-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 125
تاريخ: 19/7/75
بيانات امام خمينى در مورد سرسپردگى رژيم پهلوى، به ابر قدرتها و وظيفه مسلمين در قبال نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
رئيس اطلاعاتشان آمد پيش من و راجع به اينكه شما ملت ايران را مسلح نكنيد، شما فعاليت نكنيد، ما تعهداتى داريم نسبت به دولت ايران. من گفتم كه خوب شما تعهداتى نسبت به دولت ايران داريد اما من نسبت به آن تعهد ندارم و ما هم تعهداتى خودمان داريم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان ما به كار خودمان ادامه مىدهيم شما هر كارى كه مىخواهيد بكنيد. گفت آخر شماها هى اعلاميه مىدهيد، هر روز يك نوارى فرستيد و چه مىكنيد، شما كمش كنيد. گفتم نه، من اعلاميه مىدهم، نوار هم پر مىكنم و مىفرستم منبر هم اگر رفتم صحبت مىكنم اينها چيزى است كه من نمىتوانم كنارشان بگذارم. او هم رفت و بعد تشديد كردند به طورى كه من ديدم كه اينها ديگر تحمل مطلب را ندارند و پيشتر او اين را گفته بود كه فلانى حالا هيچ، اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهيم كرد. من ديد كه ممكن است يك وقتى اينها به رفقاى ما يك تعرضى بكنند و ما هم مقصدى (مكانى) پيشمان مطرح نيست، ما مىخواهيم كارمان را انجام بدهيم بنا گذاشتم كه بروم به كويت و از آنجا بعد به يكى از ممالك اسلامى بروم. با اينكه ويزا هم داشتيم، در سرحد كويت دولت كويت مانع شدند، حتى اجازه اينكه ما برويم به فرودگاه از آنجا پرواز كنيم، آن قدر هم اجازه ندادند، ما باز برگشتيم به عراق. معلوم شد كه خود آنها هم تفاهمى داشتند، منتظر ما بودند، همان جمعيتى كه ما را آورده بودند باز آنجا ايستاده بودند. ما برگشتيم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندين ساعت بردند بغداد و از بغداد هم ديديم كه حالا بيائيم اينجا شايد بتوانيم يك فلان محلى براى خودمان انتخاب كنيم. موقتاً آمديم به فرانسه و من خودم را ملزم مىدانم يعنى ملزم شرعى مىدانم عقلى ميدانم كه در يك وقتى كه مردم ايران قيام كردهاند و دارند كشته مىدهند، جوان هايشان را گرفتهاند ازآنها يك دستهاى را كشتهاند، يك دستهاى را حبس كردهاند، عدهاى از علماى ما الان در حبس هستند، عده زيادشان در تبعيد هستند و مردم همه از بچه كوچك تا پيرمرد ايستادهاند الان در مقابل دستگاه شاه و همه با يك صدا مىگويند ما شاه را نمىخواهيم، همه مسؤول مىشويم براى اين ملت.
ملت حق تعيين سرنوشت خود را دارد
و اين ملت و هر ملتى حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را.
صحيفه نور ج 2 صفحه 126
اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست، هر كس، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكنند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت با هم الان همه ايستادهاند و مىخواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.
بى تفاوتى در مقابل جنايات بر خلاف شرع و انصاف و انسانيت است
اين است كه ما، اين آدمى كه به ما خيانت كرده است، به اسلام ما، به دين ما خيانت كرده است مخازن ما را دارد به اجنبى مىدهد، در مقابلش يا اسلحه مىگيرد و مردم را مىكشد و يا مىگيرد و مقدارى، يك مقدارش را خرج همين كارها مىكند باقيش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بين مىبرند، يك مردمى كه الان ايستادهاند و دارند خون مىدهند براى اين كار، مائى كه در خارج هستيم مكلف هستيم كه با اينها همزبان باشيم. الان آنها، همين الان هم كه ما اينجا نشستهايم شما بدانيد كه در آنجا انقلاباتى هست، الان در ايران، همين چند روز پيش از اين در خيلى از جاهاى ايران آدم كشتهاند. خيلى است، الان هم كه ما اينجا نشستهايم، باز نمىدانيم، شايد الان هم در ايران يك صدائى باشد و هست اما حالا كشتار هست يا نه، الان ما نمىدانيم، چرا، دور هستيم. هر روز اين مسائل هست. آنها در ميدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستندماها اينحا بى تفاوت باشيم و مشغول به مثلاً كارهاى عادى خودمان باشيم اين برخلاف انصاف، برخلاف انسانيتبرخلاف شرع، بر خلاف همه اينها هست. من مىتوانم حالا با شما صحبت كنم و شما را دعوت كنم به اينكه با ملت خودتان كه براى منافع همه كه شماها هم جزو آنها هستيد، قيام كردند و شماها موافقت كنيد، اين جبهههاى خارجى هر چه هستند، اينها همه همدست بشوند. من بهاندازهاى كه مىتوانم براى شما چند نفر حالا صحبت كنم صحبت مىكنم، آن مقدارى هم كه مىتوانم بنويسم مىنويسم و منتشر كنم. شما هم به هر اندازهاى كه مىتوانيد، تظاهر هر وقت وقتش شد، مناسب شد، نوشتن، گفتن، به روزنامه نگارها چيز گفتن، هرچه مىتوانيد، هر كس به هر اندازهاى كه مىتواند با اين ملت ضعيف كه الان تحت چكمه اين بىانصافها هست بايد همراهى كرد.
قيامى كه در تاريخ سابقه ندارد
و يك همچنين قيامى كه الان در ايران هست من گمان ندارم در تاريخ سابقه داشته باشد اين را كه يك مسأله واحدى را همه بخواهند. الان همه، اين بچههايى كه تازه خودشان هم الان نمىدانند چه دارند مىگويند اما مىگويند ما شاه را نمىخواهيم، يا اينكه همه گفته اينها هم گويند. يك بچه هفت، هشت ساله، پنج شش ساله، آن كه زبان باز كرده الان مىگويد كه (مرده باد شاه) براى اينكه ديده همه مىگويند او اين هم مىگويد. اين زبان همه است، اين منطق همه است و در طول تاريخ شايد ما نداشته باشيم يك وقتى كه همه يك مطلبى را با هم بگويند يعنى آن كه در آن طرف ايران، در اقصى بلاد ايران است با آن كه در مركز است حرفش يكى باشد. الان وضع اينطور شده است و يك ملتى وقتى وضعش اينطور شد، اين پيش مىبرد. اين ديگر نمىشود كه اين ملتى كه ايستاده الان در مقابل
صحيفه نور ج 2 صفحه 127
ظلم و در مقابل قلدرىها و آنها با توپ و تانك و او با مشت دارد مقاومت مىكند و نمىرود كنار، اين ملت شكست نمىخورد.
بسيج تبليغاتى براى شكست نهضت
الان تبليغات مختلف شروع شده است، اين شروع بود، زياد شده است تبليغات مختلف براى اينكه بشكنند اين وحدت را و جبهههاى مختلف اشخاص مختلف، اينها با آن صورتها حتى گفتند كه بنا دارند كه در دانشگاه وقتى كه باز شد دانشگاه، يك دسته سازمان امنيتى را به صورت دانشجوها بياورند و شعار كمونيستى بدهند براى اينكه به مردم بفهمانند كه اگر شاه نباشد خواهد اينطور شد. اين شاه از كمونيستها هم بدتر است، اين شاه، هر كسى از اين شاه، از اين آدم كه بهتر است. اين چه گذاشته براى مملكت ما، جز اينكه همهاش تبليغات است؟ چقدرها خرج تبليغات در داخل و خارج مىشود تا اينكه روزنامهها در خارج براى او دروغها را بنويسند و در داخل برايش دروغها را بنويسند. اين مشغول اين كارهاست و مشغول جمع كردن مال و در اطراف دنيا زينت تهيه كردن و زمين خريدن، همين است كار ايشان، ديگر چيست؟ يا آدمكشى و آدمزنى است يا يك استفاده اينطورى از مردم. دارد استفاده مىكند و مال اين ملت را دارد تضييع مىكند.
استعمارگران بر سر خوان يغما
حرف ما اين است. ما يك كلمه حرف داريم و آن اين است كه اينهائى كه نشستهاند سر اين خوان يغما كه اسمش ايران است و هر كس از هر طرف آمده است، هر مملكتى از هر طرف آمده است دارند از اين خوان يغما مىخورند و اين ملت ما، كنار اين دارد گرسنگى مىخورد، ما مىگوئيم اين نباشد. ما مىگوئيم يك مملكتى ما داريم نفت دارد، مخازن ديگر دارد، غنى است مملكت ما اين مملكت را براى خودمان بگذاريد، خودمان هم كارهايش را مىكنيم، اگر بخواهيم هم كارشناس بياوريم خودمان مىآوريم، چرا شما مىآوريد با ماهى نمىدانم چند صدهزار تومان. كارشناس مىآوريد كه اينطور نباشد، خودمان كارشناس درست مىكنيم.
فرهنگ استعمارى، مانعى براى رشد استعدادها
دانشگاه حالا از وقتى كه امير كبير ايجاد كرده است تا حالا به قدر 70 سال يا بيشتر، خيلى سال مىگذرد از عمرش، لكن نگذاشتند جوانهاى ما درست بشوند خوب، خوب كار را انجام بدهند. اصلاً مانع شدند از اينكه رشد بكنند جوانهاى ما. دانشگاههائى كه به دست ديگران درست شده است كه نگذارند رشد در آن پيدا بشود. نظامىهاى ما را نمىگذارند كه تربيت نظامى صحيح بشوند. مستشارهاى آمريكايى اينها را به راه كج مىبرند يعنى راهى كه براى آنها سازگار است مىبرند. فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است. ما بايد فرهنگ خودمان را داشته باشيم. اين فرهنگها
صحيفه نور ج 2 صفحه 128
فرهنگهائى است كه نمىگذارند بچههاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند يك لوزه الان مىخواهد عمل كند، همين خود اين شاه راجع به يكى از لوزهاش يكى را از اروپا آوردند اين لوزه را عمل كرد. خوب، توئى كه مىگويى كه ما ديگر مملكتمان را ترقى داديم، لوزهتان را هم داريد جاى ديگر عمل مىكند، پس معلوم مىشود كه شما هيچى نداريد. يك خط مىخواهند بكشند از اينجا به آنجا از خارج مىآورند و درست مىكنند براى اينكه يك خطى بكشند. آنوقت يك قرارداد با يك كمپانى مىبندند، در يكى از اين قراردادها بوده است من يادم نمىماند اين چيزها كه نمىدانم چند متر راه درست كرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى كارش اينها اينطور ريختند به جان اين مملكت. گازش را شوروى مىبرد، نفتش را آمريكا مىبرد. ما كه مىگوئيم كه حكومت اسلامى مىخواهيم، مىخواهيم جلوى اين هرزهها گرفته بشود، نه به منطق شاه كه مىگويد (اينها مىگويند كه ما مىخواهيم برگرديم به زمان هزار و چهار صدسال پيش ازاين ما مىخواهيم به عدالت هزاروچهارصد سال پيش از اين برگرديم، نه اينكه زندگيمان زندگى آنوقت بشود، نه، همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم لكن اينهائى كه اينها دارند مظاهر تمدن نيست.
مظاهر تمدن شاه!!
اينهمه آدمكشى مظاهر تمدن است؟ اين حكومت نظامى عرض مىكنم كه به جان مردم ريختن، اين مظاهر تمدن است؟ اينهمه نفتهاى ما را به ديگران دادن و در مقابلش اسلحهاى كه نمىتوانند اين اسلحه را به كار ببرند. اسلحههايى كه به ايران مىآورند ما نداريم كسى كه كارشناس باشد بداند اين را چه جورى بايد به كارانداخت، بايد خود مستشارهاى آنها بالاى سرشان باشد. پاپگاه درست كردند اينجا، پايگاه آمريكائى درست كردند به صورت اينكه ما مىخواهيم مملكتمان را چه بكنيم، پايگاه آمريكاست اينجا ما اينكه حرفمان است اين است كه مىخواهيم اينطور اين آشفتگى كه الان اين آقا ايجاد كرده است، اين نوكر ايجاد كرده براى اربابهاى خودش، ما مىخواهيم اين نباشد.
تاريخچه سرسپردگى رژيم پهلوى
از روز اول كه من يادم است، شماها جوانيد يادتان نيست، از روز اولى كه رضاشاه كودتا كرد، كودتايى بود كه با دست انگليسها بود، خود انگليسها هم وقتى كه اين رفت، در راديو دهلى گفتند كه (من خودم شنيدم) ما رضاشاه را آورديم و ليكن خيانت كرد برديمش. آنوقتى كه بردند او را به جزيره كذا، در راديو دهلى كه مربوط به انگليسها بود گفتند كه ما رضا شاه را آورديمش سركار و بعد از اينكه خيانت كرد او را برديم. خود آقاى محمد رضاخان گفت كه، دريكى از چيزهايش نوشته بود كه (شايد هم در همان خدمت براى وطنم باشد لكن بعدش اين را از بين بردند ديدند بد حرفى زده است) (متفقين وقتى كه آمدند اينجا صلاح ديدند كه من باشم، از خاندان ما باشد) لكن جنابعالى هم دست نشانده هستى. (صلاح ديدند كه من باشم)
صحيفه نور ج 2 صفحه 129
معنايش اين است كه آنها مرا قرار دادند. ما مىگوئيم نمىخواهيم يك كسى كه با پناه متفقين آمده اينجا و حالا هم براى متفقين دارد كار مىكند، زحمت مىكشد، همه هستى ما را دارد به باد مىدهد. استقلال ما نداريم. آزادى بيان نداريم، آزادى قلم نداريم هيچى نداريم.
غارتى به نام اصلاحات ارضى
زراعت يك مملكت زراعى كه زراعتش بايد صادر بشود چقدرها، اينها براى سى وسه روز (مثل اينكه اينطور نوشته بودند، يا سىوچهار روز يك همچو چيزى) دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند. شما الان بينيد كه از خارج هى سيل گندم است و جو است و چه و چه وچه، تخم مرغ است و همه چيز را از خارج دارند مىآوردند. اينها به اسم اصلاح ارضى زراعت ايران را به باد دادند يعنى دهقان و رعيت بيچاره را بيچاره كردند كه ديگر نتوانستند اينها بمانند در مزرعه خودشان، از آنجا كوچ كردند و آمدند به تهران و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مىكنند، به وضع بسيار اسفناكى. الان عده كثيرى، زياد شايد قريب چهل مورد، چهل محل شايد اين مقدارها كه صورتش را به من دادهاند كه در نجف اين صورت پيش من بود كه در كجاى شهر، فلان عده، در كجاى شهرفلان عده، همين طورى در شهر متفرق با كوخ كوچك با چادر نشينى، اينطورى است، در تهران مركز اينطور است كه با چادرنشينى و كوخ نشينى دارند اينها زندگى مىكنند. نوشته بود كه بخواهد يك كوزه آب براى بچههايش بياورد بايد نمىدانم چند پله، صد پله، چقدر از آن گودالى كه اينها زندگى در آن مىكنند بايد بياورند به بالا و برسند به شير آبى كه اينجا گذاشتهاند. در زمستان سرما اين زن بايد اين كوزه را بياورد بالا و بعد از اين پلهها برگردد يك كوزه آب ببرد براى بچه هايش.
ماموريتى براى غارت بين المال مسلمين
ما مىگوئيم اين وضع آشفته بايد از بين برود.از آن طرف خرجهاى خودشان آنطور خرجها است كه همين آخرى من خواندم كه براى فلان ويلائى كه براى يكى از خواهرهاى شاه بود، خود ويلا را چقدر خريدند الان من يادم نيست ولى زياد بود و پنج ميليون دلار براى خرج گلكارى و زينت گلكارى بود اين وضع اينها و بيشتر از اينها كه الان ما نمىتوانيم تصورش را بكنيم، اين وضع عده كثيرى از مردم كه در خود شهر تهران زندگى دارند مىكنند با يك چادرى، با يك كوخى، بى همه چيز، نه يك چراغ دارند نه يك عرض بكنم كه آب دارند، اسفالت و اين حرفها هم اصلش معنى ندارد. ما كه مىگوئيم حكومت اسلامى، ما مىگوئيم اين وضع بايد از بين برود. نمىگوييم كه حكومت اسلامى شاه مىگويد كه اينها مىگويند كه بايد ما برگرديم به آن زمانى كه با الاغ راه برويم، كدام آدم اين حرف را زده است كه شما بايد با الاغ برويد؟ ما مىگوئيم كه اين وضع را بايد به هم زد و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست ما مىتوانيم يك روى آزادى و يك روى استقلال براى مملكتمان ببينيم. اين يك
صحيفه نور ج 2 صفحه 130
نوكرى هست كه گذاشتند او را اينجا و مامور براى وطنش هست، خودش هم مىگويد (ماموريت براى وطنم) راست مىگويد اما ماموريت از جانب كيست؟ مامور است از جانب آمريكا براى وطنش كه اين وطن را، وطن بيچاره را نه بگذارد رشد معنوى بكند و نه مالشان را خودشان بخورند، مالشان بايد نصيب آمريكا بشود ما كه مىگوئيم حكومت اسلامى، مىگوئيم حكومت عدالت ما گوئيم يك حاكمى بايد باشد كه به بيت المال مسلمين خيانت نكند، دستش را دراز نكند بيت المال مسلمين را بردارد، ما اين مطلب را مىگوئيم. اين يك مطلب مطبوعى است كه در هر جامعه بشرى كه گفته بشود، براى هر كس گفته بشود از ما مىپذيرند. ملت ما امروز قيام كرده است براى اين مطلب كه اين آدم به ما خيانت كرده، اموال ما را خورده است و برده است و عرض مىكنم كه در ممالك ديگر براى خودش و براى خانوادهاش و براى اتباعش ويلاها خريد و عرض مىكنم كه زندگى هاى بزرگ تهيه كرده است و ما گرسنه هستيم گرسنهها جمع شدهاند و مىگويند كه ما نمىخواهيم او را، چى مىگويد؟ خوب، منطق ما اين است، ما غير از اين حرفى نداريم
حكومت اسلامى، بازگشت به عقب نيست
حالا در ضمن روزنامههاى اينجا هر چه مىخواهند بنويسند اسلام ارتجاعى است، اسلام هر چه هست، اينها اين كلمه را، شما اين را جواب بدهيد. من اين كلمه را كه مىگويم، اين روزنامهها، همه روزنامه دنيا جمع بشوند جواب اين كلمه را بدهند كه آقا ما مخازن نفت داريم مخازن مس داريم، مخازن چيزهاى ديگر داريم، همه چيز داريم لكن دارند مىبرند، غارت مىكنند، ما ملت ضعيف عقب افتاده نمىخواهيم غارت بشويم. شما مىگوئيد عقب افتادهايم، بسيار خوب، خواهيم آقا، شما كه غارت مىكنيد جلو افتاديد، ما كه غارت شديم عقب افتاديم شما به عرض كنم دروازه تمدن!! رسيديد كه داريد مردم را غارت مىكنيد، مردم ديگر شايد نرسيدهاند به آنجا كه به آنها آزادى بدهيد. مرديكه مىگويد: (اينها نرسيدند به آن حدى كه لايق آزادى بشوند). نرسيدند به آن حد، من نمىفهم يعنى چه چطور نرسيدند به آن حد كه به آنها آزادى بدهند؟ مردم كه داد مىكنند كه آقا چرا آن كارهاى غلط را مىكنى، اينها نرسيدهاند به آن ؟، حالا برسند به آن حد بايد حرف نزنند؟ هر چه تو سرشان مىزنند ديگر حرفى نزنند تا اينكه رسيده باشند به آن حدى كه بشود به آنها آزادى داد؟!
ملت، طالب حقوق اوليه بشر
مملكت ما امروز قيام كرده است و اين قيام، قيامى است كه همه موظفيم دنبالش برويم يعنى از منى كه طلبه هستم تا شمايى كه محصل هستيد، تا آن كه كاسب است، تا آن كه تاجر است، تا هر كس كه هست، اهل اين مملكت است بايد دنبال اين اهالى مملكتش باشد تا اين كار بشود، بلكه مسألهاى است كه، منطقى است كه بشر بايد دنبالش باشد. اينها دارند حقوق اوليه بشريت را دارند مطالبه مىكنند. حق اوليه بشر است كه من مىخواهم آزاد باشم، من مىخواهم حرفم آزاد باشد، من مىخواهم
صحيفه نور ج 2 صفحه 131
مستقل باشم، من مىخواهم خودم باشم. حرف ما اين است، اين حرفى است كه در هر جا شما بگوئيد همه از شما مىپذيرند.
كمك به نهضت با تمام قوا
و ما همه موظفيم كه دنبال اين مطلب باشيم، تا آن اندازهاى كه مىتوانيم به برادرهائى كه دارند كشته مىدهند كمك بكنيم، هر چه مىتوانيم وآنهائى كه الان در ميدان جنگ هستند، ما به اينها كمك برسانيم، هر طورى كه مىتوانيم كار كنيم، با قلم، با بيان، با صحبت، با هر چه كه مىشود، با تظاهرات، اين حرف ماست.
از خداى تبارك و تعالى توفيق همهتان را مىخواهم و اميدوارم كه همهتان يك اشخاص صحيح و مبارز باشيد و با فساد مبارزه كنيد و همه موفق باشيد ضمن اينكه رضاى خداى تبارك و تعالى را كه همهاش اين است كه اين ملت ملتهاى قوى باشند، ملت قدرتمند باشند، ملتهاى مرفه باشند، انشاءالله همه موفق باشيد كه اين مطلب را به دست بياوريد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 132
تاريخ: 20/7/57
بيانات امام خمينى در مورد ماموريت شاه براى اجراى طرحهاى استعمارى اقتصادى - فرهنگى
بسم الله الرحمن الرحيم
وظيفه دينى ايرانيان خارج از كشور كمك تبليغاتى به نهضت اسلامى ايران
خدا نگهدار همه ملت باشد، خدا اين كشور را از شر اجانب حفظ كند، بچههاى هفت، هشت ساله، بچههاى دبستانى، دختر بچههاى دبستانى، پسر بچههاى دبستانى، همين چند روز پيش، عدهاى از اينها را اين مامورين شاه كشتند. دشمن من نيست، دشمن همه است دشمن انسانيت است. دشمن شرف است. و بايد دست به دست هم بدهيد و با اشخاصى كه در ايران، در مملكتى كه يكپارچه ايستاده در مقابلش، ما هم كه بيرون هستيم وظيفه داريم كه با آنها همصدا بشويم بلكه اين دشمن از بين برود انشاءالله. حالا هم نزديك شده، ديگر وقت نزديك شده، آن هياهوهاى سابق را الان ديگر ندارد، الان رو به سراشيبى است انشاءالله لكن ماها نبايد غفلت كنيم، ماها كه در خارج كشور الان هستيم نبايد از حال برادرانى كه در كشور هستند غفلت كنيم و بايد، وظيفه وجدانى داريم، وظيفه دينى داريم كه با آنها به هر مقدارى كه مىتوانيم كمك بكنيم، كمك تبليغاتى بكنيم، كمك حداقل طورى كه مى توانيم در اين جا، در مطبوعات توانيم، در تبليغات مطبوعاتى، اعلاميه مىتوانيم بدهيم، هر كارى مىتوانيم بكنيم.
تبديل ايران به پايگاه تسليحاتى آمريكا، ماموريت شاه از جانب آمريكا
الان يك مملكت گرفتارند، الان تمام مملكت ايران گرفتار است به اين آدم، اين آدم هم مامور است از براى اينكه سركوبى كند و نگذارد كه منافع اجنبى از بين برود، نگذارد كه نفت براى خود شما بماند، مامور است، ايشان را براى اين كار اصلش آوردهاند، ايشان مىگويد كه براى وطنم، خدمت براى وطنم، ماموريت براى وطنم، صحيح هست، مامور است براى وطنش اما از طرف آمريكاست، از طرف آمريكا مامور است كه اين مملكت را تا پرتگاه نيستى برساند، اين مامور است كه تمام نفت ما را به آمريكا بدهد و در ازايش يك قدرى آهنپاره بخرد به منفعت آنها. اين اسلحههائى كه الان خريدارى مىشود، اين اسلحهها به درد خود ايران نمىخورد، اين اسلحه همان اسلحههايى است كه اينها مىخواهند كه در يك مركزى باشد كه اگر يك جنگى پيدا شد بين آمريكا مثلاً با شوروى، اينها داشته باشند يك اسلحهاى در يك محلى. ايران يكى از مراكزى است كه آنها مىخواهند داشته
صحيفه نور ج 2 صفحه 133
باشند، نفت ما را مىبرند اسلحه براى خودشان مىآورند اينجا، مىآورند ايران پايگاه درست مىكنند در ايران براى اينكه اگر جنگى پيش آمد داشته باشند اين پايگاه را. خيال نكيند كه حالا در ازاى نفت به ما اسلحه مىدهند، ما اسلحهاى كه نمىتوانيم استعمال كنيم به چه دردمان مىخورد؟ اسلحهاى است كه در ايران كسى نيست بتواند استعمال بكند، اسلحههايى است كه خود اينها مىخواهند اينجا باشد، اگر نفت هم نگرفته بودند اسلحههايشان را مىآوردند اينجا و پايگاهشان را محكم مىكردند كه مبادا يك وقتى شوروى به آنها حمله كند، حالا چه بهتر كه نفت ما را ببرند و پايگاه در مقابل اينكه نفت ما را مىبرند، مىخواهند نفعى به ما برسانند! پايگاه براى خودشان درست مىكنند. اين چيزى است كه ما از نفت عايدى داريم آنوقت چه نفتى مىبرند؟ بعضى اشخاص كه رفتند، رفته بودند سابقاً(حالا شايد زيادتر از اين مسائل باشد) ديده بودند، گفتند كه يك آدم صاف همين طور ايستاده مىرود توى اين لولهها، لولهها به اين بزرگى، چقدر ذيحق شدند، كشتىها در چند دقيقه پر مىشوند از نفت و خارج مىشوند. اين نفتى است كه قاعدهاش اين بود كه اين مملكت تا آخر زندگيش را به آن بگذراند، اين نفت را شاه مىگويد تا چند سال ديگر، تا سى سال ديگر تمام مىشود، كى تمامش مىكند؟ تمام مىشود، اما از ايشان بايد پرسيد كه اين نفت را كى دارد تمام مىكند؟ اين ذخيره بزرگى كه بايد طبقه از آن ارتزاق كنند و مملكت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن، تا سى سال ديگر ايشان مىگويد تمام مىشود اين، تا سى سال ديگر كى تمامش مىكند؟ شما تمامش داريد مىكنيد، شاه دارد اين مخازن به اين بزرگى را كه خدا به ما داده است، دارد تمام مىكند. در ازايش خوب چه گير ما مىآيد؟ گير ملت چه مىآيد؟ بايد پرسيد كه شما در ازاى نفت چه چيز مىگيريد؟(اسلحه مىگيريم) اسلحه براى چه مىگيريد؟ مگر شما مىتوانيد با شوروى جنگ كنيد، مگر شما مىتوانيد با آمريكا جنگ بكنيد؟ شما براى سركوبى مردم وطن خودتان همين تفنگهاى خودتان كافى است، ديگر محتاج به اينكه از آمريكا بياوريد نيست، شما همين تفنگهائى كه داريد براى اينكه بازارىهاى ما را، جوان هاى ما را، دانشگاهىهاى ما را، دخترهاى ما را، پسرهاى ما را، خانمهاى ما را، آقاهاى ما را بكوبد خوب، اين بس است ديگر، اين ديگر آن دستگاههاى عظيمى كه در مقابل اين نفت عظيم مىگوئيد مىآيد در ايران، اين غير از اين معناست كه اين پايگاهى است براى خود آنها؟ يعنى نفت را مىبرند، نفعش را خودشان مىبرند، هم خود نفت را مىبرند هم مقابلش را مىبرند، اين مال خودشان است.
غارت بيت المال توسط شاه و عائلهاش تحت عناوين فريبنده
ما نمىدانيم اينها دارند چه مىكنند با اين مملكت، ما اطلاع نداريم، اگر اين انشاءالله رفت آنوقت اشخاص مطلع حرفهايشان را مىتوانند بزنند، اينهائى كه از واقعيات ايران اطلاع دارند، از خيانتهاى اين آدم اطلاع دارند، آنها آنوقت حرفشان را مىزنند لكن ما بى اطلاع هستيم، ما اين مقدار اطلاعات سطحى را كه داريم اين است كه مىبينيم كه ايشان با اسم اصلاحات ارضى زراعت ايران را به كلى از بين برده، الان شما خيال مىكنيد ايران ديگر زراعتى براى خودش چيزى دارد؟ زراعت
صحيفه نور ج 2 صفحه 134
ايران را ايشان از بين بردند،آنوقت خيلى تعريف كنند از آنكه چقدر وارد كرديم .اين مضحك است واقعاً، يك مملكتى كه صادر مىكرده است اين چيزها را، گندم را، جو را، نمىدانم چيزهاى ديگر صادر مىكرده حالا مداحى از آنها مىكنند كه چقدر ما وارد داريم مىكنيم اين عزادارى دارد، نه مداحى. كى از بين برد اين زراعت عظيم ايران را كه يك استانش براى خود ايران كافى بود؟ حالا بايد ما همه چيزهايمان را از خارج بياوريم. دامدارى را اينها به كلى از بين بردند، مراتع ما را كه جاى دامدارى بود گرفتند، ملى كردند به اصطلاح خودشان. معنى ملى هم اين است كه خود ايشان ملتند، اصلاً تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه يك چيزى را مىگويند ملى شد يعنى خودمان داريم مىخوريم، ديگر ملت كه نداريم ما، ديگران بروند سراغ كارشان، چه هستند اينها، يك مشت مردم همين طورى، بازارى و دانشگاهى، به چه درد مىخورند، ملت يعنى شاه ودار و دسته شاه!! ملى كردند مراتع را، ملى كردند جنگلها استفاده كنند، جنگلها را دادند به اين طرف و آن طرف و آن طرف، فروختند به اينها و منافعش را خوردند و رفتند سراغ كارشان. ما نمىدانيم اينها دارند چه مىكنند. خوب، ما زراعت ايران را مى بينيم در اين زمانى كه اينها اصلاحات ارضى كردند تا حالا، زراعت از بين رفت تمام، آنوقت ضررش چه بود؟ يك ضررش اين بود كه، ما بازار شديم از براى آمريكا، بايد گندم آمريكا، همه چيز از خارج بيايد و مردم پولشان را بدهند در ازاى گندمهاى آمريكا، چيزى كه از خودشان از مملكت خودشان بود و خودشان بايد استفادهاش را ببرند يعنى برادرشان بفروشد و پولش را به او بدهند. حالا ما بايد گندم آمريكا را بخريم، يا همه چيز را، حتى تخم مرغ هم از اسرائيل مىآيد. يك ضرر ديگرش اينكه اين رعيتها و دهقانهاى اين دهستانها نتوانستند ديگر در دهات بمانند، آنها رو آوردند به شهرها،دستجمعى راه افتادند. الان در اطراف تهران آنطورى كه تفصيلش را براى من نوشته بودند و من حالا نمىتوانم يادم بيايد كه تفصيل چيست، اجمالش اين بود كه قريب بيست، سى جا محلهاى مختلف در همين خود تهران، در پايتخت، پايتخت جايى كه به تمدن بزرگ دارد مىرسد، يا دروازه توى آن باز شده است، در خود اين تهران ده،بيست جا، بيست، سى جا يا بيشتر (الان نمىتوانم من يادم بيايد) محلهائى است كه عائلههاى(محله محله است)اين محله توى يك گودال خيلى چه جمع شدند اين بيچارهها، يك چادرى زدند عرض مىكنم كه با يك چوبى چيزى، براى خود يك محفظهاى درست كردند و توى اينجا خودشان و بچههاى كوچكشان، بزرگشان توى يك چادرى زندگى مىكنند. يك محله است يعنى فرض كنيد 200 تا، 300 تا، 500 تا چادر است يا 200، 300 تا امثال اين چيزها و اينها در آنجا زندگى مىكنند. برق ندارند كه هيچ، آب ندارند كه هيچ، اسفالت ندارند كه هيچ، اينها اگر بخواهند آب براى خوردن بچههايشان بياورند، اينهائى كه براى ما نقل كردند، گفتند، بايد آن زن بيچاره يك كوزه بردارد از پنجاه شصت تا پله برود بالا از اين گودال، تا آن بالا برسد به يك شيرى كه آنجا آب دارد، آنجا آب كند، باز پنجاه شصت پله يا زيادتر از آنجا بيايد پائين. شما تصور زمستان تهران را بكنيد، زمستان
صحيفه نور ج 2 صفحه 135
تهران را بكنيد، زمستان تهران كه برف مىآيد، باران مىآيد، اين زن بيچاره بايد از اينجا يك كوزه آب مىخواهد براى اينكه بچهها بخورند، بايد با اين مصيبت برود آن بالا، آنجا كوزهاش را آب كند و پنجاه تا پله بيايد پائين، حالا چقدر زمينخورد، چقدر اذيت مىشود، اينها را خدا مىداند. آنوقت يك محله نيست بلكه چهل پنجاه تا، سى چهل تا، اينطورى در اطراف فلان جا، فلان جا، فلان جا نوشتند، يكى يكى را براى من نوشتند كه در كجا، در كجا، كجا، كجا محلههائى است كه مال اين اشخاصى است كه براى خاطر اصلاحات ارضى و زمين خوردن زراعت، اينها ازدهاتشان پا شدند هجوم آوردند به تهران، حالا يكوقت شايد در شهرستانهاى ديگر هم باشد، مهمش آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران براى اينكه ارتزاق كنند بيچارهها. اين وضع زندگى اين بيچارههاست در تهران، در يك مركزى كه كاخهاى اينها تا كجا رفته آنوقت اين يك زندگى است كه اينها دارند. يك زندگى هم آن عائله اين آقا دارد كه همين چند روز من خواندم (دريك جايى نوشته بود) كه يك ويلائى يكى از اين خواهرهايش در كجا تهيه كرده است كه چند ميليون دلار، آنش را يادم نيست اينكه يادم مانده اين است كه پنج ميليون دلار هم براى گلكارى اين ويلا ايشان خرج كردند، پنج ميليون، يعنى سى و پنج ميليون تومان خرج، من نمىتوانم تصور كنم كه يعنى چه، گفتند پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گل اين ويلا براى اين خانم شده است.آن يك زندگى است كه ملت دارند، اين يك زندگى، از كجا پيدا شده؟ از آنجائى كه ايشان به امر آمريكا گفته اصلاح ارضى بكنيد يعنى بازار براى ما درست بكنيد، اجناس ما زياد است،بايد توى دريا بريزيم، بدهيم به شما پول بگيريم، از آن طرف از اين بهره نفتى كه آنهاآنقدرها مىبرند، يك مقدار آنرا هم خود اينها مىخورند و مىبرند و - عرض مىكنم كه اين عياشىها را مىكنند.
منطق ملت، قطع يد آمريكا (خائن اصلى)و شاه
منطق ما اين است كه اين وضع بايد از بين برود، منطق هر آدمى اين است، هر بشرى اين بايد باشد كه اين وضع كه مملكت ما اين نحو گرفتار شده است به دست اين آدم و زندگى مردم ما اين نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا اين پسر، ما مىگوئيم كه اين وضع بايد از بين برود، ما ديگر حرف ديگرى نداريم، حرف ما اين است كه اينها خيانت به اين مملكت ما كردند، اينها الان هم مشغول به خيانت هستند در مملكت ما و بايد ما دست خائنها را ببريم از اين، ما بايد دست خائنرا از اين مملكت قطع بكنيم. ما مىگوئيم كه آن كسى كه به مملكت ما خيانت اصلى را كرده آمريكاست، الان ما سروكارمان با آمريكاستاينها ديگر شاخ و برگش هستند، شاه يكى از شاخههاى آمريكا هست، اين نوكر است، نوكر است، المامور و معذور، تو سرش مىزنند بايد بكند، ما مىگوئيم آمريكا بايد برود كه اصل است. اين شاخهها هم كه هرزه خورند و هرزه برند و مال مردم خورند و خيانتكارند، اينها هم بايد بروند، مملكت مال خودمان هست ما خودمان مىخواهيم اداره كنيم. آمريكا چه كار دارد كه شما نمىتوانيد به رشد برسانيد، خيلى مضحك است اين.
صحيفه نور ج 2 صفحه 136
منطق كارتر، منطق فريب ملتها
همين امروز براى من يك روزنامهاى را آورده بودند، ديروز هم بود كه آقاى كارتر در نطقشان فرمودهاند كه شاه از باب اينكه يك اجتماع مترقى مىخواهد آنجا درست كند و از باب اينكه يك آزادى به مردم مىخواهد بدهد مردم با او مخالفند! با اين همه مردم كه با اين مخالفنداين ملت كه با اين مخالف است، براى اينكه آنها مىگويند آقا بگذار آزادشان كنيم، اينها فريادشان در آمد كه ما آزادى نمىخواهيمايشان فريادش از آن طرف بلند است بلندگوهاى شاه به حسب منطق آقاى كارتر كه استاد اعظم است، منطق ايشان اين است كه ،فرياد بلندگوهاى شاه اين است كه آقا بگذاريد من يك زندگى مرفه به شما بدهم، اينها مىگويند ما نمىخواهيم، ما مىخواهيم كه شما كنار برويد. آقاى كارتر گفته. خوب ما با اين مردم چه بكنيم؟ ما با اين كارتر چه بگوئيم؟ چه فحشى لايق اين است كه نبايد داد؟ بگوئيم نمىداند!! كارتر اطلاع ندارد؟ معقول است كه آقاى كارتر بى اطلاع باشد آنوقت من و شما مطلع باشيم كارشناسهاى او پراست در همه جا، در اعماق همه جا هست، پس مىداند. مىخواهد كى را بازى بدهد؟ پس، اين حرف را كه مىزند در مجمع نمىدانم كذا، اين حرف را مىزند كه همه اختلافاتى كه هست در ايران براى اين است كه شاهخواهد اين كار را بكند، آزادى بدهد مردم با او مخالفت مىكنند!! خوب اين را اگر به هر جا بگويند كه مطلع از واقعيت نباشد مىگويد خوب اينها يك دسته ديوانه هستند در ايران، همه اهالى ايران ديوانهاند براى اينكه شاه كه اينقدر رئوف است مىخواهد شما را آزاد كند، خوب چرا شما نمىخواهيد آزاد بشويد؟ اين كه مىخواهد يك زندگى خوبى به شما بدهد، آخر چرا از زير بار زندگى خوب شما بيرون برويد؟ شما دلتان نمىخواهد از خودتان نان داشته باشيد، دلتان نمىخواهد زندگى مرفه؟ او مىخواهد بدهد، آنطور جلو آورده، دستهايش را اينطور كرده آقا بيائيد بگيرند همه مىزنيد زير دستش كه برو ما خواهيم؟ اين منطق آقاى كارتر است، منطق رئيس جمهور آمريكا، با فهم اين را مىگويند، نه اينكه نمىفهمند، پس نمىتوانيم بگوئيم نفهم استكارتر با فهم اين حرف را مىزند و مىگويد شايد يك دستهاى اغفال بشوند، بر فرض كه يك دستهاى را شاه اغفال كند، شيطنت است.
تضاد شاه و ملت در برداشت از مفهوم آزادى و استقلال
ماها گرفتار يك همچو موجوداتى هستيم در عالم. ما مردم عقب مانده منطق ما اين است كه آقا، مال خودمان را مىخواهيم خودمان صرف بكنيم. ما مردمى كه شما مىگوئيد كه عقب ماندهاند اينها، گاهى هم مىگويند اينها لايق آزادى نيستند، خود شاه اينها را مىگويد كه (مملكت ما باز افرادش جورى نشدند كه لايق بشوند، آزاد بشوند، بايد همه اينها چون لايق بشوند بايد توى حبس باشند، اينها لايق اينكه بگوييم آقا حبس نباشيد، لايق اينكه به آنها آزادى بدهيم، مملكت ما افراد لايق نيستند. كه آزادى بدهيم) چرا؟ براى اينكه دارند فرياد زنند، داد مىزنند كه آقا آزادى بدهيد، آزادى بدهيد. اينها لايق نيستند؟ ببينيد از آن بچه كوچولو، حالا كه خوب بچهها هم از بزرگها
صحيفه نور ج 2 صفحه 137
گرفتند ديگر، اين بچه چند ساله به من دارد مىگويد، چهار پنج ساله تا آن آخر، استقلال، آزادى، اينها آزادى مىخواهند و استقلال مىخواهند، همه مردم دارند فرياد مىزنند كه ما استقلال مىخواهيم، ما آزادى مىخواهيم و اگر آنها آزادى داشتند، ديگر چى چى مىخواهند؟ اگر ايشان مىخواهند آزادى بدهد، اين همه مردم فرياد مىزنند استقلال، آزادى چيست؟ معلوم مىشود منطقها فرق دارند، منطق شاه اين است كه مملكت من آزادى است يعنى همه آنها تحت شكنجهاند!! اين منطق است، يك كسى است آزادى را مىگذارد به اين چيزى كه شما مىگوئيد شكنجه است. ايشان مىفرمايند به حسب اين منطق كه اين اشخاصى كه توى حبس، الان در اختناق واقع شدهاند، در حبس واقع شدند، در شكنجه واقع شدهاند، مىگويند اينها هستند كه اعطاء آزادى به آنها كرده است استقلال هم در منطق شاه يك چيز ديگر است، يك مملكتى كه همه چيزش پيوسته به غير است، يك مملكتى كه به تمام ابعادش وابسته و ايشان وابستهاش كرده.
تعيين وكلاى مجلس از سوى سفارتخانههاى بيگانه
شما خيال مىكنيد كه اين وكلائى كه شاه خودش انتصاب مىكند و به ملت هم كه مربوط نيست خودش است نخير، اينها را سفارتخانه اسم هايشان را هم نوشتند قبلاً مىآورند مىدهند كه اينها بايد وكيل بشوند. اين حالا نبوده، در زمان رضاخان هم بود، از سفارتخانهها منتهى در يك وقت اين سفارت انگليس اين كارها را مىكرد، سابقش هم لابد سفارت روس مىكرده است، حالا سفارت آمريكا مىكند، شايد هم با هم باشند، انگليس و چين و شوروى و آمريكا تفاهم كرده باشند، براى خوردن مال مردم تفاهم هم مىكنند او گازش را مىبرد، اين نفتش را اين وكلاى ما ديكته آمريكاست، از شاه هم بود مىگفتيم خوب باز اهل مملكت است، با آنكه اين اهل مملكت اينجورى ما نمىخواهيم لكن اين خودش هم اين را نمىگويد، اين را از آنجا مىنويسند كه اينها بايد وكيل بشوند، او هم عيناً ارجاع مىدهد؟ به دستگاههاى اجرائى مىگويد آنها وكيل بشوند. مردم چكارهاند مردم چه، به مردم چه كار دارند اينها، مردم بايد دست تو سرشان زد، مردم بايد كار بكنند و هيچ نخورند، عمل بكنند و خوراك، آنى كه از آنها پيدا مىشود، به جيب ايشان برود و آن چيزيكه زيادش آمد، كارتر و آمريكا زيادش آمده به جيب عائله شاه برود و پهلوى وضع مردم چه است؟ وضع مردم كتك است، خوب يك چيزى بايستى بخورند!!
منطق آمريكا
ما حرف مان اين است كه اين وضع بايد برچيده بشود، نمىشود اينطور، نمىشود كه يك مملكت سى ميليونى يا بيشتر هميشه تحت فشار باشد، اين نمىشود، اين مطابق هيچ منطق نيست كه سى ميليون جمعيت هميشه تحت فشار و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حاصل كارشان را ديگران ببرند، اين بايد درست بشود، اين وضع بايد درست بشود، منطق اسلام اين است. اينها چى مىگويند؟ با
صحيفه نور ج 2 صفحه 138
اين منطق حرفى دارند بگويند؟ مىگوييد كه اسلام مرتجع است، به شما چه؟ ارتجاع است، معنى ارتجاعش اين است كه آقا تو برو بيرون من مىخواهم خودم زندگى كنم، اين معنى ارتجاعى است كه اينها مىگويند. (اسلام ارتجاعى است) اين معنايش همين است كه اسلام مىگويد كه نبايد اينها، ديگران به شما حكومت بكنند، منع كرده حكومت ديگران را بر شما، بايد مستقل بشايد شما، البته به منطق اينها استقلال همان ارتجاع است، تا پيوند به آمريكا و همه چيزمان زير دست آنها نباشد، مترقى نيستيم، اينها مىخواهند ما را مترقى كنند و به دروازه تمدن برسانند و منطقشان اين است، منطقها فرق دارد اصطلاحات مردم فرق دارد با هم، منطق رسيدن به دروازه تمدن همين است كه داريد مىبينيد الان ايشان دارند عملى مىكنند اينجا.
با قطع يد آمريكا از ايران، ما خود كشور را اداره مىكنيم
الان همين حالا كه ما نشستهايم اينجا شما احتمال بدهيد كه در ايران چندين جا زد و خورد است، زد و خورد، مسلسل است. ما مىگوئيم كه ما نمىخواهيم كه شما ما را به دروازه تمدن برسانيد شما برويد بيرون، ما خودمان مىدانيم آمريكا برود، مستشارهاى آمريكا بروند، اگر مستشارهاى آمريكا رفتند، ما خودمان اين رژيم را اداره مىكنيم، ما خودمان اداره مىكنيم چكار داريد شما؟ شاه هم مىخواهد كه رشد بدهد، ما هم رشدى را كه ايشان مىخواهند بدهند نمىخواهيم، ما اگر توانستيم خودمان، خودمان را رشد مىدهيم، اگر نتوانستيم باز خودمان مىدانيم. ما يك دسته اشخاص رعيتى هستيم كه مىخواهيم خودمان توى زمين خودمان گندم يا جو بكاريم و خودمان بخوريم، شمائى كه آقاى آمريكا هستى و از آن طرف دنيا آمدى اين طرف دستت را گذاشتىاى و همه مخازن ايران، مخازن نفت و مس و همه چيز، فولاد و همه چيز ايران را داريد مىبريد، شما دستت را بردار، ما خودمان اينها را هر جور دلمان مىخواهد چه مىكنيم، ديگر نمىتوانيد كه بگوئيد نمىتوانيد، خوب به تو چه؟ من عبايم را نمىتوانم درست بپوشم، به شما چه ربطى دارد؟ حالا شما بيائيد عباى من را بگيريد كه من نمىتوانم عبايم را بپوشم؟ و حال آنكه دروغ مىگوئيد، شما نمىگذاريد.
فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است
ما هفتاد سال يا بيشتر است دانشگاه داريم، از زمان امير كبير تا حالا ما مدرسه داشتيم، دانشگاه داريم، نگذاشتيد كه اين دانشگاهها درست درس بخوانند فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است، فرهنگى است كه درست كردند آنها براى ما، ديكته كردند، گذارند جوانهاى ما تحصيل بكنند، آنها نمىگذارند كه ما رشد بكنيم، آنها دستشان را بردارند ايرانى هم كمتر از اينها نيست، ايرانى هم رشد مىكند اما شما نمىگذاريد كه ما رشد كنيم براى اينكه اگر ما رشد كنيم منافع شما در خطر است شما مى خواهيد همه شرق را بخوريد و همه شرق را عقب نگه داريد، عقب نگه داشتن براى خوردن مال شرق است و شما شرق را داريد عقب نگه مىداريد كه هر چه دارند بخوريد، هر جا يك مامورى گذاشتند
صحيفه نور ج 2 صفحه 139
سر آن، در مملكت ما هم كه مامور براى وطن هم، آقاى شاه است كه مىبينيد چه كردهاند و چه مىكند.
منطق اسلام
ما منطقمان، منطق اسلام اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد، نبايد شما تحت سلطه غير باشيد، ما هم مىخواهيم نباشيد سلطه غير. ما اصل گفتنمان اين است كه آمريكا نبايد باشد، نه آمريكا تنها، شوروى هم نبايد باشد، اجنبى نبايد باشد، منطق ما اين است و فرياد ما هم همين است. با اين منطق اگر بحث كسى دارد بكند، ديگر به شاخ و برگ و توى اين روزنامههائى كه تبليغات مىكنند و به حسب آنطورى كه مىگويند صد ميليون دلار شاه براى تبليغات مىدهد، براى حفظ موجوديت خودش صد ميليون دلار در هر سال خرج مىكند، البته توى روزنامهها اين حرفها در مىآيد، آخوندها چيز هستند، رجعى هستند، آخوندها كهنه پرست هستند، آخوندها نمىدانم چه هستند، اين آخوندها، بعد هم مىروند سراغ اينكه اسلام اينجورى است.
هم اسلام را بد معرفى مىكنند، هم آخوند را بد معرفى مىكنند، چرا؟ براى اينكه آنى كه در مقابل اينها بايستد اسلام است، آن كسى كه مىخواهد پياده كند آن را، آخوند است. آنها نمىخواهند اين مطلب واقع بشود، آنها مىخواهند كه اسلام را بد معرفى كنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم كه كنار برود، باقى بماند خودشان و هر كس كه دلشان مىخواهد.
جنايات عمال شاه درمحيطهاى علمى، عامل توقف تحصيل
دانشگاههاى مارا هم به آن صورت در آوردند، نمىگذارند يك تحصيل صحيح بكنند، از بس كه اينها فشار آوردند. از بس كه چه كردند، نه حوزههاى علميه ما تحصيل مىتوانند بكنند نه دانشگاه،دانشگاه هميشه در حال اعتصاب، يك سال است كهمى بينيم در حال اعتصابند اينها، كار نمىتوانند بكنند، نمىگذارند، يا مىريزند توى آن زن ومرد آن را مىزنندو عرضكنم زخمى مىكنند يا مىگيرند مىبرند در حبس ها. مدرسههاى ما هم همين طور، آنها مىريزند توى آن، هر كارى مىخواهند مىكنند، هر چند وقت يك دفعه مىريزند اين مدرسه را سر تا ته آن را اينها مىزنند و چه مىكنند، خوب نمىتوانند ديگر، محيط آرام الان ما نداريم كه در آن محيط آرام طلبه تحصيل كند يا در آن محيط آرام دانشگاهى تحصيل بكند، دبستانيش هم حالا اينطورى شده، الان اين بچه دبستانى را دارند كتك مىزنند و كشتند، چند نفر را همين امروز به من، ديروز و امروز اطلاع دادند كه در فلان جا چند تا دختر، و پسر دختر بچه اينقدر، چند تا پسر اينقدر كشتند.
روحيه انقلابى مردم، رژيم شاه را عقب راند
اصل وضع زندگى ايران الان يك وضع نمونه است، از آن طرف هم يك نمونه بالاتر وضع روحيه مردم ايران در اين وقت است، اين مردم ايران الان روحيه شان همچو قوى است كه تانك از آن طرف مىآيد،
صحيفه نور ج 2 صفحه 140
سرباز با سرنيزه از آن طرف مىآيد اينها با مشت جلو مىروند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله مىكنند، اين زمين مىخورد، مرده است، آن يكى مىآيد جايش، هيچ دست در نمىرود و اين روحيه است كه اينها را عقب خواهد زد و الان پياده شان كرده است
اين آن روحيه حزب رستاخيز، كه آنقدر برايش اين مديحه سرائى كرد و اينقدر پافشارى كرد و آنقدرى كه (هر كس كه وارد نشود در اين حزب ديگر بايد برود اين ايرانى نيست، اين ديگر وطن ندارد، بايد از اينجا برود كه چه) بعدش برگشت به اينكه (خوب حزب رستاخيز چه) حالا ديگر آنطورى مىگويد(حزب رستاخيز چيست؟ اين مثل ساير احزاب، آيا بشود، آيا نشود) يك امرى را مىگويند و گاهى آنقدر پافشارى مىكنند، حالا همين مردم، كار همين مردم اين كار را كرده، همين مردم اين كار را به اينجا رساندند كه اين حزب رستاخيز كذا شد هيچى تو خالى بود، از اول نتوانستند، روز اول گفتم كه اين حزب نيست اين، اين حرف است مىزنند، حزب رستاخيز كه آنقدر با آن موافقند خودشان حالا مىگويند،حزب نبود، ساير كارهايشان هم اينطورى است. بعد كم كم اصلاح ارضى هم مىگويد، براى اينكه اين اصلاح كه نبود اين فساد بود اين نيست وضعش كه، سپاه دانش، سپاه كذا، خوب چه كارى اينها مىكنند جز اينكه بروند براى شما مداحى بكنند و يا الزاماً بروند براى شما مداحى بكنند، شاه را ترويجش بكنند. الان مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهاى مركز يكپارچه ايستادهاند مىگويند ما نمىخواهيم اين را. رفراندوم از اين بهتر؟ يك مملكت دارد مىگويد من نمىخواهم اين را، خوب آمريكا چه مىگويد؟ مملكت خودمان است نمىخواهيم اين را، يكى ديگر، برود، به شما ربطى ندارد، ما خودمان تعيين مىكنيم. مقدرات هر مملكت دست خود افراد خود مملكت است، ما اين را نمىخواهيم، برود، ما خودمان يكى را تعيين مىكنيم، اين مقدرات ما روى موازين روى موازين عقلى و عقلائى ،روى قوانين، دست اشخاصى كه بايد باشد، باشد.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 142
تاريخ: 20/7/57
اعلاميه امام خمينى به مناسبت چهلمين روز شهادت شهداى تهران
بسم الله الرحمن الرحيم
دروازه تمدن! بر روى نعش جوانان
ملت آگاه و مبارز و شجاع ايران اعلى الله كلمتهم: اكنون كه چهلم عزيزان تهران به دنبال چهلمها فرا رسيد و با استقرار حكومت سرنيزه و پليس در انتظار چهلمهائى بايد باشيم، اكنون كه سايه شوم حكومت نظامى و نظام سياه شاهنشاهى روزگار ملت محروم ما را به تباهى كشانده است، اكنون كه دست ابرقدرتهاى ستمگر براى چپاول مخازن غنى ما بر ضد اراده مصمم ملت از آستين دژخيمان شاه بيرون آمد و عزيزان اسلام را به خاك و خون مىكشد، اكنون كه نمودهاى دروازه تمدن بزرگ به دست پايه گذاران حقوق بشر، يكى پس از ديگرى بر روى نعشهاى جوانان برومند ما رخ مىنمايد، اكنون كه به ادعاى كارتر ملت به آزادى و استقلال شاهانه نائل شده است، كشور بى پناه ما عزادار و ملت مظلوم ما سوگمندند، ما در غرب با شما در شرق به عزاى عمومى مىنشينيم.
با شكستن سد مهرههاى داخلى و مهره داران خارجى به استقلال و آزادى دست يابيم
عزيزان من! همت كنيد و زنجيرهاى اسارت را پاره كنيد و مهرههاى خيانتكار را يكى پس از ديگرى از صحنه خارج كنيد و دست مهره دارهاى سودجو را از كشورهاى اسلامى قطع كنيد. سعادت و آزادى و استقلال، پشت سد مهرههاى داخلى و مهرهدارهاى خارجى است، سدها را ويران كنيد و در هم شكنيد و كشور را نجات دهيد در منطق كارتر، اين جنايتها و اختناقها و وحشيگرىهاى شاه كوشش در راه استقرار اصول دمكراسى و موضعگيرى مترقيانه نسبت به مسائل اجتماعى است. او مردم آگاه ايران را متهم مىكند كه با آزادى كه شاه مى خواهد بدهد مخالفند و تمام اعتصابات و اعتراضات سراسرى ايران براى گريز از آزادى است!!! لكن بايد بداند كه اين فريبكارىها ديگر ارزش خود را از دست داده است و همه جوامع شاه را شناختهاند.
نهضتى بى سابقه با قيام همگانى آزادگان
ملت بزرگ ايران! تاريخ ايران بلكه تاريخ جهان نهضتى چون نهضت شما به ياد ندارد و قيام همگانى مانند قيام شما آزادگان پشت سر نگذاشته است. امروز نونهالان هفت هشت ساله دبستانهاى ما
صحيفه نور ج 2 صفحه 143
فدائى مىدهند و در راه اسلام عزيز و كشور، خون نثار مىكنند، شما در چه تاريخى چنين ديدهايد؟ امروز زنهاى شير دل طفل خود را در آغوش كشيده و به ميدان مسلسل و تانك دژخيمان رژيم مىروند، در كدام تاريخ چنين مردانگى و فداكارى از زنان ثبت شده است؟ امروز غريو مرگ بر شاه از دل طفل دبستانى تا پيران بيمارستانى مجال را بر رژيم منحط پهلوى چنان تنگ نموده و اعصاب شاه را انسان خرد كرده كه دست از پا نشاخته و تسكين خاطر خود را با خون كودكان و جوانان ما بيمه مىكند.
صبور باشيد كه خون شما پيوستى با خون و راه انبيا دارد
خواهران و برادران عزيز! صبور باشيد و سستى و ضعف از خود نشان ندهيد، راه شما راه خدا و اولياء خداست. خون شما در راهى مىريزد كه خون پيامبران و امامان و اصحاب صلاحيتدار آنان ريخته شده، شما به آنان مىپيونديد و اين نه تنها غم ندارد كه شادى آور است.
عامل سرنگونى رژيم و پيشرفت مقاصد اسلامى: استحكام صفوف و اجتناب از اختلاف
صفهاى خود را محكم كنيد و ارادهها را مصمم و وحدت كلمه را حفظ نمائيد و با همه جناحهاى مسلمان خصوصاً ارتشىها ائتلاف كنيد و سلام گرم مرا به آنان برسانيد و بگوئيد اينان كه با مسلسل شما و يا اجانب كشته مىشوند برادران و خواهران شما هستند، براى ارضاى شهوات شاه خود را پيش خالق و خلق رسوا نكنيد، در آغوش ملت بيائيد كه آغوش ما براى شما باز است عزيزان من! از اختلاف كه الهام ابليس است اجتناب نمائيد و به هم پيوسته در راه هدف كه سرنگون شدن رژيم فاسد پهلوى است و قطع ايادى اجانب از مقدرات و مخازن كشور است، نهضت مقدس را ادامه دهيد و در راه پيشرفت مقاصد اسلامى خود از هيچ عاملى نهراسيد، اين جنبش بزرگ را هيچ قدرتى نمىتواند متوقف كند. شما بحقيد و دست خداوند تعالى با شماست و خدا خواسته است كه مستضعفين پيشوائى را به دست گرفته، خود وارث مقدرات و مخازن خود باشند.
خدمت به نهضت اسلامى در هر زمان و هر مكان تكليف است
اينجانب در اولين فرصت به يكى از كشورهاى اسلامى كه بتوانم به فعاليت اسلامى خود ادامه دهم خواهم رفت و انشاءالله تعالى عمرم را در راه خداى تعالى كه خدمت به شماست به آخر مىرسانم. تاكنون هيچ يك از دولتهاى اسلامى از من دعوت ننمودهاند و به محض احراز آزادى بيان و قلم در كشورى از كشورهاى اسلامى انشاءالله براى خدمت به آنجا خواهم رفت
اكنون در اينجا به خدمت ادامه مىدهم در نهضت اسلامى و خدمت به مردم مسلمان، مكان يا رنج در مكان مطرح نيست، آنچه مطرح است تكليف است، صداى وجدان است. من هر چه بكنم وبه سر من هر
صحيفه نور ج 2 صفحه 144
چه بيايد در مقابل شمائى كه خون در راه آزادى و اسلام دادهايد خجلم. آنچه مرا در اين مكان رنج و دردآور دلخوش مىكند خدمت به شماست. من در غم خانواده افتخار آفرين سراسر ايران خود را شريك مى دانم و ياد كودكان دبستانى ايران كه اخيراً به دست شاه جبار كشته شدهاند قلبم را مىفشارد.
چهلم تهران را روز عزاى عمومى اعلام كرده و خود نيز عزا دارم.
از خداوند تعالى ادامه نهضت را تا حصول مقاصد اسلامى خواستارم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 145
تاريخ: 21/7/57
بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر و فضاى باز سياسى!
بسم الله الرحمن الرحيم
تعهداتم نسبت به اسلام و مسلمين اجازه سكوت در برابر غارت و كشتار شاه را نمىدهد
گفتم نه و به وسيله سازمان امنيت نجف اين كاغذ را ابلاغ كردند. من كاغذ را گرفتم گذاشتم كنار، جواب ندادم به آنها لكن كار خودم را ادامه دادم، تا از يكسال به اين طرف كه كارها و فعاليتها زياد شد و برعلاوه بر اعلاميهها و فعاليتهاى ديگر مصاحباتى هم با بعضى روزنامههاى خارجه مثل لوموند و اينها شد، آنها تعقيبشان زياد شد كه رئيس امن عام آمد پيش من، خودش آمد (آن باز تقاضايش همين معنا بود كه يك وقت حرفش مىشد) كه شما هر فعاليتى مىخواهيد بكنيد لكن مصاحبه نكنيد. ماهم اصل مصاحبه خيلى عادت نكرده بوديم به آن، به اين جوابى نداديم لكن يك مصاحبه ديگرى شد، از فرانسه هم آمدند و مصاحبه كردند از فرانسه هم آمدند و با اينها هم مصاحبه شد ولو اينكه اينها آنها را گرفتند، بعد كه از منزل بيرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از اين تشديد كردند راجع به اين معنى كه شما در اينجا (به تعبير آنها منزل خودتان است هر جورى مىخواهيد باشيد لكن فعاليت سياسى نكنيد، روحانى خوب است كه همان (حرفشان اين بود كه) درس بگويد و مسأله بگويد. من گفتم كه اسلام از سياست جدا نيست، اسلام مثل چيزهاى ديگر نيست، مثل مذاهب ديگر نيست كه ذكر و دعا باشد، اسلام سياستش با ساير احكامش با هم هستند و من دخالت سياسى مىكنم، - حالا ندارم - و من هم اعلاميه مىدهم و هم در ضبط حرف هايم را ضبط مىكنم و هم اگر مقتضى شد در منبر صحبتهايم را مىكنم و اين يك تكليفى است شرعى براى من. گفتند كه آخر ما يك تعهداتى با دولت ايران داريم، با آن تعهدات نمىشود اينكارها. گفتم خوب من هم (قريب به اين معنى) يك تعهداتى با اسلام دارم و با ملت ايران، من هم نمىتوانم كه از تعهداتم دست بردارم. منتهى شد به اينكه آنها گفتند كه نه، نبايد بشود و ما مىگفتيم بايد بشود و آنها ما را محصور كردند در منزل، البته نه اينكه بگويند شما نيا بيرون، نه همچنان نبوده است ايرانىهائى كه از بيرون مىآمدند، اينها را مانع شدند، يكروز هم طلبهها را مانع شدند، الا يكى دو سه نفر. من بيرون نيامدم از آنجا، بيرون كه نيامدم خوب در ايران يك چيزهائى كه رخ داد من ديدم كه خوب ما بخواهيم اينجا توى منزل بمانيم و كارى نكنيم و بگوئيم ما درس مىخوانيم وبه اين كارها كار نداريم مثلاًاين مخالف با وضع ماست
صحيفه نور ج 2 صفحه 146
ما الان در ايران كشته داديم، ما بچه هايمان را، بزرگ هايمان را كشتند در ايران، الان هم هر روز اين بساط هست. الان هم در در روزنامههاى آنجا منعكس است كه در دانشگاه ديروز يا پريروز (گفته بود) هفتاد و چند نفر، هفتادوپنج نفر زخمى شدند (واين يك چيزى است كه معلوم است، دولت ايران گفته) و چندين نفر هم كشته. اينها به جان اين ملت افتادند، از اين طرف همه چيز ملت را مىبرند، حالا جان اين ملت را دارند مىگيرند. ما چطور با اين وضعى كه اينها دارند بتوانيم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، ديانت ما به اجازه بدهد كه ما بنشينيم نگاه كنيم و فرزندان اسلام را اينها درو كنند و بكشند؟ ما صدايمان را به آنقدرى كه بتوانيم، آنقدرى كه بگذارند دولتها، صدايمان را به دنيا مىرسانيم كه ببينند كه اين وضع اين ايران چه وضعى است الان.
دوام سلطنت شاه در زير سايه سرنيزههاى آمريكا
من گمان نمىكنم كه هيچ مملكتى شبيه به مملكت ايران باشد، يك مملكتى باشد كه همهاش حكومت نظامى باشد. خوب همه شهرها را تقريباً دوازده شهر بزرگ ايران كه اساس شهرهاى ايران است، حكومت نظامى قراردادى، باقى آن هم حكومت نظامى است يعنى الان نظامى ايران را دارد اداره مىكند. حالا هم از قرارى كه گفتند بناست يك نظامى نخست وزير بشود. فريدون جم را مىگويند مىخواهد نخست وزير بشود، اين هم يك نظامى است. اينها نمىتوانند ادامه حيات بدهند، شاه نمىتواند ادامه حياتش را بدهد الا زير پرچم نظام و زير سرنيزه نظامىها كه دنبالش سرنيزه آمريكايى است. اگر سرنيزه آمريكائى نباشد معلوم نيست نظام ايران الان آنطور انقياد را داشته باشد.
حقوق بشر و شوراى امنيت، حربهاى در دست غارتگران ملل ضعيف اينها بيدار شدند، اينها آدمند، آنهم ايرانى، آنهم دارد مىبيند كه در ايران چى مىگذرد. روزى نيست كه در يك شهرى يك صدائى در نيايد به مجرد صدا درآيد مىزنند، كشند. با اين وضعى كه ايران دارد، با اين اغتشاشى كه الان در ايران هست و اين دول بزرگ هم كه بشر دوست!!حقوق بشر! همهاش شعر است همه اين حرفهائى كه اين دولتهاى بزرگ مىزنند و جامعههائى درست كردهاند براى حقوق بشر، براى امنيت، براى چه، نه امنيت شان به امنيت آدم مىبرد و نه اين حقوق بشرشان به حقوق آدم مىبرد، همهاش براى اين است كه اين ملل ضعيف را ببلعند. اين همه مسائلى كه ملاحظه مىكنيد در هر يك از اين ابرقدرتهائى كه يك صدائىاست، يك نظامى هست، نظام اين است كه اين بلاد شرق را، بلاد ضعيف را اينها ببلعند.
نفت در قبال استقرار پايگاههاى تسليحاتى آمريكا
در شرق چون مخازن زياد است، مخازن نفت زياد در شرق هست مثل كويت، مثل حجاز، مثل ايران، در اينجااينطور مخازن هست، آن خارجى تمام چشمشان دوخته شده است به اين مخازن ما و دارند
صحيفه نور ج 2 صفحه 147
مجانى مىبرند همين طورى. شما خيال مىكنيد كه آمريكا پول به ايران مى دهد؟ آمريكا - اسلحه - براى خودش در ايران پايگاه درست مىكند، اين اسلحههائى كه مىگويند كه فروختند به ايران، به جاى نفت دادند، اين اسلحهها همانهائى است كه اينها مىخواهند در ايران باشد و پايگاه باشد كه مبادا يك وقتى شوروى حمله بكند، نه اين است كه اينها به ما چيزى دادهاند، اينها بازى است سر ما در مىآورند.
سكوت و تاييد خلق پرستان از شاه در برابر كشتار ملت استقلال طلب ايران
اين ابرقدرتهائى كه يكى به اسم مملكت كمونيستى، يكى كمونيست چين، يكى نمىدانم سوسياليست زهر مار، همه اينها بساطشان براى خوردن ماست. اين چينى كه گفته مىشود كه كمونيست است و با تودهها كذاست و با خلق كذاست، ديديد همه كه در اين كشتار بزرگ تهران كه تابيست هزار هم گفتهاند (ولى خوب حالا اين مبالغه است اما چهارهزار تا، حدود چهارهزار، اين زياد گفته شده است، حتى گفته شده است كه در قبرستان تهران يك همچو حدودى دفن شده) اين رهبر چين كمونيست، اين رهبرى كه بعضى جوان ما در اشتباه هستند و خيال مىكنند اينها مفيد هستند براى جامعه، اين در عين حالى كه اين كشتار داشت واقع مىشد آمد به ايران و دست داد به اين شاه غاصب پشتيبانى كرد، يك كلمه هم نگفت، به اينكه آخر اينها را چرا مىكشى؟ آخر چه كردهاند اينها؟ اينها دارند مىگويند ما آزادى مىخواهيم، چه مى خواهيم، اينها مىگويند ما مىخواهيم آزاد باشيم، آزادى، استقلال، دادشان اينطور در آمده بوده يك كلمه اين آدم نگفت كه خوب اينها بشر هستند، اينها انسان هستند، چرا اينطور؟ بچه كوچك اين قدرى را بچه دبستان را، حالا ديگر دستشان از آن بزرگها مثل اينكه چيز شد، حالا كوچكها، بچههاى دبستانى را حالا ديگر دستشان از آن بزرگها حالا كوچكها، بچههاى دبستانى را دارند مىكشند، اينهم هر روز دارد اخبارش مىآيد مثل اينكه چيز شد، اينجا، بچه كوچولوى دبستانى، دختر دبستانى، پسر، دوازده سال، دختر و پسر يا دختر، همين دو سه روز - يك جائى - كشتند، يك كلمه اين آدم نگفت به اين شخص كه شقى اين چه كارى است مىكنى؟ آمد و دست داد به او، با آغوش باز ملاقات كردند و به اين صورت و خنديدند به اين توده هاى بيچاره و ما جوان هايمان اشتباه مىكنند، خطا مىكنند، خيال مىكنند كه اينها براى آنها مفيد هستند. آنهم كاخ نشينان كرملين. پانزده خرداد كه پانزده هزار (آنطورى كه مشهور شد) اين اين مردم كشتند، در روزنامههاى شوروى تاييد كردند از آنها، الان هم تاييد كردند اين را با اين كشتار كه الان شما ملاحظه مىكنيد در ايران هر روز يك گوشهاى هست، الان هم هست اينها همه شان براى اين است كه اين گاز ايران را مىخواهد، آن نفت ايران را مىخواهد، آن دارد گاز ايران را مىبرد، آن دارد نفت ايران را مىبرد. همه دنبال اين هستند كه اين ملت ضعيف عقب بمانند، چشم هايشان باز نشود. مبلغ هايشان، تبليغاتشان هميشه تبليغ به ضد دين و به ضد روحانيت است تا مردم را از اينها جدا كنند، مردم را از ديانت جدا كنند، مردم را از روحانيت جدا كنند خودشان را به جان هم بريزند و آنها استفادهاش را ببرند. ما كشته بدهيم محمدرضاخان استفاده كند، آن بالاترها هم زيادتر استفاده كنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 148
اعطاء آزادى و تشكيل جامعه مترقى با زور و سرنيزه!!
اين ملت برايش چه مانده، اين ملت برايش همين كه تو سرش بزنند و نظامى باشد، اصلش تمام حكومت هر جا هست حكومت نظامى باشد، هر كس سرش را از تنش در مىآورد بزنند بكشند. اين وضع يك وضع خاصى است كه ايران اين وضع را دارد، مطالعه كنيد ببينيد اصلاًدر دنيا شبيه دارد، يك همچو شبيهى ما در دنيا داريم كه مملكت حكومت نظامى باشد و نتوانند حكومت نظامى را بردارند؟ نمىتوانند هم بردارند براى اينكه مردم ايستادهاند، مقابلشان ايستادهاند. حالا هم كه حكومت نظامىاست مردم ايستادند اما ايستادهاند چه چيز مىگويند؟ ايستادهاند آن حرفى كه آقاى كارتر ديروز گفته است مىگويند؟! آقاى كارتر مىفرمايند كه شاه آزادى خوب مىخواهد بدهد، آزادى مطلق مىخواهد بدهد و شاه مىخواهد كه يك مملكت مترقى، يك اجتماع مترقى درست كند و اين مردم با آن مخالفند!! مخالفت مردم براى اين است كه مردم آزادى نمىخواهند و ايشان با زور، با سرنيزه مىخواهد آزادى بدهد!! اين سرنيزهها براى اين است كه تو سر مردم مىزند مىگويد آزادى بخواه! مردم جامعه مترقى نمىخواهند، سرنيزه آمده مىگويد بخواه! اين آقاى كارتر نمىدانم فهمش اينقدر است يا حقه بازيش اينقدر است؟ مىخواهد اغفال كند؟ آخر كى را مىخواهد اغفال كند؟ - مردم - شايد آنهائى كه نمىدانند در ايران چه مىگذرد آنهائى كه نمىدانند چه خبر است در ايران. شمائى كه مىدانيد در ايران چه خبر است، شمائى كه ميدانيد در ايران الان چه خبر است، مردم چه مىخواهند، اينها چه مىگويند.
طرح آمريكايى اصلاحات ارضى جهت تشكيل بازار فروش كالاهاى آمريكائى
مردم مىگويند آقا ما ميخواهيم نفت مان مال خودمان باشد، ما مىخواهيم مملكتمان آن زراعتى كه داشت دوباره برگردد به آن. آقا زراعت را همچنان به هم زدند، اين اصلاحات ارضى را كه آقا گفتند و آنقدر طمطراق كردند، اصلاحات ارضى به امر دولت آمريكا بود براى اينكه بازار درست كنند كه چيزهاى آنها فروش برود يعنى زراعت ما به هم بخورد ما محتاج بشويم. الان هم كه مىبينيد كه هر چى مىخواهيم از خارج بايد بيايد، زراعت ما اينجور شد، زراعت ما را آنجور كردند. خوب مردم ريختند، آن زارعين بيچارهاى كه ديگر در آنجا نتوانستند زندگى كنند ريختند به شهرها، به تهران. الان تهران يك محله زيادى چندين محل حدود چهل تاست كه براى من نوشته بودند، محلههاى كوخ نشين، محلههائى كه خانههاى گلى دارد كه هيچ چيز ندارد و ده نفر عائله در يك چادر كوچكى در اين زمستان سرد زندگى بايد بكنند، آب ندارد، بايد آب را از پنجاه، شصت پله ببرند بالا، لب خيابان برسند كه گودال منزلشان است، لب آن خيابان برسند و از آنجا آب را بردارند بياورند از اين پلهها پائين براى بچههايشان اين چه شد؟ براى اينكه اصلاحات ارضى فرمودند! در اصلاحات ارضى به هم خورد اوضاع دهقانها، وقتى كه به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند كه رو بياورند به شهرستانها، آمدند شهرستانها و آن شد، وضع بيچارهها اينطور شد، از آن طرف وضع زراعت ما به هم
صحيفه نور ج 2 صفحه 149
خورد. ايرانى كه مركز زراعت بود، شايد آذربايجان ايران بس بود براى ايران، باقى آن را بايد صادر كنند، الان به اندازه يك ماه، سى روز يا سى و سه روز، آنهائى كه اطلاعات دارند و حساب كردند مىگويند ايران به اندازه سى و سه روزش براى خودش چيز دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند.
ملت غارت شده ايران يا مستشاران غارتگر، كدام يك وحشى هستند؟
خوب اين ايرانى جمع شدند، همه ايرانىها الان صدايشان درآمده الان سرتاسر ايران اعتصاب است، اگر اين حكومت نظامى و نظام را بردارند، مردم اين دستگاه را به قدر يك ساعت مىپيچندش به هم و پيروز مىشوند، براى اينكه بد ديدند از اينها اين مردم، مى خواهند آزادشان كنند و از رفاه بدشان مىآيد؟! از زندگى خوب بدشان مىآيد؟! مى گويند ما حتماًبايد توى خاكها بخوابيم؟! يا مىبينند كه مال اينها را دارند مىخورند و اينها را خاك نشين كردند؟ دادشان اين است. آقاى كارتر چه مىگويد؟ آخر اينها چه مىگويند؟ از جان ما چرا اين نفتهاى ما را مىبرند؟ آنهم مجاناًمىبرند. مىبرند و آقايان مىگويند كه ما اسلحه خريديم، تو اسلحه مىخواهى چه كنى؟ اسلحهاى كه خريدند اسلحهاى است كه فرمش را اينها نمىدانند، ايران مى تواند استعمال كند اين اسلحه را. آن چيزهائى كه آنها درست كردند، شياطين خودشان مىتوانند عمل بكنند، اينها نمىتوانند. مستشارها آمدند براى اينكه در اينجا باشند، هم نظام ما را نظام انگل بار بياورند كه هست و هم اينجا مطالعات بكنند كه چه جور - بايد - بهتر مىشود اين لقمه چرب را خورد آنطور ماند، آنطور باشد اين ملت حرف نزند، اگر حرف بزند يك ملت وحشى است!! يك ملت وحشى است كه داد مىزند كه آقا ما را آزاد كنيد!! يك ملت وحشى است كه داد مىزند آقا مال مارا نخوريد! اما آنها وحشى نيستند! آنها مترقى هستند! مال مردم را بايد بخورند آنها!! بايد غارت كنند!!
اين ملت ما الان صداشان از بچه كوچكش تا پيرمردش درآمده براى اينكه مىبينند كه مملكتشان دارد سقوط مىكند، دارد از بين مىرود اين مملكت، بايد به فرياد اين مملكت برسند ولهذا مىبينيد كه جان مىدهند، بچه هايشان را مىكشند و آنها مىگويند بايد كرد، دنبال مىروند باز. اين وضع ايران ما و اين وضع اين دولتهاى بزرگ با ما.
انعكاس اهداف قيام و مصائب ملت يك تكليف عقلى و شرعى است
و ما وظيفه داريم، مائى كه الان اينجا، شمائى كه اينجا نشستيد و منى كه اينجا نشستم، ما وظيفه داريم كه با آنها همصدا باشيم يعنى هر مقدارى كه از دست ما برمى آيد بايد كمك بكنيم. كمك به غير نيست، كمك به خودتان هست، اينها براى شما قيام كردند. مردم ايران الان براى شما دارند خون مىدهند، براى شما بچه هايشان، جوانان هايشان از بين مىرود، دخترهايشان، بسرهاشان از بين مىرود. ما بايد به آنها كمك كنيم، ما خيال نكنيم كه اينجا نشستيم تكليف نداريم، همه مان تكليف وجدانى داريم، تكليف شرعى داريم، تكليف عقلى داريم كه با اين جمعيت مظلومى كه قيام كردند مىخواهند حق خودشان را، آن حق خودشان كه حق ما هم هست بگيرند، ما هم با
صحيفه نور ج 2 صفحه 150
آنها همراهى كنيم، ما هم دنبال آنها باشيم. مىتوانيم مقاله بنويسيم، مىتوانيم در روزنامه چيز بنويسيم، مىتوانيم به هر قدرى مىتوانيم در اين دانشگاههائى كه مىرويم به مردم بگوئيم، به مردم اينجاها بگوييم مسائل آنجا را. مسأله را منتشر كنيد. آقا هر كدام شما در يك نقطهاى كه هستيد مسايل ايران را منتشر كنيد، بگوييد، با آه دل بگوئيد روزنامه هايشان هم گاهى مىنويسند اما از خود شما بايد گفته بشود، نوشته بشود. بايد اين وضع آشفته ايران به همه عالم معلوم بشود.
سر نيزه ابر قدرتها در برابر خواستههاى بر حق ملت تاب مقاومت ندارد
و اگر چنانچه يك ملتى ايستاد و حق خودش را خواست سرنيزه نمىتواند جلويش را بگيرد. سرنيزه، اصلاً قدرت ندارد با گوشت طرف بشود، اين خيال است كه گوشت نمىتواند با سرنيزه. تمام قدرتهاى عالم جمع بشوند وقتى يك ملتى گفت من اين كار را نمىخواهم نمىتوانند تحميلش كنند.الان نمىتوانند تحميل به ايران بكنند كه شاه را قبول كن، نمىتوانند. الان زور ايستاده آنجا، اما مردم قبولش ندارند. مردم داد مىزنند نمىخواهيم. قبول كردن را مردم هيچ تن ندادند به اين مطلب. تن به اين ننگ، ايرانىها نمىدهند و نداده براى اينكه اين آدم را ديدند كه همه مصالح اسلام، همه مصالح كشور را به باد داده، در عين حال (ما آزادى داديم و ما نمىدانم چه داديم، ترقى داديم به ايران)، ترقياتشان همين است كه داريد مىبينيد، آزاديش همين است كه با سرنيزه است. ما مكلفيم به اينكه خدمت كنيم به اين مردم، به اين بيچارهها، به اين جوان مرده ها. ما انسانيم بايد خدمت كنيم و خدمت به آنها خدمت به خودمان است يعنى در اين منافعى كه ايرانى دارد مشتركيم، همه مان شريكيم. اگر مملكت ما يك مملكت مستقلى بشود، تبع نباشد، اگر مملكت ما يك مملكت آرامى باشد، اگر مملكت ما يك مملكت عرض مىكنم كه مرفعى باشد، خوب ما جزء آن مملكت هستيم، ما هم در رفاه هستيم، ما هم چه هستيم. اينها قيام كردند و ما هم بايد دنبال آنها باشيم، اينطور نيست كه عذر بياوريم كه من اروپا هستم و آن آمريكا هست و آنها ايران هستند، اين عذر نيست شما هم در آمريكا كه هستيد هر مقدارى كه مىتوانيد، شما هم در پاريس كه هستيد هر مقدارى مىتوانيد، من هم كه اينجا هستم هر مقدارى كه، من حالا شما را ديدم اين مقدار مىتوانم به شما چيز بگويم، حرف بزنم، مىگويم. شما رفقايتان را، آنهائى كه اهل اينجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهيد كه كمك بكنيد به اين نهضتى كه هست.
لزوم تداوم نهضت
تاريخ سراغ ندارد اينجور نهضتى كه الان در ايران هست تاريخ ايران تا حالا سراغ ندارد اينجور نهضتى كه تمام ايران تمام بايستند، بچه اينقدرى بگويد كه مرگ برشاه، پيرمردش هم بگويد مرگ برشاه، همچو نهضتى ما نداشتيم در ايران
صحيفه نور ج 2 صفحه 151
اين نهضت را نگذاريد كه بخوابد تا اينها از بين بروند، تااين هيات حاكمه بروند يك هيات حاكمه صحيح سركار بيايد. خدا انشاءالله همه شما را حفظ كند. موفق باشيد. خدا شر اينها را بكند از سر مسلمين. شر اين ابرقدرتها را بكند كه اين نوكرها را نگذارند سربلاد مسلمين. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 152
تاريخ: 22/7/57
بيانات امام خمينى در مورد نقش انسان ساز مكتب اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
قصد شاه قبل از رفتن، تبديل ايران به تلى از خاك
الان به من اطلاع دادند كه شاه تصميم گرفته است كه فردا در اين اعتصاباتى كه مسلمانها براى آن كشتههايى كه دادهاند بنا دارند كه اعتصاب كنند، خواهد يك قتل عام بزرگ بكند. من اين را كراراً گفتهام كه اين آدم اعصاب خودش را از دست داده است، الان به طور جنون آميز دارد زندگى مىكند و چون اواخر عمرش را دارد مىگذارند، از اين جهت مىخواهد كه انتقام بگيرد از ملت ايران. تا حال هر چه جنايت بوده است كرده، حالا هم كه مردم ايستادهاند و مىگويند كه بايد بروى احساس اين را كرده است كه بايد برود و به طور جنون آميز مىخواهد كه مردم را قتل عام كند و برود. در يكى از حرفهايش گفته بود كه (من اگر بنا شد بروم، ايران را به يك تل خاك برمى گردانم و ميروم، يك تل خاكش مىكنم ايران را و مىروم.) حالا معلوم مىشود كه مىخواهد عمل كند به اين گفته .امروز مطلع شدم، يعنى گفتند كه تلفن شده است از ايران كه آمادگى دارد پيدا مىكند براى اينكه مردم را يك كشتار عظيمى بكند و ما نمىدانيم كه بايد با اين دستگاه چه بكنيم ملت مظلوم ايران نمىدانند كه با اين آدمى كه الان جنون پيدا كرده است و اعصابش از بين رفته است بايد چه بكنند، بايد چه فكرى ما بكنيم. من ناراحتم از فردا كه مبادا اين مطلب صحيح باشد واين مردم را به مسلسل ببندد و به تانك و توپ ببندد و تلافى كند و آخرى كه مىخواهد برود، ديگر كسى را نگذارد و برود.ما گرفتار يك همچنين موجودى هستيم و بايد دعا كنيم، بايد دعا كنيم كه خداوند به خير بگذارند اين كار را، اگر چنانچه عملى بشود، يك خسارات بزرگى بر ايران وارد مىشود، گرچه رفتن اين، همه مصيبتها را جبران مىكند لكن چرا بايد ما مجال به اين داده باشيم كه اين كارها را بكند، البته مسلسلهاى آمريكا و سلاحهاى آمريكا پشت سر اين است والا همچو مجالى مردم به او و دولت او نمىدادند اما حالا هست، الان باز مستشاران آمريكائى هستند و اين هم آخر عمرش هست و او خواهد رفت. آن چيزى كه خواستم به آقايان بگويم و فردا هم اگر چنانچه مجلسى داشتيم، فردا هم باز تذكر مىدهم و قبل از اين تذكر، اين را عرض بكنم كه فردا مجلسى كه ما داريم مال همه دانشجويان و كسانى كه در اينجا، در خارج اقامت دارند از ايرانىهاى خودمان، اين مجلس مال همه است و مثل منزل من مىماند كه منزل همه آقايان است و درآن باز است براى اينكه هر كس بيايد، مجلس هم
صحيفه نور ج 2 صفحه 153
اگر چنانچه فردا اشكالى پيدا نكند، آن هم مجلس خود آقايان است و كسى در اين دخالت ندارد، تو همى كه شده است كه كسى دخالت دارد، كسى مثلاً كنترل مىكند نه، شما همه با هم هستيد، همه با هم برادر هستيد و كس معينى بناى بر اين كار نيست كه دخالت داشته باشد، همه آقايان منزل خودشان است، آنجا هم اگر مجلسى باشد، همه آقايان با آن على السواء هستند، همه. ما نسبت به همه على السواء هستيم، به همه تان علاقه دارم، دعا براى همه تان مىكنم و صنف خاصى دخالت ندارد، تو هم اين نشود كه يك صنف خاصى در اين امور دخالت دارند يا من با يك صنف خاصى رفاقت دارم. نه ما با همه شما رفافت داريم و همه شما را دعا مىكنيم .
ابعاد اسلام و برداشت اسلام شناسان
آنكه مىخواستم تذكر بدهم و اگر فردا هم مهلت پيدا بكنم و بشود كه صحبت بكنم تفصيلش را بيشتر مىدهم اين است كه يك فاجعهاى براى اسلام از اول تا حالا بوده و آن فاجعه اينكه اسلام را نشاختهاند. كسانى كه بحث از اسلام كردند، چه در سابق و جه در لاحق، اينها اسلام را با همه ابعادش نشناختهاند. هر كسى يك بعدى از ابعاد اسلام را در آن نظر كرده است و همه مطالبى كه در اسلام بوده است و در قرآن كريم بوده است، به همان معنائى كه خودش ادراك كرده برگردانده است .در قرنهاى سابق يك دسته متكلمين بودند كه اينها روى فهم تكلم خودشان، روى فهم ادراك خودشان اسلام را آنطور توجيه مىكردند كه خودشان فهميده بودند يك دسته فلاسفه بودند كه روى فلسفهاى كه آنها مىدانستند اسلام را به صورت يك فلسفه ادارك مىكردند، خيال مىكردند كه مكتب فلسفى است. يك دسته عرفا و اين طايفه بودند كه اسلام را به فهم عرفانى توجيه مىكردند و اسلام را....و يك مكتب عرفانى مىدانستند تا اين زمان آخر. از آنوقت تا اين زمانهاى آخر اسلام چندين بعدش شناخته نشده بودهاست و بعضى از ابعادش را البته شناخت تمام نه، اما خوب مقدارش. هر طايفهاى روى ادراك خودش، روى علم خودش، اسلام را مطالعه مىكردهاست و همه آيات قرآن را و همه اخبار پيامبر و ائمه عليه السلام را روى آن ادراك خودش، برداشتى كه خودش كرده بوده است از اسلام، روى آن برداشت حساب مىكرده، همه اوراق را بر مىگردانده به آن ورقى كه خودش فهميده است و لهذا از اين بعدى كه اسلام دارد كه بعد دنيايى است و حكومتش است، آنجا وقتى كه ببينيد هيچ خبرى نيست همه آن مسائل فلسفى و عرفانى است اما وظيفه مردم در حالا كه دارند زندگى مىكنند چه است و كيفيت حكومت اسلام چه حكومتى است و مردم چه جور بايد برخورد داشته باشند با طبيعت، هيچ در كلمات آنها ديده نمىشود، آنها همهاش راجع به مسائل ما بعدالطبيعه و مسائل عرفانى و فلسفى و اينطور چيزها بحث كردهاند تا آمده است و رسيده است نوبت به اين قشر متاخر. اينها عكس آنها عمل كردند يعنى آن ابعادى كه اسلام در معنويات داشته است، در فلسفيات داشته است، در عرفانيات داشته است آنها را بكلى كنار گذاشتهاند و همين ورق ظاهر را ديدهاند يعنى اسلام را يك مكتب مادى تصور كردهاند، آنطورى كه آنها يك مكتب معنوى كه از ماده اصلش كانه جداست
صحيفه نور ج 2 صفحه 154
تصور كرده بودند و حتىآياتى كه راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشركين واقع شده بود، آنها را هم توجيه كرده بودند به قتال با نفس و امثال ذالك، در مقابل آنها الان از چند سال پيش در اين وقتى كه مثلاً علوم غرب به ما رسيده است و عرض مىكنم كه آن تبليغات اينها رسيده است، اينها در عين حالى كه مسلمانند، در عين حالى كه همانطور كه آنها بودهاند، در عين حالى كه خوبند لكن شناختشان از اسلام همان شناخت ماديت اسلام است. آنها دعوت به باطن مىكردند و از ظاهر و از طبيعت غافل بودند اينها دعوت به ماديت مىكنند و از معنويت غافلند و اين هر دو اشتباه است اسلام نه محصور در آن معنوياتى است كه آنها مىگويند دارد معنويات اما محصور نيست و نه در محصور اين مادياتى است كه اينها مىگويند، يعنى ماديات را دارد لكن محصور به آن نيست.
اسلاممكتب انسان ساز
اسلام يك مكتبى است كه براى انسان سازى آمده است و ما بايد ببينيم كه اين انسان كه به قول بعضى ماهيت ناشناخته است، اين انسان چه ابعادى دارد و چه احتياجاتى دارد و اسلام كه براى انسان سازى آمده است، آيا جهت حيوانى اين را فقط خواهد بسازد يا جهت معنوى او را مىخواهد بسازد؟ يا انسان مىخواهد بسازد؟ انسان مثل ساير موجودات نيست، ساير موجودات مثل مثلاً حيوانات كه حالا در درجه بعد از نباتات و معادن اينها واقع شده است، حيوان همان حال طبيعى دارد و از ماوراءالطبيعه يك چيز كمى، يك احساسى، يك ادراكى، اما ادراك ناقص دارد و ديگر هم مراتب ندارد ماوراءالطبيعهاش. انسان از اين نقطه اول طبيعت تا آن آخرى كه يك موجود الهى مىشود، مراتب انسان است، يعنى يك انسان مىتواند سير بكند از عالم طبيعت تا ماوراءطبيعت و از ماوراءطبيعت تا مرتبه الوهيت سير بكند، تا برسد به اينكه آنجا را ادراك بكند.
اسلام، رشد دهند تمام ابعاد انسان
انسان يك موجود جامع هست، نه يك موجود يك بعدى يا دو بعدىموجودات ديگر بعضىشان يك بعدىاند، بعضى دو بعدى، بعضى چند بعدىاند لكن همه ابعاد وجود در ساير موجودات نيست، فقط انسان هست در بين همه موجودات كه يك موجود چندين بعدى است كه براى هر بعدش احتياجات دارد، براى رشد هر بعد او، احتياج دارد، احتياجات دارد و مكتبهائى كه در عالم هست، در عالم طبيعت هست، هر مكتبى را كه شما برويد ملاحظه بكنيد به استثناى مكتب اسلام و مكتب توحيدى و مكتب انبيا(كه درست دست ما نيست و از بين رفته است اما حالا اسلام محفوظ است) هر مكتبى را به استثناى مكتب اسلام كه ملاحظه كنيد يك مكتب مادى است كه انسان را حيوان تصور كرده است، يك موجودى كه همان خوردن و خوابيدن است منتهى بهتر خوردن و بهتر خوابيدن، حيوانات هم مشتركند با ما در خوراك خوردن و خوابيدن لكن اين مكتبها مىخواهند انسان را يك حيوانى كه اينطور ادراك كردهاند از انسان كه اين هم مثل ساير حيوانات هست كه تمام چيزهايى و
صحيفه نور ج 2 صفحه 155
رشدهايى كه دارد در همان ادراكات مادى دور مىزند، در امور مادى دور مىزند، اسم آن را گفتهاند امور عينى، خيال مىكنند كه امر عينى عبارت از همين عالم طبيعت است و حال اينكه عوالم ديگرى هست كه اينها ادراكش نكردهاند و آنها عوالم عينى بيشتر، يعنى از عينيت بيشتر حظ دارند تا عالم طبيعت، عالم طبيعت در آخر موجودات عالم وجود واقع شده است، در آن آخرش واقع شده است يعنى منتهى اليه عالم، عالم وجود، عالم طبيعت است، پستترين عالمها عالم طبيعت است، و اينطور نيست كه انسان فقط خودش باشد و همين طبيعت و مرتبهاى نداشته باشد، انسان مراتب دارد. آن كسى كه رفته سراغ آن مرتبه بالاى انسان و از اين مراتب غافل شده است، اشتباه كرده است، آن كسى كه چسبيده است به اين عالم ماده و مرتبه طبيعت را ديده و غافل از ماوراى الطبيعت است اين هماشتباه كردهاست.
اسلام براى اين انسانى كه همه چيز است يعنى از طبيعت تا ماوراءالطبيعت تا عالم الوهيت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام خواهد انسان را يك انسانى بسازد جامع يعنى رشد به آنطور كه هست بدهد، از حظ طبيعت دارد، رشد طبيعى به او بدهد، حظ برزخيت دارد، رشد برزخيت به او بدهد، حظ روحانيت دارد، رشد روحانيت به او بدهد، حظ عقلانيت دارد، رشد عقلانيت به او بدهد، حظ الوهيت دارد، رشد الوهيت به او بدهد. همه خطوطى كه انسان دارد و به طور نقص است، الان نرسيده است، اديان آمدهاند كه اين ميوه نارس را رسيدهاش كنند، اين ميوه ناقص را كاملش كنند. نبايد آقايانى كه در اين غرب واقع شدهاند و غرب هم غرق در طبيعت دنياست و هيچ ملتفت به ماوراء الطبيعت نيست آقايان از اين مكتبها گول بخورند و خيال كنند كه انسان غير از اينكه مىخورد و مىخوابد و اينها چيز ديگرى نيست، همين استچيز ديگرى در كار نيست، اين اشتباهى است كه اسلام را بد شناختهاند آنهائى كه همهاش توجهشان به اين است و همه آيات و اخبارى كه در اسلام براى رشد انسان آمده برگرداندند به اين و هم آنها در اشتباه بودند كه همه آيات و اخبار را برگرداندند به آن، بايد هر چيزى سرجاى خودش عمل بشود يعنى انسان رشد طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه ممكن است، حظ طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه سالم است، البته روى موازين عفت و سلامت و اين مرتبه را رشد كه پيدا كرد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و همه ابعادش وسيع بشود تا يك انسان بشود.
اسلام مثل مكاتب ديگر (مادى) نيست
انسان شدن كار مشكلى است لكن لازم است براى انسان. مقصود من از اين حرف اين است كه شما خيال نكنيد كه اسلام آمده حيوان تربيت كند، آمده است كه آب و خوراك براى حيوان درست كند، اين يكيش است، اين را هم درست مىكند لكن اين يك بعد است آن هم بعد آخرش هست، بعدهاى ديگرى دارد كه آنها هم همهاش از اسلام است وبراى تربيت انسان است و انسان را مىخواهد يك موجود رشيدى كه همه اين ابعاد را داشته باشد تربيت كند و براى همه اينها هم دستور دارد اسلام، نسبت به يك جهت و جهت ديگرى نيست، براى حكومت اسلامى دستور دارد براى تشكيلاتش
صحيفه نور ج 2 صفحه 156
دستور دارد، براى مقابله با دشمنان دستور دارد، براى تحرك جامعه دستور دارد، براى رسيدن به ماوراى الطبيعت دستور دارد، همه اينها را دارد، يك بعدى نيست كه انسان خيال كند من اسلام را شناختم و شناختم اين است كه مثلاً تاريخش چه جور بوده و فرض كنيد كه زندگى بشريش چه جور بوده و كذا چه بوده و دستورات طبيعىاش چه بوده و اينها، مسأله اين نيست، مسائل اسلام بالاتر از اين معانى است و
ابعاد زياد دارد و بايد كسى كه مىخواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه كند به قرآن كه مبدا اصلى است و همه ابعادى كه در قرآن هست همه را ملاحظه كند، خيال نكند كه من فقط آن آياتى را قبول دارم كه مربوط به طبيعت است و مربوط به حكومت، آن آياتى كه مربوط به قيامت است قبول ندارم. براى اينكه نمىداند اين آدم قيامت يعنى چه و آن روزى كه مىآيد چه روزى هست او خيال مىكند خيالى است، نخير عينى است و عينيتش از عينيت اين طبيعت زيادتر است منتهى حالا ما به آن نرسيديم.
در هر صورت مىخواستم اين سفارش را به همه محصلينى كه در اروپا خداوند همه را توفيق بدهد بكنم كه اسلام را محصورش نكنيد در يك محفظهاى كه خيال كنيد مكتب مثل مكتب كمونيست است، مكتب مثل مكتب ماركسيست است، مكتب مثل مكاتب ديگر است اينجورها نيست در كار اينها، كسانى كه نمىدانند اسلام چيست خيال مىكنند يك همچو مطلبى است.
با انعكاس جنايات رژيم، به ايران در حال اعتصاب كمك كنيم
مطلب ديگر اين است كه خوب ما الان موظف هستيم به وظايفمان، الان ما همه كه اينجا آرام نشستيم ايران نا آرام است، الان ما فرداى ايران را از آن نگران هستيم نمىدانم فردا در ايران چه خواهد شد بايد فكرى ما بكنيم حالا من هم در فكرش هستم كه بايد چه بكنم اما همين طورى كه ملاحظه مىكنيد تا حالا الان قريب يك سال است كه آرامش از ايران رفته است، هر گوشهاى از آن را كه مىبينيد يك انقلابى است، هر طرف شهرى از شهرهايش را كه مىبينيد يك عرض مىكنم كه اعتصابى هست، حالا كه در اين چند روز آخر و تقريباً چندين روز آخر است كه اعتصاب تمام ايران را فرو گرفته است، همه كارخانهها، همه روزنامهها، همه عرض بكنم كه عمال دولتى و غير دولتى در اعتصاب الان هستند تقريباً، در اعتصاب هستند، مردم هم همه در مصيبت و اعتصاب هستند و ما كه در اينجا هستيم و آرام هستيم نبايد فراموش كنيم آنها را، ما بايد به آن اندازهاى كه مىتوانيم به آنها كمك بكنيم، با قلم مىتوانيد، با قلم كمك كنيد، مىتوانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را از حالات ايرانىها و از ظلمى كه دارد برايشان مىشود و ازجناياتى كه اين رژيم بر آنها كرده است، بتوانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را منعكس كنيد بايد منعكس كنيد، هر كارى از شما مىآيد بكنيد و هر كه از آن كارى نمىآيد لااقل دعا كند به اينهايى كه فردا گرفتار اين رژيم منحط هستند.
انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند واگر فردا توانستم من و مجال داده شد، انشاءالله فردا هم چند كلمهاى با شما صحبت مىكنم و من از اينكه هم دير مىآيم و هم كم مىتوانم اينجا
صحيفه نور ج 2 صفحه 157
بنشينم از آقايان معذرت مىخواهم براى اينكه سن من را مىدانيد حدود قريب هشتاد سال است و شما الحمدلله جوان هستيد و قدرت داريد كه مقاومت كنيد، بنشينيد، من همچو قدرتى ندارم، از اين جهت من معذرت مىخواهم كه نمىتوانم زياد پيش شما بنشينم.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 158
تاريخ: 22/7/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار فيگارو
سؤال: افكار عمومى در باره مبارزه رقباى رژيم كنونى از خود سؤال مىكنند كه آيا اين جنبش مذهبىخواهد به سنتاسلامى باز گردد؟ جواب: مخالفين رژيم ايران و قيام كنندگان كنونى، قربانى تبليغاتى هستند كه آنها را از طبيعت خود بيگانه مىسازد. ما وقتى از اسلام صحبت مىكنيم به معنى پشت كردن به ترقى و پيشرفت نيست، بلكه برعكس به عقيده ما اساساً اسلام يك مذهب ترقيخواه است ولى ما دشمنان رژيمهايى هستيم كه تحت عنوان تجددخواهى، روش ديكتاتورى و ظلم را در پيش مىگيرند، اين رژيمها مانند رژيم شاه ايران، با عمل خود پيشرفتهاى انجام شده را از هدف اصلى خود منحرف مىكنند و آنها را از چشم برادران و زنانى كه مىبايد از آنها استفاده كنند، مىاندازند و خلاصه آن پيشرفتها را بىمفهوم مىكنند كه مفهومش از آنها ساقط مىماند و اما قبل از هر چيز معتقديم كه فشار و اختناق، وسيلهاى براى دست يافتن به پيشرفت نيست.
سؤال: قيام كنونى در ايران، با جنبشهاى چپ افراطى رابطه دارد يا نه؟
جواب: ما هميشه از اتحاد با اين احزاب سرباز زدهايم ولى در واقع امروزه تمام مخالفين ايرانى، تحت لواى مذهب و به نام بيان درست و صحيح اسلام، سازمان يافته و تظاهر مىكنند و دليل آن هم روشن است، گروههاى چپى يا كمونيستى تقريباً از بين رفتهاند، آنها نمىتوانند در نهضت مردمى كه در جريان است، هيچ تاثيرى داشته باشند ولى طبعاً براى گول زدن افكار عمومى بخصوص در خارج از ايران، رژيم سعى مىكند چنين تبليغ كند و به همه كسانى كه عليه ديكتاتورى شاه مبارزه مىكنند نسبت ماركسيستى بدهد.
سؤال: ولى على رغم مقاصدشان ماركسيستها از عنوان مذهب براى مبارزه ضد رژيم شاه استفاده مىكنند، آيا مذهبىها را كم كم عقب رانده و احزاب چپ افراطى، سازماندهى اعتصابات و تظاهرات را در دست مىگيرند و آن را در جهتى كه مىخواهند هدايت مىكنند؟
صحيفه نور ج 2 صفحه 159
جواب: به تظاهرت بزرگ اخير نگاه كنيد، افراد مذهبى، يك ميليون نفر را به حركت درآوردهاند و در تمام موارد و در همه جا شعار مذهبى دهند، همان مذهبى كه اين افراد را همواره متشكل كرده و سازمان مىداده و حتى يك بار هم شعارهاى چپ افراطى ديده و شنيده نشده. سؤال: در مراحل اوليه، مبارزه عليه رژيم شاه اعتصابات و تظاهرات نسبتاً مسالمت آميز داشته است و عليه ارتش و پليس به هيچ وجه اسلحه و سنگ به كار نرفته است، آيا شما فكر نمىكنيد كه اكنون زمان اين روش نيست؟ و به طور ديگرى آيا نمىشود عمل كرد؟ مثلاً به مبارزه مسلحانه متوسل شد؟
جواب: حتى پس از روز جمعه در تهران كه آنهمه هم كشتار به جا گذاشت، ما همان شكل مبارزه را حفظ كرديم. همانطور كه دنيا مىداند، قيام ما با وجود ضربههائى كه خورده است هركز در هم شكسته نشده است و آن قيام با همان روش ادامه دارد ولى از من پرسيدهاند آيا وقت تغيير روش و روآوردن به مبارزه مسلحانه به جهت پاسخ دادن به قدرت ارتش كه شاه آن را به كار گرفته است، نرسيده است؟ من گفتهام (نه) معذالك امروزه در اين مورد از خود مىپرسم كه نمىتوان تا بىنهايت سينههاى عريان را جلوى لوله تفنگ قرار داد. تاكنون من رهنمودهاى خود را كه مبنى بر مسالمتآميز بودن عملمان بود تغيير ندادهام ولى شايد مجبور شوم اين كار را بكنم.
سؤال: در واقع عمل شما داراى چه جهتى است و چه رژيمى را مىخواهيد جانشين رژيم شاه كنيد؟
جواب: بدون چون و چرا حفظ رژيم شاه غير قابل قبول است، ما پيوسته با آن مخالف بودهايم، سرنگونى آن هدف غير قابل تغيير مبارزه ماست. بعلاوه، اين شكل حقوقى رژيم نيست كه اهميت دارد، بلكه محتواى آن مهم است. طبيعتاً مىتوان يك جمهورى اسلامى را در نظر گرفت و اين به آن خاطر است كه فكر مىكنيم شناخت اصيل اسلام، ما را به ترقى جامعهاى كه سرشار از استعدادها و تقواى انسانى و عدالت اجتماعى است راهنمائى مىكند. قبل از هر چيز ما به محتواى اجتماعى رژيم سياسى آينده خود دلبستهايم.
سؤال: ولى رژيمى كه شما مىخواهيد، آيا دموكراتيك است؟ مثلاً آيا شما موافق آزادى مطبوعات و سيستم چند حزبى و آزادى احزاب و سنديكاها هستيد؟
جواب: ما موافق رژيم آزادىهاى كامل هستيم. بايد حدود رژيم آينده ايران همانگونه كه براى كليه
صحيفه نور ج 2 صفحه 160
دولت مطرح است، منافع مجموع جامعه را در برگيرد و همچنين بايد مقيد به شوون جامعه ايرانى باشد، زيرا عرضه يك جامعه غير محدود، يك دستبرد به شرف مردان و زنان آن جامعه مىباشد.
سؤال: آيا در جمهورى اسلامى براى اقليتهاى مذهبى كه در ايران بسيار زياد هستند جائى هست.
جواب: رژيم شاه با اقليتهاى مذهبى رفتارى بهتر از رفتار با مسلمانان ندارد. ما مطمئناً نسبت به عقايد ديگران بيشترين احترام را قائل هستيم. پس از سرنگونى ديكتاتورى و استقرار يك رژيم آزاد، شرائط حيات براى اكثريت مسلمانان و اقليت مذهبى بسيار خوب خواهد بود.
سؤال: حتماً رژيم كنونى به دفاع از خودش ادامه خواهد داد، اين رژيم بر چه چيز تكيه خواهد كرد؟ چه كسانى از او پشتيبانى مىكنند؟ و چه چيزى مىتواند به وى امكان دهد تا مخالفين را در هم بكوبد؟
جواب: در درون كشور هيچ نيروئى براى حمايت از ديكتاتورى شاه نيست، كافى است نگاهى به آنچه در كشور مىگذرد بياندازيم تا متوجه اين امر شويم و اين كار بسيار سادهاى است. در خارج، ايالات متحده بخصوص از رژيم شاه حمايت مىكنند، اگر آنها دست از حمايت او بردارند، رژيم شاه بلافاصله فرو خواهد ريخت.
سؤال: عليرغم همه اينها شاه مىتواند روى ارتش و بر يك رژيم زور حساب كند، آيا اين احتمالات اساسى است؟
جواب: در مورد ارتش آنچه اساسى استساخت آن است كه با رهبرى و سلسله مراتبش مشخص مىشود و تاكنون ارتش تحت رهبرى آمريكا مىباشد. اين ارتش حتى در كادرهاى بالا توسط مستشاران و تكنسينهاى آمريكائى و اداره تقويت شده است و لى در ميان افسران و سربازان تاكنون نشانه بارزى از بيدارى در برابر مبارزات مردمى ديده شده است. فراموش نكنيم كه اينها قبل از هر چيز ايرانى هستند و به هنگام زد و خورد، در روياروشان ايرانيان ديگرى قرار دارند. در مواردى ديده شده است تظاهركنندگان به جاى آنكه به سوى سربازان سنگ پرتاب كنند، گل هديه كردهاند و بسيارى از سربازان كه پس از دريافت گل گريستهاند و در چند مورد سربازان پس از تيراندازى به سوى تظاهر كنندگان خودكشى كردهاند و تا زمانى كه ارتش ايران زير چتر آمريكا قرار گرفته همواره اين وضعيت غمانگيز و تراژدى ادامه خواهد داشت.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 161
تاريخ: 23/7/57
بيانات امام خمينى در مورد مطالبات اجانب در عادات و روحيات شرقيان به منظور استعمار و استثمار
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
شرق شناسى (ايران شناسى) حيلهاى براى نفوذ قدرتهاى خارجى
من وقتى آقايان را ملاقات مىكنم ... كم كم قدرت بيان از من سلب شده است از جهت اينكه اولاً پيرمردى و كبرسن است كه نمىگذارد من حتى صدايم به چند قدمى برسد و ثانيا" اوضاع ممالك اسلامى مطلقا" و اوضاع داخله ايران بالخصوص يك وضعى شده است كه سلب آسايش را از انسان مىكند و قدرت هر چيز را از انسان مىگيرد و من امروز هم بنا داشتم كه در اين محلى كه آقايان مجتمع شدند بيايم و در آنجا بعض مطالب، بعض درددلها را به آقايان تذكر بدهم لكن مقتضياتى پيش آمد كه صلاح نديدم كه امروز بيايم. در هر حال وضع ممالك اسلامى خصوصاً اين ممالكى كه داراى مخازن هستند مثل مملكت ايران كه در راس آنهاست مورد مطالعه اين قدرتمندها، اين دولتهاى ابرقدرت، مورد مطالعه اينها بوده است اوضاع شرق و اگر ملاحظه كرده باشيد در اين سياحهايى كه از اينها از شايد سيصد سال پيش از اين كه راه يافتند به شرق، سياحهايى كه از اينها آمدند به اسم سياحت، اينها يك مامورين سياسى بودهاند براى مطالعه اين ممالك شرق، در ايران اينها مىآمدند و در تمام شهرهاو دهات همه اينها را مطالعه مىكردند، بيابانها، حتى آن بيابانهايى كه هيچ آب و علفى نداشتند، اينها با تحمل زحمتهاى فراوان با شتر در آنوقت مىآمدند و با كاروانها حركت مىكردند و اوضاع جغرافيائى اين ممالك را و مهمتر براى آنها، آن مواردى كه مخازن، هر مخزنى يعنى طلا، مس نفت، گاز، هر چه بوده، اينها دقيقاً مطالعه كردند و نقشهبردارى كردند و مواردى كه در اين ممالك و اينكه ما مىدانيم در ايران داراى يك چيزى بوده است كه براى آنها مفيد بوده است، آنها را نقشه برداشتند، علامت گذاشته، نشانه گذاشته، يادداشت كردند و ضبط است پيش آنها. قبل از اينكه آمريكا پايش باز بشود به اين ممالك، مقدم بر همه انگليسها بودند و روسها بودند و بعضى ممالك ديگر. در هر صورت اين ممالك ما، اين ممالك شرق از قريب سيصدسال يا يك قدرى بيشتر مورد بررسى اينها و طمع اينها بوده است منتهى هر چه جلوتر آمده است، كارشناسهاى آنها بيشتر تخصص پيدا كردهاند و بيشتر آمدهاند دراينجا، در اين ممالك و تمام اينها را، آنها اطلاعاتشان از خود اهالى آن مملكت بيشتر است، اطلاع بر روحيه مثلاً ايلاتى كه ما در ايران داشتيم مثل ايل بختيار، ايل قشقايى اينها و امثال
صحيفه نور ج 2 صفحه 162
اينها، شاهسونها، مطالعاتى داشتند براى اينكه به دست بياورند روحيه اينها چه جور است، تا چه حد مىتواند اين ممالك از اينها استفاده ببرد و مطالعاتى هم راجع به شهرستانها و دهات، تمام دهاتى كه در ايران هست. از آن دهات بسيار دور افتاده و كوهستانى تا آخر، اينها تمامش را اطلاع دارند يعنى كارشناسها را فرستادند، همه اينها هم نقشه بردارى شده است و هم هر چه دارد در آنجا، هر كجا چيزى درآن پيدا مىشود كه براى آنها دندان گير است از آن يادداشت برداشتند و خودشان را مهيا كردند براى غارت، منتهى اين كسانى كه در راس بودنداز سلاطين يااز روسا كه در راس بودندمختلف بودند در رساندن منافع به اينها، گاهى اشخاصى بودند كه تا آن حد خيانتكار نبودند و گاهى هم خيانتكار زياد بودند كه به همه ابعاد تسليم شدهمن در همدان يك وقت بودم، يك نفر از دوستان من يك نقشهاى آورد، نقشه بزرگى شايد مثلاً يك متر در يك متر و آن نقشه هم مال همدان بود دهات همدان تمام در آنجا آنطور كه او مىگفت، مىگفت تمام دهات همدان در اينجا ثبت است و در آن نقطههايى بود زياد، نقطههايى در آن ورقه با رنگ ديگرى بود كه زياد بود، آن شخص كه آشناى ما بود گفت كه اين نقطههايى كه در اينجاها گذاشتند علامت اين است كه در زير اين نقطه و اين دهى كه در اينجا هست يك چيزى پيدا مىشود، حالا يا يك معدن مسى، نفتى، چيزى پيدا مىشود، كه الان هيچ چيزش تا حالا درنيامده و آنها مىدانند كه كجا چه هست. در هر صورت با نقشه از اول وارد شدند و احوال و اوضاع ممالك شرق را و مملكت ايران كه الان مورد اطلاع ماست، با نقشه اينجاها را همه چيزش را تعيين كردند.
اسلام و روحانيت اصيل، دوقوه در برابر سلطه خارجى
بعد يك مطالعات روانى آنها كردند كه آيا چطور ممكن است كه دست بيابند به اين مخازن عظيمى كه در اين ممالك هست، در ممالك اسلامى آيا چه بكنند كه اين مخازن با سهولت به دستشان بيايد و مواجه با يك مخالفتهايى، مواجه با يك زد و خوردهايى نشود. يك مطالعات زيادى هم در اين باب اينها كردهاند و به آنكه رسيدند در ممالك اسلامى، دو چيز را ديدند كه اين اگر باشد ممكن است كه سد راه آنها باشد، يكى اصل اسلام، اگر چنانچه اسلام به آنطورى كه هست و به آنطورى كه خداى تبارك و تعالى اسلام را تاسيس كرده اگر به آنطور اسلام پياده بشود فاتحه مستعمرين خوانده مىشود، اين راجع به اسلام كه فكر كردند برايش، يكى هم روحانيت اسلام اگر اينها قوه داشته باشند و اينها آنطورى كه بايد، مقتدر باشند در اين بلاد،باز هم آنها نمىتوانند آنطورى كه مىخواهند استفاده بكنند، اينها با تمام ملت سروكار دارند و در بين ملت اگر قدرت داشته باشد كسى، اينها هستند كه در همه ملت ممكن است قدرت داشته باشند، درصدد برآمدند كه اين دو تا سد را به هر جور هست بشكنند يعنى كارى بكنند كه خود ملتهاى اينها، هر جمعيتى كه هستند، در هر جا كه هستند اين دو تا سد را با دست خود اينها به واسطه تبليغاتى كه اينها شروع كردهاند از زمانهاى قديم، با اين تبليغاتشان اين دو تا سدرا كه احتمال قوى دادند كه اگر مواجه با خطر بشود استعمار و منافع استعمارى، اين دو تا سد است
صحيفه نور ج 2 صفحه 163
اينها و امثال كه خطر است، (اين را بشكنند) ديگر باقيش خطر به آنطور نيست، البته يك جهت ديگر هم هست كه عرض مىكنم، جهت ديگرى كه هست جهت فرهنگ جوامع بوده است، اين جوامع ديدهاند، مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها يك فرهنگ مستقل صحيح باشد، از توى اينها يك جمعيتهاى سياسى مستقل و امين پيدا مىشود و اين هم براى آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مىديدند: يكى اصل اسلام را و يكى هم روحانيت را و در جانب ديگر باز احتمال اين را كه اگر اين فرهنگ يك فرهنگ مستقلى باشد، در بين اينها تربيت مىشوند يك جوانهايى و يك رجالى، اگر اينها تربيت بشوند ولا محاله مقدرات مملكت دست اينها مىافتد، باز هم مانع مىشود اينكه اينها برسند به آمال خودشان كه آن آمال زيرزمينىهاست، روى زمينى هم هست ولى مهمش آنهاست كه در زيرزمين دارند و درصدد برآمدند كه اين سه تا مطلب را، آن كه مطلب اصلى است، اين سه تا مطلب را و اين سه تا سد را بشكنند.
تخريب ارزشهاى اسلامى و منفعل كردن مسلمين، اساس كار بود
اما راجع به اسلام شروع كردند تبليغات كردن به اينكه اسلام يك مكتبى است كه مىگويد ملايم، كم كم لابد پيش مىرود)، يك مكتبى است كه مربوط به دعا و ذكر و يك روابطى مابين مردم و مابين خالق، و سياست را كارى به آن ندارد، اسلام به حكومت كار ندارد، به سياست كار ندارد، اين را آنقدر تبليغات روى آن كردند كه در جامعه خود روحانيت هم به خورد آنها هم دادند كه بسيارى از آنها هم همين اعتقاد را پيدا كردند كه روحانى را به سياست چه كار دارد؟ به حكومت چه كار دارد؟ به نظام حكومت چه كار دارد؟ روحانى مسجد برود و نماز بخواند و عرض مىكنم كه از اين صنف كارها، درس بگويد و مباحثه بكند و آن آداب شرعيه را به مردم نشان بدهد. آنها ديدند كه نماز روحانيون و نماز اسلام هيچ به آنها ضرر ندارد، هر چه مىخواهند نماز بخوانند، آنها به نفت كار نداشته باشند، نماز بخوانند تا هر چه خواهند تا خسته بشوند، درس هر چه دلشان مىخواهد بدهند، مباحثه هم هر چه مىخواهند بكنند، كار نداشته باشند به اينكه سياست استعمارى در اينجا نبايد اجرا بشود، هر كارى مىخواهند بكنند، اينقدر خواندند به مردم و تبليغات كردند كه مردم همه تقريباً به اين معنا عادت كردند كه حالا هم باز اين صحبت هست كه دخالت در سياست به شأن روحانيت نيست شأن روحانيت نيست كه برود و ببيند كه كيفيت حكومت چيست و چه مىكنند اين ظلمه با مردم، شأن روحانيت همان است كه تو مدارس باشند و نماز جماعت هم بخوانند و اول ظهر و اول مغرب مردم هم همين مقدار به روحانيت بيشتر نظر نداشته باشند. اسلام را اصلش مىگفتند كارى ندارد به سياست، جداست، سياست و ديانت از هم جداست، سياست مال آنها و ديانت مال ما، مراكز قدرت دست آنها كه هر كارى مىخواهند بكنند و مساجد و پيرمردهاى توى مسجد هم مال ما، اين تفسيرى است كه از اول كردند و آنهايى كه يك قدرى جراتشان زيادتر بوده است گفتند كه ارتجاع است، اصل دين در بين بشر كه آمده است براى اين است كه مردم
صحيفه نور ج 2 صفحه 164
را خواب كند. اينها مىگويند دين از اول به دست قدرتمندها و سرمايهدارها پيدا شده است براى اينكه اين به واسطه ديانت مردم را آرام كنند و آنها مال مردم را بخورند. كم كم اين مطالب باور حتى خود مسلمانها، حتى بعضى از روحانيون و معممين هم آمده است كه نه، اين يك چيزى است كه حالا نمىشود اين را پيادهاش كرد، اين چيزى است كه مال هزار وچند صد سال پيش از اين بوده است، اينطور معرفى كردهاند.اسلام را به خود جوامع مسلمين. آخوند را هم شروع كردند تبليغات كردند به اينكهاينها يك مردمى هستند كهفقط نشستهاند آنجا و مى خواهند بگيرند مال مردم را و زندگى كنند.
بنابر اين اسلام را به اينكه اولاً مكتبش بيش از اينكه يك نمازى خوانده بشود و يك روزهاى گرفته بشود و اينها، نيست و كارى به زندگى مردم ندارد، كارى به دنياى مردم ندارد و از آنطرف روحانيون را معرفى كردند كه - اينها هم - قدرتها اينها را روى كار آوردند براى اينكه افيون باشند از براى جامعه، اينها مردم را خواب كنند، سست كنند كه اگر چنانچه آنها ببرند چيزهايشان را، اينها نتوانند حرف بزنند يعنى ديگر مردم را نگذارند حرف بزنند، اينها خواب كنند مردم را و آنها، اينهائى كه خوابند اموالشان را ببرند. اين را آنقدر تبليغ كردند و گفتند كه حتى بعض روشنفكرهاى ما هم كه بى اطلاع از قرآن و سنت بودند باورشان آمده است و آنها هم دنبال كردند و هم نفس شدند با آنها. ما نبايد هر حرفى كه بشنويم يا منتشر باشد بين اقشارى نبايد بى دليل مطلب را قبول كنيم انسان اگر بىدليل يك مطلبى را قبول كند اين مريض است، انسان سالم نمىشود يك مطلبى به او بگويند و بى دليل، همين طور وقتى گفتند قبول كند.
بازگشت به قرآن
ما بايد يك مطالعه سطحى، لازم نيست خيلى مطالعه دقيق، يك مطالعه سطحى در قرآن بكنيم، يك مطالعه سطحى در آنهايى كه مردم را دعوت كردند و پيغمبرهايى كه مردم را دعوت كردند، بكنيم ببينيم كه آيا آنهايى كه دعوت كردند مردم را، اينها يك اشخاصى بودند كه آمدند و توده را ضعيف كردند توده را خواب كردند؟ براى خواب كردن توده آمدند؟ و اينها عمال قدرتمندها هستند؟ يك مطالعهاى در حال آنها بكنيم كه ببينيم اينها عمال قدرتمندانند يا نه، يك مطالعه جزيى هم در قرآن بكنيم كه ببينيم كه قرآن آمده است كه براى ذكر و دعا و براى حرز و امثال ذلك، يا نه قرآن را نشناختند؟ اگر در قرآن مطالعه كنيد مىبينيد كه آنقدر آيات در جنگ هست كه وادار به جنگ است، وادار به جنگ با كى؟با قدرتمند. قرآن آياتى زياد دارد يكى دو تا نيست، آيات زياد دارد در جنگ، در كيفيت جنگ و جنگهائى كه در صدر اسلام بوده استبين قدرتمندها و بين پيغمبر اسلام بوده است و قرآن يك كتابى است كه از آن تحرك بيشتر استفاده مىشود تا چيزهاى ديگر، يك كتابى است كه مردم را حركت داده است، از اين خمودى كه دارند حركت داده است و با همه طاغوتها در انداخته است قرآن.
صحيفه نور ج 2 صفحه 165
مبارزات پيگير پيامبران و ائمه عليهم السلام با ظلم و ظلمه در طول تاريخ
آنوقتى كه پيغمبر اكرم در حجاز بودند، قدرتمندان حجاز كه ابتدا سر و كار داشته پيغمبر با آنها، يك دستهشان در مكه بودند كه تجار خيلى معتبر و قدرتمند بودند، يك دستهشان در طايف بودند كه آنها ثروتمندهاى آنجا بودند و قدرتمندهاى آنجابودند، ابوسفيان وامثال اينها، اينها نظير حكام و سلاطين بودند و داراى همه چيز بودند و پيغمبر اسلام با آنها درافتاد. وقتى كه تشريف آوردند به مدينه با همين فقرا بودند ايشان، نه با ثروتمندان بودند براى خواب كردن جمعيت، با فقرا بودند براى بيدار كردن فقرا، اين فقرا را شوراندند به آن اغنيايى كه مال مردم را مىخوردند و ظلم به مردم مىكردند. جنگهاى پيغمبر زياد است و همه اين جنگها، جنگهاى با قدرتمندها و ثروتمندها و ظلمه بوده است. جلوتر برويد حضرت موسى (ع) عصايش را برداشت با فرعون، با سلطان عرض مىكنم كه مصر، با او در افتاد، نه اينكه از قبل سلطان مصر مردم را خواب كرد، مردم را با همين عصا و با همين تبليغات بر ضد سلطان عصر خودش شوراند.
ابراهيم را كه ملاحظه مىكنيد، تيشهاش رابرداشت اين بتهائى كه مال اشراف بود شكست و با اشراف درافتاد براى منافع تودهها و براى اينكه ظلم به تودهها، اينها نكنند البته آنها معنويات هم نقطه اصليش بوده است لكن وقتى مىديدند كه يك ظلمى درجامعه واقع مىشود، موظف مىدانستند خودشان را كه باآن سرانى كه ظلم مىكند درافتند و جنگ بكنند با هر جورى كه ممكن است برايشان، باآنها درافتادند. پس اينكه مىگويند كه اينها را قدرتمندها قراردادهاند براى خواب كردن، اين يك چيزى است كه حرف استعمار است يعنى آنها اين را درست كردند براى اينكه شما را از قران و از كتاب خدا و از اسلام رويتان را برگردانند و اين سد را بشكنند و خوب هم شكستند در بين مسلمين اين سد را. مسلمين خواب رفتند به واسطه تبليغات اينها، مسلمين به جنگ برخاستند با اسلام، خودشان ملتفت نبودند، اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد اين جنگ با اسلام است. بين خود مسلمين كه اين مسأله مطرح است كانه يك مسأله است كه جنگ با اسلام الان شروع كردهاند و مىكنند. از آن طرف ما بايد ببينيم كه آنهائى اسلام را تبليغ كردهاند از اول با چه كسانى جنگ مىكردند. خود پيغمبر اسلام با كى جنگ كرد؟با اين قدرتمندان مكه و اين قدرتمندان حجاز. بعدش خلفائى كه بودند، چه خلفائى كه ما قبولشان داريم، چه خلفائى كه ما قبول نداريم آنها با كى جنگ كردند؟ آنها هم لشكر كشيدند با سلاطين ايران و سلاطين روم. با اينها جنگ كردند، با سلاطين جنگ مىكردند نه اينكه از قبل سلاطين مامور بودند كه مردم را خواب كنند، آنها مامور تحرك بودند به اينكه مردم مسلم و ضعفارا، مستضعفين را بشورانند بر اين اشخاصى كه دارند مال مردم را مىخورند. رومى هاو - عرض مىكنم كه ايرانىها آنوقت محل ابتلا بودند، جنگكردند با اينها و فتح كردند آنجاها را براى مسلمين و براى اسلام و ابداً اين مسأله مطرح نبوده است كه يك كسى بگويد كه بسازيد با اين دولتمندان، بسازيد با اين سلاطين، يك همچو مطلبى نبوده است در كار. هميشه جنگ
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 171
تاريخ: 25/7/57
پاسخ امام خمينى به تلگرافهاى همدردى با ايشان
بسم الله الرحمن الرحيم
حضور محترم علماى اعلام و حجج اسلام دامت بركاتهم پس از عرض سلام، تلگرافهائى از ايران واصل گرديد و اطلاع حاصل شد كه تلگرافها بيش از اين بوده است و بر حسب معمول، چون گذشته، نرساندهاند. لهذا اينجانب از تفقد حضرات آقايان محترم تشكر مىنمايم و رساندن تشكر مرا به برادران عزيز از هر طبقه و صنفى كه هستند، اميدوارم.
و در اين فرصت، لازم است از طبقه جوان تقاضا كنم كه نسبت به ساحت محترم مراجع و روحانيون، احترامات لايقه را مراعات نمايند .جوانان عزيز آگاهند كه در اين وقت حساس كه نهضت اسلامى به نتيجه نزديك مىشود، هيچ امرى از اختلاف كلمه خطرناكتر نيست و در شكوفائى نهضت، هيچ چيز موثرتر از حفظ وحدت كلمه و ابقاء صفوف مبارزه نخواهد بود.
از خداوند متعال نصرت اسلام و مسلمين را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 172
تاريخ: 26/7/57
پيام امام خمينى به زائرين بيت الله الحرام
بسم الله الرحمن الرحيم
اكنون كه موسم حج بيت الله الحرام است و مسلمين از اطراف جهان به زيارت خانه خدا آمدهاند، لازم است در خلال اعمال شريفه حج به يكى از بزرگترين فلسفه اين اجتماع عظيم توجه داشته و به وضع اجتماعى و سياسى كشورهاى اسلامى رسيدگى كرده و از گرفتارىهاى برادران ايمانى خود مطلع گشته و در رفع آن در حد وظيفه اسلامى و وجدانى كوشش كنند. اهتمام به امر مسلمين از فرائض مهمه اسلام است.
اينك اينجانب از وضع گرفتارى ملت مسلمان ايران، گزارشى به شما زائرين بيت الله الحرام مىدهم و از مسلمين همه اقطار عالم استمداد مىكنم.
پنجاه سال سياه، براى مردم ايران
ايران كه اكنون حدود سى ميليون مسلمان دارد، از پنجاه سال قبل تاكنون گرفتار در چنگال خاندان پهلوى كه رسماً نوكر اجانب بوده و هستند، مىباشد. در اين پنجاه سال سياه، اين ملت بزرگ در تحت فشار پليس و اختناق و شكنجه روحى دست و پا مىزند و تمام مخازن زير زمينى و منافع حياتى ملت را شاه به اجانب داده است. نفت را آمريكا و گاز را شوروى و مراتع و جنگلها را علاوه بربخشى از نفت، انگليس و بعضى كشورهاى ديگر. مردم را از تمام مظاهر حياتى محروم نموده و به حال عقب ماندگى نگه داشته و نظام ارتش و فرهنگ ما و اقتصاد كشور را استعمارى و رشد را به همه ابعادش از ملت سلب نموده است.
قتل عام هاى شاه روى تاريخ را سياه كرده
اكنون كه در سالهاى اخير، ملت بيدار شده و براى احقاق حق خود به پا خاسته و فرياد مظلومانه بلند شده است، جواب آنها با مسلسل و تانك و توپ داده مىشود. قتل عامهايى كه در اين چند ماه اخير در شهرهاى ايران رخ داده، روى تاريخ را سياه نموده. شاه با تمام قواى جهنمى به پشتيبانى آمريكا به جان مردم مظلوم افتاده، ايران اكنون به شكل قبرستانى مبدل و اعتصابات عمومى سرتاسر كشور را فرا گرفته و شاه در اين نفس آخرش مىخواهد از اين ملت مستضعف انتقام بگيرد.
صحيفه نور ج 2 صفحه 173
سايه شوم حكومت نظامى بر سر ملت برقرار و دست كماندوهاى مزدور براى قتل بزرگ و كوچك و زن و مرد باز است.
اى مسلمين! در امر ايران اهتمام كنيد
اينجانب در هيچ يك از كشورهاى اسلامى اجازه ادامه به فعاليت خود كه رساندن نداى مظلومانه ملت است به عالم ندارم و چون وظيفه دينى و وجدانى خود را بايد ادا كنم، به ناچار به خارج از بلاد مسلمين آمده ام، شايد بتوانم جوامع بشرى را از آنچه به ملت مظلوم ايران مىگذرد آگاه و تا پيدا كردن فرصت براى ادامه عمل در يكى از بلاد اسلامى، در خارج زيست مىكنم.
اكنوناى مسلمين جهان! در امر ايران اهتمام كنيد و ناله يك ملت سى ميليونى مستضعف را به جهانيان برسانيد. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله منقول است: من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم. اللهم قد بلغت والسلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 174
تاريخ: 29/7/57
بيانات امام خمينى در مورد ادعاهاى پوچ كارتر
بسم الله الرحمن الرحيم
بررسى ادعاى پوچ كارتر مبنى بر اعمال يك دموكراسى تند و قاطع در ايران
به همين معنا عرض كردم كه مخالفتهاى چپ و راست شروع شده است. و باز گفتند (كارتر) كه من بنا ندارم در امور داخلى ايران دخالت بكنم و سابقاً هم گفته بودند كه يك اجتماع مترقى، ايشان در ايران يك جامعه مترقى در ايران درست كرده است. چند جمله دارد حرفهاى كارتر يكى اينكه يك دموكراسى تند وقاطع در ايران به دست شاه عمل شده!! اين يك جمله، يك جمله اينكه يك جامعه مترقى شاه در ايران بنيانگذارى كرده است!! و يك جمله ديگر اينكه جمله سومش من دخالت - بنا ندارم دخالت در امور داخلى ايران بكنم!! حالا بايد خود ايرانىها در اين سه جملهاى كه ايشان فرمودهاند خودشان بررسى كنند كه آن جملهاى كه آقاى كارتر فرمودهاند، اين براى ايرانىها اين را فرمودهاند يا براى دنياى غرب گفتهاند و يا براى آمريكائىها گفتهاند و براى كرهاى از كرات ديگرى كه هنوز بشرش نيامده در زمين.
خوب حالا جمله اول ايشان اين است كه شاه يك دموكراسى تند وقاطع در ايران عمل كرده است و اوضاع ايران را از زمانى كه شاه تشخيص ...كرده است و پدرش مشغول كار بودند و آنوقتى كه خودش مشغول سلطنت شده به امر خارجىها و متفقين پس حالائى كه الان بالفعل مشغول كار است و الان فعلاً در ايران مشغولند، آيا اين دموكراسى كه به نحو تند و قاطع ايشان عمل كردهاند، اين آزادى كه به نحو تند و قاطع به مردم داده عبارت است از اين كارهائى است كه در تمام مدت سلطنت كه ايشان كردهاند؟ بيايند و بينند كداميك از اين مجالسى كه حق ملت است كه سرنوشت خودشان را به وسيله اين مجالس تعيين كنند، مجلس شوراى ملى (به اصطلاح) و مجلس سنا بيايند ببينند كه از زمانى كه سلطنت روى كار آمده است و من از همان اول زمان بودم و ديدم، يعنى من از آنوقت درك كردم من آنوقت را تا حالا كه ما اينجا هستيم و اين وكلا هم در مجالس دارند كار انجام مىدهند، ببينيد كه آيا در تمام آن دورههائى كه اين دو نفر به قدرت رسيدهاند، كدام روز ما يك انتخاب صحيح، آزاد كه مردم خودشان بروند و در صندوق رايشان را بياندازند، در كدام دورهها از اين دورههائى كه ما گذرانديم و خصوصاً اين دوره اخيرى كه اين آقائى كه دموكراسى تند رفتار كرده است، در كدام يك از اين دورهها اين وكلا، وكلاى ملت هستند؟ جز اين است كه با دستور است منتهى خيال
صحيفه نور ج 2 صفحه 175
مىكنند مردم كه با مىگويد با دستور شاه است و لازم نيست كه با دستور اجانب يعنى .... خود شاه در بعضى از گفتهها مىگويد كه خوب ما حالا كه آنطور نيستيم لكن آنطورى بود - رفت - كه ليستها را از طرف سفارتخانهها، اسماء وكلا را، وكلاى خودشان را (يعنى آنهائى كه براى آنها كار مىكردند نه براى ملت) (شاه گفتند) كه ليستها را از سفارتخانه مىآوردند و مجبور بوديم كه همين ليستها را عمل بكنيم منتهى ايشان ادعا مىكنند كه نخير ديگر حالا يك قدرتى بالاى قدرت ما نيست. ببينيد كه اين يك حق مسلم ملت، اين يك حقى كه همه عالم مىگويند كه بايد با ملتها باشد و از اساس دمكراسى اين است كه مردم آزاد باشند در اين آراء خودشان، در وكلايى خودشان كه به مجلس بفرستند، سرنوشت يك مملكتى به دست وكلا و اينها هست و بايد خود مردم سرنوشتشان در دست خودشان باشد، قانون اساسى اين اختيار را داده است به مردم. آيا اين دمكراسى تندى كه، تند و قاطعى كه به منطق كارتر شاه عمل كرده است، اين حق مسلم و معلومى كه هيچ كس نمىتواند انكار كند كه اين حق، حق ملت است، از زمانى كه ايشان به سلطنت رسيدهاند يا ايشان را به سلطنت رساندهايد تا حالا ما يك وكلائى داشتهايم؟ از هر شهرى از شهرهاى ايران مىخواهند، بروند سؤال كنند. اين يك مطلبى نيست كه پوشيده باشد. شما برويد از هر شهرى از شهرهاى ايران سؤال كنيد كه آقا اين كسى كه از طرف شما وكيل است كى است؟ چه آدمى است؟ اكثر مردم اصلاً نمى شناسند اينها را و نمىدانند كى هستند اينها. اين ملتى كه بايد سرنوشت خودش را خودش معين كند و بايد وكلاى خودش را خودش تعيين كند، اكثر مردم نمىدانند كه اين كى هست و وقتى اسمش را مىبرند نمىشناسند او را. اين معناى دموكراسى تند و قاطع اين است كه سلب كرده است اين حق مسلم معلوم يك ملت را. يك شهر اينها بيايند بگويند فلان شهر، خوب مركز تهران است بيايند بگويند اين تهران كه مركز است و اساس است و در اينجا اگر بنا باشد يك آزادى باشد بايد در تهران باشد كه مركز مثلاً سياستمداران و امثال ذالك است، خوب بيايند بگويند كه كدام يك از اين وكلاى تهران، آزاد مردم رفتهاند پشت صندوق و راى دادهاند به آنها.اين كه يك مطلبى نيست كه بشود سرش را پوشانيد. آقاى كارتر براى كى دارد اين حرفها را مىزند؟ براى كره مشترى مىگويد؟ آنها كه نيامده اينجا اينجا كه گوش و چشم بسته باشند. براى مردم دنيا مىگويند؟ كدام مردم دنيا اطلاع ندارد از اين معنا؟ كدام مطبوعات دنيا اطلاع از اين معنى ندارند؟ بله مطبوعات ممكن است بسيارىشان به نفع آقاى كارتر بنويسند كه نه، دموكراسى، آزاد است مردم آزاد هستند، همه رأى دادهاند، خودشان وكلايشان را تعيين كردند، ممكن است بگويند اما هم آنها كه (اگر بگويند) مىدانند خلاف مىگويند هم آقاى كارتر مىداند اين را. نه اينكه كارتر نمىداند، مىداند كه اين چه آدمى است. مىداند خودش چه آدمى است، مىداند كه چه آدمى را مأمور كرده است. مىداند كه مردم به چه گرفتارى گرفتار هستند.
اوضاع و احوال مطبوعات زمان شاه اين راجع به قضيه مسلمى كه بين مردم است و از اركان آزادى است و عرض مىكنم دموكراسى است. خوب بيائيم سراغ مطبوعات....مطبوعات هم كه همان روزنامههاى رژيم ايران كه آنوقت هر
صحيفه نور ج 2 صفحه 176
چه مىنوشتند فقط فرمايش اعليحضرت آريامهر بود و هر چه مىگفتند ثناخوانى و ثناگوى او بود و از آراى ملت هيچ در آن نبود. الان دارند مىگويند كه ما آزاد نبوديم. همين روزنامههاى خودشان است، همين اينهائى كه از خودشان است الان دارند مىگويند كه ما در آن چيزهائى كه آنوقت مىنوشتيم آزاد نبوديم حالا هم نمىگذارند كه آزاد باشند. اين هم يكى از چيزهاست. كدام روزنامه در زمان سلطنت ايشان (حالا سلطنت پدرش زياد اما الان مبتلا نيستيم،يا بدتر از اين بوده يا مثل اين بوده) كدام يكى از اين روزنامههائى كه ما داريم، مطبوعاتى كه ما داريم، اينها در زمان سلطنت ايشان از اولى كه سلطنت را متفقين اعطاء كردند به ايشان، تحميل كردند اين آدم را به ملت ايران، تا حالا بيايند ببينند كه كدام يك از اين مطبوعات آزاد بوده است و اعليحضرت آزاد كرده است. علاوه از اين اعليحضرت حالا آزاد كردهاند خوب در يك سال پيش از اين چطور؟ معلوم مىشود كه يك سال پيش از اين آزادى اين نبوده است و ايشان حالا آزاد كردهاند.
محاكمه شاه به جرم سلطنت غاصبانه و نقض قوانين
پس ايشان مجرم است و ايشان خيانتكار است. به منطق كارتر خيانتكار است، همين كه خواهد از را پاكيزهاش كند و منزهاش كند، خوب ايشان مىگويد كه -دموكراسى - الان دموكراسى تند و قاطعى ايشان عمل كرده است و از اين جهت با ايشان مخالف هستند. خوب اين دموكراسى تند و قاطع را تازگى اعطا كرده چنان كه خود شاه هم مىگويد كه من اعطا آزادى مىخواهم بكنم. يكى نيست كه بگويد آقا تو چه كارهاى مىخواهى كه اعطاء آزادى بكنى؟ آزاد كه قانون اساسى به مردم داده است شما اعطا مىخواهى بكنى؟ تو چه كاره هستى كه مىخواهى اعطا بكنى؟ تو،به فرض اينكه سلطنت تو سلطنت قانونى بوده است (و حال اينكه نيست) هيچ وقت حكومت نبايد بكنى. تو در اين مدتى كه در كرسى سلطنت غاصبانه نشستهايد همهاش را حكومت كردهاى، دراين صورت هيچ ملت خودش اختيار نداشته است كه كارى بكند و همه را تو كردى. همه جرمها به گردن تو است. پس با همين منطق كارتر كه حالا آزادى داده است و دموكراسى تندى و قاطعى الان عمل كرده است، اين دليل بر اين است كه ايشان قبل از اين آزادى نداده بوده است، دموكراسى نبوده مملكتش و با قلدرى اين مملكت اداره مىشده است و همين جرم است براى شاه كه بايد محاكمه بشود اين آدم به حكم قوانين بايد محاكمه بشود. آنوقتى شاه را محاكمه نمىكردند كه سلطنت بكند فقط و غير مسؤول باشد. كسى كه همه مسؤوليت به گردن او است بايد بيايد پيش ملت و اگر هم بخواهد برود، بايد بيخ ريشش را بگيرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاكمهاش كنند تا اين همه خونريزى كه اين آدم كردهاست جواب بيايد بدهد تااين سلب آزادى كه از مردم كرده است بيايد جواب بدهد. اين هم باب مطبوعاتشان.
صحيفه نور ج 2 صفحه 177
مسؤول مستقيم تمامى جنايتها و خرابىها شخص شاه است
خوب يكى از اين چيزهايى تبليغى، راديو تلويزيون است، كدام يك از اين دو مركز تاكنون توانسته است يك كلمهاى، اگر شاه يك تخلفى كرده باشد، اگر يك كشتارى كرده باشد، بگويند شاه اين كار را كرده است ؟الان كدام مطبوعات جرأت مىكند كه بگويند كه امر شاه است؟ الان كه دارند گويند دولت است، شهربانى است و حكومت نظامى است، اينها شعر است، خود اين آدم است، الان هم كه شكست خورده است باز هم از آن زير خود اين است كه دارد اين كارها را انجام مىدهد و الا شهربانى چه كار دارد كه مردم اينطور باشند، امرش مىكنند، همه گويند امر است. ما آنوقت كه قم بوديم، وقتى كه آمدند مدرسه فيضيه را به آن فضاحت ريختند و طلبه را آنطور زدند و بعضىشان را كشتند و بعد به هر كس كه مراجعه مىشد مىگفتند امر اعليحضرت است، هر كس، شهربانى قم مىگفت امر اعليحضرت است، به هر كه مراجعه مىكردند همهاش امر اعليحضرت كه كسى نيست در كار. اين هم باب راديو و تلويزيونشان و امثال وسائل تبليغاتىشان. در اين تبليغات كدام آزادى مردم دارند در اين تبليغات كه ايشان مىفرمايند كه (آزادى تندى و دموكراسى تندى داده است، خيلى آزاد كرده مردم را مردم حوصلهشان سر رفته فرياد مىكشند! اين از باب اينكه زياد تند است اين مسأله، چپ و راست الان اعتراض مىكنند به شاه! اختلافشان اين است كه اين آزادى مىخواهد بدهد به همه تخلف از او دارند مىكنند نمىخواهند آزادى را)! اين داد و فرياد اين مردم كه توى خيابانها دارند فرياد مىزنند (آزادى و استقلال) مقصودشان از آزادى يعنى آزادى نمىخواهيم! آزادى و استقلال يعنى ما آزادى نمىخواهيم! ما استقلال نمىخواهيم و شاه آزادى و استقلال مىخواهد بدهد مردم اينطور با او مخالفت كردهاند. منشا اين تغيير اين است، منشا تغييرى كه در روزنامههاست كارتر گفته است كه ايشان چون آزادى تند و قاطع دادند منشا اختلاف مردم و مخالفت چپ و راست با او همين معنا است كه او آزادى قاطع داده آزادى - آزادى چون داده از اين جهت اين احزاب سياسى و - نمىدانم اين حزب كذا و كذا و جبهههاى مختلف همه با او مخالف هستند كه چرا تو آزادى دادى ملت هم با او مخالف است كه چرا تو آزادى دادهاى! اين منطق كارتر است راجع به آزادى كه ايشان به ملت دادهاند.
جاى پاى آمريكا در تمام شريانات مملكت
و اما مملكت مترقى، جامعه مترقى كه ايشان درست كرده! يك مملكت مترقى درست كرده! و مملكت را رو به ترقى دارد مىبرد! منشا مخالفت من همان دوره اول و سابقاً همين بوده و باز منشا مخالفتم همين معنى است! در منطق آقاى كارتر ترقى يك معنائى دارد كه ماها نمىتوانيم بفهميم والا يك مملكتى كه هر كجايش را دست بگذارى خرابى است، شما الان هر جا اين انقلاب سفيدى كه ايشان مىگويد، شما هر ماده از آن را كه ميخواهيد بياوريد و در مجامع انسانى بگذاريد ببينيد كه ايشان چه كردهاند با اين مملكت با اين بساطى كه درست كرده است و نمىدانم چه....
صحيفه نور ج 2 صفحه 178
اين به قول خودش ديگر ارباب و رعيتى در كار نيست واصلاً ارباب و رعيتى از بين رفته و دهقانان هم آزادمردان و آزاد زنانند. اين مطلبى است كه آنوقتها مكرر مىگفت حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند مىگويد. خوب، اين دهقانان و بيچارهگان همينها هستند كه تمام هستىشان از بين رفته است، اين اصلاحات ارضى همين است كه اصلاً مملكت ما را بكلى زراعتش را سلب كرده است و، الان شما زراعت ديگر نداريد در مملكتتان.براى 30 روز شما يا 33 روز شما در مملكتتان زراعت هست كه بتواند مال مردم باشد باقى آن نيست، باقى آن را بايد از خارج بياوريد. آن چيزهاى ديگرى كه مثلاً سپاه دانش، سپاه چه، سپاه دين، اين را همه مردم مىدانند كه اين سپاه دانش براى چه رفته است توى اين دهات و قصبات اينها همهاش براى ثناخوانى براى ايشان است، همهاش براى تبليغ باطل است، همهاش مامور اين هستند كه اين مردم را عقب نگه دارند، اين مردم را تبليغات بكنند كه اين مردم همهاش تابع شاه باشند، (چه امر خداوند و چه امر شاه)باشد منطق مردم. تمام اين كارهائى كه اين آقا كرده است، براى اين مملكت اينها را برگردانده است به عقب، عقب، عقب. نمىگذارند اينها كه يك فرد لايق در مملكت ما پيدا بشود، اينها از آدم مىترسند، مىترسند كه يك آدمى پيدا بشود لايق و مقابلشان بايستد كه چرا؟ چرا اينكار را مىكنيد؟ اين كه وكيل نمىگذارند ما داشته باشيم براى اين است كه اگر ما وكيل داشته باشيم مقابلشان ايستند، مىگويند چرا؟ دولت بخواهد يك غلطى بكند استيضاحش مىكنند، شاه هم بخواهد يك غلطى بكند خوب به او مىگويند، به او اعتراض ميكنند، استيضاحش مىكنند، اعتراض به او مىكنند. البته نمىگذارند مردم وكيل به مجلس بفرستند.
اين مملكت مترقى و اجتماع مترقى اينها،آن كجااست آخر كه ما نمىدانيم و اطلاع نداريم از آن؟ كجاى اين مملكت را ايشان آباد كرده است؟ جز اينكه يك پايگاههائى براى ديگران در اين مملكت درست كرده است، جز اينكه مملكت ما را مورد تسلط ديگران قرار داده است. آمريكا الان در تمام شريانات مملكت ما دست دارد. يك مملكت مترقى!! اول نمود ترقى اين است كه مملكت مستقل باشد، خودش سرپاى خودش باشد كجاى اين مملكت مامستقل است؟ اين از يك طرف مىكشد آن از يك طرف مىكشد. آن پنجهاش در اعماق چاههاى نفت ما فرو رفته است آن پنجه دراعماق گازهاى فلان ما فرو رفته است. اين مملكت مترقى كجايش مترقى است؟ كدام دانشگاه مترقى ما داريم ؟كدام فرهنگ مترقى ما داريم؟ كدام نظام مترقى ما داريم؟ نظامى كه تحت فرماندهى مستشارهاى آمريكااست، اين نظام است؟
اين هم از اينكه مملكت ما ترقى كرده يعنى همه چيزها در منطق ايشان اين است كه ترقى كرده است، شاه ترقى داده است يعنى همه چيزهايى كه اين مملكت دارد تسليم آقاى كارتر كردهاند، البته كارتر كه نفتخوار است بايد يك چنين چيزى بگويد، نفت مىخواهد دارد نفتهاى ما را ميخورد، البته او بايد يك همچو مطلبى را بگويد.
صحيفه نور ج 2 صفحه 179
دخالت آشكار و همه جانبه امپرياليسم در امور داخلى ايران
مطلب سومش هم (البته اينها هر كدام طولانى است اما شما خودتان مىدانيد) اين است كه ما بنا نداريم كه در امور داخلى اين مملكت، در ايران دخالت بكنيم. شما بنا نداريد دخالت بكنيد؟! شما در كجا دخالت نكردهايد؟ اين مستشاران شما در نظام ما چه مىكنند؟ چرا اين مستشاران آمدهاند چه مىكنند؟ شما پايگاههائى كه در كوهستانهاى ايران درست كرديد اينها را كى درست كرده؟ براى كى درست كردهايد؟ اينها دخالت نيست در امور مملكت ما؟ همين حرفهاى تو دخالت نيست؟ تو شاه را وادار نمىكنى به اينكه اينطورى مملكت را به باد فنا بدهد؟ تو هيچ دخالت ندارى در مملكت؟ خود ايشان مىگويد كه ليست براى ما مىفرستادند منتهى حالا مدعى است كه نخير ديگر حالا نمىفرستند، دروغ مىگويد، نخير حالا هم مىفرستند حالا هم ليست آنهاست، غير از آن چيزى نيست. (دخالت نمىكنم!!) آخر يك مملكتى است كه مردم همه آشنايى دارند به وضع مملكتشان، دانند كه چه به سرشان دارند مىآورند و آمده است. (من دخالت نمىكنم!) آخر براى چه ايشان مىگويد كه من دخالت نمىكنم؟ خوب، ايرانيان مىدانند كه دخالت مىكنى، مطبوعات دنيا هم مىدانند كه آقاى كارتر و هر كسى رئيس جمهور بشود در آمريكا دخالت در امور مملكت ما مىكنند، نمىگذارند مملكت ما سرپاى خودش بايستد. الان ما نه استقلال داريم و نه آزادى داريم - نه - به هيچ وجه نه مردم آزادند و نه مطبوعات آزاد هستند، الان هم آزاد نيستند، الان هم حكومت نظامى نمىگذارد كه حرفها را بگويند. اين مطبوعاتى كه الان خودشان هم مىگويند ما آزاد هستيم، خوب بنويسند كه شاه اين كارها را مىكند. چرا نمىنويسيد؟ شما در همه مطبوعات كه بگرديد، اين كلمه نيست كه آن كسى كه اين جرمها را دارد مرتكب مىشود آن عبارت از شخص شاه است كه اين جرمها رامرتكب شده است از اول تا حالا. آن روزى كه اين پايه بريزد آنوقت خواهند گفت، حالا جرات نمىكنند براى اينكه الان حكومت نظامى است و تهديد همه چيز مىشود و تعطيل مىكنند اگر يك چنين حرفى بزنند، اعدامشان مىكنند. چطور شما ادعا مىكنيد كه آزادى است، ادعا مىكنيد ترقى است و روى اين جهت كه آزادى داده است به مردم و مملكت را رو به ترقى برده است، اين اختلافات پيش آمده است، اين مردم كه اين هياهو را تو خيابان راه انداختند و فرياد دارند مىزنند، براى اين است كه ايشان آزادى دادند ومردم نمىخواهند؟ اين چه حرفى است؟ كه يك آدم، رئيس جمهور يك مملكت يك همچو حرفى را بزند؟ در مطبوعات هم اين را نوشتهاند و كسى هم حرف رويش نمىزند يك مقدار گفته بشود اينها بايد در اين حرفها، حرفهائى است كه همين طورى گفته شده، مىخواسته حالا بزند و مىخواسته براى دلخوشىهائى (به خيال خودش) بزند والا كى است كه نداند اين مسائل را.
مبارزه با منطق غارتگرانه ابرقدرتها
ما همه دردمان از اين سران ملتها است، از اين سران دول. همه مصيبتى كه بر ايران دارد وارد مىشود و بر ممالك شرق دارد وارد مىشود از همين سران ابر قدرت است به اصطلاح. اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 180
قدرتمندان ضعفا را مىخواهند به كار بكشند و منافع ضعفا را ببرند، يعنى ضعفا كار بكنند تسليم آنها بكنند، ضعفا گرسنگى بخورند و آنها نفتهاشان را بخورند، آنها معادنشان را از بين ببرند يا آنها گرسنگى بخورند روى اين معادن نفت، اين معادن بزرگ نفت، مردم روى اين معادن بزرگ نفت بنشينند و گرسنگى بكشند. اين منطق اين قدرتمندهاى بزرگ است مثل شوروى و مثل آمريكا و امثال اينها است منطقشان اين است و ما مىخواهيم كه اين وضع نباشد.
قدم اول، مخالفت با قراردادهاى غير قانونى و محكوم نمودن وضع تحميلى موجود
ما هم يك قدم اولمان اين است كه اين وضعى كه الان دارد و وضعى است كه شاهش و حكومتش و وزيرش و وكيلش و همه اينها اين وضع را دارند كه تحميل بر اين مملكت هستند، وكيل را مردم تعيين نكردهاند، وكلاى سنا را آنقدرى كه بايد مردم تعيين كنند نكردهاند، وقتى مجلس مال مردم نشد وزرا غير قانونى هستند و وقتى وزراء غير قانونى هستند، تمام قراردادها غير قانونى هستند. همه قراردادهائى كه وزراى ايران با ممالك ديگر، چه با مملكت آمريكا و چه با ساير ممالك قرارداد كردهاند، همه قراردادشان بر خلاف قانون اساسى است براى اينكه قانون اساسى ما اساس حكومت را بر اين قرار داده است كه مجلس تصويب كند، مجلس رأى بدهد. پس اساس مجلس است، مجلس هم به حسب قانون اساسى با ملت است، اگر يك مجلسى را ملت تعيين نكرد، مجلس نيست، اگر مجلس نشد ديگر وزيرى را كه آنها تعيين كنند، نخستوزيرى را كه آنها تعيين كنند نخستوزير نيست. اگر وزرا، وزراى قانونى نشدند دولت قانونى نيست و اگر دولت قانونى نشد، تمام قراردادهائى كه با ممالك ديگر بستهاند. هر قراردادى كه خواهد، قرارداد نفت بستهاند، باطل است، قرارداد - نمىدانم - خريد اسلحه، باطل است همه آنها خلاف قانون اساسى است براى اينكه اصلش خلاف قانون است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 181
تاريخ: 30/7/57
بيانات امام خمينى در تبليغات سوء استعمارگران و مدعيان خلق دوستى بر عليه اسلام و قرآن.
بسم الله الرحمن الرحيم
امر، امر من نيست، امر خداست
بعضى آقايان مىگويند كه اگر تو امرى داشته باشى، ما در اطاعتش حاضريم. آقايان بدانند كه من امرى ندارم. امر، امر من نيست. امرى كه الان همه ما مبتلاى به آن هستيم و همه ما بايد اطاعت كنيم امر خداست كه ما بندگان او هستيم و نعمتهاى او را از آن استفاده مىكنيم.
ملت ايران ملت مستضعف است، ملتى است كه مسلم است، ملتى است كه مورد عنايت خداست و ما بندگان خدا در هر جا باشيم، بايد هر قدر كه مىتوانيم به آنها كمك كنيم و مسأله، مسأله امر و نهى و رهبرى و غير رهبرى نيست اصلاً اين حرفهانيست، مطرح نيست كه يكى رهبر باشد و يكى فرمانبردار يا راه ياب. الان همه اقشار ملت ما، از آن جوانها بلكه آن بچه دبستانى تا جوانهاى دانشگاهى و قشرهاى اهل علوم اسلامى و بازارى و زارع و همه، مطالب را مىدانند، اين احتياج به اينكه كسى آنها را حالا ديگر راهنمايى كند نيست.
اجانب، اساس گرفتارى مسلمين
الان همه كس مىداند كه ابتلاء مسلمين، ابتلاء ملت ايران، ابتلاء ملت مسلمان، ابتلاء مكتب اسلام چيست و گرفتارىهاى ما كى هست و راه اينكه اين گرفتارىها رفع بشود تا حدودى پيش همه روشن است. همه ما مىدانيم كه 50 سال بيشتر اين ملت ايران در تحت سيطره اين خاندان پهلوى بودهاند و اينها هر چه مىخواستهاند با اين ملت كردهاند و هر چه ظلم داشتهاند كردهاند و آنها هم نوكر اجانب بودهاند. ابتدائاً رضاخان نوكر انگليسها بود وآنها آوردند او را روى كار و اخيراً هم اين پسر خلف، نوكر آمريكاست. خودش گفت متفقين من را صلاح دانستند كه سر كار باشم. اعترافى بود كه خودش كرد و بعد مثل اينكه از كتابهايش اين را، اين جمله را ديدند خيلى مفتضح است الغاء كردند ولى ايشان گفتند.
ابتلاى ما اساسش اجانب است و اين ابتلائى نيست كه تازه ما پيدا كرده باشيم. اين خيلى تاريخ قديمى دارد كه از آنوقتى كه اينها راه پيدا كردند به ايران به شرق و مطالعات كردند در حال شرق، از آنوقت اينها فهميدند كه يك لقمه چربى است شرق و داراى مخازن و معادن است و بايد اين را به هر طورى كه هست،
صحيفه نور ج 2 صفحه 182
اين طعمه را به هر طورى كه هست بايد اينها ببرند و نگذارند كه مردم خود آن ديار استفاده از اين بكنند و كارشناسانشان معادن ما را همه را مىدانند در كجا چه معدنى هست. من در همدان بودم يك نقشه را يكى از اهل علم آنجا كه بعد وارد در مسائل ديگر شده بود آورد و به من نشان داد كه نقشه بزرگى بود كه در آن آنطور كه او مىگفت اسم تمام دهات همدان در آن بود و نقطههاى زيادى در آن بود كه نقطهها را من پرسيدم كه اينها چه هست، گفت كه اينها آن جاهايى است كه يك چيزى در آن هست، زير زمينش يك چيزى پيدا مىشود، حالا نفت يا ساير چيزها، فلزات مثلاً. ايشان اينطور گفت كه اين كارشناسان اينها آمدند و نقشه بردارى كردند و مواردى كه چيزى داشته است، آنها ثبت كردهاند. اين انحصار به آنجا نداشت، تمام بيابانهاى ايران را اينها با شتر رفته اند. آنوقت كه وسيله شتر بوده است با شتر رفتهاند و گرديدهاند و همه اينها را پيدا كردهاند كه ما چه داريم كه با آن مىتوانند استفاده از آن بكنند و همه دارائى ما را آنها ثبت كردهاند.
اسلام، سدى بزرگ در برابر اجانب
موانع را هم موفق شدهاند كه در اين تقريبلاً دويست سيصد سال، موانع را هم از سر راه خودشان بردارند كه آن موانع يكى از آنها اسلام است كه مانع مىدانند، دامن زدند در اين سالهاى متمادى كه اين سد را بشكنند.آنى كه سد بزرگ است از براى منافع آنها، تشخيص دادند كه اسلام است كه نمىگذارد اجانب استفادههاى خودشان را بكنند وجديت كردند و مبلغين آنها و كارشناسان آنها وادار كردند و مبلغين آنها تبليغ كردند بر ضد اسلام، اسلام را آنطورى كه اسلام هست معرفى نكردند، اسلام را گفتند مثل همه اديان آنطور هست كه يك مخدرى است. اصل ديانت را مخدر حساب كردهاند، كه اين يك افيونى است براى جامعه كه اين اسلام يا ساير اديان، مردم را تخدير كند كه هر چه آنها ازشان مىبرند، آنها صدايشان در نيايد، اينطور اسلام را معرفى كردند يعنى مبلغين همين منفعت طلبها و اين نفتخوارها، مبلغين اينها در اين زمانهاى طولانى دائماً خواندند اين مطلب را. جوانهاى بى اطلاع ما را از اسلام، جوانهائى كه اصلاً نمى دانند - كه - بسيارشان كه قرآن اصلاً چيست، محتواى قرآن چه هست، قرآن به چه دعوت مىكند، قرآن برنامهاش در باب مسائل روز، چه هست هيچ اطلاعى ندارند، فقط آنهائى كه وادار شدند به اينكه اسلام را يك جور ديگر نمايش بدهند، اينها به گوششان - آنها - خورده بودن اينكه بفهمند چه هست مطلب و اساس مطلب چه هست، ريشه مطلب چه هست، اينها باورشان آمده است و گول خوردهاند.
مكاتب ساختگى هموار كنندگان راه استعمارگران
الان انسان مىبيند كه در خارج از ايران و گاهى هم در داخل، بعض افراد پيدا مىشوند كه اينها همان انحرافاتى كه آنها دستى درست كرده اند، نه اينكه يك مكتبى باشد، اين مكاتبى كه عرضه داشتهاند به جوانهاى ما،نه اينكه يك مكتبى باشد، مكتبى علمى يا يك مكتب سياسى باشد به آن
صحيفه نور ج 2 صفحه 183
معنايى كه مكتب حقيقى سياسى، بلكه يك مكتب درست كردنى، يك مكتبهايى كه درست كردند و دامن به آن زدند براى اينكه مردم را منحرف كنند از اسلام و ديدند كه اسلام اگر به آنطورى كه هست مردم آن را بشناسند، راهى براى اين استفاده جوها و نفتخوارها، راهى براى آنها نيست. اسلام براى آنها هيچ راهى باقى نگذاشته است. اگر اينها قران را درست مطالعه كنند، قرآن يك كتاب مخدر نيست، قرآن يك كتاب محرك است، يك كتابى است كه اين اعرابى كه در آنوقت هيچ نمىدانستند، آنها را راه انداخت و امپراطورى هاى بزرگ را كه ظالم بودند، به زمين زدند آنها.
پيغمبران علما و تودههاى مسلمان، هميشه جنگاوران تاريخ با سلاطين جور
اگر قرآن و تعلميات اسلام يك چيزى بود كه مخدر بود - كه - اين عالمگير نبود كه امپراطورىها را به هم بزند. جنگهايى كه هميشه بين اسلام يا موسسين اسلام يا موسسين ساير مكتب هاى الهى و توحيدى بودهاست، جنگ ما بين پيغمبرها و توده مردم با سلاطين بوده است موسى عليه السلام عصاى شبانيش را بر مىدارد و راه مىافتد دنبال قصر فرعون، قصر فرعون را مىخواهد سرنگون بكند، نه اينكه فرعون موسى را واداشته به اينكه مردم را تخدير كند كه فرعون ظلمش را بكند، او عصايش را برداشته و بساط ظلم او را به هم زده است پيغمبر اسلام صلى الله عليه و اله كه مبعوث شدند، ايشان هم خوب حساب آدم بايد بكند، تاريخ را بايد ببينيد، حساب بايد بكنيد كه آيا پيغمبر به نفع اين سرمايهدارهاى حجاز و طائف و آنجاها، مكه و آنجاها وارد عمل شده است و مردم را تخدير كرده كه اينها بخورند آنها را يا نه، اين مردم ضعيف و مستضعف را، اين سرو پا برهنهها را تحريك كرده و برضد اين سرمايه دارها و جنگها كردهاند با اينها تا اينها را شكست دادند و بعضىشان هم آدم كردند. همين طورى اين جوان هاى ما همين طورى يك مطلبى وقتى كه مىشنوند، بدون اينكه تفكر كنند، بدون اينكه ملاحظه كنند كه اينها چه مىگويند، مقصد اينكه اينها از مكتب مثلاً كمونيست اينها دارند تعريف مىكنند، مقصد چه هست، مقصد اينهاست كه مسلمانها و اسلام را يك جورى به اين مسلمانها نمايش بدهند كه از اسلام برگردند اينها، نمايش بدهند كه اسلام براى اين بوده است كه اين اشراف و اعيان را سوار مردم كند و مردم هم حرف نزنند. خوب نخواندهاند قرآن را ببينند اسلام براى چه آمده.اين همه آيات قتال كه وارد شده است اسلام، قتال اعلام جنگ كرده است با اين سرمايه دارها، با اين بزرگها، با اين شاهها، با اين سلاطين، نه اين است كه با آنها همراهى كرده تا مردم را بخورند آنها.
علماى اسلام، پيغمبر اسلام، ائمه اسلام هميشه مخالفت با اين سلاطين عصر خودشان كردهاند. زمان آنها ديگر سلاطين بودهاند اينهايى كه به اسم خلفا سلطنت مىكردند اينها حضرت موسى بن جعفر را 15 سال يا 10 سال در حبس نگه مىدارند براى اينكه نماز مىخواند؟! خودشان هم نماز مىخواندند، هارون و مأمون خودشان نماز مىخواندند، امام جماعت هم بودند، امام جمعه هم بودند، براى اينكه نماز مىخواند اينطور شد؟! گرفتند ايشان را براى اينكه يك سيد اولاد پيغمبرى است يا امامى
صحيفه نور ج 2 صفحه 184
است براى اينهاست ؟! نه، براى اين است كه حضرت موسى بن جعفر مخالف با رژيم بوده است، با آن رژيم طاغوتى مخالف بوده است مخالفتش با رژيم اسباب گرفتاريش بوده است، نه اينكه يك آدمى بوده است چون نماز مىخوانده گرفتند او را. چون يك آدم خوبى بوده چون كه پسر پيغمبر بوده، آنها پيغمبر را فرياد مىكردند در اذان خودشان و پيغمبر را ثنا مىكردند لكن وقتى مخالف رژيم مىبينند اين آدم هست بايد بگيرند حبسش بكنند.
منشاء تمام قيامها به دست ائمه و علما بوده است
علماى ما از آن صدر اول تا حالا در هر عصرى قيام كردند و در تاريخ نشان مىدهد كه اينها هى قيامهائى كردند و زمين خوردند. در زمان ائمه، اولاد ائمه قيام مىكردند و به تحريك خود ائمه بوده، نه اين است كه ائمه اطلاع نداشتند. گاهى هم امام عليه السلام يك چيزىفرمودند براى حفظ روحيه، براى جهات ديگر اما بر حسب واقع اينها همانها بودند و براى خاطر ائمه آنها قيام مىكردند. زيد براى آن قيام آنقدر ثنا از او كردند. اگر زيد يك آدمى بود بر خلاف كرده بود، ديگر ائمه عليهم السلام چرا تعريف از او مىكردند؟ چرا تاسف مىخوردند اينقدر؟ - اينها ما در عصر خودمان چند تا قيام علما را سراغ داريم، اين علمائى كه اينها مىگويند كه دربارى هستند و علمائى كه عرض مىكنم كه چپىها و اين منحرفين مىگويند اينها جزء دربارىها هستند، خوب اينها مطالعه نكردهاند، سنشان هم اينقدر اقتضا نكرده، گوششان هم آنقدر باز نيست كه ببينند كه چند دفعه در زمان رضا شاه تا زمان محمدرضا شاه اين علماى اسلام قيام كردهاند - برضد - برضد پهلوى كه نفسها را در سينهها حبس كرده بود. كسى كه بلند شد و قيام كرد، يك دفعه علماى اصفهان بودند، يك دفعه علماى عرض مىكنم آذربايجان بودند، يك دفعه علماى مشهد بودند، قم بودند كه اجتماع مىكردند و مخالفتشان را اعلام مىكردند.
تبليغات كذب استعمار براى سركوبى اسلام و مسلمين
آيا اينها هيچ وقت دربارى بودند؟ البته توى همه اقشار عالم چهار تا آدمى هم پيدا مىشود كه معوج و دربارى باشد كه ما هم همچنين چيز هست اما اين نيست كه اين مكتب، يك مكتبى باشد كه براى اينكه يك تخدير بكند، يا آن كسانى كه اين مكتب دستشان هست اينها جزء اعوان - واعوان - ظلمه بودند و نور السلطان بودند خير، اين حرفها نبوده است، اينها تبليغات است، شما را تبليغ كردهاند. به دست خود، به دست خود اين نفتخوارها اين تبليغات شده است كه فلان آقا انگليسى است. مىخواهد بشكند اين را، خود انگليس وا ميدارد كه بيايند اينكه بگويند چون ميداند خودش اينقدر پست است كه اگر يك كسى به او منتسب بشود اين هم پست خواهد شد - (اين، نخير اين انگليسى هست، اين با آمريكا روابط دارد، اين باچه در روابط است) اينطورى، هى يكى يكى، يكى را اينطور معرفى كردهاند، جوانهاى ما هم آنهايى كه حسن نيت دارند،بازى خوردهاند اينها، اينها از اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 185
مكتبها بازى خوردهاند. كلاه سرتان رفته آقا، خيال نكنيد اين مكتبى است، مكتب توحيد مكتب است.
رؤساى مكاتب توحيدى و كفر
شما به رؤساى اين مكاتب يك نظرى بكنيد. ما وقتى نگاه مىكنيم به خود پيغمبر كه اين مكتب را آورده، زندگيش چه جورى است، به اميرالمؤمنين كه خليفه صحيح پيغمبر است، شما ببينيد كه چه جور زندگى اين داشته است. سلطان بوده است سلطنتش تقريباً يك دامنه بسيار وسيع، چندين مقابل ايران از حجاز گرفته تا برود آفريقا و كذا، همه جاها را اين سلطنت داشته است، آنوقت زندگيش را ببينيد چه هست كه روزش چه جورى مىگذشته، شبش چه جورى مىگذشته، چه جورى زندگى مىكرده، چه وضعى داشته است، عبادتش چه جورى بوده، توجهش به مردم چه جورى بودهاست، با ضعفا چه جورى بودهاست. غصه مىخورد كه مبادا من نان جو مىخورم، مىترسم كه يك نفرى در سر حد كذا، در يمامه، در كجا، يك وقتى كم داشته باشد، كم خوراك داشته باشد. اينها از بس كه مىخورند، اين روسائى كه شمابازيشان را مىخوريد از بس كه مىخورند تخمه دارند. آن رئيس، رهبر چين وقتى كه وارد ايران مىشود، از روى كشتههاى ما رد مىشود اين آدم دوست، اين رهبر خلق، از روى اين آدمها و كشتههاى ما رد مىشود.
همين چند روز كه وارد ايران شد - از - مىداند چى است قضيه، شاه نتوانست او را از خيابانها ببرد براى اينكه فرياد مردم كه مرده باد كذا، نمىگذاشت كه اين را ببرد، او هم مىدانست قصه چيست. با هليكوپتر اين را برداشته، بردند رساندند او را به محل خودش. يك همچنين آدمى كه ادعايش اين است كه ما كمونيست كذا هستيم و با مردم كذا هستيم و با توده كذا هستيم، اين مردم را مىبيند فوج فوج اين آدم كشته، معذلك مىآيد با او دست مىدهد و خواهرش هم دعوت مىكند به عرض مىكنم آنجا كه قبلاً بود و اين حرفها. اين بازى ميدهند شما را آقا. آن رئيس كمونيست را آنوقتى كه جنگ عمومى بود، خوب من يادم است، شما شايد يادتان نباشد، من يادم هست كه متفقين وقتى روسايشان آمدند به ايران چرچيل با همان اتومبيل خودش آمد رفت آنجا، روزولت هم با يك ترتيب معمولى آمد ولى استالين از آنجا كه بارش كردند گاوش هم آوردند كه - شير مبادا يك وقتى يك شيرى بخورد كه اشكالى داشته باشد، حتى گاوش همراهش آوردند - در صورتى كه من خودم اين را ديگر ديدم - اين مسموعاتى بود كه آنوقت معروف شد كه اينها گاوش هم آوردند. من خودم اين را ديدم كه لشكر او يعنى چيزهائى كه آنها فرستاده بودند، لشكرهاى آنهااز تقريباً بين راه خراسان تا خراسان و آن طرفها مال شوروى بود - من خودم در راه خراسان ديدم كه اينها براى يك سيگار مىآمدند گدايى مىكردند. آنوقت قارداش مىگفتند به آنها، برادر، برادر. چه برادرى؟ برادرى كه با اين مكتب مىخواهد اين بيچارهها را خواب كند و از آنها بخورد. كمونيستى مخدر است، نه قرآن. قرآن كه همه روساى آن با آنهائى كه جنگ كردند، با ظالم بودند و خودش وقتى كه زندگى مىكند يك زندگى عادلانه كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 186
كمتر از مردم، نه عادلانه، دون مردم زندگى مىكند، اين مكتب، مكتب است، نه آن مكتبى كه خودش گاوش را همراهش مىآورد و شير گاوش را مىخواهد بخورد و مردم را مىخواهد ببلعد و ظلمش از همه چرتكه مىاندازد. آقاى لنين چرتكه انداختهاند، مىگويند، گفتهاند كه چرتكه مىانداخته است كه كسى كه (يكى يكى افراد)، هر كه به اندازه خرجش در مىآورد حق زندگى دارد، هر كس كسر دارد اين را بكشيد،بيندازيد توى دريا.اين تز آنهاست، اين آدم دوست و اين خلق پرور اين است. اين چكار دارد به آن مكتبى كه به ضعفا بيشتر از اغنيا،به بيچارهها، به آنهائى كه نمىتوانند كار انجام بدهند بيشتر از اينها نظر دارد، بيشتر از بزرگان نظر دارد، اداره مىخواهد بكند اينها را، از خرج خودش به آنها بدهد و آنها را اداره بكند.
كمونيستهاى ساواك پرورده
آقا بازيتان مىدهند، خدا مىداند بازيتان مىدهند. بازيشان دادند اينها بچههاى ما را كه در خارج آمدند. آنهايى كه در ايران هستند، كمونيست نيستند، آنها هم شما را بازى مىدهند، آنهايى كه در ايران هستند سازمان امنيتى (خيلىهايشان هم اينجا هم همين طوريند) اينها سازمان امنيتى هستند و لهذا در بهشت زهرا رفتند شعار كمونيست دادند مردم مچ آنها را گرفتند و بيرونشان كردند كه شما از سازمان آمديد اينجا. توى دانشگاه مىخواهند بفرستند يك دسته از همين سازمانىها كه شعار كمونيستى بدهند. اينها كمونيست نيستند، اينها را سازمان امنيت درست كرده براى اينكه مردم را بترساند و بگويد اگر چنانچه آريامهر برود، ديگر دنيا به هم مىخورد، كمونيست مىشود. نخير ايشان بروند، كار دنيا خيلى هم، ايران خيلى هم خوب مىشود يعنى مزاحمش رفته است و خودش مىتواند كار خودش را انجام بدهد.
استقلال و آزادى، خواستههاى بحق ملت ايران
حرف ملت ايران اين نيست كه حالا ما يك رهبر داريم و يك رهنما. همه رهبرند، همه، همه مىدانند مطلب را. حرف مردم ايران اين است كه ما يك چنين رژيمى كه از اولش به ما آنقدر ظلم كرده است و همه چيز ما را به يغما داده و نفت ما را به مجان، كاش مجان بود، نفت ما را مىدهد پايگاه براى او درست مىكنند يعنى عوض اينكه به ما يك چيزى بدهند، اسلحه مىدهند كه پايگاه درست كنند در ايران، هم نفت را مىخورند هم پايگاه درست مىكنند براى خودشان، اين مردم ايران صدايشان از بچه تا بزرگ بلند است كه آقا، مرگ بر اينجور حكومتى كه پدر ما را در آورد. اينها فرياد دارند مىزنند كه ما آقا آزادى مىخواهيم، ما 50 سال، هيچ چيز ما آزاد نبود، نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطباى ما آزاد بودند، نه علماء ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما دانشگاه بود، هيچ چيز نبود. ما آزادى مىخواهيم، استقلال ما مىخواهيم ما همه چيزمان نبايد بند ديگران و انگل باشد ما بايد مستقل، خودمان اداره بكنيم مملكت خودمان را، اينها دادشان براى اين است كه آزادى به دست بياورند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 187
تحمل آزادى شاهانه!
آقاى كارتر (ديروز در روزنامه من خواندم، پيشتر هم بود اين) مىگويند كه يك دموكراسى تند چيزى، شاه داده است به مردم، دموكراسى تند داده است كه مردم اينقدر داد مىزنند يعنى يك آزادى تندى داده كه مردم نمىتوانند تحمل اين آزادى را بكنند. مىگويد همين منشاء است از براى (در روزنامه ديروز يا اطلاعات يا كيهان بود) همين منشاء است از براى اينكه مردم دارند با او مخالفت مىكنند، مخالفت چپ و راست با او براى همين معناست كه او يك آزادى تندى به مردم دادهاست، اينهمه مردم مىگويند آزادى به ما بده، منطقشان اين است كه بابا آزادى به ما نده!! اينقدر آزادى كه بله، اين آزادى كه آقا داده ما همه مىگوئيم كه نده. آزادى اين است كه همه آقايان الان مىدانيد كه علماى ما، سياسيون ما، بازارى ما، الان يك دسته دختر، پسر، زن، مرد، همه در حبسهاى اينها دارند به سر مىبرند. چه گفتند كه اينطور شده؟ يك كلمه گفتهاند كه آقا مثلاً بالاى چشمش ابروست .آزادى ما عبارت از اين است .آن آزادى كه آقاى كارتر مىفرمايند كه آزادى تندى داده است و مملكت را مترقى، (ترقى اجتماعى) يك اجتماع مترقى شاه درست كرده و منشاء مخالفت مردم با او اين است كه مردم مىگويند ما ترقى نمىخواهيم، ما مىخواهيم الاغ سوار بشويم. ايشان، آقاى كارتر عقيدهاش اين است عقيدهاش نيست، حيله اين است، او خيال مىكند كه اين حيلهها را ديگر مردم مىپذيرند. آقاى كارتر ديگر بايد بداند كه اين حيلهها را، اين بازىها را ديگر نمىپسندند از او، ديگر مردم فهميدهاند قضيه را.
وظيفه ايرانيان در خارج، تبليغ انقلاب اسلامى
در هر صورت اين را من به همه آقايانى كه ملاقات كردم، عرض كردم كه ماها همه مكلف هستيم يعنى من طلبه كه اينجا نشستهام، آن آقا كه آنجا نشستهاست، شماها در هر جا هستيد و در هر صورتى كه هستيد تكليف الان داريد يعنى تكليف داريد كه با اين قيامى كه ملت ايران الان كرده است، با اين اشتراك داشته باشيد. شما در اروپا هستيد نمىتوانيد كه، يك ميدانى نيست كه در جنگ برويد،آنها، ميدان است و به مبارزهروند و خوب كتك مىخورند و عرض مىكنم كه كشته مىدهند و خون مىدهند، اينجا اينجور نيست، شما مىتوانيد با تبليغاتتان، شما هر يكتان با 10 نفر، 20 نفر از همين اروپائىها آشنايى داريد رفاقت داريد، به آنها بگوئيد مطلب را.اينها تبليغ كردهاند بر ضد ايران، بر ضد اسلام. شما مطلب را بگوئيد كه آقا دعواى ما بر سر اين حرفها نيست كه به ما آزادى دادهاند نمىخواهيم. همه حرف مردم ايران اين است كه ما آزادى مىخواهيم و نداريم. به ما خيانت كردهاند، اموال ما را دارند مىدهند به آمريكا، نفت ما را دارند مىدهند به آمريكا، چنان هم نفت را مىدهند كه بعد از 30 سال ديگر به گفته شاه ما ديگر نفت نداريم نداريم آقا،كى اين (ندارى) را براى ما آورده؟ ايشان. مانفتمان از بين مىرود. كى از بين برده؟ براى اينكه بىاندازه دارد مىفرستد، اندازه احتياجات مملكت زيادتر دارد مىفرستد. نه هيچ چيز به دست مملكت نمىآيد. مردم اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 188
خيانتها را مىگويند ما نمىخواهيم اين خائنها را. مىگويند اينها خيانتكارند، اين خائنها را نمىخواهيم، داد مردم اين است. شما مردم كه اينجا هستيد، من طلبهاى كه اينجا نشستهام شما آقايى كه آنجا نشستهاى، آن دانشگاهى و دانشكدهاى، آن دبيرستانى، آن همه زن و مرد، اين كار از شما بر مىآيد كه هر كدام در هر جا كه هستيد با آن عدهاى كه تماس داريد مسائل ايران را طرح كنيد. اگر چند هزار جمعيت اينجا كه ايرانى هستند، هر كدام به 20 نفر، به 10 نفر كه بتوانند به مردم بگويند مطلبشان را، يك موجى در اينجا پيدا مىشود كه خدمت است. لازم نيست شما راه بيفتيم برويم ايران. از من هى مىپرسند بعضىها كه برويم آنجا؟ نخير شما اين كارى كه شما مىتوانيد اينجا بكنيد، اين هم خودش يك نقشى است كه شما در اين مملكت كه هستيد، در فرانسه هستيد، در آلمان هستيد، در هر جا، آمريكا، هر جا هر كدامتان در آن مدرسهاى كه مىرويد، در آن موسسهاى كه مىرويد وقتى 10 نفر رابينيد بايستيد حرفتان را بزنيد به ايشان، بايستيد زبان آنها را كهدانيد، صحبت كه مىتوانيد بكنيد، بايستيد صحبت كنيد با ايشان، بگوئيد كه ايران الان وضعش چه جورى است، گرفتارى مردم چيست، گرفتارى مردم زير سر آقاى كارتر و امثال اينهاست، زير سر شوروى و او گاز ما را دارد مىبرد و او نفت ما را مىبرد، غارت دارند مىكنند. اينها را به مردم بگوئيد. اگر چنانچه بگوئيد تبليغات تأثير دارد، شما بعد از يك مدت ... شايد يك مدت كوتاهى بتوانيد كه مطلبتان را به اين تودههاى مردم كه تبليغات آنها ممكن است آنها رامعوج و منحرف كرده باشد، به اين تودههاى مردم مطلبتان را حالى كنيد. يك جمعيت زيادى مىتواند اينها يك جمعيت زيادى كه پشتيبان شما شدند آنها هم انسانند وقتى كه يك ملت مظلوم ... ايشان كه زراعت ما را به هم زد. نفتمان هم كه دارد مى رود. ما بعد از چند سال ديگر نه زراعت داريم، نه نفت داريم، اين ملت چطور زندگى بكند؟ فرياد ملت ما اين است كه اين خائن بايد برود و مرگ بر اين سلطنت و انشاءالله مىرود. وقتى كه ملتى يك چيزى را خواست انشاءالله انجام مىگيرد. شما مىتوانيد تبليغ بكنيد و يك ارزشى دارد اين كار شما و مسؤوليد پيش خدا. خيال نكنيد كه ما حالا اينجا هستيم و الحمدلله راحت. نخير شما مسؤوليد پيش خدا هر كدامتان مسؤوليد كه در هر كجا كه هستيد، با آن كسانى كه ملاقات مىكنيد حرفهايتان را بزنيد حالا او از شما مىپذيرد يا نپذيرد كارى نداشته باشيد، شما اين تبليغ خودتان را بكنيد و تبليغات تأثير دارد، كم كم يك موجى در اورپا پيدا مىشود كمك ايرانىها و روسايشان ممكن است يك وقتى مجبور بشوند كه آنها هم دست بردارند از ما.
مهذب شويد و تمسك بجوئيد به اسلام كه بعدها مسووليت داريد
انشاءالله خداوند شما همه را توفيق بدهد، مؤيد باشيد همهتان براى ايران، براى اسلام يك افراد شايسته بشويد. جديت كنيد كه خدمتگزار بشويد به اين جمعيتى كه در راه شما، در راه مصالح كشور شما دارند الان خون مىدهند، تو حبس هستند از همه طبقات، شما كمك كنيد به آنها و دعا هم به آنها بكنيد و خودتان را هم ارزشدار بكنيد كه مثل اين هيات حاكمه و اينها فردا نيائيد آنجا شما هم همين جورى وقتى يك پستى دستتان بيايد همانطور بشويد - آنها غالباً ماها وقتى كه چيزى دستمان نيست
صحيفه نور ج 2 صفحه 189
بله، خوب - و چيز - است، وقتى دستمان آمد ديگر اين طورها نيست. نه ، جديت بايد بكنيد، خودتان را مهذب بكنيد و تمسك به اسلام بكنيد و اعمال خودتان را تطبيق كنيد با احكام اسلام، افراد شايسته بشويد كه بعدها انشاءالله اميد است زود باشد آنوقت كه مقدرات مملكت خود دست خود اهل مملكت بيفتد و شماها هم وارد بشويد در مملكتتان و اداره كنيد مملكت خودتان را و من از اينكه منزل ما محقر است و آقايان بزرگ و جا نمىشود، معذرت مىخواهم خوب همين است بايد بسازيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 190
تاريخ: 2/8/57
بيانات امام خمينى در مورد لزوم تداوم نهضت تا انتقراض سلسله پهلوى
بسم الله الرحمن الرحيم
غارت و كشتار دستجمعى نشانگر ضعف و ياس شاه
حال من امشب مقتضى اينكه مزاحمت كنم به آقايان نيست، اوضاع ايران براى ما حالى باقى نگذاشته. حتمى است تقريباً در ايران باز يك كشتار هست، باز اين رژيم منحط، اين رژيم سفاك به جان مردم افتاده است و دارند ما را قتل عام مىكنند. در عين حال اوضاع رضايتبخش است، در عين حال كه كشتار هست،
اوضاع طورى است كه ايشان را مأيوس كرده است، ديگر ايشان از وضع خودش مايوس است و تصديق هم مىكند به اينكه من مأيوسم و بايد هم مايوس باشد لكن در اين حال يأسش الان دارد از يك طرف ارزهاى ملت را مىبرد بيرون، جواهرات سلطنتى را مىگويند با طياره حمل كردند به خارج اين جزيرهاى كه براى كارهاى زشت درست كرده بودند و خيلى چيزهاى زياد در اينجا خرج شده بود و موسسات زياد، آنها را هم بعضى از آقايان گفتند كه فروخته است به شركت نفت و پولهايش را حمل كرده به خارج و از يك طرف هم حالا كه مأيوس شده است افتاده است به كشتار دستجمعى و به هيچ كس رحم نمىكند.
مهلتى به شاهمصيبتى براى ملت
بايد ملت ايران مهلت به اين ديگر ندهد، بايد بدون مهلت اين را كنار بزند و قطع يد او را از سر ملت بكند. اگر مهلت پيدا بكند اين مصيبت است براى ملت ايران. گاهى يك پيشنهادهائى از بعضى اشخاصى كه خيلى توجه به تمام مسايل ندارد مىشود، از بعضى از آقايان، از محترمين كه مثلاً خوب است كه اصل رژيم باقى باشد و اين شخص برود لكن بعضى تصريح به اين مىكنند كه (ايشان هم باشد لكن همانطورى كه قانون اساسى تكليف سلطان را معين كرده است كه سلطان باشد و حكومت نكند، همين سلطنت بكند، بايستى ما هم همين طور رفتار كنيم و بگوئيم كه ايشان سلطنت بكند و حكومت نكند و حالا به اين مطلب قانع بشويم و بعد كمكم يك قدم، يك قدم جلو برويم) اين جزء اشتباهاتى است كه آقايان دارند، آنهائى كه سوء قصد دارند، يعنى مىخواهند اين رژيم را حفظش كنند و بعد هر كارىخواهد بكند، آنهايى كه حسن نيت دارند و آنطور نيست كه بخواهند يك ظلمى ادامه پيدا بكند آنها هم اشتباه دارند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 191
سازش با شاه براى حفظ آرامش، خيانت به ملت است چ
اگر چنانچه ملت ايران كه اينهمه جنايات برايش واقع شده است، اين آدم الان حدود سى سال است كه دارد جنايت مىكند، در اين سال اخير چقدر جمعيت از ايران به دست اين و به امر اين كشته شده است حالا بعد از اينهمه كشتار، بعد از اينكه همه مخازن ما را، نفت ما را، همه چيز ما را، مراتع ما را، جنگلهاى ما را به ديگران واگذار كرده است و نفت را بكلى از بين برده است و زراعت را بكلى از بين برده است و اين ملت را همچو كرده است كه بعد از چند سال ديگر هيچ ندارد اين ملت، هيچ پشتوانه ندارد، يك كسى كه اينهمه جنايات را كرده ما بگوييم كه خوب آقا، شما حالا ديگر بفرمائيد بالاى مسند بنشينيد برويد سراغ الواطى تان، به حكومت كار نداشته باشيد؟! اين ملتى كه اينقدر خون داده حالا آقا را سلطانش، به سلطنت قبولش بكند و بگويد كه خوب شما، ببخشيد حالا ديگر همان سلطنت بكنيد، آن آقا باشيد شما، ديگر لازم نيست كه قوه اجرائيه هم باشيد!
خوب، كدام، كدام مسلمان از ما يك همچو مطلبى را قبول مىتواند بكند؟ كدام آدم منصف قبول مىكند كه بچههاى مردم را، جوانهاى مردم، دخترهاى مردم، بچههاى كوچك مردم را اين مرد، اين آدم سفاك به كشتن داده است، خودش در 15 خرداد متصدى فرمان بوده و به طورى كه مىگويند پانزده هزار نفر جمعيت را با فرمان او كشتند و امكان ندارد كه اين كشتارهايى كه مىشود بىفرمان او باشد، جرات نمىكنند بىفرمان او آدم بكشند، يك دفعه هم ايشان نگفته است كه من نكردم و مأمورهاى من كردند براى اينكه معلوم است مسأله. يك آدمى كه يك عمر جنايت بر اين ملت كرده است، يك عمر خيانت بر اين ملت كرده است، يك عمر خون بچههاى اين مملكت را ريخته حالا ما بگوئيم كه خوب حالا براى اينكه آرامشى پيدا بشود ايشان سلطان باشند، آقا باشند، ديگران خدمتگزار اين را كدام ملت مىتواند اين را از ما قبول كند؟ كدام آدم كه اعتقاد به خدا و اسلام دارد مىتواند اين نقشه را پياده كند و تصديق اين مطلب را بكند؟ جز آن كس كه اشتباه كرده، ما آن آدمى كه اشتباه كرده مىگوئيم از اشتباه بيرون بيايد.
ملت با اتحاد و يكپارچگى به غارت و خيانت شاه مهلت ندهد
و ثانياً بايد بدانند اين آقايان كه اگر اين آدم را امروز شما مهلت داديد و گفتيد سلطان باشد و حكومت نكند، اين حالا قبول مىكند. خودش هم در مجلس گفته است كه قانون براى من وظيفه معين كرده است و من قبول كردم. اين را قبول كرده است اما همين آدم مىخواهد شما را بازى بدهد. مردم را بازى بدهد تا حالا سكوت بشوند مردم، اين نهضتى كه الان پيدا شده است و همه دستجمعى مىگويند كه ما نمىخواهيم اين آدم را، مرگ بر اين سلطنت، اين خاموش بشود، اين كه خاموش شد امكان ندارد دوباره مثل حالا بشود يعنى اين قيامى كه الان شد و اين نهضتى كه الان شده است و آنهمه
صحيفه نور ج 2 صفحه 192
زحمتها كشيده شده است تا به اينجا رسيده، اگر اين نهضت بخوابد و مردم بروند سراغ كارهايشان، سراغ زندگيشان بروند ديگر محال است كه برگردد اين و اين نهضت پيدا بشود و اين آدم از اين قدمى كه گذاشته بر مىگردد، اين وقتى كه برگشت، تمام مردم را، تمام مخالفين خودش را خواهد قتل عام كرد بدتر از حالا.
كدام آدم همچو، كدام عقل اين مطلب را اجازه مىدهد كه ما يك دشمن سرسخت يك ملتى را رسانديم تا آنجائى كه دارد حالا خاضع مىشود و دارد گورش را گم مىكند برود ما حالا مهلتش بدهيم كه بعدها، بعدها يك قدمى برداريم؟ الان بايد اين را چاره كرد، الان بايد قطع كرد اين ريشه را، ما همهمان بايد شركت كنيم در اين مطلب، همه قشرهاى ملت بايد شركت كنند در اين مطلب، اگر كسى در اين مطلب موافقت با ما نكند، اين سوءنيت يا دارد يا آدم نفهمى است، جاهلى است، آن كه جاهل است بايد به آن حالى كرد، آن كه سوءنيت دارد بايد به آن تشر زد كه اين دست بر دارد از اين. خيانت است به يك ملتى كه خون داده است حالا ما بگوئيم كه خير، ما اين قدم اولمان كه بر داريم كه ايشان حالا سلطان باشد و فرح خانم، يا سلطان يا اين برود و فرح خانم سلطان مملكت ما بشود و شوراى مملكتى، شوراى سلطنتى پيدا بشود و بعدش آنوقت بيائيم قدم دوم، بگوئيم نه او هم نباشد. آقا همين حالا بايد اين كار را كرد، اشتباه است، همين حالا، همين حالا بايد اين ملت تا اينجا كه رسانده حركت بدهد و همين طورى كه مثل سيل دارد يكى پايهها را يكى بعد از ديگرى مىريزد، همه پايهها را بريزند تمام دستهائى كه در اين مملكت قدرتمندى كردند و با قدرتمندى دارند ذخائر ما را مىبرند اينها تمام بايد قطع بشود، اين دستها بايد قطع بشود و كنار بروند. مملكت، مملكت ماست و ما خودمان مىخواهيم اداره كنيم مملكت را، مستشار آمريكائى ما نمىخواهيم، اينكه يكى گاز ما را ببرد و آن يكى عرض مىكنم كه نفت ما را ببرد و آن يكى مرتع ما را ببرد و آن يكى جنگل ما را ببرد. چه براى مملكت ما باقى گذاشته اين آدم؟
انقراض سلسله پهلوى يك تكليف الهى است
حرف ما اين است و - از - اين حرف، حرف من نيست آقا كه من بگويم حقى مال من است و اين حقم را گذشتم، اين حق، حق الهى است، اين حكم، حكم خداست، مسأله، مسأله تكليف شرعى الهى است، كسى نمىتواند تخلف بكند، نبايد تخلف بكند. يك كسى كه سر تا پايش ظلم است بايد قطعش كرد، اين ريشه را بايد قطع كرد، اين مسلمين را دارد به، مسلمين ايران را دارد به نابودى مىكشد، اين را بايد قطعش كرد تا اينكه مردم بتوانند يك نفسى بكشند. پنجاه سال بيشتر مردم خفقان گرفته بودند، مردم را سلب آزادى همه طرفه كرده بودند اينها، پنجاه سال است كه مردم زجر كشيدند، اولادهايشان را دادند، چه زمان آن پدر و چه زمان اين پسر حالا كه مردم رسيدند به اينجا و قيام كردند، يك قيام مردانه كردند مردم ايران، الان هم در ايران، همين حالا كه من و شما اينجا نشستيم بلا اشكال در ايران يك هياهوئى هست و
صحيفه نور ج 2 صفحه 193
تلفن صدايش بوده است كه مىگفتند صداى تفنگها الان دارد مىآيد، همين امروز چيز كردند، همدان هم كه آن قيام هست و اطراف كرمان هم لابد هست، تهران هم كه هميشه يك چيزى هست در كار. الان كه اين مردم مهيااند و به اينجا رساندند و حاضرند مردم براى همه جور جانفشانى براى اسلام، براى ملت خودشان، ما حالا بيائيم بگوئيم كه حالا باشد، بگذاريد بعدها اين كار را مىخواهيم بكنيم، حالا اين قدم اولى را بر مىداريم، ايشان را مىگوئيم آقا سلطان باشد لكن حكومت نكند!! اين چه حرفى است كه از دهن ما بيرون بيايد؟ كدام ملت مىتواند اين مطلب را قبول بكند؟ خير.ايشان بايد بروند اين سلسله بايد منقرض بشود، ايران اين سلسله را نمىخواهد، بچه هفت سالهاش هم نمىخواهد، پيرمرد هشتاد سالهاش هم نمىخواهد.
تمام قواى مسلمين بر عليه تبليغات اجانب بسيج شوند
و الان وقت كار است كه همه دست به هم بدهيم، شماها كه در خارج مملكت هستيد، با تمام قوائى كه داريد كمك كنيد به اين مملكت، به اهل مملكت خودتان آنها دارند خون مىدهند، شما قلم قدم عرض مىكنم كه تظاهر، هر چه بلديد، هر طورى كه مىتوانيد، خطا به بخوانيد براى مردم اين مملكتها، صحبت كنيد برايشان، مطالب ايران را به آنها بگوئيد، حاليشان كنيد كه وضع در ايران چه مىگذرد و ما چه مصيبتهائى داريم و ايرانىها گرفتار چه مصيبتهائى هستند بلكه انشاءالله ملتهاى ديگر هم بيدار بشوند. الان به ما مىگفتند كه ملت فرانسه همه الان راجع به اينكه اين بايد برود همه قبول دارند كه اين بايد برود، راست هم مىگويند و ليكن بايد فهماند به آنها، بايد گفت، خوب تبليغات چقدر ساله الان آنجاست كه شايد بسيارى از مردم ندانند كه اين بيچاره مردم چه چيز دارند مىگويند، خوب آزادى داده و كارتر مىگويد چون آزادى تندى داده است به مردم از اين جهت مردم از اين جهت مردم با او مخالف هستند!! آخر اين چه حرف احمقانهاى است؟ مردم آزادى چون دادند به آنها حالا دارند داد مىكنند كه آزادى بده؟! مردم را، مملكت را چون رو به ترقى دارد مىبرد از اين جهت مردم از ترقى مملكتشان وحشت دارند!!
بقاى سلطنت در ازاى نابودى مملكت
مملكت را برده تا لب هلاكت و اگر اينطور اين آدم خداى نخواسته باقى بماند شما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريد براى اينكه تمام راه لولهها را باز كردند و همين طور دارد مىرود، نه نفت داريد، نه زراعت داريد، وقتى كه نفت نيست و زراعت نيست چى ديگر، ما چى داريم ؟هيچى .اين آدم اگر چند سال باشد ما را مىكشد به نابودى، ملت نابود خواهد شد.
رجال صالح عهدهدار اداره مملكت خواهند بود
الان وقت اين است كه همه دست به هم بدهيم و اين ريشه را قطع
صحيفه نور ج 2 صفحه 194
بكنيم و دنبالش ريشه هاى ديگر هم قطع بكنيم، مملكت مال خودمان است و حرف حق داريم، حرف صحيح داريم كه مملكت خودمان را مى خواهيم خودمان اداره كنيم، ما داريم اشخاصى كه اداره كنند مملكتمان را، ما رجال صالح داريم، ما رجال مسلم داريم، ما تحصليكردهها داريم، عده كثيرى در اروپا و آمريكا هستند نمىتوانند برگردند به مملكت براى اينكه مورد زجر و حبس و اعدام و اين چيزها واقع مىشوند، آنها مىآيند به مملكت خودشان، زندگى مىكنند و اداره مىكنند مملكت را. (نباشد ايشان كمونيست مىشود) يك حرف غلطى است، كمونيستى ديگر در كار نيست، ايران كمونيستى ندارد، چهار تا بچه اگر يك وقتى يك چيزى بازيشان بدهند، يك صحبتى بكنند، اگر از خود آنها نباشد و تحريك خود آنها نباشد چهار تا بچه هم كه از بين مىروند، چيزى نيستند اينها تا اگر ايشان نباشند، يك مملكتى كه سى ميليون جمعيت علم بلند كرده و داد مىزند اسلام، اسلام اينجا مى شود كمونيستى باز كرد؟ خفه مىكنند كمونيست را، مگر مىشود يك همچو چيزى؟ اين تبليغات شاه است براى اينكه خودش را نگه دارد و براى اينكه چند روزى زنده بماند و اين مىگويد اگر من نباشم كمونيست مىشوند، خودت از كمونيست هم بدتر هستى.
تبليغ نهضت و تهذيب نفس تكليفى براى عموم مسلمين
در هر صورت شما همه، ما همه موظفيم به اينكه كمك كنيم به رفقايمان در آنجا، كمك ما در اينجا و در ممالك خارجه اين است كه تبليغات كنيم يعنى هر كدامتان يك مبلغ، يك خطابه خوان باشيد براى مردم، مىرويد توى مدرسهتان آنجا چند نفر را پيدا مىكنيد صحبت كنيد، بگوئيد كه مسأله اين است، مملكت ما اينطور است، مردم اين را مىخواهند، اين آدم اين كار را كرده اين حرف را كه مىدانيد همهتان، همهتان مىدانيد اطلاع داريد الان چه مىگذرد به مملكت ما. انشاءالله خداوند همه تان را موفق كند و حفظ كند و سالم باشيد و خودتان را بسازيد براى مملكتمان. انشاء الله همه با هم وارد مملكت بتوانيد بشويد و سالم باشيد، مملكتتان از خودتان باشد انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 195
تاريخ: 2/8/57
بيانات امام خمينى در مورد علت مخالفت مردم با رژيم سرسپرده شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
ما اين روزها، هر روز مواجهيم با اين مسائلى كه پيشتر ممكن بود در ماهى يك مرتبه، بيست روز يك مرتبه مواجه باشيم و قبلاً اين مهلت را به مردم مىدادند كه تا هفته اينهائى كه كشته شدند مهلت باشد براى هفته، تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز يك جنايت واقع بشود.
ريشه اختلاف مردم با دستگاه هاى حكومتى شاه
امروز وضع ايران طورى شده است كه الان كه من با شما صحبتكنم، در همدان اختلافات هست و به هم ريختگى، از سه روز پيش از اين تا حالا بين مردم و پليس و دستگاه انتظامى اختلاف هست. قضيه اختلافات مردم با دستگاه از يك جهت نيست، از دو جهت نيست هر جهتى از جهات را كه يك ملتى به آن احتياج دارند و مىبينند كه اين دستگاه ظلم اين شاه، اين اربابهاى شاه كه آمريكا و انگلستان و شوروى مهمشان هست، هر دستگاهى از دستگاههائى كه ملت از آن يك نحو استفادهاى دارد، اينها به خطر انداختند و از بين بردند. يك ملتى احتياج به فرهنگ دارد، ملت با فرهنگش زندگانى سياسىتواند بكند، ما فرهنگمان يك فرهنگى است كه استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نيست بلكه ادارهاش بايد به دست خارجىها بشود و به امر آنها تنظيم بشود برنامههايش و لهذا يك فرهنگ سالم تحويل نمىدهند، يك فرهنگيان سالم تحويل به ما نمىدهند، اساتيد دانشگاه نمىتوانند، نمىتوانستند كه به كار خودشان آنطور كه بايد ادامه دهند، دانشجوهاى دانشگاهها نمىتوانند به آنطورى كه مىخواهند به كارشان ادامه بدهند، اينها همه دستگاه بايد دستگاه مداحى براى آريامهر باشد. همه، همه بايد يك كلام دستگاهى باشد كه اداره ظلم را تقويت كند. ملت مىبيند مىرود سراغ فرهنگش، يك فرهنگ فلج، يك فرهنگى كه از آن هيچ كار نمىآيد و نمىتواند يك نقش صحيحى داشته باشد در ملت، مىرود سراغ ارتشش، مىبيند كه ارتشى است كه انگل است، شصت هزار نفر مستشار آمدهاند و عده كثيريشان، اينهائى كه آمدند و ارتش را به دست گرفتهاند مستشارهاى آمريكائى هستند كه الان ارتش ما را دارند اداره مىكنند. ارتش تحت فرمان ما نيست، تحت فرمان ملت نيست، براى ملت نيست، به نفع ملت نيست، همه قوايشان را رويهم گذاشتند براى كوبيدن اين ملت به امر شاه و به امر دستگاه هاى جلوتر.
صحيفه نور ج 2 صفحه 196
رژيم شاه، عهدهدار تامين منافع اجانب
شاه اينهمه فجايع را دارد انجام مىدهد به دست همين اتباع خودش و اينها بسياريشان، خيلى شان هستند كه اينها نمىخواهند ميل ندارند لكن يك قوه بالاترى بالاى سرشان هست، مستشارهاى آمريكا هستند، دستور را به آنها مىدهند و عمل مىكنند و شاه را مىخواهند با همه جنايتش نگه دارند. ديروز وزير خارجه، همين ديروز، پريروز وزير خارجه انگلستان گفتهاست كه: (ما منافع داريم در آنجا، در ايران و ما نمىتوانيم يك كسى كه منافع ما را تامين مىكند (قريب به اين معنا) يك كسى كه منافع ما را تامين بكند، از آن پشتيبانى نكنيم) ما دنبال همين معنا هستيم، ما هم همين ادعا را داريم كه شاه براى تامين منافع انگلستان، براى تامين منافع آمريكا، براى تامين منافع شوروى مانده است الان. متفقين او را گذاشتند سركار براى اينكه منافع آنها را تأمين بكند. خود ايشان هم گفتند كه متفقين گفتند كه ما باشيم، ما سركار باشيم، خاندان پهلوى باشد. خدا لعنت كند اين متفقين را كه يك همچو حيوانى را به ما مسلط كردند. همه حرف ما اين است كه آقاى وزير خارجه انگلستان مىگويد، همه درد ما اين معناست كه ايشان براى منافع شما الان در مملكت زندگى مىكند، براى منافع اجانب دارد زندگى مىكنند.
تضعيف فرهنگ، اسلام و علماى اسلام، پلى براى تامين مقاصد استعمار
ايشان مىخواهد همه چيزهاى ما را به باد بدهد به نفع شما، نفت ما را به شما بدهد - عرض كنم معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فداى شما بكند، نگذارد كه يك فرهنگ صحيح باشد تا جلوى شما را بگيرد، اسلام را تضعيف كند، نگذارد كه اسلام به آنطورى كه هست منعكس بشود كه نگذارد اسلام مقاصد خارجىها انجام بگيرد علماى اسلام را تضعيف كند، نگذارد كه اينها نفسشان در آيد و به مردم برسد و بگويند كه اين آدم دارد با شما چه مىكند. جناحهاى سياسى همه جناحها را، بازارى هاى صحيح و روشنفكر را، دانشگاهىهاى ما را همه راكوبند، نمىگذارند كه صداى آنها در آيد و اگر هر جا يك صدائى در آيد، با كماندو، با آنها، با اين اجيرها آنها را مىكوبند. مگر همدان چه كردهاست؟ همدان يك كلمهاى گفته است كه دنبالش ريختند و دخترها را گرفتند. اين هياهوئى كه الان پيدا شده، يكى از دخترها را خلاف عفت با او كردند و خودكشى كرده، الان هياهوى همدان كه پنجاه نفر مىگويند تا حالا كشتار داده است براى يك همچو مسائلى است.
قتل و كشتار و ديوانگى، آخرين مرحله عمر سلاطين
و اين است كه آنطورى كه من سابقاً حدس زدم (شايد دو سال سه سال پيش از اين بود) كه بايد ما بترسيم از اين ديكتاتورها اواخر عمرشان اواخر عمرشان ديوانه مىشوند، اين آقا محمدخان قجر هم ديوانه شد آن آخر عمرش، نادرشاه هم ديوانه شده آن آخر عمرش بعضى شان هم از اول ديوانهاند مثل رضا شاه (از اول ديوانه بود) اين الان به حال ديوانگى و عصبى دارد زندگى ميكند،
صحيفه نور ج 2 صفحه 197
الان وقتى كه باهاش مصاحبه مىكنند، نمىفهمد. آن كسى كه مصاحبه ديروز ظاهراً كرده، پريروز كه (امروز براى من آوردند همين تازه كرده) حالا شايد امروز بوده كه مىگويد كه من كه حرف مىزدم او خودش با خودش داشت حرف مىزد و يك مسايلى را همين طور پيش خودش هى مىگفت. اين روزنامهاى كه از فرانسه هست، اين كه با آنها مصاحبه كرده، در خلالش مىگويد كه من چى گفتم او چى گفت، بعد مىگويد كه: همين طور يك چيزهائى مىگفت و درد دلهائى خودش با خودش مى كرد و بيست مرتبه (ظاهراً نوشته است كه) اين كلمه را بيست مرتبه گفت كه (حالا چاره چيست؟ حالا چه بايد كرد؟ چه بكنيم؟) خوب معلوم است چه مىخواهند، بگذار برو ديگر چه مىخواهى از جان اين ملت؟ علاجش با خودت است بگذار برو. حالا هم كه دارد طلاها را مىبرد و پريروز به ما اطلاع، دادند كه روز قبل طيارهاى كه پر بوده است از جواهرات سلطنتى فرستادند برايش رفت، پدرش هم همين كار را كرد. اين گرفتارىهاى ملت اينهاست.
نزاع ما بر سراسلام و مسلمين است
ما اختلاف شخصى و خانوادگى با تو نداريم كه مىگوئى كه اين خمينى با من اختلاف شخصى دارد. چه اختلاف شخصى من با تو دارم، چه كردى كه، به شخص من چه كارى تو دارى؟ من با ملت دارم حرف مىزنم، ما درد ملت را داريم نه درد خودمان را. ما مىگوئيم كه با ملت ما دارى چه مىكنى، تو با اسلام ما چه كردى يا دارى چه مىكنى، تو با علماى اسلام ما دارى چه مىكنى. شخصيتى توى كار نيست. نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است كه تو دارى تمام مخازن ايران را به باد مى دهى و به ديگران مىدهى و ما مىگوئيم نه نبايد، بايد مال خودمان باشد - مال گرسنههاى ما بايد سير بشوند. ما حرفمان اين است كه اين برهنهها و گرسنههائى كه توى كوچهها دارند مىگردند و هيچ چيز ندارند و گرفتار هستند، اين رعيتهائى كه به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضى خواستيد كارى بكنيد، براى آمريكا هم كرديد آن كار را و ماموريتتان را براى وطنتان انجام داديد و ماموريتى كه آمريكا به شما داده بود، انجام داديد و يك مملكتى را محتاج كرديد در همه چيز به آمريكا و خارج.
به بهانه دفاع از مملكت بيت المال مسلمين را غارت كردند
درد ملت كه الان فريادش بلند است همه فرياد اين است كه ما آزادى مىخواهيم، ما استقلال مىخواهيم، ما نمىخواهيم كه اين مخازن ما را به باد فنا بدهد، بعد از بيست سال ديگر نه نفت داريم، زراعتمان هم كه از بين بردند هيچ چيز نداريم. وقتى هيچ چيز ندارد اين ملت، آنوقت چطور زندگى كند؟ اين نسل آينده چطور زندگى بايد بكند؟ ما مسؤوليم نسبت به نسل آينده. مابايد الان هر چه قدرت داريم اعمال كنيم كه دست اينها را كوتاه كنيم از اين مخازن خودمان و از اين مخازن ملت تا اينكه نفت يك مقدارى بنيه و دوام داشته باشد. نفت زياد است منتهى زياد مىخورند، مىبرند، نفتها را دارند مىبرند و مجان مىبرند، كاش مجان مىبردند، مىبرند و براى خودشان عوضش پايگاه درست مى كنند.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 203
تاريخ: 3/8/57
مصاحبه امام خمينى با مخبر خبرگزارى فرانسپرس
سؤال: درباره تحول در ايران امروز چه فكر مىكنيد؟ فكر نمىكنيد كه به يك بن بست رسيده است و با خمش ظاهرى سياست شاه تجديد نظرى در استراتژى شما مؤثر خواهد بود؟
جواب: وضعيت رژيم است كه به بن بست كشيده شده است. رژيمخواهد راه حل خود را به ملت تحميل كند. مردم در بن بست نيستند، مردم مىخواهند اين رژيم نباشد. هر راه حلى كه منجر به بقاء اين رژيم گردد مواجه با بنبست مىشود زيرا مردم آن را نخواهند پذيرفت.
سؤال: شما گفته نمىترسيد كه رشته قيام عمومى به دست كمونيستها و چپهاى افراطى بيفتد، با وجود اين، يكشنبه (22 اكتبر) 1500 دانشجوى دانشگاه تهران با شعارهاى كمونيستى تظاهرات كردند، امكان اين فرض را مىدهيد كه كمونيسم اسطوره نيست بلكه وجود دارد و سازمان مىيابد؟
جواب اگر فرض كنيم تمام اين 1500 نفر و حتى چند برابر اين عده ماركسيست واقعى بوده باشند، در برابر 35 ميليون نفر كه به نام اسلام قيام كردهاند، نيروئى به حساب نمىآيند. اما مسأله مهم اين است كه با توجه به گذشته، عده ماركسيستها بسيار كمتر شده است، علت آن است كه اسلام در ابعاد سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى نيازهاى مردم را براى ترقى واقعى بر مىآورد. وقتى ما با وجود اين رژيم كه عليه اسلام است و كارش ناراضى تراشى است، به اين كار بسيار با اهميت از راه اقناع جوانان توانا شدهايم، همين امر نشان مىدهد كه در صورت استقرار يك حكومت اسلامى و بسط آزادىها و افزايش امكانات واقعى براى مردم، مىتوان از راه بحث و اقناع با عملى كردن اسلامآنها راكه خواهان حقيقت و عدالتند به دامن اسلام باز گرداند.
سؤال شما آقاى مهندس بازرگان را به حضور پذيرفتيد و آقاى كريم سنجابى نيز پاريس مىآيد و گفته مىشود آيت الله شيرازى هم خواهد آمد، معروف است كه همه اينها هوادار سياست آشتى
صحيفه نور ج 2 صفحه 204
هستند، آيا شما به اين سياست ملحق مىشويد؟ آيا فكر مىكنيد در ميان مخالفان سياسى، جبهه ملى و ديگران مردانى با وزن و اعتبار كافى براى جانشينى اين دولت وجود دارد؟
جواب: من با روش آشتى و بينا بينى مخالفم و از اول هم با اين روش مخالف بودم، علت هم آن است كه اين كار نه رژيم شاه را از بنبست خارج مىكند (چرا كه علت در بن بست قرار گرفتنش برنامههائى است كه مأمور اجرايشان بوده است) و نه از فشار و اختناق و كشت و كشتار مىكاهد. اگر همه به طور روشن و قاطع اين موضع را اتخاذ كنند كه رژيم شاه بايد برود، ديگر رژيم ناگزير مىشود سياست خسته كردن را از راه كشتارهاى مستعمر و روش هاى تازه فشار و اختناق كنار بگذارد و پيروزى ملت نزدكتر مىشود. كسانى كه لياقت سرنگون كردن اين رژيم را داشته باشند، البته با اين كار خود ثابت مىكنند كه توانائى اداره كشور را نيز دارند.
سؤال شما اظهار كرديد كه مقامات روحانى شيعه قصد ندارند خود حكومت كنند. آيا فكر مىكنيد كه مخالفان سياسى قادر به اين كار هستند، بدون آنكه خطر وخيمتر شدن جدى وضع در بين باشد؟
جواب: در صورتى كه شرط فوق را به دست بياورند با حمايت مردم و روحانيت، مخالفانى كه وضعشان در سؤال بالا گذشت به اين كار قادر مى شوند.
سؤال: در غرب فكر مىكنند كه رفتن شاه يك خلاء خطرناك بوجود مى آورد. آيا مىتوانيد سازش موقتى را با اين سلسله (شاه يا فرزندش) به شرط آنكه واقعاً سلطنت كند و نه حكومت، مورد توجه قرار دهيد؟ جواب اين خلاء كه شما از آن صحبت مىكنيد هم اكنون وجود دارد، مشخصه رژيمهائى نظير رژيم شاه اين است كه كشور را ميان بن بست و خلاء نگاه مىدارند و كشور را به خرابى و تباهى مىبرند. براى خارج شدن از بن بست و خلاء بايد اين رژيم جاى خود را به رژيمى بسپرد كه مبعوث ملت مسلمان باشد.
سؤال: مسلم است كه رژيم در پى آشتى است و جداً در آرزوى بازگشت شما به ايران است، آيا شما به طور قطعى اين امر را تا وقتى شاه در ايران است منتفى مىدانيد؟
جواب: تا وقتى شاه در ايران است، من به ايران باز نمىگردم
صحيفه نور ج 2 صفحه 205
سؤال: شما قدرت هاى بزرگ را محكوم مىكنيد. اين امر، اين احساس را برانگيخته است كه شما سرسخت و آشتى ناپذيريد. آيا نمىتوانيد در اين محكوميت، محض اطمينان به افكار عمومى غرب كه با قيام مردم كشور شما همدردى مىكنند، تخفيف قائل بشويد؟
جواب: من دولتهاى بزرگ را در تجاوزشان به حقوق مردم كشور محكوم مىكنم، نه مردم اين كشورها را. از مردم غرب كه با قيام مردم ايران حمايت مىكنند، اظهار سپاسگزارى كرده و مىكنم.
سؤال: از قرار، ترجيح شما يك جمهورى اسلامى است، از قول شما گفتهاند كه كار رژيم سلطنتى به استبداد مىكشد. با وجود اين هستند رژيم هاى جمهورى اسلامى كه از بعضى رژيمهاى سلطنتى استبداى ترند، در اينباره چه نظرى داريد؟
جواب: دولت هاى استبداى كه وجود دارند را نمىتوان حكومت اسلامى خواند تا شما بتوانيد سلطنتى آن را با جمهورى آن مقايسه كنيد. رژيم اسلامى با استبداد جمع نمىشود. آن رژيمهاى جمهورى هم كه استبدادى هستند در اسم جمهورى هستند، در محتوا سلطنتى هستند.
سؤال: آيا شما به طور دائم از همكارى مشاوران لايق كه شما را در اتخاذ يك سياست واقع بينانه در زمينه مسائل اقتصادى و سياسى كمك كنند برخور داريد؟
جواب: در كشور ايران افراد لايق بسيار وجود دارند. رژيم حاضر مانع از آن است كه اين استعدادها در سازندگى كشور به كار دعوت شوند. اين استعدادها موافق وظيفه اسلامى، اطلاعات و نظرهاى خود را به اطلاع من مىرسانند.
سؤال آيا شما مىپذيريد شرائط جديد و مشخصى را براى تشكيل يك دولت گذرا و انتقالى پيشنهاد كنيد؟
جواب: اين حكومت انتقالى با سقوط شاه بايد تشكيل گردد و البته شرايط آن اعلام خواهد شد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 206
تاريخ: 3/8/57
بيانات امام خمنى در مورد عفو زندانياان سياسى رژيم شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
اميد باطل شاه براى نجات از قيام عمومى مردم با عفو زندانيان سياسى
امروز اطلاع دادند كه زندانىهاى سياسى را يك مقدارى آزاد كردند و مقدارى را هم حالا آزاد خواهند كرد. ببينيم كه اين آزاد كردن جبران كند اين مسائل را؟ امتهاى اسلام را ده سال، پنج سال يا كمتر يا بيشتر از همه جهات ساقط كنند، همه آزادىها را از او بگيرند، در حبس همه شكنجهها و زجرها را به او بدهند بعدش بگويند كه آزاديد!! خوب اين پنج سال تضييع عمر يك مسلمان، يك انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به يك انسان، به يك مسلم، اينها هيچ؟! حالا آزاد، تمام شد قضيه ؟! همين كه آزاد كردند يك عدهاى از علما را و ساير طبقات را ما قانع هستيم؟! حالا ديگر آرام بايد بشود ملت؟! آشتى كردند آنها با ملت؟ با اينكه جو يك محيطى است كه برايشان ديگر امكان نمانده است كه ادامه بدهند، دست و پا مىزنند براى اينكه خودشان را از اين محيط جوى كه تمام نفوس بر ضد آنها توجه پيدا كردند، با اين دست و پاخواهند نجات بدهند خودشان را، لكن آيا مىشود؟! قابل نجات هستند اينها؟! اين شاه كه حدود سى سال بر ما حكومت كرده، به مسلمانها حكومت كرده، اين حكومت چنگيزى اينهمه از مسلمانها را كشته، اينهمه از مسلمانها را از وطن آواره كرده، اينهمه از انسانها را از حقوق بشرى جدا كرده است، محروم كرده است، حالا مىگويد كه خوب آزادشان كرديم ديگر چى مىخواهيد از جان ما. ده سال عمرخواهند از جانتان، شما ده سال عمر يك انسان را در حبس، در يك اتاق دو ذرعى هدر داديد. زندگى يك انسان كه بايد به اين مردم خدمت كند، بايد با قلم و قدم در محيط آزاد به مردم خدمت كند تو گرفتى از او ده سال عمر يك ملت را ضايع كرديد، حالا آزاد كرديد ديگر ما چهخواهيم؟ ما جبران اين ده سال را مىخواهيم، مردم جبران اينكه بچه هايشان را، اولادشان را ده سال در زندان زجر دادى جبران اين را مى خواهند و اين جبران در اين دنيا امكان ندارد. از ادله واضحه بر اينكه بايد خداى تبارك و تعالى، يك جاى ديگر باشد كه سزاى اين ظالمها را بدهد، اين است كه شما فرض كنيد كه جمع شديد و محمدرضا خان را تكه تكهاش كرديد، يك آدم را كشتيد، يك آدم هم يك آدم پست، خوب يك آدم در مقابل يك آدم، ما فرض مىكنيم كه خير ايشان هم يك آدم شريف اما همه در مقابل يك آدم شريف؟! اينهمه آدم شريف را ايشان از هستى ساقط كرده، اينهمه جوانهاى ما را كشته است و از هستى ساقط كرده. حالا يك نفر آدم را كه يك كسى كشت جزايش اين است كه خود او را عوض
صحيفه نور ج 2 صفحه 207
او بكشند، ... اگر فوج فوج مردم را به كشتن داد و كشت، مىشود مااينجا جبرانش را بكنيم؟! البته بايد اينجا جزا به او بدهيم به اشد جزا، اما مىشود كه جبران بشود اين ؟! جبران يك عائله، يك عائله را كه او از هستى ساقط كرده، از هستى اگر او را ساقط بكنيم جبران يك عائله است، عائلههاى ديگر چى؟ حالا ما دلمان را خوش كنيم كه آقا عفو فرمودند؟! اينها مردانى بودند كه عفو شاه اعتنائى ندارند، قضيه عفو نيست، قضيه الزام است و الان ملزمى كه اينها را بيرون كنيد. بسيارى از حبسىها بودند كه آن حبس غير قانونىشان تمام شده بود وقتش. از اول حبس غير قانونى بوده، اين حبس غير قانونى هم وقتش تمام شده بوده و اينها را نگه داشتند همين طور بيخود اين عمال ساواكى كه اينقدر جريمه مرتكب شدهاند، حالا آمدند در حبس را باز كردند آنها را از حبس بيرون كردند، تمام شد مطلب؟! اول مطلب هست حالا. اين و تمام عمال اين بايد محاكمه بشوند و بعد هم كه همهشان فرض كنيد كه اعدام بشوند باز جبران نشده است براى اينكه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در يك كشتارشان در تهران چهار، پنج هزار نفر مىگويند كشته شده. همين كشتار آخرى همدان را مىگويند تا صد نفر بود، من نمىدانم ديروز، پريروز. الان هم همدان باز متشنج است .همين ديروز و امروز هم در قم تشنجها بود و صداى تير مىآمد... زنجان هم همين مسائل بوده است، كرمان هم خونريزى همه جا بوده است. هر جا دست رويش بگذارى جنايت بوده است، حالا عفو فرمودند!! غلط كردند عفو فرمودند، اگر فشار عمومى ملت نبود و اين توجه همه طرفه ملت نبود كه اينها عفو نمىكردند. اين عفو نيست، اين، اين الزام است. جبران نمىشود جنايات اينها به اين مسائل. ماها نمىتوانيم جبران كنيم براى اينكه چطور، چطور ما كشتن چهار، پنج هزار نفر را جبران كنيم و يك نفر از بين برود آنهم يك نفر آدم اينطور كه مىبيند. اين دليل بر اين است كه بايد يك عالمى باشد كه در آن عالم دائماً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن عذابهائى كه مهيا شده است براى آن ستمكارها.
ايستادگى در برابر سلاطين جائر، سيره و روش انبياء و اولياء الله براى صيانت اسلام
ما نمى دانيم واقعاً چه بكنيم با اين وضع فعلى ايران. البته وضع اميد بخش است، اينطور نيست كه حالا ما نگران باشيم كه وضع چرا اينطور است اما خوب مىدانيد چه مىكنند، چه ديوانگى راه انداختند لكن همه اين مسائل ارزش دارد كه يك ملتى را نجات دهد. نبايد ما نگران باشيم از اينكه فدائى مىدهيم، اين سيره انبياء بوده اين كارها را مىكردهاند انبيا، اوليا در مقابل ظلمه، در مقابل اشخاص كه ظلم به مردم مىكردند، قيام مىكردند و كشته مىشدند و كشتار مىكردند و جوانهايشان را مىدادند و اصحاب شان را مىدادند مسألهاى نيست كه ما حالا يك نگرانى داشته باشيم كه مبادا خون راه بيفتد. بايد خون راه بيفتد، بايد يك ملتى كه مىخواهد خودش را نجات بدهد از زير بار اينهمه جنايات و اينهمه خسارات كه بر او وارد شده است،
صحيفه نور ج 2 صفحه 208
همين طور مجانى نمىشود كه انسان به دست بياورد. يكى از اين مادرها ظاهراً در بهشت زهرا ايستاده و صحبت كرده كه درخت آزادى محتاج به آبيارى است و خون پسر من يكى از چيزهايى است كه آبيارى مىكند. ما يك چنين شير زنان داريم. احتياج دارد اسلام به اينكه فدا بدهيم براى اين اسلام از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبهاى فدائى شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين هيجده ماه با معاويه جنگ كرد و چقدرها (بيشتراز ده هزار نفر) كشته دادند و كشتند (خيلى بيشتر) معاويه يك مردى بود كه مىگفت كه من مسلمانم و من خليفه پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مىخواند و امام جمعه بود و همه كارها را او انجام مىداد همه اين ظواهر را انجام مىداد، معاويه ظواهر را خوب حفظ مىكرد مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مىكرد و اظهار اسلام هم مىكرد، خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براى اينكه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود، رفته بود زمام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام و مردم راداشت به ظلم به تعدى وادار مىكرد، چپاول مىكرد مال مردم را، بيت المال را. حضرت امير تكليف داشت به اينكه با او جنگ بكند، چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالا من كه مىروم، لعل شكست بخورم. وقتى ديد كه مىتواند حالا مقابل او بايستد، لشكر كشيد و جنگ شد و بالاخره حضرت امير در اينجا شكست خورد. سيدالشهدا (سلام الله عليه) وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مىكند، ظلم دارد به مردم مىكند بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند هر قدر كه مىتواند. با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام. مگر ما خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداست؟ ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اينكه جان مىدهيم؟ آنها هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مىگفت مسلمانم، مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لكن چون با ملت اينطوركرد و مردى بود متعدى و ظالم و ملت را مىخواست زير بار اطاعت خودش بى جهت ببرد، سيدالشهدا لازم مىديد كه سلطان جائر را سراغش برود ولو اينكه جان بدهد. خوب ما همين است سيره انبيا همين بوده است كه اگر چنانچه يك سلطان جائر بر مردم حكومت مىخواهد بكند بايستيد در مقابلش و يا به هر جا مىخواهد منتهى بشود بايد برويم سراغش و نهى از منكرش و امر به معروفش كنيم و بكشيم او را پائين از آن تخت باطل. پس ما مبالاتى نداريم در اينكه كشته مىدهيم، كشته بدهيم، البته بايد هم بدهيم.
بكشيم و كشته شويم در راه حق، پيروزيم
ما مىخواهيم يك ملت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را مستقل كنيم، ما مىخواهيم از زير بار آمريكا و انگلستان و روسيه بيرون برويم،
صحيفه نور ج 2 صفحه 209
البته فداكارى مىخواهد، جوان دادن مىخواهد، حبس مىخواهد، ده سال حبس مىخواهد. لازم است اين امور، همه چيز لازم دارد و ما اصلاً در اين معنا ناراحت نيستيم كه داريم حبس مىرويم، جوانهاى ما دارند از بين مىروند، براى اينكه در مقابل حق است، براى خداست. وقتى يك امرى براى خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمى داريم، ديگر اين غمى ندارد كه ما براى خدا داريم كار مىكنيم و جوانهاى ما براى خدا دارند فداكارى مىكنند. هيچ ابداً از اين هراسى به دلتان راه ندهيد. وسوسههاى شياطين كه خوب (ما چه كنيم، چه مىشود كه) يا از اين حرفهائى كه شياطين القاء مىكنند و بعضى شياطين مىگويند به ماها و به شما، هيچ ابداً، خودتان محكم بايستيد و هيچ هراسى به دلتان راه ندهيد كه شما پيروزيد ان شاءالله. چه كشته بشويم و چه بكشيم حق با ماست. ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزى است و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزى است.
با سرنيزه نمىشود حق را ساقط كرد
هيچ باكى از اين مسائل نداريم هر چه مىخواهند حمله كنند لكن خواهند به خاك غلطيد و خواهند آنها از بين رفت. هر چه هم مىخواهند اين ممالك بزرگ اعلام پشتيبانى كنند از ايشان، هر كس مىخواهد اين كار را بكند لكن يك ملت ايستاده و (نه) دارد مىگويد. در مقابل (نه) يك ملت هيچ توپ و تانكى اثر ندارد و لهذا ديديم كه حكومت نظامى، الان قم حكومت نظامى است، ديروز با تظاهرات زياد بوده است و امروز هم گفتند بوده اعتنا نمىكنند مردم ديگر به اين، نمىشود ديگر، با سرنيزه نمىشود حق را ساقط كرد، قابل نيست. انشاءالله خداوند همه ما را حفظ كند و توفيق بدهد كه خدمت بكنيم همهمان به اين ملت و به اسلام و به تكليفمان كه به عهدهماست عمل بكنيم انشاءالله.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 210
تاريخ 4/8/57
پيام امام خمينى به ملت ايران به مناسبت چهارم آبان روز عزا و مبداء بدبختىهاى ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
اوضاع جارى در ايران موجب نگرانى شديد اينجانب است، خوف آن دارم كه شدت فشار عصبى در شاه و بستگانش حمله هاى جنونآميز آنان را تشديد كرده است و ملت ايران را بيش از پيش به خاك و خون كشد. كشتار دسته جمعى كرمان و آتشزدن مسجد و مقدسات مسلمين و ضرب و شتم مرد و زن بىدفاع در آن و كشتار بيرحمانه همدان و بعضى از شهرستانهاى ديگر در شرق و غرب، شمال و جنوب ايران كه نام بردن يكايك شهرها از عهده خارج است، نمونهاى از اين جنون است، اين نحو جنايات از كسانى كه از ادامه حكومت ظالمانه خود مايوس هستند و نفسهاى آخر خود را مىكشند، امرى است كه قبلاً پيشبينى آنرا كرده بودم.
بايد ملت شريف مظلوم و جناحهاى علاقمند به اسلام و كشور، قدرت تفكر را از دشمن سلب كرده و به حكومت غاصبانه آن هر چه زودتر خاتمه دهند، چرا كه اين نقشه شيطانى سياستهاى خارجى است كه با كشتارهاى پياپى و آتش زدن مغازههاى مومنين مبارز، مىخواهند ملت غيور ايران را خسته كنند تا دست از نهضت اسلامى خود بردارند و ميدان را براى چپاولها و خيانتها باز گذارند، غافل از آنكه ملت شجاع و بيدار و به پا خاسته، تا سرنگونى اين رژيم فاسد و قطع اجانب غارتگر از خزائن ملت، آرام شدنى نيست.
بر حسب اطلاع، اخيراً شاه دست به جنايت ديگرى زده است و آن خارج نمودن جواهرات سلطنتى است كه از مال اين ملت فقير تهيه كردهاند و نيز خود و وابستگانش مشغول فروش مستغلات و موسساتى هستند كه از پول ملت تهيه شده است.
بايد به مبارزات مثبت و منفى ادامه داد و اين ياغى را هر چه زودتر از مملكت خارج نمود. پيش كشيدن شعار عمل به قانون اساسى كه اخيراً ايادى در مجلسين عنوان كردهاند، خيانت به اسلام و كشور است. نغمه بقاى رژيم و رفتن شاه، كشتن افعى و پروراندن بچه اوست.
ملت عزيز ما با قيام دلاورانه خود و نثار خون فرزندان عزيز خود، نام ارجمند خود را در تاريخ و در صف اول مجاهدان اسلام ثبت نمود. امروز عقبنشينى ننگ آور و انتحار است. مخالفين شاه از هر گروه و دستهاى كه باشند بايد بدانند كه اگر به اين مار زخمى مهلت دهند، چنان ضربهاى مىخورند كه تا آخر در زير سلطه اجانب و نوكران آنان دست و پا زنند. ما مسؤول خداوند تعالى و نسلهاى آينده
صحيفه نور ج 2 صفحه 211
هستيم. عزيزان من! از فدائى دادن و نثار جان و مال در راه خدا و اسلام و ملت مسلمان نهراسيد كه اين شيوه پيغمبر عظيمالشان و اوصيا و اولياء آنان بوده و خون ما رنگينتر از خون شهداى كربلا نيست كه با مخالفت با سلطان جائر كه متمسك به اسلام بود و خود را خليفه اسلام معرفى مىكرد، ريخته شد. شما كه براى اسلام به پا خاستهايد و جان و مال نثار مىكنيد، در صف شهداى كربلا هستيد. چرا كه پيرو مكتب آنانيد.
اكنون بايد مطالبى را تذكر دهم:
1 - بايد ملت ما از روحانى و سياسى تا دانشگاهى و بازارى و دهقان و كارگر و كارمند از موضع قاطعى كه تاكنون داشتهاند كه آن برچيده شدن رژيم منحط پهلوى و به دست آوردن استقلال و آزادى در سايه حكومت عدل اسلامى است، يك قدم عقبنشينى نكنند كه عقبنشينى، كشتار سفاكانه شاه را افزايش مىدهد و سستى در اين راه، خون پاك جوانان ما را پايمال مىگرداند و مسؤوليت به عهده همه ماست.
2 - از اظهارات پوچ دولت آمريكا و انگليس و شوروى مبنى بر پشتيبانى از شاه براى حفظ منافع خودشان نهراسيد كه نمىهراسيد. به شهادت تاريخ هيچ قدرتى نمىتواند آتش قلب ملت مظلومى را كه براى رسيدن به آزادى و استقلال قيام كرده است، فرو نشاند. ملت ما تحمل شاه و جنايتهاى او و دارو دسته را نمىكند و پشتيبانان شاه از ضررى عظيم برخوردار خواهند شد. ما طالب حق خود هستيم و بحقيم و دست خدا با ماست و بالاتر از دست ابرقدرتهاى شرق و غرب است. (يدالله فوق ايديهم).
3 - سلام اينجانب را به رؤساى مختلف ارتش برسانيد و به نيروهاى زمينى دريائى و هوايى پس از تحيت و سلام بگوئيد ايران كشور شماست و ملت ايران ملت شماست، به ملت بپيونديد. من مىدانم بسيارى از شما به ملت و كشور اسلام وفادار هستيد و از اين كشتارها و غارتگرىهاى شاه خائن و بستگانش و جنايتكاران بينالمللى ناراحت هستيد، گاهى مطالب شما به من مىرسد. ملت شما لحظات حساسى را مىگذراند و شما بيشتر از ديگران پيش خداى بزرگ و ملت شجاع و نسلهاى آتيه مسؤول هستيد، همتى دلاورانه كنيد و زنجيرهاى اسارت را پاره كنيد و مجال به اين خائن به اسلام ندهيد و سرافرازى را براى خود و ملت خود بيمه كنيد. خداوند تعالى مددكار خدمتگزاران به اسلام و كشور است.
4 - نويسندگان امين ما كه ساليان دراز در انزوا بسر مىبردند و حكومت اختناق و ترور، مجال بيان را از آنان سلب كرده بود اكنون كه مختصر آزادى خود را به بهاى خونهاى پاك فرزندان رشيد اسلام به دست آوردهاند از آرمان الهى آنان غفلت نورزند و به كار مهم و اساسى افشاگرى و روشن كردن نقطه اصلى جنايات اخير كه شخص شاه است بپردازند و جرائمى كه زير پرده است و مردم نمىدانند، با كمال خلوص بيان كنند و با اين خدمت ارجمند، دين خود را به اسلام و ملت ادا كنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 212
امروز كه همه اقشار براى رسيدن به استقلال و آزادى به پا خاستهاند، مسؤوليت نويسندگان محترم و مسؤول به مرحله بسيار حساسى رسيده است ملت بر سر دو راهى حيات و مرگ، استقلال هميشگى و بردگى دائمى است، انحراف از راه ملت اگر چه يك قدم باشد، كمك به تباهى و نيستى ملت شجاع و خيانت به اسلام و مسلمين است. نويسندگان محترم به طور شايسته خواستههاى ملت را منعكس كنند و به جنبش بزرگ اسلامى كمك نمايند.
5 - گاهى شنيده مىشود كه در دانشگاه شعارهائى داده مىشود كه مورد استفاده رژيم است، بايد جوانان ما بدانند كه چين و شوروى، چون آمريكا و انگليس از خون ملت ما تغذيه مىكنند. تقاضاى من از شما كه از شعارهائى كه شخص شاه از آن استفاده مىكند بپرهيزيد و روى پاى خود بايستيد و به شرق و غرب گرايش نداشته باشيد، فريب غارتگران بين المللى را نخوريد، آنان كه شما را در جريان اين قبيل شعارها قرار مىدهند از وابستگان رژيم هستند، از آنان احتراز كنيد و به دوستان ديگر بپيونديد و با شعار توحيد و اسلام، دست دودمان پهلوى و گروه نفتخوار را از كشور خود قطع كنيد و به آغوش اسلام برگرديد كه اسلام برخلاف ادعاهاى كاذب مكاتب ديگر كه سران آن هميشه گفتهاند و عمل نكردهاند و با بردن منابع ايران، ما را در فقر و وابستگى قرار دادهاند، به خواست تمام مردم محروم جامه عمل مىپوشاند. ما با آغوش باز از شما استقبال مىكنيم و به شما خدمت مىكنيم اسلام براى نجات مستضعفين آمده است.
6- آزادى تعدادى از زندانيان سياسى پس از چندين سال شكنجه و رنج و محروميت از حقوق اوليه، آزادى از زندانى است به زندانى بزرگتر.
آيا ملت ايران از جنايتها و شكنجههاى قرون وسطائى كه شاه در سياهچال هاى زندان بر فرزندان آنان روا داشته است، مىگذرد؟ آيا سلب همه حقوق در ساليان متوالى از مردمانى كه براى نجات وطنشان از شر شاه و اجانب، حاضر به همهگونه فداكارى شدهاند، جرم قابل تعقيب نيست؟ آيا مجرم اصلى در تمام جرايم وارده بر ملت خصوصاً زندانيان سياسى، شخص شاه نيست؟ آيا نبايد اين مجرم بزرگ به خاطر به زنجير كشيدن گروهى مظلوم محاكمه شود و به مجازات برسد؟ گرچه مجازات تبهكارىهاى او، جز در روز جزا ممكن نيست.
زندانيان سياسى ما مىدانند كه آزادىهاى خود را در اثر جانبازىهاى شجاعانه ملت مسلمان ايران به دست آوردهاند و سپاس و تقدير آنان در برابر اين فداكارىها آن است كه مبارزات بىامان خود را تا واژگونى رژيم و آزادى ديگر برادران و خواهران خود ادامه دهند.
اكنون كه مشغول نوشتن اين تذكرات هستم نمىدانم به خواهران و برادران و مادران ايران چه مىگذرد. روز چهارم آبان روز عزاى ملى و مبداء بدبختىهاى ايران مظلوم است.
عزيزان من! صبور باشيد كه خدا با صابران است. وسوسه شياطين در شما مؤثر نشود كه قيامهاى مكرر شما نشان داده است كه هرگز نمى شود. آنان كه آيه ياس براى شما مىخوانند، عمال اجانب و شاه هستند كه با وسوسه شيطانى مىخواهند شاه و منافع غارتگران را حفظ كنند، اينان را به
صحيفه نور ج 2 صفحه 213
صراط مستقيم الهى بخوانيد و اگر تسليم نيستند، از خود برانيد و آنان را مأيوس كنيد.
قيام شما براى خدا و رهائى امت اسلامى مىباشد و تحمل و رنج در راه آن از بزرگترين عبادات است و به فضل الهى، براى شما ثواب مجاهدين صدر اسلام را دارد. طولانى بودن راه خدا شما را استوارتر گرداند، چنانچه رنجهاى بيست و چند ساله، رسول اكرم (صلى الله عليه و اله و سلم) را استوار و استوارتر مىكرد. از خداوند متعال نصرت اسلام و رهائى مسلمين را خواستارم.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 214
تاريخ 4 / 8 / 57
بيانات امام خمينى در مورد چهارم آبان ولادت ناميمون شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز كه چهارم آبان بود، در ايران اينطورى كه حتى راديوى خود ايران اطلاع داد بسيارى از شهرها را ذكر كرد كه تظاهرات و ناراحتىها بوده و از قرارى كه نقل شد مردم در قم و در - شمال - شمال تهران و در بعضى جاهاى ديگر لباس سياه پوشيده بودند، علمهاى سياه در بعضى جاهاى ديگر حمل مىكردهاند.
ولادت پر بركت رسول اكرم مبداء شكست پايههاى ظلم و شرك
ولادتها مختلف است، يك تولدى است كه مبداء خيرات است، مبداء بركات است، مبداء كوبيدن ظالم است، مبداء خاموش شدن آن بتكدهها و آتشكدههاست مثل ولادت رسول اكرم (ص) كه گفته شده است كه آتشكده پارس خاموش شد و گنگره هاى طاق كسرى ريخته شد (حالا ريخته شدن و خاموش شدنش را تاريخ گفته است) لكن مطلب اين است كه دو قوه بوده است آنوقت كه يكى قوه حكومت جائر بوده است و يكى هم قواى روحانى آتشپرست و آمدن رسول اكرم (ص) تولد ايشان مبداء شكست اين دو قوه است. يكى طاق كسرى كه كنگرههايش، كنگرههاى ظالمانه ريخت. اينكه مىگويند (انوشيروان عادل) اين از اساطير است. يك مرد ظالم سفاكى بوده است منتهى شايد پيش سلاطين ديگر وقتى گذاشتند، به او گفتند عادل! والا كجايش انوشيروان عادل بوده است تولد رسول اكرم (ص) - اين پايهها يعنى - مبداء ريختن پايههاى ظلم و خاموش شدن آتش هاى دو گانهپرستى و شرك و آتشپرستى شد. آن دو قوهاى كه در آنوقت بوده است با آمدن ايشان هر دو مبداء شكست اين دو اصل يعنى توحيد و عدل در عالم واسطه رسول اكرم (ص) بسط پيدا كرد و انشاءالله كند و نبوت اصلا آمده است، نبى اصلش مبعوث است براى اينكه قدرتمندهائى كه به مردم ظلم مىكنند پايههاى ظلم آنها را بشكند و اين كنگرههاى ظلم كه با زحمت اين بيچارهها، به خون دل اين بيچارهها، به استثمار گرفتن اين مردم ضعيف اين پايههاى قصر بالا رفته و كنگرههايش، كنگرهئى بوده است كه بوده است، آمدن پيغمبر اكرم (ص) براى شكستن اين كنگرهها و فروريختن اين پايههاى ظلم بوده است، و از آن طرف چون بسط توحيد است، اين جاهائى كه مبداء ستايش غير خدا بود و آتش پرستى بوده است، آنها را منهدم كرده است و آتشها را خاموش كرده است.
صحيفه نور ج 2 صفحه 215
ثمره ناميمون تولد شاه، تحكيم و گسترش پايههاى ظلم و شرك
و بعضى از تولدها هم مبداء عكس اين مطالب است مثل تولد چهارم آبان. البته من از رسول اكرم (ص) عذر مىخواهم كه ذكر تولد ايشان را مىكنم و ذكر تولد اين شقى را لكن مقابله نور و ظلمت است، مقابله انسان و لا انسان است. اين تولد ناميمون كه منتهى شد به اينكه شما مىبينيد، هر دوى اين قضيهها را كه رسول اكرم (ص) تشريف آوردند و منهدم كردند آثار شرك را و ظلم را، اين هر دو قضيه در تولد اين آدم به عكس شد يعنى منتهى شد به اينكه هم ترويج از آتشپرستى و آتشپرستها شد و هم پايههاى ظلم مستحكم شد. خصوصاً در ايران، در ايران ما از آن طرف اين آتشپرستهاى اطراف يزد و اين حدود تقويت شدند به طورى كه همين گبرهاى آمريكا به شاه كاغذ نوشتند (به حسب آن چيزى كه در روزنامه بود) و از ايشان تشكر كردند و نوشتند كه: تاكنون كسى پيدا نشده است كه به اندازه شما از مذهب ما تجليل كند و پشتيبانى كند. خدا خواست كه ملت ما زود بيدار شد، ولو دير بود ولى باز زود بيدار شد كه نگذاشت دنبال كند اين آدم اين مقاصدى را كه داشت و گبرهاى آمريكا و ثروتمندان آنها به ايشان خواستند تحميل كنند، يا خودش هم موافق بود والا بيشتر از اين مسائل بود در باب و مطالب خيلى دقيقتر و بيشتر بود.
بالاترين خيانت شاه، تقويت آتشكدهها و تعويض تاريخ اسلام
ابتداى كار اين بود كه بعض آتشكدهها را تقويت كرد و تاريخ اسلام را عوض كرد به تاريخ گبرها و خدا داند كه اين خيانت كه اين به اسلام كرد و اين اهانت كه به پيغمبر اكرم (ص) كرد، اين خيلى جنايتش بالاتر از اين كشتارهائى است كه كرده است. اين كشتارها را موازنه اگر بكنيم با اين يك كارى كه تغيير تاريخ رسمى اسلام را، نشانه توحيد را، نشانه انسانيت را اين تبديل كرد به اين تاريخ آتشپرستها، گبرها، از همه خيانتهائى كه به ما كرده است اين بالاتر است. اين حيثيت اسلام را مىخواست از بين ببرد، اين علامت اسلام را مىخواست از بين ببرد. قضيه نفتهاى ما را فرستاده و برده و داده به آنها، اينها امور مادى است، البته خيانت است و خيانت به يك ملت است كه ذخائر را به اجانب بدهد لكن قضيه تغيير تاريخ يك اهانت به حيثيت اسلام است و اين آدم اين كار را كرد و اگر اين مشتى كه ملت در دهن اين زد كه ملزم شد به اينكه تاريخ را دوباره برگرداند از آن طرف، تاريخ اسلام كند و تاريخ گبرها را كنار بگذارد، اگر اين كار نشده بود، دنباله داشت اين مسائل. اينها مىخواستند كه اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پيغمبراكرم (ص)، به همان زمان سلاطين گبر متعدى آدمكش قهار و آنطور رفتار كنند و بساط هم همان معنا باشد، پان ايرانيسم ايران بايد همان شؤون ايرانيتش را، حفظ بكنيد، حساب بكنيد، شؤون ايرانيت!!) شما همه چيزهايتان شاهان باستان بوده است؟!. شما ببينيد اينها چه كردند با مردم. يك دسته هم آن مغان و امثال ذالك بودند، ببينيد اينها چه جور رفتار مىكردند با مردم ايران.
صحيفه نور ج 2 صفحه 216
رفتار حاكمان صدر اسلام با مسلمين واغيار
از آن طرف وقتى كه پيغمبر اكرم (ص) آمد و ملت خودش را دعوت به توحيد كرد، چهجور رفتارى كرد با مردم، حتى با ذمىها، حتى با آنهائى كه خلاف مذهب بودند چطور رفتار مىكرد. حضرت امير سلام الله عليه مىفرمايد كه: شنيدم كه يك لشكرى آمدند (ظاهراً لشكر معاويه بودهاست) آمدند در كجا و يك خلخال از پاى يك ذميه ربودند، چه كردند. يك خلخال از پاى يك زن يهودى يا نصرانى خلخال را ربودند و نقل است كه ايشان فرمودند: اگر انسان بميرد براى اين، چيزى نيست. يك چنين انسانى، ما يك چنين حاكمى مىخواهيم. ما دنبال يك چنين رژيمى مىگرديم كه حاكم آن، سلطانش - وقتى كه - (من جسارت مىكنم كه حضرت امير(ع) را بگويم سلطان) حاكمش، امامش، آن كه سلطهاش بر مملكتها از حجاز گرفته تا ايران، تا مصر، تا كجا بوده است، نسبت به رعيت، آن هم آن كسى كه خارج از مذهبش بوده اينطور عواطف داشته است و خودش وقتى همان روزى كه با او بيعت كردند به سلطنت به اصطلاح و به امامت و خلافت، همان روز، بعد از اين كه اين كار را كردند، آن كلنگش را برداشت رفت سراغ كارش كه كار مىكرد، خودش با دست خودش. آن وقت مىكرد براى چى؟ آن قنات را وقتى كه در آورد، يك كسى گفت كه مثلاً مبارك است، چه است. فرمود كه: مبارك براى ورثه است. بعد گفت بياوريد. وقف كرد آن جا را براى مستمندان. ما يك همچو حاكمى، طالب يك همچنين حاكمى هستيم كه وقتى كه محاسبه حساب بيتالمال را نشسته است و مىكند، يك چراغ (آن چراغهاى آن وقت نفتى بوده است يا چه بوده يا پيه بوده است، هر چه بوده است) روشن بود و حضرت داشت حساب كرد بيتالمال را، يك كسى آمد آن جا با حضرت خواست بنشيند صحبت ديگرى بكند، حضرت آن چراغ را خاموش كرد فرمود كه: تا حالا من حساب بيتالمال را مىكردم اين چراغ مال بيتالمال است از مال بيتالمال براى خودش صرف مىكردم، حالا مىخواهى با من صحبت كنى و صحبت ديگرى است ربطى به بيتالمال ندارد، خوب چراغش را چرا ما روشن كنيم؟
البته كسى قدرت ندارد مثل حضرت امير (ع) عمل كند، هيچ كس در عالم نمىتواند اين طور، لكن ما يك حاكمى مىخواهيم كه دزد نباشد. ما اين قدر حالا راضى شدهايم كه لااقل اين قدر دزدى نكنند، اين قدر مال اين ملت را چپاول نكنند، اين قدر ظلم به اين ملت نكند.
شاه مقصر تمام جنايات و گرفتارىها است، نه خرابكاران و دهقانان
عرض كردم در ولادت آن آقا (حضرت رسول سلام الله عليه) آتشكدهها خاموش شد، يا كنايه از اين كه اين مبداء خاموش كردن آتشكدههاى ظلم است و ايشان (شاه) مىخواست آن را روشن كند، در اطراف يزد تاييد كرده است از قرارى كه گفتهاند بعض آتشكدهها را، تاريخ را هم تغيير داد و بنا داشت كه اين كارها را يكى بعد از ديگرى بكند كه ملت به داد ما رسيد و پايههاى كنگرههاى قصر كسرى فرو ريخت (كنايه از اين كه ظلم بايد بريزد). ايشان را مىبينيد كه با اين ملت چه كرد، چه ظلمها
صحيفه نور ج 2 صفحه 217
به اين ملت كرد و دارد مىكند؟ حالائى كه اين نفسهاى آخر هست و حركات مذبوحانه است حالا تازه يك فكرهائى به كلهاش افتاده است، به اسم كولىها در كرمان و از قرارى كه مىگويند به اسم بيابانگردها، يك دستهاى آوردهاند (حالا از آنها هم اگر يك چيزى به آنها داده باشند و آوردند، نمىدانم) اما نظير مدرسه فيضيه و آن سال كه ديگر ما حاضر بوديم و در قم بوديم كه اين سازمان امنيتىها را و اين كماندوها را به اسم دهقان ريختند در مدرسه فيضيه و قرآن آتش زدند، عمامهها آتش زدند، اشخاصى از پشت بام انداختند پائين و از بين بردند. به وسيله كماندوها به اسم اين كه دهقانها هستند، دهقانها ديگر آخوند نمىخواهند!! اينها ديگر قرآن نمىخواهند!! آخوند نمىخواهند!! دهقان اين جور است! دهقان، هر وقت هم از او بپرسى، هم قرآن را مىخواهد و هم اسلام. عاشق اسلام است دهقانهاى ما اين كماندوها و يا اينهائى هستند كه شما تربيت كرديد براى اينكه اسلام را بكوبيد!؟ آنوقت اينكار را كرديد كه ديگر ما بوديم و حاضر وقعه بوديم، حتى منزل ما هم آمدند منتهى من با يك ضربه مقابل نگذاشتم كه آن كارهائى كه مىخواهند، بكنند.اجتماع بود آنجا اوايل اين قضايا بود و اجتماع بود و بعضى صحبت مىخواستند بكنند و خود من هم شايد صحبت كردم يا مىخواستم بكنم، به من گفتند كه، ديدم خودم هم كه يك صلواتهاى بىمورد فرستاده شد، من به يكى از رفقا گفتم كه: (برو بگو اگر در اين جا يك شلوغى بكنيد، من مىروم در صحن حضرت معصومه (ع)، آنجا مىروم منبر و حرفهايم را آن جا مىزنم.) اينها مامور نبودند يك همچنين كارى كه همچو عكسالعملى دارد بكنند، نمى دانستند كه بايد چه بكنند، ترك كردند و همان روز در مدرسه فيضيه ريختند و همان بساط را درست كردند و - عرض مىكنم كه - همان جنايات را همان عصرش در مدرسه فيضيه آن جنايات را كردند. آن روز به صورت دهقان آن بساط و آن رسواگرىها را كردند، حالا شروع كردند به اين كه كولىها چيز كردهاند، در آن جا به اسم كولىها و در جاهاى ديگر هم باز همان مسأله كه:
مردم، دهقانها، رعيتها اين كار را مىكنند. خودشان ريختند در شهر عرض مىكنم كه همدان را آن طور با وضع فجيع به مردم حمله كردند و زنجان هم همين طور نقل مىكنند. در قم هم دو سه روز است كه تشنجات است و تيراندازى است و آدمكشى است. در تهران هم بعضى جاهايش تشنجات بوده است و راديو هم همين امروز كه آوردند پيش من و يك مقدارش را گوش كردم در خيلى جاها اسم برده كه تشنجات است و - اينها - روز چهارم آبان و روز تولد ايشان، اين جشن مردم است سياهپوشى است بله اينها هم گويند (يكى دوجا را اسم بردند) مراغه، ظاهراً مثل اينكه مراغه بوده، كجا بود، آنجاها چه كردند،يك مشتى هم حرف مىزنند. حالا كى چه كرده من نمىدانم كه تا چه اندازه راست مىگويند و اشخاص كى بودند اما از آن طرف خودشان بسيارى از شهرها را اسم بردند و آنى كه آنها مىگويند، آن نيست، تنها آنها نيست بعد بايد اطلاع به شما برسد. در ولادت رسول اكرم (ص) اين دو قضيه مهم مبداءش بوده است: خاموش كردن جهات شركى و آتشپرستى و فرو ريختن كنگره ظلم در تولد ايشان هم مبداء برافروخته شدن اساس آتشپرستى (اگر مهلت به او مىدادند) كه نمونهاش تغيير تاريخ بود و بر پا كردن كنگرههاى ظلم همه جانبه كه ازآن ظلمها
صحيفه نور ج 2 صفحه 218
اين آتش سوزىهاست خوب! يك دسته مردم بيچاره كه رفتند توى سينما، البته سينماى ايران جاى، رفتن نيست، اين يك - چيزى است كه - مصيبتى است كه بر ايران وارد است كه جوانهاى ما را اين سينماها ضايع مىكند، خراب كند لكن يك عده مردمى كه رفتند در آنجا، اينها چه كرده بودند كه لايق اين بودند كه بايد در آن را شهربانى بيايد ببندد و اگر بخواهند مردم باز كنند، اجازه بازكردن ندهند؟ موارد معلومىاست كه با نقشه مواد آتشسوزى را گذاشته بودند آتش بزنند، يك مردم بيچاره را در آن جا بسوزانند و خاكستر كنند. تمام مقصد اين بود كه بگويند: اينها را كه خرابكارها كنند. خوب خرابكارى هم حدى دارد كه خرابكارى بكنيد و گردن خرابكار بگذاريد. يك همچنين مردمى هستند اينها. ايرانىها مبتلا به يك همچو رژيمى هستند. حالا هم كه در كرمان آن فضاحت را در آوردند در مسجد ريختند مردم را يك دستهاى خفهشان كردند به وسيله گازها و چيزها، يك دستهاى را كشتند. بچه و زن و مرد و بزرگ را، مسجد را همه چيزش را آتش زدند، معبد مسلمانها را، بعد هم ريختند توى بازار و بازار را آتش زدند و غارت كردند. حالا تازه مىگويند كه بناست بفرستيم تحقيق كنند چه كسى چنين كارى را كرده است! كى را بفرستند كه تحقيق كند؟ همان كه فرستادند تحقيق كرد در آبادان چه كسى چنين كارى كرده؟! آن ظالمى كه اين كار را كرده است، اعليحضرت خواهند او را مجازات كنند؟ آن آقا خودت هستى. مبداء همه ظلمها، مبداء گرفتارى مردم خود ايشان هستند.
اگر ملت ايران همت نكند و زود كلك اين را نكند خيلى كارها اين مىخواهد بكند. بايد به داد ملت رسيد. بايد هر كس در هر جا هست كمك كند به اين ملت والا اين مرد اساس همه چيز را خواهد برد. حالا بعد از اين كه در كرمان آن فضاحتها را كردند و به اسم نمىدانم كولى وكذا (كولىتر از خودشان هيچ كس نيست) به اسم اين حرفها، حالا تازه بله، فرستادهاند براى اين كه تحقيق كنند،ببينند كه چه كسى همچنين كارى راكرده و كى همچنين ظلمى كرده آقا ديگر ملت باورش نمى آيد اين حرفهاى شما را. همان اولى كه در آبادان اين كارها شد خود مردم آبادان ريختند بيرون فهميدند كه آنها خودشان كردهاند براى اين كه شواهد بود اگر كسى و اگر يك آدم شلوغكارى مىخواست اين كار را بكند با اين نظم آتشسوزى را با اين نظم درست كند و مواد آتشزا را با اين نظم درست بكند و بعد هم در اين جا را ببندد و اجازه ندهد كه كسى بيرون بيايد نمىتوانست از آن جا مردم صدايشان در آمد حالا هم هر وقت طرح بشود، مردم خودشان مىگويند، در قبرستان هم كه رفتند آن همه تظاهر كردند بر خلاف. حالا هم قضيه كرمان همينطور است قضيه همدان همينطور است، قضيه زنجان همين طور است حالا ايشان تازه به فكر اين افتاده است كه با اين صورت مردم را بكوبد. همه مردم مىدانند كه همه ظلمها با دستور اوست. ممكن نيست كه يك شهربانى آتش به مردم روشن كند الا با اذن ايشان. مگر جرات مىكنند كه آدم بكشند اينها اگر اذن اين نباشد؟ اگر امر اين، امر اكيد اين نباشد؟
در 15 خرداد خود ايشان فرمانده بود، فرمانده قوا از قرارى كه نقل مىكنند بود. همه اين جاها فرماندهاش خود اين آقا است. اين مبداء ولادتى است كه مردم ايران گرفتارش هستند و انشاءالله خداوند رفع كند اين اساس ظلم را، بيرق را بخواباند انشاءالله و انشاءالله نزديك است، نزديك است.
صحيفه نور ج 2 صفحه 219
اين طور دست و پا زدن، دست و پا زدن آن حيوانى است كه سرش را بريدهاند و حالا مىخواهد دست و پا بزند.
اداى تكليف، با تبليغات دامنهدار عليه اجانب
لكن همه ما مكلف هستيم، همه ما تكليف داريم در اينجا كه هر يك از شمائى كه مىتواند مطلب مسائل ايران را برساند به روزنامههاى اين جا، به مجلات اين جا، به رفقاى مدرسهاىشان، به دانشگاههاى اين جا برسانيد مطالب ايران را، بگوئيد به مردم. الان تبليغات اينها، آن تبليغات دامنهدارشان، الان هم باز شايد پيش يك اشخاصى مبهم باشد قضيه كه چيست. آيا همانطورى است كه آمريكا مىگويد كه اينها را چون به آنها آزادى دادهاند! آزادى تند دادهاند! و زياد دادهاند! اينها از آزادى صدايشان درآمده! تخمه كردهاند ملت ايران از آزادى كه به او داده است؟ زياديش آمده آزادى كه فريادش درآمده؟! خوب منطق آقاى كارتر اين است. در روزنامهها بود كه ايشان گفتند كه يك دموكراسى تندى، يك آزادى تندى داده است و همين منشأ شد (در روزنامه كيهان بود يا اطلاعات) كه مردم با آن مخالفت مىكنند! اين طور است؟ اين آزادى داده به مردم؟! چون آزادى داده، باز فرياد كنند يا آزادى، يا آزادى؟! چون مستقل هست و تمدن بزرگ هست
طرح خطر كمونيست، حربهاى براى ايجاد رعب و وحشت در اذهان ملت
همين امروز هم اين مرد مىگفت كه ايران مىبينيد چه آزادىهائى دارد! داريد همه شما مىبينيد ما چه آزادىاى دادهايم به اين ملت! همين امروز داشت صحبت مىكرد، در چهارم آبان. من تعجب مىكنم، خدا مىداند تعجب دارد كه اينها چه جور آدميند... و ثانياً يك رعبى در مردم مسلمان پيدا بشود كه به قول شاه اگر من نباشم كمونيست است، دنيا اصلاً به هم مىخورد. اگر ايشان نباشداصلاً ايرانى در كار نيست!! پس ايران يعنى محمد رضا.اگر ايشان نباشد، ديگر ايران در كار نيست! ايشان هم مىگويند كه (خوب ما ايرانى مىخواهيم تا در آن زندگى كنيم، تا در آن اختلافات كنيم و چه كنيم، خوب ايرانى نمىماند ديگر) اين جوانهائى كه يك همچنين شعارهائى (كه شعارهاى صحيح نيست) مىدهند، اينها دارند كمك مىكنند به اين دستگاه. از يك جهت كمك كه مردم ايران كه ديگر از اين حرفها نمىترسند لكن خوب به خيال خودشان كه يك دستهاى از مردم بترسند كه مبادا اگر شاه برود اين كمونيستها بيايند. از يك طرف خود همين اختلاف بين خود جوانها و دو دستگى بين جوانها كمك بر اين دستگاه است، بنابراين شمائى كه مىخواهيد اين آقا را به خيال خودتان سرنگون كنيد، پايههاى ظلمش را مستحكم مىكنيد، من متأسفم كه اينها اينطور بدون اينكه ملتفت باشند چه مىكنند دارند كمك مىكنند، آنهائى كه شما را دعوت مىكنند به اين شعارها، آنها وابسته به خود دستگاه هستند. الان تودهاىهائى كه اسمى بودند و رسمى بودند، در دستگاه ايشان نوكرند اين كمونيستها روسايشان بچهها و جوانهاى ما بازى خوردهاند اگر چنانچه يك همچنين كارى بكنند. اينها باز نور اسلام در شان هست منتهى بازى خوردهاند، اينها رها كنند اين جنايتكارها را. آنهائى كه دعوتشان مىكنند به اينها،
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 221
تاريخ 5/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار تلويزيون فرانسه
سؤال: آيا در حكومت انتقالى با حضور شاه شما شركت خواهيد كرد؟ به چه شرط؟
جواب: با حضور شاه، ما در هيچ حكومتى، چه انتقالى و چه غير انتقالى، شركت نخواهيم كرد و هيچ شرطى را هم نمىپذيريم.
سؤال: آيا از آن بيم داريد كه با رفتن شاه، بحران سياسى و اقتصادى بدتر شود؟
جواب: با بودن شاه بحرانهاى سياسى و اقتصادى است، براى اينكه ملت با او همكارى ندارد و اين موجب بحران است. شاه برود، بحران رفع مىشود.
سؤال: آيا جنبش و نهضت اخير ايران از طرف يك ايدئولوژى ماركسيستى هدايت و حمايت شده يا مىشود؟
جواب: ابداً، نه هدايت شده و نه مىشود، نه خواهد شد و نه حمايت آن مورد قبول كسى است.
سؤال: آيا حمايت و كمك يك كشور كمونيستى را قبول خواهيد كرد؟
جواب: ما مىخواهيم مستقل باشيم و حمايت هيچ كشورى را قبول نخواهيم كرد و تحتالحمايت هيچ كشورى نيستيم.
سؤال: آيا اسلام با قوانين بدون انعطافى كه دارد، مىتواند آزادى و پيشرفت اجتماعى را ضمانت نمايد؟ نمونهاى از آن را در كشور ديگرى نشان بدهيد.
جواب: اولاً اسلام قوانين اساسيش انعطاف ندارد و بسيارى از قوانينش با نظرهاى خاصى انعطاف
صحيفه نور ج 2 صفحه 222
دارد و مىتواند تضمين همه انحاء دموكراسى را بكند و كشورى كه ما مىخواهيم، كشور اسلامى به همه معناست و در خارج نظيرش الان نيست، سابقاً بوده.
سؤال: نهضت اخير ايران را متهم مىكنند كه واپسگراست، نظر شما چيست؟ جواب نهضت اخير براى اين است كه واپسگرائىها را رد كند. آن دولت شاه و امثال اوست كه تمام جهات عقبنشينى را و عقبماندگى را به ما داده. ما مىخواهيم همانها را رفع كنيم و نهضت ما نهضت متمدن پيشگراست.
سؤال: شما خواهان رفتن شاه هستيد، مىتوانيد دلائل آن را شرح دهيد؟ آيا آرزوى كشته شدن و از بين رفتن شاه را داريد؟
جواب: ما بيش از 15 سال است كه دلائل محكوميت شاه و لزوم رفتن او را در اعلاميههاى خود ذكر كردهايم و الان براى شما بعضى دلائل را بايد ذكر كنم:
- ايران - 50 سال بيشتر است كه دولتهاى خارجى، پدر شاه و شاه را بر ما تحميل كردهاند. شاه سابق را به حسب اعتراف انگليسها، انگليسها آوردند و حاكم كردند بر مملكت ما. در راديو دهلى اين مطلب را تصريح كردند و شاه ما، شاه فعلى، در يكى از كتابهايش نوشت كه متفقين كه در زمان جنگ به ايران آمدند، مرا به سلطنت انتخاب كرده و صلاح اين ديدند كه من سلطان باشم. ما 50 سال است كه تحت فشار و اختناق فوقالعاده بسر مىبريم. ما نه فرهنگ مستقل داريم، نه لشكر و نظام مستقل داريم و نه اقتصاد صحيح داريم و نه جهات سياسى ما يك سياست سالم است. فرهنگ ما فرهنگى است كه با دستور ديگران، شاه تحميل كرده است و مدارس ما، مدارس فرهنگى ما، غالباً به شكل نيمه تعطيل است يا تعطيل و در وقتى هم كه اشتغال داشته باشند، دستور اين است كه اينها را عقب نگه دارند و نگذارند كه رجال دانشمند در مملكت ما پيدا بشود و تمام مطبوعات ما در تمام مواردى كه، آلاتى كه بايد تبليغ با آن بشود، تمام در اختيار شاه بوده است در اين 50 سال.
تمام انحاء آزادى از ملت ما سلب شده است. ما در اين 50 سال حتى يك مجلس ملى نداشتيم. در زمان رضا شاه با زور او رژيم را تغيير دادند يعنى سلطنت را منتقل كردند و مجلس مرئوسان و موسساتى كه تاسيس كردند، تاسيس با سرنيزه شد و ملت بكلى مخالف بود لكن سرنيزه نگذاشت كه اين مخالفت را اظهار كنند. بنابراين اصل مجلس موسسان كه در زمان رضا شاه با سرنيزه درست شد، غير قانونى بود، با غير قانونى بودن آن آمدن رضاشاه و رسيدن به سلطنت غير قانونى بود، با غير قانونى بودن آن سلطنت محمد رضاشاه غيرقانونى
صحيفه نور ج 2 صفحه 223
است. او - محمد رضا شاه - در تمام انحاء ترقى ملت ما، در تمام انحائش كارهائى كرده است و نگذاشته است كه ملت ما رو به ترقى برود، نگذاشته است فرهنگ ما فرهنگ مترقى باشد، نظام ما را در تحت نظارت نظامهاى ديگران قرار داده، مستشاران آمريكائى هستند كه نظام ما را اداره مىكنند، اقتصاد ما را بكلى از بين برده استايران كه زراعتش از بين رفته است و نفتش را هم دارند زياد خرج مىكنند و زياد مىدهند به ديگران كه اين هم از بين برود. اگر محمد رضا شاه در سلطنت باقى باشد، چند سال ديگر مملكت ما رو به فقر و نيستى خواهد رفت، بنابراين تا ايشان نرفته است، مملكت ما نمىتواند روى آزادى و ترقى ببيند و بايد برود.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 224
تاريخ 6/8/57
بيانات امام خمينى در ميان جمعى از ايرانيان
توجه و دعوت قرآن كريم به هر دو بعد معنوى و مادى است
بسم الله ارحمن الرحيم
من بازيك تذكراتى براى آقايانى كه در خارج كشور، در صفوف جماعات هستند لازم مىدانم كه يك تذكراتى براى آقايان بدهم. سابق، البته يك مدتى كه از اسلام گذشت دستجات مختلفهاى از مردم اهل علم، اينها توجهشان به معنويات اسلام بود و نظرشان به آن آياتى و رواياتى كه مربوط به معنويات و تهذيب نفس و ماوراءالطبيعت داشت احكام را و در قرآن كريم آيات زياد راجع به امور معنوى است يعنى آن وجهه انسانى كه از عالم غيب است. تا مدتها وضع اينطور بود كه - توجه - به آن احكام اجتماعى و سياسى و اينها كه در اسلام بود توجه كم بود يا نبود، كم كم دستجاتى پيدا شدند كه مسائل اجتماعى و مسائل سياسى و مسائل روز را عنوان كردند و اينها از اين طرف افتادند يعنى توجهشان به صرف همين اجتماعيات و احكام سياسى و احكام حكومتى بود و به اين جهات نگاه كردند. آنها تا مدتهاى قبل به آن طرف ورق نگاه مىكردند مثل فلاسفه و عرفا و صوفيه و اينها، آن طرف ورق را نگاه مىكردند و در حرفهايشان بيان همين معنويات بود و مردم را دعوت مىكردند به همان جهات معنويه اسلامى، حتى روايات يا آياتى كه وارد شده بود راجع به امور طبيعى و راجع به امور اجتماعى و سياسى، بعضىشان كوشش مىكردند كه اينها را برگردانند به همان امور معنوى و همه را به آن ورق حساب كنند، جهت باطنى اسلام و قرآن را ملاحظه كنند. در مقابل آنها الان ما مبتلا هستيم به، البته آن هم ابتلائى بود، اين جهت هم كه فقط صرف معنويات را نظر كردند و از اجتماعياتى كه در قرآن هست از آيات و اخبارى كه وارد شده است راجع به حكومت اسلام، راجع به سياست اسلام، راجع به امور اجتماعى، راجع به تعمير اين عالم، اين غفلت كردن، غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورق شناخته بودند، ورق ديگرش را، عالم طبيعتش را توجه نداشتند كه اسلام توجه به عالم طبيعت هم دارد توجه به تمام امورى كه احتياج دارد، انسان دارد و لهذا يك ابتلاء اسلام اين بود كه اين اشخاصى كه از قبيل متكلمين و بيشتر فلاسفه و بيشتر عرفا و صوفيه و اينها، همه آياتى كه در قرآن كريم بود، - خير - خواستند، نظر داشتند كه برگردانند به همان امور معنوى، حتى اخبار يا رواياتى كه راجع به، آياتى كه راجع به اجتماعيات و راجع به عالم طبيعت وارد شده بود آنها كوشش مىكردند كه بر گردانند به همان معنويات. آنها غافل بودند از اسلام و توجه داشتند، توجه
صحيفه نور ج 2 صفحه 225
داشتند به يك ورق اسلام و غافل بودند از يك ورق ديگرش، باطن را ملاحظه مىكردند و از ظاهر غافل بودند. حالا ابتلاء اسلام اينطور شده است كه جوانهاى ما، جوانها و روشنفكرها و اشخاصى كه دانشمندان بالا هستند و علوم طبيعى را ياد گرفتهاند آنها كوشش دارند به اينكه تمام آيات قرآنى و روايات را برگردانند به همان امور طبيعى، از معنويات غافل بشوند، حتى آياتى كه راجع به امور معنوى است آن را برگردانند به يك امور طبيعى و عادى. اينها هم توجه به اسلام دارند و غافل هستند يعنى يك ورقش را خواندهاند، يك ورقش را از آن غافل هستند و اين دو طايفه اسلام را به تمام معنا نشناختند كه اسلام چيست. اسلام نه دعوتش به خصوص معنويات است و نه دعوتش به خصوص ماديات است، هر دو را دارد، يعنى اسلام و قرآن كريم آمدهاند كه انسان را به همه ابعادى كه انسان دارد بسازند او را، تربيت كنند او را.
قابليت تربيتى نامتناهى و قوه عاقله، از امتيازات انسان بر ساير موجودات
انسان را وقتى كه ملاحظه مىكنيد، اول نشوش با ساير نباتات فرقى ندارد. نبات را، هسته خرما را، هسته چيز ديگرى را مىاندازند توى خاك و خاك تربيت مىكند و آن نمو مىكند يك جاى خاصى كه در آن جاى خاص نمو مىكند. حيوان هم نطفهاش در رحم واقع مىشود و يك بذرى است، اين بذرش محلش آنجاست يعنى جاى تربيتش آنجاست كه اگر يك جائى را يك وقتى طرحى درست كنند كه همين خاصيت و همان چيزها را داشته باشد و نطفه را درآنجا مثل رحم بتواند تربيت كند ممكن است بتواند تربيت بشود و يك وقتى هم انسان بشود. يك نباتى است اول، مثل ساير نباتات مىماند، با نباتات فرقى ندارد، اين نمو دارد فقط آن هم نمو دارد منتهى آن را در محل خاصى و با جهات خاصى، نباتات در يك محل خاص ديگرى و جهات خاصى اما هر دو در اين معنى مثل هم هستند كه كشت شدهاند و اين كشت شروع مىكند به نمو كردن به واسطه قوائى كه خداوند تبارك و تعالى در زمين قرار داده است و به واسطه قوايى كه در رحم قرار داده است اينها با هم شركت دارند، كم كم اينكه در زمين كاشته شده است، اين نبات تا آخر همين نبات است تا مىرسند به ثمره، ثمره شان هم ثمره نبات است. آنهائى كه در زمين كاشته نشدهاند كه حيوانات، همه حيوانات منجمله انسان باشد آنها كم كم از مرتبه نباتى بالا مىآيند و در همين ردهاى كه هستند يك روح حيوانى پيدا مىكنند، ممتاز مىشوند از ساير موجودات نباتى لكن همهشان حيوانند يعنى شراكت دارند، روح حيوانى دارند اين تولد در اين عالم كه مىشوند و منفصل مىشوند از محل خودشان باز اين يك امتيازى است كه با نباتات دارند كه نبات اگر منفصلش كنند ديگر تمام است لكن آنها منفصل مىشوند در آنوقتى كه مقتضى است و آن جهت نباتىشان كمال پيدا كرد و جهت حيوانى پيدا شد و احتياجشان از رحم منقطع شد مىآيند در اين عالم. همه حيوانات در خوردن و خوابيدن وشهوات - اينها - شريكند همه با هم هستند، امتيازى ندارند الا به همه جهات حيوانى .حيوانات هم، همين حيواناتى كه هستند، در ادراكات با هم فرق دارند. ميمون بيشتر از مثلاً حيوان ديگرى ادراك مىكند، چيز مىفهمد. انسان در بين اين حيوانات
صحيفه نور ج 2 صفحه 226
ممتاز مىشود به اينكه يك ترقيات ديگرى مىشود بكند. هم در ادراكات با آنها فرق دارد و هم در غايات ادراكات فرق دارد. حيوانات تا يك حدودى اداركشان هست و محدود است و تمام مىشود. انسان اداركاتش و قابليتش براى ترتيب تقريباً بايد گفت غير متناهى است پس انسان همه عالم را دارد به اضافه، همه چيزهائى كه در عالم هست از اول موجودات تا آنجائى كه آن ممتاز شده است با همه حيوانات و با نباتات و با معادل آنها شركت دارد لكن يك اضافه دارد و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوه بالاتر هست كه در آنها نيست. اگر انسان مثل ساير حيوانات تا همان حدى كه حيوانات رشد مىكردند بود انبيائى لازم نبود، انبياء مىخواستيم چه كنيم، انسان مىآيد اينجا مثل حيوانات زندگى مىكند و مثل حيوانات مىخورد و مثل حيوانات مىخوابد و تا مىميرد... اينكه احتياج به انبياء ما داريم براى اينكه انسان مثل حيوانات نيست كه يك حد حيوانى داشته باشد و تمام بشود، انسان يك حد مافوق حيوانى و يك مراتب مافوق حيوانى مافوق عقل تا برسد به مقامى كه نمىتوانيم از آن تعبير كنيم و آن آخر مقامى مثلاً تعبير مىكنند، فنا تعبير مىكنند كالالوهيه، يك تعبيرات مختلفى چون كه تربيت انسان به همه ابعادش، هم تربيت جسمى و هم روحى و عقلى و هم مافوق آن نمى شود در عهده بشر باشد براى اينكه بشر اطلاع ندارد از احتياجات انسان و كيفيت تربيت انسان نسبت به ماوراءالطبيعت، تمام قواى بشر را روى هم بگذاريد همين طبيعت را و خاصيت طبيعت را مىتواند بفهمد منتهى باز هم خاصيتهاى طبيعت براى بشر هم كشف نشده است،تا حدودى كشف شده است، اخيراً خوب، زياد پيشرفت كرده است لكن مانده است خيلى چيزها كه بعدها كشف خواهد شد اما تا آخر هر چه باشد مال طبيعت است، مال اين عالم است و هر چه بشود مال اين ورق است. آن چيزى را كه بشر مىتواند ادراك كند و حد ادراك طبيعى خودش هست اين است كه عالم طبيعت را، همه خصوصيات (فرض كنيد يك وقتى) عالم طبيعت را انسان بفهمد و همه چيزهائى كه مربوط به كمال طبيعت است و ترقيات در طبيعت، اينها را هم انسان كشف بكند لكن حدش حد طبيعت است بيشتر نيست. آن ورق بعد را اطلاعى برآن ندارد و نمى داند چه خبر است آنجا و روابطى كه مابين اشيا هست با هم، آنقدر را انسان اگر هم تا آخر كوشش كند مىتواند بفهمد، آن روابطى است كه در طبيعت بين اشيا، علل و معلول و سبب و مسببات، روابطى كه در اشيا طبيعت است انسان مىتواند ادراك بكند.تا آخر هم وقتى كه تربيت بشود و تحصيل بكند و كشفيات اين عالم واقع بشود تا آخر هم همين است كه اين طبيعت را با تمام خصوصياتى كه دارد و تمام روابطى كه ما بين اجزاء اين طبيعت است او كشف مىكند، مىتواند كه ادراك كند كه رابطه مثلاً زلزله چه جورى است با زمين، چه وقت مىآيد، نتايج و آثارش را همه را معين كند و چه قدر مىآيد، چه جورى مىآيد، افقى است، عمودى است، چى است، همه اينها را پيدا بكند، روابط ما بين طبيعت انسان با فلان چيز چه است، تمام آنها را كه ادراك بكند و فرض كنيم كه ديگر مجهولى برايش نماند همهاش طبيعت است، پايش را از طبيعت بالا نمى تواند بگذارد و ادراك آنجا را نكرده است و لهذا يك طايفه از آن فلاسفه و فلاسفه طبيعى و آنها هستند كه چون ادراك نكرده اند ماوراء عالم طبيعت راحسى نبوده است، با چشم نمىشده است ادراك بكنند،
صحيفه نور ج 2 صفحه 227
منكر آن شدند، منكر بى دليل. يعنى گفتند ما كه نديديم و زير چاقوى ما نيامده است اين مثلاً عقل مجرد، نمى توانيم بپذيريم، نيست. پس آن (نيست) غلط است براى اينكه بايد بگويد من نمى دانم، نبايد بگويد نيست. يك چيزى را آدم نمى داند، خوب آدمى هست كه مىگويد من تا اين حد رسيدم اينقدر را تصديق مىكنم مابقى اش را نمى دانم، اما اينكه (نيست) را از باب اينكه اطلاع ندارد. شما هم كه احاطه بر همه چيز همه عالم نداريد نبايد بگوئيد نيست. آنها تا آن حد رسيدند و اين حد وقتى هم تمام خصوصياتش معلوم بشود همين حدشان است، حد طبيعت است اينكه ما احتياج و اين آمال طبيعى انسان را مىتواند برآورده كند، يعنى احتياجاتى كه ما در طبيعت داريم هر احتياجى آنوقتى كه طبيعت با همه جهاتش كشف شد و همه قواى عالم طبيعت كشف شد، همه روابط اجزاء طبيعت به هم كشف شد، احتياجات طبيعى ما را حاصل كرد بيشتر از احتياجات طبيعى را نمىتواند حاصل كند. هر چه حاصل بشود همين احتياجات طبيعى است منتهى احتياجات طبيعى به حسب قواى مختلف كه حالا كشف شده است، آدم مىبيند كه الان محتاج به اين است كه وقتى مىخواهد برود، سوار طياره بشود. آنوقتها همين كه مىخواست برود با شتر رفت حالا با طياره مىرود، يك وقت هم بالاتر از اين، بالاتر شود اما همهاش طبيعت است و احتياجات طبيعى.
بعثت انبيا از الطاف الهى براى تربيت و سعادتمندى انسانها
انسان اگر به همين حد طبيعت بود و بيشتر از اين چيزى نبود، ديگر احتياج به اينكه يك چيزى از عالم غيب براى انسان فرستاده بشود تا انسان را تربيت بكند، تربيت آن ورق را بكند چون آن ورق نبود احتياج هم نبود لكن چون انسان مجرد از اين عالم طبيعت يك حقيقتى است، همين خود خصوصياتى كه در انسان هست دال بر اين است كه، يك ماورائى از براى اين طبيعت هست چون انسان يك ماورائى دارد و به حسب براهينى كه در فلسفه ثابت است ماوراء اين طبيعت در انسان هست و انسان داراى يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد، تربيت آن ورق كه ورق معنوى انسان باشد بايد كسى اين تربيت را بكند كه علم به آن طرف، علم حقيقى به آن طرف داشته باشد و علم به روابطى كه مابين انسان و آن طرف طبيعت و آن طرف هست، آن روابط را بتواند ادراك بكند و آن بشر نيست، بشر ندارد. همين قدر مورد طبيعت را او مىتواند ادراك بكند، هر چه ذره بين بيندازند ماوراء طبيعت با ذره بين ديده نمىشود. آن محتاج به آن است كه يك معانى ديگرى در كار باشد و چون اين روابط بر بشر مخفى است و خداى تبارك و تعالى كه خالق همه چيز است اين روابط را مىداند از اين جهت به وحى الهى براى يك عدهاى از اشخاصى كه كمال پيدا كردهاند و كمالات معنويه را دنبالش كردند و فهميدند، روابطى حاصل مىشود مابين انسان و عالم وحى، به او وحى مىشود و براى تربيت آن ورق دوم انسان بعث مىشوند اينها مىآيند در بين مردم و مردم را تربيت مىخواهند بكنند.
خداى تبارك و تعالى نه احتياج به ماها دارد و نه احتياج به تربيت ما دارد، همه ما اگر مشرك
صحيفه نور ج 2 صفحه 228
هم بشويم، شديم جهنم، همه ما هم موحد هم بشويم يك نفعى نمىرسد. تمام مربوط به خودماست. بعث انبيا براى تربيت ماست كه ما در آن ورق كه بايد تربيت بشويم، جورى تربيت بشويم كه آنجا هم زندگيمان زندگى سعادتمند باشد. اگر اين تربيت نباشد و انسان با همان خوى حيوانى از اين عالم به عالم ديگر برود، در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مىرسد، انسان در آن عالم به ظلمات مىرسد. انبيا آمدهاند كه ما را از اين عالم طبيعت كم كم تربيت كنند و آن مقدارى كه مربوط به تربيتهاى معنوى است به ما بفرمايند به وحى من الله تعالى تا ما كه اگر انبيا نباشند يك حيوانى هستيم كه هر چه هست همين طبيعت است، بيشتر از اين ادراك نداريم، ما را ببرند به آن عالم و تقويت كنند كه ما وقتى از اين عالم منتقل به يك عالم ديگرى شديم زندگى آن عالم هم يك زندگى سعادتمند باشد. تمام نكته آمدن انبيا اين است كه تربيت كنند اين بشر را كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود و مافوق حيوانات است، اين را تربيتش كنند براى اينكه همان طورى كه اينجا زندگى سعادتمند، اگر همه اوضاع طبيعت به وفق مراد باشد يك زندگى سعادتمند در اينجا دارند، آنجا هم زندگى سعادتمند داشته باشند. لطفى است از جانب خداى تبارك و تعالى به بشر كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود و تربيت بشر به وحى خدا و به تربيت انبياء اين است كه چيزهائى كه رابطه بوده است مابين آن عالم و اين عالم، چيزهائى كه اگر آن كارها را ما انجام بدهيم در تربيت معنوى ما دخالت دارد، آنها را به ما بيان كردند كه اين كارها را بكنيم ما نمىدانيم البته كه آيا رابطه ما بين نماز و سعادت آن عالم چيست، رابطهاش را ما نمىدانيم خدا مىداند، چنانچه من و شما كه طبيب نيستيم نمىدانيم كه رابطه ما بين اين قرصى كه طبيب مىدهد با آن مرض چيست لكن رابطه دارد. آن كه عالم است اين رابطه را ادراك كرده است و به ما گفته است و ما هم بايد اطاعت كنيم تا مرضمان خوب بشود. اين رابطه را كه بين اين اعمال ماست، اعمال صالحه ما با آن عالم است اين را انبياء مىدانند به وحى خداى تبارك و تعالى و آمدهاند براى اينكه به ما بگويند كه فلان كار را اگر بكنيد اين رابطه دارد اينجا با آن عالم و روح شما را تربيت ميكند اين كه شما در آن عالم وقتى كه مىرويد با سعادت هستيد. چيزهائى كه اگر چنانچه آن چيزها را انسان ارتكاب كنند مثل سمومات مىماند كه اگر انسان يكى كه مسموم است بخورد مسموم مى شود و به هلاكت مىرسد، در عالم ماوراءالطبيعت و روح هم اينطورى است كه بعضى از چيزها است كه اگر چنانچه آن چيزها را عمل كند انسان، يا اعتقاد به آن پيدا كند مثل سم قاتل مىماند به مراتبش كه يك وقت مسموم مىكند انسان را لكن قابل علاج استيك وقت مسموم مىكند و اگر تا آخر برود ديگر علاج هم ندارد. آنها هم براى ما گفتهاند كه نكنيد، گفتهاند نكنيد، اين كار رانكنيد آن كار را نكنيد، آن كار را نكنيد، البته يك مقدارى از امورى كه آنها فهميدهاند (بكنيد و نكنيد) باز براى تنظيم عالم طبيعت است و اجتماع است لكن بسيارى از امور راجع به تنظيم امور اجتماع نيست، راجع به ماوراءالطبيعت است. انسان چون يك مجموعهاى است كه احتياج به همه چيز دارد، انبياء آمدهاند كه آن همه احتياجات انسان راهر چه احتياج دارد انسان براى انسان بيان كنند كه انسان اگر عمل بكند به سعادت تمام مىرسد.
صحيفه نور ج 2 صفحه229
بنابراين اين دو طايفه كه يك طايفه طرف معنويت را گرفتهاند و طرف اجتماع را رها كردند و اين طايفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سياست و علم - نمىدانم - اين معانى را دارند و آن طرف را رها كردند و اين دو نه اين اسلامشناس است، نه آن اسلامشناس است. اسلامشناس كسى است كه اين دو مطلب را، اين دو جبهه را، هم جبهه معنوى را بشناسد هم جبهه ظاهرى را يعنى هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوى كه دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادى كه دارد، كسى كه اسلام را بخواهد بشناسد بايد به اينجور بشناسد يعنى آيات و رواياتى و احكامى كه وارد شده است راجع به جهات معنوى آنها را بشناسد تا آن اندازهاى كه مىداند و آيات و روايات و - عرض مىكنم - احكامى كه وارد شده است براى تنظيم امور جامعه و براى امور سياسى و براى امور حكومتى آنها را هم بشناسد، كسى كه اين دو جنبه را شناخت به اندازهاى كه انسان مىتواند بفهمد، اين اسلام را شناخته است. اسلام مثل رهبانيت مسيح نيست، البته مذهب مسيح حالا نسخش كردند و الا مذهب مسيح اين نبوده است كه همهاش روحانيت و چيز نباشد مثل مذهب مسيح نيست كه فقط مربوط به ...عنايتش طبيعت بيشتر باشد والبته حضرت موسى عليه السلام كه از انبياء معظم و از انبياء اولىالعزم است كامل بوده است چيزش به اندازهاى كه محتاج بوده است بشر، لكن از بين رفته است كتاب حضرت موسى، كتاب حضرت عيسى، هر دوتايشان از بين رفتهاند. اينكه الان دست اينهاست اينها خود متنشان دلالت بر اين مىكند كه اينها تورات اصلى و انجيل اصلى نيستند لكن كتاب ما بحمدالله همين طور سال به سال از اول تا به حال محفوظ است حتى قرآن به خط حضرت امير يا به خط حضرت سجاد هم الان موجود است در بين ما كه همين است، غير از اين هيچ نيست، همين قرآن است، هيچ تغييرى نكرده است.
سعادت انسان در گرو تبعيت امور معنوى و مجاهدات ظاهرى تواماً
در هر صورت چون اسلام براى تربيت ماها آمده است، تا تبعيت از آن نكنيم به همه ابعادش تربيت نمىشويم. نبايد حالائى كه شما جوانهاى عزيز ما مشغول شدهايد به علوم طبيعى يا مشغول شدهايد به يك مجاهداتى كه لازم است حالا بكنيد و همين جهادى كه از جهاد اكبر است كه بايد بكنيد شما، يعنى بايد همه ما، لازم است كه همه ما با اين برادران اسلامى كه در ايران مبتلا هستند، كمك كنيم، كمك تبليغاتى لااقل در آن محيطهائى كه هستيم، اما نه اينكه حالا كه مشغول شديد به علوم طبيعى يا مشغول شديد به اين مجاهدات، ديگر كار به آن طرف نداشته باشيد. شما همين نيستيد كه، همين رجل مجاهد نيستيد، همين رجل طبيعى نيستيد، شما يك انسانى هستيد. انسان معنويات دارد، ماديات دارد، مادياتش اينهاست، معنوياتش هم بايد كوشش كنيد، شما بايد عنايت كنيد به همه احكام خدا، نمىشود يك مسلمانى بگويد كه من مجاهداتش را قبول دارم و معنوياتش را قبول ندارم. يا يك مسلمانى بگويد من معنويات اسلام را قبول دارم و مجاهدات اسلام را قبول ندارم. همهاش را بايد ما قبول داشته باشيم. مسلمان اين است كه همه چيزهائى كه نبى اكرم آورده است برايش، قبول كند و عمل كند. بنابراين شما
صحيفه نور ج 2 صفحه 230
اين احكام ظاهريهاى كه التفات به آن نيست كه حالا بفهمد چه مىشود و چه ربطى ما بين روح انسان و اين عمل هست سبك نگيريد، اينها مهم است براى شما، براى زندگانى ماوراءالطبيعت شما مهم است و شما، هم مجاهدات ظاهرىتان را و علوم ظاهرىتان، علوم طبيعىتان را تكميل كنيد و هم تبعيت كنيد راجع به امور معنوى و جهات الهى اين شى تا سعادتمند بشويد.
تكليف بر طرح و تبليغ مسائل ايران و كمك به نهضت اسلامى
خداوند انشاءالله همه شما را سعادتمند كند و همه ماها به تكليفمان عمل بكنيم كه يكى از تكاليف ما اين است كه حالا نسبت به اين جنبشى كه در ايران، نهضتى كه در ايران پيدا شده است و مردم دارند الان جانشان را، مالشان را، بچههايشان و عزيزانشان را دارند در اين راه صرف مىكنند ما هم بايد به اندازهاى كه در اينجا هستيم، به اندازهاى كه مىتوانيم و استطاعت داريم بايد به آنها كمك بكنيم و شماها آقايان با هر يك از اين اقشارى كه در اينجا هستند، اگر در اروپا هستيد با اروپائىها، در آمريكا هستيد با آمريكائىها، هر جا هستيد با اهالى آنجا كه رفقا داريد، آشنا داريد، هر وقت مىنشينيد طرح كنيد مسائل ايران را و تبليغات كنيد. هر يك از شما تبليغ بكند اين مسائل را و اين خلافكارىهاى سلسله پهلوى را و خلافكارىهاى اين شاه كه از همه سلاطين كه تا حالا آمدهاند هم خيانتكارتر و هم جنايتكارتر، يا خير، جناياتش مثل آنها به اضافه خيانتهاى زياد. اين آدم الان دارد ايران را به يك وضع بدى در مىآورد و دارد خراب مىكند، مىخواهد برود خرابش مىخواهد بكند و شما تبليغات بكنيد به رفقاى آمريكائىتان، اروپائىتان اينها بگوئيد، در مدارس كه مىرويد بگوئيد به رفقايتان كه در آنجا هستند. انشاءالله بلكه در آنجا يك موجى پيدا بشود و كمك بكنند به ايران، حكومتهايشان كمك بكند، آنهائى كه - عرض مىكنم كه - انصاف دارند كمك بكنند به ايران تا بلكه شر آن آدم كنده بشود كه انشاءالله كنده مىشود و ايران مال خودتان بشود و شر خارجىها هم كنده بشود و ايران دست خودتان بيايد و خودتان ادارهاش بكنيد.
والسلام
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 231
تاريخ 6/8/57
بيانات امام خمينى در مورد ابعاد سياسى - عبادى احكام اسلام و كيفيت حكومت اسلامى
مراتب و اختصاصاتى كه انسان را از حيوانات ممتاز مىسازد
بسم الله الرحمن الرحيم
...انسان را به همه ابعادى كه از براى انسان هست. انسان، خود انسان عبارت از اين صورت ظاهر كه مىخورد و مىآشامد و - عرض مىكنم كه - ساير كارهايى كه ساير حيوانات هم انجام مىدهند اينقدر نيست، با ساير حيوانات فرقها دارد. اين مقدارى كه مىبينيد كه انسان در عالم طبيعت زندگانى مىكند ساير حيوانات هم، ساير موجودات طبيعى هم، همه در اين عالم طبيعت، آنهايى كه زندگى حيوانى دارند، زندگانى حيوانى مىكنند و با انسان مشتركند و آنهايى كه زندگيشان نباتى و كمتر از اوست هم اين زندگانى را دارند. در ميان همه موجوداتى كه در اين طبيعت موجود هستند انسان اختصاصاتى دارد كه ساير موجودات ندارند - انسان - يك مرتبه باطن، يك مرتبه عقليت، يك مرتبه بالاتر از مرتبه عقل در انسان به قوه هست، از اول در سرشت انسان هست كه اين انسان از عالم طبيعت سير بكند تا برسد به آنجايى كه وهم ماها نمىتواند برسد و همه اينها محتاج به تربيت است. همانطورى كه تربيتهاى مناسب با طبيعت هست، تربيتهاى مناسب با مراتب ديگرش هم هست كه بعضىهايش را بشر مىتواند مطلع بشود و بعضىهايش را و بيشترش را بشر نمىتواند مطلع بشود. اطلاع را خداى تبارك و تعالى دارد و بعث انبياء براى اين است كه اين بشر اين چيزهايى را كه اطلاع ندارد، اين مراتب از انسانيت را كه خود بشر مطلع نيست و كيفيت تربيت را تا اطلاع بر خود درد و دوا نباشد نمىشود معالجه كرد - انبياء آمدند تا اين انسان را به آن مراتبى كه كسان ديگر، علماى طبيعت نمىتوانند اين مراتب را اطلاع پيدا كنند و تربيت كنند انسان را، اين مراتب را تربيت بدهند و نمو و مورد ارتقاء بدهند. تمام علماى طبيعت به هر مرتبهاى كه برسند، آخر اداركاتشان، اين مراتب ادراكات همين خصوصيات عالم طبيعت است. از عالم طبيعت به ماوراى اين عالم طبيعت كه آن عالم با اين عالم در موجوديت شبيهاند والا در مرتبه وجود، آنجا خيلى بالاتر از اينجاست و ما الان خواب هستيم و آنجا را الان با اين چشم طبيعى نمىتوانيم ببينيم چون انسان قابليت اين را دارد كه تربيت بشود و آن مراتب مافوق طبيعت را هم پيدا بكند و كسى نيست كه به انسان اين نحو تربيت را بكند، خداى تبارك و تعالى انبياء را مامور فرمودند كه اينها بيايند و تربيت كنند اين انسان را كه برسد به آن مراتب مافوق طبيعت و هر چيزى كه در آن قابليت هست فعليت پيدا بكند و تربيت يك تربيت الهى بشود.
صحيفه نور ج 2 صفحه 232
احكام اسلام، نسخههايى از طرف اطباى روح
شما آقايان كه در خارج از كشور يا در داخل كشور، جوانهايى كه مورد علاقه ماها هستيد و شماها مثل فرزندان ما هستيد و در خارج كشور يا در داخل وارد زندگى تازه شدهايد، شما الان همين صورت ظاهر عالم طبيعت را مىبينيد و فعاليتهاى شما هم مربوط به همين رشته است. اينكه من براى شما مىخواهم عرض كنم، اين است كه شما همان فقط رشته طبيعت را و چيزهايى كه مربوط به طبيعت هست مثل همين مبارزاتى كه الانشود ولو اين مبارزات، مبارزات الهى است و براى رساندن اين مردماست به حقوقشان و اين البته با امر الهى است لكن تمام اين معانى كه حاصل بشود، اينها چيزهايى است كه مربوط به همين عالم طبيعت است و ما يك مراتب بالاترى داريم كه بايد شماها به آن توجه كنيد. آن عباداتى كه انبياء آوردهاند و شما را به آن دعوت كردند مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، اينطور چيزها، اينها يك امورى هستند كه، نسخههائى هستند از طبيبهاى واقعى كه آمدند شما را برسانند به يك مرتبه كمالى كه همانطورى كه از طبيعت استفاده مىكنيد مادامى كه در طبيعت هستيد، وقتى كه نفوس شما از اين طبيعت بيرون رفت و نفس عاقله شما در يك عالم ديگر رفت آنجا هم با يك تربيت صحيح رفته باشد و يك زندگانى كاملاً سعادتند شما داشته باشيد. من به گوشم اينجا مىخورد كه بعضى از اين جوانهاى ما نسبت به اين احكام ظاهرى اسلام مثل نماز كه بسيار در اسلام اهميت دارد، اينها خيلى آنچنان تمام و تام عمل نمىكنند و اين مسأله، مسألهاى است كه اسباب تأسف ماست كه شما جوانهاى مسلم به آن نسخههائى كه اطباى روح دادهاند عمل خداى نكرده نكنيد و بعد در عاقبت يك وقت پشيمانى براى شما پيدا بشود كه آنوقت دستتان ديگر كوتاه باشد. اسلام مثل مسيحيت نيست كه فقط يك جهت را ملاحظه كرده باشد، اسلام تمام جهاتى كه انسان به آن احتياج دارد، برايش احكام دارد. احكامى كه در اسلام آمده است، چه احكام سياسى، چه احكامى كه مربوط به حكومت است، چه احكامى كه مربوط به اجتماع است، چه احكامى كه مربوط به افراد است، احكامى كه مربوط به فرهنگ اسلامى است تمام اينها موافق با احتياجات انسان هست يعنى هر مقدارى كه انسان احتياج دارد، احتياج به طبيعت دارد احكام طبيعى هست. اين احتياجات به ماوراى طبيعت كه من و شما الان از آن غافل هستيم انسان دارد، آنهم احكام دارد اسلام براى اينكه اين احتياجات را رفع بكند و به عبارت ديگر براى اينكه تربيت كند ما را و ما را سعادتمند كند. تفاوت حاكمان حكومتهاى اسلامى با سلاطين خداى تبارك و تعالى هيچ احتياجى به اعمال ما و خود ما ندارد، انبياء هم احتياج به من و شما و به اعمال ما ندارند. تمام زحماتى كه انبيا كشيدند، وقتى كه ما كيفيت زندگى آنها را مطالعه كنيم، زندگى حضرت موسى، حضرت عيسى سلام الله عليهما را و خصوصاً زندگى حضرت رسول اكرم پيغمبر خودمان را اگر ملاحظه كنيد و به تاريخ اسلام و به تواريخى كه حكايت از اينها كردند و از زندگيشان
صحيفه نور ج 2 صفحه 233
كردند ملاحظه كنيد و مىفهميد كه اينها تشكيل حكومت بعضىشان دادند، احكام حكومتى دارند لكن خودشان وقتى به زندگيشان مراجعه كنيد مىبينيد كه اصلاً مثل روساى جمهورى يا سلاطين اين عالم اصلاً نبودند، يك شكل ديگر، يك وضع ديگر داشتند در ممالك ديگر، هم در زمانشان تحت لواى ايشان بوده است در عين حال وقتى زندگيشان را، كيفيت معاشرتشان را ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه اصلاً اين طور مسايلى كه رئيس كلانترى يك ناحيه داشته، ايشان نداردچون كه با وجودى كه الان سلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى كه توى مسجد نشسته است و رفقاى خودش، اصحاب خودش نشستهاند، آدمهايى كه از خارج مىآيند نمىتوانند بفهمند كه كدام يكى از اينها آن پيغمبرى است كه رئيس اينهاست و كدام سايرين هستند.
معاشرتش اين طور بوده است خيال نكنيد يك همچو مسندى كه حالا من پيرمرد را شما نشاندهايد، او هم روى مسند نشسته باشد، او روى همانجايى كه شما نشستهايد، همانجورى نشسته بوده است كه وقتى از خارج مىآمدند نمىفهميدند كه اين پيغمبر است يا آن يكى. وضعش اينطور بوده است، اين طور نبوده كه مثل رئيس جمهورهاى حالا اگر كسى بخواهد خدمتشان برسد بايد مدتها زحمت بكشد، آن هم چه شخصى باشد، همه مردم كه نمى توانند بروند پيش او. در مسجدش باز بود و همه مىآمدند، غنى وفقير و درويش و مسكين و همه مىآمدند پيش ايشان حرف هايشان را مىزدند و جواب هايشان را مىشنيدند ومسائلشان را گوش مىكردند و اينها، وقتى هم منزل داشتند يك مسجدى اينها داشتند، خيالكنيد مثل مسجد حالاى مدينه بوده، يك تكه زمين بودهو دورش را با چوبهايى ازدرخت و شاخههايى از درخت محفظهاى گرفته بودند كه حيوانات نروند آن جا. آن مسجدشان بوده است و يك دوسه تا همچند تا هم خانه، اطاق گلى درست كردند درآن ودرآن هم ابداً هيچ ابداً از اين تجهيزات كه حتى منزل تو و من دارد نداشته. اين پيغمبر اكرم وقتى مىآييم سراغ حضرت امير سلام الله عليه كه وصى به حق اوست آنوقتى كه حضرت امير سلطنت حالا من جسارت مىكنم بگويم سلطنت و امام يك ممالك بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق و تمام سوريه و لبنان و مصر وايران و همه اينها تحت لواى او و تحت حكومت او بوده است، خودش زندگيش چه جور بوده است؟ باز مثل اميرالامرا بودهاست؟ يك پوستى داشتند، پوست گوسفندى داشتند كه شبها آن طور كه نقل مىكنند و تاريخ دارد مىانداختند خودشان و همسرشان روى آن مىخوابيدند، روزها همين پوست گوسفند را علف مىريختند توى آن براى آن شترشان كه علف بخورد. اين حكومت اسلام. حضرت امير سلام الله عليه با دست خودشان، با كلنگ خودشان قنات درست مىكردند. در تاريخ هست همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت آن هم خلافتى كه دامنهاش اين قدر زياد بود همان روز بعد از اين كه بيعت تمام شد، ايشان بيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كارى كه مىكرد، كار مىكرد، آن وقت كار كه مىكرد نه اين كه كار مىكرد براى استفاده خودش كه حا قنات داشته باشد، وقتى كه آب زد بيرون آن وقت قلم و كاغذ را گرفت وقفش كردبراى فقرا - و براى مثلاً
صحيفه نور ج 2 صفحه 234
چيز وقف كرد - ما يك همچنين حاكمى مىخواهيم، ما كه اين قدر زحمت مىكشيم و فرياد مىزنيم و ملت اسلام را دعوت مىكنيم، دعوت مىكنيم كه ما يك حاكمى مىخواهيم. يك سلطانى مىخواهيم كه خيانتكار نباشد. داشت حساب بيتالمال را مىكرد، حساب زكات و چيزهائى كه، مالياتهايى كه به بيتالمال بايد مردم بدهند، چراغ روغنىاش (آن وقت چراغ مثل اينكه با روغن روشن مىشده) پيهسوز به اصطلاح ما، اين چراغ روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود، يك كسى آمد (به حسب آن چيزى كه نقل شده است) كسى آمد با حضرت صحبت بكند حضرت آن چراغ را خاموش كرد گفت آن وقت كه اين روشن بود براى حساب بيتالمال مسلمانها بود حالا كه خواهيد با من صحبت كنيد مربوط به اين نيست من چراغ را خاموش كردم، مال مردم، مال بيتالمال است، من حق ندارم.
حكومت اسلامى مانعى براى خيانت، غارتگرى و هرج و مرج
حالا شما ملاحظه كنيد كه اين رئيسجمهورها چه مىكنند، اين سلاطين چه مىكنند، چون از آنها اطلاع نداريم برگرديد ايران را نگاه كنيد، برگرديد ببينيد كه اين آقا كه حالا اين همه فساد كرده چه مىكند، با بيتالمال مردم چه مىكند، با بيتالمال مسلمين. ما يك چنان حاكمهايى را مىگوئيم كه، هى مىپرسند اسلام چيست، اسلام چيست؟ اسلام يك چيزى نيست كه بخواهد همه چيز را به هم بزند. اسلام تمام نظام طبيعت را حفظ ميكند، فسادهايش را جلوگيرى مىكند. حكومت باشد اما حكومت چپاولگر نباشد، حكومت خائن نباشد، نه اين كه مىخواهد حكومت را به هم بزند، خوب آنها خودشان حكومت داشتند. سلطنت به معناى حكومت (نه به اين معناى خلافكارى و اينها) به معناى حكومت اسلامى هست، حاكم اسلامى است، نظام اسلامى هست لكن اين چپاولها و اين دزدىها و اين خيانتها نيست، منهاى اينهاست.
فرياد ما كه مىگوئيم كه حكومت اسلامى مىخواهيم و مرگ بر اين سلطنت كثافتكارى، براى اين است كه ما مىبينيم كه خودمان مىدانيم، و هم يك وقت تاريخ مىخوانيم، سلاطين سابق هر چه بودند، جبار بودند لكن خيانت در آنها كم بوده جبار بودند، تبهكار بودند، تعدى مىكردند به مردم اما مملكتشان شان را به يك مملكت ديگرى، منافع مملكتشان را به مملكت ديگرى نمىدادند. من نديدم كه يكى از سلاطين سابق مملكتش را فروخته باشد به يك كسى، منافع مملكتش را تقديم ديگرى كرده باشد، اين اخيراً شده و خصوصاً در زمان اين آقا، در زمان اين سلطان مفسد اين مسائل پيدا شده است كه هر چيزى كه ما داريم اينها از بين بردهاند. زندگى خودشان اين زندگى است، زندگى شما اين است كه مىبينيد، توى اينجا بنشينيد، توى اين جاهاى نم. اين زندگى آنهاست. كه من اين را دو سه دفعه گفتهام تا حالا (كه نوشته بود كسى براى من و يا در مجله خواندم، الان يادم نيست) كه يكى از خواهرهاى اين آقا يك ويلايى در كجا تهيه كرده كه پول آن ويلا را من الان يادم نيست، خيلى قلم درشت محيرالعقولى بود، آنى كه يادم هست اين كلمهاش است كه پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گلكاريش شده يعنى 35 ميليون تومان. ما يك همچنين سلطانى ديدهايم كه چراغ را خاموش
صحيفه نور ج 2 صفحه 235
مىكند كه آن چراغ به قدر دو دقيقه كه با اين شخص مىخواهد صحبت عادى بكند، صحبت رفاقتى مثلاً بكند اين ديگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه بارگاهش اين مسجد است، توى اين مسجد مىآيد مىنشيند، همه مىآيند حرفهايشان را به او مىزنند، از مسجد هم لشگر درست مىكند مىفرستد به اين طرف آن طرف براى عرض مىكنم پيشرفت اسلام لكن زندگيش همين است كه عرض كردم كه يك پوست هست و وقتى كه شب مردنش، شب شهادت حضرت، وقتى كه مهمان بود منزل دخترش نمك آورد و شير، گفت تو چه وقت ديده بودى كه من (بر حسب نقل) دو تا چيز همراه بخورم، رفت نمك را برداشت فرموده كه، به جاى نمك شير را بردار، نان با نمك را خورد آن سلطان حجاز، ايران، سوريه، لبنان، عراق، ماوراى اينها، اردن و امثال ذلك. اين شب آخر زندگى ايشان در حال آن قدرتمندى. ايشان، خواهر بزرگوار!! اين آقا خواهر جنايتكار اين جنايتكار، پنج ميليون دلار خرج گلكارى، نوشته بود خرج گلكارى اين ويلائى كه ايشان تهيه كرده است در خارج كرده. ديشب هم كه در يكى از روزنامههاى اينجا من خواندم كه نوشته بودند،كه آورده بودند كه شب چهارم آبان شاه خودش با فرح جشن گرفته براى اينكه ديگران كه از خانواده او بودند همه رفتهاند، پولها را برداشتند و رفتند. مال اين ملت رفت به آمريكا و چند روز پيش از اين هم گفتند كه از ايران تلفن كرده بودند كه يك طياره پر از جواهرات، جواهرات سلطنتى را نقل كردند به آمريكا. حالا كه ايشان احتمال رفتن مىدهد دارد چپاول مىكند اين ملت را، دارد مىبرد. ما كه حكومت اسلامى مىگوئيم اين هرج و مرج نبايد باشد، به ما مىگويند كه شما حكومت اسلامى مىخواهيد بكنيد، مىخواهيد كه اصلش چرخ اين مملكت را بخوابانيد. اين غلط است كه مىگويند اينها تبليغات باطل است، ما چرخها را به راه ميخواهيم بيندازيم. الان چرخهاى مملكت طرف اروپا دارد حركت ميكند، نفتهاى شما الان به اروپا و به آمريكا دارد مىرود. ما ميخواهيم جلوى اين گرفته شود، يك مقدار عاقلانهاش فروش برود آنهم ارز دست ما بيايد نه اينكه نفت ما را ببرند و پايگاه براى آمريكا درست بكنند، عوض آن اين باشد كه اسلحه بياورند و پايگاه براى آمريكا درست كنند. ما مىگوئيم هرج و مرج بايد نباشد، نمىگوئيم حكومت نمىخواهيم، ما حكومت مىخواهيم اما اين نحو حكومت، نه به آنطور. البته هيچ كس نمىتواند آنطور اما يك حكومتى باشد كه دزد نباشد، لااقل خيانتكار و جنايتكار نباشد، يك حكومتى كه براى اينكه يكدفعه بگويند مرگ بر شاه، يك عدهاى را نكشند - شما خيال كرديد كه اگر - در هر صورت مسأله اين است، حكومت اسلامى اين است، از حكومت اسلامى شما را نترسانند، حكومت عدالت است، حكومت است كه زندگى شما را زندگى مرفه انشاءالله قرار مىدهد، براى مردم نفع دارد، براى مردم همهاش منفعت است و اميد است انشاءالله به زودى اين عمل انجام بگيرد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 236
تاريخ: 8/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب بر عليه اسلام و روحانيت
تبليغات كذب اجانب بر عليه پشتوانههاى مقاومت مسلمين
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ما مواجه هستيم با تبليغاتى كه از آنوقتى كه خارجىها راه پيدا كردند به ايران و مطالعات كردند در ايران و خواستند ذخائر ايران را ببرند، شروع به تبليغاتى كردند كه اسلام و روحانيت اسلام را در نظر مردم يك چيز مخالف با زندگى، مخالف با عقل، ارتجاعى، به درد زندگى نخور، از اين چيزها معرفى كنند. با آن تبليغات دامنهدارشان اين تهمتها را زدند كه مثل اديان افيون هستند براى تخدير مردم و اين هم سرمايهدارها درست كردند و علماى اسلام هم عمال همين سرمايهدارها هستند و مردم را تخدير مىكنند كه مردم صدايشان در نيايد، انقلابى پيدا نشود. و اين كارى است كه مبلغين و آنهائى كه اسلام را سدى از براى منافعشان مىدانستند و علماى اسلام را هم سدى ديگر، اين تبليغات را كردند.
ما بسيارى از مطالبش را تدريجاً در اين روزهايى كه اينجا بوديم براى اين آقايان كه البته مرتب عوض مىشوند و اشخاص ديگر مىآيند گفتهايم من جمله از چيزهائى كه گفته شده است و لازم است باز گفته بشود اين است كه بايد انسان ببيند كه سند اسلام كه قرآن است، آيا اين سند، سندى است كه اگر كسى مطالعه آن را بكند يا تعليمات آن را ياد بگيرد، اين جزء افيونهاست و مىرود توى خانهاش مىنشيند يا مردم را دعوت مىكند به دير و خرابات؟ يا اينكه قرآن محرك جامعه است؟ طرف رد ظلم و رد ستم كارهائى كه در خارج مىشود هست؟
كسى كه يك مقدارى آشنا باشد به منطق قرآن، مىبيند كه اين قرآن است كه وادار كرد پيغمبر اسلام را به اين كه با اين سرمايهدارها دائماً در جنگ باشد و با اين كسانى كه در حجاز و در طائف و در مكه و اينها، سرمايهدار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدرى كه قدرتمند بودند، قرآن بود كه پيغمبر اكرم را وادار كرد به اينكه با اين مردمى كه با مليت مردم، با منافع تودههاى مردم مخالف هستند و استثمار مىكنند اينها را، با اينها بايد جنگ بكنيد و تاديبى حاصل بشود.
جنگهائى كه پيغمبر در زمان حياتشان فرمودهاند (بعد از اينكه آنوقتى كه اسباب جنگ فراهم شد برايشان) اين جنگ هميشه با زورمندها بوده است، با آنها مثل ابوسفيان و امثال آنها كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 237
قدرتمندها بودند و اينها منافع ملتها را، ملت خودشان را مىخواستند براى خودشان چيز بكنند و ظلم و ستمكارى و اينهابيعدالتى رايج بوده است و جنگهائى كه واقع شده بين مستضعفين بوده و مردم طبقه سه (فقرا) با اين زورمندها واينهائى كه مىخواستند حق فقرا را بخورند و لسان قرآن در آياتى كه در باب جنگ، جنگ با اين مشركين كه در آنوقت داراى قدرت بودند، آياتى كه وارد شده است يكى و دو تا نيست، بسيار آيات درباب جنگ است و در جدال با اينها و در تمام قرآن اگر پيدا بكنيد يك آيهاى كه مردم را بگويد با اينها ملايمت بكنيد و برويد توى خانهتان بخوابيد تا اينها هر كارى بخواهند بكنند، بكنند، اگر اين جور پيدا شد، آنوقت حق دارد كسى بگويد كه اين قرآن آمده است و دين آمده است و افيون است. افيون معنايش اين است كه مثل ترياك كه، اين مواد مخدره كه استعمال مىكنند و انسان بعد از استعمالش به چرت مىرود، قرآن آمده است كه مردم را به چرت وادار كند! اين تبليغى بوده است كه بر ضد قرآن شده است و نكته اين تبليغ هم اين بوده است كه مسلمين را از قرآن جدا كنند و منطق قرآن را بشكنند در بين مسلمين، تا اينكه اين شرقىها كه مسلمين هستند و داراى مخازن هستند، ديگر پشتوانهاى نداشته باشند كه مقاومت كنند. اگر قرآن و روحانيت قرآن نباشد، اين مردم و تودهها، اينها مقاومت نمىكنند.اينها هستند كه ممكن است، اينطور مطالعات به آنجا رسيده كه اينكه سد است از براى راه استفاده غرب، اين عبارت از قرآن است و عبارت از آن كسانى كه درس قرآن خواندهاند، آنها ممكن است يك وقتى جلوگيرى بكنند از منافع، پس بايد اين دو تا سد را شكست تا راه باز بشود. قرآن را با اين منطق به قول خودشان شكستند يا خيال شكستنش را داشتند كه اصلاً دين، نه دين اسلام، اصلاً دين از اول كه بوده است يك مخدرى بوده. اين براى اين است كه، نه اينكه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحيح بوده، داشتند اطلاعات، آنها فريبكارى مىكردند، ماها اطلاع نداشتيم كه فريب مىخورديم، آنها فريب مىدادند و مقصد داشتند، مقصد سياسى داشتند كه منافعش به خودشان برسد و ليكن مسلمين فريب خوردند. ما بىاطلاع بوديم، شايد در بين جوانهاى ما حالا هم باز كه به بركت اسلام و قرآن و روحانيت واينها، يك همچنين اساسى را دارند به هم مىزنند و متزلزل مىكنند، حالا هم اگر يك كسى كه از عمال آنهاست يا خير، خودش بازى خورده، شايد آن هم حالا همين حرف را باز تكرار كند كه نه، قرآن و مثلاً روحانيون، اينها مخدرات هستند. با اينكه مىبينند اين نهضتى كه در پانزده سال پيش از اين تا حالا به پا شده است و الان متزلزل كرده است نه شاه را متزلزل كرده است آمريكا را، انگلستان را، شوروى را و اينها دارند مطالعه مىكنند كه چطور تخلص پيدا كنند و نمىتوانند هم تخلص پيدا كنند براى اينكه از سرنيزهكارى بر نمىآيد در مقابل اراده ملت، اينها هم باز در بينشان شايد پيدا بشود يك جاهلى كه يك همچنين كلمهاى بگويد و ليكن از بىاطلاعى است.
انبياى سابق هم هر كدامشان كه ما از تاريخشان اطلاع داريم يك اشخاصى بودند از طبقه سوم و از اين فقرا و اينها قيام مىكردند در مقابل سلاطينشان، مثل حضرت موسى (ع) در مقابل فرعون، يك مرد شبانى با يك عصائى قيام مىكند و مردم را دعوت مىكند و مىرود سراغ فرعون و فرعون را مىخواهد دعوت كند براى اينكه او را آدمش كند. اين جور نبوده است كه از فرعون بعث شده باشد موسى براى تخدير توده، از توده پيدا
صحيفه نور ج 2 صفحه 238
شده است يعنى خدا از توده انتخاب كرده است اين را در مقابل قدرت فرعون و هكذا ساير انبياء (ع) و آنهائى كه ما اطلاع از آنها داريم اينطور بودهاند و پيغمبر اكرم كه ديگر نزديك به ماست نسبت به آنها و اطلاعمان از تاريخ آن بيشتر است و جنگهائى كه او كرده همه معلوم است كه چند تا جنگ كرده و با كى جنگ كرده، جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدى و قلدر بوده است. پس اين منطق كه اسلام يا ساير اديان از مخدرات است، اين منطق اجانب است كه مىخواهند مال شما را بخورند، مىخواهند ما را از قرآن منفصل كنند تا اينكه پشتوانهاى نداشته باشيم، مثل قدرت قرآنى پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشويم و هر كسى يك چيزى بگويد و تبليغات آنها اثر بكند و جوانهاى ما را منحرف كند و اسباب اين بشود كه آنها مشغول كارشان بشوند.
كيفيت زندگى و سياست روساى حكومت اسلامى و حكومتهاى ماركسيستى
وقتى مىآئيم سراغ آنهائى كه دين را تبليغ مىكردند، مثل خود پيغمبر و حضرت امير (ع) خلفاى پيغمبر يعنى خلفاى صورى پيغمبر تا آنوقتى كه باب خلافت در كار بود و به سلطنت نرسيده بود، بعد از علماى اسلام، شما اگر تاريخ را ملاحظه كنيد هميشه جنگ ما بين اين طايفه و قلدرها بوده، هيچ وقت همچون نبوده است كه اينها ساكت بنشينند، منتهى به مقدار قدرت و به مقدارى كه عرض مىكنم توانائى داشتند و كم بوده است توانائىشان، آن هم البته عللى داشته است كه نقصى، نقيصههائى در كار بوده و ما در زمان خودمان، در اين مدتى كه خودمان مشاهده كرديم، قيامهائى از همين طبقه ديدهايم در مقابل رضا شاه آنوقت كه آمد و كودتا كرد و عرض بكنم آن بساط را در آورد و آن ظلمها و آن تعديات به همه طبقات مردم، هيچ قدرتى در مقابلش نايستاد الا قدرت روحانى كه قيامهاى متعدد شد كه ما همهاش را يادمان است، قيامهائى كه از علماى اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم، از علماى بلاد هم آمدند در قم، قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند و بردند در زندان، مثل مرحوم آسيديونس و مرحوم عاصفه و ديگران، قيامى كه از آذربايجان شد، علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى و ديگران را گرفتند و از آنجا بردند، تبعيد كردند. قيامهاى متعدد، قياس كه مرحوم آقاى قمى كرد كه آمد به تهران و مردم با او همراهى درست نكردند و ايشان هم گرفتند و تبعيد كردند. قيام زيادى كردهاند كه تاريخ نشان مىدهد كه اينها اين جور نبود كه مردم را دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظلمه حرف نزنند، اين تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كه الان هم باز صحبتش را مىكنند، يعنى منحرفها صحبتش را الان هم مىكنند و اينها كمك مىكنند به بنگاه ظلم. آنهائى كه اين مسائل را زمزمه مىكنند، اينها يا اينكه خودشان از دستگاهها هستند و عمال آنها هستند يا فريب خوردهاند از عمال آنها. اين شعارهاى مثلاً كمونيستى و شعارهاى ماركسيستى اينها از همان قماش هست كه اينها يك دستهاى از جوانهاى بازى خوردهاند به واسطه اينها، اينها مطالعه نكردهاند در احوال آنهائى كه اينها را دعوت مىكنند به كمونيستى و به ماركسيستى دعوت
صحيفه نور ج 2 صفحه239
مىكنند، مطالعه در احوال آنها نكردهاند ببينند خود آنها چكاره بودند مثلاً استالين كه در اخير ما همه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضى شما هم بوديد، اين چه جور بوده خودش، خودش چه آدمى بوده است تا اينكه اينها مىخواهند تبعيت از او بكنند.
بله آنوقتى كه جنگ عمومى واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران، تقريباً از آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان و مال آمريكا هم آن طرفها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كرده بودند و بودند در ايران و ما ديديم، من خودم ديدم و يك مطلب هم آنوقت معروف معروف شد. اما آن مطلبى كه معروف شد آنوقتى كه متفقين آمدند يعنى روساى متفقين، استالين و روزولت و چرچيل و آن يكى هم روزولت و اينها آمدند به ايران، استالين، آن آدمىكه اين آقايان مىگويند كه خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم تودهاى بود، آن با مردم چطور بود، به او قارداش مىگفتند، برادر بود، همه اينها، وقتى خودش آمد به ايران حتى گاو شيرده برايش مىآوردند كه مبادا اين آقا از شير گاو ايران بخورد. اين آقاى كرملين نشين كه قارداشش عبارت از اين عرض كنم - ارتشش و تودههاى مردم بود، اين وقتى كه آمد، در همان جنگ عمومى براى يك مشورت آمد به ايران، آنوقت معروف بود به اينكه ايشان يك گاو خاصى عرض مىكنم كه همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد و مبادا خداى نخواسته اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران. اين زندگى اشرافى او بود. و من خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مىرفتيم به مشهد با اتوبوس، بر خورديم به اين لشكرهايى كهاز روسيه بودند كه عقيدهشان اين بود كه ما و استالين هر دو برادر هستيم و همه با هم مثل هم مىمانيم، اينها مىآمدند براى گدائى سيگار يا چيز ديگر، وقتى يك سيگار به آنها دادند، گرفت اين سيگار را آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن و راه رفتن، براى يك سيگار گدائى مىكرد. او وقتى كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعى و با چه اشخاصى و با كذا، گاو شيرده هم آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو!. اينها بازى مىدهند مردم را، اينها مردم را بازى مىدهند. لنين كه اينقدر از او تعريف مىكنند و كذا، اولاً به واسطه يك شكست جنسى خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهائى كه ديانت داشتند، با آن علمائى كه آنوقت بودند و علماى خودشان، يك مسأله جنسى بوده است كه آنها منعش كردند و او عصبانى شده، آنوقت يك قصه هم از او نقل مىكنند كه ايشان گفته است كه بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اين افرادى كه در مملكت ما هست، خرج و دخلشان چه جورى است، هر نفر آدمى كه حساب كرديم در سال خرج و دخلش با هم مساوى است يا دخلش بيشتر از خرجش است اين را ما نگاه مىداريم براى اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزى هم به ما مىدهد، هر آدمى كه دخلش كمتر از خرجش است، اين را بايد توى دريا انداخت. اين آدم انساندوست يك همچنين آدمىاست، اين كه حالا اينقدر از او تعريف مىكنند يك همچو آدمى است كه اين فقرا كه نمىتوانند كار بكنند، پير مرد حالا شده است، ضعيف شده است، يك عيبى دارد كه نمىتوانند كار بكند به اندازه مخارج خودش، اين ديگر به درد نمىخورد، اين را بايد ريخت تو دريا راحت بشود! توى دريا هم بريزيد كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد! اينها بازى مىدهند جوانهاى ما را و تبليغات است همهاش،
صحيفه نور ج 2 صفحه 240
واقعيت نيست. اين يك حكومت و يك عرض بكنم كه رئيس براى آنها و ما هم حكومت خودمان را نشان مىدهيم، آن حكومتى كه ما مىخواهيم. آن حكومتى كه ما مىخواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر اكرم است كه حاكم بود ما بناست كه روسا را بگيريم، روسا را نظر بكنيم، سيره رؤسا رانظر بكنيم، يكى از هم آنها حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيم اينها مثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از رسول اكرم نوشته، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در مدينه زندگى مىكردند. اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوار الاغ مىشده است يك كسى هم دنبالش، پشت سرش مىنشسته و مىرفته، آنوقت هم براى او مسأله مىگفته، او را تربيت مىكرده. شما بياوريد يك حاكمى، يك رئيس عرض مىكنم كلانترى، يك كد خداى يك شهرى يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد، سلوكش با ملت اين باشد كه وقتى توى مسجد مسجد محل اداره حكومت، مىآمدند آنجا وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستند و عرض مىكنم كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشستهاند و دارند صحبت ميكنند، اشخاصى كه نمىشناختند، از خارج مىآمدند نقل شده است كه نمىشناختند اينها كدام يكى عرض مىكنم كه حاكم است و كدام يكى محكوم، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى مردم ديگر. يك زندگى اشرافى و يك زندگى عرض مىكنم چيزى نداشته در عين حال كه خودش اينطور بوده آنقدر به اين فقرا رسيدگى مىكرده و به اين ضعفا رسيدگى مىكرده است كه مردم همه از ذكرش فرض كنيد عاجز بودند.
آن هم حضرت امير با سلطنت (جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم) با خلافت چندين مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنهانمىدانم عراق يكى از آنها، اردن يكى از آنها مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنهاى آنوقت داشته سلطنت ايشان، با اين دامنه سلطنت، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهائى كه اينها مىگويند؟ مقايسه بكنيد و زندگىشان را در تاريخ ببينيد. آن چيزى كه نقل مىكنند، يك پوستى ايشان داشته است يك پوست گوسفندى داشته شبها خودش و عيالش رويش مىخوابيدند، روز هم اين را مىگذاشتند آنجا براى شترشان علف مىريختند. اين زندگى حضرت امير در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشد. اين وضع خوراك حضرت امير كه در آن چيز را برحسب نقل مهر مىكرده، آنجايى كه توى آن نان جو بوده است مهر مىكرده است، كه مبادا اينها باز كنند يك چيز ديگر توى آن بريزند (يك چربى، يك چيزى كه مثلاً به حسب ترحمى كه فرزندانش مىخواستند به پدر بكنند و زينب مثلاً مىخواسته به پدر بكند، چيزى داخل اين بكند) مهر مىكرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك حضرت امير سلام الله عليه بود.
آن شبى كه شبى فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست، آن شب مهمانام كلثوم مىگويند بودهاست، وقتى كه برايش غذا مىآورند، ايشان غذا براى افطار مىآورد، مىبيند كه نمك آورده و شير، مىگويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم؟ يكيش را بردار، مىگويند كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 241
رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير را بردار، دو لقمه نمك دست برد و خورد. اين حكومت ماست، حكومت اسلام است حاكم اسلام است، آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها.
هدف اجانب از سركوبى مروجين اسلام، دستيابى به ذخاير مسلمين
انسان بايد تعقل كند ببيند كجا گول خورده است، اين گول براى چه، اين تبليغات چه براى چه بوده است؟ اين نكته اينكه شما را مىخواهند جدا كنند از اسلام، جدا كنند از حكومت اسلامى، بايد ديد نكته چيست كه شما را مىخواهند جدا كنند از حكومت اسلامى. نكته اين است كه آن آقا گاز مملكت ما را مىخواهد، آن آقا نفت مملكت ما را مىخواهد، خوب، نفت و گاز صاحب دارد، ممكن اين است كه داد وقالشان در آيد. اسلام مىگويد كه هيچ قدرتى حق ندارد، هيچ قدرتى نمىتواند بيايد به مسلمين تحميل بشود، اينها هم كه مىخواهند تحميل كنند همه چيز را، اينها مىخواهند، يك محمدرضا را بياورند و اينجا بگذارند، مأمور كنند (مأموريت براى وطنم) كه اين آدم همه استفادههائى كه اين مملكت دارد، به اينها بدهد، خوب ممكن است آخوند صدايش در آيد، آخوند را خفه مىكنند، (آخوندها مفتخورند، اين آخوندها همه مفتخورند) اينها مىگويند آخوندها مفتخورند اين آخوندى كه حالا دارد مفتخورى مىكند در اين حجرات مدرسه آن زندگى را دارد، چهار تا كتاب و يك گليم و نمىدانم چه، آنهائى به اينها مىگويند مفتخورند كه خودشان داراى كذا و كذا هستند. (اين آخوندها تنبل هستند)! اين آخوندها تنبل هستند كه 70 سال پشتكار دارند يك كار را انجام مىدهند تا آخر براى حفظ عرض مىكنم ملت خودشان و حفظ ديانت خودشان يا آنهائى كه هر روز دارند دور مىگردند براى عرض مىكنم بيعارى كردن؟ اينها دارند به اينها مىگويند تنبل هستند اينها، همه تبليغات براى اين است كه آخوند را از نظر ملت بيندازد، اين قدرت را از اين ملت بگيرد، آن قدرت اسلام را كه بالاىسر همه قدرت هاست از دست بگيرد، اين قدرت كسانى كه مروج اسلام هستند، اين قدرت را هم بگيرد، وقتى كه اين دو تا قدرت را گرفت، سر صبر، محمدرضا هر كارى دلش مىخواهد بكند، يكى نگويد چرا. آن روزى كه رضا شاه آمد و آن همه كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توى مجلس، به اسم مدرس (رحمة الله) كه مقابلش مىايستاد و مىگفت كه نه. هيچ كس نبود، مدرس بود، چند نفر هم كه اطراف او بودند، ديگر در تمام مملكت هيچ قدرتى در مقابل او نمىايستاد. مدرس يك آقاى عمامهاى ملا، متقى و با يك پيراهن كذا و عباى كذا و تنبان كرباسى كه شعر آنوقت برايش گفتند كه تنبان كرباسى قدردانى از او كردند و شعر برايش گفتند، انتقاد از او كردند، اين ايستاد در مقابل رضا شاه و (نه) گفت.
آنوقتى كه التيماتوم كرد روسيه به ايران كه در يك قضيهاى بود كه من حالا يادم نيست، التيماتوم كردند و لشكرشان هم حركت كرده بود و آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس كه، التيماتوم را آوردند به مجلس كه وكلا چيز بكنند، خوب لشكر روس است و بناست بيايد و التيماتوم كرده و اگر فلان كار را انجام ندهيد چه خواهيم كرد تنها كسى كه خود آنها نوشتند وكلا همه
صحيفه نور ج 2 صفحه 242
نشسته بودند و هيچ حرف نمىزدند و قدرت اين كه كارى بكنند نداشتند خوب چه بكنند نوشته يك سيد يك معمم يك ملائى با دست لرزان آمد پشت آنجا و گفت حالا كه بناست ما از بين برويم، چرا به دست خودمان از بين برويم؟ نه، ما رد مىكنيم اين را، كردند و هيچ غلطى هم آنها نكردند. قدرت پيدا كردند به قول ايشان، وكلاى ديگر هم قدرت پيدا كردد و راى برخلاف دادند و قبول نكردند حرف آنها را، آنها هم هيچ كارى نكردند، اينها مىخواهند ما را بترسانند.
شكست طرح اجانب در عقب راندن مسلمين
الان هم كه شما خيال مىكنيد كه از آن طرف همين ديروز باز تلگرافى در چهار آبان كرده بودند (چند روز پيش از اين) اين سران مفتخور نفتخور، اين تلگراف را كرده بودند و تبريك گفته بودند به شاه چهارم آبان را، اظهار پشتيبانى، مىنويسند كارتر كه قيامت كرده بود در اظهار پشتيبانى كه ما پشتيبان شما هستيم و فلان پريروز هم، چند روز پيش از اين وزير خارجه انگلستان مسأله را همانطورى كه بود گفت، گفت (ايشان حافظ منافع ماست (قريب به اين معنا) حافظ منافع ماست، ما منفعت در آنجا داريم، ما بايد حالا پشتيبانى از او بكنيم.)
نه، ما نمىگذاريم تو پشتيبانى بكنى، ملت ديگر گول اين حرفها را نمىخورد. حالا هم اين حرفهايى كه اينها مىزنند، خيال نكنيد كه حالا اگر اين ملت ايستاد و پشت سرهم ايستاد و رد كرد اين حرفها را به آنها لشكر بياورند از آن طرف، نخير اينها همه شعر است، اصلاً دنيا ديگر اين را قبول نمىكند از كسى. يك ملتى وقتى حرف صحيح دارد مىزند، حرف حق دارد مىزند، مىگويد كه ما نمىخواهيم منافعمان را شما ببريد، ما نمىخواهيم ذخائر ما را شما ببريد، ما مىخواهيم خودمان در اين مملكتمان مستقل باشيم، ما مىخواهيم آزاد باشيم، شما خودتان در - نمىدانم - اعلاميه حقوق بشر اين حرفها را زده ايد، ما مىخواهيم همين مطابق اعلاميه حقوق بشر عمل بكنيم، ما مىخواهيم آزاد باشيم، ما در مملكتمان استقلال مىخواهيم، آزادى مىخواهيم، بچههاى ما هم دارند داد مىزنند اين معنى را، پير مردهايمان هم دارند مىگويند همين معنا را نمىشود با يك همچو ملتى با سرنيزه چيز كرد، نه حكومت نظامى جلوى اين ملت را ديگر مىتواند بگيرد و نه عرض مىكنم كه حكومت غير نظامى، اصلاً نمىشود، نه كارتر مىتواند بگيرد نه - عرض مىكنم كه كرملين نشينها مىتوانند اين كار را بكنند، نمىشود اين معنا. اينها همين طور مىگويند براى اينكه با گفتن مىخواهند شما را از دم، در كنند و لا عمل نمىكنند كه بيايند هجوم بياورند. اينها هر كدام منافعى دارند، منافع بين المللى و اين چيزها را دارند كه نه او جرات مىكند از ترس اين يك قدم جلو بيايد و نه اين جرأت مىكند از ترس او يك قدم جلو بيايد. اينها هر كدام از هم مىترسند لكن خوب مىخواهند اين حرفها را حالا مىزنند براى ترس ما، آنوقت هم يك آخوند ايستاد و گفت (نه) منتهى خوب مردم همراه نبودند، مجهز نشده بودند مردم، تبليغات جورى كرده بود كه آخوند را سوار اتومبيل نمىكردند خدا مىداند، مرحوم حاج شيخ عباس طهرانى (رضوان الله) عليه گفت كه در عراق من مىخواستم سوار اتومبيل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طايفه
صحيفه نور ج 2 صفحه 243
را سوار نمىكنيم، يكى آخوندها را و يكى فاحشهها را. وضع آخوند اين جور شده بود آن روز يعنى اين جور كرده بودند. جدا كردند اينها را از ملت، رضاخان هر كارى خواست كرد آن آخوندها هم، آقايان هم قيام كردند، چند تا قيام كردند لكن ملت از باب اينكه گول خورده بود نتوانست، همراهى نكرد، آنها هم لشكرى نداشتند. الان هم تبليغات پشت سر هم تبليغلت هست، تبليغ پشت سر تبليغ، فلانى (امام خمينى ) در قصر ييلاقى چيز، آنجا هست و جوانها مىروند پيش او در قصر ييلاقى. اين قصر ييلاقى ماست كه نداريم يك اطاقى كه آقايان بتوانند بنشينند، بايد اينطورى بايستند. اين تبليغات، آقا مىخواهند اينطورى جدا كنند مردم را از اين دين ولى حالا ديگر اين حرفها را گوش نمىدهند، حرفها گذشت ديگر، روشن شدهاند مردم، مطلع شدهاند مردم بر حيلهها، ديگر به اين حرفها گوش نمىدهند و بايد برود اين آدم، هيچ چاره ندارد و اگر بخواهيد ايران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و اين سلسله خبيثه پهلوى، اين ايران اصلاح شدنى نيست، بايد اين برود تا ايران اصلاح بشود، دنبال او بايد دست آمريكا انگلستان عرض مىكنم كه شوروى، اين سه ابر قدرت بايد دستشان قطع بشود از ايران و ايران، مستقل براى خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال اين معنى هستيم انشاءالله.
انعكاس وقايع انقلاب اسلامى، تكليفى براى ايرانيان مقيم در خارج
حالا ببينيم تكليف شما كه اينجا نشستيد چيست؟ (من خسته شدم كه نمىتوانم ديگر ادامه بدهم) تكليف ماها چيست؟ برادرهاى ما در ايران دارند تكليفشان را عمل مىكنند يعنى الان هم كه ما اينجا نشستيم، شما خاطر جمع باشيد در قم يا در جاى ديگر يك صدائى هست. در تهران نمىدانم در زنجان، هر جا برويد يك مطلبى هست، يك نهضتى هست، يك فريادى هست، يك كتك خوردنى هست، يك - عرض مىكنم قتل و غارتى هست آنها مشغول هستند و ما و شما در اينجا مواجه با آن جهت مع الاسف نيستيم اما شما هر كدامتان مىتوانيد تبليغ كنيد در همين خارج هر كدام اهل عرض مىكنم كه مدارس هستيد، دانشگاه هستيد، 10 نفر آدمى كه آنجا ايستاده از اين خارجىها، برويد سراغشان بگوئيد كه ايران وضعش اينطور است، دارند اين كار را مىكنند، اين سران ممالك دارند اينطور ظلم به ما مىكنند اين شاه دارد اينطور ظلم مىكند، اينطور مردم را مىكشد، مردم حرفشان اين است اين را مىخواهند، مردم وحشى نيستند. اين مرديكه دارد مىگويد اين مملكت ما مردمش قابل نيستند كه آزادى به آنها داديم و مىگويد قابل نيستند كارتر مىگويد كه آنقدر آزادى دادند كه اينها ديگر داد و فريادشان در آمده، اينهمه قتل و غارت براى زيادى آزادى است به منطق كارتر، با تصريح. من نمىفهمم اين چه جور دماغى است، اين چه جور آدمى است. در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات يا كيهان كه ايشان گفتهاند كه شاه يك آزادى تندى به مردم دادند و اين، منشاء اين اختلافات است، اين آزادى تند منشاء اين است كه مردم دادشان بلند شده است كه اى آزادى، آزاد آزادى. مقصود از هى آزادى اين است ما نمىخواهيم آزادى، ما نمىخواهيم آزادى و
صحيفه نور ج 2 صفحه 244
حرف كارتر اين است. اينها دارند اينطورى معرفى مىكنند. اين مرديكه مىگويد كه (باز او بهتر است از اين) اين ملت ما قابل آزادى نيستند، نمىشود به آنها آزادى داد براى اينكه اگر آزاد بشوند مرا نمىخواهند. حرف او اين است تا به آنها گفتند (آزادى) مىگويند (مرگ بر شاه). آن آدم هم مىگويد از بس آزادى دادند، دارند داد ميزنند. ما گرفتار يك همچو دو نفر آدمى هستيم، يكى از آن طرف افتاده، يكى از آن طرف افتاده. اين گرفتارى ماست. ما كه در اينجا نشستيم و تمام با هم داريم و شما كه تماس با اين رفقاى اروپائى يا آمريكائىتان داريد، بگوئيد مطالب را، درد ايران را يا درد اين ملت را بگوئيد، بگوئيد كه اين بچههاى صغير را اينها دارند مىكشند، بچههاى 7 ساله را، بچههاى 8 ساله را اينها دارند مىكشند.
ما ميخواهيم كه انعكاس اين مطلب كه در خارج اينها يك مردم وحشى هستند، نوشته بود، از قول يك خبرنگار بود كه اروپائى بود، انگليسى بود، نوشته بود كه من در اين اجتماعى كه در روز عيد فطر مردم با تمام وقار داشتند مىرفتند و شعارهائى مىدادند ولى هيچ زد و خورد تو كار نبود و آرام بود، نوشته است كه من رفتم كه بروم، يك اتومبيل بود مال يك آمريكائى، نگه داشت ديد من خارجى هستم، سوار شدم، رو من كرد، گفت ببين وحشىها را. به او گفتم، اينها وحشىاند؟ شما در كجاى دنيا اطلاع داريد كه نيم ميليون، يك ميليون جمعيت راه بيفتد و اينطور آرام اينطور صحيح راه بروند؟ خوب، اينها حقشان را مىخواهند، اينها وحشى هستند؟ اينها در خارج منعكس كردهاند كه ايران وحشى هستند، وحشى را كه نمىشود آزاد كرد، وحشى بايد در باغ وحش درش را بايد محكم قفل كرد. اينها دارند شماها را اينطور معرفى مىكنند. شما براى اينكه از ذهن اين خارجىها بيرون بياوريد اين مطلب را، بگوئيد مطلبى كه ما داريم چيست، مطلبى كه ايرانىها دارند چيست، اين است. تا اين مسأله از ذهن اينها بيرون برود وقتى بيرون رفت، در اينجا هم يك موجى پيدا مىشود. اين حكومتها، اينها هم از ملت خودشان يك قدرى ملاحظه ممكن است داشته باشند. اين براى اين جهت است، نه اينكه براى اين است كه اينها بلند شوند بيايند كار ما را حل كنند، ما كارمان را بايد خودمان حل كنيم. لكن اين مطلب كه دارند درست مىكنند براى ملت ايران كه ملت ايران وحشى است و آزادى نمىتواند بپذيرد يا ملتى است كه از زيادى آزادى دادش در آمده است، اين مطلب را شما بايد منعكس كنيد و بفهمانيد كه مسأله و داد ملت ايران چيست و اينها چه چيز مىخواهند. بچه 8 ساله شان داد مىزند آزادى، استقلال، حكومت اسلامى، پير مردش هم اينها را مىخواهد، ملايش هم اين را مىخواهد - عرض مىكنم كه اهل منبرش هم اين را مىخواهد، فضلايش هم اين را مىخواهند، بازارى هم اين را مىخواهد، دبيرستانى هم اين را ميخواهد، اينها مىخواهند آزاد باشند. گرفتار بودند، 50 سال اختناق، اينها مىخواهند كه مستقل باشند، سالهاى طولانى (بيش از 50 سال) تحت اسارت بودند، مىخواهند بيرون بيايند از اين اسارت. ماها بايد در اينجا كه هستيم تبليغ كنيم يعنى بگوئيم به اين افراد اين مملكت، با هر كس كه روابط داريم مسائل ايران را طرح كنيم و به اينها بگوئيم تا اين مطلب از ذهن اينها بيرون بيايد كه (اينها يك دسته وحشى هستند كه دارند بانك را نمىدانم - آتش
صحيفه نور ج 2 صفحه 245
مىزنند، حالا اگر هم آتش بزنند اينها، يك وقت از خود آنها نباشد. اين يك دسته وحشى هستند اينها، اينها را اگر آزاد كنند، چه خواهند كرد؟ چه خواهند كرد. چه خواهند كرد. نه مسأله اين نيست، اين بيچارهها براى آزادى دارند داد مىزنند، بچههايشان را هم مىدهند كه مبادا كه باز در قيد و چيز اجانب باشند.
انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اسلام را تقويت كنيد. اميدواريم كه اين ملت با اين وضعى كه دارد، پيروز بشود و پيروز خواهد شد انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 246
بيانات امام خمينى در مورد لزوم اتحاد قواى مسلمين در مقابل دسائس استعمارگرى
تاريخ: 9/8/57
بسم الله الرحمن الرحيم
اتصال قطرات اجتماع مسلمين پيدايش قدرت واحدى براى نابودى ابرقدرتهاست
اين گروههايى كه هستند، اين گروهها يك اختلافات سليقهاى و مسلكى بينشان موجود است. من خودم هم كه در اينجا آمدم اين معنا را يك قدرى احساس كردم هست.
يك جامعهاى كه يك مقصدى دارد و مىخواهد كه آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم كند و به نتيجه برسد، اين جامعه را مىشود تشبيه كرد (افراد جامعه و خود جامعه را) به قطرات و نهرها و سيل و دريا. قطره باران يكى يكى وقتى كه ملاحظه بكنيد، هر قطرهاى وقتى از قطرههاى ديگر جدا باشد يك برگ را هم تر نمىكند يك قطره باران به قدر اينكه يك برگى را تر بكند نيست. اگر هم فرض كنيد كه ميليونها قطره باشد، اين قطرهها از هم جداباشند، هيچ اتصالى باهم نداشته باشند، اگر چنانچه ميلياردها قطره وجود داشته باشد. و اينها قطره قطره باشند، باز كارى از آنها نمىآيد. هر قطرهاى تا اجتماعى نباشد كارى از آن نمىآيد، حالا اگر اتصال با هم پيدا كردند، يك وقت اتصالشان يك مقدارى است، مثلاً در يك جايى كه قطرات آمدهاند، يك مقدارى از اين قطرات با هم اتصال پيدا كردهاند و ليكن به مقدار ديگرى يا اتصال ندارند يا اتصال پيدا كردهاند ليكن آنها ديگر به اين قطراتى كه با هم متصل شدهاند، اتصال نداشته باشند، آن يك جويى را، يك نهرى را تشكيل مىدهد، آن هم يك نهرى را تشكيل مىدهد يا اگر با هم اتصال پيدا نكرده باشند به همان قطره باقى مىمانند. از اين نهر يك كارى بر مىآيد اما كار اساسى نيست. از اين اتصالى كه بين اين قطرات پيدا شده است و يك نهرى ازآن درست شده است، مىشود كه يك زمينى را مثلاً آبيارى كنند و به او كشتى بكنند ليكن محدود است انتفاع از آن آن نهر هم همين طور، و آن قطرات اگر باشد كه هيچى. اما اگر چنانچه اين نهرها به هم متصل شد و يك سيلى و رودخانهاى راه انداخت، قدرتش زياد مىشود قطره بود آنوقت، قبل از اينكه سيل بشود، آنوقت كه قطره بود، قدرتش يك قدرت قطرهاى بود كه يك برگ را نمىتوانست تر بكند يا حركت بدهد، حالا كه اتصال پيدا كرد و يك نهرى از او وجود پيدا كرد، اين حالا به واسطه اتصال، قدرت پيدا كرد يعنى قدرتهاى كوچك جمع شدند، ضعيف جمع شدند، وقتى با هم شدند يك قدرت واحد پيدا شد كه اين قدرت واحد نسبت به آن قطره به اندازهاى است كه عدد آن قطرات است، اينها با هم كه مجتمع شدند اين ضريب آن قطرات است و شايد گاهى هم قدرت بيشتر
صحيفه نور ج 2 صفحه 247
بشود لكن باز يك قدرت محدودى است، به همين اندازهاى كه يك زمينى را مىتواند يا اينكه اگر راه بيفتد مىتواند يك جوى كوچكى راه بيندازد، يك خاشاكى را حركت بدهد. اگر اين جوىهايى كه از اين نهرهائى كه پيدا شده است از اين قطرات، با هم اتصال پيدا بكنند و يك سيلى تشكيل بدهند، قدرت زياد مىشود كه حالا اين سيل خروشنده مىشود و ممكن است كه بكند يك درختهايى را، يك بناهايى را خراب كند با آن خروش خودش و اگر اينها همه به هم اتصال پيدا بكنند و اين رودخانهها همه با هم اتصال پيدا كنند و به شكل يك دريا در آيند، قدرت بسيار زياد خواهد شد كه يك موجش كشتىها را مىشكند.
اين جامعه ما هم همين طور است، يكى يكى افراد را حساب كنيد، اگر صد ميليون يكى يكى باشد يعنى صد ميليونى باشد كه هر كدام خودشانند، كارى به ديگرى ندارند، اين صد ميليون جمعيت هيچ كارى از آنها نمىآيد، هر كدام به اندازه خودشانند اما اتصال چون ندارند كار از آنها نمىآيد و مثل آن قطرهها مىمانند كه يك برگى را نمىتوانست حركت بدهد. يك نفر آدم يك قدرتى دارد اما قدرتش بسيار بسيار محدود است كه بخواهد يك كار اساسى را انجام بدهد، از او نمىآيد كار انجام بدهد، اگر هم فرض كرديم كه اين يك نفر يك جا يك جمعى با او هم عقيده شدند و با هم در يك مقصدى شركت كردند لكن ساير افرادى كه در جامعه هست با اين يا هم فكر نباشند و بدتر، اينكه فكر مخالف داشته باشند، اگر هم فكر نباشند و به آنها كار نداشته باشند، اين يك قدرتى است كه از آن كارهاى محدودى مىآيد، كارهاى كمى از او مىآيد براى اينكه خودش به واسطه اين اتصالى كه افراد به هم پيدا كرده يك قدرتى پيدا كرده است، چون مزاحم هم ندارد از اين جهت يك كارهايى را مىتواند انجام بدهد اما اگر بنا شد كه يك جمعيت ديگرى باشند كه با اين مخالف باشند در اين راهى كه دارد مىرود، اينها از اين راه مىخواهند بروند، آنها مزاحمت مىكنند، به واسطه اين مزاحمتى كه واقع مىشود، كارها خنثى مىشود يعنى نه او به مقصد خودش مىرسد و نه اين جمعيت به مقصد خودشان مىرسند. اگر اين مىخواست به همان مقصد جزئى خودش برسد، مزاحم بايد نباشد در كار. اگر شما بخواهيد از اينجا برويد تا مثلاً بيرون اين شهر، اگر يك مزاحمى نباشد مىتوانيد برويد اما اگر مقابل شما يك مزاحمى، يك سيلى باشد، يك غول باشد، مزاحمى باشد، نمىتوانيد برويد.
اين اجتماعى كه ما فرض كرديم، حالا از افراد محدود واقع شد و اينها در يك مقصدى اين جمعيت شركت داشتند و خواستند يك حركتى بكنند، اگر چنانچه در مقابلشان يك جمعيت ديگرى نبود كه با اينها مزاحمت كند، آن خودش يك حركتى مىكرد و يك نتيجه جزئى هم از آن حاصل مىشد اما اگر يك جمعيت ديگر پيدا شد و مزاحمت با اين جمعيت كرد، شما فرض كنيد كه صد تا، دويست تا جمعيت كه هر كدامشان مجتمع داشته باشند، دويست تا جمعيت باشند لكن دويست تا جمعيتى كه اينها همه كارهاى مختلف و عقايد مختلف دارند و مزاحمت از هم مىكنند، اينطور نيست كه كار به هم نداشته باشند، مزاحمت از هم مىكنند، اين دويست تا قدرت به واسطه اين مزاحمت هايى كه مىشود، خنثى مىشود يعنى بيكاره مىشود، نمىرسد هيچ كدام به مقصد، همه ناكام خواهند شد در
صحيفه نور ج 2 صفحه 248
مقصد. چه وقت ممكن است كه مقصد يك جامعهاى جامه عمل به خودش بپوشد؟ آنوقت كه اين افراد اين جامعه، مثلاً حالا ما فرض مىكنيم افراد مسلمين، اين افراد مسلمين كه مثلاً هشتصد ميليون، شايد حالا يك ميليارد باشد، اينكه مىبينيد كه اين يك ميليارد جمعيت همه شان زير سلطه هستند، پيدا نمىكنيد در اين يك ميليارد جمعيت كه از مسلمين تشكيل شده است (كه همه مسلمند) الا اينكه هر جايش را كه دست مىگذارى مىبينى كه ابرقدرتى در آن دست دارد، اينكه يك ميليارد جمعيت اسير يك ابرقدرت داراى مثلاً دويست ميليون جمعيت، صدوپنجاه ميليون جمعيت است براى اين است كه آن صدو پنجاه ميليون جمعيت با هم يك اجتماعى دارند در يك مقصدى و اين يك ميليارد جمعيت با هم كه اجتماع ندارند، با هم مخالف هم هستند.
وقتى كه رجوع مىكنيد به ايران ملاحظه ميكنيد ايران با آنهايى كه مجاورش هستند، ممالك مجاورش خوب نيست. ممالك اسلامىبه اين صورت در آمده و اين همين طورى نيست، اينطور نيست كه اين ممالك اسلامى كه با هم اختلافات دارند و اختلافات سرسختانه با هم دارند، گاهى هم به جنگ هم برمىخيزند، اين من باب اتفاق شده باشد، خير، اين نقشههاى آن ابرقدرتهاست كه اينها را وادار مىكند كه به هم بپرند و اجتماع نداشته باشند، اين قدرت يك ميلياردى نيايد روى كار كه حوصله را برآنها سخت كند و به همه غلبه بكند. آن بايد چه بكند؟ بايد اين جمعيتها را، اين چيزها را مثل نهرهاى مختلف مجتمعاند اما آن نهر با آن نهر مجتمع نيست، اينها را متفرق بكنند از هم ، و او يك مسلك داشته باشد و آن هم يك مسلك داشته باشد، آن هم يك مسلك، هر كدام يك راه خاصى به خودشان داشته باشند و با ديگران مخالفت داشته باشند، دعوا و جنگ داشته باشند. اين يا از خيانت سران ممالك است (ممالك اسلامى) و يا از جهل و بىاطلاعى شان هست كه نتوانستند اينها با هم تفاهم كنند و همه با هم مثل يك دريايى بشكنند با موج خودشان هر چى كه در مقابلشان مىآيد. توطئه ابرقدرتها براى از بين بردن تفاهم دول عربى مىبينيد كه شما در فلسطين يك عده محدودى از اين صهيونيستها، از اين يهودىها، يك قسم از اين اسرائيل، يك عده محدودى اينقدر ممالك عربى را كه بيش از صد ميليون جمعيت دارد طورى كرده است كه يا بعضىشان تسليم او شدهاند، بعضىشان هم نمىتوانند هيچ كارى بكنند. الان چقدر سال است كه اسرائيل آمده و غصب كرده است اين اراضى فلسطينىها را و اينهمه جمعيت عرب و ممالك عربى اينقدر عرضه نداشتهاند كه اين فلسطين را رد بكنند، مىگويند آمريكا پشت سر اوست، خير بىعرضه هستيد، بى عرضهاند، نه اين است كه آمريكا، اگر اين قدرت، قدرت صد ميليونى عرب با هم مجتمع بشوند، آمريكا هم نميتواند كارى بكند اروپا هم نمىتواند، هيچ جا نمىتواند كارى بكند لكن مجتمع نيستند. بله آنها كارى كه مىكنند اين است كه اينها را نگذارند مجتمع بشوند. آن كارى كه آنها مىكنند اين است كه اگر يك وقت استشمام اين را كردند كه اين دول عربى مىخواهند با هم مجتمع بشوند، يك كارى بكنند بر هم بخورد اين اجتماعشان مثلاً رئيس مصر را ببرند به آنجا،
صحيفه نور ج 2 صفحه 249
رئيس جمهور مصر را ببرند به آمريكا و با او قرادادى بكنند، چه بكنند و از يك راهى، او را يك راهى ببرند كه ديگران آن راه را ندارند، آن يكى را ببرند يك راه ديگرى كه آنها آن راه را ندارند. اين از كم فهمى ماهاست و از بىعرضگى ما مسلمين است كه اينطور اسير هستيم و همه ما در تحت سلطه هستيم و همه منافع شرق را دارند آمريكا و شوروى و امثال اينها مىبرند براى اينكه اين قطرات در آنجائى هم كه با هم مجتمعاند، اجتماع نيست.
تشكيل احزاب و گروههاى مختلف، حيلهاى براى دستيابى اجانب به بيتالمال مسلمين
شما ملاحظه بكنيد، خوب حالا ما حساب آنكه مىخواستيم بكنيم حساب ايران است. ايران وقتى كه يك جمعيت سى و چند ميليونى، به حسب اينطورى كه حالا مىگويند، يك جمعيت 35 ميليونى اگر بنا باشد سى و پنج ميليون يك نفر يك نفر باشند اينها 35 ميليون يك نفر يك نفر، كار يك نفر يك نفرى مىتوانند بكنند، كار اجتماعى نمىتوانند بكنند براى اينكه ربطى به هم ندارند. حالا كه با هم مجتمع شدند و يك مثلاً فرض كنيد جامعهاى تشكيل شده است از آنها، در همين متن جامعه ايجاد اختلاف مىكنند و افراد را كه با هم مىخواهند مجتمع بشوند، نمىگذارند. مسلكهاى مختلف، اين احزابى كه مىبينيد كه در ايران (حالا ما صحبتمان سر ايران است) اين احزابى كه از اول، مثلاً شايد از مشروطه به اين طرف اين احزاب پيدا شده باشد، اين احزاب مختلفه خيال نكنيد كه من باب اتفاق يك دستهاى با هم جمع شدند و حزبى تشكيل دادند، اين با يك نقشه شيطانى بوده قدرتهاى بزرگ براى اينكه ايران را نگذارند با هم بشوند، يك حزب درست كرده اسمش را اين گذاشته و يك حزب ديگرى درست كرده اسمش را آن گذاشته، اين حزب با آن دشمن است، آن حزب با اين دشمن است. احزاب در بطن اين جامعه درست كردهاند، جبهه مختلف درست كردهاند و اين احزاب و جبهههاى مختلف هم اينطور نيست كه آن كار خودش را بكند و راه خودش را برود به آن كار نداشته باشد، آنهم كار خودش را بكند به اين كار نداشته باشد،نخير با هم مختلفند،با هم مخالفند. يك راه استفاده غرب از ما و استفاده آمريكا و شوروى از مخازن و ممالك ماها همين معناست كه در بطن خود يك جامعه كه بايد براى خودش يك حسابى داشته باشد و يك پيشرفتى بكند، در همان بطن جامعه از طريقهاى مختلف اختلاف درست مىكنند، اختلاف مسلكهاى مختلف عرض مىكنم كه جنگ ترك و فارس، جنگ كرد و مثلاً غير كرد، جنگ مثلاً فرض بفرمائيد كه بلوچ و غير بلوچ از اين مسائل درست مىكنند و مىتراشند. يك مملكتى كه بايد همه با هم مجتمع بشوند، هر كدام را به يك راهى مىبرند يعنى نقشهها مىبرد اينها را به راههاى مختلف و به واسطه همين اختلافاتى كه در بطن خود جامعه است نمىگذارد اين جامعه رو به ترقى خودش برود. آنها استفاده خودشان را مىكنند، اينها مىزنند توى سر هم و آنها مىآيند نفتهايشان را مىبرند و گازهايشان را مىبرند، هر چه دارند آنها غارت مىكنند كسى هم نيست كه حرف بزند براى اينكه يك فكر واحد نيست، افكار
صحيفه نور ج 2 صفحه 250
متشتت و مختلف است. بنابراين، اين يك سنخ اختلافاتى است كه توى جامعه و بطن جامعه ما مىاندازند و من باب اتفاق نيست و نقشه است كه اين اختلافات را درست مىكنند.
نقشههاى اجانب، عامل اختلاف و راه تحكيم سلطه گران و سدى در برابر پيشرفت اسلام
يك سنخ ديگر اين است كه قبل از ماه مبارك و قبل از ماه محرم كه دو ماهى است كه - اجتماعات مسلمين هست، در ماه عرض مىكنم كه ماه رمضان، ماه اجتماعات است، مساجد كه اين مردم توجه دارند به اين اجتماعات، ماه محرم هم در ايران وقت اجتماعات است، اين را ديگر دولتهاى خودمان آنها هم كمك مىكنند همه با هم. دولتهاى خودمان در اين دو موسم (شما حالا بعدها امتحان كنيد در اين دو موسم) قبل از اينكه اين دو موسم بيايد يك چيزى توى كار مىآورند. ما ديديم كه دو سال، سه سال، حالا هم تتمهاش هست و چه بساطى درست كردند براى كتاب شهيد جاويد، با هم اختلافات، اهل منبر و اهل محراب، اهل بازار و اهل كذا، يكى از آن طرف كشيد و يكى از آن طرف كشيد و يك ماه مبارك و يك ماه محرم و ساير ايام خودشان را صرف كردند و قوا را هدر بردند و اعليحضرت با كمال آرامش اموال اين ملت را خورد و سلطه خودش را تحكيم كرد بر آنها. آقايان هم همه متوجه هستند كه كجاى كتاب شهيد جاويد چى چى نوشته، كجايش چى چى نوشته، مقصودش اين است، مقصودش آن است، دعوا كردند سر اين مطلب و اختلافات و منبرهايى كه بايد صرف اين بشود كه اين سدى كه سر براى اسلام، براى پيشرفت اسلام، براى پيشرفت مملكت است بشكنند، اين سد محمدرضا شاهى را بشكنند همه قوا صرف كتاب شهيد جاويد شد و اختلافات سر كتاب شهيد جاويد هدر دادند قواى خودشان را چند سال، الان هم دنبالش هستند، بعد از آن دوباره يك چيز ديگرى را آوردند، مرحوم شمس آبادى خدا رحمتش كند، رفتند مثلاً يا كشتند او را يا كشته شد، يك بساطى هم آنطور بود يكسال هم مردم را معطل اين كردند كه آن آقاى شمس آبادى را كى كشتش، كى كشتش، دعوا سر يك همچنين مسألهاى كردند و اين بىنقشه نيست، شما خيال نكنيد كه همين طورى واقع شده يك كسى را كشته شد و يك كس را هم چيز كرده، خير اين يك نقشهاى است كه روى اين نقشه حساب شده است. آنوقتى كه شما مىخواهيد اجتماع با هم پيدا كنيد وآنها مىترسند كه مبادا در اين اجتماعات چه بشود، يك همچنين مطلبى را پيش مىآورند، يك قدرى كهنه مىشود يك چيز ديگر پيش مىآورند، (على شريعتى). چقدر قواى ما را، قواى اسلامى را تحليل بردند و همه را به هم متوجه كردند و همه قدرتها را كوبيدند براى اختلاف بين اين اهل منبر، داد و قال و اهل محراب چه و دانشگاهى چه و دانشكده چه.
الان هم اين اختلافات هست، همين اختلافات اسباب اين شده است كه دشمنهاى اصيل شما با دل راحت بخوابند و بگويند الحمدالله خودشان به جان خودشان افتادهاند و دارند توى سر خودشان مىزنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 251
بيدارى و انسجام در كارها، از بين برنده نقشههاى شياطين
بايد بيدار بشوند نسل جوان، توجه پيدا كنند نسل جوان به اين نقشههاى شيطانى كه مىريزند. الان در اروپا شما چندين هزار جمعيت داريد، اين چندين هزار جمعيت اگر چنانچه با يك مقصد راه بروند، يعنى شما در فرانسه هستيد، يك دسته ديگر در آلمان هستند و يك دسته ديگر آمريكا هستند، اينها همه با يك مقصد حركت بكنند، كارهايشان منسجم باشد، يك نظام داشته باشد و اينها با هم يك نقشه را بخواهند پياده بكنند خيلى كار از آنها بر مىآيد. مع الاسف نيست يك همچنين چيزى، اختلافات باز هست، يك گروهى او درست كرده، يك گروهى او درست كرده، اين گروهها با هم اختلاف دارند، او مىآيد براى او يك چيزى مىگويد، او مىآيد براى او يك چيزى مىگويد. در ايران هم اينطور است، الان كه ايران به خود آمده يك قدرى و الان در تودههاى مردم ايران اختلافات در اين مقصد كم هست يا نيست و آنهايى هم كه مثلاً احتمال اختلاف در آنها مىرود، آنها هم در اقليت واقع هستند، يا خير كم كم به خود آمدهاند، الان وقت اين نيست كه ما در اين قضاياى جزئيه بنشينيم با هم اختلاف كنيم، اين نظير اين مىماند كه يك زلزلهاى واقع بشود در يك شهرى و بخواهد خانهها را خراب كند، شما با هم بنشينيد مباحثه بكنيد كه فلان قصه چه جورى است، قصه بگوئيد به هم، زلزله خواهد همه را كشت.
امروز اختلاف خيانت به قواى متحد مسلمين است
الان كه تمام قواى مسلمين ايران جمع شده با هم، در مقابل قدرتها ايستاده است، در مقابل شاه و آن قدرتهايى كه دنبال او هستند الان ايستاده است اين خيانت بر اسلام است كه ما اختلاف بيندازيم بين خودمان و با هم ما اختلاف كنيم. اين خيانت به يك ملت است كه به واسطه اختلافات ما خنثى بشود اين حركتى كه در ايران پيدا شده است. اگر اين حركتى كه در ايران پيدا شده و سابقه ندارد در تاريخ، نه در تاريخ ايران، شما در تاريخ نمىتوانيد پيدا كنيد كه بچه اينقدرى آن همزبان باشد با پيرمرد در يك مطلب، همه با هم باشند. اگر خداى نخواسته اين جنبش و نهضتى كه در ايران پيدا شده و سابقه ندارد اين اگر چنانچه بىنتيجه بخوابد، تا ابد زير سلطه غير خواهيد بود، خواهيد بود زير چكمه غير تا ابد، قطع مىكنند، قطع مىكنند نسلهاى شما را.
همصدايى بر ضد رژيم، حكم عقل و شرع است
اينها حالا فهميدند كه يك قدرتى هست در اين جمعيت. ايران داراى يك قدرتى هست، يك قدرتى است كه نظامى نمىتواند اين را به هم بزند، حكومت نظامى نمىتواند اين كار را به هم بزند، يك قدرتى است كه الان ابرقدرتها را متزلزل كرده كه بايد چه بكنند، چه شيطنتى بكنند اين قدرت را بگيرند، الان مشغول مطالعه و بررسى و نقشهكشى هستند كه اين قدرتى كه الان، اين جنبشى كه الان پيدا شده و مثل سيل خروشان دارد حركت مىكند و خنثى ميكند آن نقشههاى آنها را، چه نقشهاى پيش بياورند كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 252
خاموش بشود اين، بايستد اين نهضت. اگر اين نهضت خداى نخواسته به نتيجه خودش نرسد و بخوابد، ايران و اسلام و مسلمين تا ابد زير سلطه اروپا و آمريكا خواهند جان داد. اگر يك همچو چيزى هست (هست، اگرى ندارد) اگر يك همچو چيزى را احراز ما كرديم يا احتمالش را داديم، حكم شرع و عقل اين است كه بايد همه با هم همصدا باشيم. جائز نيست كه ما با هم اختلافات داشته باشيم و هر كسى يك راهى برود، همه با هم يك صدا بايد بكنند و همه بگويند نه، نه محمدرضا شاه و نه سلسله پهلوى و نه لندن و نه آمريكا و نه شوروى خودمان، اسلام، مسلمين، خودمان. اگر اين پيشرفت را كرديد، امروز اگر اين اتحاد را حفظ كرديد و پيشرفت كرديد و نجات پيدا كردهايد. و اگر الان نجات پيدا نكنيد خدا مىداند تا آخر گرفتار هستيد.
خدايا! من گفتم
خدايا! من گفتم، من آن چيزى را كه مىفهمم گفتم به آقايان، گفتم به جامعه ايران و من تقصير ندارم. مطلب يك مطلب شوخى نيست، مطلب اين است كه يك ملتى در طول تاريخ زير سلطه سلاطين جور بودهاند، در طول تاريخ 2500 سال زير سلطه سلاطينى بوده است كه همهاش جور بوده است، حتى آن عادلهايشان خبيث بودند، حتى آن انوشيروان عادلش هم از خبيثها بودهاست، حتى آن شاه عباس جنت مكانش هم از اشخاص ناباب بوده است، پسر خود را كور كرده است. در طول تاريخ اين ملت زير سلطه و چكمه اين سلاطين خبيث بوده.
مطالعه و شناسايى آداب و روحيه اقوام، راهى بر دستيابى مخازن
در 200 سال پيش از اين، 300 سال پيش از اين كه خارجىها راه يافتند به اينجا، مطالعات كردند و همه چيز را بررسى كردند و روحيه مردم را بررسى كردند و زمينها را بررسى كردند، با شتر رفتند بيابانهاى ما را بررسى كردند كه چه دارد چه ندارد تاريخ را ببينيدبا شتر اينها آمدندو رفتند آنوقتى كه اتومبيل و اينها نبوده است با شتر رفتند تمام اين بيابان هاى بى آب و علف را گردش كردند و مطالعه در آن كردند، مطالعه در روحيه همه اين مملكت و اشخاصى كه در اين مملكت يعنى طوايفى كه در اين مملكت است از بلوچ گرفته تا عرض مىكنم كرد گرفته تا لر گرفته همه رامطالعهاينها كردهاند كه چه جورى مىشود اينها را نگهشان داشت به حال عقب ماندگى و اينها را قانع كرد يك وقت انقلاب نكنند. ازآنوقت تا حالا ما زير سلطه آمريكا و اروپا هستيم، اولش اروپا بوده و انگلستان بوده و اينها و بعدش هم حالا آمريكا آمده در كار كه بدتر از آنهاست، شوروى و آمريكا، هر كس از يك طرف. خوب اينهاخواهند مخازن ما را ببرند، همه چيز ما را مىخواهند از بين ببرند، استفاده كنند و ما را به يك حال عقب مانده و بيچاره نگه دارند. خوب،چه كنند؟ مطالعه كردهاند بهاين رسيدهاند كه بايد اينها را بايد از هم جدا كرد. خيلى مسايل اينها دارند، خيلى مسائل دارند. بايد به واسطه همين كه مسلمين را اول از هم جدابكنند كه اين عراق و اين ايران، اين افغانستان، اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 253
پاكستان و اين چه و آن چه، اينها از هم جدا، هر كدام به ديگرى جنگ بكنند، خوب اين يك راه فرجهاى براى اينكه نتوانند اينها، به خودشان مشغول باشند و نتوانند اينها با هم مجتمع بشوند كه مقابل ابر قدرت بايستند.
رژيم، سركوبگر روحانيت و جلوگيرنده اجتماع مسلمين
در داخله هر مملكتى مثلاً حالا مملكت ايران كوشش كردند به اينكه در داخله ايران از راههاى مختلف يك كارهايى بكنند كه قوا با هم مجتمع نشوند. آخوند را پيش مردم زمان رضاشاه همچو مبتذل كرده بودند - آخوندرا - كهآخوند نمىتوانست ازخانه، بيرون آيد نه از دست دولت از دست مردم، مردم را اينجور كرده بودند. (اين آخوندها همه درباريند!) آن دربار داشت آخوندها را مىكوبيد، ازآن طرف اينها مىگفتند اينها درباريند، اين دربار آخوندهاى ما را، ملاهاى ما را داشت مىكشت، در حبس مىبرد مىكشت، از آن طرف هم ملتگفت اينها همه درباريند. ترزيق كرده بودند به آنها كه بايد اين ملا كه ممكن است در مقابل قدرتها بايستد بايد بشكنند آنرا در بين ملت خودش، ملت را از آن جدا بكنند، وقتى كه جدا كردند از خودش قوه نيست ديگر در كار، يك كسى كه جلو بيفتد و كار بكند و ملت هم با او همراه باشد نيست. آخوند است، آخوند بايد شكسته بشود.
رهائى مسلمين در گرو بازگشت به قرآن
اكتفاى به آخوند نكردند، (اسلام افيون است! دين اصلاًافيون است!) اين دينى كه همه تحركها به واسطه دين است قرآنى كه آيات قتالش آنطور روشن است، آيات تحركش آنطور روشن است اسمش را مىگذارند افيون يعنى مىخواهند مردم بيچاره را بخواباند تا قدرتمندها بخورند. قرآنى كه به جنگ قدرتمندها آمده است، اينها مىگويند قدرتمندها درست كردهاند كه بيچارهها بخوابند! آن نبى اكرم و ساير كسانى كه اسلامى هستند، جنگهايش با همين قدرتمندها بوده است، معذالك تزريق كردهاند كه (اينها قدرتمندها آوردند روى كار). اينها نقشههاست براى اينكه شماها را جدا كنند خودتان را از هم و شما را از قرآن جدا كنند. قرآن يك سدى است كه اگر به آن تشبث كنند و كرده بودند، مسلمين به اين گرفتارى نمىشدند. قرآن را ما رها كرديم، اين سد را ما به آن تشبث نكرديم رسيديم به اينجا كه از هر طرف توى سرما دارند مىزنند، از هر جا كه سربلند كنيد يك مامورى گذاشتند تو سرما مى زنند.
شكست فرهنگ و اسلام ماموريتى براى شاه آمريكائى
اين محمد رضا شاه خودش گفت كه متفقين صلاح ديدند كه ما باشيم. پريروز هم كه وزير خارجه انگلستان گفت كه (ايشان براى ماست، ايشان منافع ما را دارد حفظ مىكند، چطور ما با او چيز نكنيم) ما مىدانيم كه ايشان منافع شما و آمريكا را دارد حفظ مىكند، داد ملت همين است كه ايشان آمده براى
صحيفه نور ج 2 صفحه 254
منافع شما خدمت به وطن بكند! ماموريت براى وطن دارد! ماموريت از طرف آمريكا دارد و انگلستان، بايد مردم را اينطور كند، بايد ايران را عقب نگه دارد، فرهنگ ايران را بشكند، روحانيت ايران را بشكند، اسلام را عقب بزند، تاريخ اسلام را تغيير بدهد، شما خيال كرديد كم كارى كرد اين خبيث؟ از اول كه اين جنايت كرده تا آخر هم جنايتى بكند يك طرف، تغيير تاريخ اسلام يك طرف، اين كم جنايتى بود كه اين مرد كرد؟ اينها همه دست به هم دادند براى اينكه اين سدها را بشكنند و الان كه ايران قيام كرده و همه يكصدا دارند مىگويند (مرگ بر اين سلطنت)، الان اختلاف چه در خارج كشور، چه در داخل كشور انتحار است، خودكشى است. اختلافات بين طبقات روشنفكر و غير روشنفكر، در دانشگاه بين اين جمعيت و آن جمعيت، الان اختلاف بين اينها يك انتحارى است، يك خودكشى است، مملكت را به باد دادن است، خيانت است بر مملكت، خيانت است بر اسلام. براى چى اختلاف داريد؟ چرا شما يك عدهاى كه آمديد در خارج كشور زحمت مىكشيد با هم مختلف هستيد؟ جمع بشويد، با هم اجتماعات داشته باشيد، يك راه برويد همهتان يكصدا داشته باشيد، همهتان، تا اين به صورت سيل درآيد و اين سيل بنيان كن، بكند بنيان اين سلسله را و آنهايى كه منافع ما را به واسطه اينها از بين مىبرند. انشاءالله خداوند همه شما را محفوظ نگه دارد و همه ما را انشاءالله عفو كند.
والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 255
تاريخ: 10/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون اطريش
سؤال: چرا حضرت آيت الله عراق را ترك كردند؟
جواب: دولت عراق زير فشار شاه، مرا از فعاليت سياسى كه مسووليت آن را بر دوش مىكشم منع نمود، از اين جهت آنجا را ترك كردم.
سؤال :آيا تصميم داريد به ايران برويد؟ چرا به ايران نرفتهايد
جواب: حضور در خارج براى افشاى جرائم شاه در سطح جهانى مناسبتر است
سؤال: شانس مخالفين را در به دست گرفتن قدرت چگونه ارزيابى مىكنيد؟ جواب مخالفين رژيم، يك ملت است و ناچار ملت پيروز است.
سؤال : ارزيابى شما از شاه به عنوان رهبر كشور، خصوصاً بعد ازقتل عام چيست؟
جواب: شاه هيچ گاه رهبر كشور نبوده و مزاحم رهبرى بوده است و پس از اين قتل عامها پايگاهى نخواهد داشت، چنانچه در بين ملت قبلاً هم نداشته است ولى اكنون ملت ما به بيدارى بر ضد او قيام كرده است و ناچار بايد اين رژيم تغييركند.
سؤال: نظرتان درباره تغييرات و تحولات آينده ايران چيست؟
جواب: با قيام انقلابى ملت شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسى و جمهورى اسلامى برقرار مىشود، در اين جمهورى، يك مجلس ملى مركب از منتخبين واقعى مردم امور مملكت را اداره خواهند كرد. حقوق مردم خصوصا"اقليتهاى مذهبى، محترم بوده و رعايت
صحيفه نور ج 2 صفحه 256
خواهد شد و با احترام متقابل نسبت به كشورهاى خارجى عمل مىشود نه به كسى ظلم مىكنيم و نه زير بار ظلم مىرويم. كشور در حال حاضر ورشكست شده است و همه چيز از بين رفته است. با استقرار جمهورى اسلامى، ساختمان واقعى و حقيقى كشور شروع خواهد شد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 257
تاريخ: 10/8/57
مصاحبه امام خمينى با خانم اليزابت تارگود خبرنگار روزنامه انگليسى گاردين
سؤال: آيا حضرت آيت الله فكر مىكنند كه شاه به عنوان رئيس قواى مسلح بتواند از مبارزات حاضر بر ضد حكومتش جان سالم بدر برد (باقى بماند)؟ اگر نه، چرا؟
جواب: خير، سلطنت شاه و خاندان پهلوى بر ملت ما تحميل شده است. فرماندهى كل قواى مسلح بودن شاه نيز بر ارتش تحميل شده است. شاه به هيچ وجه معرف واقعى ارتش نيست. رژيم در طى 50 سال گذشته از ارتش و نيروهاى انتظامى براى سركوبى ملت استفاده كرده است. اميد مىرود كه ارتش به خود آيد و به جنبش ملت بپيوندند. من مطمئن هستم كه شاه از اين مبارزات كنونى عليه خود و سلطنت خاندانش جان سال به در نخواهد برد.
سؤال : تحت چه شرايطى حضرت آيت الله بازگشت به ايران را مورد بررسى قرار خواهند داد؟ آيا با وجود شاه، تنها به عنوان پادشاه بر موازين قانون اساسى (سلطان و نه حاكم) موافقيد؟ آيا حضرت آيت الله مىتوانند بيشتر توضيح فرمايند؟
جواب: با توجه به تجارت تلخ گذشته ملت ما از اين خاندان، هيچ گونه راه حلى در چهارچوب شاه سلطنت كند و نه حكومت، قابل قبول نخواهد بود. على الاصول ما با رژيم سلطنتى مخالف هستيم و بازگشت به ايران بستگى به پيشرفت اهداف جنبش دارد، فعلاً قرار رفتن به ايران را ندارم.
سؤال: آيا خود شاه يا اعضاى ديگر دولتش (به طور مثال اردشير زاهدى) سعى به نزديك شدن و ملاقات با حضرت آيت الله كردهاند؟ آيا هيچ نكتهاى به عنوان اساس احتمالى مذاكره با حضرت آيت الله پيشنهاد شده است؟
جواب: خير.
صحيفه نور ج 2 صفحه 258
سؤال: آيا هيچ يك از مخالفين دستگاه، كوششى به عنوان ميانجى بين حضرت آيت الله و شاه كردهاند براى مثال مهندس بازرگان و يا كريم سنجابى؟ اگر بله نتيجه اين منيانجيگرى چه بوده است؟
جواب: خير، هرگز.
سؤال: آيا هيچ فردى را در داخل ايران حضرت آيت الله به عنوان نخست وزيرى قابل قبول مورد بررسى قرار خواهند داد؟ اگر آرى چه كسى؟
جواب: در چهار چوب نظام سلطنتى، هيچ فردى را به عنوان نخست وزير تاييد نخواهم كرد.
سؤال: حضرت آيت الله فرمودهاند كه هيچ راه حلى براى ايران نيست مگر سرنگونى سلسله پهلوى، آيا حضرت آيت الله در حال حاضر براى سرنگونى شاه كارى مىكنند؟ اگر آرى، اساس كار خود را چگونه قرار دادهايد؟ به طور مثال آيا براى اين كار، روشهائى طرح شده است؟ نقشه متديك هست
جواب: نهضت عظيم كنونى ملت ما عليه شاه و نظام سلطنتى است، بنابراين در جهت سرنگونى اين رژيم مبارزه ميشود.- براى - رهنمود ما ايجاد وحدت كلمه در ميان همه اقشار جامعه است. روشهاى مبارزه را مردم خود يافتهاند و مىيابند. رهنمودهاى اصلى از جانب ما به موقع خود به عمل مىآيد. در صورت عدم كفايت روشهاى فعلى، اتخاذ روشهاى ديگر مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
سؤال: براى رفتن شاه، چگونه تداركات دراز مدتى ديده شده است؟ آيا جوانان احتمالاً براى پستهاى بالا مورد نظر قرار گرفتهاند يا حضرت آيت الله مىتوانند روى حمايت دولت امروز حساب كنند؟ در چنين جستجوئى وفادارى يا قابليت در مرحله نخست قرار خواهند گرفت؟
جواب: در ايرانى چه در داخل و چه در خارج استعدادهاى بسيار وجود دارد كه حكومت شاه مانع از بروز آنها مىشود، اين استعدادها بر اساس لياقت و وفادارى به اسلام و ملت به كار دعوت مىشوند.
سؤال: حضرت آيت الله به مدت طولانى از سياستهاى شاه انتقاد كردهاند، در چه حدودى سياستهاى خود ايشان نسبت به موارد زير
صحيفه نور ج 2 صفحه 259
با سياستهاى شاه فرق خواهد كرد؟
الف - اجتماعى: آيا قوانين اسلامى به مورد اجرا گذارده مىشود و چگونه فرقى در زندگى روزمره نسبت به قوانين حاضر پيش خواهد آمد؟ تحت لواى حكومت اسلامى، آيا حضرت آيت الله مىتوانند به طور دقيقتر اين مفهوم را شرح دهند؟ آيا زنها قادر خواهند بود به طور آزادانه بين حجاب و لباس غربى حق انتخاب داشته باشند؟ آيا سينماها مىتوانند به وجود خود ادامه دهند؟ اگر آرى، چگونه فيلمهايى انتخاب خواهد شد؟آيا مشروبات الكلى ممنوع خواهد شد؟ درآخر، آيا ايران يك عربستان سعودى يا ليبى ديگر خواهد شد؟
ب - دفاع و خارجه و نفت حضرت آيت الله به طور دائم نقش خارجىها را مورد انتقاد قرار دادهاند، به طور اخص آمريكا را، در ايران به طور دقيق چگونه تغييراتى شما مايليد در رابطه با نفوذ خارجى در صادرات نفت و وادارت و خريد اسلحه ببينيد؟
ج - امنيت جهانى: ساواك در اصل براى تضمين امنيت داخلى عليه تحريكات داخلى به وجود آمد، آيا آيت الله ساواك را منحل خواهند كرد؟ و اگر چنين است، چه نيروئى را در نظر داريد كه جانشين نيروهاى امنيتى بنمائيد؟
جواب: الف - اجراى حدود در اسلام، موكول به تحقق شرائط و مقدمات بسيار است و بايد جهات بسيارى را از روى كمال عدالت و توجه به اينكه اسلام در كليت خود اجرا گردد در نظر گرفت. اگر اين امور در نظر گرفته شوند، ملاحظه خواهد شد كه مقررات اسلامى كمتر از هر مقررات ديگرى خشونت آميز است. زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازينى آزادند و تجربه كنونى فعاليتهاى ضد رژيم شاه، نشان داده است كه زنان بيش از پيش آزادى خود را در پوششى كه اسلام مىگويد يافتهاند. ما با سينماهائى كه برنامههاى آنهافاسد كننده اخلاق جوانان ما و مخرب فرهنگ اسلامى باشد موافق هستيم. مخالفيم اما با برنامههائى كه تربيت كننده و به نفع رشد سالم اخلاقى و عامى جامعه باشد موافق هستيم. مشروبات الكلى الكليسم و ساير مخدرات كه مضر به حال جامعهباشند، جلوگيرى خواهد شد. حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما با هيچ يك از رژيم هاى مزبور (عربستان سعودى و ليبى) منطق نخواهد بود.
ب - روابط ما با تمام خارجىها بر اساس اصل احترام متقابل خواهد بود. در اين رابطه نه به ظلمى تسليم مىشويم و نه به كسى ظلم خواهيم كرد و در زمينه تمام قراردادها بنابر اساس مصالح سياسى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ملت خودمان عمل خواهيم كرد.
ج - بله، ما ساواك و تمامى سازمانهاى امنيتى ضد مردمى را منحل خواهيم كرد. آگاهى مردم و مشاركت و نظارت و همگامى آنها با حكومت منتخب خودشان، خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه مىباشد.
صحيفه نور ج 2 صفحه 260
سؤال: آيت الله فرمودهايد كه خواهان قدرت شخصى نيستيد، فرض كنيم كه حضرت آيت الله يك روز كه شاه رفته باشد به ايران مراجعت بفرمائيد در آن صورت خلا قدرت سياسى را چگونه پر خواهيد فرمود؟ نظر شما درباره امكان يك كودتاى نظامى چيست؟
جواب: با رفتن شاه، خلا قدرت سياسى بوجود نخواهد آمد. ادامه حكومت شاه، خود ايجاد خلا قدرت سياسى كنونى را در ايران نموده است، عمر دوران راه حل با كودتاى نظامى پايان يافته است اگر خارجيان اين كودتا را انجام دهند، ارتش ايران بيش از پيش به يك ارتش وابسته و اشغالگر تبديل خواهد شد و اين امر، خلا قدرت سياسى كنونى ايران را تشديد خواهد كرد.
سؤال: درباره مجلس حضرت آيت الله خواهان سرنگونى رژيم سلطنتى موجود و جانشين شدن يك جمهورى هستيد، چه نوع جمهورى در نظر داريد؟ (مثل سيستم آمريكائى يا فرانسوى).
جواب: ما خواهان استقرار يك جمهورى اسلامى هستيم و آن حكومتى است متكى به آراء عمومى. شكل نهائى حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنونى جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.
سؤال :پشتيبانى آيا حضرت الله با اين موضوع موافق هستند كه در ايران معروفيت و محبوبيت حضرت آيت الله در بين جوانان ايرانى براى آن است كه شما تمامى آن چيزهائى را كه شاه فاقد است معرفى مى نمائيد؟
جواب: مسأله مقايسه دو شخص مطرح نيست، مسأله آگاهى و بيدارى سياسى مردم ما و هويت اسلامى آنها و معيارهاى اسلامى است. هر كسى بر اساس اين معيارهاى اسلامى با مردم حركت كند، مورد قبول و محبوبيت مردم خواهد بود.
سؤال: در مورد كمونيستها آيت الله به شناخت عليه كمونيستها مشهور است (كمونيستها را مورد اعتماد نمىداند) اما كمونيستهاى جوان كه در تهران هستند اين روزها(نه اجباراً تودهاى كه دنباله روى خواستههاى بخصوصى هستند) به خاطر اينكه آنها قبول ندارند كه يك نفر چه شاه و چه خمينى تنها كار كند، خواستارند كه يك حكومت ملى براى مردم تشكيل شود. آيا آيت الله فكر مىكنند كه مى توانند اين خواسته را اجرا كنند؟ و اگر چنين است، چگونه؟ يا بهتر گفته شود آيا خمينى حزب كمونيست را دائماً غير قانونى
صحيفه نور ج 2 صفحه 261
مىداند؟
جواب: در اسلام، معيار رضايت خداست و نه شخصيتها. ما شخصيتها را با حق مىسنجيم و نه حق را با شخصيتها، معيار حق و حقيقت است. بر خلاف اسلام، كمونيستها شخصيت را بت و قدرت را در او متمركز مىسازند. حكومت اسلامى ما متكى به آراء عمومى خواهد بود و همه احزابى كه براى مصالح ملت ما كار كنند آزاد خواهند بود.
سؤال: عراق چه چيز باعث شد كه آيت الله نجف را ترك كنند؟ آيا فكر مى كنند كه عراق با تهران توافق كرده بودند؟ و اگر چنين است آيا چنين است آيا مىتوانيد شرح دهيد؟
جواب: ظاهراً شاه ايران دولت عراق را تحت فشار قرار داد كه مانع فعاليت هاى سياسى من و انجام وظائفى كه برعهده دارم بشود لذا من عراق را ترك كردم.
سؤال: فرانسه تحت چه ضابطهاى آيت الله در پاريس زندگى مىكنند؟ آيا نقشه دارند در پاريس بمانند؟ و اگر نه، به كجا خواهند رفت آيا كشورهاى ديگر خصوصاً الجزاير و سوريه پيشنهادهائى براى پذيرايى آيت الله كردهاند؟ آيا آيت الله مىتوانند پيشگويى كنند چگونه وجود ايشان در پاريس ممكن است اثرى در برنامه ايران و فرانسه در خصوص قرارداد پايگاه اتمى و قرارداد مترو تهران داشته باشد؟
جواب: توقف من در فرانسه موقتى است. تنها ضابطه توفق من در هر كجا كه باشد، امكان انجام وظايفم مىباشد. با توجه به اين توضيح، رابطهاى بين حضورم در فرانسه و مسائل مربوط به روابط ايران و فرانسه فعلاً مطرح نيست.
سؤال: در چه آينده نزديكى شاه سقوط خواهد كرد؟
جواب :اين مسأله مطلبى نيست كه بتوانيم پيش بينى كنيم اما برحسب قرائن خيلى دير نيست.
سؤال: آيا آيت الله جهاد مسلحانه را به عنوان وسيله مبارزه خود مورد توجه قرار خواهند داد؟
جواب: اميدوارم كار به جهاد مسلحانه نرسد و همين طور كه ملت عمل مى كند، مسائل حل شود و مقصد ملت كه رفتن رژيم و برقرارى حكومت اسلامى است تحقق پيدا كند لكن اگر مسائل خيلى طول كشيده و پيچيده شود ممكن است در آن تجديد نظر نمائيم.
صحيفه نور ج 2 صفحه 262
سؤال: بنابر اين شما همين روش هاى مسالمت آميز و بدون خونريزى را ترجيح مىدهيد؟
جواب: بله.
سؤال: پس از رفتن شاه در موقع برگشتن به ايران، آيا خود شما رهبر جمهورى اسلامى نخواهيد شد؟
جواب: من خود نمىخواهيم حكومت را در دست بگيرم اما مردم را براى انتخاب حكومت، هدايت خواهيم كرد و شرايط آن را به مردم اعلام مىكنيم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 263
تاريخ: 10/8/57
مصاحبه امام خمينى با روزنامه لاكروا
حضرت آيت الله العظمى خمينى رهبر ملى و مذهبى ايران در مصاحبه با روزنامه مذهبى (لاكروا) كه به عنوان ارگان مسيحيان چپ (يوميه مسيحى چپ) شهرت دارد، فرمودند: قوانين اسلام، قوانين پيشاهنگ و پيشرو هستند. ما مبارزه مىكنيم زيرا رژيم كنونى ايران و آنها كه اين رژيم را به ملت تحميل كردهاند، مىخواهند ارزش هاى انسانى و فرهنگى و مذهبى ما را نابود كنند.
در اين مصاحبه كه توسط يك خبرنگار كشيش به عمل آمد، آيت الله العظمى خمينى در مورد ايدئولوژى اسلام فرمودند: اسلام به اين منظور به وجود آمد كه به انسان، ابعاد واقعى و شان انسانى اعطا كند يعنى انسان را از نظر زندگى اجتماعى، شخصى و سياسى تحول بخشد و به غناى روحى انسان يارى دهد. اسلام قادر به ايجاد چنين تحولى هست. قوانين اسلام به نيازهاى انسان پاسخ مىگويد، اين قوانين بسيار صريح و روشن هستند. اسلام روش و رفتار هر فرد را در برابر جامعه، طى قوانين خاصى مدون و تنظيم كرده است. اسلام چگونگى سياست جامعه را در رابطه با اقليت هاى مذهبى، مشخص ساخته است. از اين نظر قوانين اسلام واقعا" پيشرو و پيشاهنگ هستند. اگر قوانين اقتصادى اسلام اجرا شود، مملكت يك اقتصاد مترقى خواهد داشت.
يكى از بنيادهاى اسلام آزادى است. انسان واقعى ملت مسلمان قطره يك انسان آزاد شده است. رژيم كنونى ايران مىخواهد و مىكوشد و تاكنون كوشيده است كه اين بنيادهاى مترقى را در هم بشكند. بنياد ديگر اسلام، اصل استقلال ملى است. قوانين اسلام تصريح دارند كه هيچ ملتى و هيچ شخصى حق مداخله در امور كشور ما ندارد اما رژيم اين استقلال را از ما گرفته و بر باد داده است. رژيم مىخواهد مساجد ما را كنترل كند، دانشگاههاى مذهبى و مدارس اسلامى را به ميل خود در آورد. رژيم مىخواهد دانشگاههاى علمى و امروزى كشور را در وضع عقب مانده نگه دارد زيرا نمىخواهد و نمىتواند تحمل كند كه در برابر خود پزشكان، مهندسان، تكنيسينها و افراد سياسى لايق، مستقل و منور داشته باشد. اين رژيم كه با آن مبارزه مىكنيم، كوشيده است كه همه اين سنتها و بنيادهاى اسلام را نابود كند و به همين دليل ملت ايران به طور يكپارچه به ضديت با رژيم پرداخته است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 264
تاريخ: 11/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو تلويزيون لوكزامبورگ
سؤال: شما از فرانسه، مردم ايران را به شورش دعوت مىنمائيد آيا تصور مىكنيد كه اين تنها راه حل مشكلات ايران است؟
جواب: مردم از اختناق و خيانتهاى پنجاه ساله به جان آمده و براى مطالبه حقوق اوليه خود قيام نمودهاند. ما آنان را در اين راه حياتى مشروع، چه زمانى كه در ايران بوديم و چه در خارج ايران تشويق مىكنيم، اكنون راه حلى براى سرنگونى رژيم فاسد جز نهضت و مطالبه حق با داد مظلوميت نداريم و اگر مقتضى شود به راه ديگرى دست مىزنيم.
سؤال: آيا هدف شما در دست گرفتن قدرت است وقتى شاه برود؟ در صورتى كه شما امكان در دست گرفتن قدرت داشته باشيد چكار خواهيد كرد؟ (منظور برنامه آينده شما براى حكومت در ايران است كه بايد جانشين شاه بشود) بسيارى از ناظرين در ايران معتقدند كه بازگشت به قانون اساسى صحيح است.
جواب: هدف ما برقرارى جمهورى اسلامى است و برنامه ما تحصيل آزادى و استقلال است و تصفيه وزارتخانهها و حذف مادههائى كه رضاشاه و شاه فعلى با سرنيزه در قانون گنجاندهاند و حذف مواد مربوط به سلطنت مشروطه.
سؤال: آيا شما تصور مىكنيد كه خطر يك قيام ملى و شورش همگانى در ايران وجود داشته باشد؟
جواب: اگر همانطور كه ملت خواستار است شاه و دودمانش بروند و حاميان خارجى او دست از حمايتش بردارند مشكل ساده تر خواهد شد در غير اين صورت امكان قيام مسلحانه ملى مىباشد.
سؤال: آيا شما وليعهد را به عنوان رئيس حكومت به جاى پدرش خواهيد پذيرفت ؟
صحيفه نور ج 2 صفحه 265
جواب: خير، ملت ايران از اين سلسله خاطرههاى بسيار تلخ دارد و تحمل حكومت هيچ يك از افراد آن را ندارد.
سؤال: آيا باعث تعجب شماست كه دولت فرانسه كه هميشه از حكومت ايران پشتيبانى مىنموده است، تا به حال مزاحم صدور پيامهاى شما كه ايرانيان را به قيام و شورش دعوت مىكند نشده است؟
جواب: اگر مزاحمت بكند موجب تعجب است ما مطالبه حقوق اوليه بشر را مىكنيم و مزاحمت با آزادى، مخالف با حيثيت فرانسه و موجب تعجب ملت ما و آزاديخواهان جهان است.
سؤال: برنامه شما براى آينده چيست
جواب: ادامه نهضت تا رسيدن به نتيجه.
سؤال: نظاميان در تظاهرات ديروز دخالتى نكردند و شاه عقب نشينى مىكند و عقب نشينى خود را پذيرفته است. شاه حاضر است كريم سنجابى را بپذيرد. شنيده شده است آيت الله، سنجابى را پذيرفته است، آيا حالا كه شاه حاضر به سازش شده است شما حاضر هستيد؟ آيا مخالفين حاضرند نوعى با شاه كنار بيايند؟
جواب :تظاهرات تهران براى آقاى طالقانى و تظاهرات قم براى آقاى منتظرى تظاهراتى بود كه مردم عليهشاه كردند و از آنان به عنوان مخافين شاه تجليل كردند. در ايران از هر نغمه ضدشاهى تجليل به عمل مىآيد. شاه با اين دست وپا زدنها و طلبيدن ها ى اين و آن كارى از پيش نمىبرد، اين تلاشها ديگر دير شده است و براى او مفيد نيست، او بايد برود.
ما سازش را از هر كس و به هر شكلى باشد نخواهيم پذيرفت چون ملت نخواهد پذيرفت. در مذاكرات خود با اين اشخاص مطالب خود را قاطعانه بيان كردهايم، هر كس قبول كند، با ماست، والا از ما جداست.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 266
تاريخ: 11/8/57
پيام امام خمينى به آيت الله طالقانى پس از آزادى از زندان شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد محمود طالقانى دامت بركاته
اين مسأله امر طبيعى است كه شخصيتهائى مثل جنابعالى كه عمر گرانمايه خود را در راه آزادى و استقلال كشور و مخالفت بى امان با دستگاه جبار و غارتگران بين المللى صرف نمودهاند در حبس و شكنجه بسر برند و از آزادى محروم باشند.
آزادى امثال جنابعالى برخلاف منطق شاه و موازين دولت اوست. فشار اراده آهنين ملت به طورى اعصاب شاه را خرد كرده است كه ديوانه وار دست به جنايات ننگ آوردى زده است كه روى تاريخ را سياه نموده، به طورى كه مستحضر هستيد دست به جنايات تعجب آورى زده، در شهرستانها دستههاى ناشناس از كولىها و اجيرها با چماق و قداره و پشتيبانى قواى انتظامى به جان مردم محروم افتاده و جناياتى به بار آورده و مىآورند. دولت كه بايد حافظ مردم باشد، قواى انتظامى او به صورت مخرب و قواى تخريبى در آمده است
تغيير مفاهيم در رژيم شاه
در عصر ما، در كشور بى پناه ما، منطقها و لغتها جاى خود را عوض نموده، فضاى باز سياسى همان اختناقها و سانسورهاى همه جانبه است، تمدن بزرگ، وحشيگرى هاى بدتراز قرون وسطاست، دولت آشتى با مسلسل و توپ و تانك و اخيراً با چماق و قداره، مردم را به تباهى كشيدن است، اصلاحات ارضى، كشاورزى را ساقط نمودن است، استقلال، وابستگى اقتصادى و فرهنگى و نظامى به اجانب است، فرياده هاى مرگ بر اين سلطنت پهلوى، شاهدوستى و علاقه به رژيم است.
تحول روحى و عملى ملت
شما اكنون كه از حبس كوچك به حبس بزرگ منتقل شدهايد، با اين حقايق عجيب و لغات تازه مواجه هستيد ولى از طرف ديگر با يك تحول عظيم روحى ملت، از حيث شناخت و تحول عملى عظيم تر از حيث عمل مواجه هستيد. تودههاى مردم كه قبل از نهضت عظيم اسلامى، نظام شاهنشاهى را مظهر مليت و مدار عظمت كشور
صحيفه نور ج 2 صفحه 267
مى دانست و فرمان شاه را مطاع و متبع و از گزاف گوئى هاى شاهان و گويندگان دربارى و مديحه سرائى آنان كشور را در سايه رهبرى شاه مترقى و پيشرفته تا دروازه تمدن بزرگ مىپنداشت و استقلال مملكت را در زير پرچم شاهنشاهى بيمه شده به حساب مىآورد، با يك جهش و شناخت همگانى، تمام پايهها و كنگرههاى اين قصر خيالى ناگهان فرو ريخت و محتواى اين لغات و الفاظ فريبنده و بزك شده ظاهر شد و تهى بودن اين طبلهاى پر سرو صدا از محتوى معلوم گرديد و ورشكستگى اقتصادى و به غارت رفتن بيت المال و تباهى كشاورزى و وابستگى فرهنگى و ارتشى برملا گرديد.
و نيز تودههائى كه قبل از نهضت به امر يك پاسبان به جشن برمىخاست و بر بالاى مغازهها بيرق شادمانى مىزد و فرمان شاه را به دنبال جزافههاى شعراء دربارى، فرمان ايزد ميدانست، با يك جهش اسلامى به عصيان برخاست و با مشتهاى گره كرده و فريادهاى مرگ بر اين سلطنت پهلوى، مردوزن و كوچك و بزرگ به خيابانها ريخته و در مقابل مسلسل و توپ و تانك، قهرمانانه مقاومت نموده و با فداكارى و خون جوانان برومند خود، قدرت شاهانه متكى بر ابرقدرتها را شكسته و او را مجبور به تسليم نموده، ولى تسليم او را نپذيرفته و نخواهند پذيرفت. با چه منطق ممكن است از خيانتها و جنايت هاى بى پايان اين اهريمن جهنمى بگذرد و به مقام سلطنت غيرقانونى او سرنهد. ما با اين منطق مخالف و كسانى كه با آن موافقند، با ملت و ما كه خدمتگزا ملتيم موافق نيستند. والى الله المشتكى.
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 268
تاريخ 11/8/57
پيام امام خمينى به فقيه عاليقدر آيت الله منتظرى پس از آزادى از زندان شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ حسينعلى منتظرى دامت بركاته
ترس خيانتكاران از رجال عدالتخواه
هيچ از دستگاه جبار جنايتكار تعجب نيست كه مثل جنابعالى شخصيت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادى، ابتدائى ترين حقوق بشر محروم و با شكنجه هاى قرون وسطائى با او و ساير علماى مذهب و رجال آزاديخواه رفتار كند. خيانتكاران به كشور و ملت از سايه مثل شما رجال عدالتخواه مىترسند. بايد رجال دين و سياست دربند باشند تا براى اجانب و بستگان آنان هر چه بيشتر راه چپاول بيت المال و ذخائر كشور باز باشد.
فضاى آزاد سياسى، از ديدگاه ابرقدرتها
در منطق كارتر و ساير نفتخواران مفتخوار، فضاى آزاد يعنى به زندان كشيدن جناح هاى آزدايخواه و استقلال طلب، از علماى روشنفكر مذهبى تا رجال سياسى و دانشجويان و رجال محترم بازار و سانسور مطبوعات و دستگاه هاى تبليغاتى و در اين منطق، ترقى و تمدن كشور يعنى وابستگى شريان هاى آن از فرهنگ و اقتصاد و ارتش تا دستگاههاى قانونگذارى و قضائى و اجرائى. اين برنامه در كشور ما بيش از پنجاه سال دوران سياه پهلوى پياده و مورد عمل بوده و هست.
جناح هاى پيشرو، حق تخلف از خواست ملت را ندارند
اكنون كه ملت غيور ايران با نهضت عظيم اسلامى به پا خاسته و با مشت گره كرده در مقابل دستگاههاى ستمگرى و چپاول چون سدى آهنين ايستاده و پايه هاى بنيادهاى آن يكى پس از ديگرى فرو ريخته يا در حال فرو ريختن است، بر جناح هاى پيشرو از مراجع عظام و علماى اعلام مذهب و خطباى محترم و مدرسين و دانشمندان تا رجال سياسى و روشنگران دانشگاهها و بازارها و كارمندان محروم و كارگران مظلوم روشنفكر لازم است اين فرصت الهى را از دست نداده، بى امان جميع اقشار ملت را به پيش هدايت كنند و از خواست ملت كه برچيده شدن نظام سلطنتى و قطع دست اجانب از
صحيفه نور ج 2 صفحه 269
دخالت در مقدرات كشور و از غارتگرىها و قيام جمهورى اسلامى ضامن آزادى و استقلال به جاى رژيم سلطنتى منشا تمام بدبختىها و عقب ماندگىها، سرموئى تخلف و عقب نشينى نكنند كه آن هدر دادن خون جوانان عزيز اسلام و به تباهى كشيدن همه جانبه كشور و كمك به هدم احكام، بلكه اساس اسلام است كه از اعظم كبائر و بالاترين خيانت است.
ما با بودن رژيم حاضر، دموكراسى را هم به فرض محال اگر تامين گردد نمىپذيريم. ملت نمىتواند از خون جوانان عزيز خود و خيانتهاى چندين ساله صرفنظر كند. اسلام تكليف اين جانى را معين فرموده.
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 270
تاريخ 11/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تمدن بزرگ و اصلاحات اراضى!
فضاى باز سياسى واژهاى از لغت نامه شاه
از چيزهائى كه ما در اين عصر مواجه هستيم، اين لغات و واژه هاست كه عوض شده است بسيارى از واژهها و لغت هاست كه در عصر ما در ايران يك صورت ديگرى پيدا كرده و يك لغتنامه جديدى بايد برايش باز بكنند، مثلاً از لغاتى كه حالا استعمال مىشود فضاى باز سياسى كه آن در كلمات شاه زياد ديده مىشود كه يك فضاى باز سياسى ما در ايران اعطا كرديم و ايجاد كرديم و در كلمات اربابهايش هم مثل كارتر مثلاً همين مسأله تكرار مىشود كه اين شاه يك فضاى سياسى همين ديروز ظاهراً وليعهد را يعنى پسر شاه وليعهد، البته اين هم مثل اوست، بردهاند پيش كارتر و انگار تقدير كرده است از شاه كه آزادى داده است. اين يكى از لغتهائى است كه در عصر ما معناى خودش را از دست داده به يك معناى ديگر. فضاى باز سياسى در ايران يعنى اختناق همه چيز، سانسور همه مطبوعات و جلوگيرى از هر اظهار نظر. بشر در اظهار نظر خودش آزاد است، فضاى باز سياسى يعنى جلوگيرى از هر اظهار نظرى، در زندگى خودش، در مقدرات خودش هيچ حق اظهار نظر ندارد، مطبوعات هيچ حق ندارند كه يك كلمه برخلاف آنكه ديكته به آنها مىشد بنويسند. خوب حالا اخيراً يكقدرى اينجا صحبت مىكنند و راديو هم همين طور و اين توجه عمومى و اين مشتهاى گره كرده برادران ما در ايران، اين موجب اين شد كه نتواند ديگر همچو آنطور كه دلشان مىخواست عمل بكنند.
شاه، نقطه اصلى جنايات
حالا هم باز به آن آزادى نيست و لهذا مىبينيد كه در تمام اين روزنامهها و در تمام اين راديوها و دستگاه تبليغى، آن نقطه اصلى را باز نمىتوانند ذكر كنند. همه مان مىدانيم، همهشان مىدانند، همه مطبوعات و ارباب مطبوعات مىدانند اين را كه آن نقطه اصلى كه البته نقطه اصلى كه عرض مىكنم، نقطه اصلى در اين صف نوكرها، نه در آن صف اربابها، آن نقطه اصلى عبارت از شاه است يعنى تمام اين جنايتهايى كه در ايران واقع شده است در عصر ما، در اين عصر، تمام اين جنايتها با امر شاه است. امكان ندارد كه يك سربازى سرخود آدم بكشد يا يك صاحب منصبى سرخود اجازه آدمكشى بدهد يا يك وزيرى، يك - نمىدانم - نخستوزيرى همچو قدرتى داشته باشد كه سرخود دستور كشتن، دستور زخم
صحيفه نور ج 2 صفحه 271
زدن، اين دستوارات را بدهد. تمام اين جنايتهايى كه واقع شده و شود با امر مستقيم شاه است كه (بايد بزنيد) در 15 خرداد از قرارى كه معرف شد كه فرماندار خود او بوده است و با آنكه خودش بالاى آنها چيز كرده است و امر مىكرده، امرش اين بوده است كه به جاهائى بزنيد كه ديگر زخمى نباشد مريضخانهها، به جاهائى بزنيد كه بكشد.
آزادى و فضاى آزاد سياسى معنايش اين است كه هيچ كس حق اظهارنظر ندارد، چنانچه مطبوعات ما حالا هم حق اظهارنظر ندارند، اگر يك وقتى آزاد بشود مطبوعات ما و دستگاههاى تبليغاتى از قبيل راديو و تلويزيون و اينها، آنوقت معلوم مىشود قضيه چه هست و چه بوده است يعنى حالا نه من و نه شما و نه اكثر مردم اطلاع نداريم از اينكه چه گذشته است، ما اطلاع از اين ظواهر داريم، از اين خيابانها كه كشتهها تويش پشته شده است و از اين ظواهر امر، از اين سطح ظاهرى ماها اطلاع داريم، از آن سطح باطن و از آن مسائلى كه بر ايران گذشته است و مىگذرد زير پرده است، از آنها ما الان اطلاع نداريم لكن اشخاصى هستند كه اطلاع دارند و در عمق مسائل بودهاند و حالا شايد همه چيزها هم نباشد لكن خوب بيشترش در تواريخ هست. الان شما مطمئن باشيد كه كتابها نوشته شده است لكن اينها نتوانستهاند اين كتابها را طبع كنند و منتشر و آنوقتى كه آزاد بشود به معناى حقيقى آنوقت هست كه اين كتابها بيرون مىآيد، آنوقت مطبوعات ديدنى است. حالا هم باز مطبوعات ما سانسور است ولهذا اسم جانى حقيقى در هيچ يك از مطبوعات ما نمىشود منعكس بشود و نشده است و هيچ يك از در خطابه هاى هيچ يك از رجال باز يك همچو مطلبى كه جانى حقيقى را معرفى كنند، - لكن - اين كسى كه همه جنايات را كرده است اين، آن شخص، محمدرضا پسر رضا، هيچ نتوانستهاند تا حالا بگويند ولى مردمگويند، اين در لسان مردم، بچه هاى 12 ساله و 10 ساله مىگويند، مردم توى خيابان هاى قم و تهران و ساير شهرستانها مىگويند مطلب را اما رجال ما نمىتوانند بگويند.
مادران، مشوق جوانان در مبارزه ضد رژيم
به اين توده مردم چون نمىشود خيلى دست درازى كرد، يا حاضرند توده مردم به اينكه كشتهاى هم بدهند، بلكه كشتههايى بدهند، بلكه جوان هايشان را هم مىدهند و بعد هم افتخار مىكنند مادرهاى امروز نمونه است خدا مىداند، يعنى در طول تاريخ مثل اين مادرها ما نداشتيم الا كم كه فرزندانش كشته بشود و بعد بيايد بگويد كه نه، من افتخار دارم. بعضى از جوانها به من مىگفتند كه اين مادرها ما را گرم نگه داشتهاند، اين عكس العمل اين مادرهاى جوان مرده ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته براى اينكه اينها هستند كه به ما شجاعت مىدهند، اينها هستند كه ما را تشويق مىكنند. اين فضاى آزاد سياسى ماست يعنى اين لغت تفيير كرده است و معنايش را از دست داده. معنايش الان در منطق آقاى كارتر و منطق شاه اين شده است كه همه اين اختناقها اسمش شده است فضاى آزاد سياسى!!
صحيفه نور ج 2 صفحه 272
تمدن بزرگ در لسان شاه و كارتر
از لغتها، تمدن بزرگ، دروازه تمدن بزرگ، تمدن بزرگ هم از آن چيزهايى است كه، اين واژهاى است كه معناى خودش را از دست داده يك معناى ديگر در منطق اينها دارد. اين هم در لسان شاه زياد است، در لسان كارتر هم كه پدر بزرگ ايشان هست، اين هم در لسان او شبيه اين هست كه تمدن بزرگ و اينها، تمدن بزرگ در لسان اينها هم اين است كه تمام آثار تمدن يك ملت زير پا و سركوب بشود. فرهنگ يك ملت در راس تمدن بزرگ واقع شده، فرهنگ بايد يك فرهنگى باشد موافق با تمدن و فرهنگ ما وقتى كه ملاحظه مىكنيد يك فرهنگ وابسته غيرمترقى منحط است كه جوانهاى ما را نگذاريد يك قدم بالاتر از يك حدى، تا يك حدى يك قدم بالاتر بروند. در ايران كه اينطور هست هيچ، اين جوان هاى ما كه آمدهاند در خارج، همين ديروز پريروز، ديشب، كى، چند تايشان، جوانهاى خوبى آمدند اينجا تو اين اطاق پيش من گفتند كه ما در فلان مملكت كه حالا ديگر يادم نيست زياد، يادم نمىماند، ما در اينجا تحصيل مىكنيم لكن به ما چيزى نشان نمىدهند، ما همانجا هستيم به اسم، گفت ما تحصيلاتمان در ايران به يك حدى بود، اينجا كه آمديم ما را در حد پائين تر الان دارند استعمال مىكنند، در حد پائين تر و ماهمين طور اينجا هستيم بيخود و شما اجازه بدهيد كه ما برويم به ايران، آنجا بلكه يك كارى انجام بدهيم يعنى كارى با برادرهايمان انجام بدهيم.
الفاظ، پوششى براى فرهنگ استعمارى
در ايران بنابر اين بوده است كه يك فرهنگ وابسته، فرهنگ وابسته به معناى اينكه يك فرهنگى داشته باشيم ما، دانشگاه داشته باشيم نگويند دانشگاه داريم، دانشكده، دانشگاه، دانشسرا همه اين الفاظ موافق با فرم تمدن الفاظش را داشته باشيم لكن محتوى نداشته باشد كه كه صورت شبيه تمدن ولى تو خالى. از اولى كه مدارس در ايران، مدرسهاى كه مىخواسته كه يك رشدى بكند، در ايران تاسيس شده، از اول اينطور بوده منتهى به اين فساد نبوده، از اول اينطور بوده كه بنابر اين بوده است كه نگذارند يك فرهنگ حقيقى و واقعى يك تحصيلكردههاى صحيح در ايران پيدا بشود و مزاحمت خواهند كرد. با مقاصدى كه آنها دارند و با منافع آنها منافعشان چپاول كردن مال اين ملت است، مزاحمت دارد. اينها از اول نقشه را جورى كشيدند كه اين فرهنگ، يك فرهنگى كه قابل اين باشد كه اين جوانهاى ما را ترقى بدهد و يك جوان فرهنگى صحيح بار بياورد، از اين مانع شدند و حالا ديگر به آن شكوفايى مسألهاى كه آنها خواستند درآمده كه اصلش هيچ فرهنگ ما صورت فرهنگ به معناى واقعى ندارد و جوانهاى ما را عمرهايشان را دارند ضايع مىكنند يعنى رفتن در اين دانشكده و در اين دانشگاهها جز تضييع عمر معلم و متعلم چيزى نيست. معلمها هم اين را مىدانند، متعلمها هم اين را مىدانند همه مىدانند لكن وضع اينطورى است. ما كه مىگوئيم بايد اين ورق برگردد، پيچيده بشود تمام اين نقشههايى كه خارجىها به دست اين عمال خبيث شان در ايران پياده كردهاند بايد اينها برداشته بشود، براى اين است كه ما مىبينيم كه هر جا دست بگذاريم فاسد است، اگر ما يك مدرسه و دانشگاه به معناى
صحيفه نور ج 2 صفحه 273
حقيقى داشتيم چطور وقتى كه ثروتمندهاى ما، خود عاليجناب وقتى يك كسالت پيدا ميكنند بايد از خارج يا بياورند يا اينها را منتقل كنند به خارج، بايد بروند لندن خودشان را معالجه كنند - اگر ما - چطور از لندن هيچ وقت نمىآيند تهران خودشان را معالجه كنند يا جاى ديگر بروند، بايد از اينجا برويم، از ايران بايد بروند به لندن براى معالجه، اين دليل بر اين است كه ما طبيب نداريم به معناى حقيقى، طبيب داريم طبيب - چيز هم گرفته - تصديق هم گرفته، ديپلم هم دارد، همه چيز دارد، پروفسور هم به او مىگويند اما به معناى واقعى ندارد، محتواى ندارد، صورت است، يك چيزى كه نه، منظورم اين است كه تغيير كرده، از همان لغات است كه تغيير كرده است، پروفسور هم هست يعنى اين لفظ را گذاشتهاند روى يك معنايى كه آن معنا را ندارد محتواى ندارد و لهذا وقتى كه يكى مريض مىشود مىگويند نه، بايد برود لندن، خود طبيبها، به طبيب هم كه آمده، مىگويند اينجا، اينجا ديگر معذوريم بروند، ايشان بروند لندن! اين فقر ماست در فرهنگ فقر ماست در دانشگاهها، در دانشكدهها و اينها مىخواهند ما فقير باشيم براى چه ما طبيب داشته باشيم؟! بايد يك قدرى از اين ملت احتياج داشته باشد به، وابسته باشد، ملت هم مىخواهند وابسته باشد به اين دولتهاى ديگر و به ملت هاى ديگر.
تمدن بزرگ يا عملگى استعمار؟!
وابستگى همين است كه فرهنگمان وابسته است و دليلش اين است كه ما فرهنگ داشتيم اما حالا مىخواهند يك سدى درست كنيم، چطور قرارداد سد را بايد ما با شركت آمريكائى، شركت نمىدانم كجا، شركت كجا، قرارداد سد با اينها، روى چه زمينه است؟ چرا ما وقتى عمله نداريم، چرا عملهها همه از ايرانند، آن كه بايد خشت بكشد و عرض كنم شن بكشد ورى دوشش با يك قيمت كمى، يك اجر كمى يك اجرت كمى بگيرد و از صبح تا غروب كار كند، آن از ايران حساب مىشود. در شركت نفت همين طور است، همه جا همين است، نقشه اين است كه به شكل يك كارگر درجه 3 درآمدهايم و تمدن بزرگ هم داريم، تمدن بزرگ هم داريم، تمدن بزرگ!
محتواى اين تمدن بزرگ در ايران عبارت از يك دسته عمله، يابه شكل عمله، به شكل فرض كنيد كه فرهنگى و عمال براى اين اربابها، نفت را حمل كنند وبدهند به حلقوم آقاى كارتر و رفقاى او، عملگى كنند اينها با يك قيمت كمى، با يك اجر كمى و نفتها را حمل كنند براى آنها، سد هم مىخواهند بسازند بايد از، كارشناس بيايد او امر كند و نقشه به قول خودشان بكشد، براى نقشه كشيدنش چند ميليون دلار مىگيرد كه يك نقشه بدهد، يك شب بنويسد،يك نقشه بدهد يا دو شب و آنوقت چند ميليون دلار او مىگيرد، خوب ما چى؟ شما عملگى بايد بكنيد ماها، ماها عملگى بايد بكنيم، ما آجر بايد حمل بكنيم، كارى ديگر از ما نمىآيد، چرا نمىآيد؟ براى اينكه ما فرهنگ نداشتيم، ما نتوانستيم كه خودمان سد خودمان را بسازيم.
صحيفه نور ج 2 صفحه 274
الفاظ بى محتوى
هر چى را آدم دست رويش مىگذارد در اين تمدن بزرگ، الفاظش سر جاى خودش است. الفاظ سر جاى خودش است اما محتوايش را آدم مىبيند ندارد. مهندس و نمىدانم دكتر و از اين قبيل الفاظ زياد است اما محتوى چيست؟ محتوى ندارد. در نظاممان هم كه مىرويم الفاظ زياد است، اينقدر سپهبد و ارتشبد ما داريم كه، فوجها سپهبد و ارتشبد ما داريم. يكى از ظرفا مىگفت در تمام آمريكا دو تا ارتشبد، سه تا ارتشبد به صورت اين معنا هست اما ايران صدها از ارتشبد هست، صدها نمىدانم - سپهبد هست. آن الفاظ همهاش به قوت خودش باقى است لكن محتوايش را وقتى بروى، آقاى ارتشبد محتوا ندارد.
در آنوقت كه هجوم كردند اين خارجىها به ايران، قواى متفقين به ايران، قبل از آمدن آنها همين حرفها بود، اين الفاظ بى محتوى بود كه اعليحضرت، آنوقت اعليحضرت او بود ديگر، اين آنوقت نبودش، اعليحضرت او بود و همه ظلمها هم به ارث به اين رسيده مع الاضافه، آن چون رو به تمدن است اضافه كرده است، اگر چه بكند، دست همه را كوتاه كرده است، ديگر همه ايران همچو مستقل شده است كه همه چيز چه شده است، لشكر چه و پليس چه واز اين حرفها. چون اهل علم و علما را كتك مىزدند و به كلانترىها بردند و اهانت مىكردند و زنها را آنقدر به آنها ظلم كردهاند كه خدا مىداند چه مصيبتها در ايران ما كشيديم و مردها را چه و بچهها، همه بساط را در آورده بودند. در تبليغات اين بود كه ديگر هيچ مملكتى در مقابل مملكت ما، مثلاً آنوقت ظرفا مىگفتند كه آن يكى كه دو نداشت، آن عبارت از آن چيزى بود كه راجع به جنگى كه اينها مىخواستند بكنند و حفظ كنند سرحدات را، اعلاميه اول بود كه ديگر دومى نداشت، آن سه ساعت طول كشيده بود، وقتى رضاشاه به يكى از صاحب منصبها گفته بود چه، گفته بود يك ربع هم نبايد طول بكشد، ما چيزى نداشتيم آنها همه چيز داشتند، سربازها را خودم تو خيابان هاى تهران ديدم كه راه افتادهاند، همين طور سربازخانهها را رها كردهاند راه افتادهاند توى خيابانها براى اينكه سرباز نبود، ارتش نبود. شما حالا خيال مىكنيد ما يك ارتش 250 هزار يا 350 هزار نفرى داريم كه ارتش است براى ما؟ الفاظ همان الفاظ است كه در همه ممالك استعمال مىشود، از صاحب منصبش گرفته تا پايين، الفاظش همان الفاظ است ولى محتوايش را وقتى كه ملاحظه كنيد محتوى ندارد، عوض شده همه چيزها، باقيش هم شما به همين ترتيب.
اصلاحات ارضى پوششى براى استعمار اقتصادى
اقتصاد، يكى از چيزهاى خوب اقتصاد است و ايشان هم از علماى اقتصاد است، خوب مىداند اينها را، بايد اينجا زندگى كند، نبايد خدمت كند به مملكت خودش اقتصاد ما چه بود؟ ديگر ما وابستگى نداريم!؟ فلان. ميرويم سراغ اصلاحات ارضى كه اين هم خودش از لغات اصلاحات، مىبينيم كه آنقدر كه فاسد كردند اين زراعت ما را، آنقدر كشاورزى ما را برگرداندند به هيچ و منهدم كردند كه ما در همه چيز محتاجيم، دستمان را دراز كردهايم،
صحيفه نور ج 2 صفحه 275
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 279
تاريخ: 11/8/57
مصاحبه امام خمينى با پائزهسراى ايتاليائى
سؤال: چرا سقوط سلسله پهلوى و تشكيل جمهورى اسلامى براى خروج ايران از بحران اسفانگيز، غير قابل اجتناب است؟
جواب: شاه از ابتداى سركار آمدنش قانونى نبوده، و از هيچ نوع مشروعيتى برخودار نيست و اكنون هم به دليل زير پا گذاشتن همه حقوق ملت و اعمال و ظلمهاى بى حسابش به طرز بى سابقهاى ملت، او و خاندانش را تحمل نمىكنند و به دليل اينكه اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران مسلمانند لذا بديهى است با سقوط اين رژيم به چيزى جز يك نوع حكومت اسلامى راضى نمىشوند.
سؤال: چطور مىتوان از خطر به قدرت رسيدن ارتش كه مخالفين ميانهرو دولت آنقدر از آن مىترسند، جلوگيرى كرد؟
جواب: امروز ملت ايران است كه مىخواهد سرنوشت خود را تعيين كند و اين ملت، دولت نظامى را تحمل كند، گذشته از اينكه تاكنون هم حكومت شاه در محتوى چيزى جز حكومت ارتش و نظاميان نبوده است.
سؤال: آيا يك راه حل ملى براى رفع بحران فعلى ممكن است در حالى كه آمريكا و كشورهاى غربى قبل از همه انگلستان از شاه پشتيبانى مىكنند و همچنين وجود ارتش كه از طرف آمريكائىها احاطه شده و رهبرى مىشود.
جواب: راه حل در ايران امروز، همان چيزى است كه عموم ملت در بيش از يك سال گذشته با پشتوانه خون خودشان به گوش همه دنيا از جمله آمريكا و سايرين رساندهاند وآن هم عبارت است از سقوط سلسله پهلوى و برچيده شدن نظام شاهنشاهى و استقرار حكومت اسلامى.
صحيفه نور ج 2 صفحه 280
سؤال: به شما اين را نسبت مىدهند كه مىخواهيد رژيم توحيدى اسلامى تشكيل بدهيد، در حالى كه جمهورى هاى مسلمان ديگر مثل الجزيره كه توحيدى نيست و رژيمهاى اسلامى ديگر مثل عربستان سعودى كه فئودالى است، انزجارى در غرب ايجاد نكردهاند. آياتوانيد مشخصات جمهورى اسلامى را كه در نظر داريد بيان كنيد كه چگونه است؟ در مورد محتواى اجتماعى، سازماندهى سياسى خصوصاً براى احزاب، سنديكاها و مطبوعات.
جواب: امروز در جهان، آن چيزى كه مقصود ما از جمهورى اسلامى است ديده شود. هيچ يك از خصوصيات اصولى جمهورى اسلامى در حكومت عربستان سعودى ديده نمىشود. آيا مگر ملت ايران براى تعيين سرنوشت خويش بايد ببيند كه دولتهاى غربى چه چيزى را مىپسندند؟ مگر ساير دولتها هم براى تعيين خطمشى سياسى خودشان و يا تعيين نوع حكومتشان به آراء ملت ايران مراجعه مىكنند؟
در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمىتوانند با سوء استفاده از مقام، ثروتاندوزى كنند و يا در زندگى روزانه امتيازى براى خود قائل شوند، بايد ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعايت كنند و حتى پاسدار آن باشند، دقيقاً بايد به آراء عمومى در همه جا احترام بگذارند، هيچگونه تسلط و يا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم نبايد بپذيرند. مطبوعات در نشر همه حقائق و واقعيات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى كه مصالح مردم را به خطر نيندازند آزادند و اسلام در تمامى اين شؤون حد و مرز آن را تعيين كرده است.
سؤال: مقام بينالمللى چنين جمهورى در جهان امروز خصوصاً در مقابل مسائل بزرگ كشورهاى جهان سوم، در رابطه با بحرانهاى اقتصادى (نفت و مواد اوليه) چگونه است؟
جواب: به صورت يك كشور صددر صد مستقل عمل خواهد كرد و هرگز خود را بازيچه دست قدرتهاى استعمارگر نمىسازد و ما هرگز به هيچ ملتى به خاطر منافع داخلى خودمان تجاوز نمىكنيم و تا آنجا كه در توان ملت ما باشد بر حسب تاكيدات اسلامى مىكوشيم تا در رفع مشكلات ملتهاى مظلوم سهيم باشيم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 281
تاريخ:12/8/57
بيانات امام خمينى در مورد عوامفريبى و تشبثات رژيم شاه
دولت آشتى ملى خدعهاى براى خوابانيدن نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
نهضت اسلامى ايران به اوج خودش رسيده است و مرتبه شكوفائى را دارد طى مىكند. شاه انواع تشبثات را مىكند و كرده است يكى از تشبثات او اين بود كه يك دولتى پيش آورد، يك دولت آشتى! و دولت آشتى همان بود كه از زمان انتقالش تا حالا هزارها از جوانهاى ما را كشتند و به خاك و خون كشيدند و سرتاسر ايران را به عزا نشاندند و مىخواستند كه با صورت آشتى مردم را اغفال كنند و لهذا دولت اعلان آشتى داد و گفت تاريخ هم همان تاريخ قانونى اول، اسلامى. از قانون گبرها دست برداشتند و از حزب رستاخيز هم دست برداشتند، بعد هم از قراردادهائى كه راجع به اسلحه كرده بودند تخفيف دادند، از قراردادهاى اتمى هم لغو يا تخفيف دادند. اينها همه خدعههائى است كه اينها مشغول هستند كه اين نهضت را بخوابانند و اين موجى كه در ايران پيدا شده است و مثل سيل خروشان همه چيز را دارد به باد مىدهد، آنها اين سيل را خاموش كنند، شعله قلوب را خاموش كنند و ابتدايش هم ممكن است يك ملايمتهائى بكنند و يك به اصطلاحشان آزادىهاى فضاى باز آزادى هم يك صورتى درست بكنند و دنبالهاش آنچه كه اين امور سرد شد و اين زبانههاى آتشى كه الان در ايران بلند شده است خاموش شد، دنبالش - بعد از مهلتى كه پا را محكم كردند به جاى خودش و خاطر جمع شدند كه يك همچو نهضتى ديگر نخواهد بپا شد - همچو حمله بكنند و همچو به همه جهات ملت صدمه وارد بياورند كه نه جناح روحانى و نه جناح سياسى و نه دانشگاه و نه بازار، ديگر تا آخر نتوانند نفس بكشند.
به شاه، اين افعى زخم خورده مهلت ندهيد
الان اين وضعى كه ايران پيدا كرده است اين افعى را زخمى كرده، آن چيزهائى كه او در مغزش پخته بود هميشه كه منم و ديگر ملت هم همه هوادار من، شاهدوستى در سرتاسر ايران هست، همه به حكم من هستند و كسى مخالف با من نيست، نمىشود باشد! اينها همه فروريخت، اين كنگرههاى خيالى كه به مردم جا زده بودند، واقعيتى نداشت و ليكن يك الفاظ خوشگل بزككردهاى تسليم مردم مىكردند، پردهها تا يك حدودى پس رفت و اين كنگرههاى بلند خيالى كه درست كرده
صحيفه نور ج 2 صفحه 282
بودند، اينها يكى بعد از ديگرى فرو ريخت و آمال و آرزوهائى كه داشت بسياريش پايمال شد. اين الان يك افعى زخمى است كه اگر مهلت به او بدهند و ملت سردى و سستى از خودش نشان بدهد اين سربلند مىكند و اين دفعه زهرش را به تمام اقشار ملت مىريزد، زهرى كه ديگر نتوانند اينها به علاجش برخيزند.
خطر مهره هاى اسلام نما بيشتراز حكومت نظامى
همه اين تشبثاتى كه ايشان كرده است، مثل دولت آشتى پيش آوردند و حالا هم ديدند كه آن آشتى از جنگهاى دولتها با هم مثل اينكه بدتر بود و اين ملايمت به خيال خودشان به صورت يك حكومت نظامى خشن در آمد و بعد هم در حكومت نظامىشان شكست خوردند. حكومت نظامىها حالا خودشان ماندند و اعلاميههايشان، اعلام مىدهند كه اعلاميه نمره چند كه مردم دو نفر همراه هم، بيشتر از دو نفر نبايد همراه هم در خيابانها راه بروند. در مقابل اين در همان جائى كه حكومت نظامى است 000/500، 000/300 بلكه گاهى بيشتر از اينها راه مىافتند در خيابانها و شعار مىدهند و هر چه دلشان مىخواهد مىگويند. حكومت نظامى هم شكست خورد، با شكست خوردن حكومت نظامى و مقابله مشت و تانك، فهميدند كه مشت بر تانك مقدم است اراده ملت بر توپ و مسلسل پيشى دارد. اينها از كودتاى نظامى هم مأيوسند ولى ذكرش را مىكنند، كودتاى نظامى، الان همان كودتاى نظامى است، مگر كودتاى نظامى چه مىكند؟ كودتاى نظامى يك نظامى مىآيد سر كار با خشونت با مردم رفتار مىكند اگر چنانچه خيلى آدم خشنى باشد، گاهى هم ممكن است كه خشونت نداشته باشد. خوب الان در تمام ايران حكومت نظامى است منتهى در عدهاى از شهرها رسماً حكومت نظامى است و در مابقى ايران به طور غير رسمى حكومت نظامى است. همان معانى نظامى بودن و مردم را از همه چيز محروم كردن به خيال خودشان، در همه ايران الان هست.
شكست رژيم در برقرارى دولت آشتى ملى و حكومت نظامى
بنابراين آن فريب اولشان كه حكومت آشتى و - عرض كنم - با همه چه و روحانيون، اولى كه اين دولت آمد روى كار، به عنوان يك روحانى خودش را معرفى مىكرد. پدر روحانى و پدر و مادر هم روحانى و اين حرفها، معرفى مىكرد بعد هم شروع كرد به آن كارهاى ملايمتآميز و فريبنده كه من در همان اولى كه تاسيس شد، اين را به مردم گوشزد كردم كه فريب نخوريد كه اين بدتر از آن حكومت نظامىهاست، اين خطرش بيشتر از آن است. انسان با حكومت نظامى مىداند كه اين آمده روى كار كه با سرنيزه با انسان رفتار كند، خوب احتياط خودش را مىكند و اينها، اما آن كه با فريب مىآيد روى كار و مىخواهد ملت را با خدعه و فريب عقب بزند، اين مردم را غافلگير مىكند و اين خطرش زياد است و من در همان وقت هاى اول، همان اولى كه اعلام حكومت آشتى شد، من مطالب را آنطورى كه مىتوانستم به مردم رساندم. اين حكومت آشتى شكست خورد، شد حكومت نظامى در همه ايران و در
صحيفه نور ج 2 صفحه 283
12 شهر عظيم ايران به طور رسمى و همين حكومت نظامى هم شكست خورده هست، الان هم حكومت نظامى هست اما اين حكومت نظامى شكست خورده است. بايد به حسب ترتيب حكومت نظامى، كسى شبها بيرون نيايد (مردم) از قرارى كه گفتهاند دو ساعت عقب انداختند دوباره برگشتند به اينكه جلو انداختند كه بايد دو ساعت هم جلوتر چه بكنيد، مردم در دكانهايشان نشستند و باز كردند و شروع كردند به قرآن خواندن، ملزم شدند به اينكه برگردند و باز به همان مقدار قبل و تظاهرات هم در همه اينجاهائى كه حكومت نظامى هست و غير نظامى (يعنى آنهائى كه نظامى رسمى است و نظامى غير رسمى) تظاهرات هم در همانجا به قوت خودش باقى است پس اين هم شكست خورد. از شكست خوردن اين، باز يك كودتاى نظامى يا يك نخستوزير نظامى شكست خورده است، اگر بىعقلى كنند و يك حكومت نظامى سرتاسرى يعنى يك نخستوزير نظامى بياورند و بخواهند مردم را با آن حكومت نظامى بترسانند، مردم ترسشان ريخته است ديگر، اعتنا به اين حرفها ندارند. همان بچههاى كوچولو هم پاسبانها را عاجز كردند و مقابله كردند با پاسبانها، آنها با سرنيزه و توپ و تانك، مردم با مشت و سنگ و از اين چيزها. پس حكومت نظامى و حكومت آشتى و كودتاى نظامى، اينها شكست خورده است، اينها را ديگر نمىشود پاى چيزى حساب كرد. اين تشبث، تشبثى است كه درست از كار در نمىآيد و نيامد، بخواهند بكنند هم نمىشود.
به كارگيرى مهرههاى جديد، فريبى تازه براى اغفال ملت
يك تشبث ديگر به اين است كه بعض رجال را براى نخستوزيرى مثلاً انتخاب كنند و از اين راه پيش بيايند، گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه مثلاً پيش مردم يك قدرى معروف است و كذا و گاهى به اينكه كسى را انتخاب كنند كه در اين حكومتهائى كه بوده است و در اين اوقاتى كه ايشان مشغول ظلم و ستم بودهاند، اين در دستگاه نبودهاست، خوب چون فهميدهاند كه كسانى كه در اين دستگاه يك شغلى داشتند، يك وزارتى داشتند، يك وكالتى داشتند، اينها ديگر مقبول ملت نيستند، اين اشتباه است كه مىخواهند همانها مردم را بازى بدهند، گاهى از شغل وزارت استعفا بكنند، گاهى از شغل وكالت استعفا بكنند، گاهى از - عرض مىكنم كه - حزب رستاخيز كنار بروند. همه اينها ديگر يك حرفهائى است كه اين ملت ما نمىپذيرد.
سفارتخانهها عهدهدار تعيين وكلا!
ممكن است واقعاً به حسب واقع هم يك نفر آدم توبه كرده باشد، بگذرد از آن معصيت بزرگى كه تا حالا كرده، از خيانتهايى كه تا حالا كرده - ممكن است كه از آن خيانت - يك خيانت مشترك بين همه اين است كه همه اين وكلاى مجلسين مىدانند كه وكيل ملت نيستند، اين ديگر يك چيزى نيست كه به خود اين وكلا مخفى باشد، همه مىدانند كه مجلس، مجلس ملى نيست و مجلسى است كه با فرمان شاه و با سرنيزه، سرنيزه هم كه نمىخواستند، آنوقت ديگر اين حرفها را نمىخواست، حالا
صحيفه نور ج 2 صفحه 284
سرنيزه مىخواهد، آنوقت با فرمان بود، فرمان هم نه اينكه حالا اين فرمان هم از ايشان باشد، آن هم از سفارتخانهها ليستش مىآمد. خودايشان اقرار كرد كه در چند وقت قبل از اين ليست مىآوردند و وكلا را با سفارتخانهها تعيين مىكردند و حالا اين جور نيست. نخير حالا هم اين جور است و بدتر از آن هست. اين وكلا همه آنها اين را بىاستثنا مىدانند كه و مىدانستند آنوقتى كه وارد مجلس شدند، به اينكه اينها وكلاى ملت نيستند و اين مجلس خلاف قانون اساسى است معذالك رفتند، همهشان رفتند، اينهائى كه نقض قانون اساسى را كردند و خودشان دانسته به اينكه اين خلاف قانون اساسى است، رفتند در مجلس، همان قدمى كه توى مجلس گذاشت اين خيانتكار است، حالا ما به كارهائى كه اينها انجام دادند و تغيير تاريخ اسلام را دادند يك همچو جنايت بزرگ، يك همچو جسارت بزرگ به مقام رسول اكرم، ما از اين هم اگر صرف نظر بكنيم با اينكه نمىشود كرد، كه همه آنها اينها را راى دادند و به تصويب همه اينها بوده، حالا ممكن است يكى از آنها عذر بخواهد كه آنوقتى كه اين را آوردند من راى نمىخواستم بدهم ترسيدم يا فرض كنيد كه راى ندادم، اما تو وارد شدى به عنوان وكالت از ملت در يك مجلس مخالف قانون اساسى، اين خيانت است، خود اين قدم، قدم خيانتى است، پس ملت، اين اشخاصى كه در اين حكومت بودند يعنى در اين حكومت غير قانونى.
اساس سلطنت پهلوى و منتخبات آن بر خلاف قانون اساسى است
باز نكته ديگر اين است كه اصلاً اساس سلطنت سلسله پهلوى مخالف قانون اساسى است، اساس سلطنت، به دليل اينكه هر كس كه به سن من است يا يك قدرى هم كوچكتر يادش است، آنها هم كه يادشان نيست، از آن پيرمردها بروند اگر نشنيدهاند بپرسند. لكن خوب مسأله چيزى است معلوم و معروف كه رضاشاه وقتى كه آمد و كودتا كرد، احدى قدرت بر اينكه در مقابل او يك كلمه بگويد نداشت، هيچ كس همچو قدرتى نداشت، اگر هم يكى دو تا همچو قدرتى داشتند، دوتايى بودند كه اثرى نداشت، كارى ازش نمىآمد. مجلسى كه در زمان رضاشاه براى تغيير مواد قانون اساسى در زمان رضاشاه تاسيس كردند، مجلسى بود كه ملت باهاش مخالف بود، نه اينكه خبر نداشت، مخالف بود ملت لكن جرات اظهار مخالفت نداشت اما هيچ كس هم نمىرفت رأى بدهد، مردم سرجاى خودشان بودند، مردم مشغول كار خودشان بودند، جرأت نمىكردند حرف بزنند. آن مجلسى كه تاسيس شد براى اينكه مواد قانون اساسى را تغيير بدهند و سلسله قاجار را منقرض كنند و سلسله پهلوى را منصوب كنند به مجلس مبعوثان، وكلاى او وكلاى ملت نبودند، اين را همه مىدانند، خود رضاخان هم مىداند، الان توى قبر مىداند اين را كه وكيل نبودهاند، پسرش هم مىداند. اين وكلا كه اطلاعات دارند ديگر مثل ما توده مردم نيستند كه اطلاعتشان كم باشد، اينها را همه مىدانند كه اصل اساس سلطنت پهلوى بر خلاف قانون است، مخالف قانون اساسى، اگر او مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پهلوى مخالف قانون اساسى بود، سلطنت پسرش هم مخالف قانون اساسى است براى اينكه همان است مسأله. وقتى سلطنت ايشان مخالف قانون اساسى است تعيين وكيل ولو وكيل را مردم تعيين كنند لكن قانون اساسى
صحيفه نور ج 2 صفحه 285
مىگويد بايد شاه فرمان بدهد. ما شاه نداريم كه فرمان بدهد شاه. شاه نداشتند مردم، اين شاه نبود هيچ، شاهى كه خلاف قانون اساسى است شاه نيست. اين وكلا مىدانند به اينكه اين سلسله از سلاطين به اصطلاح، بر خلاف قانون اساسى روى كار آمدهاند و دنبالهاش هر كارى كه اينها انجام بدهند خلاف قانون اساسى است. اين با اصطلاح خودشان من دارم حرف مىزنم، با منطق خود آنها من دارم حرف مىزنم كه قانون اساسى را خوب به آن اعتناء دارند، روى همين قانون اساسى و مواد قانون اساسى، اينها وكيل ملت از اول، از زمان رضاشاه تا حالا ما وكيل ملت نداشتيم، مردم بىخبر بودند يا اگر خبر داشتند نمىتوانستند وكيل تعيين كنند، نبود. بنابراين در تمام دوره اينها، هم سلطنت بر خلاف قانون اساسى بود و هم مجلسين بر خلاف قانون اساسى، مجلى سنا كه بايد نصفش را شاه تعيين كند و نصفش هم ملت، ملت كه اطلاع نداشت، شاه هم كه نداشتيم تا تعيين كند و نصب كند براى اينكه شاه قانونى نبود. بنابراين آنهائى كه در وكالت و وزارت و عرض مىكنم اينها بودند همه بر خلاف قانون اساسى وكالت و وزارت كردهاند، همهشان. اين تشبثشان به اينكه تغيير بدهند يك مهرهاى را به يك مهره ديگرى و يك كسى كه - در - به خيال خودشان كه يك كسى را بياورند كه اين عيب را نداشته باشد كه در اين دورانى كه اينها حكومت داشتند، حكومت داشته باشد، مثلاً بروند از توى دانشگاه يك استاد دانشگاه بياورند كه در زمان اينها حكومت نداشته، حالا كه مىخواهد وارد بشود خلاف قانون اساسى است، براى اينكه كى واردش مىكند؟ كى او را نصبش مىكند به نخستوزيرى؟ و چه مجلسى تصويب مىكند نخستوزيرى او را؟ كدام مجلس؟ مجلس بر خلاف قانون اساسى است، سلطنت بر خلاف قانون اساسى، پس نخستوزيرى بر خلاف قانون اساسى است. شما فرض كنيد كه نعوذ بالله جبرئيل امين را اينها بروند از آسمان بياورند زمين مجسمش كنند اينجا كه پاك و پاكيزه و طاهر است، لكن به حسب منطق خودشان بايد شاه مشروطه تعيين كند نخستوزير را و مجلس، مجلسين تصويب كنند اين را. ما شاه مشروطه نداريم كه، مشروطه از آن روز اول عمل به آن نشد. قانون اساسى از روز اول، همين قانون اساسى كه همه آنها قبول دارند از روز اول عمل به آن نشد. يكى از مواد قانون اساسى اين است كه بايد 5 نفر از مجتهدين در مجلس باشند، نظارت كنند كه مبادا احكامى كه اينها صادر مىكنند بر خلاف حكم شرع باشد، اين قانون اساسى ما اينطور است متمم قانون اساسى اين است. پس ما از اولى كه مشروطه را درست كردند مردم، مردم را بازى دادند، از اول بازى دادند، مثل همين حالا كه مىخواهند بازى بدهند و دولت مثلاً آشتى مىخواستند روى كار بياورند. از اول كه مشروطه را اينها درست كردند اين شياطين كه متوجه مسائل بودند، روحانيون و مؤمنينى كه تبع آنها بودند، بازى دادند اينها را، خدعه كردند، متمم قانون اساسى را قبول كردند و اينها، لكن وقت عمل، عمل نكردند به متمم قانون اساسى يعنى 5 نفر مجتهد را در مجلس ما نياوردند، بله چيز اول يك صورتى ابتدا درست شد اما آن صورتى بود كه تمام شد. حالا قريب 50 سال است، بيشتر از 50 سال است كه ابداً در مجلس روحانى راه ندارد تا نظارت بكند و اين خلاف قانون اساسى است. پس الان اگر چنانچه ما فرض كنيم كه اين آقاى جبرئيل آمدند در زمين و
صحيفه نور ج 2 صفحه 286
تبع اعليحضرت مىخواهند بروند در مجلس با نصب ايشان و تعيين ايشان و با تصويب مجلس شورا و مجلس سنا، همان جبرئيل امين هم خلاف قانون اساسى كرده، قانونى نيست، وزارتش - چيزش - قانونى نيست. پس بنا عليه اين تشبث درست از كار درنمىآيد.
جابجائى مهرهها توسط رژيم، جوابى به مخالفت مردم با دستگاه شاه!
علاوه بر اين حالا ما از آن وجه قانونى و منطق خودشان حالا بگذريم، علاوه بر اين، مگر اين چيزها اين صداى مردم را مىاندازد؟ مگر مردم صدايشان اين است كه واوزيرا؟ اى وزير ما چطور است؟ مردم مىگويند ما شاه نمىخواهيم، تو مىخواهى وزير درست بكنى؟ اين جواب اين كه ما شاه نمىخواهيم اين است كه وزير شما اين بود اين باشد؟ خوب بروند ببينند منطق اين خارجىها كه مىگويند اين ملت چى مىگويد، چى مىخواهد، ملت را بروند ببينند توى بازارها چه مىگويند، توى مدرسهها چه مىگويند، توى دانشگاهها چه مىگويند، بيرون دانشگاه چه مىگويند، توى مزارع چه مىگويند، خوب بروند ببينند اينها، ببينند كه اين ملت سرتاسر اين ايران چه دارند مىگويند، چه مىخواهد اين ملت. اگر يك شبانهروز بر اينها گذشت و از هر آدمى چند دفعه اين كلمه را نشنيدند، خوب ما از خونمان برمىگرديم و مىرويم سراغ زندگيمان، اگر نشنيدند كه ما نمىخواهيم اين را، مرگ بر اين شاه، از بچه اينقدرى تازه زبان باز كرده اين را مىگويد تا آن پيرمردى كه حالا ديگر يواشيواش بايد حرف بزند، مثل من، خوب همه نمىخواهند. وقتى يك ملتى، وقتى كه يك چيزى را نخواست، خوب شاه براى ملت است وقتى ملت نمىخواهد او را كه نمىشود كه به زور آورد او را آوردند به زور اما فايده ندارد. بخواهند با اين تشبث كه يك وزيرى را بردارند يك وزير ديگر بگذارند، يك وزيرى كه خير بسيار هم آدم خوبى است (فرض كنيد) و اجزايش هم و ساير وزراء هم انتخاب كند همه را از دانشگاه يا از رجال پاك دامن، اگر آنها لبيك بگويند به اين حرفها، اما مردم سر وزرا حرف ندارند تا ما مردم را اغنا كنيم به اينكه آقا بسم الله وزير خوب ما به شما تحويل داديم. آنها مىگويند ما اصلاً سلسله شاهنشاهى را نمىخواهيم - ما اصل - اصل نظام شاهنشاهى، نظام باطل و غلطى از اول بود، حالا نظام شاهنشاهى را هم فرض كنيم همه ملت اين حرف را نزند، اما سلسله پهلوى كه ديگر نمىشود كسى انكار كند كه همه ايران دارند مىگويند ما سلسله پهلوى را نمىخواهيم. آنها گويند ما سلسله پهلوى نمىخواهيم، شما مىگوئيد كه من وزير را برداشتم يك وزير ديگر كردم!؟ جواب آن سؤال اين جواب نيست. خواست مردم اين نيست تا اينكه مسأله به اين ختم بشود، اگر خواست اين بود كه ما وزيرمان بد است، ما وكيلمان بد است خوب وزير را عوض مىكردند، وكيل را عوض مىكردند مىشد خوب، اما وقتى خواست مردم اين نيست شما يك كارى مىكنيد كه خواست مردم نيست، آنى كه خواست مردم است نمىكنيد، پس نمىتواند درست شود اين هم به شكست منتهى مىشود، صددرصد شكست است براى اينكه يك مطلبى نيست كه يك كلمهاش درست باشد. اين نيرنگ هم هر جورىاش بكنند فايده ندارد، بخواهند نظامىاش كنند، نظامى هست و شكستخورده، نظامى
صحيفه نور ج 2 صفحه 287
شكست خورده يك نظامى ديگر رويش بيايد، معلوم نيست حالا ديگر نظامىها هم قبول بكنند اين معنا را براى اينكه وقتى ديدند يك نظامى قلدرى مثل آن مردك شكست خورده، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند، آنها هم ديگر بالاتر از او نيستند در شقاوت، مىدانند كه آنهم شكست خورده هست. پس نه حكومت نظامى و نه كودتاى نظامى و نه اين خدعهها و حكومت آشتى، اينها فايدهاى نكرد.
اجير كردن چماق به دستان، نشانگر ضعف و ياس قواى انتظامى رژيم
يك راه ديگر هم اينها دارند طى مىكنند و اين آن است كه تشبث كردند به كولىها. خدا مىداند كه ننگ يك مملكت هست كه قواى انتظامى دارند و قواى انتظامى را از آنها مايوسند يا جرات كنند كه همهشان را وادار كنند به كار. يك مملكتى كه به حسب اصطلاح بايد شاهش و وزيرش و عرض بكنم قوايش اينها در صدد اين باشند كه نظم برقرار كنند اينها تشبث مىكنند به يك عده چماق به دست، در كرمان كولى، در جاهاى ديگر هم اين كسانى كه اجيرشان هستند. اينها زير سايه چماق كولىها مىخواهند زندگى كنند. اين ننگ است براى ما كه يك همچو كسى به ما حكومت كند، يك همچو كسى به ما براى ما وزارت كند، وكالت كند. زير سايه چماق كولى الان ادامه حيات دارد ايشان مىدهد. اين هم فايده ندارد. وقتى بنا شد چماق باشد، مردم هم چماق دارند، كردند - اينهم - مردم هم مقابلش چماق به دست گرفتند و بيرونشان كردند اينها را، البته آن چماق به دستها در پناه نظامى بودند چنانچه در مدرسه فيضيه و قم كه ريختند در 15 خرداد، قبل از 15 خرداد ريختند در مدرسه و آن خرابكارىها را كردند، يك دستهاى را آوردند از خودشان - چه - در پناه پاسبانها و در پناه لشكرىها ريختند تو مدرسه و آن كارها را كردند، حالا هم دارند اين كار را مىكنند كه در پناه قواى انتظامى، قوه انتظامى، در پناه قواى انتظامى به خرابكارى مشغولند. قواى انتظامى! اين از همان لغات است كه عرض كردم محتوى رااز دست داده و همين صورتى است، قواى انتظامى است ديگر، الان قواى انتظامى ما قواى مخرب شده است، در سايه آن چماق به دستها مىريزند به شهرستانها، چند شهرستان تا حالا با همين طور ريختند و خرابكارى كردند. اين تشبث هم فايده ندارد، اينها فايده ندارد.
تبليغات اجانب در وابستگى نهضت
تبليغات آمريكائىها و انگليسىها و اينها، اينها هم ديگر گذشته است، فايد ندارد. در آمريكا مىگويند كه داشت در نوشتههائى كه رابطه زيرزمينى بين انگليس و شوروى است كه اين آشوبها را درست كرده!! يعنى اين حرفهائى كه من حالا دارم به شما مىزنم و همه برادرهاى شما از قبيل اين جور حرفها و.... مىگويند، اين، انگليسها و روسها با هم دست به هم دادند و به من گفتهاند بگو، من مىگويم. به بازاريان هم گفتهاند داد كن آنها هم داد مىكنند. به ملاها هم گفتند داد كن - به مثلاً فرض كنيد اينهائى هم كه در - به شماها هم كه شعار داريد مىدهيد مىگويند آمدند به شما هم گفتند كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 288
بيائيد فرياد بزنيد چه، در آمريكا گفته شده كه رابطه زيرزمينى بين انگليسها و شوروى است، اين آشوبها را اين انگليسها و شوروىها دارند درست مىكنند، انگليسها احتمال مىرود در اين فضولى دخالت داشته باشند اين بنايشان بر اين است كه فحش براى خودشان درست مىكنند كه مقاصدشان را پيش ببرند تا اينكه اين نهضت را آلوده كنند به اينكه نهضت انگليسى، شوروى است! اين هم فايده ندارد براى اينكه بچههاى ما هم حالا مىدانند كه هر چى اينها بگويند خلاف است، هر چه مىخواهند بگويند، بگويند. بچههاى كوچك ما هم مىدانند، همه جوانها و پيرهاى ما مىدانند كه اينها، حرفها و نيرنگهاست اينها و براى اين است كه اين نهضتى كه دارد همه اين اقشارى كه ما را دارند غارت مىكنند، مىلرزاند و انشاءالله سرنگونشان مىكنند. اين چيزها را مىدانند كه اينها براى اين است كه اين نهضت را بخوابانند، اين آتشى كه در قلبها افروخته شده است، اين را خاموشش كنند، اين را ديگر مردم مىدانند اين حرفها را. بنابراين اين تشبث هم فايدهاى ندارد.
نجات مملكت، با خروج شاه و خاندانش
آنى كه فايده دارد كليدش دست خود اعليحضرت همايونى است، هيچ كس هم نمىتواند و آن اين است كه ايشان پا شود برود، كليد دست خودش است، اگر بخواهد آرامش پيدا بشود، ايشان دست زن و بچهاش را بگيرد برود از اين مملكت، نجات بدهد خودش را براى اينكه من خوف اين را دارم كه يك آشوبى بشود و بچههاى كوچك - اينها - را هم بكشند و ما ميل نداريم يك همچنين چيزى را كه بچه كوچكها هم از بين بروند. خود اين، البته ملت خودش با اين چيزها دارد. اين صلاحش اين است، من صلاحش را مىدانم، صلاحش اين است كه سوار يك طيارهاى شب بشود بىصدا و برود سراغ ويلاهائى كه در خارج مملكت تهيه كردند با آن پولهاى هنگفت، اگر ملت ما بگذارد.
انشاءالله خداوند شما را موفق بدارد، انشاءالله پيش ببريد، پيروز بشويد، پيروزيد شما، يعنى تا الان پيروزيد، لازم نيست كه او برود، شما اين را از تختش پائين كشيديد، اين الان سر تخت ديگر نيست، اين حالا دائماً به اين و آن متشبث مىشود. من ميل ندارم بعضى تشبثاتش را بگويم، من ميل ندارم بگويم، اما دائماً در تشبث است. شما اين را از آن مرتبه بالاى آريامهرى كشيديد او را پايين، آورديد او را در مراتب پائين كه الان مشغول تشبث به اين به آن است، به كولىها تشبث مىكند. اين پيروزى شما است و خداوند شما را پيروز كند و به نهايت اين پيروزى برسيد كه اين ملت يك ملت مظلومى بوده است تا حالا و اين ملتى است كه زير پا و چكمههاى خارجى و داخلى تاكنون دست و پا مىزده است و انشاءالله خداوند موفق كند شما را و همه ما را به اينكه نجات بدهيم اين ملت را.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 289
تاريخ 13/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تشبثات و نيرنگهاى شاه براى دوام سلطنت
ترور و تهديد، افراد تاثيرى در نهضت ملت ايران ندارد
بسم الله الرحمن الرحيم
اطلاعات ما زياد است و تشبثات شاه و هواخواهان شاه هم زياد. اينها راههاى مختلفى براى تصفيه ملت داشتهاند و دارند كه از راه قدرت و اعمال زور و نظامى و قواى انتظامى و شهربانى و اينها كه با تجربه معلوم شد كه اينها نتوانست ملت را ساكت كند و يا از راه تهديدها، به خيال اينكه مثلاً تهديد به ترور كردن يك فرد، اين تاثيرى دارد و ملت ما الان اتكاء به شخص دارد. اين ملتى كه جوششاش حالا از باطنش هست و به طور خودكار الان دارد عمل مىكند و هيچ قدرتى نمىتواند اين ملت را اينطور به پيش براند، اينطورى كه ملاحظه مىكنيد كه سرتاسر يك كشور سى و چند مليونى (از آن دهات گرفته تا آن شهرهاى بزرگ، از مركز گرفته تا شهرهاى دور دست، دهات دور دست) اينها همه با يكدل و يكجهت ايستادهاند و فريادشان بلند است كه ما نمىخواهيم اين سلطنت پهلوى را. اين الان اگر يك وقتى هم كه مثلاً بوده است، يك تحريكاتى بوده است، يك چيزهائى بوده، يك دعوتهائى بوده و اين دعوتها اينجور شده است، حالا ديگر آنطور نيست، حالا ديگر افرادى كه آنها توهم مىكنند باشد يا ترور بشود و نباشد، اين ملتى كه راه را ديگر يافته است، ديگر دنبال اين نيست كه راه يافته را دوباره بيابد، راهش معلوم شده ديگر. تا حالا كه زحمتها كشيده شده است اين است كه راه را به مردم ياد دادند، راه معلوم شده است الان. الان ديگر مملكت ايران و جمعيت مملكت ما به طور خودكار عمل مىكند، يعنى در تعطيلش ديگر منتظر اين نيست كه زيد بگويد تعطيل كنيد يا رئيس صنف يا روحانى يا سياسى، ابداً دنبال اين مطلب نيستند، تشخيص دادند كه امروز بايد تعطيل بشود سرتاسر ايران يكدفعه مىبينيد تعطيل مىشود، شهرهاى بزرگ تعطيل مىكنند از باب اينكه تشخيص مىدهند كه امروز تعطيل است. اين كسى باشد يا نباشد ديگر اين فرق نمىكند. اين تهديدها يك تهديدهاى بچگانه است كه يك دفعه توهم اين بشود كه مثلاً زيد را ترور مىكنند و وقتى ترور كردند آتش خاموش نمىشود، آتش اگر روشنتر نشود خاموش نمىشود. اين هم يك تشبث بچگانه است كه اينها گاهى مىكنند و سابقه هم دارد كه گاهى مىكردند، حالا هم باز كردهاند و مىكنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 290
عدم موفقيت مردم فريبىها و تشبثات شاه و طرفدارانش در ركود نهضت
اخيراً بعد از اينكه ديدند كه دولت آشتى نتوانست كار خودش را انجام بدهد و از اول يك دولتى بود كه مىخواست با فريبكارى مردم را منصرف كند و بخواباند اين نهضت را و وعدههائى داد و عملهائى كرد و چيزهائى، اما همهاش چيزهائى كه خواست ملت اين نبود، يك چيزهائى ديگر بود خواست ملت، اينها تبع خواست ملت بود. قمارخانهها را بستيم هزار جور مركز فحشا باز است، بالاترين مركز فحشا دستگاه محمدرضا خان است كه درش باز است، در فحشا. فحشاى نه به آن معنى، فحشا به آن معنائى كه بدتر از فحشا است. فحشا به آن معنى كه يك بارگاه به تمام معنى ظلم، يك بارگاه به تمام معنى خيانت، به تمام معنى جنايت، در اينجا را اگر بستيد ملت يك قدرى آرام مىشود (يك قدرى البته، نه تمام) اما قمارخانهها را بستيد - كدام - مثلاً ملت آمده و اينهمه فرياد مىكند كه، داد مىزند و كشته مىدهد كه قمارخانهها باز است؟! ملت اين را مىخواهد؟! البته خوب اين هم يكى از چيزهائى است كه مىخواهد اما صداى ملت را بايد از توى خيابانها شنيد، چه مىخواهد.
بعد از اينكه دولت آشتى باطنش ظاهر شد و معلوم شد كه آشتى به معناى حكومت نظامى است و به معناى تثبيت و مسلط كردن يك اشخاصى از اشرار، كولىها - و نمىدانم از اشرار - به جان مردم بيفتند، يا چماق است و زدن است و بستن است و اختناق است و اينها، بعد از اينكه معلوم شد يك همچو مطلبى (كه از اول هم براى ما معلوم بود كه قضيه از اين حرفها نيست، قضيه اغفال مردم است كه مىخواهند اين نهضت را به هر جورى هست خفهاش كنند) اين هم توفيق پيدا نكردند. حالا چند ماه است كه حكومت آشتى آمد و جنگش را با مردم كرد و موفق نشد، حالا يك راه ديگرى را پيش گرفتند. شاه در حرفهايش اين را مكرر شايد گفته كه خوب، يك مملكتى كه ما مىخواهيم - حالا فرض كنيد كه من چه، اما خوب مملكت ما مىخواهيم - اگر من بروم، مملكتى ديگر نمىماند، شما نمىخواهيد كه يك مملكتى را داشته باشيد؟ اين مملكت اگر من نباشم از دستتان مىرود!! اين مملكت را بر مىدارند و مىبرند از اينجا به جاى ديگر، آغوش مىكنند! شوروى از آن طرف مىبرد و آمريكا هم از آن طرف مىبرد و انگلستان هم از آن طرف مىبرد. اين حرفى بود كه ايشان مىگفت خوب ما مملكت كه مىخواهيم.
تازگى يكى از افراد شاهدوست كه به خيال نخستوزيرى افتاده است، ايشان هم يك مصاحبهاى فرمودهاند و در اين مصاحبه گفتهاند كه: خمينى اين زجر و اين چيزها ديده است و به واسطه اين زجر ديدن، خوب، اين حرفها را مىزند ولى خوب افراد ديگر هم زجر ديدند، گاهى كمتر، گاهى بيشتر لكن گذشت كردند و مملكت ما الان اگر چنانچه فلانى وطنپرست باشد، چنانچه هست (گفته هست) اين مملكت ما الان به واسطه وضع جغرافيائى جورى است كه خطرناك است، براى حفظ مملكت بايد اين آدم كه مىگويد سلطنت نبايد باشد بايد يك قدرى پائينتر فكر كند، پائين بيايد يك قدرى، خوب ما مملكت لازم داريم (عين حرف شاه است، يك وكيل هم توى مجلس گفته بود، ايشان هم حالا مىگويد) خوب وطندوستى اقتضا مىكند كه انسان اگر يك حبسى رفت، يك تبعيدى
صحيفه نور ج 2 صفحه 291
رفت، يك شكنجهاى ديد، يك زحمتى ديد، وطندوستى اقتضا مىكند كه غمض عين كند، نگذارد كه مملكت از دست برود، وامصيبت!! مىخواهد مملكت از دست ما برود. لازمه اين حرف اين است كه ايشان مىگويد اگر چنانچه من ملاقات كنم با ايشان مطلب را به ايشان مثلاً چطور مىگويم و ايشان هم اگر ببيند كه يك خواست ملت را دادند، يك قدرى عمل ببيند، ملت هم اگر عمل ببيند خوب يك قدرى آرام مىشود لكن ملت عمل نديده است. اين دولت - مثلاً - كه آمده است عمل نكرده است، خوب است كه من (ايشان نگفته اين را ديگر، لازمه حرف اين است) بيايم كه عمل نشان بدهم، يك چيزى مردم ببينند، يك آزادى مردم به چشمشان بخورد، آرام مىشوند.
پس اين مطلبى كه حالا ما به آن مبتلا شدهايم، اين مانور ديگرى است كه با اين صورت به ميدان آمده است. آن با آشتى آمده بود، اين با مصلحت خواهى كه: يك آدمى است وطندوست و وطنخواه - عرض مىكنم - (به قول خودش) وطن پرست، اين براى خاطر اينكه مملكت مبادا يك وقت از دست برود، جانفشانى كرده و - عرض مىكنم - اين زحمت را به خودش داده كه بيايد و ملاقات كند با شاه و بعد هم برود به قم (كه نمىدانم آيا راهش دادند يا نه؟ بعضىشان راه نداده بودند، نمىدانم حالا به تمام معنى) برود به قم و بعد هم نجات بدهد مملكت را. از اين نقشهاى كه - مثلاً من عرض مىكنم - از اين طرحى كه خمينى دارد و داده است و مملكت به خطر افتاده است، ايشان با اين ملاقات شاه و با آن رفتن قم (كه آيا راهش دادند يا نه؟) اين مملكت را نجات بدهد، جانفشانى كرده است و عرض مىكنم كه از همه چيز گذشته براى نجات اين مملكت!! مىگويد كه من كه در قم رفتم ديدم اين ناآرامى قم و اين تظاهرات قم و اين فريادهاى قم را، خودم ديدم چه جورى است اينها آرام نمىشوند مگر اينكه يك چيزى ببينند از ما، يك دولتى روى كار بيايد كه يك چيزى ازش ببينند و لازمه اين حرف اين است كه ايشان تشكيل دولت بدهند و - عرض مىكنم كه - اين ناآرامىها را ساكت كنند و يك آزادى بدهند و اين چيزها و لابد مشروب خانهها را هم ببندند و يك كارهاى ديگر بكنند لكن اعليحضرت باشند، ايشان باشند كه مبادا يك وقت اين مملكت به دست روس و انگليس بيفتد!! اين قدرت اعليحضرت است كه الان روسها را به جاى خودشان آنجا نشانده است و آمريكا را هم به جاى خودش آنجا نشانده است!! اين قدرت را حق ندارد كسى دست بزند و اين كار فلان و - مردم اين - بايد مردم را راضى بكنيد كه اين قدرت را از بين نبرند و معارضهاى با يك همچنين قدرتى كه الان ايران را نگه داشته است معارضه با اين قدرت نكنند مردم.
خروج شاه از ايران تنها راه علاج و دواى ناآرامىها و اغتشاشات كشور
حالا ما قبل از همه چيز اول از اين آقاى شاهدوست (و به اصطلاح سايرين آمريكا خواه) ما به ايشان عرض مىكنيم شما كه قم تشريف برديد و با اتوميبلتان سوار شديد و از تهران هم عبور كرديد و رفتيد به قم، توى تهران هم تظاهرات را حتماً ديديد (اگر نگويم در حسنآباد و در علىآباد و در اين دهات هم ديده باشيد) مىگوييد قم را ديدم، خوب شما گوشتان كه الحمدلله گوش باز است، هوشتان
صحيفه نور ج 2 صفحه 292
هم كه الحمدلله هوش باز است نشنيديد مردم چه مىگويند؟ مردم چه مىگفتند؟ چه چيز مىخواستند؟ اين مردم كه جانشان را روى دست گرفتهاند، جوانهايشان را مىفرستند جلو، اين مادرها كه بچههاى جوانشان را مىفرستند به اين خيابانها و فرياد آنها بلند است، چه چيز مىگويند؟ تا ما ببينيم درد ملت چيست، دوايش چيست؟ تا انسان نفهمد درد چيست نمىتواند دوا بدهد. اينها همه دارند مىگويند كه ما اين شاه را نمىخواهيم شما مىگوئيد كه من اينها را آرامشان مىكنم!! آرام مىكنم به اينكه باشد ايشان!! اين ناآرامىشان اين است كه مىگويند اين شاه خيانت كرده به ما، ما نمىخواهيم اين را. شما دو تا مطلب مىگوئيد يكى اينكه من حرفهاى مردم را شنيدهام و اينها آرام نمىشوند تا ما اين چيزهائى كه مىخواهند خوب به آنها بدهيم، يك قدرى عمل بكنيم. شما اگر مىخواهيد عمل بكنيد، يك كارى بكنيد كه اين آقا برود سراغ كارش تا يك قدرى آرام بشوند (يك قدرى البته، نه همه)
طرح خطر تجزيه ايران دسيسهاى براى دوام سلطه ابرقدرتها بر منابع و امور كشور
يك مطلب ديگرى كه ايشان مىگويند اين است كه اين وضع جغرافيائى ايران جورى است كه (كانه ما ديگر هيچ اطلاعى نداريم از وضع جغرافيائى ايران كه چه جورى است) اگر اين انقلابات باشد با اين وضع جغرافيائى خطر بزرگى براى ايران پيدا مىشود ولى اگر شاه باشد اين خطر نيست. مطلب ايشان اين است كه با بودن شاه اين خطر نيست لكن اگر چنانچه (به فرمايش ايشان) خداى نخواسته اين شاه برود، اين مملكت به دست دو تا قدرت مىافتد و وامصيبت مىشود. ما مىگوئيم كه اين چيزى كه اين مملكت را به دست اين قدرت سپرده، اين دو تا قدرت سپرده، همين شاه است. آخر اينها تكليفشان بر اين مملكت اين نيست كه بيايند حمل كنند خاكهائى از قم به اين سرحدات شوروى و از تهران به آن سرحدات آمريكا، ايشان هم قبول دارند كه مقصود اين نيست (مقصود اين است كه اينها مسلط مىشوند بر مملكت ما) حالا مسلط نيستند؟!
وضع جغرافيائى كه هست و روى آن وضع جغرافيائى يك جهت و مهم هم روى وضع آن چيزهائى كه توى مملكت ما هست و اينها لازمش دارند، اينها الان مسلط بر اموال ملت ما نيستند؟! اينها الان نفت ما را دارند نمىخورند؟! در ازايش هم براى خودشان يك پايگاه درست مىكنند، پول نفت به ما مىدهند يعنى اسلحه مىدهند كه خودشان پايگاه درست كنند اينجا. اينها مسلط بر ما نيستند كه گاز را دارند مىبرند؟! اموال اين ملت دارد از دستش مىرود. تسلط آمريكا نيست كه اصلاحات ارضى و انقلاب سفيد را آورد در كار؟! اين انقلاب سفيد، انقلاب شاه و ملت است؟! ملتى است كه خودتان ملت هستيد!! به ملت كارى ندارد، شاهش هم به شاه كارى ندارد، انقلاب آمريكا بود يك طرفه. اين انقلاب براى اين بود كه اين مملكت را از اين مقدار زراعتى كه دارد كه به واسطه اين مقدار زراعت استغناى از مملكتهاى ديگر دارد، اين هم از دستش بگيرند. مگر تسلط آمريكا بر ما غير از اين است كه منافعى كه ما داريم، مخازنى را كه ما داريم، چيزهاى زير زمينى را كه ما داريم، روى زمينى
صحيفه نور ج 2 صفحه 293
را كه ما داريم، اينها سلطه پيدا كنند و ببرند؟ اينها الان سلطه ندارند بر ما؟! و اگر شاه برود سلطه پيدا مىكنند؟
اگر يك حكومت اسلامى پيدا بشود كه نص قرآنش اين است كه نبايد غير مسلم بر مسلم مسلط باشد، آنوقت مسلط مىشوند اينها؟! يا اينكه يا وضع جغرافيائى اقتضا مىكند كه يك قدرت مستقلى متكى بر ملت، يك رژيمى متكى بر ملت و بر قدرت ملت در اينجا پيدا بشود كه نه او بتواند تجاوز كند به او و نه او بتواند تجاوز كند به او. وضع جغرافيائى مملكت ما اقتضاى اين را دارد كه براى جلوگيرى از هر دو قدرت و تامين صلح در اينجاى دنيا يك قدرتى در كار باشد، نه يك انگلى. الان وضع نظامى ما و وضع ارتش ما يك وضع ارتش انگلى است. ارتشى است كه تحت نظام آمريكا و به نفع آمريكا دارد اداره مىشود. 45 هزار، 50 هزار، بعضى گويند 60 هزار از مستشاران آمريكا و مفتخوارهاى آمريكا ريختهاند به جان ما و در مملكت ما هستند، آنهمه پايگاهها براى خودشان در اينجا درست كردهاند، اشغال نظامى است مملكت ما، اشغال آمريكائى است مملكت ما. اين آقا مىگويند كه به خطر مىافتد!! از اين خطر بيشتر؟! زراعت ما بكلى از بين رفت، اين خطر نبود؟! حالا شما مىخواهيد خطر را رفع كنيد؟! شما همان بوديد كه در حكومت شما اين قضيه پيدا شد و آمريكا به ما تحميل كرد و من همان بودم كه به شما پيغام دادم كه آقا نكنيد اين كار را، اين زراعت ما را به زمين مىزند. خدا مىداند به فرستاده ايشان گفتم كه كنيد اين كار را، شما ملتفت هستيد خودتان داراى ملك هستيد، ملتفت هستيد كه نمىتوانند اينها اداره بكنند، به زمين خواهد خورد اين زراعت مملكت. تو بودى كه زراعت مملكت را به زمين زدى براى خاطر آمريكا، حالا شما خواهيد اصلاح بكنيد كه مبادا يك وقتى تسلط بر ما پيدا كنند؟! الان ما مستقليم؟! قدرت، يك قدرت مستقلهاى ايستاده و همه را جلوگيرى كرده است و ما يك مملكت مستقل و متمدن و آزاد مردان و آزاد زنان داريم؟ ما خواهيم كه يك مملكت قدرتمند كه قدرتش متكى به ملت باشد، الهام از ملت بگيرد، اگر يك ارتش متكى بر ملت باشد، نه آن قدرت تواند كارى بكند نه آن قدرت كار بكند.
آنها مىخواهند تامين اين بشود كه او نپرد به او، او نپرد به او، وقتى يك قدرت مستقلى شد نمىشود اين كار را كرد. شما مىخواهيد كه با اين دوز و كلكها اين دو تا قدرت را بر ما مسلط كنيد، نمىخواهيد مملكت را رها كنيد، مىخواهيد مملكت را بيشتر از اين به باد بدهيد. ما مىخواهيم نجات بدهيم اين مملكت را از اين دو قدرت. شما مىخواهيد كه اين مملكت تحت همين قدرت و سلطه باشد تا آخر، با چه صورت؟ با اين صورت كه اگر اعليحضرت بروند، اين مملكت به هم مىخورد!! اين اعليحضرت بايد باشند تا اين دو قدرت را جلويشان را بگيرند!!
اساس مخالفت ما با رژيم شاه مصائب وارده بر ملت است، نه اغراض شخصيه
آقا اين اعليحضرت اين قدرتها را بر ما مسلط كرده و آن پدرش، آنوقت يك كلمهاى ايشان دارد (باز عين كلمه شاه) كه ايشان زجر كشيده است (من را مىگويد)
صحيفه نور ج 2 صفحه 294
خوب، ايشان يك زجرى كشيده است، چى كشيده است. عين حرفى است كه شاه گفته است كه او غرض شخصى با من دارد، او دارد حسابها را (عين عبارت اوست) پاك مىكند. پس شما الان بلندگوى اعليحضرت هستى در اينكه او گفت مملكت ما مىخواهيم و اگر من بروم مملكتى نيست. شما هم مىگوئيد كه اگر شاه برود مملكتى نيست (اين يك تكه عين حرف اوست كه زديد) او مىگويد كه مملكت ما وضعى دارد كه اگر چنانچه ما برويم، آنها از آن طرف مىآيند و اينها از اين طرف، و شما بلندگوى او هستيد. او مىگويد كه فلان آدم غرض شخصى با من دارد، حسابهايش را دارد حالا پاك مىكند يعنى من او را به حبس انداختم، من او را تبعيد كردم حالا دارد حساب پاك مىكند. ايشان هم بلندگوى اوست همان عين او را مىگويد.
من خيال مىكردم براى شاه ديكته مىكنند و حرفها را مىزند (و همينطور هم هست، ديكته است، ديكته بالاترهاست) معلوم شد كه ديكته بيشتر را ايشان مىكند.
بايد حساب كرد آقا من كه يك نخستوزير نبودم و يك بارگاه و قبه و بارگاه داشته باشم. من آنم كه حالا هم كه اينجا آمدهام، منزلم را ديديد كه شما نمىتوانيد تويش بنشينيد و بيشتر ازاين هم نمىخواهم اصلاً. من توى حبس هم وقتى وارد شدم به آن باشگاه افسران (كه اول من را بردند تو باشگاه افسران) من وقتى وارد شدم ديدم يك جاى خيلى خوبى است كه همه چيز آماده است كه منزلهاى ما خواب نديدهاند، به آن مامورها گفتم خوب، اين كه از منزل ما بهتر است (و بهتر هم بود) بعد هم ما را بردند در يك جاى ديگر، همان مثل منزل خودمان يك خرده بهتر، وقتى هم كه از حبس ما بيرون آمديم، حبسش هم يك حبسى نبود كه به ما يك بدى بگذرد، يك سختى كه ما به واسطه آن بدى حالا با شاه - مثلاً - به هم زديم!! حبسشان هم يك حبسى نبود كه براى ما، توى اين حبس آنهائى كه همراه ما بودند و مامورين حبس بودند با ما محبت مىكردند، به ما ارادت داشتند - و عرض مىكنم - كه وقتى هم كه از آنجا آمديم در يك باغ بزرگ و در يك عمارت عالى كه ما به خواب هم شايد نديده بوديم و ما هم آنجا بوديم. بعد هم كه رفتيم منزل خودمان، منزل خودمان بود ديگر آنجا. ما اينقدر هم عادت نكرده بوديم كه بيرون بيائيم و گردش برويم حالا كه توى حياط، توى خانه هستيم به ما بد بگذرد. وقتى هم كه ما را تركيه بردند، تركيه خيلى هم بهتر از ايران براى ما بود (براى شخص من). ما زجرى نديديم و بعد هم رفتيم، نجف هم كه منزلمان بود. حالا هم آمديم اينجا، اينجا هم بهتر از منزل خودمان است باغ دارد و همه چيز. ما زجرى نديديم كه در مقابل اين زجر (اين را براى خودم مىگويم) زجرى نديديم كه مخالفتمان با اين آدم براى زجر باشد. ما زجرمان زجر اين ملت است. من وقتى صورت اين مردهائى كه بچههايشان، پسرهايشان را كشتند در ذهنم مىآيد زجر مىبرم، من وقتى اين مادرى كه يقهاش را پاره مىكند در مقابل اين چيزها كه بيائيد من را بكشيد، شما كه جوان من را كشتيد بيائيد مرا هم بكشيد، اين زجر مىدهد ما را، نه اينكه به من يك چيزى بد گذشته است، زجر ديدهام نه خيلى هم خوش گذشته است اينكه ما را زجر مىدهد اين مصيبتى است كه بر ما ملت ما وارد شده است. مسلمان اگر بر ملت خودش زجر نبرد مسلمان نيست. آن كسى كه مىخواهد اين آدم باشد، من
صحيفه نور ج 2 صفحه 295
نمىتوانم به او بگويم مسلمان هست. آن كسى كه دست مىدهد به يك دست جانى، او را ديگر ما آدم نمىدانيم. اگر مسلمان هم باشد آدم نيست و مسلمان هم نمىتواند باشد. زجر ما اين است، نه اينكه زجر ما اين است كه ما را حبس كردند يا زندان بردند. يا زجر ما اين است كه پاى علما را اره كردند آقا، توى روغن سوزاندند. زجر ما اين است كه ده سال، پانزده سال، هشت سال، هفت سال علماى ما در حبس بودند، پدر اين آقا (اشاره به يكى از حضار) چند سال در حبس بوده است، اين زجر ماست. حالا از حبس اينها آمدهاند بيرون بله زندانيان سياسى را ما رها كرديم (يا به اصطلاح خودشان) عفو كرديم. تمام شد؟! زندانيان سياسى، زندانى كه ده سال در آنجا زجر ديده، عالم بزرگوار را توى صورتش همچنان زدند كه گوشش عيب كرده حالا آمده بيرون، حالا بيايد تشكر كند از شاه كه شاه بماند حالا؟! آخر نمىشود، اين ملت را هم نمىشود خاموش كرد با اين حرفها. نه نخستوزير توانست خاموش كند، نه منتظر الوزاره نمىتوانيد و نظامى و نه حكومت نظامى و نه هيچ چيز، نمىشود.
نجات مملكت در گرو خلع و مجازات شاه جنايتكار
ببينيد مردم چه مى خواهند، آن را بدهيد به مردم، بچه و بزرگ مىگويد آزادى و استقلال شما آزادى و استقلال را بدهيد و حكومت پهلوى نه. اين لسان ملت ماست، بزرگ و كوچگش، آن كه توى خارج است و آن كه در داخل است همه اين را دارند مىگويند. شما اين را عمل بكنيد اين ملت از شما راضى مىشوند و آرام مىشوند اما شما مىخواهيد آن كه جانى اصلى است نگاهش داريد - بگوئيد كه شهربانى قم، آذربايجان را به آتش مىكشند بعد شهربانيش را مىخواهند، شهربانى را خواستند براى اينكه تسليت حال مردم باشد. اين آقاى منتظر الوزاره مىگويد كه بايد آنهائى كه به ملت ظلم كردهاند مجازات شوند. من از اين آقا مىپرسم كه كى به ملت ظلم كرده است؟ بگو، بيا بنشين ببينم كى. شهربانى آدم كشته است بىاذن؟! پاسبان آدم مىكشد بىاذن؟! استاندار امر مىكند بىاذن ؟! رئيس قوا امر مىكند بىاذن شاه ؟! بىاذن شاه اين چيزها نمىشود. در نظام نمىشود، بزرگ ارتشداران ايشان هستند، تا ايشان اذن ندهد كه آدمكشى نمىشود.
مجازات اين را بكنيد ما دست شما را مىبوسيم. بسمالله، مجازات كنيد ايشان را، در شرع اگر نكشته باشد آدم هم حبس ابد است. مجازات ابد است كسى كه امر بكند كسى، كسى را بكشد، در شرع مقدس حبس ابد است و، در حكومت اسلامى بايد حبس ابد بشود و ايشان با دست خودشان مىگويند كه جنايت كرده است. اين را اگر ثابت بشود، قصاص است - ما نمىخواهيم تمام جناياتى كه شده است - شما يك جانى را كه مبداء همه جنايات است و همه مردم دارند به اين نظر مىكنند به عنوان اينكه جنايت مستند به اوست و همه ناراحتىها زير سر اوست، شما او را مجازات كنيد تا اين ملت تا حدودى آرام بشود. دنبالش قضيه ا
-
previos page menu page
صحيفه نور ج 2 صفحه 297
تاريخ 13/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون سوئد
سؤال: شاه با دكتر امينى وارد مذاكراتى شده است كه نشان مىدهد شاه حاضر به عقبنشينىها و نرمشهائى مىباشد، او زندانيان سياسى را آزاد ساخته است. آيا حضرت آيتالله مىتوانند نقشى را براى شاه در يك دولت با آزادىهاى بيشتر بپذيرند؟
جواب: شاه مدتى است كه مشغول اجراى نقشهاى است كه ملت را فريب دهد، با اشخاصى مذاكره و عقبنشينىهائى كرده كه براى فريب ملت است اما ملت حاضر نيست كه شاه باشد، هر قدر هم عقبنشينى كند. حرف قاطع با پشتيبانى ملت اين است كه شاه با جنايتهائى كه نسبت به ملت و كشور و خيانتهائى كه تاكنون كرده است قابل پذيرش نيست، نه خودش و نه سلسلهاش، بايد اين سلسله منقرض شود. طرز حكومت با رفراندم تعيين مىشود.
سؤال: گفتهايد كه اگر لازم باشد به جنگ مسلحانه دعوت خواهيد كرد، آيا هنوز هم اين نظر را داريد؟
جواب: ما حتىالامكان از جنگ مسلحانه پرهيز داريم و معتقديم به همين ترتيب كه ملت پيش مىرود، كار را حل كنيم اما اگر سرسختى نشان دهد و ابرقدرتها هم به او كمك كنند ممكن است در اين مطلب تجديد نظر كنيم.
previos page menu page
-
جلد سوم
جلد سوم
menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 1
تاريخ: 13/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون سوئد
سؤال: شاه با دكتر امينى وارد مذاكراتى شده است كه نشان مىدهد شاه حاضر به عقبنشينىها و نرمشهائى مىباشد، او زندانيان سياسى را آزاد ساخته است. آيا حضرت آيت الله مىتوانند نقشى را براى شاه در يك دولت با آزادىهاى بيشتر بپذيرند؟
جواب: شاه مدتى است كه مشغول اجراى نقشهاى است كه ملت را فريب دهد، با اشخاصى مذاكره و عقبنشينىهائى كرده كه براى فريب ملت است اما ملت حاضر نيست كه شاه باشد، هر قدر هم عقب نشينى كند. حرف قاطع با پشتيبانى ملت اين است كه شاه با جنايتهائى كه نسبت به ملت و كشور و خيانتهائى كه تا كنون كرده است قابل پذيرش نيست، نه خودش و نه سلسلهاش، بايد اين سلسله منقرض شود. طرز حكومت با رفراندم تعيين مىشود.
سؤال: گفتهايد كه اگر لازم باشد به جنگ مسلحانه دعوت خواهيد كرد، آيا هنوز هم اين نظر را داريد؟
جواب: ما حتى الامكان از جنگ مسلحانه پرهيز داريم و معتقديم به همين ترتيب كه ملت پيش مىرود، كار را حل كنيم اما اگر سرسختى نشان دهد و ابرقدرتها هم به او كمك كنند ممكن است در اين مطلب تجديد نظر كنيم.
menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 2
تاريخ: 14/8/57
پيام امام خمينى به مردم غيور كردستان به مناسبت كشتار وحشيانه رژيم در آن سامان
بسمه تعالى
سلام بر برادران اسلامىكردستان كه با قيام دلاورانه به نهضت اسلامى ساير برادران پيوسته و با شجاعت و شهامت در مقابل طاغوت ايستاده، مجال را بر دشمن اسلام و كشور تنگ كردهاند. امروز ما مكلف هستيم كه در هر لباس و هر شغل هستيم از اختلاف كلمه احتراز و به وحدت اسلامى كه پيوسته مورد سفارش كتاب و سنت است گرايش نموده و كلمه حق را عليا و كلمه باطل را سفلى قرار دهيم.
در اين موقع حساس كه كشور ما و اسلام عزيز در معرض خطر عظيم است تكليف همه گروهها و افراد خطير و عظيم است. سستى و سردى در حال حاضر و اختلاف و افتراق كلمه، در حكم انتحار و به هدر دادن خون فرزندان اسلام است.
ما از همت بزرگ فرزندان كرد اسلام و از جوانان برومند آزاديخواه و استقلال طلب آن سامان تشكر و تقدير مىكنيم. ما و شما در صف واحد در مقابل طاغوت بپاخاسته و از كيان اسلام و كشور بزرگ اسلامى دفاع مىكنيم و با ايثار خون جوانان عزيز، درخت رشد ملت را آبيارى مىنماييم.
اينجانب از مساعى جميله شما برادران محترم قدردانى نموده توفيقتان را در فرو ريختن پايه ستمگرى از خداوند تعالى خواستارم. الحق ملت ايران با همبستگى بيمانند خود و ايستادگى در مقابل دشمنان اسلام و كشور، يك ملت نمونه است كه نام بزرگ خود را در تاريخ ثبت و راه مبارزه با ستمگران را به ملتهاى مظلوم آموخت.
برداران محترم! در اين نهضت مقدس كه تشكيل حكومت اسلامى سرلوحه اهداف آن است و ضمانت از آزادى و استقلال از ثمرات آن، صبور باشيد و گول تبليغات انگلهاى سود طلب را نخوريد و به خداى بزرگ و قرآن كريم اتكاء كنيد و به پيش رويد. خداوند با صابران است و دست حق با عدالتخواهان مىباشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 3
تاريخ: 14/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب عليه اسلام و روحانيت
طرح (افيونى بودن اسلام) توطئهاى براى استثمار
بسم الله الرحمن الرحيم
باز امروز در روزنامههاى شوروى (براى من ترجمه كرده بودند) در يكى از آنها تيترش اين بود كه اسلام افيون جامعه است.
ما هر نظامى را يك دفعه ملاحظه مىكنيم، خود نظام را، مثلاً نظام شاهنشاهى، نظام جمهورى، يكى هم حكومت اسلام است. يك وقتى متن اسلام را بررسى مىكنيم ببينيم كه آيا متن ماهيت اسلام چطور است، آيا اين افيون است و در دعوتهايى كه كرده است دعوت كرده است به اينكه مردم چرت بزنند؟ بخوابند؟ تنبلى كنند؟ يك بررسى راجع به خود متن اسلام است كه سندش قرآن است (از همه سندها، بالاتر در اسلام قرآن است) يك بررسى در قرآن بايد بشود و آن كسانى كه گوششان پيش روزنامهها و عرض مىكنم كه مبلغين خارجى هست بايد سربسته و در بسته يك مطلبى را قبول نكنند. كسى كه يك مطلبى بشنود و قبل از اينكه دليلى بر آن مطلب پيدا بكند قبول كند، اين از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى اينطور است كه مطلبى را همين طورى قبول نمىكند تا هر چه گفتند فوراً قبول كند، اين طور نيست، بلكه اگر مطلبى به او تبليغ كردند يا مطلبى را گفتند، اين دليل مىخواهد كه به چه دليل شما يك همچو مطلبى را مثلاً مىگوييد.
اينها مىگويند، مال حالا هم نيست، سابقهدار است مساله و ريشهاش هم براى اين است كه اين ملت اسلام را از قرآن جدا كنند، از اسلام جدا كنند. اين تبليغاتى كه شده است و از تعبيراتشان گاهى (اسلام افيون جامعه است) (كه همين امروز آنچه من خواندم نوشته بود يا ديروز ديدم) گاهى (دين افيون جامعه است) وقتى دين را مىگويند كه افيون جامعه است، بايد انسان ببيند كه اولاً اين حرفى كه اينها مىگويند و تبليغى كه اينها مىكنند، اساس اين حرف چه است، براى چه يك نفر روزنامه نويسى كه در شوروى هست او يك همچو مطلبى را، تيترى را در روزنامهاش مىنويسد، اين چه نظرى دارد كه از آن طرف دنيا يك همچو مطلبى را مىنويسد كه اسلام كذا يا دين كذا؟ و اساس اين مطلب چه هست؟
اساس اين مطلب همين است كه اينها كه مىخواهند استفاده بكنند از شما و مملكت شما، استثمار كنند شما را و مملكت شما را هم هر چه دارد ببرند، بايد آن چيزهايى كه احتمال مىدهند كه مانع باشد از اين غارتگرى، اينها را از جلو بردارند كه آزادانه بتوانند يك كارى را كه مىخواهند انجام
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 4
بدهند، چه بكنند؟ اين مانع يا احتمال مانعيت در چه هست؟ يكى در اسلام است، خود اسلام يا دين، - اينها ديدند كه دين يك مطلب - نه اينكه اينها همين طورى خودشان گفتند، اينها مطالعات كردند و روى مطالعات اين مسايل را مىگويند، طرح مىكنند. اينها متن قرآن را مطالعه كردهاند، اسلام را هم مطالعه كردند و فهميدهاند كه قرآن يك كتابى است كه اگر مسلمانها به آن اتصال پيدا كنند، تودهنى مىزند به اين اقوامى كه مىخواهند بيايند سلطه پيدا كنند بر مسلمين . قرآن مىگويد هرگز خداى تبارك و تعالى سلطهاى براى غير مسلم بر مسلم قرار نداده است، هرگز نبايد يك همچو چيزى واقع بشود، يك تسلطى، يك راهى، اصلاً يك راه نبايد پيدا بكند (لن يجعل الله للكافرين على المسلمين سبيبلاً) اصلاً راه نبايد داشته باشند. مشركين و اين قدرتهاى فاسده، راه نبايد داشته باشند بر مسلمين.
اينها مطالعه كردند، ديدند كه وضع قرآن و اسلام و متون اسلام چه است كه اگر اين متون را مسلمين بر آن اطلاع پيدا كنند و اتصال پيدا كنند مسلمين بر قرآن و متشبث بشوند به قرآن و اسلام، فاتحه اين غارتگرىها و اين سلطه جويىها را مىخوانند، پس چه بكنند كه اين سلطهجويىها به قوت خودش باقى باشد و اين غارتگرىها هم ادامه پيدا كند؟ اينها بايد اين ملت را از اسلام جدا كنند. اديان ديگر هم، چون اين مطلب تابع به آنطور كه مثلاً پانصد سال، هزار سال سابقه داشته باشد نداشته است. آنوقتى كه اروپايىها راه پيدا كردند به ممالك شرق و ديدند كه يك طعمه خوبى است ممالك شرق و براى بلعيدن اين طعمه مطالعات كردند، اين مسايل پيدا شده است. اينكه ساير اديان را هم مىگويند مقدمه اين است كه اسلام را بگويند و الا آن اديان ديگر خيلى مورد احتياطشان نيست، مقدمه اين است كه اسلام را در نظر مسلمين از آن پايهاى كه دارد منحطش كنند، مسلمين را از اسلام جدا بكنند، به ذهنشان بياورند كه اسلام يك دينى است كه آمده است كه جامعه را خواب كند تا قدرتمندها بخورند اين جامعه را، منطق اينها اين است (يعنى منطق نيست) حرف اينها اين است و حرف هم روى اين اساس است كه مىخواهند كه با اين كلام، با اين تبليغات شما را جدا كنند از اسلام. بايد همين طورى، جوانهاى ما همين طور قبول كنند كه تا در يك روزنامهاى، در يك كتابى، در يك مجلهاى نوشته شد كه اسلام افيون جامعه است همه دست بگيرند و بگويند همين است؟! كسى كه يك مطلبى را همين طورى قبول كند، اين اصل از فطرت اسلامى، از فطرت انسانى خارج است. فطرت انسانى براى هر مطلبى كه واضح نيست دليل طلب مىكند، همينطورى قبول نمىكند.
شواهد و آثار تاريخى، متون و اسناد قرآن و حديت، دليلى بر تحرك اسلام
خوب ما بايد مطالعه كنيم، ببينيم كه آيا متن اسلام كه سندش قرآن و حديث است، اين متن اسلام اينطورى است؟! قرآن اينطورى است كه جامعه را دعوت كرده به اينكه خواب بروند و قلدرها بخورند اين جامعه را؟! سلاطين و - نمىدانم - اينها بخورند اين جامعه را و هر كارى دارند، هر سلطهاى كه دارند آن سلطه را تحقق بدهند؟! يا قرآن اينجور نيست؟ اين خيلى دقت نمىخواهد، يك نظر سطحى مىخواهد به قرآن كه قرآن را بخواند يك نظر سطحى ببينند كه در قرآن راجع به جنگها چقدر است
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 5
و جنگها با كى بوده، چقدر آيات ما راجع به جنگها و آداب جنگ و تحريك به جنگ و وادار كردن و امر كردن و الزام كردن به اينكه مسلمين بايد بروند سراغ قتال و جنگ، چقدر آيات است و جنگ با كى بوده است اين يك مساله سطحى است اين ديگر دقت و علميت نمىخواهد، جنگها با مشركين بوده است. در حجاز اولى كه شروع به جنگ شد، خوب پيغمبر اكرم در مدينه بودند و عده هم كم بود و - عرض مىكنم - تا اندازهاى كه توانستند، قبلاً كه در مكه بودند نقشهكشى بود، مساله، مساله درست كردن كار و سازنده كردن بود كه افراد را بسازند و آنجا هم مجال اينكه يك كارى انجام بدهد، ندادند مشركين. اين مشركين ثروتمند و قدرتمند هيچ مجال ندادند كه پيغمبر دعوت بكند در مكه، چندين سال هم مثل حبس بود، در آنجا بلكه همهاش در مكه كه بود يك حبسى بود براى او (مثل حالاى ايران كه يك حبسى است براى مردم، حالا نمىخواهم چه بكنم) وقتى كه ايشان ديگر از مكه يا مايوس شدند يا ديدند كه مدينه براى كارشان بهتر است با مدينهاىها روابط پيدا كردند و روابط زير زمينى و سرى پيدا كردند و مطلب را مهيا كردند و رفتند مدينه. مدينه رفتند و خيلى طول نكشيد كه جنگها شروع شد به دعوت قرآن يعنى متن اسلام، يعنى سند اسلام، جنگها در مدينه شروع شد و چندين جنگ، زياد جنگها بوده است، اين جنگها با كى بوده است؟
افيونى كه اينها مىگويند مىگويند كه اسلام كه افيون جامعه است اسلام آمده است مردم طبقه سه و فقرا را بر ايشان لالائى بگويد، خوابشان بكند تا آن قدرتمندها بخورند آنها را، منافع آنها را بلع كنند!! بلكه اديان را مىگويند اينها كه اصل اديان را آن قدرتمندها درست كردهاند براى همين معنا، يك دينى درست كردهاند كه مردم را دعوت كنند به اينكه مردم مزاحمت با آنها نكنند، دعوت كنند به اينكه بخوريد و كتك بخوريد و صحبت هم نكنيد، حرفى نزنيد. ببينيم اين جنگهاى متعددى كه در اسلام واقع شده، زمان رسول اكرم بوده (حالا بعد از زمان رسول اكرم باز حرف ديگر است) زمان خود پيغمبر اسلام بوده است كه متن اسلام است، ديگر هيچ حاشيه نيست، متن اسلام است، قرآن است و آن كه قرآن را آورده است براى مردم، آنى كه اينها مىگويند كه دين را قدرتمندها درست كردند كه آن ضعفا و فقرا را، منافعشان را استثمار كنند و استعمار كنند، ببينيم كه آيا اين جنگها، جنگ اينطور بوده است كه پيغمبر اكرم همدست شده است با قدرتمندها و حمله كرد، به فقرا؟! يا با فقرا ساخته و حمله كرده به قدرتمندها؟ هر كس همان ظواهر اول تاريخ را ببيند مىبيند اينطورى بوده كه پيغمبر يك دسته فقير دورش جمع بودهاند يك دسته بودهاند كه هيچ جا نداشتند غير صفه اصحاب صفه، يعنى يك جائى كه توى اين حياط يك جايى شما فرض كنيد كه يك جائى بود به آن صفه مىگفتند، اينها آنقدر بىجا بودند كه اصحاب صفهاى داشتند و اصحاب پيغمبر بودند و آنجا مىخوابيدند، اينقدر بىچيز بودند، چيزى نداشتند اينها، فقرا بودند، اينها بودند كه در جنگها يك خرما را (در تاريخ است اينها) يك دانه خرما را اين مىگذاشت دهانش كه يك خردهاى چيز پيدا كند در مىآورد مىداد به آن، آن هم مىگذاشت دهانش بعد در مىآورد مىداد به آن، جنگ هم بود. دارائيشان اين بود، وضع زندگى، آنى كه اطراف پيغمبر جمع شده بودند گداها بودند، خوب فقرا و گداها جمع شدند دور پيغمبر، همين فقرا و
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 6
گداها با تعليم قرآن در زمان خود رسول اكرم حجاز را فتح كردند، آنهايى كه هيچى بودند، يعنى پيغمبر نتوانست مكه بماند، شب، نصف شبى فرار كرد از مكه به مدينه بعد از اينكه روابطش را با مدنىها و با بعضى از مدنىها درست كرده بود فرار كرد از آنجا به مدينه نصف شب و نمىتوانست در آنجا هيچ كارى انجام بدهد. وقتى هم آمد مدينه وارد شد به يك عدهاى كه همانطور كه عرض كردم اينها از فقرا بودند. نه اينكه اينها از اغنيا و ثروتمندها بودند و پيغمبر با ثروتمندها بست و بند كرد كه فقرا را مثلاً خاموش كند.
تمام جنگهائى كه پيغمبر كرده است با اين مشركين عرب، مشركين طاغى بوده، مشركين قدرتمند بوده، جنگجو بوده منتهى تعليمات اسلام و آن دلدارىهائى كه اسلام به اين عدد كم مىداده است آنها را جورى تربيت كرده بودند كه يكى آنها يك وقت صد نفر را مىكشت. يك نفرشان صد تا را مىكشت. تعليم اسلام بوده است، يعنى اسلام يك جور انسان و يك جور آدمى بار مىآورده است كه در مقابل قدرتها از هيچ چيز نمىترسيدند، همچو قدرتمند اينها بار آمده بودند كه يكيشان مىگفت كه من با شصت هزار نفر، اين مال بعد از اسلام است، بعد از پيغمبر اكرم است، شصت هزار نفر لشكر آن طليعه لشكر روم شصت هزار نفر بودند، طليعهاش يعنى آنها كه جلو آمدند كه لشكر حالا عقبند. اسلام اينطور آدمهائى مىسازد كه گفت كه سى نفر بيايد همراه من مىرويم توى شصت هزار نفر آدم. سى نفر! سى تا يكى! با او چك و چانه كردند كه آقا نمىشود، قبول كرد كه شصت نفر، شصت تا آدم رفت و شصت هزار رومى را عقب نشاند. خوب رفتند شبيخون زدند و با شمشير آنها را زدند و شكستشان دادند آنها را. اينها طبقه فقرا حالا زمان پيغمبر را داشتم عرض مىكردم كه ما بايد ببينيم كه آيا اين قرآن كه متن اسلام است و اين پيغمبر كه آورنده اسلام و آنوقت اسلام بىحواشى بوده و خود اسلام بوده، متن اسلام بوده، اين اسلام در آن متن اوليهاى كه هيچ ديگر تصرفى از هيچ جا در آن نبوده، اين آيا مردم را دعوت كرده به اينكه با اغنياء بسازيد؟! اغنيا اگر از شما چيزى بردند، اين قدرتها اگر آمدند و مال شما را برداشتند، شما ديگر حرف نزنيد؟! شما انشاءالله بهشت مىرويد، حرف نزنيد؟! يا همين قرآن مردم را، اين گداها را - عرض مىكنم - فقير، آن فقيرها كه نه مكان داشتند و يك عده كثيرى از آنها روى صفه مسجد يعنى يك جاى بىسقف، زمين بىسقف آنجا زندگى مى كردند و پهلوى هم مىخوابيدند و هيچ چيز هم نداشتند كه بخورند، يك چيزى يابه آنان مىدادند از اين طرف و آن طرف مىرفتند پيدا مىكردند مىخوردند و آن جمعيتى كه يك خرما را اين طورى دور مىزدند، با اين جمعيت راه افتاد و حجاز را، قدرتمندها را عقب زد، اين افيون است؟ يا اين محرك است؟ تو با اين حرفت مىخواهى افيون درست كنى. اينهائى كه اين حرف را زدند كه اسلام افيون است، مىخواهند مسلمين را خواب كنند، مىخواهند مسلمين را از اسلام جدا كنند و مسلمين خواب بروند و آنها مال مسلمين را بخورند. اين كلام افيون است، نه اسلام افيون است. اينكه مىگوئيد اسلام افيون جامعه است، خود اين براى اغفال مردم است. چيزهائى كه براى اغفال مردم است اين افيون است، نه اينكه آمده است، نه آن حقيقتى كه آمده و در همان زمان خودش با يك عده فقير، مملكت حجاز را فتح كرده
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 7
و عدل و انصاف را تا آخر حجاز برده. اين زمان خود پيغمبر است، بعد كه قدرت پيدا شد و عرض بكنم كه قوه پيدا شد در همان قرن اول اسلام، در همان قرن مثلاً سى سال، در همان قرنهاى اول، سى سال اول و سى و پنج سال اول، دو تا امپراطورى را اينها شكست دادند، امپراطور روم و امپراطور ايران، ايران را فتح كردند، روم را فتح كردند، اين افيون است؟!
اين اسلام آمده است كه بسازد با كسرى و مردم را بگويد تبعيت كنيد از كسرى؟! اين آمده است كه بسازد با سلطان روم و بگويد به مردم روم، تعليم كند كه بسازيد با اينها؟! يا اين آمد و دو تا امپراطورى را شكست داد و عقبشان زد براى اينكه عدل را در عالم و براى اين فقرا براى اينكه اين فقرا را آنها مىخوردند جلويشان را بگيرد؟
مرديكه تو روزنامه، حالا اين را مىنويسد، در يك همچو زمانى اين مطلب را مىنويسد كه افيون است. خوب پيشتر يك غفلتهائى بوده است، شده است يك غفلتهائى اما خوب الان مردم، جوانهاى ما قرآن را نگاه كردند، از قرآن هم اطلاع دارند، مع الاسف خوب بعضىشان هم همين طور يك چيزى قبول مىكنند، همين طور يك صدائى كه مىآيد اينها دنبالش مىروند. يك صدائى بلند شود اينها هم دنبالش مىروند اما انسان، آدم بايد اگر يك مطلبى را شنيد راجع به يك نظامى، راجع به يك جهتى مطلبى را شنيد، بايد برود مطالعه كند ببيند صحيح مىگويد اين آدم. اين مرديكه كه نوشته است اسلام افيون جامعه، اين واقعاً اسلام افيون جامعه است؟! اين خود اسلام. مىآئيم سراغ آنهائى كه اسلام در زمان خودش يعنى زمانى كه متن بوده است و پيغمبر بوده و قرآن، پيغمبر بوده و قرآن، بعدش هم در زمانهاى بعدى كه اسلام با چيزها، جنگها، جنگهاى بين همين طايفه طبقه سه بوده است با امپراطورىها، منتها اسلام همچو قدرتى داده بود به اين يك عده جمعيت كم چند هزارى كه رفتند امپراطورى روم را فتح كردند و امپراطورى ايران را هم فتح كردند، امپراطورى ايران كه وقتى كه مثلاً در جنگها تجهيز قوا مىكردند، اسبهايشان چه و عرض مىكنم زينهاى اسب طلا، نمىدانم چه بساطى اينها داشتند، همين سر و پا برهنهها را، همينهائى كه پياده مىرفتند و چندتايشان يك شتر داشتند و البته يكى يك شمشير داشتند، قدرت داشتند، شمشير داشتند اما چند نفر با هم يك شتر داشتند و چند نفر با هم مثلاً يك اسب، ده تا اسب در يك جمعيتشان پيدا مىشد، اسبى نداشتند، شتر حسابى نداشتند، اسبى نداشتند، آذوقه حسابى نداشتند اما قدرت داده بود اسلام به اينها يعنى تحت تعليمات متن اسلام و آن كسى كه متن اسلام را پياده كرده بود، يك همچو قدرتى به مسلمين داده بود كه همين آدمهائى كه ديروز چيزى نبودند و يك عده فقرائى با هم آنجا مى لوليدند، امروز شمشير را كشيدند و دو تا امپراطورى كه تمام دنيا، آنوقت از اينجاها خبرى نبوده، آنوقت اين دو تا امپراطورى بوده است و يكى روم بوده و يكى ايران بوده است، اين دو امپراطورى را، اين يك مشت عرب مفلوك و گدا كه شمشير چند تا در اين مثلاً ده هزار، بيست هزار نفر بوده، اينها همه شمشير نداشتند، همه زره نداشتند، همه چيز نداشتند، با همين دست خالى راه افتادند لكن قدرت روحى داشتند، مثل ما نبودند كه ضعيف النفس و ضعيف القلب باشند، قدرت روحى -روحى- داده بود
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 8
اسلام به آنها، همين عده قليل با همين قدرت الهى كه به آنها داده شده بود و پشتوانهاى كه اسلام دنبالش بود و دعوتى كه اسلام مىكرد از اينها، راه افتادند و آن دو تا امپراطورى بزرگ را شكست دادند و فتح كردند. ايران فتح شد در زمان قبل از اينكه سى سال از اسلام بگذرد، ايران فتح شد و روم فتح شد و مملكت اسلام رفت تا آن طرف افريقا و تا همه جا، تا اسپانيا رفت خوب بعد بيعرضگى كردند خود مسلمانها كه يك مساله ديگر است.
پس ما متن اسلام را كه مطالعه بكنيم اينجور نبوده است كه متن اسلام آمده است كه سلاطين را تسلط بدهد بر فقرا، بر طبقه بعد، قدرتمندها را سلطه بدهد بر غير قدرتمندها، متن اسلام اينجور نبوده است.
حجت ما در نزاع با دستگاه جبار پهلوى مبارزات حضرت امير(ع) و حضرت سيدالشهداء است
آنهائى كه دعوت به اسلام مىكردند مثل خود پيغمبر و بعدش مثلاً خلفاى اولى كه يك جور ديگرى بودند و بعدش حضرت امير سلام الله عليه، اينها چه جور بودند؟ اينها چه جور آدمهائى بودند؟ چه جور زندگى مى كردند؟ آيا اينها هم از آنها بودند كه ملاى دربارى بودند؟ مثلاً پيغمبر دربارى خودش بودهاست ؟! يا اينكه پيغمبر با دربارها جنگ كرده، دربارها را شكسته؟ حضرت امير دربارى بوده است؟! يا حضرت امير هم جنگ كرده با يك قدرتى كه متشبث به اسلام هم بوده مثل معاويه كه حجت ما الان بر اين نزاعى كه بين، بر اين مبارزهاى كه بين مسلمين و بين اين دستگاه فاسده است حجت ما در جواز اين و لزوم اين عمل، حضرت امير سلام الله عليه است و عمل سيدالشهدا سلام الله عليه كه دو نفر آدمى كه اينها قدرت داشتند، آن شامات را آنها گرفته بودند و تحت قدرتشان بود و جنگها، چيزها داشتند، فوجهاى از سرباز داشتند اينها كه مسلمان بودند. حالا كسى به ما بگويد خوب اين مرديكه كه قرآن چاپ كرده است. اين مسلمان است؟! ما حجتمان بر اين است كه اگر چنانچه اين مبارزه را ادامه بدهيم و صد هزار نفر از ما كشته بشود، براى دفع ظلم اينها و براى اينكه دست آنها را از مملكت اسلامى كوتاه كنيم ارزش دارد. حجتمان هم كار حضرت امير سلامالله عليه و كار حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه است. يزيد هم يك قدرتمند بود و يك سلطان بود و عرض مىكنم كه همه بساط سلطنت را يزيد داشت، بعد از معاويه او بود ديگر، حضرت سيد الشهدا به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ با ظل الله طرف شد؟ (سلطان را نبايد دست زد). به چه حجت با سلطان عصرش طرف شد؟ سلطان عصرى كه شهادتين را مىداد و مىگفت من خليفه پيغمبر هستم. براى اينكه يك آدم قاچاق بود، براى اينكه يك آدمى بود كه مىخواست اين ملت را استثمار كند، مىخواست بخورد اين ملت را، منافع ملت را مىخواست خودش بخورد و اتباعش بخورند، آنقدرى كه او خورد بيشتر است از اينقدرى كه اين آقا مىخورد؟! حساب بايد كرد. اينها هم عبارت است از آن كسانى كه در صدر اسلام بودند و اسلام با دست اينها قدرتمند شده و بسط پيدا كرده. خود پيغمبر با
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 9
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 13
تاريخ: 14/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون هلند
سؤال: به نظر شما علت تظاهرات اخير ايران چيست ؟پيش بينى مىكنيد چه نوع اتفاقى رخ دهد؟
جواب: علت تظاهرات، كارهائى است كه شاه در اين مدت كرده است مردم از اختناق و كشتارها ناراضى و تظاهرات رو به ازياد است. پيشبينى مىشود كه اگر خيلى دامنه پيدا كند، انقلاب بالاترى پيش آيد، اگر شاه به عقل آيد و زودتر خودش كنار رود، آرامش نسبى تحقق پيدا خواهد كرد.
سؤال: برنامه سياسى شما چيست؟ آيا شما مبارزه مسلحانه يا ترور شاه را روش قابل قبولى مىدانيد؟
جواب:برنامه ما اين است كه با ادامه همين تظاهراتى كه در ايران جريان دارد، انشاءالله مسائل حل شود و اگر چنانچه ديديم قابل حل نيست، مبارزه مسلحانه را مورد بررسى قرار خواهيم داد.
سؤال: شما مىخواهيد چه نوع رژيمى را جانشين نظام كنونى سازيد؟ آيا شما تمدن اسلامى را با تمدن غربى كنونى ناسازگار مىدانيد؟
جواب: رژيمى كه به جاى رژيم ظالمانه شاه خواهد نشست، رژيم عادلانهاى است كه شبيه آن رژيم در دموكراسى غرب نيست و پيدا نخواهد شد. ممكن است دموكراسى مطلوب ما با دموكراسىهائى كه در غرب هست مشابه باشد، اما آن دموكراسىاى كه ما مىخواهيم به وجود آوريم، در غرب وجود ندارد. دموكراسى اسلام، كاملتر از دموكراسى غرب است.
سؤال: اخيراًشما سلطنت را كه در قانون اساسى 1906 آمده است مورد انكار قرار داديد، آيا در اين مورد توضيحى داريد؟
جواب: اكنون همه ملت ايران بپاخاسته و رژيم سلطنتى را نمىخواهند. رژيم سلطنتى كه مستندش
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 14
قانون اساسى است، بايد مطابق با آراء ملت باشد و ملت قاطبتاً بر خلاف آن راى دادهاند. بنابر اين رژيم سلطنتى محكوم است و بكلى بايد از بين برود.
سؤال: آيا حضرتعالى در مبارزه عليه شاه بهتر و موثرتر نبود كه دعوت شاه را به ايران پذيرفته و به ايران برمىگشتيد؟
جواب: من براى آگاه كردن دنيا بهتر مىدانم در اينجا باشم. در ايران هنوز اختناق وجود دارد، لذا رفتن به ايران فعلا" منتفى است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 15
تاريخ: 14/8/57
پيام امام خمينى به مناسبت كشتار وحشيانه رژيم در دانشگاه
تشبثات و فريبكارىهاى شاه و طرفدارانش براى بقاى سلطنت
بسم الله الرحمن الرحيم
درود به ملت شريف و شجاع ايران ايدهم الله تعالى.
من نمىدانم از كدام مصيبتهاى ملت و از كدام جنايتهاى شاه بنويسم، قلم من عاجز است. آيا جناياتى را كه در دانشگاه به دست دژخيمان شاه واقع شد، متذكر شوم يا از كشتارهائى كه در سراسر ايران به امر اين جنايتكار حرفهاى صورت گرفت؟ من قدرت ندارم جنايات سراسر ايران را كه برادران و خواهران ما را به خاك و خون كشيده بشمارم. هر روز اخبار واصله ما را به جنايات بزرگ تازهاى آگاه مىگرداند، هر روز فرزندان اسلام به مصيبتهاى تازهاى مبتلا هستند. كار شاه و حكومت او به رسوائى كشيده شده است و در پناه كولىها و اشرار جيره خوار مىخواهد خود را حفظ كند و در عين حال از فريبكارى دست نكشيده و مىخواهد با تشكيل حكومت به اصطلاح ملى و با تزهاى مبتذل و تبليغات بىاساس و بيهوده ملت را اغفال كند و بعضى از شاهدوستان طرفدار آمريكا را برانگيخته كه از طرفى مردم را از بركنار رفتن شاه بترسانند كه با وضع جغرافيائى ايران اگر شاه برود مملكت مىرود و از طرفى براى نجات شاه به دوره گردى بپردازند و اشخاصى را از روحانى و سياسى با خود همراه كنند، غافل از آنكه مردم چنان آشنا به مسائل سياسى شدهاند كه اين حركات مذبوحانه را به چيزى حساب نمىكنند.
ملت ايران شاه را اساس تمام خيانتها و جنايتها مىداند
ملت ايران شاه را مىشناسد كه اوست اساس تمام خرابىها و خيانتها و جنايتها، اوست كه ابرقدرتها را بر شوون سياسى و اقتصادى و نظامى و فرهنگى كشور مسلط نموده و با مهلت دادن به او كشور از دست مىرود. اين طرحهاى خائنانه مملكت را به نيستى تهديد مىكند، اين طرحها از حلقوم طرفداران آمريكاست. ملت غيور ايران بپاخاسته تا كشور را از پرتگاه نيستى نجات دهد و دست غارتگران را كوتاه كند و طرحهاى خائنانه را بر هم زند. ملتى كه در عزاى عزيزان خويش به سوك نشسته و تمام جنايات را از شاه مىداند، طرح سازش با شاه را چگونه مىپذيرد؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 16
اين از خدا بىخبران و خائنان به ملت و اسلام مىخواهند شاه را در مسند سلطنت نگهداشته و سپس به قدرت شيطانى رسانند تا خشك و تر را به آتش انتقام بسوزانند.
خواست ملت، الغاى رژيم غير شرعى و غير قانونى پهلوى
اكنون كه ملت ايران بر سر دو راهى مرگ و حيات و آزادى و اسارت و استقلال و استعمار و عدالت اقتصادى و استثمار واقع است و در پيشگاه خداوند تعالى و نسل آتيه مسوول است، بايد تا رسيدن به هدف، نهضت را هر چه شور انگيزتر ادامه دهد، و طمع كسانى را كه با توطئههاى شيطانى مىخواهند خون جوانان ما را به هدر دهند. قطع كند و به اين مصلحت انديشىهاى مامورين شاه و آمريكا با مشت گره كرده جواب دهد و به تذكرات زير توجه نمايد:
1- هدف اسلامى ما بر چيده شدن رژيم سلطنتى و سرنگونى سلطنت سلسله پهلوى است كه غير قانونى و غير شرعى بودن آن بر همه روشن است و خيانت و جنايت بىپايان آن روشنتر و ملت ايران با هر طرحى كه لازمهاش بقاء نظام شاهنشاهى و حفظ سلسله پهلوى است مخالف است و هيچ ابهامى در اين پيشنهاد كه ملت ايران با رفراندم خود در سراسر كشور مكرر اعلام نموده نيست و نظام حكومتى ايران جمهورى اسلامى است كه حافظ استقلال و دموكراسى است و بر اساس موازين و قوانين اسلامى اعلام مىشود و ما اين پيشنهاد را در آتيه نزديك به آراء عمومى رسماً مراجعه مىكنيم و هر كس و يا هر گروه كه با اين پيشنهادهاى سه گانه موافق نيست راه او غير از راه ما و ملت ايران است.
نهضت را در تمام ابعاد ادامه دهيد
2- براى رسيدن به اين هدف مقدس لازم است به نهضت اسلامى به همه ابعادش ادامه داد:
الف -ادامه اعتصابات در تمام دستگاههاى دولتى و هدف اصلى اعتصاب همان است كه در بند اول ذكر شد.
ب -پشتيبانى از اعتصابات كارمندان موسسات دولتى بخصوص كارمندان و كارگران شركت نفت و جلوگيرى از هدر دادن اين مخزن عظيم و ادامه اعتصابات تا رسيدن به هدف اسلامى.
ج- كمك مالى به كسانى كه در اثر اعتصابات ضرر ديدهاند، اعم از اصناف شجاع و كارگران و زحمتكشان متدين و محروم و كارمندان محترم و كمك براى ادامه اعتصاب در همه اقشار.
ارتش و قواى انتظامى از اوامر شاه سرپيچى و به ملت بپيوندند
بر صاحب منصبان و سران نيروهاى هوائى، زمينى و دريائى است كه با افراد خود به ملت بپيوندند كه اطاعت شاه اطاعت طاغوت است و بر سربازان و ساير قواى انتظامى است كه از اوامرى كه بر خلاف مسير ملت است سرپيچى كنند كه اطاعت اين اوامر مخالفت با قرآن مجيد و پيغمبر اسلام
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 17
(ص) و امام عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف مىباشد و بر خانوادهها و عائله ارتش و ساير قواى انتظامى است كه آنان را از مخالفت با ملت و از ظلم و ستم به خواهران و برادران اسلامى خود باز دارند و آنان را بر اين اعمال ظالمانه مواخذه كنند كه عاقبت اين ستمكارىها به ضرر آنان است. اينجانب از ملت شريف و شجاع ايران تشكر مىكنم كه با شجاعت و پايدارى خود كنگرههاى قصر ستمكارى را يكى پس از ديگرى فرو ريخت و دليرانه اين بت شيطانى را شكست.
صبور باشيد كه پيروزى نزديك و خدا با صابران است
عزيزان من! صبور باشيد كه پيروزى نهائى نزديك و خدا با صابران است. خود و فرزندان نسل آتيه را سرفراز كنيد كه ايران امروز جايگاه آزادگان است و سستى و هراس به خود راه ندهيد كه نمىدهيد و به وسوسههاى شيطانى بستگان دستگاه ظلم گوش فرا ندهيد. شما ملت ايران و همت و شجاعت شما زبانزد جهانيان و سرمشق آزاديخواهان است. من از اين راه دور چشم اميد به شما دوختهام و آنچه در قدرت دارم در خدمت به شما كه خدمت به حق است نثار مىكنم و صداى آزاديخواهى و استقلال طلبى شما را به گوش جهانيان رسانده و مىرسانم و از خداوند تعالى سلامت و عظمت شما ملت نجيب بزرگ را خواهانم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 18
تاريخ: 15/8/57
بيانات امام خمينى در مورد توبه و تعهدات فريبكارانه شاه
تعهد بر جبران اشتباهات گذشته و استمداد از روحانيون، از تشبثات شاه براى حفظ سلطنت
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
باز شاه به دو وسيله براى نجات خودش متوسل شد، يكى به وسيله فريب، يكى به وسيله سرنيزه. به وسيله فريب اين بود كه نطقى كه كرد التزام داد، تعهد داد به ملت كه اين اشتباهاتى كه كرده است ديگر همچو اشتباهى نمىشود و از اين به بعد ديگر به قانون اساسى به همه معنا عمل مىشود و جبران آن اشتباهاتى كه كرده بوده ميكند و از عموم ملت خواستار شد كه دست از اين مخالفت بردارند و از آيات عظما و علماى اعلام خواستار شد كه مردم را هدايت كنند كه آنها آرام باشند و از ساير اقشار ملت از قبيل كارگرها و محصلين و جوانها و همه اينها خواستار اين شد كه از اين مخالفتها دست بردارند و به ايران فكر كنند.
در حرفهاى ايشان خيلى مسائل هست، يكى اينكه بررسى بشود كه آيا اين كارهائى كه تا حالا انجام داده است، اشتباهات بوده يا تعمدات بوده. اين مخالفتهائى كه از قانون كرده، از اسلام كرده، اين خيانتهائى كه به ملت كرده، اين جنايتهائى كه كرده است، آيا آنطور كه ادعا ميكند اين اشتباهى اين كار را كرده است؟ مثلاً اين نفتى كه به آمريكا داده خيال كرده است كه اينها يك طايفهاى از، يك محلهاى از ايران است؟ يك شهرى از شهرهاى ايران است و نفت را دارد به ايرانىها مى دهد؟! اين اسلحههايى كه به درد ما نمىخورد و به جاى نفت پايگاه براى آمريكا درست كرده است خيال كرده است كه اين اسلحهها ارز است؟! پول است؟! اشتباه كرده اين؟! به خيال اينكه دارد پول مىگيرد ليره مىگيرد اين چيزها را گرفته است؟! اين جنايتهائى كه در ايران تا حالا كرده است، حبسهائى كه كرده است، زجرهائى كه كرده است شكنجههائى كه داده است، قتلهاى عامى كه كرده است اينها اشتباهى بوده است؟! مثلاً به مدرسه فيضيه كه ايشان كماندوها را فرستادند و ريختند در مدرسه فيضيه و قرآنها را آتش زدند، عمامهها را آتش زدند، جوانها را دست و پا شكستند، حجرهها را خراب كردند، شكستند، خيال مىكرده است كه اين يك جائى از روسيه است و حمله به روسيه است و اشتباهى، اشتباه از كار درآمده؟! عقيده ايشان اين بوده است كه مدرسه فيضيه يك جائى است كه از محلهاى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 19
اجانب است؟! يا اين اشخاصى كه ايشان حبس كرده اشتباه كرده است و اين اعتقادش اين بوده است كه در باغستان اينها را برده است؟! و حالا معلوم شده نه، اين حبس بوده نه باغ!! اين اشخاصى را كه از علما در حبس رفتند يا كشته شدند يا پاى آنها را در روغن داغ گذاشتند يا آنطور كه مىگويند اره كردند پاى بعضىها را و همين طور از رجال سياسى، اشتباهات بوده؟! اينها تخيلات بوده است؟ حالا ازاين اشتباهات ديگر ايشان نمىكنند و حالا تعهد دارند مىدهند؟! مگر همين ايشان نبودند كه اول سلطنتشان قسم خوردند، تعهد دادند (خوب كسى كه بخواهد سلطنت پيدا بكند اين تعهدات رابايد بدهد) ايشان تعهد داده است و همين التزامات كه حالا دارد مىگويد آنوقت هم داده است و بعد از آن تعهدات و التزامات اين كارها را كرده است، حالا يك تعهد ديگرى كه مىدهد يعنى حالا فرق كرده است اين تعهد با آن تعهد؟! يعنى حالا مىگويد تعهدى است كه ديگر قابل برگشت نيست؟!اين تعهد آنوقت برگشت داشته اما حالا اين تعهد ديگر قابل برگشت نيست؟! حالا اين اشتباهاتى كه كرده است. چطور جبران شده است؟ بيش از ده سال عمر يك انسان را، نه يك انسان، آنقدر انسان را ده سال در حبس، در يك محفظه با آن وضع، با آن شكنجهها، با آن اذيتها، با آن اهانتها، ده سال، پانزده سال يك قدرى كمتر، يك قدرى بيشتر عمر اينها را تلف كرده، اينها جبرانش چيست؟ همين تعهد آقا جبران كرد اينها را كه من تعهد كردهام؟! يكى كسى كه اينقدر جنايت كرده، حالا به مجرد اينكه آمد تعهد كرد حالا مىخواهد تمام بشود قضيه؟ حالا ما فرض مىكنيم كه خير تعهد ايشان صادقانه است، فرض است بر او (مطلب معلوم است) رضا شاه به مرحوم فيروز آبادى وقتى آمده بود به نجف، مرحوم فيروز آبادى در حرم ملاقات كرده بود، رضا شاه گفته بود من مقلد شما هستم آقامرحوم فيروز آبادى گفته بود (مطلب معلوم است).
قضاوت ايشان من را ياد كتاب موش و گربه انداخت امروز. كتاب ارزندهاى است كتاب موش و گربه، كتاب آموزندهاى است. اين همان وضع حال سلاطين و قلدرها را در وقت قدرت و در وقت كمى قدرت، وضع حيله بازى آنها را مجسم كرده است به اسم كتاب موش و گربه كه سجاده را يك وقت انداخته و نماز خوانده و توبه كرده و پيش خدا استغفار كرده كه من ديگر كارى نمىكنم، تا اين موشهاى بيچاره بازى خوردند و برايش چيز بردند و امثال ذالك و بعد هم افتاد پنج تا از آنها را يكدفعه گرفت . آنوقت يكى يكى مىگرفت حالا پنج تا پنج تا. ما مىدانيم كه شما توبهتان همان توبه گرگ است، همان توبه گربه است، اين را ملت ديگر مىداند، لازم نيست اينقدر شما زحمت بكشيد و هى حرف بزنيد. اين آيات عظام و علماء اعلام كه حالا ايشان مىگويند كه (هدايت كنيد مردم را، چه بكنيد) اينها آنها بودند كه تا ديروز هر وقتى كه اين صحبت مى كرد (ارتجاع سياه) اسم اينها بود. در لغت شاه اينها مرتجعين بودند آن هم مرتجعين سياه.
در يكى از نطقهايشان (آنوقت كه ما قم بوديم) ايشان در يك جايى، يكى از شهرهاى ايران گفت كه از اينها، از اين مرتجعين مثل حيوان نجس احتراز كنيد. آن حيوان نجس كه آنوقت گفت، حالا آيات عظام شد و علماى اعلام! اگر مهلتش بدهند اين آيات عظام و علماى اعلام كه نفس بكشد، نفس
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 20
دوم باز حيوان نجس است. اين اشتباهات كه همه آن تعمدات بوده است و همه آن كارهاى عمدى بوده است و خيانتها همه عمدى بوده است و ايشان مىگويد اشتباهات شده است، اينها اگر چنانچه اين ملت به اين مهلت بدهند تمام اين اشتباهات دوباره از سرگرفته مىشود الان اين يك حيلهاى است كه ايشان مرتكب شدهاند. از آن طرف با نطقش كه (من متعهدم ديگر از اين كارها نكنم، بيائيد به حال ايران فكر بكنيد، بياييد همهتان به فكر ايران باشيد!) ما به ايشان مىگوئيم كه ما چون فكر ايرانيم اين حرفها را داريم مىزنيم. اين ملت كه مىبينند ايران را شما از دست اينها داريد خارج مىكنيد، همه قلدرها را بر ما مسلط كرديد، همه مخازن ما را برديد، از اين جهت است كه اين ملت اين قيام را كرده و اين نهضت را كرده. ما هم براى اين است كه به فكر ايران هستيم و داريم فكر ايران را مىكنيم، با شما كه مبدا اشتباهات به قول خودتان و تعمدات به قول ما هستيد مبارزه و معارضه مىكنيم. فكر اسلام، فكر يك كشور مسلمان، فكر يك مستضعفين ما را وادار كرده كه با شما اينطور معارضه و مخالفت بكنيم. (پس بيائيد فكر ايران بكنيد) ما فكر ايران مىخواهيم بكنيم، فكر ايران هستيم، نه اينكه ما چون شما را با شما معارضه كرديم پس از فكر ايران رفتهايم. اين باز اين حرف را رها نميكند اين آدم. چه جور، چه عنصرى است اين آدم؟ چه جور فكر مىكند يا اينكه كى را بازى مىخواهد بدهد؟ اين الان به نظرش كى رسيده؟ كى بازى مىخورد از اين حرف كه اگر ايشان نباشند ايران نيست ديگر. همين كه ايشان سرشان را زمين بگذارند (بالاخره ايشان يك وقتى خواهند مرد، انشاءالله زودتر) آن روز به فرمايش ايشان ديگر ايرانى در كار نيست! بالاخره پس ايران از دست ما رفته است، يا حالا كه بعد از ده روز ديگر، يا بعد از مثلاً چند ماه ديگر به فرمايش ايشان ايران ديگر رفتنى است براى اينكه آن كه ايران را نگهداشته ايشان است و وقتى ايشان نباشد ديگر تن ما مبادا!
اين يك راه است كه ايشان تشبث كرده و همان راه خدعه است كه ديروز وزير ايشان آمد و وزير ايشان هم كه ايشان گفته است (يا كه از بالا سر، اربابها ديكته مىكنند اين حرفها را) آن روز هم خودشان آمدند و (اشتباه كرديم و چه كرديم، بيايند همه با هم چه بكنيم، جوانها بيايند با هم مصالحه بكنيم) به اين حرف مردم گوش نداد. همين امروز در جاهاى مختلف ايران در تهران و جاهاى ديگر همان حرفهايى بود كه بود.
چماق و سرنيزه دو پناهگاه شاه
تشبث دومشان هم اين بود، پناه به سرنيزه برده. الان دو پناهگاه ايشان دارند يكى چماق است، چماق اشرار يا آنهائى كه اجير كردند، پول مىدهند يك اشرارى را اجير مىكنند و با چماق به جان مردم مىاندازند، يكى هم سرنيزه اين اشخاصى كه در خيابانها دارند چه مىكنند، اين سرنيزه تازگى ندارد حالا مدتى است كه با سرنيزه ما زندگى مىكنيم، ملت ايران مدتى است كه، ايشان ديگر پناهگاهى ندارد جز سرنيزه و چماق. آقائى كه تا ديروز، حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند باز مىگويد اين حرف را، حالا عجب است كه امروز نگفته كه ملت شاهدوست؟! اصفهان داشت فرياد مردم بلند
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 21
مىشد و داد و قال مىكردند كه مرگ بر اين سلطنت پهلوى. ايشان در نطقش مىگفت مردم اصفهان شاهدوست!! آن كس كه پهلويش بوده از عمالش (مردم ايران اصلش به تخت و تاج علاقه دارند! علاقه ذاتى اين مردم به اين تخت و تاج دارند!) اين منطق ايشان است كه مردم رژيم سلطنتى را مىخواهند، چه بكنند بيچارهها، الان اين همه فريادها براى اين است كه احتمال مىدهند خداى نخواسته مثلاً يك رژيم سلطنتى به هم بخورد از اين جهت به خيابانها مىريزند و فرياد مىزنند!!
ايستادگى ملت در برابر حكومتهاى نظامى رسمى و غير رسمى شاه
اين هم يك تشبث ايشان كردند كه به سر نيزه پناه بردند و به چماق پناه بردند. اينهم يك چيزى است كه تا حالا مدتى است كه اين مساله هست و فايده نكرده يعنى آن حكومت نظامى كه از قوانينش مثلاً اين است كه يا اعلام كردند به اينكه بيش از دو نفر نبايد اجتماع بكنند، اگر اجتماع بكنند چه خواهد شد، در همان پشت سر اعلاميه و پشت سراين حرفها هفتاد هزار نفر، صد هزار نفر، سيصد هزار نفر مردم حركت مىكردند و از اين طرف و آن طرف مىرفتند و حرفهايشان را مىزدند. اين حكومت نظامى نتوانست در مردم تاثير بكند. يك مردمى كه از جان خودشان گذشتند ديگر اين را نمىشود با حكومت نظامى اينها را جلوگيرى كرد. يك مردمى كه جوانشان را مىدهند و بعد هم افتخار مىكنند، يك زنى كه اولادش را، جوانش را فدا مىكند و بعد هم مىگويد كه من مفتخرم به اينكه يك همچنين خدمتى به اسلام كردم، اين نمىشود ديگر با سرنيزه، مگر سرنيزه غير از اين است كه مىكشد آدم را آن هم مىگويد من مىخواهم بكشند مرا اين را نمىشود با سرنيزه، اين راهحلهاى احمقانه است كه يك وقت حكومت نمىدانم آشتى مىآورند و آن بساط را درست مىكنند حالا هم حكومت نظامى آوردند، حكومت نظامى! مگر شما تا حالا حكومتمان نظامى نبوده؟ بله حاكمش نظامى نبوده است يعنى يك نفر وكيل بوده حالا حاكم شده اما حكومت، آنكه طرز حكومت بود طرز حكومت نظامى بود يعنى همه ايران حكومت نظامى بود، بعضىهاى آن رسمى بود، بعضىهاى آن غير رسمى بود. مردم حكومت نظامى را ديدهاند ديگر چيز عجيبى نيست كه حالا به چشم مردم عجب بيايد و بترسند از آن، چيز عادى مردم است. كسى خيال كند كه اين راه حل است، حكومت نظامى راه حل است يا دنبال اين مثلاً آمريكا خيال بكند به اينكه كودتاى نظامى مىشود، كودتاى نظامى ميشود اين رژيم را مىبرد و نظاميان مىآيند، مگر مىشود؟ يعنى در مردم مگر تاثير دارد اين؟ مردم عادت كردند به اين حكومت نظامىها. يك چيز تازهاى يك وقت بود، سابق بله، سابق ايام كه مردم باز آشنا به اين مسائل نبودند و نشده بودند، اگر يك نظامى مىآمد توى بازار و هر غلطى مىخواست بكند كسى نبود بگويد نه. اگر دو تا ستاره اينجاى يك كسى بود ديگر وامصيبتا بود، هر جا مىرفت و هر كارى مىخواست بكند و هر شرارتى مىخواست بكند، كسى نبود كه بگويد نه، اما حالا اگر خودش هم بيايد وسط ميدان مىريزند تكه تكهاش مىكنند. حالا غير آنوقت است، اين ملت غير آن ملت است. اين تحول كه حاصل شده است براى اين ملت، مردم را عوض كرده، يك چيز ديگرند اينها، يك موجودات ديگرى شدهاند
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 22
اينها. اينها ديگر خوف اينكه حكومت نظامى بشود يا مثلاً يك رژيم نظامى روى كار بيايد، اينها خوف اين را ديگر ندارند براى اينكه نظامى هم اين است كه اينها ديدهاند و همراهش مبارزه و معارضه كردند و ازش كتك هم خوردهاند و آدم هم ازشان كشتهاند، همه اينها را مردم ديدهاند. وقتى بنا شد كه آدم را بخواهند بكشند، چه رژيم نظامى باشد، چه حكومت نظامى باشد، چه عادى باشد. مردم تن دادهاند به كشته شدن. بنابراين اينها راه حل نيست كه كسى بخواهد حل كند يك قضيهاى را يعنى درد مردم را دوا بكند.
مخالفت روحانيون با شاه بر سر اغراض و منافع شخصيه نيست
در روزنامه شوروى هم يك چيزى نوشته بود (يكى از اتباع آمريكا هم، از دوستان شاه و اتباع آمريكا هم همان را تكرار كرده بود كه اين، آن به تعبير ديگر آمده، اين به تعبير ديگر) به تعبير اينكه اين روحانيون كه در اين قضيايا مخالفند با شاه اين اصلاحات ارضى ضرر به آنها زده است، چون ضرر به آنها زده است ازاين جهت منافعشان در خطر شده است، اينها مخالفت مىكنند. آن هم گفته است كه فلان آدم، فلانى، اين غرض شخصى دارد با شاه. ما ديروز عرض كرديم كه غرض شخصى نيست و قضيه اين حرفها نيست. اما اين كه او نوشته است، آن هم اشتباه است براى اينكه روحانيون حالا زندگىشان خيلى بهتر از آنوقتى است كه اصلاحات ارضى نشده بود، هر كه مىخواهد برود ببيند. اگر مساله، مساله چيز است كه زندگىشان چطور است، زندگى روحانيون حالا صد درجه بهتر از آنوقت است، چيزى از آنها بهم نخورده است كه، اگر نفوذ كلمه ندارند، كه نفوذ كلمه هم دارند لكن داريد مىبينيد ديگر. اگر ندارند چطور ايشان تشبث كرده كه (اى مراجع عظام، اى علماى اعلام بيائيد اين مردم را هدايت كنيد، بيائيد چه بكنيد) يك دفعه اينها آن مىشوند! يك دفعه وقتى جواب كاغذ مراجع را مىدهد در همان اوايل امر مىگويد كه مىنويسد كه، شما برويد ارشاد عوام را بكنيد يعنى شما حق دخالت در امور مملكت نداريد، برويد ارشاد عوام بكنيد. به ايشان بايد گفت كه ما ارشاد عوام را كرديم، عوام الان هدايت شدند و ارشاد شدند و شما خواب بوديد اينها ارشاد كردند، حالا كه ارشاد كردند تشبث پيدا كرديد كه (حالا برويد ديگر، مرا حفظ بكنيد الان و چه بكنيد، به ايران فكر بكنيد!)
مظاهر تمدن بزرگ!!
اينها تشبثات است، فايده ندارد هيچى غير از يك كلمه و آن اين است كه اين رژيم برود و اين آمريكا و شوروى و نمىدانم انگلستان و همه اينهايى كه در اين سفره ايران كه افتاده مجانى دارند استفاده مىكنند، اينها هم دست مجانشان را بردارند. ما كه نمىخواهيم بهشان نفت ندهيم تا دست و پا بزنند كه يك ملتهائى را از سرما خواهيد شكست، نخير، ما مىخواهيم نفتمان در اختيار خودمان باشد، هر مقدار دلمان مىخواهد بفروشيم و مىفروشيم. هر رژيم پيش بيايد نفتش را مىخواهد بفروشد اما نه اينطور. غارت گرى را ما با آن مخالفيم، نه فروش را به قيمت صحيح خودش به قيمت
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 23
صحيح خودش مىفروشيم و ارز مىگيريم. پول مىخواهيم ما، مىخواهيم مردم براى -مردم- صرف بشود. اينجا نفت ما را زيادتر از آن اندازهاى كه بايد استخراج كنند استخراج مىكنند، پول هم كه نمىگيرند يا آهنپاره مىگيرند يا طيارههاى به آن قيمتهاى گزاف مىگيرند. آن مقدارى هم كه مىگيرند صرف اين ملت نمىشود. الان اين ملت چى دارد بيچاره؟ شما چهار تا بازارى مثلاً چيزدار تهران را يا چهار تا از اربابهائى كه از همين طعمه ارتزاق مىكنند نگاه نكنيد، شما پايتان را توى زاغهها بگذاريد، شما پايتان را تو دهات بگذاريد برويد خوزستان و دهات خوزستان را ملاحظه كنيد، تاسف دارد خدا مىداند. آب، شط آب دارد در خوزستان. من يك وقتى كه شايد سى سال پيش از اين، چقدر سال پيش از اين بود كه عبور كردم از، به خوزستان رفتم، مىخواستم عتبات بروم، خوب اين آب يك شط آب است، يك رود و دو رود نيست، يك شطى كه كشتيرانى توى آن مىشود، زمين، تا چشم مىكنى زمين افتاده و هيچ زراعت ندارد، من توى ذهنم آمد كه شايد، شايد خاك اين لياقت زراعت ندارد. يك جايى پياده شديم من رفتم خاك را برداشتم خاك خوب، لكن دست خيانت نمىگذارد. آب از آنجا دارد هرز ميرود زمين هم آنجا افتاده است و مردم خوزستان براى اينكه بچههايشان را كه مريض مىشوند پيش يك طبيب بروند طبيب نيست، هيچى ندارند، در ده تا ده، بيست تا ده يك وقت مىبينى يك درمانگاه نيست، تمدن بزرگ اين است؟! يك درمانگاه در بيست تا ده! بعضى جاها درمانگاه اصلش نيست، طبيب نمىدانند چى است. در روزنامههاى خودشان نوشتند كه آب اينقدر نيست كه -اين- صبح كه اين بچه را از خواب بلند مىشود و چشمش را به واسطه تراخمى كه براى خاطر حكومت فاسد اين تراخمها هست، چشمش را نوشته آب ندارند تاتر كند چشمش باز بشود، با بول اين كار را مى كند. در روزنامه بود اين با بول اين چشم بچه را كه -تراخم- به واسطه تراخم به هم چسبيدهتر مىكنند كه نوشتهاند براى نداشتن آب (توى روزنامه اينطور بود) يك همچو زندگى ما داريم در اثر اشتباهات آقا!! آقا اشتباه كردهاند تا حالا، حالا بعد از اين اشتباهات بيرون مىروند يعنى ايران مىشود تمدن بزرگ! اشتباه شما يكى و دو تا و ده تا نيست، تعمدات شما يكى و دو تا و ده تا نيست. مرتب از مااين روزنامه نگارها مىپرسند به اينكه خوب، شما چرا با شاه بدى؟ اين چرا دارد؟! خوب شما بپرسيد، اين ملت، اين فرياد بچهها و آن فرياد بزرگها ببينيد چه كرده اين آدم كه با او بد هستند. با او بد هستند از باب اينكه يك دشمنى شخصى با هم دارند؟! سى ميليون دشمن شخصى است؟!
آشتى و سازش با شاه خيانت به اسلام و ملت است.
اين شاه اينقدر خيانت كرده است و اينقدر جنايت كرده در اين مملكت كه ديگر راه آشتى نيست. راهى نيست كه كسى بگويد كه شما اشتباهاتتان تا حالا هيچ، حالا از اين به بعد انشاءالله كه اشتباه نمىكنى. راه نگذاشتى براى اين كار. امكان ندارد يك همچو مطلبى. اگر يك روحانى، يك سياسى، يك بازارى، يك دانشگاهى بخواهد بگويد كه بيائيد، به مردم بخواهد اين را بگويد بيائيد با هم خوب سازش كنيد، شاه امروز آمده توبه كرده و عرض كنم كه استغفار كرده، خوب، بيائيد
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 24
ببخشيد، اين را مردم خائن مىدانند چه چيز را ببخشيم؟ مگر يك مطلبى است قابل بخشش؟ آقا بچهها و جوانهاى ما را به خون كشيده، چه چيز را ببخشيم ما؟ مملكت ما را به باد داده اين آدم، كجايش ببخشيم؟ از حالا به بعد چى؟ خاندانهاى مردم را به عزا نشانده، حالا بسم الله الرحمن الرحيم تمام شد قضيه؟! (ببخشيد من اشتباه كرده بودم) اين حرف شد در عالم؟! براى كى اين حرفها را اين مىزند. در هر صورت مسير همين است. غير از اين، هر كس غير از اين فكر كند خائن به ملت است، خائن به مملكت است. هر كس غير از اين فكر كند خائن به اسلام است. اگر اين رامهلت بدهيد فردا نه اسلام براى شما مىماند، نه مملكت براى شما مىماند، نه خاندان براى شما مىماند. مهلت ندهيد اين را، فشار بدهيد اين گلو را تا خفه بشود.
انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد، خونسرد باشيد و خداوند شر اين اربابها را از سرما كم كند....
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 25
تاريخ: 15/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار روزنامه يونان (توزيها)
سؤال: ملت بزرگ ايران در مبارزه نهائى براى رهائى از چنگال سلسله پهلوى و ساختمان آينده نوين گام نهادهاند، آيا اعتقاد داريد كه اين مبارزه اكنون به پيروزى نزديك ميشود؟ در اين صورت اعتقاد شما مبتنى بر چه واقعيت است؟
جواب: بله ما اعتقاد داريم كه مبارزه به پيروزى نزديك است. امروز شاه و نظام سلطنتى بيش از هر زمان ديگرى متزلزل مىباشد شاه براى حفظ خود يا سلطنت خانوادهاش حاضر به هر گونه عقب نشينى شده است. ملت ما طى تظاهرات مداوم چند ميليون نفرى و دادن هزارها تلفات مخالفت قاطع خود را با نظام كنونى اعلام كرده است. ملت ما قيام كرده است و همين ملت پيروز است.
سؤال: به نظر شما دخالتهاى خارجى كه هدفشان سلب آزادى و استقلال ملت ايران مىباشد كدام است؟
جواب: سياستهاى خارجى آمريكا و انگليس و روسيه و چين و سايرين از رژيم فاسد شاه و جنايتهاى او پشتيبانى مىكنند، اقتصاد ما را بر هم زده، ارتش ما را وابسته كرده و فرهنگ ما را آلوده ساختهاند اما ملت با قيام خود به دخالتهاى اين اجانب پايان خواهد داد.
سؤال: مقام و موضع مرحله جديد مبارزات خلق ايران را نسبت به مبارزات زمان دكتر مصدق چگونه مىبينيد؟
جواب: مبارزات كنونى ايران يك حركت كاملا" اسلامى است و در جهت تغيير كامل نظام شاهنشاهى و استقرار حكومت اسلامى مىباشد.
سؤال: اثرات آينده پيروزى خلق ايران در سرنوشت خاورميانه چه خواهد بود؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 26
جواب: پيروزى ملت مسلمان ايران بدون شك سرمشق خوبى براى ساير ملل ستمديده جهان خصوصاً ملتهاى خاورميانه خواهد بود كه چگونه يك ملتى با اتكاء به ايدئولوژى انقلابى اسلام بر قدرتهاى عظيم فائق مىآيد.
previos page menu page next page