-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 126
تاريخ: 21/8/57
بيانات امام خمينى در مورد ابعاد مختلف وابستگى رژيم پهلوى
عدم برنامه در نظام جمهورى اسلامى، از تبليغات رژيم بر عليه نهضت اسلامى ايران
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
باز يك رشته تبليغاتى اينها دارند كه بله اين نهضت اسلامى يك امر روشنى دارد و مابقى ابعادش غير معلوم و نيست ديگر چيزى. آن امر روشنى كه دارد اين است كه همه مردم مىگويند كه بايد اين رژيم برود و اين شاه برود و حكومت اسلامى تشكيل بشود. اين در لسان همه مردم است لكن اينها برنامهاى ندارند، همين طور مىگويند حكومت اسلامى، حكومت اسلامى يك چيز غير معلومى است، برنامه ندارد. يا در لسان بعض اشخاص بىاطلاع اين كه اساس ندارد، اصلاً جمهورى اسلامى بى اساس است و از اين سنخ حرفها.
پافشارى رژيم و وابستگانش مبنى بر ضرورى بودن سلطنت شاه
خوب، حالا ما دو قدم داريم، قدم اول، قدم اينكه بايد اين اساسى كه الان هست، اين وضعى كه الان هست، اينها بايد برداشته بشود. اينكه مىگويند كه روشن است، در اين معنا اشكال دارند؟ اينهائى كه با اساس اين نهضت خيلى به خيال خودشان موافقت ندارند، در كدام قدم موافق نيستند؟ در اين قدم اول كه بايد اين بساط كه تا حالا هست و اين رژيم بايد به هم بخورد، اين وضعى كه الان ايران دارد و در ظرف اين پنجاه سال اوج گرفته است و سابق هم بد بوده است، بوده است اينطورها، در اين اشكال دارند كه مىگويند نه همين اوضاع بايد باشد؟
خوب اينها كه (مثلاً اگر كسى پيدا بشود، خوب، هستند اشخاصى كه طرفدار شاه و رژيم شاه، آنهائى كه يا وابستگى به خود شاه دارند يا وابستگى به آمريكا دارند) مىگويند كه نه، اين اوضاع حالا بايد باشد و به تعبير بعضىها شاه غيبت كند (كه حالا فكر آن را كردند) اينها معتقدند كه اين اوضاع خوب است و بايد باشد؟ يا اوضاع بد است، لكن لازم است باشد از باب اينكه ديگر چارهاى نيست؟ اگر معقدند كه اين اوضاع خوب است، معنايش اين است كه اختناق پنجاه ساله همه خوب است. در همه روزنامهها و مراكز تبليغى، اختيارى در كار نباشد و در تحت نظر سازمان امنيت باشد،
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 127
اين يك چيز خوبى است! مىتوانند، جرات دارند بگويند كه در عين حالى كه اين دستگاه تبليغاتى در تحت نظر سازمان امنيت تنظيم مىشود و هيچ روزنامه نگارى حق ندارد كه تخلف كند از مطالبى كه آن القا مىكند و دستگاه تبليغاتى راديو حق ندارد كه غير از آن چيزى كه آنها برنامه مىدهند پخش كند، در عين حالى كه اينطور است، معذالك اين كار خوبى است؟ اين را مىتواند يك نفر مسلمان يا يك نفر انسان يك چنين مطلبى را اظهار كند؟ اگر مىتواند، خوب يكى از اينهائى كه با اين حرفها مخالفند بيايد اين را اعلام كند. هر كس، هر كدام را اينها انتخاب كنند كه خود شاه يا هر كس كه از دوستان شاه هست بيايند اين را اقرار كنند به اينكه دستگاههاى تبليغاتى ما، دستگاههاى مطبوعاتى ما، همه آنها بىاختيار هستند و هيچ ارادهاى از خودشان در پخش اخبار ندارند و همه را سازمان امنيت تنظيم مىكند و اينها بايد حتماً حرف او را پخش كنند و اين خوب است. يكى از اينهائى كه مىگويند شاه بايد باشد، بيايند اين مطلب را خوب، در يك روزنامهاى، در يك ورقه عليحدهاى خودشان طبع كنند و منتشر كنند و امضا هم بكنند، نه اينكه همين طورى بنويسند. بنويسند كه من كه فلان آدم هستم قبول دارم كه اينطور چيزها مىشود لكن من مىگويم اين كار خوبى است. يا مثلاً فرهنگ ما كه عقب افتاده است قبول مىكنند كه عقب افتاده است و نمىگذارند يك فرهنگ مستقلى ما داشته باشيم، فرهنگ تبع است، تبع اراده سفارتخانههاست، بيايند اين را بگويند كه نه، ما كه مىخواهيم شاه بماند براى اينكه فرهنگ ما بايد اينطور باشد و اين كار خوبى هم هست، نه اينكه بگويند ملزميم، بگويند نه، كار خوب است، خيلى خوب است كه فرهنگ ما يك فرهنگ عقب افتادهاى باشد و نگذارند كه جوانهاى ما تربيت بشوند، تربيت علمى بشوند، جورى بشوند كه خودشان سازنده باشند. آن كس مىگويد كه ما با بقاء شاه موافقيم، اين مطلب را اگر قبول دارد كه اينطور هست لكن مىگويد كه (صحيح است لكن بايد اينجور باشد خوب است اينطور باشد) خوب بيايند اين را منتشر كنند اين مطلب را با امضا يك نفر در همه ايران پيدا كنيد كه اين را بگويد و منتشرش هم بكند و خودش را هم معرفى كند كه من كى، پسر كى، يك چنين مطلبى را مىگويم. گمان ندارم پيدا بشود يك كسى كه اين حرف را بزند. يا قبول دارم كه مستشارهاى خارجه اين ارتش ما را در تحت نظر دارد و ارتش ما تحت قيادت مستشارهاى خارجى هستند لكن اين چيز خوبى است، تحت قيادت آنها بودن چيز خوبى است. و هكذا همه ابعادى كه الان ما به آن مبتلا هستيم، چه در ناحيه اصلاً نظام فرهنگى يا نظام ارتشى و چه در ناحيه اقتصاد قبول بكنند به اينكه نفت ما را بىحساب دارند به آمريكا مىدهند و به جاى آن پايگاه براى آمريكا در ايران درست مىكنند، اين را قبول كنند لكن بگويند اين كار خوبى است كه ما مىكنيم، انساندوستى است و محبت به همنوع است و مهمان پرورى است و اينطور چيزها كه ما نفتمان را بدهيم، خوب يك هديهاى است به يك مملكتى، خوب هديه مىخواهيم بدهيم نفتمان را، آنها هم بيايند به جاى اينكه به ما پول بدهند اسلحه بدهند، اما نه اسلحه به ما بدهند،اين اسلحهاى كه اينها خيال دارند كه بياورند در ايران و پايگاه درست كنند در مقابل شوروى، بىبهانه نمىشود آورد، بىبهانه اينكه پول نفت را ما داريم مىدهيم منتها پول نفت را اسلحه مىدهيم، اسلحه احتياج دارد ايران. اين اسلحههاى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 128
بسيار هنگفت و زيادى كه ايرانى اصلاً نمىداند كه چكارش بكند تا راه بيفتد و به اين ايرانى هم نشان نمىدهند اين مطلب را كه اين را چكار بكن كه به راه بيفتد، اينها در اينجا مىخواستند پايگاه درست كنند در مقابل شوروى. اگر همين طورى بگويند ما مىخواهيم پايگاه درست كنيم، خوب صدايش در مىآيد اين هم، اين قارداش هم صدايش در مىآيد مىگويد من هم بايد اينجا يك گوشه ديگر شروع بكنم. آنها نمىخواهند اينجور بشود، مىگويند كه ما نفت داريم مىخريم و عوض داريم مىدهيم. عوض چيست؟ عوض اين است كه اسلحه مىدهيم و ليكن واقع مطلب پايگاه درست كردن براى آمريكاست و الان ايران خيلى از جاهاى آن اين پايگاهها را دارد و مهياست. خوب، اين را مىگويند كه يك كارى است كه شده است و مىشود لكن كار خوبى هست انسان چنين انساندوست باشد. خوب اگر اين را هم خوب مىدانند، اين هم يك نفر پيدا بشود از دوستان شاه يا از رفقاى آمريكا كه اين مطلب را تصديق كند به همين طورى كه من طرح مىكنم و امضا كند. پس اين مطلب را كه نمىتواند كسى بگويد كه اينها كار خوبى است و چى.
پايگاههاى عظيم تسليحاتى آمريكا در ايران، شواهدى بر وابستگى رژيم
باقى مىماند در اين زمينه اينكه يك مطلب ديگر بگويند اين رفقاى شاه و عرض مىكنم چاكرها و غلامزادهها كه نه، اينطور نيست، چنانچه خود اعليحضرت مىفرمايند كه خير، ما مستقليم و ما احتياج به چيزى نداريم و ارتش ما الان جلوى روس را مىتواند بگيرد، جلو انگلستان را مىتواند بگيرد و جلو آمريكا را مىتواند بگيرد و خير - (با تعبير خود اينكه) پدربزرگ ما نيست كه هر چه او بگويد ما بشنويم و از اين حرفها، اين مطلب را مىخواهند بگويند كه پايگاه ندارد آمريكا در ايران؟ خوب بروند ببينند، اينها پايگاهشان معلوم است در كوهستان كجا، در كوهستان كجا در كجا، اين پايگاهها معلوم است الان، ساخته شده و زير زمينهايش همه درست و مجهز. مىگويند نفت نمىدهيم ما به آمريكا، انكار دارند اين را، نه اينكه مىگويند مىدهيم و خوب است، مىگويند ما نفت نمىدهيم به آمريكا، من خوب، آن هم كه همه عالم مىدانند كه شما داريد نفت مىدهيد. مىگويند نفت را به اندازه مىدهيم، آنها هم همه مىدانند كه اين نفتى كه شما مىدهيد و خودتان مىگوييد تا بيست سال ديگر، سى سال ديگر تمام مىشود، اين براى اين است كه بىاندازه مىدهيد.
عدم استفاده آمريكا از منابع نفتى خويش و خريدارى نفت ايران در قبال سلاح
آمريكا نفت دارد نه اينكه احتياج به نفت دارد آمريكا، آمريكا چاههاى نفت زياد دارد و استخراج نمىكند يعنى به اين معنى كه رسيدهاند به چاهها و آنجاهائى كه نفت زيرزمين دارند، آنها هم هست. چاهها را، سر آنها را بستهاند براى آتيه خودشان و از اين هديه ناقابل اعليحضرت دارند. مىگيرند ولى همه نفتهاى خودشان زيرزمين مانده است. الان چاهها را كندهاند رسيدهاند به نفت و در آن را بستهاند و نشستهاند روى آن و دستشان را دراز كردهاند كه بابا نفت بده.اينها كه مىگويند ما
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 129
نفت نمىدهيم، ندادهايم به آمريكا يا به اندازه داديم، خوب شما از اين پولى كه داريد مىگيريد و از اين اسلحهاى كه وارد كردهايد و از اين بيليونها اسلحههائى كه وارد كرديد معلوم است كه چقدر دادهايد و الان هم معلوماست كه چقدر داريد مىدهيد به آمريكا و ساير ممالك ديگر و مىگويند بله ما مىدهيم، اين را مدعى هستند كه ما مىدهيم لكن ارز مىگيريم، خوب اينها يكىشان بنويسد كه ما پول مىگيريم از آمريكا. همه شان قبول دارند كه ما مىدهيم و اسلحه مىگيريم. خوب اين اسلحه را قائلند به اينكه براى مملكت ما اينهمه اسلحه و اينهمه تجهيزات لازم است؟ و ما مىخواهيم يك قدرت مثل شوروى پيدا بكنيم، يك قدرتى مثل آمريكا پيدا بكنيم؟ اينطورى است كه ما لازم داريم اينطور چيزها را و متخصص داريم نسبت به اينطور مسائل و خود ما داريم اداره مىكنيم.
خوب، همه مىدانند كه چهل و پنج هزار، بعضى هم مىگويند شصت هزار مستشار آمريكائى هست، كارشناسهاى آمريكائى هست در ايران با مصونيت، نه مصونيت فقط اينها، مصونيت هر چه آمريكائى هست كه اينها مصون كردند آمريكائىها را، اينها قصههائى است كه تاريخ بايد ثبت كند، بعدها بفهمند كه وضع ايران چه بوده است.
هياهو و تبليغات ساختگى رضاشاه براى لغو كاپيتولاسيون
در زمان رضاشاه وقتى كه كاپيتولاسيون به اصطلاح خودشان لغو شد (آن هم لغويتش حرف بود، اما حالا لغو شد) چه بساطى درست كردند در تبليغات كه بله ديگر اعليحضرت به آنجا رسيدند كه لغو كردند كاپيتولاسيون را، چه كردند و فلان. مدتها روزنامهها و راديو بساط جشن اين را گرفتند كه اعليحضرت رضاشاه كاپيتولاسيون را لغو كرد. يك وقت آنطور هياهو كردند و جشن گرفتند. آن روزى كه اعليحضرت محمدرضا شاه خلف صدق اعليحضرت رضاشاه آمد كاپيتولاسيون را براى اينها درست كرد باز همين بساط بلند، شد كه اى چه خدمت بزرگى، چه خدمت بزرگى كردند، اين بيچاره مطبوعات، خوب اسير سازمان امنيت بودند بايد بنويسند، آنها ديكته كنند اينها بنويسند كه چه خدمت بزرگى، ديگر از اين خدمت بزرگتر نمىشد كه اعليحضرت كردند! چه كردند؟ اينكه او لغو كرد، ايشان اثبات كردند، در لغوش ما جشن بايد بگيريم در اثباتش هم بايد جشن بگيريم. وضع يك مملكتى اينطورى است كه مىگويند خروس مىگويد كه من بيچاره را در عزاخانه سر مىبرند، در عروسى خانه هم سر مىبرند (خنده حضار).
تصويب قرارداد كاپيتولاسيون خلاف روح انسانيت است
وضع ايران اينجور است كه آن طرف قصه را هياهو مىكنند، اين طرف قصه هم هياهو مىكنند. اينها چيزهائى است كه ما حالا مىشنويم و داريم مىبينيم. بعدها آيا باورشان بيايد يك همچو رژيمهائى را ما گذارنديم. آخر من در سن خودم اين قضيه را ديدم. شماها يادتان نيست، هيچ كدامتان يادتان نيست اما من در سن خودم بوده اين قضيه. آن قضيه جشنهاى آنجاى او در سن ما بوده، اين
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 130
قضيه جشنها و بساط اينجاى او هم، هياهوى اينجاى او هم در همان وقتى بوده كه ما بوديم هر دوى آنها را، وضع اينطورى است كه طرفين قضيه را بايد عرض مىكنم كه براى آن جشن بگيريم و پايكوبى كنيم كه اعليحضرت آنجا آنطور كردند و اينجااينطور كردند. مىگويند نشده است؟ خوب، شده است منتهى مىگويند خوب شده است. خوب شده يعنى چه؟ يعنى اينكه اين آشپز مثلاً سفارت آمريكا، آن كاسب خيابان مثلاً فلان جا كه آمريكايى است، اگر اين يك شخص محترمى، يك شخص عاليمقامى، يك فيلسوفى، يك عالمى، يك كسى را بگيرد زير، عمداً هم بگيرد زير، دولت ايران حق ندارد، هيچ حق ندارد كه اين را بخواهد، اين بايد رجوع شود به سفارت، سفارت خودشان بلدند چه بكنند.
معنى اثباتش اين است كه (ايشان براى آن آنقدر چيز كردند و آن شخصى هم كه در مجلس آورد آنقدر براى آن نوحه خوانى كرد) هر فردى از افراد آمريكائى در اينجا مصون است، كسى حق ندارد، دادگسترى حق ندارد كه اگر اين كارى كرد بخواهد او را عرض بكنم كه ارتش حق ندارد در اين امر دخالت كند، هيچ كس حق ندارد در اين امر دخالت كند، اين بايد مستقيماً در پيش خود آمريكائىها و در سفارتخانه يا در فرض كنيد كه خود مملكت آمريكا اين قضيه بايد حل بشود، آن هم كه معلوم است راه حلش چيست. اين را مىگويند كه يك چيز خوبى است؟! خيلى خوب واقع شده كه مصونند اينها و عرض مىكنم كه هيچ كس حق ندارد به آنها چيزى بكند اما اگر شخص اول اين مملكت (هر كس هست، هر زهرمارى اگر هست به اصطلاح شما) اگر چنانچه يك فراشى از آنها را زير بگيرد اين بايد محاكمه بشود؟! از آن طرف هيچ شما حق نداريد انتقاد كنيد اما از آن طرف خير بايد محاكمه بشود. خوب اين را مىگويند كه يك چيز خوبى است؟! و آن كسى كه مىگويد نظام شاهنشاهى ايشان بايد باقى بماند و شاه بايد باشد و سلطنت بكند و چطور، مىگويد اين وضع تا حالا خوب بوده و بايد شاه باشد؟! يا خير اين وضع را قبول ندارد و مىگويد نه اين وضع خوب نيست؟ اگر مىگويد خوب است اين وضع، خوب يك چيز بنويسد امضا كند كه: (اين وضع را ما قبول داريم، خيلى هم خوب است، يك فراشى از آنها را اگر ما اذيت كرديم بايد آنطور بشود، يك كس بزرگى از ما را اگر چه كردند آنها نبايد در آنها چه بشود.) اين هم گمان ندارم كه يك آدم، يك انسانى بتواند بنويسد.
بله اينكه بعضى از اينها اصلاً از وضع انسانيت خارج شدند مثل خود اعليحضرت كه اصلاً روح انسانيت از او رفته است، يك روح ديگرى است الان در او، نه ورح انسان، لهذا حرفها هم همين طورى چرت و پرت خيلى گفته مىشود، مىگويد. اين هم كه كسى نمىتواند اينطور بگويد.
التزام رژيم براى انجام ماموريتى از طرف اجانب!!
پس اين طرف صفحه را كه ما نگاه مىكنيم كه قضيه رفتن ايشان است، از اين راه كه نمىتوانيد بگوئيد كه نه، اين كارها همه خوب است، تا حالا هر چه واقع شده، فرهنگ ما عقب است خوب است، اقتصاد ما شكست خورده است و انگل است خوب است، نظام ما تحت نظارت - عرض مىكنم كه -
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 131
مستشاران آمريكائى است اين هم خوب است، اين را كه نمىتوانيد بگوئيد، باقى مىماند اينكه نه، اين طرف را قبول داريم كه اينها خوب نيست لكن چه كنيم چاره نداريم بايد اينطور باشد ما موافقيم با اعليحضرت و با بقاء اعليحضرت براى اينكه ملزميم كه اينطور باشد، ما، التزام داريم، ملتزم هستيم به اينكه بايد فرهنگمان تا يك حد معينى باشد، از اينجا بالا نرود، ما را ملزم كردند به اينكه ارتش شما بايد تحت نظر اينها باشد، ما را ملتزم كردند به اينكه وكلاى شما را بايد ما تعيين كنيم، شما خودتان نبايد دخالت داشته باشيد، ملت هم نبايد دخالت داشته باشند، ملتزميم به اين معنا، چون ملتزيم پس بايد باشد. اگر اين مطلب را مىگويند، خوب الان ملت ايران پا شدند مىگويند كه ما اين التزامها را قبول نداريم، تا حالا هم هيچى نشده، حالا هم دارند مىروند، دارند دنبال مىكنند اين را. خوب اينها اگر قبول دارند كه اين يك چيز بدى است لكن ما را الزام كردند، حالا ملت ايران تمامى پا شدند كه اين التزامى كه مىگوييد ما داديم يا شاه كه ماموريت براى وطنش داشته است و خودش نوشته ماموريت براى وطنم و من هم مىگويم ماموريت براى وطنش داشته لكن او مىگويد ماموريت داشتم كه چه كنم و چه كنم، برسانم آن را به نمىدانم دروازه بزرگ تمدن! من مىگويم نخير ماموريت داشتيد براى وطنتان كه نفتتان را بدهيد و عرض مىكنم فرهنگتان را به زمين بزنيد و وطنتان را بياوريد به حالى كه الان هست، خرابهاى كه الان اسمش را ما وطن گذاشتيم. اگر اينها قبول دارند كه اين رژيم تا حالا خيانت كرده است منتهى مىگويند ملزم است، ملزم است كه خيانت بكند، اين را ما مىتوانيم بپذيريم از وكيل، از وزير، از شاه، از همه اينها كه (من ملزمم خيانت بكنم)؟! خوب برو كنار، كى ترا ملزم كرده كه نخست وزير بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده كه وكيل بشوى؟ كى ترا ملتزم كرده وزير بشوى؟ كى ترا التزام كرده كه شاه باشى؟ استعفا بده، آدمى كه اين عرضه را ندارد كه در مقابل اجنبى بايستد و مصالح مملكتش را تامين كند، آدمى كه در تحت اسارت غير است و بايد حتماً مصالح مملكتش را فداى، آنها بكند، ما فرض مىكنيم كه شما اگر بخواهيد سلطنتت محفوظ باشد، بايد اين خيانتها را بكنى؟ لكن تو معذورى؟! كى گفت بايد سلطنت شما محفوظ باشد؟ تو اگر يك آدمى هستى، انسان هستى، اگر يك آدمى هستى كه خائن نيستى بيا اعلام كن بگو كه من نتوانستم اين مملكت شما را، مصالح مملكت شما را حفظ كنم من استعفا كردم. ملت آنقدر به سر تو گل مىريختند كه تا عرش برين بود، نه مثل حالا كه همه داد بزنند (مرگ بر اين سلطنت پهلوى) براى اينكه از تو خير نديدند. كى ترا ملتزم كرده كه به سلطنت باقى باشى تا خيانت بكنى؟ مگر مىشود كه انسان عذر بياورد كه وكيل بوده، ده سال، پانزده سال به اينجا وكيل بوده و وكيل مردم هم نبوده وكيل شاه بوده، نخير وكيل سفارتخانه بوده، همه را هم خودشان مىدانند، رفتند توى اين خراب شده و هر چه خواستند، هر كار زشتى خواستند كردند، هر خيانتى را خواستند بكنند، حالا ازشان مىشود پذيرفت كه من ملزم بودم، مجبور بودم؟! كى گفت تو وكيل بشوى؟ مگر كسى آمد به تو الزام كرد ترا كه حتماً بيا وكيل بشو؟! تو برو پشت آن تريبون و بگو، قصه را بگو كه من را از طرف سفارتخانه آوردند اينجا و من وكيل رسمى اين مملكت نيستم از اين جهت من از اين مجلس مىروم بيرون، آنوقت ببين با تو چه معامله مىكنند. مگر مىشود اينها عذر باشد كه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 132
وزير بگويد من معذورم براى اينكه من ملزم بودم، شاه بگويد من معذورم براى اينكه سفارتخانه من را الزام كرده، نمىدانم كى بگويد من معذورم، اين حرفها چيست؟
خيانت و خلافكارىهاى شاه و ديگر صاحب منصبان براى احراز پست و مقام
اينها معذور نيستند، اينها خائن هستند و تعمداً هم خيانت كردند و براى خاطر رياست خيانت كردند. مىخواستند چند روزى، او مىخواسته سلطان باشد او مىخواسته عرض مىكنم وزير باشد، او مىخواسته وكيل باشد، او مىخواسته سناتور باشد و اينها، اينها عمداً به اين مملكت ما خيانت كردند و تمام اينهائى كه در اين دستگاه وارد بودند و خدمت كردند به اين دستگاه، اينها همه خائنند و هيچ لياقت اينكه به اينها يك كارى ولو حمالى را رجوع كنند ندارد، نمىشود آقا كه يك مملكتى كه اينها دارند، اينها مستشارهاى آنها هستند و اينها مشير و مشارهاى آنها هستند و تمامشان واضح است خيانتشان.
من مىگويم حالا ما فرض مىكنيم كه شما راى هم بر خلاف نداديد، شما آدمى بوديد كه مثلاً خلاف آنها را مىخواستيد بگوئيد، ما اينها را فرض مىكنيم لكن مىتوانيد اين را انكار كنيد كه شما وكيل ملت نبوديد و رفتيد در اين مجلس و حقوق گرفتيد؟ اين را مىتوانيد انكار كنيد؟ اگر مىتوانيد، بنويسيد كه ما وكيل مجلس نبوديم، اينجا همين جورى رفتيم و خير اينجا كه مىرفتيم هيچى نبود و نگرفتيم، تا به شما بگويند كه نخير آقا شما در مجلس حقوق گرفتى از اين ملت، حقوق ملت را گرفتى، وكيل ملت هم نبودى، خلاف قانون اساسى كرديد و خيانت كرديد به اين مردم و پول اين مردم را گرفتيد در صورتى كه وكيل نبوديد شما. اگر وكيل را سفارتخانه تعيين كند يا شاه تعيين كند كه وكيل نيست، اين كه قانونى نيست وكالتش، وكالت بايد هر جائى، در هر حوزهاى همان اهالى آن حوزه چيز بكنند. خوب، بگويند ما را تعيين كردند، وكيل مثلاً تهران بيايد بگويد من را تهرانىها چه كردند تا همه تهرانىها بگويند ما اطلاع نداشتيم، آن كه وكيل آذربايجان است بيايد بگويد من وكيل آذربايجانم تا مردم بگويند كه نه آقا ما اطلاعى از اين نداريم. كجا اطلاع داشتند مردم از اين وكلا؟ كى مىشناسد اينها را؟
عدم رشد فرهنگى و بى علاقگى رژيم به دين و كشور، موجبات وابستگى كشور به استعمارگران
نمىشود اينها را عذر حساب بكند كسى بگويد من معذورم، ما مجبور بوديم كه اين فرهنگ را در اين حد نگه داريم، ما مجبور بوديم كه اين ارتش را تحت چيز قرار بدهيم، ما مجبور شديم. خوب اينهمه صاحب منصب توى ارتش وقتى ديدند كه صاحب منصبهاى آمريكا آمدند چه كردند، همه استعفا بدهند. مگر آقا مىشد آنوقت، اگر همه صاحب منصبهاى ما وقتى كه ديدند آمريكائىها دارند اينها را، مستشار دارد آمريكا در اينجا و اينها بايد تحت نظارت آنها باشند، اگر همه اينها يك روز
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 133
استعفاى خودشان را مىفرستادند در مجلس يا پيش شاه كه ما نمىخواهيم با اين وضع، مگر امكان داشت آنوقت مستشار بيايد؟ اينكه مستشار مىآيد براى اينكه شما رشد نداريد، چون رشد نداريد از اين جهت مستشارها مىآيند - كه - بالاى سر شما و شما را مىخواهند اداره كنند. اگر شماها رشد داشتيد، اگر شما يك انسانى بوديد كه علاقه به اين مملكت داشتيد، علاقه به اين آب و خاك داشتيد، اگر يك انسان متدين بوديد كه اساس مسائل است اين، همچو چيزى امكان نداشت برايتان كه بنشينيد آنجا و بخواهيد صاحب منصب باشيد لكن صاحب منصبى كه يك مرديكه از آمريكا آمده هر چه بگويد، بايد اطلاعتش بكنيد، خوب استعفا مىكرديد، كى به شما الزام كرد كه آقا بيا تو سپهبد باش يا بيا تو ارتشبد باشد، استعفا مىكردى، حالا استعفا كنيد، الان كه مىبينيد كه همه مسائل واضح شده است و خيانت شاه واضح شده و خود شاه آمده پشت - عرض مىكنم كه - راديو و اقرار به ذنب و گناه خودش كرده، اسمش را اشتباه گذاشته (تا حالا من كارهايم اشتباه بود از اين جهت از اينجا به بعد اين اشتباهات را نمىكنم) شمائى كه يك شاهى را مىبينيد كه خيانتهاى خودش را اقرار كرده، پشت راديو اعلام كرده، دستش را پيش ملت دراز كرده كه (ببخشيد مرا، من اشتباه كردم) خوب همين حالا همهتان برويد آن كنار يا برويد كنار از ارتش يا متصل بشويد به مردم، باز نريزيد به جان مردم و مردم را بكشيد. پس شما همه خيانتكاريد، شما را نمىتوانيم بگوئيم يك انسانى هستيد كه امين اين مملكت هستيد، شما خائنيد در اين مملكت، شما لياقت هيچ چيز را نداريد. بله صاحب منصبهاى جزء نمىتوانند، آنها چيز كردند، آنها مىگويند ما حاضريم به اينكه كارهائى را انجام بدهيم. ان شاءالله بلكه انجام بدهند.
سلطنت شاه غدهاى سرطانى براى نابودى همه شؤونات مملكت
پس اين ورق مطلب كه قضيه اين است كه اين رژيم بايد از بين برود، اين فاسد است، يك غده فاسد را اگر در نياورند يك انسان را از بين مىبرد، هلاك مىكند. نمىتواند يك نفر آدمى كه مريض است، غده مثلاً فرض كنيد سرطانى دارد حاضر نشود كه اين غده را بيائيد در آوريد، اين خوب، مىكشد غده اگر در نياوريد اين سلطنت يك غدهاى است در اين مملكت كه اگر در نيايد فاسد مىكند مملكت، اين غده بايد در بيايد چاره نيست، اين غده، سرطانى و بدتر از سرطان است، اين بايد بيرون بيايد. باقى مىماند آن طرف قضيه كه من حالا خسته هستم براى ادامه گفتن آنها، ان شاءالله خداوند همهتان را موفق كند، توفيق به همهتان بدهد. يك روز انشاءالله برويد به ايران كه ايران وضعش عوض شده باشد.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 134
تاريخ: 22/8/57
بيانات امام خمينى در مورد خواستههاى ملت
غير قابل باور بودن اظهارات شاه مبنى بر عدم اطلاع از خيانتها و جنايتها
اعوذبالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ما سه اصل پيشنهاد كرديم كه حالا مىخواهيم ببينيم كه آيا آنهائى كه محتمل است مخالفت بكنند با اين اصول با كدام يك از اينها مخالفت مىكنند.
يك اصل اين بود كه ملت ايران چنانچه در اين مدت از تظاهراتشان، از شعارشان ظاهر شد اين سلطنت سلسله پهلوى را نمىخواهند و اين يك رفراندمى بود كه سرتاسر كشور به آن راى دادند، با فرياد به آن راى دادند كه ما نمىخواهيم اين سلسله پهلوى را. خوب اگر كسى با اين مخالف است و در مقابل ملت ايران مىگويد كه ما مىخواهيم كه سلسله پهلوى همين طورى كه بودند باز باشند عرض كرديم كه يك دفعه مىگويد كه اين كارهائى كه شاه كرده است ما تصديق داريم كه اين كارها را كرده لكن اين كارها خوب است، اينكه نفت ما را داده است به آمريكا در مقابلش يك مقدار آهن خريده است كه به درد ما نمىخورد، اينكه فرهنگ ما را به عقب رانده است، اينكه اينهمه جوانهاى ما را كشته است، اينهمه حبسها، اينهمه زجرها، اين اختناقها، اينها را قبول دارد كه اينها كردهاند لكن مىگويد اينها كار خوبى است. اگر كسى اين مطلب را بگويد، خوب است كه اعلام كند و امضا كند كه من آن آدمى هستم كه اين كارها را مىگويم خوب است. من گمان ندارم كسى در تمام ايران پيدا بشود كه يك همچو اعلامى بكند. و يا اين است كه مىگويد كه نه، اين كارها را نكردند اينها و اينها را كسان ديگرى كردند. چنانچه بعضى همچو چيزى گفتهاند كه اعليحضرت بى اطلاع بودند از اين مسائل، اصلا هر چه گذشته بر اين مملكت و هر چه ظلم شده است و هر چه خيانت شده، ديگران كردند و شاه اصلا اطلاع از اين مسائل ندارد. همه افراد ايران اطلاع دارند، الا شاه!! شاه توى اين جمعيت نبوده است؟! در بين اين مردم نبوده است؟! ايشان كه در فرمايشات خودشان هميشه مىگويند كه همه كارها به دست من انجام مىگيرد. و ديگران هم همين طور مىگويند كه هر چه عمل مىشود به دست شاه است. در قضيه مدرسه فيضيه كه ريختند و در مدرسه فيضيه آن كارها را كردند، ما آنوقت مىديديم كه به هر كس مراجعه مىشد، مىگفتند كه اعليحضرت فرموده است. چنانچه ما آن روز در يكى از اعلاميهها همين مطلب را نوشتيم كه به هر جا مراجعه مىشود، مىگويند كه اعليحضرت
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 135
فرمودهاند، اعليحضرت فرمودهاند كه برويد مدرسه فيضيه را بهم بريزيد و چه بكنيد. و راست هم مىگفتند، كسان ديگر يك چنين كارهائى را اجازه - نمىداد - نمىتوانستند بدهند بدون اطلاع شاه، شاه كه تمام نظام ايران در تحت رهبرى ايشان هست (ايشان هم خودشان قبول دارند اين را) و در نظام نمىشود حكم قتل كسى را يا حكم غارت يك جائى را يا حكم قتل عام يك ناحيهاى را يك رئيس شهربانى بدهد يا يك ارتشبد بدهد، هيچ كدام نمىتوانند. همه اينها بايد با امر خود شاه يا اجازه او باشد .اينها بايد اجازه بخواهند از او و او اجازه بدهد. همه اين قراردادهائى كه در مجلس واقع شده و مجلس نوشته و گذرانده و اينها همه، بگوئيم كه شاه اصلاً اطلاع نداشته است؟ ايشان در حال غش بوده در اين مدتى كه سلطنت كرده است؟! خوب، اگر در حال غش نباشد، آدم بيدار باشد و شاه يك مملكتى هم باشد آن هم يك شاهى كه همه مىدانند كه همه كارها دست خود اين است و همه ديكتاتورىها را اين دارد مىكند، آنوقت كسى بگويد كه (چنانچه گفتند، اينهائى كه طرفداران شاه و آمريكا، اين حرفها را گفتند كه) گناهى گردن ايشان نيست، ايشان هيچ اطلاعى از اين مسائل نداشتند. شاه كه آمد در قم و در حضور اينهمه جمعيت ايستاد و نطق كرد و بدگوئى كرد به علماى اسلام و بدگوئى كرد به طبقات مردم، اين گناهش گردن ديگران است!! ايشان اطلاع اصلاً نداشته از اين مسائل!! شاهى كه پشت راديو مىگويد كه اين ملاها، اين فلان، اينها ارتجاعى هستند، اينها چه هستند، به مردم امر مىكند كه از اينها مثل حيوان نجس احتراز بكنيد، ايشان اطلاعى نداشته است!! اين چه گناهى شد، گناهش گردن ديگران است كه چيز كردهاند!! ايشان اطلاعى نداشته است!! بهايشان ديكته كردهاند، ايشان هم ندانستهاند اينها چه نوشتهاند اينجا، از رو خوانده است مثل بچههائى كه يك چيزى مىخوانند و متوجه نمىشوند مفادش چيست، ايشان هم خوانده و نفهميده است كه مفاد اين چه هست!! قضيه اطلاحات ارضى به اصطلاح خودشان و اين بساطى كه درست كردند و ايشان خودش مىگويد (انقلاب شاه و ملت، انقلاب سفيد) ايشان كه مىگويد انقلاب (شاه و ملت)، نه اين انقلاب شاه و ملت نبوده است، شاه بى اطلاع از اين مسائل بوده است!! خودش كه مىگويد (انقلاب شاه و ملت) روى كاغذى اين را نوشتهاند كه اين را بخوان و اين آنقدر ادراك نمىكند كه بفهمد انقلاب شاه و ملت يعنى شاه هم دخالت دارد!! اين همين اين عبارت را مىخواند و نمىداند چه چيز نوشته است روى اينجا!! (به منطق اين آقائى كه مىگويد شاه بى اطلاع بوده است، از همه امور بى اطلاع است) پس اينكه نمىشود كسى باورش بياييد. حالا فرضاً يكى هم اين حرف را بزند اما ماها مىتوانيم باور بكنيم كه اين شاه كه همه كارها را خودش مىگويد كه بايد به نظر من باشد و منم كه همه كارها را انجام مىدهم و ديگران را هيچ حساب نمىكرد، تا چند وقت پيش از اين اصلا نه وزيرى و نه وكيل و نه چيزى، هر چه او مىگويد، آن بايد بشود، چيزهاى ديگر چه است! پس اين مطلب را نمىشود گفت كه، نمىتوانيم بگوئيم كه اين كارها همه خوب بوده است و اين كه كرده است، خوب كارى كرده است. اين را كه نمىتوانيم بگوئيم. نمىتوانيم بگوئيم كه اين كارها بد بوده است لكن شاه بى اطلاع بوده است از اين مسائل و اينها همين طور خودبخود ديگران كردهاند و نسبت به شاه دادهاند. چنانچه حالا دارند يك
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 136
دستهاى را كه از رفقاى ايشان بوده و - عرض مىكنم كه - با هم در جرمها شريك بودند، حالا اين دسته را گرفتهاند. حالا من هم نمىدانم چه جورى گرفتهاند يعنى واقعاً يك حقيقتى است اين يا اينكه مىخواهند مردم را بازى بدهند، آنها با0ز رفاقت خودشان باقى است و اينها را به صورت مثلاً از مردم مخفى كردهاند، يك جائى هم برايشان، جاى خوبى هم درست كردند، اين را ما اطلاع نداريم. حالا ما فرض مىكنيم كه ايشان با آنها ديگر وفا نكرده و شريكها را گرفتهاند. اينها البته مىخواهند همچو صورتى را، ايشان هم خيال دارد يك همچو صورتى را به ذهن مردم بياورد كه حالا كه من فهميدم كه اينها خيانت كردهاند، حالا همه اينها را ديگر من مىگيرم. معلوم شد كه اينها خيانتكارند. 12، 13 سال، 14 سال كسى وزير او بوده و عرض مىكنم با هم همه كارها را انجام دادهاند، حالا تازه ايشان اين چند روزى كه مردم مقابلش ايستادهاند، حالا فهميده است كه اينها كارهاى بدى كردهاند كه اين مردم دارند اينطور هياهو مىكنند و حالا اينها را گرفتند براى اينكه مردم بفهمند كه نخير، اعليحضرت مىخواهند اصلاحات كنند، همانطور كه اصلاحات ارضى كردند و انقلاب سفيد درست كردند، حالا مىخواهند انقلاب ادارى كنند و مىخواهند مسائل را درست كنند و وزرا را بگيرند و وزراى زمان كذا و زمان كذا و مىخواهند كارها را درست كنند. ديگر مردم چه حرفى دارند!! اين هم كه كسى باورشان ديگر از ايشان نمىآيد كه اينطور كارها بدون اطلاع ايشان شده است.
شرط قبولى توبه شاه، جبران حقوق بر باد رفته
ملت خوب يك صحبت ديگر هم ممكن است كسى بكند كه نخير، اين همه بد بوده است و ايشان هم كردهاند لكن توبه قبول است. آمده است مىگويد من توبه كردم، توبه پيش خلق و خالق قبول است و هر كه يك كارى بكند توبه بكند ولو هر چه كار بدى باشد، اين را بايد از او قبول بكنيم. اين هم يك راه است كه كسى بگويد كه حالا ديگر شاه سلطنت بكند و حكومت نكند و توبه هم كرده است و كارهائى هم كه تا حالا كرده است تمام، هيچى ديگر، حالا توبه كرده. در توبه هم اين مطلب هست. (حالا اگر ما فرض كنيم توبه هم بكند) توبه پيش خدا هم قبول نيست مگر اينكه آن چيزهائى كه مربوط به حقوق مردم است رد بشود. اگر يك كسى را كشت و بعد بگويد من توبه كردم، اين توبه قبول نيست بايد اين را كه كشته است جبران بكند، وقتى جبران كرد آنوقت پيش خدا هم وقتى توبه بكند، قبول است. ايشان بدون جبران، چون شخص اول مملكت است، خدا يك حساب ديگرى برايش باز مىكند؟! شخص اول مملكت را ديگر خدا حساب اين را نمىكند كه اين بيست و چند سال جرم مرتكب شده است، اموال مردم را خورده است، نفوس مردم را تلف كرده است، امر به خرابىها كرده است، خيانتها كرده است، جنايتها كرده است!! خدا از باب اينكه ايشان شاهند، (معلوم مىشود كه پيش خدا مثلاً به منطق اينها شاه و غير شاه فرق دارد) چون شاه است، از اين جهت مىگويد كه نه اين ديگر قبول است!! مردم كه جوانهايشان از بين رفتهاند، بروند گم بشوند اينها چه هستند، مقابل شاه كه نمىشود اين حرفها را زد!! بگوئيم كه توبه ايشان قبول است بدون اينكه شرايط توبه قبول باشد؟ اگر
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 137
مردم عادى مال مردم را خوردهاند، بگويد توبه كردم، مال مردم را بايد بدهد تا توبه باشد والا اين همان توبه گرگ مىشود و ايشان خوب، بيايند حالا اگر واقعاً توبه كردهاند، بسم الله بيايند در بانكهاى خارجه را اول باز بكنند و اين اموالى كه در اين بانكها هست، اينها را برگردانند به ملت. اين يك راهش، تا برسيم به كشتهها، حالا راه مالىاش. اينهمه اموال مردم را اتلاف كرده است و اينهمه نفت را داده به غير و در مقابلش يك چيزى كه به درد ملت نمىخورد بلكه ضرر براى ملت دارد، بيايد اول اينها را جبران كند، اعلام كند كه من مىخواهم جبران كنم. ايشان اعلام كرده است، مىگويند كه اعلام كرده است به اينكه اين خاندان من هم، اين كسانى كه مربوط به من هستند اينها هم بايد رسيدگى بشود، ببينيم كه آيا اينها خلافى كردهاند؟ نكردهاند؟ اگر خلافى كردهاند خوب اينها هم بايد محاكمه بشوند! ايشان باز... كه خاندان ايشان خلافى كردند يا نكردند؟ معلوم مىشود اين هم از آن مسائلى است كه مخفى است برايشان و اطلاع ندارند!! حالا مىخواهند ببينند كه آيا اين خاندان به كسى خلافى كردهاند، يك جرمى كردهاند!، اگر مرتكب شدهاند. خوب حالا خود ايشان كه مىگويد كه توبه كردم و مقابل ملت مىايستد و مىگويد كه خوب، من يك اشتباهاتى كردهام و حالا تعهد مىكنم كه نكنم و حالا متلزمم كه ديگر نكنم، ضمانت مىكنم و اينها را مكرر مىكند. خوب يك كسى مىايستد، يك ملت مىايستند مقابل او، مىگويند كه تا حالا اين كارها را كه كردى، خوب جبران بكن، آنوقت بگو كه ضمانت مىكنم. مساله يك مساله حقوقى است، همچو نيست كه يك مسالهاى بين تو و خدا باشد، خدا بين تو و خودش را ممكن است كه بيامرزد. ما وكيل عمومى خدا نيستيم، اما خدا قبول نمىكند مگر كه مسائل حقوقى حل بشود. حق مردم به عهده تو است الان، تو الان حق يك ملت در عهدهات است. تو مالهائى كه مال اين ملت است به باد دادهاى، تو ده سال جوانهاى ما را در توى محبس با آن وضع با آنها رفتار كردى و امر كردى كه اينطور بكنند. خوب اينها را بايد جبران بكنى تا بعد بگوئى (استغفرالله )، تو جبران نكرده مىگوئى كه من توبه كردم، ما باورمان مىآيد كه تو توبه كار هستى؟! ملت نشاختهاند تو را؟! مگر شما آن اولى هم كه آمدى سلطنت كردى همه اين التزامات (اول قانوناً بايد التزام بدهى) همه اين التزامها را دادى و بعد آمدى (به قول خودت) اين اشتباهها را كردى. تو از اين به بعد ديگر اشتباه بكن نيستى؟! يا اينكه باز اين را مىگوئى كه مردم را به غفلت بياندازى و باز مشغول بشوى به اين كارهاى اشتباهى كه مىگوئى كردم؟
پس آنكه موافق با ايشان است و اصل اول ما را كه عبارت از رفتن شاه و اين سلسله است مىگويد قبول ندارم، بايد يكى از اين مسائل را قائل بشود به اينكه نه همه كارهاى ايشان خوب بوده و شماها ملتفت نيستيد، مردم ملتفت نيستند كه اختناق يك چيز خوبىاست، نه خوب است و ايشان كارهاى خوبى كردهاند، همهاش اختناق و اينطور چيزهاست، اينها هم خوب است. يا خير، نكرده است ايشان با بى اطلاع بوده است يا توبه كرده ايشان. وقتى اين راهها همه بسته باشد، خوب بايد ايشان نباشد.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 138
شاه و شوراى سلطنت هر دو آلت دستى براى تامين مقاصد اجانب
يك مطلب ديگر هم هست كه خوب ايشان نباشند، ايشان بروند و بعد آقازاده ايشان بيايند و عيال محترم ايشان بيايند و شوراى سلطنتى تشكيل بشود و اداره بكنند. آنها كه كارى نكردهاند ديگر، آنها ديگر خوب و صحيح هستند!! ملت ايران نمىتواند اينها را بپذيرد. يك ملتى كه از يك شخصى اين همه رنج برده و از پدرش آن همه رنج برده است، آن همه خيانت ديده است، اين احتمال را مىدهد كه اين پسر هم پسر همان پدر است، چنانچه اين پدر هم پسر همان پدر بود. و از خطاهاى ملت ما اين بود كه گذاشتند اين پسر بعد از آن پدر بيايد سلطنت بكند و بسيار آسان بود آن وقت اگر پيشنهاد مىكردند به اين متفقين و آن وقت مىايستادند و مىگفتند: ما اين را نمىخواهيم آن وقت بسيار آسان بود كه ايشان نباشند. خوب، اين پسر، پسر همين پدر است. شنيدم گفته است كه اين پدر من بى خود اين حبسىها را نگه داشته و اينها خرج دارند، اينها را بكشد، از بين ببريد اينها. مىگويند اينطور ايشان گفته است كه اين حبسىها را براى چه خرجشان را مىدهند، بكشدشان. اگر احتمال اين معنا را بدهند ملت، يك مساله مهمى است. مسائل مهمه را احتمال هم وقتى كه انسان بدهد، بايد احتياط كند او را. اگر شما يك احتمال صحيحى بدهيد كه از اين اطاق وقتى كه مىرويد بيرون، يك حيوان، يك سبعى در اينجا هست كه شمارا مىكشد، نخواهيد رفت از اينجا بيرون همان احتمالش را بدهيد. خوب حالا ما اين احتمال را نمىدهيم اما اگر من احتمال اين معنا را بدهم كه يك، شما احتمال اين معنا را بدهيد كه بيرون اينجا يك سبعى است آدمكش، احتياط مىكنيد، نمىرويد بيرون. ما احتمال اين معنى را مىدهيم كه اين خانواده سبعى هستند كه اينها ملت را خواهند به باد داد. همانطورى كه تا حالا كردهاند بعد از اين هم خواهند كرد. يك آلت دستى هستند از غير (مساله اين حرفها نيست كه، ما حالا روى احتمال داريم صحبت مىكنيم والا مساله احتمال نيست) ايشان يك آلت دستى است، پدر ايشان هم يك آلت دستى بود. آنها مىخواهند حالا آن آلت دست ديگرى آن بعدى را آلت دست قرار بدهند براى خودشان و چطور ملت مىتواند قبول بكند كه اينها باز باشند و - عرض مىكنم كه - آقائى بكنند بر ملتى در صورتى كه آنطور خيانتها را كردهاند. بنابراين اصل اول ما را گمان ندارم كه بتواند كسى انكار كند كه اين اصل نبايد باشد.
سلب اختيار از مردم، اساس رژيم تحميلى سلطنتى
يكى هم قضيه اصل دوم اين است كه اصل رژيم سلطنتى بى ربط است. رژيم سلطنتى رژيم كهنه ارتجاعى است، در وقت خودش هم بى ربط بوده است. اينكه ارتجاع مىگوئيم، يك وقت اين است كه يك چيزى در وقت خودش خوب بوده است ولى حالا ديگر كهنه شده است، سلطنت اگر چنانچه در وقت خودش هم يك چيزى بوده، حالا ديگر كهنه شده است، ديگر سلطنت يك مساله ارتجاعى است لكن سلطنت از اول چيز مزخرفى بوده است، يك آدم سلطان بر يك مردم بدون اينكه مردم اختيارى داشته باشند! حالا آن شخص اول و سلطان اولش كه هميشه با زور آمدهاند به مردم
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 139
تحميل شدهاند، هيچ وقت نبوده است كه مردم اراده داشته باشند در تعيين يك سلطان، هميشه با قلدرى و زور آمدهاند و تحميل كردهاند بر مردم و ظلم خودشان را بر مردم تحميل كردهاند و هر كارى خواستهاند به سر ملتها آوردهاند و بعد هم كه يك سلسلهاى، اولى دزد بود و همه كارهاى زشت را مىكرد حالا اصلا در رژيمهاى دنيا اين جزو مضحكههاست، يك كسى مىآيد برخلاف مثلاً يك رژيمى قيام مىكند، اين حالا كه قيام كرد، اين قيام غلط است، اين مجرم است، قيام كرده است بر ضد يك رژيمى، آمد و غلبه كرد و كشت و زد و همه كار زشت را كرد و غالب شد، حالا كه غالب شد همه مىشناسند او را، حالا شد اعليحضرت، تا حالا دزد بود، يك راهزنى آمد و زد و مثلاً سلسله قاجاريه را مىخواهد به هم بزند، تا حالا اسمش اين بود كه اين آدم قيام برخلاف سلطنت كرده و چطور است و اين دزد است و اين خائن است و همه اين حرفها را و لقبها را به او مىدادند، حالا زورش زياد شده و زد و آنها را بيرون كرد، تا بيرون كرد آقاى آمريكا از آن طرف ايشان را مىشناسد و آقاى انگلستان هم از آن طرف مىشناسد و حالا شد اعليحضرت و هر كه بر ضد اين قيام كند مجرم است. تا حالا ايشان مجرم بوده است، حالا كه، به زور به مردم غلبه كرد و او را زد و بيرون كرد، همين دزد شد (اعليحضرت )! بناى دولتها اين است همين دزدى كه تا حالا دزد بود و اگر گرفته بودند او را، مىگشتند او را و همه هم مىگفتند صحيح است اين كشتن، حالا كه زور شد و غلبه كرد، حالا ديگر مىشناسند او را يكى بعد از ديگرى. همين پريروز افغانستان همين طور شد ديگر. همين پريروز افغانستان بعد از اينكه اينها آمدند، اول هى اينها آمدند و چه، هى حرفها مىزدند برايشان، وقتى كه غلبه كردند او از آن طرف شناختش، او از آن ور شناختش، او از آن طرف شناختش.
بنابراين است كه همه ديگر اين دزد سر گردنه را حالا ديگر از اين به بعد القاب تغيير كرد، شد (اعليحضرت ) و هر كس بر خلافش بگويد، خلاف رژيم سلطنتى او چيزى بگويد يا اهانتى بر او بكند چند سال هم حبس بايد برود. اصل رژيم سلطنتى از اول يك چيز غلطى بوده. چه معنى دارد كه يك نفر آدم كه مثل همه ماها هست اكثر آنها هم از همه اين جمعيتها كمتر بودهاند. ادراكاتشان هم كمتر بوده است، اكثراً اينجورى بودهاند، خوب بله قلدرى را داشتند، قلدرىها را داشتند خيلى زورمند بودند اما ادراكاتشان مثل يك آدم متعارف هم خيلىهايشان نبوده، آنوقت اين شد شخص اول و شد شاه، بعدش ديگر به مردم هيچ ارتباط ندارد. خوب، حالا فرض ما مىكنيم كه آن مجلسى كه رضا شاه با سرنيزه درست كرد و همه ديديم، نه يك مجلس ملى بود و ملت آمد و ديد كه قاجاريه مثلا خلاف هستند، آنها را كنار گذاشت و شد ايشان، بعد ديگر از اختيار مردم شد بيرون براى اينكه حالا ايشان با اختيار مردم شد بعد هر كارى بكند، مردم هر چه فرياد بزنند كه آقا تو با اختيار ما، با انتخاب ما شاه شدى ما نمىخواهيم ديگر، برو سراغ كارت، ديگر گوش نمىدهند، ديگر سرنيزه است. مثل همين حالايى كه پيش آمده، آنها قرار دادند، يك كسى را انتخاب كردند، آن طبقه جلو انتخاب كردند حالا ما بايد جرم اين پسره را هم بكشيم. ما انتخاب كرديم اين را؟! آخر اين عقلايى است كه در 50 سال قبل يك طبقه ديگر، يك جمعيت ديگر يك كسى را انتخاب كنند به سلطنت بعد پسر او بى انتخاب اين مردم و با
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 140
مخالفت اين مردم باز سلطان باشد بر اين مردم؟ يعنى هر كارى كه بخواهد بكند (نخير، سلطان مشروطه باشد)، بى انتخاب مردم چراباشد؟ چه معنا دارد؟ هر كسى، هر جمعيتى، هر اجتماعى حق اوليش اين است كه خودش انتخاب بكند يك چيزى را كه راجع به مقدرات مملكت خودش است. كدام يك از اين ملت ما، الان اين طبقه اگر در تمام ايران شما بگرديد يك نفر را پيدا بكنيد كه بگويد من دخالت داشتم در انتخاب محمدرضا خان به سلطنت، پيدا نمىكنيد. هيچ كس، هيچ كس دخالت نداشت است. موهبت الهى بوده است (به قول خودشان) بدون اينكه مردم دخالت داشته باشند. خوب، در قانون اساسى غلط ما اين است كه سلطنت يك موهبت الهى است كه ملت مىدهند به يك شحصى. خوب ما حالا قبول كرديم، يك موهبت الهى است كه ملت مىدهند، كى ملت دادند اين را؟ كى ملت اصلاً اختيار در اين باب داشتند؟ ايشان كودتا كرد و آمد ايران، آمد تهران - را - از قزوين آمد تهران را گرفت و كودتا كرد و يك عدهاى را گرفت و حبس كرد و كم كم ماند. اولش نمىدانم رئيس قشون بود و بعد كم كم شد وزير جنگ و بعد كم كم شد نخست وزير و بعد هم با سرنيزه مجلس درست كرد و با سرنيزه الزام كرد اينها را كه بايد قاجاريه را خلع بكنيد و بايد من سلطنت كنم، همهاش سرنيزه بود. موهبت الهى كه مردم مىدهند، فرض كنيم كه مطلبش اين است كه اين موهبت الهى است و مردم مىدهند به يك كسى، مردم مىدهند، آخر مردم كجا دادند؟ كى مردم همچو كارى كردند؟ و من عرض كردم كه حالا ما فرض مىكنيم كه اين مردم هم دادند به پدر ايشان و خوب حالا بعدش چه؟ آن جمعيتى كه آنجا بودهاند يك كسى را وكيل كرده، وكيل من كه نبوده است پدر من. شما همهتان آن زمان هيچ يادتان نيست، هيچ كدامتان راى آن وقت نداشتيد، نبوديد تا راى بدهيد. هيچ كدام شما آن وقت نبوديد، ما هم كه بوديم كه راى نداشتيم، خوب، راى كه به او ندادند. حالا ما فرض مىكنيم كه يك جمعيت راى دادند به او، الان كه ما مىخواهيم زندگى بكنيم، مقدرات مملكتمان را تحت نظر يك كسى قرار بدهيم يك كسى بخواهد دخالت در امور مملكتى ما بكند بدون اينكه ما اصلاً اطلاعى داشته باشيم و بدون اينكه اختيارى داشته باشيم ايشان بايد هر كارى دلش مىخواهد بكند؟
مخالفت مردم با سلطه خاندان پهلوى و اصل رژيم سلطنتى
بنابراين اصلاً رژيم سلطنتى يك چيز غلطى است. رژيم سلطنتى چيست؟ بايد مردم خودشان يك كسى را تعيين كنند. مثلاً فرض كنيد كه يك وكيلى را تعيين مىكنند برايشان كار بكند، بايد مردم خودشان يكى را تعيين كنند كه او دخالت كند در امورشان، هر وقت او را نخواستند، بگويند برو گم شو! يك رژيمى كه اينطور استقرار دارد اگر انسان فهميد به اينكه، هر آدمى بفهمد كه هر كارى بكند ديگر از دست مردم خارج است كه بگويند برو، ديگر او هست تا آخر، سلطنت اينطورى است كه يك كسى كه سلطان شد ديگر او هست، بيخ ريش مردم هست، يك همچو آدمى هر چه خلاف بخواهد بكند دستش باز است خوف اين را ندارد كه عزلش بكنند، عزلى توى كار نيست، او هست تا آخر (همه هم شاهدوستاند)! اما اگر بنا باشد كه يك نفر آدم را پنج سال، ده سال، هشت سال بگويند كه شما بيا در
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 141
اين مملكت رئيس جمهور مثلاً باش، كارهاى اين مملكت را اداره بكن، خود مردم آزاد يكى را تعيين بكنند، اين آدم هر چه هم بد باشد به فكر خودش هست لااقل، براى اينكه مىگويد خوب من پنج سال ديگر رئيس جمهور افتادهام، وقتى افتادم پدر مرا مردم در مىآورند، اگر به يك كسى ظلم كرده باشم اينها پدر من را در مىآورند، حالا قدرت دست من است بعد از پنج سال ديگر يك آدمى هستم عادى، مثل ساير مردم. نمىكند قهراً. اصلا از اول رژيم سلطنتى يك چيز غلطى بوده است و تحميل شده است به مردم. اصل دوم ما هم اين است كه رژيم سلطنتى يك اصلى است بى ربط، بايد اختيار دست مردم باشد. اين يك مساله عقلى است، هر عاقلى اين مطلب را قبول دارد كه مقدرات هر كسى بايد دست خودش باشد، مائى كه، يك جمعيتى كه مملكت مال خودشان است، چيزهائى كه در مملكت است بايد به صرفه خودشان خرج بشود، بايد همه چيز اين مملكت در راه صلاح خود اين مملكت باشد يك كسى كه اصلش با مردم جداست و مىگويد كه مردم چكاره هستند من خودم هر كارى دلم مىخواهد بكنم، چطور مىشود مقدراتش را مردم دست يك همچو آدمى بدهند كه هر كارى دلش مىخواهد بكند و به مردم ديگر دخالت نباشد؟ به خلاف اينكه مردم امسال يك كسى را قرار بدهند، همه جمع بشوند با هم قرار بدهند كه اين آقا رئيس جمهور ما، پنج سال هم ايشان رئيس جمهور. ما فرض مىكنيم كه يك آدمى باشد كه خيلى جلب باشد، اين آدم خيلى جلب نمىتواند، عقل اجازهاش نمىدهد كه در اين پنج سال تو هر كارى دارى بكن، هر چه هم مىخواهى ظلم بكن و - عرض مىكنم كه - چه مىشود. ما فرض مىكنيم نه ديگر حقى براى مردم نباشد و حال آنكه در جمهورى حق است و مردم مىتوانند بگويند نه، تو غلط كردى برو دنبال كارت، اگر جمهورى اسلامى باشد كه ديگر واضح است براى اينكه اسلام براى آن كس كه سرپرستى براى مردم مىخواهد بكند ولايت بر مردم دارد يك شرايطى قرار داده است كه وقتى يك شرطش نباشد، خود به خود ساقط است، تمام است، ديگر لازم نيست كه مردم جمع بشود، اصلاً خودش هيچ است اگر بيجا اگر - يك سيلى بزند، رئيس جمهور اسلام اگر يك سيلى بيجا به يك نفر بزند ساقط است، تمام شد رياست جمهوريش ديگر و بايد برود سراغ كارش آن سيلى را هم عوضش بايد بيايد بزند توى صورتش. ما يك همچو چيزى مىخواهيم.
بنابراين اصل اول كه عبارت از اينكه ما اين خاندان را نمىخواهيم اين واضح است، بايد همين طور باشد، مردم هم با ما موافقند. مساله مردمى است. مساله به حسب حق مردم، مردمى است همه مردم فرياد كردند توى خيابانها، حالا هم دارند فرياد مىكنند. همين امروز هم گفتند پنجاه هزار نفر در اصفهان قيام كردهاند و - عرض مىكنم - نهضت كردهاند و تظاهر كردهاند و از اين حرفها. الان هم همان حرفها را دارند مىزنند. اصل دوم هم كه سلطنت رژيم سلطنتى اصلش غلط است اين هم هر عاقلى اگر تصور مطلب را بكند، تصديقش هم مىكند كه يك همچو رژيمى اصلاً درست نيست. بايد اختيار دست خود مردم باشد و چه بكنند. يك كس ديگرى يكى را سلطان بكند، اين سلطان بر يكى ديگر باشد، اين مقدرات اين دست آنهاست. هر كس مقدراتش دست خودش است. اين نسل حالا مقدراتشان دست خودشان بايد باشد، نه دست يك كسى كه هفتصد سال پيش از اين بوده و حالا رفته
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 142
سراغ كارش رئيس جمهور معنايش اين است كه مقدرات دست خود مردم است. مردم الان مىخواهند قرار دهند يك كسى را رئيس جمهور، بعد از پنج سال ديگر تمام مىشود عملش، يكى ديگر را قرار مىدهند بعديش را مىآورند. اين بهتر از اوست و آن غلط بوده است و اين صحيح، اين ممكن است صحيح باشد منتهى ما جمهور به آن معنائى كه هر كس را بخواهند قرار بدهند، در ساير جاها هم اينطور نيست كه هر كس يك شرايطى در آن هست، در رئيسى كه بايد حكومت كند بر مردم، حاكم مردم يك شرايطى در اسلام دارد كه اگر آن شرايط ملاحظه بشود، يك حكومت عدل و صحيح منعقد مىشود.
تحقق جمهورى اسلامى مبنى بر رجوع به آراء مردم
اصل سوم ما اين است كه ما حكومت اسلامى مىخواهيم. يك جمهورى اسلامى كه به آراى مردم رجوع مىكنيم و شرايط را هم مىگوئيم، آن شرايط در اسلام هست براى هر كس كه مىخواهيد تعيين كنيد، هر كه اين شرايط را دارد اين را بخواهند، شرايطش نباشد كه هر دزدى را بخواهند قرار بدهند هيچ عاقلى اين را نمىپذيرد كه هر دزدى را بخواهند قرار بدهند و قرار هم نمىدهند. اين شرط سوم را هم، اين اصل سوم را هم حالا من خسته شدهام بعد عرض مىكنم. و بعضى از حرفهائى كه گفته شده است و نطقى كه امروز باز اعليحضرت فرمودهاند و حرفهائى كه زدهاند، اينها ديگر بعد يك تاملى در آن بكنيم ببينيم چه ايشان گفته است و ما بايد چه بگوئيم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 143
تاريخ: 22/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار آلمانى
سؤال: بر سر آلمانىهاى مقيم ايران در صورتى كه اوضاع ايران عوض شود و حكومت اسلامى به روى كار آيد، چه خواهد آمد؟
جواب: با آنها به طور انسانى رفتار مىشود و در صورتى كه مصالح ملت را مراعات كنند، ابداً ضررى بر آنها وارد نخواهد شد.
سؤال: بر سر سرمايههاى صنعتى آلمانىها در ايران چه خواهد آمد؟
جواب: اگر سرمايهها از خودشان باشد، آن هم محفوظ خواهد ماند و ظلمى بر كسى وارد نخواهد شد.
سؤال: همانطورى كه حضرت آيت الله اطلاع داريد، شاه به نام ملت ايران قراردادهائى را با آلمانىها و خارجىها بسته است. آيا يك دولت جديد به رهبرى حضرت آيت الله اين قراردادها را ادامه مىدهد؟ و چه اتفاقى بر سر اين قراردادها رخ خواهد داد؟
جواب: قراردادهائى كه موافق مصالح ملت است، به قوت خود باقى مىماند.
سؤال: همانطور كه مسبوق هستيد، سرمايههائى به نام ايران در آلمان سرمايه گذارى شده است. اين سرمايهها، چه سرنوشتى پيدا خواهد كرد؟
جواب: اين سرمايهها مال كشور و ملت است و دولتى كه مىآيد به مصلحت ملت عمل خواهد كرد.
سؤال: در حكومت آينده، آزادى زنان چگونه خواهد بود؟ آيا اينها بايد مدارس را رها كرده و به منازل بروند، يا اينكه بر ايشان امكان خواهد داشت به تحصيلات خود ادامه دهند؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 144
جواب: اين حرفهائى كه راجع به زنان و يا مسائل ديگر شنيدهايد، اينها همه تبليغات شاه و اشخاص مغرض است. زنها آزاد هستند و در تحصيل هم آزاد هستند، در كارهاى ديگر هم آزادند، همانطور كه مردها آزادند. حالاست كه نه زن آزاد مىباشد و نه مرد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 145
تاريخ: 22/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار روزنامه فرانسوى لوموند
سؤال: كشور ما، كشور آزادى است و ما بسيار خوشحاليم كه حضرتعالى به فرانسه تشريف آوردهايد. حضرت آيت الله درباره وضع ايران پس از توقيف دكتر سنجابى چه نظرى دارند؟
جواب: با توقيف دكتر، اسباب تحولى نمىشود. اين هم از دست و پاهائى است كه شاه مىزند به خيال اينكه دكتر را تسليم كند و معلوم نيست كه كسى تسليم شاه بشود يا اشخاص محترمى تسليم شاه بشوند.
سؤال: نظر حضرتعالى درباره احتمال مبارزه مسلحانه چيست؟ دو سه روز پيش از اين آقاى شريعمتدارى در اينباره گفتهاند هنوز تصميمى در اينباره گرفته نشده است.
جواب: ما اميدواريم قبل از اينكه نوبت به مبارزه مسلحانه برسد، مسائل به دلخواه ملت ختم شود. اگر چنانچه يك وقت مقتضى شد، آنوقت تجديد نظر مىكنيم.
سؤال: حضرتعالى مىفرمائيد كه بايستى در ايران، جمهورى اسلامى استقرار پيدا كند و اين براى ما فرانسوىها چندان مفهوم نيست زيرا كه جمهورى مىتواند بدون پايه مذهبى باشد، نظر شما چيست؟ آيا جمهورى شما بر پايه سوسياليسم است؟ مشروطيت است؟ برانتخاباتى استوار مىباشد؟ دموكراتيك است؟ چگونه است؟
جواب: اما جمهورى به همان معنائى است كه همه جا جمهورى است لكن اين جمهورى بر يك قانون اساسىاى متكى است كه قانون اسلام مىباشد. اينكه ما جمهورى اسلامى مىگوئيم براى اين است كه هم شرايط منتخب و هم احكامى كه در ايران جارى مىشود، اينها بر اسلام متكى است لكن انتخاب با ملت است و طرز جمهورى هم همان جمهورى است كه همه جا هست.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 146
تاريخ: 22/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگاران البيرق
سؤال: حضرت آيت الله! جنبشى كه شما معرفى مىفرمائيد و ارزشهاى روحى و مردمى كه از آن برخوردار است آيا به تنهائى مىتواند به اسم اكثريت ايرانى و بدون چپىها و بدون مخالفين سنتى، حكومت را در دست بگيرد و اگر امروز بر اساس شعارهائى كه شما مطرح مىفرمائيد رفراندمى در ايران صورت گيرد، نسبت درصد آرائى را كه ممكن است به دست آوريد چقدر خواهد بود؟
جواب: اكثريت قاطع ملت ايران مسلمان است و به آنچه كه ما بخواهيم راى مى دهد. همه ملت ايران شاه را نمىخواهند. آيا 90 درصد مردم ايران كه مسلمانند، به عنوان اكثريت يك جامعه نمىتوانند يك جمهورى اسلامى تكشيل دهند؟
سؤال: آيا امكان دارد كه شوروى به جنبش شما كمك كند؟ آيا حضرت آيت الله به طور كلى از آمريكا مايوس هستند يا اينكه معتقديد اگر روزى براى آمريكا مسلم شود كه ايام حكومت شاه رو به پايان است، مصلحت خود را بر خواهد گزيد؟
جواب: اما راجع به شوروى، ما احتياجى به كمك او نداريم و همانطور كه از آمريكا كمك قبول نمىكنيم از شوروى هم كمك قبول نخواهيم كرد. اما راجع به آمريكا، آمريكا البته هميشه مصالح خودش را ملاحظه مى كند و ليكن ملت ديگر به آمريكا اعتنا نمىكند و شاه بايد برود و غير از اين هيچ راهى نيست، چه آمريكا و شوروى بخواهند يا نخواهند.
سؤال: آيا امكان دارد ارتش ايران به نفع جنبش شما تحول يابد؟ يا اينكه ارتش دوستدار شاه باقى خواهد ماند؟ يا اينكه از برگشتن ارتش به راه درست مايوس شدهايد؟ يا اينكه معتقديد شهوت حكومت بر نظاميان غالب آيد و آنان خود زمام حكومت را به دست گيرند و سربازهاى آنها به ملت بپيوندند؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 147
جواب: آيا سران جيره خوار ارتشى كه پنجاه سال است توسط آمريكا خريدارى شدهاند به اين سرعت قابل تغيير هستند؟ ارتش شاه را نمىخواهد و لكن قدرت دست سران ارتش است. ارتش، خصوصاً افسران و درجهداران جوان آن با ملت هستند ولى فعلا" قدرت يك انقلاب را ندارد، فعلا" حكومت را نظاميان آمريكا در دست گرفتهاند ولى بايد دانست كه اداره اين حكومت بسيار مشكل است، اصولا" نظامى نمىتواند حكومت كند.
سؤال: شوروىها مىگويند كه علت انقلاب دينى بر ضد شاه اين است كه اصلاحات ارضى امتياز املاكى را كه روحانيون داشتهاند از آنها گرفته است، جواب شما به چنين اتهامى چيست؟
جواب: اگر كسى از وضع زندگى روحانيون مطلع باشد خوب ميداند كه روحانيون املاكى نداشته و ندارند، روحانيون از طبقه سوم مىباشند. مساله، مساله اصلاحات ارضى نيست، مبارزات ملت ايران معلول جنايات و خيانات 35 ساله شاه است كه توسط روحانيون برملا گرديد و براى درهم كوبيدن رژيم شاه است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 148
تاريخ: 24/8/57
بيانات امام خمينى در مورد حق مسلم و مشروع ملتها در تعيين سرنوشت و اشاره به هدف نهايى ملت ايران
تحقق جمهورى اسلامى، آرمان نهائى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
ما عرض كرديم كه ملت ايران (كه ما هم دنبال ملت ايران هستيم) آنها سه تا اصل را تقاضا دارند و در تظاهراتى كه سرتاسر ايران كردند و حالا هم مىكنند اين سه تا اصل را ذكر مىكنند و مقصودشان تحقق اين سه تا اصل است، البته آن كه مقصود اصلى و هدف اصلى است آن اصل سوم است كه حكومت اسلامى، جمهورى اسلامى، آن كه هدف نهائى و اصل است آن است لكن دو اصل ديگر هم در آن منضم است يعنى اگر همان اصل هم فقط مىگفتند، اين دو تا اصل هم لازمه آن هست. آنها كه مىگويند ما حكومت اسلامى مىخواهيم يا جمهورى اسلامى مىخواهيم، تحقق جمهورى اسلامى نفى رژيم سلطنتى است و نفى رژيم سلطنتى نفى شاه است در صورتى كه شاه هم قانونى بوده باشد حكومتش والا از اول ديگر بىاساس است. اين دو تا اصل اگر چه هدف اصلى نيست لكن دو تا اصل مهم است كه به يك وجهى اينها هم هدف هستند، البته هدف نهائى عبارت از همان تاسيس يك حكومت عدل اسلامى است لكن خود همين معنا كه بايد اين شخص و اين سلسله بروند سراغ كارشان اين هم خودش يك هدفى است - هدفى شده است از براى ايرانىها براى اينكه بعد از آنكه ايرانىها تمام جناياتى كه تا حالا برايشان شده است در اين 50 سال و تمام بدبختىهائى كه اينها داشتهاند، چه از اينكه نگذاشتهاند رشد فكرى بكنند جوانها و از آن طرف به واسطه زيادى مراكز فساد - كه مراكز فحشا و فساد و اشاعه اين مراكز، چه از ناحيه اينكه مثلاً مشروب فروشى چقدر هست اين كازينوها و اين بساط چقدر هست، مجلاتى كه اسباب فساد مىشود و جوانها را فاسد مىكند چقدر در اين 50 سال بوده است و ترويج از آنها كردهاند و راديوها چه حالى داشتند، سينماها چه حالى داشتند، تلويزيونها چه حالى داشتند همه اينها به واسطه اين است كه اين رژيم و اين حكومت، حكومتى است كه مىخواهد كه اين جوانهاى ما را فاسد كند و اين مراكز زياد فحشا و همه اطراف و همه جوانب فحشا را رواج دادن براى اين است كه جوانها را از دانشگاهها بكشند به ميخانهها و به كارهاى زشت و بد. پس اين جنبه كه عبارت از فاسد كردن جوانهاى ماست، اين هم زير سر همين حكومت فاسد است كه اگر حكومت، حكومت صالح بود، مصالح مسلمين را و مصالح ملت را درنظر مىگرفت، نمىگذاشت كه اين قوه بزرگ و اين نيروى عظيم ملى فاسد بشود و كار از آن نيايد. اين را مردم از
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 149
چشم همين هيئت حاكمهاى كه شاه اينجا درست كرده، همين رژيم فاسد مىدانند و از آن طرف هم اينكه راجع به فرهنگمان، راجع به اقتصادمان، هر چه بدبختى در ايران تحقق پيدا كرده، ملت ايران از دست اينها مىدانند و واقع هم همين است كه حكومت فاسد موجب همه فسادهائى است كه از همه اطراف به ما احاطه كرده. بنابراين خود اين الان يك هدفى شده است براى مردم كه اين آدم نبايد باشد و اين رژيم نبايد باشد، اين خودش يك هدف كانه اصيلى الان از براى مردم است ولو اينكه وقتى كه ما آن هدف اصلى را ملاحظه كنيم، اين مقدمه اوست و لازمه اوست. نبودن اين رژيم لازمه بودن رژيم صحيح اسلامى است بنابراين، اين دو تا اصل به آنطورى كه عرض كردم اشكالى در آن نيست و كسى نمىتواند، يك كسى كه بخواهد درست فكر كند، عاقلانه فكر كند، بستگى نداشته باشد به آمريكا يا به شاه، نمىتواند ديگر تصديق كند كه اين رژيم بايد باشد، با اين فسادهائى كه مترتب بر آن هست معذلك بايد باشد و نمىتواند انكار كند كه فساد در كار بوده و اينقدر هم قضيه شور بوده كه خود خان هم فهميده است براى اينكه خوب چند روز پيش از اين پشت راديو ديديد كه اقرار كرد به همه اشتباهات منتهى اسمش را اشتباهات گذاشت لكن اقرار به اين كرد كه تا حالا هر چه شده است كارهاى خلاف بوده و از اين به بعد نمىشود.
بنابراين يك مسالهاى است كه خود ايشان هم، حالا گاهى وقتها يك كاسههائى كه از آش داغتر هم هست داريم، ممكن است كه در بين مردم كه به اثر فكر عقب افتادهاند يا اينكه خير، طمع دارند و باز ميل دارند كه شاه باشد و آمريكائىها باشند، اينها باز شاه را بخواهند تنزيهش كنند و بگويند چه هست، ممكن است باشد ولى خود ايشان هم تصديق كرده به اينكه دراين مدت اشتباهات بوده است و ما هم عرض كرديم كه قضيه اشتباهات نبوده، تعمدها بوده است و از آنوقت تا حال هر چه كار كرديد شما بر ضد ملت كرديد و سلطانى (اگر چنانچه ما فرض هم بكنيم كه يك سلطانى باشد كه روى قوانين درست آمده باشد روى كار) اگر چنانچه خيانت به يك ملتى كرد، اين ديگر لياقت سلطنت ندارد و ساقط است.
تكيه بر استقلال اقوام در تعيين سرنوشت
بنابراين اصل اول و دوم كه اين نبايد باشد و رژيم سلطنتى يعنى يك رژيم كهنه غلطى از اول بوده و بر حسب عقل هم يك مطلب غلطى است كه مثلاً در 700 سال پيش از اين يك جمعيتى، ما فرض كنيم كه اگر هم اينجور بوده، با اينكه اينجور كه نبوده است اين، اين را ما مىدانيم كه از اول اينطور نبوده است كه با تصويب ملت روى كار آمده باشد، سرسلسله قاجاريه را همه مىدانند كه آمد و زد و گرفت و زدند و به هم زدند اوضاع را، خود رضاشاه را همه ما ديديم او را ديگر، آن شنيدنى است، و آن هم ديدنى است كه ما كه يادمان هست اينكه ايشان هم آمد و گرفت و زد و چه كرد و با زور و با سرنيزه سلطه پيدا كرد و سلطنت پيدا كرد كه هيچ ابداً به ملت ارتباط نداشت، حالا ما فرض كنيم كه نه، يك سلطنتى را ملت آورده است روى كار، در 700 سال پيش از اين ملت ايران جمع شد و يك
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 150
سلطانى را، خودش را و اعقابش را سلطان كردند. راجع به آن سلطانى كه در زمان خودشان است و سر و كار خودشان با آنهاست بسيار خوب، خوب شما خواهيد مقدرات مملكت خودتان را، مملكت از شماست و مقدرات مملكت هم بايد به دست شماها باشد و شما هم يك نفر را منتخب كرديد، خوب ما از اين پيرمردهاى 70 سال پيش از اين، 700 سال پيش از اين پرسيم شما نسبت به ما چكاره هستيد؟ شما به چه دليل يك كسى را سلطان براى ما قرار داديد؟ ما خودمان در اين زمان بايد انتخاب كنيم. به مجرد اينكه در 700 سال پيش از اين يك اشخاصى آمدند و يك كسى رايا يك سلسلهاى را سلطان كردند، اين اسباب اين مىشود كه نسبت به ما هم يك وضع عقلى قانونى داشته باشد؟ به چه دليل؟ هر قانونى اين را بگويد، غلط است كه بايد حتماً شما تسليم بشويد به آنى كه 700 سال پيش از اين به عقل خودش يك چيزى را گفته است و يك كسى سلطان كرده است. بنابر اين اگر هم ما فرض مىكرديم كه سلطنت مثلاً رضاشاه يك سلطنتى بوده است كه روى تصويب مردم بوده و آن مجلسى كه درست كردهاند، آن قلابى كه درست كردند نه يك مجلس صحيحى ما فرض كرديم بوده است، آنها هم موكلهايشان يك طايفه ديگرى بودند، الان اكثريت جمعيت الا نادرشان، نادرشان كه چند نفرى در هر شهرى ممكن است پيدا بشود كه يادشان است آن وقت، اگر هم يادشان باشد آن وقت معلوم نيست كه اكثر اينها به يك حدى رسيده بودند كه راى داشته باشند، بچه بودند يا جوان بودند، خوب حالا ما فرض مىكنيم كه در 70 سال پيش از اين، و يا 100 سال پيش از اين يك جمعيتى آمدند، جمعيتى كه پدران اين طايفه بودند و آمدند و راى دادند به اينكه وكلائى تعيين كردند، مىگوئيم حالا آزاد بودند همهاش گفتنى است والا نيست اينطورها (فرض كنيم كه خير، آزاد بودند وكلا را تعيين كردند آنها، آن وكلا، وكلاى اينها بودند، بسيار خوب، وكلاى آنها حق داشتند كه يك كسى را تعيين كنند كه مقدرات اينها دست او باشد. درست خوب به چه مناسبت اين وكلا، وكلاى ما كه نبودهاند، خوب شما كه آن وقت نبوديد. تا وكيل داشته باشيد، وكيلهاى شما كه نبودند. به چه مناسبت آنها مقدرات شما را دست پسر رضاخان دادند؟ چه حقى، پدران ما چه حقى داشتند كه يك همچنين كارى بكنند؟ نه ما پدرانمان را وكيل كرده بوديم و نه خودمان وكيل كرده بوديم اين وكلا را، اينها بيجا يك همچون كارى كردند.
بنابراين اصل رژيم سلطنتى بطلانش همراه خودش است، خود قانون اساسى آنوقت كه اين فروعش همهاش پوسيده است، همين خود قانون اساسى مىگويد كه سلطنت يك موهبتى است الهى كه به اعليحضرت آن را مردم مىدهند. حالا موهبت الهى است و مردم مىدهند، حالا اين، چه جور شده كه مردم وكيل خدا هستند، اين موهبت را مردم مىدهند، اين چه است؟ شايد آن وقت هم اينها ديدند كه نمىشود مثلاً دعوا كرد با رضاخان يا با آن سلاطين كه آن وقت بودند نمىشود خيلى دعوا كرد، خواستند، يك استخوان لاى زخم بگذارند. قضيه اين حرفها نيست بيخود است، اين نظام غلط پوسيدهاى است. در هر صورت در خود قانون اساسى هم اين است كه سلطنت موهبت الهى است كه مرم مىدهند به شاه. حالا ما همين ماده را مىخواهيم عمل بكنيم به آن مردم بايد سلطنت را بدهند به شاه، ما از
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 151
سرتاسر اين مملكت سؤال مىكنيم كه سلطنت ايشان را آيا شما داديد به ايشان؟ هيچ كس جواب آره ندارد براى اينكه اگر هم صحيح باشد پدران شما (اگر صحيح باشد، من عرض مىكنم دروغ است اين حرف اما اگر هم صحيح باشد) اين موهبت الهى را دادند به رضاخان، خوب رضاخان مرد و سلطنت او هم تمام شد. پدران ما نه وكيل ما بودهاند نه ولى مابودند، هيچى نبودند. آن وقت اكثر مردم نبودند در كار تاپدرشان يك كارى برايشان بكنند. بنابر اين به چه دليل الان محمدرضاخان به حسب قانون اساسى، به حسب همين قانون كه موهبت الهى است كه مردم دهند به شاه، خوب از ايشان ما مىپرسيم كه كدام مردم به شما چنين راى دادند؟ شما خودتان قبول داريد كه اين راى را به پدر شما دادند آن هم آنهائى كه دادند، الان از آنها كمى مانده است هيچى نمانده است تقريبا، اگر هم داده باشند. بنابر اين روى موازين قانون اساسى يعنى روى همين مادهاى كه شاه به آن استناد مىكند براى سلطنت خودش، روى همين ماده ايشان سلطنت ندارد براى اينكه موهبت الهى بايد ملت بدهند به يك كسى كه شاه بشود و ملت ندادهاند به او. عرض كنم اينها روى اين است كه سلطنت رضا شاه را مردم داده باشند به او و مردم ندادهاند و ما ديگر ميدانيم و ما فرض مىكنيم كه خير، آن سلطنت موهبت الهى بوده است كه مردم دادهاند به شاه. حالا ما اين هم فرضش مىكنيم كه خير، خود اين مردم همه با هم جمع شدند و اين موهبت الهى را تقديم آقاى آريا مهر كردند، خوب الان كه مردم همه دارند گويند نمىخواهيم، خوب تمام مىشود قضيه. خوب يك چيزى را مردم دادند، حالا مىگيرند. يك چيزى كه اختيارش دادنش دست يكى كسى است، اختيار گرفتنش هم دست خود اوست.
ما فرض مىكنيم كه همه مردم جمع شدند يك روزى گفتند كه محمدرضاخان سلطنت براى او باشد. ما اين موهبت الهى را تقديم ايشان كرديم، حالا را شما چه گوئيد؟ تو حالا مىخواهى سلطنت بكنى، سلطنت سابق بسيار خوب، تا حالا قانونى هستى به قول خودت، از حالا كه مردم دارند گويند نه، ديگر چه؟ مىگوئيد كه همه باز هم مىگويند آره؟ اصفهانىها داشتند آتش مىزدند به همه چيز، باز آنجا، مرديكه آنجا(ايشان بود يا يك كسى از رفقايشان) مىگفت كه مردم شاهدوست اصفهان!! الان هم اينها اين حرفها را مىزنند كه مردم شاهدوست ايران!! خوب الان اين مردم شاهدوست همه با هم جمع شدهاند مىگويند ما نمىخواهيم يك مطلبى را، يك كسى را من وكيل كردم، مادامى كه عزلش نكردم وكيل است، وقتى عزلش كردم ديگر نمىتواند بگويد تو وكيل كردى مرا ديگر حق ندارى حرف بزنى، خوب سلطنت يك چيزى بوده كه مردم بايد بدهند به يك كسى، حالا ما هم فرض كنيم مردم دادند به شما، حالا مىگويند نمىخواهيم، حالا ديگر ايشان چه مىگويد؟ پس ايشان ياغى است الان. اينكه من گاهى مىنويسم ياغى، نه اين است كه مبالغهاى است، مبالغه نيست، ايشان الان ياغى است ياغى عبارت از آن آدمى است كه بيايد بيخودى يك جايى، يا به ضد قوانين بخواهد يك حكومتى بكند، بخواهد يك كلاهبردارى بكند، ايشان تمام اين استفادههائى كه در اين مدت كرده روى ياغيگرى بوده است و كلاهبردارى بوده. اگر فرض كنيد سلطنت يك حقوقى داشته است و ايشان حقوقش را گرفته، كلاهبردارى بوده براى اينكه سلطنت نبوده كه تا حقوق بگيرد ايشان. ما فرض مىكنيم كه
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 152
خير، ايشان همچو موافق با همه مواد قوانين عمل كرده و سلطنت هم يك حقوقى داشته و آن حقوق ناچيز را هم ايشان گرفته، ما از ايشان پرسيم كه شما به چه دليل گرفتى؟ شما كه سلطان نيستيد كه حقوق بگيريد. الان كه مردم دارند فرياد مىزنند كه (نه) به چه مناسبت شما در جايى كه مال ملت است نشستهاى؟ جايى كه مال ملت است روى حكمفرمائى مىكنى، مردم را دعوت مىكنى شما كه، مال ملت است اينها، چه مىگوئى به مردم؟
بنابراين اين اصلى كه ايشان نبايد باشد، مردم مىگويند نبايد باشد اما حالا مردم مىگويند نبايد باشد، شايد اكثراً غافل باشند از اينكه اين نبايد كه از اول باشد، نبوده از اول، نه اينكه نبايد باشد. نبايد باشد، مال آنى است كه تا حالا بوده، حالا مىگوئيم آقا تا حالا شما بوديد بسيار خوب، حالا از اين به بعد چه گوئيد، خوب برو ديگر بس است ديگر تا حالا هر كارى كردى خوب يا بد، بسيار خوب از حالا ما نمىخواهيم. اين مال (نبايد باشد) است اما وقتى كه مطلب را بازش كنيم از هم يا تاريخ اين سلطنت ايشان را آنهائى كه يادشان است و آنهائى كه تو كتابها نوشتهاند اگر نوشته باشند و جرات كرده باشند، نوشتهاند، منتها ظاهر نيست بعد پيدا مىشود اينها. و آنهائى كه اطلاع به واقعه دارند خوب، مىدانند كه قضيه اين نبوده است كه يك سلطنت اعطائى باشد كه قانون اساسى گويد كه اعطا كردند. اين سلطنت رضاخان، پدر محمدرضا، اين يك سلطنت زورى قلدرى، مجلس سرنيزهاى و الزامى به اينكه شما بايد راى بدهيد به اينكه
آن دسته بروند و اين دسته بيايند، نه آن دسته درست بود و نه اين دسته درست بود.
دليل پشتيبانى ابرقدرتها از شاه تثبيت منافع خودشان است
قضيه اين نبود كه يك مجلس قانونى بوده و يك انتخاب قانونى بوده و اينها و ما حالا مىگوييم كه شما تا حالا درست بوديد. اصلاً از اول غلط بوده، از اول نبوده ايشان شاه. پدرش را انگليسىها تحميل كردند به ما و خودش را هم متفقين يعنى هم انگليس و هم روس و هم آمريكا تحميل كردند به ما، الان هم پشت سرش ايستادند و هر شب و هر روز داد مىزنند به اينكه نه، ما اين را خواهيم، ما بهتر از اين كسى را نداريم (با تعبير اينكه بعضى وقتها تعبير به اينكه، مىگويند تعبير شده است به اينكه اين آدم ماست) كارتر بگويد اين را كه (اين آدم ماست، اين بايد باشد) ما نمىخواهيم آقا، خوب يك كسى كه شما گذاشتهايد براى منافع خودتان ما منافع خودمان را بايد ملاحظه كنيم، ملت ايران مىگويد منافع خودم را مىخواهم ملاحظه كنم، نه منافع آمريكا را. خوب، آمريكا و انگلستان و روس همه شان جمع شدند به اينكه /ايشان را / بايد باشد ايشان، همه فرياد ملت ايران اين است كه اينها چكاره اند كه مىگويند اين بايد باشد؟، ما ملت و مملكت مال ما، هيچ كدام شما حق نداريد بگوئيد كه ايشان بايد باشند. (منافع ما را ايشان بهتر از ديگران حفظ مىكند)!! خوب منافع شما را حفظ مىكند، به ما چه ربطى دارد؟ وقتى بناشد منافع شما را اينها حفظ مى كنند شما ببريدش يك جائى هر چه هم دلتان مىخواهد به او، هر كارى مىخواهيد بكنيد اين چه معنا دارد كه شما يك كسى منافع شما را چيز
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 153
مىكند ولكن از ما مىدزدد و به شما مىدهد. ما مىخواهيم ندزدد، مىخواهيم دستش را بگيريم كه ندزدد ديگر، مال مردم را برندارد بدهد به شما. ما اشكالمان سر هر دوى شماهاست، سر آمريكاست كه دارد مىخورد و مىبرد، سر اين است كه دارد مىدهد اموال مردم را به غارت . در اينجا حرفهاى ديگر هست، حرفها مىزنند، ايشان مكر را اين را مى گويند كه اگر چنانچه من بروم اين مملكت تجزيه مىشود، حالا ايران است، بعد ايرانستان مىشود، يعنى تبع مثلاً روسها، يك تكهاش تبع روسها مثل ازبكستان و نمىدانم چه مىشود اين هم ايرانستان شود و آن طرفش هم چهار قسمت مىشود، آن طرفش هم دست انگليسها مىافتد آن طرفش هم دست مثلاً روسها مىافتد اين طرفش هم دست آمريكائى و تجزيه مىشود ايران.
الان كه ايران، ايران است براى خاطر به صدقه سر ايشان است كه ايران است، اگر ايشان نباشند اين تجزيه مىشود و هر كدام يك تكهاش را مىبرند!! خوب اينكه هر كدام يك تكه را مىبرند، به نفع آنهاست يا به ضرر آنهااست؟ خوب، لابد به نفع آنهاست كه مىبرند. خوب حالا ما بايد ملاحظه كنيم ببينيم كه اگر ايشان باشند تجزيه مىشود، يا اگر ايشان نباشند؟ اگر بناشد كه شما نباشيد تجزيه مىشود، اگر برويد تجزيه مىشود كه به نفع آنهاست، چه شد كه همه اينها طرفدار شمايند؟ شما مىگوئيد اگر من نباشم آذربايجان را روسها مىبرند، روسها از خدا مىخواهند آذربايجان را ببرند، آن طرف هم انگليسها مىبرند، آنها هم از خدا خواهند كه يك طرف را ببرند، يك مقدارش را هم مثلاً فرض كنيد كه كسى ديگرى مىبرد، آمريكائىها مىبرند، آنها هم كه مىخواهند. اگر رفتن شما به نفع آنهاست و اگر شما برويد تجزيه مىشود، پس چرا از شما اينقدر تائيد مىكنند؟ كارتر هر روز هر وقت يك صحبتى پيش آيد مىگويد كه ما اين را لازمش داريم، اين بايد باشد، اين نفع ماست. اين كه نباشد نفعش بيشتر است. مىگوئى آنها نمىفهمند تو مىفهمى؟ كارتر و آمريكائىها و انگلستان و اينها نمىفهمند كه اگر من بروم اينجورى مىشود و به نفعشان است، از اين جهت پشتيبانى مىكنند؟ كه نمىتوانى تصديق كنى پس معلوم مىشود كه با بودن شما تجزيه است و الان تجزيه است. الان ما يك مملكت مستقلى نداريم، يك مملكتى كه ارتشش زير دست يك كس ديگر است، فرهنگش باز زير دست ديگرى است، مجلسش به دست ديگرى است، ما چه داريم آخر؟ يك مملكتى مجلس دارد، اگر يك مجلسى دارد، مملكتى است، ما مجلس نداريم. تو خودت در نوشتههايت گفتنى، در صحبتهايت گفتى كه ليست مىآوردند. زمان پدرش را دارد مىگويد يا توجه ندارد، يك وقت شروع مىكند تعريف كردن از پدر و يك وقت هم مىگويد تا چند سال پيش از اين ليست مىآوردند مىدادند به ما، به حكومتها كه وكلا را تعيين كنند. زمان پدرش هم مىگويد همين طور بودهاست و زمان خودش هم تا مدتى اينطور بوده منتهى حالا ديگر، حالا ديگراينطور نيست. خوب ما كه مملكتمان وضعش اين است كه ليست بايد بياورند تا وكلائى كه مردم بايد تعيين كنند، حتى تو هم نبايد تعيين كنى، بايد سفارتخانهها تعيين كنند كه اينها را شما بايد قرار بدهيد و كيل /ما كه / پس مجلس ما نداريم. وقتى مجلس نداريم ديگر قانون اساسى يعنى عمل به قانون اساسى معنا ندارد مجلسى
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 154
نيست كه عمل به قانون اساسى باشد. پس ما قانون اساسى هم كه به آن عمل بكنيم الان نيست در كار.
يك قانون اساسى بوده است و نوشتهاند و گذاشتند كنار. فرهنگ ما را هم كه همه مىدانيد كه فرهنگى است كه آنها درست كردهاند براى ما، نظاممان كه آنطورىاست، اقتصادمان كه از همه چيز بدتراست همه اينها الان تحت تصرف ديگران است. الان مملكت ما يك مملكت تجزيه شدهاى، مملكتى است كه تحت نظر ديگران و تحت سلطه ديگران است و هر چه منافع هست دارند مىبرند و مىخورند و علاوه بر آن دارند جوانان ما را خراب مىكنند و ضايع مىكنند و از طرفى نمىگذارند تحصيل بكنند. حتى اينهائى كه در خارج آمدهاند، اينها كه الان در خارج آمدهاند براى نيروى اتمى اينها، خوب چند دستهشان يك دودستهشان پيش من آمدهاند و حرفشان اين است كه نمىگذارند كه ماتحصيل بكنيم درست، ما را بهيك حد پائينتر از آن كه هستيم نگه مىدارند و نمىگذارند تحصيل بكنند اينها. نمى گذارند در خود دانشگاهمان تحصيل بكنند اينها، تحصيلشان را به يك حد محدودى كه بيشتر از آن حد نروند كه مبادا آدمى پيدا بشود در مقابلشان بايستد. پس رفتن شما اسباب اين مى شود كه اين تجزيه برداشته بشود يعنى استقلال بشود، مستقل بشويم.
حكومت اسلامى تجزيه بردار نيست
اين طرحى كه ما داريم را ايشان مى گويند كه اين طرح اصلاً همان قضيه تجزيه است. اينكه همه مردم دارند مىگويند (حكومت اسلامى يعنى يك حكومت تجزيه شده!! و همه اطراف مملكت يك صدا دارند مىگويند ما حكومت اسلامى خواهيم اين معنى لاتجزيه است، اين معنى اين است كه همه يك چيز مىخواهند. تجزيه معنايش اين است كه يك دسته چيزى را بخواهد و دسته ديگر چيز ديگرى را. يكى از حرفهايش اين است كه آنوقت كردستان خودش عليحده مىشود. اگر به اين ترتيبى كه اينها گويند كردستان عليحده مىشود، بلوچستان عليحده مىشود، لرستان عليحده يعنى هر كدام حكومت مستقل و خودمختارى خواهند، ما مىگوئيم كه الان وضع همه جا خراب است.اينهمه مردم كه الان دارند فرياد مىكنند كه ما حكومت اسلامى مىخواهيم معنايش اين است كه تجزيه نمىخواهيم، معنايش اين است كه كردستان عليحده حكومت اسلامى مىخواهد، آن هم حكومت اسلامى مىخواهد، آن هم حكومتاسلامى. همهشان دارند حكومت اسلام مىخواهند. الان شما به كردستان برويد فرياد حكومت اسلامى است، به بلوچستان برويد فرياد حكومت اسلامى است، به خراسان برويد، به هر جا برويد همين صحبتهاست، همين آش است و همين كاسه كه حكومت اسلامى مىخواهيم. وقتى بنا شد يك ملتى همهاش حكومت اسلامى بخواهد، اين ديگر تجزيه بردار است؟!! اين را مىشود گفت تجزيه؟!! اين تبليغات است. حالا من خسته شدم كه مابقى فرمايشات ايشان را درست توضيح بدهيم. انشاءالله خداوند تائيد كند همه شما را و اصلاح كند امور مسلمين را و ايران را.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 155
تاريخ: 24/8/57
مصاحبه امام خمينى با مجله هفتگى و يكلى گرين
سؤال: شما فرموديد كه مبارزه مسالمت آميز خواهد بود، چرا از اين حد بيرون رفته و به صورت فعاليتهاى تخريبى در آمده است؟
جواب: مبارزه از طرف ملت با آرامى شروع شد لكن از طرف شاه خشونت آميز شد و مردم را به عصيان بيشتر وا داشت. به علاوه بسيارى از اين تخريبها به دست خود مامورين شاه انجام گرفته و مىگيرد، مردم فقط مراكز فساد را مىكوبند زيرا خواستار يك حكومت حق هستند.
سؤال: شما گمان مىكنيد كه نظاميان به دستور شاه از روز يكشنبه شهرها را رها كردند و رفتند تا اين كارها انجام بگيرد و سوژه باشد براى حكومت نظامى كه بعداً ايجاد كنند؟
جواب: اكثر آتش سوزىهاى آن روز از طرف دستگاه بوده است و مردم فقط مراكز فحشا و استثمار را از بين مىبردند.
سؤال: اگر شاه برود، بر سر ايران چه مىآيد؟ آيا ايران از تحت نفوذ آمريكا بيرون مىرود؟
جواب: به منظور ما اگر چنانچه شاه برود، ايران، ايران خوبى خواهد شد انشاءالله، نفوذ ابرقدرتها از آن برداشته مىشود و ايران مال ايرانى مى شود و همه قواى ايران بعداً صرف تعمير خرابىهاى شاه خواهد شد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 156
تاريخ: 24/8/57
مصاحبه امام خمينى با روزنامه آلمانى دنياى سوم
سؤال: آقاى خمينى! آيا به نظر شما با توجه به افزايش فشار بر رژيم شاه، دوران سلطنت وى رو به پايان است؟
جواب: بله، رژيم شاه با اعمال خشونت و كشتار بى سابقه مردم در سال گذشته و با فساد بى حد و حصر، آنچنان كشور را بر هم زده است كه جز با رفتن شاه امكان ندارد راه حلى را كه مورد قبول مردم باشد عنوان نمود.
سؤال: پس از سرنگونى رژيم شاه چه نوع حكومتى را پيشنهاد مىكنيد؟ آيا شما درصدد حفظ نظام سلطنتى در چهار چوب قانون اساسى و همچنين حفظ سلطنت پهلوى هستيد؟ شما چه نوع حكومتى را ترجيح مىدهيد؟
جواب: ملت ايران خواستار حكومت اسلامى است و من جمهورى اسلامى متكى به آراء مردم را پيشنهاد كردهام و سلطنت پهلوى و يا نظام شاهنشاهى چيزى است كه ملت ايران طى بيش از يك سال گذشته عموماً آن را نفى كردهاند و هر كسى با آن موافق باشد، خائن به ملت ايران است.
سؤال: خواستهاى مردم در مورد در آمد بيشتر و شرائط اجتماعى اقتصادى بهتر، نقش اساسى در موقعيت سياسى كنونى ايران ايفا مىكند، اين منافع موجه مردم چگونه مىتواند به دست آمده و عملى گردد؟
جواب: با رفتن شاه ترميم خرابىها ممكن خواهد بود. كشاورزى كه بكلى از بين رفته است، اصلاح ميگردد. در آمد حاصله از نفت كه حيف و ميل و صرف هزينههاى زائد و مضر شده است، به مصرف رفاه حال مردم فقير خودمان خواهد رسيد. توزيع ثروت و درآمدها بر اساس عدالت اسلامى، وضع تودههاى مردم ما را بهبودى خواهد بخشيد.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 157
سؤال: براى برنامههاى اصلاحى شاه كه به عنوان ( انقلاب سفيد ) يا (انقلاب شاه و مردم ) مطرح است، چه اهميتى قائل هستيد؟ امروزه شما درباره اصلاحات ارضى چگونه فكر مىكنيد؟ و اثرات آنرا را بر جمعيت روستائى و مهاجرت مداوم آنها چگونه مىبينيد
جواب: اصلاحات ارضى شاه جز برنامهاى براى از بين بردن كشاورزى ايران و تحميل اقتصاد تك محصولى بر جامعه ما چيزى نبود، به طورى كه امروز اكثر نيازهاى غذايى ما از خارج وارد مىشود. با بر هم خوردن وضع كشاورزى، دهقانان، دهات و زمينها را رها كرده و به شهرها هجوم آوردهاند. سياست غلط شاه هم در مورد صنايع مونتاژ، نه تنها مشكلى را حل نكرد و زندگى روستائيان مهاجر را حتى در حد قابل تحمل تأمين ننمود، بلكه كشور را هر چه بيشتر وابسته به اجانب كرد كه اثرات سوء اقتصادى آن غير قابل محاسبه است.
سؤال: همزمان با اصلاحات ارضى، سرمايهاى كردن صنايع در ايران نيز به شكل پروژههاى موقت صنعتى توسعه پيدا كرده است. تاسيس اين صنايع منجر به تغييراتى در توليد و توزيع كالاها مىشود. بازاريان تقاضاى كاهش توليد كالاهاى صنعتى را نكردند، بلكه خواستار بازگشت به شرائط توليدى سنتى گشتند، آيا شما فكر مىكنيد كه با توجه به منافع بازاريان و مصرف كنندگان، توسعه كالاىهاى مصرفى صنعتى چگونه بايد سازمان داده شود؟
جواب: سياست صنعتى رژيم شاه، توسعه صنايع مصرفى و مونتاژ و وابسته كردن صنايع به صنايع اجنبى است. سياست صنعتى دولت جمهورى آينده بر اساس ايجاد صنايع بنيادى و ما در خواهد بود به طورى كه هر گونه وابستگى از بين برود. با ايجاد صنايع بنيادى ما در، توسعه كالاهاى مصرفى صنعتى نيز به شكلى توام با آن پيشرفت مىكند كه منافع مصرف كنندگان ايرانى را مقدم بر هر چيز حفظ خواهد كرد.
سؤال: به گفته شاه قرار است ايران ظرف 20 سال آينده به يك كشور صددرصد غربى تبديل شود. اين موضوع، هم به دموكراسى غربى (صرفنظر از احزاب كمونيست) و هم به شرائط توليد و سطح زندگى در غرب دلالت دارد، آيا به نظر شما اين مساله آينده مطلوبى براى ايران در بر دارد؟ و شما چه راه حلى پيشنهاد مىكنيد؟
جواب: شاه براى اغفال مردم از اينگونه حرفها بسيار گفته و مىگويد و امروز در ايران و در بسيارى از كشورها براى كسى كمترين ترديدى باقى نمانده است كه شاه براى سرپوش گذاشتن بر روى جنايات و نيز شكستهاى پى در پى خود متوسل به چنين دروغپردازىها
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 158
ميشود. گذشته از اين ملت ايران با داشتن مكتبى مترقى چون اسلام، دليلى ندارد كه براى پيشرفت و تعالى خود از الگوهاى غربى و يا كشورهاى كمونيست تقليد كند.
سؤال: آيا شما داراى نظريات به خصوصى درباره كاهش تفاوت فاحش زندگى بين مردم شهرى و روستائى، بورژوا و كارگر و دهقان هستيد؟
جواب: آرى، برنامههاى اسلامى ما كه در آينده به خواست خداوند اعلام و اجرا خواهد شد به بهترين وجهى مىتواند به اين امر مهم بپردازد تا سرمشقى براى همه مردم جهان باشد.
سؤال: شما چگونه مىخواهيد فساد مالى كنونى و تورم همراه آن را از بين ببريد؟
جواب: چنانچه دست دزدها و غارتگران داخلى و خارجى كوتاه شود و برنامههاى اقتصادى بر اساس نيازهاى معقول و منطقى جامعه طرح ريزى و اجرا گردد و نيز قوانين غيرالهى كه وسيله دست سود جويان است از ميان برود، مسالهاى به نام تورم براى مملكت باقى نخواهد ماند.
سؤال: در دولت بدون شاه، شيعه چه نقشى به عهده خواهد داشت؟
جواب: اساسا در تشكيلات حكومتى، شاه و مقام سلطنت زائدهاى است كه اگر دخالتى در امور نكند كه نبايد بكند، دليلى بر ماندنش نيست و اگر دخالت كند كه هميشه شاه چنين كرده است و با دخالتش در امر حكومت، حقوق تمامى ملت را پايمال كرده و هنگامى هم كه مردم مى خواهند حق خود را از وى بگيرند لجاجت مىكند و دست به كشتار مى زند، اينجاست كه شيعه دست به كار مىشود و با استمداد از فرهنگ غنى اسلام چنين نهضت عظيمى بپا مىكند و تا جايگزينى نظامى كه منطبق با موازين مورد قبول اسلام است از پاى نمى نشيند.
سؤال: تشيع در نظر كشورهاى غربى به عنوان عنصرى محافظه كار در پيشرفت قلمداد شده است. همچنين ما خواستهاى شيعيان را مبنى بر كنارهگيرى زنان از صحنه زندگى اجتماعى و نيز بازگشت به قوانين شيعى كه مىخواهد سنت مذهبى مبناى قوانين حكومتى قرار گيرد، همانطورى كه در قانون اساسى كه به طور غير قانونى به صورت از بين رفته در آمده نيز ذكر شده است، شنيدهايم. ما همچنين شنيدهايم كه تشيع، سبك زندگى غربى را براى اينكه با سنتهاى مذهبى توافق ندارد رد مىكند، آيا ممكن است شما نظر خود را درباره اين مساله بر
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 159
اساس مذهب تشيع بيان كنيد
جواب: تشيع كه مكتبى است انقلابى و ادامه اسلام راستين پيامبر است همچون خود شيعيان هميشه مورد حملات ناجوانمردانه مستبدين و استعمارگران بوده است. تشيع نه تنها زنان را از صحنه زندگى اجتماعى طرد نمىكند، بلكه آنان را در جامعه در جايگاه رفيع انسانى خود قرار مى دهد. ما پيشرفتهاى دنياى غرب را مىپذيريم ولى فساد غرب را كه خود آنان از آن ناله ميكنند نه.
سؤال: ايرانى بودن، يك موقعيت ملى مستحكمى را بوجود آورده است كه تناقصات چندانى را بين اقليتهاى مذهبى از قبيل يهودىها، مسيحىها و يا روحانيون اقليتها در ايران بوجود نياورده است. در حكومت مورد نظر شما روابط بين اين اقليتها چگونه خواهد بود؟
جواب: اسلامى بودن، بيش از ايرانى بودن بين افراد ملت ايران روابط مستحكم برقرار كرده است. اقليتهاى مذهبى نه تنها آزادند، بلكه دولت اسلامى موظف است از حقوق آنان دفاع كند و ديگر اينكه هر ايرانى حق دارد كه مانند همه افراد از حقوق اجتماعى برخوردار باشد. مسلمان يا مسيحى و يا يهودى و يا مذهب ديگر فرقى ندارد.
سؤال: نفوذ غرب در ايران داراى اهميت است. مثلاً 40000 مستشار آمريكائى به طور دائم در ايران به سر مىبرند كه اغلب در ارتش هستند. سياست خارجى شما چگونه خواهد بود؟
جواب: حضور مستشاران نظامى آمريكائى در ايران، به دنبال سياستهاى ضد اسلامى و ضد ملى رژيم ايران است كه علاوه بر هزينه هنگفت آن كه بر ملت سنگينى مىكند آنان را چنان تسلطى بر ارتش و مقدرات كشور داده است كه شرف و حيثيت صاحب منصبان و درجه داران ارتش را به دست آنان لكه دار و نابود كرده است و ما در اينگونه موارد بر اساس يك سياست مستقل و آزاد بدون دخالت قدرتها عمل خواهيم كرد.
سؤال: در مقايسه با كشورهاى (اوپك) نرخ كنونى نفت در ايران بسيار پايين است. آيا به نظر شما در مقايسه با كالاهاى سرمايهاى خريدارى شده از غرب، بهاى نفت ايران كافى است يا تعديلاتى بايد صورت گيرد؟
جواب: طبقه سرمايهدار غرب به منظور حداكثر سود و نيز تسكينبحرانهاى اقتصادى، در مصرف
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 160
نفت بى نهايت اسراف مىكند بدون آنكه به بحران عظيم و خطرناك آينده جهان به هنگام پايان يافتن اين ماده حياتى بيانديشد. بحرانى كه از يك سو كشورهاى توليد كننده نفت كه پس از پايان اين منابع عظيم، قدرت خريد خود را از دست مىدهند و از سوئى ساير كشورها نيز ناچار خواهند شد بهاى غيرقابل تحملى براى انرژى لازم بپردازند. بنابر اين مساله نفت، تنها مسأله قيمت آن نيست كه هم اكنون غير عادلانه است، مسأله اين است كه بايد به نفت نقش بايسته و حساب شده در اقتصاد كشورها و به طريق اولى كشورهاى نفتخيز داد و به اقتصاد كشور قابليت رشد واقعى بخشيد و نه رشد كاذب. ما سياست نفتى خود را بر اين اساس تنظيم خواهيم كرد. در اين صورت است كه مىتوانيم به عنوان طرف مساوى درباره قيمت نفت و فرآوردههاى آن و قيمت كالاهائى كه مىخريم، به آنچه عدل است عمل نمائيم.
سؤال: به نظر شما روابط آيندهتان با روسيه شوروى، كشورهاى عضو پيمان ورشو و چين كمونيست چگونه است؟ روابط كنونى اين كشورها با ايران ممكن است خيلى سرد توصيف شود.
جواب: در حال حاضر روسيه شوروى و چين هر دو خود را با حمايت از شاه در صف مخالفين ملت ايران قرار دادهاند. در آينده، سياست خارجى ما بر مبناى اصل حفظ آزادى و استقلال كشور و احترام متقابل خواهد بود. آنها با رعايت اين اصل بايد تصميم بگيرند.
سؤال: شما براى ايران چه اهميتى را در خليج فارس و اقيانوس هند قائل هستيد؟
جواب: اهميت استراتژيكى منطقه غير از اهميتى است كه براى كسانى كه چشم طمع به منطقه دوخته اند، دارد. ما بر اساس حفظ آزادى و استقلال بدون قبول نقش ژاندارمى، با ساير مردم منطقه امنيت آن را حفظ خواهيم كرد و مانع نفوذ ابرقدرتها خواهيم شد.
سؤال: روابط شما با برادران عرب مسلمان چگونه خواهد بود؟ اين روابط در حال حاضر تا حدودى محدود است.
جواب: روابط ما برادرانه است كه منشا آن از مذهبمان است و تاريخ و فرهنگمان نيز مشترك است. ما هميشه مشكلات يكديگر را مىفهميم و دشمنانمان نيز مشترك هستند.
سؤال: در حال حاضر ممكن است ايران را در مناقشات خاور ميانه طرفدار اسرائيل ناميد، چه اصلاحاتى را پيشنهاد مىكنيد؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 161
جواب: رژيم شاه در شرائط فعلى طرفدار اسرائيل است و من نزديك 20 سال است كه در اعلاميهها و سخنرانىهاى خود با اين امر مخالفت كرده و طرفدارى خود را از مبارزات بحق ملت عرب و فلسطين اعلام داشتهام.
سؤال: چرا شما مجبور شديد عراق را ترك كنيد؟ چرا براى ادامه تبعيد خود، در پاريس اقامت مىكنيد؟ در صورتى كه امكان بازگشت به ايران به شما پيشنهاد شده است، چرا پاريس را دوست داريد؟
جواب: عراق تحت فشار شاه مرا در فشار قرار داد و من وظيفه شرعى و الهى خودم ديدم كه براى انجام مبارزات خود بناچار آن كشور را ترك كنم. در فرانسه موقتاً مىباشم و مكان هم براى من مطرح نيست .
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 162
تاريخ: 824/57
پيام امام خمينى به كارگران و كارمندان شركت نفت
اعتصاب كارگران شركت نفت، اعتصابى كوبنده و با ارزش
بسم الله الرحمن الرحيم
سلام من و ملت ايران بر كارگران و كارمندان شركت نفت ايران. رحمت خداوند تعالى بر شما آگاهانى كه با اعتصاب پر ارزش خود، روى ملت را سفيد نموديد. اعتصاب شما هر روز و هر ساعتش با ارزش و كوبنده است، ارزشمند براى ملت غارت زده ايران كه از جريان اين طلاى سياه و مخزن پر بركت كشور كه سالهاست خائنان به غارت دادهاند و نفتخواران به غارت بردهاند، جلوگيرى كرده و از هدر دادن مال ملت فقير به اندازه قدرتتان منع نمودهايد، و كوبنده خائنانى كه چوب حراجش را پشتوانه براى بقاء حكومت طاغوتى خويش و تخت لرزان شيطانى خود مىدانند. هر ساعت اعتصاب شما خدمتى است به خداوند تعالى و به كشور اسلام. كسانى كه به زور مىخواهند اين اعتصاب مقدس را بشكنند، مجرم و خدمتگزار اجانب و خائن به ملت و كشورند. بر ملت شريف ايران است كه در مواقعى كه كارگران و كارمندان شركت نفت و ساير موسسات و ادارات دولتى دست به اعتصاب مىزنند از آنان با كمال جديت پشتيبانى كنند و ضررهاى آنان را به بهترين وجه جبران نمايند و آنان را در اعتصابات مقدسشان كه براى اظهار تنفر از شاه خائن و خاندان كثيفش و پشتيبانى از مبارزات همگانى مردم است، تشويق و تقدير كنند.
دولت نظامى، دوامى ندارد
دولت نظامى غير قانونى سعى دارد با سرنيزه مردم را به حالت عادى خود برگرداند، غافل از آنكه با سرنيزه نمىشود رضايت ملت را جلب كرد، اين سرنيزهها بالاخره انفجار عظيمى را به بار خواهد آورد. دولت ياغى نظامى، آخرين راهى است كه شاه براى نجات خويش به آن متوسل شده است، اين دولت نيز، دوامى نمىتواند داشته باشد، چرا كه اين نظام از باطن پوسيده است. طرفداران كثيف و خائن شاه، مردم را از رفتن شاه و خلاء بعد از آن مىترسانند، بايد ديد كه بودن شاه چه نقصى را تكميل و چه خلائى را پر كرده است، شاه غير از پر كردن جيب اجانب و خود و بستگان طمعكارش، چه خلائى را پر كرده است؟ به اميد خدا دير يا زود اين خائنين مجازات خواهند شد.
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 163
آمريكا بايد در پشتيبانى از شاه تجديد نظر كند
آمريكا بايد بداند كه اگر بخواهد با فشار خود دولت نظامى را سر پا نگاه داشته و مردم بىپناه ما را هر روز و هر شب زير رگبار گلوله مزدوران خود قرار دهد و اگر بخواهد با تهديد و ارعاب، هر چه بيشتر كارمندان محترم و كارگران محروم شركت نفت را كه خواستار رفتن شاه شدهاند، زير فشار قرار دهد، طرحهائى براى چاههاى نفت داده مىشود تا مخازن پر بهاى ما براى نسلهاى آتيه باقى بماند. آمريكا بايد در پشتيبانى از شاه تجديد نظر كند سياستمداران آمريكا، دولت خودشان را از اين سياست ظالمانه و مخالف حقوق بشر كه بالمال مخالف مصالح مردم آمريكاست، برحذر كنند.
سهمگين بودن قهر انقلابى ملت
نهضت مقدس اسلامى ما عمر چپاولگرىها و ديكتاتورىها را در ايران به سر آورده است. صاحب منصبانى كه بر روى ملت آتش مىگشايند، بايد بدانند كه پيروزى ملت نزديك است و انتقامش از خائنين، سخت. عهد و پيمان شاه، سست است و قهر انقلابى ملت، سهمگين و بايد بدانند كه شاه ممكن است آنان را نيز مانند نوكرهاى وفادارش براى ابقاى خود، به محاكمه و زندان بكشد. من از اعتصاب جميع جناحها، فرهنگيان و بازاريان و جميع اصناف، اعتصاب شركت نفت، اعتصاب مخابرات، اعتصاب شركت واحد و مطبوعات و اعتصابات ساير ادارات و موسسات دولتى و خصوصى كه براى نجات ميهن و براى خدمت به اسلام و مسلمين بوده است، تشكر مىنمايم و از حضرات روحانيون عظيم الشان سرتاسر كشور اعلى الله كلمتهم كه هاديان طريق نجات و پيشقدمان نهضت بزرگ اسلامى و سد بزرگ در مقابل ابرقدرتهاى شرق و غرب و خدمتگزاران به ولىالله اعظم ارواحنا فداه هستند، با كمال تواضع و احترام تقاضا دارم كه ضررهائى را كه به مناسبت مسائل مبارزاتى از هر نوع، بر طبقه ضعيف كه هميشه پيشقدمان مبارزات مردمى ما بودهاند، وارد شده و مىشود، از سهم مبارك امام عليه السلام و وجوه شرعيه ترميم فرمايند. من از زحمات ملت شريف خصوصا روحانيت تشكر مىنمايم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 164
تاريخ: 25/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرگزارى انگليسى رويتر
سؤال: در تحليل شما از وضعيت فعلى و تحول آن در ايران، آيا از يك عكس العمل نمىترسيد؟
جواب: آنچه كه به طور مختصر مىتوان گفت اين است كه فشار بيش از حد شاه، مردم را چنان در تنگنا قرار داد كه آنان دست به يك قيام همگانى زدند. شاه استقلال سياسى، نظامى، فرهنگى و اقتصادى ما را از بين برده است و ايران را در همه ابعاد وابسته به غرب و شرق كرده است، مردم ايران را زير شكنجه و سياهچالهاى زندان كشته است، از تمام علما و خطبا براى گفتن حقايق جلوگيرى كرده است. تمام اينها موجب شده است كه مردم مسلمان ايران خواستار يك حكومت اسلامى باشند، حكومت اسلامىاى كه بر پايه استقلال و آزادى بنا مىباشد. و اما راجع به عكس العمل خشن نظامى، مگر اكنون ما گرفتار چنين حكومتى نمىباشيم؟ آيا خشونتى را بيش از آنچه اكنون ملت ايران بدان گرفتارند در تاريخ ديدهايد و سراغ داريد؟ آيا بيش از 50 سال نيست كه ما با عكس العمل خشن نظامى روبرو هستيم؟ يك كودتاى نظامى هم مانند دولت نظامى نمىتواند مبارزات مردم ما را متوقف كند. مبارزه تا برچيده شدن نظام شاهنشاهى و سقوط اين دودمان ادامه دارد.
سؤال: چرا حضرت آيت الله راه حل ميانه را نمىپذيرند؟
جواب: راه حل ميانه يعنى تسليم بر رژيم شاه، زيرا بساط سلطنت و همه بنيادهاى فشار و اختناق و تمام برنامهاى كه اجرايشان ايران را بدين روز انداخته است و كار را به بنبست فعلى رژيم كشانده است، پا برجا هستند. بنابراين راه حل ميانه يعنى پيوستن به رژيم شاه و اين نه تنها بنبست را از بين نمىبرد بلكه كامل مىگرداند و ملت كسانى را كه به اين راه حلها گوش مىدهند، نه تنها نفى مىكند بلكه خائن مىشمارد.
سؤال: آيا نمىترسيد پوشش گروههاى ماركسيستى باشيد؟
صحيفه نور، جلد سوم، صفحه 165
جواب: اصولا" ما گروههائى كه داراى پايگاهى در بين مردم باشند، به عنوان گروه يا گروههاى ماركسيتى نمىشناسيم و وجود هم ندارد. چند نفر بچه را بگذارند كنار كه آنان نه تنها از جامعه ايران شناختى ندارند بلكه هنوز بيش از دو سه كتاب هم مطالعه نكردهاند. مىبينيد كه چگونه شاه از اين عده در قالب حمله، طرفدارى مىكند. مىبينيد كه همه از چند بچه چيزى ساختهاند. نهضت ما عميقاً مذهبى است و نفوذ معنوى آن به حدى است كه دنيا از آن وحشت كرده است.
سؤال: آيا رژيم شاه باعث نشده است و يا نمىشود كه ايران به طرف شوروى سوق پيدا كند؟
جواب: به همان اندازه كه شوروى را خائن مىدانيم، به همان اندازه آمريكا و انگليس را استثمارگر و چين هم در همين رديف است.
سؤال: حضور آقايان مهندس بازرگان و كريم سنجابى با شما چگونه بوده است؟
جواب: بارها گفتهام كه ملت ايران خواهان برچيده شدن رژيم شاهنشاهى و سقوط دودمان منحوس و خائن پهلوى و برقرارى حكومت اسلامى مىباشد. هر كس اينجا آمده است من اين موضوع را با او مطرح كردم. اين دو آقا هم آمدند و من مطرح كردم، آنان پذيرفتند و رفتند. هر كس بر خلاف خواست ملت مسالهاى عنوان كند، خائن به ملت و مملكت است.
سؤال: دولتهاى عرب و دولتهاى غربى از شاه حمايت مىكنند، اين حمايت چه تاثيرى دارد؟ و اگر حمايت سلب بشود چه تاثيرى در وضع خواهد داشت؟
جواب: البته اگر اين دولتها دست از حمايت شاه بردارند، رژيم شاه سريعاً سقوط خواهد كرد ولى اين بدان معنى نيست كه اگر از شاه حمايت كنند پيروز نمىشويم. پيروزى ما حتمى است، شاه رفتنى است و بايد برود، چه دولتهاى عربى و غربى از او دفاع بكنند يا نكنند. ولى توقع ما از برادران عربمان اين بود كه آنان آگاهى دينى لااقل داشته باشند. ملتهاى عرب با ما هستند و در زمان پيروزى ما وضع تمامى آنان تغيير خواهد كرد.
سؤال: روابط شما با دولت فرانسه چگونه است؟
جواب: اخيراً محدوديتها رفع شده است.
previos page menu page next page