه جنايت كرده و اينهمه كشتار از مردم كرده حالا مىگويد توبه كردم، مگر مىپذيرند از تو؟ كسى كه امر مىكند به كشتن غير، ولو خودش نكشد، امر مىكند به كشتن غير/يك نفر/ به كشتن يك نفر، اين در اسلام محكوم به حبس ابد است. كسى كه امر كرده است يك ملتى را فوج فوج كشتهاند، حالا مىگويد كه من همين سلطنت مىكنم و حكومت نمى كنم!! تو غلط مىكنى سلطنت مىكنى، سلطنت مال آن است كه قانونى باشد سلطنتش، آنوقت مطابق قانون اساسى سلطنت بكند و حكومت نكند. ما همه اطلاع داريم كه اصلاً روى قوانين نيست سلطنت پهلوى و سلسله پهلوى اولى كه رضاشاه آمد به ايران و كودتا كرد، اولش به شكل يك صاحب منصب بود و بعد وزير جنگ شد و بعدش حكومت موقت شد و با سرنيزه تمام اينها شد. ملت ايران ابتدائاً ملتفت نبودند كه اين چه آدمى است، صحبتى نمى كردند لكن بعد كم كم آن روى واقعيش را نشان داد كه يك آدمى است كه از هيچ چيز نمىگذرد. تمام حيثيات ايران را از دست داد اين آدم و با زور، با سرنيزه مجلسى درست كرده آن مجلسى كه او درست كرد براى اينكه خلع قاجاريه را بكند و خودش به سلطنت برسد، يك مجلسى نبود كه به مردم ارتباط داشته باشد، مردم اطلاعى از آن نداشتند، كارى به آن نداشتند ولكن خود آنها، خود سرنيزه مجلس درست كرد، خود سرنيزه اينهايى كه در مجلس بودند براى او راى دادند، همهاش قضيه راى بود. اين موادى كه از قانون اساسى برداشتند و جايش يك مواد ديگر گذاشتند يعنى سلطنت قاجاريه را گفتند نه و سلطنت اينها را گفتند آره، آن همهاش روى سرنيزه بود، قانونى نبود اينها. اصلاً اين موادى كه الان هست از مواد قانون اساسى نيست، قانون اساسى اين مواد را نداشت، اين با سرنيزه آمد، مردم هم هيچ اطلاع نداشتند. بر خلاف ميل يك ملت، با سرنيزه ايشان، رضاشاه آمد سر كار، بر خلاف قانون اساسى، سلطنت بعد از او منتقل شد به پسرش و خود پسرش هم گفت كه من را متفقين گفتند كه بايد باشى سر سلطنت يك سلطنت غير قانونى، از اول يك سلطنت غير قانونى ياغى است اين شاه، نه اينكه شاه است. پدرش ياغى بود، خودش هم ياغى است منتها مردم نمى توانستند حرف بزنند، حالا بحمدالله مىتوانند حرف بزنند، حالا كشته مىدهند و حرف مىزنند. همه حرف ملت ما اين است كه اين آدم يك آدمى است كه خيانت كرده بر فرض اينكه يك سلطنت قانونى، فرض كنيد، فرض كنيد كه خير
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 193
سلطنت قانونى و به قانون صحيح هم كه همهاش باطل است، لكن ما حالا فرض مىكنيم يك نفر آدمى كه سلطنت قانونى داشته باشد به حسب قانون اساسى اگر به يك ملتى خيانت كرد، اگر تخلف از قوانين اساسى كرد، اين عزل است، اين ديگر سلطان نيست. اين آدم در تمام دوره سلطنتش - مردم را از آزادى - آزادى را از مردم سلب كرده، اين را خودش هم قبول دارد، اينكه مىگويد من آزادى مىدهم دليل بر اين است كه آزادى را گرفته بوده، تو جبيشان بود حالا مىخواهد بدهد!! اين اقرار جرم است و اگر در محاكم اين محاكمه بشود كه انشاءالله بشود، اينكه مىگويد (من آزادى به ملت دادم، آزادى به ملت دادم ) اين ملت آزاد هست به حسب قانون اساسى، به حسب شرع ملت آزاد است، قانون اساسى ملت را آزاد كرده، حالا شما آزادى داديد!! معلوم مىشود كه آزادى را گرفته بوديد حالا مىخواهيد بدهيد، اين اقرار به جرم است . يك صداى مردم و فرياد مردم اين است كه ما آزادى نداشتيم در زمان سلطنت اين و پدرش. از اول تا حالا آزادى را به چشم خودشان جوان هاى مانديدند، نمى دانند مزه آزادى چيست هر جا چشمشان را باز كردند يك پاسبان بالاى سرشان بوده يك نظامى بالا سرشان بوده، يك مامور دولت بالا سرشان بوده يك چپاولگر بالا سرشان بوده، نديدند اينها، يك روز آزاد نديدند، ما هم نديديم براى اينكه ما هم از زمان رضاشاه تا حالا هيچ مساله آزادى در كار نبوده، يك داد (فرياد) مردم اين است كه ما آزادى مىخواهيم، بچههاى كوچولو داد مىزنند آزادى، مردهاى بزرگ هم داد مىزنند آزادى، دانشگاهى هم داد، فرياد مىزند، غير دانشگاهى هم فرياد مىزند، همه آزادى مىخواهند. ايشان سلب آزادى يك ملت را كرده، كسى كه سلب آزادى ملت را كرده صالح نيست از براى سلطنت و بر فرض اينكه سلطنت اين قانونى بوده، الان ديگر سلطان نيست ايشان.
دلايل محكم بر اثبات عدم صلاحيت شاه
علاوه بر اين ما همه اينها را فرض مىكنيم كه واقعيتى داشته و ايشان هم سلطان بوده و ايشان هم چه، الان تمام ملت مىگويند ما نمى خواهيم، الان گويند ما نمىخواهيم، الان مىگويند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى، اين رفراندومى است كه همه مردم، همه مردم در همه بلاد ايران دارند فرياد مىزنند كه ما نمىخواهيم، بازارها را مىبندند عرض كنم كه موسسههاى دولتى را تعرضى به آن مىكنند، نمىخواهند او را. شاه به حسب قانون اساسى به حسب راى ملت شاه هست، اگر ملت راى بر شاه ندهد، شاه نيست. الان ملت ما مىگويد كه ما نمىخواهيم اين را و يك جهتش هم اين است كه سلب آزادى ما را كرده، پنجاه سال پدرش و خودش سلب آزادى كرده وما او را نمىخواهيم.يك جهت ديگر اين است كه منافع ما را فروخته به غير، ما هر چه داشتيم اينها دادند به غير. خدا نكند كه دوام پيدا كند سلطنت اين چند سال ديگر. اگر يك چند ديگر سلطنتش دوام پيدا كند تمام اين نفت ما را مىدهد به آمريكا و انگلستان و ساير ممالك ديگر. تمام نفت ما را دارد همين طورىدهد بدون اينكه معلوم باشد كه اين براى چه - اين - خرج مىشود، چه جور هست. خوب، بله مىدانيم اين را كه از آمريكا اسلحه مىخرند، اسلحههايى كه فقط براى اين است كه پايگاهآمريكائى درست بشود نفت ما
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 194
را مىگيرند مىدهند به آمريكا آمريكا مىخواهد يك پايگاه نظامى درست كند در ايران در مقابل شوروى، نفت ما را مىگيرد پايگاه براى خودش اينجا درست مىكند، هم خود نفت را مىبرد هم عوضش را مىبرد، عوضش هم به نفع خود او هست. مگر، چه احتياجى ايران دارد به اينطور اسلحههاى بزرگى كه بىاطلاع است اصلش لشكر ايران، ارتش ايران بىاطلاع هست از اينكه اينها چه جورى اصلاً براى چى، به چه درد مىخورد، اين را خود كارشناسهاى آنها مىدانند. يك آدمى است كه اقتصاد مملكت ما را به هم زده است، از آن طرف نفت ما را دارد مىدهد به غير و ما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريم و نه مخازن ديگر اگر اين بماند. از آن طرف زراعت ايران را به اسم اصلاحات ارضى از بين برده است و بازار درست كرده است براى آمريكا كه ما همه چيزمان احتياج به خارج دارد كه اگر يكدفعه جلوى اين را گرفتند، بگيرند، ايران مىماند بدون آذوقه، اگر از خارج نياورند. اين اگر چند سال ديگر بماند، نفت تمامش برود، زراعت هم كه از بين برده، از اين بين بردهتر بشود، اين نسل آتيه به چه زندگى بايد بكنند؟ چه چيزدارند كه زندگى بكنند؟ هيچ چيز ندارند. اين راجع به اقتصاد مملكت ما. راجع به فرهنگ ما، يك فرهنگى كه نمىگذارند، دست غير نمى گذارد كه اين اولاد، اين اولادهاى ما تحصيل بكنند و خوب تحصيل بكنند، مانع هستند از اينكه تحصيل بكنند. الان داد همه معلمها و شاگردها و همه در آمده كه ما مىخواهيم مستقل باشيم، ما خواهيم خودمان اداره بكنيم كار خودمان را، نمىگذاريد شما كه ما زندگى بكنيم. فرهنگ هم مامورند كه عقب نگه دارند، نگذارند انسان پيدا بشود، نگذارند يك آدمهاى تحصيل كرده صحيح مستقل پيدا شود كه مستقل فكر كند، مىخواهند نگذارند كه يك نسلى پيدا بشود كه مستقل فكر بكند و زمام مملكت را آنها بخواهند دست بگيرند، بايد حتماً يك اشخاصى باشند انگل، مربوط به سياست آمريكا و انگلستان و شوروى تا اينكه اينها بتوانند استفادههاى خودشان را بكنند. پس ما فرهنگ هم الان نداريم، هم فرهنگ ما را از بين برده، هم اقتصاد ما را از بين برده، ما چه داريم ديگر؟ وقتى كه به ارتش نگاه مىكنيم يك ارتشى است تحت فرمان مستشارهاى آمريكا. ما ارتش داريم؟ ارتشى كه استقلال ندارد خودش نمىتواند يك كارى را انجام بدهد، مستقل نيست در كارش، شصت هزار مفتخوار آمريكائى آمده به اسم مستشار، حالا ديگر چه مىكنند من نمىدانم اما ارتش ما تحت نظر آنهاست پس ما ارتش هم نداريم. چه چيزما داريم ديگر؟ ايران چه چيزدارد؟ اين ايرانى كه ايشان مىفرمايند كه به تمدن بزرگ، دروازه تمدن بزرگ، اين تمدنش، اين تمدن بزرگش است؟!
مفهوم آزادى در قاموس كارتر
آن آزادى كه كارتر مىگويد كه چون شاه يك آزادى خيلى صريح و خيلى تندى به مردم داده، از اين جهت با او اختلاف مىكنند. به منطق كارتر اينهمه فريادى كه دارند مردم مىزنند از اين است كه تخمه كردند براى آزادى، آزادى اينقدر به آنها دادند كه آنها ديگر نمىتوانند هضمش بكنند فرياد
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 195
مىزنند. اين حرفها، حرفهاى آنهاست ديگر. كارتر در چند روز پيش از اين همين را گفت، در روزنامه هم اينها نقل كردند، مىگويد يك آزادى تندى به مردم داده است و از اين جهت - از اين جهت - منشا اختلاف مردم با او اين است، اينهمه داد كنند آزادى، براى اين است. الان كه شما اينجا نشستيد من نمىدانم دقيقاً، مىدانم كه خبرهاست اما حالا كدام نقطه است، كشتارچى است، امشب چند نفر را كشتهاند، امروز چقدر كشتار شده است، اينها را ما الان اطلاع نداريم اما هر روزنامهاى كه از ايران مىآيد با اينكه روزنامهها معلوم نيست بتوانند تمامش را بنويسند، هى چند تا كشته كجا بوده، چند تا كشته كجا. در كبوتر آهنگ، يك دهى است در اطراف همدان، يك دهى است در اطراف كبوتر آهنگ، نوشته است كه 5 نفر كشته آنجا داشته، در يك ده! اين آتشى كه الان در ايران روشن شده، زبانه كشيده و دهات ايران را عرض مىكنم كه قصبات ايران را، شهرهاى بزرگ و كوچك ايران را فرا گرفته و اين مژدهاى است براى ما كه همه ناراضىها صدا در آوردهاند، كشته دادند، بيخود كه نيست، براى فريادى است كه مىزنند كه ما مىخواهيم. تا فرياد مرگ بر شاه نكنند، نمى زنند آنها را. امرشان اين است كه هر وقت اسم شاه آمد و نگفتند كه اعليحضرت آريا مهر!! يالله بزنيد. الان همه ايران از آن بچههاى كوچك تا آن پيرمردهاى بزرگ با يك كلام، يك كلام حرفشان است كه ما نمىخواهيم اين را، اين برود و يك همچو ملتى نمىشود كه پيروز نشود شما بدانيد كه پيروز است اين ملت (انشاءالله)
خروج شاه از ايران كليد حل بنبست و ايجاد آرامش در مملكت
با يك ملت نمىشود بازى كرد. شما نترسيد از اينكه كارتر از آن طرف مىگويد ما پشتيبانى مىكنيم و وزير خارجه انگلستان از آن طرف مىگويد كه ما پشتيبانى مىكنيم و نمىدانم كرملين از آن طرف مىگويد ما پشتيبانى مىكنيم، اينها همه حرف است كه مىزنند، هيچ از اين معنا نترسيد، يك ملت هر چه هم كه ضعيف باشد، وقتى همه گفتند نه، اين نه است، نمىشود آره بشود. نه مىتواند نظامى اين كار را بكند نه مى تواند ارتش آمريكا و روسيه اين كارها بكند، اين يك چيزى است (نشد). چاره حل آن بن بستى كه الان هست نه وزير مىتواند اين را حلش كند نه وكيل مىتواند حلش كند، حلش دست شاه هست و آن اين است كه بگذارد و برود، بگذارد و برود، بگذارد مردم را به حال خودشان، بن بستش اين است كه الان دولتها بن بست آوردند شاه اين بنبست را پيدا كرده است و بنبست به دست شاه واقع شده است هى مىگويند بن بست است بياييد بنشينيم حلش كنيم حل چى و حل كى هيچ كس نمىتواند حلش كند اين آتش را هيچ كس نمىتواند خاموش كند، فقط كليدش دست خود ايشان است كه گورش را گم كند و برود. وقتيكه رفت يك آرامشى هست، وقتى دنبالههايش هم رفتند يعنى آنهايى كه پشتوانه او بودند، آنها هم قدرتهايشان را جمع كردند و رفتند مملكت آرام مىشود. مملكت ايران چرا آرام نباشد؟ مردم ايران، مردم آرامى هستند لكن وقتى اينقدر فشار به آنها مىآيد آنوقت صدايشان در مىآيد و الا مردم نجيب آرامى هستند، الان از نجابتشان هست كه اين داد را دارند مىزنند، از اصالت ايران
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 196
است كه دارند اين داد را مىزنند.
تكليف ايرانيان مقيم خارج، تبليغ نهضت و مقابله با تبليغات سوء رژيم شاه
انشاءالله خداوند تاييد كند همه شما را، همه اهالى مملكت ما را و اين را هر شب من دارم عرض مىكنم كه ماها تكليف داريم آقا. شما الان كه اينجا ايستاديد يا نشستيد تكليف داريد يعنى ملت ايران الان يك دينى به عهده ما دارد. اينهائى كه در ايران هستند بچههايشان كشته شده است، مادرها داغ پسر ديدند، پدرها داغ جوانها را ديدند، آنها الان به ما يك دينى پيدا كردند يعنى ما مديون آنها هستيم. آنها براى نفع همه ملت است كه قيام كردند، خودشان تنها نيستند، براى ملت قيام كردند، ما هم از ملت ايران هستيم پس براى ما هم قيام كردند، ما بايد در اينجا كه هستيم يا در هر جا، آمريكا هستيد، اروپا هستيد، انگلستان، هر جا هستيد، شماها بايد خدمت كنيد به اين مملكت، خدمتتان به اين است كه تبليغ كنيد. شما مىتوانيد، هر كدام مىتوانيد با چند نفر تماس كه پيدا مىكنيد مسائل ايران را طرح كنيد، مسائل ايران را به واسطه تبليغات سويى كه شده اشتباه به مردم مىگويند، خلاف به مردم گفتند، گفتند به اينكه، نه، اينها مىخواهند -ارتجاع است - برگردانند مملكت را به حال نمىدانم هزار و چند صدسال پيش از اين. نخير ارتجاع نيست، شما -ارتجاع - مرتجع هستيد كه تاريخ فعلى ما را برگردانديد به تاريخ دو هزار و پانصد سال قبل و تاريخ گبرها، اين ارتجاع است، نه ارتجاعى كه ما مىگوئيم ما تاريخمان را مىخواهيم، تاريخ زنده اسلام خودمان را مىخواهيم. گويند اينها مرتجع هستند، نخير مرتجع نيستند و مترقى هم هستند و مىخواهند كه آزادى داشته باشند و استقلال. كسى كه آزادى و استقلال مىخواهد مرتجع است؟!. مرتجع آن است كه آزادى را سلب مىكند، برگشته به حال سلاطين قلدر و مرتجع آن است كه آزادى را سلب مىكند. مرتجع آن است كه خيانت مىكند به يك مملكتى و به يك ملتى، نه مرتجع مردمى هستند كه مىگويند چرا خيانت مىكنى، چرا آزادى را به ما نمىدهى. انشاءالله اميداوارم كه همهتان خدمت كنيد و همهتان مسائل را، در دانشگاه هستيد دانشگاهىها را وقتى چند نفرشان جمع شدند به آنها بگوئيد ايران اينطور است، اينطور است، اينطور و مسائل ايران اين است، به ما اينطور ظلم كرده اين مرد. وقتى ده هزار نفر ايرانى كه فرض كنيد كه (اينجاها بيشتر از اينها هست) هر كدام به ده نفر بگويند، يك جمعيت زيادى مطلع مىشوند، اطلاع هم دارند اما مطلعتر مىشوند، مطالب روشن مىشود پيششان كه اين ملت، يك همچو گرفتارى دارد و مىخواهد آزاد باشد. انشاءالله موج در اينجا هم پيدا بشود و بلكه نتيجهاش زود حاصل شود، نتيجه حاصل مىشود لكن انشاءالله زود حاصل بشود، انشاءالله خدا همهتان را حفظ كند.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 197
تاريخ: 28/8/57
بيانات امام خمينى در تشريح كيفيت خلافت از ديدگاه اسلام
كيفيت ولايت و برنامه حضرت امير سلام الله عليه نمونهاى براى تشكيل حكومت اسلامى
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
روز عيد غدير روزى است كه پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم وظيفه حكومت را معين فرمود و الگوى حكومت اسلامى را تا آخر تعيين فرمود و حكومت اسلام نمونهاش عبارت است از يك همچو شخصيتى كه در همه جهات مهذب، بر همه جهات معجزه است و البته پيغمبر اكرم اين را مىدانستند كه به تمام معنا كسى مثل حضرت امير سلام الله عليه نمىتواند باشد لكن نمونه را كه بايد نزديك به يك همچو وضعى باشد از حكومتها تا آخر تعيين فرمودند، چنانچه حضرت امير خودش هم برنامهاش را در آن عهدنامه مالك اشتر بيان فرموده است كه حكومت و آن اشخاصى كه از طرف ايشان حاكم بر بلاد بودند تكليفشان در اين جهات چه هست.
به حسب آن تعيين رسول اكرم الگوى خلافت را و برنامه حضرت، كيفيت ولايت ولات بر افراد را آنطور كه بيان فرمودهاند، تمام اين حكومتها كه سركار آمدهاند تا حالا، از بعد از حضرت امير و يك چند روزى هم امام حسن سلام الله عليه، تمام حكومتهايى كه تا حالا سركار آمدهاند چه حكومتهايى باشد كه تا حدودى مثلاً اگر هم كه چيزى پيدا بشود تا حدودى مودب به آداب حكومتها بوده است و آن الگوى رسول الله بوده است و چه اينهائى كه اصلاً نبودهاند، هيچ كدام اين حكومتها لياقت حكومت نداشتهاند و خود حضرت امير سلام الله عليه قيام كردند بر ضد معاويه، در صورتى كه معاويه هم تشرف به اسلام داشت و كارهاى اسلامى را مىكرد و شايد اعتقادات اسلامى هم داشته است، شايد، شايد هم نه.
معذالك حتى آنهايى كه حضرت امير را به خيال خودشان نصيحت مىكردند كه شما يك مدتى معاويه را بگذاريد در حكومت شما باشد و بعد كه پايه حكومت شما قوى شد، آنوقت او را رد مىكنيد به هيچ يك از آن حرفها اعتنا نكردند و حجتشان هم اين بود كه يك نفر آدمى كه برخلاف موازين الهى رفتار مىكند و ظلم را در بلاد راه مىاندازد، من حتى براى يك آن هم نمىتوانم كه او را حاكمش قرار بدهم، بلكه اگر حاكمش قرار مىدادند اين حجت مىشد بر اينكه شود يك فاسقى هم از طرف
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 198
ولى امر حاكم باشد و حضرت امير مضايقه كردند از اينكه حتى اگر مصالحى هم آنوقت مثلاً بود كه اگر پايشان محكم مىشد ممكن بود مثلاً معاويه مىشد ممكن بود مثلاً معاويه را كنار بزنند، معذلك براى خودشان اجازه نمىديدند كه معاويه را حتى يك روز در سلطنت خودش باقى بگذارند و اين حجتى است بر ماها كه اگر بتوانيم، بايد اين حكومتهايى كه حكومت جور است كنار بزنيم و اگر چنانچه خداى نخواسته نتوانيم، رضايت بر حكومت آنها ولو يك روز، ولو يك ساعت اين رضايت بر ظلم است، رضايت بر تعدى است، رضايت بر غارتگرى مال مردم است و هيچ مسلمى حق ندارد كه رضايت بدهد به حكومت ظالمى ولو يك ساعت و همه ما مكلفيم كه اين حكومتهايى كه روى كار آمدهاند و برخلاف موازين الهى و موازين قانونى (حتى قانونى خودشان) هستند، همه ما مكلفيم كه با آنها مبارزه بكنيم، هركس به هر مقدار كه مىتواند بايد با اينها معارضه و مبارزه بكند و هيچ عذرى پذيرفته نيست.
بيدارى و فرياد حكومت اسلامى ملت ايران، لبيكى به فرمايش رسول اكرم
امروز كه ملت ايران قيام كردهاند و به طور آشنايى بر مسائل و بيدارى قيام كردهاند و از شهرستانها گرفته تا دهات، تا كوره دهات يك مساله را عنوان كنند و آن اينكه اين حكومت جبار را نمىخواهند و حكومت اسلامى خواهند، مىخواهند كه آزاد باشند، مىخواهند كه مستقل باشند، مىخواهند كه حكومتشان حكومت اسلامى باشد، اين همان لبيكى است كه مردم به فرمايش رسول الله (ص) گفتهاند. آن صفاتى كه در حكومت، آن حكومتى كه پيغمبر اكرم قرار دادند، آن صفاتى كه در كليات حكومت، كليات صفاتى كه در حكومت معتبر است، ما بايد از كيفيت حكومت حضرت امير سلام الله عليه اقتباس بكنيم و ياد بگيريم منتهى ما نمىتوانيم تمام آن جهات را، كسى نمىتواند همه آن جهات را مراعات بكند يعنى يك مقدار زيادش زايد بر اصل قضيه حكومت بوده است، يك كارهاى نمونهاى مخصوص به خود آن بزرگوار بوده است لكن اصل مسالهاى كه حكومت بايد يك حكومت عادل باشد و بين مردم هم ظلم نكند، در حكومت اسلامى اگر يك نفر مثلاً يك شخصى را كشت، اين را مىگيرند و قصاص مىكنند لكن يك سيلى اگر به او بزند كسى، آن يك سيلى را بايد انتقامش را بدهد براى اينكه آن زائد بر آن مقدار است. يك روز حبس، اگر كسى را حبس بكنند برخلاف نظام اسلام است، موارد خاصى دارد، گاهى حبس مىشود، اينطور نيست كه هر كسى آوردند از اول (مثل اين حكومتهائى كه روى كار هستند) هر كس را گرفتند، اول يك مدتى كتكش بزنند و مدتهايى كتك بزنند و حبس بكنند و زجر بكنند و اينها بعدها كه تفتيش كردند، فهميدند كه اشتباه كردند، آنوقت بگويند ما اشتباه كرديم.
توبه بدون جبران شاه، حربهاى براى تحكيم حكومت جور
مردك كه سى و چند سال بر مردم حكومت كرده است و مردم را زجر داده، سلب آسايش از همه كرده، سلب آزادى از همه كرده، مطبوعات را سلب آزادى كرده، فرهنگ را عقب زده، مصالح مسلمين
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 199
را به كفار داده است، به اجانب داده است، اموال مسلمين را تاراج كرده و كسانى كه همراه او بودند و رفقايش بودند تاراج كردند، حالا تازه آمده است به مردم رو مىكند كه، به علما رو مىكند كه (مراجع عظام و علماى اعلام، من معذرت مىخواهم و من اشتباه كردم، بيائيد بسازيد و اين اسلام را همراهى كنيد) يا به سوى ساير مردم دست دراز كرده معنا ندارد يك همچنين مطلبى، اصلاً غلط است اين. معذرت خواستن حتى در درگاه خداى تبارك و تعالى كه ارحم الراحمين است، شرائط دارد. اگر يك كسى به مردم تعدى كرد و مال مردم را برد يا خورد يا ظلم به مردم كرد، مردم را زجر كرد، حبس كرد، از اين كارهائى كه اينها كردهاند و مىكنند، حالا بيايد بگويد خدايا من توبه كردم!! غلط كردى توبه كردى، توبه وقتى است كه تمام آن كارهائى كه تا حالا انجام دادى جبران بكنى، بعد از اينكه جبران كردى آن كارها را آنوقت بگو توبه كردم. خوب اين مسالهاى است. اما اينهمه كارها كه كرد، هيچ!! ده سال اشخاص محترم را در حبس نگه داشت، كمتر، بيشتر، هزاران نفر را در حبسها آنطور زجر كردند، پاها را اره كردند، سوزاندند، آنهمه فضاحت رابارآوردند، حالا بيايد بگويد كه من توبه كردم و ما هم بگوئيم كه خوب،بسيار خوب، گوش بدهيد، آقا توبه كردند و توبه هم مقبول است!! كجا توبه مقبول است؟ بايد اينها را جبران بكند تا توبه را خدا بپذيرد و توبه باشد.
ما فرض مىكنيم كه ايشان صادق هم باشند در اين حرف و نخواهند كه مردم را بازى بدهند و حال آنكه مطلب اينها نيست، اين حرفهايى كه اين آدم زده است، همان وقتى كه زده شاهد برخلافش هست براى اينكه همان وقتى كه آمده است و ايستاده است و گفته است كه من معذرت مىخواهم، من اشتباه كردم و از اين وقت اشتباه نمىشود همان وقت مشغول شده حكومت نظامى را، دولت نظامى را روى كار آورد و مردم را آنطور زجر كردند و آنطور كشتند. پريروز بود باز در مشهد كشتار بوده است كه نمىدانم حالا چقدر هم كشتار بوده است. كشتار ديگر يك امر عادى الان شده است در ايران. حكومتها امر عادىشان اين است كه مردم را بكشند و جوانهاى ما را از بين ببرند، آنوقت يك نفر كه بيايد بگويد كه من توبه كردم، حالا كسى هم بيايد بگويد كه خوب ايشان توبه كردند، بس است! بس است! ديگر كارها بس شد!! تمام شد كارها!! خير،ايشان براى اين است كه مردم را بازى بدهد و پايش محكم بشود و اگر محكم شد، اين دفعه بدتر از اول، صد درجه بدتر از اول چيز بكنند، براى اينكه حالا دشمنهايش را شناخته و بعد، بعد از شناختن دشمن وقتى پايش محكم شد بسيار بدتر عمل خواهد كرد.
اسلام، تدوين كننده برنامه حكومتى
على ايحال اسلام كيفيت حكومت را و برنامه حكومت را تعيين كرده، اينطور نيست كه برنامهاى در كار نباشد، اين حرفهاى مفتى كه زده مىشود، خير، هم اوصاف حاكم معلوم است در اسلام و مدون است و هم برنامه حكومت را حضرت امير معين كرده است كه -بايد- چه جور حكومت بايد باشد، بايد عدليهاش چه باشد، بايد عرض مىكنم كه قضاتش چه وضعى داشته باشند، بايد
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 200
ديگران و جناح حكومت -بايد - چه جور باشند. يك مساله معلوم واضحى است كه معين كرده است و اين آقا كه مىگويد اگر من نباشم، يا رفقاى او مىگويند اگر او نباشد خلا پيدا مىشود، يك حرف نامربوطى است كه الان خلا هست، بودن ايشان موجب خلا هست براى اينكه همه چيز از واقعيتش تهى شده است، هيچ واقعيتى الان ما نداريم، هر چه هست صورت است و حرف است و خالى است و تو خالى است همه حرفها.
مفهوم استقلال و آزادى مملكت در تمدن وابسته!
آنهمه داد و قال راجع به اينكه ما در دروازه تمدن وارد شديم و مىخواهيم وارد بشويم در دروازه تمدن، خوب دروازه تمدن كه همه مىدانند كه هيچ خبرى در كار نيست، از تمدن هيچ خبرى نيست. اول مرتبه تمدن، آزادى ملت است -تمدن - يك مملكتى كه آزادى ندارد تمدن ندارد. يك مملكتى كه استقلال ندارد و وابسته به غير است و همهاش با عمل ايشان وابسته به غير شده، اين نمىشود گفت يك مملكت متمدن. مملكت متمدن آن است كه آزاد باشد، مطبوعاتش آزاد باشد، مردم آزاد باشند در اظهار عقائد و رأيشان و هيچ كس آزادى ندارد كه تو مىگويى خير، ما به دروازه تمدن رسيديم، فلان يا هر چيزى كه هر روز مىآمد و فرياد مىزد و چه مىكرد و يك حزب بازى و خير حزب فراگير و اين حرفها همه معلوم شد كه الفاظ است و معنى ندارد. الان همه چيزهائى كه ما داريم ميانش تهى است، خالى است، يك صورتى بيشتر نيست.
افراد صالح متخصص، عهدهدار اجراى برنامههاى مدون اسلام
و الان است كه خلا در كار هست، اگر اين آدم برود هيچ خلايى نيست در كار براى اينكه كارمندهاى صحيح هستند، اشخاصى كه درس خوانده هستند، هم در خارج كشور هستند كه نمىتوانند وارد بشوند در كشور و هم در خود كشور در انزوا هستند. به مجرد اينكه ايشان برود، برنامه اسلام يك برنامه مدون معلوم است كه حاكم بايد چه جور وضعى داشته باشد، چه جور آدمى باشد و عرض بكنم كه ما به مردم
مىگوئيم كه يك همچو حاكمى را بايد تعيين بكنيد و تعيين بكنيد و مردم هم به اختيار خودشان تعيين مىكنند و عرض مىكنم كه وكلائى هم كه مىخواهند، با اختيار خودشان است، همه چيز به اختيار خودشان و هيچ خلايى در كار نيست. ايشان بروند، خلاها از بين مىرود، نه كه ايشان اگر بروند يك خلايى پيدا مىشود، اينها حرف شعر است كه مىگويند، مىخواهند بگويند.
برقرارى حكومت اسلامى در ايران، عامل شناسايى اسلام به جهانيان
در هر صورت ما اميدواريم كه خداوند در اين روز به ما رحمت نازل بفرمايد و ما را توفيق بدهد بر اين مبارزهاى كه داريم و مسلمين را پيروز كند در اين مبارزهاى كه دارند و اسلام را تقويت كند و حكومت اسلامى را برقرار كند تا دنيا ببيند وضع حكومت چه هست، معناى حكومت چه هست، حاكم
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 201
چه جور رفتار مىكند، حاكم با رعيت چه جور رفتار مىكند، با عرض مىكنم كه ساير مردم چه جور رفتار مىكند، معلوم بشود چه جورى است، يا كارمندان دولت چه جور اشخاصى بايد باشند، قضات چه جور اشخاصى بايد باشند، فرهنگىها چه جور اشخاصى بايد باشند، اينها همه تعيين شده است و انشاءالله اگر حكومتى اسلامى بپا بشود همه امور بر طبق دلخواه ملت انشاءالله حاصل مىشود.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 202
تاريخ: 28/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تأثير سازنده اعتقاد به خدا و بررسى حقيقت اصيل نهضت استقلال طلبانه ايران
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام لله كنيد كه هيچ خسرانى ندارد
قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى خداى تبارك و تعالى در اين آيه مىفرمايد كه يك موعظه، فقط من يك موعظه به شما مىكنم، يك موعظهاى كه واعظش خداست و آورنده موعظه پيغمبر اكرم است و مىفرمايد، فقط يك موعظه است، اين موعظه بايد اهميتش خيلى زياد باشد كه در اين تعبير مىفرمايد و آن موعظه اين است كه (ان تقوموالله مثنى و فرادى). اينكه قيام كنيد براى خدا، براى اقامه حق قيام كنيد. لازم نيست كه اول يك اجتماعاتى باشد كه من مىخواهم بعد از اجتماعات قيام كنم. يكى يكى هم اين تكليف هست (مثنى و فرادى) فرادى هم هست، دو تا دو تا هم هست. اين ديگر اقل جمعش است، يعنى تنهائى تكليف به قيام لله هست و اجتماعى هم كه اقلش دوتاست، از دو تا شروع مىشود به بالا، هر چه بالا رفت، ميزان اين است كه انسان تشخيص بدهد كه لله هست اين قيام، براى خدا هست اين قيام، ديگر اگر لله شد و براى خدا شد، از اينكه تنها هستيم، از اينكه جمعيتمان كم هست، ديگر وحشتى نيست قيام اگر لله هست، براى خداست، قيام لله هيچ خسران ندارد، هيچ ضرر توى آن نيست. قيامهاى براى دنيا دو رو دارد، يك رويش ضرر است، يك رويش نفع است. تجارت انسان مىكند، ساير كسبها را مىكند، اين يك طرفش ضرر است، يك طرفش نفع است، گاهى انسان ضرر برد از اين تجارت، گاهى نفع مىبرد و هر كارى كه انسان براى دنيا بكند، خدا در كار نباشد و همان جهت دنيوى باشد، اينها صد درصد نفع نيست، گاهى نفع است، نفع مادى دارد، گاهى ضرر مادى دارد. اما اگر چنانچه قيام براى خدا باشد، انسان كارى را براى خدا بكند، اين هيچ توى آن ضرر نيست. ممكن است كه انسان تخيل بكند كه ما رفتيم به جنگ با كفار مثلاً و كشته شديم، خيال بكند كه اين ضرر است، لكن
اين ضرر نيست، كشتهها پيش خدا زندهاند، اجرهائى كه آنجا هست ربطى به اين عالم ندارد. اينكه براى خداست، هميشه نفع دارد، هميشه از خسارت محفوظ است. مردهاى تاريخ بسيارشان تنها ايستادند در مقابل قدرتها، حضرت ابراهيم تنهائى ايستاد و بتها را شكست كه وقتى آمدند گفتند كه چه كسى بود، ابراهيم را مىگفتند اين كارها را كرده، تنهائى قيام كرد در مقابل بت پرستها و در مقابل شيطان وقت و از تنهائى نترسيد براى اينكه اين قيام، قيام لله
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 203
بود، براى خدا بود و چون قيامبراى خدا بود، هر دو طرفش نفع است، چه پيش ببرد، نفع برده است و چه پيش نبرد، باز هم نفع برده است، يكى از دو خوبىها را دارد يا خوبى دنيائى دارد يا اگر دنيائى گيريش نيامد، خوبى آخرتى بلااشكال است و هست. حضرت موسى يك شبانى بود، شبان حضرت شعيب بود مدتها و تنهائى مامور شد كه برود و قيام كند منتهى ايشان يك توقعى از خداى تبارك و تعالى كرد كه برادرم هم باشد، آنوقت شد مثنى، اول خودش بود قيام كرد، بعد برادرش هم همراهش شد، شدند دو نفر، اما در مقابل چه دستگاهى؟ در مقابل دستگاه فراعنه كه الان هم آثارشان در مصر و آنجاها، در قاهره و مصر و آنجاها هست، آن آثار عجيب و غربيشان، ايستاد در مقابلشان تنهائى، بعد هم كه اضافه شد، يك نفر ديگر اضافه شد و آن عبارت از برادرش بود، بنى اسرائيل هم كارى از آنها نمى آمد جز شلوغكارى، چنانچه حالا هم همين، جز شلوغكارى كارى از آنها نمىآيد. پيغمبر اكرم (ص ) از اول كه قيام كرد، تنها، تنها قيام كرد و دعوت كرد مردم را، قومش را دعوت كرد به حق تعالى و به توحيد و هيچ كس همراهش نبود، تنهائى قيام كرد اول، مثلاً زنش كه در خانه شوهرش منزل بود، حضرت خديجه به او ايمان آورد و حضرت امير كه بچهاى بود آنوقت، ايمان آورد و بعد كم كم در مكه هم كه بودند در 13 سال، نشد يك كارى انجام بدهند، براى اينكه مكىها همه مقتدر و پولدار بودند و مىديدند كه اگر اين رشد بكند، با منافعشان مخالف است، از اين جهت با او مخالفت مىكردند از خوف اينكه اين رشد پيدا بكند و با منافعشان چه بشود، اين بتها هم آلت بود پيش آنها، همچو نبود كه بت پرستها خيلى به بت هم پابند باشند، منافع ماديشان بود كه آنهادر مقابلش مىديدند كه پيغمبر اكرم است و منافع مادى شان در ضرر است. تا در مكه بودند تقريباً مىشود گفت تنها بودند، يكى دوتا، چند نفر مختصرى به ايشان گرويدند و اينها، فعاليت هم در مكه، جز اينكه دعوت مىكردند و دعوت زيرزمينى به اصطلاح مىكردند، چيزى نبود تا وقتى كه مقتضيات جور شد و رفتند به مدينه، آنوقت از مدينه شروع كردند و در مقابل قدرتهاى بزرگ.
خوف از قدرتها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خدا ندارند
وقتى كه مطالب الهى شد ديگر خوف از قدرتها، هيچ قدرتى مثل قدرت خدا نيست. خوف از قدرتها كسانى بايد داشته باشند كه اعتقاد به خداى تبارك و تعالى ندارند، مسلمين، مؤمنين كه اعتقاد دارند به مبدا قدرت، اينها از قدرتها نبايد بترسند. پيغمبر اكرم كه ايمان به قدرت مطلق خداى تبارك و تعالى داشت، در صورتى كه عددشان كم بود و چيزى نبود و فقير هم بودند و از همين فقيرهاى بيچاره بودند لكن قدرت ايمان داشتند و قيام كردند و قدرتها را يكى بعد از ديگرى شكستند و همه را دعوت به توحيد كردند، توحيد را در جامعه رشد دادند و در يك زمان كمى، مسلمين كه در جنگ وقتى كه مىرفتند، چند نفرشان يك شتر داشتند، در يك جنگ مثلاً مهمى شايد ده تا اسب داشتند، نداشتند چيزى، ده تا شمشير داشتند، چند نفرشان يك شتر داشتند معذلك چون قوت ايمان داشتند، دو تا امپراطورى را در يك صف كمى، يكى امپراطورى روم را كه آنوقت مهم بود و يكى هم
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 204
ايران كه مهم بود (اين دوتا امپراطورى آنوقت در دنيا مقدم بر همه بودند) آنها را شكستند و غلبه بر آنها كردند و اسلام را بردند تا روم و تا عرض بكنم كه اروپا هم رساندند. عمده همان روح ايمان است كه بر انسان بايد چه باشد. اين قدرتهائى كه الان ما مواجه با آنها هستيم، هى مىترسانند آدم را از اينكه ابرقدرتها هستند، شوروى هست، آمريكا هست، انگلستان هست. صحيح است، اينها قدرتهايشان زياد است لكن قدرت يك ملتى كه حق مىگويد، كه براى خدا قيام كرده است، مىخواهد كه مملكتش، مملكت اسلامى باشد نه اينكه مملكت، مملكتى باشد كه صورتش، صورت اسلام و واقعيتش بر خلاف. (بيشتر از آنهاست )
قيام ملت ايران، يك قيام الهى است
اين قيامى كه الان ملت ايران كردهاند در مقابل همه اين ابرقدرتهاست و اين ابرقدرتها را شما اطمينان داشته باشيد كه نمىتوانند كارى انجام بدهند يعنى خداى تبارك و تعالى اينها را مقابل هم قرار داده است كه اگر او بخواهد حركت كند آن يكى تشرش مىزند. تازگى شوروى تشر زد به آمريكا كه اگر بخواهى دخالت كنى در امر ايران، ما چه خواهيم كرد. نمىتوانند بكنند. و باز از شوروى گفتهاند كه گفته است سران شوروى كه ايران بايد سرنوشتش را خود ملتش تعيين بكند. البته اينها هم حالا حرف مىزنند اما مساله همين هست. مساله اين است كه هر ملتى بايد سرنوشت خودش را خودش معين كند و اگر يك ملتى قيام كند اينطورى كه الان ملت ايران قيام كرده است، اين قيام يك قيام الهى است يعنى اينكه من اعتقاد دارم و همين طور هم هست، اين است كه يك همچو قيامى را نمى شود با تبليغات بشرى، با اين حرفهاى ماها، نمى شود يك همچو قيامى درست كرد. ماها يك حوزه كوچكى را، يك فرض كنيد موج كوچكى ما مىتوانيم تهيه كنيم، آن كه اين قيام را درست كرده است و در سرتاسر ايران، ايلاتى كه اصلاً كارى به اين كارها نداشتند، نه آنها كار نداشتند، بازار تهران هم كار نداشت، بازار تهران هم كه اصل بازارهاست، در اين امور دخالت نداشت، كار نداشت به اين كارها، ساير بازارها هم كار به اين كارها نداشتند، خير دانشگاهها هم كارى نداشتند. ما مىديديم كه اين جناحهاى سياسى، چندين سال است الان هيچ ابداً از اين حرفها ديگر نمىزنند، هيچ كارى به اين كارها ندارند، جناح روحانى هم دستش بسته بود و دهنش بسته بود و جرات حرف زدن نداشت، اين جناحهايى كه از آنها يك كارى مىآمد، در اين 50 سال سلطنت سياه، همه اينهارا خفه كرده بودند. در زمان رضاشاه، جناح روحانى را همچو به آن صدمه زده بودند كه خود ملت در مقابل روحانيت ايستاده بود، خود ملت روحانيت را سوار اتومبيل، روحانى را سوار اتومبيل نمىكرد و مىگفت كه ما اين طايفه را نمىخواهيم، من خودم سوار اتومبيل بودم و اتومبيل ظاهراً بنزينش تمام شده بود يا آب آن تمام شد، يك شيخى هم همراه من بود، مىگفت كه چون اين شيخ سوار اتومبيل است از اين جهت اتومبيل ايستاد، بااينكه ايستاندنش، نشكسته بود (خنده حضار) يا آبش تمام شده بود يا بنزينش، حالا يادم نيست اما يكى از اينها تمام شده بود، معذالك تبليغات زمان رضاخان و
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 205
مامورين رضاخان، دژخيمان رضاخان همچو كرده بود كه اين طبقه شوفرى كه الان شما ملاحظه مىكنيد يكى از طبقاتى است كه در ايران فعاليت مىكند و فلج مىكند گاهى وقتها كارهاى دولتى را، آنوقت اينطور بود كه اگر چنانچه بنزينش تمام مىشد، مىگفت شيخ، تازه تفال به او مىزد، مىگفت شيخ چون اينجا بوده، و همين طور ساير طبقات اينطور شده بود. در تمام ايران يك مجلس خطابه علنى نبود، اگر بود، بين نصف شب كه يك مجلسى بود آن هم قاچاق، تمام تبليغات، تبليغات از هر طبقه باشد، درش بسته شده بود. سياسيون هم همه در انزوا بودند و هيچ كارى از آنها بر نمىآمد و نمىتوانستند كارى بكنند، صدائى از كسى در نمىآمد، چند دفعه روحانيون قيام كردند لكن شكسته شد. از آذربايجان قيام كردند شكسته شد، گرفتند همه را بردند به سنقر ظاهراً. از اصفهان قيام شد باز هم شكستند قيام را و متفرقشان كردند. قيامهائى شد اما قيامهائى بود كه نتيجهاى نتوانست بدهد و ملت آنوقت بيدار نبود، درست توجه نداشت به مسائل خودش. مىخواهم عرض بكنم كه نه جناح سياسى الانتواند بگويد كه من كردم اين كار را، تمام ايران را من به جنبش درآوردم، نه جناح روحانى، جنود خداست كه اين كار را كرده، امر خداست اين كار ولهذا اميد به آن است، مال بشر نيست كه انسان بگويد پشتوانه ندارد. اين كار، كار خداست كه يك ملتى كه در چند سال پيش از اين، اگر چنانچه بازارش را مىخواستند ببندند، يك پاسبان كافى بود، حالا ايستاده در مقابل همه قدرتها، مشتش را گره كرده در مقابل همه قدرتها ايستاده و نه مىگويد، مىگويد كه ما نمىخواهيم اين را. اين حكومت نظامى كه در سابق، همچو كه اسم حكومت نظامى مىآمد، ديگر نفسها قطع مىشد و هيچ كس حرفى نمىزد و نمىشكست، اصلاً معقول نبود كه حكومت نظامى را كسى بتواند بشكند، الان حكومت نظامى يك امر توخالى است كه مردم به آن اعتناء نمى كنند. هى، بله هى هياهو مىكنند و هى اعلاميه مىدهند لكن دنبال سراعلاميه (آنها مىگويند 2 نفر بيشتر حق ندارند كه اجتماع كند) دنبال سر اين، صدهزار نفر جمعيت، دويست هزار نفر جمعيت قيام مىكنند، مى شكنند. در همان اصفهانى كه حكومت نظامى است، در همان تهرانى كه حكومت نظامى است و قمى كه حكومت نظامى است، هر روز دارند مىشكنند اين حكومت نظامىها را، هيچ اعتنائى بدان نمى كنند، بعد دولت نظامى را آوردند، دولت نظامى هم همان حكومت نظامى است ديگر، فرقى ندارد هر دو نظامىاند و هر دو از اين پيرمردهاى مفتخورند كه مدتى ملت را دوشيدند و هيچ كارى هم از آنها برنمىآيد، قابل آدم نيستند، جز اينكه بگويند بكشيد. اين تمام شد، تمام مىشود اين حرفها، دولت نظامى هم ديگر كارى از آن نمىآيد و ميان تهى است، حالا ما فرض مىكنيم كه بعد از اين هم كه اين تير آخرى كودتاى نظامى باشد كه دولت شوروى هم گفته كه (يك همچون خيالى را دارند اينها و اگر بكنند،من چه خواهم كرد). ما احتياج نداريم شما كارى بكنيد، ما خودمان خواهيم كرد، بعد از اين ممكن است كه باز اين قضيه كودتاى نظامى در كار بيايد ولى آخرش همين نظامى است و همين پيرمردهايند و همين تفنگها، بيشتر از اينها چيزى نيست كه اين ملت از آن رقمى كه الان چند ماه هست كه حكومت نظامىاش را ديده است و شكسته است حكومت نظامى را، دولت نظامىاش هم كه حالا هست و مىبيند كارى از آن برنمىآيد، شكسته او را، بعد هم كودتاى
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 209
تاريخ: 29/8/57
بيانات امام خمينى درباره دلائل اعتصابات سراسرى و اهداف قيام ملت ايران
براندازى سلطنت پهلوى خواست صريح و بى ابهام ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
اين چند مطلبى كه مردم ايران همه خواستار هستند و ما هم كه يكى از اين افراد هستيم ما هم خواستار هستيم، اشكالاتى بر هر يك از اين امور گاهى مىشود، يك امرى كه همه مردم مىگويند اين است كه ما اين سلسله پهلوى را نمىخواهيم، همه مردم. الان شما در دهستانهاى ايران هم برويد و در شهرستانها همين مطلب هست كه ما اين را نمىخواهيم. گاهى تعبير از شاه مىكنند، گاهى تعبير به سلسله مىكنند كه ما اين سلسله را نمىخواهيم. اين يك خواست ملت ايران است البته به استثناى آنهائى كه نوكر هستند و نوكر آمريكا هستند يا نوكر شاه هستند و از او ارتزاق مىكنند كه اينها حسابشان از حساب ملت جداست. ملت ايران، آن كه ملت است و بازارهاى ايران را پر كرده و مزارع ايران را پر كرده و صنعتهاى ايران را دست دارد، آنها گفتهشان اين است كه ما نمىخواهيم. اين يك اصلى كه ما هم هميشه صحبتش را داشتيم و در اين اصل هيچ ابهامى نيست كه كسى بگويد كه مراد مثلاً مردم چيست؟ يا مراد فلانى چيست؟ هيچ ابهامى ندارد، صريح در اين است كه ما سلسله پهلوى را كه اولش رضاشاه بوده و حالا نوبت محمدرضاشاه است و اگر چنانچه خداى نخواسته برقرار بماند بعدش نوبت رضا پهلوى است، ما اينها را نمىخواهيم. اين هيچ ابهامى ندارد تا محتاج به شرح باشد و اگر كسى غير از اين بگويد، غير خواست ملت ايران است، غير خواست من هم كه يكى از افراد ملت ايران هستم هست و كسى بگويد كه ما قانون اساسى را مىخواهيم، ما انتخابات آزاد مىخواهيم، ما حكومت مردم بر مردم مىخواهيم، حرف اين را بزند غير از اين مطلبى است كه ما مىگوئيم. اين يك مساله ابهام دارى است يا خير مقصود اين است كه بايد اين سلسله باشد، قانون اساسى بايد باشد و قانون اساسى معنايش اين است كه اين سلسله بايد باشند و انتخابات آزاد معنايش اين است كه امر انتخابات با شاه است كه امر به اجراى انتخابات بكند و اين برخلاف آن چيزى است كه ما مىگوئيم، ما مىگوئيم اينها را نمىخواهيم، هيچ ابهامى ندارد. آن كه مىگويد كه ما قانون اساسى را مىخواهيم، آن لابد مىگويد كه ما آنها را مىخواهيم پس ما بين اين دو تا قول هيچ سازشى نيست كه كسى بگويد كه اين دو تا قول يك مطلب است، نه خير اين دو تا مطلب است. مطلب ملت ايران هم، ما از
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 210
مردم بايد بفهميم كه ملت چه مىگويد و همه ديديد كه ملت در آن تظاهراتى كه كردند در شهرها، الان هم تظاهراتى كه ميكنند در همه شهرها، آن كه فرياد مىزند همين فرياد است كه ما اين سلسله را نمىخواهيم، گاهى هم مىگويند ما اين شاه را نمىخواهيم. بنابراين ابهام در اين اصل هيچ نيست.
طرح خطر تجزيه مملكت، توطئهاى براى حفظ دستگاه شاه
بله يك اشكالاتى شاه كرده است به اين طرح و به تبع او هم مرتب اين اشكالات را گاهى اشخاص ميكنند و گاهى هم كاغذ از ايران بعضى از كسانى كه با همين دستگاه مربوطند و ميل دارند كه اين دستگاه محفوظ بماند و ميل هم دارند كه بعضىهايشان خودشان بيايند در دستگاه و وزارتى و نخست وزيرى و چيزى بگيرند، گاهى اينها هم يك كاغذهائى نوشتهاند و همين حرفى كه شاه مكرر مىزند همين را تكرار كردهاند. در عبارت بعضى از اشخاص محترم هم همين اشكال اشعار ميشود و آن اين است كه شاه مىگويد كه اگر من بروم، استقلال مملكت به هم مىخورد!! آن كه استقلال مملكت را حفظ كرده است آن عبارت از من هستم كه حفظ كردهام!! گاهى تعبير به اينطور ميشود، گاهى تعبير مىشود به اينكه اگر من بروم اين مملكت تجزيه مىشود يك مقداريش را روسها مىبرند، يك مقداريش را انگليسها مىبرند و ايران مىشود ايرانستان! نظير مثلاً ازبكستان! كه يك چيزى مىشود از، يك تكهاى مىشود از يك مملكت ديگرى و بنابراين بايد من باشم تا استقلال ايران محفوظ بماند و ايران تكه تكه نشود! گاهى هم مىگويد چهار قسمت، خود ايشان مىفرمايند چهار قسمت مىشود ايران، خوب يك قسمتش را لابد شوروى و يك قسمتش هم آمريكا و يك قسمتش هم انگلستان و يك قسمت هم مثلاً براى خود ايران باقى مىماند!! تهرانش مال خود ايران، ديگر از اين طرف آن طرف هر كدام مال يك طايفهاى مىشود!! اين اشكالاتى است به اصل اول كه ما مىگوئيم كه نبايد اين سلسله باشد آنها مىگويند كه بسيار خوب همه اين حرفها درست كه خلاصه چيزهاى ديگر هم گفتهاند كه من مكرر در صحبتهايم گفتهام.
ارتش شاهنشاهى حربهاى براى تامين مقاصد اجانب
اين مطلب كه اگر ايشان نباشد استقلال مملكت به هم مىخورد، اين مردم دارند همين مطلب را مىگويند، مىگويند كه با بودن شما استقلال نيست. بايد ما حساب بكنيم كه ببينيم استقلال يك مملكت عبارت از چيست، بعد ببينيم كه آيا با بودن ايشان استقلال هست و اگر نباشد به هم مىخورد؟! يا با بودن ايشان استقلال نيست و اگر برود استقلال پيدا مىشود؟ الان كدام دستگاه اساسى دولت ايران استقلال دارد؟ خوب مهمتر از همه كه ايشان خيلى به آن مثلاً مىنازند قضيه ارتش است كه يك ارتشى است كه گاهى ايشان تعبير مىكند كه ديگر ما در مقابل همه ممالك و ابرقدرتها، خودمان قدرت كذا هستيم و اينكه يكى از چيزهائى كه در يك مملكتى اصلاً بايد مستقل باشد و دنباله غير نباشد و دست غير در آن نباشد عبارت از ارتش است. استقلال ارتش به اين است كه ارتش در تحت نظام خود مملكت باشد
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 211
و اجانب و كسانى كه خارج از مملكت هستند در آن دخالت نداشته باشند، پيوند به آنها نباشد. مستقل مقابل اين است كه پيوند به يك جاى ديگرى باشد، تحت نفوذ يك قدرت ديگرى باشد. ارتش ما مستقل است؟ يعنى تحت نفوذ نيست؟! يا ارتش ما را الان به قولى چهل و پنج هزار مستشار آمريكائى در ايران دارد اداره مىكند.
الان ما يك ارتشى داريم كه همه تحت فرمان حكومت ايران باشند؟! ما حالا يك حكومت مستقلى، فرض بكنيم خود حكومت يك حكومتى است كه ارادهاش مستقل است مىخواهيم حالا ارتشش را حساب بكنيم ارتش ايران جورى است كه مال خود ايران است و براى خود ايران است و براى اين ملت است و خدمتگزار اين ملت است؟! (ارتش اصولاً مال ملت است، ارتشى است براى حفاظت مملكت و براى خدمت به ملت، چنانچه هر حكومتى در هر مملكتى باشد، خدمتگزار ملت است و از ملت) خوب ما اين ارتش ايران را حساب مىكنيم ببينيم كه يك ارتش مستقلى است و ارتش ملى است و براى ملت است و به نفع ملت است يا يك ارتش بسته به غير است و در خدمت غير است و برخلاف مصلحت مملكت و ملت است.
اين نفتى كه از ما دارد مىرود و هدر دارد مىرود و ديگر اين را همه كس مىداند كه اين نفت زيادتر از اين اندازهاى كه احتياج خود مملكت است خارج مىشود و ميرود به جيب آمريكا و ساير كسانى كه مىبرند و در مقابلش هم آمريكا آنچه به ما مىدهد عبارت از اسلحه است. به قول خودشان هيجده بيليون دلار اسلحه، اين اسلحههايى كه ما اصلاً نمىتوانيم استعمال كنيم و نمىفهمند در ايران كه اين چيست، بايد چه جور كرد تا كار بكند و حتما بايد مستشارهاى آمريكائى باشند تا بتوانند اين كار را انجام بدهند، اين اسلحه آمده است به ايران، نه براى مصلحت ايران بلكه براى پايگاه درست كردن براى آمريكا منتهى آن عوضى كه آمريكا به ما مىدهد در مقابل اين پايگاه، اين است كه نفتمان را ببرد. هم نفت ما را مىبرد و هم آن چيزى كه در مقابلش به ما مىدهد اين است كه پايگاه براى خودش درست مىكند يعنى اگر چنانچه ابتدا آمريكا مىگفت كه من خيال دارم پايگاهى در ايران درست كنم در مقابل شوروى، آن ايستاده بود در مقابلش و مىگفت غلط نكن. اينها با اين صورت كه نفت مىبرد و مىخواهد مملكتش يك مملكت قدرتمند باشد، از اين جهت هيجده بيليون دلار تاكنون در مقابل نفت، ايشان اسلحه خريده است به حسب آنطورى كه كارتر گفته است و اين هيجده بيليون دلارى كه اسلحه خريدهاند و اسلحههائى كه ما نمىتوانيم، ايران نمىتوانند استعمال كنند، جز براى اين است كه اينها مىخواستند يك پايگاههائى درست كنند، با اين صورت درست كردند؟ الان هم در كوهستانهاى ايران، پايگاههاى اينها، پايگاههاى زير زمينىشان موجود است. اين نفت ما را كه كارگرهايش دست از كار برداشتند و گفتند نمىخواهيم نفتمان را بدهيم، كى فشار آورد به اين كارگر كه بايد سر كار باشيد و چرا فشار آورد؟ چرا با سرنيزه مىخواهند و ادار كنند، (يعنى ارتش) چرا اين ارتش با سرنيزه مىخواهد وادار كند به اينكه اين كارگرها سر كار بروند؟ اين كارگرها سر كار بروند و اين نفت را و اين طلاى سياه را جريان بدهند براى ممالك ديگر، براى آمريكا؟ براى اينكه ارتش، ارتش ما نيست،
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 212
ارتش استقلال ندارد. اگر ارتش استقلال داشت نمىشد ما بگوئيم كه ارتش مستقل خودش پيش خودى مىخواهد به آمريكا نفت برساند. ارتش يك ارتش وابسته به آمريكا هست و تحت فرمان مستشارهاى آمريكائى هست، از اين جهت همين ارتش را استعمال مىكنند برخلاف چيزى كه ملت مىخواهد. ملت مىگويد نفت مال خودمان، ارتش مىگويد نفت مال آمريكاست.
عمل ارتش اين است كه با سرنيزه، الان در آبادان و آنجا با سرنيزه مردم را مىخواهند وادار كنند و كارگرهاى شركت نفت را مىخواهند وادار كنند به اينكه برويد مشغول بشويد براى نفت، نفت را صادر بكنيد. اين كارهايى است كه ارتش دارد به ملت ايران، خيانتى است كه دارد به ملت ايران به دست ارتش، يعنى بزرگهاى ارتش اين خيانت را به مملكت ايران دارند مىكنند اينها هم تحت نظارت كس ديگرى هستند و خود آمريكاست كه در اينجا اين كار را دارد انجام مىدهد. پس ما كه ادعا مىكنيم كه اگر تو بروى مستقل مىشويم، يعنى اگر تو بروى ديگر ارتش همچنين نيست كه تحت فرمان آمريكا باشد و مردم را وادار كند كه، يعنى كارگرها را وادار كند كه نفت را بدهيد. حالا وادار مى كنند كارگرها را كه نفت را به آمريكا بايد جارى بكنيد و از جيب ملت ايران در هر روز چقدر نفت بيرون بكنيد بدون اينكه به اين ملت ايران يك نفعى برسد. اين همين طورى اين اموال ايران دارد از بين مىرود و يك مقدارى از آن توى جيب شاه و اين شصت هزار نفرى كه مىگويند كه اتباع خورنده اين قضيه هست، يك مقدار زيادترش هم توى جيب آمريكا و انگلستان و گازش را هم شوروى مىبرد و حالا مردم مىخواهند ندهند اين را، ارتش مىگويد بدهيد. ارتش اگر مستقل بود نمىگفت بدهيد، چون وابسته است مىگويد. پس ما ارتشمان كه يكى از امورى است كه ايشان مىگويد هميشه كه ما استقلال داريم، استقلال داريم و ارتش داريم و ارتش داريم، ارتش ما به اين صورت است، الان وضع ارتش ما اين است، اين ارتش ما در خدمت خلق است؟! در خدمت مردم است و ملت است؟! يا اينكه بر ضد ملت است؟ ملت كى هستند؟ ملت همين بازارى و همين - عرض مىكنم كه - زارع و همين كشاورز و همين صنعتكار و همين ادارى و همين چيز است، اينها كه همه ايستادهاند و مىگويند ما نمىخواهيم. ادارات دولتى يكى پس از ديگرى اعتصاب مىكنند و فرياد مىزنند كه نمىخواهيم سر اين كارها برويم كه نفعش به ديگران برسد، ما كارها را رها مىكنيم. دانشگاه ما الان تعطيل است دانشگاههاى ما تعطيل است، مدارس علمى ما الان همه تعطيل است، همه بساط الان معطل است، تمام قشرهاى ايران، هر جا بروى، دست روى هر كدام بگذارى تعطيل است الان. اين تعطيلات، اينها روى چه مقصد تعطيل كردند و اينها روى چه مقصدى مىشكنند اين تعطيلات را؟ مردم كه تعطيلات را و اعتصابات را مىكنند، به چه مقصد اعتصاب مىكنند؟ بايد ديد كه چه مىگويند، خواستههايشان چيست. خواستههايشان يكى اين است كه ما نمىخواهيم اين سلسله را. اين يكى از خواستههاست كه حتى در شركت نفت همين يكى از خواستههايشان بود كه ما شاه نمىخواهيم، اين شاهى كه به ما اينقدر دارد خيانت مىكند و ما، وجدانى اين است كه ما داريم چقدر نفت خارج مىكنيم به ممالك ديگر.
ملت قيام كرده است كه استقلال و آزادى بگيرد، ارتش قيام كرده است كه نگذارد استقلال،
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 213
نگذارد آزادى، ارتش اگر يك ارتش در خدمت مردم بود، يك ارتش مستقل بود كه ارتش بود براى ايران و تحت فرمان يك ملت، يك ملتى بود، و ملتى كه همه چيز بايد در دست او باشد، ارتش هم تحت فرمان او بود، استقلال داشت اين ارتش، در مقابل ملت نمىايستاد كه يك ملت اعتصاب مىكند ارتش اعتصاب را مىخواهد بشكند، روساى ارتش فرمان مىدهند و - عرض مىكنم كه - نخست وزير ارتشى فرمان مىدهد و اينها هم ميريزند و مىزنند مىكشند، چه مىكنند كه اعتصابات را بشكنند. اعتصابات مردم روى اين است كه ما استقلال مىخواهيم، ما آزادى مىخواهيم و ما حكومت اسلام مىخواهيم كسى كه اعتصاب را مىشكند اين در مقابل اين خواست ملت است كه او مىگويد آزادى مىخواهم اين مىگويد نه نبايد آزادى بشود، مقابلش است ديگر، اگر او هم با ملت همصدا بود كه ديگر نمىآمد بشكند اين اعتصاب را اين اعتصابات را كه مىشكنند براى اين است كه مخالفند با اين خواست ملت. خواست ملت استقلال است، اينها با آن مخالفند، ارتش خود مملكت با استقلال مخالف است، ارتش خود مملكت هم فرمانده اولش عبارت از شاه است به حسب قواعد ارتشى و به حسب واقع فرماندهش عبارت از كارتر است، واقع مطلب اين است، با مستشارهائى كه حالا آمدهاند. ما استقلال داريم؟ مگر استقلال با يك لفظ درست مىشود؟ عرض كردم كه الفاظ در زمان ما معانى خودش را از دست داده است، اصلاً الفاظ خيلى الفاظ خوشگل است، خيلى بزك كرده است لكن محتوى ندارد الفاظ، (استقلال )، محتوى ندارد، (ما استقلال داريم، اگر من بروم استقلال مملكت از دست مىرود! مملكت تجزيه مىشود!) آن مردك هم مىگويد كه از باب اينكه آزادى تندى به مردم داده، سريع آزادى داده است، از اين جهت صداى مردم درآمده است!! اصلاً الفاظ معناى خودش را از دست داده است. لفظ يك لفظى است، معنا معلوم نيست اين باشد، يك چيز ديگر معنايش است. ما استقلال داريم؟! هر جا كه دست بگذارى استقلال نداريم، وابستهايم. اين ارتش كه در راس همه چيزهاست نسبت به مقاصد شاه كه هميشه به ارتش، اين مىنازد، اين ارتشش كه اينطور است، نه در خدمت مردم است و ملت است و در خدمت آمريكاست براى اينكه - منافع او را - مىكشد ملت خودش را كه منافع او چيز بشود تحقق پيدا بكند.
دانشگاه استعمارى، تامين كننده منافع اجانب
خوب مىآئيم سراغ فرهنگ، يك فرهنگ مستقل ما داريم؟ يك فرهنگى كه دخالت غير در او نباشد؟ يك دانشگاههائى كه مستقل باشد و خودش فكر كند، تحت فرمان خود رئيسهاى دانشگاه باشد، ما همچو چيزى داريم؟ ما همچو فرهنگى خواب ديديم؟ از آنوقتى كه فرهنگ، از اول مشروطه تا حالا، از اول مشروطه تا حالا ما يك فرهنگى كه فرهنگ صحيحى باشد داشتيم؟ يا يك فرهنگ وابسته بوده يعنى يك فرهنگى بوده است كه ديگران براى ما درست كردند، دليل اين است كه اگر لوزه شاهزاده زهر مارى - چيز بشود - ورم بكند و مرض لوزه پيدا بكند از آمريكا و اروپا برايش طبيب مىآورند يا مىبرند آنجا. اگر ما يك فرهنگ صحيحى داشتيم، خوب آنوقت ما دانشگاه مستقل صحيح
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 214
داشتيم، اگر دانشگاه مستقل صحيح داشتيم، طبيب صحيح مستقل داشتيم، ما يك اسفالت وقتى كه مىخواهيم درست بكنيم دستمان را دراز مىكنيم كه از يك جاى ديگر بيايند براى ما اسفالت كنند زمينهايمان را، آنهم با آن فضاحتها. محير العقول است قضيه اسفالتهاى ايران، قضيه آن افراط كارىهائى كه در آنجا مىشود و از بين بردن مال ملت به اسم اسفالت كردن يك جادهاى - ما اسفالتمان را هم - ما يك بنا مىخواهيم و يك مريضخانه مىخواهيم درست كنيم بايد حتماً از خارج بياوريم يك كسى نقشه بدهد برايش كه چه جورى درست كنيم. اگر ما يك فرهنگى داشتيم، الان بيشتر از هفتاد سال است كه ما مدارس جديد داريم، از آنوقتى كه دارالفنون درست شده است، چقدر سالهاست كه ما دانشگاه داريم، اگر اين دانشگاهها يك دانشگاههائى بود كه به نفع اين ملت بود يعنى اين جوانهاى ما را گذاشته بودند تحصيل كرده بودند درست، برنامه، برنامه استعمارى اگر نبود، آدم درست شده بود حالا، حالا جوانهاى ما جوانهائى بودند كه در مقابل دولت مىايستادند. اگر ما يك دانشگاه مستقل داشتيم كار مملكت ما نمىرسيد به اينجائى كه هر جايش دست بگذارى خراب است. اين نيروى مهم مملكت ما كه عبارت از نيروى جوان است، اين را از بين بردند، ديگر اين نيروها را همه را به هدر دادهاند. اين جوانهائى كه در خارج آمدند در همين قضيه نيروى اتمى و انرژى نمىدانم كذا، اينجا كار مىكنند در خارج، اينها پيش من آمدند دو تا دستهشان آمد، يك دستهشان هم زياد بود، جمعيتشان آمدند، يك دستهشان مىگفتند (كه همه در آن متفق بودند) كه اين كار، كار لغوى است كه دارند مىكنند كار بيخودى است براى اينكه اين معنا را مىگويند درست مىكنيم براى اينكه اگر نفت باشد كذا، بعد از آن نفت تا بيست سال ديگر فرض كنيد هست بعد از بيست سال ديگر نياز ديگر نيست، اصلاً اين كار، كار غلطى است و مهم اين است كه اينها مىگفتند به اينكه ما را نمىگذارند تحصيل كنيم، ما را در يك حد پائين نگه داشتهاند نمىگذارند بالا برويم، تحصيلات ما در ايران زيادتر از اين مقدارى است كه حالا به ما اينجا چيز مىكنند، ما را آوردهاند اينجا در يك سطح پائينى نگه داشتهاند براى اينكه ترقى نكنيم، نمىگذارند جوانهاى ما تحصيل بكنند. در داخل ايران و دانشگاههاى ايران نمىگذارند كه، يعنى برنامه يك جور برنامهاى است كه اينها را در يك حد معين نگه دارند، برنامه استعمارى است. يك فرهنگ وابسته ما داريم، ما يك فرهنگ مستقل نداريم. آن فرهنگ - مستقله - وابسته به دولتهاى استعمارى مىخواهند كه اينها را همين طور عقب مانده نگه دارند آن آقا كه مىگويد كه من دروازه تمدن بزرگ!! به دست اين آقا اين جوانهاى ما در مرتبه پائين قرار گرفتهاند و هيچ نمىگذارند اينها ترقى بكنند. اين هم فرهنگ ما كه فرهنگ استعمارى است و عقب نگه داشته شده كه نگذارند جلو برود، نه طبيب يك طبيب تام و تمامى باشد نه يك مهندس درستى از كار در آيد يا نمىدانم نه يك چيز ديگرى، تمام اينها را. اصلاً مملكت را از حيث قوه نيروى جوان فلج كردهاند، الان ما نيروى جوان نداريم. اين فرهنگ ما، جزء فرهنگ ما كه الان خيلى رواج دارد، اين فسادهايى كه در ايران هست، اينها را جزء فرهنگ حساب مىكنند! سينماها جزء فرهنگ است!! اينها از ثبات فرهنگ است! كدام سينماها؟ همينهايى كه همه جوانها، نيروى جوان ما را از بين برده است يعنى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 215
جوريش كرده، همچو فلجش كرده كه هر چه، هر چه واقع بشود به نظر او چيزى نيست، او مشغول عيش و عشرتش باشد كافى است، اينطور دارند درست مىكنند. ريشه اين مملكت را اينها از بين بردند و دارند مىبرند. هر مملكتى به نيروى انسانيش مملكت است. اگر نيروى انسانى در كار نباشد مملكت ديگر مملكت نيست. اينها نيروى انسانى دارند از بين مىبرند. همه جا نيروى انسانى از بين رفته است و خشكيده است تقريباً، پس ايشان اگر بروند استقلال فرهنگى از بين مىرود! كدام استقلال داريم كه از بين برود؟ حالا شما برويد، استقلال مىرود! اين چه جور مىشود ديگر، مملكت ما چه مىشود، استقلالش از بين مىرود و ما استقلال مىخواهيم.
اصلاحات ارضى و صنايع مونتاژ حربهاى براى استعمار اقتصادى
درد مملكت ما اين است كه استقلال ندارد، نه استقلال فرهنگ دارد، نه استقلال ارتش دارد، نه استقلال اقتصاد دارد. اقتصادش وابسته است، يك كار صحيح نمىكنند اينها، يك اقتصاد وابستهاى كه مونتاژ است به اصطلاح خودشان، بايد از خارج بياورند، بخرند، ما مصرف هستيم، بياوريم مصرف كنيم، يك مملكت مصرفى هستيم. يك زراعتى اين ايران داشت، يك زراعت و كشاورزى ايران داشت كه محتاج نبود به خارج يعنى صادر مىكرد صادر كننده بود يعنى يك ناحيه آذربايجانش ممكن بود ايران را اداره بكند، يك ناحيه خراسانش يا فارسش ممكن بود كه ايران را اداره بكند، حالا رسيده به آنجائى كه خود اينها در حساب مىگويند كه 30 روز يا 33 روز ما براى مملكت مان چيز داريم بقيهاش را بايد دستمان را دراز كنيم به غير.
تمام اين جهاتى كه اين مملكت ما ممكن الاستفاده بوده است، تمامش را به غير دادهاند، ملى كردهاند مراتع را. اينهائى كه من عرض مىكنم، به من اشخاص با سند نوشتهاند، من الان پيشم نيست مع الاسف آن را به نجف فرستاده بودند، آنجاها هست (حالا گم شده يا چيز شده، نمىدانم) كه بهترين مراتع (مرتع يك طرفى بود كه نوشته بود مراتع كجا)، بهترين مراتع كه وقتى كارشناسهاى انگلستان آمدند آنجا گفته بودند بهترين مراتع، مرتع فلان جاى ايران است كه در آن همه چيز دامدارى مىشود كرد و اين را به ملكه انگلستان و يك دسته ديگرى دادند. اين مراتع. جنگلهاى ما ملى شده است. جنگل را هم دادند به يك دسته ديگر. اصلاً دارند، همين طور ريختهاند سر اين سفره و همه دارند مىچاپند، يك قدرى از آن هم به جيب ايشان مىرود و براى حفظ ايشان است. اينكه مىبينيد كه از هر گوشه صدا در مىآيد به اينكه ما طرفدار هستيم، عاشق چشم و ابروى كسى نيستند آنها آنها نفت ما را مىخواهند، بهتر از اين كسى نيست كه نفت ما را به آنها بدهد. اينها مىخواهند كه يك مملكتى به اسم اصلاحات ارضى يك بازار بشود براى آمريكا. آمريكا گندمهايش را مىريخت دور، توى دريا مىريخت، حالا بهتر از اين چى كه بدهد به ايران و از آن نفت بگيرد، از آن پول بگيرد. يك مملكتى را دامداريش را بكلى از بين بردند، زراعتش را بكلى از بين بردند، مراتعش را به غير دادند، همه چيز آن را از بين بردند و الان شما براى همه چيز محتاجيد كه اگر يك وقت جلويش را بگيرند، مملكت ايران
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 216
بعد از 33 روز ديگر بايد همه گرسنه بمانند. اين مملكتى است كه اگر ايشان نباشد دنيا به هم مىخورد!! مملكت، ديگر مملكت نيست!! (ما مملكت كه مىخواهيم، پس بگذاريد من باشم كه اين مملكت باشد!!) در نطق چند روز پيش از اين گفت كه: (بيائيد همه فكر كنيم براى مملكت) ما هم همين را مىگوئيم، همه ملت روى همين فكر است كه دادشان بلند است. مردم به فكر مملكتشان نبودهاند، حالا افتادهاند به فكر مملكتشان، حالا دارند فكر مىكنند براى مملكتشان كه دادشان بلند شده است كه آقا چه خبر است اينقدر مىخوريد؟ ورم كردهاند و خدا مىداند، نمىدانيد اينها چه جورى مىچاپند، ما هم نمىدانيم، شما هم نمىدانيد بعدها اينها كشف مىشود كه چه كردند به روزگار اين ملت و اين مملكت. ما چه چيز داريم؟ چه استقلالى داريم كه اگر شما نباشيد استقلالمان مىرود؟ استقلال فرهنگى داريم كه برود از دستمان؟ استقلال نمىدانم اقتصادى داريم كه از دستمان برود؟ استقلال ارتشى داريم كه از دستمان برود؟ چه استقلالى داريم كه شما اگر نباشيد آن استقلال از دست ما مىرود؟ حالا شما برو ما امتحان كنيم ببينيم كه (خندهحضار) اين منطق اينهاست براى همان حرف اولى كه ما عرض كرديم كه ملت ايران خواهانش هستند، كه رفتن ايشان است، خواهان اين هستيم، اين هم اشكالش به اينكه اگر من نروم چيست، حالا خود اينكه هميشه از اين حرفها مىزند.
قيام مردم ايران، قيامى بىنظير در طول تاريخ
حالا يك دسته ديگرى هم هستند كه مىخواهند او را نگه دارند، ديگر حالا چه مقاصدى آنها دارند، خوب بعضى از آنها معلوم است، دلشان مىخواهد وزيرى بشوند و چه بشوند و مىبينند كه ملت اگر روى كار بيايند آنها ديگر بايد بروند سراغ كارشان، از اين جهت آنها هم دست و پا مىزنند به اينكه بلكه او را نگه دارند و اين ملت ديگر زير بار اينها انشاءالله نمىرود و اين را بدانيد كه سرنيزه نمىتواند حكومت كند. يك وقت اين است كه مردم بيدار نشدهاند و هر كس مشغول كار خودش است، آنوقت بله، اين سرنيزه هم لازم ندارد، همان بدون سرنيزه، همان با ارعاب، همان با ترساندن چند تا ستاره كه اينجا باشد، مردم مىترسند. يك وقت تحول پيدا شده و حالا شده، حالا يك نمونه است يعنى شما در طول تاريخ در هر جانگاه كنيد مثل اين نمونه ايران پيدا نمىكنيد، در تاريخ ايران كه نيست در تاريخهاى ديگر هم معلوم نيست پيدا بكنيد كه يك مملكتى ملتش يك جور بودند، در يك مدت كوتاهى شدند يك جور ديگرى، اصلاً عكس آن شدهاند. يك روز بود كه چهارم آبان را ابداً ممكن نبود كه تخلف كنند از اينكه بيرق بزنند، ميل باطنى نبود، نه اينكه براى خاطر مثلاً ميل باطنىشان اين كار را كردند لكن پاسبان مىگفت، ديگر با پاسبان كه نمىشود در افتاد. اينطور بود مساله. در ظرف مدتى اين ملت تبديل شد به يك ملت ديگرى، حالا يك ملت ديگرى شده كه بچه كوچك و پيرمردش هر دو فرياد مىكنند، توى خيابانها داد مىزنند به اينكه مرگ بر اين كذا و شاه و بر اين سلطنت پهلوى. آن تبديل الان شده است يعنى يك مملكتى سر تا پايش عوض شده است، يك وقت يك جورى بوده حالا شده يك جور ديگر، اين را نمىشود با سرنيزه خاموشش كرد، سرنيزه هم
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 217
چنين قدرتى ندارد و لهذا ما ديديم حكومت نظامى كردند - بايد دو نفر بيشتر - بر حسب حكومت نظامى، اعلام حكومت نظامى از دو نفر بيشتر نبايد با هم باشند، مردم هم گوش كردند به اين حرف!! 50 هزار، 100 هزار، 200 هزار، 300 هزار هر گوشه مملكت تظاهرات كردند، همان جايى كه حكومت نظامى بود بعد از آن حكومت نظامى را بالاترش كردند (اگر بالاترى داشت) و نخست وزير نظامى آوردند و دولت شد دولت نظامى، باز همان مساله است. ديگر نظامى را مردم ديدند و سنجيدند و شكستند نظامى را، قدرت ملت يعنى قدرت مشت بر تانك غلبه كرد. قدرت دين، قدرت ايمان غلبه كرد بر تانك و توپ. اين قدرت، قدرت الهى است. قدرت الهى با همين مشتها غلبه كرد بر تانكها و بر توپها و بر مسلسلها و اينها و لهذا نظامىاش، حكومت نظامىاش شكست و دولت نظامى آمد. دولت نظامىاش هم همين حرف است، چيز تازهاى نيست، آن وقت نخست وزيرش يك نفر آدم چه بود، حالا نخست وزيرش يك نفر آدم نظامى است، هر دو، دو تا پيرمردند كه به درد نمىخورند (خنده حضار) و ما فرض مىكنيم كه اينهم كه بگذرد، خوب پله بعدش اگر عقلشان باز به همين قدر باشد، اين هم كه بگذرد يك كودتاى نظامى كه شاه برود و يك نظامى روى كار بيايد، باز همان نظامى است و يك چيز تازهاى نيست، همان نظامى كه آن روز حكومت نظامى بود و مردم شكستند، او را و الان شكسته است. فردا همين است، يك چيز تازهاى نيست، مردم همه چيز را ديدهاند، يك چيز غريبهاى نمىبينند كه بترسند از آن، همين نظامى است، اسمش را مىگذارد كودتاى نظامى، اين هم شكسته مىشود. نمىشود يك مملكتى كه همه ايستادهاند و مشتها را گره كردهاند و مىگويند بزنيد و ما استقلال مىخواهيم، ما رد نمىشويم، مرد و زنش يك مطلب دارند آن زنى كه چهار تا بچهاش را كشتند، در بهشت زهرا آنطور فرياد مىزند و داد مىزند و مردم را دعوت مىكند به اينكه دست بزنيد، بچههاى مرا زدند گريه نكنيد، دست بزنيد كه آن شخص مىگفت كه مردم گريه كردند و دست زدند. اين چيز تازهاى است كه مردم براى خاطر آن كه كشته شده است گريه مىكردند و آن زن مىگفت كه نه گريه نكنيد دست بزنيد، مردم، هم دست مىزدند براى خاطر اين و هم گريه مىكردند براى مصيبتى كه وارد شده، يك همچنين مملكتى را نمىشود با سرنيزه عقبش زد.
زنده نگه داشتن نهضت، تكليفى بر تمام اقشار ملت
اين نهضت را نگه داريد آقايان، تكليف همه است، تكليف من آخوند است، تكليف آن آقاست، تكليف شماى بازارى يا كارگر يا دانشمند است، همه، همه تكليف داريم كه اين نهضتى كه در ايران پيدا شده دامن به آن بزنيم. با اين نهضت شما مىتوانيد استقلال خودتان را بگيرد و مىتوانيد آزادى براى خودتان تهيه كنيد و شما و ما الان مسؤول خداى تبارك و تعالى هستيم و مسؤول نسلهاى آتيه هستيم كه يك چنين نهضتى پيدا شده و نتوانستيد و عرضهاش را نداشتيد كه از آن استفاده بكنيد. عرضه داشته باشيد كه استفاده كنيد از اين نهضت. اين نهضت را نگذاريد بخوابد، نگذارند آنهائى كه روساى امور هستند، احزاب هستند، علما هستند طلاب هستند، بازارى هست، دانشگاهى هست،-
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 218
عرض مىكنم كه - دادگسترى هست، وكلاى دادگسترى هست، اين قشرهائى كه در مملكت هستند نگذارند كه بخوابد اين اعتصابات و نگذارند بخوابد اين نهضت زندهاى كه الان در ايران هست. اگر خداى نخواسته اين نهضت بخوابد تا آخر الابد زير بار ظلم هستيم و اين دفعه اگر اين شمشير اين مرد كشيده بشود تمام نسلهايتان را قطع خواهد كرد.
سياست قدم به قدم، عاملى براى خاموشى نهضت
من به اين بعضى از اين آقايان كه آمده بودند و مىگفتند كه سياست قدم به قدم، خوب حالا يك قدم برداريد و بعدش صبر كنيد يك مدتى بگذرد بعد قدم دوم را برداريد، گفتم آقا اگر شما اين قدم را سست كنيد، قدم دوم قدمهاى شما را مىشكنند، اينطور نيست كه اينقدر صبر كنيد كه شما قدم اول برداشتيد حالا ايشان سلطنت كنند، نه حكومت. (بعد از اينهمه جنايات حالا ديگر بيايند آقا سلطنت كنند نه حكومت!) اين اگر پايش مستقر بشود، دنبال اين هستند كه اين نهضت را بخوابانند به هر شكل كه مىتوانند اينها دنبال اين هستند و اگر اين نهضت بخوابد، اين آتشى كه در دل مردم روشن شده است اگر اين بخوابد و اين آتش خاموش بشود ديگر امكان ندارد كه اين نهضت پيدا بشود يا شبيه آن پيدا بشود و من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه انشاءالله كمك كند به اين نهضت و كمك مىكند انشاءالله به شرط اينكه شماها همه براى خدا، براى اقامه دين خدا قيامتان باشد. خداوند تاييد مىكند شما را انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 219
تاريخ: 30/8/57
بيانات امام خمينى در مورد اقدامات خلاف قانون اساسى و خائنانه رژيم رسواى پهلوى
اصل اول اين است كه ملت رژيم پهلوى را نمىخواهد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
راجع به اين مطلبى كه ما مىخواهيم و ملت خواست، كه آن اصل اول كه ملت مىگويند كه ما رژيم پهلوى را نمىخواهيم ما شاه را نمىخواهيم، اين سلسله پهلوى را نفى مىكنند، اينها تشبثاتى كردند و دست و پاهائى هم دارند مىكنند. در زمان آن نخست وزير جلوترى تعبيرش اين بود كه مردم چون شعار برخلاف قانون اساسى مىدادند از اين جهت مردم را كشتند. مقصودش اين بود كه مردم مىگفتند كه مرگ بر شاه، ما شاه را نمىخواهيم و اين خلاف قانون اساسى بود!
خوب، اول يك جهت را بايد بگوئيم بعد هم يك بررسى بكنيم و ببينيم خلاف قانون بوده يا نه. يك جهت اينكه خوب حالا اگر يك كسى شعار برخلاف قانون اساسى داد او بايد به مسلسل بسته بشود و كشته بشود؟ يا خوب قوانين دارد، يك كسى برخلاف قانون اساسى فرض كنيد كه مخالفتى كرد، روى قوانين بايد چه بشود و ثانياً ببينيم كه، بررسى در اين موضوع كه ملت برخلاف قانون اساسى شعار مىداده يا شاه برخلاف قانون اساسى شاه بودهاست ؟ اگر يك شاهى بود كه (حالا روى قوانين اساسى مابحث مىكنيم) اگر يك شاهى بود، يك سلسلهاى بود كه به حسب قانون اساسى اين سلسله روى كار آمده بود كه قانون اساسى اين است كه ملت بايد يك كسى را راى بدهند تا اينكه شاه بشود، خود همين آقاى شاه هم گفتند كه در قانون اينطور است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه مردم مىدهند به شخص سلطان، خوب بايد ببينيم كه آيا مردم اين را اعطاء كردند به ايشان تا اينكه اگر شعارى برخلاف داده شد، شعار برخلاف قانون اساسى باشد؟ يا مردم اصلاً اطلاعى از اين مسائل نداشتند؟
حكومت رضاخان نيز بر اساس سرنيزه و كودتا بود
اول كه رضاخان آمد روى كار با كودتا آمد و تهران را گرفت و همه كارهائى كه رضاخان كرد، كارهاى سرنيزهاى بود اصلاً به ملت كسى اعتنا نداشت چنانچه حالا هم به ملت اينها اعتنا ندارند. از اول كه او آمد روى كار، آن را من يادم هست از وقتى كه او آمد، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد،
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 220
(اكثراً البته) لكن خوب، من شاهد قضايا بودم، من يادم است همه را، ايشان كودتا كرد و آمد تهران و ابتداى امر خيلى اظهار ديانت و اظهار اسلاميت و در ماه محرم، در شبهاى ماه محرم گاهى مىگفتند پابرهنه اين طرف آن طرف مىرود براى عزادارى و همه اين تكيههائى كه در تهران برپا بود ايشان مىرفت اين تكيهها و پيش صاحب تكيهها اظهار اسلاميت و اظهار ايمان مىكرد تا وقتى كه پايش يك قدرى مستقر شد (ابتدائش اينطور بود) تا وقتى كه حكومتش يك حكومت مستقرى شد، آنوقت كه حكومت، حكومت مستقر شد، دست به نيزه برد و سرنيزه برد و كوبيد همه اقشار ملت را، آنوقت هم مثل حالا نبود كه، يعنى مثل اين يك سال كه ملت يك تحولى درش پيدا شده باشد كه مطالب را (چرا) بگويد و قيام برخلاف بكند، هيچ ابداً صحبت از اينكه يك مطلبى برخلاف راى رضاخان بگويند هيچ اين مسائل نبود، با سرنيزه آمد و با سرنيزه مجلس درست كرد بدون اينكه ملت اصلاً اطلاعى از وكلايش داشته باشد و اطلاعى از مسائل اصلاً داشته باشد. رضاخان هم معلوم نبود كه خودش يك همچو كارى كرده باشد، ليستهائى از طرف (به طورى كه شاه مىگويد) سفارتخانهها آوردند و مىدادند و همين ليست تعيين مىكرد كه كى وكيل كجا، كى وكيل كجا، اينها را هم مامورها مىرفتند و وكيل مىكردند يك عدهاى از وكلايى كه انتصاب ابتدايى از سفارتخانهها بود (زمان رضاخان سفارت انگلستان مهم بود و زمان ايشان هم سفارت آمريكا حالا مهم است) ليستها را آنها مىدادند، افراد را آنها تعيين مىكردند، منصوب از قبل آنها به حسب واقع بود و منصوب از قبل رضاخان و محمدرضاخان در آن زمان در دست دوم و به حسب ظاهر بود، اما مردم چه دخالتى داشتند؟
وكلاى مجلس فرمايشى شاه يا انتصاب دولت بودن يا سفارت آمريكا
اصلاً در تمام دوره مشروطيت يك مجلس قانونى ما نداشتيم، يك مجلسى كه همان قانون اساسى اين مجلس را قبول بكند، حالا دوره اول مشروطيت همان دوره اولش چى بود آن را من نمىدانم اما آنقدرى كه ما در نظرمان هست، نبوده است يك مجلس قانونى. خوب يكى از چيزهائى كه در متمم قانون اساسى است اين است كه بايد پنج نفر از مجتهدين به تعيين مراجع تقليد، پنج نفر مجتهد در مجلس نظارت كند، اگر نباشد قانونى نيست مجلس، و در طول تاريخ مشروطيت شايد همان اول يك همچو چيزى شده است (حالا تمام يا نيمه تمام نمىدانم) لكن در اين مدتى كه ما خاطر داريم كه تقريباً حدود شصت سالش را من يادم است اين مسائل نبوده است، نه اين پنج نفر اصلاً در مجلس رفتند و نه مردم اطلاع داشتند از اينكه كسى را وكيل بكنند و اگر هم چنانچه در بعضى از جاها مثلاً تهران گاهى وقتها يك نفر را وكيل مىكردند، مردم وكيل مىكردند، اما در ساير جاها و تهران هم خوب بيشترش شايد وكلايش هيچ ارتباطى به مردم نداشتند، همه تعيينش از طرف خود دستگاه بود و در اين زمان هم كه همه ما مىدانيم همه شما هم مىدانيد كه هيچ ابداً وكيل ملى ما نداشتيم كه يك نفر، يك نفر از اينهائى كه الان در مجلس هستند يا بودند اينها از طرف ملت نبودند، هيچ كدامشان از طرف ملت نبودند، اينها همه - را - از طرف دولت بود و نصب دولت بود و حالا يا ليستش را از سفارت
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 221
آمريكا مىآوردند و مىدادند كه اينها وارد كنند يا به قول شاه، زمان پدرش ليست را آنها مىدادند لكن زمان ايشان ديگر خير، ايشان ديگر همچو چيزها نيست! على ايحال يك مجلس رسمى ما نداشتيم كه اگر قانونى در آن مجلس تمام بشود و به راى اكثريت واقع بشود قانون باشد. پس بنابراين آن مجلسى كه در زمان رضاشاه تاسيس شد، مجلس فرمايشى بود كه يا ليستش را سفارت انگلستان داده بود يا خود رضاشاه با سرنيزه مردم را، يك عدهاى را وكيل كرده بود و مردم هم هيچ ابداً دخالتى در مساله نداشتند. پس آن مجلسى كه او درست كرد يك مجلس غير قانونى، غير ملى، برخلاف قانون اساسى بود، آن مجلس برخلاف قانون اساسى آمد رضاشاه را نصب كرد به سلطنت و خلع كرد، يعنى مجلس موسسان درست كردند آنهم با سرنيزه نصب كرد او را به سلطنت و سلسله پهلوى را و خلع كرد سلطنت سابق را.
اين طرز آمدن سلسله پهلوى روى كار و اصل اساس سلطنت پهلوى
شعار (مرگ برشاه) ملت موافق قانون اساسى است
بنابراين شعار به اينكه (من سلطان هستم) خلاف قانون است، نه شعار به اينكه تو سلطان نيستى. اينكه آن مرد سابق، مردك سابق مىگفت اينكه مردم را كشتم براى اينكه شعار خلاف ملى مىدادند، شعار خلاف قانون اساسى مىدادند! و مقصودش اين معنا بود كه شعار خلاف ملى، شعار خلاف قانون اساسى يعنى مىگفتند مرگ بر شاه، ديگر مسائل ديگرى را آنها ذكر نمىكردند، آنها داد مىكردند مرگ بر شاه، ما شاه را نمىخواهيم، ما سلسله پهلوى را نمىخواهيم. اين شعار برخلاف ملت، خلاف ملى بود، يعنى اين ملت، ملت ايران چون همه شاهدوستند از اين جهت كسى بگويد كه ما شاه را نمىخواهيم شعار خلاف ملى است! با اين كه همه ملت گفتند، كدام ملت بوده است كه اين برخلاف او بوده است؟ خوب ملت، اكثريت ملت بلااشكال الان و سابق در دوماه پيش از اين و در بعد از ماه رمضان و روز عيد، اين مردم، اكثر مردم بودند كه مىگفتند كه ما نمىخواهيم شاه را و مرگ بر شاه، اين شعار ملى است، ملى بوده است شعار ملت، نه شعار خلاف ملى بود، و شعارشان مخالف قانون اساسى نبوده است بلكه موافق قانون اساسى بوده براى اينكه قانون اساسى ايشان را به سلطنت نمىشناسد، ايشان سلطان نيستند به حسب قانون اساسى، مردم هم همين معنائى را كه ايشان قانون اساسى گفته، گفتند. پس شعارهاى مردم شعار موافق قانون اساسى بوده است كه شاه، نيست شاه، ما نمىخواهيم اين شاه را و اين شعارى كه بگويد من سلطنت دارم و من سلطان هستم، من كذا هستم و اين اعمالى كه ايشان مىكنند به عنوان سلطنت، علاوه بر اينكه اعمالش برخلاف قوانين اساسى است، قانون اساسى است حالا علاوه بر اين اصل اين نشستنش به سلام به عنوان سلطنت، تاجگذارى به عنوان سلطنت، همه اينها برخلاف قانون اساسى است قانون اساسى ايشان را به سلطنت نشناخته، وقتى نشناخت تمام اين و تمام فروعى كه متفرع بر اوست برخلاف قانون اساسى است.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 222
اگر سرنيزه و حكومت نظامى را برداريد، با انجام يك رفراندم حقيقت آشكار مىشود
در اين دولت بعد از آن دولت هم اين صحبت را هى پيش مىآوردند كه هر كس قانون اساسى را قبول دارد اين اشخاصى كه در خارج مملكت هستند و زندگى مىكنند، آنهائى كه در اروپا هستند، اينهائى كه در جاهاى ديگر هستند، اينهائى كه قانون اساسى را قبول دارند بيايند، هر كه قانون اساسى را قبول ندارد نيايد و مقصودشان همين بود، يعنى هر كه قبول دارد كه اين شاه، شاه است بيايد و هر كس قبول ندارد نيايد. اين هم روى اين ترتيبى كه من عرض كردم اين هم صحيح نبوده حرف اينها براى اينكه آن كسى كه شاه را قبول ندارد او موافق قانون اساسى هست حرفش، نه آن كسى كه مىگويد شاه بايد باشد. اين يكى از تشبثاتشان بوده است كه از اول (حالا هم باز همين مسائل را مىگويند، همين مطلب را مىگويند) از اول هم اينها مىگفتند كه اينكه گفته بشود و ملت بگويد كه ما شاه را نمىخواهيم اين خلاف قانون اساسى است، خوب حالا ما فرض مىكنيم كه اين قانون اساسى بوده و همه اين اشكالات رفع و ايشان موافق با قانون اساسى آمده است و به اريكه سلطنت نشسته است، از چند جهت باز اشكال است. يك جهت اينكه خوب همين مردمى كه شما را راى دادند و قانون اساسى شده است براى خاطر راى مردم و ماده قانون اساسى كه اين يك موهبت الهى است كه مردم مىدهند به شخص سلطان، همين مردم حالا مىگويند (نه )، اگر مىگوييد درست نيست اين حرف رفراندم كن، رفراندم كن، يعنى سرنيزه را برداريد، حكومت نظامى و دولت نظامى را برداريد و مردم را آزاد بگذاريد بعد بگوييد كه آقا هر كس كه اين سلنت را قبول دارد بيايد در شمال شهر، هر كس قبول ندارد برود در جنوب شهر، ببينيد شمال شهر بيشتر جمعيت پيدا مىشود يا جنوب شهر. اينها امتحان كنند، اگر راست مىگويند كه مىخواهند اينها مطابق قانون اساسى عمل كنند و عمل به قانون اساسى يك اصلى است پيش اينها، ما ادعاى اين را داريم كه الان - ملت قانون اساسى - قبول مىكنيم اين ماده قانون اساسى را كه قانون اساسى گفته است كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه مردم به شخص شاه مىدهند (حالا اشكالات ديگرى كه بعضى شبهاى ديگر كردم، آنها را ما همه را كنار مىگذاريم قبول مىكنيم اين مطلب را از ايشان) لكن ملت بايد اين را هبه كنند و بدهند به شخص سلطان، حالا اگر ملت آمدند گفتند كه بابا نمىخواهيم اين شاه را، همان ملتى كه اعطا كرده بودند حالا بگويند (نه)، به حسب قانون اساسى (نه) صحيح است، آن (آره) درست است يعنى آره تا حالا، از حالا به بعدش ديگر سلطنت نه. بنابراين به حسب قانون اساسى روى فرض ما قبول كردن اينكه از اول سلسله پهلوى صحيح بوده است سلطنتشان، موافق قانون اساسى هم بوده است، همه جهات را قبول كنيم، الان كه مردم مىگويند (نه )، الان ديگر ايشان سلطنت ندارند. پس الان ادعاى سلطنت، قرار دادن نخست وزير براى يك مملكت نمىدانم هر كارى كه انجام مىدهد كه از شوون سلطنت است، ايشان حق ندارد قرار بدهد، حق ندارد كه نخست وزير قرار بدهد. پس نخست وزير هم برخلاف قانون است، برخلاف قانون اساسى است.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 223
سلطانى كه به سوگند خود وفا نكند خائن و متخلف است
علاوه بر اشكالاتى كه در خود اينها هست، علاوه اگر چنانچه ما يك سلطانى را، مردم يك سلطانى را قرار دادند و همهشان راى به او دادند، اين سلطان (چنانچه خود ايشان هم اين كار را كرده) آمده است و قسم خورده است به اينكه من خيانت نمىكنم و مذهب را حفظ مىكنم، خدمت مىكنم، وفادارم به مذهب و به ملت خيانت نمىكنم، اين چيزى است كه قسم خورده است، ايشان به اين قسمش وفا كرده است؟! اگر يك سلطان قسم خورد كه من خيانت نمىكنم و بعد خيانت كرد، اين ديگر سلطان نيست اين تخلف كرده پس سلطان نيست.
ايشان خيانت نكرده است به اين مملكت؟! ايشان نفت ما را همين طورى نداده است به آمريكا؟! ايشان نظام ما را تحت نظر مستشارهاى آمريكائى قرار نداده است؟! ايشان در خدمت آمريكا نيست؟! در خدمت شوروى نيست؟! اگر نيست چرا تاييدش مىكنند؟ چطور شد كه اينقدر يقه درانى مىكند كارتر براى ايشان؟ قوم و خويشش كه نيست. فرض هم اين است كه ايشان خدمتى براى آنها نمىكند، اگر ايشان خدمتگزار نيست، خوب فرق ما بين اين و ديگرى نيست. چطور شد كه الان از هر گوشهاى اينهائى كه منافع در ايران دارند و دارند مال مفت اين مملكت را مفت مىخورند، نفتش را مىبرند و پايگاه براى خودشان درست مىكنند عوض پول نفت، نفت ما را مىخورند و مىبرند و به اسرائيل كه دشمن سر سخت مسلمين و اسلام است مىدهند، اگر بنا باشد كه اينها خدمتگزار به خارجى نباشند و خائن به مملكت نباشند، تسلط ندهند آنها را بر مملكت، چطور شد صدا در آمده حالا؟ چرا، چرا نخست وزير انگلستان مىگويد (ما آنجا منافع داريم، ايشان به ما خدمت كرده است، حالا بايد ما عوضش كمك بكنيم به او) پس چرا تكذيب نكرد اين حرف را؟
چطور كارتر مىگويد كه (ما هيجده ميليارد اسلحه داديم به اينجا و خطر است براى ما، ما چطور هستيم، اينجا براى ما منافع دارد). شما هيجده ميليارد اسلحهاى كه به درد ما نخورد به ايشان تحميل كرديد و ايشان به شما خدمتگزارى كرده است اين خيانت نيست به يك مملكتى؟! خوب ايشان خيانت كرده، بعد از اينكه خيانت كرده است بر فرض اينكه مردم هم نگويند نه، اينكه خودش ساقط است.
تمام قراردادها در زمان رضاشاه و محمدرضا برخلاف قانون و باطل است
تمام قراردادهائى كه تا حالا بسته شده است در ايران، اگر از صدر مشروطه نگوييم، در زمان اين دو تا سلطان كه عبارت از رضاشاه و محمدرضا شاه باشد، تمام قراردادها برخلاف قانون است و قراردادها همه باطل است براى اينكه مجلس، مجلس قانونى نيست تا تصويب كند، سلطان، سلطان قانونى نيست تا مثلاً عرضه بدارد به مجلس تا نخست وزير تعيين كند، تا امر به فتح مجلس بكند. اينها همه روى قوانين، بايد روى قواعد باشد، نه، هيچ كدام روى قواعد نبوده، روى قوانين نبوده. همه اين قراردادهائى كه كردند، قرارداد اسلحه كردند باطل بوده اين قرارداد، بيايند پول ما را بدهند و آهنهايشان راببرند. نفت ما را برديد پولش را بدهيد آهنهايتان را ببريد مال خودتان.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 224
اصلاحات ارضى شاه يكى از بزرگترين خيانتها
هر قراردادى كه اينها كردند، مراتع سر سبز بسيار غنى ايران را دادند (آنطور كه به من نوشته بودند) به يك هيئتى كه يكى از آنها ملكه انگلستان است، مراتعى كه متخصصين، آنهائى كه آمدند ديدند، گفتند بهترين مراتع در دنياست از حيث دامدارى، اينها دادند به او و خود مملكت ايران مانده حالا گوشتش را بايد گوشت يخ كردههاى، كثافت كارىهاى آنها را بياورند و اينجا خودش ندارد. اينها خيانت نيست بر يك مملكتى؟! اين اصلاحات ارضى از بزرگترين خيانتها نيست بر اين مملكت كه زراعت مملكت را بكلى از بين برديد و دهقانهاى بيچاره را همچو كرديد كه هجوم آوردند به شهرستانها! تهران الان پر است از اين بيچارههايى كه، دهقانهاى بيچارهاى كه از اطراف آمدند توى اين زاغهها و توى اين چادرها و توى اين كثافت كارىها بيچارهها دارند زندگىكنند با عائله در زمستان سخت، اينها خيانت به يك ملتى نيست؟! خيانت كردى، وقتى خيانت كردى ديگر سلطان نيستى، سلطان اگر خائن باشد سلطان نيست.
پس اين اتخاذ اين تخت و تاج را امروز، قرار دادن نخست وزير را امروز امر به فتح نمىدانم مجلس و بستن مجلس، همه اينها چيزهايى برخلاف قانون اساسى است و اين فرياد ملت كه مىگويند (كه شاه را نمىخواهيم) موافق قانون اساسى است، اين شعار برخلاف قانون اساسى نيست نخير، شعار بر وفق قانون اساسى است، شعار شما، شماى نخست وزير كه مىگوييد (اعليحضرت همايونى)، اين شعار خلاف قانون اساسى است، ايشان اعليحضرت نيستند، ايشان سلطان مملكت نيستند. اين يكى از مسائلى است كه اينها هى گفتند و دنبال كردند و اينها. يكى از مسائل هم قضيه اين است كه (اگر ما نباشيم ثبات منطقه از بين مىرود) اين هم بايد بعد ببينيم چه مىشود. اگر ايشان نباشند چه ثباتى از بين مىرود و حالا چه ثباتى ما داريم؟! انشاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد، موفق باشيد.
بايد با مصاحبه و تبليغات نهضت را معرفى كنيد
شما هم خدمت كنيد به اين نهضتى كه ايران هست، هر جور خدمتى مىتوانيد بكنيد، در داخل هستيد خدمتهاى داخلى، در خارج هستيد خدمتهائى كه در خارج امكان دارد مثل تبليغات، مثل مصاحبه با مطبوعات، نوشتن مقاله در مطبوعات. اينها بد معرفى كردند ايران را و اهالى ايران را و شما موظفيد، همه ما موظفيم به اينكه مسائل را براى اينجاها هم روشن كنيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 225
تاريخ: 1/9/57
پيام امام خمينى به ملت شجاع ايران به مناسبت فرا رسيدن ماه محرم
محرم ماه پيروزى خون بر شمشير
بسم الله الرحمن الرحيم
با حلول ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداكارى آغاز شد، ماهى كه خون بر شمشير پيروز شد، ماهى كه قدرت حق، باطل را تا ابد محكوم و داغ باطله بر جبهه ستمكاران و حكومتهاى شيطانى زد، ماهى كه به نسلها در طول تاريخ، راه پيروزى بر سرنيزه را آموخت، ماهى كه شكست ابرقدرتها را در مقابل كلمه حق به ثبت رساند، ماهى كه امام مسلمين، راه مبارزه با ستمكاران تاريخ را به ما آموخت، ماهى كه بايد مشت گره كرده آزاديخواهان و استقلال طلبان و حقگويان بر تانكها و مسلسلها و جنود ابليس غلبه كند و كلمه حق، باطل را محو نمايد. امام مسلمين به ما آموخت كه در حالى كه ستمگر زمان بر مسلمين حكومت جابرانه مىكند، در مقابل او اگر چه قواى شما ناهماهنگ باشد بپا خيزيد و استنكار كنيد، اگر كيان اسلام را در خطر ديديد، فداكارى كنيد و خون نثار نمائيد.
بر عموم است كه با دولت نظامى مخالفت كنند
امروز رژيم شاه حكومت جائرانه بر ملت مستضعف مىكند و برخلاف شرع اسلام و خواست ملت كه در سراسر ايران عليه او قيام نمودهاند مقام حكومت را اشغال نموده و مصالح عاليه مسلمين و احكام اسلام را به نفع سلطه شيطانى خود و اربابان مفتخوارش به نابودى كشيده است. بر عموم ملت بپا خاسته است كه با تمام قدرت مخالفت خود را با شاه، گسترش و ادامه دهند و او را از سلطه خطرناكش به زير كشند.
دولت نظامى، دولت ياغى و برخلاف قانون و شرع است و بر عموم است كه با آن مخالفت كنند و از اعانت به آن احتراز نمايند و از دادن ماليات و آنچه به اين دستگاه ظلم و طغيان كمك مىكند سرپيچى نمايند و بر كارمندان و كاركنان شركت نفت است كه از خروج اين ثروت حياتبخش جلوگيرى نمايند. آيا كارگران و كارمندان مىدانند كه اسلحهاى كه سينه جوانان عزيز ما را مىشكافد و زنان و مردان و كودكان ما را به خاك و خون كشد، از پول همين نفتى است كه با زحمت جانفرساى آنان خارج مىشود؟ آيا آنان ميدانند كه قسمت مهم نفت اسرائيل، دشمن سرسخت اسلام و غاصب حقوق مسلمين را شاه تامين مىكند؟ اگر دولت ياغى با فشار به كاركنان نفت بخواهد اين خيانت را ادامه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 226
دهد، ممكن است تكليف نفت براى هميشه معين شود.
بر اشخاص مطلع از اوضاع كشور است كه ليستى از وزراى دولت ياغى و از خائنين به كشور و از صاحب منصبان كه در سراسر كشور، امر به جنايات و آدمكشىها مىكنند، تهيه كنند تا در موقع خود، تكليف ملت با آنان معلوم شود.
دولت و صاحب منصبان ارشد بدانند كه اگر دست از حمايت شاه جانى و خائن به اسلام و كشور اسلامى بر ندارند، در آتيه نزديك به سزاى اعمال خود خواهند رسيد.
افشاگرى جرائم رژيم شاه، يك تكليف الهى است
اكنون كه ماه محرم چون شمشير الهى در دست سربازان اسلام و روحانيون معظم و خطباى محترم و شيعيان عاليمقام سيدالشهدا - عليه الصلوه والسلام است، بايد حد اعلاى استفاده از آن را بنمايند و با اتكا به قدرت الهى، ريشههاى باقيمانده اين درخت ستمكارى و خيانت را قطع نمايند كه ماه محرم، ماه شكست قدرتهاى يزيدى و حيلههاى شيطانى است.
مجالس بزرگداشت سيد مظلومان و سرور آزادگان كه مجالس غلبه سپاه عقل بر جهل و عدل بر ظلم و امانت بر خيانت و حكومت اسلامى بر حكومت طاغوت است، هر چه باشكوهتر و فشردهتر بر پا شود و بيرقهاى خونين عاشورا به علامت حلول روز انتقام مظلوم از ظالم، هر چه بيشتر افراشته شود.
خطباى محترم و گويندگان عزيز، بيش از پيش به تكليف الهى خود كه افشاگرى جرائم رژيم است عمل فرمايند و خود را در پيشگاه خداوند تعالى و ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف - سرافراز و روسفيد نمايند. طلاب و فضلاى حوزههاى علميه كه در اين ايام براى روشنگرى به قراء و قصبات مىروند لازم است دهقانان محروم و محترم را از فجايع شاه و كشتارهاى مردم بيدفاع، آگاه گردانند، به آنان تذكر دهند كه برخلاف تبليغات مسموم شاه و بستگانش، دولت اسلامى، طرفدار سرمايه دارها و مالكين بزرگ نمىباشد، اين حرفهاى بىمعنى براى انحراف از راه حق است. اين شاه است كه به طرفدارى از آمريكا كشاورزى را به تباهى كشانده است. اين شاه است كه به طرفدارى از سرمايه دارها ذخائر ملت مستضعف را به نفع آنان از بين برده است. شما آنان را مطمئن كنيد كه در دولت حق، از شما به بهترين وجه حمايت خواهد شد.
جوانان عزيز حوزههاى علميه و دانشگاهها و مدارس و دانشسراها و نويسندگان مطبوعات و كارگران و كشاورزان محروم و بازاريان و اصناف مبارز و آگاه و كارمندان محترم و ساير اقشار، از ايلات و عشاير غيور گرفته تا چادرنشينان و زاغه مسكنان محروم، همه و همه، همصدا و پشت بر پشت هم به سوى هدف مقدس اسلام يعنى برچيده شدن سلسله ستمگر پهلوى و هدم نظام منحط شاهنشاهى و برقرارى جمهورى اسلام مبتنى بر احكام مترقى اسلام، به پيش كه پيروزى از آن ملت بپاخاسته است.
لازم به تذكر نيست كه اقامه مجالس سوگوارى بايد مستقل بوده و منوط به اجازه شهربانى يا
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 227
سازمان خرابكار به اصطلاح امنيت نباشد. شما ملت عزيز، مجالس را بدون مراجعه به مقامات برپا نمائيد و در صورت جلوگيرى در ميادين و خيابانها و كوچهها اجتماع كنيد و مصائب اسلام و مسلمين و خيانت هاى رژيم شاه را برملا نمائيد.
امروز تاريخ ايران شاهد حساسترين روزهائى است كه بر اسلام و مسلمين عزيز يا گذشته و مىگذرد. امروز شما ملت، بر سر دو راهى عزت و عصمت هميشگى و خداى نخواسته ذلت و خوارى ابدى واقع هستيد. امروز احدى از اقشار ملت، معذور نيست و سكوت و انزوا در حكم انتحار و كمك به دستگاه جبار است. امروز خروج از مسير بىابهام ملت و اسلام، خيانت به اسلام و ملت و حمايت از مخالفين اسلام و ملت است. خائنين كه با سكوت خود و يا احياناً با گرايش خود به دستگاه طاغوتى شاه گمان كردهاند اين نهضت اسلامى را مىشكنند و شاه را نجات مىدهند، در اشتباهند. اول آنكه ديگر كار گذشته است و شاه رفتنى و با اين خود فريبىها شاه را نمىتوان نجات داد و ديگر آنكه اگر نجات پيدا كند، به آنان كه او را نجات دادهاند وفادار نخواهد ماند، چنانچه ديديم و ديديد.
من به ملت عظيم الشان ايران كه با قدرت اسلامى خويش، مشت محكم بر دهان شاه و هواخواهان او زدند و مىزنند، دست صميميت و ارادت مىدهم. من شهادت در راه حق و اهداف الهى را افتخار جاودانى مىدانم. من به مادران و پدران جوانانى كه در راه اسلام و آزاد منشى خون دادهاند، تبريك عرض مىكنم. من به جوانان عزيز و غيورى كه جان خود را نثار راه دوست كردهاند، حسرت مىبرم. آواى انقلاب بزرگ ايران در كشورهاى اسلامى و ديگر كشورها طنينانداز و افتخار ساز است. شما ملت شريف، به جوانان غيور ملتهاى اسلامى هشدار دادهايد. اميد است با دست تواناى شما، پرچم پر افتخار حكومت اسلامى در تمام اقطار به اهتراز درآيد، اين است مسئلت من از خداوند تعالى.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 229
تاريخ: 2/9/57
بيانات امام خمينى در مورد توبه مفتضح شاه پس از مشاهده قهر و انتقام الهى
توبه شاه و استمداد او از علماء اعلام و مراجع عظام بعد از نزول عذاب الهى
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
صحبت در اين اصل اول بود كه ملت ايران مىخواهد، ملت ايران چند تا مطلب خواست كه اوليش اين بود كه اين شخص نباشد بلكه اين سلسله نباشد. اينها تشبثاتى كردند كه بسياريش را من ذكر كردم، من جمله از تشبثاتى كه كرد شبيه آن تشبثى بود كه فرعون كرد. فرعون بعد از اينكه عذاب نازل شد و غرق را ديد كه الان دارد غرق مىشود، آنوقت گفت كه من هم آنطورى كه بنى اسرائيل مىگويند من هم به همان ايمان آوردم. جواب بود كه حالا ديگر ايمان آوردى؟ تو قبلاً معصيت كردى (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين).
ايشان هم بعد از اينكه بيست و چند سال، بيست و هفت سال خيانتها را كرد و جنايتها را كرد، آنوقت كه عذاب نازل شد، عذاب عبارت از همين مشتهاى گره كرده ملت ايران و فريادهاى ملت ايران كه من عرض كردم كه اين يك مساله الهى بود، نه يك مساله بشرى، اينكه همه ايران در مقابل اين قدرتى كه اينها دارند بلكه در مقابل همه قدرتها ايستاد و با دست خالى مشتها را گره كردند و نه به حكومت نظامى و نه به دولت نظامى و نه به پشتيبانىهاى آمريكا و شوروى اعتنا نكردند و همه با هم در همه ابعاد كشور فرياد زدند كه ما نمىخواهيم، مرگ بر اين شاه، مرگ بر اين سلسله، حالا كه غرق را ديده، الان اين موج كه در ايران پيدا شده است، موج استنكار، موج اينكه ما نمىخواهيم، موج نفى سلطنت محمدرضا خان و سلسله او، حالا كه خودش را در اين موج ديده و غرق ديده است، حالا - مى گويد كه - در مقابل ملت مىايستد و اظهار ندامت مىكند و مىگويد كه من تا حالا اشتباه كردم، خطاب به مراجع عظام و علماى اعلام كه (بياييد من ديگر توبه كردم و شما بيائيد نجات بدهيد. حاصل حرفش اين است كه (نجات بدهيد من را، نجات بدهيد وطن را)، مقصودش خودش هست در مقابل ملت هم باز همين امر را تكرار كرده است، به طبقات مختلف، به جوانها، به اينها و آخرش هم مىگويد كه بيائيد يك فكرى بكنيم براى وطن، ما خوب است به وطنمان فكر بكنيم.
اين شبيه همان مساله فرعون است با يك اختلاف، فرعون بعد از اينكه ديد كه حالا ديگر دارد غرق مىشود گفت كه: امنت به بنو اسرائيل. جوابش هم اين بود كه نه، ديگر گذشت - ديگر - مطلب، تو
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 230
تا حالا معصيت كردى تا حالا طغيان كردى، بنى اسرائيل را به بند كشيدى ظلم كردى، حالا كه مىبينى عذاب نازل شده و غرق توى كار است، حالا مىگويى كه من معصيت كردم. حالا كه عذاب نازل شده مىگوئى من معصيت كردم، من توبه كردم، اين مثل توبهاى مىماند كه بعد از اينكه مرد و عذاب جهنم را دارد مىبيند بگويد من توبه كردم اين توبه نيست، اصلش توبه نيست.
ايشان هم بعد از اينكه عذاب را نازل ديد و آن چيزى كه خداوند به دست اين ملت اجرا فرمود و آن استنكار و مقابله با مشت در مقابل مسلسلها، حالا ديگر مىبيند كه غرق شده است و عذاب نازل شده است حالا مىگويد كه من اشتباه كردم و از اين به بعد ديگر اشتباه نمىكنم. يك فرق هم با توبه، اظهار توبه فرعون دارد و آن اينكه از اين ور اظهار توبه، از آن ور دولت نظامى اين دو تا را با هم به ميدان آورده، ديگر فرعون اين كار را نكرده بود، همان مىگفت توبه كردم، ديگر اينطور نبود كه از آن ور چماق دستش بگيرد، از آن ور توبه بكند. اين از توبه گرگ هم بدتر است براى اينكه گرگ هم مىگويد توبه كردم مثلاً، اما اينطور، اينطور نيست كه در همان حالى كه اظهار توبه مى كند، اظهار ندامت مىكند، توسل به علماى اعلام و مراجع عظام به اصطلاح خودش پيدا مىكند، توسل به قشرهاى ديگر ملت پيدا مىكند، در همان حال يك كسى هم مامور مىكند كه بكش.
نظارت مستقيم شاه در كشتار و سركوبى مردم توسط مامورينش
همه اين كشتارهائى كه واقع مىشود با امر ايشان است. هيچ وقت باور نكنيد اينهائى كه مىگويند مامورين چه كردند، اينهائى كه مىگويند نخست وزير چه كرده، اينهائى كه مىگويند سازمان امنيت چه كرده، اينها همه براى حفظ شاه است، اينها همه از عمال شاهند، گاهى وقتها فهميده و گاهى نفهميده. در كشتن و قتل و مقابله با ملت با آتش - هيچ اقدامى - هيچ كس اقدام نمىكند مگر اينكه به امر خود ايشان باشد، خود ايشان مستقيماً امر مىكند. حالا بعضى هم كه مىگويند كه شاهد قضيه بودند كه در جمعه سياه از اشخاصى كه شليك كردند به طرف ملت، خود ايشان مستقيماً بودند با هليكوپتر. حالا من اين را نمىدانم اما بعضى از اجزاى خودش، از اعضاى خودش كه رفتند به انگلستان مىگويند كه او اينطور گفته است كه ايشان خودش مباشر بود، نه عامل ولى آنكه مسلم است اين است كه بدون امر ايشان هيچ يك از اين وقايع واقع نشده است يعنى تبريز اگر قتل عام شده است، اصفهان اگر قتل عام شده است، شيراز اگر قتل عام شده است (آدم هر شهرى را كه اسمش را مىبرد قتل عام هم بايد دنبالش باشد) شما در تمام طول تاريخ، يك قضايايى كه الان در ايران در جريان است و بوده است كه در تمام طول تاريخ نبوده است اينطور وحشيگرى كه ايشان دارد مىكند، در تمام طول تاريخ نبوده است كه هر روز در نقاط مختلف يك مملكت اسلامى، با آلات مختلفه، با ارتش يك طرف، با كولىها به اصطلاح خودشان يك طرف، با رها كردن يك دزد آدمكشى كه از سرهاى بعضى از عشاير بوده است، او را مىگويند رها كرده است و يك پول فراوانى هم به اختيارش گذاشته است كه برود جمعيت جمع كند و حمله كند به مردم، اينها هم از يك طرف، همچو چيزى در طول تاريخ نبوده
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 231
كه يك كسى كه مدعى سلطنت هست و ديروز آنطور فرياد مىزد و براى خودش مديحه خوانى مىكرد و روزنامهها را واداشته بودند و راديو و هر چه هر كس مىگفت جزشان ايشان نبود، حالا متوسل بشود به كولىها كه در زير پناه چماق كولىها خودش را نجات بدهد، متوسل بشود به مثلاً كسانى كه از اشرار بودند و آنها را اجير كند كه نجاتش بدهند از دست اين ملت و نجات هم نمىدهند آنها، نه نجات آنها مىدهند، نه ملت ديگر به اين حرفها اعتنا مىكند.
اداى حق الناس و جبران خيانتهاى گذشته شرط پذيرش توبه شاه
فرق ايشان با فرعون اين است كه فرعون مىگفت توبه كردم، ديگر در آن حالى كه مىگفت توبه كردم شمشير را نكشيده بود به جان مردم. ايشان مىگويد، خودش وقتى خطابه مىخواند، خطابه مىخواند كه: اى علما! اى مردم! من اشتباه كردم، حالا ديگر از اين اشتباه گذشتم و برگشتم. از آن طرف هم اينطور تشبثات را، حكومت نظامى مىگذارد همهاش برخلاف قواعد، برخلاف قوانين همهاش برخلاف. از آن طرف هم مامور مىكند، چيزهارا، ارتش را به اينكه بريزند به جان مردم و ديگران را، عشاير را مثلاً، بعضى از عشاير را البته عشاير خيلى گوش نمىدهند به حرف اينها، عدهاىشان هم رفتند پيش علما و گفتند ما حاضريم براى موافقت كردن با شما. حالا ديگر مست آمدى و توبه مىكنى آنهم اينجور توبه؟! بعد از بيست و چند سال جنايت، بعد از بيست و چند سال خيانت به يك ملتى - به يك - به اسلام، حالا هم جبران نكرده، خيانتها سر جايش باقى، جنايتها سر جايش باقى، حالا آمدى در مقابل علما ايستادى مىگوئى كه من توبه كردم! از توبه فرعون اين بدتر است. جبران بايد بكنى اين چيزها را. اگر توانستى همه اين جنايات بيست و چند سال را جبران بكنى، آنقدرى كه به جيب آمريكا ريختى برگردانى اين پايگاههايى كه براى آمريكا در مملكت ما درست كردى، اينها را خراب كنى و برگردانى، آنهمه كه آدم كشتى، اينها را زنده بكنى، آنوقت بگوئى كه من توبه كردم. اما با اينكه جنايات را تو كردى و اين جنايات ثبت هست در تاريخ، همه ماها ديديم كه تو چه كردى و با اين ملت دارى چه مىكنى و چه كردى. آن مرديكه مىگويند در راديو و تلويزيون گفته است كه من خواهم همه را كشت، مىگويند همچنين كلمهاى هم گفته. اينطور آدم است ولى موفق نخواهند شد انشاءالله.
يك آدمى كه يك روز مىگويد به علما كه اينها را مثل حيوانات نجس ازشان اجتناب كنيد، به روحانيون اينطور گفت: مثل حيوان نجس از اينها اجتناب كنيد. يك روز گفت كه اينها مثل يك كرمهائى مىمانند كه در نجاست مىلولند، يك روز هم مىآيد مىايستد مىگويد مراجع عظام و آيات عظام و مراجع كذا، علماى اعلام، آن دستش هم چماق! چطور باور كند كسى از تو اين حرفها را؟ كه لااقل اگر در پيشگاه ملت، در پيشگاه علماى ملت، تو توبه مىخواهى بكنى لااقل يك توبه ظاهر الصلاحى بكن. تو عقلت اينقدر نمىرسد كه اين توبه را هيچ بچهاى قبول نمىتواند بكند! خوب لااقل توبه مىخواهى بكنى خوب بگو كه من توبه كردم، برو كنار يا فرض كن لااقل بدنت را نجات بده
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 232
(فاليوم ننجيك ببدنك) تو نمىتوانى بدنت را هم نجات بدهى. تو ديگر نتوانى، نمىتوانى نجات بدهى خودت را. لااقل اگر چنانچه اظهار ندامت مىكنى و راست مىگويى كه نادم هستى لااقل ديگر شمشير نكش، در همان حالى كه دارى ميگويى كه من نادم هستم، لااقل حكومت نظامى را بردار، دولت نظامى نياور روى كار، بگو - دولت - مردم بياييد، خودتان بياييد يك كسى را تعيين كنيد، دولت، تا مردم احتمال بدهند كه تو توبه كردى. آنوقت هم قبول نيست، نه آنكه - توبه - هر كه هر غلطى كرد و آخرش هم بگويد كه توبه كردم، خوب اين چه منطقى است؟ توبه شرايط دارد. مگر خدا توبه هر كس را قبول مىكند. يك كسى كه بيست و چند سال به مردم ظلم كرده است حالا بگويد توبه كردم، عفو كردم اين چيزهاى سياسى را، زندانىهاى سياسى را! زندانى سياسى كه ده سال عمرش را اينجا گذرانده و آن وقت جوان بوده حالا پير شده است و بيرون آمده است آن وقت ريشش سياه بود و حالا ريش سفيد بيرون آمده است، آن وقت بدن سالم رفته و حالا بدن مريض از اين چالهاى سياه بيرون آمده، ده سال، پانزده سال كمتر، بيشتر. من يكى از همين جوانهايى كه الان در اينجا هست و سابقاً من سابقه دارم با او، آن وقت وقتى دست من را مىگرفت دست من توى دست او غرق مىشد، يك قوهاى داشت من دستم كه تو دستش مىرفت مىفهميدم كه چه جور قوه ايست و حالا وقتى با من مصافحه مىكند يك آدم ضعيفى است ده سال يك كسى را تو مىبرى حبس مىكنى، پانزده سال مىبرى حبس مىكنى، جوانها را پير مىكنى، سالمها را مريض مىكنى، اينها ديگر جبران ندارد؟ همين عفو كردم؟! غلط كردى عفو كردى، عفو چيه؟ چه حقى داشتى كه بگيرى كه حالا عفو كردى؟ عفو مال اين است كه يك كسى گناهى داشته باشد، چه گناهى اينها كرده بودند كه تو اينها را حبس كردى، پانزده سال عمر اينها را تلف كردى؟ حالا مىگويى كه عفو كردم، عفو كردم، اين چه غلطى است كه تو مىكنى؟ عفو كردم چيه؟ از اول چرا كردى؟ نه اينكه عفو كردم، اول كار غلط كردى، نه اينكه يك كار صحيحى بود حالا عفو كردند، گناهكار بودند، گناهشان چى بوده؟ گناهشان اين بوده است كه مىديدند تو خطرناكى، يك كلمهاى گفتند. بعضى از اين آقايان كه چندين سال حبس بودند گناهشان اين بوده است كه به اين، از قرارى كه مىگويند گناهشان اين بوده است كه به عائله بعضى از اين حبسها رسيدگى كرده و نگذاشته اين عائله زحمت ببيند، بعضىشان را. گناه آنها، گناه اين اشخاصى كه به قول شما مجرم سياسى هستند اين است كه در مقابل ظلم تو، در مقابل اختناق همه جانبه تو گفتند كه آقا چرا، چرا مردم را اينطور اسير مىكنى؟ در مقابل خيانتهاى تو ميگويند چرا - به چيز- به آمريكا تو همه چيزها را دادى؟ كسى كه اين چرا را دارد مىگويد، ميگويد آزادى به ما بدهيد، مىگويد استقلال ما مىخواهيم، مملكت مىخواهيم مال خودمان باشد، نمىخواهيم مملكت مال ديگران باشد، مىخواهيم آزاد باشيم، خواهيم مطبوعاتمان آزاد باشد، مىخواهيم راديو و چيزهاى آلات تبليغىمان آزاد باشد، اين جرم است كه اينها را گرفتيد و حبس كرديد و از زندگى اينها را انداختيد، حالا جوانىشان را از بين برديد، سلامتىشان را از بين برديد، حالا اسمش را عفو مىگذاريد؟! توبه هم بكنيد ديگر فايده ندارد. توبه بايد با موازين باشد، مگر خداى تبارك و تعالى همين طورى توبه قبول مىكند؟! حق الناس را خدا
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 233
قبول نمىكند تا ادا نشود تا اينكه ادا نكنيد. تو حق الناست را تو قدرت دارى كه ادا بكنى؟! قدرت اين را دارى كه يك دانه حبسى را كه ده سال در حبس بوده و جوانيش از بين رفته در حبس، تو قدرت اين را دارى كه جبران اين را بكنى تا توبه بكنى؟! توبه يعنى چه؟ نمىتوانى توبه كنى. قابل اين نيست قبول بكند خداى تبارك و تعالى توبه تو را، توبه حق الناس است ديگر، حق ناس را خدا نمىبخشد به مردم. اگر شما توانستى كه يكى از اينهائى كه آنطور زجر كردى، آنطور اره كردى پايشان را، سوزاندى پايشان را، پايشان را توى روغن داغ كردى، روى صفحه نمىدانم فلزى خواباندى و برق را متصل كردى، كباب كردى مردم را، اگر تو توانستى جبران بكنى، يكى از اينها را جبران بكنى، آنوقت بگويى كه اشتباه كردم بيائيد ديگر ببخشيد. تو بعدها ديگر از اين اشتباهها نمىكنى؟ راست مىگوئى اين را حالا؟ ما قطع نظر از اين هم كرديم، تو درست مىگوئى؟ صحيح مىگوئى؟ ديگر از اين اشتباهات نمىكنى؟ يا حرف است، صحبت است. (الان و قد عصيت قبل و كنت من المفسدين) تو از مفسدين هستى، تو آدم مفسدى هستى، تو فاسدى، تو مفسدى، يك مملكت را به هم زدى، يك ملت را از بين بردى.
مگر شوخى است اينطور جنايات، تو همه قواى اين مملكت، اين جوانهاى ما كه يكى از ذخائر اين مملكت هست، اينها را به هدر دادى همه را، حالا آمده مىگويد كه من اشتباه كردم، بله، حالا ديگر ما به منطق بعضى از اشخاص، اينكه عجيب است اين حرفها، عجيب آدم به نظرش مىآيد، يك مردى كه من نمىدانم كيست روى كاغذ هفت، هشت، ده ورقى نوشته است، اول خودش را معرفى كردهاست كه من كى بودم و پسركى بودم و كى، آخرش هم نوشته خوب ما شاه از اين بهتر از كجا پيدا كنيم؟! (خندهحضار) انسان يك همچو حرفى مىنويسد؟ شما بيائيد رها كنيد و بيائيد شما هم با فلان آقا همصدا بشويد و اين را حفظش كنيد و ما بهتر ازاين از كجا پيدا بكنيم!! چقدر انسان بايد نفهم باشد. در هر صورت اين توبهها يكى از تشبثاتشان است و اينهم پذيرفته نيست، ملت ديگر اين حرفها را نمىپذيرد. آن كه جوانش، آن پيرزنى كه جوانش از دستش رفته، پيرزنهائى هستند كه چهار تا بچهشان يعنى يك پدر بوده، يك مادر بوده، چهار تا جوان، امشب اينها سر سفره نشسته بودند پنج نفرى، شش نفرى، فردا شب سر سفره نشستند دو نفرى، چهار تا جوانش از بين رفته، حالا از ما مىپذيرد اينكه عذر بخواهى؟! فقط به عذرخواهى، آنهم بايستيد و عذر بخواهيد، آنوقت ما هم بيائيم، آخوند هم بيايد يا غير آخوند و مثلاً روشنفكر يا تاريك فكر هم بيايد بگويد كه خوب ايشان سلطنت بكنند، حكومت نكنند، سلطنت كنند، درست شد همين؟! همين تمام شد؟! جواب اين پيرزن چى؟ جواب اين پدرى كه چند روز پيش از اين اينجا بود، پدرى كه چند تا جوانش كشته شده بود، ما جواب اينها را چى بدهيم؟ - بگوئيم شماها- بگويند شماها ساختيد با يك آدمى كه جوانهاى ما را كشت، از بين برد، حالا سلطنت بكنند، حالا بالا بنشينند و در ايام عيد هم بروند سلام بدهند و تعريف بكنند و كه تو آنى كه چه كردى، تو آنى كه حفظ كردى همه چيز را، اسلام پناهى تو، نمىدانم ظل اللهى تو!! اين حرفهاى نامربوط چيه؟ اينها خيانت به يك ملت، به يك مملكت، به اسلام است. كسى كه تاريخ اسلام را تغيير داد و هيچ حيا نكرد، مگر اين يك چيز آسانى بود و چيز كمى بود كه تو يك چنين اهانتى به پيامبر
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 234
اسلام كردى بعد به مجرد اينكه بگوئى نخير ديگر غلط كردم، چيزى، مگر فايده دارد اين حرفها؟
قيام براى خدا شكست و انحراف ندارد
بحمدالله الان ملت ايستاده است و ما اميدواريم كه اين ايستادگيش باقى باشد و عمده اين است كه توجه به خدا باشد. بايد همه شما، همه ما، همه ملت وجهه نفسشان خداى تبارك و تعالى باشد، انحراف پيدا نشود، از قيام الهى باشد. (ان تقومو الله مثنى و فرادى، قل انما اعظكم بواحده ان تقومو الله مثنى و فرادى) براى خدا قيام كنيد، اين نهضت الهى باشد انشاءالله، انحراف از آن نباشد كه خداى نخواسته با انحراف شكست بيايد، الهى باشد و اگر الهى باشد پيروزى است انشاءالله. همه توجه به اين معنا داشته باشيد كه مقصد، مقصد الهى، براى خاطر خدا و براى خاطر نجات يك ملتى كه بندگان خدا هستند، قيام كنيد و مطمئن باشيد كه انشاءالله با اين وضع پيش خواهيد برد.
كمك و اداى تكليف به نهضت، با تبليغ و انعكاس خواستههاى ملت
و شما هم كه در خارج ايران به سر مىبريد مكلفيد، همهمان مكلفيم كه كمك كنيم به ايران به هر طور كه مىتوانيم. اينجا هر كه مىتواند تبليغات بكند به مردم اينجاها بفهماند كه اين ملت ايران چى مىخواهند، چى مىگفتند. گوش نكنند به تبليغاتى كه بعضى روزنامهنويسها پول گرفتند و يك حرفهايى مىزنند، بعضى عرض ميكنم كه - تبليغچىها تبليغ مىكنند برخلاف. ملت ايران داد دارد مىزند كه آزادى من مىخواهم، داد دارد مىزند كه من استقلال مىخواهم، او داد مىزند آزادى مىخواهم آن مرديكه مىگويد كه آزادى داده، چون آزادى داده مردم صدايشان در آمده! يك ملتى كه قيام كرده و همه قيام كردند، نه اينكه يك كسى باشد قيام كرده باشد، يكى نه، در باطن ارتش هم اين مطلب هست. شما مطمئن باشيد آن روزى كه ايشان بروند، باطن ارتش هم همراه با ملت است، نمىشود نباشد، به ما پيغام مىدهند هر شب.
ما از خداى تبارك و تعالى پيروزى اين ملت را و اينكه ما بتوانيم خدمت كنيم بر اين جامعه، ما همه مكلفيم و بتوانيم تكليفمان را ادا كنيم در مقابل خداى تبارك و تعالى و در مقابل ملت مسلمان و بتوانيم اين مقدار از قدرتى كه داريم صرف كنيم در راه خداى تبارك و تعالى براى نجات بندگان خداى تبارك و تعالى، نجات مستضعفين. از خداى تبارك و تعالى توفيق همهتان را مىخواهم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 235
تاريخ: 2/9/57
مصاحبه امام خمينى با روزنامه لبنانى السفير
سؤال: واشنگتن، انقلاب ايران را حركتى بر ضد مدرنيزه كردن به حساب آورده و با آن مخالفت دارد، موضع شما در مورد فعاليتهاى آمريكا بر ضد انقلاب چيست؟
جواب: آمريكا با كودتاى نظامى، مجدداً شاه را بر ايران تحميل كرد و به نام مدرنيزه كردن مملكت، انقلاب آمريكايى شاه را به راه انداخت و ديديم كه نتيجه تمام اين انقلاب به سود آمريكا و خرابى ايران بود. كشاورزى مملكت نابود شد و ايران بازار مصرف مواد غذائى آمريكا شد، مخازن زيرزمينى از نفت گرفته تا مس و ساير مخازن، همه به نفع آمريكا تاراج شده و مىشود و در عوض سلاحهايى به ايران داده شد كه به درد مملكت نمىخورد و زيان ديگرش هم تحميل بيش از چهار هزار مستشار نظامى با هزينههاى سرسامآور آن است كه گذشته از اينكه ارتش ما را از حيثيت انداخته است، تمامى مقدرات كشور را هم به دست آنها سپرده است و به دست همين شاه، ايران را پايگاه نظامى آمريكا كرده و نيز با پول همين ملت، شاه را مامور و ژاندارم منطقه در خليج كرده و اينها همه بخشى از ظلمهائى است كه آمريكا به ملت ما كرده است، بنابراين چرا واشنگتن بر ضد انقلاب ملت ايران فعاليت نكند.
سؤال: آيا دخالت مستقيم آمريكا را بعيد مىدانيد؟
جواب: هم اكنون هم چيزى كمتر از دخالت مستقيم نيست.
سؤال: جوهاى بينالمللى امپرياليستى دشمن با انقلاب وجود دارد انقلاب چگونه براى روياروئى با اين جوها عمل خواهد كرد؟ آيا شما براى دستيابى به كمك نيروهاى مترقى و اسلامى در جهان، كوشش كنيد؟
جواب: دشمنان انقلاب اسلامى در امپرياليستها خلاصه نمىشود، ولى اوضاع در سطح جهانى به نفع اين نهضت است و به تدريج اين انقلاب، هواداران خود را جذب و راه را براى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 236
پيشرفت باز مىكند
سؤال: اكنون موضع اتحاد شوروى به عنوان دولت چيست؟
جواب: تا كنون دولت اتحاد شوروى بسيار بد عمل كرده است، آخر شوروى هم گاز ايران را مىبلعد و آيا كسى بهتر از شاه را دارد؟ ما روى پاى خود مىايستيم و مطمئناً پيروزيم.
سؤال: موضع فعاليتهاى ارتجاعى و در پيشاپيش آن سعودى، برضد انقلاب چيست؟
جواب: بديهى است كه نهضت مقدس اسلامى همچنان كه رژيم شاه را در ايران به خطر انداخته و به نابودى مىكشاند، همچنين رژيمهاى ارتجاعى در ساير كشورهاى اسلامى را نيز تهديد مىكند، از اين رو طبيعى است كه آنها از شاه حمايت كنند.
سؤال: آيا توقع آن را داريد كه در جهان عرب و جهان اسلام، مشكلاتى براى انقلاب اسلامى ايران پديد آورند؟
جواب: دشمنان اسلام از هيچ كوششى براى نابودى اين نهضت فروگذار نمىكنند و ليكن به يارى خداى تعالى، نهضت مقدس اسلامى راه خود را به سرعت باز مىكند و پيش مىرود.
سؤال: پيمانهاى خارجى كه انقلاب كوشش دارد برقرار نمايد چيست؟
جواب: ما هرگز داخل درهاى بسته زندگى نمىكنيم ولى اين درها را نيز براى استعمارگران باز نمىنمائيم كه اكنون شاه چنين كرده است. روابط خارجى ما بر اساس حفظ آزادى، استقلال و حفظ مصالح و منافع اسلام و مسلمين است و بر اين اساس، هر كشورى كه مايل باشد، با احترام متقابل عمل مىكنيم.
سؤال: شما نداهاى متعددى براى ارتش داشتهايد ولى ظاهراً ارتش هنوز وحدت خود را حفظ كرده است، آيا اين درست است؟
جواب: طبق اخبارى كه به ما مىرسد حوادثى در ارتش اتفاق افتاده و مىافتد كه نشانه بيدارى آنهاست و ما مطمئنيم كه دير يا زود به نداى ملت پاسخ برادرانه خواهند داد.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 237
سؤال: آيا اعتقاد داريد كه شاه، كارت اقليتها و طايفهگرى را در ايران به كار خواهد گرفت تا تودههاى ايرانى را متشتت سازد؟
جواب: اولا" بيش از 90 درصد مردم ايران مسلمان هستند و اقليتها در برابر يكپارچگى آنان نمىتوانند اخلال كنند و ثانياً چه كسى از ظلم شاه در امان بوده است كه امروز به نداى او پاسخ بگويد، خواه مسلمان و يا غير مسلمان.
سؤال: شايعاتى غربى وجود دارد مبنى بر اينكه انقلاب ايران بر نيروى روحى امام يعنى فرد تكيه دارد، آيا اين درست است؟
جواب: اگر در گذشته نهضت ايران متكى به فرد يا گروههائى بوده است، امروز اين انقلاب از درون مىجوشد و از فطرت آنان برمىخيزد، لذا ما معتقديم با نبودن فرد خاصى نهضت خاموش نمىشود.
سؤال: در اذهان مردم، درباره برنامه انقلاب به عنوان يك انقلاب اسلامى، اشتباهى وجود دارد، مضامين فكرى، اقتصادى و بينالمللى انقلاب اسلامى ايران چيست؟
جواب: انقلاب اسلامى بر مناى اصل توحيد استوار است كه محتواى اين اصل در همه شوون جامعه سايه مىافكند. در اسلام، تنها معبود انسان و بلكه كل جهان، خداست كه همه انسانها بايد براى او يعنى براى رضاى او عمل كنند، هيچ چيز و هيچ كس را نپرستند. در جامعهاى كه شخصپرستىها و شخصيتپرستىها، نفعپرستىها، لذتپرستىها و هر نوع پرستش محكوم مىشود و فقط انسانها دعوت شوند به پرستش خدا، در آن صورت همه روابط بين انسانها، چه اقتصادى و يا غير اقتصادى در داخل چنين جامعهاى و در رابطه اين جامعه با خارج تغيير مىكند و ضوابط عوض مىشود، همه امتيازات لغو مىشود، فقط تقوا و پاكى ملاك برترى است، زمامدار با پائينترين فرد جامعه برابر است و ضوابط و معيارهاى متعالى الهى و انسانى مبناى پيمانها و يا قطع روابط است.
سؤال: آيا شعار روياروئى مسلحانه با شاه، يك شعار واقعى و قابل تحقق است؟
جواب:براى ما در راه رسيدن به خواستهاى اسلامى، هيچ چيز غير ممكن نيست.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 238
سؤال: آيا خبر جديدى در مورد امام صدر هست؟
جواب: اقداماتى شده است، اميدواريم سودمند باشد و ايشان كه مورد علاقه من و نيز شيعيان بلكه مسلمين لبنان است، هر چه زودتر به وطن خويش برگشته و به كار خود مشغول شوند.
سؤال: آثار قراردادهاى (كمپ ديويد) و خيانت سادات، بر انقلاب ايران چيست؟
جواب: قرارداد (كمپ ديويد) و يا هر اقدامى كه موقعيت اسرائيل را محكمتر مىكند، اصولا" نه تنها به ضرر فلسطينىها و اعراب بلكه به ضرر همه كشورهاى منطقه و در نتيجه تقويت همه نيروهاى ارتجاعى منطقه است.
سؤال: آيا از طرف خود پيامى براى ملت عرب داريد؟
جواب: پيام من براى برادران عرب و مسلمان اين است كه بيائيد اختلافات را كنار بگذاريد و دست برادرى به يكديگر بدهيد و همگام و هم پيمان با همه برادران مسلمان و غير عرب، تنها اسلام را تكيهگاه خود قرار دهيد. تنها با داشتن ذخائر مادى كه از حساب افزون است و از همه آنها مهمتر ذخيره الهى و معنوى كه اسلام است، مىتوانيد قدرتى باشيد كه هرگز ابرقدرتها هوس تسلط بر شما را نكنند و اينگونه شما را از چپ و راست مورد حمله قرار ندهند و همه چيزتان را غارت نكنند.
سؤال: نظر شما در مورد سرنوشت قدس چيست؟
جواب: قدس متعلق به مسلمين است و بايد به آنان برگردد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 228
تاريخ: 2/9/57
پيام امام خمينى به ملت ايران به مناسبت كشتار مردم در حرم امام رضا (ع)
بسم الله الرحمن الرحيم
جنايات رژيم منحط شاه روز به روز پر اوجتر مىگردد. افزايش حجم جنايات به قدرى است كه قدرت بيان را سلب مىنمايد. ضايعات اين چند هفته اخير سرتاسر ايران را به سوگ نشانده است و قدرت تفكر را از شاه سلب كرده است.
دولت ياغى نظامى به امر شاهتر و خشك را به آتش كشيده و يكى از بزرگترين ضربههاى اين جنايتكار به اسلام، به مسلسل بستن بارگاه قدس حضرت على بن موسى الرضا صلوهالله عليه است. اين بارگاه مقدس در زمان رضاخان به مسلسل بسته شد و قتل عام مسجد گوهرشاد به وجود آمد و در زمان محمدرضاخان آن جنايت تجديد و دژخيمان شاه در صحن و حريم آن حضرت ريخته و كشتار كردند.
ملت مسلمان بايد از اين شاه و دولت ياغى غاصب تبرى كنند و مخالفت با آن لازم است. تمام اقشار ملت خصوصاً اهالى قراء و قصبات بايد بدانند كه شاه غاصب و دولت ياغى او كمر به هدم مقدسات اسلام بستهاند و اگر مهلت پيدا كنند به محو آثار شريعت بر مىخيزند.
بر تمام طبقات ملت لازم است با هر وسيله ممكن به سقوط اين دستگاه جبار قيام كنند. اطاعت اين دستگاه، اطاعت طاغوت و حرام است. خداوند مسملين را از شر آنان حفظ فرمايد. در اين عزاى بزرگ و جسارت به مقام امام امت، روز يكشنبه 25 ذيحجه عزاى عمومى اعلام مىشود.
انالله و انااليه راجعون
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 239
تاريخ: 3/9/57
بيانات امام خمينى در نقد احساسات كذائى بشر دوستانه كارتر و افشاى ماهيت واقعى ابرقدرت
دلسوزى و بشر دوستى كارتر مبنى بر هراس از عدم ثبات در منطقه!!
بسم الله الرحمن الرحيم
راجع به رفتن شاه كه يكى از خواستهاى ملت است، از چيزهايى كه گفته شده است كه شاه نبايد برود اين است كه ثبات ايران، ثبات منطقه از بين مىرود و متزلزل مىشود. كارتر در اين نطق آخرش اينطور كه نقل كردهاند گفته است كه يك ايران مقتدر و مستقل، اين ثبات بخش است، ثبات آخرين است، بعد هم فرمودهاند كه ما نمىتوانيم ببينيم كه يك مشت اراذل پست، شاه را كذا و كذا است مىخواهند ساقط كنند.حالا ما يك بررسى مىكنيم از اين دو تا مطلبى كه ايشان فرمودهاند كه ببينيم اولا"با رفتن شاه ثبات ايران، ثبات منطقه به هم مىخورد؟! و آنوقت يك مشت اراذل و پست هستند كه شاه را نمىخواهند؟! و ايشان نمىتوانند ببينند كه يك مشت اراذل پست اين شاه را ساقط كنند؟! مساله اينطور نيست كه ايشان فكر مىكنند، خودشان هم دانند كه اينطور نيست. اما قضيه ثبات ايران، مقصود ايشان از اينكه ايران بايد ثابت باشد و اينكه ايشان دلسوزى براى ايران مىكنند كه ايران بايد ثابت باشد يا منطقه كه خليج و اينها هم داخلش است بايد ثابت باشد و ايشان عدم ثبات ايران را، عدم ثبات منطقه را نمىتوانند تحمل كنند و ببينند، نكتهاش چيست؟ چطور ايشان چنين براى بشر دلسوز شدند؟ اين، از اين است كه يك حس آدمخواهى، يك حس حقوق بشر آقاى كارتر را وادار كرده است كه اينجا اگر شاه برود ثبات منطقه يا ثبات ايران به هم مى خورد؟! اين از حس اين است كه حقوق بشر را ايشان مىخواهند حفظ كنند و دلشان براى اين ايرانيان مىسوزد كه مبادا يكوقتى آنجا يك تزلزلى پيدا بشود مردم ناراحت بشوند و با تزلزل، خوب ممكن است كه اموال مردم از بين برود، نفوس مردم از بين برود، از اين جهت ايشان چون خيلى بشر دوستند و خيلى به حقوق بشر اعتنا دارند نمىتوانند ببينند؟! اين الان شبها شايد خوابش نبرد براى اينكه اين ايرانىها در زحمت واقع شدهاند. اين طور است؟! يا از اعمال اينها ما مطلب ديگرى مىفهميم. خوب اگر چنانچه حس بشر دوستى، حس حقوق بشر ايشان را وادار كرده است كه يك همچو فرمايشاتى مىفرمايند، چطور پس از اين كشتارى كه الان در ايران يك سال است دارد مىشود و از آن كشتارهايى كه 15 خرداد به اين طرف شده است و اينها همه، خود ايشان هم مىدانند، هر عاقلى مىداند كه اين كشتارها به امر شاه بوده است كه مركز امر است و هيچ صاحب منصبى قدرت اينكه امر به قتل عام مردم بكند، همچو
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 240
چيزى امكان ندارد تا اينكه خود ايشان امر بكنند. چطور جمع مىشود ما بين اين دو تا؟! بشر دوستيش اسباب اين مىشود كه راضى نشود كه اين ثبات منطقه به هم بخورد و در عين حال اين بشر كه 30 ميليون جمعيت است، 35 ميليون جمعيت است و الان در خاك و خون دارد جوانهايشان كشيده مىشود، مدارسشان، دانشگاههايشان، معابدشان - ايشان - چطور جمع مىشود ما بين اين دو تا مطلب؟! ايشان كه دلشان براى آدمها سوخته - اين ايرانىها - براى ايرانىها دلشان سوخته كه مبادا ثبات ايران به هم بخورد كه ثبات به هم بخورد اسباب اين مىشود كه يك هرج و مرجى بشود، اسباب اين مىشود كه اموال مردم از بين برود، اسباب اين مىشود كه نفوس مردم مثلاً تلف بشود، معذالك از يك شخصى كه نفوس مردم را اين قدر تلف كرده و اموال يك ملتى را اينقدر به غارت داده و غارت كرده، ايشان پشتيبانى مىكنند و نمىتوانند ببينند كه ايشان برود. ما چطور جمع كنيم ما بين دو تا كلامى كه ايشان مىگويد؟! جز اين است كه مطلب اين نيست و خودش هم مىداند كه مطلب اين نيست.
حفظ ثبات منطقه در گرو قدرتمندى و استقلال ايران است
ايشان كه همچو دست و پايش را گم كرده كه مبادا ثبات ايران يا ثبات منطقه به هم بخورد، براى اين است كه مبادا يك وقتى ثبات اينجا به هم بخورد و نفت را ديگر به ما ندهند، مبادا ثبات منطقه به هم بخورد و كشتيرانى براى بردن نفتها و براى ساير منافع به هم بخورد. مساله آن است، چرا درست نمىگويى؟ خوب درست مثل يك آدم صحيحى، خوب بگو به اين كه ما مىترسيم كه اين منافعى كه در ايران داريم، همانطورى كه وزير خارجه انگلستان گفت، او تشريح كرد كه ايشان بسته به ماست، ما منافع داريم در آنجا، ايشان حافظ منافع ماست و ما پشتيبانى از ايشان مىكنيم، خوب شما هم صاف مساله را بگو كه ما منافعى از ايران داريم مىبريم، يك نفت را مىخواهيم ببريم، مىخواهيم پايگاه در ايران داشته باشيم كه اگر يك جنگ عمومى پيش بيايد ما سنگر داشته باشيم، مىخواهيم ساير ذخاير ايران را ببريم و شاه هست كه مىتواند براى ما تامين كند اين امور را، از اين جهت ما پشتيبانى از شاه مىكنيم، خوب اين يك مطلبى است كه آن مطلب را بايد، خوب يك مطلبى است كه صحيح است، راست است، يعنى يك مطلبى است كه اگر گفته بود اين را و راست مطلب را مىگفت اين بود لكن ايشان اينطور نمىفرمايند، ايشان مىفرمايند كه ثبات منطقه بايد محفوظ باشد و از آن طرف هم مىگويند كه ما دخالتى در امر داخلى مملكت ايران نداريم و همه مىدانند كه ايشان (آمريكا) هيچ دخالتى در ايران به هيچ وجه ندارد!! مثل يك آدم اجنبى مىماند كه آن طرف كوهستانها زندگى مىكند و هيچ كارى به ايران ندارد!! اين ادعا را ايشان مىكند. شوروى هم همين ادعا را مىكند لكن كى از او بايد قبول كند اين حرف را؟ پس اين مطلب كه ايشان گفتند كه يك ايران مستقل و يك ايران قدرتمند حافظ ثبات ايران است صحيح است اينكه يك ايران قدرتمند و يك ايران مستقل ثبات مىآورد يعنى اگر چنانچه ايران مستقل بود و تحت نظر ديگران اداره نمىشد، ديگران در آن دخالت نداشتند و قدرتمند بود و نظامى پيوسته به نظام ديگران نداشت، ثبات از براى ايران حاصل مىشد. ايران هم دنبال
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 241
همين مىگردد، ايران هم مىخواهد كه، ايرانىها هم مىخواهند كه ايران ثابت باشد، متزلزل نباشد، هر روز يك كسى در آن دخالت نكند، هر كارى مىخواهند به دست نوكرانشان اجرا نكنند، دخالت در مقدرات مملكت نكنند - ايران مىخواهد كه - ايرانيان، ملت شريف ايران مىخواهد كه ايران را مستقل كند و يك ايران قدرتمند ايجاد كند. الان قدرت ندارد ايران، مستقل هم نيست. قدرت ندارد براى اين كه تحت قدرتهاى ديگر دارد اداره مىشود، 45 هزار و يا 60 هزار يا در يك نوشتهاى هم بود كه 80 هزار آمريكايى كه مستشارهاى زياد در آنها هست، اينها دارند نظام ما را اداره مىكنند. پس - قدرتمندى - الان آنها قدرت دارند، در ايران آنها قدرت دارند، نه شاه قدرت داشته باشد. ما مى خواهيم يك ايران مستقل باشد، يك ايران قدرتمند باشد و الان ايران قدرتمند نيست از باب اينكه نظامش كه نقطه اتكاى قدرت است مثلاً در دولتها، نظامش وابسته به ديگران است، هر كارى آنها خواهند انجام مىدهند و لهذا اينطور تصرفاتى كه در ايران مىكنند، ايران الان مثل يك مملكتى است كه در قبضه اين قدرتهاست. پايگاه دارند كوهستانهاى اطراف كردستان و آن سرحدات، اينها پايگاهها دارند، پايگاههاى زيرزمينى عظيم دارند و يك چنين مملكتى يك مملكتى است كه از آن طرف ذخايرش را دارند مىبرند از آن طرف پايگاه درست مىكنند براى خودشان. اين ايران اگر يك ايران قدرتمند بود نمىگذاشت كه اين كار بشود، پس ايران الان قدرتمند نيست - نه اينكه - نمىتوانيد شما بگوئيد كه ايران بايد قدرتمند باشد و حالا قدرتمند است و اگر شاه برود قدرت از بين مىرود. ما مىخواهيم كه اين كسى كه اين ضعف را از براى ايران آورده، قدرت را به هدر داده است، آن برود و ملت خودش قدرتمند است به جاى او باشد. ايرانىها اين را خواهند، ايرانىها استقلال مىخواهند، مىخواهند كه قدرتها ى ديگر را دستشان را قطع بكنند. صحيح است اين مطلب كه ايران قدرتمند و مستقل، ايران مىتواند كه ثبات منطقه را حفظ كند، اين يك مطلبى صحيح است لكن الان منطقه، يا ايران ثبات ندارد الان، اگر ايران ثبات داشت كه نمىگذاشت شما دخالت در آن بكنيد. ايران متزلزل و هرج و مرجى است. حالا 35 سال است، بلكه 50 سال است كه اين هرج و مرج در ايران هست، پس اين مطلبى كه شما مىگوئيد اين نيست كه شما ثبات ايران را مىخواهيد، شما مىخواهيد كه ايران ثبات نداشته باشد تا استفاده كنيد. اگر ايران قدرتمند باشد و ثبات داشته باشد، اگر چنانچه - قدرت - مثلاً دولت ايران قدرتى داشته باشد براى خود ملت باشد، براى خود ايران باشد، اگر دولتها، دولتهاى ناشى از اراده ملت باشند، اينها نمىگذارند كه شما اينطور در ايران تصرف كنيد و اينطور هرج و مرج به بار بياوريد. ايران ثبات ندارد كه اين بساط شده است. ايران الان ثبات ندارد از باب اينكه قدرت ندارد، از باب اينكه استقلال ندارد. ايرانى مىگويد كه بايد ثبات داشته باشد - تااينكه و ثبات تابع قدرتمندى و استقلال است و ما قدرتمندى مىخواهيم و استقلال. قدرتمندى به اين است كه نظاممان را از گرفتارى كه آمريكا برايش پيش آورده نجات بدهيم و يك نظام متكى بر ملت ما ايجاد بكنيم، نه يك نظامى متكى بر مستشارهاى آمريكا و استقلالمان را هم حفظ بكنيم و يك مملكت مستقل باشيم، نه يك مملكتى كه همه چيز آن در دست ديگران است، تا به واسطه اين ثبات پيدا بكند
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 242
مملكت ما. وقتى ثبات پيدا كرد نه شما حق داريد كه نفت اينجا را مجان و بلكه بدتر از مجان ببريد، بدتر از مجان براى اينكه نفت را مىبرند پايگاه براى خودشان درست مىكنند، اين مصيبت است خدا مىداند براى يك مملكتى كه نفت را ببرند آنوقت با اسم اينكه ما مىخواهيم يك مملكت قدرتمند باشيم. در ازايش اسلحه 18 بيليون دلارى را بخرند و بياورند در ايران پايگاه براى آقاى كارتر يا آمريكا درست بكنند، خوب ملت ايران مىخواهد اين نباشد، مىخواهد پيوسته به ديگران نباشد، مستقل باشد، يك مملكت مستقل نمىگذارد يك همچو چيزى بشود.
پايمال شدن استقلال مملكت با دخالت و تصرف اجانب در همه شوون
اگر يك ملت پنجاه هزار نفرى باشند و مستقل باشند، يك ملت پنجاه هزارى نفرى باشند و خودشان اداره بكنند مملكتشان را، هيچ قدرتى نمىتواند بر آنها تحميل كند اين را، اما اشكال سر اين است كه اينها از باطن خود مملكت، فساد را ايجاد كنند. او خارج نشسته مىگويند كه ما دخالت نمىكنيم در مملكت. دخالت نكردن به اين معنا كه مستقيماً شما بفرستيد نظاميان را بدون اينكه چيز باشد و با توپ و تفنگ بفرستيد ايران را بگيرند، خوب اين حالا نيست اما مستشارها را به عنوان اين كه اينها خدمتگزار به ملت هستند، اينها مىخواهند تربيت كنند مثلاً ارتش را، مىخواهند چه بكنند، فرستاديد، از آن طرف هم در تمام شوون اين مملكت شما دخالت داريد و تصرف داريد. يك ايران آزاد ما مىخواهيم و يك ايران مستقل ما مىخواهيم، يك ايران قدرتمند مىخواهيم، يك ايرانى ميخواهيم كه خود ملت بايستد و خود ملت اداره كند مملكت را. ما پنجاه سال است كه اصلا "نه مجلس داشتيم، نه دولت داشتيم، نه شاه داشتيم، هيچ يك، هيچ نداشتيم، همهاش تحت اداره ديگران بوده و ديگران ادارهاش مىكردند، الان مملكت ما قيام كرده است كه نگذارد اين هرج و مرجى كه دولتهاى خارجى مىخواهند، اينها باشد، مىخواهد نگذارد اين بشود.
ثبات ايران از ديدگاه كارتر!!
خوب حالا جمله ثانى ايشان را، خوب اين هم از ايشان مىپرسيم كه الان ثبات است در ايران؟ الان شاه هست، الان كه شاه نرفته، الان كه شاه نرفته است سرتاسر ايران اين اختلافات هست، مردمايستادهاند و مىگويند ما نمىخواهيم اين مرديكه را، اينهمه با توپ و تفنگ و چماق اراذل و اوباش به جان مردم ريخته و مردم را دارد قتل و غارت مىكند، الان ثبات است؟! در دو سه روز پيش از اين در مشهد، مشهد مقدس، در معبد مسلمين در حرم حضرت رضا سلام الله عليه با تانك رفتند تا توى (اينطور كه چيز شده گفتهاند) با تانك رفتند تا توى صحن و به ديوارهاى صحن و به ديوارهاى ايوان مىگويند كه آثار گلوله هست. اين چندمين بار است كه اين سلسله پهلوى به معابد ما اين طور مىكند به همان معبد حضرت رضا، اين ثبات، الان مملكت ما ثبات دارد؟! خوب شاه هست الان، الان يك مملكت ثابتى است!؟ الان مملكتى است كه هيچ تزلزلى در آن نيست يا مىخواهى يك چيزى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 243
براى خودت بگوئى همين طورى؟ يكى نيست آنجا كه جلويش بايستد بگويد آقا اينها چيست كه تو دارى مىگويى، خوب اين مردم دارند كشته مىشوند، اين مردم دارند چه مىشوند، سر تا ته ايران الان مثل زلزله آمده به هم ريخته، يك دسته مىگويند ما نمىخواهيم شاه را، يك دسته اراذل و اوباش هم به جان مردم ريختند كه نخير حتماً بايد ملت بخواهد شاه را، با زور بايد مردم دوست داشته باشند شاه را. اين ثباتى است كه دارد كه ايشان مىفرمايند ثبات دارد ايران و اين ثبات را ما نمىتوانيم ببينيم كه متزلزل بشود!
اراذل و اوباش كيستند؟ فريادگران استقلال و آزادى يا ضايع كنندگان حقوق بشر
خوب جمله بعدش آنكه ديگر خيلى مرحمت فرمودهاند كه ما نمىتوانيم ببينم كه يك مشت اراذل و اراذل پست، شاه را كه كذا و كذاست ساقط كنند! ملت ايران كه مىگويند ما آزادى مىخواهيم استقلال مىخواهيم، اراذل و پستند؟! يا آنهايى كه مىخواهند مال مردم را ببرند اراذل و پستند؟ ملت ايران دارد فرياد ميكند كه ما آزادى مىخواهيم. آن كسى كه آزادى را سلب از مردم مىكند اراذل و پست است در نظر دنيا؟ يا آن كه مىگويد آزادى من خواهم؟ آن كسى كه مىگويد من استقلال مىخواهم پست است و اراذل؟ يا آن كسى كه استقلال يك ملتى را به هم مىزند؟ يك ملت 35 ميليونى كه ايستاده است و - ميگويد - جانش را دارد مىدهد جوانش را دارد مىدهد و مىخواهد مملكتش را نجات بدهد از دست شما، آنها اراذل و پستند و شما آقا و با شرف؟! يك كسى كه از يك طرف گويد حقوق بشر، از يك طرف حقوق ميليونها بشر را به زمين مىزند كه ايرانش را ما شاهد هستيم و جاهاى ديگرش را هم ديگران شاهد هستند، از آن طرف قضيه حقوق بشر را ذكر مىكند وآن طرف بشر را اينطور مىكند، اين خيلى شريف است، اما ملت ايران كه مىخواهد از زير يوغ اينها بيرون برود اراذل و پست است در نظر شما؟! نظرت صحيح نيست، برگردان اين نظر را تو بعدها مىخواهى با اين ملت زندگى كنى، نمىگذارند زندگى كنى. ملتى كه ببيند اينطور تو دارى با آنها صحبت مىكنى نمىگذارد ديگر شما حيات پيدا كنى، نمىگذارد كه آمريكايى در ايران باقى بماند.
قيام براى خدا كنيد كه آن قيام پيروز است
يك قدرى فكر بكند اين آدم (ما نمىتوانيم ببينيم كه يك مشت اراذل و اراذل پست، شاه ايران را كه كذا و كذاست ساقط كنند) خوب شما نتوانيد ببينيد چشمهايتان را هم بگذاريد ملت ايران اين كار را كند، انشاءالله ميكند، البته با شرط اينكه لله باشد (قل انما اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) براى خدا يكى هم باشيد، براى خدا وقتى كه باشيد پيروزى هست، جمعيت هم باشيد، وقتى براى خداست پيروزى هست شما براى خدا قيام كنيد، ملت ايران براى خدا انشاءالله قيام كرده است كه دست ظلم را كوتاه كند و مملكت اسلامى را نجات بدهد و ما همه وظيفه داريم كه كمك كنيم به اين نهضت. آقايان اگر اين نهضت خداى نخواسته به نتيجه نرسد و خاموش بشود تا آخر الابد گرفتار
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 244
هستيم، يعنى نسلهاى آتيه شما هم گرفتار هست زير يوغ استعمار و يك قلدرى كه بيايد و نوكرى كند به آنها. نگذاريد اين نهضت خاموش بشود بدون رسيدن به نتيجه، بيائيد دنبال اين باشيد به حق با تمام قدرت همراهى كنيد تا اين كه اين نهضت نتيجه بدهد و دست ديگران كوتاه بشود و اين سلسله ساقط بشود و برود در پرتگاه انشاءالله خداوند همهتان را حفظ كند، موفق باشيد انشاءالله سلامت باشيد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 245
تاريخ: 3/9/57
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات سوء ابر قدرتها جهت لوث نمودن مبارزات مشروع ملت ايران
بسيج و گسترش نيروهاى تبليغاتى در داخل و خارج بر عليه مبارزات ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
دامنه اين مبارزات هر چه گستردهتر مىشود دامنه تبليغات هم بر ضد آن گستردهتر مىشود، اول كه مبارزات كمتر بود و آرامتر بود، تبليغات هم به همان حجم كمتر بود در داخل و خارج و حالا كه مبارزات بالا گرفته است دست و پا مىكنند آنهائى كه مىخواهند شاه را نگه دارند، چه قشرهائى كه در داخل دارد از عمال و چه قشرهائى كه در خارج هستند، چه آنهائى كه طمع به كيسه شاه دارند و چه آنهائى كه طمع به مخازن ايران دارند، اينها همه دسته جمعى به دست و پا افتادند و دامنه تبليغات را هر چه بيشتر گستردهتر كردند و مىكنند.
سلطه شاه عامل موثر بر هم زننده ثبات منطقه
از جمله چيزهائى كه اخيراً گفتند و تذكرش هم دادم و كلمهاى كه صادر شده است از كارتر و من را بسيار متاسف كرده است و متاثر، اينكه ايشان ابتدائاً مىگويد كه يك ايران قدرتمند و يك ايران مستقل براى ثبات منطقه لازم است (با اين تعبير تقريبا) و دنبالش مىگويد كه ما نمىتوانيم ببينيم كه اراذل پست شاه را كنار بزنند و اين رژيم را از بين ببرند. اين يك تبليغات است و يك تهديد، اين كه تبليغ است آن است كه خود شاه هم هميشه در حرفهايش هست و بوده است و عمالى هم كه در خارج دارد و ارتزاق از او مىكنند همين حرف را مىزدند و مىزنند و آنهائى هم كه منافعشان را خواهند تامين بكنند به دست شاه، آنها هم اين حرف را مىزنند كه ايران اگر شاه برود ثباتش از بين مىرود. الان كه شاه هست، الان ثبات دارد ايران؟! اينهااصلاً فكر اين كه اين حرفى كه مىزنند، نمىكنند خوب منعكس مىشود اين يك آدمى است كه قدرتمند است، از ابرقدرتهاست، حرفش را منعكس مىكنند، در ايران منعكس مىشود، در ساير ممالك منعكس مىشود كه الان كه شاه هست الان ايران در ثبات و آرامش دارد زندگى مىكند، همه آرام، مردم همه راحت منزلهايشان مىخوابند اينجا هم به راحتى مشغول كسب و كارشان هستند و مدارس هم همه آرام، دانشگاهها هم همه مشغول به تحصيلشان هستند با آرامش، با خوشى براى اين كه شاه هستند در ايران!! خوب اين منعكس مىشود در دنيا كه يك همچو انقلابى كه الان در ايران هست، در غياب شاه هست يا در حضور شاه هست؟ شاه نيستند و اين
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 246
ناآرامىهاى سرتاسرى هست؟ يا شاه هم تشريف دارند، در حضور مبارك اعليحضرت!! همه مردم ايستادهاند و مىگويند مرگ بر اين شخص، مرگ بر اين سلسله؟
اين كشتارهائى كه در سرتاسر ايران ما هر روز شنويم، هر روز تقريباً از تلفنهائى كه از ايران مىشود اطلاع دهند كه فلان جا چند نفر كشته داشت، فلان جا چند نفر كشته داشت، فلان اعتصاب واقع شد، فلان جا اعتصاب شد، فلان اداره اعتصاب شد، فلان دستگاه اعتصاب شد، اينها همه آرامش است؟! با وجود شاه الان يك مهد آرامى است ايران و ثبات دارد؟! يا اگر شاه باشد آرامش نيست؟ ما مىگوئيم كه اگر شاه الان باشد و بخواهد ادامه بدهد اين سلطنت غيرقانونى و اين سلطه جهنمى را، ثبات ايران از بين مىرود و رفته است و ايران در معرض سقوط است. آن شخص مىگويد كه اگر چنانچه شاه نرود يك ايران مستقل، يك ايران برومند، يك ايران قدرتمند، ثبات منطقه را، ثبات ايران را حفظ مىكند! و دنبالش هم آن انگشت مىگذارد روى آن قدرتمند و آن كسى كه استقلال را در ايران ايجاد كرده است و يك دولت برومندى است كه آن عبارت از دولت شاه است كه آرامش را حفظ كرده و استقلال را حفظ كرده است و اگر چنانچه او برود، اين استقلال و آرامش، اين آرامش از بين مىرود، استقلال از بين مىرود، آزادى از بين مىرود، همه چيز ما بسته به اين وجود ذيجود است!! آخر اين چه حرفى است كه يك كسى كه مىگويد من رئيس جمهورم و ابرقدرت و از آن حرفها و لاف و گزافها مىگويد، اين چه حرفى است كه مىزند؟ آخر چرا آدم يك حرفى بزند كه ما در اين گوشه دنيا هم انتقاد از او بكنيم و هر كه بشنود و سرعقل باشد انتقاد از او مىكند كه آقا كدام ثبات را شما الان داريد حرف مىزنيد؟ الان ثبات در ايران هست؟ شما از كدام استقلال ايران حرف ميزنيد؟ ايران نظامش مستقل است؟ ايران فرهنگش مستقل است؟ ايران صنعتش مستقل است؟ اقتصادش مستقل است؟ آخر چه چيز ايران استقلال دارد تا اين كه به وجود شاه اين استقلال مىگويند هست و وقتى استقلال باشد ثبات پيدا مىكند منطقه و الان استقلال هست و ثبات هم دارد منطقه! اگر برود ثباتش به هم مىخورد! آخر چه استقلالى ما داريم؟ تو كه مىدانى، ما هم كه دانيم كه چه مىگويى، تو هم مىدانى كه ما مىدانيم دروغ مىگويى، (خنده حضار) استقلال دارد ايران؟! تو خودت مىدانى كه ايران را پايگاههاى آمريكا درست كرديد، پايگاه براى آمريكا درست كرديد. اگر يك مملكتى مستقل باشد تو دهن تو مىزند كه پايگاه در ايران بخواهى درست كنى. تو كه مىدانى كه در كوهستانهاى ايران پايگاه براى شما درست شده است. يك مملكت مستقل، يك حكومت مستقل كه نمىگذارد كه در مملكتش پايگاه درست بشود و در كوهستانهايش چه بشود. تو مىدانى كه به سر اقتصاد ايران چه آوردى و خزائن ايران و مخازن ايران را چطور غارت كرديد و برديد. اگر يك حكومت با شرف ما داشتيم، يك سلطان با شرف ما داشتيم امكان داشت كه اين طور مخازن ما را به خورد شما بدهد؟ براى اين كه چند روز ديگر مىخواهد، يك آدم قريب شصت سال مىخواهد زندگى كند و زندگى پست و رذلش را مىخواهد ادامه بدهد، منافع يك ملت بزرگ را همه را از دست مىدهد و هيچ فكر آتيه اين مملكت نيست و فكر حال اين مملكت هم نيست، خوب، تو چرا اين حرف را مىزنى كه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 247
مىدانى؟ جز اين است كه مىخواهى اغفال كنى؟ خوب كى را اغفال كنى؟ اهل مملكت خود ما را اغفال كنى؟ خوب، مملكت ما مىدانند كه الان آرامشى در كار نيست، مىدانند كه استقلالى ما نداريم.
كارتر فريادهاى آزاديخواهى رابه اراذل و اوباش نسبت مىدهد
يك روز مىگويد كه يك آزادى تندى!! به مردم دادند و از اين جهت كه آزادى تند است، مردم به هياهو در آمدند. من نمىدانم آدم چطور جواب اين حرفها را بدهد، خوب اگر يك آدم عادى بود، آدم مىگفت خوب نامربوط گفته ولش كن، اما يك كسى است كه خواهد با اين حرفها تبليغ كند، مىخواهد بااين حرفها حكومت شاه را حفظ بكند - اگر ايشان هم - بعد دنبالش آن حرفى كه هر انسانى را، هر انسانى را ناراحت مىكند كه يك آدم يك سر و دوگوشى كه هوشش سرجايش است، باز ديوانه نشده است، مىگويد كه ما نمىتوانيم ببينيم كه اراذل پست اين سلطنت را ساقط بكنند!! سى و پنج ميليون جمعيت مسلم كه ايستادهاند و ميگويند كه ما مىخواهيم آزاد باشيم، ما خواهيم مستقل باشيم. آزادى و استقلال طلبى، اراذلى و پستى است؟! شما كه مىگوئيد كه آزاد كردند شما را و شما به واسطه آزادى! يك همچو حرفى ميزنيد، مردم ايران آزاد هستند؟! مطبوعات ايران الان آزاد است؟! پس چرا تعطيل است مطبوعات؟ اگر اينها آزادند چرا براى اين كه سانسور نباشد، الان همه مطبوعات ايران تعطيل است؟ مخابرات ايران چرا تعطيل است؟ همه چيز ايران الان تعطيل است، هر ادارهاى كه برويد تعطيل است، خوب چرا؟ چرا مطبوعات ايران الان تعطيل است؟ خوب اين را از آقاى كارتر بپرسيم كه چرا مطبوعات ايران الان تعطيل است. مطبوعات ايران هم به واسطه اينكه يك مردم اراذل پستى هستند تعطيل كردند؟! و چاپخانهها هم هيچ روزنامهاى را طبع نمىكنند تا سانسور هست؟ يا سانسور و اختناق و كارهائى كه خلاف انسانيت است در آنجا دارد انجام مىشود و مردم بر خلاف اين قيام كردهاند. مردم مىخواهند كه انسان باشند، مردم ايران مىخواهند آدم باشند، انسان باشند نه اينكه تحت نظارت يك اشخاصى كه هيچ چيز ندارند. آن وقت يك مردمى كه قيام كردهاند و بچههايشان را و جوانهايشان را دارند فدا مىكنند براى آزادى، براى استقلال، براى اسلام، براى حكومت عدل، اينها اراذل و پست هستند در منطق شما؟!
در منطق كارتر قتل و غارت حقوق بشر، امرى ضرورى براى نجات ايران است!!
اصلاً يك وقت عرض كردم كه الفاظ از معانى خودش تهى است. اين عصر ما يك عصرى است كه الفاظ گفته مىشود، لكن معنا آن معنا را نمىدهد.ايشان مىگويد كه ايران آزاد است، زياد آزاد است! در همين حرفش هم گفته است من خوشحاليم از اينكه شاه آزادى به مردم داده است! شماخوشحاليد كه، اين آزادى است كه به ما داده؟! الفاظ را گويند، اما معنا ندارد اين الفاظ، الفاظ بىمعنى مىگويند. آزادى يا معنايش به معناى اختناق است (ايشان آزادى را مىگويد و مرادش اختناق
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 248
است) يا مىگويد و سرش نمىشود كه چه مىگويد. نمىتوانيم ما بگوييم كه يك آدمى الفاظى را مىگويد و نمىفهمد چه دارد مىگويد. تو ملتفت هستى كه دارى چه مىگويى كه (ايران آزاد است، من خوشحالم كه ايران آزاد است، بله، من متاسفم كه بعضى مثلاً كشته شدهاند لكن اين لازم بوده) دنبال اين كه مىگويد من متاسفم، مىگويد لكن يك مطلب لازمى بوده!، (مطلب لازمى بوده) مىدانيد يعنى چه؟ يعنى اگر اين آدمها را نكشند نفت ما نجات پيدا نمىكند. اگر اينها را نكشند پايگاههاى ما ممكن است از بين برود. اين لازم بوده است كه براى استفاده خارجىها، براى غارتگرى اينها، براى اين كه نفت ما را ببرند و خودشان پايگاه درست كنند، عوض پول نفت پايگاه براى خودشان درست كنند مىگويند لازم بوده است اين، البته تاسف دارد، البته كاشكى كه اين مردم هيچ حرف نميزدند تا ما نفتهايمان را مىبرديم! چون مردم حالا حرف زدهاند اين يك خرده تاسف دارد! آدمكشى هم تاسف دارد لكن اين آدمكشى لازم بوده است! يك انسانى كه مىگويد كه حقوق بشر، اسم از حقوق بشر مىبرد آنوقت يك همچو حرفى مىزند كه يك مردمى كه ايستادند و يك حق اوليه بشر را دارند مطالبه مىكنند، اينها اراذل پست هستند و كشتن ايشان هم لازم است! اينها كه مىگويند كه ما مىخواهيم آزاد باشيم و مىخواهيم مستقل باشيم، اينها كشتنشان لازم است، يك امر لازمى بوده ولو تاسف دارد كه چرا اينها يك چنين حرفى مىزنند، خوب بود اين حرفها را نزنند! - باشد - مردم باشند تحت همين مهميز اعليحضرت باشند تا ما هم نفتها را ببريم و راه باز باشد براى ما. با سرنيزه ريختند آبادان و آن جاهاى ديگر، باز مىخواهند نفتها را ببرند، مردم تا حالا هم حاضر نشدهاند نمىدانم الان وضع امروز چه جورى است.
در هر صورت ما در يك محيطهائى واقع شديم، در يك عصرى واقع شديم كه عجائب و غرائب ما مىبينيم، از آن طرف مردك دم از آزادى بشر مىزند و حفظ حقوق بشر، از آن طرف مىگويد كه در مثل ايران ديگر حفظ حقوق بشر مطرح نيست. در يكى از فرمايشاتشان آقاى كارتر اين طور مىگويند كه: در مثل ايران كه ما يك منافعى داريم و قضيه سوق الجيشى است، اينجا ديگر حقوق بشر مطرح نيست، حقوق بشر در جاهاى ديگر مطرح است، در مثل ايران و امثال ايران نه ديگر لازم نيست كه حقوق بشر را ما حفظ بكنيم! از آن طرف هم اين حرفها را مىزند كه يك مشت اراذل و عرض مىكنم پست، اينها هستند! آيا آن كسى كه سلب آسايش مردم را مىخواهد بكند اراذل است يا آن كسى كه گويد مىخواهم آزاد باشم؟! آن كسى كه منافع مردم را مىخواهد بچاپد از اراذل و اوباش است يا آن كه مىگويد منافعمان را ما براى خودمان خواهيم؟! خوب اين را حساب بكنيد، بىحساب حرف نزنيد، حساب بكنيد كه اين مردم چه مىخواهند. ببينيم خواست مردم اراذلى است و پستى است يا آن كه جلو اين خواسته را مىخواهد بگيرد اراذل و پست است؟
فرياد استقلال طلبانه و آزاديخواهى اقشار مردم بر عليه غارتگران
مردم ايران حرفشان واضح است، دارند داد ميزنند، از بچه دبستانى و تا دبيرستانى، تا
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 249
عرض مىكنم كه همه جا تا برسد به پيرمردها، تمام مدارس ايران، جوانهاى ايران در مدرسه در دانشگاه، در هر جا فريادشان اين است كه ما آزادى مىخواهيم ما استقلال مىخواهيم، ما يك حكومتى كه استقلال را از ما سلب كرده است اين را نمىخواهيم. اين آيا اسمش اين است كه مردم اراذلى هستند، مردم پستى هستند كه مىگويند ما آزاد مىخواهيم باشيم، ما مستقل مىخواهيم باشيم، ما مىخواهيم تحت حكومت غير نباشيم؟! اين از پستى آنهاست كه مىخواهند نباشيم؟! كه اگر تحت اراده شما باشند آن وقت خيلى مردم شريفى هستند؟! اگر نفتها را توى مشتشان بگيرند و بيايند تقديم كنند، كليدهاى مخازن را تقديم شما كنند آن وقت يك مردم شرافتمندى و بزرگوارى هستند؟! حالا كه مىگويند كه غارتمان نكنيد حالا پستند؟! اراذلند؟! اين منطق است كه شما داريد؟! يا منطق اوباش است اينها، منطق اراذل است اين حرفها، نه منطق يك انسان. انسان نمىتواند اين طور حرف بزند. تو اگر اين جور تعبير نكرده بودى من هم اين جور تعبير نمىكردم، من عار دارم كه با تو حرف بزنم.
با تبليغ و انعكاس اهداف قيام ملت، به نهضت كمك كنيم
در هر صورت حالا وضع ايران ما به اين جا رسيده و من اميدوارم كه با خواست خداى تعالى پيش ببرد ايران و اميدوارم كه پيروز بشود ايران و شمايى كه اينجا هستيد و از هر جائى كه آمديد، همهتان مكلفيد كه به ايران خدمت بكنيد و به اين نهضت كمك بكنيد. كمك تبليغاتى اين جا كه هستيد مىتوانيد بكنيد و تبليغات مىتوانيد بكنيد تا اين كه اين قشر تبليغاتى كه مرتزق از شاه هستند در دهنشان را ببندند. در خارج البته دارند اينها يك اشخاصى كه تبليغات مىكنند براى حفظ شاه، شما هم تبليغ بكنيد، مردم را آشنا كنيد به اين كه مردم ايران چه مىخواهند. اين ملتى كه الان پانزده سال است (بيشتر) قيام كرده است و يك سال است كه دائماً دارد خون مىدهد، دائماً دارد جوانهايش را فدا مىكند، اينها چه مىخواهند؟ اينها چه ارزشى قائلند براى اين آزادى و استقلال كه جوانشان را مىدهند و معذالك باك ندارند؟ بايد كمك كنيد به اينها، بايد به مردم بگوئيد، به مردم اين حدود بگوئيد كه ايران يك همچو چيزى ميخواهد. گوش نكنيد به اين حرفها كه، تبليغاتى كه از اطراف مى شود كه خير، اينها يك مردم اراذلى هستند و يك مردم پستى هستند، اينها وحشى هستند آن مرديكه آمريكائى گفته بود كه يك مردم وحشى هستند؟ كه آن خبرنگار (باز آن هم اروپائى بود) گفت كه آقا اينها كه آزادى مىخواهند، چطور وحشى هستند يك ملتى كه اينطور ايستادهاند و دارند (در آن روزى كه آرام هم مردم داشتند مىرفتند) مردمى كه اين طور يك ميليون جمعيت آرام دارد مىرود و لكن براى يك خواست انسانى است، چطور تو مىگوئى وحشى است؟! آنها غير وحشى را عبارت از اين مىگويند كه منافع آنها را تامين بكند، هر كه منافع آمريكا را تامين كرد، اين آدمى است كه خير، آدم شريفى است! اراذل نيست! از اوباش نيست! پست نيست؟! شريف است! و هر كس كه بخواهد منافعش را، در جيبش را ببندد كه قاچاقكى نبرند مالش را، اين آدم پستى است! آدم اراذلى است!
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 250
انشاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد و همه را پيروز كند، يك روزى به وطن خودتان بيائيد با سرفرازى، الان هم سرفراز هستيد. يك ملتى را شما زنده كرديد، شما ملت ايران زنده كرديد ايران را، آن مردهها را زنده كرديد شماها، جوانها، خداوند انشاءالله همهتان را حفظ كند، موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 257
تاريخ: 8/9/57
مصاحبه روزنامه نگاران نروژى و فاينشنال تايم لندن و الرأى تونسى با امام خمينى
سؤال: برنامههاى آينده حضرت آيت الله براى ايران چيست؟
جواب: ما انشاءالله وقتى كه شاه رفت يك حكومت اسلامى در ايران ايجاد مىنمائيم و شكل رژيم را كه جمهورى اسلامى است به آراء عمومى مىگذاريم و تمام نواقصى كه تا كنون شاه پيش آورده است، حتى الامكان ترميم مىكنيم.
سؤال: در صورت سقوط شاه آيا حضرت آيتالله به ايران باز مىگرديد و دولت جديدى را تشكيل خواهيد داد يا نه؟ بعضىها معتقد هستند در ايران كه قبل از سقوط شاه به ايران باز مىگرديد، نظر حضرت آيت الله چيست؟
جواب: من هر وقت كه صلاح بدانم به ايران برمىگردم، چه قبل از سقوط شاه باشد و چه بعد از سقوط او.
سؤال: آيا دولت جديد مورد نظر شما صد در صد اسلامى است؟ به اين معنى كه حكومت آينده، محلى براى يهوديان، مسيحيان و ساير اقليتهاى مذهبى خواهد بود يا نه؟
جواب: البته كه در حكومت اسلامى، محلى براى اقليتهاى مذهبى وجود دارد و آنها الان هم وكيل دارند و در مجلس واردند، ما در حكومت اسلامى هم براى آنها اين حق را قائليم.
سؤال: روابط دولت آينده با غرب چگونه خواهد بود؟ آيا تمام خارجىهائى كه در ايران هستند بايد ايران را ترك كنند؟
جواب: ما با ملتهاى غرب نه تنها هيچ نظر سوئى نداريم، بلكه با آنان صميمى هم هستيم و آن دولتهائى كه با ملت ايران بدرفتارى كردهاند، ما با آنها نظر خوبى نداريم و در هر صورت با
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 258
غربىها ما رفتارمان عادلانه است و هيچ وقت با هيچ كس رفتار ظالمانه نخواهيم داشت.
سؤال: نظر حضرت آيتالله درباره روسيه شوروى و كمونيستها چيست؟
جواب: روسيه هم يكى از دولى است كه به ما تندى كرده است و ما از او ناراضى هستيم. شرائط اجتماعى ايران به صورتى است كه كمونيسم هيچ راهى در آن ندارد.
سؤال: آيا شما خواستار تاسيس و تشكيل يك فدراسيونى از دولتهاى اسلامى در منطقه هستيد؟
جواب: در صورتى كه مقتضى بشود امكان دارد.
سؤال: آيا حضرت آيتالله با معمر قذافى در ليبى روابطى داريد؟
جواب: خير، لكن راجع به يك قضيهاى من به ايشان پيغام دادم و ايشان هم جواب دادند.
سؤال: اگر چنانچه رژيم فعلى كنونى كنار برود و حكومت اسلامى برقرار شود، اين اصلاحات ارضىاى را كه شاه انجام داده كنار خواهد رفت و شما اين زمينها را از دهقانها گرفته به مالكين برخواهيد گرداند؟
جواب: خير، زمينها به مالكين برنمىگردد. مالكين ماليات اسلامى را در طول تاريخ ندادهاند و تمام املاك آنها به دولت برمىگردد.
سؤال: برنامه شما، نظر و رهنمودتان براى طرفدارانتان در ماه محرم چيست؟
جواب: من در مورد محرم به دوستانم دستور دادهام و به آنان گفتهام كه مجالس را هر چه بيشتر بايد برپا نمايند و مراسم اين ماه را بدون اجازه از دولت انجام دهند و اگر دولت جلوگيرى كرد در خيابانها و كوچهها و خارج تكايا مسائل روز را بگويند و نهضت را ادامه دهند.
سؤال: ما مىبينيم كه يك اتحاد كاملى بين مخالفين شاه اعم از سياسى و دينى، داخل ايران به وجود آمده و آن اينكه همه مىگويند كه شاه بايد برود، تنها چيزى كه براى ما مبهم است اينكه شما چه نظام و مجتمعى را جايگزين شاه خواهيد كرد كه بتواند مورد موافقت همه قرار گيرد؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 259
جواب: ما قصد داريم حكومت اسلامى به معناى حقيقى خودش جايگزين رژيم سلطنتى بشود. ما نظام جمهورى را به آراء عمومى گذاريم و ايران چون همهشان مسلمان هستند راى بدين قضيه خواهند داد و بعد از راى آنها حكومت جمهورى اسلامى تشكيل خواهد شد.
سؤال: ملت تونس و مسلمانانى كه در تونس هستند گرايشى به حركتهاى دينى در ايران دارند، گرچه عدهاى مىخواهند به اين حركت برچسب واپسگرائى بزنند. آيا مطلبى براى ملت تونس داريد؟
جواب: من براى تمام ملل جهان و خصوصاً مسلمين جهان اين پيام را دارم كه ملت ايران براى احقاق حقوق از دست رفتهاش قيام كرده است و سلاطين درطول تاريخ مانع و غاصب حقوق آنان بودهاند، لهذا از تمام مردم جهان و مسلمانان شريف تقاضا دارم كه به نهضت اصيل اسلامى و مردم ايران كمك كنند. انسانيت مردم جهان اقتضا دارد كه صداى ملت مظلوم ما را به جهان برسانند، علاوه بر اين كه تكليف اسلامى مسلمانان است كه اگر كسى مظلوم واقع شد بايد به آنان كمك كرد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 260
تاريخ: 5/9/57
بيانات امام خمينى در مورد نتايج سلطه دستهاى جنايتكار بر ذخائر ملت
مقدرات مملكت ما همه به دست ديگران (اجانب) است
بسم الله الرحمن الرحيم
عذر مىخواهم كه منزل ما كوچك است و شما بحمدالله جمعيت زياد هستيد و ما نمىتوانيم كه از شما پذيرايى كنيم. من از خداى تعالى توفيق شما راخواهم و اميدوارم كه شما جوانها يك روزى به ايران برگرديد پيروز و سلامت كه ذخائر شما از خود شما باشد و حكومت به دست خود ما باشد. ما اميدواريم اين سلسه به زودى منقطع بشود و دست جنايتكار اجانب از ذخائر ما قطع بشود و شما آقايان با سلامت و سعادت مقدرات مملكت خودتان را خودتان دست بگيريد. الان چنانچه ملاحظه مىكنيد مقدرات مملكت ما همه به دست ديگران است. ديگران با دستهاى جنايتكار خودشان اين سلسله را آوردند و با دستهاى جنايتكار خودشان بر ما مسلط كردند و اين سلسله در تمام طول تاريخ، از پنجاه و چند سال پيش از اين تا حالا بر ما ظلم كردهاند، بر ملت ما خيانت كردهاند، ذخائر ما را به ديگران دادند، مملكت ما را پايگاه ظلم قرار دادند، پايگاه از براى آمريكا قرار دادند. من از خداى تبارك و تعالى خواهم كه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اهالى مملكت ايران را موفق و پيروز كند. انشاءالله خداوند به همه شما سعادت و سلامت عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 261
تاريخ: 5/9/57
بيانات امام خمينى در مورد پوچى ادعاى بر هم خوردن ثبات منطقه در صورت نبودن شاه
خطر تجزيه ايران و كمونيسم داخلى، از تشبثات شاه براى دوام سلطنت
بسم الله الرحمن الرحيم
از جمله تشبثاتى كه كردند براى حفظ شاه، اين است كه ايران هم مرز با شوروى است، چند صد كيلومتر هم مرزى دارند و شاه است كه ايران را حفظ كرده از تجاوز شوروى، اگر چنانچه شاه برود، به واسطه اين هم مرزى كه هست ايران در دامن شوروى مىافتد و در كلمات خود ايشان هم مكرر هست كه (اگر چنانچه من نباشم ايران مىشود ايرانستان) و ما بايد حساب كنيم ببينيم كه آيا صحيح است اين مطلب كه الان شاه، مملكت ايران را از شر شوروى نگه داشته و اگر ايشان بروند مملكت ايران به دامن شوروى مىافتد، يا صحيح نيست اين؟ يك صحبت اين است كه، يك فرض اين است كه اگر شاه برود شوروى مستقيماً حمله مىكند به بلاد و ايران را مىگيرد يا لااقل آذربايجان را مىگيرد. يك فرض اين است (كه ما اين فرض را بايد حساب كنيم) يك فرض ديگر اين است كه اگر چنانچه شاه برود، به واسطه تحريكاتى كه مىكند شوروى، كمونيسم داخلى آنجا را به دامن شوروى مىاندازد. اين هم بايد ما حسابش را بكنيم ببينيم صحيح است يا نه.
قدرت شاه اتكال به ملت ندارد
اما فرض اول كه شوروى حالا كه حمله نكرده به ايران، قدرت شاه جلوگيرى كرده، اين شاه اتكال به ملت دارد؟ يا نه بىاتكال به ملت همچو قدرتى دارد؟ اگر ادعا بكند كه من اتكال به ملت دارم و اين ملت است كه مىتواند، قدرت اين را دارد كه نگذارد كسى تعدى بكند، خوب اين را بايد مطالعه كرد در احوال ايران و بالفعل كه ببينيم كه ايران يكسره پشتيبان اعليحضرت است؟ اين پايهاى، الان پايگاهى دارد درايران؟ يا اين هم به همان شكل پدر درآمده است؟ كه خوب، اين را من يادم است، شماها شايد هيچ كدام يادتان نباشد كه وقتى كه جنگ عمومى شروع شد و متفقين ايران را خواستند قبضه كنند براى اينكه پلى باشد - براى - بين آنها و جاهاى ديگرى كه دعوا داشتند، سه تا لشكر از سه جنبه به ايران حمله كردند، مال انگلستان بود و مال آمريكا بود و مال شوروى و آن حرفهائى كه رضاشاه مىگفت مثل همين حرفهائى است كه اين مى زند كه (قدرت ما ديگر به آنجا رسيده كه كسى نمىتواند تعدى كند، به آنجا رسيده است و كذا) يكدفعه معلوم شد كه يك ادعايى بوده است كه تويش
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 262
خالى بوده است، فقط اين يك حرفى بوده. آنوقت مىگفتند كه اعلاميهاى كه دوم نداشت اعلاميه لشكر ايران بود كه اعلاميه اول را كه اعلاميه جنگشان بود، دومى نداشتند كه ظاهراً سه ساعت طول كشيد، وقتى كه رضاشاه به سردارهايش گفته بود كه آخر چرا سه ساعت، گفته بودند سه ساعت هم زيادى بود براى اينكه ما هيچى نداشتيم، آنها همه چيز، راه مىآمدند، سه ساعت راه مىآمدند و الا چيزى در كار نبود. حالا ايشان همچو قدرتى دارد كه ملت را استثناء كنيم و - خود قدرت ايشان را - كه قدرت ايشان جلوگيرى كرده است از اين ابرقدرت كه شوروى باشد؟ يا يك مسائل ديگرى در كار هست؟ قدرت ايشان همين است. وقتى هم كه يك قدرتى اتكال به ملت نداشته باشد نظير همان رضاشاه مىشود كه اين سه تا مملكت، اين سه تا لشكر ريختند به ايران و ايران را گرفتند و همه چيز ايران در معرض خطر بود، خطرى بود از همه چيز ايران، در عين حال يك مطلب وجدانى براى ماها بود و مشهود بود كه مردم شادى كردند كه اينها آمدند شر رضاخان را كندند براى اينكه آنها كه آمدند رضاخان را فرستادند رفت. يك همچو وضعى پيش آورده بود كه در عين حال كه اجنبى، دشمن، سه تا دشمن بزرگ همه چيز ايران را در معرض خطر داشت معذالك از آمدن اين دشمنها مردم شادى كردند و به هم عرض كنم شايد مبارك باد مىگفتند كه خوب شد آمدند كه اين مرديكه رفت، شرش را كند و رفت. اينطور با مردم عمل كرده بود كه از دشمن، سه تا دشمنى كه به حسب ديانت با اينها مخالف بود و همه چيزشان مخالف بود، اينها آمدن آنها را براى رفتن او ترجيح مىدادند آنها بيايند و او برود. الان هم وضع اين آقا اينطور است كه همچو در نظر مردم اين مبغوض است كه اگر خداى نخواسته يك قدرتى بيايد و اين برود، آن را مردم ترجيح مىدهند براى اينكه آنها باز ممكن است يك حسابى داشته باشند. لهذا آنها كه آمدند بىحساب نبود كه به مردم تعدى بكنند، البته بود يك تعدياتى اما نه آنطور تعدى كه رضاخان كرد، شوروى هم نكرد، انگلستان هم نكرد، آمريكا هم نكرد، دشمنان ما نكردند آنطور با ايران، آنطور كهاين سختگيرى كرد و مردم را آزار داد، آنها همچو كارى نكردند، اينها آمدند البته قبضه كردند، بسيار بد بود، بسيار زشت بود لكن معذالك اينطور بود. الان هم وضع ايشان اينطور شده كه بودن ايشان در ايران به طورى در نظر مردم يك امر ناگوارى است كه اگر چنانچه يك قدرتى بيايد و اين برود معلوم نيست كه همان شادىها را نكنند، همانطور كه آنوقت بود حالا هم شادى نكنند. حالا در هر صورت الان قدرت ايشان كه اتكال به ملت هم ندارد و ملت همه اصلاً با او موافق نيست.
هراس دو ابرقدرت از يكديگر مانع تعدى آنان به ايران است، نه قدرت پوسيده شاه
باز ما فرض مىكنيم كه ارتش تمامش هم با اين موافق است و حال اينكه فرض است، الان ارتش تو خالى شده، الان پوسيده تويش و با ايشان موافق خيلى نيستند، خوب يك دستهاى كه خورد و بردشان زياد بوده و هست، آنها هستند و اما همچو نيست كه همه موافق باشند، حالا ما فرض مىكنيم كه تمام ارتش هم با ايشان موافق باشند لكن در قبال يك قدرتى مثل قدرت شوروى اينطور نيست كه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 263
اينها بتوانند يك كارى بكنند. پس مساله اين نيست كه الان قدرت اعليحضرت مانع شده است از اينكه شوروى حمله كند به ايران، خير مقابلش قدرتهاى ديگر است، جهات ديگرى است كه نمىشود، نه آن يكى مىتواند تعدى كند، نه آن يكى مىتواند تعدى كند. همچو كه آمريكا مىخواهد يك كلمه بگويد، از شوروى اعلام مىشود اين مخالف با مصالح ماست، ما آرام نمىنشينيم، اگر اين هم بخواهد چيز بكند آن يكى مىگويد كه مخالف مصالح ماست. اين بين اين دو تا قدرت بزرگ اينجا حفظ شده است، نه اينكه ايشان حفظ كردند. پس بنابراين قدرت منهاى ملت، يك قدرت پوسيدهاى است كه ايشان دارند و اين همچو قدرتى را ندارد و اگر چنانچه ايشان بروند، ما فرض كنيم كه ايشان بروند و ديگر جهات ديگرى نباشد كه آمريكا در مقابل شوروى، انگلستان در مقابل شوروى كه اگر اين بخواهد تعدى كند اينها نمىگذارند، اگر اينها بخواهند تعدى كنند آنها نمىگذارند، اين هم نباشد در كار، بخواهد شوروى حمله كند به ايران، ملت ايران كه الان با هم هستند، با اين ملت نمىتواند حمله كند، ما فرض مىكنيم خير، ارتشش را زد و وارد كرد، زندگى نمىتواند بكند ارتشش، يعنى هر ده كورهاى كه برود پدرشان را در مىآورند، چنانچه ديديم بيرونش كردند از آذربايجان. آذربايجانىها بودند كه بيرون كردند، شوروى را در جنگ عمومى كه بنا گذاشتند بماند اينجا، بعد كه آذربايجانىها بيرون كردند آقا راه افتادند به رجز خوانى كه اين من بودم كه آذربايجان را نجات دادم. اين را همه مردم مىدانند كه ايشان نبودند كه آذربايجان را نجات دادند، آن كسى كه نجات داد آذربايجان را، ملت آذربايجان بود كه نجات داد. حالا هم اگر بنا باشد شوروى حمله بكند و ايشان نباشد، ملت است، اگر ايشان باشد ملت نيست براى اينكه ملت پشتيبان، او نيست و اگر شوورى بخواهد حمله بكند شايد يك تاييدى هم از آنها بكنند، اين اشخاصى كه رنج ديدند از اين خانواده، يك تاييدى هم شايد بكنند چنانچه آنوقت خيلى هم خوشحال بودند و اگر ايشان نباشد بهتر ايران حفظ مىشود از شوروى و حال آنكه اصل مطلب اينطور است كه قضيه اينكه شوروى تعدى نمىكند به ايران و آمريكا تعدى نمىكند و انگلستان تعدى نمىكند اين است كه خود اينها قدرتهايى در مقابل هم هستند و اگر اينها بخواهند هر كدامشان چى بشوند، يك جنگ عمومى پيدا مىشود و اينها الان مىدانند كه جنگ عمومى مطابق است با قطع نسل بشر. اينطور نيست كه جنگ عمومى بكند و آن يكى غلبه كند بر او، او را از بين ببرد و خودش زندگى كند، براى اينكه قضيه جنگهاى ذرهاى است، اتمى است و تمام بشر از بين مىرود و هيچ عقلى اقتضاى اين را هم نمىكند كه يك جنگ عمومى را. اين جنگ عمومى غير آن جنگ عمومى اول و دوم بوده. جنگ عمومى اول و دوم جنگ عمومى بود كه اين ابزارى را كه الان پيدا شده، نبود اين ابزار. جنگ اول كه خيلى كم بود، جنگ دوم هم بود اما اينطور نبود. الان وضع جورى شده است كه اگر يك جنگ عمومى بخواهد در دنيا پيدا بشود، عقلاى دنيا مىدانند، همين ابرقدرتها مىدانند كه اين جنگ مثل آن جنگها نيست. اين جنگ، بشر را به نابودى كشيدن است يعنى هم شوروى نابود خواهد شد، هم آمريكا نابود خواهد شد هم ساير ممالك نابود خواهد شد. يك همچو جنگ عمومى نخواهد پيدا شد، اگر هم پيدا شد ما هم مثل همه مردم، ما عاقبتمان به خير است آنها
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 264
عاقبتشان نمىدانند چى است.
ادعاى باطل شاه مبنى برقدرتمندى او در جلوگيرى از تعدى ابرقدرتها
در هر صورت اين حرف، اين منطق، يك منطق فاسدى است كه اگر اعليحضرت نباشند آمريكا از آن طرف شروع مىكند به تعدى كردن و انگلستان از آن طرف آمريكا از آن طرف، و اين قدرت است كه در مقابل همه قدرتهاى عالم، ادعا اين است كه قدرت ايشان در مقابل اين سه تا ابرقدرت كه انگلستان و آمريكا و شوروى باشد ايستاده است، نه فقط در مقابل شوروى، در مقابل اين سه قوه ايستاده است و الان كارتر وقتى فكر مىكند كه يك همچو قدرتى در ايران هست به خودش مىلرزد يا فرض كنيم در كرملين اگر يك همچو صحبت بشود مردم به خودشان مىلرزند يا در انگلستان. ايشان اينطور ادعا را دارد كه من هستم كه تجزيه نشده است ايران، اگر من نباشم ايران تجزيه خواهد شد. اين حرفى است كه مىزند.از بچگيش تاحالا عادت كرده است از اين حرفها بزند و حالا هم از اين حرفها مىزند.
ادعاى باطل شاه مبنى بر حفظ ثبات كشور و ممانعت از فعاليت كمونيستهاى داخلى
خوب حالا فرض دوم را پيش مىآوريم كه رفت، ادعا اين است كه اگر ايشان نباشد اينها حمله مىكنند لكن حالا كه ايشان هست يك ثباتى هست و اين داخلىها، كمونيستهاى داخلى نمىتوانند كه الان كارى انجام بدهند لكن ايشان به مجردى كه رفت اينها شروع مىكنند به چيز كردن و شلوغ كردن و آذربايجان را مىدهند به شوروى يا ايران را مىدهند به شوروى و اين حرفها را مىزنند يا خير نمىدهند به شوروى لكن ايران مىشود كمونيست. اين هم همچو ادعايى دارد. گاهى آنطور مىگويند، گاهى اينطور مىگويند كه خير ايران مىشود كمونيست. اين را وقتى حسابش را بكنيم يك حرف نامربوطى است براى اينكه الان اين كمونيستهايى كه در ايران هستند از قدرت ايشان مىترسند كه اگر قدرت ايشان نباشد ديگر مردم ديگر را هيچ حساب نمىكنند؟! سى و چند ميليون جمعيت ايرانى يك عده كمىشان كمونيست هستند آن هم نه آن كمونيستى كه بخواهند شوروى را بياورند در ايران، كمونيستاند، اينهم من خيلى باورم نيست كه كمونيست اصيل باشند به اصطلاح خودشان، اينها هم بسيارشان، سرانشان حالا شايد جوانهايشان اينطور نباشند اما آن سرانشان آنهائى هستند كه از دربار سر در آوردند و در آنجا كارهايى انجام مىدهند و الان بعضىشان نوكر دربار هستند، اينها از آنجا سر در مىآورند، اينها به اصطلاح من كمونيست آمريكايى هستند نه كمونيست واقعى.
حالا ما فرض مىكنيم كه يك عدهاى هم كمونيست باشند، خوب ما در اين چيز ايران ديديم اين را، همين الان، همين الان كه ايران اين انقلابات است ما مىبينيم كه شعار چه است. در ايران شعار كمونيستى است يا شعار اسلامى؟ همه هم مىدانند اين معنا را كه اگر يك شعار كوچكى هم يك جائى داده بشود و ما فرض هم بكنيم كه از كمونيستها هست يك قطرهاى است در مقابل يك دريا.همه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 265
اقشار ايران، سرتاسر اقشار ايران تمامش فرياد حكومت اسلامى دارند مىزنند، يك عده مختصرى هم هستند فرض كنيم كه به قول اينها، كه اينها شعار كمونيستى مىدهند. اين عده مختصر در مقابل اين سيل و اين دريايى كه الان راه افتاده و همه دارند ادعا مىكنند كه ما حكومت اسلامى مىخواهيم، اينها منحلند. اينها يك حرف نامربوطى است كه ايشان خيال مىكند، خيال نمىكند ايشان مىخواهند اغوا كنند والا خودش هم مىداند اين مسائل نيست، نمىتواند اغوا كنند اين را، خوب تجزيه چيست؟ كمونيست شدن چيست؟ يك جا مىگويد تجزيه مىشود يعنى يك طرف ايران را شوروى اخذ مىكند، يك طرف ايران را انگلستان مىگيرد يك طرف ايران را مثلاً آمريكا مىگيرد. يك وقت هم مىگويد ايران كمونيستى مىشود، يعنى همان تيكهاش مىشود؟ ديگر باقى جاهايش نمىشود؟ كمونيستها فقط آذربايجان را مىگيرند يا خير، شوروى مىآيد آذربايجان را مىگيرد؟ اين حرفها يك حرفهايى است كه اينها مىزنند و مىگويند كه اگر شاه نباشد كذا و همهاش براى حفظ اين است. آمريكا هم همين حرفها را اگر بزند براى حفظ اين است، شوروى هم پشتيبانى از اين مىكند و از اين حرفها ممكن است القاء بكند كه ايشان را نگه دارد، انگلستان هم ممكن است همين حرفها را بزند براى نگه داشتن ايشان، البته همه اينها موافقند با اينكه ايشان باشد براى اينكه بهتر از ايشان براى اينكه منافعشان را تامين كند ندارند الان. اگر يك نوكر بهتر پيدا مىشد خيلى پشتيبانى نمىكردند لكن حالا اين يك كهنه كارى است كه بلد است راهها را، فهميده چه جورى كار بكند ولو الان از كار افتاده است و اينها ميل دارند كه اين باشد بلكه منافع اينها باز يك مدتى ادامه پيدا كند.
وظيفه ايرانيان مقيم خارج، تبليغ و انعكاس خواسته ملت در رسانههاى گروهى
و ملت ايران الان در مقابل همه اينها ايستاده است و مىگويد كه نه، ما منافعمان براى خودمان مىخواهيم باشد و ما مىخواهيم آزاد باشيم، خواهيم مستقل باشيم، ما يك حكومت عدل اسلامى مىخواهيم نه يك حكومت جائرى كه همه چيزما را به باد بدهد، ما يك حكومت امينى مىخواهيم كه امين باشد براى مردم و ما داريم در ايران، در خارج ايران مردم امينى كه مىتوانند جانشين بشوند از براى اين آدم و اين دستگاه.
و اين مطلب را باز هم تكرار مىكنم كه ماها همهمان مكلفيم به اينكه در خارج اينجا كه هستيم، در خارج ايران كه هستيم به ايرانىها كمك كنيم. به ملت ايران كه همه چيزش را الان در طبق اخلاص گذاشته و دارد براى نفع همه ماها، همه ملت دارد قيام كرده است و همه چيز را دارد مىدهد، ما هم آنقدرى كه قدرت داريم به آنها كمك كنيم و الان ما در اينجا اين قدرت را داريم كه با مصاحباتمان با مطبوعات، اگر مىتوانيم چيزى در مطبوعات بدهيم بنويسند، با مردم وقتى كه صحبت مىكنيد حرفهايتان را بزنيد و روشن كنيد كه اين مردم ايران اينطور نيست كه به قول آقاى كارتر (اراذل پست باشند) و بخواهند يك آدم شريفى را از مملكت بيرون بكنند، خير اينها يك مردمى هستند كه حقوقشان را مىخواهند، حق اول بشرى است كه عبارت از آزادى و استقلال است مىخواهند و مىخواهند يك
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 266
كسى كه تعدى به اين حق كرده است از ايران بيرون برود و كسانى هم كه تعدى به اين حق كردند، به حق آنها كردند دستشان را قطع بكند و اين را به كسانى كه با آنها روابط داريد، اين مطلب را گوشزد كنيد، مكرر كنيد تا اينكه يك موجى هم در خارج پيدا بشود و انشاءالله زودتر به نتيجه، به نتيجه مىرسيد من ميل دارم زود برسيد. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 267
تاريخ: 6/9/57
مصاحبه امام خمينى با تايمز انگلستان
سؤال: حضرت آيت الله! شما وضعيت كنونى كشورتان را چگونه مىبينيد؟
جواب: اوضاع كنونى كشور بر ضد شاه اوج گرفته و انشاءالله نزديك است كه به نتيجه قطعى برسد كه رفتن شاه و برقرارى يك حكومت عادلانه است.
سؤال: چه آيندهاى براى شاه در نظر گرفته ايد؟ آيا او بايد برود و يا اينكه او مىتواند به صورت سلطنت باقى بماند؟
جواب: شاه به صورت مقامى در سلطنت باقى نخواهد ماند و ما هم هرگز چنين اجازهاى را نمىدهيم و اما رفتن او در صورتى است كه فرار كند والا ملت ايران او را دستگير نموده و محاكمه كرده و مجازاتش مىنمايد.
سؤال: دلائل اصلى شما براى مخالفت با شاه چيست؟
جواب: خيانتهاى بيش از حد شاه در تمام زمينهها دليل اصلى مخالفت ما با اوست. او سالهاى زيادى برخلاف تمام موازين قانونى حكومت كرده است. كشتارهاى بيش از حد او، وابستگى او به اجانب، هدم استقلال كشور به تمام ابعاد، حكومت غاصبانه او را محكوم مىكند. ملت او را نمىخواهد. او بايد برود.
سؤال: آيا نظر داريد كه اعلان جهاد كنيد؟
جواب: الان خير، لكن اگر چنانچه اينطور باشد كه اجانب از او پشتيبانى كنند و مبارزات به طول بيانجامد، در اين امر تجديد نظر مىكنيم.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 268
سؤال: آيا صحت دارد كه شما اعلان فرمودهايد كه در تاسيسات نفت خرابكارى كنند؟
جواب: خير، خرابكارى را اجازه ندادهام لكن اگر چنانچه قرار باشد كه نفت ما را تا آخر ببرند ممكن است يك كارهائى بشود كه نتوانند ببرند.
سؤال: ممكن است با توجه به بعضى جزئيات بفرمائيد كه حكومت اسلامى چيست؟
جواب: حكومت اسلامى يعنى يك حكومت مبتنى بر عدل و دموكراسى و متكى به قواعد و قوانين اسلام و بيش از اين فعلاً وقت ندارم.
سؤال: چه تغييراتى در نظر داريد كه در ايران آينده بدهيد؟
جواب: خرابىهائى كه شاه كرده ترميم مىكنيم و نقائصى كه اصولا" از نظام شاهنشاهى به وجود آمده است اصلاح مىكنيم و تمام چهار چوبهاى پوسيده و بىمحتوايى را كه در طول اين پنجاه سال مردم را به غربزدگى كشانده است خراب مىكنيم و حكومتى مبتنى بر عدل و انصاف نسبت به همه اقشار وطن مىسازيم و از مردم مىخواهيم تا بر پايههاى اسلامى خويش تكيه زنند و بر غرب و غربزدگان كه موجب نابودى فرهنگ آنان شده است پشت پا زنند. خود را از وابستگى نظامى، اقتصادى، اجتماعى، سياسى و فرهنگى به هر وسيله شده است نجات مىدهيم، البته خوب مىدانيم كه با چه گرفتارىهائى روبرو خواهيم شد ولى تقريباً بايد از صفر شروع كنيم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 269
تاريخ: 7/9/57
مصاحبه امام خمينى با لوژورنال - فرانسه
سوال: آيا آروزى پيوستن ارتش را به مردم داريد؟ آيا مطمئن هستيد كه ارتش طرفداران شما را سركوب نخواهد كرد در صورتى كه فرمان جهاد بدهيد؟
جواب: در ميان ارتش فرماندهانى هستند كه از شاه پشتيبانى مىكنند و خود آنان در غارتگرى و چپاول شريك جرم شاه هستند. بديهى است كه اينان حساب خودشان را از مردم جدا كردهاند و هرگز به مردم نمىپيوندند و ليكن سربازان و افسرانى كه با مردم پيوند دارند و خود آنان از وجود رژيم شاه رنج مىبرند، دير يا زود به مردم مىپيوندند و از آثار اين پيوستن است (طبق اخبار واصله) خودكشى بعضى از سربازان و افسران و گاهى هم بعد از كشتن فرماندهان خود، و نيز اخبار اعدام بعضى از سربازان و افسران به دست رژيم كه گاهى گفته مىشود اعدام بعضى از سربازان افسران به دست رژيم انجام شده است ولى آنچه مسلم است شاه با تكيه بر ارتش و با سركوبى مردم نمىتواند به حكومت خود ادامه دهد.
سؤال: سياست نفتى جمهورى اسلامى چه خواهد بود؟ سطح توليد نفت در حد حاضر باقى خواهد ماند؟ قراردادهاى بسته شده از طرف رژيم قبل، سر جاى خود باقى خواهد ماند؟ موضع شما در مورد قيمت نفت چيست؟
جواب: آنچه از هم اكنون مىتوان گفت اين است كه ما چاههاى نفت را نمىبنديم و ليكن چوب حراج هم بر آن نمىزنيم ولى كسى هم نمىتواند بر ما تحميل كند كه استفاده كردن ما از نفت، فقط بايد از طريق فروش آن به ديگران باشد. چرا ما نتوانيم به جاى پول نفت، خود آن را در اقتصاد كشور جا بدهيم. و اما در مورد سطح توليد و يا قيمت آن و نيز در مورد قراردادهاى بسته شده، دولت آينده كه منتخب نمايندگان واقعى مردم است، بايد تصميم بگيرد.
سؤال: جمهورىاى كه شما مىخواهيد تشكيل دهيد، اسلامى خواهد بود، بنابراين آيا خواهيد پذيرفت كه در راس آن قرار گيريد؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 270
جواب: اولاً اين مردم هستند كه بايد افراد كاردان و قابل اعتماد خود را انتخاب كنند و مسئوليت امور را به دست آنان بسپارند وليكن من شخصاً نمىتوانم در اين تشكيلات مسووليت خاصى را بپذيرم و در عين حال هميشه در كنار مردم ناظر بر اوضاع هستم و وظيفه ارشادى خود را انجام مىدهم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 251
تاريخ: 4/9/57
بيانات امام خمينى پيرامون عمق جنايات و خيانتهاى شاه در ابعاد مختلف
مقصد نجات امت است
بسم الله الرحمن الرحيم
مقصد هر چه بزرگتر باشد، رنج در راه آن هر چه زياد باشد، بايد انسان تحمل كند و آسانتر است. اگر مقصد شما آقايان همين امور دنيائى باشد، رنجهايتان به هدر مىرود و اگر مقصد خدا باشد، نجات بندگان خدا باشد، نجات يك ملت ضعيف مظلوم باشد، رنجها هر چه زيادتر باشد هدر نميرود، يك چيزى كه براى خداست هدر نمىرود. اين قوههائى كه صرف در راه اين ملت مظلوم مى شود، براى نجات خلق خدا هست، براى رفع ظلم هست، براى قطع يد اجانب از بلاد مسلمين هست. اين قوايى كه در اين راه صرف مىشود يا صرف شده است خيال نشود كه هدر رفته است، اينها محفوظ هستند. الان شما مواجهيد، ملت ايران، ملت اسلام مواجهند با يك قواى شيطانى كه بر مقدرات آنها سالهاى طولانى است كه تسلط پيدا كردند و بلاد مسلمين كم كم به فكر افتادهاند كه خودشان را نجات بدهند و من جمله ايران است كه حالا مدتى است در فكر اين است كه نجات بدهد خودش را از دست اجانب، از دست قواى شيطانى و در اين راه رنجها برده است و چون مقصد بسيار بزرگ است، مقصد نجات يك امت است، مقصد آن است كه اين بيچارهها كه زير بار ستم و ظلم اجانب با توسط حكومتهاى جائرانه، با وساطت سلسله پهلوى جائر در رنج بودند و در عذاب بودند، مقصود اين است كه نجات اينها حاصل بشود و مملكت از دست كفار نجات پيدا بكند، از دست اجانب نجات پيدا بكند و مملكت بشود از خود شما و ذخائر مملكت از خود شما.
ايجاد پايگاه تسليحاتى براى آمريكا در ازاى ذخائر ملت
اينكه مىبينيد هى فرياد مىزنند از اينكه بودجه كم است، كسر آمد، نه اين است كه درآمد ايران كم است، درآمد ايران زياداست لكن دستهايى در كار است كه نمىگذارد تامين بشود، خورندههايش زيادند. نفت الان يك بودجه بسيار زيادى است و يكى از خيانتهايى كه الان شاه بر ملت ما مىكند اين است كه اين ذخيرهاى كه بايد براى سالهاى بسيار طولانى براى نسلهاى آتيه محفوظ بماند و زندگى بكنند با همين ذخائر، اين آدم خواهد كه در ظرف 20 سال، 30 سال، همهاش را به حلقوم آمريكا بكند و در ازايش هم چيزى دريافت براى منفعت ملت نكند. اينكه كسر مىآيد بودجه، يكىاش
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 252
براى همين معناست كه اين بودجه خورده شود. شما ملاحظه مىكنيد كه 18 ميليارد دلار پول نفت را اسلحه خريدند 18 ميليارد دلار اينها اسلحه خريدند و باز هم خرند، اگر مهلتشان بدهند باز هم خواهند خريد، و اين اسلحهها چى هستند؟ خيال مىكنيد كه ما محتاج به 18 ميليارد اسلحه هستيم براى تنظيم امورمان؟ خير مساله اينها نيست، چون رقيب آمريكا كه شوروى است توجه دارد به مسائل، اينها به عنوان اينكه ما پول نفت را داريم تحويل مىدهيم، به اين عنوان همين اسلحههايى كه هيچ به درد ايران نمىخورد مىآورند در ايران و پايگاه براى خود آمريكا درست مىكنند يعنى نفت ما را مىخورند و به جاى آن براى خودشان پايگاه درست مىكنند، به اسم دادن پول نفت براى خودشان پايگاه درست مىكنند. اگر پول نفت را به ما ارز مىدادند و پولش را مىدادند، زيادتر بود از اداره دولت و اداره ملت. اين پولها براى ملت ما كافى است منتها آنقدر خورده مىشود، آنقدرش كه آمريكا مىآورد و عوضش آهن به ما مىدهد، آهنى براى خودش، نه براى ما، يك مقدارى هم كه داده شود به حلقوم آقاى محمدرضا خان و عائله و آن كسانى كه به او مربوط هستند و آنهايى كه مىخواهند خدمت به او بكنند و مردم را مىكشند براى حفظ او، كه مىگويند 60 هزار نفر (اينطور نوشته بودند) 60 هزار نفر اينهائىاند كه مربوط به عائله سلطنتى هستند، مربوط به عائله سلطنتى يعنى آنهايى كه بايد از اين سفره بخورند، بخورند و كار نكنند، بخورند و بيعارى كنند. خورنده خيلى زياد است نه اينكه عائدات كم است.
شاه، مجرى طرح آمريكايى اصلاحات ارضى
اين عائدات نفت كه بايد صرف خود مملكت بشود، صرف اين فقرايى كه در مملكت هستند بشود، اينها براى اصلاً برق و اسفالت و اينها در خود تهران تمام نشده، برق و آسفالت و آب كه يك چيزهاى اولى است حالا، باز خود تهران ندارد. خود تهران بعضى محلههايش چيزى ندارد، آب ندارند، بايد بيايند سر اين شيرهايى كه هست. اين زاغهنشينهايى كه الان در تهران هستند يا چادرنشينهايى كه در تهران هستند و حدود بيست، سى محله هستند كه صورتشان را براى من داده بودند و الان پيش من نيست، اينها زندگيشان عجيب است، آنطورى كه نوشته بودند براى من، اينها همانها هستند كه آقا گفتند: (مادهقانها را از زير بار نمىدانم آزاد مىكنيم، ارباب و رعيتى به هم خورد و ديگر دهقان شدند همه و همه چه شدند). اين زاغهنشينهايى كه در اطراف تهران و در خود تهران و محلات تهران الان ساكن هستند و يا آن كه حالش خيلى خوب است يك خانه گلى درست كرده است خودش با 10 نفر، 15، 5 نفر، 6 نفر عائله، باقى ديگر با چوب و با نمىدانم از نى و با اينطور چيزهايى كه تا حالا براى ما تفصيلش را نوشته بودند، حدود 20، 30 تا محل را اسم برده بودند، فلان جا، فلان جا، فلان جا، اينها زاغهنشين هستند و يا چادرنشين هستند يا يك خانههايى اينطورى درست كردهاند. نوشته بود كه در اين اينها در اينطور شرايط هستند كه بعضىشان منزلهايشان در يك گودالى واقع هست كه بايد تا لب خيابان كه خواهد بيايد، نمىدانم پنجاه تا، صدتا (خيلى زياد
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 253
نوشته بود من يادم نيست الان) بايد پله طى بكنند تا بيايند به لب خيابان، آنجا يك جايى كه شير آب است بيايند آب بردارند. اين زن بيچارهاى كه مىخواهد براى بچههايش آب ببرد بايد كوزه را بردارد از اين گودال در اين زمستان، در اين برف، در اين سرما از اين پلهها برود بالا برسد به خيابان به آن شير آب و يك كوزه آب را پر كند و ببرد براى بچههايش. زندگى، خيال نكنيد كه حالا زندگى ايرانىها مرفه است آنطورى كه در بوقهايشان مىگويند، يك دسته خاصى هستند كه يا نور چشمىها هستند يااشخاصى هستند كه وابستهاند، اينها هستند كه يك قدرى مرفه هستند، باقى مردم اينطور نيست كه خود تهران اينطور است كه 20، 30 محله دارد اينطور اشخاص ضعفا، همينهايى كه در دهات مشغول زراعت بودند، زراعتشان را به اسم اصلاحات ارضى به هم زدند، ديدند كه نمىتوانند زندگى كنند آنجا، كوچ كردند بيچارهها آمدند به اطراف تهران براى اينكه با كارى، با نمىدانم كسبى، يك كارى، يك حمالى بكنند، يك چيزى پيدا كنند كه بچههايشان نميرند، اصلاحات ارضى كه ايشان كردند اين بود يعنى آمريكايى كه مىخواست، اين نقشه آمريكايى بود براى ملتهاى اين طرف كه يكى آن هم ايران بود، يك نقشهاى بود براى اينكه بازار درست كند براى آمريكا. آمريكا گندمش زياد بود، گاهى وقتها آتش مىزدند، گاهى وقتها به دريا مىريختند، بهتر از اين چى بود كه زندگى ايرانىها را به هم بزنند و زراعت ايران را به هم بزنند و كشاورزى بكلى از بين برود. حالا يك مملكتى كه يك استانش كافى بود براى تمامش و باقيش بايست به فروش برود، يك آذربايجان اگر چنانچه سابقاً بوده زراعت مىشد كافى بود براى همه ايران، مابقيش بايد به فروش برود، به خارج برود، صادر بشود، حالا اينطور كه ملاحظه مىكنيد همه چيزش وارد مىشود از خارج. دامداريش را به هم زدند، كشاورزيش را به هم زدند، همه زندگى را به هم زدند. مراتع ما را، مراتع سرسبز خوب ما كه بعضى مراتعش را اشخاص كارشناس كه آمدند ديدند، گفتند بهترين مراتع براى دامدارى است، در دنيا از اين مرتع بهتر نيست، اين را به يك دستهاى دادند كه يكىاش ملكه انگلستان است از قرارى كه به من نوشته بودند و يك عده ديگرى از آن مفتخورها، به آنها دادهاند، اجاره دادند به اصطلاح خودشان. دامدارى را از بين بردند، حالا ملت ايران با گوشتهاى عرض مىكنم كه يخ زده نجس دارند زندگى مىكنند كه از بلاد ديگرى مىآورند برايشان، يخ زده، خراب، فاسد و حرام ميت است در صورتى كه ايران يك ناحيهاش وقتى كه دامدارى حسابى بود كافى بود براى همه ايران و مابقىاش بايد صادر بشود.
همكارى شاه با اسرائيل دشمن اسلام و مسلمين
حالا شما همه چيز را از خارج وارد مىكنيد، هر چه هست يا از اسرائيل مىآيد (دشمن اسلام) خدا مىداند كه اين مرد نسبت به اسلام چه خيانتها كرده است، اسرائيل كه دشمن اسلام است، با مسلمين الان در جنگ است، اين از همان اول اين را شناختند، از اول، از بيست و چند سال پيش از اين، حدود سى سال، بيست و پنج سال پيش از اين اسرائيل را كه در جنگ بود با مسلمين، اينها به رسميت شناختند
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 254
مىزند براى محمدرضا خان، براى بقايش، اسرائيل است كه مىگويد نفت ما را از بين مىرود، براى اينكه نفت او را اينها دارند مىدهند، يعنى نفت بلاد مسلمين را مىدهند به دشمن مسلمين كه جنگ كند با مسلمين. يك همچو خائنى است اين مردك، نفت ما را با تانكرهاى خودشان، با وضع خودشان مىرسانند به آنها، آنهايى كه با همين نفت جنگ مىكنند با مسلمين و غصب كردند زمينهاى مسلمين را عرض بكنم همه چيز مسلمين را از بين بردند، فلسطين را چه كردند، بيت المقدس را غصب كردند. اين يكى از خيانتهايى است كه اين مرد به اسلام و مسلمين كرده است كه در ايران هم همين طور اينطورى كه به من اطلاع دادهاند، بهترين زمين ايران دست اسرائيلىهاست. بهترين زمين دست اين يهودىهاى اسرائيلى است كه آنها كار مىكنند لكن منافعشان را آنها دارند مىبرند.
شاه، كهنه نوكرى براى حفظ منافع اجانب
دهقانهاى ما بايد بيايند در تهران، زندگيشان آنطور باشد كه گفتهاند و انسان تا نبيند، هر كه را نبيند، مطلب را نرود بررسى كند نمىفهمد چه خبر است اينها چه كردهاند. اين مال خود تهران كه پايتخت است، از اينجا وقتى بيرون برويد و در شهرهاى ديگر و در دهات ديگر برويد، آنجا چه خبر است خدا مىداند چه خبر است، آب ندارند، بهدارى نيست، در خود رزونامهها نوشتند بيست تا ده هست كه يك بهدارى در آن نيست، يك طبيب ندارد، آب ندارند. در روزنامه اطلاعات يك كيهان يك وقت ديدم در چند سال پيش از اين كه اينها از بىآبى اينقدر بىآب هستند كه صبح وقتى اين بچه از خواب بيدار مىشود تراخم دارد، چشمش بسته است و چشمش را كه به هم بسته است مىخواهند چشمش را باز كنند، مادرش را با بول آن را، اين چيزش مىكند تا چشمش باز بشود. يك همچو زندگى ملت ما در دست اين آدم دارد. پولها رامىبرند و در خارج براى خودشان ويلا درست مىكنند و اين كلمه را مكرر گفتم ولى باز هم عرض مىكنم كه (نوشته بود به من، حالا در يك مجلهاى بوده است كه يادم نيست اينها نوشته بود كه من خواندم اين را يا در يك چيزى بود كه براى من خواندند آن را) يك ويلايى براى خواهر اين شاه، يك كدام ازاين خواهرانش يك ويلايى خريدهاند (به چه قيمت، آن را من يادم نيست اما نوشته بود) كه 6 ميليون دلار يعنى 35 ميليون تومان خرج، 6 ميليون دلار خرج گلكارى آنجا شده است، يك همچو ويلايى از پول كى؟ ما كه رضاخان را مىشناختيم وقتى كه آمد اينجا يك آدم لختى بود، يك سرهنگى بود كه آمد اينجا. يك نفر از آقايان كه نوارهايش را براى من فرستاده بود و من گوش كردم كه چه كردند در اين اسفالت كه قرارداد كردند، نوشته بود كه هر مترى نميدانم چقدر، چند صد دلار خرجش كردند يعنى خوردند و درست نكردند. ما الان هيچ نداريم، ما لختيم، بيچاره اگر اين هم برود تا مدتهاى زياد بايد زحمت بكشند كه اين خرابىهايى كه اين كرده جبران بكنند، اگر بتوانند. (اگر ايشان برود زمين و زمان به هم مىخورد! زمين و آسمان به هم مىخورد! اگر ايشان برود ثبات ناحيه به هم مىخورد!) كدام ثبات ناحيه به هم مىخورد؟ بله اگر ايشان بروند ژاندارم نيستند براى خليج و اينها، چون با پول ملت ما براى حفظ منافع آمريكا لشكر مىفرستد حفظ
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 255
كنند آن خليج و امثال ذالك را. اگر ايشان برود مملكت ما درست مىشود، اداره مىشود، صحيح اداره مىشود، هر كس بيايد صحيحتر از آن اداره مىكند. اگر ايشان برود خلاء مىشود؟! چه خلايى مىشود؟ خوب يك دزدى برود، يك نفرآدم صحيحتر بيايد سر جايش، اين خلاءاست؟! يك آدم صحيحتر مىآيد جايش، ما نداريم آدم صحيح؟! ايران اصلاً ديگر ندارد كسى را كه جاى آقاى محمدرضا خان را بگيرد؟! ايشان چه مىكند كه ديگران نمىكنند؟ ايشان دزدى مىكند، ديگرى نمىكند. خلاء چيست؟ اينها همه تبليغاتى است كه اينها مىكنند. با هر زبانى كه بتوانند تبليغ مىكنند كه اين را نگهش دارند و نگه داشتنش براى اين است كه يك دسته داخلى مى خواهند از قبل او بخورند، يك دسته بيشترش هم خارجىها خواهند به توسط او منافع مملكت ما را ببرند و غارت كنند. ما را بهتر از او كسى نيست كه غارت كند زيرا اين نوكرى است كه از همه نوكرها بهتر است، اگر يك نوكر بهتر پيدا كنند فوراً اين را كنارش مىزنند لكن بهتر از اين كسى نيست، نوكرى كرده و كهنه نوكر است اين.
تكليف ما، تبليغ و روشنگرى بر عليه دستگاههاى تبليغاتى اجانب
البته كار بزرگ است، مشكل است لكن اهميتش زياد است يعنى يك ملتى با يك قدرتهايى مىخواهد مقابله كند كار بزرگ است، مشكل هم است لكن براى اين است كه اسير است در دست ديگران، مىخواهد كه اين اسارت، قيد اسارت را بشكند. كار مهم است، وقتى مهم است ولو طولانى باشد، ولو مشكل باشد بايد درست بشود. تو باران شما هستيد، خوب با شديد، ديگر بالاخره بايد يك كار بشود. شما اگر يك تظاهرى هم ميكنيد، يك روشنگرى مىكنيد، خداوند توفيقتان بدهد، حالا باران هم مىخوريد، خوب بالاخره براى خداست، براى نجات ملت ايران است و همهتان مكلفيد مكلفيم به اينكه اين تبليغاتى كه در خارج شده و دارد مىشود و بعضى از اين روزنامههاى خارجى از آنها ارتزاق مىكنند و بر ضد ملت ايران و بر وفق آقاى محمدرضا خان چيز مىنويسند، روشنگرى كنيد شماها در مقابل آنها، شما هم روشنگرى كنيد، شما هم به هر كسى رسيديد بگوئيد مسائل را كه ايران وضعش اينطورى است، صداى ايران نه از باب اينكه خيلى آزادى دارند بلند است صدايشان بلند است كه ما آزادى مىخواهيم، از باب اينكه آزادى ندارند. كى آزادى دارد؟ مطبوعات ما الان تعطيل است چندين وقت است كه تعطيل است، چرا تعطيل است؟ براى اينكه سانسور است، آنها مىگويند سانسور نبايد باشد. هر جا را مىروى الان تعطيل است، هر جا را مىروى اعتصاب است براى اينكه مردم مىبينند كه دارد از بين مىرود يك مملكتى در دست اينها. ادارات مطلعند كه چه مىگذرد منتها بيچارهها نمىتوانستند صحبت كنند، حالا، حالا اعتصاب كنند. هر جا بروى اعتصاب است، مريضخانه اعتصاب است، طبيب اعتصاب است، در دادگسترى نمىدانم وكيل اعتصاب مىكند، قاضى اعتصاب مىكند، هر جا بروى اعتصاب است، برق اعتصاب است، همه چيز اعتصاب است، چرا؟ خيلى در رفاه هستند كه اعتصاب كنند؟! خيلى كارشان خوب است و آزاد هستند؟! آزادى زياد به ايشان دادند به قول كارتر كه اينها همه در اعتصاب هستند و در زحمت هستند؟! يا نه مى بينند كه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 256
اعتصاب بكنند يك مدتى، يك مدتى فلج كنند اين كارها را بهتر از اين است كه اعتصاب نكنند و هميشه گرفتار باشند. بايد اعتصاب بكنند تا اينكه رفع بشود اين گرفتارىها. ما مكلف هستيم مثل همه يعنى بايد همه ما دنبال مطلب باشيم و اگر بتوانيم با روزنامهنگارها مصاحبه كنيم ، مسائل ايران را بگوئيم، نتوانيم مصاحبه كنيم، رفقا داريم در آمريكا، در اينجا، در انگلستان، در هر جا رفقا داريم، آشنايان داريم، در بين آشنايان به ايشان بگوئيم، چند نفر ايستادهاند توى مدرسه دارند با هم صحبت مىكنند، شما هم بگوييد آقا مساله ايران اين است درد ايرانىهائى كه الان قيام كردهاند اين است، خيانتهايى كه اين مردمك كرده است به مردم، اين است، نه آن روزنامهها يا مجلاتى كه در خارج بعضى وقتها منتشر مىشود و بر ضد ايران صحبت مىكند، اين مسائل نيست مسائل نيست، مسائل اين است كه اين دارد همه حيثيت ايران را به باد داده است.
استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى، خواسته همه ملت
- ايران آزادى - همه مردم دارند داد مىكنند ما آزادى مىخواهيم، ما استقلال مىخواهيم، ما حكومت عدل مىخواهيم حكومت اسلامى مىخواهيم. حكومت اسلامى حكومت عدل است، ديگر اين دزدىها تويش نيست، اگر يك حكومت عادل صحيح پيدا بشود، همه چيز ما اداره مىشود. ان شاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد، موفق باشيد، سلامت باشيد. من باز تكرار مى كنم از اينكه آقايان مىآيند اينجا از راههاى دور و ما جايى كه آنها را پذيرايى كنيم نداريم معذرت مىخواهم. خدا همهتان را حفظ كند، موفق باشيد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 271
تاريخ: 8/9/57
فرمان امام خمينى به مهندس بازرگان در مورد رسيدگى به اوضاع شركت نفت
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى مهندس مهدى بازرگان
پس از اهداء سلام و تحيت، به طورى كه مسموع هستيد، كارگران و كارمندان محترم شركت نفت به منظور همكارى و همگامى با مبارزات ملت مسلمان ايران به منظور جلوگيرى از صدور نفت به خارج، دست به اعتصاب زدهاند اما دولت حاكم و غير قانونى نظامى با تهاجمات سبعانه خود و اعمال زور و ارعاب مىخواهد اين اعتصاب را جهت ادامه غارت نفت بشكند و همچنين در حاليكه نفت و فرآوردههاى نفتى براى مصارف داخلى توليد مىشود و يا موجود مىباشد، از پخش آن در داخل جلوگيرى نموده و سعى مىنمايد تا فشار و ناراحتىهاى بيشترى را براى مردم فراهم آورد. براى مقابله با اين برنامههاى دولت غاصب و تامين نيازهاى مردم در داخله تحقق شرائط زير لازم است:
1- نظاميان و مامورين انتظامى از مناطق و مراكز نفتى بيرون بروند و دخالتى در امور مربوطه ننمايند و از ايجاد هرگونه ارعاب در ميان كاركنان خوددارى نمايند.
2- نفت و فرآوردههاى نفتى فقط بهاندازه مصرف داخلى توليد شود و از صدور نفت به خارج تا سقوط رژيم غير قانونى جلوگيرى كامل به عمل آيد.
3- ارتش و نظاميان حق احتكار موادنفتى را كه براى مصرف داخلى توليد مىشود ندارند و از آن بايد جلوگيرى شود.
با توجه به مراتب بالا، مقتضى است جنابعالى كه در اداره منابع عظيم نفت داراى سوابق و تجارب فراوان هستيد، يك هيئت پنج نفرى مركب از حجت الاسلام جناب آقاى حاج شيخ اكبر هاشمى رفسنجانى و جناب آقاى مهندس مصطفى كتيرائى و دو نفر ديگر را با نظر خودتان و مشورت آقايان تعيين نمائيد، اين هيئت تحت سرپرستى جنابعالى مناطق نفتى را بازرسى نموده و در امر توليد نفت با احراز شرائط ذكر شده در بالا نظارت بنمائيد و ضمن ابلاغ مراتب ايران از كارگران زحمتكش و كارمندان محترم، عده لازم را به بازگشت به سر كار و ادامه توليد نفت در حد مصارف داخلى دعوت فرمائيد و آن شرائط بالا را به كارمندان و كارگران تذكر بدهيد كه اگر دولت غاصب هر يك از شرائط بالا را نقض نمود، جريان نفت به كلى قطع گردد و به ساير اعتصاب كنندگان ملحق گردند و بدين ترتيب مسووليت عواقب قطع نفت به عهده دولت غاصب و غير قانونى خواهد بود و از
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 272
مديريت نفت نيز انتظار داريم كه در اين امر مهم و حياتى و در اين مرحله حساس كنونى با اين هيئت همكارى صادقانه و همه جانبه بنمايند.
از خداوند متعال استقلال و عظمت كشور و توفيق ملت را براى به دست آوردن آزادى و استقلال خواستارم.
والسلام عليكم
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 273
تاريخ: 10/9/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار آمريكائى
سؤال: حضرت آيت الله خمينى! شما در بيانيه خودتان به مردم ايران خطاب كردهايد كه در اول محرم كه از فردا آغاز مىشود، با هر وسيله ممكن، براى سرنگونى رژيم اقدام بكنيد، منظور شما از (با هر وسيله ممكن) چيست؟
جواب: اعتصابات است، تظاهرات است، نطقها و بيانات سر منبر است. ماه محرم، ماهى است كه مردم آمادهاند براى شنيدن مطالب حق والان مطلب حق ما قضيهاى است كه پيش داريم كه آزادى و استقلال است و ماه محرم را معين كرديم كه راجع به اين مسائل صحبت بكنند و مجالسى داشته باشند و اگر چنانچه منع كردند، آنها بريزند در خيابانها و تظاهر كنند.
سؤال: آواى شما چگونه به گوش ميليونها نفر از طرفداران شما در ايران مىرسد؟
جواب: مردم، طرفدار من هستند و اين مسائل، مسائلى مردمى است كه مربوط به خودشان است و آنها خود را موظف مىدانند مطالب ما را به همه جا برسانند.
سؤال: چگونه مطالب شما به دست مردم مىرسد؟ آيا يك سلسله مراتبى در فرماندهى وجود دارد كه آنها مطمئن باشند كه اين مطالب، فرمايشات خود حضرتعالى است؟
جواب: مردمى مورد اطمينان هستند كه به ما اتصال دارند و ما به آنها اطمينان داريم و به وسيله آنها مىرسد.
سؤال: چنانچه روشهاى مسالمتآميز و روشهاى سياسى كنونى به نتيجه نرسيد، آيا شما دستور خواهيد داد كه طرفداران شما بجنگند و واقعاً اسلحه بردارند؟
جواب: ما حتى الامكان ميل داريم كه با مسالمت تمام بشود و با همين ترتيب كه الان ملت ايران مشغول
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 274
هستند كه مهمترين آن اعتصابات و تظاهرات است كه در ماه محرم هم زيادتر خواهد شد و اگر چنانچه به نتيجه نرسيد، ممكن است كه تجديد نظر كنيم.
سؤال: حتى اگر چنانچه اين به معنى اين باشد كه طرفداران خودتان را بفرستيد در جلوى گلولههاى شاه؟
جواب: البته طرفدارهاى ما نمىخواهند جلوى گلولهها بروند، آنها مىخواهند حق خودشان را استيفا كنند و مسالمت هم مىكنند، لكن آن شاه است كه امر مىكند به كشتن آنها و براى احقاق حق، اين امرى است ضرورى.
سؤال: شاه در اين ماههاى اخير، كوشش زيادى به كار برده تا به طرق مختلف با يك مصالحهاى، با شما و مخالفين خودش كنار آيد آيا به نظر حضرتعالى، زمان اين مصالحه فرا نرسيده است تا بتوانيد جلوى كشتار تعداد زيادى از طرفداران خودتان را بگيريد؟
جواب: اگر او راست مىگويد كه مىخواهد مصالحه كند، به خواست ملت عمل كند و آن اين است كه او برود مشغول كار ديگر بشود، لكن او درست نمىگويد و نمىخواهد مصالحه كند، او مىخواهد اغفال كند مردم را و بعد از آن بدتر از اول رفتار كند.
سؤال: دولت شاه گفته است كه ما در دو شهر ايران مقاديرى اسلحه كشف كردهايم، آيا اين به اين معناست كه شما و طرفدارانتان اسلحه جمع كردهايد؟
جواب: طرفداران ما مشغول هستند براى مهيا شدن در مقابل ظلم، لكن حالا دولت ايران راست بگويد من نمىدانم.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 275
سؤال: حضرت آيت الله! آيا خود شما مطلع هستيد كه طرفدارانتان مسلح شدهاند؟
جواب: به ما گفتهاند كه ما مىخواهيم مهيا بشويم و من هم اجازه مهيا شدن را دادهام.
سؤال: از كجا شما اين اسلحهها را به دست مىآوريد؟
جواب: نمىدانم.
سؤال: اينجور به من تفهيم شده كه بعضى از اين اسلحهها، از جبهه آزاديبخش فلسطين مىآيد، آيا اين حقيقت است؟
جواب: اطلاعى ندارم.
سؤال: آيا باعث تعجب شما نخواهد شد كه اين اسلحهها از طرف فلسطينىها آمده باشد؟
جواب: نمىدانم.
سؤال: آيا اين درست است كه شما طرفدار اهداف جبهه آزاديبخش فلسطين هستيد؟
جواب: ما طرفدار مظلوم هستيم، هر كس در هر قطبى كه مظلوم باشد، ما طرفدار آنها هستيم و فلسطينىها مظلوم هستند، و اسرائيلىها به آنها ظلم كردهاند، از اين جهت ما طرفدار آنها هستيم.
سؤال: اگر چنانچه شاه برود و دولت مورد نظر حضرتعالى بيايد روى كار، چه تغييراتى در روابط دولت شما با اسرائيل رخ خواهد داد؟
جواب: ما اسرائيل را رد خواهيم كرد و هيچ رابطهاى با او نخواهيم داشت، او دولت غاصب است و با ما دشمن.
سؤال: اين به اين معنى است كه اسرائيل از ايران نفت دريافت نخواهد كرد؟
جواب: نخواهد كرد.
سؤال: اگر دولت مورد نظر شما بيايد سر كار، چه تغييراتى در روابط دولت شما با آمريكا بوجود خواهد آمد؟
جواب: ما نمىخواهيم به آمريكا ظلم بكنيم و نمىخواهيم زير بار ظلم آمريكا برويم، كارهائى كه كردهاند، ظلم به ما بوده كه آن را تحمل نخواهيم كرد. ما روابط دوستانه با همه ملتها داريم و دولتها هم اگر با ما به طور احترام رفتار كنند، احترام متقابل را داريم.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 276
سؤال: آمريكائىها چه بلائى به سر شما آوردهاند كه شما به آنها اعتراض مىكنيد؟
جواب: دولتهاى آمريكائى، بزرگترين خيانتى كه به ما كردند اين است كه اين دودمان پهلوى را به ما تحميل كردند و مخازن ما را به دست اين دودمان بردهند و به جاى آنچيزى كه به درد ملت بخورد ندادهاند ارتش ما را در تحت حمايت خودشان قرار دادهاند كه بر ضد ملت قيام كنند و پايگاههائى درست كردهاند در ايران كه مخالف با استقلال ما بوده است و ما با بودن حكومت اين شاه هيچ وقت نمىتوانيم زندگى بكنيم و آمريكاست كه از او پشتيبانى مىكند و الان هم رئيس جمهور آمريكا پشتيبانى خودش را مكرر اعلام مىكند يك ملتى كه براى احقاق حق خودش، براى آزادى و استقلال قيام كرده است، رئيس جمهور آمريكا تعبير مىكند كه اينها مردم پست و رذلى هستند و اين منطق آقاى كارتر است و ما از ملت آمريكا مىخواهيم كه به اين آقاى كارتر بگويند كه ملتى كه مظلوم است، ملتى كه تحت فشاراست، ملتى كه آزادى و همه آزادى ها از او سلب شده، ملتى كه استقلال ندارد، ملتى كه كشته ميدهد، ملتى كه ظالمين بر او غلبه كردهاند، اينها مىخواهند براى خود احقاق حق بكنند، فرياد مىزنند ما آزادى مىخواهيم، ما استقلال مىخواهيم، آيا يك همچنين چيزى پستى و رذلى است كه كارتر تعبير مىكند؟ ما اميدواريم كه روساى خودشان را مواخذه كنند، ما ميل نداريم كه در بين ملتهاى مسلمان، ملت آمريكا به نحوى بشود كه از نظرها بيفتد و ملت آمريكا را يك ملت ظالم بدانند، در صورتى كه اگر ملت آمريكا با ما همراهى كند، از آنها تشكر هم خواهيم كرد.
سؤال: قراردادهاى نظامى به مبلغ 22 ميليارد دلار بين ايران و آمريكاست، اگر چنانچه دولت شما بر سر كار بيايد، شما با اين قراردادها چكار خواهيد كرد؟
جواب: ما اينها را خلاف مصالح مملكت مىدانيم. يكى از جناياتى كه شاه به ما كرده اين است كه اينطور قراردادهائى كه برخلاف مصلحت ملت ما بوده است بسته و ما كليه قراردادهائى را كه برخلاف مصلحت ملتمان باشد برايشان ارزش قائل نيستيم و اگر قراردادى باشد كه انصاف داشته باشد و براى ما فائدهاى داشته باشد، آن قرارداد را تصويب مىكنيم.
سؤال: چه قراردادهائى مفيد هستند و چه قراردادهائى مفيد نيستند؟
جواب: اين مسالهاى نيست كه من حالا بتوانم بگويم كه چه قراردادهايى مفيدند. هر كس مىداند اين قراردادها را كه بستهاند، نفت ما را گرفته و در ازاى آن، اسلحههائى كه به هيچ وجه به درد ما نمىخورد، دادهاند. اين نوع قراردادها مضرند براى ملت ما. قرارداد مفيد اين است كه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 277
قراردادى مىبندند چيزهائى كه براى ايران مفيد است، بدهند، چيزهائى كه براى زراعت و صنعت ايران مفيد است، بدهند. آن چيزهائى كه اصلاً فائدهاى براى ايران ندارد، اينها قراردادهاى غير مفيد هستند.
سؤال: ازهارى راجع به پايگاههاى نظامى صحبت كرده، شما در صورت قدرت يافتن، مىخواهيد دولت اين پايگاهها را ببندد؟
جواب: اين پايگاهها برخلاف مصلحت ماست، البته بعدها كارشناسها در اين امر بايد نظر بدهند.
سؤال: آيا اخيراً از طرف آمريكائىها يا از طرف مقامات رسمى آمريكا، هيچ گونه تماسى با شما وجود داشته است؟
جواب: خير ابداً.
سؤال: آيا دولت آمريكا كوشش مىكند كه شما را نديده بگيرد؟
جواب: نمىدانم.
سؤال: براى رياست دولت ايران، به ما اينجور گزارش دادهاند كه شما آن كس را كه بعداً بايستى از طرف شما كانديدا بشود، انتخاب كردهايد، قوياً چنين است؟
جواب: در نظر داريم كه انتخاب كنيم.
سؤال: آيا شما تصور مىفرمائيد يا مورد توجه داريد كه دولت مورد نظر شما از طريق يك خونريزىهاى عظيم بخصوص در ماه آينده روى كار بيايد؟
جواب: خير، ابداً، ما ميل به خونريزى نداريم، ما مىخواهيم مطلب با مسالمت تمام بشود.
previos page menu page
-
جلد چهارم
جلد چهارم
menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 1
تاريخ: 10 / 9 / 57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار آمريكايى
سؤال: حضرت آية الله خمينى! شما در بيانيه خودتان به مردم ايران خطاب كردهايد كه در اول محرم كه از فردا آغاز مىشود، با هر وسيله ممكن براى سرنگونى رژيم اقدام بكنيد منظور شما از با هر وسيله ممكن چيست؟
جواب: اعتصابات است، تظاهرات است، نطقها و بيانات سر منبر است ماه محرم ماهى است كه مردم آمادهاند براى شنيدن مطالب حق و الان مطلب حق ما قضيهاى است كه در پيش داريم كه آزادى و استقلال است و ماه محرم را معين كرديم كه راجع به اين مسائل صحبت بكنند و مجالسى داشته باشند و اگر چنانچه منع كردند، آنها بريزند در خيابانها و تظاهر كنند.
سؤال: آواى شما به گوش ميليونها نفر از طرفداران شما در ايران مىرسد؟
جواب: مردم، طرفدار من هستند و اين مسائل، مسائلى مردمى است كه مربوط به خودشان است آنها خود را موظف مىدانند مطالب ما را به همه جا برسانند.
سؤال: چگونه مطالب شما به دست مىرسد؟ آيا يك سلسله مراتبى در فرماندهى وجود دارد كه آنها مطمئن باشند كه اين مطالب، فرمايشات خود حضرتعالى است؟
جواب: مردمى مورد اطمينان هستند كه به ما اتصال دارند و ما به آنها اطمينان داريم و به وسيله آنها مىرسد.
سؤال: چنانچه روشهاى مسالمتآميز و روشهاى سياسى كنونى به نتيجه نرسيد، آيا شما دستور خواهيد داد كه طرفداران شما بجنگند و واقعاً اسلحه بردارند؟
جواب: ما حتى الامكان ميل داريم كه با مسالمت تمام شود و با همين ترتيب ملت ايران مشغول
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 2
هستند كه مهمترين آن، اعتصابات و تظاهرات است كه در ماه محرم زيادتر خواهد شد و اگر چنانچه به نتيجه نرسيد، ممكن است كه تجديد نظر كنيم.
سؤال: حتى اگر چنانچه اين به معنى اين باشد كه طرفداران خودتان را بفرستيد در جلوى گلولههاى شاه؟
جواب: البته طرفداران ما نمىخواهند جلوى گلولههاى بروند آنها مىخواهند حق خودشان را استيفا كنند و مسالمت هم مىكنند، لكن آن شاه است كه امر مىكند به كشتن آنها و براى احقاق حق، اين امرى است ضرورى.
سؤال: شاه در اين ماههاى اخير كوشش زيادى به كار برده تا به طرق مختلف با يك مصالحهاى با شما و مخالفين خودش كنار آيد، آيا به نظر حضرتعالى، زمان اين مصالحه فرا نرسيده است تا بتوانيد جلوى كشتار تعداد زيادى از طرفداران خويش را بگيريد؟
جواب: اگر او راست مىگويد كه مىخواهد مصالحه كند، به خواست ملت عمل كند و آن اين است كه او برود و مشغول كار ديگرى بشود لكن او درست نمىگويد و نمىخواهد مصالحه كند، او مىخواهد اغفال كند مردم را و بعد از آن بدتر از اول رفتار كند.
سؤال: دولت شاه گفته است كه ما در دو شهر ايران مقاديرى اسلحه كشف كردهايم آيا اين به اين معنى است كه شما و طرفدارانتان اسلحه جمع كردهايد؟
جواب: طرفداران ما مشغول هستند براى مهيا شدن در مقابل ظلم لكن حالا دولت ايران راست بگويد، من نمىدانم.
سؤال: حضرت آيت الله! آيا خود شما مطلع هستيد كه طرفدارانتان مسلح شدهاند؟
جواب: به ما گفتهاند كه مىخواهيم مهيا بشويم و من هم اجازه مهيا شدن دادهام.
سؤال: از كجا شما اين اسلحهها را به دست مىآوريد؟
جواب: نمىدانم.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 3
سؤال: اينجور به من تفهيم شده كه بعضى از اين اسلحهها از جبهه آزدايبخش فلسطين مىآيد، آيا اين حقيقت دارد؟
جواب: اطلاعى ندارم.
سؤال: آيا باعث تعجب شما نخواهد شد كه اين اسلحهها از طرف فلسطينىها آمده باشد؟
جواب: نمىدانم.
سؤال: آيا اين درست است كه شما طرفدار اهداف جبهه آزدايبخش فلسطين هستيد؟
جواب: ما طرفدار مظلوم هستيم هر كسى در هر قطبى كه مظلوم باشد، ما طرفدار آنها هستيم و فلسطينىها مظلوم هستند و اسرائيلىها به آنها ظلم كردهاند از اين جهت ما طرفدار آنها هستيم.
سؤال: اگر چنانچه شاه برود و دولت مورد نظر حضرتعالى بيايد روى كار، چه تغييراتى در مورد روابط دولت شما با اسرائيل رخ خواهد داد؟
جواب: ما اسرائيل را رد خواهيم كرد و هيچ رابطهاى با او نخواهيم داشت، او دولت غاصب است و با ما دشمن.
سؤال: اين به اين معنى است كه اسرائيل از ايران نفت دريافت نخواهد كرد؟
جواب: نخواهد كرد.
سؤال: اگر دولت مورد نظر شما بيايد سر كار، چه تغييراتى در روابط دولت شما با آمريكا بوجود خواهد آمد؟
جواب: ما نمىخواهيم به امريكا ظلم بكنيم و نمىخواهيم زير بار ظلم امريكا برويم، كارهائى كه كردهاند، ظلم به ما بوده كه آن را تحمل نخواهيم كرد. ما روابط دوستانه با همه ملتها داريم و دولتها هم اگر با ما طور احترام رفتار كنند، احترام متقابل را داريم.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 4
سؤال: امريكائىها چه بلائى به سر شما آوردهاند كه شما به آنها اعتراض مىكنيد؟
جواب: دولتهاى امريكائى، بزرگترين خيانتى كه به ما كردند اين است كه اين دودمان پهلوى را به ما تحميل كردند و مخازن ما را به دست اين دودمان بردهاند و به جاى آن، چيزى كه به درد ملت بخورد ندادهاند. ارتش ما را تحت حمايت خودشان قرار دادهاند كه بر ضد ملت قيام كنند و پايگاههائى درست كردهاند در ايران كه مخالف با استقلال ما بوده است و ما با بودن حكومت اين شاه هيچ وقت نمىتوانيم زندگى و آمريكاست كه از او پشتيبانى مىكند و الان هم رئيس جمهورى آمريكا پشتيبانى خودش را مكرر اعلام مىكند. يك ملتى كه براى احقاق حق خودش، براى آزادى و استقلال قيام كرده است، رئيس جمهور آمريكا تعبير مىكند كه اينها مردم پست و رذلى هستند و اين منطق آقاى كارتر است و ما از ملت آمريكا مىخواهيم كه به اين آقاى كارتر بگويند كه ملتى كه مظلوم است، ملتى كه تحت فشار است، ملتى كه آزادى و همه آزادىها از او سلب شده، ملتى كه استقلال ندارد، ملتى كه كشته مىدهد، ملتى كه ظالمين بر او غلبه كردهاند، اينها مىخواهند براى خود احقاق حق بكنند، فرياد مىزنند ما آزادى مىخواهيم، ما استقلال مىخواهيم، آيا يك چنين چيزى پستى و رذلى است كه كارتر تعبير مىكند؟ ما اميدواريم كه روساى خودشان را مؤاخذه كنند. ما ميل نداريم كه در بين ملتهاى مسلمان، ملت آمريكا به نحوى بشود كه از نظرها بيفتد و ملت آمريكا را يك ملت ظالم بدانند، در صورتى كه اگر ملت آمريكا با ما همراهى كند، از آنها تشكر هم خواهيم كرد.
سؤال: قراردادهاى نظامى به مبلغ 22 ميليارد دلار بين ايران و آمريكاست، اگر چنانچه دولت شما بر سر كار بيايد، شما به اين قراردادها چكار خواهيد كرد؟
جواب: ما اينها را خلاف مصالح مملكت مىدانيم. يكى از جناياتى كه شاه به ما كرده اين است كه اينطور قراردادهايى كه بر خلاف مصلحت ملت ما بوده است بسته و ما كليه قراردادى باشد كه انصاف داشته باشد و براى ما فائدهاى داشته باشد آن قرارداد را تصويب مىكنيم.
سؤال: چه قراردادهائى مقيد هستند و چه قراردادهائى مفيد نيستند؟
جواب: اين مسالهاى نيست كه من حالا بتوانم بگويم چه قراردادهائى مفيدند. هر كس مىداند اين قراردادها را كه بستهاند نفت ما را گرفته و در ازاى آن، اسلحههاى كه به هيچ وجه به درد ما نمىخورد. دادهاند. اين نوع قراردادها مضرند براى ملت ما قرارداد مفيد اين است كه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 5
قراردادى مىبندند چيزهائى كه براى ايران مفيد است. بدهند چيزهائى كه براى زراعت و صنعت ايران مفيد است، بدهند آن چيزهائى كه اصلاً فائدهاى براى ايران ندارد اينها قراردادهاى غير مفيد هستند.
سؤال: از هارى راجع به پايگاههاى نظامى صحبت كرده شما در صورت قدرت يافتن مىخواهيد دولت اين پايگاهها را ببندد؟
جواب: اين پايگاهها بر خلاف مصلحت ماست البته بعدها كارشناسها در اين امر بايد نظر بدهند.
سؤال: آيا اخيراً از طرف آمريكائىها يا از طرف مقامات رسمى آمريكا هيچ گونه تماسى با شما وجود داشته است؟
جواب: خير، ابداً
سؤال: آيا دولت آمريكا كوشش مىكند كه شما را نديده بگيرد؟
جواب: نمىدانم
سؤال: براى رياست دولت ايران، به ما اينجور گزارش دادهاند كه شما آن كس را كه بعداً بايستى از طرف شما كانديدا بشود، انتخاب كردهايد، قوياً چنين است؟
جواب: در نظر داريم كه انتخاب كنيم.
سؤال: آيا شما تصور مىفرمائيد يا مورد توجه داريد كه دولت مورد نظر شما از طريق يك خونريزىهاى عظيم بخصوص در ماه آينده روى كار بيايد؟
جواب: خير، ابداً، ما ميل به خونريزى نداريم، ما مىخواهيم مطلب با مسالمت تمام بشود.
menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 6
تاريخ: 11/9/57
مصاحبه امام خمينى با تلويزيون سراسرى ايتاليا
سؤال: شما بيش از پيش به صورت مركز اتحاد همه نيروها در آمدهايد، چرا چنين شده است ؟ و چرا شاه نمىتواند اين وضع را كنترل كند؟ جواب: در ايران آنچه وجود دارد فقط نيروهاى اقشار و طبقات ملت است كه همه در جهت از بين بردن رژيم شاه بيش از پيش متحد شدهاند و مرا نيز به عنوان يك خادم خود تلقى مىكنند. ملت در طول ساليان گذشته، ماهيت شاه را به خوبى شناخته است و بيش از اين فريب اعمال و اقوال او را نمىخورد. بنابراين ملت در مقابل شاه متحداً قيام كرده و شاه ديگر قادر به كنترل اوضاع نيست.
سؤال: وضع كنونى به كجا مىانجامد؟ چه راه خروجى را پيشنهاد مىكنيد؟ جمهورى اسلامى چيست؟ جواب: نهضت اسلامى كنونى ايران به عنوان اولين هدف، از بين بردن سلطنت را قرار داده و براى آرامش در ايران و ثبات منطقه جز اين راهى نيست. ملت براى آينده مملكت و جايگزينى اين رژيم بايد راه و رسمى را انتخاب كند كه مورد موافقت و علاقه مجموع جامعه باشد و اين جمهورى اسلامى است. اساس كار يك جمهورى اسلامى تامين استقلال مملكت و آزادى ملتها و مبارزه با فساد و فحشا و تنظيم و تدوين قوانين است كه در همه زمينههاى اقتصادى، سياسى، اجتماعى و فرهنگى با توجه به معيارهاى اسلامى، اصلاحات لازم را به عمل آورد كه اين اصلاحات با مشاركت كامل همه مردم خواهد بود و هدفش قبل از هر چيز، از بين بردن فقر و اصلاح شرايط زندگى براى اكثريت قاطع مردم ماست كه از همه جهت مورد ظلم واقع شدهاند.
سؤال: آيا علايقى از طرف نيروهاى نظامى نسبت به حركت شما ابراز شده است؟ آيا فكر مىكنيد كه ارتش، بيشتر بىطرف شده است؟ يا حتى امكان جهت دادن پيدا كرده است ؟ آيا فكر مىكنيد كه خطر آن هست كه يك كودتاى نظامى به جاى جمهورى اسلامى، جاى شاه را بگيرد؟
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 7
جواب: در تحليل نهايى، ارتش نيز از همين مردم است و از هم اكنون نيز مشكلاتى در داخل آن ايجاد شده است. اميد ما آن است كه ارتشيان به خود آمده و به صفوف مردم بپيوندند. به هر صورت ايجاد يك كودتاى نظامى چيزى را تغيير نمىدهد و تا روزى كه يك جمهورى اسلامى واقعى ايجاد نگردد، مبارزات مردم ادامه خواهد يافت.
سؤال: آيا فكر مىكنيد كه جنگ داخلى در ايران صورت بگيرد؟ آيا خونريزى به نفع مردم است ؟
جواب: اين سلطنت است كه خونهاى مردم بيگناه را مىريزد و تمامى دولتهاى جهان نيز از آن پشتيبانى كردهاند. حال، مردم نيز قيام كردهاند و اين حق مسلم آنهاست كه با اين رژيم به هر ترتيب مبارزه كنند تا بتوانند در آينده از هر گونه خونريزى بيهوده جلوگيرى نمايند. اصولاً جنگ داخلى موقعى صورت مىگيرد كه مردم به دو دسته تقسيم شده باشند ولى مردم ايران يكپارچه عليه شاه و براى ايجاد يك جمهورى اسلامى متحدند و بنابر اين هيچ گونه امكان جنگ داخلى در ايران وجود ندارد.
سؤال: آيا فكر مىكنيد كه استعفاى شاه ضرورت دارد؟ آيا امكان مصالحهاى وجود دارد و آيا ديدار فرستادههاى او را رد كردهايد؟ جواب: از بين رفتن سلطنت ضرورت دارد و هيچ نوع مصالحهاى با رژيم فعلى امكان پذير نيست و تا كنون نيز كسى به عنوان فرستاده رژيم فعلى به ما مراجعه نكرده است و در صورت مراجعه نيز پذيرفته نخواهد شد.
سؤال: فكر مىكنيد تلاشهاى شاه در برگرداندن ايران به يك جامعه صنعتى مدرن بايد ادامه يابد و يا تعديل گردد؟ ايران چگونه بايد منافع ارضى خود را بسيج كند؟ آيا فكر مىكنيد كه ايران بايد از فروش گاز به شوروى و نفت به غرب خوددارى كند؟
جواب: آنچه در سلطنت پهلوى و بخصوص در زمان شاه حاضر انجام شده است جز از بين بردن اقتصاد و صنعت و كشاورزى چيزى نبوده است، تلاش آنها را نوسازى و تبديل ايران به يك جامعه صنعتى ناميدهاند. آنچه مورد نظر ماست يك نوسازى واقعى مبنى بر نيازهاى اساسى اكثريت قاطع و فقير مردم است. از منابع ارضى، با توجه به نيازهاى جامعه ما به طور كامل و در رابطه با ساير ملتهاى جهان استفاده خواهد شد. آنچه در زمينه اقتصادى مورد نظر ماست، جلوگيرى از غارت منابع ملت ماست، نه قطع رابطه اقتصادى با كشورهاى جهان
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 8
و درست در بين چهارچوب يك معامله عادلانه است كه نفت و گاز نيز به خريداران آن عرضه خواهد شد و مهمتر آنكه منافع حاصله از فروش منابع ارضى بايد به مصرف پيشرفتهاى اقتصادى ما برسد و در اين جهت ما قطعاً با جهان صنعتى در رابطه كامل خواهيم بود ولى حق تصميم گيرى براى جهتى كه اقتصاد ما انتخاب خواهد كرد، به عهده خود ما خواهد بود.
سؤال: روابط آينده ايران با آمريكا چگونه خواهد بود؟ آيا دولت رئيس جمهور كارتر، اثر نهضت اخير را در ايران درك كرده است ؟ آيا فكر مىكنيد كه روابط ايران و آمريكا بايد تغيير كند و در چه جهت ؟
جواب: روابط ما با آمريكا و همچنين با ساير كشورهاى جهان بر اساس احترام متقابل خواهد بود. ما براى امريكا حق تعيين سرنوشت خودمان را قائل نخواهيم بود. آنچه تا به حال دولتهاى گذشته در آمريكا و اكنون دولت آقاى كارتر انجام داد و مىدهد، نشان مىدهد كه هنوز به تمام وسايل متوسل مىشوند كه اين سلطنت را براى تامين منافع خودشان حفظ كنند و لذا هنوز حالت خصمانه نسبت به نهضت اسلامى كنونى دارند، تا وضع به اين منوال است نظر ما نيز نسبت به سياست آمريكا، نظرى منفى است و البته ما حساب ملت آمريكا را با دولت آمريكا جدا كردند و مىكنيم و از ملت آمريكا مىخواهيم كه از نهضت اسلامى ايران پشتيبانى كنند. روابط فعلى ايران و آمريكا، روابط ارباب و نوكرى است كه قطعاً بايد به يك رابطه سالم تغيير پيدا كند. سؤال: آيا فكر مىكنيد سالهاى تبعيدى شما مىرود كه پايان يابد؟
جواب: براى من مكان مهم نيست بلكه هدفم مبارزه در راه رهائى مردم از قيد و بند استعمار و استبداد است، چه در داخل و چه در خارج ايران باشد
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 9
تاريخ: 11 / 9 / 57
پيام امام خمينى به ملت ايران به مناسبت كشتار وحشيانه رژيم در آستانه ماه محرم
بسم الله الرحمن الرحيم
بار ديگر دست جنايتكار شاه از آستين خيانتكار دولت ياغى نظامى بيرون آمد و ملت ايران را در آستانه ماه محرم، ماه مقابله اسلام و حق و عدالت با جنود شيطان و طاغوت، به خاك و خون كشيد. بار ديگر سفاكان خونخوار و دزدان غارتگر و چپاولچيان بىوطن، به فرزندان قرآن و اسلام و نوباوگان وطنخواه ملت شريف ايران، حمله وحشيانه آغاز نموده و نهالهاى ثمربخش انسانيت را با مسلسل و توپ و تانك درو كردند.
اخبار طاقت فرساى سراسر ايران عزيز تا اين ساعت كه يك روز از محرم نگذشته است، روح و جان اينجانب را معذب نمود. اخبار اين شب و روز، معرف ابعاد جنايتهاى شاه و دولت ياغى است و نيز نشان دهنده شجاعت و شهامت بىمانند ملت غيور است.
اكنون دشمنان اسلام و ايران و هواداران رژيم يزيدى، در مقابل هواداران قرآن و اسلام و مخالفان سرسخت رژيم طاغوتى ابوسفيانى صفبندى نموده و مىخواهند شعار اسلامى و حسينى را كه براى احياى اسلام و به دست آوردن آزادى و استقلال و برقرارى حكومت قرآن، به جاى سلطه شيطان و حكومت قانون عدل در مقابل حكومت جنگل است، با مسلسلها و توپ و تانكها كه از خون دل ملت محروم تهيه شده است، جواب دهند. غافل از آنكه ملتى كه با بيدارى و هوشيارى به پا خاسته و نهضت اصيلش را وظيفه شرعى الهى تشخيص داده است، به اين سلاحهاى زنگ زده، با تمسخر مىنگرد.
اين ملت، شيعه بزرگترين مرد تاريخ است كه با تنى چند، نهضت عظيم عاشورا را برپا نمود و سلسله اموى را براى ابد در گورستان تاريخ دفن نمود و به خواست خداى تعالى، ملت عزيز و پيرو بحق امام عليهالسلام با خون خود، سلسله ابليسى پهلوى را در قبرستان تاريخ دفن مىنمايد و پرچم اسلام را در پهنه كشور بلكه كشورها، به اهتزاز در مىآورد.
كشتار دسته جمعى بزرگ دارندگان شهداى راه حق، ننگى است بر پيشانى شاه خائن و هواداران داخلى و خارجى او و افتخارى است براى ملت بزرگ ايران كه با مشت گره كرده خويش، در مقابل اسلحههاى مدرن ايستاده و پايههاى قصر ظلم و ستم را متزلزل نموده است.
من از راه دور، درود بىپايان خود را به ملت عظيم تقديم مىنمايم و در غم و شادى با آنان
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 10
شريك و به آنان وفا دارم. من از مسلمانها براى اين امر انسانى كه ملت ما براى آن قيام نموده، استمداد مىكنم. من از عموم مسلمين در اين نهضت اسلامى كه براى نجات اسلام و كشور اسلامى برپا شده است يارى مىخواهم. من آنان را كه با سكوت مرگبار و احياناً با اعمال خود از شاه خيانتكار پشتيبانى مىكنند، نصحيت مىكنم كه به ملت مظلوم كه براى اسلام خون مىدهد و فداكارى مىكند، بپيوندند و با هواى نفسانى و شيطانى خود مخالفت كنند. ملت ايران پيروز است، چه شاه با سرنيزه به سلطه غيرقانونى خويش ادامه دهد، يا ندهد.
افتخارات ملت ما در پيشگاه با عظمت خداوند تعالى به ثبت رسيد. پايدارى شما عزيزان من در راه حق و ابطال باطل، ملتهاى جهان را تكان داد و ملتهاى مظلوم، از جنبش شما راه خود را يافتند و رضاى خداوند بزرگ را كه از همه چيز بالاتر است، تحصيل كرديد.
من از سربازان سراسر كشور خواستارم كه از سربازخانهها فرار كنند، اين وظيفهاى است شرعى كه در خدمت ستمكار نبايد بود. من از پدر و مادرها و عائله صاحب منصبان تقاضا دارم كه آنان را از كمك به شاه خائن و اطاعت از صاحب منصبان خدمتگزار به شاه و اجانب، باز مىدارند، و از درجه داران خواستارم كه به ملت خود بپيوندند و افتخار خدمت به مسلمين را احراز كنند.
من بايد از اعتصاب همگانى كه در اين نهضت اسلامى و به پشتيبانى ملت برپاست، تشكر كنم. اين اعتصابات پر ارج اگر چه پر زحمت است لكن در پيشبرد هدفهاى انسانى ملت نقش مهمى دارد.
اعتصابات بزرگ خود را هر چه بيشتر ادامه دهيد، دستگاه اين خائنين ياغى را فلج كنيد، اعانت به اين خائنان، حرام و مخالف رضاى خداست. اطاعت از آنان به هر عنوان، ضديت با اسلام و خداى اسلام است. اعتصاب شركت نفت و جلوگيرى از هدر دادن مال عظيم ملت، اطاعت خداست.
اعلاميه مدرسين بزرگ و فضلاى عالى مقام حوزه علميه قم دامت بركاتهم براى روز همبستگى ملت با اعتصابات موسسات دولتى و غير دولتى بالخصوص شركت نفت، مورد تاييد اينجانب است. من نيز به عنوان يك فرد از اين ملت، همبستگى خود را با آنان اعلام مىدارم.
در اين موقع حساس كه سرنوشت ملت ما بايد تعيين شود، هركس در در هر مقامى كه هست، اگر سستى كند و از پشتيبانى نهضت شانه خالى كند، مطرود پيشواى عظيم ما، امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف است و بر ملت لازم است او را طرد كنند و عذرى از او نپذيرد. اگر كسى از سياسيون، با بودن شاه خائن در صدد به دست گرفتن حكومت باشد، مطرود و مخالف اسلام است و بر ملت است كه او را ترك كنند.فرصت طلبان به جاى خود بنشينند كه پايگاهى ندارند.
شاه اگر به دست ملت رشيد نيفتد، تنها يك راه دارد و آن بركنارى از ياغيگرى و سلطنت غاصبانه است.
اكنون در اين موقع حساس مسئووليت مراجع عظام و علماى اعلام بلاد دامت بركاتهم و خطباى محترم دامت افاضاتهم بسيار بزرگ است و در پيشگاه خداوند تعالى همه و همه مسئووليم. سستى و سهلانگارى، كمك به دستگاه ظالم و به هدر دادن خون مظلوم است و موجب انهدام مصالح عاليه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 11
اسلام و كشور اسلام است.
من از همه طبقات محترم كه در اين ماه مبارزه تاسى به امام امت سلام الله عليه نمودهاند تشكر مىكنم. خدا با شماست و قرآن كريم پناهگاه ملت.
والسلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 12
تاريخ 11/9/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار راديوى كانادا
سؤال: آيا حضرت آيت الله نگران اين نيستند كه اگر شاه خلع شود، روسيه شوروى در ايران دخالت كند؟
جواب: خير، هيچ نگرانى نيست. وضع ايران به صورتى است كه روسيه شوروى نمىتواند دخالت كند.
سؤال: اگر چنانچه شاه خلع شود، چه كسى رهبرى را در دست خواهد داشت؟ جواب: بعداً معلوم مىشود، به عللى اكنون نمىتوانم نام ببرم.
سؤال: چه تعدادى از افراد را حضرت آيت الله تصور مىكنند بايد قربانى از بين رفتن شاه بشوند؟
جواب: تا شاه چه تعدادى را بكشد.
سؤال: ارتش ايران را آمريكايىها تعليم دادهاند و نسبت به شاه وفادار هستند، چنانكه شاه سقوط كند چه كسى ارتش را كنترل مىكند؟
جواب: بعضى از افراد طبقه اول ارتش به شاه وفادارند ولى ردههاى بعد اينطور نيستند.
سؤال: چرا حضرتعالى به جاى يك كشور اسلامى به فرانسه آمديد؟
جواب: بعضى از كشورهاى اسلامى با داشتن ويزا از ورودم جلوگيرى نمودند. لذا صلاح دانستم كه در كشور فرانسه موقتاً سكونت گزينم تا كشورهاى اسلامى را براى اين موضوع مطالعه نمايم و در آينده به كشورى اسلامى كه بدانم در آنجا مىتوانم به فعاليتهاى الهى خود ادامه دهم خواهم رفت.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 13
تاريخ 11/9/57
بيانات امام خمينى در مورد اهميت و نتايج قيام لله در پاريس
شاه، بر باد دهنده نيروهاى مادى و معنوى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
ما كه سالهاى طولانى با حكومت شاه مخالفيم و باز بعضىها خودشان را به نفهمى مىزنند و در گوش خودشان را مىگيرند، ما يك چنين عنصرى را شناخته بوديم، يك همچو موجودى كه هر روز براى ملت ايران مصيبت درست مىكند و جوانهاى ما را به خاك و خون مىكشد. از اول كه مخالفت شد، البته مخالفت اينطور درجه به درجه بالا آمد، هى هر چه ظلمش زيادتر شد مخالفت زيادتر شد تا اينكه رسيد به جايى كه ديديم همه چيز ما را به باد داد، همه مخازن ملى ما را به ديگران داد، همه نيروهاى فعال ما را نگذاشت ترقى بكند، فرهنگ ما را عقب راند، همه چيز ما را به باد داد. حالا كه اوج گرفته است مخالفت ملت و همه برخلاف او قيام كردهاند، حالا يك ديوانهاى شدهاست كه هيچ انسان نمىتواند تصور كند كه چه وضعى از براى حكومت او، از براى خود او يك دسته سرباز را آورده است و دولت تشكيل داده، يك عده اشخاص جانى دولت تشكيل دادهاند كه همهشان شبيه به خودش هستند و اينها را مسلط كرده است بر مملكت ما و در اين بيست و چهار ساعت كه از ماه محرم مىگذرد اعداد كشتهها را بعضىها قلمهاى درشت مىگويند. (من كه حالا نمىتوانم بفهمم).
از دو مبدا تاكنون خبر رسيده است كه حدود بيست هزار نفر كشتههاى اين بيست و چهار ساعت بوده است كه حالا بعدش چه خواهد شد. من نمىدانم. من نمىتوانم باور بكنم كه يك چنين عددى باشد لكن از دو مبدا تا حالا يك همچو اطلاع رسيده است، البته كمتر هم گفته شده است.
چه جرمى بوده؟ چه كرده است اين ملت ؟ جز اينكه خوب، يك حرف صحيح مىزنند و آن اينكه ما يك حكومت عادل مىخواهيم، يك حكومتى مىخواهيم كه منافع مملكت مان خرج خود مملكت بشود. ما مرتب مىگوئيم حكومت اسلامى، آقايان خيال مىكنند حكومت اسلامى از آن طرف دنيا مىآيد، يك چيزى است كه هيچ كس نمىتواند تصورش را بكند، ما مىگوييم كه يك دزدى را برداريد يك صحيحالعملى را جاى او بگذاريد اين خيلى مهم است؟!
اسلام براى حكومت شرط قرار داده، بايد عادل باشد، بايد امين باشد، يك حكومت امينى سركار بيايد، احكام اسلام باقيش را همه مىدانند. ما كه مىگوييم حكومت اسلامى، براى اينكه يك همچو چيزى در كار نباشد، يك همچو موجودى تمام سرنوشت يك ملت را در دست نگيرد. اينها قريب
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 14
پنجاه سال است كه اين مملكت را همه چيزش را از بين بردند، اينها را آمريكايىها آوردند سركار و الان ديگر در مشت آنهاست براى اينكه همه جهاتى كه در ايران هست، چه از نيروهاى فعاله آدمى و چه از مخازن زيرزمينى و چه آن اموال روى زمينى، همه اينها به باد فنا مىرود يا در جيب آنها مىرود يا در جيب همين طايفه مىرود. حالا كه چندين بيليون پول را از ايران خارج كردهاند كه صورتهايش را آوردند و ما ديديم (لابد شماها هم ديديد) حالا تازه به فكر اين افتادند كه بعد از اينكه بردند و خوردند و از بين بردند به فكر اينكه: (نه ديگر نبايد بيرون ببريم) كدام را نبايد بيرون ببريد؟ بردند تمام شد. آنكه مربوط به شاه و مربوط به كسانى كه از دارودسته شاه بود اين خائنها بردند. هشتصد ميليون هر كدامشان، دويست ميليون، سيصد ميليون دلار، دويست ميليون دلار، پانصد ميليون دلار، چقدر دلار بردند. يك صورت خيلى بلندى آوردند ما هم ديديم كه چه اشخاصى بردند، از نظامى گرفته، از دربارى گرفته، از وزرا گرفته تا اجزاء سازمان امنيت گرفته، همين كه همه حول و حوش خودش بودند و اين ملت را غارت كردند، پولهايشان را در بانكها گذاشتند، حالايى كه مىبينند احتمال اين است كه يك وقتى جلويشان را بگيرند پولهايشان را نقل كردند به خارج.
استمداد و توبه شاه حربهاى براى حفظ سلطنت
ملت ايران نبايد بگذارند كه خود اينها بروند، خود اينها را بايد بيخ گلويشان را بگيرند پولها را از آنها درآورند. اينها همهاش از ملك ملت ماست كه به جيب اينها رفته. شاه اگر كنار هم برود بايد بيخ گلويش را بگيرند، آنكه خوردهاست بگيرند از او، اين جناياتى كه كرده بايد عوضش را از او بگيرند و تلافى كنند. اينهمه آدم كشتهاند، حالا اعلى حضرت ديگر توبه كردهاند! اين توبه آقاست! اين توبهاى كه چند روز پيش از اين براى بازى دادن مردم، يك دسته هم خودشان را به بازى خوردن مىزنند نه اينكه نمىفهمند از باب اينكه يا مسامحه كارند يا منافعى دارند آنها، خودشان را به بازى خوردن مىزنند يك وقتى و لهذا پيشنهاد مىكنند كه خوب، آخر ايشان مىگويد من توبه كردم خوب ديگر چه مىگوييد شماها؟ اين توبه كرده، آمد به پيشگاه ملت و از علماء اعلام عذر خواست و گفت: (ما اشتباهات ديگر بعد از اين نمىكنيم) اين آقايى كه مىگويد ما ديگر اشتباهات نمىكنيم و ما ديگر تكرار نمىكنيم اعمال سابق را، اين است كه الان مىبينيم كه در اين بيست و چهار ساعت اينها چه كردند با ملت ما و الان چه مىكنند را، من ديگر نمىدانم. بدانيد كه حتماً كه الان مشغولند، هر روز تلفن از خارج مىآيد و آقايان كه تلفن را مىگيرند اين است كه جاهاى مختلف گفتهاند كشتار هست در آنها، در شهرستانها و همه خيابانهاى تهران الان پر است از اينها و بسيارى از شهرهاى ايران الان همه منقلب هستند. اين كماندوها و اين كولىها را كه همين سازمان امنيت بپا مىكرد و امثال اينها را آوردند در شهرها و ريختند و اين همان كلمهاى است كه خود او هم گفته كه من اگر بخواهم بروم، ايران را به يك تل خاك در مىآورم مىروم.اين الان فهميده كه بايد برود، الان دارد همان مطلب را عمل مىكند.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 15
مطالعه و تحقق در تاريخ اسلام راهگشاى ملت در پيشبرد انقلاب
در هر صورت ماها كه الان اينجا هستيم بايد خودمان را بسازيم. اگر يك ملتى بخواهد مقاومت كند براى يك حرف حقى، بايد از تاريخ استفاده كند، از تاريخ اسلام استفاده كند ببيند كه در تاريخ اسلام چه گذشته و اينكه گذشته سرمشق است از براى ما. حضرت سيدالشهدا با يك عدد كمى حركت كردند و مقابل يزيد كه خوب يك حكومت قلدرى بود، يك حكومت مقتدرى بود و اظهار اسلام هم مىكرد و از قوم و خويشهاى خود اينها هم بود، در عين حالى كه اظهار اسلام مىكرد و حكومتش به خيال خودش حكومت اسلامى بوده، خليفه رسول الله به خيال خودش بود لكن اشكال اين بود كه يك آدم ظالمى است كه بر مقدرات يك مملكت بدون حق تسلط پيدا كرده است. اينكه حضرت ابى عبدالله عليه السلام نهضت كرد و قيام كرد با عدد كم در مقابل اين، براى اينكه گفتند تكليف من اين است كه استنكار كنم، نهى از منكر كنم. اگر يك حاكم ظالمى بر مردم مسلط شد، علماء ملت، دانشمندان ملت بايد استنكار كنند، بايد نهى از منكر كنند. در عين حالى كه دانست، يعنى به حسب قواعد هم معلوم بود، به حسب قواعد هم يك عده كمى كه آنوقتى كه همراه ايشان همه با هم بودند، مىگويند چهار هزار نفر بودند لكن شب هم آنها رفتند، يك عدد بسيار كم هفتاد، هشتاد نفرى، هفتاد و دو نفرى ماندند، در عين حال او تكليف مىديد براى خودش كه بايد او با اين قدرت مقاومت كند و كشته بشود تا به هم بخورد اين اوضاع، تا رسوا بكند اين قدرت را با فداكارى خودش و اين عدهاى كه همراه خودش بود. او ديد كه يك حكومت جائرى است كه بر مقدرات مملكت او سلطه پيدا كرده است، تكليف خودش را، تكليف الهى خودش را تشخيص داد كه بايد نهضت كند و راه بيفتد برود و مخالفت بكند و اظهار مخالفت و استنكار بكند، هر چه خواهد شد. در عين حالى كه به حسب قواعد معلوم بود كه يك عدد اينقدرى نمىتواند با آن عدهاى كه آنها دارند مقابله كند لكن تكليف بود.اين يك سرمشقى است كه از براى شما و ما، كه اگر عددمان هم كم بود بايد باز استنكار كنيم براى اينكه يك كسى آمده است و سلطنت اسلامى ايران را گرفته است. جايى كه بايد امير المومنين بنشيند اين نشسته، جايى كه بايد امام حسين بنشيند اين نشسته، سلطنت دارد مىكند به خيال خودش و اظهار اسلام هم مىكند، يزيد هم مىكرد، معاويه هم مىكرد، آنوقت جماعت هم خواندند، امام جماعت هم بودند. در مقابل يك كسى كه مسند اسلام را غصب كرده است، حكومت اسلامى را غصب كرده، بر مقدرات مسلمين حكومت مىخواهد بكند. اگر اين خيانتكار هم نبود غاصب بود، غصب كرده بود مقام را، اين مقام براى اشخاصى است كه شرائطى دارد، اسلام شرائط معين كرده براى آن كسى كه بايد تكفل امور مسلمين را بكند. اگر اين نفتهاى ما را به باد نداده بود و مراتع ما هم از بين نبرده بود و زراعت ايران را هم از بين نبرده بود و فرهنگ ايران را هم از بين نبرده بود و ارتش ايران را هم ضايع نكرده بود و اقتصاد ايران را هم به هم نزده بود و همه جهات ايران را هم به هم نزده بود باز هم يك آدم يك غاصبى بود كه استنكار لازم داشت كه شما نبايد به او حكومت بدهيد حالا كه همه اين صفات را دارد و همه اين كارها را هم كرده، همه جهات ايران را به هم زده است.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 16
همانطورى كه سيدالشهدا سلام الله عليه تكليف شرعى الهى مىخواست عمل بكند، غلبه بكند تكليف شرعيش را عمل كرده، مغلوب هم بشود تكليف شرعيش را عمل كرده، قضيه تكليف است، قضيه اين است كه مقابل يك نفرى كه دارد همه حيثيات اسلام و مسلمين را مىبرد و سلطه پيدا كرده است بر مقدرات مسلمين و سلطه مىدهد كفار را بر بلاد مسلمين، ارتش ايران را به دست مستشارهاى امريكا مىسپارد، مخازن ايران را به جيب اين و آن مىكند، فرهنگ ايران را ضايع كرده، ايران به يك شكل نمونه درآمده يك همچو آدمى كه بر مسندى نشسته است كه بايد مثل امام حسين سلام الله عليه بنشيند، اين استنكار لازم دارد، يعنى بر همه مردم لازم است كه اين را به او بگويند كه بيا پايين از اين مسند، همه مكلف هستند.
سستى در نهضت، خيانت به اسلام و مسلمين است
الان كه ملت ايران قيام كرده است و در مقابلش ايستاده، بر همه علما، بر همه مراجع، بر همه كسبه و تجار، بر همه روشنفكران، بر همه احزاب لازم است كه همراه اين سيل حركت بكنند تا اينكه اين آشغالها را از بين ببرند. اگر يكى تباهى بكند در اين امر، سستى بكند، هركس مىخواهد باشد، سستى بكند، اين خيانتكار است، اين به مسلمانها خيانت كرده، به اسلام خيانت كرده. اگر يكى يك كلمه همراهى با اين آدم بكند، اين خائن است، به اسلام خيانت كرده است. براى اينكه يك آدمى است كه به اسلام دارد خيانت مىكند، يك آدمى كه دارد همه حيثيات اسلام را مىبرد، يك آدمى كه همه مخازن ما را و اين ملت را فقير كرده است.
مخازن و اموال مسلمين در اختيار اسرائيل غاصب.
اين را شما بدانيد كه اگر اين چند سال ديگر باشد، نفت شما را كه دارد مىدهد به امريكا همين طورى، در مقابلش چى مىگيرد؟ در مقابلش هيچ چيز، چيزى كه به درد مملكت ما بخورد نمىگيرد، بلكه چيزى است كه مضر است به حال مملكت ما، پايگاه درست مىكند براى امريكا، اين مخزن را كه از بين برد، مخازن ديگر را هم يكى بعد از ديگرى از بين مىبرد، مراتع را به يك دستهاى داده، جنگلها را به يك دستهاى داده به اسم مليت، آبها را خشك كرده يك جاهايى، ماهى را به دست كسى ديگر داده، همه چيزى كه داشتيم ما، ايشان تحويل ديگران داده. يك زراعت داشت ايران، آن زراعتش را هم از بين برد، ايشان به اسم اصلاحات ارضى زراعتش را هم از بين برد. الان كشاورزى ما نداريم در ايران. آن كه كشاورزى صحيح مىكند در ايران، در بعضى از نقاط عبارت از اسرائيلىها هستند كه زمينهاى خوب را به دست آنها داده است و حالا هم از قرارى كه گفتند اسرائيلىها هستند كه آمدند ايران و دارند اين كشتار را مىكنند. اينها از اسرائيلىها هستند، در ازاء خدمتهايى كه شاه به آنها كرده است، يعنى نفت را شاه به آنها داده است در مقابل مسلمين كه در جنگ اسلام هستند با يهودىها، ايشان نفتش را كمك مىكند، حالا در ازاء كمكى كه ايشان كرده، آنها هم درازايش، كماندوهاى
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 17
اسرائيل، آنهايى كه فنون آدمكشى را خوب مىدانند الان در ايران مىگويند آنها آمدند، اين آدمهايى كه مىكشند جرات نمىكنند به سربازهاى خودشان بگويند، از آنها آدم گذاشتند براى كشتن. الان يك آدمى است كه هر چه را دست بگذارى خيانت است يا جنايت.
مخالفت با شاه، يك تكليف شرعى است.
همه ما، همه مسلمين، همه علما، همه روشنفكرها، همه سياسيون، هر كس هست تكليف شرعى الهيش اين است كه با اين مخالفت كند. هر كس مخالفت نكند، برخلاف تكليف شرعى الهى عمل كرده، برخلاف شرافت عمل كرده، آدم شريف ديگر نمىتوانيم بگوئيم او را، آدم پست و رذل است. هر كس كمك كند به اين، مثل كارتر و امثال اينها، اينها هم خيانتكار هستند، به يك ملت خيانت دارند مىكنند. يك ملت است الان كه ايستاده و مىگويد كه ما آزادى مىخواهيم، ما چه مىخواهيم، در مقابلش اينطور كشتار مىكنند. يك آدم جانى را نمىخواهند، مىگويند نمىخواهيم، باز با مسلسل مىگويند نه حتماً بايد بخواهيد. سلطنتى كه بايد اگر صحيحش هم باشد (صحيح كه نيست، اگر صحيحش هم باشد) به حسب قانون بايد ملت اعطاء كند، ملت مىگويد نه، حالا با سرنيزه مىگويند بايد بگويى آرى.
قيام براى خدا پشتوانهاى الهى دارد
ماها بايد خودمان را بسازيم يعنى توجه كنيم به اينكه بزرگهاى ما، پيشواهاى ما چه كردهاند، براى اسلام چه كردهاند، براى مسلمين چه كردهاند، چه مىخواستند بكنند. پيغمبر اكرم كه سيزده سال در مكه رنج كشيد، حبس بود، زجر كشيد، توهين شد، هزار جور فشار بود، در آنجا صبر كرد، صبر كرد و دعوت كرد اشخاصى را، بعد هم كه ملاحظه فرمود كه نمىشود در آن جا كار را پيش برد هجرت كردند به مدينه. در آنجا خوب، افرادشان يكسرى آمدند جمع شدند، ده سال هم كه در آنجا بودند تمام همشان بر اين بود كه با اين قلدرها جنگ بكنند و اينهايى كه ظالم بودند، اينهائى كه منافع ملتها را مىخواستند بخورند، با اينها جنگ كرد تا اينها را آن مقدارى كه شد ساقط كرد ولى صبر مىكرد. اين مسلمين كه در آنوقت جنگ مىكردند، جنگهايشان جنگهايى بود كه وقتى انسان تاريخ را مىبيند تعجب مىكند چطور اينها با اين عدد كم آنطور شهامت داشتند.
در يكى از جنگها يكى از صاحب منصبها گفت كه در آن طلايه جنگ كه پيشقدمهايشان بودند، پيشقراولها بودند، شصت هزار نفر بودند، گفت كه ما سى نفر مىشويم، يكى من، بيست و نه نفر ديگر با من همراهى كنيد تا برويم سراغ اينها، ما سى نفرى اين شصت هزار را بزنيم تا بفهمند. هشتصد هزار نفر هم اصل اردوى روم بود، گفتند: آخر با سى نفر نمىشود. بالاخره باز چك و چاك كردند تا حاضرش كردند كه شصت نفر باشند، براى هر هزار نفر يك نفر رفتند و شكستند، شبيخون زدند و شكستند براى اينكه قوه داشتند، يك قوهاى بود در آنها، قوه اعتقاد به خدا. اعتقاد به خدا پيدا
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 18
بكنيد قوه پيدا مىكنيد. اگر چنانچه ما پشتوانهمان عبارت از خدا باشد ديگر ترس ندارد، اگر براى دنيا باشد بايد خيلى هم بترسيم. خوب، براى دنيا مىخواهم دست بياورم، چرا دنيايم را بدهم براى دنيا؟ آن كسى كه جوانش را مىدهد، اگر پشتوانهاش خدا باشد چيزى از جيبش نرفته براى اينكه رضاى خدا را به دست آورده، زندگى بالاتر پيدا كرده. آن كسى كه جانش را مىدهد، اگر براى خدا باشد، پشتوانهاش خدا باشد از جيبش چيزى نرفته اما اگر دنيا باشد اين حياتش داده است، تمام شد، تمام شد نه اينكه تمام شد، نخير اگر چنانچه براى دنيا باشد، آنجا برايش چيزهاى ديگر هم هست.
جديت كنيد كه كارهايتان براى خدا باشد، قيامتان لله باشد (اعظكم بواحده ان تقوموالله مثنى و فرادى) موعظه يك موعظه است، يك موعظه، مىفرمايد كه به آنها بگو كه يك موعظه من دارم يعنى خدا يك موعظه دارد به شما، اين است كه قيام كنيد براى خدا، قيامتان براى خدا باشد، نه قيامتان براى پيدا كردن يك عنوانى - نمىدانم يك جاهى، يك مقامى يا يك پولى، يك چه، نه اينطور نباشد. اگر قيام براى خدا باشد، پشتوانه خدا باشد يك طمانينهاى در نفس پيدا مىشود كه ديگر شكست توى آن نيست، يك حالت نفسانى در انسان پيدا مىشود براى اينكه به يك قدرت لايزال متصل شده است. آن كسى كه براى تبعيت از ذات مقدس حق تعالى حركت مىكند، اين مثل يك قطرهاى كه پشتوانهاش دريا، درياى غيرمتناهى، ماها چيزى نيستيم خودمان، قطره، از قطره هم كوچكتر هستيم اما اگر چنانچه متصل بشويم به آن دريا، درياى غير متناهى، حكم همان دريا را پيدا مىكنيم.(و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى) خدا به پيغمبر مىفرمايد كه تو آن وقتى تير انداختى، تير تو انداختى لكن تو نينداختى خدا انداخت يعنى دست تو دست خداست، البته تيرانداختن تو تير انداخنن خداست براى اينكه تو خودت را متصل كردى به او تو ديگر خودت چيزى نيستى، هر چه هست اوست، وقتى هر چه هست او باشد ديگر (ماريت اذرميت). (رميت) لكن (مارميت) تو انداختى و تو نينداختى. تو انداختى، خوب به حسب صورت من انداختم اما اين دست، دست خدا بوده است. آنهايى كه با تو بيعت كردند (انما يبايعون الله) بيعت با او بيعت با خداست براى اينكه متصل شده به يك قدرت لايزال، متصل شده به خدا، حالا كه اينطور شده است كه دست او را با آن بيعت مىكنند، خداى تبارك و تعالى مىفرمايد كه: آنهايى كه با تو بيعت كردند با خدا بيعت كردند، با همين دست با خدا بيعت مىشود براى اينكه اين دست ديگر دست خود نيست اين دست، دست اوست. خوب البته اين يك مقامى است كه براى من و شما ميسور نيست اما براى خدا كاركردن كه ميسور است و يك وقت همه چيز نمىبيند مگر خدا، حركت نمىكند مگر لله، اراده نمىكند مگر آن اراده خدا باشد، سير نمىكند مگر سير الله باشد، راه، راه اوست نه خودش، خودش هيچ، خودش هيچ، همه او، خودش را از بين مىبرد، جاى او يك قدرت لايزال مىنشيند. يك وقت اينطور است اين (مارميت اذرميت ولكن الله رمى) يا يك مرتبهاى بالاتر از اين هم هست. يك وقت نه، اينطور نيست لكن باز براى خداست. شما براى خدا قيام مىكنيد. شما نهضتتان براى خداست، براى اين است كه احكام خدا جريان پيدا بكند. مقصد نداريد كه حالا به يك نوايى برسيد و در اينجا يك مثلاً فرصت طلبى باشد حالا به يك نوايى
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 19
برسيد، اين نيست لكن مىبينيد كه دين خدا در معرض خطر است، بندگان خدا كه خدا عنايت به آنها دارد، بندگان خدا در معرض خطر هستند، بندگان خدا در عذاب هستند از دست يك ظالم، شما براى نجات بندگان خدا، نه نجات عمو و پسر عمو، نجات بندگان خدا، بندگان خدا الان در عذاب هستند، الان در معرض خطر هستند، شما كمك كنيد به آنها، به كمك تبليغاتى در اينجا، الان مىتوانيد تبليغات بكنيد، مصاحبه بكنيد، اگر هر كدام مىتوانيد، مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مسايل ايران را بگوييد اما نظرتان، پشتوانهتان خدا باشد، براى خدا قيام كنيد. يك نفرى هم كه باشيد قيامتان قياملله وقتى باشد، قيام براى خدا باشد، آنوقت ارزش دارد يعنى ارزش الهى دارد، فرادى باشد يا مثنى (انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادى) خودتان را متصل كنيد به آن درياى لايزال و كارهايتان را كارهاى الهى كنيد، توجه به احكام خداى تبارك و تعالى داشته باشيد. اين نهضتها براى اين است كه احكام خدا جارى بشود. اينهمه نهضتى كه هست كه حالا سال است كه نهضت شده است، اين براى اين است كه حكم خدا در دنيا جارى بشود، حكم شيطان از اين دنيا بيرون برود. در ايران حكم شيطان جارى است، مىخواهند حكم خدا جارى باشد. شما كوشش كنيد كه در خودتان احكام خدا را جارى كنيد، تعبد داشته باشيد، اعمالى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است انجام بدهيد، خودتان را الهى كنيد. يعنى تابع، چون و چرا ندارد، فرموده است بكن، مىكنيم. خداست، فرموده است بكن، مىكنم. چرا؟ به من ربطى ندارد، (چرا) مال اين است كه يك كسى عادى باشد آدم نداند كه صحيح است يا نه، (چرا) مىگويد. شما وقتى پيش يك طبيبى كه تشخيص داديد طبيب است، وقتى مىگويد فلان كار را بكن، نمىگويى (چرا) نسخه كه مىدهد نمىگويى (چرا) با اينكه طبيب است و يك بشر است.
خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد
بايد خودتان را بسازيد تا بتوانيد قيام كنيد. خود ساختن به اينكه تبعيت از احكام خدا كنيد، هر چه فرموده است اطاعت كن، هر چه فرمود نه، نه. هر چه فرمود آره، آره. وقتى اينطور شد، يك مرتبه، يك مرتبتى دارد.يك مرتبهاى كه از براى انسان بايد باشد.اگر اين فرد اينطور بشود كه هر چه فرمود نه، نه و هر چه فرمود آره، آره شد و اين تابع اراده حق تعالى شد كه هر چه فرموده است مىكنم، هر چه فرمودهاست نكن، نمىكنم، اين از انسانيت يك مرتبه پيدا شده است، مراتب ديگر هم زياد هست و اگر اين مرتبه از انسانيت هم پيدا شد كه من كارم كارى شد كه براى خدا اين كار را مىكنم، شكست ديگر در آن نيست، كارهائى كه براى خداست شكست در آن نيست.
ايرانىها اگر غير مسلح براى خدا قيام كردند شكست در آن نيست يعنى اگر چنانچه اين مرد ادامه ظلم خودش را هم تا آخر بدهد و ما موفق نشويم به اينكه او را خلعش كنيم از اين سلاح باطل، باز هم ما غم نداريم براى اينكه ما اطاعت خدا كرديم، چون اطاعت، اطاعت خدا بوده است شكست بخوريم اطاعت الله است. پيغمبر(ص) در بعضى جنگ شكست خورد، شكست خورد در بعضى جنگها. حضرت امير در جنگ با معاويه شكست خورد، حضرت سيدالشهدا را كشتند، اما
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 20
اطاعت خدا بود، براى خدا بود، تمام حيثيت براى او بود از اين جهت، هيچ شكستى در كار نبود، اطاعت كرد، تمام شد با اينكه خوب شكست هم داد همه را، همه سلطنت معاويه و اينها را، به هم زد همه اوضاع را، تا حالا هم الان هست.
ان شاءالله همهتان موفق باشيد و همهتان به اين نهضت كمك بكنيد لله تعالى.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 21
تاريخ 13/9/57
مصاحبه امام خمينى با بى.بى.سى
سؤال: حضرت آيت الله! شما بارها براى سرنگونى رژيم شاه، مردم را دعوت كردهايد، دلايل شما براى چنين دعوتى چيست ؟ آيا بيشتر، دلايل سياسى است، يا به خاطر از بين رفتن اسلام و ارزشهاى اسلام است؟ و مبانى عقيدتى حركت اسلامى شما چيست؟
جواب: اسلام دينى است كه هم سياست دارد و هم امورى كه مربوط به غير سياست است، و شاه كه با او مخالف هستيم، هم با سياست اسلامى مخالف است، كه سياست مملكت هم همان است و هم با امور مذهبى، و ما به اين هر دو جهت با شاه مخالف هستيم، هم نسبت به مذهب تعديات و جسارتهايى كرده است و هم نسبت به مملكت خيانتهايى در طول تاريخ زندگيش كرده است و بدين جهت همه مردم ايران با او مخالفند.
سؤال: در صورتى كه حضرت آيت الله در سرنگونى شاه موفق شوند، چه نوع حكومتى را جانشين خواهند كرد؟ آيا يك حكومت نظامى خواهد بود؟
جواب: يك حكومت جمهورى اسلامى، اما جمهورى است براى اينكه به آراء اكثريت مردم متكى است و اما اسلام، براى اينكه قانون اساسىاش عبارت است از قانون اسلام. اسلام در همه ابعاد، قانون دارد و به همين جهت احتياج به قوانين ديگرى نداريم و قانون اساسى قبلى را تصفيه مىكنيم يعنى نظر مىكنيم، هر مقدارش موافق با قانون اسلام است آن را حفظ مىكنيم و هر مقدارش كه مخالف با قانون اسلام است آن را حذف خواهيم كرد.
سؤال: جواب حضرتعالى در مورد اتهامات شاه كه مىگويد شما با كمونيستهاى بين المللى متحد هستيد چيست؟
جواب: جواب ما اين است كه هيچ گاه اسلام با كمونيسم موافق نيست و هيچ وقت ملت اسلام، با كمونيستها موافق نبودهاند. در طول تاريخ ملاحظه مىشود كه مسلمين عليحده بودهاند و
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 22
اگر كمونيستى در ايران بوده باشد، مسايلشان مورد نظر مسلمين نبوده است. در اين جنبشى كه الان در ايران است، همه مىبينيد تمام مردم مسائل اسلام را طرح كردهاند و هيچ مساله كمونيستىاى در كار نيست. بنابراين شاه تهمت مىزند و اين دست و پايى است براى حفظ خودش.
سؤال: آيا حضرت آيت الله، در اينكه مردم را دعوت مىكنيد كه با دولت درگير بشوند، نگران جنگ و خونريزى و كشتارى كه بر اثر اين دعوتها به وجود مىآيد نيستيد؟
جواب: براى تحصيل هر حقى البته فداكارى لازم است. مذهب تشيع، مذهب فداكارى بوده است و در ما قبل تاريخ، مردم براى عدالت و براى حقوق از دست رفته خود هميشه قيام كردهاند، هميشه خون دادهاند. ما نگرانى از اين بابت نداريم، براى اينكه اطاعت خدا مىكنيم.
سؤال: آيا شما معتقد هستيد كه ما در يك دورانى از تجديد حيات اسلامى به سر مىبريم؟ و آيا حركتى كه در ايران اتفاق افتاده، در ساير كشورها بروز خواهد كرد؟ و اگر بله، چرا؟
جواب: آنچه ما مىفهميم، اين است كه مسلمانان ايران، از غرب و شرق مسايلى را ديدهاند كه با مصالحشان مخالف بوده است و مدتى هم به علت تبليغات غرب، به از خود بيگانگى دچار شدهاند. نهضت اسلامى امروز، آنان را منقلب كرد و فهميدند كه بايد متكى به خود باشند و به اسلام برگردند و باز فهميدند كه تنها اسلام است كه تمام مصالحشان را تامين مىكند. اميدوارم كه مسلمانان ساير كشورها از تجربيات مسلمانان ايران پند گرفته و توى دهن غرب بزنند و روى پاى خود بايستند و با تمسك به اسلام، به افتخارات گذشته خود دست يابند.
سؤال: مردم اكثر دنيا قدرتى شما را نمىفهمند و سؤال مىكنند كه اين چه قدرتى است، چنين قدرتى از كجا ناشى مىشود؟
جواب: مردم احساس كردند كه ما خيرخواه آنها هستيم و همان مطلبى كه در نهاد آنهاست، ما اظهار مىكنيم و دعوت به آن مىنماييم، علاقه مذهبى هم به ما دارند و قدرت ما ناشى از همين رمز است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 23
تاريخ: 14/9/57
مصاحبه امام خمينى با مجله فرداى آفريقا
سؤال: خصايص جنبش مردم ايران را عليه شاه چه مىدانيد؟
جواب: اولين و مهمترين خصيصه اين نهضت، اينكه اسلامى است و با شعارها و اهداف اسلامى كه مبين خواستههاى مستضعفين امت است، همراه مىباشد. دومين خصيصه آن اين است كه نهضتى است بدون هيچ گونه وابستگى به خارج. اصولاً نهضت ما نهضتى است مردمى و همه اقشار تحت ستم را در برگرفته است. امروز هيچ كس جز شاه و طرفداران او مخالف نهضت و قيام اسلامى نمىباشد. يكى ديگر از خصايص اين نهضت اين است كه خواستار تغييراتى اساسى در همه ابعاد جامعه ايرانى مىباشد كه عبارت است از سقوط شاه، برچيده شدن نظام شاهنشاهى و استقرار حكومت اسلامى.
سؤال: آيا دلايل تبعيد خودتان را مىتوانيد تشريح كنيد؟
جواب: پانزده سال قبل كه شاه قصد داشت به دستور امريكا لايحه مصونيت مستشاران آمريكايى را به تصويب مجلسين برساند، من اين خيانت شاه را نسبت به ملت ايران، در طى يك سخنرانى و صدور يك اعلاميه محكوم نمودم و ملت ايران را از اين سياست استعمارى آمريكا مطلع ساختم كه پس از چند روز مرا از ايران پس از آنكه شبانه به منزلم در قم حمله كردند، دستگير و سپس به تركيه تبعيد نمودند و در آنجا هم دولت تركيه تحت فشار افكار عمومى از دولت ايران خواست كه محل تبعيد مرا كشورى غير از تركيه قرار دهد كه سرانجام به عراق تبعيد شدم و در آنجا پس از حدود پانزده سال، دولت عراق تحت فشار شاه مخالفت خود را با فعاليتهاى اسلامى من عليه رژيم سلطنتى و شاهنشاهى ابراز كرد و از اين جهت تصميم گرفتم كه به كويت كه يك كشور اسلامى است بروم تا در آنجا در مورد محل اقامتم تصميم بگيرم و با داشتن ويزاى آن كشور، دولت كويت از ورود من به آن كشور جلوگيرى نمود و به ناچار به فرانسه آمدم، اقامت من در اينجا نيز موقتى است.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 24
سؤال: به چه دليل شما مخالف سلطنت مشروطه و شاه هستيد؟
جواب: مخالف باقى ماندن شخص شاه در مقام سلطنت هستم به دليل اينكه اولاً سركار آمدن او و پدرش به وسيله كودتا و با زور سرنيزه بوده است و خود شاه نيز اعتراف كرده كه متفقين در ايران صلاح ديدند كه من بر سر كار باشم يعنى اراده ملت نقشى در روى كار آمدن شاه نداشته است، بنابراين سلطنت وى از اساس غير قانونى است و از مشروعيت برخوردار نيست و ديگر اينكه شاه در تمام دوران سلطنتش، مستمراً قوانين اسلام را نقض كرده و حقوق كل جامعه ايرانى را پايمال نموده است و در حال حاضر نيز اكثريت قاطع ملت ايران عليه او به پا خاسته است و خواسته آنان اين است كه شاه بايد كنار برود و دهها دليل ديگر كه من كراراً در اعلاميهها و سخنرانىهاى خود تذكر و توضيح دادهام. و اما من مخالف اصل سلطنت و رژيم شاهنشاهى ايران هستم به دليل اينكه اساساً سلطنت نوع حكومتى است كه متكى به آراء ملت نيست بلكه شخصى به زور سرنيزه بر سركار مىآيد و سپس با همين سرنيزه مقام زمامدارى را در خاندان خود به صورت يك حق قانونى بر مبناى توارث، بر مردم تحميل مىكند. طبيعى است زمامدارى كه با سر نيزه يا توارث روى كار آمده و متكى به آراء ملت نيست، هرگز خود را موظف به وضع و يا اجراى قوانينى كه به نفع مردم باشد نمىداند. طومار سلطنت در طول تاريخ، چيزى غير از اين نبوده است.
سؤال: شما آمريكا را به دليل نقشى كه در ايران از لحاظ اعمال اخير آنها و همچنين به دليل عملياتشان از زمان بركنارى مصدق تاكنون بازى مىكند متهم مىكنيد، دليل اين كار را بيان كنيد؟
جواب: ساليان دراز است كه آمريكا برخلاف همه موازين بينالمللى و انسانى، در امور داخلى كشور ايران دخالت مستقيم دارد، به طورى كه امروز مىبينيم وقتى شاه در پرتگاه سقوط قرار گرفته و ملت ايران براى به دست گرفتن سرنوشت خود به پا خاسته است، مستقيماً رئيس جمهور آمريكا و نيز بعضى از ساير مقامات عالى رتبه آمريكايى رسماً دخالت مىكنند و على رغم اراده قاطع ملت ايران اعلام مىكنند كه (ما از شاه حمايت مىكنيم و بايد حمايت بكنيم چون بهترين دوست و حافظ منافع ما در منطقه است). در ساليان دراز مىبينيم كه اكثر و بلكه تمامى سياستهاى شاه در زمينههاى مختلف در جهت تامين هر چه بيشتر منافع آمريكا و همدستان آمريكا بوده است . كشاورزى ايران را به نفع آمريكا نابوده كرده است، مخازن زير زمينى و مخصوصاً نفت را به غارت آمريكا داده است و ايران را با پول نفت، انبار اسلحه ساخت آمريكا و همدستانش قرار داده است كه گذشته از اين كه اين سلاحها به هيچ كارى جز كشتن فرزندان ملت در شهرها و دهات نمىخورد، بيش از چهل هزار مستشار نظامى
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 25
آمريكايى را بر ما تحميل كرده است كه علاوه بر اينكه در هر سال بابت حقوق آنان هزينه كمرشكنى بر ما تحميل مىشود، اصولاً همين مستشاران زير نظارت سفارت آمريكا تمامى اوضاع كشور را براى حفظ منافع آمريكا كنترل مىكنند و قدرت هر گونه آزادى عمل را از ارتش ايران سلب كردهاند و ارتش را على رغم خواست آنان در جهت حفظ شاه بسيج نمودهاند. آمريكا به دست شاه، ايران را به يك پايگاه نظامى در برابر ابرقدرتى رقيب خود درآورده است. شاه با زور سرنيزه حق كارگران و زحمتكشان شريف و محروم ايران را به باد داده است. سرمايه داران آمريكايى، ايران را بهترين نقطه براى استثمار مىدانند و سرمايه خود را به اشكال مختلف به ايران سرازير كردهاند و بايد بگويم كه ابعاد دخالت آمريكا در ايران به قدرى وسيع است كه در اين فرصت، امكان شمردن آنها نيست.
سؤال: راهحلهايى كه شما براى حل سياسى بحران كنونى و آينده در ايران پيشنهاد مىكنيد، كدامند؟
جواب: ما هميشه گفتهايم كه اولين شرط حل بحران كنونى در ايران، بركنارى شاه است و ديگر اين كه آمريكا و نيز ساير دولتهاى بيگانه بايد از دخالت در امور داخلى ما خوددارى كنند و بارها گفتهام كه با بودن شاه هيچ راه حلى وجود ندارد.
سؤال: آيا جريانهاى فكرى ديگرى به جز آنچه شما داريد، مىتوانند در پيشبرد اين مبارزه شركت داشته باشند؟
جواب: در ايران آنچه به صورت يك جريان فكرى وجود دارد همان آرمانها و خواسته اصيل اسلامى است. اگر مردم ايران خواستار برچيده شدن رژيم سلطنتى هستند و يا خواستار برقرارى حكومت اسلامى و يا قطع سلطه اجانب از كشور اسلامى و يا مجازات همه آنها كه به ثروتهاى ملت تجاوز كردهاند و نظاير آنها، همه و همه از اصول و مبانى مترقى اسلامى ناشى مىشود و تمامى شعارها در تظاهرات شهرها و دهات ايران شاهد اين واقعيت است و آنچه را كه جز اسلام و آرمانهاى اسلامى و نهضت اسلامى است، مطالبى است كه نمىشود آن را يك جريان ناميد زيرا در ميان مردم اين مطالب هيچ گونه كاربردى ندارد.
سؤال: آيا جبهه ملى را با كليه اجزاى متشكلهاش حفظ خواهيد كرد؟
جواب: هر فرد يا گروه و دستهاى كه بتواند خود را با خواستههاى نهضت اسلامى موجود در ايران كه عموم ملت در آن شركت دارند هماهنگ سازد، مىتواند در ادامه كار، وظيفه خود را انجام
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 26
دهد، در غير اين صورت در ميان مردم جايى ندارد و ملت ايران هوشيارانه اين مسايل را تعقيب مىكنند.
سؤال: آيا در نظر داريد به منظور تسريع سرنگونى شاه، حركت اعتصابى را به خصوص در صنعت نفت توسعه دهيد؟
جواب: من از عموم كاركنان و كارمندان موسسات و شركتهاى دولتى و خصوصى و مخصوصاً شركت نفت خواستهام كه هر چه وسيعتر به اعتصابات خود ادامه دهند.
سؤال: چه اقداماتى عليه شركتهاى چند مليتى كه در ايران در اوج قدرت هستند و مخصوصاً شركتهاى نفتى، معمول خواهيد داشت؟
جواب: يكى از وظايف دولت آينده اين است كه به تجاوزهاى اين ياغيان بينالمللى كه براى منافع نامشروع خود، ملتها را به خاك و خون مىكشند، در ايران پايان دهد و اين شركتها در ايران با توافق دولتهاى غير قانونى سرمايه گذارى كردهاند، از اين جهت نيز ادامه كار ندارند.
سؤال: روابط ايران و فرانسه پس از بركنارى شاه چگونه خواهد بود؟
جواب: فرانسه و يا هر كشور ديگر كه به آزادى و استقلال ما احترام بگذارد و در صدد تجاوز به منافع ملت ما و غارت مخازن نباشد، ما براساس حفظ آرمانها و مصالح و منافع خودمان، با آنان بر مبناى احترام متقابل رفتار خواهيم كرد؟
سؤال: نظرتان راجع به قرارداد كمپ ديويد چيست؟ و حل مساله فلسطين را چگونه مىبينيد؟
جواب: كمپ ديويد چيزى جز يك فريب و بازى سياسى براى ادامه تجاوز اسرائيل به مسلمين نيست. من بيش از پانزده سال است كه در اعلاميهها و سخنرانىهاى خود، اسرائيل را محكوم كرده و از ملت فلسطين و سرزمين آنان دفاع كردهام. اسرائيل غاصب است و هرچه زودتر بايد فلسطين را ترك كند و تنها راه حل اين است كه برادران فلسطينى هر چه زودتر اين ماده فساد را نابوده گردانند و ريشه استعمار را در منطقه قطع كنند تا آرامش به منطقه باز گردد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 27
تاريخ: 14/9/57
مصاحبه امام خمينى با راديو لوكزامبورگ
سؤال: حضرت آيت الله! بسيارى از مردم غير نظامى كه طرفدار شما هستند، در اين چند روز گذشته در طى تظاهرات به دست ارتش كشته شدند در حالى كه اينها هيچ نوع اسلحهاى در دست نداشتند، آيا شما برنامهاى داريد كه به آنها اجازه داده مسلح شوند؟ و آيا شما فكر نمىفرماييد كه بهترين راه سرنگون كردن رژيم شاه، اين باشد كه بساط و دستگاه دولتى را بكلى فلج كنيد؟ يا اينكه شما تصور مىفرماييد كه ارتش، شاه را رها خواهد كرد؟
جواب: من فكر مىكنم ارتش و هيچ قدرت ديگرى نمىتواند شاه را براى هميشه حفظ كند. شاه تمام پايگاههاى خود را در ايران از دست داده است و هيچ يك از افراد ملت با او همراه نيستند و جيره خواران او براى حفظ شاه كفايت نمىكنند. با وضع اقتصادى فلج شده فكر مىكنيد از ارتش براى هميشه كارى ساخته است؟ اميدوارم اين نهضت، بساط اين دستگاه را در هم پيچد. در ضمن اگر يك وقت احتياج پيدا كرديم كه به صورت ديگر عمل كنيم، در آن وقت آن كارها را اعلام خواهيم كرد.
سؤال: حضرت آيت الله! چرا محرم از نظر اين مبارزات اين قدر مهم است؟ و آيا تصور مىفرماييد كه در طى محرم، اين مبارزه عليه شاه به نهايت خودش برسد؟
جواب: محرم ماهى است كه عدالت در مقابل ظلم و حق در مقابل باطل قيام كرده و به اثبات رسانده است كه در طول تاريخ، هميشه حق بر باطل پيروز شده است. امسال در ماه محرم، نهضت حق در مقابل باطل تقويت مىشود. من اميدوارم كه نهضت اسلامى ايران در اين ماه محرم مراحل آخر خود را طى كند.
سؤال: اقامت حضرت آيت الله در فرانسه مدتش به زودى به اتمام مىرسد، آيا شما هيچ برنامهاى براى آيندهتان داريد؟ و آيا تصور مىفرماييد در همين دهكده نوفل لوشاتو بتوانيد اقامت خودتان را ادامه دهيد؟
جواب: هنوز تصميمى نگرفتهام، بعداً تصميم خواهم گرفت.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 28
تاريخ: 15/9/57
مصاحبه امام خمينى با روزنامه انگليسى ديلى تلگراف
سؤال: حضرت آيت الله به نظر شما در قدم بعدى چه اتفاقى در ايران رخ خواهد داد؟
جواب: نمىتوانم پيش بينى كنم اما نهضت اسلامى ما رو به اوج است، گروههايى هم از خود ارتش و دولتىها به نهضت مردم ملحق شدهاند ولى به طور جزم چيزى نمىتوانم بگويم.
سؤال: آقاى شيخ ابوتراب عاشورى در بوشهر كشته شده است، در اينباره شما چه فكر مىكنيد.
جواب: اين هم يكى از كسانى است كه فداى اسلام شدند و ما از اين فدايىها داشتهايم و خواهيم داشت. اين امور كار را بر شاه بدتر خواهد كرد.
سؤال: آيا حضرت آيت الله تصور مىفرماييد همان طور كه ديروز در مطبوعات پيش بينى شده، شاه داوطلبانه كناره گيرى كند و سلطنت را ترك كند؟
جواب: چارهاى جز اين ندارد. اگر عقل داشته باشد، بايد اين كار را بكند.
سؤال: دليل اينكه حضرت آيتالله به ايران باز نمىگرديد چيست؟ آيا تصور نمىفرماييد كه از داخل بهتر بتوانيد جنبش را هدايت بفرماييد؟
جواب: مردم توجه به اين موضوع دارند كه هر چه من بگويم به صلاحشان است، حال چه از اينجا باشد چه از ايران، و به آن عمل مىكنند. من هر وقت صلاح ديدم به ايران مىروم.
سؤال: اگر حضرت آيت الله تا سوم ماه ژانويه كه ويزاى شما در فرانسه تمام مىشود، در فرانسه باقى بمانيد، تا آن زمان چه برنامه براى ادامه اقامت خودتان خواهيد داشت؟
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 29
جواب: الان پيش بينى نكردهام.
سؤال: آيا پس از ملاقات آقاى شايتز نماينده وزارت خارجه فرانسه با شما در چند روز قبل تغييرى در بيانيههاى شما درباره اوضاع و احوال رخ خواهد داد؟
جواب: خير، من هرگز حتى براى يك لحظه هم موضع خود را تغيير نمىدهم. اين تكليف الهى است و در صورت سكوت، مسؤول خدا خواهم بود.
سؤال: حضرت آيت الله! عكس العمل شما در مقابل رژيم فرانسه مبنى بر محدود كردن فعاليتهاى حضرتعالى و پيامهاى شما به مردم ايران چگونه خواهد بود؟
جواب: اگر محدود بكنند، ما در فرانسه نمىمانيم و به جاى ديگر خواهيم رفت لكن براى فرانسه صورت خوشى نخواهد داشت.
سؤال: حضرت آيت الله! نظر شما درباره وقايع چند روزه اخير چگونه است؟
جواب: وقايع اخير ايران را مىگوييد، همين دو سه روز تظاهرات و كشتار؟ بله، وقايعى است كه دنبال اين حكومت نظامى و دولت نظامى و ظلمهاى شاه پشت سرهم واقع مىشود و مردم از هر فرصتى براى اظهار حق خود استفاده مىكنند. مطلب همان است كه تا شاه هست اين وقايع هست.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 30
تاريخ: 916/57
مصاحبه امام خمينى با امل
سؤال: در حال حاضر ميليونها مسلمان ايرانى به پا خاسته و براى سرنگونى رژيم شاه تلاش مىكنند و تاكنون هزاران نفر در مبارزه با ارتش و پليس كشته شدهاند، در اين حركت كه به قيادت شما سازمان يافته و رهبرى مىشود، محور اصلى مخالفت كجاست؟
جواب: بيش از پنجاه سال است كه شاه و پدرش با اسلام كينه توزى و دشمنى كردهاند، در هدم اسلام كه تنها دين ضامن استقلال و آزادى كشور است كوشيدهاند و تمام حقوق ملت مسلمان، تمام آزادىها و حتى حقوق اقليتهاى مذهبى را نيز از ميان بردهاند، استقلال كشور بكلى از ميان رفته است و كشور را به سود خود و اربابانشان واژگون نمودهاند. ما مىخواهيم و نيز مردم مىخواهند ريشه و عامل اين فساد و تباهى را قطع كنند، بزرگترين عامل داخلى شخص شاه و خانواده اوست. رهاشدن از قيد و بند بيگانگان ضامن استقلال و آزادى كشور است و قيام مردم براى اين جهت است.
سؤال: برخى از لبنانىها تبليغ مىكنند كه شيعيان لبنان در برابر ساير دولتهاى عربى كه از طوايف ديگر لبنان پشتيبانى مىكنند، بايد با دولت ايران كه به ظاهر يك دولت شيعه است كنار آمده و همكارى كنند، چنين مطلبى را نه تنها در مورد شيعيان لبنان بلكه در مورد شيعيان ساير مناطق عربى نيز تبليغ مىكنند، در اين مورد چه نظر داريد؟
جواب: كسانى كه چنين مطلبى را تبليغ مىكنند، از اسلام و از اوضاع دنيا بىاطلاعند و يا نظر سوء دارند و مغرض هستند. كسى كه از اعمال شاه مطلع باشد، نمىگويد او يك قدرت شيعى است و بايد از او كمك خواست. همه مىدانند كه اين شخص، ايران را كه يك مملكت اسلامى و يك مملكت شيعى است مىكوبد، تمام مخازن آنها را به ديگران داده است و قتل عامهاى زياد كرده است. كسى كه از شاه حمايت كند، يااطلاع است و يا خائن.
سؤال: چه انتظاراتى از مسلمانان لبنان داريد؟
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 31
جواب: از مسلمانان لبنان انتظار دارم كه در قضيه لبنان با هم برادر باشند و با هم بر ضد ظلم قيام كنند و به اين نهضتى كه در ايران برپا شد، به اندازه خودشان همراهى كنند و لااقل تبليغات كنند، هم چنان كه ملت ايران تاكنون به آنها خدمت كرده است و آنان را در مصائبشان تنها نگذارده است.
سؤال: براى دفاع از تجاوزات مستمر اسرائيل، امل شهداى زيادى تقديم كرده است. براى جنوب لبنان چه توصيهاى داريد؟
جواب: همه بايد متحد شوند و متحداً در مقابل اين جمعيت متجاوز بايستند و عمل كنند و دست غاصب او را قطع كنند. اصولاً اين تكليف همه مسلمين است كه قدس را آزاد كنند و شر اين جرثومه فساد را از سر بلاد اسلامى قطع كنند.
سؤال: چه اقداماتى راجع به امام موسى صدر فرمودهايد؟
جواب: در زمانى كه نجف بودم تلگرافى به آقاى ياسر عرفات و تلگراف ديگرى به رئيس جبهه صمود در سوريه نمودم و اينجا هم وقتى سفير ليبى آمده بود، راجع به ايشان صحبت كردم. اميدوارم هر چه زودتر ايشان به لبنان مراجعت نمايند و به مبارزاتشان عليه اسرائيل ادامه دهند. من از اين قضيه متاثرم و دعا مىكنم كه ختم به خير شود.
سؤال: به طورى كه مسبوق هستيد، ساليان دراز بود كه اهل كتاب در كنار مسلمانان و با احترام متقابل زندگى مىكردند، با توجه به جنگ لبنان و نتائج آن، در اين مورد چه نظر داريد؟
جواب: هر كس از اسلام اطلاع داشته باشد، مىداند كه اسلام هيچگاه در مورد اقليت مذهبى و پيروان ساير مذاهب نظر سوء نداشته است و هميشه با آنان با احترام رفتار كرده است، تبليغاتى كه خلاف اين مطلب را برساند از اجانب و دشمنان اسلام است.
سؤال: مىدانيم كه صهيونيسم بين الملل با برقرارى روابط نزديك با كشورهايى نظير ايران و نيز حمايت كامل از رژيم ايران همواره توانسته است ايران را از اعراب در مبارزاتشان عليه اسرائيل جدا نگه دارد، در اين مورد چه نظر داريد؟
جواب: يكى از جهاتى كه ما را در مقابل شاه قرار داده است، كمك او به اسرائيل است. من هميشه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 32
در مطالبه گفتهام كه شاه از همان اول كه اسرائيل به وجود آمد، با او همكارى كرده است و وقتى كه جنگ بين اسرائيل و مسلمانان به اوج خود رسيده بود، شاه همچنان نفت مسلمين را غصب كرده و به اسرائيل مىداد و اين امر، خود از عوامل مخالفت من با شاه بوده است. ملت مسلمان ايران هيچ گاه از اسرائيل پشتيبانى نكرده است و هميشه از اين بابت مورد ظلم و تجاوز دستگاه شاه قرار گرفته است.
سؤال: تحريكات مشكوك و حملات مستمرى وجود دارد كه روابط بين عرب و عجم و ترك و كرد و.... را تيره گرداند، چه راه حلى براى خنثى كردن اين توطئه پيشنهاد مىكنيد و در اين مورد چه نظر داريد؟
جواب: كسانى كه اهل قلم و بيان هستند بايد اين مسائل را براى مردم توضيح دهند و اسلام را به مردم معرفى كنند و بگويند كه اسلام براى مليت خاصى نيست و ترك و فارس و عرب و عجم ندارد. اسلام متعلق به همه است و نژاد و رنگ و قبيله و زبان در اين نظام ارزش ندارد. قرآن كتاب همه است و اين تبليغات كه اين عرب است، آن ترك است ويا فارس يا كرد، تبليغاتى است كه اجانب براى چپاول مخازنى كه در اين ممالك است، آن را رواج مىدهند كه مسلمانان را از هم جدا كنند، مسلمين بايد هوشيار باشند كه تحت تاثير اين تبليغات واقع نشوند.
سؤال: ابرقدرتها و وابستگان آنها نمىتوانند معنى استقلال را دريابند، در منطق سياسى آنها هر كس كه به يكى از آنها متكى نباشد، بلافاصله وابسته به ديگرى معرفى مىشود، اين امر در لبنان زياد به چشم مىخورد، امروز هم نظير آن را در ايران مىبينيم، با توجه به اين مطلب آيا رابطهاى بين حركت اسلامى شما و كمونيستها وجود دارد؟
جواب: خير، رابطهاى وجود ندارد. ما همان طور كه آمريكا را مورد حمله قرار دادهايم، شوروى هم مورد حمله است. براى ما فرقى بين شرق و غرب نيست. ما با اتكاء به خدا و ملت شجاع استقلال واقعى را به دست مىآوريم.
سؤال: گفته مىشود كه سقوط شاه يعنى روى كارآمدن كمونيست ها، آيا اين امر صحيح است؟
جواب: خير، مردم آگاه ايران با تجربيات تلخى كه از كمونيستها به دست آوردهاند، هرگز به آنان مجال دخالت در سرنوشت خويش را نمىدهند.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 33
سؤال: عدهاى تبليغ مىكنند كه فعاليت سياسى از فعاليت دينى جداست، در اين مورد چه مىگوييد؟
جواب: شعار سياست از دين جداست، از تبليغات استعمارى است كه مىخواهند ملت مسلمان را از دخالت در سرنوشت خويش باز دارند. در احكام مقدس اسلام، بيش از امور عبادى در امور سياسى و اجتماعى بحث شده است. روش پيامبر اسلام نسبت به امور داخلى مسلمين و امور خارجى آنها نشان مىدهد كه يكى از مسووليتهاى بزرگ شخص رسول اكرم (ص) مبارزات سياسى آن حضرت است. شهادت اميرالمومنين عليه السلام و نيز حسين عليه السلام و حبس و شكنجه و تبعيد و مسموميت ائمه عليه السلام همه در جهت مبارزات سياسى شيعيان عليه ستمگرىها بوده است و در يك كلمه مبارزه و فعاليتهاى سياسى بخش مهمى ازمسووليتهاى مذهبى است.
سؤال: در اكثر كشورهاى اسلامى موج روز افزونى در گرايش به مذهب به چشم مىخورد، چرا؟
جواب: يكى گرايش بشريت به مذهب است كه دليل آن در احساس پوچى نگران كنندهاى است كه نسل امروز و فرار كرده از مذهب احساس مىكند و از اين رو مذهب را تنها پناهگاه خود مىيابد و ديگر گرايش به اسلام است و آن به اين دليل است كه بشريت از مكاتب رائج زمان براى حل مشكل خود در زمينههاى مختلف زندگى مايوس شده است و با تلاشى كه دانشمندان و نويسندگان اسلامى كردهاند، اسلام را به جامعه بشر به عنوان مكتبى كه مىتواند پاسخگوى همه نيازهاى بشرى شود، معرفى نمودهاند.
سؤال: در جمهورى اسلامى مورد نظر شما، اقليت مذهبى چه نقشى دارند؟
جواب:اسلام هميشه حافظ حقوق مشروع اقليتهاى مذهبى بوده و هست، آنان در جمهورى اسلامى آزادند و آزادانه به مسائل خود مىپردازند و در پناه حكومت اسلامى چون بقيه افراد در اظهار عقيده آزادند.
سؤال: زنان توده عظيمى از مسلمانان را تشكيل مىدهند، چه نقشى و چه حقى شما براى زن در نظام اسلامى قائل هستيد؟
جواب: هم اكنون زنان مسلمانان ايران در مبارزات سياسى و تظاهرات بر ضد شاه شركت دارند. به من اطلاع دادهاند كه در شهرهاى ايران زنان جلسات سياسى دارند. در نظام اسلامى، زن
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 34
همان حقوقى را دارد كه مرد دارد، حق تحصيل، حق كار، حق مالكيت، حق راى دادن، حق راى گرفتن. در تمام جهاتى كه مرد حق دارد، زن هم حق دارد ليكن هم در مرد مواردى است كه چيزهائى به دليل پيدايش مفاسد بر او حرام است و هم در زن مواردى هست كه به دليل اينكه مفسده مىآفريند، حرام است.اسلام خواسته است كه زن و مرد حيثيت انسانى شان محفوظ باشد. اسلام خواسته است كه زن ملعبه دست مرد نباشد. اين كه در خارج منعكس كردهاند كه در اسلام با زنها با خشونت رفتار مىشود، امر غير صحيحى است و تبليغات باطلى است كه از مغرضين حاصل شده و الا مرد و زن هر دوشان در اسلام اختيارات دارند، اگر اختلافاتى هست، براى هر دو هست و آن مربوط به طبيعت آنان است. سؤال: آيا هيچ يك از دولتهاى عربى به نهضت شما كمك كردهاند يا خير؟ جواب: هيچ كدام تا كنون كمك نكرده اند.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 35
تاريخ: 16/9/57
مصاحبه امام خمينى با نيوزويك
سؤال: حضرت آيت الله! در مطبوعات غرب، براساس اعلاميههائى كه در ايران پخش شده، اين طور منعكس كردهاند كه حضرت عالى اعلام جهاد كردهايد، آيا اين خبر صحت دارد؟
جواب: خير صحت ندارد.
سؤال: آيا حضرت آيت الله نگران اين نيستند كه پيامها يا بيانيههاى فعلى در ايران به نام شما توزيع شود يا شده باشد؟
جواب: اعلاميههاى من را مردم با مراجعه به افراد مطمئنى در ايران مىشناسند.
سؤال: در محافل غربى شايع است كه شما به وسيله چپىها كنترل مىشويد. آيا معتقديد كه كمونيستها در ميان افراد شما باشند؟
جواب: نه، ابداً. اين حرف به طور كلى دروغ است.
سؤال: پس از اين كه ويزاى شما تمام شود، برنامههاى شما چيست؟ آيا باز هم اينجا خواهيد ماند، يا به يك كشور عربى خواهيد رفت؟
جواب: بعداً تعيين مىكنم.
سؤال: اين جا شايع است كه ملك حسين به پاريس مىآيد تا بين شما و شاه مصالحهاى بكند، آيا اگر به پاريس بيايد، شما او را خواهيد پذيرفت؟
جواب: نه، نخواهم پذيرفت.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 36
سؤال: آيا شما به كسانى كه اطراف شما هستند و با شما كار مىكنند اطمينان داريد؟ جواب: بله، اطمينان دارم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 37
تاريخ: 16/9/57
مصاحبه امام خمينى با مفسر لوس آنجلس تايمز آمريكا
حضرت آيت الله! از اينكه به من اين فرصت را براى مصاحبه دادهايد تشكر مىكنم. سؤال: شكل دولت اسلامى كه شما براى آينده در نظر داريد چگونه است و آيا اين يك شكلى است درسوسياليزم اسلامى و آيا دولت اسلامى شما، چگونه مىخواهد يك كشور صنعتى نوين را اداره بكند؟
جواب: اما شكل حكومت ما جمهورى اسلامى است، جمهورى به معناى اينكه متكى بر آراء اكثريت است و اسلامى براى اينكه متكى به قانون اسلام است و ديگر حكومتها اينطور نيستند كه تكيه بر قانون اسلام داشته باشند. اما اداره مملكت، كارشناسانى هستند كه الان در انزوا هستند و در زمان حكومت شاه، از باب اينكه انسانهايى امين بودهاند، از صحنه بركنار ماندهاند آنها، از باب اينكه با شاه نمىخواستند همراهى بكنند، اينها كارشناسانى هستند كه كار را انجام خواهند داد.
سؤال: حضرت آيت الله! آيا شما علاقهاى يا اهميتى به همكارى با عناصر ماركسيستى مىدهيد؟ و آيا بين هدفهاى جنبش شما و ماركسيستها هيچ سازگارى وجود دارد؟ و آيا نسبت به مقاصد شوروى در ايران نگران هستيد؟
جواب: هدفهاى ما با هدفهاى آنها مختلف است، ما متكى بر اسلام هستيم و بر توحيد و آنها مخالف با هر دوى آنها هستند، احكام ما احكام اسلام است و آنها اسلام را نمىپذيرند و لذا ما به آنها نه تنها علاقهمند نيستيم كه همكارى نداريم و نخواهيم داشت. اما راجع به شوروى، نه، ما نگرانى نداريم براى اينكه ملتى كه خودش سرپاى خودش زندگى مىكند، كسى نمىتواند در امور آن دخالت كند.
سؤال: حضرت آيتالله! درگزارشهاى مطبوعاتى آمده است كه دولتهاى ليبى و جبهه ملى آزاديبخش فلسطين حركتهاى ضد شاه را در ايران تقويت مالى مىكنند. ممكن است
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 38
حضرتعالى بفرمائيد كه سازمان آزاديبخش فلسطين و ليبى و ساير كشورها و احزاب كمونيست تا چه مقدار جنبش شما را كمك مىكنند؟
جواب: ما به كمك مالى آنان احتياجى نداريم و به كمكهاى ديگر از قبيل كمكهاى تبليغاتى هم كه احتياج هست، هيچ كس كمكى نكرده است. و اما احزاب كمونيست و كشورهاى ديگر چون آن دو، هيچ كارى براى ما نكردهاند و اين است استقلال به معناى عالى كلمه.
سؤال: حضرت آيت الله! انتظار شما چيست؟ چه موقعى اين تضاد و جنگ به پايان خواهد رسيد؟ و آيا اين جنگ و نتيجه اين جنگ را چگونه انتظار داريد؟ آيا اين جنگ را جنگ مقدسى مىدانيد؟
جواب: اما جنگ ما جنگ مقدس است براى اينكه براى اسلام است، براى خداست و چيزى كه براى خدا باشد مقدسترين امور است و اما نتيجه، ما تا وقتى كه نتيجه آخر كه عبارت از كوتاه شدن دست اجانب و رفتن رژيم سلطنتى است تحقق پيدا نكند، دست از مبارزات خود بر نمىداريم، مردم به غير آن راضى نيستند.
سؤال: به نظر حضرتعالى حكومت اسلامى شما با مسائل بانكى و مسأله بهره چگونه برخورد خواهد كرد؟ با مساله صنايع چگونه برخورد خواهد كرد؟ آيا حضرتعالى در افكار خودتان با عربستان سعودى نزديكتر هستيد يا ليبى؟ يا تصور مىفرمائيد كه يك چيزى است متفاوت از همه اينها؟
جواب: اما راجع به بهره بانكى، ما بانكهايى كه بىبهره باشد بايد تاسيس كنيم. ما بهرهها را جايز نمىدانيم. اما راجع به صنايع، صنايع را در ايران به بهترين وجه پايهگذارى خواهيم كرد و اما آنچه كه امروز به عنوان صنايع است در ايران، مونتاژى بيش نيست و اصولاً به درد نمىخورد.
سؤال: راجع به ليبى چه؟
جواب: آن مساله ديگرى است، ما در مسايل اسلامى كه آنان به آنها عمل مىكنند موافقت داريم.
سؤال: روابط دولت اسلامى حضرت آيت الله با امريكا چگونه خواهد بود؟ آيا شما فروش نفت را به غرب ادامه مىدهيد؟ و روابط شما با شوروى چگونه خواهد بود؟
جواب: ما با تمام دولتها در صورتى كه دخالت در امور داخلى ما نكنند و براى ما احترام متقابل
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 39
قائل باشند، با احترام رفتار مىكنيم و نفت را هم هر كس مشترى است به او مىفروشيم. ما از زيادهروى و غلط روىهايى كه راجع به نفت بوده است و چيزهايى كه خلاف مصلحت ملت بوده است، جلوگيرى مىكنيم والا نفت را مىفروشيم.
سؤال: روابط شما با شوروى چگونه خواهد بود؟
جواب: همانطور كه با آمريكا، فرقى ندارد، روابط مثل هم است.
سؤال: در مورد مسائل اجتماعى، حضرت آيت الله حضور زنان را در دانشگاه و يا كار كردن آنان را در جامعه چگونه مىبينند؟ و آيا براى آنها محدوديتهايى قائل مىشوند كه الان در جامعه كنونى وجود ندارد؟ نظر حضرتعالى در مورد كنترل مواليد و يا تحصيل زنان و مردان در دانشگاه به صورت مخلوط چيست؟
جواب: زنان در جامعه اسلامى آزادند و از رفتن آنان به دانشگاه و ادارات و مجلسين به هيچ وجه جلوگيرى نمىشود، از چيزى كه جلوگيرى مىشود، فساد اخلاقى است كه زن و مرد نسبت به آن مساوى هستند و براى هر دو حرام است. راجع به مواليد، تابع آن است كه حكومت چه تصميمى بگيرد.
سؤال: ممكن است راجع به تاريخچه و نماى تاريخى جنبش تاريخى خودتان و توسعهاش در طى پانزده سال گذشته از زمانى كه در تبعيد بوديد، براى من شرح دهيد؟ چگونه در سازمان دادن چنين جنبش بسيار موثرى اقدام كرديد و سازماندهندگان اين جنبش چه كسانى بودند و چه نوع از روابط و تامينهاى مختلف كه براى دنيا باور كردنى نيست، وجود داشته و دارد؟
جواب: اصل جنبش و مقدمات آن طولانى است ولى آنقدر كه به طور اختصار مىتوانم بگويم، اين است كه شاه از ابتداى سلطنت غاصبانهاش خيانتهاى بىشمارى كرد و مواردى هم پيش آمد كه قدرت آن پيدا شد كه او را از مملكت بيرون كنند كه مع الاسف سستى كردند. شرح مبارزات پانزده ساله اخير بدين صورت بود كه شاه برخلاف مصلحت ملت كارهائى انجام داد، ابتدا علماء اسلام مخالفت كردند و اين مخالفت به گرفتارى شبانه من انجاميد. در پانزده خرداد 42 از قرارى كه مىگويند، پانزده هزار نفر كشته شدند. قريب يك سال در زندان و حصر بودم، پس از آزادى به مبارزاتم ادامه دادم و مفاسد و جنايات شاه را افشاء نمودم تا اينكه يكى از خيانتهاى بزرگ شاه يعنى قضيه كاپيتولاسيون پيش آمد و شاه
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 40
مستشاران آمريكائى را مصونيت داد، از اين جهت كه اين قضيه مخالف مصالح اسلام و كشور بود، من با آن شديداً مخالفت نمودم و به دنبال آن شبانه دستگير شدم و مستقيماً به تركيه تبعيد شدم. يك سال در تركيه بوديم، پس از آن ما را تحويل عراق دادند و قريب چهارده سال در عراق بوديم، در طول اين مدت من در مواقع مختلف، جنايات شاه را چه در اعلاميه و چه در خطابه اعلام مىكردم و هر فاجعهاى را گوشزد مىنمودم و هرگز ساكت ننشستم و بعد هم كه به اينجا آمدم. و اما سازمان دادن نهضت اسلامى همگانى ملت ايران، اين نهضت، جنبشى است كه همه مردم را شامل مىشود و از آنها و مردم سرچشمه مىگيرد و اعتقادش به اين است كه اين نهضت را تا به ثمر رسيدن بايد ادامه داد. البته ما روحانيون مردم را هدايت كرديم و تمام جرائم رژيم را افشاء كرديم و روشنگرى روحانيون، بحمدالله مفيد واقع شد و مردم روشن شدند و يك تحول فكرى براى جامعه ايران به وجود آمد، به طورى كه همه با هم يك صدا به دنبال يك راه و مقصد در حركتند و آن نابودى اين دودمان و برچيده شدن نظام شاهنشاهى و برقرارى حكومت اسلامى است و اين هدف در سراسر ايران حكمفرماست. در مركز، همين مطلب را مىخواهند، در شمال و جنوب و شرق و غرب هم همين موضوع را طالبند. همه فرياد استقلال، آزادى، حكومت اسلامى را سر دادهاند و مىخواهند، چرا نخواهند؟ شاه تمام مخازن زير زمينى و روى زمينى آنان را به غارت داده است، استقلال سياسى، نظامى، اقتصادى و فرهنگى آنان را بر باد داده است. آنان مىخواهند و همگى مىخواهيم كه شاه را به جزاى اعمالش برسانيم و اين نداى مجازات شاه در سراسر ايران طنين انداخته است. شاه غير از اينكه برود هيچ چارهاى ندارد، البته اگر به دست مردم نيفتد. آمريكا و ساير كشورهائى كه از او پشتيبانى مىكنند، خطاكار و در اشتباهى بزرگ هستند و اين پشتيبانى براى خودشان بسيار مضر است و بايد در اين امر تجديد نظر كنند.
سؤال: آيا از طرف مقامات آمريكائى، هيچ نوع تماسى با حضرتعالى گرفته شده است؟
جواب: خير.
سؤال: پس از پايان اقامت در فرانسه، كجا خواهيد رفت؟
جواب: تصميم نگرفتهام.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 41
تاريخ:18/9/57
بيانات امام خمينى در مورد تكليف شرعى مسلمين در برابر سلاطين جائر از ديد پيشوايان معصوم
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام مسلمين در مقابل نقض عهد خدا و سنت پيغمبر واجب است
از حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه خطبهاى نقل شده است كه در آن خطبه علت قيام خودشان را برضد حكومت وقت ذكر فرمودهاند و آن اين است كه فرمودهاند خطاب به مردم كه پيغمبراكرم فرموده است كه كسى كه ببيند يك سلطان جائرى حلال مىشمرد حرمات الله را، چيزهائى را كه خداوند حرام كرده است اين آزاد مىگذارد و مخالف سنت رسول الله عمل مىكند و عهد خدا را مىشكند، اگر كسى ديد يك سلطان جائرى اين كارها را مىكند و معذلك ساكت شد و تغيير نداد با قول خودش، با عمل خودش اين انحرافى كه سلطان جائر پيدا كرده است تغيير نداد، خداى تبارك و تعالى حتم كرده است، حتم است بر او كه اين آدمى كه ساكت شد در مقابل اين سلطانى كه حرمت احكام خدا را نگه نمىدارد، مخالف سنت رسولالله عمل مىكند و عهد خدا را مىشكند، اين ساكت بشود در مقابل يك همچون سلطانى و قولاً و عملاً تغيير ندهد مسير اين سلطان جائر را، حتم است بر خداى تبارك و تعالى كه جاى او را هم جاى همان سلطان جائر در آخرت قرار بدهد. يعنى اين سلطان جائر كه اينطور اوصاف را دارد، سنت پيغمبر اكرم را تغيير مىدهد و عهد خدا را مىشكند و حرمات الله را سزاوار و رها مىكند يعنى مستحل است، ولو اين آدم كه اين چيزها را از اين آدم مىبيند و ساكت است، همه كارهاى واجب و مستحب هم به جا بياورد، آدمى باشد كه سه وقت نماز مىخواند، در مساجد مىرود، آدمى باشد كه احكام خدا را همه را ترويج مىكند، موافق رضاى خدا عمل مىكند همه كارهاى خوب را مىكند، از همه كارهاى بد هم اجتناب مىكند لكن ساكت است در مقابل سلطان جائر، حسب اين روايتى كه نقل شده است از سيدالشهدا سلامالله عليه كه به منزله علت قيام ايشان است بر ضد حكومت وقت، اينست كه مىخواهند عمل به قول رسول الله بكنند كه مبادا يك وقت تخلف بكنند و كسى كه تخلف بكند جاى او جاى همان سلطان جائر است يعنى در هر طبقهاى از جهنم كه سلطان جائر، يك همچو سلطان جائرى جا دارد، اين آدمى هم كه ساكت است كه اين سلطان جائر هر كارى مىخواهد بكند، ساكت است او، جايش جاى همين سلطان جائر قرار دارد.
حالا ما حساب بكنيم ببينيم كه آيا حكومت وقت ما، سلطان وقت ما اين اوصافى كه ذكر
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 42
فرموده اند، دارد؟ اگر اين اوصاف را دارد و ما ساكتيم، بايد همين معنائى كه فرمودهاند، بر ما منطبق بشود و ايشان در يك وقتى اين مطلب را فرمودهاند كه وقتى قيام كردهاند و نهضت كردهاند در مقابل يزيد، اين سلطان جائر، با يك عدد كمى در مقابل يك عده كثيرى و در مقابل ابرقدرت كه در آنوقت همه مواضع قدرت دستش بوده است، كه عذر را از ما ساقط كند كه ما بگوئيم كه مثلاً ما عددمان كم بود، ما زورمان كم بود. اين را در وقتى ايشان فرمودهاند كه مىخواستند قيام كنند بر ضد سلطان جائر وقتشان، خطاب كردند به مردم و خطبه خواندند و علت قيام است اينكه چرا من در مقابل اين آدم قيام كردم براى اينكه اين عهد خدا را شكسته است و سنت پيغمبر را مخالفت كرده است و حرمات الله تعالى را نكث كرده است و نقض كرده است و پيغمبر فرموده است هر كه ساكت بنشيند و تغيير ندهد اين را، جايش جاى همان يزيد است در جهنم، جائى كه يزيد دارد، كسى كه سكوت كند جايش جاى اوست.
حالا ما ببينيم يزيد چه كرده است كه حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه در مقابلش قيام كردند و همچو مطلبى را فرمودهاند و برنامه دادهاند. حضرت سيدالشهدا مطلبى را كه فرمودهاند، اين مال همه است، يك مطلبى است عمومى، (من راى) هر كه ببيند، هركسى ببيند يك سلطان جائرى اينطور اتصاف به اين امور دارد و در مقابلش ساكت بنشيند، نه حرف بزند و نه عملى انجام بدهد، اين آدم جايش جاى همان سلطان جائر است.
يزيد يك آدمى بود كه به حسب ظاهر متشبث به اسلام بود و خودش را خليفه پيغمبر حسابكرد و نماز هم مىخواند، همه اين كارهائى كه ماها مىكنيم آن هم مىكرد، اما چه مىكرد؟ اما از آن طرف معصيت كار بود، مخالف سنت رسولالله مىكرد. رسولالله سنتش اين است كه بايد با مردم چه جور عمل بكنند، او خلافش عمل مىكرد، بايد حفظ دماء مسلمين بشود، دماء مسلمين را مىريخت، بايد مال مسلمين هدر نرود، او هدر مى داد مال مسلمين را. همان شيوهاى كه پدرش معاويه هم داشت و اميرالمومنين هم قيام كرد در مقابل او منتهى حضرت امير لشگر هم داشت ولى سيدالشهدا عدد خيلى كمى در مقابل يك ابرقدرت بود.
ما ببينيم كه اين كارهائى كه او (يزيد) كرده است، به اين حكام وقت ما و به سلطان وقت ما تطبيق مىشود؟ اين مسائلى كه رسولالله فرموده است، اينها تطبيق مىشود بر اين؟ سلطان است؟ جائر است؟ اين معلوم است كه الان سلطه دارد، (سلطان) يعنى سلطه دارد، الان سلطه دارد و جائر هم هست، خودش هم شايد قبول داشته باشد كه جائر است، همه كس هم ميداند كه اين آدم جائر است. خوب مخالفت سنت رسول الله را نكرده؟! هر چه رسول الله فرموده است، ايشان عمل كرده؟! يا اقوال رسول الله را به حساب نمىآورند اينها؟ اينها سنت رسول الله را به حساب نمىآورند. بله در ايام عمرش براى اينكه من و شما را بازى بدهد يك دفعه هم مىرود به حرم حضرت رضا و آنجا يك، دو ركعت نماز هم مىخواند، من هم نمىدانم با چه حالى مىخواند، يك دو ركعت نماز هم آنجا مىخواند و يك حرفهائى هم آنجا ميزند. اين چيزها، اين براى اغفال من و شماست، آيا به سنت رسول الله عامل
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 43
است؟! ايشان عامل سنت رسول الله هست؟! سنت رسول الله اين است كه دماء مسلمين محفوظ باشد، ايشان حفظ كرده است دماء مسلمين را؟! الان اطلاعى كه رسيده است در همين چند روز، در همين دو، سه روز در اصفهان پنجاه نفر، در كجا، در كجا چقدر كشته شدهاند. بى اطلاع ايشان است؟! با اطلاع است. بىاطلاع دولت است؟! با اطلاع دولت است. بىاطلاع شاه است؟! اينها بىاطلاع شاه كارى نمىكنند و من نگرانم از فردا و پس فردا براى اينكه يك خبرى به ما رسيده است كه ان شاءالله دروغ است و من هم حمل كردم كه اين يك تبليغاتى باشد ولى خوب محتمل است و آن اينكه اينها اعلام كردند به اينكه فردا و پس فردا آزادند مردم در شعائر خودشان و در شعائر مذهبى و در عزادارى آزادند. از آن طرف اطلاع دادند كه يك نقشهاى در كار است و آن نقشه اين است كه يك عددى از اشرار را بين مردم به همان صورت مردم وارد معركه كنند، اين راهپيمائى كه علما و ساير طبقات بنا دارند كه فردا در همه شهرهاى ايران و قصبات انجام بدهند، اينها يك عدهاى از اشرار را كه مربوط به خودشان است، در بين اينها وارد كنند و آنها شلوغكارى كنند آنها كه شلوغكارى كردند، اينها بگويند كه خوب -آزاد اين يك تظاهرات آرام نبوده و شلوغ كردند و با رگبار مسلسل مردم را از پا درآورند. خوب من احتمال اين معنا را مىدهم كه اين يك اشتهارى است كه اينها دادهاند براى اينكه مردم را از اين كارى كه فردا بنا دارند بكنند، مردم را از آن كار وا دارند و نگذارند بشود يعنى خود مردم نكنند و آنها به مقصد خودشان رسيده باشند كه هم گفته باشند كه خوب ما كه آزاد گذاشتيم مردم را و خود مردم بيرون نيامدند لكن خوب يك احتمالش هم اينست كه يك نقشه شيطانى در كار باشد و اين البته موجب نگرانى است كه فردا اينها چه خواهند كرد.
حمايت شاه از ارتش سركوبگر اسرائيل با چپاول بيت المال مسلمين
لكن مساله اين است كه الان اين يك سلطان جائرى است يعنى يك سلطهاى دارد بر مردم، قشون دارد، لشگر دارد و قدرتهاى بزرگ هم دنبال سرش هستند و سلطان جائر است و همه اين اوصافى كه فرمودهاند، در ايشان هم هست. نفوس مسلمين را خداى تبارك و تعالى محرم كرده است كه كسى تصرف در آن بكند و مردم را بكشد اين يكى از حرمات الله است و ايشان اجازه مىدهد، امر مىكند، به آن. اموال مسلمين بايد محفوظ باشد، اموال ملت ايران بايد محفوظ باشد براى خود ملت ايران، نفت ايران مال خود ايران است مراتع ايران مال خود ايران است، بايد به درد خود ايران بخورد، شيلات ايران بايد به درد خود ايران بخورد مال خود ايران است، جنگلها مال خود ايران است، مخازن زيرزمينى هر چه هست مال خود ايران است، بايد خود ايرانىها بيرون بياورند، استخراج بكنند و استفاده كنند و براى همين مصالح خودشان، براى ملت، ايشان همه اينهائى را كه ذكر كردم به باد دادند.
بر همه حرام است كه اموال مسلمين را، آن اموالى كه مال يك ملت است به باد بدهد و به دشمنهاى اسلام مثل اسرائيل بفروشد، اسرائيلى كه الان در حال جنگ است با مسلمين، نفت او را، بيشترش را مىگويند كه از ايران اداره مىشود، در ازائش آن هم از قرارى كه مىگويند بسيارى از اين كشته هائى
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 44
كه ما داديم با سربازهاى اسرائيل شده است. پس اين مستحل حرماتالله است. هم نفوس مسلمين را به باد دارد مىدهد و هم اموال مسلمين را. مراتع ما را به غير داده است، جنگلهاى ما را به شركتهاى خارجى داده است، شيلات را با كشتن چندين هزار، آنطور كه مىگويند چندين هزار نفر را كشتند تا شيلات را از مردم بيچاره گرفتند و به غير واگذار كردند، نفتمان هم كه همه مىدانيد كه دارند چه مىكنند كه بعد از چند وقت ديگر ايران هيچ چيز ندارد، هر چه هست غارت كردند و بردند.
خيانتها و جنايات جبران ناپذير شاه مانعى براى قبول توبه وى
اين صورتى هم كه ديديد، لابد اينجاها هم مثل اينكه آوردند، اين صورتى هم كه ديديد كه اين چپاولگرها خارج كردند از ايران و اموال ايران را به خارج بردند و بعد از اينكه همه اينها را به خارج بردند، آنوقت به فكر اين افتادند كه نه، ديگر كسى نبرد، ديگر كى نبرد؟ خوب بردند تمام شد. سه هزار ميليون و بيشتر، سه هزار و چند صدميليون از خود ايشان يا، اين چيزى بوده است كه حالا بردند، آنهائى كه قبلاً بردند خدا مىداند چقدر است. از اول اينها شروع كردند به بردن، رضا شاه جواهرات ايران را آنوقتى كه مىخواستند بيرونش كنند آنطورى كه براى من نقل كردند از يك صاحب منصبى (يكى از آقايان نقل كرد از يك صاحب منصبى كه همراه بوده است) وقتى رضا شاه را متفقين آمدند و بيرونش كردند، در اين خلالى كه مىخواست برود، چمدانهاى جواهر را پركرد، چمدانهارا پر كردند از جواهرات ايران و راه افتادند كه ببرند منتها بين دريا (همان صاحب منصب نقل كرده بود) كه با كشتى اين آدم را مىبردند، يك جايى نگه داشتند و يك چيز ديگرى، يك بلمى يا يك كشتى كه آن شخص گفته بود مخصوص حمل دواب بوده است، آنها آوردند متصل كردند به اين كشتى و به او گفتند كه تو برو توى آن كشتى لكن همانجا چمدانها را برداشتند و انگليسها بردند، تمام شد. آن زمان او اين كار را كردند غير از آنهايى كه دزديده بود و برده بود.
يك وقتى در يك سفر رفته بود، يك سفرى كه مورد خطر شايد بود، مرحوم مدرس رحمهالله كه آن روز مخالف با رضاشاه بود و جانش را هم سر همان مخالفت داد، گفته بود كه من دعا كردم به شما در اين سفر كه سالم برگرديد، خيلى خوشحال شده بود كه مدرس به او دعا كرده، گفت دعا كرديد؟ خوب، ايشان گفته بود آخر نكته دارد، اينست كه اگر تو در اين سفر مرده بودى همه اموال ما از بين رفته بود، من مىخواهم زنده باشى تا اموالمان را پيدا كنيم.
در زمان او آن كارها را او مىكرد، در اين زمان هم از اولى كه ايشان وارد سلطنت شده (ديگر جلوتر خيلى تجربه كرده است، تجربههاى پدر را داشته است) از اول بنا گذاشته به اينكه اموال را ببرد بانكهاى خارجى، بانكهاى آمريكا، هر جاى ديگر، در آنجاها انبار كردند اموال اين ملت را كه وقتى كه اگر يك اتفاقى افتاد برود سراغ آن اموال و ملت نبايد بگذارند اين فرار كند، اين الان در صدد است. گفتند رفته به جزيره كيش و من اولش كه يك خوفى كردم كه اين گاهى وقتها كه از ايران، از تهران خارج مىشد آنوقت يك مفسدهاى مىخواست واقع بشود، امر مىكرد كه بكشند و خودش
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 45
مىرفت بيرون، من در ذهنم آمد كه مبادا براى فردا و پس فردا هم يك همچو تهيهاى ديدهاند لكن محتمل است كه نباشد ان شاءالله، بعضى هم گفتند رفته آنجا كه ديگر كار آخرى را انجام بدهد. اين البته در صدد است كه فرار كند، ملت ايران بايد نگذارند اين فرار كند، آنقدرى كه مىشود. امكان ندارد البته كه يك كسى بتواند سزاى عمل اين آدم را به او بدهد، يك آدمى كه سى و چند سال است مسلط شده است بر اين ملت و همه چيز ملت را به باد داده است، يك آدمى كه مادرها را به عزاى اولادشان نشانده است و همين امروز كسى گفت كه يك زن بوده است كه سه تا بچه داشته هر سه بچهاش كشته شدند، يك پدر و مادرى كه حالا وقتى كه مىآيند توى خانه مىبينند ديروز پنج نفر سر سفره بودند حالا دو نفر شدند، مگر مىشود كه اين را ما در اين دنيا بتوانيم جزايش را به او بدهيم؟ يك آدم كه مىكشد يك كسى را، همان مقدار مىشود خودش را بكشند و همين، بس، خون اين هم خون يك آدم است (اگر آدم باشد). كسى كه سى و چند سال است بر اين ملت تسلط پيدا كرده و كشتار كرده و آنطور كشتار كرده و دزدى كرده و آنطور دزدى كرده و خيانت كرده و آنطور خيانت كرده و جنايت كرده و آنطور جنايت كرده، مگر بشر مىتواند كه اين را به سزاى اعمالش برساند؟ يك جان بيشتر ندارد مقابل يك نفر و حالا عجب، من گاهى وقتها از فهم بعضى از اشخاص تعجب مىكنم كه مىگويند خوب حالا آمده، حالا آمده عذر خواسته ديگر، حالا بپذيرد، آمده گفته است كه من اشتباه كردم، خوب بپذيرد ديگر از او. چى بپذيريم؟ مگر خدا مىپذيرد از او اين عذر را؟ خدا حق الناس را نمىگذرد، خود ناس بايد بگذرند، خود مردم بايد بگذرند تا خدا بگذرد. مگر خدا مىگذرد از حق الناس ؟(بيائيد حالا مصالحه بكنيد، بيائيد حالا خوب، عفو بكنيد، نمىدانم چه) يك آقاى ريش سفيدى يك كاغذ مفصلى نوشته بود، البته خودش آدم دانشمندى است لكن ادراكش، يك خرده عقلش ناقص است، به من نوشته بود كه پيغمبر اكرم در فلان جا فلان آدم را بخشيد، در فلان جا فلان كافر را بخشيد، در فلان جا فلان كسى را بخشيد. تاريخ براى من نوشته بود، مثل اينكه من حق دارم كه ببخشم ايشان را، به من چه ربط دارد؟ بچههاى آن پيرزن را كشته، من ببخشم چطور من ببخشم كشتههائى كه از اين ملت، جوانهائى كه از اين ملت به باد رفته؟! همين امشب شما احتمال بدهيد كه عدهاى را كشته باشند، همين امروز اطلاع رسيد كه اشخاصى را كشتند، مردم را كشتند، ما بنشينيم بگوييم كه شما اعليحضرت حالا ديگر باشيد؟! ديگر ازاين به بعد حكومت نكنيد، اعليحضرت باشيد؟! آخر اين چه منطقى است چطور انسان همچو حرفى را مىتواند بزند؟
(بيائيم به قانون اساسى حالا عمل بكنيم)! معنى به قانون اساسى عمل كردن اين است كه آقا (يعنى همين قانون اساسىاى كه الان دست است) كه ايشان سلطان باشند و عرض مىكنم كه حاكم نباشند. آخر مىشود يك همچو چيزى؟ امكان دارد براى يك آدم، يك كسى كه اول ادراك آدمى داشته باشد؟ حيوان هم نمىتواند يك همچو حرفى بزند كه ما ديگر اين را بيائيم و عفوش كنيم. يكى عفوش بكند؟ كى حق دارد كه اين را عفوش بكند؟ مگر با من يك كارى كرده كه حق من است كه عفوش بكنم؟ حق يك ملت را خورده است اين، خون يك ملت را ريخته اين آدم، اين ناكث عهدالله
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 46
است. خدا از همه مردم عهد گرفته است به اينكه بايد اطاعتش بكنند، اين ناكث عهدالله است. خودش هم تعهد كرده است، در مجلس اولى كه به اين سلطنت غاصب رسيده، آمده است در مجلس و قسم خورده است به اينكه به مذهب شيعه وفادار باشد، مروج باشد، به ملت خيانت نكند. آن قسمهائى كه مىخورد اين، نقض اين عهدش هم كرده است، قرآن را گذاشته و قسم خورده و خدا را شاهد گرفته است، عهد كرده است به اينكه به ملت خيانت نكند، مذهب شيعه را ترويج كند. ترويجش همين است كه مىبينيد و امانتش هم همين است كه شما داريد مىبينيد. مخالف سنت رسولالله هم كه الى ماشاءالله هر چه بخواهيد مخالف سنت رسول است.
مخالفت با شاه يك تكليف شرعى است
اگر كسى ببيند محمدرضاخان را كه اين اوصاف را دارد، سكوت كند، جايش جاى محمدرضاخان است در جهنم، ولو نماز شب بخواند، ولو يك عالم باشد، ولو تمام عمرش را در اطاعت الله صرف كرده باشد، اگر در مقابل اين آدم ساكت بنشيند (به حسب اين نقلى كه از رسول الله كردهاند و نقلى كه از سيدالشهدا كردهاند كه مىفرمايد رسول خدا چنين فرموده است) چطور مىشود يك ملت ساكت بنشيند؟ عذر همه منقطع است، همهها منقطع است، اگر ما چهار نفر هم بوديم قاعدهاش بود كه قيام كرده باشيم. هيچ كس نمىتواند بگويد ما تنهائيم. حالا ملت است، تمام ملت است، الان جميع ملت ايران ايستادهاند در مقابل اين سلطان جائر، اين حاكم جائر، تمام ملت اسلام، تمام ملت ايران قيام كردهاند، از دهات گرفته، پريروز يك نفر پيش من آمده بود كه رفته بود يك دهات دور افتادهاى را ديده بود، گفت كه در اين دهات هم راهروى هر روز هست، صبح و عصر. مىگفت. صبح و عصر در همه اين دهات، اهل علم آن ده جلو مىافتد و رعيتها و مردم ديگر دنبالش پياده روى مىكنند. در يك همچو موقعيتى كه همه مردم قيام كردهاند من ديگر نمىتوانم بگويم كه من نمىتوانستم. نخير، مىتوانى، چنانچه مىبينيد كه مىتوانيد، چنانچه مىبينيد كه نه حكومت نظامى توانست كارى بكند نه دولت نظامى. همين دولت نظامى كه آنقدر هياهو براى خودش بجا آورده بود، حالا ديد كه وقتى همه مردم مىخواهند پيادهروى كنند، هر كس از يك گوشهاى مىخواهد پياده روى كند سران قوم، ديد كه نمىشود، رها كرد گفت مجازند مردم. خيال كرد اگر اين اجازه را ندهد نمىروند. (مجازند) چيست؟ مگر ديوانه اينها(مجازند مردم كه بروند، اجازه دادند) در يك جاى ديگر هم گفتند اعليحضرت اجازه دادهاند. آخر اينها مضحك است ديگر، اينها ديگر مضحك است كه يك كسى چنين حرفى بزند و بگويد من اجازه دادم يا دولت بگويد من اجازه دادم. تو كى هستى؟ شما سرنيزهها را گذاشتيد طرف مردم ولى مردم آمدهاند سينههايشان را سپر كردند در مقابل سرنيزههاى شما، بچهها هم آمدند، زنها هم آمدند، زنها اين بچههاى كوچكشان را بغل كردن و آمدند در صف مردم. اين يك امر الهى است، خدا يك چنين كارى كرده، اين آتش را خدا روشن كرده و اين روشنىاش هست، مثل خورشيد مىماند، تا آخر نتيجه اين مساله هست ان شاءالله. كسى الان عذر ندارد كه بگويد كه ما
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 47
نمىتوانستيم، ما نمىدانستيم. كسى مىتواند در همه ايران بگويد من نمىدانستم كه اين سلطان جائر است؟ كسى مىتواند بگويد مندانستم مخالفت با سنت رسول الله مىكند؟ كسى نمىداند كه اين آدم عهد خدا را شكسته، معصيت كار است، به مردم جور دارد مىكند؟ مال مردم را همه را هدر دادهاست هيچ كس نمىتواند بگويد من نمىدانستم. حالا كسى مىتواند بگويد كه ما ديگر نمىتوانستيم؟ تمام قدرت همراه ماست، چطور نمىتوانستيم؟ همه بايد استنكار كنند يعنى بالفظ بگويند شاه اينطور است، چطور بعضى از علماء بعضى ازبلاد صريحاً مىنويسند كه شاه اينطور است، هيچ كاريشان هم نكردند، همه بايد بگويند كه شاه اينطور است (دولت نمىدانم چطور، رژيم چطور است) اينها غلط است، بايد اسم ببرند بگويند كه شاه اينطور است، استنكار كنند، عذر نمىشود بگويد من نمىتوانستم، نخير مىتوانستى. اگر كسى يك كلمه بگويد كه در اين يك كلمه ترويج از اين ظالم است، تاييد اين ظالم است، با اين كلمه حفظ بشود، اين ظالم اين خيانتكار به اسلام و مسلمين است، نبايد اين كار بشود. اسم قانون اساسى را نبايد كسى بياورد كه با قانون اساسى، مگر بگويد كه قانون اساسى، اين موادى كه رضاخان با سرنيزه گذاشت توى قانون اساسى، اين مواد كنار برود مابقى قانون اساسى، خوب آن غلط است لكن ديگر اينقدر جنايت ندارد كه بخواهد اين را نگهش دارد.
ايرانيان مقيم خارج مكلفند به تبليغ و انعكاس خواستههاى ملت
امروز عذر نيست براى ما، هيچ كدام ما عذر نداريم، لكن ما هم كه اينجا هستيم، شما آقايان هم كه در اين بلاد هستيد بىتكليف نيستيد. آنها در صف مردم، در صف قتال هستند، الان هم شايد صداى تفنگ، صداى مسلسل در تهران و قم و اهواز و نمىدانم كجا، الان هم شايد باشد براى اينكه مردم كه آرام نمىنشينند، آنها هم كه ايستادهاند در مقابل آنها، در صف مقاتله هستند و محاربه هستند، تكليفشان را دارند عمل مىكنند، به قول رسولالله دارند عمل مىكنند، اقتدا به سيدالشهدا سلام الله عليه كردند و دارند عمل مىكنند. شما هم كه در اينجا هستيد، هر مقدار مىتوانيد، توانيد كه مصاحبه مطبوعاتى بكنيد، مصاحبه مطبوعاتى كنيد و جرم و جرايمى كه اين آدم كرده است اين جرايم را افشا كنيد، مىتوانيد كه اجتماع كنيد در يك جائى و بگوئيد يكى برود مطالب را بگويد، برود بگويد. با اين رفقائى كه در خارج از كشور شما داريد از فرق ديگر، از اهل مثلاً اينجا يا ساير ممالك كه آشنا هستيد با آنها، هر جا اتفاق افتاد بايستيد و مطالبتان را بگوييد تا مردم بدانند كه يك دسته اشخاص شلوغكار نيستند دارند اينكار را مىكنند. آنها كه قيام كردند بر ضد اين، نه اينكه يك مردمى هستند كه مىخواهند شلوغكارى بكنند اين كارها راكنند، اين مردمى هستند كه حق مىگويند، حق خودشان را طلبكنند. آزادى حق مردم است، استقلال يك مملكت حق اهل يك مملكت است كه طلب استقلال بكنند در مملكت. مردم شريفى هم كه قيام كردهاند و خون خودشان را دارند مىدهند در مقابل اينكه احكام اسلام را و اين ثروت خودشان را يعنى ثروت ملتشان را نگذارند هدر برود، احكام اسلام را نگذارند از بين برود و زير پا برود، بايد به مردم، به اهالى اينجا شما حالى كنيد اين مطلب را. هر كسى
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 48
به هر زبانى، به هر جورى كه مىتواند بگويد به اينها كه مردم ايران كه قيام كردند بر ضد اين مرد و اين حكومت، براى اينكه اين حكومت، اين مرد پنجاه سال است خودش و پدرش به ما خيانت كردهاند، خودش و پدرش پنجاه سال است جنايت كرده، قتل عام كرده اند. خوب، پدرش مسجد گوهرشاد را قتل عام كرد، خودش ديگر هر جا بگرديد. (ولد صدق) .
بگوييد به مردم كه مساله اين است، نه مساله اين است كه يك دستهاى هستند و اراذل و اوباش هستند و چند نفر، اخيراً هم آن مردك مىگويد كه (يك عده معدودى مردم را ناراحت كردهاند والا مردم همه شاه را مىخواهند!!) من نمىدانم آخر اينها چه جور فكر مىكنند؟ براى كى مىگويند اينهابگوئيد به مردم اينجا كه مردم ايران كه قيام كردهاند،براى يك مطلب واضحى است كه همه بشر قبولش دارد كه آزاد بايد باشد، نبايد هى در حبسش كنند، نبايد جلويش بگيرند كه حرف نزن، بيخ گلويش را فشار بدهند كه نبايد يك كلمه حرف بزنى، قلمش را بشكنند كه نبايد بنويسى. قلمها را اينها شكستند، قدمها را شكستند در اين پنجاه سال. حبسپر بود ازاشخاصى كه آزادى مىخواستند در اين پنجاه سال. حالا قيام كردهاند و حقوق واضح ملى خودشان را، آنكه از حقوق بشر است و از اولين حقوق بشراست،(آزادى،استقلال ،حكومت عدل) اين راخواهند مردم. اين تبليغاتى كه از قرارى كه مىگويند در هر سال صد ميليون دلار ايشان خرج تبليغات خودش مىكند كه بگويد چشم و ابرويش كذا و نمىدانم قد وقامتش چه و مخالفينشان را به هرچى خواهند نسبت بدهند، اينها را شما فشل كنيد بگوييد به اشخاصى كه با آنها ملاقات مىكنيد كه مسأله اين نيست اين آدم مال ملت را بر مىدارد بر ضد ملت خرج مىكند، اموال ملت را به ضد مصالح ملت دارد خرج مىكند. ان شاءالله خداوند همه تان را تاييد كند، موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 49
تاريخ: 20/9/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار تلويزيون آمريكا
سؤال: درباره آنچه در ايران امروز اتفاق افتاده چه فكر مىكنيد، بخصوص بعد از اين تظاهرات آرام و آزادى زندانيان سياسى؟
جواب: مردم ايران در تظاهرات بسيار وسيعشان اعلام كردند كه ما شاه راخواهيم. اعلام رسمى كردند،قطعنامههايى صادر كردند كه در اين قطعنامهها تصريح شده بود كه رژيم سلطنتى را نمىخواهند، بنابر اين شاه هيچ گونه قانونيتى ندارد.
سؤال: شما هميشه فرموده ايد كه شاه بايد استعفا بدهد و تا استعفاى او مبارزه خواهيد كرد،بعد از استعفاى او چه خواهيد كرد؟
جواب: استعفا كه معنا ندارد، شاه بايد كنار برود، براى اينكه به واسطه راى ملت، شاه نشده است تا استعفا بدهد، او بايد كنار برود. بعد از كنار رفتن او، ما جمهورى اسلامى متكى به آراى عمومى و قوانين اسلام برقرار خواهيم كرد.
سؤال: جهت اساسى دولتى كه شما مى خواهيد تشكيل بدهيد، چه خواهد بود؟ آيا بازگشت كامل به سنت مسلمانان شيعه با زندگى در قرن ما هماهنگ خواهد بود، مثلاً تجارت و روابط بين الملل؟
جواب: من نمىدانم كه تبليغات عمال خارجى و تبليغات شاه در شما چه تاثيرى كردهاست كه اسلام به معنى مصطلح امروزش را سنتى مىخوانيد. اسلام پيشرفته ترين حكومت را دارد و به هيچ وجه حكومت اسلام با تمدن مخالفتى نداشته و ندارد. اسلام خود از پايه گذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است.هر كشورى كه به قوانين اسلام عمل نمايد، بدون شك از پيشرفته ترين كشورها خواهد شد. ما اميدواريم كه با پيروزى خود، اين مطلب را به جهان ثابت كنيم. ما با حفظ استقلال با تمام كشورها روابط دوستانه خواهيم داشت.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 50
سؤال: هزاران نفر در خيابانهاى تهران راهپيمائى كردند و عكسهاى شما را حمل مىكردند و عليه سلطنت شاه شعار مىدادند، از نقطه نظر شما، اين تظاهرات موفق بوده است؟
جواب: بسيار هم موفق بوده است، براى اينكه با آن تظاهرات به دنيا مخصوصاً آمريكا ثابت كردند كه حكومت شاه غيرقانونى است و به هيچ وجه نمىشود او را تائيد كرد. شاه بايد برود و چارهاى ندارد.
سؤال: هيچ گونه قهر و شورشى در تظاهرات ديروز به نظر نرسيد، بعضىها مىگويند شاه بدين ترتيب طوفان را از سرخودش رد كرده، آيا با اين نظر موافقيد؟
جواب: بزرگترين طوفان همين تظاهرات آرام ديروز بود،براى اينكه ملت ايران به دنيا فهماند كه اين تظاهرات حساب شده است و مردمايران مىتوانند همه چيزرا كنترل كنند ودر عين حال شاه رانخواستهاند و رفتن شاه را خواستار شدند.بايد همه بدانند كه شاه چارهاى ندارد، بايد برود.
سؤال: بعد از استعفاى شاه، چه دولتى ايجاد خواهد شد؟ عده زيادى ازمردم آمريكا فكر مىكنند كه دولت آينده، ضد آمريكايى خواهد بود.
جواب: دولت جمهورى اسلامى است و در متن دولت، ضديتى با هيچ دولتى و مملكتى نيست. آمريكا اگر چنانچه با اين دولت رفتارش، رفتار انسانى باشد و احترام را حفظ كند، اين دولت با او هم مانند ساير دول، احترام متقابل را حفظ خواهد كرد.
سؤال: چه تضمينى خواهيد داد كه ايران نفت را به آمريكا بفروشد، بعد از اينكه شاه برود؟
جواب: تضمين نخواهيم داد، لكن اختيار داريم و ما هم مىخواهيم نفت را بفروشيم،اگر امريكا هم مشترى است به او هم مىفروشيم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 51
تاريخ: 20/9/57
مصاحبه امام خمينى با كانال سى. بى. اس آمريكا
سؤال: شما در باره تظاهرات ديروز و راهپيمايى تهران چه فكر مىكنيد؟ نتيجه آنها از نظر شما چگونه است؟
جواب: تظاهرات ديروز در سطح بسيار وسيعى انجام گرفت و نتيجتاً اعلام شد كه شاه را نمىخواهند، اگر چه ملت شجاع اين را قبلاً بارها اعلام كرده بودند و شاه اصلاً هيچ جنبه قانونى ديگر ندارد و تمام ملت براى چندمين بار در سراسر ايران اعلام كردند كه ما شاه را نمىخواهيم.
سؤال: شما احساستان نسبت به تظاهرات ديروز چه بوده است ؟آيا شما راضى بوده ايد؟
جواب: كاملاً راضى هستم و0 عقيدهام بر اين است كه مؤثر بوده است. مردم با كمال نظم و آرامش اعلام كردهاند كه ما شاه را نمىخواهيم، شعارها اسلامى بوده است و ضد شاه و جز مسلمانان هيچ كس در اين تظاهرات شركت نداشته است.
سؤال: ناظرين معقتدند كه اگر شاه استعفا بدهد، يكى از دو چيز رخ خواهد داد، يا اينكه يك حكومت اسلامى به معناى واقعى كلمه روى كار خواهد آمد و يا نظاميان، دولت را در دست خواهند گرفت كه در نهايت، هر دو كار به نفع روسيه تمام خواهد شد، به نظر شما چه اتفاقى خواهد افتاد؟
جواب: نظامىها اگر روى كار بيايند،همين هست كه هست و حل مشكلات نمىشود و ملت هم آرام نخواهد گرفت و اگر دولت اسلامى تشكيل شود كه خواهد شد، روسيه به هيچ وجه در ايران قدرت پيدا نخواهد كرد و دولت اسلامى به روسيه اجازه نخواهد داد كه در مملكت دخالت كند، چنانچه به هيچ مملكتى اجازه نخواهد داد.
صحيفه نور، جلد چهارم، صفحه 52
سؤال:در صورتى كه طرفداران شما روى كار بيايند، بر سر خارجيان چه خواهد آمد؟ نظر و روش شما نسبت به روسيه شوروى و اسرائيل چه خواهد بود؟
جواب: اما خارجيان كه در مملكت هستند، اگر خلافى در مملكت نكنند، حكومت ما بر طبق قوانينش باآنان عمل خواهد كرد و براى آنان ناراحتى فراهم نخواهد شد. اما اسرائيل مطرود ماست و براى هميشه، نه نفت به او مىدهيم و نه آن را به هيچ وجه مىشناسيم و اما شوروى مثل ساير ممالك است، اگر چنانچه احترام متقابل را حفظ كند، ما هم بااو رفتار همسايگى مىكنيم و ما به او اجازه دخالت در مملكتمان را نمىدهيم.
سؤال: چه مدت فكر مىكنيد شاه خواهد بود؟
جواب: نمىتوانم پيش بينى كنم ولى انشاءالله به همين زودىها او مىرود.
سؤال: به نظر شما چه مدت مانده است كه شاه استعفا بدهد؟
جواب: نمىتوانم پيش بينى كنم لكن اميد است سر عقل بيايد و به زودى كنار برود، ما اميدواريم كه او را دستگير كرده و محاكمه نموده و به سزاى اعمالش برسانيم.
previos page menu page next page