زان روی که روز وصل آن در خوشاب
در خواب شبی بر آتشم ریزد آب
با دل همه روزم این سؤالست و جواب
کاخر شبی آن روز ببینم در خواب
Printable View
زان روی که روز وصل آن در خوشاب
در خواب شبی بر آتشم ریزد آب
با دل همه روزم این سؤالست و جواب
کاخر شبی آن روز ببینم در خواب
آن شد که به نزدیک من ای در خوشاب
دشمنام ترا طال بقا بود جواب
جانا پس از این نبینی این نیز به خواب
بر آتش من زد سخن سرد تو آب
بوطالب نعمه ای سپهرت طالب
بر تابش آفتاب رایت غالب
در دور زمانه یادگاری نگذاشت
بهتر ز تو گوهری علی بوطالب
هرچند که بر جزو بود کل غالب
باشد همه جزو کل خود را طالب
جزویست که کل خویش را ماند راست
بوطالب نعمه از علی بوطالب
ای گوهر تو بر آفرینش غالب
چون رحمت ایزد همه خلقت طالب
از جملهی اولاد نبی چون تو کراست
فرزند تو و هر دو علی بوطالب
بس شب که به روز بردم اندر طلبت
بس روز طرب که دیدم از وصل لبت
رفتی و کنون روز و شب این میگویم
کای روز وصال یار خوش باد شبت
دل باز چو بر دام غم عشق آویخت
صبر آمد و گفت خون غم خواهم ریخت
بس برنامد که دامن اندر دندان
از دست غم آخر به تک پای گریخت
ای گشته ضمیر چون بهشت از یادت
انگیخته دولت جهان دل شادت
ای روز جهان مبارک از دولت تو
روز نو و سال نو مبارک بادت
همواره چو بخت خود جوانی بادت
چون دولت خویش کامرانی بادت
ای مایهی زندگانی از نعمت تو
این شربت آب زندگانی بادت
با بخل بود به غایتی پیوندت
کز قوت حکایتی کند خرسندت
وینک ز بلای بخل تو ده سالست
تا نشخور شیر میکند فرزندت