♦ عشق هنگامی که شما را می پرورد شاخ و برگ فاسد شده را هرس می کند
♦ به رویاها ایمان بیاورید که دروازه های ابدیت اند
♦ انسان فـرزانه با مشعـل دانش و حکمت، پیش رفته و راه بشریت را روشن می سازد
Printable View
زمانی که دو انسان به هم بر می خورند، بایست
چون زنبقانی آبی باشند که کنار هم می آسایند.
هر یک قلب خویش را نشان دهد،
و باز تاب ابرها و آسمان را به دیده آورد .
نمی توانم دریابم
که
چرا برخوردها همیشه به گونه ی دیگری است :
با دل های بسته،
و
هراسان از این که به رنج افتند.
خداوند درون ماست.
پس بایست آرام شویم و بگذاریم جان هامان آرام گیرند.
آن گاه ،
به هستی عشق پی خواهیم برد .
پرنده ی سر بریده بی اراده و شتابان پر و بال می زند
و خود را نمی بیند ،
اما آنان که دیده ی باز دارند ، او را می بینند.
از کجا میدانی
که
مرده ی میان مردمان
عروس فرشتگان نباشد.
عزیزم، بدان اگر بخواهی تنهایی خویش را رها سازم،
تا
احساس تنهایی نکنی ، جادوی عشق مان ناپدید می شود.
انسان پهناوری که همگی شما یاخته های تن او هستید،
هم که همه ی ترانه های شما در آهنگ موزونش جز تپشی
خاموش نیستند،
در اوست که گستردگی می یابید و برای دیدن اوست که
به تماشای شما نشسته و دوست تان دارم.
نمی توانی در یک لحظه هم بخندی و هم سنگدل باشی.
بگذار امروز ابله باشم . زیرا امروز بامداد ،
ابلهی تنها چیزی است
که برای بخشیدن دارم.
شاید از این رو نکوهش شوم ،
اما مهم نیست.
که می داند ؟ شاید فردا کمتر ابله باشم.