نه مشکل روزگار حل خواهد شد
نه دور فلک همی بدل خواهد شد
زین پس من و عشق و می که این روزی دو
تا روز دو بر باد اجل خواهد شد
Printable View
نه مشکل روزگار حل خواهد شد
نه دور فلک همی بدل خواهد شد
زین پس من و عشق و می که این روزی دو
تا روز دو بر باد اجل خواهد شد
از عشق تو درجهان سمر خواهم شد
وز دست غمت زیر و زبر خواهم شد
وانگه زپس هزار شب بیخوابی
گریان گریان به خواب درخواهم شد
رای تو به هیچ رای خرسند نشد
تا بر همه خسروان خداوند نشد
رایات تو از پایفلک بنشیند
تا ملک خراسان چو سمرقند نشد
آخر دل من به وصل پیروز نشد
شایستهٔ صحبت دلافروز نشد
دردا که به عشوه روز عمرم زغمش
شب گشت و شب فراق او روز نشد
عدل تو چو سایه بر ممالک پوشد
کان ماند و بس که از کفت بخروشد
چون مینوشی که نوش بادت گویی
خورشید به ماه مشتری مینوشد
با آنکه زمانه جز بدی نسگالد
وز جور توام زمان زمان مینالد
از خوردن آن زهر نمینالد دل
ازمنت تریاک خسان مینالد
زلف تو به فتنه باز بیرون آمد
آن کار که داند که کجا انجامد
آرام دهش دو روز در زیر کلاه
باشد که از این فتنه فرو آرامد
رخسار تو چون سوسن آزاد آمد
زلفین تو چون دستهٔ شمشاد آمد
برچنگ تو گویی که ز بیداد آمد
کز دست تو همچو من به فریاد آمد
تا رای تو از قدح به شمشیر آمد
گرد سپهت زبر فلک زیر آمد
نصرت به زبان تیغ تیزت میگفت
تا باز که از ملک جهان سیر آمد
آنی که کفت ضامن ارزاق آمد
آنی که درت قبلهٔ آفاق آمد
مقصود جهان تو بودی آخر به وجود
اول حسن علی اسحق آمد