-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 26
تاريخ: 14/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از نابينايان مدرسه ابابصير اصفهان
مطالعات گسترده استعمارگران در اوضاع مشرق زمين به منظور غارت و چپاولگرى هر چه بيشتر
بسم الله الرحمن الرحيم
من ابتدا يك نكتهاى راجع به اين مطلبى كه آن آقا گفتند عرض كنم. اينكه تذكر داديد كه در حدود پنجاه سال پيش يك نفر آمده است و مدرسه تأسيس كرده است، شما باور نكنيد كه اينها مدرسهاى براى نصرانيت درست كنند، اين چپاولگرها نه به نصرانيت اعتقاد دارند نه به اسلام و نه به هيچ مبدائى از مبادى. اينها براى اين بوده است كه بچههاى ما را از اسلام منصرف كنند و اين نقشه تنها در سازمان ابوبصير نيست، اين نقشه در همه سازمانها بوده است. از وقتى كه غربىها راه پيدا كردند به شرق، از سالهاى بسيار قديم شايد حدود قريب سيصد سال كه اينها راه پيدا كردند به ايران، كارشناسهاى خودشان را فرستادند و مطالعه كردند ايران را و شرق را، تنها نه ايران را، همه شرق را مطالعه كردند. يك قسم مطالعات، مطالعات در خصوص زمين اينجا، معادن اينجا، چيزهاى، ذخائر زيرزمينى اين ممالك شرقى، اين يك قسم مطالعات بوده است كه در آنوقتى هم كه اين وسائل نقليه حالا نبوده است در تاريخ است كه اينها با شتر مىرفتند و حتى آن بيابانهاى بىآب و علف را هم گردش مىكردند و لابد نقشهبردارى مىكردند و معادنى كه در اين ممالك است، آنها با نقشهبردارىها و با وسائل علمى كه داشتند اطلاع بر آنها پيدا مىكردند. من در يك سالى كه (خيلى سابق) همدان بودم يكى از آشنايان ما يك ورقهاى آورد كه تقريبا حدود يك متر بيشتر در يك متر بيشتر، اين راجع به نقشه همدان بود كه آنها نقشهكشى كرده بودند و روى آن نقشه نقطههاى به رنگ ديگرى زياد بود، آن آقا كه اين را آورد گفت اين نقطهها هر يك علامت اين است كه در اين ده، در اين بيابان يك معدنى است، يك ذخيره زيرزمينى هست. اين يك قسم از مطالعاتشان بوده است كه بفهمند اين ممالك شرقى چه دارند، چه چيزهائى هست كه مىشود از آنها استفاده كرد و چپاول كرد. يك مطالعات ديگر راجع به عقائد اين مردم بوده است و اينكه اين عقائدى كه اينها دارند تا چه حدود مىتواند فعاليت داشته باشد و تا چه حدود مىتواند جلوگيرى كند از چپاولگرى كه اين هم يك مطالعات دامنه دارى اينها در اين معنا داشتند. يك صنف مطالعاتشان هم مطالعات روحيات گروههاى مختلفهاى كه در اين ممالك بوده است كه حالا مملكت خودمان را حساب كنيم، ايلهائى كه در مملكت ما بوده، عشائرى كه
صحيفه نور ج 8 صفحه 27
بوده است مطالعه كردهاند، در بين اين عشائر رفتهاند با آنها صحبت كردهاند، روحيات آنها را مطالعه كردهاند كه ببينند كه اينها هر كدام را به چه جور مىشود مهار كرد. اينها چيزهائى بوده است و بيشتر از اينها كه اينها مطالعه كردهاند و شرق را تماماً مطالعه كردهاند كه بايد چه جور اين شرق را چاپيد و چه قدرتهائى مىتواند جلوى اين چاپيدن را بگيرد و چه جور بايد اين قدرت را مهار كنند كه نتوانند. تبليغات دامنه دار غربىها برضد روحانيت، اين دژ مستحكم اسلام از چيزهائى كه آنها، قدرتى كه آنها فهميدند كه مىشود اين قدرت از ساير قدرتها بيشتر جلو چپاولگرى و سلطه آنها را بگيرد، قدرت اسلام بود در اين ممالك اسلامى و عقيده اسلامى، با اصل اسلام شروع كردند مخالفت كردن و مبلغين آنها به طور وسيع با همه دينها و در اين ممالك اسلامى با خصوص اسلام مخالفت كردند و مىخواستند كه اسلام را غير از آنى كه هست به مردم نمايش بدهند و خود اين مردمى كه در اينجاها زندگى مىكنند و عقائد اسلامى دارند، اينها را از اسلام منحرف كنند و اسلام را پيش آنها كوچك كنند و بد نمايش بدهند و معالاسف از تفاله آنهائى كه اين مسائل را چشم بسته قبول كردهاند حالا هم موجود است. الان هم اشخاصى پيدا مىشود كه از همانها ارتزاق فكرى كردهاند بدون اينكه اصلاً از اسلام اطلاعى داشته باشند و احكام اسلام را، حكومت اسلامى را، رژيم اسلامى رااصلاً بدانند چيست. همين كه غربى راجع به اسلام بدبين هستند و تبليغات كردهاند، اينها هم براى اينكه بگويند ما روشنفكر هستيم، دنبال آنها رفتند و از اصل اسلام انتقاد كردهاند. الان هم شما در همين قشرهائى كه به اسم روشنفكر هستند، اشخاصى را مىبيند، نه همه، در اينها اشخاص متفكر خوب زياد است اما باز شما در بين اينها اشخاصى را مىبينيد كه اين اشخاص در همين جمهورى اسلامى، اسلامىاش را نمىخواستند، مىگقتند جمهورى باشد، جمهورى دموكراتيك باشد. اين دنباله آن تزريقات بود كه آنها كردند، تبليغاتى بود كه خارجىها كردند و اينها گوش و چشم بسته بدون اطلاع از اسلام تسليم آنها شدند و غربزده شدند. يكى از قدرتهائى كه آنها باز احراز كردند كه بايد شكسته بشود، قدرت روحانيت بود كه اينها با تجربه و با عينيت در جاهاى مختلف ديدند كه قدرت روحانيت مىتواند جلوگيرى كند از مفاسدى كه آنها مىخواهند ايجاد كنند، از انتفاعاتى كه آنها مىخواهند از ما ببرند و ما را عقب نگه دارند اينها مىتوانند يك چنين كارى بكنند. قضيه تنباكو در زمان مرحوم ميرزا به اينها فهماند كه با يك قتواى يك آقائى كه در يك ده در عراق سكونت دارد يك امپراطورى را شكست داد و سلطان وقت هم با همه كوششى كه كرد براى اينكه حفظ كند آن قرارداد را نتوانست حفظ بكند و مردم ايران قيام كردند و شكستند آن پيمانى كه آنها داشتند. اين يك تجربهاى شد براى آنها كه ببينند كه يك آقائى در يك ده وقتى يك كلمه مىنويسد كه امروز استعمال تنباكو در حكم محاربه با امام زمان است و اين موجش مىآيد همه ايران را فرا مىگيرد به طورى كه شاه مستبد با آن قدرت را مىكوبد، قلم اين آقا مىكوبد آن سرنيزههاى آن روز را. اينها فهميدند كه بايد اين قدرت را بگيرند، تا اين قدرت زنده است نمىگذارد كه اينها هر كارى دلشان مىخواهد بكنند و دولتها عنان
صحيفه نور ج 8 صفحه 28
گسيخته شده باشند و هر طورى دلشان مىخواهد عمل بكنند.
لهذا با كمال كوشش تبليغات كردند بر ضد روحانيت و زائد بر اصل تبليغات عمل خارجى كردند. در زمان رضاخان (كه اكثر شما يادتان نيست و شايد كمى از شما يادتان باشد ابتداء زمان رضاخان را و من همهاش را يادم هست و از اولى كه آمد تا حالا مسائل را يادم هست) با دست رضاخان شروع كردند كوبيدن روحانيون، عمامهها را برداشتن و مدرسهها را جلويش را گرفتن، لباسها را تغييردادن با آن شدتى كه انسان شرم مىكند كه چه كردند با اين طايفه و اين هم به اسم اينكه مىخواهيم اصلاح بكنيم (همين اصلاحاتى كه پسر مىخواست بكند) با اسم اصلاحات، با اسم اينكه همه ايران يك رنگ باشند، ملت ما كذا باشد، با اين حرفهاى ناروا اين قدرت را هم مىخواستند بشكنند و شكستند در آنوقت و سخت هم شكستند و چند قيامى كه در ايران از جانب روحانيون شد كه يكى از آنها از اصفهان بود كه با يك دايره وسيعى كه تقريباً از همه شهرهاى ايران اتصال پيدا شد و در قم مجتمع شدند و مرحوم حاج آقا نورالله رأسشان بود و مخالفت با رضاخان كردند، اين را هم با قدرت و حيله شكستند چنانچه قيام آذربايجان و علماء آذربايجان و قيام خراسان و علماء خراسان، اينها را همه را با قدرت، شكستند و آنوقت هم به ما بعضى گفتند كه مرحوم حاج آقا نورالله را كه در قم فوت شد ايشان را مسموم كردند (ما مطلع نيستيم اما اينطور مىگفتند بعضى از اشخاص كه از اصفهان، از علماء اصفهان آمده بودند اينجا) و علماء تبريز را دو نفر شخصى كه در رأس بود از آنجا گرفتند و بردند (گمانم اين است كه) در سنقر، آنجا مدتى تبعيد بودند و بعد هم كه اجازه رفتن را دادند و مرحوم حاج ميرزا صادق آقا كه شخص اول آنوقت روحانيت تبريز بود آمد و در قم ماند و در همين جا هم فوت شد و ديگر نرفت آنجا، مىرفت هم كارى نمىتوانست بكند. و علماء مشهد را دستجمعى گرفتند و آوردند به تهران و حبس كردند و مرحوم آقازاده كه در رأس علماء آنوقت خراسان بود، به محاكمه مىبردند با سر برهنه و يك نفر سرباز همراهش مىبردند كه در عدليه محاكمهاش كنند. آنوقت قدرت شيطانى، اين قوه را مىخواستند بشكنند منتها خوب نتوانستند و خدا حفظ كرد اين جمعيت را.
ملاحظه تاريخ اسلام و سرگذشت انبيا باطل كننده ياوهسرائى دشمنان
در زمان اين يكى كه آنطور قلدرى ديگر وقتى گذشته بود يا آنها هم صلاح نمىدانستند كه به اين نحو باشد شروع به تبليغات كردند، تبليغات زياد كردند، نسبت به اهل علم، روحانيت تبليغات زياد شد (آن سرنيزه برداشته شده بود اما نه به آن شدت) مساجد را نگذاشتند تبليغات صحيح بشود، درست كردند مبلغينى كه بر ضد اسلام به صورت روحانى لكن ضد اسلامى بود، خود آنها هم تبليغات در همه جا و خصوصاً در دانشگاه، در دانشگاه دامنه تبليغات ضد روحانى خيلى اوج گرفت به طورى كه بكلى دانشگاه را از روحانيين جدا كردند و هم دانشگاه را شكستند و هم روحانيون را شكستند يعنى مىخواستند بشكنند. اينها كه مىگوئيد كه مدرسه درست كردند در آنجاها يا بعداً در همه جا داشتند
صحيفه نور ج 8 صفحه 29
مدارس، نه اينكه آنها يك اعتقاد به يك مبادى داشتند منتها مىگفتند اسلام نباشد و نصرانيت باشد، آنها نه نصرانيت را مىخواهند و نه اسلام را مىخواهند و نه كارى به اين مسائل دارند، آنها منافع مادى خودشان را، مىخواهند به هر جورى شده بچههاى ما را منحرف كنند، از اسلام منحرف بشوند، نصرانيت هم كارى از او نمىآيد براى اينكه آن چيزى كه الان در نصرانيت است اين است كه مردم يك دعائى بكنند و يك ذكرى بگويند و يكشنبه كليسا بروند و ديگر كارى به دولتشان نداشته باشند چنانچه الان هم اين دستگاه نصرانيت كارى ندارد با نفوذ اينها، اگر نگوئيم دنبال آنهاست. اسلام بود كه تحرك داشت و معالاسف ما را از اسلام جدا كرده بودند. اين قرآن كريمى كه هر كه مطالعه بكند مىبيند كه يك كتابى است كه در آن جنگها هست، تحركها هست بر ضد اين اشخاصى كه مىخواهند مستتضعفين را از بين ببرند، اين قرآن را نگذاشتند حتى ما خودمان درست مطالعه كنيم. همچو تبليغات كردند كه ما ديگر از قرآن آن استفاده را نگذاشتند بكنيم كه خودمان ببينيم چه نوشته قرآن، چى بوده است. در صدر اسلام همين قرآن بود كه مردم را تجهيز كرد و دو تا امپراطورى بزرگ را با يك عده معدود عربى كه اسلحه نداشتند، هر چند تايشان يك شتر داشتند، هر چند تايشان يك شمشير، آن هم آن شمشيرهاى آنوقت در مقابل يك قدرتهائى كه در آنوقت روم داشت وآن قدرت قدرتهايى كه در آنوقت ايران داشت كه در جنگى كه در روم بين ايران و آنجا - بين چيز واقع شد - بين لشكر اسلام واقع شد آن كتيبهشان كه عبارت از پيشقراولها بود شصت هزار نفر بود از آنها و دنبال او هم هفتصد هزار يا هشتصد هزار از لشكر بود. يكى از سردارهاى اسلام گفت كه ما اگر بخواهيم با اينها به ميدان برويم از ما نمىآيد. تمام لشكر اسلام سى هزار بودند. يك سى هزار نفرى كه ابزار جنگى نداشتند بلكه درست خوراك هم نداشتند، يك مردم فقيرى بودند لكن ايمان داشتند. اين سردار گفت ما اگر بخواهيم با اينهابه طرز متعارف جنگ بكنيم ما حريف اينها نيستيم من سى نفر انتخاب مىكنم و امشب با اين شصت هزار نفر مىروم جنگ مىكنم. مسلمانها گفتند آخر با سى نفر چطور مىشود؟ بالاخره قرار شد كه با شصت نفر برود كه هر نفرى مقابل هزار نفر باشد، يعنى هر نفر با يك شمشيرى آنوقتى كند (اگر حالا تندش كردند نمىدانم، لابد با آن بساطى كه آنها داشتند) اين شصت نفر شبيخون زدند و شصت هزار را عقب نشاندند. اين اسباب اين شد كه لشكر روم بكلى شكست خورد از اينها. اينها از اسلام تاريخ را ديدهاند و - عرض مىكنم كه - به عين در وقت خودش ديدهاند و از اسلام ضربه خوردهاند و ديدهاند قدرت اسلام چيست و اين قدرت ايمان است. اين قدرت را بايد بگيرند. خوب، چه كنند كه قدرت را بگيرند؟ بخصوص اسلام توجه كنند؟ نه، اول به تمام اديان. اصل دين افيون است دين را اينها اينطور تبليغات كردند و معالاسف در خود ايران و در جوانهاى ما هم تاًثير گذاشت و گذاشته و در بعضى از اين روشنفكرهاى ما هم باز اثرش هست. اينها از همان تفالههايند حالا كه حالا باز اثرش هست هست در آنها، دين افيون است،افيون جامعه است معنايش اين است كه دين را همين قدرتمندها درست كردند براى اينكه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند. همانطورى كه افيونى وقتى افيون كشيد چرت مىزند و ديگر توجه به چيزى ندارد، دين را هم اينها تبليغ
صحيفه نور ج 8 صفحه 30
كردند كه يك همچو چيزى است كه قدرتمندها درست كردند كه مردم توجه به دين بكنند و مثل آدمى كه افيون مىكشد خواب بروند و آنها بيايند غارت كنند و از بين ببرند. راجع به دين اينطور گفتند، آنوقت اسلام را كه قدرتمندتر دين بود كشاند همين حرفها اسلام براى هزار و چهار صد سال پيش خوب است اين را حالا بعضى از اشخاصى كه از تفالههاى آنها ماندند حالا هم باز اين را مىگويند كه نمىشود همه احكام اسلام الان تحقق پيدا بكند، اين مال سابق است، مال حالا نيست، و از اين حرفهائى كه همينها گاهى هم نفهميده اكثراً هم شايد از روى نفهمى مىزنند نه اينكه عداوت دارند، از روى نفهمى كه اسلام را نمىدانند چيست تا اينكه اسلام مال چه وقت است، اينهااصلاً اطلاع ندارند كه اسلام چيست در صورتى كه هر كس تاريخ را ديده باشد و لااقل تاريخ اسلام را ديده باشد كه نزديك است به ما، تاريخ را ديده باشد كه چه اشخاصى در قبال چه اشخاصى بودهاند، اين انبيا كه اينها مىگويند كه درست كردهاند انبيا را براى اينكه دين درست بشود، براى اينكه قدرتمندها را حفظ كنند، هر كه تاريخ انبيا را ملاحظه كند كه اين انبيا از چه طبقهاى بودهاند و اينها با كى مخالفت داشتند، مىبيند كه انبيا از اين طبقه مستضعفين بودهاند، از همين طبقه سوم مردم بودهاند و مردم را وادار كردند كه جنگ كنند با آن مستكبرين. يكى حضرت موسى است كه به ما باز يك قدرى نزديكتر است. حضرت موسى يك آدمى بوده، شبان بوده است با عصاى شبانى مدتها هم در خدمت حضرت شعيب بوده و شبانى او را مىكرده است و از همان مردم عادى بوده است در صورت، و همين حضرت موسى كه از توى همين جمعيت پا شد، همينها را تجهيز كرد بر ضد فرعون. فرعون موسى را درست نكرد براى اينكه تختش را حفظ كند، موسى مردم را برداشت رفت تخت فرعون را به هم زد، نه اينكه دين افيون است. به نظر آنها فرعون موسى را درست كرده كه مردم را خواب كند تا خودش سلطنت كند، عكس آنى كه واقع هست كه موسى مردم را تجهيز كرده يعنى اين طبقه سه را تجهيز كرده و برده و تاج و تخت فرعون را به باد فنا داد. خوب تاريخ اسلام كه نزديك است، آيا قريش و قدرتمندهاى قريش رسول اكرم را درست كردند كه مردم را خواب كنند كه آنها به رباخوارى خودشان و به تجارت خودشان و به اخاذى خودشان و به غارتگرى خودشان ادامه بدهند؟! يا پيغمبر اكرم در مقابل قريش بود؟ خودش هم از قريش بود اما يك آدمى بود كه از همين طبقات پائين بود، از اشراف به آن معنى كه طايفهدار بوده، بود اما هيچ چيز نداشت، نتوانست در مدينه زندگى كند، از دست همين پولدارها و همين قلدرها مدتى در يك كوهستانى رفت، در يك غارى بود تا اينكه كارهاى زيرزمينى را انجام داد و بعد تشريف بردند مدينه. مدينه كى همراه پيغمبر بود؟ باز آن قدرتمندها بودند؟! باز قلدرها بودند؟! باز رباخوارها بودند؟ تاجرها بودند؟! يهودىهائى كه آنوقت جزء متمكنين بودند، آنها بودند؟! يا پيغمبر وارد شد به يك آدم درجه سهاى و اشخاصى كه دورش جمع شده بودند يك اشخصاص فقير بىبضاعتى و خودش هم يك منزل و اطاق (نه مثل اين اطاق) يك اطاقى با ساقه خرما چند تا اتاق براى خودش و مسجدش هم آنطور و اصحاب حضرت هم يك دستهشان كه اصحاب صفه بوند آنهائى بودند كه منزل هم نداشتند ومىآمدند روى سكوئى در آنجا مىخوابيدند و زندگيشان همين بود. اينها را برداشت برد و آنها را از بين برد. اين
صحيفه نور ج 8 صفحه 31
فقرا را، اين مستضعفين را، اينهائى كه درجه سه بودند و حتى خانه رانداشتند، حتى در جنگ يكىشان يك خرما وقتى پيدا مىكرد دهن خودش مىگذاشت و در مىآورد به دهن رفيقش مىگذاشت و او در مىآورد و به دهن رفيقش و... يك خرما را اينطورى دور مىزدند، اينها بودند كه پيغمبر تجهيز كرد و در جنگهاى با قريش، آنها با همه بساطى كه داشتند و اينها با همه فقر و فلاكتى كه داشتند، لكن ايمان داشتند. واقعه غير آنى است كه به جوانهاى ما گفتهاند و تبليغات كردهاند كه خير اينها، اسلام يا ساير اديان، همهاش افيون بوده. خير، اسلام و ساير اديان همه محرك بودند، بيدار كردند مردم را، تعليمات انبيا مردم را بيدار كرد، تجهيز كرد مردم را بر ضد قدرتمندان، بر ضد مشركين. قرآن مىشود گفت كتاب جنگ است، كتابى است كه تجهيز مىكند مردم را به جنگ كردن، در عين حالى كه همه تعليمات انسانى در آن هست لكن اشداء على الكفار رحماء بينهم قاتلوا المشركين كافه قرآن وادار كرد مردم را و بيدار كرد مردم را، دلدارى داد به مردم كه ملائكه همراه شماست. ملائكه هم بود همراهشان. يك دسته كوچكى حركت مىكرد يك قدرت بزرگ را مىشكست با همان قدرت ايمان و آن تحركى كه پيغمبر اكرم و قرآن كريم ايجاد كرده بود در آنها، پس اين تعليم كه معالاسف در بعض از جوانهاى ما هم اثر گذاشته است، اين تبليغى است كه آنها كردهاند كه بشكنند اين قدرت را كه مىتواند در مقابل ساير قدرتها بايستد و آنها ما را بچاپند. مىآئيم سراغ روحانيين كه ببينيم كه آيا اينها دربارىاند،اينها را انگليسها درست كردند كه مردم را خواب كنند و آنها بچاپند؟! اين قيامهائى كه در اين صد سال شده است از كى بوده؟ چند قيام در اين صد سال؟ كى راس اينها بوده؟ قيام تنباكو، مرحوم ميرزا بود، قيام مشروطه از نجف، آقايان نجف، از ايران، علماى ايران ايجاد كردند. اين چند قيامى كه ما شاهدش بوديم همه از علما بود. علماى اصفهان قيام كردند رأسشان مرحوم حاج آقا نورالله رحمت الله بود. علماى تبريز قيام كردند، علماى مشهد قيام كردند. يك وقت مرحوم آقاى قمى خودش تنها پاشد راه افتاد آمد كه من تهران بودم، ايشان به حضرت عبدالعظيم آمدند و ما رفتيم خدمتشان و ايشان قيام كردند، منتها حبس كردند در همانجا حبسش كردند و بعد هم تبعيدش كردند. قدرت بود ديگر، در اين صد سال هر چه قيام بوده است، تقريباً از اينها بوده، تبريز هم خيابانى يكى از آقايان بود، از علما بود. البته جنگل هم بودهاند، اينها هم بودهاند لكن در اقليت بودند، عمدهاش اينها بودند. پس اينكه مىگويند كه روحانيون دربارىاند يعنى براى دربار دارند كار مىكنند، اينها كارى مىكنند كه مردم را خواب كنند و دربار بچاپندشان اين حرف صحيح نيست. باز در هر شهرى از شهرها برويد آن روحانى آن شهر اگر علناً نتواند مخالفت كند با اينها، مخالفت مىكرده است. من نمىگويم صد درصد معمم درست است. ما معممهائى داشتيم كه از سازمان امنيتىها بدتر بودند. من روحانيون را مىگويم. آنها بطور مطلق مىگويند روحانيون اينطور هستند و من عرض مىكنم نه، مسأله اين نيست. من نمىخواهم بگويم كه هر كس عمامه سرش گذاشت اين روحانى است و هر كس عمامه سرش گذاشت اين مخالفت كرده، نه. خيلى از عمامه به سرها هم موافقت كردهاند، زياد هم موافقت كردهاند، اما روحانيين مطلقاً اينطور بودند صحيح نيست. اين هم براى اين بود كه اين قدرت را بشكنند و وقتى كه اين قدرت را شكستند،
صحيفه نور ج 8 صفحه 32
از آنطرف اسلام را در نظر مردم كوچك كردند، از اين طرف روحانيون را در نظر مردم كوچك كردند. اين دو تا قدرت را از ما گرفتند آنوقت هر كارى مىخواستند مىكنند،از آن طرف آمدند دانشگاهها را جدا كردند از روحانيون، در دانشگاهها تبليغات بر ضد روحانيين، در مساجد و منابر و عرض مىكنم كه جاهاى ديگر گروههاى روحانى تبليغات بر ضد دانشگاه راه انداختند و اين نه براى اسلام بود كه اينها مىآمدند مىگفتند كه دانشگاهىها مثلاً اشخاصى هستند كذا، خير، اين نبود، اين نقشه بود، اين يك مطلب حساب شده بود، مىخواستند اين دو تا قدرتى كه مىتواند كار بكند (دانشگاهى مىتواند كار بكند، روحانى هم مىتواند كار بكند) مىخواستند اين دو تا قدرت را از هم جدا بكنند و جدا هم كردند. دانشگاه مىرفتى اسم روحانى را نمىشد بياورى (حالا نه، آنوقت) اسم معمم را نمىشد بياورى، در محيط روحانى هم اسم دانشگاهى را نمىشد برد. جدا كردند اين دو تا قدرت را از هم، يعنى دو قدرت فعالهاى كه مىتوانست اگر با هم پيوند كند اساس اين چپاولىها و اين دستهائى كه از خارج به اين سفره يغما دراز شده اينها مىتوانستند قطع كنند، اين دو تا طايفه را از هم جدا كردند. اينها يك نقشههائى بود. هوشيارى در مقابل نقشههاى تفرقهانگيز اجانب و توجه به تصويب قانون اساسى خوب، الحمدالله در اين نهضت اين پيروزى حاصل شد براى مسلمانها كه همه بيدار شدند و همه با هم انسجام پيدا كردند. پيوند پيدا كردند معالاسف حالائى كه ما رسيديم به يك مرتبهاى از پيروزى، دست آنها را كوتاه كرديم، چپاولگرها هم به همت همه مردم بيرون رفتند معالاسف حالا باز نقشهها اين است كه تفرقه بيندازند، گروه گروه بكنند مردم را، همان نقشهاى كه در زمان سابق، زمان همين رژيم سابق بود، چه قبل از ماه رمضان و قبل از محرم و صفر، اين دو موعد جاى تفرقهاندازى بود براى اينكه ماه رمضان شهرالله بود و قدرت روحانيون در ماه رمضان نمايشش زياد بود، اجتماع مسلمين زياد بود، ماه محرم هم ماه امام حسين بود و قدرت اينها، اهل منبر و روحانيون آنوقت هم زياد بود. جلو ماه رمضان يك چيزى درست مىكردند، جلوى ماه محرم هم يك چيزى درست مىكردند، حالا هم ما جلو ماه رمضان هستيم الان هم درست كردهاند الان اصفهان يك قصهاى درست شده است، مشهد هم همين طور، سر يك مطلب پوچى ريختهاند به هم. اين چقدر غفلت مىخواهد، يك حالى كه الان مقدرات اسلام مطرح است، قانون اساسى اسلام مطرح است حكومت اسلام مطرح است، رئيس جمهور اسلام مطرح است، از اينها دست برداشتند يك جبهههائى كه حساب شده آنها كارهاى خودشان كردهاند و بسيارىشان هم از روى بىاطلاعى چند تا گروه درست كرده اند، صد تا حزب و گروه در همين چند وقت درست كردهاند، هر كدام گروه گروه شدند و معالاسف در اصفهان، در تهران هم يك مقدارى، در مشهد هم، حالائى كه قبل از ماه رمضان است و حالائى كه بايد قدرتها با هم جمع بشوند و اين مقدرات مملكت را درست بكنند و اسلامىكنند حكومت را، سر يك شخصى دعوا مىكنند آيا اين مسلمان است يا نه ؟ مسلمان است به من چه، مسلمان نيست به تو چه ؟ چرا همه
صحيفه نور ج 8 صفحه 33
قدرتها را به باد فنا مىدهيد براى اينكه زيد مسلمان است يا غير مسلمان؟ قضيه مرحوم شمسآبادى شما خيال كرديد كه يك چيز عادى بود، اينهم جزء همانها بود كه با طريقهاى مختلف اينها مىآمدند و درست مىكردند. يك وقت شهيد جاويد را پيش مىآوردند از اين طرف و از آن طرف و يك ماه محرم و صفر و بيشتر را منبرها همه خرج اين مىشد كه شهيد جاويد چى. از اين طرف و از آن طرف يك دستهاى تأييد، از آن طرف يك دستهاى تكذيب. يك قدرى كه اين سست مىشد، باز يك چيز ديگرى درست مىكردند. مرحوم شمس آبادى هم از اين امور بود كه شايد هم خودشان اين كار را كردند (من نمىدانم) كه يك كسى را بكشند و صدا در بياورند يك دسته از آن طرف و يك دسته از اين طرف و بساط درست كنند و يك قدرى كه اين كمتر مىشد آنوقت يك كس ديگر را به ميدان مىآوردند كه اين كتابهايش چطور است. او مىگفت كافر است، اين مىگفت مسلمان است، آن مىگفت كه مسلمانى است در تالى مثلاً انبيا، آن ديگرى مىگفت كافرى است از ابوجهل بدتر. اما نقشه توى كار است، آنهائى كه اينها را درست مىكنند نه به اسلام عقيده دارند و نه به روحانيت عقيده دارند و نه به هيچ چيز،آنها ماديت در نظرشان هست و مسلمانها را به جان هم بريزند تا آنها چپاول كنند. امروزى كه ما احتياجمان به وحدت كلمه از همه اوقات بيشتر است، امروزى كه اين توطئهها، مرزى و غير مرزى، در كار است، باز ما سر يك چيز مختصرى دعوا مىكنيم، اين نيست جز اينكه يك جهالت است در ما، رشد ما نداريم كه مواقع را تشخيص بدهيم كه چه وقت بايد چى گفت و آنها كه نقشه مىكشند مىفهمند كه دارند چه مىكنند، آنها مىدانند كه بايد چه وقت چه چيز را چاپ كرد و منتشر كرد، كسانى را واداشت ضدش، كسانى را واداشت تأييدش.
ما بايد بيدار باشيم آقا، توجه داشته باشيم، وقت اين نيست كه امروز سر افراد ما دعوا بكنيم، وقت اين است كه امروز همه قوايمان را متحد كنيم و اين گروه گروهها يكى بشوند و همانطورى كه با يكى بودن به جلو برويم، نه اينكه حالائى كه با يكى بودن قدرت را به زمين زديم حالا متفرقمان كنند و بعد هم يك قدرتى بيايد و همه ما را از بين ببرد. الان وقت وحدت كلمه است، الان وقت اين است كه همه ما قدرتهايمان را روى هم بگذاريم، از من كه يك طلبه هستم، از شما آقايان، از اين علماى اعلام اصفهان يا جاهاى ديگر، وقت اين است كه همه فكرهايشان را متوجه به اين بكنند كه حالا بايد چه كرد. حالا كه قانون اساسى مطرح است طرح بدهند، نظر بدهند، مسائل را بگويند به مردم، بگويند فردا كه بناست مجلس خبرگان درست بشود، خبره اسلامى تعيين كنند. حالائى كه وقت اين حرفهاست، يك وقت ما مىبينيم كه يك طرحى آوردند او فحاشى به يك كسى كرده، يك دسته هم از آن طرف فحاشى، يك دسته هم از آن طرف تأييد، يك دسته هم از آن طرف، باز همان مسائل كه در زمان محمدرضا درست مىشد قبل از ماه رمضان، دوباره حالا قبل ماه رمضان ما، آن هم در يك همچو موقعى. و اين ماه رمضان و ماه شعبان، غير ماه شعبان و رمضانهاى ديگر است، ماه رمضانى است كه سرنوشت ما را مىخواهد درست بكند. ما بايد همه قوا را روى هم بريزيم و برويم سراغ اين مصيبت. نبايد ما مشغول يك چيزى بشويم كه هيچ ارزشى پيش اسلام ندارد، هيچ ارزشى به هيچ وجه ندارد. ما
صحيفه نور ج 8 صفحه 34
نبايد برويم دنبال اين مسائل، بايد برويم دنبال اين مسائل اساسى، اين يك جملهاى بود راجع به عموم.
ارزش انسان به قلب و بصيرت اوست، نه به بصر
اما چيزى كه راجع به اين عزيزها، راجع به اين فرزندان عزيز بگويم، اين است كه انسان با روح انسان است، با بصيرت انسان است. ما همه با همه حيوانات شركت داريم در اينكه گوش داريم، چشم داريم، پا داريم و ما دست داريم چه، اما اين مناط و انسانيت نيست، آنى كه انسان را از همه موجودات جدا مىكند، از همه موجودات طبيعى جدا مىكند، آن قلب انسان است، آن بصيرت انسان است. شما بصيرت داشته باشيد، انسانيد. اگر بصيرت نداشته باشد، ابوجهل چشم داشت اما انسان نبود، بعضى از انبيا هم چشم نداشتند و نبى بودند. ميزان در انسانيت معنويت انسان است. كوشش كنيد كه خودتان را با محتوا كنيد، معنويت در خودتان ايجاد بكنيد و از اين هيچ باكى نداشته باشيد كه انسان دست ندارد، پا ندارد، چه ندارد. در روايت است كه بعضى از انبيابودند كه چشم نداشتند و دست و پا هم حتى نداشتند. حضرت مىفرمايد كه مىبينم فلان را (كه الان من درست يادم نيست) دست و پا نداشتند ولى نبى بودند و البته مرسل به آن معنى نبودند اما نبى بودند. بسيارى از علما، بسيارى از نوابغ بودند كه چشم نداشتند، در زمان ما هم بعضى را ما ملاقات كرديم كه از علما بودند، نابغه بودند، اطلاعات زياد و وسيعى داشتند، اسنان بودند هيچ از اين معنى نگران نباشيد كه حالا شما صاحب يك حسى نيستيد، شما معنويتتان را انشاءالله تقويت كنيد، روحتان را تقويت كنيد و از همه بصيرها شما انشاءالله بصيرتر باشيد. خداوند انشاءالله شما را حفظ كند و همه ما را براى اسلام خدمتگزار كند و همه ما اين راهى را كه آمدهايم بتوانيم تا آخر انشاءالله برسانيم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 44
تاريخ: 15/4/58
بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و پاسداران انقلاب اسلامى اروميه
شكست ظاهرى و شهادت اهل حق به نفع اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
من بايد با آقايان روحانيون و پاسدارهاى محترم و ساير آقايان محترم كه تشريف دارند، خطرهائى كه حالا به ما متوجه است و اشكالاتى كه در حال حاضر ما داريم و موضعى كه ما در اينوقت داريم فى الجمله عرض كنم و من در مجامع ديگر هم مطلب را چون اهميت دارد گفتهام و باز هم تكرار مىكنم.
موضع ما الان از دو جهت حساستر از اوقات ديگر است. در رژيم سابق و آنوقتى كه همه شما و همه قشرها مشغول مبارزه بودند با رژيم سابق، آنوقت رژيم، رژيم طاغوتى بود و شما هم بر ضد طاغوت قيام كرده بوديد اگر ما در آن روز شكست مىخورديم، كشته مىشديم اشكالى خيلى نداشت براى اينكه يك لشكر اسلامى، يك لشكر الهى با لشكر طاغوتى مقابله كردند و شكست خوردند، يك شكستى كه اولياء خدا هم در مقابل طاغوت گاهى شكست مىخوردند و اين شكست در آن حال به ضرر اسلام تمام نمىشد، به نفع اسلام بود و قدرت اسلام و صحت مكتب ما بيشتر ثابت مىشد. به وجهى نظير مبارزه حضرت سيدالشهدا سلامالله عليه با دولت وقت كه دولت طاغوتى بود. شهادت سيدالشهدا به اسلام هيچ لطمهاى وارد نياورد، اسلام را جلو برد. اگر نبود شهادت ايشان، معاويه و پسرش اسلام را يك يك جور ديگرى در دنيا جلوه داده بودند به اسم خليفه رسول الله، با رفتن در مسجد، اقامه جمعه و امام جمعه بودن، اقامه جماعت و امام جماعت بودن. اسم، اسم خلافت رسول الله و حكومت، حكومت اسلام لكن محتوا بر خلاف. نه حكومت، حكومت اسلامى بود به حسب محتوا و نه حاكم حاكم اسلامى. سيدالشهدا سلامالله عليه اين نقشى كه اينها داشتند براى برگرداندن اسلام به جاهليت و نمايش دادن اسلام را به اينكه اين هم نظير همان چيزهاى سابق است آن را باطل كرد. و اگر هم در اين مبارزهاى كه مىكرديم شكست مىخورديم، كشته مىشديم، اسلام از او ضررى نمىديد بلكه اسلام نفع مىديد براى اينكه يك جبهه مجاهد اسلامى با يك عده طاغوت مبارزه كردند، مبارزهشان هم بين حق و باطل بود منتها باطل قوهاش زياد بود و آنهائى كه اهل حق بودند شهيد شدند، لكن حالا وضع چه جور است؟ آنوقت رژيم، رژيم طاغوتى بود و حكومت وقت حكومت طاغوتى بود و همه دستگاهها دستگاههاى طاغوتى بودند و لكن حالا كه حكومت ما مىگوئيم اسلامى، همهتان رأى داديد به
صحيفه نور ج 8 صفحه 45
جمهورى اسلامى و رژيم تغيير كرد از رژيم سلطنتى به حكومت جمهورى اسلامى، الان ما كه معمم هستيم و شما كه پاسدار هستيد و ساير قشرهائى كه در اين مملكت هستند، همه در حكومت اسلامى هستيد، همه ما در جمهورى اسلامى واقعيم، الان رژيم ما جمهورى اسلامى است، آن خطرى كه الان متوجه به ماست خطر كشته شدن نيست، خطر شكست يك جمعيت اسلامى در مقابل طاغوت نيست، آنها اصلاً خطر نيست. آن خطرى كه الان براى ماست اينست كه مكتب ما شكست بخورد، اسلام شكست بخورد. اين خطر بزرگترين خطرى است كه الان متوجه به ماست و آنكه ما را تا اينجا رساند و پيروز كرد اين بود كه با هم قشرها اختلاف نداشتند، همه با هم فرياد مىكردند كه جمهورى اسلامى مىخواهيم، فرقى ما بين شهر و ده نبود، مركز و سرحدات نبود، همه دست به هم دادند و فرياد كردند كه ما جمهورى اسلامى مىخواهيم و اين دو جهت كه يكى وحدت كلمه همه بود، اكثرا با هم بودند و يكى هم مقصد، مقصد اسلامى بود، شما را پيروز كرد. شما الان يك لشكر فاتح هستيد. اما لشكرهاى فاتح در سابق هم غالبا اينطور بوده كه بعد از فتح طورى مىشد كه شكست مىخوردند. امروز من براى يك جمع ديگر كه صحبت كردم هيتلر را مثال زدم كه حركت كرد و نهضت كرد و زد و كشت و فرانسه را فتح كرد و ساير كشورها را فتح كرد و حمله كرد به شوروى، با آن قدرتى كه شوروى داشت، فتح كرد بسيارى از جاها را لكن نتوانست نگه دارد، آن فتح و پيروزى كه كرده است نتوانست نگه دارد. چون نتوانست نگه دارد شكست خورد و منتهى شد به آنجائى كه خودكشى مىگويند كرد. فاتحها هميشه تقريبا اينطورى بودند كه بعد از اينكه فتح مىكردند، يك عواملى پيدا مىشد كه اينها را به شكست منتهى مىكرد.
تخطى از موازين، خطرى براى اسلام و حربهاى به دست دشمنان
من خوف اين را دارم كه شما كه يك لشكر اسلامى، ملت اسلامى فاتح هستيد الان و فتحى هم كرديد كه همه دنيا را به اعجاب آورديد، عواملى پيدا بشود كه شكست بخوريد و شكست هم از ناحيه خودتان باشد، نه از ناحيه دشمن. من خوف اين را دارم كه ما، چه طبقه روحانيون و چه ساير طبقات كه مهمش اينهائى است كه مستقيما اسم اسلامى رويشان هست، دولت اسلامى، وزارتخانههاى اسلامى، كميته اسلامى، پاسداران اسلامى و دادگاههاى اسلامى و اينهائى كه الان به اسم اسلام و لباس اسلامى دارند در حكومت اسلامى پاسداران اسلامى داريم و دادگاه اسلامى و همين طور كميته، اگر در يك همچو موقعى ماها كه ادعا مىكنيم كه ما هم پاسدار هستيم و شماها هم كه پاسدار هستيد، در يك همچو موقعى ما يك كارهائى انجام بدهيم كه آنهائى با ما مخالفاند و دشمناند، آنها مراقب هستند و با كمال مراقبت به كارهاى ما چشم دوختهاند، ما يك كارهائى انجام بدهيم كه اين كارها با محتواى جمهورى اسلامى موافق نباشد. اين شكست مسلم در مقابل كافر نيست، شكست سيدالشهدا در مقابل يزيد نيست، اين شكست اسلام است. ما ادعا كرديم كه جمهورى اسلامى داريم و ادعا كرديم كه حكومت اسلامى تنها حكومت عادلانه است، تنها حكومتى است كه از رئيس جمهورش تا پاسبانش تابع اسلام
صحيفه نور ج 8 صفحه 46
است، نه رئيس جمهورش مىخواهد بزرگى بفروشد به پائينترها نه پائينترها مىخواهند مردم را از باب اينكه مثلاً نظامى است، پاسدار است مردم را آزار بدهند، اين چيزى است كه ما ادعايش داريم مىكنيم. جمهورى اسلامى يعنى يك حكومت عادلانه اسلامى چنانچه مملكتى كه اسلامى است و جمهورى در تحت لواى اسلام دارد اداره مىشود، اين مملكت هم بايد اجزائش اسلامى باشد. اگر چنانچه در اين مقطعى كه از زمان ما هستيم و در اينوقتى كه ما ادعاى تبديل طاغوت به اسلام، همچو ادعائى را داريم، اگر چنانچه ما كه معمم هستيم و شما كه پاسدار هستيد بر خلاف آنطورى كه بايد پاسدارهاى اسلامى، روحانيون كه پاسدارند و شماها كه پاسداريد بر خلاف آن اگر يك وقت يك عملى صادر بشود ولو از يك مصداق، يك فرد صادر بشود و ديگران جلويش را نگيرند، آنهائى كه الان متوجهاند كه به ما اشكال كنند، يكى را هزار مىكنند و در بوق تبليغاتى در خارج و در داخل منتها در داخل به يك طرز ديگر و در خارج با صراحت كه: اسلام هم همانست، تغييرى حاصل نيست، اسلام اصلش همين طورى است، اسلام هم مثل رژيم شاهنشاهى است منتها اينها حالا يك اسمى جاى يك اسمى گذاشتهاند. رأى دادهاند فقط به يك چيزى اما محتوا، محتواى ديگرى است. يك چيز ديگرى است. اسلام اينجورى است آنوقت سازمان امنيت مردم را آزار مىكرد، حالا پاسداران اسلامى، آنوقت روساى طاغوتى به مردم تعدى مىكردند حالا روساى جمهورى اسلامى.
آنوقت روحانيون در زمان طاغوت بودند، اگر يك كارى از بعضىشان صادر مىشد مردم مىگفتند كه اينها ساواكى هستند، يكى كار خلاف مىكرد نمىگفتند كه اينها نوكر اسلامند و اين كار را مىكنند مىگفتند اينها جزء ساواكند. امروز اگر از يك روحانى صادر بشود كى مىگويد ساواكى است؟ هيچ كس، كى مىگويد كه الزام دارد به اين كار؟ اگر امروز يك خطائى از يك نفر معمم صادر بشود و سايرين جلويش را نگيرند و اعتراض نكنند، جنگ لازم نيست، اعتراض، گفتن، نهى از منكر. در خارج آنهائى كه دشمن شماها هستند منعكس مىكنند كه جمهورى اسلامى با رژيم شاهنشاهى هيچ فرقى ندارد فقط يك اسمى تغيير كرده و الا واقع همان واقع است، دليلش هم اينست كه اين پاسدارها ببينيد مثل ساواكى عمل مىكنند، اين كميتهها ببينيد مثل مثلاً چه عمل مىكنند، اين دادگاهها را ببينيد مثل همان دادگاههاى طاغوتى است و هكذا و هكذا. آنكه امروز نگرانى دارد، آنكه امروز مصيبت است براى ما اين است كه مكتبمان يعنى اسلاممان در معرض اين است كه دنيا به آن پشت بكنند و با اعمال ما دفنش كنند، فكرى براى اين بايد كرد. تا ما خودمان را اصلاح نكنيم نمىتوانيم بگوئيم كه ما يك اشخاصى هستيم كه براى خدا داريم كار مىكنيم، مىخواهيم اصلاح كنيم مردم را. تا آقا خودشان صالح نباشند نمىتوانند دعوت به صلاح بكنند. كسى كه خودش خداى نخواسته پايش را كج مىگذارد اگر به مردم بگويد پايت را راست بگذار مسخرهاش مىكنند، مىگويند اگر پا راست گذاشتن صحيح بود خودت بگذار. اگر شما كه پاسداريد و مدعى هستيد كه ما براى پاسدارى خدمت مىكنيم به اسلام مىخواهيم خدمت كنيم، اگر خداى نخواسته همانطور كه در رژيم سابق گاهى مىريختند منزل يك كسى و اثاثش را مىبردند، زن و بچهاش را به زحمت مىانداختند، اگر حالا هم از يكى از شما خداى
صحيفه نور ج 8 صفحه 47
نخواسته يك همچو چيزى صادر بشود و ديگران جلويش را نگيرند و تربيتش نكنند، نهىاش نكنند، اين حربه را دست دشمن ما مىدهد و مىگويد پاسداران اينجورىاند. نمىگويد آن يك آدم اينجورى است، نمىگويند اين يك روحانى ملبس به اين لباس اينطورى است، مىگويند آخوندها اينطورند و پاسدارها اينطورند. اين خطر را چه جور بايد رفع كرد؟ ما الان مواجهيم با اين.
امر به معروف و نهى از منكر، تكليف همگانى امت است
الان مكلفيم ما، مسووليم همه مان مسووليم، نه مسؤول براى كار خودمان مسؤول كارهاى ديگران هم هستيم كلكم راع و كلكم مسئول عن رعيته همه بايد نسبت به همه رعايت بكنند، همه بايد نسبت به ديگران، مسؤوليت من هم گردن شماست، شما هم گردن من است. اگر من پايم را كج گذاشتم شما مسووليد اگر نگوئيد چرا پايت را كج گذاشتى، همه روحانيون بايد به او هجوم كنند كه چرا بر خلاف موازين؟ ساير مردم هم بايد بكنند و نهى از منكر اختصاص به روحانى ندارد، مال همه است، امت بايد نهى از منكر بكند، امر به معروف بكند. اگر ما ملت كه الان مدعى هستيم كه رژيم ما اسلام است، حكومت، حكومت عدل است و امثال ذالك و به دنيا هم اعلام كرديم و دنيا هم شناخته مملكت ما را به اسم جمهورى اسلامى، ممالك ديگر شناختند اكثرا و الان ما را يك رژيم اسلامى مىدانند، اگر چنانچه ما محتواى اين رژيممان اسلامى نباشد و كارهائى كه مىكنيم منطبق نباشد با قوانين اسلام، سر يك قضاياى جزئيهاى با هم معارضه بكنيم، سر يك قضاياى جزئيهاى با هم دشمنى بكنيم، سر يك قضاياى جزئيه اى براى ديگران كارشكنى بكنيم كه همه اينها مخالف با قواعد اسلام است، اگر يك همچو چيزى بشود و دنيا بگويد كه اسلام هم همين است، همين رژيم است، ديگر همه سر يك كرباس هستيد. اين قضيه اين نيست كه ما در يك جنگى شكست خورديم، سيدالشهدا سلامالله عليه از يزيد شكست خورد همه را كشتند لكن همچو شكستى به رژيم معاويه داد كه تا ابد دفنشان كرد. ما اگر كشته مىشديم در اين نهضت شايد ما هم دفن مىكرديم رژيم را، اما حالا كه ما پيروز شديم و رسيديم به اين مرتبه، اگر اختلافات بين خودمان حالا شروع بشود، اگر نزاعهاى شخصى بين خودمان حالا شروع بشود، اگر سر يك كارهائى جزئى با هم اختلاف بكنيم، اگر خداى نخواسته پاسدارى برود منزل مردم و تعدى بكند، اگر دادگاهى رأى بر خلاف اسلام بدهد، اگر كميتهاى بر خلاف موازين اسلامى عمل بكند، اين ديگر پاى اين حساب نمىشود كه در رژيم طاغوتى دارد اين كارها مىشود. در رژيم اسلامى دارد اين كار مىشود، در حكومت اسلامى دارد اين كار مىشود، اين پاى اسلام حساب مىشود، دشمنهاى ما اين را پاى اسلام حساب مىكنند. يكدفعه مىبينيم كه در همه روزنامههاى خارج صريحا نوشتند به اينكه اينها همان است فرقى ندارد. اينجا هم كه جرات نمىكنند به طور صحيح بنويسند، به طور كنايه مىنويسند. الان خوف از اين دشمنها بيشتر از خوف محمدرضا بود، محمدرضا جنگ بود و نزاع بود و زد و خورد بود و بحمدالله زديد و بيرونش كرديد. حالا كه جنگ نيست، الان جنگ قلم است، الان
صحيفه نور ج 8 صفحه 48
جنگ اعصاب است، آن جنگ نيست كه آسان است. الان يك همچو جنگى هست كه در خارج و داخل قلمها را برداشتهاند و مىخواهند بر ضد اسلام چيزى بنويسند، نه برضد من و شما و زيد و بكر، بر ضد اسلام. اينها از اسلام مىترسند، از من و تو نمىترسند اينها از اسلام مىترسند. اسلام بود كه جوانهاى ما را غلبه داد بر توپ و تانك و همه چيزها، بر همه قدرتها ملت ما را غلبه داد. اگر اين پاسبانهاى ما بعد از اين غلبه يك كارى بكنند كه اسباب شكست اسلام بشود، اين مسؤوليت غير مسؤوليت آدمكشى است، غير مسؤوليت گناههاست، اين يك گناهى است كه قابل بخشيدن نيست. اگر ما اسلام را آنطورى كه هست بر خلاف آنطورى كه هست نمايش بدهيم به خارج،عرضه كنيم به خارج، اين شكست اسلام است، نه يك معصيت، قضيه معصيت نيست. اين آنى است كه انبيا سرش كشته شدند، آنى است كه اوليا سرش كشته شدند. دين حق دينى است كه اوليا و انبيا كشته شدند سرش! اگر كسى يكى از انبيا را بكشد، يا اسلام را كارى بكند، اين گناهش بالاتر از او هست. انبيابراى اسلام كشته شدند، اين از نبى كشتن بالاتر است، اين از سيدالشهدا كشتن بدتر است. سيدالشهدا براى اسلام خودش را به كشتن داد، همان اسلامى كه حالا دست ما افتاده و معالاسف بعضى از ما بازى مىكنند با او.
رعايت حدود الهى و پرهيز از اختلاف به منظور حفظ اسلام
بايد اصلاح كنيد خودتان را، مسئوليت زياد است آقا، خيال نكنيد كه مسؤول نيستيم، من مسئول نيستم، او مسئول نيست. من عمامهاى مسئولم، شماى غير عمامهاى هم مسئوليد، بازارى مسئول است، دانشگاهى مسئول است. همه مسئول هستيم، همه مراقب اين باشيم كه اين مكتب محفوظ باشد. دشمنها الان دنبال اين هستند كه مكتب ما را به تباهى بكشند براى اينكه آنى كه از آن مىترسند اين است. دشمنهاى ما از من و شما نمىترسند. از مكتب ما مىترسند. آنها - شكسته خوردهاى - كه خودشان را شكست خورده مىدانند، شكت خورده از من و شما نمىدانند، شكست خورده از ايمان شما مىدانند. آنها فهميدند، لمس كردند كه يك دستهاى با هيچ با قدرت الله اكبر بر آنها غلبه كردند. اينها اين قدرت را مىخواهند از شما بگيرند و شما حفظش كنيد، حفظش كنيد، حفظش به اين است كه من معمم و هر كس كه معمم هست، از حدود الهى يك كلمه، يك قدم برنداريد، شماى پاسدارهاى معظم (كه خداوند حفظتان كند) از حدود پاسدارى اسلام قدمى تجاوز نكنيد. آن طبقه بازارى و آن طبقه ادارى و آن دولت و آن ملت هم، همه در رژيم اسلامى الان واقع هستيم، همه در دولت اسلام الان هستيم، وظيفه دولت اسلامى را از دست ندهيد. اختلافات را در يك امورى كه نبايد هم در آن اختلاف كرد اين اختلافات را كنار بگذاريد همه. اين حزب بازى و نمىدانم گروه گروه كه صد گروه به حسب آنطورى كه در روزنامهها بود، قريب صد گروه، در اين چند هفته صد گروه اظهار وجود كردهاند، يعنى صد گروه كارى دارند مىكنند كه اين انسجامى كه پيدا شد و رمز قدرت شما بود به هم بزنند. صد گروه دشمن داريد شما منتها يك عده مىفهمند و شايد اكثرا توجه ندارند.
اين گروه گروه شدن همين طورى نيست كه خيال بكنيد كه من باب اتفاق اظهار وجود مىكنند،
صحيفه نور ج 8 صفحه 49
هر روز در روزنامهها مىخوانيد كه گروه كذا هم اظهار وجود كرد، بسيارشان به اسم اسلام است و خيلىشان هم غير اسلامى، هم آن كه به اسم اسلام است حالا اشتباه دارد مىكند، هم آن كه به اسم غير اسلام است اشتباه مىكند. همه بايد تحت لواى لااله الا الله باشيم، همه يكى باشيم انشاءالله.
توصيه به حسن استفاده از نعمت آزادى
خطر بزرگ است، مسئوليت بزرگ، مسئوليت من و آقايان زيادتر از شماست، مسؤوليت شما هم بزرگ است. از تحت اين مسئوليت بايد صحيح بيرون بيائيم. اصلاً امتحان است، خداوند يك نعمت بزرگى به شما داده است و الان تحت امتحان هستيد. نعمت آزادى بالاترين نعمتى است كه بشر دارد، شما فاقد بوديد اين نعمت را نمىتوانستيد يك كلمه حرف بزنيد، نمىتوانستيد اينجا با هم مجتمع بشويد. امكان داشت براى شما؟ قبلاً امكان داشت كه ماها بنشينيم با هم صحبت كنيم؟ نمىگذاشتند كسى از اين در داخل بشود، اگر يك وقتى قاچاقچى داخل مىشديد وقتى بيرون مىرفتيد توى سازمان امنيت بايد برويد.
خدا به شما نعمت آزادى را داده و شما را در امتحان اين آزادى قرار داده كه ببيند كه شما با اين آزادى چه مىكنيد. آيا اين نعمت خدا را كفران مىكنيد و با آزادى خودتان مردم را رنج مىدهيد يا اين نعمت را تشكر از آن مىكنيد و اين آزادى را حسن استفاده از آن مىكنيد. اين چيزى است كه من خودم را موظف مىدانم در اين زمان هر گروهى كه مىآيند همين مسائل را بگويم، براى اينكه درد اين است. درد اين است كه الان اختلافات زياد، گروه گروهها زياد، آنها دارند باهم مجتمع مىشوند ماها داريم از هم متفرق مىشويم. بايد همه بيدار بشويم، همه توجه بكنيم، همه اصلاح كنيم خودمان را كه خداى نخواسته تخلف نكنيم و همه توجه كنيم به اينكه اگر يكى تخلف كرد جلويش را بگيريم، نه به داد و دعوا، گفتن با ملايمت. اگر يك كسى يك كار خلافى كرد و صد نفر آدم با ملايمت سلام كرد، تعارف كرد، بگويد آن كار خوب نبوده، تأثير مىكند در انسان و نمىتواند تخلف بكند.
خداوند انشاءالله شما پاسدارها رابراى اسلام حفظ كند و شما آذربايجانىها را كه هميشه عزت اسلام بوديد باز هم عزت اسلام قرار بدهد و همه ما را موفق كند به خدمت به اسلام و به مسلمين و به ساير كشورهائى كه مستضعف هستند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 40
تاريخ: 15/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از اقشار مختلف مردم
واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا
بسم الله الرحمن الرحيم
من بايد به يك واقعيتى ملت ايران را تذكر دهم واقعيتى كه شايد باز هم تذكر داده باشم لكن اهميت موضوع موجب مىشود كه من باز به ملت ايران تذكر دهم.
كوششهاى زيادى در ظرف قريب 20 سال شد تا گروههاى مختلف ملت را به هم پيوست، كوششهايى شد تا آنكه تبليغات اجنبىها، آنهائى كه مىخواستند ما را غارت كنند و عقب نگه دارند خنثى شد. كوششها شد تا گروههاى مختلف ملت را به هم پيوست، جوانان دانشگاهى را با جوانان روحانى پيوند داد، كارمندان دولت را با بازارى و روحانى و دانشگاهى به هم پيوست. اين قشرها، قشرهاى مختلف از كارگر تا دهقان تا كشاورز، بازارى، روحانى، دانشگاهى، تمام قشرهابه هم پيوستند و به هم جوش خوردند. زحمتهاى زياد، كوشش فراوانى شد تا اين متفرقات مجتمع شدند تا اين قطرهها دريا شدند، تا اين قطره جداى از هم به يك شكل سيل بنيانكن در آمدند و بنيان ظلم و جور و دستهاى اجنبى را از بيخ و بن كندند و قطع كردند و شما ملت بزرگ ايران، از شهرستانىها گرفته تا دهات و قصبات، بانوان محترم و برادران عزيز، بدون توجه به گرفتارىهاى خودتان همصدا با هم اين سد بزرگ انسانيت را شكستيد. من مىترسم كه در اين نيمه راه زحمتهايى كه تاكنون كشيده شده است، به واسطه نادانى يك عده و غرضورزى عده ديگر از بين برود و خون جوانان ما هدر رود. شما مىبينيد كه در ظرف دو ماه، سه ماه كه از پيروزى شما گذشته است و همه ديديد در پناه وحدت كلمه و در پناه قدرت اسلام اين پيروزى را تحصيل كرديد و رمز پيروزى شما ايمان و وحدت كلمه بود، در ظرف يكى دو ماه قريب صد گروه با اسمهاى مختلف اظهار وجود كردند يعنى آن انسجامى كه ملت به هم پيدا كرد و آن وحدتى كه ملت پيدا كرد و اجانب احساس كردند كه با وحدت كلمه ملت و با قدرت ايمان هيچ قدرتى نمىتواند مقابله كند با اين قدرت، در صدد بر آمدند اين قدرت را تضعيف كنند، هم قدرت اسلامى را و هم وحدت كلمه را. زحمتهاى چندين سالهاى كه براى انسجام گروههاى مختلف و براى وحدت كمله بود، اجانب درصدد بر آمدند كه به هدر بدهند اين زحمتها را و با دستهاى ناپاك خودشان و با بى توجهى به بسيارى از اشخاصى كه ادعاى همه چيز مىكنند، اين زحمتها نزديك است به هدر برود. ما گروههاى مختلف را مجتمع كرديم و اين سد را
صحيفه نور ج 8 صفحه 41
شكستيم و الان گروههاى مختلف حدود صد گروه تاكنون اظهار وجود كردهاند و اين اظهار وجود منتهى به معدوميت همه خواهد شد.
اى احزاب مختلفه!اى گروههاى مختلف !اگر شما براى كشور خودتان دلسوز هستيد و براى ملت خودتان دلسوز هستيد،بايد بدانيد كه اين ايجاد گروههاى مختلف براى ملت سم قاتل است و كشور شما را باز به حال اول خداى نخواسته بر مىگرداند.اى اشخاصى كه داد از مليت مى زنيد، داد از دوستى با ملت مىزنيد، داد از دوستى با مستضعفين مىزنيد، اين اظهار وجودها، اين گروه گروه كردن ملت موجب اين مىشود كه ملت شما باز به حالت اول برگردد. شما داريد رمز پيروزى ملت را از دست مىدهيد. شماها كه حسن نيت داريد در تحت تأثير شياطينى كه سوء نيت دارند واقع شدهايد. خداى تبارك و تعالى مىفرمايد واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا امر به اجتماع و نهى از تفرق. شماها اجتماع مسلمين را به هم مىزنيد و موجب تفرقه مىشويد.
هواهاى نفس را كنار بگذاريد، با ملت در يك مسير برويد. اين ملت جوانهاى خودش را از دست داد، اين دانشگاه زحمت كشيد، اين مدرسهها زحمت كشيدند، اين مدرسه فيضيه كشته داد، قرآنها را در اين مدرسه فيضيه بىاحترامى كردند ،بلكه گفته بود آتش زدند. ما زحمت كشيديم و روحانيون را با دانشگاه آشتى داديم و تبليغات سوء اجانب را خنثى كرديم و شما در اين وقت، در وقتى كه ما احتياجمان به وحدت بيشتر است موجب تفرق داريد مىشويد. اين خدمت به خلق است؟! اين خدمت به كشور است؟! اين گروه گروه شدن خدمت به انسانيت است؟! خدمت به مستضعفين است؟! يك قدرى تأمل كنيد و يك قدرى در كارهايتان تجديد نظر كنيد.
گروه گروه مىشويد و هر گروهى مخالف گروه ديگر. اگر همه در يك مسير مىرفتيد، باز مضايقه نبود كه گروههايى همه در مسير واحد لكن دستهاى خبيث اجانب در كار است كه شما را ندانسته گروه گروه كند و مخالف با هم. آنهايى كه مىخواهند ما را بچاپند و ذخائر ما را ببرند و ما را به اسارت بكشند، مشاهده عينى كردند كه دو چيز براى ما پيروزى آورده است و به اين دو چيز حمله كردند: يكى ايمان، اسلام، يكى وحدت كلمه. با دست عمال خودشان، اين رمز پيروزى كه داراى دو جهت بود به هر دو حمله كردند و در سطح وسيعى در ايران مشغول تفرقه افكندن شدند، تفرقه در همه اطراف ايران، احزاب مختلفه، گروههاى مختلفه، جبهههاى مختلفه و معالاسف همه با هم مخالف. اين وحدت كلمه را دارند از ما مىگيرند. قدرت ايمان بود كه شما رابه اين پيروزى رساند و آنها مشاهده عينى كردند كه ايمان منشاء شكست آنها شده است اين را هم دارند در آن خدشه مىكنند. آنهايى كه با اسلام مخالفند، امروز اگر چنانچه عقل دارند مخالفت نكنند كهاسلام پيروز مى كند آنها را. آنها كه نوكر اجنبى هستند حسابشان معلوم است. اين يك نگرانى است براى من كه زحمتهاى چندين ساله اشخاصى كه دنبال اين بودند بين قشرهاى مختلف آشتى بيندازند و تبليغات باطل اجانب را خنثى كنند و بحمدالله كردند و پيروز شدند، اين اجتماع به هم بخورد و تفرقه حاصل شود.
يك نگرانى ديگرى كه ما داريم اين است كه دوستهائى كه نادان هستند توجه به مسائل ندارند
صحيفه نور ج 8 صفحه 42
موجب اين بشوند كه اسلام را طور ديگرى نشان بدهند. ما امروز رژيم جمهورى اسلامى داريم. ما امروز تمام قشرهايمان مدعى هستند كه جمهورى اسلامى هستيم، كه رژيم ما جمهورى اسلامى است، دادگاههاى ما دادگاههاى اسلامى است، كميتههاى ما كميتههاى اسلامى است، پاسدارهاى ما پاسدار اسلامى است، ارتش ما، ژاندارمرى ما، شهربانى ما، قواى انتظامى ما اسلامى است، دولت ما اسلامى، ادارات ما اسلامى ما همچو ادعا داريم. من خوف آن دارم كه به واسطه كارهايى كه از قشرهايى كه غرض ندارند لكن نادان هستند كارهائى صورت بگيرد كه مكتب ما را آلوده كند و بد معرفى كند، ما شكست بخوريم در مكتب،اسلام دفن بشود.
اگر كميتهها، چه آنهايى كه در آنها بعضى معممين هست و چه آنهائى كه نيست اگر خداى نخواسته بر خلاف موازين اسلامى عمل كنند، مكتب ما را شكست مىدهند و اين مسؤوليت بزرگى است براى معممين. اگر خداى نخواسته در شهرستانها، در جاهايى كه علما و روحانيون هستند يك اختلاف نظرى باشد كه منتهى به اختلاف ظاهر بشود، مكتب ما خدشهدار مىشود و اين مسئوليت بزرگى است متوجه به روحانيون. اگر دادگاههاى ما بر خلاف موازين اسلامى، بر خلاف عدالت رفتار كنند مكتب ما خدشهدار مىشود. اگر پاسدارهاى ما كه پاسدار جمهورى اسلامى هستند، پاسدار انقلاب اسلامى هستند كارى بكنند كه بر خلاف موازين پاسدارى باشد، مكتب ما خدشهدار مى شود و اين مسؤوليت بزرگى است. ما اگر در رژيم سابق شكست مىخورديم و كشته مىشديم لكن مكتب ما محفوظ بود غم نداشتيم، نگرانى نداشتيم.
ما اگر در رژيم سابق بعضى كارهاى خلاف فرض كنيد مىكريدم به مكتبمان مربوط نبود، امروز اگر كار خلاف بكنيم مكتب شكست مىخورد. مصيبت آن است كه مكتب شكست بخورد سيدالشهدا (ع) شهيد شد با همه اصحاب و عشيره لكن مكتب جلو رفت، شهادت او مكتب را جلو برد. ما هم اگر در آن رژيم شهيد مىشديم و شما هم اگر شهيد مىشديد، مكتب جلو مىرفت لكن با اعمال ما، با كردار ما، با گفتار ما، با قلمهاى ما، با قدمهاى ما اگر امروز كارهاى خلاف واقع بشود، مكتب متزلزل مىشود. مصيبت بزرگ اين است كه مكتب از دست برود، مكتبى كه انبيا براى آن كشته شدهاند، مكتبى كه اوليا براى آن كشته شدهاند.
ملت ايران! بانوان محترم! بردادران محترم! به داد اسلام برسيد اسلام امروز امانت است در دست شما، خيانت نكنيد به اين امانت. روحانى! دانشگاهى! بازرگان! دهقان! كارگر! شهرى! دهاتى! عشاير! اسلام امروز در خطر است، نه ما. خطر براى ما بود اشكال نبود. اسلام را دريابيد، كارهاى خلاف ما اسلام را بد جلوه مىدهد، اسلام را دفن مىكند كه تا آخر به آن توجه نشود. قلم ناپاك، چشمهاى ناپاك در صددند كه از شما خردهگيرى كنند و مكتب شما را بد جلوه دهند و بگويند اين هم جمهورى اسلامى، چنانچه در كارخانهها مىروند و مىگويند، چنانچه قلمهاى خائن مىنويسد. ما امروز از دوستان مىترسيم، ديروز از دشمنها مىرسيديم. آن ترس خيلى زياد نبود، اشكالى نبود. امروز از دوستها مىترسيم كه اين دوستهاى بىتوجه به عمق مسائل، بىتوجه به موقعيتى كه الان ما
صحيفه نور ج 8 صفحه 43
در آن واقع هستيم كارى بكنند كه مكتب ما در دنيا مكتب فاسد قلمداد شود، مكتب عقب مانده قلمداد شود.
اين است كه ما را رنج مىدهد، اين است كه ما را نگران كرده. امروز بر همه ما، بر همه ملت، بر بانوان، بر برادران، بر علما، بر دانشگاهىها، بر وكلا، بر وزرا، بر همه قشرهاى ملت است كه احتراز كنند از اختلاف و احتراز كنند از كارهائى كه مخالف با نهضت اسلامى است، مخالف با جمهورى اسلامى است. دست از اختلافات برداريد، در يك امور جزئى با هم اختلاف نكنيد، امروز روز اختلاف نيست. دست از هواهاى نفسانى برداريد، براى رياست كميته و پاسدارى و اينها خداى ناخواسته خلاف نكنيد. امروز روز هواى نفس نيست. امروز روزى است كه سرنوشت شما، سرنوشت اسلام، سرنوشت قرآن بايد معلوم شود. با هم برادر باشيد. دانشگاهىها با ما برادرند، ما خدمتگزار آنها هستيم. برادران دانشگاهى! توجه كنيد كه شما را جدا نكنند از روحانيون. برادران روحانى! توجه كنيد كه شما را جدا نكنند از دانشگاهىها. همين چند روز در اصفهان، در مشهد، در تهران اساس يك خلاف را دارند طرحريزى مىكنند كه دانشگاه را از روحانى جدا كنند. بعضى منبرهاى نادان و بعضى دانشگاهىهاى نادان مىخواهند اين دو قشر را از هم جدا كنند، طرحش را ريختهاند در يك موقعى كه موقع طرح قانون اساسى است، در يك موقعى كه موقع نتيجهگيرى است، در يك موقعى كه نزديك به ماه مبارك رمضان است و اجتماعات شما براى آنهائى كه مىخواهند ايران را از بين ببرند خطر دارد. ماه مبارك، ماه اجتماع است، ماه وحدت است، ماه خداست. در يك همچو موقعى قبل از ماه رمضان و موقع نتيجهگيرى از اين خونها، از اين زحمتها، از اين رنجها طرح يك اختلاف بزرگ بين روحانيون و دانشگاهى ريخته شد، يكى جزوه مىدهد لعن مىكند يك كسى را، يكى جزوه مىدهد تعريف مىكند از كسى. هر دو خلاف است. هر دو امروز غلط است. دست برداريد از نادانى، شما را تحريك نكنند آنهائى كه با اسلام دشمن هستند. خيانت به اسلام نكنيد. اين تفرقه امروز خيانت به اسلام است با هر اسمى كه باشد. امروز سر ولايت اميرالمؤمنين (ع) اختلاف كردن خيانت به اسلام است. امروز اين حرفها را طرح نكنيد همه توجه به اين معنا داشته باشيد كه اين سرنوشتى كه بناست براى ايران تحقق پيدا كند خوب باشد. با اعمال شما مبادا اسلام فراموش بشود، با اعمال شما مبادا اسلام دفن بشود. اگر دلسوز به اسلام هستيد دست از تفرق برداريد، اگر دلسوز به ملت هستيد دست از تفرق برداريد، اگر دلسوز به كشورتان هستيد دست از اين تفرقات برداريد. اين طرح شيطانى كه در اصفهان ظهور كرده و در مشهد و در تهران هم، اين طرح شيطانى را خنثى كنيد. سر يك نفر آدم كه آيا كافر است يا مسلم، تو سر هم نزنيد، توجه به مسائل كنيد، شما را مىخواهند به جان هم بريزند و آنها نتيجه بگيرند. خداوند انشاءالله ما را از غفلت بيدار كند. خداوند انشاءالله اجتماع ما را حفظ كند. خداوند انشاءالله تفرقهاندازها را هدايت كند. خداوند انشاءالله اسلام را پيروز كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 53
تاريخ: 16/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران كميته انقلاب اسلامى حصارك كرج
جديت در شناخت عوامل پيروزى و كوشش فراوان جهت حفظ آن
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول راجع به آنچه گذشته است يك كلمه عرض مىكنم و بعد آنچه بايد در آينده بشود و ما تكليف داريم راجع به آنچه گذشت و بحمدالله خوب گذشت. چه چيز اسباب شد كه اين ملت، اين راه را رفت و پيروز شد و چه بايد كرد كه اين پيروزى ادامه پيدا كند؟ چه بسا يك لشكرى، يك جمعيتى پيروز بشوند به يك جمعيت يا ملت ديگر و خوب از عهده بر آيند لكن نتوانند حفظ كنند پيروزى خودشان را. بسيارى از اين كشورگشاها بودهاند كه زدهاند، رفتهاند و جلو رفتهاند و فتح كردهاند لكن نتوانستند حفظ كنند. وقتى كه به يك حدى رسيدند، يك جهاتى پيش آمد كه نتوانستند حفظ كنند، شكست خوردند. اين بايد عبرت بشود براى كسانى كه در يك ميدان پيروز شدند و باز تتمه دارد، نرسيدهاند به مقصد. در همين جنگهاى عمومى كه شده است، يك وقت، يك سردارى با فشار و زور و با لشكر خيلى جرار جاهايى را گرفت و پيش رفت مثل هيتلر، پيش رفت فرانسه را گرفت و - عرض مىكنم - حمله كرد به شوروى و يك مقدارى هم از شوروى گرفت لكن جهاتى پيش آمد كه در همان جا شكست خورد و شكستن هم تا آخر تا ملزم شد (به طورى كه گفتهاند) خودش را بكشد.
ما نبايد مغرور بشويم به اين پيروزى كه پيدا كردهايم با اينكه پيروزى بزرگى بود، يعنى يك پيروزى بود كه احتمالش را نمى دادند، شايد اين حركات ما را يك حركات غير عاقلانه مىدانستند، حتى در اين اواخر هم كه خود آن مردك رفته بود و بختيار جايش بود باز ناصحهاى بىاطلاع نصيحت مىكردند كه بايد ساخت ديگر با اينها، بايد شوراى سلطنتى را تأييد كرد و بعد رفت وكيل درست كرد و بعد از راه او مسأله را ختم كرد و شايد اين پافشارىهائى كه از طرف بعضى مىشد، اينها صحيح نمىدانستند. حالا شما به يك پيروزى بحمدالله رسيديد و يك پيروزى بزرگى بود كه هم يك قدرت بسيار بزرگ را شكستيد و هم از كشور خودتان دست قدرتهاى بزرگ را كوتاه كرديد. تا اينجا بايد ما از همه ملت تشكر كنيم و اين خدمتى كه ملت كرد، اين وحدت كلمهاى كه پيدا كرد، اين كوششى كه كرد، اين جان نثارى و فداكارى كه كرد، در محضر خداى تبارك و تعالى مأجور است و مورد نظر ولى عصر (سلام الله عليه) است. تا اينجا خوب رفتيم و نتيجه هم خوب گرفتيم اما ما كارمان كه به آخر نرسيده است، الان نه يك حكومت مستقر داريم، يك دولت انتقالى است، در عين حال كه خوب است
صحيفه نور ج 8 صفحه 54
لكن يك دولت متزلزل انتقالى است، و نه قانون اساسى كه اساس هر كشورى هست الان داريم و نه يك رئيس جمهور داريم و نه يك مجلس شورا داريم كه اينها اساس يك حكومت است و همه اينها بايد باشد آنقدرى كه ما تا حالا به آن رسيديم اين است كه با رأى و رفراندم عمومى آن رژيم از بين رفت و به جاى او جمهورى اسلامى آمد، الان ايران به عنوان جمهورى اسلامى در دنيا شناخته شده است، اما جمهورى اسلامى كه فقط ما به آن رأى داديم اما مجلس نداريم و رئيس جمهور نداريم و قانون اساسى نداريم اينها را بايد درست كنيم. پس ما بين راهيم، مثل يك لشكر فاتح مىماند كه زده و رفته و يك جايى را گرفته است لكن معلوم نيست كه بتواند حفظش بكند. ما الان معلوم نيست كه با اين توطئهها كه هست و با اين تفرقها كه موجود شده است و با اين كارها كه انجام مىگيرد، بعد از پيروزى معلوم نيست سرنوشتمان چه خواهد شد، نگرانى داريم. تكليف ما امروز چه هست؟ ما اگر بخواهيم پيروزيمان كه تا اينجا رسيده به آخر برسد، چه بكنيم كه حفظ بشود اين پيروزى و مثل قضيه هيتلر نشود كه محتاج بشود به خودكشى. ما بايد بفهميم چرا پيروز شديم، اين چرا را اگر فهميديم آنوقت بايد كوشش كنيم كه همان چيزى را كه ما را پيروز كرده حفظش كنيم، اگر حفظش نكنيم، همان است كه يك لشكر فاتحى آمده و نتوانسته بعدش را حفظ كند. اكثر فتحهائى كه شده نتوانستند حفظ كنند بعد رفتند و رها كردند. حتى نادرشاه هم كه رفت هندوستان را گرفت، آنجا ديد نمىتواند حفظ كند يك قراردادى كرد و برگشت. حفظ يك نظامى، حفظ يك پيروزى از اصل يك پيروزى مشكلتر است و نكتهاش هم اين است: در آنوقت كه يك جمعيتى دارند حمله مىكنند براى گرفتن يك قلعهاى، همه توجهشان به گرفتن قلعه است، هيچ توجه ديگرى ندارند، هيچ كس فكرش اين نيست كه ما امشب وقتى شب شد شام چه داريم، ناهار چه داريم، بچهمان كسالت دارد، هيچ در فكر نيستند، تمام قواى هر فرد دنبال اين است كه اين فتح را بكنند، اين قلعه را بگيرد و يك گروهى كه با هم مجتمع شدند، همه يكصدا و قواى مختلفه جمع شده است و به حال حمله است، همه قوا مجتمع شده است و همه هم نظرشان يك چيز است و آن اين است كه اين قلعه رابايد ما فتح بكنيم، تا وقتى كه رسيدند و فتح كردند و آنوقتى كه در داخل قلعه بودند و نشستند و ديدند الحمدالله فتح كرديم، سستىها شروع مىكند پيدا شدن، خستگىها، سستىها، اختلافها، در داخل همان قلعه ممكن است كه هم سستى براى اين افرادى كه آنوقت با اين قدرت پيش رفتند، پيش بيايد و قدرت خودشان را از دست بدهند و هم تا حالا همه متحدالكلمه براى اين فتح و پيروزى بودند حالا كه خودشان را پيروز مىبينند مىافتند به گلههايى كه از هم دارند، اشكالاتى كه برايشان هست، زندگيمان چطورى هست، بچههايمان چطورند، مناقشاتى كه بعضى با بعضى دارند، اغراضى كه دارند، آن سستى بعد از پيروزى و اين اختلاف بعد از پيروزى موجب اين مىشود كه نتواند اين فاتح حفظ كند فتح خودش را و آنهايى كه شكست خوردهاند بسيار اينطور اتفاق افتاده آنهائى كه شكست خوردهاند، آنها براى اينكه عقده شكست خوردن درشان هست شروع مىكنند به پيوند با هم. از آن طرف شكست خوردهها روى عقدهاى كه پيدا كردند بنا مىكنند اين جزيى جزيىها به هم متصل بشوند و وحدت پيدا بكنند،از اين طرف اينهائى كه فتح كردهاند، براى
صحيفه نور ج 8 صفحه 55
اينكه عمق مسائل را درست ادراك نكردهاند شروع مىكنند به اينكه استراحت بكنند، سستى پيدا مىكنند و عمده، اختلافات، جدا از هم بشوند، آنوقت كه با هم مجتمع بودند فتح كردند، حالا آنهايى كه شكست خوردند دارند با هم مجتمع مىشوند، اينهايى كه فتح كردند دارند از هم جدا مىشوند، نتيجه چه ميشود؟ نتيجه اين مىشود كه همان رمزى كه در فتح شما بود در اينها پيدا مىشود و همان رمزى كه در شكست آنها بود در شماپيدا مىشود. پس ما بايد چه بكنيم؟ اين فتحى را كه كرديد، يك فتح كوچكى نبود، ما باز ادراكش را خيلى نمى كنيم، اينهائى كه از خارج مىآيند، از امريكا مىآيند، از انگلستان مىآيند، از بلاد خارج و غرب مىآيند، اينها گاهى به ما مىگويند كه ايرانيان نمىدانند كه چه كردهاند، نمىدانند كه چه فتحى كردهاند، يك فتحى بوده است كه همه عالم را به تعجب واداشته است كه چطور يك جمعيتى كه هيچ چيز دستشان نبود بر يك قوائى كه همه قواى عالم با هم جمع شده بودند، شما خيال مىكنيد كه فقط محمد رضا بود و امريكا؟ مسأله اين نبود، محمدرضا بود و دنبال سرش همه دولتها، چه اسلامى و چه غير اسلامى، همه دنبال سرش بودند. بى جهت بود كه ما را در كويت راه ندادند؟ با ما دشمنى نداشتند آنها، براى اينكه پشت سر او بودند. بىجهت بود كه ما را كارى كردند كه نتوانيم عراق بمانيم؟ بىجهت بود كه من ممالك اسلامى را رها كردم و رفتم به خارج، در يك مملكت كفرى؟ اينها همه جهت داشت براى اينكه من ديدم همين كارى كه عراق دارد مىكند و همين كارى كه كويت مىكند نمىگذارد ما از اين طرف شهر برويم آن طرف شهر سوار طياره بشويم و برويم، اينقدر هم مانع شدند، گفتند از همان جا كه آمديد به همان جا برگرديد. اين براى اين بود كه همه اينها طرفدار بودند با آن رژيم، آنوقت آن قدرتهاى بزرگ هم همه پشت سرش بودند، بعضىها صريح مىگفتند مثل امريكا و انگلستان، بعضىها هم صريح نمىگفتند لكن بودند براى اينكه منافع خودشان را به وجود او مىدانستند و متأسف بودند از رفتن او.
در عين حال كه همه قوههاى عالم بر خلاف يك 35 ميليون جمعيت، يك جمعيت ايرانى، همه قوههاى عالم مخالف، معذلك نتوانستند نگه دارند او را چه اسباب اين شد كه يك همچو پيروزى پيدا شد؟ ماها چنين عرضهاى داشتيم؟ نه، ايمان و نظر خدا بوده وقتى همه شما از ظلم بيزاريد و همه شما به عدالت اسلامى رو آورديد خداى تبارك و تعالى به شما كمك مىكنند، ملائكة الله به شما كمك مىكنند، اين ملائكة الله كه در جنگهاى اسلامى به جمعيتهاى كوچك كمك مىكردند كه پيروز مىشدند بر جمعيتهاى بزرگ، منتها خود مردم آنجا نمىدانستند، پيغمبر(ص) مىدانست به وحى، الان هم اگر پيغمبر بودند، شايد مىفرمودند كه شما اين پيروزى را كه پيدا كرديد ملائكةالله با شما موافق بود، همه اسلام را مىخواستيد، دين حق را مىخواستيد و از رژيم فاسد اعراض كرديد، اين اسباب اين معنا شد، اين دو تا كلمه، همه با هم وحدت كلمه و همه با هم اسلام. اين دو تا كلمه رمز پيروزى شما بود و عمل به آيه كريمه: واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا در اين آيه همين رمز است كه همهتان با هم به خدا بپيونديد و جدا از هم نباشيد، اجتماع با هم باشد و توجه به خدا باشد، تفرقه هم نباشد در كارهايتان، اين اسباب اين شد كه يك جمعيت كمى با نداشتن هيچ ساز و برگ
صحيفه نور ج 8 صفحه 56
جنگى مشتى داشتند و ايمانى داشتند، غلبه كردند بر جمعيتهاى بزرگ و با اشخاصى كه منافعشان در خطر بود، منافع حياتشان در خطر بود و پشتيبان او بودند، هيچ كس هم نتوانست اين را نگهش دارد. ما تا اينجا آمدهايم، پس ما يك فاتحى هستيم كه در نيمه راهيم. از اينجا به بعد چه بكنيم كه اين فتح را به آخر برسانيم، حفظ كنيم اين فتح را، اين پيروزى را حفظ كنيم، مثل هيتلر نشويم كه بين راه برش گرداندند، توى دهنش زدند برش گرداندند و محتاج به خودكشى شد؟ آنچه كه بايد بكنيم اين است كه همين رمز را، همين دو تا كلمه را حفظ كنيم: يكى جدا نشويم از هم و الان دستهايى در كار است كه مىخواهند اين رمز را از ما بگيرند، دستهاى زياد، دستهايى كه معالاسف اغفال كردهاند دوستان ما را، نه همان دشمنها، دوستان را هم اغفال كردهاند و دارند بذر نفاق و جدائى را در اين مملكت پخش مىكنند. اين مملكتى كه از مركز تا سرحدات همه جا يك كلمه مىگفتند، مىگفتند: جمهورى اسلامى، يك كلمه مقدمه آن بود، مىگفتند: كه اين رژيم نه، از مركز اين بود تا سرحدات،از هر طرف بروى، هر جائى مىرفتى همين كلمه بود، فهميدند آنهايى كه مىخواهند غارت كنند ما را كه رمز پيروزى ما اين وحدت كلمه بود و مقصد، يك مقصد بودن، هر كس يك طرف نمىكشيد، همه يك چيز مىگفتند، همه مىگفتند: جمهورى اسلامى. حالائى كه ما رسيدهايم به اينجا، الان آنهايى كه اين معنا را لمس كردند كه اين وحدت كلمه و وحدت مقصد، همه با هم و همه با هم اسلام، اين پيروز كرده ما را، مىخواهند اين را از ما بگيرند، همه را بگيرند، اسلامش را هم بگيرند. اين دو تا كلمهاى كه اساس پيروزى شما بود، الان شياطين در صددند كه از شما اين رمز را بگيرند و اگر اين رمز را حفظش نكنيد و شياطين خداى نخواسته غلبه كنند بر شما و رمز را بگيرند، مملكت ما مىشود مثل همان قضيه هيتلر مىشود، در نيمه راه برش مىگردانند، مىزنند توى دهنش بيرونش مىكنند. مابايد اين را حفظش كنيم.
بيدارى در برابر نقشههاى حساب شده شياطين و پيشگيرى از اختلاف و افتراق
الان شما ببينيد، در تهران از قرارى كه روزنامهها مىنويسند قريب صد گروه پيدا شدهاند، اظهار وجود كردهاند، گروه، گروه،گروه، ولو چيزى نيستند اينها، در مقابل ملت اينها چيزى نيستند لكن اين زنگ خطر است. اين زنگ خطر براى اينكه آن رمز پيروزى كه اجتماع بود از ما بگيرند. آنوقت ما گروه گروهها را به هم پيوند داديم، ملت، گروه، گروهها را به هم پيوند داد، حالا در مقابل او بعد از اينكه به اين حد رسيديد، دارد پيوندها از هم گسسته مىشود و گروه گروه مىشوند. اين كيست؟ حزب چه اين كيست؟ حزب چه. اين كيست؟ جبهه چه. آن كى؟ بسيارش هم اسم اسلام رويش هست، اما غفلت از اينكه حالا تكه تكه كردن صحيح نيست، محله محله كردن، گروه گروه كردن الان صحيح نيست، ما در يك حالى الان هستيم كه بايد اين مراحل را طى كنيم تا بتوانيم بگوئيم ما حالا پيروز شدهايم. آنوقت هم بايد حفظش بكنيم. هميشه بايد حفظش بكنيم اما حالا نيمه پيروزى است، نه پيروزى، الان ما يك مقدارى جلو رفتيم، مقدار ديگرش مانده است. اگر در اين نيمه راه كه ما هستيم غلبه كنند بر ما، ما از هم جدا بشويم، كم كم آنها از زير پيوند كنند،مثل همان فاتحى كه قلعه رافتح كرده
صحيفه نور ج 8 صفحه 57
و لشكرش رو به سستى و رو به افتراق گذاشته است و اهالى قلعهاى كه شكست خورده بودند رو به اجتماع و روى دستهبندى كه با هم يكى بشوند، نتيجهاش اين مىشود كه بعد از چندى اين گروه فاتح شكست خورده مىشوند و از قلعه بيرونشان مىكنند. اگر ما اين رمز را حفظ نكنيم (ما مقصودم همه ايران است، همه مملكت، طبقه روحانى، طبقه دانشگاهى، پاسداران، بازارى، كارمند، كارگر، دهقان، همه مكلفيم) اگر ما نگه نداريم اين پيروزى كه برايمان پيدا شده است و اين فتح عظيمى كه براى شما پيدا شده است، اگر حفظش نكنيم، در حالى كه بين راه هستيم، آنها دارند با هم مجتمع مىشوند ما داريم گروه گروه مىشويم الان بسيارى از اين منحرفين، زيرزمينى با هم مجتمع دارند مىشوند، با هم پيوند مىكنند. اضافه كنيد دست هم از خارج هست كه دستها، آن كمكهاى خارجى هم اين مطلب را به آن باد مىزنند، كمك مىكند. از مرزها الان باز اشخاصى وارد مىشوند اسلحه وارد مىشود، از اين چيزها، در داخل باز اينطور روابط دارد درست مىشود، گروهها با هم مجتمع مىشوند. آنها دارند مجتمع مىشوند، ماها داريم متفرق مىشويم. ما خودمان را فاتح ديديم به سستى گرائيديم و جدا داريم از هم مىشويم، آنها خودشان را مغلوب ديدند و عقده پيدا كردند و دارند با هم پيوند مىكنند و ما را متفرق مىكنند، رمز را از ما مىگيرند خودشان رفتار مىكنند رمز پيروزى يعنى يك رمزش را و آن وحدت كلمه و آن اجتماع، اجتماع را دارند از ما مىگيرند، گروه گروهش مىكنند. آقا اين بىجهت نيست كه صد گروه يك وقت، در حدود يك ماه يا يك خرده بيشتر در تهران پيدا بشود، اين يك مسأله عادى نيست كه يك دستهاى دلشان خواسته، دلشان خواسته، اين يك نقشهاى است و يك چيزى است كه زير پرده يك دستى پشت سر اينهاست، آنهايى كه آدمهاى صحيح هستند و حسن نيت دارند، غفلت مىكنند، بايد بيدار بشوند، آنهايى كه شياطين هستند روى نقشه كار مىكنند. اگر اين دستههايى كه علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به كشور خودشان، علاقه دارند به ملت خودشان، اين دستهها از اين تفرقها دست بردارند، براى آنها چيزى خيلى نمىماند، ديگر آنها صد گروه نيستند. از آن طرف دارد آنها مجتمع، از اين طرف گسسته مىشود. نتيجه اين مىشود كه خداى نخواسته اگر ما سستى كنيم، اگر ما غفلت كنيم، شياطين هم با هم مجتمع بشوند، يك وقت چشممان را باز كرديم كه يك كودتا شد و همه بساط را به هم ريخت. همه بساطى كه تا حالا، همه خونهائى كه تا حالا داديد هدر مىرود، همه زحمتهايى كه كشيديد باطل شد، بايد چه كرد؟ نبايد امروز ما هى فرياد كنيم كه ما چنين كرديم، ما امروز بايد فرياد كنيم كه بايد اين كار را بكنيم. نبايد يك لشكر فاتح هى بنشيند از فتحش بگويد، اين ثناخوانى از فتح اسباب اين مىشود كه دلگرم بشوند كه الحمدلله ديگر گذشت، سستى پيدا مىشود. - ما بايد از آن طرف صحبت كرد، فرياد كنيم كه ما بايد جلو برويم، همان فريادهاى الله اكبرى كه كرديد و با قدرت الهى پيش برديد اين پيشبرد عظيم را، همين را بايد حفظش بكنيد.
اين مساجد را بايد مسلمانها پر كنند از جمعيت
الان ماه مبارك رمضان جلو است، ماه بسيار شريف شعبان هم درش واقع هستيم،اين مساجد
صحيفه نور ج 8 صفحه 58
را بايد مسلمانها پر كنند از جمعيت، اين سنگرهاى اسلامى را پر كنند از جمعيتها و در آنجا مسائل روز رابگويند و فرياد كنند. الان ما احتياج به اللهاكبر بيشتر داريم. تا آن وقتى كه آن مردك بود. الان احتياج ما بيشتر است، الان ما به اجتماعات بيشتر احتياج داريم. حربه دست شماست، اگر بتوانيد نگهش داريد. شما همه چيز داريد، اگر بتوانيد نگه داريد. شماقدرت ايمان داريد بايد نگهش داريد. شمايك ملت رنجديده بوديد كه از وقتى چشمتان را باز كرديد و هوشتان بوده است هى سازمان امنيت به گوشتان خورده، هى در سازمان امنيت چه شده، هى دلتان لرزيده براى اينكه سازمان امنيت مبادا چه بكند، پاسبان مبادا چه بكند. شما با اين تنفرى كه پيدا كرديد از اين رژيم و با آن توجهى كه پيدا كرديد به اسلام، پيروز شديد.
اين وحدت كلمه را حفظش كنيد و اين ايمان را، اين ايمان را كه جوانهاى عزيز ما، بسيار عزيز ما مىآيند استدعا مىكنند كه دعا كنيد ما شهيد بشويم، اين جوان 30 ساله، 20 ساله، 25 ساله، كمتر، 18 ساله مىآيد كه دعا كنيد من شهيد بشوم اين رمز پيروزى است. اين احساس، اين تحولى كه در جامعه ما پيدا شد، اينها رمز پيروزى ما بود، اين را نگهش داريد. اين روحيه، اين روحيه بزرگ، اين روحيه الهى، غيبى، اين را حفظش كنيد و از تفرقات، از اين افتراقها پرهيز كنيد. من همه را دارم مىگويم، من خطابم به هر جا برسد صدايم. معنا ندارد امروز در يك مملكتى كه فتحش نيمه كاره است احزاب مختلف بگذارند استقرار پيدا بكند بعد هر كارى مىخواهند بكنند. بگذارند ما درست مستقر بشويم، اقتصادمان درست بشود، زراعتمان درست بشود، لااقل دستمان دراز نباشد براى ديگران كه گندم بده، جو بده، چه بده، همه چيزمان را از ديگران بگيريم بگذاريد اينها قدرى درست بشود، اگر شما خدا را مىشناسيد، براى خاطر خدا، اگر شما ملت را دوست داريد، براى خاطر ملت، اگر كشورتان را مىخواهيد، براى خاطر كشور بازى نخوريد از اين يك مشتى كه دارند كارى مىكنند كه همه چيز ما به باد برود، تا مىتوانستند نمىگذاشتند كسى زراعت درست بكند، بعدش نمىگذاشتند كسى زراعتش را بردارد، حالا كه برداشت كردهاند آتش مىزنند. اينها دلشان براى ملت سوخته؟ ارزاق يك ملتى را كه اينطور دارند به باد مىدهند آنوقت مىگويند كه ما ملى هستيم، ما با ملت آشنا هستيم. نيست مطلب اينطور، باز نخورند اين جوانان عزيز ما، اينهائى كه قصدشان اين است كه خدمت بكنند لكن راهش را نمىدانند، دست بردارند اينها از اين متفرق شدن و گروه گروه درست كردن.
با رفتار موافق موازين و انجام وظايف انسانى - اسلامى پاسدار مكتب باشيد
مطلب زياد است و من هم نمىتوانم ديگر ادامه بدهم، محول به خودتان. اسلام را امروز به دوش من و شما گذاشتهاند كه اين را حفظش كنيم، مسئوليتش به دوش من و شماست، به دوش اين ملت است اين را حفظش كنيد. شما پاسداران خدمت مىتوانيد بكنيد به اين نهضت، و خداى نخواسته مىتوانيد كارى بكنيد كه اسلام از دست برود، شما پاسدارها اگر پاسدارى واقعاً از اسلام مىكنيد،
صحيفه نور ج 8 صفحه 59
پاسدارى از مملكت اسلامى مىخواهيد بكنيد، توجه كنيد به اينكه خودتان يك قدم خلاف بر نداريد. اگر شمايى كه الان پاسدار اسلاميد از شما يك خلاف ببينند، مىگويند اسلام اينطورى است، چنانچه اگر از روحانيون يك چيزى ببينند، مىگويند اسلام اين است. بايد شماها وظايف پاسدارى از اسلام، پاسدارى از جمهورى اسلامى پاسدارى از مملكت اسلام، شمائى كه الان به اين شغل بسيار شريف و لباس بسيار مبارك در آمديد، قدرش را بدانيد. اگر الان شما يك خلافى بكنيد، گردن شما نيست مىگذارند گردن جمهورى اسلامى، مىگويند جمهورى اسلامى هم همين است، آنوقت سازمان امنيت به ما ظلم مىكرد و حالا پاسداران اسلامى. مكتب ما را، آن مكتب بزرگ ما را دفن مىكند. اگر در اين نهضت مكتب ما شكست بخورد، دفن مىشود و ديگر كسى نمىتواند بيرونش بياورد. كارى بكنيد كه شكست نخوريد، كارى بكنيد كه مكتبتان شكست نخورد. شما به وظايف انسانى و اسلامى خودتان رفتار كنيد و ما هم همين طور انشاءالله و همه گروهها هم همين طور تا اينكه اين فتحى كه تا اينجا رسانديم بتوانيم نگهش داريم تا به آخر برسانيم و بتوانيم ما عرضه كنيم به دنيا كه ما يك چنين متاعى داريم، اسلام يك چنين چيزى است. اگر بنا باشد كه حالايى كه يك پيروزى نصيب ملت ما شده است، كميتهها تعدى بكنند خداى نخواسته، پاسدارها تعدى بكنند خداى نخواسته، روحانيون خلاف مسلك روحانيت عمل بكنند خداى نخواسته، دولت خلاف دولت اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، ارتش خلاف ارتش اسلامى رفتار كند خداى نخواسته، و همين طور، اگر يك چنين قصهاى پيش بيايد، در دنيا منعكس مىشود، آنهايى كه در صددند كه اين نهضت را آلوده كنند و اسلام را - دشمن دارد اسلام - آنها در خارج و در داخل منعكس كنند كه اعمال همان تا عمال است مهرهها عوض شده آنوقت نصيرى بود حالا بصيرى، عمل چه عملى است. اگر ما اعمالمان را موافق با آنكه جمهورى اسلامى اقتضا دارد منطبق نكنيم، اگر ما كه پاسدار احكام و شما پاسدار اسلام (همهمان الحمدلله اميدورام پاسدار باشيم) اگر ما اعمالمان را مطابق با آن وظيفه پاسدارى نكنيم، ما را متهم مىكنند به اينكه، (خودمان را متهم نمىكنند، آنها ديگر حالا كارى به شخص ندارند) مكتب ما را متهم مىكنند به اينكه اين هم همان رژيم شاهنشاهى است، افراد فرق كردهاند، اسمش فرق كرده، آنوقت مىگفتند رژيم شاهنشاهى و حالا مىگويند جمهورى اسلامى، آنوقت مىگفتند شاهنشاه حالا مىگويند يكى ديگر، اما معنا همان معناست، محتوا همان محتواست، اشكالات هم همان اشكالات است و تعديات همان تعديات است. اگر يك كارى بكنيد، زيادش مىكنند، اگر كسى يك تعدى بكند، نمىگويند اين كرده، مىگويند پاسدارهاى اسلام اينطور، از اينجا هم برش مىدارند و مىگذارند روى اسلام و مىگويند اسلام اين است، آن اسلامى كه اينها فرياد مىكردند ما اسلام مىخواهيم، ما رژيم شاهنشاهى نمىخواهيم، ما رژيم اسلام را مىخواهيم، اين هم اسلامشان. اينطور براى ما مىگويند.
توصيه به اصلاح خويشتن و مؤاخذه از خلافكاران
امروز اسلام به شما محتاج است، قرآن كريم محتاج به شماست، خودتان را اصلاح كنيد. شما هم
صحيفه نور ج 8 صفحه 60
خودتان را اصلاح كنيد، اين طبقه هم خودش را اصلاح كند. اگر هر كس يك جايى فرض كنيد يك صورت روحانى به خودش داد و چهار تا از اين تفنگدارها را دور خودش جمع كرد و شروع كرد خلاف آن چيزى كه وظيفه روحانى است عمل بكند، اسلام را باد داده، امروز نمىگويند زيد اين كار را كرده مىگويند جمهورى اسلامى اين است، منعكس مىكنند اين جمهورى اسلامى است. وظيفه سنگين، مسئوليت سنگين و همهتان مسؤول خواهيد بود. اگر يكىتان يك كارى بكند ديگرى ساكت باشد او هم مسؤول است يكى يك خلاف كرد، همه بايد برويد دنبالش كه آقا چرا. لازم نيست كه كتككارى بكنيد، مؤاخذه كنيد. اگر يك نفر خلاف كرد، 20 نفر از شماها رفت گفت نكن اين كار صحيح نيست، تحت تأثير واقع مىشود. اگر يك معمم، يك صورت معمم، يك كار خلاف كرد، از اطراف، معممين هجوم به آن آوردند كه چرا اين كار را مىكند، ديگر اگر من دخالتى كردم همهتان هجوم آورديد كه چرا اين كار را مىكنى من سر جايم مىنشينم، همهتان مسؤوليد همهمان مسؤوليم، امروز مسؤوليت بزرگ است براى ما، ما نصف راه هستيم و من خوف اين را دارم كه قضيه ما قضيه هيتلر بشود.
خداوند انشاءالله شما را سلامت بدارد. ماها همه را به وظايف خودمان آشنا كند و مملكت ما را از همه شرها نجات بدهد و نادانهاى ما را دانا كند و آن كسانى كه خيانت مىخواهند بكنند به اين مملكت، هدايت كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 61
تاريخ: 16/4/58
بيانات امام خمينى در جمع بانوان مكتب ولى عصر
نقش عظيم تعليم و تربيت در رشد معنوى انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
من اميدوارم كه همه خواهرها و برادرها و همه قشرهاى اين ملت و همه ما از خدمتگزاران به اسلام و ولى عصر سلامالله عليه باشيم.
ما در يك مملكتى هستيم كه مملكت ولى عصر است و وظيفه آنهائى كه در مملكت ولى عصر زندگى مىكنند، يك وظيفه سنگين است. نمىتوانيم ما لفظا بگوئيم ما در زير پرچم ولى عصر سلامالله عليه هستيم و عملا توى آن مسير نباشيم، چنانچه نمىتوانيم بگوئيم كه ما جمهورى اسلامى داريم و عملا آنطور نباشيم اسلامى نباشيم. شما كه به نام مقدس ولى امر يك گروه متشكلى تشكيل دادهايد و زحمت مىكشيد و خدمت مىكنيد و احكام اسلام را ترويج مىكنيد و تعليم و تربيت مىكنيد، تعليم بايد پهلويش تربيت باشد، تربيت صحيح، تربيت اسلامى. اگر تعليم تنها باشد بىتربيت، فايده ندارد بلكه گاهى مضر است، تربيت بىتعليم هم نمىشود، به نتيجه نمىرسد. اين دوتا بايد با هم باشند، توأم باشند، تعليم و تربيت. انسان يك موجودى است كه با تعليم و تربيت رشد مىكند. يك رشد نباتى و حيوانى انسان دارد كه با نباتات و با حيوانات شريك است، همه با هم، اين قافله حركت دارند مىكنند، انسان هم يكى از آنهاست، يك نباتى است اول و بعد يك حيوانى مثل ساير حيوانات است و تا سرحد حيوانيت با حيوانات شريك است چنانچه تا سرحد نبات با نباتات شريك است. يك موجودى است كه هم نبات است و هم حيوان و تا سرحد حيوانيت با همه حيوانات شركت دارد. و از آنجا راهش جلوتر مىرود. حيوانات با انسان شركت دارند در همين امور مادى، همان خوردن و خوابيدن و توليد مثل كردن، همه حيوانات همينند، انسان هم اگر همين باشد، حيوانى است مثل ساير حيوانات ولو اينكه خوراكش با او فرق داشته باشد، حيوانات هم بعضىشان با بعضى خوراكشان فرق دارد، يكى گوشتخوار است، يكى علفخوار است و انسان هم جزء آنهاست كه علفخوار است منتها حالا گوشتخوار هم شده. اگر انسان تربيت و تعليم نداشته باشد توأم با هم، در همين حد حيوانيت باقى مىماند و انسان از ساير حيوانات اگر آن تربيت و تعليم نباشد، بدتر است.
صحيفه نور ج 8 صفحه 62
شعاع آمال و آرزوها و شهوات انسان نامحدود است
حيوانات حدود شعاع فعاليتشان خيلى محدود است و حدود تجاوز و تعديشان هم محدود است، يك طعمهاى گير مىآورد و مىخورد و ديگر ذخيره نمىكند الا بعضىشان و همان وقتى كه سير شد مىرود سراغ كارش مىخوابد. انسان يعنى اين حيوانى كه حالا نرسيده به حد انسانيت، اين حيوان، اين قسم از حيوان كه ما اسمش را انسان مىگذاريم براى اينكه بعدها ممكن است انسان بشود، اين هيچ حدى ندارد، نه در شهوت حد دارد و نه در آمال و آرزوهائى كه بايد باشد حد دارد. شما اگر فرض كنيد براى يك انسانى، يكى از همينها، ابتدائاً خودش خيال مىكند كه من اگر يك خانه خوبى داشتم بس بود. وقتى به خانه مىرسد مىبيند بس نيست، خوب يك باغى هم پهلوى آن خانه بود بس بود، به باغ رسيد مىبيند بس نيست، يك مزرعهاى داشتيم، خوب، بد نبود. به مزرعه هم مىرسد، يك دهكده خوب بود داشته باشيم، به آن مىرسد. هر چه بالا مىرود زيادتر مىشود، ابتدائاً يك چيز مختصرى مىخواست، هر چه بالاتر رفت، زيادتر مىشود، طمعش زيادتر مىشود، آرزويش زيادتر مىشود. اينهائى كه يك مملكت دارند، مىبينيد كه مىروند دنبال يك مملكت ديگر، مملكتگيرى مىكنند. اگر همه ممالك دنيا را يك انسانى بگيرد، آنوقت به فكر مىافتد برود كره ماه، برود آنجا را هم بگيرد، بعد به فكر مىافتد برود كره مريخ، آنجا را هم بگيرد، بعد مىرود سراغ جاهاى ديگر. آخر ندارد، اين يك موجودى است كه خدا اينطور خلقش كرده است كه در حد حيوانيت، يعنى همانهائى كه حيوان مىخواست اين زيادترش را دارد، حدود هم ندارد. حيوانات در يك وقت خاصى شهوت دارند، در وقتى كه وقت حمله است، وقتى است كه مىخواهند توليد مثل بكنند، در ما بقيش آنطورها نيستند. انسان اينجور نيست، انسان شهوتش هم حد ندارد، نه حدود دارد و نه يك طور خاصى كه غير از آنطورى كه انبيا آمدهاند محدودش كردند به حدودى، انسان هيچ اين حرفها ندارد، با آن بهترين محارمش هم فرق نمىكند پيشش با او، دخترش با اجنبى فرقى ندارد پيش او. يك همچو حيوانى است، در هر چيز نامحدود است. شما يك موجود نامحدود هستيد. اگر اين نامحدودى در طرف حيوانيت صرف شد، يك حيوان نامحدود، يك حيوانى كه با ساير حيوانات فرق دارد، حيوانات ديگر شهواتشان محدود است، آمالشان محدود است، اين انسان نامحدود است، اگر به همين حال حيوانيت باشد و دنبال همين كارهاى حيوانى، دنبال همين شهوات، دنبال همين آمال و آرزوهاى حيوانى كه همه اين آمال و آرزوهائى كه مربوط به طبيعت است، تمام آمال و آرزوهائى كه مربوط به امور طبيعى است، حيوانى است، اگر به اين حد باقى بماند اين تا آخر حيوان است، اينجا صورتش، صورت انسان است وقتى اين پرده برگشت و آن عالم پيدا شد، صورتش هم يك صورت ديگر مىشود. همچو نيست كه به صورت انسانيت آنجا محشور بشود، اگر انسان اينجا شد، آنجا انسان است، اگر كسى در اينجا توانست خودش را انسان بكند، آنجا كه برود، آنجا انسانيتش به طور كمال و آنطورى كه چشمهاى اين عالم نمىتواند او را ببيند، به طور كمال در آنجا تحقق پيدا مىكند و اگر چنانچه نتواند اين كار را بكند، مهار را رها كند، خوب بسيارى هستند كه مهار ندارند، رها هستند، آزادند، اين آزاديى كه غربىها
صحيفه نور ج 8 صفحه 63
مىخواهند همين است، آزادند، هر چه مىخواهند، هر كارى مىخواهند بكنند، ظلم بكنند آزاد است، شهوات غير مشروع، آزاد است، بدگوئى به هر كس، آزاد است، قلمفرسائى به ضد هر كس، آزاد است. اگر اين آزاديى كه همين غير محدود بودن اين قسم حيوان، غير محدود بودن اين قسم حيوان، اين حدى ندارد براى خودش، آزاديش را حدى قائل نيست، هر جا جلو برود باز در اين آزادى مىخواهد جلوتر برود.
نياز انسان به هدايت انبيا در پيمودن مسير كمال و كنترل غرائز
اگر ما تربيت و تعليم نداشته باشيم، تربيتى كه انبيا آوردهاند براى اينكه غير انبيا راه را نمىدانند، ما الان يك راهى را داريم قهراً مىرويم خودمان هم ملتفت نيستيم و آن راهى كه انبيا براى ما آوردند كه از آن راه بايد برويد آن صراط مستقيم كه منتهى مىشود به آنجائى كه ماها ديگر الان نمىتوانيم ادراك بكنيم، اين را انبيا آوردهاند، مكتب غير انبيااطلاع از ماوراء طبيعت ندارد، هر چه مكتب هست همين طبيعت است، مكتب انبيا است كه ماوراء طبيعت را هم طرح مىكند. در مكتبهاى ديگر اصلاً طرح نمىشود ماوراءالطبيعه، بله مىگويند دروغ است. يك آدمى كه اصل نمىداند ماوراء طبيعت چيست، همين طور نشسته توى خانهاش و مىگويد نخير، نيست. انبيا مىدانند راه چه هست، از كجا بايد رفت، چه جورى بايد رفت. راهى است كه تا بوسيله انبيا و تعليمات انبيا نباشد، انسان نمىتواند به مقصدش برسد. از راه مستقيمى كه انسان را به مقصد مىرساند اگر راه انبيا نباشد معوج مىشود يا اين طرف مىرود يا آن طرف مىرود. انبيا هستند كه ما را به راه مستقيم هدايت مىكنند و كيفيت تربيت و تعليمى كه براى آن عالم هم باشد، هم اين عالم و هم آن عالم، نه اينكه انبيا به اين عالم كارى ندارند، اين عالم هم با هر چيزى كه بگوئيد، آنها منافى و مخالف با آن نيستند، مخالف با دل بستن به دنيا هستند، اين دو تا اشتباه مىشود. آنهائى كه مىخواهند عيبگيرى كنند مىگويند كه با همه تمدنها مخالف است. اسلام با همه تمدنها مخالف است، اين اشتباه است، اسلام با هيچ تمدنى مخالف نيست، اسلام يك تمدنى را ايجاد كرد، ششصد، هفتصد سال يك دنيا را تقريباً اكثر معموره را چيز كرد، با اينكه باز اسلام نبود درست. با تمدن، اسلام مخالف نيست، با دلبستگى و محدود شدن مخالف است كه همه آمال و آرزوى ما همين باشد، همه هم ما همان علفمان باشد، تمام همت ما اين باشد كه خوب بخوريم، خوب بخوابيم و خوب شهوات. دلبستگى را مخالف است. اين هم انسان علفش باشد يا الفش باشد، با اين مخالف است اسلام. تمدن به اعلى مرتبه، مهار، مهار در معنويت. همه مظاهر تمدن را انبيا قبول دارند لكن مهار شده، نه مطلق و رها. شهوات را جلويش را نگرفتند، جلوى اطلاقش را گرفتند، جلو رهائى و آزادى را گرفتند. يك كسى، در همان زمانهاى سابق به يك ظريفى كه از آشناهاى ماست راجع به امور جنسى گفته بود كه فلان، اين حل شده. اين گفته بود اين را در صدر خلقت، خرها حل كرده بودند. آن آزادى كه شما مىگوئيد كه حل شده همان است كه حيوانات در صدر خلقت آزاد بودند. انبيا آمدند اين آزادى را جلويش را بگيرند و الا اصلش را مخالف نيستند،
صحيفه نور ج 8 صفحه 64
دعوت هم به آن كردهاند، اين دعوت به ازدواج، اينقدر تعريف از ازدواج براى اينكه هم ازدواج بشود، هم انحراف نباشد. از اين شهوات مطلق، از اين مراكز فساد و فحشا انبيا جلوگيرى مىكنند، نه از اصل شهوت. اصل شهوت طبيعى است و بايد هم كار خودش را انجام بدهد اما حدود دارد. اگر تربيت و تعليم آنطورى كه انبيا و تحت تربيت انبياست تحقق پيدا بكند، انسان، هم اينجايش صحيح مىشود و روى يك نظمى تحقق پيدا مىكند و اين آكل و مأكول و اين تعديات و اين تجاوزها و اين اختلافهاى طبقاتى پيدا نمىشود و هم آن طرف، كه عمده آن طرف است، آن حيات جاويدى كه آخر ندارد، هم آن طرف تأمين مىشود. كوشش كنيد كه شما كه حالا منتسب به ولى امر سلامالله عليه هستيد، مكتب ولى امر را به آن توجه كنيد كه براى تعليم و تربيت اين انسان است كه از حد حيوانيت برساندش به حد انسانيت و رشد انسانى پيدا كند و تربيت انسانى پيدا كند و تعليمات، تعليمات صحيح باشد. خداوند همه شما را انشاءالله موفق بدارد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 50
تاريخ: 16/4/58
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان اهواز
بايد از طريق عمل محتواى اسلام را متحقق سازيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من اميدوارم كه حالا كه مملكتمان يك مملكت اسلامى است و جمهورى اسلامى الان حكومت ماست و رژيم طاغوتى از بين رفته است و دست خيانتكارها و ظلمه كوتاه شده است، ما همه و شما دانشجوهاى محترم و اين داشنجويان، خواهران ما همه كوشا باشيم به اينكه اينطورى كه بايد و آنطورى كه لازم است در جمهورى اسلام ما عمل كنيم. همچو نباشد كه فقط لفظ باشد كه ما جمهورى اسلامى هستيم لكن نه دانشگاههايمان، نه دانشسراهايمان و نه دادگاههايمان و نه پاسدارهايمان و نه كميتههايمان هيچ كدام آن معنايى كه بايد در اسلام باشد در آنها نباشد. اگر خدا نخواسته اينطور باشد كه فقط يك رأى به جمهورى اسلامى داديم و ديگر فكر اين نباشيم كه اين جمهورى اسلامى بايد همه چيزش اسلامى باشد، نه اينكه لفظ جمهورى اسلامى و محتوا غير اسلامى، و اين بسته به عمل همه هست خصوصاً قشر دانشجو و قشر اساتيد دانشگاه، استادهاى دانشسراها و آنهائى كه جوانند و در صدد تعلم و دانش هستند و دانشجو هستند و مىخواهند بعدها براى كشور خودشان مفيد واقع بشوند.
اهميت تزكيه و تربيت همراه با تحصيل
بسيار اشخاص هستند كه دانشمندند، خيلى هم دانشمندند لكن چون تربيت اسلامى ندارند وجودشان گاهى ضرر مىزند به كشور و ضرر مىزند به اسلام، اين فرقى نيست مابين اينكه دانش، دانش علوم قديمه باشد يا دانش علوم جديده، چه در جانب علماء اسلام و روحانيون و چه در جانب شما دانشجوها و دانشگاهىها و ساير طبقاتى كه در صدد تعليم و تعلم هستند، اگر چنانچه فقط دنبال ياد گرفتن باشيد، حالا اين ياد گرفتن همراه با يك تربيت صحيح و تزكيه نفس و درست راه رفتن نباشد، يك انبارى از معلومات يا به قول سعدى كه به تعبيرى ديگر، قرآن هم همان تعبير مثل الذين حملوا التورية ثم لم يحملواها كمثل الحمار يحمل اسفاراً كسى كه ياد مىگيرد لكن ياد گرفتنش همان ياد گرفتن است و به كار نمىبندد آن يادگرفتنها را، تربيت، تربيت انسانى نيست، در تعبير قرآن كريم اين است كه مثل يك حيوانى، الاغى مىماند كه به پشتش كتاب بار باشد. اين كتاب فرق نمىكند كه
صحيفه نور ج 8 صفحه 51
پشت يك كسى باشد يا خير، در مغز و در فكرش باشد، بلكه آن كه در مغز و كتاب هست، تعليمات هست لكن مربا به تربيت انسانى نيست اين ضرر دارد براى جامعه، چه در جانب ما باشد و چه در جانب شما باشد هيچ فرقى نيست، چه علوم اسلامى و فلسفه اعلا باشد و چه علوم طبيعى و امور مربوط به طبيعت باشد. اگر همراه با تعليم، تربيت نباشد، همراه با تعلم تربيت نباشد، تربيت انسانى نباشد يك حيوانى هست كه انبارى از معلومات دارد. اكثر اين دينهائى كه باطل بوده و درست شده است، به وسيله اهل علم درست شده است، غير اهل علم دينسازى نكرده اهل علم دينسازى كرده و بسيار از اين خيانتهايى كه به كشور ما شده است از همين درس خواندههاست. اين درسخواندهها هستند كه كمك كردند به دستگاه و دكترها و نمىدانم كذا و اينها كمك كردند به دستگاه و پنجاه سال مملكت ما را به باد فنا دادند.
اگر دانشگاهها درست نشود و مدرسههاى ما هم درست نشود اميد اينكه يك جمهورى اسلامى ما پيدا بكنيم نداريم. اگر اين دو قشر تربيت شدند به طورى كه اسلام مىخواهد، تربيت انسانى شدند، هم مملكت ما مصون مىشود از تصرف شياطين و روى چرخ خودش گردش مىكند بدون وابستگى به خارج و بدون خيانتهاى داخلى و هم ترقيات حاصل مىشود براى شما. مهم در دانشجويى و در دانشيارى و در استادى و در شاگردى و در تربيت، در علم اين است كه يك تربيت صحيح همراه علم باشد، عالم تربيت شده به تربيت انسانى، كه همان تربيت اسلامى است. كوشش كنيد كه هر قدمى كه براى علم بر مىداريد، براى عمل ظاهرى و براى اعمال باطنى، ايجاد تقوا در خودتان، ايجاداستقامت، امانت در خودتان بكنيد كه وقتى از دانشگاه انشاءالله بيرون مىآييد يك انسانى باشيد كه هم معلومات داشته باشيد و هم امانتدار باشيد. براى معلوماتتان، هم امانتدار باشيد و هم تزكيه نفس كرده باشيد، نفس خودتان را مهار كرده باشيد. نفس انسان سركش است و سركشى آن انسان رابه زمين مىزند. همانطورى كه انسان اگر سوار يك اسب سركش باشد و مهار نداشته باشد اين اسب سركش انسان را به هلاكت مىرساند، نفس انسان بدتر از هر سركشى است. سركشى نفس، انسان را به هلاكت مىرساند. هر قدمى كه براى تعليم و تعلم بر مىداريد همراه آن قدم، قدم باشد براى مهار كردن نفستان كه از اين سركشى كه دارد و آزادى كه براى خودش فرض مىكند كه هيچ مهارى در كار نباشد خودتان مهار كنيد نفس خودتان را. اگر يك همچو تعليم و تربيتى در يك كشورى باشد اين كشور مىتواند مستقل باشد، مىتواند آزاد باشد، اقتصادش را مىتواند تأمين كند، مىتواند فرهنگش را درست كند و مىتواند همه چيزش را اصلاح كند يك همچو كشورى ديگر حكومتش نمىتواند معوج بشود، ارتشش نمىتواند زورگو باشد، ژاندارمرىاش نمىتواند تعدى بكند، شهربانىاش نمىتواند خلاف بكند. عمده اين است كه از دانشگاهها، چه دانشگاههاى علوم جديد باشد و چه دانشگاههاى علوم قديمه باشد، كه مقدرات يك مملكت دست اين دو قشر است، از اينها انسان بيرون بيايد، نه چهارپايى و بر دوشش كتابى چند، اينطور نباشد كه تعلم باشد، دنبال دقايق علوم، شما در طرف علوم طبيعى و اين طايفه هم در طرف علوم فقهى و الهى، دقايق علوم را بررسى كنيد لكن از آن جهالاتى كه در نفس است
صحيفه نور ج 8 صفحه 52
و از آن سركشهايى كه در نفس است غفلت بكنيد. اگر غفلت بكنيد هر قدمى كه در علم برداريد از انسانيت دور شدهايد، هى دورتر. انسانيت يك راه مستقيمى است، يك راه مستقيم كه اگر از اين طرف كسى برود معوج است و بر خلاف انسانيت است و اگر از آن طرف هم برود بر خلاف است و آن كسى كه اعوجاج پيدا كرد و راه مستقيم نرفت، هر چه پيش برود دور مىشود از راه انسانيت. مثل اين مىماند كه يك خط مستقيم بكشيد، دو خط اينطور، هر چه اين خط جلوتر بروند، از خط مستقيم دورتر مىشود. هر چه درس بخوانيد و بخوانيم، اگر چنانچه به راه مستقيم نباشيم و مهار نكنيم معلومات خودمان را و مهار نكنيم نفس خودمان را و در اين راه مستقيم نكشيم نفس را، هر چه معلومات زيادتر بشود، از انسانيت، انسان دورتر مىشود و مشكلتر مىشود انسان خودش را برگرداند. شما كه الان جوان هستيد و قواى جوانى را الحمدلله داريد و مبتلاى به سستى پيرى نشديد زود مىتوانيد خودتان را اصلاح كنيد. خيال نكنيد كه بگذاريم آخر عمر، آنوقت توبه كنيم. آخر عمر توبه ممكن نيست براى آدم، اگر از اول عمر دنبال قضيه نباشد، خودش، خودش را نسازد، آخر عمر ديگرنمىتواند، قواى شيطانى در انسان ريشه كرده و قوى شده و قوه خود آدم ضعيف شده و ارادهاش ضعيف شده و كارى از او نمىآيد. جوانها قدر جوانىشان را بدانند كه صرف كنند در علم و در تقوا و در سازندگى خودشان كه اشخاص امين صالح بشوند كه مملكت با اشخاص امين صالح مىتواند مستقل باشد. همه اين پيوستگىهايى كه ما به خارج پيدا كرديم، دنبال اين بود كه ما رجال صالح نداشتيم، آنوقت اگر رجال صالحى بودند، كنار بوند، كنار گذاشته بودند، آنهايى كه در ميدان بودند آنها رجال صالح نبودند، دانشمند هم بودند اما رجال صالح نبودند، به درد مملكت نمىخوردند و آنها بودند كه ما را پيوسته به خارج كردند و سالهاى طولانى مملكت ما در حلقوم خارجى منافعش فرو رفت و به ما آن كردند كه الان مىبينيد كه هيچ نداريم. شماها ذخائر اين مملكت هستيد، جوانيد، دانشجو هستيد، ذخيره اين مملكت هستيد طورى بكنيد كه اين ذخيرهها براى مملكت مفيد واقع بشود و خودتان رااصلاح بكنيد تا انشاءالله يك انسانهاى متعهد صحيحالعمل امين، كشورتان دست خودتان و خودتان ادارهاش بكنيد. آدم امين را هيچ كس نمىتواند معوجش كند، اشخاصى كه اعوجاج دارند اينها امانت ندارند، اينها صلاحيت ندارند.
خداوند انشاءالله همه شما را، هم خواهرها را و هم برادرها را كه همه ارجمند هستيد و ذخيره هستيد براى اين مملكت همهتان را حفظ كند و همهمان را به راه راست هدايت فرمايد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 65
تاريخ: 17/4/58
بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و روحانيون تهران
وقتى كه قلب الهى شد همه چيز انسان الهى مىشود
بسم الله الرحمن الرحيم
من چند جمله راجع به تكاليف كلى روحانيون و اهل محراب و منبر بايد عرض بكنم و بعد مشكلاتى كه هست. آقايان روحانيون و خصوص اهل منبر، خطبا، اينها سخنگوى اسلام هستند. اگر حكومتى سخنگو مىخواهد، سخنگوى اسلام آقايان خطبا هستند و وقتى مىتوانند آقايان خطبا سخنگوى يك اسلامى باشند، آن اسلامى كه همه چيز در آن هست، اين اگر خودشان را اسلامى كنند و مطالبى كه گفته مىشود، اسلامى باشد و از قلب پاكيزه اسلامى بيرون بيايد، اين صلاحيت سخنگويى براى اسلام را دارد. سخنگوى دولتهاى ديگر هيچ كارى به اين ندارند كه اين حرفى كه تو مىزنى، باوردارى، از روى قلب است. به قلب هيچ كارى ندارند اينها، فقط كار دارند كه اين خوب صحبت بكند و مطالب دولت را خوب ادا بكند، حالا به حسب قلبش معتقد باشد يا نباشد كارى به آنها ندارد و از سخنگويى او هم چيزى كسر نمىشود اما اسلام اينطور نيست، اسلام آنقدرى كه به قلب اعتنا دارد، به زبان اعتنا ندارد. مركز، قلب است، مركز، لب انسانى است. اگر خداى نخواسته شما حرفهايى كه مىزنيد همهاش اسلامى باشد، لكن از يك قلب اسلامى بيرون نيايد، اين شايستگى براى سخنگويى در اسلام ندارد ولو خيلى هم خوب صحبت بكند. و اگر از قلب اسلامى بيرون بيايد، يعنى قلبى كه اعتقاد دارد به مبانى اسلام، ايمان آورده است به اينكه اسلام همه چيز است و مكتب اسلام مكتبى است كه تنها اين مكتب و مكتبهاى الهى كه آنها هم همه اسلامند، اين مكتب است كه مىتواند انسانها را به همه ابعادى كه دارد، تربيت كند و نظام را به همه ابعاد برقرار كند و انسانها را برساند به آنجايى كه مقام انسانيت است. با همچو اعتقادى، با همچو ايمانى اگر چنانچه خطيب خطبه بخواند و ملا موعظه بكند و روحانى عمل بكند، اگر از روى يك همچو قلبى بيرون بيايد، روحانى، روحانى است خطيب هم خطيب اسلامى است و اهل منبر هم سخنگوى اسلام هستند، روحانيون هم باز سخنگوى اسلام. ابتدا از قلب شروع مىشود، همه چيزها از قلب انسان شروع مىشود، نه اين قلبى كه حيوانى است، قلب انسانى، همه مسائل از قلب انسانى شروع مىشود و اگر چنانچه قلب، يك سرچشمه نور و هدايتى در آن باشد، زبان هم به نورانيت قلب منور مىشود، چشم هم به نورانيت قلب منور مىشود، همه اعضاى انسان كه تابع قلب است، وقتى قلب الهى شد، همه چيز انسان الهى مىشود يعنى حرف كه مىزند،
صحيفه نور ج 8 صفحه 66
حرفش هم الهى است، استماع هم كه مىكند، استماعش هم الهى است، راه هم كه مىرود، راه رفتنش هم الهى است. اين همان است كه انبيا آمدهاند براى تربيت انسانها كه اين انسانى كه يك حيوانى است، با ساير حيوانات فرق ندارد يا بدتر از ساير حيوانات است مىخواهند كه اين انسان را از اين لجنزار بيرون بياورند و يك انسان الهى، يك انسانى كه سر تا پايش معرفت الله باشد، توحيد باشد، حركتى نكند الا به حركت الهى و ما رميت اذ رميت و لكن الله رمى نه اين است كه معنايش اين است كه خدا تير را با دست انداخت. اين دست، دست خداست و نفسانيت در تو نبوده است تا اينكه رمييى كه مىكنى، رمى تو باشد. تو الهى بودى، تو يك موجود الهى بودى، موجود الهى همه چيزش الهى است، رميش رمى الله است، عينش، عين الله است، همه چيزش خداست.
بايد كوشش كنيم ما معممين، ما كه خودمان را اسممان روحانى گذاشتيم، چه طبقه اهل منبر باشند، چه اهل محراب باشند، چه از قشرهاى ديگر، همين بنگاه، اين بنگاه را بنگاه اسلامىاش كنيم. ما كه امروز همچو قدرتى خدا به ما داد و اعطاى خدا بود، ليس الا براى اين نيم توجهى بود كه به اسلام شد و همه گفتند اسلام را مىخواهيم، يك همچو قدرتهايى را از بين برديم، برديد و همه قشرها هم در اين شركت داشتند، زنها، مردها، بچه، بزرگها، ما همه، روحانى، دانشگاهى، همه، ما كه الان آن قدرتها را از بين برديم و الان هم مدعى هستيم كه رژيم ما رژيم اسلامى است و جمهورى ما جمهورى اسلامى است، بايد اكتفاى به اين نكنيم كه يك لفظى را برداشتيم و يك لفظ ديگر جايش گذاشتيم يا يك رژيمى را منقرض كرديم، يك رژيم ديگرى جايش گذاشتيم. بايد ما همه متوجه اين معنا باشيم كه لااقل اين محيط بنگاه روحانى، اين محيطى كه سر و كار دارند با قلوب مردم، دعوت مىكنند مردم را و سر و كارشان با دلهاى مردم است، شمائى كه سر و كارتان با جان مردم است، بايد كوشش كنيد كه جان خودتان را، قلب خودتان را اصلاح كنيد، الهى كنيد كه وقتى كه منبر مىرويد مثل منبرهاى، البته نمىشود، اما شيعه آن صاحب منبر حقيقى كه حضرت امير سلامالله عليه هست باشد كه هر چه مىگفت و از قلب الهى سرچشمه مىگرفت ضربت على يوم الخندق كافضل من كذا.. اين نه اينكه مسأله اين بود كه تمام كفر با تمام اسلام مقابله كردند، از اين جهت شده است. ما اگر فرض مىكرديم كه غير حضرت امير همين ضربه را زده بود و همان شكست را هم داده بود، باز اصلاً معلوم نبود كه يك فضيلتى داشته باشد تا فضيلتش از نماز انبيا هم بالاتر باشد اين ضربه ضربتى بود كه از روح اميرالمومنين سرچشمه گرفته بود همه ايامى كه ضربت مىزد، فضيلتش بالاتر از همه بود براى اينكه قلب، قلب الهى بود، قلبى بود كه غير از خدا در او راه نداشت. ضربتى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، تصميمى كه از آن قلب سرچشمه بگيرد، اين ارزشش همان است كه فرموده است افضل از همه چيزهائى كه در عالم واقع شده است. البته براى ماها و بالاتر از ماها اين مقام ميسور نيست لكن آن تا حدودى كه ميسور است ما بايد كوشش كنيم حالا كه نشد، هيچ، نباشد حالا كه ما نمىتوانيم حضرت امير سلامالله عليه باشيم شيعهاش هم نبايد باشيم؟! نه، خود ايشان هم فرمودند كه شماها نمىتوانيد اينطور باشيد لكن اعانت كنيد مرا به تقوا و به امثال ذلك.
صحيفه نور ج 8 صفحه 67
رسالت عظيم روحانيت در حفظ شؤونات و اداى مقاصد اسلام
بايد شما سخنگوى اسلام باشيد، اين شغل شماست و اين شغل اگر چنانچه واقعيتى داشته باشد از همه شغلها بالاتر است براى اينكه مقاصد اسلام با زبان شما ادا مىشود، همه مقاصد اسلام، و مسؤوليتش از همه چيز زيادتر است. اگر خداى نخواسته يك نفر از كسانى كه ادعاى اهل منبرى مىكنند يا محرابى، يا در منبر مىروند و يا در محراب اگر چنانچه آن كسى كه منبر مىرود، زبانش يك وقتى يك زبانى باشد كه بر خلاف مسير اسلام باشد، اين غير از يك آدم عادى است كه توى دكانش يك خلافى مىكند، يك كم فروشى مىكند، اين خطر، خطر به مكتب است. شماها سخنگوى اسلام هستيد اگر سخنگوى اسلام يك چيزى بگويد كه با برنامه اسلام مخالف باشد، با مقاصد اسلام مخالف باشد، اين مسؤوليتش غير از آن مسؤوليتى است كه يك نفر آدم عادى يك چيزى مىگويد. يا بايد اين ادعا را نكنيد و اين شغل را قبول نكنيد يا اگر قبول كرديد و اين ادعا را كرديد، بايد سرش بايستيد همهمان، همه ما الان اين لباسى كه الان شعار است لباس اسلام است، شعار است لباس روحانيت است، ما كه اين لباس را پوشيديم، به لوازم اين لباس بايد التزام پيدا بكنيم دنبال اين باشيم كه شؤون اين لباس كه مىگوئيم لباس اسلام است شؤون اين را بايد حفظ بكنيم اگر خداى نخواسته ما شؤون اين را حفظ نكنيم لباس، يك لباس غصبى است، ماقاچاق هستيم براى اينكه لباسى كه بايد يك فردى بپوشد كه اسلامى باشد ما اين لباس را از او غصبا پوشيده ايم. بايد مافكر اين مطالب باشيم كه اول شرط روحانى بودن، چه آن قشر از روحانى كه اهل منبر و خطبا هستند كه سرو كار با روحانيت دارند، سر و كار با روح دارند و چه آن قشرى كه اهل محراب و اهل تحصيل و اهل فتوى و اهل اين چيزها هستند، اين يك مسئلهاى است كه براى همه سنگينى دارد و مشكلات دارد و براى همه مسئوليت دارد منتها مسئوليتها كم و زياد دارد. يك كسى است فرض كنيد كه اگر چنانچه يك خلافى بكند يك مملكت به واسطه خلاف او يك وقت خداى نخواسته به اعوجاج كشيده مىشود، يك وقت يك كسى هست كه يك شهر، يك وقت يك كسى است كه يك ده، يك وقت كسى يك كسى است كه يك مسجد، البته فرق مىكنند اينها،لكن همه مشتركند در اينكه مسئول هستند و همه مشتركند در اينكه بايد از اين مسئوليت درست از كار بر آيند. الان يك رژيم اسلامى به حسب رأى همه مردم، رژيم ما ديگر رژيم سلطنتى نيست و جمهورى اسلامى است، اما آنقدرى كه تا حالا واقع شده است همين است كه ما رأى داديم به يك مسألهاى و دنيا هم ايران را شناخت به اينكه جمهورى اسلامى است، اما محتواى اين جمهورى اسلامى كه يك مقداريش مربوط به دولت است و دستگاههاى دولتى كه آن الان به ما، محل صحبت ما نيست، يك قسمت مهمش هم مربوط به اين بنگاه است، به اين بنگاه روحانيت است، ما بايد اين بنگاه روحانيت را يك كارى بكنيم كه اسلامى بشود و ما بتوانيم بگوئيم كه ما در جمهورى اسلامى واقع شديم، ما حالا ديگر آزاد هستيم، اختناق نداريم و مسائل اسلامى را آنطور كه بايد مىگوئيم، آنطور كه بايد عمل مىكنيم پيشتر نمىتوانستيم، آزاد نبوديم، منبر آزاد نبود، محراب آزاد نبود، حالا آزاد شديم اما نه آزاد به اينكه حالا بخواهيم هر چه دلمان مىخواهد بگوئيم و هر چه
صحيفه نور ج 8 صفحه 68
بخواهيم بكنيم، نه آزاديم كه پيشتر نمىتوانستيم عمل به اسلام و مقاصد اسلامى را بگوئيم، حالا آزاديم كه مقاصد اسلامى را بگوئيم.
امروز تمامى چشمها براى طرح اشكال متوجه جمهورى اسلامى است
الان همه چشمها دوخته شده است به اين مملكت و شايد بيشتر به اين بنگاه كه اين بنگاهى كه در اسلام در طبقه بالا واقع شدهاند، مربى هستند، تربيت مىخواهند بكنند، سخنگوى اسلام هستند، اينها چه مىكنند وضع همان وضع است و لفظ تغيير كرده است يا خير حالا وضع را دارند تغيير مىدهند محتوا را دارند تغيير مىدهند، متبدل شدهاند، همين طورى كه حكومتشان، رژيمشان متبدل شد از طاغوتى به رژيم اسلامى، اين قشر هم كه قشر روحانى باشند اعم از مراجع اسلام، از علماى اسلام و از خطباى اسلام، از همه اينها، مسألهگوى اسلام، همه اينها كه در اين بنگاه واقع شدهاند، نظرها الان دوخته شده است به اينكه اينها چه مىكنند، الان در چه حالى هستند، تغييرى در ورحيه اينها پيدا شده، در اعمال اينها پيدا شده است يا اعمال همان اعمال و روحيه همان روحيه و يك لفظى را برداشتند يك لفظ ديگرى جايش گذاشتند. در دولت هم همين طور، در وزارتخانهها هم همين طور، در ادارات دولتى هم همين طور است، در ارتش هم همين طور، همه جا همين است مطلب، منتها يك چشمهاى دشمن است كه به ما دوخته شده است و يك چشمها هم از غير دشمن آن چشم دشمن كه به ما دوخته شده است، هم در داخل كم نيستند و هم در خارج زيادند. اينها چشمهايشان را دوختهاند به ما كه از ماها اشكال بگيرند، به ما اشكال بكنند و اشكال را به آن باد بزنند تا زياد بشود، يكى را چندين هزار كنند و در مجلات اينجا و روزنامههاى اينجا به طور كنايه و رمز و در خارج به طور صريح حمله كنند، نه حمله به بنده و شما، حمله به مكتب. مسأله اين است كه از اعمال ماها يك بهانهاى دست دشمن داده بشود كه مكتب ما را بگويند اينطورى است. اين مكتب دارها شما هستيد اگر مكتب دارها خدشه در آنها پيدا شد، آنها مىگويند مكتب خدشه دارد، براى اينكه ساير قشرها سر و كار با موارد طبيعت دارند، با اسلام هم اگرسر و كار دارند، به اين رژيم طبيعى اسلام آنها سر و كار دارند اما شماها و ماها همه ادعايمان اين است كه ما سر و كار با ارواح مردم داريم ما خواهيم روح مردم را تربيت كنيم، اگر چنانچه ما كه سروكارمان با معنويات اسلام است و با واقعيات اسلام است، از ما يك مسائلى ببينند، در محراب ببينند، در مسند ببينند، در منبر ببينند، اگر ببينند، نمىگويند كه اين آقا كه منبر است يك آدم كذائى است، مىگويند كه روحانيون اينطورند، اهل منبر، خطباى اسلام اينطورند، بعد جرش مىكنند به اسلام كه اصلاً اين همين است ديگر،اين رژيم هم همان رژيم است منتها يك اسمى را تغيير دادند و يك افرادى رفتند، يك ظلمهاى رفتند و يك ظلمهاى ديگر جايشان نشستند، يك منحرفينى رفتند يك منحرفهاى ديگر جايش نشستند. اينها براى ما يك همچو چيزهايى درست مىكنند. امروز مسئوليتمان مسئوليت شخصى نيست كه من موظفم كه حفظ آبروى خودم را بكنم. اين وظيفه است براى همه، هر كسى وظيفه دارد حفظ حيثيت و آبروى خودش را بكند، اختيار ندارد كه آبروى خودش
صحيفه نور ج 8 صفحه 69
رابريزد. قضيه اين نيست كه حيثيت شخص من، حيثيت شخص شما يك وقتى خدشه دار بشود تا مسئوليت به حدود همان خود آدم برگردد، صحبت در اين است كه با عمل ما، مكتب ما دفن بشود، يعنى حالائى كه ما جمهورى اسلامى پيدا كرديم و هياهو كرديم كه ما ظلم نمى خواهيم و عدالت مىخواهيم، حالا ما كه اولى هستيم به اينكه اين عدالت را اجرا بكنيم، اولى هستيم به اينكه اعوجاجات را مستقيم كنيم، خداى نخواسته از ما عملى صادر بشود كه بر خلاف مجارى عدالت است، انحرافى است اگر اينطور شد جمهورى اسلامى شكست مىخورد. اگر اين جمهورى اسلامى شكست خورد اسلام مدفون مىشود، ديگر خيال نكنيد بعدها شما بتوانيد دوباره يك كارى انجام بدهيد. مسئوليت يك همچو مسئوليتى است. مسئوليت يك مسئوليتى است كه انبيا و اوليا و همه خونشان را دادند براى حفظ اين، همه براى حفظ مكتبشان خونهايشان را دادند، چه انبياء سابق و چه نبى اكرم كه همه تاريخش را مىدانيد، همه چيزشان را دادند براى اينكه حفظ بشود اين مكتب و يك وقت اعوجاجانى در آن پيدا نشود. سيدالشهدا سلام الله عليه كه آن قيام را كردند، براى اينكه معاويه و پسرش اسلام را وارونه كرده بودند، هم امام جماعت بود و هم امام جمعه بود و هم خطيب بود و هم شارب الخمر و هم همه چيز، مكتب داشت از بين مىرفت. يك وقت يك كسى است كه مىگويد من رضاخان پهلوى هستم، هر غلطى بكند به مكتب ضرر نمىزند مردم مى گويند مرديكه كذاست. يك وقت يك كسى است كه مىگويد من خليفه رسول الله هستم، مىآيد خطبه مىخواند و مىآيد جماعت خواند و خلافت رسولالله است و با اينكه خلافت رسول الله است، آن اعوجاجها را مىكند،آن خطاها را مىكند، اين غير خطاى محمد رضا و رضاست. خطاى يزيد قضيه اين نبود كه سيدالشهدا را كشت، اين يكى از خطاهاى كوچكش بود، خطاى بزرگ اين بود كه اسلام را وارونهاش كرده بودند و سيدالشهدا به داد اسلام رسيد، سيدالشهدا اسلام را نجات داد.
روضه و مصيبت سيدالشهدا، مايه حفظ مكتب اسلام
روضه سيدالشهدا براى حفظ مكتب سيدالشهداست. آن كسانى كه مىگويند روضه سيدالشهدا را نخوانيد، اصلاً نمى فهمند مكتب سيدالشهدا چه بوده و نمى دانند يعنى چه، نمىدانند اين گريهها و اين روضهها حفظ كرده اين مكتب را. الان هزار و چهار صد سال است كه با اين منبرها با اين روضهها و با اين مصيبتها و با اين سينه زنىها ما را حفظ كردهاند، تا حالا آوردهاسلام را. اين عده از جوانهايى كه اينطور نيست كه سوء نيت داشته باشند، خيال مىكنند ما حالا بايد حرف روز بزنيم. حرف سيدالشهدا حرف روز است، هميشه حرف روز است، اصلاً حرف روز را سيدالشهدا آورده است دست ماها داده و سيدالشهدا را اين گريهها حفظ كرده است مكتبش را، اين مصيبتها و داد و قال حفظ كرده اين سينه زنىها و اين دستجات و عرض مىكنم اينها حفظ كرده. اگر فقط مقدسى بود و توى اطاق و توى خانه مىنشست براى خودش و هى زيارت عاشورا مىخواند و تسبيح مىگرداند، نمانده بود چيزى. هياهو مى خواهد، هر مكتبى هياهو مىخواهد،بايد پايش سينه
صحيفه نور ج 8 صفحه 70
بزنند، هر مكتبى تا پايش سينهزن نباشد، تا پايش گريه كن نباشد، تا پايش توى سر و سينه زدن نباشد، حفظ نمىشود. اينها اشتباه مىكنند،بچهاند اينها، نمى دانند كه اين نقش روحانيت واين نقش اهل منبر چه هست در اسلام، خودتان هم شايد خيلى ندانيد. اين نقش يك نقشى است كه اسلام را هميشه زنده نگه داشته، آن گلى است كه هى آب به آن مىدهند زنده نگه داشته،اين گريههازنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را،اين ذكر مصيبتها زنده نگه داشته مكتب سيدالشهدا را . ما بايد براى يك شهيدى كه از دستمان مىرود، علم بپا كنيم، نوحه خوانى كنيم،گريه كنيم، فرياد كنيم. ديگران مىكنند، ديگران فريادزنند وقتى يكى از آنها كشته بشود، فرض كنيد كه از يك حزبى يكى كشته بشود ميتينگها مىدهند، فريادها مىكنند. اين يك ميتينگ و فريادى است براى احياء مكتب سيدالشهدا واينها ملتفت نيستند، توجه ندارند به مسائل، همين گريهها نگه داشته اين مكتب را تا اينجا و همين نوحه سرايىها، همينهاست كه ما را زنده نگه داشته، همينهاست كه اين نهضت راپيش برده، اگر سيدالشهدا نبود، اين نهضت هم پيش نمى برد، سيدالشهدا همه جا هست كل ارض كربلا همه جا محضر سيدالشهداست، همه منبرها محضر سيدالشهدا است،همه محراب از سيدالشهداست اگر سيدالشهدا نبود، يزيد و پدرش و اعقابشان اسلام را منسى كرده بودند،اگر نسيان شدهبود، يك رژيم طاغوتى در خارج منعكس شده بود. معاويه و يزيد، يك رژيم اسلامى را رژيم طاغوتى داشتند معرفى مىكردند،اگر سيدالشهدا نبود اين رژيم طاغوتى را اينها تقويت مىكردند، به جاهليت بر مىگرداندند،اگر حالا من و تو هم مسلم بوديم مسلم طاغوتى بوديم، نه مسلم امام حسينى. امام حسين نجات داد اسلام را، ما براى يك آدمى كه نجات داده اسلام را و رفته كشته شده هى سكوت كنيم؟ ما هر روز بايد گريه كنيم، ما هر روز بايد منبر برويم براى حفظ اين مكتب، براى حفظ اين نهضتها، اين نهضت ها مرهون امام حسين سلام الله عليه هست. نمىفهمند اينها، بچهاينها، سوءنيت ندارند، بله خوب، ممكن است بعضى از آنها هم سوءنيت داشته باشند، بعضىها هم روى نقشه كار مىكنند همانطورى كه زمان رضاخان، منتهااو يك قدرى روى نفهمى كرد، بعدها روى فهميدگى، جلوى منبرها را همه را گرفت، نگذاشت كسى منبر برود، محرابها را هم همه را يك جور ديگرى گرفت، يك مجلس روضهاى نداشتند. در همه قم، آنقدرى كه من،آنوقتها بود، مىگفتند يك مجلس آقاى صدوقى بود كه قبل از اذان شايد،يا قبل از آقتاب تمام مى شد. شب بود...اين يك مطلبى بود، نه اين است كه من باب اتفاق رضاخان آمد منبرها را نگذاشت و محرابها را جلويش را گرفت و روحانيون را متحدالشكل كرد. نخير،اين مسأله نقشه بود، نقشه اينكه اين قوه را بكوبند،اين قوه محراب منبر كه از آن مىآيد يكدفعه يك ملت را هول بدهد به يك طرف و يك همچو سلطنت را از بين ببرد. اين رااز بين ببرند اين قدرت را از دست ما بگيرند. نمىدانند اين قشرهاى سياسى كه چه خدمتى اين منبر،اين محراب به اين كشور كرده.
اينها اگر چنانچه ملى هستند ما كار نداريم كه آيا به خدا هم كار دارند يا نه اگر ملى هستند،اگر كشورشان را مىگويند مىخواهيم اگر ملت را مىگويند كه ما مىخواهيم،اينها بايد دامن بزنند به اين روضه خوانىها براى اينكه
صحيفه نور ج 8 صفحه 71
اين روضه خوانىها اين ملت شما را حفظ كرده،اين روضه خوانىها و مصيبت و گريه است كه كشور شما را حفظ كرده. بله، اگر چنانچه يك مردمى هستند كه روى همان نقشهاى كه طرح شده است كه بايد قدرت اسلام گرفته بشود و قدرت روحانى گرفته بشود و قدرت خطيب گرفته بشود تا راه باز بشود براى آنهائى كه بايد استفاده كنند و استفاده كردند،آنها يك مردم ديگرى هستند كه با آنها نمى توانيم حرف بزنيم اما ساير مردم، اينهايى كه مسجد مىآيند، منبر را گوش مىكنند ،مطالب را گوش مىكنند، همچو كه به روضه مىرسند، رد مىشوند روند، اين از باب اين است كه ملتفت نيستند چه هست. آن روضه است كه اين محراب،كه اين منبر را حفظ كرده، اگر آن روضه نبود،اين منبر هم نبود،اين مطالب هم نبود، آن حفظ كرده. مابايد به شهيدمان گريه كنيم، فرياد كنيم، مردم را بيدار كنيم. البته يك مطلبى هم كه بين همه ما بايد باشد اين است كه اين نكته را به مردم بفهمانيم همهاش قضيه اين نيست كه ما مىخواهيم ثواب ببريم، قضيه اين است كه ما مىخواهيم پيشرفت كنيم. سيدالشهدا هم كه كشته شد، نه اينكه رفتند يك ثوابى ببرند، ثواب براى او خيلى مطرح نبود، آنطور رفت كه اين مكتب را نجاتش بدهد، اسلام را پيشرفت بدهد اسلام را زنده كند. شما هم كه داريد نوحه خوانى مىكنيد، حرف مىزنيد، خطبه خوانيد، نوحه مىخوانيد، مردم را به گريه وادار مىكنيد، مردم هم كه گريه مىكنند، همه روى اين مقصد باشد كه اين اسلام را ما خواهيم با همين هياهو حفظش كنيم. با اين هياهو، با اين گريه، با اين نوحه خوانى، با اين شعر خوانى، با اين نثر خوانى ما مىخواهيم اين مكتب را حفظ كنيم چنانچه تا حالا هم حفظ شده. بايد اين نكته را هم به مردم گفته بشود، تذكر داده بشود كه آقا قضيه روضه خوانى قضيه اين نيست كه من يك چيزى بگويم و يكى هم گريه كند، قضيه اين است كه با گريه حفظ شده است اين، با گريه اين حفظ شده، حتى تباكى هم ثواب دارد، خوب تباكى چرا ثواب دارد ؟ براى اينكه تباكى كمك مىكند به اين مكتب، كمك به مكتب مىكند. اينها اشتباه است كه اينهايك طرف قضيه را مىبينند يك طرف قضيه را نمى بينند و معالاسف ما هميشه، يعنى اسلام هميشه مبتلا بوده به اين يك طرف ديدنها،هميشه مبتلا بوده. اينكه در روايت است كه اسلام غريب است، از اول غريب بوده و الان هم غريب است، براى اينكه غريب آن است كه نمى شناسند او را، در يك جامعهاى هست او اما نمى شناسند، نمى شناسند اسلام را، هيچ وقت شناخته نشده به آنطورى كه بايد باشد، مگر پيش خودمان، هميشه يك ورق را گرفتهاند، آن ورق ديگر را حذفش كرده يا مخالفت با آن كردهاند. يك مدت زيادى گرفتار عرفا ما بوديم، اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى براى اين بود كه همه چيز بر مىگردانند به آن طرف، هر چه دستشان، هر آيهاى دستشان مىآمد مىرفت آن طرف، مثل تفسير ملا عبدالرزاق، خوب بسيار مرد دانشمند بسيار مرد با فضيلتى اما همه قرآن را برگدانده به آن طرف كانه قرآن با اين كارها كار ندارد. يك وقت هم گرفتار شديم به يك دسته ديگرى كه همه معنويات را بر مىگردانند به اين طرف،اصلا به معنويات كار ندارند، كانه اسلام آمده براى اينكه اسلام هم طريقهاش مثل هيتلر كه او آمد كه دنيا گيرى كند و كشورگشائى كند،اسلام هم آمده كشورگشائى كند. هر چه مربوط به عرض مىكنم
صحيفه نور ج 8 صفحه 72
زندگى است و هر چه مربوط به طبيعت است و هر چه، اينها را گرفتهاند، هر چه معنويات است برگرداندهاند به اين طرف. بعضى از تفسيرها،بعضى از اشخاصى كه مىخواهند اظهار فضيلت مثلاً بكنند، ملاحظه كنيد همه مسائل را برگرداندهاند به اين آب و خاك، همه چيز را فداى حيوانيت كردهاند. عرفا همه چيز را فداى انسانيت كردهاند، خوب باز او، اما اينها غفلت از آن كردهاند. اسلام همه چيز است آقا ،اسلام آمده انسان درست كند و انسان همه چيز است، همه عالم است انسان. آن كه مربى انسان است بايد همه عالم را آشنا بر آن باشد و انسان را به همه مراتب آشنا به آن باشد تا بتواند اين انسان را به آن مدارجى كه دارد برساند، اسلام را به همه جهاتش بشناسد. يكى مىآيد چهار تا از جنگهاى اسلام را بررسى مىكند، بعد مىشود اسلام شناس. خوب تو جنگ شناسى، از اسلام بگو، من اين ورقش را مىشناسم. فقيه حق ندارد بگويد كه من اسلام شناسم، فقيه بايد بگويد من فقه شناسم، من فقه اسلام را مىشناسم، آن كه از همه بهتر مىداند همان است كه فقه اسلام را مىداند. فيلسوف حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، اين بگويد من يك قسمى از مثلاً معقولات اسلام را ادراك كردم. آن هم كه حكومت اسلامى را بررسى كرده و اطلاع پيدا كرده كه وضع حكومت چه بوده او حق ندارد بگويد من اسلام شناسم، بگو من حكومت اسلام شناسم. ادعاى اسلامشناسى جز براى آن كه همه جهات اسلام را بداند چه جورى است و همه مراتب معنويت اسلام و ماديت اسلام را بداند، او مىتواند بگويد من اسلام شناسم. على ابن ابيطالب اسلام شناس بود، در عملش هم آنطور بود كه عملش هم اعجاز است، يك معجزهاى بود ولهذا مىبينيد كه فقها حضرت امير را از خودشان مىدانند، خطبا هم از خودشان مىدانند، پهلوانها هم از خودشان مىدانند، زورخانه كارها هم از خودشان. زورخانه كارها وقتى اينجا مىآيند، همه دم از على است، شما هم همين طور. يك موجود اعجوبهاى بوده است كه همه كس او را از خودش مىدانسته، از همه بوده و از هيچ كدام نبوده، از همه بوده براى اينكه هر كدام يك جهت على را توجه به آن داشته، آن كه خوب توجه دارد، از اين جهت، از آن جهتش از شما هم بوده، از اين جهتش از يك دسته ديگر بوده، نبوده از باب اينكه يك جهت نبوده، همه چيز بوده، كيست كه همه چيز باشد.
پيروزى نهضت مرهون اظهار ارادت ملت به اسلام و توجه به مقصد
حالا طولانى شد صحبت و اسباب زحمت آقايان، لكن ما حالا بايد بگوئيم چه بكنيم. الان ما گرفتار هستيم به يك گرفتارىهاى زيادى يعنى حالا گرفتارى ما بيشتر از آن گرفتارى است كه قبل از پيروزى بود. قبل از پيروزى يك گرفتارى بود و آن است كه دو تا قدرت، يكى با هيچ و يكى با همه چيز رو به هم رفته بودند يعنى يك قدرت ايمان و يك قدرتهاى شيطانى زياد، دعوا بود و مبارزه ديگر طرح چيز ديگرى نبود، همه از اين راه داشتند مىرفتند. آن كه با برنامه مىرفت، مىرفت، آنهاى ديگرى هم كه برنامه نداشتند، كشيده مىشدند. ديگر وقتى يك جامعهاى راه افتاد، آن هم كه نخواهد، قهراً كشيده مىشود. اگر الان همه شما يك فريادى بزنيد، چاره نداريم ما هم فريادبزنيم، وضع جامعه
صحيفه نور ج 8 صفحه 73
و اجتماع اينطورى است. همه اينها كشيده شدند يك طرف. خوب، دنبال آن همه رفتند و همه مقصد اين بود كه اين سد را بشكنند و الحمدلله شكستند و رفتند، آن وقت گرفتارى فقط يك كلمه بود و آن اينكه برويم بشكنيم، همه الله اكبر مىگفتند، بچههاى كوچك هم با اينكه نمىدانستند دارند چه مىگويند، لكن از پدرها ياد گرفته بودند كه الله اكبر مى گفتند - و چيز مىكردند - بچههاى كوچولو هم كه روى دوش پدر بودند، آنها هم يك چيزى به تبع مىگفتند، براى اينكه همه داشتندگفتند. حالا آنطور نيست حالا يك مقصد كه مقصد اصلى ماست باقى مانده است و يك جهات مختلفه و گرفتارىهاى مختلف پيش آمده. آنوقت هيچ صحبت اين نبود كه در سرحدات چه مىگذرد، هيچ صحبت نبود، صحبت نبود كارخانهها چه مىكنند، همه با هم موافق بودند، كارخانهها و كارمندها و علما و شما، همه قشرها با هم دست به هم داده بودند و فرياد مىكردند ما اسلام را مىخواهيم. همين مقدار كه ما فرياد مىكرديم اسلام، اگر چه قلب ما هم خيلى با اسلام آشنا نبود اما همين اظهار ارادت و اظهار اسلاميت و توجه به مقصد، شما را پيروز كرد.
پرهيز از تشتت و كوشش براى انتخاب وكلاى مطلع و معتقد به مكتب حياتبخش اسلام
امروز قشرهاى مختلفى توطئه دارند مى بينند و به عبارت اخرى معالاسف ماها كه آنوقت با هم مجتمع بوديم، همه با هم بوديم، الان داريم از باطن مىپوسيم. آنهايى كه شكست خوردند، از باطن دارند رشد مىكنند، آنها دارند، همين امروز بود، كى بود كه كاغذ نوشته بود، هر روز از اين حرفها هست كه در فلان جا فلان اشخاص با هم اتحاد پيدا كردهاند با هم وحدت پيدا كردهاند با هم اجتماع دارند پيدا مىكنند، شايد همين چند روز مثلاً چه بكنند، ولو حرف است اما خوب، اشتغال دارند. اينها نتوانند يك مطلبى است اما اشتغال دارند و اگر چنانچه كوشش نشود،يك وقت هم مىتوانند. فرق ما - بين حالا وآنوقت اين است كه آنوقت همه با هم منسجم مىشديم به هم و كار را انجام مىداديد و داديد، اين انسجام حالا دارد گسسته مىشود، از باطن مىپوسد آنها آنوقت انسجامشان را از دست دادند و شكست خوردند يعنى ارتش پشت كرد، ژاندارمرى پشت كرد عرض كنم شهربانى پشت كرد ادارات پشت كردند، كارگرها پشت كردند، كارمندان، همه پشت كردند به او و آن انسجامى كه آنوقت بود، همه قواى آنهابا هم منسجم بودند، آن انسجام گسيخته شده، از اين طرف انسجام بود از آن طرف گسيختگى، پيش برديد شما. الان عكس است، الان دارد دستهايى، دستهايى توطئه مىكند كه اين قشرهائى كه با هم انسجام پيدا كرده بودند حلش كنند و همانها هم دارند انسجام براى خودشان درست مىكنند. آنها دارند باهم روابط پيدا مىكنند، ماها داريم با هم قهر مىكنيم. عاقبت اين امر چه خواهد شد كه دشمن ما دارد با هم روابطش را زياد مىكند و ما داريم روابطمان را از دست دهيم؟ نتيجه شكست است، چاره نيست. همان رمزى كه در پيروزى ما بود آنها دارند به دست مىآورند و همان چيزى كه در شكست آنها بود براى ما الان دارد حاصل مىشود. از سابق اينطور بود كه قبل از ماه
صحيفه نور ج 8 صفحه 74
رمضان و قبل از ماه محرم كه وقت يك نتايج اسلامى بود، در همان رژيم سابق شما اگر توجه كنيد به اين قضايايى كه پيش آمده، ببينيد اينها چه وقتى پيش آمده. يك قصه يك وقت مىبينيد درست شد شهيد جاويد آقا،اين منبرى، آن منبرى، آن محراب، آن محراب، آن محراب، در سطح كشور همه حرفها شهيد جاويد بود، شهيد جاويد چه بود كه اينقدر داد بكنيد؟ براى چه؟ نزديك محرم مىشد مىديدند كه اگر اين قوهها با هم باشند و يك وقت نكند كه توجه بكنند به گرفتارىهاى خودشان، توجه بكنند به آنكه گرفتارشان كرده، شهيد جاويد را پيش مىآورند ما هم غفلت از مسائل روز و از مسائل سياسى، همه به جان هم مىافتاديم، همين قم تمام وقتش را صرف كرد سر شهيد جاويد، تا تمام شده، بعد كه تمام شد حالا يك وقت ديگر نزديك مىشود، آقاى شمس آبادى را پيش كشيدند، شايد هم خودشان كشتند تا پيش بياورند، بعد اين هم يك خردهاى كم شد شريعتى راپيش كشيدند، هى دامن بزن، از اين طرف تكفير،از آن طرف تمجيد، هر دو طايفه غافل از اينكه كى دارد كلاه سرشان مىگذارد، هر دو طايفه غافل، هر دو براى خدا، براى خدا يعنى محرابى و منبرى عرض مىكنم چيزى كه اشكال مىكرد مىگفت كه براى خدا، دارد دين خدا از دست مىرود، آن جوان و چه مى گفت نه باز هم او براى خدا،اين ما را آشنا كرد به اسلام هر دو كلاه سرتان رفته و آنها نتيجه بردند و الان فكر اين هستند همين كه اين صدا را بلند كنند تكليف منبرى و محرابى اين است كه يك كلمه راجع به اين مسائل حالا صحبت نكنند. الان روز اين مطلب نيست، الان روز اين است كه شما همه قوايتان را روى هم بگذاريد و آن كه بايد براى مجلس خبرگان تعيين بشود، انتخاب كنيد و مردم را وادار كنيد كه اينها را منتخب كنند.اگر امروز چهار نفر از اين معوجها بروند در اين مجلس خبرگان ممكن است اين چهار نفر آدم توطئه چى مطلع از مسائل خارج،اين ديگران را هم بسياريشان را تحت تأثير قرار بدهند. بايد شماها، همه ما، شماها كوشش كنيد به اينكه اشخاصى كه انتخاب شوند اشخاصى باشند مطلع بر اسلام، اشخاصى باشند دلسوز براى اسلام، اشخاصى كه معتقدند كه اسلام مىتواند استقلال ما را حفظ كند و اسلام مى تواند آزادى ما را حفظ كند، اسلام مىتواند ما را ترقى بدهد اسلام مى تواند كه اقتصاد ما را حفظ كند، يك اشخاصى معتقد به اسلام كه قبول كرده باشند اسلام يك مكتب مترقى است و مملكت ما بايد اسلامى بشود. يك همچو اشخاص اگر رفتند و قانون اساسى ما را عرض مىكنم مطالعه كردند و بررسى كردند و تنظيم كردند، ما بردهايم. اگر چنانچه از الان غفلت بكنيم، هى بنشينيم و طرح بدهيم، آن هم طرح پيش من، من حالا دخالتى در اين امر ندارم طرحى كه مىدهند بايد بدهند مجلس سنا كه آنجا اجتماع هست براى اين كار، هر كس هر طرحى دارد آنجا بايد بدهد، الان بايد همه شما، همه ما بايد قوايمان را روى هم بگذاريم كه مبادا ديگرانببرند اين مطلب را و ما را وقتمان را صرف اين بكنند كه آيا اسب حسين خان بهتر است يا اسب حسن خان، دعوا را يك جاى ديگر، ما را منحرف كنند از مقصد خودمان به طرف جاى ديگر، جاى ديگر ما برويم آنها هم كار خودشان را انجام بدهند. الان نقشه اين است كه ماها از صحنه خارج بشويم خودمان با رضا و رغبت، اين منبر، اين منبر، آن منبر، خوب مردم هم توى همين منبرها و توى همين مساجد هستند، وقتى
صحيفه نور ج 8 صفحه 75
منبرى رفت و شروع كرد به مثلاً يك مسألهاى كه انحرافى بود ولو حق بود لكن در اين زمان انحراف است، اگر يك مسأله را طرح كرديد، آن اشخاصى هم كه آنجا نشستند آنها هم كم كم ذهنشان اين طرف آيد، از آن مسأله اساسى كه ما الان پيشمان مطرح است كه بايد اساس و شالوده يك حكومت اسلامى حق انجام بگيرد از اين ما را منحرف مىكنند شياطين به يك طرف ديگرى و خودشان مىروند سراغ آن كارها ،به ما مىخندند،به ريش ما مىخندند، خودشان مىروند كارها راانجام مىدهند. الان بايد فكر اين مطلب باشيد، اين ماه مبارك شعبان، اين ماه مبارك رمضان كه خداى تبارك و تعالى يك حربهاى دست شما داده، الان اين حربه دست شماست و ديگران ندارند اين را و اين هم از بركت امام حسين سلام الله عليه است، اين حربه الان دست شماست، اين حربه را به كار ببريد، مثل شمشير ابى عبيده است كه خودش بايد به كار ببرد، هر كسى نمى تواند اين شمشيرى كه دست شماست بتواند به كار ببرد. غفلت نكنيد، اغفالتان نكنند. ممكن است الان اشخاصى بيايند هى بيخ گوش شما بخوانند كه ديدى اسلام از بين رفت، چطور شد اين نظر سوء دارد نظر حسن ندارد، شما بگوئيد ما الان مىخواهيم اسلام را درستش كنيم بعد كه اسلام درست شد، آنوقت مىرويم سراغ اشخاص كه كى مسلم است يا غير مسلم. ما الان را همان اين راه است، شما هم بايد در مساجدتان، در منابرتان عرض مىكنم مردم را دعوت به اجتماع بكنيد. اين اجتماعات است كه اسلام را حفظ كرده، اين اجتماعات، اين فريادها، اين زنده بادها اين مرده بادها، اينهاست كه ما را پيش برد. اين اجتماعات مساجد را زياد كنيد،مردم را دعوت كنيد به مساجد، بفهمانيد به آنها كه نكته گريه چيست گريه فقط براى اين نيست كه ما عزادار هستيم، مردم براى پدرشان هم و فرزندشان هم دو، سه روز گريه مىكنند و تمام شد، چرا اين تمام نشد؟ براى اينكه مكتب تمامى ندارد و اين مكتب ماست، اين سند مكتب ماست، ما مىخواهيم مكتبمان را با اين حفظش كنيم.
مسائل ديگرى كه ايشان فرمودند كه راجع به همين قضيه انتخابات و قضيه اينها باشند، اينها از مسائلى است كه من الان نبايد دخالت در آن بكنم به يك جهاتى، اينها هر كدام هر كس مسألهاى داردبدهد به همان مجلسى كه براى اين قضيه هست كه بررسى بكنند. ومهم مطلب اين است كه اشخاصى را انتخاب بكنند آقايان آنجا، آقايان هر بلدى، علماى هر بلدى، اشخاصى را انتخاب كنند و به اهل منبر بگويند وآنها هم معرفى بكنند و شايد اين مسأله بشود كه اشخاصى درصدد بررسى الان هستند اشخاصى كه پيدا بكنند و بايد هم اكثرا از علما باشند،بدانند چه مىكنند.انشاءالله خداوند همه شما را تاييد بكند و موفق باشيد، ادامه بدهيد به اين شغل شريف و محترم و بگريانيد مردم را، گريه بكنيد خودتان بر شهيدى كه اسلام را زنده كرده.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 76
تاريخ: 17/4/ 58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى سازندگى قم
آتش زدن خرمنها به دست عمال امريكا وبه نفع ابرقدرتها
بسم الله الرحمن الرحيم
اميد است پيش خداى تبارك و تعالى كارتان مقبول باشد و توجه داشته باشيد كه كارهاى اسلامى بايد در اطرافش توجه بشود كه صد در صد اسلامى باشد. شما الان داريد مىرويد در دهات و در جاها ديگر مىخواهيد برويد، ممكن است كه در آنجا يك عناصر ضد اسلامى پيدا بشوند، آنها را هدايت كنيد، آنها را نگذاريد كه يك كارهاى خلافى بكنند، تبليغات خلافى بكنند، البته در حدود همان كه از ايشان بپرسيد خوب، شما چه مى گوئيد، شما كه مىگوئيد ما براى مردم و براى توده مىخواهيم يك كارى بكنيم، خوب زراعت راآتش زدن، اين براى خلق يك خدمتى است؟! خرمن را آتش زدن يعنى چه؟ قبلا اين عده مىرفتند و نمى گذاشتند كشت بكنند، بعد از آن نمى گذاشتند درو بكنند، بعد از آن درو كردند، خرمن كردند، حالا خرمنها را آتش مىزنند. اين نفعش به جيب چه كسى مىرود؟ ما حساب بكنيم. ما بخواهيم عمال يك رژيم را بشناسيم بايد ببينيم كه اين كارى كه اينها مىكنند نفعش تو جيب چه كسى مىرود؟ توى جيب هر كس كه رفت اين نوكر اوست. مستقيما توى جيب امريكا مىرود، براى اينكه ما وقتى كه زراعت نداشته باشيم، گندم نداشته باشيم، در جائى كه صادر مىشود امريكاست، مهمش اوست، شوروى كه گندم نمى دهد، خودش هم محتاج است، از امريكا به شوروى صادر مىشود،نفع اين كارها مستقيما توى جيب امريكا مىرود. پس اينكه ما مىگفتيم كه اينها كه با اسم چپى و به اسم كذا دارند عمل مىكنند اينها از عمال امريكا هستند، منتها خودشان نمى دانند وضع خودشان را،اين براى اين است كه كار، كار آمريكائى است. كار، كارى است كه مىخواهد گندم نباشد، ما زراعت نداشته باشيم و آنها كه زراعت شان زياد است و آتش مىزنند و به دريا مىريزند، آنها زراعتشان را بدهند به ما، شما كه مىگوئيد ما براى مردم دلسوز هستيم، براى خلق مىخواهيم كار بكنيم، خوب بيائيد كمك كنيم تا گندم زياد بشود، بيائيد شما هم با اين آقايان درو كنيد، برويد گندمها را جمع بكنيد، برويد زراعتها را تصفيه كنيد تا براى مردم باشد. اگر خلاف اين شد و بنابر شلوغكارى و به هم زدن شد، اين را بايد ديد آن كه بيشتر در اين كار فايده مىبرد كيست،آن كه شما را وادار مىكند به اين كار كيست. و ما ديديم كه امريكا بيشتر نفع مىبرد براى اينكه امريكا در اين شكست از همه بيشتر شكست خورد و بيشتر از دول منفعت مىبرد، شكست او هم بيشتر است، ناراحتى او هم بيشتر
صحيفه نور ج 8 صفحه 77
است و دسيسه او هم بيشتر است. شما توجه داشته باشيد به اينكه اينها را هدايت كنيد، اين جوانهاى ما بسيارشان گول خوردهاند نمى دانند چه مىكنند.
ايجاد حزب توده، به دست انگليسها
اصل اين حزب توده را من اولش را مىدانم اين ابتدا حزب توده، آن كسى كه حزب توده را ايجاد كرد، همسفر مكه ما بود، مىخواهم بگويم از اول تودهاى نبود، تودهاى آنوقت بود كه شوروى درست كرده بود، اين همسفر مكه ما بود، سليمان ميرزا يك آدم مقدس مآبى بود و دو، سه نفر هم همراه خودش آورده بود. خودش اولاد نداشت لكن يك كسى را به اولادى قبول كرده بود و او رابرداشته بود آورده بود مكه، خودش هم يك آدم نمازخوانى در آن شهرها. آنوقت هم كه تكبير سليمان نمازى وكذا كه برايش مىخواندند، كه، اين نماز مىخواند، چرا شما تكفيرشكنيد؟ حزب توده به دست سليمان ميرزاى نمازى و طاعتى و مكه برو ايجاد شد و اين مستقيما از انگليسها بود. آنوقت انگليسها اينجاچيز داشتند، حالا امريكائىها هستند. در دربار همين محمدرضا خان از همين كمونيستها خدمتگزار بودند، از همين سران اينها خدمتگزار بودند. پس مطلب اينطور نيست كه ما خيال كنيم كه نه، اينها كمونيستاند، كمونيست نيستند،اصلا كمونيست به آن معنا كه خودشان ادعاكنند كه ما طرفدار ضعفا و مستضعفين هستيم و مى خواهيم به مردم برسيم، اصلاً اينها آن نيستند، اينها طرفدار سرمايهدارها و طرفدار قلدرها هستند و مىخواهند ما محتاج به آنها باشيم و گندمها را از آنها بياوريم و پولش را بدهيم و بعد هم نفت را بيايند ببرند. اينها را هدايت كنيد، نگذاريد توى ده رخنه بكنند. توى آن دهاتى كه مىرويد،اگر آنها يكىشان آمدند، شما هم بايستيد صحبت كنيد، مسأله بگوئيد. اگر اين مطلبى را كه من عرض مىكنم به شما،درست بگوئيد، از اين ده مىرود، از آن دهات مىرود، مىروند جاى ديگر پيدا مىكنند. انشاءالله خداوند همه شما را تاييد كند و موفق باشيد و به خدمت خودتان ادامه بدهيد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 78
تاريخ: 17/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان و دانشجويان دانشگاه شيراز و گروه اطباء سنتى اسلامى
ضرورت پرداختن به تدوين قانون اساسى و عدم طرح مسائل غير اساسى
بسم الله الرحمن الرحيم
ما بالفعل يك مسائل اساسى داريم كه بايد فكر آن مسائل اساسى باشيم. در يك همچو موقعى كه اين مسائل اساسى مطرح هست، طرح مسائل ديگر اشتباه است. من كرارا گفتهام كه اگر چنانچه يك زلزلهاى بيايد و يك خانههايى را خراب و يك مردمى زير آوار باشند، ديگر شما به خودتان اجازه مىدهيد كه بنشينيد راجع به مسائل طب صحبت كنيد، يا مسائل رياضى، يا مسائل ديگر مطالعه كنيد؟ يا همه بايد هجوم بياوريد و اين زلزله زدهها را بيرون بياوريد؟
ما الان يك مملكتى داريم كه يك خرابىهايى دارد اساسى و يك مسائلى ما الان داريم كه اين مسائل، اساس مملكت ماست. مسائل اساسى را ما الان بايد طرح كنيم و همه با هم دنبال اين مسائل اساسى باشيم. بعد كه اين مسائل اساسى را درست كرديم و اساس مملكت مان را مستقر كرديم ،آنوقت شما برويد سراغ طب سنتى،آنها هم بروند سراغ طب وارداتى. امروز روزى نيست كه شما صرف كنيد همه قوايتان را در اينكه آياطب اسلامى به اصطلاح شما، يا طب سنتى ابوعلى و رازى بايد عمل بشود يا طبهاى ديگر. اين الان نبايد مطرح بشود. الان شما در يك وضعى واقع هستيد كه بين وجود و عدم كشورتان، بين وجود و عدم مذهب و اسلامتان واقع شدهايد، سر دو راهى الان واقع شدهايد، گمان نكنيد حالا كه رژيم سابق را عقب زديد، ديگر مسائل تمام است. الان شما ملاحظه مىكنيد كه در اين مملكت ريشههايى كه از همان رژيم سابق هست كه مشغول فعاليتند، يك اشخاصى از خارج آمدهاند با اسمهاى مختلف آنها هم مشغول فعاليتند، مى خواهند نگذارند كه اين مملكت رژيمش مستقر بشود. سابق با رفراندم مخالفت مىكردند، بعد با طرح قانون اساسى مخالفت مىكنند. بعد هم هرقضيهاى را كه پيش بياوريد. يك قشرى هستند كه از عمال خارجىها مخالفت مىكنند. در يك روزى كه راجع به اساس مذهب، راجع به اساس كشور، ما مواجه با مخالفين هستيم، همه ما بايد توجه به همين معنا بكنيم. چطور آن روز كه مى خواستيد اين رژيم را خارج كنيد، هيچ طرحى نمى كرديد مسائل خودتان را، گرفتارىهاى خودتان را با اينكه داشتيد آنوقت هم گرفتارى لكن مىديديد كه الان وقت طرح اين نيست. الان هم همانطور است، الان وقت طرح اينكه دانشگاه وضعش چطور است، طب سنتى يا طب جديد وضعش چه جور است، يا ساير چيزهايى كه ما به آن احتياج داريم و همه خرابىهايى كه الان
صحيفه نور ج 8 صفحه 79
گذاشتند و رفتند، الان وقت طرح اينها نيست، اينها يك وقتى دارد. الان ما يك دولت متزلزل انتقالى داريم، استقرار پيدا نكرده است الان رژيم ما، استقرار پيدا نكرده حكومت ما. ما قانون اساسى خواهيم كه اساس يك مملكتى بر قانونش هست، بعد از آن رئيس جمهور خواهيم كه الان نيست، بعد از آن مجلس شوراى ملى خواهيم كه با رأى مردم تحقق پيدا كند، بعد كه مجلس تحقق پيدا كرد و رئيس جمهورى تحقق پيدا كرد و دولتى تحقق پيدا كرد، يك دولت مستقرى، و دست اينها و طمع اينها از اين مملكت بريد، آنوقت، وقت اين است كه من مشكلاتى كه دارم، بگويم، شما مشكلاتى كه داريد، آقايان هم مشكلاتى كه دارند، نه اينكه ما نمى دانيم، مشكلات زياد است و نه اينكه ما نمى دانيم كه علومى كه در شرق بود، دسيسه اسباب اين شد كه عقب بزنند آنها را و به جاى آن علوم غرب را بياورند، دانشهايى كه در شرق بود و اروپا از آن تقليد مىكرد، دستهايى آمد آنها را عقب زد و محتوا را از ما گرفت و الان وضع ما وضعى شده است كه خيال مىكنيم كه هر چه هست، در غرب است و ما هيچ چيز نداريم. محتواى خودمان را گرفتند،يعنى مغزهاى ما را شستشو كردند جايش يك مغز ديگرى گذاشتند كه از همان غرب ارتزاق مىكند و اين يك مطلب مهم است كه بايد به تدريج اين مملكت از زير آن بار بيرون برود. يكى هم از مسائل، همان مسأله طب قديم است. آنها همه اين دردهايى كه الان هست، با همين دواهاى علفى معالجه مىكردند و معالجهشان يك معالجات اساسى بود و اروپا از طب بوعلى تا همين آخر استفاده كردند. كتاب بوعلى تا همين آخر، شايد حالا هم مورد نظر آنها باشد، بروزش را نمىدهند. من نه اين است كه ندانم اينهارا. مىدانم اشكالات زياد است لكن همه چيز اينطور است، همه مسائل اينطوراست كه ما را، به ما اينطور فهماندند كه خودتان هيچ چيز نيستيد و همه چيز آنها هستند و اينها مىخواستند همچو ما را از صحنه انسانيت بيرون بكنند، بگويند ما اصلاً هيچ چيز نداريم، الان هم شما مىبينيد كه ما طبيب داريم، معالج داريم لكن تا يك كسى يك مرضى پيدا مىكند، راهش را مىرود به انگلستان، مىرود به امريكا، همين جا مىتواند معالجه كنند لكن اينها مىروند به آنجا، بعد از مدتى كه آنجا ديدند آنجا هم معالجهشان نكردهاند، گاهى هم معالجه كردند. اين از باب اين است كه ما را جورى الان بار آوردند كه خيال مىكنيم كه غير از آنجا چيزى نيست در كار و حال آنكه نه، هست، اينجا هم هست در كار. در هر صورت ما همه اشكالات را دانيم لكن وقت دارد اينها، الان شما بايد تمام همتان را صرف اين معنا بكنيد كه اين مراحلى كه ما داريم و دارند با آن مخالفت مىكنند، اين مراحل را ماطى بكنيم. الان مااحتياج داريم كه قانوناساسىمان بكنند و تصويب بكنند يك عده آدم مطلع، خبير، مجلس خبرگان پيدا بشود، بايد همه افكار را متوجه اين بكنيد كه يك اشخاص صحيحى، يك اشخاص مسلمانى، يك اشخاص متعهد به اسلامى، يك اشخاص معتقد به اينكه اين مكتب است كه مىتواند ما را مستقل قرار بدهد، يك همچو اشخاصى را تعيين بكنيد تا بروند به مجلس و انشاءالله قانون اساسى را آنها چه بكنند و بعد هم به رفراندم گذاشته بشود و اين مرحله را ما طى بكنيم. در همين مرحلهاى كه ماهستيم، الان ما مخالف داريم. الان همين حرفهايى كه شما مىزنيد من احتمال مى دهم كه يك كسى بيخ گوشتان است خودتان هم متوجه
صحيفه نور ج 8 صفحه 80
نيستيد. گفتيد كه ببين طب ما از بين رفته، بيائيد برويم آنجا طرحش بكنيم. وقت طرح نيست الان، الان وقت اين نيست كه ما بنشينيم بگوييم كه طب ما چه جور است. دانشگاه ما چه جور است همه اينها اشكال دارد دادگسترى ما چه جور است همه اينها بايد متحول بشود اما موقعش وقتى است كه ما يك حكومت صحيح پيدا بكنيم، ما بتوانيم در دنيا بگويى كه اين مملكت ما، اين رژيم ما، اين قانون ما،اين رئيس جمهور ما، اين مجلس ما، كه مردم، كه دنيا ما را بپذيرد به اينكه ما يك رژيم تام العيارى هستيم. بعد از اينكه اينطور شد،آنوقت بيائيم سراغ اين خرده ريزهايى كه چه شده است، چه عقب افتادگى داريم، چه گرفتارىهايى براى ما اين رژيم منحوس سابق درست كرده است، همه چيزها را به هم ريختند، رفتند.
انشاءالله خداوند همهتان را تاييد بكند و وظيفه فعلىتان را به آن توجه پيدا كنيد. و شماى دانشگاهى و آن طب سنتى و ديگران، همه اين خواهرهاى محترم و شمابرادرها و همه ايران، همه با هم الان بايد توجه به همين مسير داشته باشيم كه نهضتمان تو راه هست، اين نهضت را بايد همچنان زنده نگه داريد تا اين مسائل بگذرد. اگر يك سستى بكنيد و برويد سراغ كارهاى ديگر، آن بگويد من خانه ندارم و آن بگويد طب من چطور است و آن بگويد دانشگاه من چطور، در بين راه ما مىترسيم كه يك وقتى يك عايقى پيدا بشود،يك مانعى پيدا بشود و همه اين حرفهاى شما بشود ديگر هيچ و تمام بشود و تا آخر ديگر باز ما زير بار همان مسائل باشيم. خدا همه تان را انشاءالله حفظ كند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 88
تاريخ: 18/4/58
بيانات امام خمينى در جمع راهپيمايان تهرانى
كوشش كنيد كه عملتان براى خدا و مقصدتان جلب رضاى او باشد
بسم الله الرحمن الرحيم
اگر اين راه را براى خدا مىرويد، اگر اين طريق را براى خدا طى مىكنيد، افسرده نباشيد از اينكه به شما اعتنا نمىشود، خداوند به شما عنايت دارد. كوشش كنيد كه راه براى خدا باشد، كوشش كنيد كه چشمتان را از مخلوق، از ما سواى خدا ببنديد، توجهتان به اين نباشد كه اگر خدمتى براى خدا مىكنيد، ديگران پيش شما بيايند تواضع كنند. شما جوانهائى هستيد كه در طول اين مدت زحمت كشيديد براى خدا رنج برديد، براى خدا عمل كرديد، حالا يك راه طولانى را براى خدا طى كرديد و آمديد اينجا با ما صحبت كنيد، و درد دل كنيد. كارى كه براى خداست خدا توجه مىكند و اگر براى خدا نباشد، همه عالم هم توجه كنند چيزى نيست.
رفع آشفتگىها و گرفتارىهاى حاصل از افساد رژيم منحوس با روحيهاى قوى
من هم مىدانم كه الان مشكلات زياد است. توطئه زياد است، تفرقها زياد است و گرفتارى همه قشرهاى ملت زياد، لكن شما هم مىدانيد كه چه مشكلاتى را براى اين مملكت اينها بار آوردهاند و چه كارها كردهاند كه به اين زودىها نمىشود درستش كرد. اين فسادى كه پنجاه سال اينها دامن به آن زدهاند، اين جوانهاى ما كه پنجاه سال است تربيت فاسد كردهاند، مراكز فحشا برايشان درست كردهاند، همه جا را مركز فحشا قرار دادهاند، سينماها كه بايد مركز تربيت جوانهاى ما باشد، مركز فساد و مركز فساد اخلاق بود، مدرسهها كه بايد مركز سازندگى باشد، نگذاشتند به آنطور باشد، جوانها كه بايد ذخيره اين ملت باشند و مقررات اين مملكت را به دست بگيرند، نگذاشتند يك تربيت صحيح بشود كه اينها بتوانند يك همچو كارى را بكنند. الان شما بعد از انقلاب هستيد، يعنى در حال انقلاب، باز بعد از انقلاب نيست الان شما در حال انقلاب هستيد در همه جاى دنيا حال انقلاب و بعد از انقلاب آشفتگى است. و بحمدالله ايران نه حال انقلابش آنطور آشفتگى بود نه بعد از انقلاب. شما اگر انقلابهاى بزرگ دنيا را ملاحظه كنيد، فسادهائى كه در آن انقلابها بوده است، قتل عامهائى كه بودهاست، گرفتارىهائى كه بعد از انقلاب بوده است، طرف مقايسه نيست با اينجا. نكتهاش اين است كه اين انقلاب، انقلاب اسلامى بود، انقلاب اسلامى آن مفسدههائى كه در ساير انقلابات هست كم است
صحيفه نور ج 8 صفحه 89
مشكلات زياد است اما ما نبايد روحيه خود را ببازيم لكن همه مىدانيم، شما مىدانيد، ما ميدانيم، دولت مىداند، ملت مىداند كه الان آشفتگى زياد است و گرفتارى هم زياد و دستهاى خبيثى هم هستند كه در كارند كه در توطئه هستند و مىخواهند نگذارند اين نهضت ما به ثمر نهائى برسد. ما الان يك مسائل بزرگ ديگر داريم كه آن مسائل بايد حل بشود، بايد به آن برسيم تا يك دولت مستقرى، يك مجلسى، يك رئيس جمهورى، يك قانون اساسى داشته باشيم و بعد از اينكه اينها شد، آنوقت باز اول اين است كه سازندگى بشود،نه اينكه دولت نخواهد بشود، اينها شب و روز مشغولند ،لكن آشفتگى زياد است. من كه اينجا هستم شب و روز تقريبا مواجهم با اين مشكلات. مشكلات مال شما تنها نيست، از هر جاى ايران كهآيند، مشكلات زياد دارند و اتفاقا هر گروهى كه مىآيند، مىگويند مشكلات ما از همه جا بيشتر است، خرابى ما از همه جا بيشتر است، از بختيارىها مىآيند همين را مىگويند،از اهواز مىآيند همين راگويند، از هر جا مىآيند همين مسائل مطرح است و ما هم نبايد روحيه خودمان را از دست بدهيم براى اين مشكلات.
پيشبرد نهضت بسته به ايمان راسخ و حفظ روحيه الهى است
با روحيه قوى شما جوانها وبا توجههاى خدا اين مشكل بزرگى كه عبارت از اين رژيم فاسد بود آن را برانداختيد و از بين برديد،اين روحيه را حفظ كنيد،اين روحيه قوى را حفظ كنيد، خدا با شماست. وقتى خدا با كسى باشد كارها درست شود. البته پشت سر هر انقلابى مشكلات زياد هست لكن آنهائى كه اعتقاد بهاين انقلاب دارند، ايمان به اين نهضت دارند،اين روحيه قوىاى كه با آن روحيه قوى و آن ايمان راسخ و آن توجه به خداى تبارك و تعالى شما را پيش برد، مادامى كهاين روحيه محفوظ باشد، شما پيش مىرويد. حالا گاهى كندى دارد، گاهى تندى دارد، گرفتارى دارد، راه حق گرفتارى دارد، هر راه حقى مشكلات دارد، شياطين نشستهاند سر راه حق كه مردم را منحرف كنند، مال حالا نيست، زمان پيغمبر هم همين طور بوده، مشكلات پيغمبر از مشكلات ماها زيادتر بوده است، مشكلات اميرالمومنين سلام الله عليه از مشكلات ما بيشتر بوده ،گرفتارى آنها از گرفتارى ما بيشتر بوده، آنها از دوستانشان مخالفتديدند،اين دستهاى كه قيام كردند در صفين در مقابل حضرت امير و ايستادند و شمشير كشيدند به روى حضرت، اينها از دوستان حضرت بودند، مخلصين حضرت بودند. گرفتارى حضرت از مخلصينش شايد بيشتر بود از سايرين. امام حسن سلام الله عليه آنقدر گرفتارى كه از اين دوستان و اصحابش داشت از ديگران نداشت. اصحابى كه توجه نداشتند كه امام زمانشان روى چه نقشه دارد عمل كند با خيال كوچكشان با افكار ناقصشان در مقابلش مىايستادند و غارتش كردند، اذيتش كردند و عرض مىكنم كه شكستش دادند، معاهده با دشمنش كردند و هزار جور بساط درست كردند. گمان نكنيد كه اين مشكلات براى من و شماست، هر چه مشكلات زيادتر باشد، اجرش زيادتر است، الهيتش زيادتر است. اگر آدم در حال خيلى وسعت، در حال خيلى تفريح و تفرح، گرايش به اسلام كند، اينكه چيزى نيست، خوب همه وقتى كه وقت نتيجه
صحيفه نور ج 8 صفحه 90
بردن است حاضرند. آن روزى كه براى اسلام زحمت پيش مى آيد، آن روزى كه زحمت و مرارت دارد، آن روزى كه خون دارد، آن روزى كه رنج دارد،آن روزى كه باسر نيزه آدم مقابل است، آن روزى كه با توپ و تانك مقابله مىكند، آن روز، روزى است كه مرد از غير مرد تميز داده مىشود، مسلمان از غير مسلمان. آن روز، روزى است كه روز اجراست، روزى است كه خداوند توجهش را به اين ملت كرد.
تحول روحى و حصول پيروزى در اثر عنايات مقلب القلوب
آن رمزى كه شما را پيروز كرد كه ايمان به خدا، توجه به خدا بود (كه من در قيافه شما دارم مى بينم) اين را حفظش كنيد، گله نكنيد از ديگران. شما براى خدا داريد مى كنيد، هر چه توانستيد، اينهائى كه مبتلا هستند،اينها را نجات بدهيد. هر چهنتوانستيد، عذر داريد پيش خدا. هر چه ما توانستيم، آنهائى كه افتادهاند بايد دستشان را بگيريم. آنهائى كه مبتلاى به اين مخدرات هستند، اينها برادران ما هستند و ما بايد اينها را نجات بدهيم و با چشم پدرى، برادرى به اينها نگاه كنيم، اينها را هدايت كنيم، نجات بدهيم، كوشش كنيم براى نجات اين جمعيت نجات اين ملت. شما با اين عزم راسخ، با اين قوه ايمان پياده آمدهايد، خواهرها بالاتر پياده آمدهاند و من خجلم ازاين عواطف، من خجالت مىكشم كه خودم اينجا نشستهام و دوستانم اينطور بيابانگردى مىكنند. من دعاگوى شما هستم. خداوند انشاء الله شما را حفظ كند. شما ذخيرهاسلام هستيد، شما جوانهائى هستيد كه ذخائر اين ملت هستيد اين عواطف شما را پيروز كرد، اين تحول روحى، اين تحولى كه در جوانهاى ما پيدا شد، اين دست خدا بود، بشر نمىتواند در ارواح مردم اينطور موثر باشد. آن خداست كه مقلب القلوب است، قلبها دست اوست، متحول مىكند، قلب ضعيف را قوى مىكند، آن قلبى كه از يك پاسبان مىترسيد، حالا مقابل توپ و تانك مىرود، استقبال مىكند از مردن، از شهادت، اين كار خدا بود، خدا را در اين امور بايد ديد، اعتمادتان به خدا باشد خلق از شما پذيرفتند يا نپذيرفتند چيزى نيست كوششتان همين باشد كه برادرهاى خودتان را نجات بدهيد، ملت خودتان را نجات بدهيد، كوشش اين باشد كه اسلام را ما بتوانيم در اين مملكت، آنطورى كه اسلام است، آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مقرر فرموده است، آنطور ما بتوانيم در ايران پياده كنيم. راه طولانى است و قوى باشيد،قدرتمند باشيد، اراده تانقوى باشد. انشاءالله كه اين چهرهنورانى ذخيره براى اسلام باشد و متصل بشود اين زمان به زمان ظهور مهدى سلام الله عليه.
والسلام عليكم ورحمةالله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 91
تاريخ: 18/4/58
پيام امام خمينى به مناسبت نيمه شعبان، ميلاد حضرت سلام الله عليه
بسم الله الرحمن الرحيم
ميلاد شكوهمند امام امت و عصاره خلقت، وارث نبوت ولى عصر عجل الله تعالى فرجه الشريف را به عموم مسلمين و مستضعفين تبريك عرض مىكنم. سال قبل در چنين ايامى براى مصيبات وارده بر اسلام و مسلمين عيد مبارك به صورت تعطيل در آمده، گرچه وابستگان به رژيم شاهنشاهى كوشش مىكردند كه ملت را براى مراسم اسلامى، از مصالح اسلامى باز دارند بحمدالله موفق نشدند ولى در اين سال جشنهاى توام با پيروزى هر چه شكوهمندتر بر پاست و مراسم عظيم مذهبى، مشتى محكم به دهان بدخواهان، شرق وغرب را مأيوس نموده و خط بطلان بر نقشههاى تار عنكبوتى آنان كشيد و بايد اين ريشههاى گنديده بدانند كه حركات مذبوحانه آنان جز به رسوائى خود و اربابان تبهكار تمام نمىشود و ملت حماسه آفرين ما كه با مشت خالى و قدرت ايمان قدرتهاى شيطانى را به خاك سپرد، اين ريشههاى پوسيده را دفن خواهد كرد. من به اين منحرفين كه باصورتهاى مختلفه رو در روى ملت ايستاده و به نفع اجانب به خرابكارى مشغولند، اخطار مىكنم كه تا وقت نگذشته و جرمها و خيانتها ثابت نشده به صفوف فشرده ملت بازگرديد و از روز انتقام حق تعالى كه به دست تواناى ملت انجام مىگيرد، بهراسيد. اكنون اينجانب با تشكر وافر از همت والاى ملت بزرگ ايران از بد و نهضت عظيم اسلامى تا بزرگداشت با شكوه جشن ميلاد مسعود ولى الله الاعظم ارواحنا فداه لازم است تذكراتى بدهم :
1- بارها تذكر داديم كه بايد ايرانى بسازيم كه بتواند بدون اتكاء به امريكا و شوروى و انگلستان، اين جهانخواران بين المللى، استقلال سياسى، نظامى، فرهنگى، اقتصادى خويش را به دست گيرد و روى پاى خود بايستد و هويت اصيل خويش را به جهان عرضه كنند افسوس كه هنوز عدهاىاز روشنفكران نمى توانند دست از غرب و يا شرق بكشندواين دو را سر مشق كارهاى خود قراردادهاند اميدواريم با تحول فرهنگ حاكم اسلامى، اين گروه به خود مشغول و از مردم بريده به خود آيند و اصالت خويش را دريابند و از وابستگى نجات پيدا كنند.
2- كليه متهمين كه در رژيم سابق مرتكب تقصيراتى شدهاند بخشوده مىشوند به استثناى اشخاصى كه مبادرت به قتل مردم نموده يا دستورآن را صادركردهاند يا زندانيان انقلابى ما را شكنجه دادهاند تشخيص جرائم فوق را بايد هياتى مؤمن به انقلاب اسلامى به عهده بگيرند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 92
3- حفظ استقلال و امنيت و بقاء جنبههاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى هر كشور مستقيم يا غير مستقيم وابسته به قواى انتظامى ارتش، ژاندارمرى و شهربانى آن است و در كشور ما كه در حال انقلاب به سر مى برد، در كنار قواى انتظامى پاسداران انقلاب نيز موجود و به حفاظت انقلابى اشتغال دارند و بايد ملت محترم با تمام قوا كوشش در حفظ اين قواى انتظامى و فعال نمايند و از پشتيبانى آنها دريغ ننمايند كه اين قوا در خدمت اسلام و از جنود اسلامند كه مولا اميرالمؤمنين درباره آنها فرموده : فى الجنود باذن الله حصون الرعيه وزين الولاه و عزالدين و سبل الا من و ليس تقوم الرعيه الا يحم و چون اين قواى انتظاميه كه در خدمت خالق و خلق هستند، بايد با روحيه قوى سربازى و در امن و امان به سر ببرند و نيز در چنين حالى كه سربازان اسلامند، مورد نظر مقدس ولى عصر عجل الله فرجه هستند، قواى سه گانه مورد عفو هستند و اينجانب و ملت شريف آنها را عفو نموديم و البته موارد استثناء شده در بند يك در اينجا نيز جارى است لكن تا جرم آنها به ثبوت شرعى نرسيده است احدى حق تعرض به آنها را ندارد و متهمين به جرمهائى كه بخشوده نشده، بايد از طريق ارتش و ژاندارمرى و شهربانى تسليم دادگاه انقلاب شوند و ديگران حق هيچ گونه تعرض به آنها را ندارند.
4- چون ملت مبارز رمز پيروزى را يافته است و با هوشيارى دريافته كه بسيج عمومى از سنگرهاى الهى مساجد و منابر و محافل دينى گرديد، لازم است اين سنگرهاى اسلامى را حفظ نمائيم و در اين موقع حساس سرنوشت ساز كه با ماه مبارك رمضان نيز مصادف است، بايد اجتماعات در مساجد و محافل مذهبى هر چه بيشتر و با شكوهتر بر پا شود و اهل منبر و خطباء محترم به روشنگرى و سازندگى هر چه بيشتر قيام و اقدام نمايند و توطئه خيانتكاران و وابستگان به اجانب را خنثى نمايند و نهضت اسلام عظيم را حفظ نموده و به پيش ببرند. و ملت شريف با اجتماعات خود قطع طمع اجانب و مفتخوار را بنمايند.
5- لازم است ملت بدانند كه ما در نيمه راه پيروزى هستيم و پيروزى نهائى وقتى است كه ريشههاى گنديده رژيم سابق طرفداران آن قطع و دندان طمع چپاولگران از كشور ما كنده شود و جمهورى اسلامى وقتى متحقق مىشود كه محتواى آن صد در صد اسلامى شود. در كشور، احكام قرآن و خداوند تعالى اجرا شود و از قوانين طاغوتى و انحرافى بكلى تصفيه شود و عناصر انحرافى از توطئه مأيوس شوند و اين به خواست خداوند تعالى و همت والاى ملت انجام خواهد گرفت و خداى تعالى با شماست.
6 - از جمله چيزهائى كه محتمل است توطئه باشد براى تضعيف دولت اسلامى، مطالبى است كه در بين ملت پخش مىشود و در رسانهها تعقيب مىشود و از دولت انتقادهاى غير صحيح مىشود و كوشش مىشود دولت را در نظر مردم بد جلوه دهند. دوستان از اين توطئه غافل و دشمنان در كمين هستند. من نمىگويم دولت صد در صد موفق است لكن مىگويم خدمتگزار است و كوشش دارد انجام خدمت بدهد. لكن خرابىها به قدرى است كه با فوريت قابل ترميم نيست. انتقادهاى بيجا سوء استفاده از
صحيفه نور ج 8 صفحه 93
آزادى است و كسانى كه به كشور و اسلام علاقه دارند در موارد صحيح دولت را هدايت كنند و از او پشتيبانى نمايند و تحت تأثير تبليغات دشمنان نروند و دولت اسلامى خدمتگزار را تضعيف نكنند.
7- آنچه اينجانب را نگران مىدارد آن است كه ملت ما چون لشكر فاتحى است كه پس از فتح مغرور شود و از داخل رو به پوسيدگى و تشتت گذارد و حريف و يا حريفان لشكر بزرگ شكست خوردهاى است كه با حساب و توطئه مشغول به انسجام و بسيج قواست. درست به عكس آنچه قبل از پيروزى بود و عاقبت اين امر تكان دهنده است. من از تمام قشرهاى مذهبى و ملى و اسلامدوست و ملت و كشور خواه اكيداً و با تواضع مىخواهم كه به انجام قبل از پيروزى برگردند و از تفرق و گروه گروه شدن در اين موقع حساس بپرهيزند كه اين تفرقهها به منزله انتحار است و ممكن است خداى نخواسته نهضت را به عقب براند.
دوستان عزيز امروز همه چيز ما در معرض خطر است، خطر از جانب دوستان نادان تفرقه افكن و يا با نقشه حساب شده از ناحيه دشمنان توطئه گر. بيدار شويد كه حفظ پيروزى و نهضت بسيار مشكلتر از اصل آن است. از خداوند متعال عزت اسلام و مسلمين را خواهانم.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 81
تاريخ: 17/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان جامعه اسلامى وزارت امور اقتصاد و دارائى
هدف خداوند از بعثت انبيا و نقش سازنده تعاليم آنان
بسم الله الرحمن الرحيم
كوششهايى كه انبيا مىكردند و جنگهايى كه با مخالفين راه حق مىكردند و خصوصاً جنگهايى كه در صدر اسلام واقع شد، مقصد جنگ نبوده است و مقصد كشورگشايى هم نبود، مقصد اين بوده است كه يك نظامى عادلانه كه در آن نظام عادلانه، احكام خدا جارى بشود. انبيا آنهمه زحمت كشيدند نه فقط براى اينكه طرف را از صحنه خارج كنند و خودشان صحنه را دست بگيرند، بلكه مقصد اصلى اين بوده است كه اين انسانهائى كه انسانيت ندارند، اين اشخاصى كه در راه خلاف دارند سير مىكنند و آنها مىديدند كه اين راه خلاف، راه شقاوت است،راه ضلالت است، راهى است كه مردم را در اين دنيا به شقاوت و در آن دنيا هم به مهلكه مىكشاند، انبيا از طرف خداى تبارك و تعالى مأمور شدند براى نجات مردم. مردم را اگر به حال خودشان مىگذاشتند جز يك حيوانى كه خوردن و خوابيدن را و شهوات را ادراك بكند و در راه آن عمل بكند، چيز ديگر را نمى توانستند بفهمند، از باب اينكه ورق ماوراى طبيعت برمردم پوشيده است. اينكه مردم مىدانند، همين عالم را عالم طبيعت را، آنهايى كه علمشان ديگر زياد هست، يك خصوصيات طبيعت را زيادتر مىفهمند، لكن همه آنها همين است كه از طبيعت بهرهور مىشوند و به طبيعت توجه دارند و انسان را هم به همين جنبه طبيعى مىشناسند و براى همين جنبه طبيعى انسان هم زحمت مى كشند. تمام زحمات ماديين كه مربوط به مكتب الهى نباشد صرف ادراك طبيعت و خصوصياتى كه در طبيعت است مىشود و استفاده از طبيعت، آنهم طبيعت انسان از طبايع عالم. هر چه نگاه بكنيد از اين تمدنهاى بزرگ، جديد، از اين پيشرفتهاى عظيم انسانى مىبينيد كه همه آن مربوط به همين طبيعت است و مربوط بهاستفاده انسان از طبيعت است، آنهم استفاده انسان طبيعى از عالم طبيعت. از عالم طبيعت به آن طرف اين موجودات طبيعى نمىتوانند بفهمند و لهذا اينها راهى به آن عالم ندارند مگر از راه وحى كه همه عالم را در تحت سيطرهاش هست و چون اين انسان مثل ساير حيوانات نيست كه همان حيات طبيعى و دنيايى باشد بلكه انسان يك طور خلق شده است كه علاوه بر حيات طبيعى، حيات مابعدالطبيعه هم دارد و آن حيات مابعدالطبيعه، حيات صحيح انسان است، اينجا همان حيات حيوانى است، از اين جهت مردم محتاج شدهاند به اينكه در پيدا كردن راه صحيح از طريق وحى به اينها گزارش داده بشود و خداى تبارك و
صحيفه نور ج 8 صفحه 82
تعالى هم منت بر مردم گذاشت و انبيا را مبعوث فرمود تا اينكه راه را به اينها نشان بدهند. تمام تعليمات انبيا براى مقصد، نشان دادن راهى است كه انسان ناچار از اين راه بايد عبور كند. ناچار انسان از اين عالم طبيعت به يك عالم ديگرى عبور مىكند،اگر سر خود باشد يك حيوانى است كه از اين عالم به عالم ديگر مىرود و اگر چنانچه به راه انبيا برود انسانيتش كامل مىشود و هر چه بيشتر اطاعت كند بيشتر انسانيتش رشد مىكند. تمام كوشش انبيا براى اين بوده است كه انسان را بسازند، تعديل كنند، انسان طبيعى را مبدل كنند به يك انسان الهى، در همين عالم كه هست هم، باز اينطور باشد. نظر انبيا به اين عالم بانظر اشخاص ديگر فرق دارد، آنهامىخواهند اين عالم را الهى كنند، يعنى به هر چه نگاه مىكنند آثار الهيت در آن ملاحظه كنند. ساير قشرها چه فلاسفه باشند و چه ساير دانشمندان باشند خصوصاً دانشمندان طبيعى، اينها تمام نظرشان به اين است كه آثار طبيعت را كشف كنند و استفاده از طبيعت بكنند. انبيا طبيعت را قبول دارند لكن طبيعت را مهار مىكنند به طورى كه در تحت الوهيت مهار بشود،در تحت عالم بالاتر باشد. همان استفادهاى را كه ماها كه اطلاعى از آن واقعيات نداريم از اين عالم طبيعت مىكنيم آن آدمى كه از ما عداى طبيعت هم اطلاع دارد همين استفاده را مىكند با فرق اينكه، اين كه استفاده مىكند نظرش به همين طبيعت است و او كه استفاده ميكند طبيعت را آثار آن عالم مىبيند و حق تعالى را در طبيعت مشاهده مىكند.
اينهمه جنگهايى كه در اسلام شده است و زحماتى كه اولياء خدا كشيدهاند و اينها براى اينكه اسلام را پابرجا كنند، احكام اسلام را پياده كنند آنهم براى اينكه انسانها را هدايت كنند به يك واقعياتى كه اطلاع بر آن ندارند، راه را نمىدانند، آنها مى دانند راه را اينطور بايد بروند.
تكليف بر تحقق عملى احكام اسلام در كليه امور فردى و اجتماعى
ما تا حالا كه اين جمهورى اسلامى را، همه شماها زحمت كشيديد و همه قشرهاى ملت متحد شدند با هم و خونها را دادند و زحمتها كشيدند و زجرها را كشيدند و اين سد را شكستند و رأى به جمهورى اسلامى هم دادند، اين براى اين نبود كه فقط حريف را از ميدان در بكنند و خودشان به جاى او بنشينند، اين براى اين بود كه يك رژيم فاسد راتبديل كنند به يك رژيم صحيح، رژيم عادل كه وقتى رژيم عادل تحقق پيدا كرد و احكام اسلام آنطورى كه بايد تحقق پيدا كرد، آنوقت افراد اگر عمل كنند، راه صحيح واقعيت را پيدا مى كنند و رژيم هم اگر چنانچه اسلامى باشد و عمل، عمل اسلام باشد و همه نظام، نظام اسلام باشد، يك نظام عادلانهاى كه به هيچ يك از افراد تعدى نشود، در هر ادارهاى برويد آنجا اسلام را ببينيد، در هر بنگاهى برويد آنجا هم ببينيد اسلام هست، اينكه حكومت مىكند اسلام حكومت بكند،غير اسلام در كار نباشد. ما تا حالا نرسيديم به اين. ما رأى داديم به اينكه جمهورى اسلامى باشد، حالا هم رژيم ما جمهورى اسلامى است اما اينطور نيست كه ما تا رأى داديم، جمهورى اسلامى، يك جمهورى اسلامى شده باشد، فقط نظام الان نظام جمهورى اسلامى و دنيا هم شناخته ايران را به اينكه اينجا رژيمش جمهورى اسلامى است اما اسلام كه اين را نمىخواسته كه ما
صحيفه نور ج 8 صفحه 83
يك رأى بدهيم و بگوئيم جمهورى اسلامى، اسلام مىخواسته كه در رژيمش اينطور باشد كه هر جا پا بگذارى احكام اسلام باشد،غيرش نباشد. اگر ما با همه زحمتها با همه خون دادنها به اين جا رسيديم كه جمهورى اسلامى، و باز رهايش بكنيم تمام كارهايمان هدر رفته،يعنى طاغوت فرق نمى كند كه محمدرضا باشد يا من و شما. حيطه شعاع عمليات مختلف است يك كسى طاغوت است در خانواده خودش، يك كسى طاغوت است در خودش و همسايههايش، يك كسى طاغوت است در محلهاش، يك كسى در شهر، يك كسى هم در يك استان، يك كسى هم در سطح كشور. در طاغوتى فرقى نيست، در شعاع عمل فرق است. همين طاغوتى كه در خانواده خودش طاغوت است، اگر دستش برسد در محله هم طاغوت است، اگر دستش برسد، در همه سطح كشور طاغوت است، براى اينكه خودش وقتى طاغوت هست ديگر شعاع عمل كم و زيادش پيش او فرقى ندارد، دستش نمىرسد، دستش برسد همان كارهايى كه محمد رضا مىكرد، اين آدم هم همان كارها را مىكند تا تربيت اسلامى و انسانى و تحت تربيت انبيا كسى نباشد، دستش نمىرسد و الا وقتى دستش برسد همه آن كارها را مىكند حالا هم خيال مىكند نمى كند. اين آدمى كه در منزل خودش ظلم مىكند،در منزل خودش تعدى بر اولادش،بر فرزندش، بر خادمش مىكند اين اگر زيادتر بشود خدمهاش ،زيادتر بشود اولادش، زيادتر بشود تابعش همان قدر كه آنها زيادتر شوند اين وسعت ظلمش زياد مىشود، براى اينكه آدم ظالم است. ظالم اگر ده نفر تحت سيطرهاش باشند، ظلمش به اندازه ده نفر است، اگر سى و پنج ميليون جمعيت هم باشند، ظلمش به اندازه سى و پنج ميليون نفر است،آدم، همان آدم است براى اينكه آدم نشده است، يك موجودطاغوتى شيطانى است. اين موجود طاغوتى شيطانى اگر تحت سيطره انبيا نرود، تحت تعليم و تربيت انبيا نرود هيچ فرقى مابين اين فرد با آن فردى كه يك عالم را دارد مىچاپد، در روحيات نيست، در عمل هست از باب اينكه اين دستش نمىرسد، او دستش مىرسد. اينهايى كه مثلاً فرض كنيد در ايران سيطره داشتندمثل محمد رضا اگر در عراق هم سيطرهاش مىرفت همين ظلمهايى كه اينجا مىكرد آنجا هم كرد،اگر در همه ممالك اسلامى هم سلطه پيدا مىكرد همين كارهايى كه اينجا كرد در همه مىكرد اگر در همه عالم هم سلطه پيدا مىكرد همان مطلب بود. مى بينيد كه اين ابرقدرتها كه دستشان را همه جا دراز كنند، دستشان را همه جا دراز مىكنند براى چاپيدن، آن آدمى كه چاپيدنش يك حدود خاص داشت وقتى كه شد رئيس، يك قدرى وسعت پيدا مىكند و همان كارها را هم آنجا مىكند. گمان نكنيد كه من و شما اگر دستمان برسد به آنها نكنيم، تا آدم نشويم همان حرف هست، بايد همه فكر اين معنا را بكنيم كه رژيممان را رژيم اسلامى بكنيم. رژيم اسلامى به اين است كه اين افرادى كه در كار هستند، اين افرادى كه در اين رژيم سر كار هستند، مشغول به فرض كنيد كه خدمتگزارى هستند، كارمندهاى دولتى همهشان، هر كدام آنجا كه كار مىكنند كارشان كار اسلامى باشد، اين فكر نباشد كه حالا كه اين اداره آنجايش خراب است خوب، بگذاريد اينجايش هم خراب باشد، حالا كه آن آدم آنجا خلاف مىكند خوب، بگذار اينجا هم خلاف كند. همه ملكفيم، همه ما. اگر همه عالم خلاف بكنند،يك آدمى كه تربيت شده تحت مكتب
صحيفه نور ج 8 صفحه 84
انبياست او خلاف نمى كند، تمام عالم وقتى كه به هم بخورد و ظلم بشود، حضرت موسى خلاف نمىكند. از اينكه حالا همه دارند مىچاپند پس بايد من هم اين كار را بكنم، نه، در تربيت انبيا اينجور نيست، على بين ابيطالب سلام الله عليه همه عالم اگر كافر مىشدند به حال او فرقى نمى كرد جز غصه خوردن به اينكه چرا اينها دارند خلاف مىكنند و الا در مشى او هيچ تغييرى نمىكرد آن روزى كه تو خانه نشسته بود با آن روزى كه يك خلافت داراى آن وسعت كه ايران يك جزئش بود تا مصر و در حجاز و همه اينها تحت سيطره بود و از اروپا هم يك مقدارى، هيچ فرقى در حال روحىاش نبود كه حالا كه من داراى يك همچو چيزى هستم،بايد مثلاً چه بشود، هيچ ابداً در روح او هيچ فرقى نمى كرد براى اينكه روح، روح الهى بود. روح الهى در آن فرقى نمى كند كه يك جمعيت كمى تحت نظر او باشد يا يك دنيا باشد، در حال روحى او فرقى نمى كند، او موظف است عدالت كند، مى تواند با اين چهار تا كه هست عدالت بكند، اگر توانست با همه جا و همه جا عدالت را گسترش مىدهد. همه ما الان كه اسم جمهورى اسلامى روى خودمان گذاشتيم و رژيم سابق را فرستاديم بحمدالله به خارج و دفنش كرديم و ديگر هم زنده نخواهد شد انشاءالله، همه ما الان مكلفيم كه اين رژيمى كه ادعا داريم كه تحقق پيدا كرده، واقعيتش تحقق پيدا كند، از حد لفظ به حد معنا بيايد، از حد رأى به حد خارج بيايد. شما كه مأمورين يك وزارتخانه هستيد يك طور بايد عمل بكنيد، آنها هم كه در وزارتخانه ديگرند يك طور، همه بايد يك مأمورين اسلامى باشند. هر فرد بايد خودش را موظف بداند به اينكه اين كارى كه الان، اين كار جزئى كه پشت ميز نشسته به او محول است، اين كارى كه به او محول است به عدالت عمل كند، منتظر نشود كه وزير عادل بشود. وزير عادل باشد يا نباشد، شما بايد عادل باشيد. نخست وزير عادل باشد يا نه، براى خودش ضرر دارد و نفع دارد، آن حسابش عليحده هست، شما هم حسابتان عليحده است، پيش خدا حسابش عليحده است، پيش ملت هم حسابش عليحده است. شما كه اين كار جزئى، پيشخدمتى كه اين كار جزئى دستش هست، اين عدالت در آن كارش بايد بكند. آن رئيس اداره هم كه در آنجا نشسته آن هم عدالت در همان كار بايد بكند، منتظر نشود ديگران عادل بشوند تا او عادل بشود. مثل اين است كه من منتظر بشوم ديگران نماز بخوانند تا من نماز بخوانم، يا منتظر بشوم ديگران ناهار بخورند تا من ناهار بخورم. چطور وظايف طبيعى را آدم اينطورى عمل مىكند، وظايف طبيعى را هر كسى شخصى عمل مىكند. شما هيچ وقت انتظار كشيديد ديگران نفس بكشند تا شما بكشيد؟ ديگران نگاه كنند تا شما نگاه كنيد؟ هيچ همچو نيست. شما به حسب طبيعتتان وظايف طبيعى را شخصا عمل مىكنيد، وظايف الهى را هم همينطور است همانطور كه وظايف طبيعى را شخصا عمل مىكنيد وظايف الهى را شخصا شما موظفيد عمل كنيد بعلاوه موظفيد كه ديگران را هم وادار كنيد كه به اين كار در اين جا موظف نيستيد كه ديگران را وادار كنيد كه نگاه كن اما در آنجا موظفيد كه تعديل كنيد ديگران را هم تربيت كنيد. هر كدام ما موظفيم خودمان عمل كنيم و موظفيم ديگران را هم وادار كنيم، اگر يك همچو روحيهاى در يك ملتى پيدا بشود كه انشاءالله اميدوارم پيدا بشود، اگر يك همچو روحيه تعاون معنوى همانطورى كه در اين برههاى كه انقلاب بود يك تعاون مادى پيدا شده بود،اين هم
صحيفه نور ج 8 صفحه 85
معنا بود، امامعاونت راجع به اين بود كه اينهائى كه مىآمدند در خيابانها تظاهر مىكردند، خانهها به آنها آب مىدادند، غذا مىدادند عرض كنم مردم كمك مىكردند و معاونت مىكردند، اگر يك روحيه معاونت معنوى پيدابشود در انسان، در همه، كه هر كس خودش را موظف بداند به اينكه علاوه بر اينكه خودش يك آدمى است كه مىخواهد عدالت بكند، وظيفه شناس است، پشت ميز كه نشسته كار خودش را كه مىكند و كار مردم را كه مىخواهد انجام بدهد، روى وظايف است، نه روى طمع است،نه روى ترس و خوف است، روى وظيفه است، آنطورى كه وظايف شخصى خود راآدم عمل مىكند براى خودش وظيفه مىداند كه براى بچههايش لباس بخرد، اين يك وظيفهاى است پيش آدم، نه خوف است و نه طمع. اگر انسان، آن كسى كه متصدى يك كار ياست، وظيفه بداند اين را كه من حقوق مثلاً مىگيرم وظيفهام اين است، نخيز، حقوق هم نمى گيرم وظيفه انسانىام اين است، وظيفه اسلامىام اين است كه حالا كه متكفل يك امرى شدم و يك دستهاى به من محتاجند كه كار آنها را راه بيندازم، كارها را تعويق نيندازم، همانقدرى كه مىتوانم ،به هر ترتيبى كه جريان دارد، جريان بدهم با رفاقت، جلو وعقب انجام ندهم، خلاف عدالت نكنم، اگر جلو و عقب انجام بدهم اين همان كارهاى طاغوت است، طاغوت در يك چيز كم، در يك شعاع كم. چنانچه هر كداممان توجه به همين معنا داشته باشيم، هر كسى به خودش متوجه باشد، خودش را درست كند، ادارهاى كه داراى پانصد نفر مأمور است، هر مأمورى آن كارى را كه به او محول است سرش را زير بيندازد و كارش را انجام بدهد، يك اداره درست مىشود، يك وزارتخانه درست مىشود، باقى درست مىشود، همه كشور درست مى شود.اگر يك همچو چيزى در يك كشورى پيداشد، اين كشور مترقى است كشور مترقى اين نيست كه سينماهاى كذا داشته باشد و آن كارهايى كه در آن مىشد، يا مترقى آن است كه مراكز فحشا آن قدر زياد باشد، مشروب خورى آنقدر زياد باشد اين انحطاط است، كشور مترقى اين است كه افرادش مترقى باشند، فرد مترقى آن است كه وظيفه شناس باشد، وظايف ادارىاش، وظايف الهىاش، اگر انسان وظيفه شناس شد يك انسان مترقى است، يك انسان عادل است. يك مملكتى اگر انشاءالله موفق بشويم، موفق بشويد به اينكه اين مملكت، همه وظيفه شناس بشوند و جمهورى اسلامى بشود. جمهورى اسلامى اين است كه اداره مالى آن هم اسلامى بشود، اداره عدليهاش هم اسلامى بشود. تحول بايد پيدا بشود،تحول در نظام و تحول در افراد كه اين نظام را مىخواهند پيش ببرند. به مجرد اينكه تحول در نظام هم باشد و تحول در افراد نباشد، فايده ندارد براى اينكه وقتى تحول در افراد نباشد،اگر حالا هم يك كسى، يك تحولى در نظام درست كند، فردا همين افرادند كه اين نظام را مىخواهند پيش ببرند، همين افراد، نظام را معوجش كنند، بر خلاف مىكنند.
تحول در افراد، در روحيه افراد ميزان است و اين با اين است كه همه آقايان بناى بر اين بگذارند كه كارهايشان را روى وظيفهشان عمل بكنند، خودشان را ببينند در يك جمهورى اسلامى، ببينند در يك مملكتى هستند كه رأس اين مملكت امام زمان سلام الله عليه مراقبشان هست، مأمورهاى مخفى دارد، ملائكه الله مأمورند، خودش را تحت مراقبت ببيند، بگويد كه ما يك مملكتى الان هستيم
صحيفه نور ج 8 صفحه 86
كه يك مراقبى داريم معصوم و ماتحت مراقبت هستيم،اعمالمان بايد يك اعمالى باشد كه يك وقتى به عرضايشان رسيد، راضى از ما باشند. در هر جا كه كار مىكنيد، شما براى مسلمانها مى خواهيد خدمت بكنيد. دولتها خدمتگزار مردم هستند، نه فرمانفرما. اين رژيم طاغوتى است كه مثلاً يك نخست وزيرش، يك رئيس جمهورش فرمانفرمايى بخواهد بكند. اين طاغوت، همين است. بله،اين مقدارى كه وظيفه هست كه امر و نهى بكند وظيفه است بكند، اما بخواهد زايد بر آن وظيفه فرمانفرمايى بكند، حالا كه رسيده به اينجا سوء استفاده بكند،اين همان رژيم طاغوتى است حالا دستش به زيادتر نمىرسد يا خوف دارد از اينكه مردم به او اشكال بكنند، اگر دستش باز بشود، همان كارهايى كه محمد رضا مىكرد شايد من هم بكنم اگر دستم برسد. تا تربيت يك تربيت صحيح نباشد، فايده ندارد. و شما آقايان انشاءالله من اميدوارم و از خودتان، رفقايتان، ديگران، سفارش كنيد همه كه ما الان در يك نظامى واقع شدهايم كه ما مىگوئيم ما اسلامى هستيم،شما يك گروه اسلامى هستيد الان. يك گروه اسلامى اگر همان ادعا باشد، خوب، همه عالم مىتوانند ادعا كنند، مگر محمدرضا نمى گفت من مسلمانم، قرآن هم طبع مىكرد، خدمت حضرت رضا همرفت و مىايستاد و برايش زيارت نامه هم مىخواندند و نماز هم مىخواند و همه اين كارها را مىكرد اما نبود اينطور. ما اگر بخواهد رژيممان اسلامى باشد و اين ادعايى كه مىكنيم كه ما مسلم هستيم و ما طرفدار اسلام هستيم و طرفدار رژيم اسلامى هستيم بايد اين قدم راهم برداريم كه مهمش اين قدم است كه محتواى يك مملكتى اسلامى باشد، هر جايش برويم در مملكت اسلامى رفتيم، نه اينكه وقتى رفتيم، بازار ببينيم بازار همان بازار و همان رباخورى و همان اجحاف و همان گرانفروشى بيجا و همانها و بعد هم فرياد مىكنند كه اسلام، بعد هم چراغانى مىكنند. خيال مىكنند با اين مىشود امام زمان را بازى داد، نمىشود. تا يك نورى در قلب ما پيدا نشود فايده ندارد، هر چه هم از اين اعمال بكنيم اعمال است. خير، از اين اعمال همه مىكنند بايد اين اعمال بشود، نه اينكه اينها نشود، اين اعمال بشود، پيوند با قلب داشته باشد، با قلبمان يك كارى كنيم كه اين عمل را قلب ما آورده باشد.
در هر صورت ما الان در يك جمهورى لفظى اسلامى هستيم، نه جمهورى اسلامى، جمهورى، طرح جمهوريت است، حالا طرحش هست، طرحش هم حالا تمامى باز نيست. وقتى مملكت ما جمهورى اسلامى است كه همه چيزش اسلامى باشد. هر چه ناقص باشد جمهورى اسلامى ناقص ما داريم، حالا جمهورى اسلامى لفظى داريم. اگر چهار تا ادارهمان درست بشود،يك جمهورى اسلامى ناقصى باندازه اين اسلامى شده، اگر انشاءالله همه آن اسلامى بشود آنوقت مدعى هستيم، ادعاى ما اين است كه جمهورى اسلامى و اين ادعا صحيح است و از ما مىپذيرند اين را و اين را هم نبايد هر يك فكر كند كه ديگران بشوند تا من بشوم، هر كس بايد آن كارى را كه مىكند، آن كار را خوب انجام
صحيفه نور ج 8 صفحه 87
بدهد. شما شبيه خوانهاى سابق راديدهايد، اين شبيه كه مىخواندند، شمر خوب آن بود كه خوب شمر باشد، اگر آن شمر بنا بود كه يك كارى بكند كه سيدالشهدا بايد كند،اين خوب شمرى نيست، سيدالشهدا بر حسب شبيه هم آن است كه آن عمل را خوب انجام بدهد، اگر آن عمل را خوب انجام بدهد يك شبيه خوان خوبى است. هريك ما بايد آن عملى كه دستش مىدهند خوب انجام بدهد،نرود سراغ اينكه ديگران چه مىكنند، بخواهد دخالت كند در كار ديگران. نه، دخالت در كار ديگران نكنيد، شما آن كارى كه به آن موظف هستى همان كار را خوب انجام بده، برادرت هم كه پهلويت نشسته اگر انجام خواست بدهد، ديدى يك خلافى مىخواهد بكند به او بگو كه آقا ما جمهورىمان اسلامى است. جمهورى اسلامى معنايش اين است كه عدالت باشد عدالت اين است كه اين آدمى كه الان احتياج به من دارد،از خارج آمده الان، از راه دور آمده،به اين اداره احتياج دارد، زود رسيدگى بشود به احتياج اين. اينطور نباشد كه يك كسى كه آشناى ما هست، جلو كارش را انجام بدهيم، يك كسى كه خير، غريبه هست، عقبتر انجام بدهيم و هكذا چيزهايى كه شما مىدانيد شود،اين چيزهايى كه مىشد، ديگر نگذاريد بشود.
خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند، توفيق بدهد و اميدوارم كه همه ما با هم بتوانيم كه يك جمهورى اسلامى درست كنيم.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 98
تاريخ: 20/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى سپيد دشت
بسم الله الرحمن الرحيم
شما برادران پاسدار كه از سپيد دشت آمدهايد، من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه سفيد رو باشيد. انشاءالله همه ما در اين نهضت، كارى بكنيم كه پيش خداى تبارك و تعالى سفيد رو باشيم. امروز ملتفت هستيد كه هر جا يك نغمههاى ضعيف البته، اما ناراحت كننده هست و پاسدارها بحمدالله همه جا قدرت دارند و همه جا جلوگيرى مىكنند از اين ريشههاى فاسدى كه در صدد توطئه هستند و با هوشيارى، ما از زحمات هوشيارانه شماها تشكر مىكنيم.
و اميدوارم كه اين خدمت را كه خدمت به اسلام است و خدمت به امام زمان سلام الله عليه است به آخر برسانيد و برسانيم و همه با هم اين منزل را طى بكنيم و انشاءالله وكلائى كه، اشخاصى كه براى اهل خبره هستند، خوب تعيين بشود و قانون را خوب، به طورى كه با اسلام موافق باشد و با مصلحت مسلمين موافق باشد بررسى بكنند و انشاء الله تصويب بشود اساس مملكت كه عبارت از قانونش است. درست بشود و در اين مدت كه اين قانون بايد تصويب بشود و بعدش يك رئيس جمهور تعيين بشود و مجلس شورا تعيين بشود، از موارد حساسى است كه پاسداريش با شما آقايان است. همه بايد پاسدارى بكنيم لكن يك پاسدارى است كه از قوه جوان بر مىآيد، يك پاسدارى است كه از ماها كه با صحبت بايد، من از خدا مىخواهم كه شماها انشاءالله همانطورى كه اسمتان پاسدار است و در اين زيب شرافتمندانه وارد هستند، پاسداران امام زمان سلام الله عليه باشيد و خداى تبارك و تعالى شما را حفظ كند و سعادتمند كند، قدرت و قوه بدهد و همه در همين راهى كه نهضت باشد، در اين راه برويم و حفظ كنيم اين نهضت را و نگذاري
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 94
تاريخ: 19/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از نمايندگان كشورهاى اسلامى
ايمان به اسلام و روحيه شهادت طلبى رمز پيروزى مسلمين در صدر اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
من ابتدائا تشكر مىكنم از اينكه آقايان آمدند اينجا و از شعب آنها هم تشكر مىكنم. و بعد ما بايد ببينيم كه چه شد كه اسلام در صدر اول با يك جمعيت كمى و با يك دست خالى كه هيچ ساز و برگ جنگى نداشتند قريب نيم قرن گذشت و معموره را فتح كردند، و چه شد كه مسلمين بعدها با اينكه جمعيتهايشان خيلى زياد و ساز و برگ جنگى هم دارند و از حيث ذخاير هم غنى هستند و معذلك همه چيزشان را از دست دادهاند. اين چه شد كه آنها آنطور و ما اينطور. علت اين است كه در صدر اسلام افرادى كه بارسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم) بيعت كردهاند و بودند، اينها افراد كمى بودهاند لكن متعهد به مسلك خودشان و معتقد به اسلام و براى آنها طرح نبود اينكه زندگى بكنند ولو با هر ذلت و زحمت، اينها شهادت را براى خودشان سعادت دانستند و اين روحيه كه در آنها بود آنها را غلبه داد بر روم و ايران دو امپراطورى بسيار بزرگ، كه آن دو امپراطورى روم و ايران هر دو قويتر از حالاى اين دو معموره است و بعدها مسلمين كم كم آن قدرت ايمان را از دست دادند و وارد شدند در شوون دنيا و دلبستگى به همين ماديات و آنهائى هم كه مىنشستند و صحبت مىكردند و حالا هم كه ما اجتماع مىكنيم و صحبت مىكنيم، بحثهاى عددى است، يك بحثهائى نيست كه سازنده باشد. در اين ممالك اسلامى كه ممالك بسيار وسيعى هستند و قدرتهائى هم دارند وقتى كه انسان ملاحظه مىكند، مىبيند كه مسئله شعر و خطابه و فلسفه و آنهائى كه ديگر خيلى چيز هستند، عرفان و امثال اينها مطرح است و آن چيزى كه در صدر اسلام رمز پيروزى بود مطرح نمىشود.اگر آنكه در صدر اسلام در اصحاب رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و لشكر اسلام بود، عشر او در اين مملكت اسلامى بود، قدرتى بودند كه از تمام ابرقدرتها مقدم بودند لكن بكلى آن روحيه ايمان را از دست دادند و آن كه خيلى مؤمن بود آن بود كه به مسجد برود و از مسجد برگردد منزل و دعا بخواند، ديگر آن جهاتى كه در صدر اسلام مطرح بود اصلاً در بين ممالك اسلامى مطرح نيست، الان هم مطرح نيست. الان هم وقتى كه مجالسى كه تهيه مىشود براى اينكه ببينند بايد چه بكنيم، از حدود نطق (و هر كه بهتر نطق بكند) معلوم نيست بيشتر باشد، همچو نيست كه واقعاً رسيدگى بكنند به اينكه چرا ما عقب افتاده هستيم و چرا و چه چيز ممكن است كه ما را از اين عقب افتادگى نجات بدهد، طرح بكنيم و دنبالش
صحيفه نور ج 8 صفحه 95
برويم، عمل بكنيم. نه در هر سالى، هر چند سال يك جلسهاى درست بكنيم و هر كس هم از هر جا بيايد يك مقدارى خطابه و شعر و يك مقدار هم از مسائل اسلامى و احتياجات مسلمين و بعد هم كه از آن مجلس خارج شدند ديگر اصلش همه چيزها مغفول عنه بمانند. بايد بگوئيم كه دشمنهاى اسلام، ممالكى كه به اسلام سلطه پيدا كردند و به مسلمين، آنها مرد عمل بودند، نه حرف، و مسلمين در اين بعد از صدر اول مرد حرف بودند، نه عمل. خيلى خوب شعر مىگفتند، خيلى خوب خطابه مى خواندند وقتى هم مطرح مشكلات مىشد، خيلى هم خوب طرح مىكردند امااز حدود گفتار خارج نمىشد، به عمل نمىرسيد. اگر از حدود گفتار خارج مىشد نمىتواند انسان باورش بيايد كه بيشتر از صد ميليون عرب در مقابل اسرائيل آنطور زبون باشند و انسان نمىتواند باور كند كه با داشتن همه چيز، و احتياج غرب در بسيارى از امور به ممالك اسلامى، اينها همه تحت سلطه آنها باشند با داشتن جمعيتهاى زياد و ذخاير زياد. اين نيست جز اينكه آن روحيهاى كه در صدر اسلام بود و منشاء غلبه شد، آن روحيه را ما از دست داديم. دليل بر اينكه يك همچو روحيهاى مىتواند غلبه كند بر مشكلاتش، قصه ايران است. اگر در ايران هم مثل سابق، مثل سالهاى گذشته تمام مسائل بر مىگشت به اينكه مشكلات گفته بشود و هيچ عمل نشود، مصيبتها را ذكر بكنند و بروند منزلشان بخوابند، اگر اينطور بود الان هم زير بار همان رژيم و همان گرفتارىها بوديم لكن خداوند خواست كه اين ملت از حد حرف به حد عمل بيايد و آن روحيهاى كه در صدر اسلام بين مسلمين بود، تا حدودى در اين ملت پيدا شد و همان رمز پيروزى يك مشت فاقد همه چيز بر يك قدرتهاى شيطانى بزرگ، همان روحيه كه در صدر اسلام بود و مسلمين دنبال شهادت مىرفتند، جنگ مىرفتند و اگر از جنگ بر مىگشتند شايد پيش خودشان معلوم بودند، اين تا يك حدودى در ايران پيدا شد به طورى كه جوانهاى برومندى كه اول جوانىشان بود و هست چه در آنوقتى كه من نجف بودم و چه حالا كه ايران هستم و چه قبل از اين پيروزى و چه بعد، اينها از من مىخواهند كه دعا كنم شهيد بشوند و جدا دعا ميخواهند و بعضىها تأسف مىخورند، اظهار تأسف مىكنند كه ما نشديم. اين روحيه تا در مسلمين پيدا نشود همينند كه هستند، مجلسها اثرى ندارد، اجتماعات اثرى ندارد، كنفرانس دولتهاى مختلف و اجتماعاتشان اثرى ندارد، صحبت است. دل خوش كردن به اين چيزها موجب تنفر ما شده است و مىشود. مسلمين فكرى بكنند كه اين تحول در آنها حاصل بشود، تحول از خوف به شجاعت و تحول از توجه به دنيا به ايمان به خدا. منشاء همه پيروزىها همين كلمه است، ما متحول بشويم به يك موجودى اسلامى انسانى با ايمانى كه خداوند تبارك و تعالى از ما خواسته است، والا شما تشريف مىآوريد اينجا با ما صحبت مىكنيد ما هم با شما صحبت مىكنيم دردها را گوئيم و درمانش هم گاهى گفته مىشود لكن شما كه ميرويد و ما كه اينجا هستيم هيچ ديگر در فكر اين نيستيم كه يك عملى انجام بگيرد.
منشاء مصائب و گرفتارىهاى مسلمين
اضافه بر همه اين مسائل قضيه دولتهاى اسلامى است كه مصيبت مسلمين بسيارش از
صحيفه نور ج 8 صفحه 96
دولتهاى اسلامى سرچشمه مىگيرد. دولت اسلامى كه بايد با هم همصدا باشند، همفكر باشند، همه از يك ديانت، صاحب يك كتاب، و همه هم مىبينند كه با اختلافاتى كه بينشان هست ديگران نتيجه مىگيرند، درد را مىدانند لكن دنبال دوا نمىروند، بلكه هر روز اختلافاتشان بيشتر مىشود و جدائى از هم بيشتر پيدا مىكنند و دولتهاى بزرگ هم حرفشان همين است كه ماها از هم جدا باشيم و با هم بلكه دشمن باشيم و اشتغال پيدا كنيم به حال هم و آنها استفاده كنند. بايد مسلمين فكر اساسى براى خودشان بكنند و دولتهاى اسلامى فكر اساسى بكنند. فكر اين نباشند كه چند روزى كه هستند مرفه باشند و داراى سلطه بر كشور خودشان، و اين درد تفرق را خودشان دوا كنند، والا هيچ علاجى ديگر نيست در كار و هيچ مجلس و هيچ كنفرانس و هيچ اجتماعى اثرى نخواهد گذاشت. من از خداى تبارك و تعالى خواستارم كه مسلمين را عموماً و دولتهاى اسلامى را خصوصاً بيدار كند و بر مشكلات خودشان غالب بشوند و اسلام آنطور كه هست در ممالك اسلامى تحقق پيدا بكند، آنطور كه در صدر اسلام بود.
(آنگاه يكى از نمايندگان سخنانى را به زبان عربى معروض داشت و امام در پاسخ وى فرمودند:)
بله يكى از مشكلات كه باز مسلمين، من گرفتارش هستم و مشكله دولت و ملت است، و دولتها در آن قدرى كه ما اطلاع داريم و شما هم مطلع هستيد، دولتها، دولتهائى هستند كه با ملتشان تفاهم ندارند، معامله دولتها با ملتها، معامله دشمن بادشمن است، ملت پشت مىكند بر دولت و دولت مىخواهد تحميل كند بر ملت از اين جهت ملتها پشتوانه دولتها نيستند بلكه معامله دشمن با دشمن مىكنند و اين موجب ضعف دولتهاست. ما ديديم كه اين پدر و پسر كه در ايران حكومت كردند، حكومت جابرانه، هم در زمان پدر همچو ملت پشت به او كرده بود كه وقتى متفقين آمدند و همه جهات مملكت ما در خطر بود، وقتى كه رضا شاه رفت مردم شادى كردند و شكست او را در جنگ با شادى تلقى كردند براى اينكه او را هم دشمن خودشان مىدانستند و محمدرضا وقتى كه با قدرت مردم بيرون رفت، مردم در روز رفتن او مثل عيد رفتار مىكردند و عيد گرفتند و اين يك مطلبى است كه در اكثر دولتهاى اسلامى (اگر نگويم در همه) هست كه دولتهاى اسلام ما با ملتشان هيچ تفاهم ندارند، معامله دشمن با دشمن است، ملت از آنها فرار مىكنند آنها مىخواهند به ملت تحميل كنند. و اين هم يكى از مشكلاتى است كه در ممالك ما هست و شايد حلش به اين زودىها امكان نداشته باشد. ما الان كه يك دولتى داريم كه با مردم تفاهم دارد، الان تظاهرات مردم در خيابانها له اوست در عين حالى كه خيلى نتوانستند تاكنون براى ملت كارى بكنند لكن ملت با او موافق است، با دولتشان موافقند، پشتيبان آن هستند يعنى يك دولت ملى است، يعنى دولتى است كه يك ملت پشت سرش هست، و اما اگر حساب بكنيد در ساير ممالك اكثراً (اگر همه نباشند) مسأله اينطور نيست، مردم با رضاى نفس از آنها پشتيبانى ندارند، آنها هم مصالح مردم را نمىخواهند مصالح خودشان رامىخواهند و تا اين مشكل هست باز ما به همين حال هستيم و باز من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه اين مشكل حل بشود.
صحيفه نور ج 8 صفحه 97
دولتها توجه بكنند به اينكه چه شد كه اين قدرت شيطانى از بين رفت و ملت ما غلبه كرد. اين براى اين بود كه ارتش او هم وقتى كه ملت را ديد يك طرف مىرود، پشت به او كرد، قواى خودش بر خود او پشت كرد چون كه ديدند كه ملت يك راهى دارد و آنها راه مخالف. از اين جهت اينها غلبه كردند و دولتها اگر چنانچه با مردم تفاهم كنند و خدمتگزار مردم باشند، مردم پشتيبان آنها هستند و شكست براى آنها ديگر نيست لكن مع الاسف، هم دستهاى خارجى نمىگذارند و هم عدم رشد خودمان.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 100
تاريخ: 20/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان پالايشگاه تبريز
تغيير روحى ملت
بسم الله الرحمن الرحيم
ما بايد فكر بكنيم كه چه كرديم و بعد از اين كار چه بايد بشود و بعد ما چه تكليف داريم. آنكه ملت ما انجام داده است يك امر اعجاز آميزى است كه به حسب قواعد طبيعى نمىشد يك همچو امرى واقع بشود، براى اينكه يك ملتى بود اولاً خيلى ترسناك از سازمانها و اينها، كه وقتى اسم سازمان را مىشنيد، هر كس مىشنيد شايد به خودش مىلرزيد و ثانياً نداشت هيچ چيزى كه مقابله كند با يك قدرت بزرگ. معذلك، هم در روحيه متبدل شد به يك موجود ديگرى و يك موجود ترسو به يك موجود شجاع، يك موجودى كه از سايه پليس مىترسيد، متبدل شد به يك موجودى كه با شاه در افتاد و بيرونش كرد و ثانياً هيچ نداشت و آنها همه چيز داشتند و يك كارى انجام داديد.
نياز به مهلت و صرف وقت برا اصلاح آشفتگىهاى پس از انقلاب و پاكسازى دستگاههاى دولتى
خوب حالا يك انقلابى شما كرديد و يك پيروزى بسيار مهمى به دست آورديد. پشت هر انقلابى يك آشفتگىهاى بسيار زيادى هست و بحمدالله آشفتگىهايى كه در اين انقلاب ماست خيلى كم است اما خودش فى نفسه زياداست، اما وقتى كه مقايسه بشود با آشفتگىهايى كه در انقلابات دنيا واقع شده است اين كم است نسبت به آنها. و بعد از اين انقلاب و هر انقلابى كه اين آشفتگىهست و خصوصاً انقلاب ما كه خرابكارى اينها كردند و رفتند، قرضهاى زياد گذاشتند، نيروى انسانى ما را عقب زده بودند، اقتصاد ما را ورشكسته كرده بودند، ارتش به يك صورت ديگر در آمده بود همه قوا و همه جهات در هم و بر هم، همه وزارتخانهها يك جاهاى بسيار ناراحت كننده. و حالا كه انقلاب حاصل شد و مىخواهيد همه چيز منقلب بشود ديگر، همه چيز بخواهد منقلب بشود نمىشود كه يكدفعه بشود. شما فرض مىكنيد كه ما مىخواهيم همه وزارتخانههايى كه هستند اينها اشخاصى كه در آنجامثلاً طاغوتى بودند، اينها عوض بشوند و يك اشخاص ديگرى بيايند. اينها پنجاه سال زحمت كشيدند كه ما آدم نداشته باشيم حالا دولت به زحمت افتاده است كه چه بكنند. گردش مىكنند اين طرف، آن طرف يكى را بردارند، يكى را مىگذارند. بخواهند يكدفعه در را باز كنند و بگويند همه برويد، خوب به هم
صحيفه نور ج 8 صفحه 101
مىخورد اوضاع، با تدريج اينها دارند عمل مىكنند، دولت شب و روز زحمت مىكشد، حسن نيت دارند، زحمت مىكشند لكن امورى است كه با تدريج بايد درست بشود. به اين زودى نبايد ما توقع داشته باشيم كه يك رژيمى رفته و همه چيز را هم خراب كرده و اينهمه هم قرض گذاشته براى اين مملكت، حالا تا اين پايش را بيرون گذاشت تمام كارها درست بشود. و البته آنهايى كه طمع به اين مملكت دارند به اين زودى دست بردار نيستند، آنها توطئه مىكنند، اسباب فساد ايجاد مىكنند، اسباب شلوغى و ناراحتى ايجاد مىكنند، نمىگذارند كشت بشود، وقتى كشت شد نمىگذارند بر دارند، وقتى برداشتند مىسوزانند. اينها همه امورى است كه بعد از انقلاب هست در كار شما نبايد قدرت ايمانىتان را هيچ در آن تزلزل ايجاد كنيد. شما قوى باشيد، شما پيروز هستيد، اينها رفتنى هستند منتها تحمل زحمت مىخواهد. شما پنجاه سال ظلم كشيديد و حرف نزديد، نتوانستيد هم حرف بزنيد. پنجاه سال از شهربانى و از ارتش و ازژاندارمرى و از سازمان بالخصوص همه ما رنج برديم، همه ما زحمت كشيديم، حبس رفتند رفقاى شما، شكنجه ديدند رفقاى شما پنجاه سال اينطور بود، حالا پنجاه سال اين كارها شده است و شما هيچ وقت خطابه نخوانديد كه چرا اينجورى مىشود، حالا پنج ماه است، پنجاه ماه هم نيست، پنج ماه است كه اينها رفتهاند، آنوقت هم خرابى كردهاند و رفتهاند، شما با آن قدرت و قوه الهى كه خدا به شما داده به پيش برويد. دولت از يك طرف و شماها از يك طرف و ماها از يك طرف همه با هم مجتمع اين نهضت را پيش ببريم و انشاءالله همه چيز درست بشود و همه اين چراها جواب داده مىشود. اشكالات وارد است اما وقت دارد.
ارجحيت تدوين قانون اساسى و انتخاب نمايندگان مؤمن و اهل علم بر ساير امور
الان شما بايد همه قدرتتان راصرف بكنيد براى اينكه الان قانون اساسى بايد، اساس مملكت بايد درست بشود، اساس مقدم بر اينطور چيزهاست. الان قانون اساسى را بايد درست بكنيد، اشخاص خبره را فكر بكنيد چه اشخاصى بايد انتخاب بكنيد، اشخاص سالم، اشخاصى كه نه شرقى باشند نه غربى باشند، اعتقاد به جمهوريت اسلامى داشته باشند، ايمان به خدا داشته باشند، اهل علم باشند، امثال ذلك، انشاءالله وقتى مجلس درست شد و قانون اساسى درست شد و رئيس جمهور درست شد، اينها هم بتدريج درست شود. قدرت الان دست خود شماست و اينها هم هيچ آدمى نيستند كه بتوانند كارى بكنند.
خدا انشاءالله همهتان را حفظ كند. موفق باشيد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 102
تاريخ: 21/4/58
بيانات امام خمينى در جمع برادران اهل مريوان و سنندج و پرسنل گران 62
بسم الله الرحمن الرحيم
شما مىدانيد كه الان موقع حساسى است كه بايد ما اين مراحلى كه پيش داريم، جلو برويم و بايد در اين مراحل اوليه كه قانون اساسى و خبرگان و مجلس شوراى ملى و رئيس جمهور و اينهائى كه اساس يك مملكت است، اينها را ما الان جلو داريم و بايد همه برادرها با هم متحد باشيم و اين مسائل را پيش ببريم. در يك همچو موقع حساسى دشمنهاى شما و ما در صدد هستند كه نگذارند اين مراحل پيش برود و لهذا ديديد كه در رفراندم شلوغكارى كردند و الان هم مىخواهند شلوغ بكنند و نگذارند مسائل اسلامى پيش برود.
اينها از اسلام مىترسند براى اينكه اسلام دين برابرى و برادرى است و در آن اصلاً نژاد مطرح نيست. كرد و فارس، ترك و عرب و فارس ابداً در اسلام مطرح نيست و آن چيزى كه در اسلام مطرح هست تقوا و صفا و برادرى و برابرى است. و اينها مىدانند كه اگر اسلام به آنطورى كه هست، در اين مملكت تحقق پيدا بكند، دستشان كوتاه خواهد شد. آنها مىخواهند كه همان قلدرىهائى كه در سابق مىكردند، همان چپاولگرىهائى كه مىكردند همانها را ادامه بدهند يا برگردانند و تنها اسلام است كه مىتواند جلو اينها را بگيرد از اين جهت اينها مىخواهند يك شلوغىهائى بكنند، يك نفاقهائى ايجاد كنند، يك اختلافهائى ايجاد كنند كه اين مراحل ابتدائى نگذرد و منعكس كنند در خارج كه ايران نمىتواند خودش را اداره كند. با تبليغاتى كه در خارج و در خارج از مرزها و در داخل هم يك مقدارى بكنند اين است كه اينها رشد ندارند. ايران باز رشد اينكه خودش. خودش را اداره بكند ندارد محتاج به اين است كه يك كسى، يك قيمى بيايد او را اداره بكند، و مىخواهند همان مسائل را برگردانند. امروز روزى است كه ما، همه برادرها، برادرهاى مرزنشين و مركز نشين با هم همانطورى كه در ابتداء نهضت همه با هم بوديد و همه با هم اين نهضت را پيش برديد از حالا به بعد هم اين نهضت را پيش ببريد به طورى كه يك حكومت اسلامى مستقر شود. الان يك حكومت انتقالى است، بايد قدرت را انتقال بدهد، يك حكومت اسلامى مستقر ما پيدا بكنيم با قوانين اسلام آنوقت خواهيد و خواهند دنيا فهميد كه آن رژيمى كه عدالت پرور است، آن رژيمى كه براى دهقان بيشتر مقام قائل است تا براى بالاترىها آن رژيم اسلام است. آن رژيمى كه اصلاً در آن گروهها و زبانها هيچ در آن مطرح نيست اسلام است. ما بايد كوشش كنيم كه اين مطلب را به دنيا ثابت كنيد كه مملكت ما يك مملكتى است كه
صحيفه نور ج 8 صفحه 103
متحول شد از رژيم طاغوتى به رژيم اسلامى انسانى و محتوايش، واقعش تغيير كرده، تحول واقعى. فقط اسم نبود كه ما بگوئيم جمهورى اسلامى، نه ما مىخواهيم تمام قواعد اسلامى همانطور كه در صدر اسلام بوده است در ايران تحقق پيدا بكند و ما ارائه بدهيم به دنيا كه اسلام اين است، اسلام مترقى اين است، احكام مترقى اسلام اين است. آن كه به حال مستمندان و ضعفا بيشتر عنايت دارد تا به حال ديگران، آن كه طرفدار مستضعفين است، آن رژيمى كه مىخواهد مستضعفين را از قيد و بند آن گرفتارىها بيرون بياورد آن اسلام است. آن كه پيشش اصلاً مطرح نيست مرزنشينى و مركز نشينى، بالانشينى و پائين نشينى پيشش مطرح نيست اسلام است آن كه وقتى حكومتش، راسش مثل رسول الله (صلى الله عليه و آله و سلم) وقتى كه با اينكه راس بود، بااينكه اداره يك كشور ميكرد وقتى كه مىآمدند در يك مجلسى كه نشسته بودند اصحاب حضرت و حضرت نشسته بودند، بالا و پائين معلوم نبود چيه. مىآمد مىگفت كدام يكىتان پيغمبر هستيد ؟ از باب اينكه دور مىنشستند اصحابشان با خودشان، همه با هم دور هم مىنشستند. يكى بالا و يكى پائين، يكى اين زيرش باشد نبوده است، روى همان زمين و اگر هم يك بوريائى بوده، بورياى آنوقت براى مسجد بوده روى آن بوريا همه مىنشستند دور هم و از همان مسجد كه اينطور زندگى مىكردند تجهيز قوا مىكردند و ممالك را مىگرفتند. يك همچون حكومتى ما مىخواهيم كه اينطور باشد كه اين طبقات مختلفهاى كه چپاولگرند يك دسته شان ،اينها نباشد و اين دهقانها به حالشان رسيدگى بشود، اين مستمندها، اين زاغهنشينها. شما بدانيد كه در خود تهران الان زاغهنشينهائى هست كه در كردستان شبيهش را نمىبينيد، در اطراف خودتان شبيهش را نمىبينيد، آنقدر اينها مستمند هستند و همه اينهارا اين شاه مخلوع ايجاد كرد، به اسم اصلاحات ارضى همه اين گرفتارىها را براى اين مستمندها پيش آورد. من اميدوارم كه بعد از اينكه ما الان بنا بگذاريم همانطور كه تا حالا بوده است كه الان صف خودمان را محكم نگه داريم، شما كه در مرز هستيد و اميدوارم كه مرزها را شما خودتان باقدرت خودتان حفظ كنيد و ماها كه در اينجا هستيم همه يك كلام داشته باشيم و او اسلام، جمهورى اسلامى، برگشت به صدر اسلام. وقتى كه اين را داشته باشيم اين مسائل خود به خود حل مىشود ديگر آن مسائلى كه اينها بخواهند پيش بياورند، وقتى قوانين اسل
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 104
تاريخ: 21/4/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام موسوى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى سيد محمد موسوى دامت افاضاته مقتضى است جنابعالى تشريف ببريد در سازمان راديو و تلويزيون باهمكارى جناب آقاى قطب زادهامور و برنامههاى آنجا را تنطيم كنيد كه موجب شكايت مردم نباشد. البته توجه داريد كه اين دستگاه اسلامى است و بايد جدا از برنامههاى انحرافى احتراز شود. توفيق جنابعالى را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 112
تاريخ: 22/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروه كثيرى از اقشار مختلف مردم
هوشيارى در مقابل وقوع توطئهها در آستانه تعيين سرنوشت ملت واسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
در آستانه بررسى قانون اساسى، در آستانه تعيين خبرگان براى بررسى از قانون اساسى، در آستانه تعيين سرنوشت ملت ما و سرنوشت اسلام، در آستانه سرنوشت استقلال ايران، توطئههايى را در كار بينم. در اين موقع كه از هر وقت حساستر و سرنوشت ملت ما در اين موقع بايد تعيين شود و اساس مملكت ما بايد تعيين شود، توطئه در دست اجر است. ملت هوشيار باشد. حملههايى مستقيماً بر بعضى قوانين اسلام، حملههائى بر من، اهانتهايى بر من براى اينكه اغتشاش ايجاد كنند.من به ملت ايران اخطار مىكنم و تاكيد مىكنم كه اگر چنانچه هر كس با هر عنوان در اين موقع حساس به من اهانت كند و بخواهد تفرقه ايجاد كند نبايد در اين موقع عكس العمل نشان دهيد. در اين دو روز بعضى مراجعات شد كه براى بعضى مجلات كه اهانت كردهاند، عكس العمل نشان دهند و من در اين موقع حساس جايزنمى دانم. بدخواهان گمان نكنند كه بتوانند صفوف فشرده ملت ما را با اين دسيسهها به تفرقه بكشند. ملت ايران بايد با هوشيارى اين مراحلى را كه داريم طى كند.اگر فر ضا به من سب كنند يا عكس مرا بسوزانند يا به من حمله كنند، در اين موقع حساس كسى حق ندارد عكس العمل نشان بدهد. دشمن در كمين است و در توطئه، مىخواهند اذهان شما را از طريقى كه داريد و از راهى كه براى نجات اسلام است و داريد طى مىكنيد منحرف كنند. مىخواهند نهضت را از طريق خودش منحرف كنند. مىخواهند شما را سرگرم كنند به مسائل ديگرى غير از مسائل اساسى . در اين چند روز من مىبينم كه گروههاى مختلفى مىآيند و شكايات مختلفى دارند، اين را من، من باب اتفاق نمى دانم. اهانت به بعضى از احكام اسلام و اهانت به من و شكايات متعدد از امورى كه در كشور گذرد، من باب اتفاق نيست، نقشه است، توطئه است. نقشه براى اينكه شما را از راه مستقيمى كه داريد، از اين نهضتى كه داريد منحرف كنند و به امور ديگر غير از اين امر مهم منصرف كنند. ملت ايران بايد با هوشيارى اين توطئهها را خنثى كند. در اين روزها اجتماعاتى مىشود ، از طرق مختلفه مىخواهند ايجاد نفاق كنند، ايجاد هياهو كنند. ملت بايد با كمال خونسردى اين توطئهها را و اين شيطنتها را خنثى كند. اگر شما سرگرم كارهاى ديگر بشويد، اگر راجع به مسائل جزئى، راجع به مسائل تفرقه افكن توجه كنيد، از مسائل اصلى باز مىمانيد.
صحيفه نور ج 8 صفحه 113
بررسى قانون اساسى و تعيين خبرگان مسئله اصلى است
مسأله اصلى ما طى كردن اين راه است، تعيين خبرگان است، بررسى قانون اساسى است و بعد از اين قدم، قدمهاى ديگر، بايد در هر قدمى همان مطلب را توجه بهش كرد ولو شياطين مىخواهند شما را به واسطه احساسى كه از بعضى از امور داريد شما را متوجه به مسائل ديگر بكنند و ايجاد اختلاف بين شما بكنند، توجه به اين كارها نداشته باشيد. تمام توجه، تمام توجه شما به بررسى از قانون اساسى و هر اشكالى كه در قانون اساسى داريد طرح كنيد و به مجلس سنا بفرستيد و بعد هم نمايندگان خودتان را تعيين كنيد، خبرگان را تعيين كنيد تا بررسى كنند از قانون اساسى. من توصيه مىكنم كه خبرگان خودتان را اشخاص متدين، اشخاص عالم، علماى بزرگ بلاد، اشخاصى كه نه به راست و نه به چپ انحراف دارند، اشخاصى كه به صراط مستقيم انسانيت، به صراط مستقيم اسلام، در صراط مستقيم اسلام هستند، اشخاص معتبر ، اشخاص امين، اشخاص و طنخواه، اشخاصى اسلام خواه، اين اشخاص را تعيين كنيد براى تعيين سرنوشت خودتان. امروز سرنوشت شما در دست خود شماست.
لزوم حفظ خونسردى و احتراز از هرگونه تشنج و اختلاف كلمه
امروز هر تشنج و هر اختلاف كلمه براى هر چيز كه باشد، بر خلاف مسير نهضت و انقلاب است، از آن احتراز كنيد. بى جهت نيست كه در يك همچو موقع حساس شياطين دست به هم دادهاند تا اختلاف ايجاد كنند، بيخود نيست كه در بعضى مجلات اهانت به اسلام مىكنند. در اين موقع نبايد از خونسردى خودتان غفلت كنيد. خونسرد باشيد، ترتيب اثر به اين حرف شياطين ندهيد. انشاءالله در موقع خودش، ملت سرنوشت اين اشخاصى كه توطئه گرند تعيين خواهد كرد. شياطين بدانند كه در اين موقع ملت ما آرام است هر چه فحش بدهيد ملت خونسردى خودش را حفظ مىكند و بايد حفظ كند ، هر چه اهانت به اسلام بكنيد، در اين موقع حساس بايد ملت خونسردى خودش را حفظ كند و هيچ ترتيب اثر ندهد. من از قشرهاى مختلفى كه در اين هواى گرم، در اين مكان ضيق، با اين فشار و با اين زحمت مجتمع شدهاند تشكر مىكنم و از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه شما را خواستارم. خداوند همه شما را به سعادت ابدى برساند. خداوند دست شياطين را از اين مملكت قطع بكند. خداوند توطئهها را خنثى بكند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 114
تاريخ: 23/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت اعزامى از كشور يوگسلاوى
بسم الله الرحمن الرحيم
من از ملت و دولت و اين هيأتى كه از آنجا آمدهاند تشكر مىكنم و سعادت همه را از خداوند مىخواهم. نهضت ايران نهضت اسلامى است و نهضت اسلامى نهضتى است انسانى كه اگر اطلاع بر عمق آن پيدا بكند بشر، همه طرفدار او خواهند بود مگر آنها كه از انسانيت به دور هستند. برنامه دولت اسلامى آنست كه همه بشر به سعادت برسند و همه در كنار هم به طور سلامت و رفاه زندگى كنند. اسلام با همه كشورهايى كه در جهان هستند مىخواهد كه دوست باشد و دولت اسلامى با همه ملتها و با همه دولتها مىخواهد كه تفاهم و ارتباط صحيح داشته باشد در صورتى كه آنها متقابلاً احترام دولت اسلامى را مراعات كنند. برنامه جمهورى اسلامى اينست كه يك دولتى بوجود بيايد كه با همه قشرها به عدالت رفتار كند و امتياز بين قشرها را ندهد مگر به امتيازات انسانى كه خود آنها دارند. ما اگر موفق بشويم و جمهورى اسلامى را با محتواى اسلام پياده كنيم و يك حكومت اسلامى به تمام معنا در ايران بپا كنيم اين الگو خواهد شد از براى همه كشورها كه معنى دمكراسى را به آن معناى حقيقى، نه به آن معناى طرحى بدون حقيقت، و معنى آزادى را به آن معناى حقيقى، نه به آن معنايى كه براى اغفال ديگران است، انشاءالله پياده بشود. ما اميدواريم كه با همه ملتها و دولتها با حسن جوار، با حسن نيت و با حسن رفتار و با ارتباطات حسنه رفتار كنيم و دولت ما با همه دولت روابط حسنه متقابله داشته باشد. سلامت و توفيق همه بشر را و همه مستضعفين را از خداوند مىخواهم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 105
تاريخ: 21/4/58
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان كاركنان روزنامه جمهورى اسلامى
كوشش رژيم شاهنشاهى در انحراف نيروى انسانى و از بين بردن اتكاء به نفس
بسم الله الرحمن الرحيم
قبلا يك قصهاى را عرض كنم كه شايد شماها هيچ كدام يادتان نيست. در اين جنگ عمومى دوم كه هيتلر پيش برد و فرانسه را گرفت و خيلى جاهاى ديگر و حمله كرد به شوروى و اينها، چرچيل آن سياستمدار انگليسى آمد در مجلس انگلستان و شروع كرد راجع به ضعف خودشان و راجع به گرفتارىها و راجع به شكست خوردنها ما كجا را از دست داديم و كجا را از دست داديم كار ما چطور است، مملكت ما چه خواهد شد، زندگى ما چه خواهد شد خيلى طولانى شكايت و اينكه ما از بين رفتيم، آخرش يك كلمه گفت، گفت لكن پيروزى مال كسى است كه روى موجهاى نفت سوار است وحدسش هم درست بود و پيروزى هم مال اينها شد كه نفتهاى ما را بردند من هم حالا اين معنا را عرض مىكنم كه الان كه بعد از انقلاب است و در همه انقلابات يك آشفتگىهاى فراوان هست، ما هم مبتلاى به آشفتگى هستيم، مضافا به اينكه در طول، اگر نگوييم دو هزار و پانصد سال رژيم شاهنشاهى، لكن آنقدرى كه ما مشاهده كرديم در طول پنجاه و چند سال رژيم پهلوى كوشش شده است كه مملكت ما را از هر جهت عقب بزنند، از جهت نيروى انسانى كه از همه بالاتر است كه الان بايد بگرديد، شما درسى و پنج ميليون جمعيت بگرديد اين طرف و آن طرف چند نفر پيدا كنيد كه دولت تشكيل بدهند. يك نفر بخواهيد پيدا كنيد رئيس جمهور بشود، بايد شمع برداريد و دور همه جا بگرديد و چه بكنيد. اينها يك نيروى انسانى را بكلى نه به باد دادند، منحرف كردند. يك وقت اين است كه نيروى انسانى به باد داده شده، يك وقت يك نيروى مقابل با نيروى انسانى درست كردهاند، يعنى انسانى كه بايد متكى به خودش باشد، متكى به ملتش باشد، متكى به عقايدش باشد، اين را متحول كردند به يك نيروئى كه متكى به غرب است، به يك نيروئى كه خودش را از دست داده، به خيال خودش، خودش هيچ نيست، هر چه هست خارجىها هستند. نه اينكه نيرو را ما از دست دادهايم، نيروى متضاد با نيروئى كه ما بايد داشته باشيم به جاى آن نيرو نشسته. درست يك انسانى كه بايد متكى به خودش باشد و به فرهنگ خودش باشد و به رژيم خودش باشد اين را متحولش كردند به يك آدمى كه بدبين شده است راجع به فرهنگ خودش، راجع به نيروى ملت خودش، راجع به همه اينها بدبين شده است، خودش را از دست داده و به جاى يك انسان شرقى، شده يك آدم غربى. مصيبت اينجا اين
صحيفه نور ج 8 صفحه 106
است كه طولانى سالها مىخواهد تا اين غربزدهها برگردند به حال طبيعى، نه به حال يك انسان مترقى، به حال يك انسانى كه هيچ نيست حالا مىخواهد از سر شروع كند. اين خيلى طولانى است يك شستشوهاى مغزى داده بشود به اين ملت كه يعنى آنهائى كه در اين امور وارد بودند، كه اينها برگردند به آن حالى كه در اول قبل از اينكه غربزده بشوند داشتند. اين يك مشكله است كه شايد از همه مشكلهاى ما زيادتر باشد و خيلى هم از اين مشكلات داريم، لكن ما هم حرف چرچيل را نظيرش را مىگوئيم، ما به نفت اتكاء نداريم، ما اتكاء داريم به اينكه مىگوئيم پيروزى مال آن كسى است كه ملت با او موافق است و ملت با اسلام و با سعادت اسلامى، با جمهورى اسلامى موافق است. بنابراين ما هيچ خوفى از اين ريشههايى كه حالا دارند انقلابات مىكنند نداريم منتها اگر خوفى باشد، براى اين است كه شلوغ مىكنند، ناراحت مىكنند، دولت را ناراحت مىكنند، ملت را ناراحت مىكنند عرض بكنم كه اينطور چيزها والا اينها يك چيزى كه ما بتوانيم بگوئيم مشكلى است و نمىشود حلش كرد نيست.
استقرار حكومت و محدود شدن هرج و مرج با بررسى قانون اساسى و تشكيل مجلس
و آنچه مىخواهم عرض بكنم اين است كه اصل اين قضايا را، اصلاح اين قضايا را به نظر من آسان است و آن در وقتى است كه ما يك مجلسى داشته باشيم. اگر مجلس شورا آنطورى كه ما بخواهيم ملى و اسلامى باشد، همه اين مطبوعات اصلاح خواهند شد، همه اين راديو تلويزيونها اصلاح خواهند شد، همه اين ادارات تصفيه خواهند شد، يعنى ملت بايد تصفيه كند به وسيله اشخاصى كه مىفرستد. انشاء الله در اين دوره بر خلاف دروههائى از زمان، يكى دو دوره شايد بعد از مشروطه تا حالا و يا از زمان رضا شاه تا حالا ديگر آنطورها نخواهد شد كه يك كسى به قول محمدرضا ليست را از چيزها، سفارتخانهها بفرستند و ما هم مأمور اجرا باشيم. ايشان خودشان اين مطلب را به صراحت گفتند منتها خواست تعريف از خودش بكند كه ما حالا ديگر آنطور نيست. از پدرش تكذيب كرد و از خودش ماقبل اينوقت را، اصلش هم دروغ گفت. انشاءالله ما اميدواريم كه ديگر ليستى در كار نباشد كه يكى ليستى بدهد و شما ملزم باشيد، بله ليست بدهيد كه هدايت كند ملت را به اينكه اينها افراد خوبى هستند، اما الزام كند ملت را كه اينها را تعيين كنيد يا اصلاً به ملت كارى نداشته باشد، خودش تعيين كند و ببرد مجلس چون اصلش از خيلى وقتها اينطور بود، اينها ديگر پيش نمىآيد و انشاءالله وقتى كه يك مجلسى ملى اسلامى به همت همه ملت تهيه شد اين مسائل كه حالا يك قدرى هرج و مرج است و يك قدرى از اين آزادى سوء استفاده مىكنند، اينها محدود خواهدشد و مجلس اصلاح خواهد كرد اينها را. الان شما بخواهيد كه در اين مسائل وارد بشويد، من چون مىبينم كه حالا كه صحبت قانون اساسى است هى طرحهاى زياد مىآيد كه بسيارش انقلاب آميز است و بسياريش شلوغ بازى و بر هم كردن است، مخالف ايجاد كردن است. در همين چند روزى كه صحبت قانون اساسى است، زيادتر اين هجوم به اينجا شود، مشكلات را مىگويند، من هم قبول دارم مشكلات
صحيفه نور ج 8 صفحه 107
هست، از اطراف مىآيند و مشكلات خودشان را مىگويند و من هم به همه آنها اين سفارشى را كه به شما حالا عرض مىكنم به همه شان عرض كردهام كه ما يك مسائل اصلى داريم كه الان به آن مبتلاييم و آن اينكه تدوين قانون اساسى شده منتشر هم كردهاند و بايد نظر داده بشود. الان وقتى است كه ما همه قوايمان را صرف كنيم در اينكه طرح بدهيم، اشكالاتى كه راجع به قانون اساسى داريم بكنيم و بدهيم به مجلس سنا كه بعدها خبرگان بيايند و نظر كنند و بالاتر از آن اينكه همه قوا را صرف كنيم در انتخاب اشخاص صحيح، اشخاصى كه غربى نباشند كه بعد ما را بكشانند به طرف غرب، شرقى نباشند كه ما را بكشانند از آن طرف، به صراط مستقيم اسلام باشند و مسلم باشند، متعهد باشند، عالم به اوضاع وقت، عالم به اسلام و عرض مى كنم كه امين در كارهايشان، اينطور باشند. يك همچو اشخاصى با همت همه قشرهاى ملت تعيين بشود تا اينكه اين قانون اساسى بررسى بشود و عرض مىكنم كه نقايصى اگر دارد رفع بشود و اگر يك چيزى بايد به آن زياد بشود، زياد بشود و چيزى بايد كم بشود، كم بشود و بعد هم به دسترسى ملت بدهند و ملت نگاه كند و رأى بدهد، يا آرى يا نه. آنوقت اساس مملكت ما يك پايهاش درست شده و آن پايه قانون اساسى است. دو پايه ديگر مانده و آن اينكه مجلس شورا را بايد ملت خودش وكلا تعيين كنند وكلا هم همين جورى كه عرض كردم وكلاى ملى، وكلائى كه مردم در بلاد خودشان شناختند كه اينها مردم صالحى هستند، اينها مردم اسلامى هستند، اينها گرايش به شرق و غرب، گرايشى به مكتبهاى فاسد ندارند، اينها را تعيين كنند. يك مجلس شورا داشته باشيم، آنوقت رئيس جمهور هم انشاءالله تعيين بشود و مملكت ما رسمى، يك دولت مستقر رسمى داشته باشد با قانون اساسى، با آن جهاتى كه اساس مطلب است، بعدش بيائيم برسيم به قضيه مطبوعات كه مىدانيم مطبوعات صحيح نيستند، راديو تلويزيون اشكال در آن هست عرض كنم ادارات در آنها اشكال هست، در وزارتخانهها اشكال هست، در بازارخيلى اشكال هست، در همه جا اشكالات زياد است اما ما الان بخواهيم برويم سراغ آن اشكالات فرعى، ممكن است كه نقشه باشد كه ذهن ما را به آن طرف منحرف كنند و خودمان هم متوجه نباشيم ، ذهن ما را برگردانند به يك طرف ديگرى و آنهائى كه مىخواهند نتيجه بگيرند، ما كه الان مىخواهيم نتيجه بگيريم نتيجهاش را آنها بگيرند ، يعنى آنها در قانون اساسى طرح بدهند. من اشخاص مختلفى كه از علماى بلاد و از اشخاصى آمدهاند اينجا صحبت شده است گفتم آقا ننشينيد تا دشمنهاى شما طرح بدهند، شما خودتان طرح بدهيد ، خودتان صحبت كنيد، نيائيد پيش من بگوئيد، طرح را بنويسيد بدهيد به آنجاهائى كه بايد بررسى بشود و بعد هم خودتان بايد، ملت خودش بايد انتخاب كند اشخاصلى الله عليه وآله را، البته يك معرفى هم از طرف اشخاصى كه مطلع بر اوضاع هستند و مطلع بر افراد هستند، يك معرفى هم از آنها خواهد شد لكن ملت خودش بايد نظر بدهد. ما الان مىترسيم كه در اينوقتى كه وقت نتيجه گرفتن از اين نهضت است و بايد ما جديت كنيم كه اساس را درست بكنيم، بخواهند ذهن ما را از اين مطلب منصرف كنند به يك مشكلاتى كه همه اينها مشكلات صحيح است، مشكل است همه اينها ذهن ما را منصرف كنند و خود آنها مسائل اصلى را خود آنها تصرف در آن بكنند. از اين جهت به نظر من مىآيد كه بايد ما همانطورى
صحيفه نور ج 8 صفحه 108
كه اقلا شماها تا آنوقتى كه چشمتان باز شد و توجه پيدا كرديد، زير مشكل بوديد و زير بار - عرض كنم كه انحرافات بوديد يكى دو ماه ديگر، دو سه ماه، ديگر بايد تحمل كنيد و اذهانتان متوجه باشد به اين مسائل اصلى كه قدم به قدم پيش برود. بايد انسان هر وقت به آن مسألهاى كه راجع به آنوقت است توجهش را بكند اين مسائل، مسائل دست دومند و اين مسائل دست دوم انشاءالله حل مىشود و انشاءالله كم كم هم روزنامه ها ترتيبش حل مىشود و هم سايرچيزهائى كه هست، انشاءالله درست مى شود، لكن اين نكته را من هر وقت و هر آن مىگويم از باب اينكه خوب، دردى است كه بايد گفت و نبايد اينكه ترسيد كه چرا هى گوئيد اين راه ما، هى بايد اين را بگوئيم، يك نفر آدم كه سرش درد مىكند، براى اينكه تكرار نشود، يك دفعه هم بگويد دلم درد مىكند؟! خوب سرم درد مى كند، بترسد از اينكه تكرار مىكند؟! اين طبيب مىآيد، به طبيب بايد بگويد سرم درد مىكند، اگر يك طبيب ديگرى آمد، به او بگويد دلم درد مىكند كه مبادا آن دفعه گفتم سرم درد مىكند اين دفعه بگويم دلم ؟! نه ما الان سرمان درد مىكند، هر كس را مىبينيم بايد اين ناله را بزنيم كه آقا آه سرم درد مىكند، هر كسى را مىبينيم بايد بگوئيم الان وقت اين است كه راجع به اين قدمى كه الان پيش داريم ما الان طرحى كه هست نظر بدهيم و راجع به وكلايى كه مىخواهيم تعيين كنيم و اشخاصى كه مى خواهيم تعيين كنيم كه خبره مسأله هستند ، چشممان را باز كنيم كه مبادا يك اشخاصى نابابى وارد بشوند ولا اقل اشكال توليد كنند، نتوانند ولو اينكه يك كارى بكنند، لكن اشكال و هياهو و بساط براى ما درست بكنند. انشاءالله من اميدوارم كه همه مسائل با توجه به خدا، با حفظ وحدت كلمه، با حفظ اين انقلابى كه در خود روحيهها شد كه روحيه را متبدل كرد به يك روحيه صحيح اسلامى، اين مسائل انشاءالله با قدرت خودتان حل بشود و حل مىشود انشاءالله وخواهد شد انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
صحيفه نور ج 8 صفحه 109
تاريخ: 21/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از بازاريان تهران
پرداختن به قانون اساسى و مجلس خبرگان از مسائل ضرورى و تعيين كننده كنونى
بسم الله الرحمن الرحيم
مطالب شما دو بخش بود: يكى راجع به امور بازرگانى و بازار و برگرداندن بازار را به يك بازار اسلامى كه اشخاصى كه بر خلاف موازين اعمالى مىكنند جلوگيرى بشود، يكى هم راجع به قانون اساسى و وضع قانون اساسى. من حالا اعتقادم اين است كه آن قسمت اول يك قدرى ما صبر بكنيم و قسمت ثانى كه الان اولويت دارد، در آن صحبت بكنيم و بعد مربوط به آن اقدام بكنيم. الان چيزى كه مطرح است آن چيزى است كه اساس اسلام و اساس مذهب مبتنى بر آن است و آن قانون اساسى مملكت است. در قانون اساسى مملكت، يك صحبت در اين است كه شما گفتيد كه بايد روى موازين شرعيه باشد. شك نداريد اين، لكن شماها مطالعه كنيد، همين قانونى كه منتشر شده است و هر جا كه نظر داريد يا اصحاب نظر، نظر دادهاند نظرتان را بنويسيد و به مجلس سنا كه بناست همه نظرها مجتمع بشود آنجا بدهيد تا انشاءالله بعد آن خبرگانى كه آنجا مىروند، آنجا روى هم بريزند و اصلاح كنند و يك مسأله ديگر كه مهم است قضيه خبرگان است. در قضيه خبرگان اهميت خيلى زياد است براى اينكه ممكن است كه يك وقتى اگر ماها، شماها غفلت كنيد يا سستى كنيد يا انظارتان را متوجه به يك مسائل ديگر بكنيد، اشتغال به مطالب ديگر پيدا بكنيد، اشخاصى كه با مسير شما مخالف هستند چند نفرى بفرستند در مجلس و موجب زحمت بشوند. از اين جهت در اينوقت بايد همه توجه به آن دو تا مطلب باشد: يكى تدوين قانون اساسى يعنى نظر در قانون اساسى كه شماها هر كس صاحبنظرند نظر بدهند و يكى هم انتخاب اشخاصى كه بايد بشود ، اشخاصى كه متدين باشند، اشخاصى كه اهل نظر باشند، شرقى و غربى نباشند، مورد اطمينان جامعه باشند. اين چند نفرى كه در تهران شده است بايد يك همچو اشخاصى باشند، كه البته يك معرفى هم بعضى اشخاص صاحبنظر مىكنند. در هر صورت الان طرح همه چيزها (چون طرحهاى زيادى الان هى مىآيد) طرح همه چيز الان يك قدرى با مسير مخالفت دارد. آن چيزها قدم قدم بايد پيش رفت، يعنى هر چى در هر وقتى كه موقعش هست. يك مسائلى است كه حالا موقعش است، يك مسائلى است كه بعد موقعش است، يك مسائلى است كه متاخرتر.
صحيفه نور ج 8 صفحه 110
خدشه در اصول قانون اساسى مايه ضربه به پيكر يك جامعه
آن كه الان مطرح است آنهايى است كه اساس حكومت ماست اگر در اساس قانون اساسى ما يك خدشهاى بشود، يك اشتباهاتى باشد يا عمدى يا خطئى ، اين سرنوشت يك مملكتى را عوض مىكند. بنابراين الان راجع به اصناف و گرفتارىهائى كه در اصناف است و چيزهائى كه در بازار واقع مى شود، الان طرح اين مسأله يك قدرى زود است. اين، طرح اين مسأله بايد بشود كه همه نظر بدهيد راجع به قانون اساسى، قوايتان راصرف اين مطلب بكنيد. الان ما احتياجمان به اين مسأله است، نه احتياجمان به بازار. الان اگر راجع به ما همه احتياجات داريم، خوب مدارس ما نواقص دارد بايد رفع بشود، دانشگاه هم نواقص دارد، دادگسترى هم نواقص دارد، همه اينها بايد رفع بشود، اما اگر ما حالا از اين مطلبى كه الان اساسى است براى ما، دست برداريم و برويم سراغ آن مسائل ، خداى نخواسته رخنه مىكنند در اين مسأله اساسى ما، بعد هم اگر خداى نخواسته آنها غلبه بكنند، ديگر نه بازارى براى شما مىماند و نه مدرسهاى براى ما. پس حالا بايد اين دو تا مسألهاى كه الان موقعش است، دو مسأله ديگر هم بعد از اين موقعش است: يكى انتخابات است ، يكى انتخاب رئيس جمهور. انتخابات مجلس شوراست كه امسال غير سالهاى سابق است، غير دورههاى سابق است. دورههاى سابق فرمايشى بود، هيچ كدامتان هم اطلاع نداشتيد كه كى وكيل مىشود و كى مى شود. چه بخواهيد چه نخواهيد مىشود، اما حالا اينطور نيست. خود شما بايد تعيين بكنيد ودر آنجا هم آن قدم بعد بايد برداشته بشود و وكلايى كه آنجا تعيين مىشود هم بايد بعد نظر همهتان بدهيد كه و بعد از اينكه اين مسائل تمام شد ويك استقرارى در حكومت پيدا شد ، آنوقت اين مسائل بايد به طور دقيق بررسى بشود. پس حالا همه ما، نه من به احتياجات خودم و نه شما به احتياجات خودتان الان نظر نكنيد ، خيال كنيد كه، كه دو سال ديگر هم خداى نخواسته اين حكومت آن بود. يك چند ماهى است. انشاءالله با يك چند ماهى تمام مىشود مسأله و اين چند ماه هم روى همان سالهاى طولانى كه گذشت است.
ايجاد اختلاف، حركتى است در مقابل پيشرفت نهضت
و مهم اين است كه يك اختلافاتى الان ايجاد مىكنند يعنى اشخاصى كه مىخواهند نگذارند كه نهضت ما نتيجه بگيرد. ما يك نهضتى كردهايد شما، يك قدرت بزرگى را شكست داديد لكن نتيجه اين نبوده است كه فقط به قدرت برسيد. اگر عوض آن قدرت، يك قدرتى نظير آن بيايد، خوب همان است كه بود پس عمده اين است كه ما بعد از رفتن آن قدرت نتيجهاى كه اسلام مىخواهد نتيجهاى كه صلاح مسلمين است بگيريم. در همين حالى كه براى نتيجه مشغول بررسى و اقدام است، يك دستهايى از خارج و داخل مشغول ايجاد اختلافاتند، يك اختلافاتى بين مردم به جهات مختلفه، به اسماء مختلف، به جهات مختلف، خيلى توجه به اين معنا بكنيد و به دوستانتان و بازارىها هم بعداز اينكه سلام من را رسانيد اين مطلب را بگوئيد كه توجهتان به اين معنا داشته باشيد كه هر كس
صحيفه نور ج 8 صفحه 111
بخواهد ايجاد اختلافى بكند، بدانيد كه يا آدم نادانى است، تحت تأثير واقع شده است، يا آدم شيطانى است كه مىخواهد نگذارد نهضت درست بشود. الان اختلاف سر هيچ نكنيد. من در آن صحبتهاى طولانى هم كه كردم سفارش كردهام اين مطلب را. شما هم رفقايتان، دوستانتان، خودتان توجه به اين معنا را داشته باشيد كه الان اختلاف ايجاد نشود، يكى بيايد بگويد كتاب كى چطور است، كى بگويد چطور است اينها. الان اختلافات اسباب اين مىشود كه ما نتوانيم اين قدم را كه الان لازم است برداريم.
استمداد از افراد خير براى جلوگيرى از اجحاف و گرانفروشى و كوشش براى آبادانى
بنابراين، اين مسأله اول شما انشاءالله بعد از يك مدتى كه يك استقرارى پيدا بكند، لااقل يك حكومت چه مستقرى پيدا بكنيم و اين نقيص و خيلى نقايص ديگر ، يكى، دو تا نيست براى اينكه 50 سال، اقلاً پنجاه و چند سال و 25000 سال هم جلوتر كوشش كردهاند تا اينكه خراب كنند، براى اينكه آبادى كوششى نكردهاند، منتها يك كسى خراب مىكرد و نمى گفت كه من دارم آباد مىكنم، اين محمد رضا خراب مىكرد و فرياد مىكرد كه ما خواهيم به تمدن بزرگ برسيم. ما را عقب راندند، فرهنگ ما عقب است الان، اقتصاد ما سالم نيست، درست انشاءالله مىشود و همه چيز ما خراب است، همه جا را خراب، هى وعده دادند. الان از هر طرفى كه از ايران مىآيند اينجا پيش ما، تقريبا هر چند روز يك دفعه يك گروهى از اطراف مىآيند، همه شكايت از اينكه ما هيچى نداريم، نه بهدارى داريم، نه آسفالت داريم، نه چى داريم. من گاهى به آنها مىگويم كه آقا ، شما خيال نكنيد كه شما هيچى نداريد، تهران هم ندارد. تهران اين زاغهنشينها را برويد ببينيد كه اينها هيچ ندارند، يك تكهاى از تهران است كه چيز دارد. اين بيچارهها و مستضعفينى كه اطراف تهران الان خيمه دارند و نمىدانم كپر دارند و امثال ذلك، آنها هم هيچى ندارند. اينها كوشش كردهاند به اينكه نگذارند يك مملكتى آباد بشود، با اسم اينكه مىخواهند تمدن بزرگ درست كنند بكلى خراب كردند. انشاءالله اينها بايد بعداً زاينكه اساس مطلب درست بشود به اينها رسيدگى بشود. يكىاش هم قضيه بازار است، يكىاش هم كه حالا هم خوب ، صحبتش هست قضيه گرانفروشىهاى زياد. آخر فكر نمىكنند اينهايى كه اجحاف اينقدر مىكنند، گرانفروشى اينقدر مىكنند كه اين برادرهايشان، اين بيچارهها، اين سراپا برهنهها كه فرياد كردند توى اين خيابانها و خونشان را دادند، حالا بايد اينطور باهاشان معامله كنند كه يك كس كه هيچ ندارد نتواند هندوانه بخرد و در تابستان يك فقيرى كه چند تا بچه دارد نتواند هندوانه بخرد، نتواند يك ميوهاى براى زن و بچهاى ببرد براى اينكه وضع گرانى آنطور است و ما نمىدانيم بايد چه بكنيم. آيا مىشود كه در بازار يك خيرمندانى باشند يك دكانهايى باز كنند عمومى براى مردم با يك قيمت مناسبترى رويش بگذارند تا اين گرانفروشى تمام بشود؟ اين را كه نمىدانم حالا. على ايحال خداوند همهتان را تاييد كند و موفق باشيد كه يك بازار اسلامى، يك مملكت اسلامى پيدا بكنيد كه اين الگو بشود براى همه جا انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 115
تاريخ: 23/4/58
پيام امام خمينى به حجتالاسلام توحيدى
شاهرود - حضرت مستطاب حجتالاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ على توحيدى دامت بركاته تلگراف تسليت آقايان علماى اعلام شاهرود در مورد رحلت مرحوم حجتالاسلام و المسلمين آقاى مهدوى قدس سره و اصل و موجب تأثر گرديد. مراتب تأثر و تسليت اينجانب را به آقايان محترم و بازماندگان ابلاغ فرمائيد. سلامتى و توفيق شما را از خداى تعالى خواستاريم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 116
تاريخ: 23/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از فرهنگيان شهرستان شهرضا
بسم الله الرحمن الرحيم
آموزش تنها اثر ندارد و پرورش پهلوى آموزش بايد باشد، يعنى جوانها وقتى كه در دانشگاهها و دانشسراها بروند براى تحصيل، اگر همان تحصيل محض باشد، گاهى وقتها شايد مضر هم باشد به حال كشور. بسيارى از ضررهايى كه به كشور ما وارد شده است، از همين تحصيلكردهها وارد شده است. طرحهاى منافى با كشورما بسيارش به دست همين تحصيلكردهها شده است، تحصيلكردههايى كه آموزشى داشتهاند لكن پرورش نداشتهاند، تحصيلكردههايى كه فقط براى منافع شخصى خودشان كارها را انجام مىدادند. كسى كه پرورش صحيح ندارد و آموزش هم صحيح فرض كنيد دارد، خيلى هم آموزشش به سطح عالى است، اين ضررش به كشور از مردم عادى بيشتر است. مردم عادى نمىتوانند آنطور ضرر به كشور بزنند، اينها تحصيلكردهها هستند كه مىتوانند يك طرحهايى بريزنند براى استفاده ديگران.
اشخاصى كه در اطراف اين پدر و پسر بودند، اينها از همان تحصيلكردههايى بودند كه در اروپا و آمريكا تحصيل كرده بودند لكن فقط آموزش بود، پرورش اسلامى، پرورش انسانى نداشتند و لهذا آن ضررى كه به كشور ما از ناحيه دانشمندان اين كشور وارد شده است، آن ضرر از ناحيه ديگران وارد نشده است، حتى ساواكى هم مثل آنها به ما ضرر نزده است. آنها افكار را ضايع كردند، آنها جوانهاى ما را فاسد كردند.
از اين جهت فرهنگ در كنار آموزش بايد پرورش داشته باشد. همان اسم نباشد كه آموزش و پرورش، واقعيت باشد، هم تحصيل باشد به مدارج عاليه و هم همراه تحصيل تربيت باشد و جوانهاى ما تربيت بشوند به يك تربيتهاى انسانى، به يك تربيتهاى اسلامى كه همان تربيتهاى انسانى است. اگر چنانچه تربيت انسانى بشوند جوانهاى ما، اينها ديگر خيانتكار به كشور خودشان نمىشوند، اينها ديگر طراح نيستند براى اينكه منافع كشور ما را به ديگران بدهند.
عمده اين است كه فرهنگ، يك فرهنگ متحول بشود، يك فرهنگى كه از آن غربزدگى بيرون بيايد. همه چيزمان بايد اينطور بشود، استقلال فكرى، استقلال باطنى داشته باشد، علاوه بر اينكه استقلال بايد داشته باشد و كسى در فرهنگ دخالت نبايد بكند، بايد استقلال فكرى داشته باشد. خودش را مستقل و آزاد و روى پاى خودش باشد. اينطور نباشد كه توجهش به اين باشد كه غرب چه
صحيفه نور ج 8 صفحه 117
مىكند ما هم دنبال آن، آنها چه مىگويند و ما هم دنبال او.
اين مصيبت بزرگى كه بر ايران و ممالك شرقى مطلقاً وارد شده است كه گوششان به اين است كه غربىها چه كنند و چه مىگويند و چه عمل مىكنند و خودشان را از دست بكلى دادهاند، استقلال فكرى خودشان را، محتواى خودشان را از دست دادهاند، اين ضررى است كه بالاتر از ضرر نفت و - نمىدانم - امثال اينهاست. اين را بايد فرهنگ جبران بكند كه فرهنگ ما طورى باشد كه بعد از انشاءالله چند سال ديگر افرادى كه از فرهنگ بيرون مىآيند يك افرادى متكى به نفس كه خودشان را ببينند، نه تبع ببينند، نه دنباله ببينند و گمان كنند كه هر چه آنها كردند، ما بايد دنبال آنها باشيم. بايد مملكت خودشان را و خودشان را مستقل ببينند و خودشان اداره بكنند مملكتشان را، خودشان با استقلال فكرى خودشان دنبال مملكت و مصالح مملكت باشند.
من انشاءالله اميدوارم كه همه شما موفق باشيد و همه ما موفق باشيم به اينكه انسانها ساخته بشوند در اين مملكت، انسان سازى باشد مملكت. چنانچه برنامه اسلام انسان سازى است فرهنگ انشاءالله انسان ساز باشد. خداوند همه شما را تأييد كند انشاءالله.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 118
تاريخ: 23/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى كانون دارالتعليم مهدويه قزوين
بسم الله الرحمن الرحيم
سورهاى را كه اين خانم خواندند، اين مىتواند برنامه باشد از براى مسلمين و برنامه اسلام باشد. مىفرمايد: اقراء بسم ربك الذى خلق قرائت را شروع مىكند كه اول امر، قرائت را شروع مىكند كه اول امر، قرائت است اما قرائت به اسم خداى تبارك و تعالى. برنامه اين است كه قرائت اول رشد انسانى است و براى رشد انسانى است، قرائت تنها نباشد، آموزش تنها نباشد، آموزش تنها ممكن است كه براى يك كشورى مضر هم باشد، آموزش باشد با تربيت كه در آيه مىفرمايد: اقراء بسم ربك قرائت كن، به اسم رب قرائت كن، با اسم رب شروع كن به قرائت. اگر قرائت با اسم رب شروع شد اين هم پرورش است و هم آموزش. قرائت پرورش است، آموزش است و با اسم رب وقتى كه شد آموزش است، پرورش است. هم پرورش را و هم آموزش را در آيه شريفه مىفرمايد بلكه دستور كليه همه كارهاى انسانى در اين آيه شريفه هست كه فقط قرائت نيست كه بايد به اسم رب باشد، قرائت هم يكى از مصاديقى است كه بايد به اسم رب باشد و با توجه به خدا باشد. همه كارهائى كه شما انجام مىدهيد، همه تحصيلاتى كه مىكنيد، همه اقداماتى كه مىكنيد تمام اينها با اسم رب شروع بشود، اگر همه با اسم رب شروع بشود، آموزش ممكن است مفيد باشد از براى اينكه آموزش توام با پرورش است. تمام صدماتى كه، بيشتر صدماتى كه به بشر وارد مىشود از طريق آموزش بىپرورش است. تمام اين آلاتى كه درست شده است، تمام اين آلات جنگى كه درست شده است، آلات منهدم كنى كه درست شده است، به دست اشخاصى بوده است كه آموزش داشته لكن پرورش صحيح نداشتهاند و لهذا با علم خودشان طرح فناى برادرهاى خودشان و همجنسهاى خودشان را مىريزند.
در مملكت ما هم، آن مقدار كه از دست آموزش و آموزش خواهان و آنهائى كه آموزششان زياد بوده است صدمه ديدهاند ملت ما، از دست ديگران نديدهاند براى اينكه اين متفكران و اين دانشمندان بودهاند كه طرحهاى تخريبى را، طرحهاى فنا كننده ملت را مىريختند براى اينكه آموزش داشتند لكن آموزش در كنار پرورش نبود. شماها كه مربى هستيد يا خواهيد تربيت بكنيد فرزندان خودتان را يا جامعه را، بايد توجه به اين آيه شريفه داشته باشيد كه اقراء بسم ربك مىخواهيد آموزش بدهيد و مىخواهيد آموزش پيدا كنيد، قرائت كنيد، با اسم رب باشد، با توجه به خدا باشد، با تربيت الهى باشد. اگر يك انسانى، هم علم داشت و هم تربيت الهى داشت اين مفيد خواهد شد براى مملكت
صحيفه نور ج 8 صفحه 119
خودش و هرگز يك مملكتى از دست آن كه آموزش و پرورش دارد صدمه نمىبيند. صدمههائى كه وارد مىشود بر مملكت غالبا از اين متفكرين بىپرورش، آموزشهاى بىپرورش واقع مىشود، علم را تحصيل مىكنند لكن تقوى ندارند، لكن پرورش باطنى ندارند، از اين جهت عمال خارجى مىشوند، از اين جهت نقشهها را براى فناى مملكت خودشان مىكشند.
خداوند انشاءالله شما بانوان را كه مركز پرورش بچههاى كوچك هستيد، تا آخر موفق كند شما را به اينكه اين بچهها را خوب آموزش و پرورش بدهيد و پرورش از دامن شما شروع مىشود. دامن بانوان است كه بچههاى خوب را پرورش دهد. ممكن است كه يك بچهاى كه شما خوب تربيت بكنيد يك ملت را نجات بدهد و توجه داشته باشيد كه بچهها را خوب تحويل جامعه بدهيد و آموزشتان با پرورش باشد. خداوند به همه شما توفيق بدهد و سلامت بدهد، سعادت بدهد. سلام بر همه شما.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 120
تاريخ: 23/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى جامعه ورزشى اصفهان
تلاش دامنهدار ابرقدرتها جهت سركوب و انحراف نيروهاى مبارز و مؤمن
بسم الله الرحمن الرحيم
نقشه اين بود كه همه نيروها را يا متوقف كنند و يا منحرف. نقشه اين بود كه هر جايى كه احتمال بدهند كه در مقابل اجانب يك نيرويى باشد، يا سركوب كنند يا منحرف. اين يك نقشهاى بود كه با اين نقشه رضاخان آمد روى كار و ادامه داد به جنايات خود و با اين نقشه محمدرضا آمد براى تكميل كار و خدمت به خارجىها. رضاخان را آنوقت انگليسىها آوردند، چون آنوقت زور آنها بيشتر بود. آنها رضاخان را آوردند، چنانچه جنگ عمومى كه پيدا شد، در راديو دهلى انگليسىها اعلام كردند به اينكه ما رضاخان را آورديم و به سلطنت رسانديم و چون خيانت كرد او را برديم. و محمدرضا را متفقين روى كار آوردند به اعتراف خودش كه در يك كتابى نوشت (ولو بعد او را محوش كردند) نوشت كه متفقين كه آمدند صلاح ديدند كه من باشم، سلسله ما باشد. و اين يك نقشهاى بود كه، اين يك نقشهاى بود كه خارجىها و آنهايى كه نقشهكش هستند براى چاپيدن اين ممالك اسلامى، ممالك شرق مثلها، اينها نقشه داشتند كه در همه جا نيروهايى كه احتمال مقاومت در مقابل اجانب در آنها مىدادند اين نيروها را يا خفه كنند و يا منحرف كنند از آن راهى كه دارند. و لهذا ديديم و شماها اكثراً يادتان نيست، بعضى از شما يادتان هست كه زمان رضاخان نقشه را به اينطور پياده مىكردند كه روحانيت را سركوب مىكردند، سركوب كردند سخت و مجالس وعظ و خطابه و مصيبت را قدغن كردند به طورى كه شايد در تمام ايران يك مجلس علنى نبود، اگر بود سرى. در قم من يك مجلس سراغ داشتم كه سرى، قبل از آنكه صبح بشود يا قبل از آفتاب تمام بود و آن هم مثل اينكه گرفته شد. براى اينكه اينها اينطور تشخيص داده بودند كه روحانيت يك قوهاى است و اين مجالس وعظ و مجالس خطابه و مجالس سيدالشهدا سلامالله عليه يك قدرتى است كه ممكن است يك وقتى از اين قدرت استفاده بشود و جلوى آن چپاولگرىها را بگيرد. آنها با اطلاع كامل از وضع خزائن زيرزمينى كه اين دولتها، اين ملتها، اين كشورها، كشورهاى شرقى دارند و بالخصوص ايران زياد مورد نظرشان بود و قدرتى را كه احتمال مىدادند آنوقت كه بتواند يك مقاومتى بكند و ديده بودند كه در طول تاريخ همين قدرتها مقاومت كردهاند، اين قدرت را سركوب كردند با دست رضاخان و پليس آنروز و سازمانهاى آن روز. منتها بعد نقشه عوض شد. نقشه اين شد كه با تبليغات، علاوه بر فشارهايى كه مىآورند، تبليغات
صحيفه نور ج 8 صفحه 121
بر ضد آن قدرتهايى كه ممكن است يك وقتى بر خلاف آنها يك خودنمايى بكنند و نقشه اينها را بشكنند و تبليغات را شروع كردند. و در زمان رضاشاه هم تبليغات زياد بود به طورى كه مردم را (آنهايى كه آگاه نبودند) از روحانيت تقريباً بسيارشان را برگرداندند.
در زمان اين پسر كه بدتر از آن پدر در يك دهاتى بود، در اين زمان تبليغات زياد شد به طورى كه اين تبليغات در دانشگاه هم، جوانها هم كه جوانهاى خوبى بودند، تبليغات در آنها هم اثر كرد. چه حيف كه يك وقتى بود كه در دانشگاه اسم يك معمم را شايد نمىشد ببرند، بلكه در دانشگاه بعضى از آيات قرآن را در ديوار مىنوشتند و مسخره كردند، براى اينكه آنها كه منحرف مىكردند اينها را از راه حق نقشهشان اين بود كه مبادا يك وقت اسلام قدرت پيدا بكند در جامعه و روحانيت كه خدمتگزار اسلام است آن هم قدرت پيدا بكند و جامعه را بكشد به طرف مخالفت با دستگاهها و مخالفت با اجانب.
در همه قشرهايى كه يك احتمالى مىدادند كه شايد مقاومتى در اينها باشد، به يك وضعى وارد مىشدند و يا آنها را منحرف مىكردند و يا سركوب مىكردند. قشر شما پهلوانان هم مستثنى نبوده، قشر ورزشكارها هم مستتثنى نبوده از اين، براى اينكه اينها هم يك جمعيت متدين بودند، علاقهمند به اسلام بودند و قدرتمند. اينها را هم به يك جورى سرگرم مىكردند، نمىتوانستند از اسلام منحرفشان كنند، گوش نمىدادند به حرف اينها در آن باب اما منحرف مىكردند از مسائل اصلى. يك بساطى درست مىكردند كه سرگرم بشوند به آن بساط و از مسائل اساسى مملكت غفلت بكنند. در همه قشرها اين مسائل پيش مىآمد، مستقيماً يا سركوبى مىكردند، اگر نمىتوانستند انحراف ايجاد كنند، سركوبى مىكردند و يا اگر سركوبى را صلاح نمىدانستند يا او را انحراف را بهتر مىدانستند به تبليغات منحرفشان مىكردند از آن راه و اگر اين هم نبود، سرگرمشان مىكردند به يك كارهاى ديگر. قشر روحانى را سركوب كرد رضاشاه و با بهانههاى مختلف كه شايد اكثراً يادتان نباشد كه چه بساطى بود و بعد كه دانشگاه پيدا شد و دانشگاه هم يك قدرتى به نظر آنها بود كه در مقابل ممكن است بايستند شروع كردند تبليغات انحرافى در ايجاد يك انحرافات كه اذهان جوان را با تبليغات كه زود مىشود برگردانيد او را، تبليغات دامنهدار از اصل مذهب شروع كردند تا اسلام اصل و اساس را تبليغات دامنهدار به خلاف كردند. و بعد هم جدا كردند روحانيت را از دانشگاه، هر كدام را مفقود كردند. آنها را هم بسيارشان منحرف كردند، البته در آنها، آنهايى بودند كه بسيارى منحرف نبودند لكن نمىتوانستند، چون قدرت در دست آنها بود و بعضى از آنها هم منحرف كردند به طورى كه ايجاد دشمنى بين دانشگاه و روحانى كردند. مىديدند كه اگر اين دوبار مستمر شوند، خطرناك است. بنابراين چند جور اينها نقشه داشتند. يكى نقشه سركوبى كه آنى را كه نمىشود الا به سركوبى، سركوبش كنند، حبس ببرند، زجر بدهند، به بهانههاى مختلف بگيرند (زمان رضاشاه بدتر بود در قضيه، گرفتار شديم، زمان اين هم بود) و آنكه را مىشود منحرفش كرد، منحرفش كنند، آنكه نه، انحراف عقيدتى مىتواند در او تأثير بكند، آنها را بيايند و سرگرمشان كنند به يك مسائلى كه سراغ همان مسائلى را كه خودشان است
صحيفه نور ج 8 صفحه 122
سرگرم كنند و به دستجات زيادى را، شماها را سرگرم كنند به همان محيطى كه خودتان داريد و جورى وضع راپيش بياورند كه شما به مسائل سياسى كم توجه كنيد يا نكنيد. يك دستههاى زيادى هم از جوانهاى ما را براى اينكه منحرفشان كنند از اساس، به مراكز فحشا كشيدند كه بيشتر جوانهاى ما از اين راه انحراف پيدا كردند. مراكز فحشا در همه جا و خصوصاً در شهرهاى بزرگ و بالاخص در تهران مراكز زياد براى فحشا و براى آن كارهايى كه مىدانند، درست كردند، دامن زدند، آسان كردند رسيدن به شهوات را. راديو و تلويزيونى كه بايد مربى جوانها باشد منحرف كننده شد، سينما و تئاتر كه بايد مربى جامعه باشد منحرف كنند شد. با تمام قوا كوشش كردند كه اين ملت را اولاً از هم جدا كنند، تكه تكهاش كنند، صنف دانشگاهى عليحده براى خودش يك مطلبى باشد، روحانى عليحده باشد، ورزشكار عليحده باشد، بازارى عليحده باشد، همه را تكه تكه كنند، آنقدرى كه مىتوانند منحرف كنند و نيروى جوانى را به باد بدهند.
تبليغات سوء اجانب در شستشوى مغزى و از خود بيگانه ساختن ملت
و يك راه ديگر هم قضيه تبليغات دامنهدارى براى ترقياتى كه در غرب هست كه جوانهاى ما را غربزده كنند، اعتماد به كشور خودشان را از آنها بگيرند، اينها ديگر اتكال به خودشان نداشته باشند، هر صحبتى كه مىشود صحبت از غرب پيش بيايد، خيابانها را به اسم آنها اسمگذارى كنند، ميدانها را به اسم آنها اسمگذارى كنند، مراكز علم را با اسم آنها چه بكنند، جورى تربيت كنند اين ملت را كه خودش را ببازد و خودش را از دست بدهد، بجاى آن يك آدم غربى بنشيند. يك آدم اسلامى شرقى كه بايد متكى به خودش باشد، متكى به مكتب خودش باشد اين را شستشو كنند، شستشوى مغزى به اصطلاح بكنند و به جاى يك آدم شرقى، يك آدم غربزده درست بكنند كه هر چه صحبت بكنند، از آنها. گويندههايشان بگويند كه ما همه چيزمان را انگليسى مىسازد، ما اگر بخواهيم به تمدن برسيم، همه چيزمان بايد انگليسى باشد. گوينده معروفشان، اينطور. الان هم ملاحظه مىكنيد كه اين مسأله هست تا يك كسى مريض مىشود بايد برود اروپا. طبيب نداريم ما؟ داريم طبيب، اما جورى تربيت شدهاند اينها كه حتى خود طبيبها هم اتكاء به نفسشان از دست رفته، خود طبيب هم وقتى بروند، مىگويد ديگر گذشته بايد برود به جاى ديگر، مىرود آنجا هم اكثراً نتيجه معلوم نيست حاصل بشود. ما را از خودمان جدا كردند. آن شجاعت انسانى كه در انسان بايد باشد و همه چيز را طرد كند و بگويد من هستم در مقابل همه، از او گرفتهاند، مىگويد من هيچ هستم و همه آنها هستند. در صورتى كه اين اشكال در كار نيست و آنها ترقيات مادى زياد كردند، ما اين را در آن اشكالى نداريم لكن اشكال سر اين است كه ما آدابمان را هم از آنها مىخواهيم بگيريم، قوانينمان را هم مىخواهيم از آنها بگيريم، آنوقت هم كه قانون اساسى را نوشتند، از بلژيك و بعضى جاهاى ديگر گرفتند و نوشتند. همه چيزمان را خيال مىكنيم آنها مقدمند، در صورتى كه در تمدن مقدم نيستند بلكه بسيار عقب افتادهاند، آنى كه جلو هستند اين است كه آلاتى درست كردند آدمكش. دنيا را به آتش مىزنند اينها. اخيراً هم مىگويند يك چيزى درست كردهاند، يك بمبى
صحيفه نور ج 8 صفحه 123
درست كردهاند، كه پنج مقابل زيادتر از آنى است كه در آن 200 هزار نفر را در يك بمب كشتند. افتخارشان به اين كه دنيا را متبدل كردهاند و مىخواهند بكنند. يك جمعيت آدمكش و آدمخوار، اگر تمدن اين است، همه عالم بايد از تمدن بيزار باشند. مجرد اينكه طياره درست كنند، ما قبول داريم خوب جهت ماديش صحيح است، اما جهت انسانيش، آن چيزى كه بشر را به آرامش مىكشد، آن چيزى كه انسان را متمدن مىكند، در غرب از آن خبرى نيست. اگر باشد، در شرق است. آنكه ضامن اين است كه يك كشورى درست بكند كه متمدن باشد، آزاديخواه به معناى حقيقيش باشد، استقلال داشته باشد به معناى حقيقيش، آن مكتب انسانيت است، غير از او هيچ نيست. آنكه مىتواند آزادى به مردم بدهد، آن آزادى كه در غرب است يك قدرى فحشاست كه هر جورى دلشان مىخواهد عمل كند در شهوات، هيچ قيد و بندى نباشد، آزادند هر طورى دلشان مىخواهد در فحشا غوطهور شوند. يك مقدارش هم كلاه سر ما گذاشتن است كه ما آزادى مىدهيم. در زمان رژيم سابق مىگفتند كه آزادى زياد دادند كارتر مىگفت كه زياد آزادى دادند به اين ملت، اين فريادى كه از مردم بلند مىشود، براى اينكه آزادى زياد است!! اين حبس و اين زجر و اين بساطى كه در ايران بود و يك حبس بود مملكت ما كه 35 ميليون جمعيت توى حبس بودند، نه يك مطبوعات ما آزاد بود، يك كلمه نمىتوانستند بنويسند، نه راديو آزاد بود، يك كلمه نمىتوانستند خلاف بگويند، همه آن ديكته بود و از طرف سازمان امنيت درست مىكردند و دست اينها و از طرف بالاترها هم درست مىكردند و دست آنها هم مىدادند. يك وكيل را ملت تعيين نكرده، اينكه حالا فلان جمعيت مىگويند كه نخير ما آزادى داشتيم و وكيل خودمان است، براى اينكه مىخواهند اين را از آن چيزى كه دادگاهها دارند مطالعه مىكنند، مىخواهند نجات بدهند نه اين است كه وكيل را خودشان تعيين كردند، خودى در كار نبود كه تعيين كند. آزادى به اين معنا كه مردم در انتخابشان آزاد باشند، در اقوالشان آزاد باشند، مطالبى كه دارند بتوانند بگويند، هيچ اصلاً نبود.
جديت در تحقق محتواى اسلام در داخل و خارج
آنى كه آزادى به مردم مىدهد، آزادى در حدودى كه فحشا نباشد، آنى كه مخالف با شخصيت انسانى است، نباشد، اين را مكتبهاى توحيدى مىدهند كه در رأس آنها اسلام است. گرايش بايد پيدا كرد به اين مكتب. اگر بخواهيد سعادتمند بشويد، جديت كنيد كه اين مكتب تحقق پيدا كند در خارج. حالا يك اسمى هست، در عين حالى كه اسمى هست، از همه آن رسمىها بهتر است. همين حالايش هم از آنها بهتر است، دليلش اين است كه ما اشخاص مختلف كه آن روز نمىتوانستيم در يك مجمعى در يك مجلسى با هم مجتمع بشويم، اگر شما مىآمديد اينجا وقتى بيرون رفتيد بايد برويد حبس، الان آزاد نشستهايد، قلمها هم آزاد است. حتى آنهائى كه بر خلاف نهضت هم هستند، به آنها حرفى نمىزنند، دارند مىنويسند و مىگويند و مزخرفات خودشان را مىگويند. الان هم كه باز ما يك اسمى از جمهورى اسلامى داريم و باز محتوايش به آنطورى كه دلخواه است تحقق پيدا نكرده است، باز نه
صحيفه نور ج 8 صفحه 124
قانون اساسى جمهورى اسلامى درست شده است و نه رئيس جمهورى ما داريم و نه مجلس شوراى ملى داريم و يك دولت انتقالى است، معذلك خدمت همين دولت انتقالى در همين پنج ماه از خدمتهايى كه آنها كردهاند (بگويم كه خدمتى نكرده بودند) خدمتهائى كه اينها كردهاند ارزشمند است، منتها قلمهاى مسموم است كه هى مىگويند چه شد، چه شد.
چه مىخواهيد بشود آقا؟ يك قدرت بزرگى كه همه چيز شما را به باد داده بود اين نهضت برد از بين. اگر هيچ چيز نشود الا اين، بس است ديگر، باقىاش را خودتان درست كنيد. اگر ما هيچ نداشتيم الا اينكه دست مفتخوارها را از نفت قطع كرديم، نفت مال خودتان است الان، دست جنايتكارها از خزينه دولت قطع شد، اينها همه نفت را، آنقدرش را كه به آنها مىدادند عوضش هم به خودشان دادند، پايگاه درست مىكردند برايشان، آنقدرى هم كه تو جيب اين ملت بايد بيايد، خود اينها مىخوردند. به صورت حسابهايشان برسيد، هر فردشان از اين نفت مىبردند، برسيد به حسابهايشان و مىرسند به حسابهايشان. همين چهار، پنج ماهى كه اين دولت انتقالى هست، باز يك دولت مستقر ما نداريم، همين چهار، پنج ماهى كه يك بويى از جمهوريت اسلامى هست و باز آنقدرى كه بايد بشود، نشده است و طولانى است باز راهمان، همين قدرش هم نمىشود مقايسه كرد حتى با مملكتهاى ديگر اين چيزى كه الان هست، اين كارهائى كه الان شده، مقايسه با آنها نمىشود كرد. ممالك ديگر الان تحت سيطره همين ابرقدرتها هستند و اينجا سيطره آنها را شكست در هم اين نهضت و از بين برد. باز گرفتار آنهايى هستند كه مىكشند و مىبرند و مىزنند و همين امروز يك آقايى كه آمده بود گفت كه من و بچههايم و بچه شيرخوارم و زنم و همه را در حبس بردهاند از يك مملكت ديگر آمده بودند. اين حرفها نيست الان، الان آن كه مىترسد، جنايتكاران هستند كه مىترسند. مردم عادى ديگر چه ترسى دارند؟ براى اينكه بناى بر ظلم نيست، بناى بر اين نيست كه مردم را غارت كنند، در اين پنج ماه اگر يكى پيدا شد كه بگويد دولت اينجا به ما ظلم كرد ما را غارت كرد، پيدا نمىشود همچو چيزى. بله صاحب قلمهايى كه مىخواهند انتقاد بكنند، انتقاد مىكنند منتها انتقاداتشان راههاى ديگر است. آنها كه نمىگويند دزدى كردند، آنها هم چيزهاى ديگر مىگويند. همين دست دزدى از خزاين يك مملكت كوتاه شدن، اسباب اين مىشود كه انشاءالله بعد از يك چندى اقتصاد ما اقتصاد صحيحى بشود، انتساب به ساير ممالك را احتياج نداشته باشيم. يك مملكتى خودش خودكفا بشود، خودش بتواند ارزاق خودش را اداره بكند. اين خانه خرابها به اسم اصلاحات ارضى بكلى از بين بردند زراعتها را، بكلى كشاورزى را از بين بردند و يك بازارى درست كردند براى خارجىها.
برادرها! به اسلام روى بياوريد، همه. توجه به اسلام بكنيد. از تفرقه دست برداريد. توجه كنيد وحدت كلمه، اينى كه رمز پيروزى شما شد، اسلام و وحدت كلمه، اين دو تا مطلب را نگهش داريد محكم. خداوند انشاءالله شما پهلوانها را پهلوانتر كند و ما معممين را هم معممتر كند. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 125
تاريخ: 24/4/58
بيانات امام خمينى در جمع علما و لشگر 16 زرهى قزوين
ترسيم چهره ارتش در رژيمهاى فاسد و حكومت اسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
حالا كه ما در اين اتاق كوچك مىبينيم كه جمع شده است بين علما و ارتشيان، اين بهتر است يا آنوقت كه ارتشى يك طرف بود و علما يك طرف و ملت جداى از ارتش و ارتش جداى از ملت؟ رژيمهاى فاسد با حكومت اسلامى يكى از فرقهايش هم همين است كه در رژيم فاسد از باب اينكه خيانتكارند به ملت، از ملت مىترسند و براى اينكه مبادا يك وقت ملت كه ناراضى از آنهاست قيامى بكند، يك ارتشى درست مىكند كه اين ارتش ملت را بترساند. در رژيمهاى فاسد، ارتش براى ارعاب ملت ايجاد مىشود و ملت هم ارتش را دشمن خودش مىداند، ارتش هم ملت را. از اين جهت اينها هميشه از هم جدا هستند و بدخواه هم هستند. شايد آنهايى كه مسجد مىروند عوض اينكه دعا بكنند نفرين مىكنند آنها هم كه در ارتش هستند، ارتش رژيم فاسد به جاى اينكه حفاظت كنند از ملت، ملت را به تفنگ مىكشند. اين مال رژيم فاسدى كه ايجاد ارتش براى اين است كه خودش مىترسد و مردم را مىترساند كه مبادا مردم بر ضدش قيام كنند. در حكومت اسلام اين مطلب مطرح نيست براى اينكه حاكم اسلام و رئيس دولت اسلام از مردم هيچ نمىترسد چون خيانتكار نيست، از خود مردم است و توى مردم است.
شما شايد شاهد اين مطلب بودهايد يا شنيدهايد كه همين محمدرضا وقتى كه مىخواست از خيابانى عبور كند برود مثلاً به يك جايى، يكى دو روز قبل اين مأمورين ساواك مىآمدند و اين خانههايى كه سر راه بودند همه را تحت نظر مىگرفتند و كنترل مىكردند و مأمور مىگذاشتند و اشخاص را از خانه بيرون مىكردند، خيابانها را تحت نظر قرار دادند و از مأمورين خودشان آنجا مىگذاشتند، براى چه بود؟ براى اينكه او خائف بود، آدم خائن خوف دارد، مىترسد، مىترسد كه از اينجا كه عبور بكند، مردم با او بد هستند، چه چون مردم بدند شايد او را ترور كنند، شايد بريزند سر او. اما حكومت اسلامى از مردم نمىترسد به مردم چون خيانتى نكرده و لهذا در صدر اسلام همان مسجدى كه عالم در آن بود، همان مسجد هم ارتشى بود و سردارهاى سپاه هم همانجا بودند و با هم نماز مىخواندند و با هم اطاعت مىكردند و با هم، هم جنگ مىكردند. يك همچين وضعى داشت.
صحيفه نور ج 8 صفحه 126
اجتماع اقشار مختلف در كنار يكديگر و در كمال آرامش، از بركات نهضت است
شما قبل از اينكه اين نهضت بشود هيچ وقت با اين آقايان مجتمع نمىشديد يك جائى و هيچ وقت هم پيش ما نمىآمديد. ماها با هم گاهى هم مجتمع مىشديم، شما هم با هم و هر دو از هم جدا. اين نهضت اسباب اين شد كه ما همه با هم حالا هستيم، نه من از شما مىترسم، نه شما از من و نه آقايان از شما فرار مىكنند و نه شما از آقايان فرار مىكنيد، همه رفيق و دوستيد. اين آرامش خاطرى كه الان در ما هست و در شما كه شما آرامش داريد از اينكه نمىترسيد از ملت و آرامش دارد ملت از اينكه نمىترسد از شما اين، يكى از بركات اسلام است كه به ما رسيده است و اين ارزشمند است خيلى. آنهائى كه در رژيم سابق، همين ساواكىها و امثالشان كه در رژيم سابق مردم را اذيت مىكردند آنطورها، وجدانشان ناراحت بوده است. بله، گاهى مىشود كه انسان ديگر وجدانش هم تغيير مىكند اما اكثراً ناراحت مىشدند از اينكه يك همچنين كارهايى را مىكردند با وحشت بودند توى مردم وقتى كه همچين كارهايى مىكردند آرامش خاطر، اطمينان خاطر كه از نعمتهاى بزرگ است نداشتند. الان آرامش خاطر است، همهمان حالا با اينكه نيمه راه هستيم، اگر انشاءالله راه را به آخر برسانيم و اين ريشه فاسدى كه خيال مىكنند با مثلاً سوء قصد به كسى، با ترور يك كسى ديگر كارشان انجام مىگيرد و حال آنكه نه، ديگر گذشته وقتش. لابد شنيديد كه امروز هم يكى از علماى تهران را سوء قصد به او كردهاند، آقاى آقارضى را به اصطلاح سوء قصد كردند، سه تير هم به ايشان زدند لكن به جايى نشده است، ايشان نجات پيدا كردند. اينها خيال مىكنند كه با اين مسائل مىشود ديگر برگرداند يك ملتى كه جوانهايش مىآيند پيش من يك دفعه و دو دفعه نه، زياد و از من تقاضا مىكنند كه تو دعا كن كه ما شهيد بشويم. اين از ترور ديگر نمىترسد، اين شهادت هم مىخواهد، با آغوش باز دنبال شهادت مىرود. اين تعليم اسلامى اينطورى است. رمز پيروزى ملت ما همين بود كه ديگر نمىترسيدند از اينكه بروند توى خيابان بكشندشان، مىرفتند، خيلى هم كشته مىشدند، بالاخره هم با همين فريادها و دادها و الله اكبرها پيروز شدند. رژيم اسلامى اينطور است كه افرادش از مسجد هستند، از مسجد نهضت مىشد و از مسجد مىرفتند به ميدان، به ميدان جنگها. در جمعهها كه خطابه مىخواندند يا غير جمعه كه مىرفت آن سردارشان منبر و صحبت مىكرد، از آنجا راهش را مىانداخت براى اينكه بروند مبارزه كنند و يك همچين روحيهاى كه از مسجد تحقق پيدا مىكند، اين ديگر نمىترسد از اينكه حالا من بروم شايد چه بشود، اين مسجدى است، الهى است، آدم الهى نمىترسد از اينكه حالا شايد من هم بكشند. بهتر، ما جاى بهترى داريم، آنها بايد بترسند از مردن كه خيال مىكنند وقتى مردند تمام شد، يا اگر تمام نشده، آنجا كه بروند چه خواهند كرد با آنها، اما آنهايى كه راهشان و حسابشان درست است با خالق خودشان، اينها چرا بترسند؟ نمىترسند.
در هر صورت حالا از بركات اين نهضت همين اجتماع ما در اينجاست. ما و علماى بزرگ و محترم قزوين و شما آقايان ارتشىها همه با هم اينجا مجتمع و همه برادر و دوست و با آرامش خاطر اينجا نشستهايم و با آرامش خاطر هم مىرويم و اين يكى از بركاتى است كه از اسلام به ما رسيده است.
صحيفه نور ج 8 صفحه 127
تلاش در عرضه محتواى اسلام به عالم، به عنوان يك مكتب نمونه
اميدوارم كه اين راه را همه با هم طى كنيم و آن حكومتى را كه اسلام خواهد (حالا باز نشده است، اول مطلب است، يك نسيمى از اسلام آمده و الا الان باز نشده است) آن حكومتى را كه اسلام مىخواهد و آن رژيمى را كه اسلام مىخواهد متحقق باشد، انشاءالله متحقق بشود به طورى كه شما هر جا برويد، بازار برويد ببينيد بازار اسلامى است، ديگر اجحاف نمىشود، زيادفروشى بيجا نمىشود، كمفروشى نمىشود، ربا نمىشود، مفتخورى نيست، در ارتش برويد ببينيد كه اسلامى هست، همهشان توجه به اسلام دارند، نماز مىخوانند، روزه مىگيرند ماه رمضان و هكذا در مسجد برويد مىبينيد كه همه چيز درست است، در ارتش برويد مىبينيد كه مثل اين است كه توى مسجد رفتهايد و همه جاى مملكت، وزارتخانههايش، اداراتش همه اسلامى بشود. اگر انشاءالله آنى كه خداى تبارك و تعالى فرموده است بشود، كه تحقق پيدا بكند، آنوقت يك نمونهاى است كه در عالم عرضه بشود به اينكه آنكه ما مىخواستيم اين است و الان هم كه تا اينجا رسيديد، كارى انجام گرفته است كه دنيا باورش نمىآيد، اين كار را اسلام كرد. مردم چون فرياد كردند اسلام، تودههاى مردم داد زدند اسلام، وقتى كه از پهلوى ارتش رفتند ارتش هم به اينها متصل شد، وقتى از پهلوى ژاندارمرى رفتند ژاندارمرى هم به اينها متصل شد، همه متصل شدند به هم و اين مطلب اعجازآميز را متحقق كردند و اميدوارم كه اين تتمهاش هم، همه مجتمعاً با هم انشاءالله برسيد. و قضيه، قضيه قانون اساسى را هم با آن مجلس خبرگان كه بايد اشخاص بسيار خبير و اسلامى باشند، آنها هم متحقق بشود، كه قانون اساسى اسلامى، يك مجلس شوراى اسلامى، يك رئيس جمهور اسلامى، همه اينها تحقق پيدا بكند و بعد كه اينها تحقق پيدا كرد، كارهاى اصلاحى آسان پيش رود. انشاءالله خدا همه شما را حفظ كند و موفق باشيد به اينكه همهمان خدمت كنيم به اين. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 128
تاريخ :24/4/58
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان دانشكده داروسازى دانشگاه تهران
طرح مسائل غير اصولى، توطئهاى براى انحراف از مسائل اصلى
بسم الله الرحمن الرحيم
مسائلى كه شما حالا طرح كرديد بسياريش را يا اكثرش را و يا همهاش را من مىدانم و مشكلات تحصيلىتان را هم مىدانم لكن من حالا احساس مىكنم اين اجتماعاتى كه در اين چند روز اينجا مىشود و مسائل غير اصولى طرح مىشود دنباله يك توطئهاى است كه اين گروههائى كه مىآيند توجه به آن ندارند. الان ما بعضى از مسائل اصولى داريم كه اگر از طرف همه قشرهاى ملت، چه بانوان و چه آقايان به آن توجه نشود، اصل مسائلمان و اصل استقلال مملكتمان ممكن است به خطر بيفتد. ما امروز بايد تمام توجهمان را به طرح قانون اساسى و انتخاب خبرگان منعطف كنيم، كه در قانون اساسى كه طرح شده است و كسانى كه صاحب رأى هستند رأى بدهند و انتقاد كنند، چيزى بايد اضافه بشود اضافه كنند، چيزى بناست كسر بشود كسر كنند، قيدى بايد در آن اضافه بشود، شرطى بايد اضافه بشود، اينها را بررسى كنند و بنويسند و به مجلس خبرگان كه الان براى اين كار مهياست تسليم كنند و دنبال آن هم توجه كنند به اينكه سرنوشت مملكت ما و سرنوشت اسلام به اين خبرگانى است كه بايد تعيين شوند و توجه بكنيد به اينكه چه جور اشخاص بايد تعيين بشوند، اشخاصى كه متدين باشند، اشخاصى كه اسلام را قابل انطباق بدانند و نگويند اسلام مال هزار و چهار صد سال پيش از اين است و ديگر حالا به درد نمىخورد، چپى نباشند، راستى نباشند، امين باشند و امثال ذالك، عالم به اوضاع باشند، عالم به اسلام باشند اسلامشناس باشند، از اين قبيل اشخاص تعيين كنيد تا اينكه بروند و مطالعه كنند در قانون اساسى و اين طرحى كه داده شده است تصحيح كنند و بعد به آراء عمومى گذاشته بشود.
توطئه جهت انحراف اذهان
الان توجه به مسائل فرعى كه بايد بعد از اساس مسائل طرح بشود، اين الان صلاح نيست. بلكه من در اين چند روزى كه صحبت قانون اساسى است و مىبينم كه اشخاص مختلف و گروه مختلف مىآيند شكاياتى دارند از همه اطراف و بعد يك مسائل ديگرى در روزنامهها و در مجلات طرح مىشود كه همه اينها به نظر من مىآيد يك توطئهاى در كار باشد كه بخواهند اذهان ملت ما را منحرف
صحيفه نور ج 8 صفحه 129
كنند و توجهشان را از قانون اساسى كه اساس است منصرف كنند به جاهاى ديگر، چه حق باشد و چه باطل، به آنجاها سوق بدهند و آنها نتيجه بگيرند و ماها مشغول بشويم به يك مسائل و اختلافهائى كه خودشان ايجاد مىكنند و به يك مسائل جزئى كه يك احتياجات محلى، ذهنمان ار از اصل قانون اساسى، از انتخابات خبرگان و بعد هم از مجلس شوراى ملى كه بعد بايد تعيين بشود و رئيس جمهور كه بايد تعيين بشود كه اينها اساس مملكت هستند منحرف كنند. اگر غفلت از اينها بشود ممكن است كه ما دوباره برگرديم به وضعى كه اميدواريم برنگرديم. بنابراين من الان از همه شماها كه مسائلتان هم صحيح است، حق است، از همه شماها من خواهش مىكنم كه يك قدرى صبر كنيد در اين امور و مهلت بدهيد در اين امور و الان تمام ذهنتان را، تمام قوايتان را متوجه به اين مسائل اصلى بكنيد. اين مسائل اصلى كه اگر درست شود و ما يك مجلس شوراى ملى داشتيم، نه مجلس شوراى فرمايشى مثل سابق، يك مجلس شورائى كه اشخاص آن صحيح، اسلامى هستند، اسلام را كهنه نمىدانند، اشخاصى كه چپ و راستى نيستند، اگر يك همچو مجلسى درست شود، اين مسائل همه حل شود. من مىدانم كه الان در همه قشرهاى مختلف اشخاص مختلفى هستند كه صلاحيت ندارند، لكن حالا وقت اين نيست كه ما صدا در بياوريم، حالا وقت اين نيست كه ما اختلاف ايجاد بكنيم، از همه اطراف هم دارند اختلاف ايجاد مىكنند، در شهرها، در مرزها، در كردستان، در جاهاى ديگر و الان اشخاصى كه نمىخواهند اين نهضت درست بشود، دارند اختلافات ايجاد مىكنند. همين امروز اگر شنيده باشيد راديو اعلام كرد كه در مريوان يك جنگى واقع شده است و تقريبا بيست و چند نفر كشته شدند. اينها توطئه است. اينها را ايجاد مىكنند آن كسانى كه مىخواهند كه اين نهضت به آخر نرسد و قانون اساسى ما درست نشود، در آنجا به يك جور، در مركز به يك جور، در كارخانهها به يك جور، در مركز هر جا به يك طور. الان توطئهها در كار است براى اينكه نگذارند اين نهضت به آخر برسد و نگذارند كه ما قانون اساسى را به طور صحيح درستش كنيم و يك دولت مستقر و مستمرى كه همه امور را اصلاح بكند درست بشود.
لزوم انتخاب اشخاص متعهد و امين كه گرايش به چپ و راست ندارند
الان به نظر من كارهاى ديگر هر چه باشد دست دوم است، دست اول همين كارى است كه الان بالفعل هست كه هر كدام شما كه اهل نظر هستيد به قانون اساسى، مطالعه كنيد قانون اساسى را و نظر بدهيد و بعد از اين هم توجه به اين نكته بكنيد كه آرائى كه مىدهيد، راجع به اشخاص متعهد، اشخاص صحيح، اشخاص اسلامى، اشخاصى كه بشناسيد كه اينها مسلمانند و متعهدند و امين هستند، گرايش به چپ و راست ندارند، اين اشخاص را تعيين كنيد تا آنها آن قانون را بررسى كنند و بعد از بررسى و پيدا شدن استقرار و دادن رأى بر آن و اين مرحله را طى كرديم و داراى قانون اساسى شديم و دنبالش هم مجلس شورا است كه انشاءالله بعد به همت همه ملت، ملى و صحيح و با اختيار تام، مردم منتخبينشان را تعيين كنند كه در امورات نظر بدهند و آنوقت هم ما بايد بگوئيم كه منتخبين چه جور
صحيفه نور ج 8 صفحه 130
اشخاصى بايد باشند. در هر صورت الان وقت اين است. من مىدانم مشكلات هست و مشكلات نه اينكه شما تنها داشته باشيد، ما هم مشكلات داريم همه قشرها مشكلات دارند، از همه اطراف مىآيند مشكلاتشان را مىگويند، لكن اين مشكلات را حالا بايد يك قدرى پائين بياوريم، حالا بايد قدرى صرفنظر كرد، اين اشكالات را بايد يك قدرى صرفنظر كرد تا انشاءالله اين مسائل درست بشود، بعد برسيم به آن مسائلى كه بايد چه بكنيم، تحصيل بايد چه بشود. در تحصيل ما هم اشكال هست، نه در تحصيل شما فقط. انشاءالله من اميدوارم كه همه موفق و سالم باشيد و اين عرضى را كه كردم عمل بكنيد و الان كه پا مىشويد در نظرتان اين باشد كه اشخاصى كه بايد تعيين بشوند و صالح هستند در نظر بگيريد، ممكن هم هست كه از علماى تهران اشخاصى منتخب بشوند يعنى پيشنهاد بشوند كه اينها را تعيين كنيد و اينكه علماى تهران اگر تعيين كردند صحيح است. انشاءالله سلامت و موفق باشيد. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 131
تاريخ: 24/4/58
پيام امام خمينى به حجتالسلام رضى شيرازى
بسمه تعالى
خدمت جناب مستطاب حجتالاسلام آقاى حاج آقا رضى شيرازى دامت افاضاته
خبر ناگوار سوءقصد به جنابعالى از طرف عناصر فاسد رژيم منحط سابق موجب نگرانى و تاثر گرديد. در اين موقع كه نهضت اسلامى با قاطعيت به راه خود ادامه مىدهد و بدخواهان رابه ياس و نوميدى مىكشد، با اين حركات مذبوحانه مىخواهند به خيال فاسد خودشان ايجاد وحشت در ملت مسلم كنند غافل از آنكه ملتى كه جوانان نورسشان از شهادت در راه هدف كه همان اسلام است استقبال مىكنند، از سوءقصدها و ترورها نمىهراسند. سوءقصد به اشخاصى كه در طول عمر به خدمت خالق و خلق اشتغال داشتهاند، اراده آنان را مصممتر و حقانيت مكتب را واضحتر مىنمايد. گروهى كه به اسم اسلام، فرزندان اسلام را ترور مىكنند و به اسم خلق، زندگى خلق را به تباهى مىكشند، مىتوان آنها را جز هواخواهان اجانب و خيانتكاران به اسلام و خلق مسلمان دانست؟ از خداوند تعالى سلامت و بهبودى جنابعالى را خواهانم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 132
تاريخ: 24/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى كاركنان وزارت كشور و استادان و دانشگاهيان اصفهان
اقدامات عمال اجانب اعم از ترور يا تخريب نمايانگر ياس و نابودى جبهه باطل است
بسم الله الرحمن الرحيم
من اينطور احساس مىكنم كه باقيمانده رژيم مأيوس شدند، مأيوس شدند از اينكه بتوانند ديگر يك كارى انجام بدهند. دليل مأيوس شدن، اين دست زدن به اين ترورها و به اين كارهاى خرابكارى است. خوب لابد شنيديد كه امروز هم يكى از علماى تهران را ترور كردند لكن موفق نشدند كه بكشند، سه تا گلوله اصابت كرده است به يكى از علماى تهران. اينها دليل بر ضعف است، كسى كه خودش را ديگر ضعيف مىداند و از بين رفته مىداند به اين امور تخريبى دست مىزند و در اطراف كشور مىخواهد يك شلوغكارىهائى بكند و اذهان را مشوش كند و به خيال خودشان ارعاب كنند، در صورتى كه ملت ما ديگر نمىترسند از اينها. خود آنها كه بودند با همه قوايشان ملت از آنها نترسيد، در خيابان رفت، در خيابانها از بچههاى كوچك تا مردهاى بزرگ، زنها مردها رفتند در كوچهها و در خيابانها و فرياد كشيدند و با فرياد الله اكبر و اسلامى شكست دادند اينها را. بنابراين يك خيال باطلى است كه اينها مىكنند كه با يك ترور يك شخصى يا فرض كنيد كه يك پايگاهى را يك وقت يك تخريبى بكنند ديگر كارى مىتوانند انجام بدهند. اينها مأيوس از اين مسائلند از اين جهت يك همچو خرابكارىهايى مىكنند و بايد ملت قوى باشد و با قوت نفس، با اراده مصمم پيش برود و بايد ما يك سؤالى از اينهائى كه، بعضى از اين طايفههايى كه دست به اين شلوغكارىها مىزنند و خودشان را اسلامى معرفى مىكنند يا طرفدار خلق و توده و امثال ذلك، طرفدار آنها حساب مىكنند، ما يك سوالى از اينها بكنيم كه خوب و شما اگر اسلامى هستيد و مسلمان هستيد، چطور بر خلاف اسلام اقدام مىكنيد؟ و كشتن يك شخصى كه در عمرش هميشه مشغول به ترويج اسلام بوده است، به تائيد از مكتب اسلام بوده است مثل مرحوم آقاى مطهرى يا سوء قصد به عالمى كه در تمام عمرش مشغول به خدمت بوده است، هيچ كس از او يك چيزى كه بر خلاف مصلحت اسلام باشد نديده است، مثل آقاى، آقا سيد رضى كه الان هم در بيمارستان خوابيدهاند، اين باكجاى اسلام (اين) جور در مىآيد؟ شما مدعى هستيد كه ما مسلمان هستيم و براى اسلام مىخواهيم خدمت كنيم و علماى اسلام را، اولاد پيغمبر را مورد اصابه قرار مىدهيد.اگر آن دسته باشند، و اگر آن دستهاى باشند كه مىگويند ما طرفدار تودهها و خلق و اينها هستيم، مىگوئيم شما در اين پنج ماهى كه جمهورى اسلامى متحقق شده است،
صحيفه نور ج 8 صفحه 133
جز خدمت به مردم در اين پنج ماه چيزى ديديد كه حكومت فعلى، مأمورينش ريخته باشند منزل يك كسى و يك آدم بيگناهى غارتى كرده باشند، بيگناهى را گرفته باشند جز اينكه آن اشخاص فاسد را محاكمه مىكنند و كسانى كه فوج فوج مردم را كشتند يا امر به كشتن كردند. آيا شما زراعتهاى مردم را آتش مىزنيد نمىگذاريد كه زراعت كنند و كشت كنند، وقتى هم كشت كردند، نمىگذاريد برداشت كنند وقتى هم خرمن كردند، خرمنها را مىسوزانيد، اين خدمتى است به ملت؟ خدمتى است به توده مردم؟ آن رفراندمى كه همه مردم با آن موافق بودند و رأى دادند و صد، نود و هشت، نود و هشت و نيم رأى دادند، شما اگر چنانچه توده مردم را مىخواهيد، مصالح مردم را مىخواهيد، خوب اين مردم مىخواهند همهشان، چه شد كه خرابكارى كرديد؟ چه شد كه تحريم كرديد بعضى شماها؟ صندوقهائى كه، بعضى صندوقها را آتش زديد با اسلحه مانع شديد از اينكه بعضىها رأى بدهند، اين موافق با مصلحت تودهبود؟ حالا كه دارند براى اين مردم خدمت مىكنند، خانه سازى مشغولند الان، پاكسازى مشغولند الان، مردم دارند خدمت مىكنند، شما در مقابل اينها اينطور دست به هرج و مرج مىزنيد، اينها موافق با مصلحت مردم است؟ و ما از اين كارهائى كه اينها مىكنند هميشه در دادگاهها، همين است كه در دادگاهها اگر يك كسى يك كارى مىكرد، مىروند دنبال اينكه چه شخصى از اين نفع برده، آن كسى كه صاحب نفع است كى هست تا اينكه راه پيدا كنند بر اينكه از چه طريقى اين جرم واقع شده است. ما هم در اينجا وقتى كه ملاحظه مىكنيم كه اين خرابكارى مثلاً خرمنسوزىها، نگذاشتن اينكه مردم زراعت كنند، جلوگيرى از كارمندانى كه مىخواهند كار بكنند، جلوگيرى از كارخانههايى كه مىخواهد به راه بيفتد، بايد ببينيم اين به نفع كه تمام مىشود، تا ما برويم سراغ آن كه اينها از عمال آن طايفهاند كه به نفع آنها تمام مىشود و به نظر مىآيد كه در باب زراعت كه حتماً به نفع آمريكاست. آمريكاست كه عرضه دارد، زراعتهاى خودش را زيادى دارد و اگر چنانچه مشترى نداشته باشد، بايد بسوزاند يا بايد به دريابريزد. ساير كشورها اينطور نيستند. آنها هم محتاج (هستند) به شوروى هم از آمريكا صادر، مىشود.اين خرمنسوزى و جلوگيرى از كشاورزى به نفع آمريكاست و اما، حدسى كه ما مىزديم كه اين اشخاصى كه خودشان را چپى معرفى كنند يا به نفع خلق به خيال خودشان معرفى مىكنند اينها عمال آمريكا هستند، نه اينكه مربوط به آن طايفه ديگر باشند. مىشود به آنها هم باشند اما بيشتر احتمالش اين است كه اينها آمريكائى باشند، ساخته آنها باشند چنانكه اساس حزب توده را من يادم است، آن كسى كه حزب توده را در ايران ايجاد كرد سليمان ميرزا بود. سليمان ميرزا همسفر من بود در مكه، آدم نمازخوان و آدم مؤمن. دو تا هم، بچه از سر راه برداشته بود كه معامله اولادى با آنها مىكرد، آن هم برداشته بود آورده بود مكه، اين توده به آن معنا كه اينها مىگويند نبود كه اعتقاد هيچ نداشته باشد. اصلا اين از طريق انگليسها اين طرح را ريخته بود. آنوقت، در آنوقتى كه سليمان ميرزا بود. زمان سابق بود، آمريكائىها خيلى در اينجا چيز نداشتند بلكه هيچ، اين كه زياد دست داشت انگليسها بودند ولهذا رضاشاه (را) هم انگليسها آوردند، به طورى كه خود آنها در راديو گفتند، گفتند ما اين را آورديم و بعد كه خيانت كرد بيرونش كرديم. حالا ديگر انگليسها نيستند، هر چه هست
صحيفه نور ج 8 صفحه 134
آمريكاست كه زيادتر، در اينجاها، هم نفع و طمع زيادتر است هم نفوذش در اين ممالك شرقى بيشتر است و انشاءالله اين نفوذ در ايران ديگر قطع شد و قطع مىشود.
از اين جهت به نظر آدم مىآيد كه اين شلوغكارها به نفع آمريكا دارند كار مىكنند. اگر مدعىاند كه به نفع ملت و آنطور كه ادعا مىكنند كه ما مىخواهيم ملت چه بشود، خوب اينها مىبينند كه الان كارهاى زيادى براى اين ملت شده است، كارهائى شده است كه همهاش به نفع ملت مىبوده، اگر واقعاً اينها ملى هستند، خوب چيزى كه به نفع ملت است بايد بيايند كمك بكنند، همانطورى كه مىبينيد كه در جاهايى كه الان دارند زراعت بر مىدارند اجزاء ادارات و عرض مىكنم كه دكترها و مهندسين و زنها و مردها توى بيابان مىروند و با مردم كمك مىكنند كه اين سابقه ندارد در ايران يك همچو وضعى، خوب، وقتى يك همچو وضعى در ايران حالا پيش آمده كه دكترها هم مىروند توى كشتها و براى مردم كمك مىكنند، معممين هم، علماى بلاد هم بعضى وقتها مىروند كمك مىكنند به مردم، در تلويزيون من ديدم كه اشخاصى كه آنجا بودند، اشخاص، خلاصه ازاين صنف جمعيت بودند، رعيتها نبودند كمك مىكردند، زن بود، مرد بود. اگر اينها راست ميگويند كه رأى ملت اينها مىخواهند خدمت بكنند، خوب آنها هم بيايند بااينها شريك بشوند در برداشتن زراعت، در كشت و زراعت، چرا جلوگيرى از كشت مىكنند؟ بعد هم كه كشت كردند مردم، زحمت يك ساله يك كشاورز يا چند كشاورز كه يك خرمن است آن را آتشش مىزنند. اين صحيح است كه يك كسى ادعا بكند كه من موافق با خلقم، من خدمتگزار به خلقم، خدمتگزار به توده هستم لكن خرمنش را آتش مىزنم، زراعتش را به باد فنا مىدهم؟ اينها، آدم بايد ازشان بپرسد، آن طايفه را ازشان بپرسد كه شما مىگوئيد من مسلمانم، آدم مسلمان، مىشود كه يك كسى مسلم باشد و اينطور شلوغكارى بكند و آدمكشى بكند و اينها؟ يا تودهاى هستيد و اهل مثلاً طرفدارى از خلق به قول خودتان، آدمى كه طرفدار است، مىشود كه يك آدم طرفدار مردم و ضعفا و مستمندان برود دم چيزها بايستد بگويد كه كار نكنيد، بيائيد حقوق را از ما بگيريد و كار نكنيد؟ اين پول از كجا مىآيد كه اينها مىدهند به كارمندان كه كار نكنند و حقوق بگيرند؟ براى كار نكردن حقوق بگيرند؟ اين جز اين است كه مىخواهند اختلال (پيدا بشود؟)، آن پول مبدأش آن خزانههاى ديگران است و مىخواهند هم اختلال پيدا بشود در امر مملكت بلكه دوباره آن اربابها بيايند و اينها هم به نوائى برسند؟ لكن بايد بدانند كه نه، ديگر مسأله از اينها گذشته، راه طى شده تا نيمه راه و اين باقىاش هم طى خواهد شد.
تأكيد بر گسترش تحول اسلامى در كليه دستگاههاى مملكتى
شما همه مى بينيد كه يك نهضت اسلامى در همه جا پيدا شده، يك تحول اسلامى پيدا شده. اين تحول اسلامى كه در مردم پيدا شده است و همه يك علاقهاى پيدا كردهاند به اسلام و توجه كردهاند كه با اسلام مىشود پيشرفت كرد، اين علاقه رابه اين زودى نمىشود ديگر از مردم گرفت. مردم ديدند كه اسلام كار از آن مىآيد، اين هم كه مىبينيد كه اينها الان جديت مىكنند كه مثلاً اشخاص مبرزى را چه
صحيفه نور ج 8 صفحه 135
بكنند، براى اينكه اينها هم از اسلام ترسيدهاند، اينها ديدهاند به اينكه اسلام از آن همچو كارى آمده است كه يك ملتى كه هيچ نداشت بر همه چيز مقدم شد، فقط ايمان داشت، فقط فرياد مىكرد الله اكبر و با فرياد الله اكبر بيرون كردند اينها را، دست همه اينها را قطع كرد. الان همه چيز مال خودتان هست منتها از بس كه خرابى به جا گذاشتهاند، دولت تا آمده بيايد يك خردهاى ترميم بكند خرابىها را، يك مقدارى البته طول دارد و البته بايد همه وزارتخانهها، همه ادارات، همه دستگاهها بايد يك تحول اسلامى پيد ابكند. يعنى ما كه حالا مدعى هستيم همهمان به اينكه رژيممان رژيم اسلامى است، جمهورى اسلامى داريم، انجمنهاى اسلامى بپا مىكنيم، بايد كوشش كنيم به اينكه فرمهائى كه در وزارتخانههاست اسلامى بشود كه كسى كه وارد مىشود در وزارت مثلاً كشور، ببيند كه وارد شده در يك جايى كه همه چيزش اسلامى است و همه، همهشان اسلامى هستند، يك چيزهاى غير اسلامى به چشمش نخورد. نمىشود كه ما مدعى بشويم كه جمهوريمان اسلامى است لكن وقتى برويم در اين اداره، باز همان مسائل سابق باشد، در آن اداره. هم اين نمىسازد با هم، تناقض (است) اين، من مدعى باشم اسلامى هستيم، رژيممان اسلامى است لكن محتوايش نباشد. بايد با كوشش شما آقايان كه انجمن اسلامى درست كرديد آنجا و اميدوارم كه همه ايران يك انجمن اسلامى باشد. انجمن اسلامى انشاءالله با كوشش شما جوانها، با كوشش همه زن و مرد ايران، يك مملكت اسلامى بشود كه آنطورى كه احكام اسلام همه جا برود و بدانند مردم كه يك همچو رژيمى هم مىشود در دنيا باشد كه در آن ظلم نباشد، در آن خلاف عدالت نباشد، در آن دزدى نباشد، در آن فحشا نباشد، بازارش بازار اسلامى باشد. البته اينها يك مقدارى كوشش لازم دارد، يك مقدار تعقيب لازم دارد، يك مقدارى رنج مىخواهد اين چيزها، اين مملكت از خودتان است، مثل اينكه براى منزل خودتان شما زحمت مىكشيد حالا بايد براى مملكتتان زحمت بكشيد. يك روزى بود كه اين منطق بود كه خوب ما زحمت بكشيم و ديگران ببرند، چرا؟ امروز آنطور نيست كه يك ديگرى داشته باشيم كه زحمتهاى شما را ببرد، اين عايد خود مملكتمان مىشود، عايد خود كشور مىشود و زحمتها هدر نمىرود و آنچه باز من بايد حالا عرض كنم به شما قضيه كوشش كردن در اين قانون اساسى و خبرگان است كه وقتى كه بنا شد خبرگانى تهيه بشوند، بايد كوشش كنيد كه يك اشخاصى كه متعهد باشند، مؤمن باشند، چپ و راستى نباشند، امين باشند، يك همچو اشخاصى را (كه) مطلع از اسلام باشند، اسلامى باشند، ما مىخواهيم يك قانون اسلامى را رسيدگى بكنيم و آن اسلام را كه بخواهيم رسيدگى بكنيم بايد يك اشخاصى باشند كه اسلام را بدانند چه است، احكام اسلام را بفهمند چه است، معتقد باشند كه اسلام يك رژيمى است كه لازم است كه در مملكت ما باشد. الان بايد همه قوا را روى هم بگذاريد براى اينكه اين قدم، قدم كه دارد نهضت پيش مىرود در هر قدم همان قدم راتعقيب كنيد كه انشاءالله پيش برويد و اميدوارم كه خداوند همه شما را حفظ كند و موفق باشيد و به خدمتگزارى، همه ما انشاءالله به خدمت به اين مردم، خدمت به اين مستمندان موفق باشيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 136
تاريخ: 24/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اساتيد و علماى اصفهان
جدا كردن دو قدرت روحانى و دانشگاهى از مأموريتهاى رژيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من اين چند روز كه شنيدم و خواندم كه دانشگاهىهاى اصفهان با علماى اصفهان مجتمع شدهاند، بسيار از همه متشكرم و اميدوارم كه ادامه پيدا كند اين وحدت. اين اختلافى كه بين دانشگاه، روحانى، معالاسف در زمان رژيم بود يك چيز من باب اتفاق نبود، يك مطلب حساب شده بود كه هم روحانى از او بىخبر بود و هم دانشگاهى.
به دانشگاه كه مىرفتند، دستگاهى كه بايد مأمورند كه اين دو را از هم جدا كنند، راجع به روحانيين مطالبى مىگفتند كه مع لاسف جوانهاى ما باورشان آمد. پيش روحانيون هم كه مىرفتند مطالبى از دانشگاهگفتند كه آنها هم باور مىكردند و هر دو قشر غالباً غافل از اين بودند كه دارند آنها را به كجا مىكشند. هر دو قشر توجه نداشتند كه آنها قصد اين ندارند كه يك دانشگاه خوبى درست بشود و يا يك روحانى خوبى، آنها دنبال اين بودند كه اين دو قدرتى كه قدرت متفكر ملت هست و ممكن است كه ملتها را اينها بيدار بكنند، اينها را از هم جدا بكنند، نه فقط جدا، طورى بكنند كه مقابل هم بايستند، صف آرائى بكنند. آنها به اينها مطالبى بگويند، آنها به اينها، اينها سرگرم خودشان باشند و غافل از مسائل اصلى كه بر ملت و مملكت مىگذرد چنانچه حالا هم، كه من اين را بايد تكرار كنم و اين را گفتم كه ما از اين تكرار هيچ اشكالى نمىبينيم براى اينكه يك مريضى اگر چنانچه سرش درد بكند پيش صد تا طبيب كه برود مىگويد سرم، نبايد بگويد كه چون تكرار مىشود و يك دفعه بگويد سرم، يك دفعه بگويد پايم، يك دفعه بگويد دلم كه مبادا تكرار بشود.
درج مطالب تحريك آميز، توطئهاى براى انحراف از مسائل اساسى
ما الان حكم يك مريضى را داريم كه بايد آن مرض خودمان را افشا كنيم، بگوئيم، هر دستهاى كه آمدند همان مرض كه هست بايد بگوئيم. براى شما، براى ديگران هر چه كه هست، هر واقعى كه هست ما بايد بگوئيم. دردى كه بالفعل ما دچارش هستيم بايد بگوئيم. آن دردى كه دچارش هستيم الان اين است كه در اين حالى كه قانون اساسى دارد، طرح شده است و مىخواهد تصويب بشود تا مراحل نهائىاش، در اين حال من مىبينم كه قشرهاى مختلفى مىآيند و يك مسائل ديگرى طرح مىكنند و
صحيفه نور ج 8 صفحه 137
گاهى هم يك مسائلى كه دنبال او ممكن است كه برخوردها باشد و در روزنامهها و مجلات هم بعضى مطالب را مىنويسند كه اين مطالب محرك است، تحريكآميز است. و اين روى يك (آنطور كه به نظر آدم مىرسد) نقشه و حسابى است، يك توطئهاى است كه الان ماها را يا متوجه كنند به يك مسائلى غير از مسائل اصلى كه ما داريم، يا منحرفمان كنند به طورى كه تا آخر منحرف بشويم از مسائل، يا به جان هم بيندازند، دعوامان بيندازند كه آن هم اسباب انحراف است و آنها نگذارند كه ما اين مراحلى كه الان داريم: يكى بررسى در قانون اساسى، يكى انتخاب خبرگان، دنبالش مجلس شوراى ملى، دنبالش يا همراه او رئيس جمهور كه اينها اساس يك مملكت است كه بايد اين اساس درست بشود، بعد كه اين اساس درست شد روى او و مسائل ديگر بايد حل بشود.
ايجاد استقلال و جمهورى اسلامى از اهداف ماو ملت
و ما الان آنى كه گرفتارش هستيم اين اساس است و الان بالفعل هم آنكه گرفتارش هستيم، قضيه بررسى قانون اساسى است. شماها دانشگاهى هستيد و اهل نظر، مطالعه كنيد قانون اساسى را، هر نظرى داريد بنويسيد و به مجلس سناى تهران بفرستيد تا آنها بعد كه خبرگان آمدند تا رسيدگى بكنند و دنبالش آنوقت كه اعلام مىشد كه انتخاب بكنيد خبرگان را، شما ببينيد كه چه اشخاصى بايد انتخاب بشوند، اشخاص مطلع از اسلام. ما اسلام را خواهيم درست بكنيم، ما نمىخواهيم يك مطلب اروپائى درست كنيم تا برويم سراغ كارشناسهاى اروپا، نمىخواهيم يك مسأله حقوق اروپائى و غربى درست كنيم تا برويم سراغ حقوقدان اروپائى فهم، ما مى خواهيم يك مسائل اسلامى. همه اين ملت فرياد زدند كه ما جمهورى اسلامى مىخواهيم، اين فرياد ملت بود. آنهايى كه مخالف با اين بودند، آنوقت نفسشان هم در نمىآمد آنها رفته بودند، يا خارج از اين مملكت بودند و هيچ كاره، يا داخل در مملكت بودند و آن كنار نشسته بودند و تماشا مىكردند و شايد به شهيدهاى ما هم مىخنديدند. اينها اهل اين نيستند كه اسلام را بدانند چى هست تا اينكه قوانين را وقتى نگاه مىكنند ببينند به اسلام مربوط هست يا نه. شمابايد اشخاص را تعيين كنيد كه علاقهمند به اسلام باشند. اينطور نباشد كه فرض كنيد يك جايش كه راجع به اسلام است يك قلمى رويش بكشند و آن هم كنارش بگذارند. علاقهمند باشند به اينكه اسلام بايد در اين مملكت، در اين كشور تحقق پيدا كند. از اينور و از آنور هم نرفته باشند كه بخواهند منافع غرب را يا منافع شرق را تأمين بكنند، مستقل در نظر باشند، مستقل در روحيه و فكر باشند، امين باشند، شناخته شده باشند. يك آدم مجهول را هر چه هم به شما بگويند خيلى آدم خوبى است، تا خودتان نشناسيدش اين را تعيين نكنيد. اشخاصى كه مىشناسيد كه مسلمانند، مطلع بر اسلامند و گرايش نداشتند در عمرشان به اين طرف و آن طرف، گرايششان، گرايش اسلامى بود، مشىشان، مشى اسلامى بود، مطلع هستند از اوضاع كشورشان، يك همچو اشخاصى را بايد تعيين بكنيد كه انشاءالله اين قانون اساسى را آنها مطالعه كنند و بر طبق آنكه مصلحت ملت ما هست.
صحيفه نور ج 8 صفحه 138
اسلام تا ابد زنده است
اين را شما بدانيد، همه بايد بدانيد كه آنچه مصلحت ماست كه از زير بار خارجىها و افكار خارجىها و اعمال خارجىها اين ايران را بيرون بكند و يك مملكت عدل به تمام معنا آزاد، آزادى صحيح، نه آزادى غربى، و عرض كنم كه اقتصادش صحيح باشد، همه چيزش صحيح باشد، آنكه بتواند يك همچو كارى بكند اسلام است، اسلامى است كه خدا قوانينش را وحى فرموده و بهتر ميداند كه براى اينها تا ابد چى لازم است. خيال نشود كه اسلام سابقاً شده است پياده بشود، حالا نه، ديگر نمىشود يا بعدش نمىشود. اينها انحراف است بىتوجهى است، نفهمى است، بايد شما اشخاصى كه صد در صد معتقد باشند كه اسلام كهنه نيست،الان تا ابد زنده است.
اين نهضت شما ثابت كرد به اينكه اسلام الان متحرك است و كوبنده است. الان هم ظلم را دستگاه ظلم را اسلام مىكند. اگر شما پيوند به اسلام نداشته بوديد و اشخاصى بوديد كه هر كس براى مقصد خودش يك حرفىزد، حالا هم باز زير همان بارها بوديم و محمدرضا هم اينجا باز سلطنت مىكرد و فرياد مىكرد تمدن بزرگ و ما را به آتش مىكشيد.
اين وحدت كلمه شما و همه توجهتان به اسلام، جوانها توجهشان به اسلام كه الان هم آيند مىگويند شما دعا كنيد ما شهيد بشويم و من مىگويم دعا كنم كه شما ثواب شهيد داشته باشيد ديگر ما حالا انشاءالله مىدانى پيدا نمىكنيم تا شهادتى باشد ما حالا ديگر دزدها را و كلاهبردارها را داريم چه مىكنيم در هر صورت يك همچو روحيهاى كه متحول شده بود از آن ترس به اين شجاعت، از آن فرار به اين هجوم، يك همچو روحيهاى شما را پيروز كرد و اين روحيه، روحيهاى بود كه اسلام به ما داده يعنى مردم حالا متحول شدهاند به همان اشخاصى كه در صدر اسلام، سى هزارتاشان يك روم و يك ايران را به هم كوبيد و عرض كنم كه فتح كرد. آنها هم براى همين بود كه اسلام را سعادت مىدانستند، چه زنده باشند چه نباشند، شهادت را براى خودشان زندگى ابدى دانستند. اين روحيه در جوانهاى ما، من مىبينم كه پيدا شده است و جدا مىآيند و از من تقاضا مىكنند كه من دعا كنم شهيد بشوند. اين اسباب اين شد كه ما پيروز شديم.
الان كه وظيفه فعلى ما اين است كه همه مسائلى كه بعدها بايد درست بشود، همه گرفتارىهائى كه بعدها بايد درست بشود، همه را كنار بگذاريم و همه متوجه به اين باشيم كه اين قانون اساسى كه بناست تصويب بشود، چى هست، اشكالاتش چى هست، اشكالات را بگوئيد، كى بايد اين را بررسى بكند و چه اشخاصى بايد بررسى بكنند، همان اشخاص را تعيين بكنيد.
انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند وهمه مسائل بعد از تحقق يك دولت غير انتفاعى، يك دولت مستقر و مستمر، بعد از او و يك قانون اساسى و يك مجلس شورائى كه ملى باشد، نه فرمايشى، انشاءالله همه اين مسائل حل مىشود و به دست خود ملت همه اينها واقع مىشود. خداوند همه شما را حفط كند و موفق.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 139
تاريخ: 25/4/58
فرمان امام خمينى به دادستان دادگاههاى انقلاب
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب آقاى دادستان دادگاههاى انقلاب اسلامى كشور
نظر به اينكه در نيمه شعبان معظم 99، روز ميلاد مسعود حضرت ولى عصر (عج) كليه متهمين كه در رژيم سابق مرتكب تقصيراتى شدهاند، به استثناى اشخاصى كه ذيلاً ذكر خواهد شد، مورد عفو قرار گرفته، لازم است دستور دهيد تمام دادگاههاى انقلاب اسلامى سرتاسر كشور در اسرع وقت به پرونده متهمين رسيدگى نموده و بخشوده شدگان را فوراً آزاد نمايند. استثناشدگان عبارتند از:
1- كسانى كه شخصاً مبادرت به قتل شخص يا اشخاصى نمودهاند.
2- آنهائى كه دستور قتل شخص يا اشخاصى راصادر كردهاند.
3- افرادى كه زندانيان را شكنجه داده و يا دستور آن را دادهاند.
4- اشخاصى كه به نحوى از انحاء از بيتالمال سوء استفاده نمودهاند.
ضمناً توجه داشته باشيد كه بخشودگى مذكور شامل كسانى كه قبل از عفو 15 شعبان 99 حكم دادگاه درباره آنها صادر شده است نمىشود و نيز بعد از حكم عفو اگر كسى مرتكب جرمى شد بايد تعقيب و مجازات شود و اكيداً اعلام كنيد كه هيچ كس حق ندارد مستقيماً متعرض قواى انتظامى، ارتش، ژاندارمرى و شهربانى بشود و متهمان در اين دستگاهها بايد بوسيله رؤساى خود آنان تسليم دادگاه شوند و متخلفين از اين امر مورد تعقيب و مجازات قرار گيرند.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 140
تاريخ: 25/4/58
پيام امام خمينى به ملت ايران در مورد شركت در راهپيمايى
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت عموم ملت شريف و مبارز ايران ايدهم الله تعالى
به طورى كه ملاحظه مىكنيد، پس از نهضت مقدس اسلامى كه با تأييد خداوند متعال و همت والاى ملت، كنگرههاى كاخ ستمگران را معجزه آسا فرو ريخت و قدرت ايمان و فداكارى مؤمنان بر قدرتهاى شيطانى پيروز شد و ديوار اختناق و استعمار در هم شكست، فرصتطلبان از سوئى و مفسدهجويان از سوى ديگر مىخواهند وانمود كنند كه نهضت از پشتيبانى عظيم ملت پس از پيروزى برخوردار نيست و با اين حيله شيطانى مردم ناآگاه را به ترديد بكشانند و به خيال خام خود از آب گل آلود ماهى بگيرند، لهذا براى اثبات وحدت ملى و ابطال باطل و احقاق حق و خاتمه دادن به دروغپردازىها و فتنهانگيزىهاى مخالفين با اسلام و نهضت مقدس اسلامى مقتضى است روز سه شنبه 26 تير ماه 58 عموم اقشارى كه به اسلام و قرآن مجيد و جمهورى اسلامى و استقلال كشور علاقه دارند، در راهپيمائى شركت كنند تا حساب گروههائى كه بر خلاف مسيرانقلاب اسلامى هستند روشن شود. در حقيقت اين مانور اسلامى ملى عرضه جنود حق و حزب الله است در مقابل جنود شيطانى.
از خداوند متعال عظمت اسلام و ملت را خواهانم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 141
تاريخ: 25/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از مردم عرب زبان خوزستان
اتفاق مخالفين اسلام در ايجاد توطئه، براى انحراف اذهان مؤمنين از تنظيم قانون اساسى
بسم الله الرحمن الرحيم
من اولاً از اينكه آقايان در اين محل گرم، توى آفتاب، خانه كوچك مجتمع هستيد معذرت مىخواهم و بايد كلماتم را كوتاه كنم كه آقايان در زحمت نباشند. و از همه تشكر مىكنم كه از راه دور آمدند و با من ملاقات كردند و ما درد دل خودمان را به آنها بگوئيم و آنها هم مطالبى كه دارند با ما در ميان بگذارند. شما اولى به اسلام هستيد از ديگران. شما عرب هستيد و اسلام از عرب است و پيغمبر اسلام عرب است. بنابراين عرب نسبت به اسلام بيشتر بايد توجه داشته باشد چون اسلام از خود اوست و ديگران دنباله. امروز روزى است كه سرنوشت اسلام، سرنوشت مملكت اسلامى بايد با دست تواناى ملت من غير فرق بين طوائف مختلفه، اين سرنوشت حقق پيدا بكند. امروز روزى است كه حساسترين اوقات است براى مملكت ما، از يك طرف مشغول بررسى به قانون اساسى بايد بشوند وكلاى بلاد، اهل خبره تعيين بشوند و مطالعه كنند قانون اساسى را كه اساس مملكت و سرنوشت اسلام و مملكت در آن است. و از يك طرف ملاحظه مىكنيد كه در همه جا توطئههائى در كار است كه نگذارند اين اساس و پايه درست متحقق بشود، در هر جاى از بلاد به وجهى ايجاد اختلاف مىكنند و بالخصوص در اين چند روز و چند هفتهاى كه مسأله قانون اساسى در پيش آمده است و مخالفين اسلام و مخالفين شماخوف اين را دارند كه قانون اساسى طورى تنظيم بشود و تصويب بشود كه دست آنها براى هميشه كوتاه بشود، اينها در فكر افتادهاند كه اذهان ملت را، اذهان مؤمنين را، اذهان خطباى معظم را، اذهان علماى اعلام را، اذهان ساير قشرها را، از اين مسير مستقيمى كه بايد حركت كرد و منتهى شد به تصويب قانون اساسى، منحرف كنند به مسائل ديگر. اين شلوغىهائى كه الان در كردستان هست، در خوزستان هست و اين اختلافاتى كه در همه جاهاى مملكت هست واين توطئههائى كه براى ايجاد يك خلاف، براى ايجاد و هياهو بپا كردن هست و معلوم نيست كه من باب اتفاق همين طور شده باشد، اين يك نقشهاى است از آنهايى كه مىخواهند قانون اساسى نباشد. هم قشرهاى خارج و قدرتهاى خارج از اسلام مىترسند و هم قشرهاى منحرف داخل مىترسند. الان خوف آنهااين است كه اگر قانون اساسى آنطورى كه اسلام مىخواهد، آنطور يكه برنامه قرآن كريم است،اسلام
صحيفه نور ج 8 صفحه 142
است و تصويب بشود و دنبالش همين ملت كه اكثريت تام دارند و همين ملت كه در رفراندم آنطور پيروز شدند كه در دنيا سابقه نداشت، اينها خوف اين را دارند كه قانون اساسى را خبرگانى كه شما ملت تعيين مىكنيد آنها بررسى كنند، يك قانون اساسى اسلامى باشد و بعد هم كه به رفراندم ملت گذاشته مىشود مىدانند كه اكثريت با ملت است. خوف اين را دارند كه اين مراحل طى بشود و دست خودشان و اربابهايشان از مخازن و از منافع ملت ما كوتاه بشود. از اين جهت ملاحظه كرديد كه در رفراندم بعضى از همينهايى كه مخالف با اساس هستند تحريم كردند و بعضى از همينهايى كه مخالف با اسلام هستند، بعضى از صندوقها را سوزاندند يا با اسلحه جلو گرفتند از اينكه رأى بدهند. با همه وصف، ملت اسلام و ملت ما يك رأى صد الا يك يا دو داد و همه گروهها يك از صد يا يك و نيم از صد رأى داشتند. اينها الان احساس شكست در خودشان كردهاند، در اين احساس شكست دست و پا مىزنند كه جدا كنند گروهها را از گروه، پخش كنند بين مردم كه كردها عليحده، عربها عليحدهاند، بلوچها عليحدهاند، فارسها عليحدهاند، تركها عليحدهاند، و اينها را گروه گروه كنند. در صورتى كه اسلام براى هيچ كس امتيازى قائل نيست الا براى آن كه به طريقه اسلام رفتار كند و متقى باشد. تأ
كيد بر خنثى ساختن حيله تفرقه انگيزان و توجه به پيشرفت اسلام
شما برادرها كه از راه دور آمدهايد اينجا و الان هم در رنج هستيد توى اين آفتاب گرم و سوزان، توجهتان را بايد معطوف كنيد به اينكه مبادا اين اشخاص مفسدهجو و توطئهگر كه مىخواهند جدائى بيندازند مابين عرب و عجم، مابين كرد و ترك و عرب و ساير چيزها، مبادا موفق بشوند. حيلههاى اينها را خنثى كنيد. وقتى بناشد كه همه خطباى عرب و عجم در منابر گفتند ما همه برادر هستيم و همه اهل قرآن هستيم و همه اهل اسلام هستيم، ديگر حرفى باقى نمىماند كه اينها توطئه بكنند و بخواهند كه اين قانون اساسى تأسيس آن درست نشود، بايد دقت كنيد، توجه كنيد به اينكه در يك همچو موقعى همه اذهانتان متوجه به اين باشد كه قانون اساسى درست از كار درآيد و اسلامى باشد. سرنوشت همه ما به قانون اساسى بستگى دارد و بعد هم مجلس خبرگان و بعد هم مجلس شورا، كه ملى باشد، مثل سابق نباشد كه تحت فرمان ديگران باشد. بنابراين آن چيزى را كه من از شماها خواهش كنم اين است كه گوش به حرف اينهايى كه الان مىخواهند تفرقه بياندازند ندهيد، توجهتان به مقصد باشد، توجهتان به پيشرفت اسلام باشد. همه قشرهاى ملت الا نادرى كه انحراف از اسلام دارند، با شما و با هم هستيد. همه بايد دست برادرى به هم بدهيد و اين توطئهها را خنثى كنيد و اشخاص خبرهاى كه مىخواهيد بفرستيد به ملاحظه و بررسى قانون اساسى كه اساس را درست كنند، اشخاص، با اوصافى كه اسلام باشد، مسلم باشد، معتقد باشد به مذهب، معتقد باشد به طريقه ما و انحراف راست و چپى نداشته باشد، انحرافات ديگر نداشته باشد، امين باشد، اسلام را بشناسد، اهل اسلام باشد، عالم اسلام باشد، يك همچو اشخاصى را تعيين كنيد و بفرستيد تا اينكه قانون اساسى شما را مطالعه كنند و يك قانون اساسى مطابق اسلام بررسى شده و مطابق اسلام عرضه كنند. اختلافات امروز بسيار مضر است، از
صحيفه نور ج 8 صفحه 143
همه اوقات ضرر اختلاف الان بيشتر است اگر يك اشخاصى پيدا شدند و خواستند به تبليغات سوءشان اختلافى بين شما برادرها ايجاد كنند، بين برادرهاى عرب و عجم، بين برادرهاى كرد و غيركرد، ترك و غير ترك، بدانيد كه توطئه است و مىخواهند همهتان را منحرف كنند از آن اساس و خداى نخواسته قانون اساسى ما را به طور انحرافى درست بكنند. انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند و ثانياً از همه شما تشكر مىكنم كه در اينجا هستيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 144
تاريخ: 25/4/58
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان هنرجويان و دانشآموزان مدارس كرمان
بسم الله الرحمن الرحيم
من از شما تشكر مىكنم كه به اينجا آمدهايد. سلام مرا به مردم كرمان برسانيد. يكسرى مسائل در گذشته داشتيم كه با آنها فعلاً كار نداريم، مسائلى هم در آينده خواهد بود. يكسرى مسائل امروز مطرح است كه عمده اينها هستند و آن قانون اساسى، انتخاب نمايندگان مجلس خبرگان و انتخاب رئيس جمهورى است. به اينها توجه كنيد. من در اين ملاقاتهائى كه هفته گذشته با گروههاى مختلف داشتم مىبينم كه يك توطئه در كار است و اينها مىخواهند ما را از هدف اصلى باز دارند. پيام من به مردم كرمان اين است كه در مورد قانون اساسى مطالعه كنند و نظر دهند و نمايندگان مجلس خبرگان را كسانى انتخاب كنند كه از بين علماء محل باشند، نه چپى باشند و نه راستى و نه مخالف اسلام، كه بتوانند قانون اساسى اسلامپسند را تهيه كنند. مسائل اصلى اينها هستند. مسائل ديگر فرعى هستند. هر شهرى مسائلى دارد. بايد به اصول فكر كرد و از تفرقه و اختلاف بايد اجتناب نمود. ضمن تأييد مجدد نمايند خود حجتالاسلام محمد جواد حجتى كرمانى، ايشان از اشخاص صاحبنظر هستند و بهتر است بيشتر اوقات خود را در زمينه مواد قانون اساسى صرف كرده و نظر خود را براى مجلس خبرگان ارسال دارند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 145
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از فرمانداران كشور پاسداران سپيددشت و كودكان مكتب سرود
نحوه عملكرد و برخورد سران حكومت اسلامى و رژيمهاى طاغوتى با مردم
بسم الله الرحمن الرحيم
از حمله تحولاتى كه بايد بشود وشما آقايان بايد كوشش كنيد، اين است كه به اين كلمه فرماندار مغرور نشويد كه شما فرماندار هستيد. اين كلمه فرماندار مال وقتى است كه فرمان باشد و فرمانبر باشد و برادرى نباشد و طبقهاى طاغوتى باشد و مردم ديگر فرمانبردار آنها. در صورتى كه در اسلام مطرح نيست. آنهائى كه سرتاسر كشور اسلامى را اداره كردند، آن هم آن كشورى كه از حجاز تا مصر و آفريقا و عراق و ايران و همه اين ممالك اسلامى كه مىبينيد، اروپا هم يك مقدارش، تحت فرمان بود، معذلك اينطور نبود كه معاملاتشان با رعيت، معامله فرمانفرما و فرمانبر باشد. خود رسول اكرم (ص) وضعشان با مردم مثل يكى از سايرين بود، يكى از اشخاص بود، نه يك منزل فرمانفرمائى داشتند و نه در محافل كه بودند، يك امتيازى بود كه مردم ببينند كه اين بالا نشستن و پائين نشستن، اين مسائل مطرح نبود.
بعضى از اين عربها كه از خارج مىآمدند و وارد مسجد مىشدند و پيغمبر را با سايرين نشسته بودند، وضع جورى بود كه نمىشناختند كه خوب، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى اصحاب، مىپرسيدند كه كدام يكىتان هستى. براى اينكه وضع نشستن دور بود و حتى اينكه حالا شما اينجا مىبينيد كه يك پتو اينجا انداختهاند و يك اشخاصى هم اينطورى نشستهاند كه اگر يكى از خارج بيايد يك امتيازى قائل مىشود، نبود. حضرت امير سلام الله عليه همان روزى كه بيعت با وى كردند، بيعت به خلافت رسول الله، همان روز بيل و كلنگش را برداشته و رفت سراغ يك جائى كه كار مىكرد، خودش كار مىكرد دستش پينه داشت. وضع اين سردارهائى كه حكومتهاى بلاد بودند با مردم وضع، وضع فرمانفرمائى و فرمانبردارى نبوده است، وضع خدمت بوده است كه فرمانفرماها خدمتگزار مردم بودند. اين انفصالى كه شما ديديد در زمان رژيم سابق و طاغوت كه بين حكومتهاى بلاد، استاندارهاى بلاد با مردم يك جدائى بود كه هر كدام د شمن ديگرى بودند، مردم اينها را به صورت يك دشمن حساب مىكردند ولو اينكه خدمتگزار هم بودند لكن مردم نمىپذيرفتند، اين براى اين بود كه وضع رژيم اينطور بود. رژيمهاى سلطنتى و طاغوتى هر جا كه هستند، وضع رژيم اينطور اقتضاء مىكرد كه با يك تشريفاتى و هياهوئى مردم را از خودشان رم بدهند، بترسانند و لهذا مردم پشتيبان
صحيفه نور ج 8 صفحه 146
نبودند. در وقتى كه من بچه بودم در خمين يك حكومتى بود كه اين، يكى از خوانين آن اطراف را گرفته بود و حبس كرده بود، بعد از همان خوانين چند نفرى با تفنگ آمدند و حكومت را گرفتند و بردند و مردم هيچ عكسالعملى نشان ندادند بلكه خوشحالى هم مىكردند. اين حال حكومت مال رضاشاه سابق را حساب كنيم و مال محمدرضا. شما اكثراً يادتان نيست وقتى كه متفقين، وقتى كه آمريكا و عرض كنم كه انگلستان و روسيه و اينها آمدند به ايران و ايران را گرفتند، همه چيز مردم در معرض خطر بود، در عين حال وقتى رضاشاه را از اينجا بردند بيرون مردم شادى مىكردند، كانه همه آن ناراحتىها به رفتن رضاشاه ترميم شد. محمدرضا هم شما شاهدش بوديد كه وقتى كه از اينجا رفت (من نبودم در ايران لكن گفتند) ايران غرق شادى بود اين را ديگر شماها ديديد. چرا؟ براى اينكه جدا بودند اينها از ملت، فرماندار به قول شما از ملت جدا بود. وقتى كه يك حكومتى، آنوقت هم اين متعارف بود كه وقتى حكومت معزول مىشد فرار مىكرد فرماندار يك جائى. اين كراراً،اين ديگر مسألهاى بود كه آنوقتها كراراً اتفاق افتاد، شايد در زمان اينها نشد اما قبلاً اين مسأله بود كه فرماندار يك جائى، حكومت يك جائى وقتى حكم عزلش مىآمد، نمىتوانست آنجا ديگر باشد فرار مىكرد شب فرار مىكرد كه مبادا مردم غارتش كنند، بريزند و چه بكنند، براى اينكه از مردم جدا بودند، آنوقتى كه قدرت دستش بود، با مردم بدرفتارى مىكرد، مردم از او جدا، او از مردم جدا و آنوقتى كه معزول مىشد، مىبايست فرار كند برود. اگر چنانچه اين محمدرضا گوش كرده بود آن چيزى كه به او تزريق مىشد، گفته مىشد كه با مردم ملت بايد آن كسى كه خيال مىكند كه رأس است، با ملت بايد بسازد تا اينها پشتيبان او باشند، اگر ملت پشتيبانش بود، خوب اين قضايا پيش نمى آمد. كارى كرده بودند و طاغوتها اين كار را مىكنند و طاغوتها هم براى اين، اين كار مىكنند كه خودشان از مردم مىترسند، خائن هستند، به مردم خيانت كردهاند، ظلم كردهاند، از مردم مىترسند، وقتى كه بنا شد از مردم ترسيدند بايد يك قوائى تهيه كنند براى حفظ خودشان و با اين قوا مردم را بترسانند. اينكه قواى انتظامى در زمان طاغوت و هر طاغوتى، قواى سركوبى ملت است، الان هم در جاهاى ديگر همين جور است، حالا الحمدلله ايران ديگر اين نيست و اميدوارم كه نشود ديگر، اما الان هم شما ملاحظه كنيد، پايتان را از ايران بگذاريد، هر جا برويد قواى انتظامى براى سركوبى مردم است، اين براى اين است كه حكومت از مردم نيست، جداست نه فقط جداست، حكومت را مردم مخالف مصالح خودشان مىبينند، دشمن خودشان مىبينند. پشتيبانى كه ندارند دشمنى دارند، اگر يك دشمنى رو بياورد اينها هم با او همراهى مىكنند، اين جدائى دولتها از ملتها منشاء همه گرفتارىهائى است كه در يك كشورى تحقق پيدا مىكند. اگر آنطورى كه اسلام طرح دارد راجع به حكومت و راجع به ملت، حقوق ملت بر حكومت، حقوق حكومت بر ملت، اگر آن ملاحظه بشود و مردم به آن عمل بكنند همه در رفاه هستند، نه مردم از حكومت مىترسند، براى اينكه حكومت ظالم نيست كه از آن بترسند، همه پشتيبانش هستند و نه حكومت فرمانفرمائى مىخواهد بكند، حكومت هم خدمت مىخواهد بكند. مسأله، مسأله خدمتگزارى دولت به ملت است نه فرمانفرمائى دولت به ملت. همين فرمانفرمائى جدا مىكند شما را
صحيفه نور ج 8 صفحه 147
از ملت و ملت را از شما و منشاء مفاسد زياد مىشود. اگر جورى باشد كه وقتى رئيس دولتى نخست وزيرش، رئيس جمهورش بيايد توى مردم، با مردم باشد، فواصل نباشد، آنطور فواصل كه در طاغوت هست و فرماندارها با مردم فواصل نداشته باشند كه مردم پشت اتاقش بيايند بايستند و راهشان آنها ندهند و چه، البته با عدالت راه بايد بدهند هرج و مرج نباشد كه هر كس آمد، بخواهد جلو بيفتد، يك موازينى كه خود شما مىدانيد، اما مردم از كارهاى شما احساس كنند كه شما از خودشان هستيد و مى خواهيد خدمت كنيد بهشان، نمىخواهيد فرمانفرمائى كنيد و نمىخواهيد مردم را تحت فشار قرار بدهيد و نمىخواهيد ظلم بكنيد. اين حرف نباشد، مثل سابق نباشد كه اجاره مىدادند يك استانى را، اجاره رسمى، چقدر بدهد تا اينكه اين در اين استان برود، و آنوقت رفت بايد چقدر بدهد و چقدر درآورد تا آن را ادا كند و براى خودشان چقدر باشد، قضيه تيول بود. يك جائى را به يك نفرى به اجاره، تيول دادند، اين بايد برود مردم را آنقدر بدوشد كه آن مقدارى را كه بايد به مثلاً آن نخست وزير آنوقت يا آن فرض كنيد كه فرمانفرما و آن كسى كه در رأس بود بايد ادا كند، ادا كند. خوب قهراً خودش هم كه رفته براى اين كار براى خودش هم ببندد بار خودش را. وقتى وضع اينطور شد كه از اول آن كسى كه صدر اعظم بوده است (آنوقت، صدراعظم آنوقت منشاء امور بود) صدراعظم آن حكومت را، استانهائى را كه مىخواست بفرستد، اجاره مىداد آنجا يك تيول بوده اين استان، استان كرمان است، كم درآمدتر است، كمتر. استان خراسان زيادتر درآمد دارد، استان آذربايجان زيادتر، روى درآمد آنجا و اينكه ثروتمندهاى آنجا چقدر هستند، چقدر مىشود از آنها اين استفاده بكند. وقتى بنا شد سند اجارهبندى يك استانى دست يك حاكمى باشد و يك چيزى داده باشد براى اين كار، خوب، بالاخره بايد برود مردم را داغ كند و مىكردند و مردم را داغ مىكردند و از آنها چيزى مىگرفتند، البته سابق همين بود نه اينكه در زمان اينها، زمان اينها به فرم ديگرى اينطور بود.
اصل رژيم سلطنتى غير منطقى و باطل است
ما يادمان است، رژيم غير از اين رژيم، آنها هم همين طور بودهاند. وضع رژيم سلطنتى اصلاً اين است و از اول يك رژيم غلطى بوده است، از اول يك رژيمى بوده است كه بىمنطق بوده است. حالا يك كلمهاش را براى شما مىگويم. ما فرض كنيم كه تمام ملت (فرض است و الا واقعيت كه ندارد) تمام ملت جمع شدهاند و يك كسى را براى خودشان مثلاً سلطان قرار دادهاند. اختيار دارند مردم يك كسى را انتخاب كنند، انتخاب كردند . خوب، اين ملتى كه حالا هستند حق دارند، در حومه زندگى خودشان اختيار دارند كه كسى را قرار بدهند. خوب، براى صد سال بعدى كه اين آقايان هيچ نيستند، چه حقى دارند؟ شما چه حقى داريد كه براى اولادتان و اولاد اولادتان كه الان نيستند سلطان انتخاب كنيد؟ سلطنت، سلطنت ميراثى بود. ما فرض مىكنيم با انتخاب دولت يك سلطنتى را امضاء كردند، به چه حقى ملت مىتواند براى نسلهاى آتيهاش سرپرست قرار بدهد؟ خودشان حق اختيار دارند، بايد خودشان انتخاب كنند و لهذا سلطنت از اول غلط بوده، جمهورى يك مطلب صحيحى
صحيفه نور ج 8 صفحه 148
است براى اينكه هر مملكتى وقتى قرار دادند خود اين چهار سال، پنج سال بعد از چهار سال و پنج سال باز ثانياً بايد قرار بدهند، ديگر براى نسلهاى آتيه ارثى نيست كه كسى اگر چنانچه پسرش هر چيز باشد بايد بشود. حالا كه رضاخان شد، بعدش محمدرضا باشد و بعد هم باز رضا وبعد هم باز محمدرضا و بعد رضا و همين طور ادامه پيدا كند. و لهذا اصلاً منطقى نيست سلطنت به اين معنايش، به اين معنا كه سلطنت ميراثى، اگر جمهورى ميراثى باشد، منطقى نيست. منطقى آن است كه كار درست خود ملت باشد. ملت يك كسى را مىآيد انتخاب مىكند، آن هم انتخاب آزاد مىكند، يك كسى را رئيس جمهور قرار مىدهد. اختيار دارد كه يك كسى را براى خودش رئيس جمهور قرار دهد. بعد كه چهار سال گذشت با همين ملت است و همين بساط، باز يكى ديگر را قرار مىدهند، اگر اين آدم خوبى بود، همين را قرار مىدهند. تكليف صد سال بعد را من و تو نمىتوانيم تعيين كنيم، ما حق داريم براى خودمان مثل اين است كه يك نفر را فرض بفرمائيد كه وكيل كنيم از جانب آن آدمى كه مرده، براى اينكه نيامده است براى رأى دادن به من چه ربط دارد؟ اين اصلاً يك رژيم غير منطقى بوده است، حالا هم هر جا باشد غير منطقى است ولو انگلستان باشد، انگلستان حالا سلطنتى است، البته آن سلطنتى كه آنها مىكنند، سلطنت اينطورى نيست كه ماها مىكنيم معذلك يك مسأله غير منطقى است.
تأكيد بر نظارت دقيق در امر انتخابات و ايجاد زمينه مساعد براى رأى دهندگان
حالا شما خواهيد كه در اين انتخابات البته نظارت كنيد، شما بايد توجه كنيد كه اين رژيم، رژيم انسانى - اسلامى است، رژيم طاغوتى نيست، يك كلمه نبايد شماها مطلبى بگوئيد كه تحميل اسمش باشد مطلبى كه عمل بكنيد. مردم آزاد و همانطورى كه در رفراندم بود آزاد بودند مردم مردم را بايد آزاد بگذاريد. بله، وسائلش را شماها فراهم مىكنيد، نظارت بر اينها كه مبادا يك وقت خيانت بشود در اينطور چيزها. مثل سابق نباشد كه بردند و هر چه كه مىخواستند مىريختند تويش و مىآوردند و عرضه مىداشتند. نظارت باشد بر صندوقها به طورى كه هيچ كس نتواند خيانت كند. صندوقها دست امينها باشند، امين از ملت باشد كه بعد صحبت نشود. براى شما كه فلان فرماندار مثلاً دخالت كرد در اين امر در حكومت اسلامى وضع اين است كه شماها در انتخابات بيش از حق نظارت و فراهم كردن وسائل به آنقدرى كه بايد حكومت فراهم كنند، بيشتر از اين حق نداريد، كه خداى ناخواسته يك وقتى نسبت بدهند به اينكه اينها براى خاطر طرفدارى از يك نفر آدم - فرض كن - يك كارى كردند، صندوق عوض شده. اين را بايد خيلى توجه به آن داشته باشيد، هم آزادى ملت را، راه دادن ملت را در آنجائى كه مىخواهند رأى بدهند و هم امانت در حفظ آن چيز كه تحت مراقبت يك عده اشخاص امين از دولت و از ملت، اشخاص امين تحت نظرشان باشد كه بعد صحبت نشود كه خوب اين هم اين رژيم و اين هم اين انتخابات و انتخابات اينجا هم مثل آنجا. اين بايد خيلى مورد توجه آقايان باشد كه اصلاً يك تحولى در ايران انشاءالله بشود، يك تحولى روحى. تحول روحى يعنى فرماندار خودش را فرماندار حساب نكند. من دلم نمىخواهد اصلاً اين اسم را ببرم چنانچه
صحيفه نور ج 8 صفحه 149
سلطان هم دلم نمىخواهد اسم ببرم. اسم، اين اسم را هم اگر آقايان خودشان بنشينند با هم يك اسم بهترى، قشنگى انتخاب كنند، (يكى از حضار: خدمتگزار) امام: خودتان ديگر بكنيد اين را، من ديگر به اين كار ندارم، من دوست ندارم اين را، چنانچه سلطنت مثلاً سلطان. من خيلى ناراحت گاهى مىشوم از اينكه مثلاً امام عصر سلامالله عليه را مىگويند سلطان السلاطين، خليفةالله است در هر صورت عمده عمل است حالا اسمائش خيلى مهم نيست ولو اينكه بهتر اين است كه تغيير بكند انشاءالله، عمده عمل است كه به عمل نشان بدهيد كه در اين انتخابات كه يك انتخابات ملى آزاد، هر كس هر جا هر كس را دلش بخواهد رأى بدهد. وقتى اكثريت آوردند، البته مردم صالح اسلامى - چيز - را مردم قرار مىدهند اما هيچ تصرفى از جانب آقايان نباشد كه الان چشمهائى دوخته شده است به اينكه مناقشه كنند، اشكال كنند. اگر يك فرماندارى يك جائى يك كارى بكند كه بر خلاف موازين جمهورى اسلامى باشد، اين يكى را به همه سرايت مىدهند بعد مىگويند فرمانداران اينطورى هستند، استانداران اينطور هستند، حكومت هم هست اينطور.
تفاوت دولت اسلامى با دولت طاغوتى در عنايت خاص نسبت به مستضعفين است
من اميدوارم كه همهتان سلامت و با سعادت باشيد و همهمان و همهتان خدمتگزار به اين مردم خصوصاً به مستمندان، به ضعفا، عمده توجهات به اين طبقهاى باشد كه اين طبقه احتياج دارند. اينطور نباشد كه مثل رژيم سابق كه يك دسته بالاها را برايشان همه چيز فراهم كردند به علاوه كه جيبهايشان را هم پر كردند و فرستادند و يك دسته هم زاغهنشين اطراف تهران كه الان هم باز به همين طور هستند. اينها بايد تبدل پيدا كنند، بايد فرق باشد ما بين دولتى كه مىگويد من اسلام هستم و دولت اسلامى هستم با دولتهائى كه طاغوتى هستند. يك فرقش هم اين است كه عنايت شما فرماندارها يا خدمتگزاران به خلق، به اين طبقه ضعيف بيشتر باشد تا طبقه بالا. مبادا يك وقتى يك نفر آدمى كه مثلاً متمكن است و چيزدار است و با يك نفر آدم ضعيف، او را با آنكه آن يكى بايد جلو باشد او را جلو بيندازيد. من نمىگويم آن يكى را جلو بيندازيد، مىگويم عدالت بايد باشد. البته در يك فرماندارى كه با آن احتياج دارند، نمىتواند همه را يكدفعه بپذيرد لكن روى عدالت باشد كه آن آدمى كه ضعيف است هم بپذيريد، آن يكى هم كه غير ضعيف است او را هم بپذيرد. حضرت امير سلامالله عليه در يك محاكمهاى كه ما بين آنوقتى بود كه خليفةالله بود و خليفه مسلمين بود و قضات هم خودش تعيين مىكرد، يك محاكمهاى بود بين حضرت امير و يك نفر غير مسلم (يهودى ظاهراً بود) و قاضى خواست حضرت را، وقتى كه رفت، تشريف بردند، آنطور است كه با كنيه اسم حضرت را برد، گفت: نه حق ندارى، بايد مساوى باشيم، در نشستن مساوى، در همه چيز مساوى وقتى هم كه حكم بر خلاف كرد، پذيرفت آن خليفه بحق خدا بود و شماها بايد به او اقتدا بكنيد. همه ما بايد اقتدا بكنيم. البته هيچ كدام طاقت نداريم مثل او باشيم لكن اينقدر كه اگر نامه ما را بردند، آنجا بگويند اينها هم شيعه هستند، اينها هم تابعند. وقتى نامههاى ما را بردند پيش امام زمان سلامالله عليه (در روايات است
صحيفه نور ج 8 صفحه 150
كه هر هفته مىبرند، هفتهاى دو دفعه) وقتى كه مىبرند، اعمال ما جورى باشد كه نمايش از اين بدهد كه ما تابعيم، ما آنطور نيست كه خود سر بخواهيم يك كارى را انجام بدهيم.
اميدوارم انشاءالله اين انتخابات و انتخابات بعد كه راجع به مجلس شورا است با نظارت شما جديت به اينكه كسى دخالت نكند، دخالت نابجا نكند، كسى نباشد كه بخواهد يك تحميلى بكند به مردم، اينطور باشد و اين انتخابات انشاءالله باشد كه براى نمونه و در طول تاريخ مشروطيت (الا بعضى الا يك كمى) نمونه باشد كه يك انتخابات آزاد. اين هم كه مىگويد الا يعنى دخالت دولت نبوده و الا خانها دخالت مىكردند. همان صدر مشروطه، از آن اول مردم گرفتار خانها بودند و اربابها و يك وقت هم گرفتار به دست حكومت بودند. انتخابات شود گفت كه در طول مشروطيت آزاد نبوده است و خانها جمع مىكردند رعيتها را، ارعاب مىكردند رعيتها را، رعيت هم مىآمدند رأى به آنها مىدادند كه اين را من خودم شاهد بودم قبل از رضاشاه زمان احمدشاه آنوقتها اين دست خانهابود، خانها وكيل درست كردند و بعد كه رضاشاه آمد و اين خانها را يك قدرى متمركز كرد در خودش (نه از بين برد، همه قدرتها را در خودش متمركز كرد و همه ظلمهائى كه خانها مىكردند خودش مىكرد) بعد كه اينطور شد، ديگر دست اينها بود و هيچ مردم، و ملت اصلاً مطرح نبودند، ملت كيست. حالا آنطور نيست، حالا ملت مطرح است و خود مردم. انشاءالله نمونه باشد كارهاى شما براى همه جا كه انتخابات آزاد اين است. انشاءالله خدا همهتان را تأييد كند و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 151
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران مهديه تهران
بسم اللهالرحمن الرحيم
در اين آيه شريفهاى كه آقا خواندند، يك جهت مربوط به ذات مقدس حق تعالى بود كه تحقق پيدا كرد، يك جهت هم مربوط به ماست. آن كه مربوط به قدرت الهى بود، تبديل كرد خوف ما را به ايمنى. قبلا ما از قواى انتظامى، ملت ما از سازمان امنيت، از شهردارى، از شهربانى، از همه اينها، از دستگاه ظلم خوف داشتيم. خداى تبارك و تعالى تبديل كرد اين خوف را به ايمنى و الان ما با كمال امانت و ايمنى در اينجا نشستهايم. يك جهت هم مربوط به ماست يعبدوننى لا يشركون بى شيئا ما بايد چه كنيم؟ عبادت خدا و كسى را شريك با او قرار ندادن، نه قدرتها را ما شريك قرار بدهيم و نه نفس اماره را و نه شياطين را، همه چيز را از او بدانيم و همه قدرتها را قدرت او بدانيم، كسى را ما صاحب قدرت ندانيم الا او، اين پيروزى را از او بدانيم. ما چيزى نداشتيم، قدرتى نداشتيم، تشكيلاتى نداشتيم، مردم متفرقى بوديم، هر كسى مشغول به كار خود و حال خود و همه گرفتار دست جبارها. آن كه ما را مجتمع كرد،آن كه همه دلهاى ما را يك جهت كرد، آن كه همه مقاصد مختلفه ما را در يك مقصد خلاصه كرد آن ذات مقدس حق تعالى بود. هيچ بشرى نمى تواند يك همچو نهضتى ايجاد كند، نهضتى كه اغراض مختلفه، گروههاى مختلف، مقصد مختلف، مكانها دور از هم، افراد متشتت، اينها همه برگشت به يك، يك جامعه واحد. يك روز ما جوامع متعدد بوديم هر فرد براى خودش عليحده بود، فكر هر فرد غير فكر ديگرى بود، آن قدرت خداى تبارك و تعالى بود كه تمام افكار را متوجه كرد به يك فكر،تمام مقاصد را خلاصه كرد دريك مقصد. يك اشخاصى كه بايد بگوئيم قطرههائى بودند، مثل قطرات باران بودند واز هيچ قطرهاى كارى بر نمى آمد اينها را متبدل كرد به يك سيل بنيان كن، سيلى كه در مقابل توپها و تانكها، قدرتهاى بزرگ و با عالم، نه فقط قدرت شيطانى رژيم، همه قدرتها دنبال او بودند، بعضىها تصريح مىكردند مثل آمريكا، انگلستان و بعضىها بودند ولو تصديق نمى كردند، نه فقط قدرتهاى خارج از سيطره اسلام، قدرتهاى اسلامى هم، حكومتهاى اسلامى همه با هم متفق الكلمه پشتيبانى مىكردند، از آن طرف قدرت داخلى او آنطور بود و از آن طرف قدرتهاى بزرگ و كوچك خارجى پشتيبانى مىكردند. ما مىتوانستيم در مقابل قدرتى كه عالم مجتمع شده بود با هم، ما مىتوانستيم كارى بكنيم؟! ما كه نمىتوانيم يك محله را با هم مجتمع كنيم، ما كه نمى توانيم چند نفر افراد را با هم در يك راه ببريم، ما نمى توانيم يك ملتى را از مركز تا حدود، و از
صحيفه نور ج 8 صفحه 152
بچه تا پيرمرد، و از ملا تا غير ملا و جاهل، مىتواند كسى غير خدا اينها را در يك جا مجتمع كند؟ يعبدوننى لا يشركون بى شيئا هيچ خيال نكنيد كه كسى بتواند يك همچو معجزهاى را ايجاد كند. معجزهاى كه همه دستگاهها و متفكرين حرفهائى را كه مىگفتند، طرحهائى را كه مىدادند همه خنثى شد، همه تصديق كردند كه اين غير آن مسائلى بود كه ما طرح مىكرديم. آنهائى كه طرح مسائل مىكردند براى حفظ قدرتشان در اينجا، حسابشان غلط در آمد. آنها حساب ماديت را مىكردند، روى حساب مادى درست مىگفتند. روى حساب طبيعى كسى كه جز طبيعت را نبيند. معلوم بود كه روى طبيعت ما بايد نتوانيم يك قدم برداريم،شكست بخوريم. اينها حساب معنويت را مىكردند. آنها غافل بودند از آن قدرتى كه با اراده خودش يك ملت را متبدل مىكند. يك ملتى كه از يك پاسبان مىترسيد، متبدل مىكند به يك ملتى كه از تانك و توپ نترسد، نه بزرگها، بچهها. يكى از دوستان من براى من نقل كرد كه من شاهد بودم كه يك پسر بچه دوازده، سيزده ساله سوار بر يك موتور سيكلت يا يك دوچرخه بود و با همين حمله كرد به تانك ولو زير تانك رفت. لكن يك همچو روحيهاى پيدا شده بود. اين خوفى كه بيش از پنجاه سال بر اين ملت سايه افكنده بود چطور در ظرف يكى، دو سال (البته از عمر نهضت از اول تا آخرش از پانزده سال بيشتر مىگذرد لكن آن كه نهضت بود قريب دو سال است) چطور امكان داشت آن كسى كه، آن ملتى كه پنجاه سال خائف بود، اگر اسم سازمان امنيت را مىشنيد مىلرزيد، همچنان متبدل شد كه ريخت در خيابانها و فرياد زد مرگ بر شاه از هيچ چيز نترسيد ؟ چطور يك ملت متبدل شد به جوانهائى، به يك اشخاصى كه آرزوى شهادت كردند؟ الان هم باز با آنكه انشاءالله ديگر مبارزه تمام شده، الان هم باز بعضىها مىآيند در همين اتاق. يك شخصى همين دو روز پيش آمد، تعقيب به اينكه شما دعا كن من شهيد بشوم حتى تا دم در باز تعقيب كرده بود. من مىگفتم كه خداوند به تو ثواب شهدا را بدهد و او اصرار مى كرد كه شما دعا كن من شهيد بشوم. اين تبدل روحى را كى مىتواند ايجاد كند ؟ كى مىتواند تصرف كند در ارواح مردم ؟ كى مقلب القلوب است؟
توجه به خدا داشته باشيد و هيچ در مقابل خدا كسى را شريك قرار ندهيد، نه در عبادت تنها، در همه چيز، نه عبادت تنها. همين فريادهائى كه مىشنويد، فرياد خداست، قدرت خداست. اين نهضت را خدا پيش برده والا به حسب موازين طبيعى ما چهار تا معمم بوديم و يك عده هم بازارى كه شغلشان كسب و كار بود و تمام قوا هم دست آنها بود. اين خدا بود كه وقتى كه اين نهضت پيدا شد، هى فوج فوج از آنها را برگرداند به اين طرف، منصرفشان كرد از اينكه آن قواى شيطانىشان را استعمال كنند والا اگر شصت تا از اين طيارهها كه از آمريكا خريده بودند مىآمدند بالاى سر ما و بالاى سر شما و بمباران مىكردند، ما قدرت نداشتيم، اما خداوند آنها را از اين هم منصرف كرد، ايجاد خوفى در آنها كرد كه دست و پايشان را بست راجع به اين، از باطن خودشان از هم پاشيد، خود قوايشان رو آورد به مردم، پائينىها ديگر از بالائىها اطاعت نكردند. اينكه فرار كرد عادى نبود، بهم خورده بود، ديگرپائينىها از بالائىها نمىشنوند. قدرت فرمانفرمائى از هم پاشيده شده بود. همهاش از خداست. خدا را در اين
صحيفه نور ج 8 صفحه 153
امورببينيد، خدا ظاهرتر از اين آفتاب است. از اين به بعد هم اگر ما حفظ كنيم اين توجه را به خدا، اگر حفظ كنيم اين اين برادرى و وحدت را، از اين به بعد هم پيش مىبريم، تا آخر هم پيش مىبريم.
دعا كنيد كه ما غفلت نكنيم از خداى تبارك و تعالى، غفلت نكنيم از اسلام، نرويم سراغ آن چيزهائى كه خودمان به آن احتياج داريم اينها مىگذرد . نرويم سراغ اينكه كارم چطور است؟ مسجدم چطور است؟ محرابم چطور است؟ خانهام چطور است؟ اينها يك چيزهائى است كه عبور مى كند و مىگذرد، آن كه باقى است معنويات انسان است.
خداوند انشاءالله اين امان را هيچ وقت از ما به خوف مبدل نفرمايد. خداوند انشاءالله ما را اهل عبادت و اهل اينكه كسى را شريك خدا در هيچ چيز ندانيم قرار بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 154
تاريخ 26/4/58
فرمان امام خمينى به حجت الاسلام ملك حسينى
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت جناب مستطاب حجت الاسلام حاج سيد كرامت الله ملك حسينى دامت افاضاته
اميد است وجود محترم از بليات محفوظ و به انجام وظايف اسلامى موفق باشيد. ضمنا با توجه به وضع زندانيان و متهمين لازم است زودتر در مورد تشكيل دادگاه و رسيدگى به پروندههاى آنان اقدام بفرمائيد و كسانى كه گناه صغيره دارند مورد عفوقرار داده و آنها را آزاد كنيد و ديگران را طبق مقررات شرع محاكمه نموده وحكم شرع را در مورد ايشان اجرا كنيد و نسبت به وضع منطقه هم به هر نحو صلاح مىدانيد، در آرامش و امنيت منطقه اقدام وسعى كافى مبذول داريد و اهالى محترم را به وحدت و پرهيز نمودن از اختلاف و تفرقه ،دعوت و ارشاد نمايند و توطئههاى دشمنان اسلام را با حسن تدبير خنثى نمايند و وظيفه خطيرى را كه مردم در اين موقع حساس به عهده دارند گوشزد فرمائيد. از خداى تعالى موفقيت همگان را در راه خدمت به اسلام و مسلمين و قطع ايادى اجانب و دشمنان خواستاريم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 155
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع خواهران دانشجوى مكتب معصومه اصفهان و اعضاى سپاه پاسداران شهرضا
دستور خدا حفظ وحدت بر اساس اعتصام به حبل الله است
بسم الله الرحمن الرحيم
دستور همان است كه آيه شريفه را كه اين خواهر خواندند فرمودند: و اعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقو ا در آيه فقط امر به اجتماع نيست، تمام دستورهاى مردم عادى و رژيمهاى غير الهى اين است كه همه با هم باشيد و دستور به اجتماع است لكن دستور خدا دستور و اعتصموا بحبل الله است. اينكه مهم است اين است كه تنها اين نباشد كه همه با هم در يك امرى مجتمع باشيد و متفرق نباشيد، امر اين است كه همه با هم اعتصام به حبل الله بكنيد. راه راه حق باشد و توجه به حق باشد و اعتصام به راه حق باشد. انبيا نيامدهاند كه مردم رادر امور با هم مجتمع كنند انبيا آمدهاند كه همه را در راه حق مجتمع كنند يعنى اين (راهى كه) راهى است كه از طبيعت شروع مىشود تا ماوراءالطبيعه و تا آنجاكه ماها نمى توانيم الان بفهميم و اگر همه با هم مجتمع بشوند و اين راه را بروند، دستجمعى اين راه را بروند، اين اداره امور دنيا را مىكند و اداره امور آخرت را، هر دو.
تأمين سعادت و پيروزى در گروه اجتماع و توجه به خداست
شما ديديد كه در اين اجتماعاتى كه اخيرا كرديد، همه باهم مجتمع شديد، اينكه واقع رمز بوده است از براى پيروزى شما همان جهت الهيت مسأله بود. يعنى همه اهالى ايران توجه به اين داشتند كه ما اسلام را مىخواهيم. اين اعتصام به حبل الله بود. اسلام حبل الله است . اينهمه با هم يك راه بروند و آن هم راه خدا،اين پيروزى را به ما هديه كرد. پس آن كه ما را در مقابل قدرتهاى بزرگى كه در داخل و خارج بود يعنى قدرت بزرگى كه در داخل و خارج بود يعنى قدرت بزرگى كه شاه سابق داشت و دنبالش هم،همه قدرتهاى ممالك ديگر بى استثناءاست تقريباً، تقريباً تمام ممالك عربى با او موافق بودند، ابر قدرتها هم همهشان، خودش ذى قدرت، داراى قدرت شيطانى بود، همه قدرتهايى هم كه در عالم بود يعنى اينهايى كه توانست مربوط باشد به طرفهاى ما، همه اينها با او موافق بودند و خواستند نگهش دارند،در عين حال نتوانستند نگهش دارند. شما هيچ نداشتيد، اصلاً اسلحهاى دست شما نبود،الان چهار تا تفنگ يا چند تفنگ مىبينيد،اينها غنيمتى است كه بعد از شكست دادن آنها به دست شما آمده است، قبل از آن دست شما چيزى نبود. عزب بوديد شما و آنها مجهز بودندبه همه جهازات شيطانى، همه چيزداشتند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 156
در عين حالى كه اينها همه چيز داشتند و شما هيچ نداشتيد، مغلوب كرديد آنها را. همه مىخواستند بماند او و بعد از رفتن او هم خواستند كه با رژيم باقى باشد و شوراى سلطنتى باشد و نشد، نتوانستند. اين يك قدرت الهى بود، نه قدرت من و شما. اين براى همين بود كه همه اجتماع اعتصام به حق كرده بودند، يعنى به اين اسلام كه بين مردم و خداى تبارك و تعالى مثل يك ريسمانى است كه تصور شده، همه معتصم شده بودند به او، همه توجه پيدا كرده بودند به اسلام. اين اسباب اين شد كه ما پيروز شديم. حالا هم بايد همين را نگهش داريم. اگر بخواهيد اين مملكت، اين كشور به سعادت برسد، پيروزى شما به آخر برسد، بين راه نمانيم يا خداى نخواسته در بين راه ما را از مقصد برگردانند، اگر بخواهيد (كه مىخواهيد البته) كه كشور ما تا آخر ديگر مستقل باشد، شما تا آخر آزاد باشيد و منافع كشور ما دست ديگران نباشد و راه ما راه سعادت باشد همين معنايى كه اعتصام به اسلام كه حبل الله است و متفرق نشدن از هم، همه با هم در اسلام مجتمع، در اين راه مجتمع و تفرقه بينمان نباشد. الان آن اشخاصى كه در بين ملت افتادند و تخم تفرقه دارند مىپاشند با قلمهايشان، با نطقهايشان، با اجتماعاتشان، اينها جنود شيطان هستند و شما كه انشاءالله جنود الله هستيد،حسب اين امرى كه خداوند تبارك وتعالى فرموده است كه واعتصموا بحبل الله و به حسب آن نهىاى كه فرموده كه لا تفرقوا همين يك امر و نهى الهى را اگر عمل كنيد تمام سعادت تان تأمين مىشود و تا حالا هم براى همين بوده است كه همه شما توجه به خدا داشتيد،همه با ذكر الله اكبر جلو رفتيد و همه چيزها را خنثى كرديد.يعنى يكى از امورى كه شد اينكه انصراف پيدا كردند از اينكه شما را بكوبند، نه اينكه نمى توانستند، همه وسايل بمباران را داشتند كه طيارهها را راه بيندازند همه شهرهاى ايران را بمباران كنند لكن يك رعبى خدا در دلشان خدا القاء كرد كه از اين كار منصرف شدند، منحرف شدند، نكردند. اين هم يكى از چيزهايى بود كه خدا اين رعب را در دل آنها انداخت و اين رعب را در دلشان انداخت كه وقتى شما جمعيت الله اكبر گفتيد، همه قشرهايى كه مربوط به او بود مربوط به شما شد. هى از آنها منفصل شدند به شما متصل شدند. از ارتش، از ادارى،از همه اينهايى كه مربوط به اينها بهخيالشان بود. همه اينها براى خاطر اينكه اين راه، راه خدا بود و اعتصام به حبل الله بود همه اينها متصل شدند به شما و اين راه را تا اينجا طى كرديد و از اينجا به بعد هم بايد طى بكنيد با همين جهت: اين حربه، حربه بزرگ كه اعتصام به حبل الله و متفرق نشدن است حفظ كنيد اين وحدت را، حفظ كنيد اين اعتصام به حبل الله و اسلام را. اسلام همه چيز براى شما هست.
سعادت دنيا، سعادت آخرت، همه چيز براى شما اسلام است. و كوشش كنيد كه انشاءالله اين قانون اساسى درست تدوين بشود و كوشش كنيد كه اشخاص مؤمن، صحيح از علماى بزرگ را انتخاب كنيد تا قانون اساسى را آنطورى كه اسلام مىخواهد تدوين كنند، بعد هم خودتان انشاءالله تصويب كنيد و يك مملكت اسلامى آنطورى كه همه خواهيم، مملكتى كه هر جايش برويد بوى اسلام بدهد. خداوند همه تان را تاييد كند،موفق بدارد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 157
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيات استراليائى
بسم الله الرحمن الرحيم
اين پيروزى كه براى ملت ما حاصل شد، يك عنايت الهى بود، يك عنايت بزرگى كه متحول كرد روحيه ملت ما را به روحيه اسلام و مسلمين صدر اسلام و اين قدرت ايمان و اعتقاد به اسلام بود كه پيشرفتى را كه كسى احتمال نمى داد نصيب ما كرد. ملت ما با دست خالى، هيچ اسلحه نداشت، با همان قدرت ايمان در مقابل اسلحه مدرن و قدرت عظيم نظامى ايستادگى كرد و تمام قدرتها را در هم شكست و اين دليل بر اين است كه ملتى اگر قيام كرد، با حفظ قدرت ايمان، هيچ قدرتى در مقابل آن نمى تواند بايستد. تمام قدرتها و ابر قدرت پشتيبانى از شاه مخلوع مىكردند و گاهى ما را تهديد مىكردند ولكن قدرت اسلام با تأييد خداوند تعالى موجب شد كه ما با دست خالى بر قدرتهاى بزرگ غالب شويم و من اميدوارم اين نهضت ايران الگويى باشد براى ساير ملتهاى مستضعف و اميد است خداوند دنيا را از دست مستكبرين بگيرد و به دست مستضعفين بسپارد و من از اينكه شما اظهار محبت كرديد متشكرم. سلام گرم خود را به دوستان شما و مسلمين استراليا تقديم مىكنم و از خداوند تعالى تأييد همه را خواهانم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
صحيفه نور ج 8 صفحه 158
بهترين راه سازندگى، خدمت صادقانه با در نظر گرفتن رضاى خداست
بسم الله الرحمن الرحيم
من از شما جوانهاى نيرومند مؤمن تشكرمى كنم كه آمدهايد و از نزديك با من ملاقات و حضور خودتان را در همه مشكلاتى كه مملكت الان دارد اعلام كرديد. مىدانيد كه امروز مملكت آشفتگى زياد دارد. اينها يك مملكت آشفتهاى درست كردند و به جا گذاشتند و رفتند و الان شما وارث يك مملكت خراب شده تقريبا هستيد و همه ما بايد كوشش كنيم كه حالا كه سد عظيم را شكستيم و پشت سد اينقدر خرابى داريم مى بينيم، كوشش كنيم در ساختن اين مملكت. و كوشش به اين است كه هر گروهى در هر محلى كه هستند در همان محل خوب عمل كنند، معنايش اين نيست كه شما كه در يك محل خاصى خدمت مىكنيد، كوششتان اين باشد كه در جاى ديگرى يك خدمتى بكنيد. كوشش براى ساختن اين است كه هر جمعيتى آن كار خودش را خوب انجام بدهد، اين كه به او محول شده است، آن را خوب انجام بدهد. اگر همهقشرهاى مملكت به اين فكر باشند كه الان مملكت اسلامى است و بايد به همانطورى كه دستور اسلام است عمل بكنند، كم كارى كه بايد كار بكنند نداشته باشند، انحراف نباشد در كار، با صداقت، با امانت، با توجه به خدا عمل بكنند.
شكست ناپذيرى كشورها در سايه تفاهم ميان ملت و دولت
شما ملاحظه كرديد كه در اين انقلاب، شما همه قلوبتان برگشت به طرف ملت و اين را خداى تبارك و تعالى اين قلبها را برگرداند والا يك ارتشى كه در طرف ديگرى بود، بايد به حسب آن وضعى كه ارتش دارد، بايد بر خلاف مسير مقابل خودش باشد، لكن شما ملاحظه كرديد كه دلهايتان برگشت به اين طرف و اسباب اين شد كه گروههاى مختلف پيوستند به ملت و با ملت همقدم شدند، همصدا شدند و اين موجب پيروزى ملت شد، ملتى كه هيچ نداشت و آن طرف همه چيز داشت. اين اراده خدا بود كه ما را پيروز كرد و ما بايد طورى عمل كنيم كه اين عنايت الهى محفوظ بماند براى ما، امانت داشته باشيم، توجه به خداداشته باشيم، براى ملت خدمتگزارباشيم، همهمان وضعمان تغيير بكند با وضعى كه رژيمهاى طاغوتى دارند. بناى مابر اين باشد كه به مملكتمان خدمت بكنيم، به ملت خدمت بكنيم. ارتش بايد نگهبان يك ملت باشد و نگهبان كشور باشد و ساير قواى انتظامى هم همين طور،
صحيفه نور ج 8 صفحه 159
بايد طورى عمل بكنند كه ملت را برادر خود بدانند و ملت هم آنها را برادر خود، آنها پشتيبان ملت باشند،ملت پشتيبان آنها. اگر يك مملكتى دولت و ملتش، ارتش و ملت، قواى انتظامى و ملت از هم شدند، با هم شدند و هر دو احساس كردند كه بايد خدمت به هم بكنند، يك همچو كشورى شكست نخواهد خورد. عمده شكستهايى كه كشورها مىخورند براى پوسيدگى است كه از باطن خودشان پيدا مىشود، ارتش شان از آنها جدا مىشود، ملت پشت به آنها مىكند. همين پيروزى كه شما مشاهده كرديد در ايران ،ديديد كه ملت پشت كرده بود به دستگاه و فرياد مىكرد نمىخواهيم خوب، ارتش هم از همين ملت بود، ژاندارمرى هم از همين ملت بودند ،اينها برادر بودند، مىديدند كه نمى شود مخالفت كرد، نمى شود تا آخر سركوبى كرد ملت را، اين است كه پيوستند به ملت. خرابيها مال اين است كه يك مملكتى قواى انتظامىاش را جدا كنند از ملت، ارتشش از ملت جدا باشد به طورى كه ملت وقتى كه ارتش را ببيند از آن فرار كند ،ارتش هم در ذهنش اين باشد كه بايد سركوبى كند ملت را، ژاندارمرىاش هم همين طور، شهربانىاش هم همين طور، اداراتش هم همين طور . وقتى بنا شد كه يك كشورى اينطور حالش شدكه ملت عليحده شدند و دولت با همه بساطش هم عليحده، اين دولت پشتيبان ندارد. ملت بايد پشتيبان دولتها باشد. دولتى كه پشتيبان ندارد شكست مىخورد. همه شكستهائى كه از اين دولت هائى كه در خارج شكست مىخوردند و مال خودمان هم ديديم كه رژيم سلطنت اصلاً به هم خورد ،براى همين بود كه تفاهم ما بين ملت و رژيم نبود. اگر ملت با رژيم تفاهم داشتند اين مسائل پيش نمىآمد، الان، الان شما مشغول كار خودتان بوديد، ما هم مشغول كارخودمان. اين مسائل روى همين زمينه پيش آمد كه دولتها در مقابل ملت مىايستادند و جبهه مىگرفتند. ملت هم در مقابل دولت همين طور بود. وقتى اينطور شد نمى تواند دوام داشته باشد. ممكن است سرنيزه تا يك مدتى باشد امادوام نمى تواند داشته باشد.اما اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند. ممكن است سر نيزه تا يك مدتى باشد اما دوام نمى تواند داشته باشد. اما اگر ملت و دولت هر دو با هم باشند، دوست باشند، اينها خودشان را خدمتگزار آنها بدانند آنها خودشان را پشتيبان اينها بدانند، هر دو به هم خدمت بخواهند بكنند، يك همچو ملت و دولتى هيچ وقت شكست نخواهد خورد. تا اينطور هستيد كه با ملت هستيد، تا اينطور هستيد كه توجه به خدا داشته باشيد شكست برايتان نيست. بپرهيزيد از اينكه از ملت جدا بشويد، شما را بخواهند جدا بكنند، ملت هم بايد بپرهيزد از اينكه از شما جدا باشد. وقتى اين دو قدرت همراه هم شدند، هيچ قدرتى نمى تواند اينها را شكست بدهد. همه قدرتهاى خارجى، همه قدرتها تقريبا، يعنى اينهايى كه تماس داشتند، خوب بعضى تماسى نداشتند، چه ابرقدرتها و چه قدرتهايى كه با اين ممالك ما تماس داشتند همه كوشش كردند كه محمدرضا بماند،همه كوشش شان اين بود كه بماند (اگر همه نگوييم يك اكثريتى كه يكى، دو تا از آن مىشود گفت مستثنى بود كه آن هم كارى نداشت) در عين حال چون ملت يك مطلبى را نمىخواست، نشد. وقتى ملت نخواست، قواى انتظامى هم وفادار ديگر نمى توانند باشند، به يك نفرنمى شود كه قواى انتظامى كه از همين مردم است، پسرش توى اين مردم است، برادرش توى اين مردم است، عيالش تو اين مردم است، براى خاطر يك نفر از همه چيز خودش دست بردارد. يك وقت اين است كه خدا و اسلام است، انسان مىتواند از خودش
صحيفه نور ج 8 صفحه 160
بگذرد براى خاطر خدا، براى خاطر اسلام، براى خاطر عقيده،يك وقت اين حرفها نيست، يك رژيمى است كه طاغوتى است، معنا ندارد كه انسان براى خاط يك نفر ديگر از خودش بگذرد. از اين جهت چون پشتيبان نداشت، اين وقتى كه ملت با دست خالى فشار آورد شماها هم به او پيوستيد، همه قواى انتظامى هى رو آوردند به اين طرف و او هم وقتى ديد كه از باطن پوسيده است مسأله، نتوانست كارى بكند، ديگران هم نتوانستند. كوشش كنيد كه قواى شما با ملت يكى باشد، با ملت تفاهم داشته باشد. انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند و همه شمارا از لشكر امام زمان سلام الله عليه قرار دهد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 161
تاريخ: 26/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى كاركنان وزارت بهدارى و بهزيستى
تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتر است
بسم الله الرحمن الرحيم
اين آيه كه خوانده مىشود از آياتى است كه در بيان آن مىشود مفصل صحبت كرد، لكن من يك نكته را عرض مىكنم و مىگذرم. خداوند فرموده است: لقد من الله على المومنين اذبعث فيهم رسولا من انفسهم يتلو عليهم آياته ويزكيهم و يعلمهم الكتاب و الحكمه خداوند به مومنين منت گذاشته كه از خودشان كسى را فرستاد كه آيات الهى را بر آنها تلاوت كند. تلاوت آيات براى تزكيه و تعليم كتاب وحكمت است. تزكيه را مقدم ذكر فرموده است، معلوم مىشود تزكيه نفس از علم و حكمت بالاتر است. همين طور هم هست. اگر افراد يك ملت تزكيه و تربيت شده باشند،آن ملت پيشرو است. اگر سران قوم، آنهائى كه كشور را اداره مىكردند نفس شان تزكيه وتربيت شده بود،نه آن گرفتارىها براى ملت پيش مىآمد و نه براى خودشان. منشاء تمام اين گرفتارىها در همه جا اين است كه آنهائى كه عهدهدار امور ملت هستند تزكيه نشدهاند. يك نفر آدمى كه تزكيه نشده اگر بر يك ملت سلطه پيدا كند اينهمه گرفتارىهائى را كه در طول پنجاه و پنج سال براى ملت ما پيش آمد بوجود مىآورد. كسى كه بر ملتى سلطه و حكومت دارد اگر يك نفر عدالت پرور باشد دستگاه او عدالت پرور خواهد شد، قشرهائى كه به او مربوطند قهرا به عدالت گرايش پيدا مىكنند، تمام اداراتى كه تابع آن مملكت و آن حكومت است خواه ناخواه به عدالت گرايش پيدا مىكند. اگر همه ملت تزكيه بشوند همين دنيا بهشت آنهاست و تمام گرفتارىها از بين مىرود.
مفاسد و مصالح از حكومتها و سران آن سرچشمه مىگيرد
از طرف ديگر چون اشخاصى در رژيم طاغوتى بر مردم حكومت كردند اشخاص تزكيه شدهاى نبودند و شخص اول مملكت اخلاق و عقايد و اعمالش تزكيه نشده بود، مملكت را به هلاكت كشاندند. رضاخان خودش سرچشمه تمام مفاسد بود. در پاريس كه بوديم يك نفر آمد پيش من و از كسى نقل كرد كه او گفته اگر در ايران پنج نفر فاسد بشوداين محمدرضا روى هر پنج نفر انگشت مىگذارد و به طرف خودش جلبشان مىكند. آن اشخاصى كه پاك نيستند و با تزكيه شدهها سر و كار ندارند، نمىروند سراغ اشخاص امين. آدمى كه خودش امين نيست مىرود سراغ اشخاصى كه نظير خودش
صحيفه نور ج 8 صفحه 162
باشند. ولهذا مفاسد و مصالح از حكومتها سرچشمه مىگيرد. حكومت عدل تمام مصالح كشور را تأمين مىكند و حكومت ظلم تمام بدبختىها را براى يك ملتى ايجاد مىكند.
دامن مادران مىتواند مبداء خير يا مبداءشر باشد
لذا در آيه شريفه تزيكه مقدم است. انبيا آمدهاند كه انسان بسازند، انبيا مأمورند كه افرادى را كه بشر هستند و با حيوانات فرق ندارند، اينها را انسان كنند، تزكيه كنند. شغل انبياهمين است، بايد شغل مادرها هم همين باشد نسبت به بچههائى كه در دامنشان است، و با اعمالشان آنها را تزكيه كنند. در دامن مادر، بچهها بهتر تربيت مىشوند تا در پيش استادان. علاقهاى كه بچه به مادر دارد به هيچ كس ندارد و آن چيزى كه در بچگى از مادر مىشنود در قلبش نقش مىبندد و تا آخر همراهش است.مادرها بايد توجه به اين معنى كنند كه بچهها را خوب تربيت كنند،پاك تربيت كنند، دامنهايشان يك مدرسه علمى و ايمانى باشد، و اين يك مطلب بسيار بزرگى است كه از مادرها ساخته است و از كسى ديگر ساخته نيست. آنقدرى كه بچه از مادر چيز مىشنود از پدرنمى شنود، آنقدرى كه اخلاق مادر در بچه كوچك نورس تأثير دارد و به او منتقل مىشود از ديگران عملى نيست. مادرها مبداء خيرات هستند و اگر خداى نخواسته مادرانى باشند كه بچهها را بد تربيت كنند مبداء شرند. يك مادر ممكن است يك بچه را خوب تربيت كند و آن بچه يك امت را نجات بدهد، و ممكن است بد تربيت كند و آن بچه موجب هلاكت يك امت بشود. مع الوصف در طول اين سلطنت، اينها كوشش كردند كه مادران را از بچهها جدا كنند به مادرها تزريق كردند كه بچه دارى چيزى نيست، شما توى ادارات بيائيد. و اينها بچههاى معصوم را جدا كردند از دامن مادران و بردند در پرورشگاهها و جاهاى ديگر، و اشخاص اجنبى و غير رحيم آنها را به تربيت فاسد تربيت مىكردند. بچهاى كه از مادرش جدا شد پيش هر كه باشد عقده پيدا مىكند، عقده كه پيدا كرد مبداء بسيارى از مفاسد مىشود. بسيارى از قتلهائى كه واقع مىشود از روى همين عقدههائى است كه پيدا شود، و بسيارى از عقدهها از اين پيدا مىشود. در همين كارى كه بايد معلم و دانشگاهها بكنند، از دامن مادر شروع مىشود تا برسد به مدارس و به دانشگاهها و به جاهاى ديگر. اگر از دامن مادر اين تربيت خوب شروع شد و مادر بچه را خوب تربيت كرد و به دبستان تحويل داد، دبستان هم خوب تربيت كرد و به دبيرستان تحويل داد آنجا هم همين طور، تا دانشگاه يا مدارس علمى ديگر، آنها هم خوب تربيت كردند، يك وقت در يك برهه از زمان مىبينيد كه جوانها همه خوب از كار در آمدهاند و يك مملكت را به طرف خوبى مىكشانند.
تمام مبارزه رژيم شاه با تزكيه و رشد انسانى جوانها بود
رژيم خائن سابق جديت كرد كه با همه جهات و همه قدرت با تزكيه مبارزه بكند و نگذارند جوانهاى ما صحيح بار بيايند. مىگويند در تهران در آن زمان شراب فروشىها از كتاب فروشىها بيشتر بوده و حالا انشاءالله ديگر نيست. مىدانيد كه چقدر مراكز فساد درست كردهاند،مراكزى را كه
صحيفه نور ج 8 صفحه 163
بايد آموزشى باشد به فساد كشيدند مثل سينما، مثل راديو و مطبوعات. با تمام قوا كوشيدند كه نگذارند رشد انسانى پيدا شود. بايد اين تربيتهاى طاغوتى در جوانهاى ما و در اين نسل به تربيتهاى انسانى و اسلامى متحول شود و اميد است كه از دامن مادرها شروع بشود و به دانشگاه و بالاتر ختم بشود. سعادت يك ملت به اين است كه سران آن ملت و كسانى كه مقدرات آن ملت به دستشان است تزكيه شده باشند. خداوند همه شما را به راه راست هدايت كند و همه ما را خدمتگزار به اسلام و مسلمينقرار بدهد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 164
تاريخ: 27/4/58
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان پاسيار دانشگاه پليس
ترسيم چهره كريه قواى انتظامى طاغوت و توصيف قواى انتظامى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
من در اين وقت كم و اتاق گرم و فشرده از آقايان دو، سه كلمه راجع به وظيفه شما آقايان كه مىخواهيد پليس انشاءالله باشيد و پاسدار و پاسيار و امثال ذلك بايد عرض كنم پليس در رژيمهاى طاغوتى مثل ساير قواى انتظاميه از قبيل ژاندارمرى و ارتش در نظر ملت، ملت كه در تحت سلطه طاغوت بودند، پليس يك معنايى پيش ملت داشت كه آن معنا اين بود كه مردم از پليس فرار كنند و پليس هم هجوم ببرد. نه فقط پليس، قواى انتظاميه هم كه در اين دولتهايى كه ما ديديم بوده است اينها براى سركوبى خود ملت، در مقابل ديگران نبودهاند، تربيت نشده بودند كه در مقابل ديگران باشند. ما شاهدبوديم كه در زمان رضاخان اين قواى انتظاميه، سرانشان همه سركوب مىكردند ملت را. آن روزى كه قواى خارجى، متفقين هجوم آوردند به ايران، همين قواى انتظاميه، سرانشان در تهران همچوكه سر حد اينها هجوم آوردند، اينها از تهران فرار كردند. اين را ما شاهد بوديم كه چمدانهاشان را بستند و از تهران فرار كردند، مىگفتند طرف اصفهان مىروند، حالا از آنجا كجا مى روند را من نمى دانم، و در مقابل آنهايى كه هجوم كردند، مهاجمين، آنوقت گفتند كه سه ساعت مقاومت كردند و بعد گفتند كه وقتى رضاخان از يكى از صاحب منصبان پرسيده است كه آخر 3 ساعت چرا؟ گفته است اين را به شما گفتهاند 3 ساعت، ساعتى در كار نبود، آنها از آن طرف آمدند ما از آن طرف فرار كرديم. مقابله ارتش در مقابل خارجى اينطور بود، و در مقابل ملت خودش سركوبى مىكرد، هر طور تعدى را مى خواست مىكرد و سران ارتش كه آنطور با مردم رفتار كردند به مجرد اينكه اطلاع پيدا كردند از اينكه آمدند اينها به سرحد، بدون اينكه باز واردبشوند، اينها از تهران فرار كردند و سربازخانهها هم به هم خورد كه من خودم تهران بودم آنوقت، مىديدم كه اين سربازها ويلان توى خيابانها دارند مىروند. براى اين بود كه قواى انتظاميه را طاغوت در خدمت خودش مىخواست باشد، نه در خدمت ملت، نه در خدمت كشور. نه شهربانى را آنطور كه بايد باشد آنها تربيت مىكردند و نه ژاندارمرى را و نه ارتش را . اينها همه يكجا در خدمت خود آنها بودند. شخص، كسى كه خودش را شاه مىدانست بوده،ملت اصلاً مطرح نبود پيششان، مگر براى دوشيدنشان، مگر براى استفادهشان هر طورى كه مى توانستند ولهذا ملت از همه قواى انتظامى فرار مىكردند و متنفر بودند، قواى انتظامى هم ملت را از خودش نمى دانست بلكه
صحيفه نور ج 8 صفحه 165
يك بردهاى مىدانست كه از او بايد استفاده بكند. اين اساس حكومت طاغوتى را تشكيل مىداد كه نسبت به ملت آنطور كوبنده و نسبت به خارج آنطور فرار.
خود اينها هم همين طور بودند، خود رضاخان و پسرش هم همين طور بودند، در مقابل ملت اينها اظهار قدرت آنطور كه مىديديد ميكردند لكن خود من در عكسى كه در روزنامه انداخته بودند كه باز هم هر وقت من فكر مىكنم تاثرم هست كه وقتى كه رفته بود محمدرضا در امريكا، زمانى بود كه جانسون رئيس جمهورى بود، عكسى كه انداخته بودند من ديدم كه جانسون ايستاده بود و در سر جاى خودش ايستاده بود و عينكش را اينطور دست گرفته بود و چپ به جاى ديگر نگاه مىكرد، حتى تو روى او نگاه نمى كرد و اين مثل يك آدم بندهاى در مقابل او ايستاده بود. در مقابل آنها اينطور بودند، وقتى پايشان را مى گذاشتند توى مملكت بامردم اينطور رفتار مىكردند. اين برنامه همه اشخاصى است كه به ملت خيانت مىكنند. همه حكومتهايى كه خيانت به ملت مىكنند از ملت مىترسند. چون از ملت مىترسند قواى انتظاميه را، همه را، در خدمت خودشان براى مقابله با ملت استخدم مىكنند، تربيتهاشان هم همين طورها بوده. اين درست عكس آن معنايى است كه از اين قواى انتظاميه انتظار مىرفت و درست عكس آن معنائى است كه قواى انتظاميه اسلام داشته است. قواى انتظامى اسلام براى سركوبى خود ملت نبوده است، با ملت رفيق و دوست و خدمتگزار،در مقابل خارجى كوبنده و مهاجم. همين دسته بىساز و برگ قواى اسلامى در صدر اسلام كه هر چند نفرشان يك اسب و يك شتر داشتند، هر چند تاشان يك شمشير داشتند و زندگى سربازىشان اينطور بود از باب اينكه اتكايشان به ملت بود و به خدا، همين عده كم به دو امپراطورى بزرگ آنوقت كه همه دنيا تقريبا تحت سلطه آنها بودند اينها غلبه كردهاند با همين دست خالى لكن قدرت ايمان، با نداشتن ساز و برگ صحيح جنگى و مجهز بودن قواى ايران و روم با همه قوايى كه داشتهاند لكن اينها قدرت ايمان داشتند آنها نداشتند. آنها را در يكى ازجنگها كه جنگ سلاسل (يك همچو چيزى) به آن مىگويند اين سربازهايى كه اينها مىخواستند به جنگ بياورند ،از طرف ايران ميخواستند به جنگ بياورند اينها را با ريسمان و با زنجير بسته بودند كه فرار نكنند. يك همچو روحيهاى درمقابل خارج داشتند، در مقابل مردم سختگيرى داشتند،روحيه شان اينجور بود كه وقتى خواستند به جنگ ببرند پانصد هزارتا، پانصدتاشان،هزارتاشان با يك زنجيرهايى مىبستند كه اينها فرار نكنند و به جنگ بروند. معلوم است يك همچو لشكر با سلسله نمىتواند جنگ بكند، مثل همين لشكرهاى ما و زمان متفقين مىشود اسلام وضعش در حكومت، وضعش در قواى انتظامى، وضعش در شرطه كه به اصطلاح آنهاانتظامى هست درست عكس اين وضعى است كه حكومتهاى طاغوتى دارند. شرطه با مردم دوست، رفيق يعنى شهربانى با مردم دوست، رفيق، خدمتگزار، مردم با او دوست، پشتيبان. ارتش و لشكرى آنوقت بامردم دوست و رفيق، پشتيبان مردم،مردم پشتيبان آنها. يك همچو روحيهاى كه نسبت به خودشان آنطور باشند و نسبت به خارج قوى باشند و اشداءعلى الكفار رحماءبينهم كه قرآن است،وصف اينهاست،وصف مومنهايى است كه ارتش اسلام هستند،عكس آنى كه طاغوتها دارند. در قرآن وصف آنها را
صحيفه نور ج 8 صفحه 166
عكس اينها مىگويد. مىگويد (نسبت مىفرمايد) نسبت به كفار اشداء هستند و قوى، نسبت به خودشان رحيم و مهربان و دوست، نه ارتش و ژاندارمرى و شهربانى از مردم ترسى دارد كه مبادا يك وقتى چه بشود،نه مردم از ارتش ترس دارند، همه دوست و رفيق و همه همين طورى كه حالا مىبينيد شما اينجا آمديد، نه ما از شما مىترسيم كه شما هجمه كنيد به ما،ما را چه بكنيد، نه شما از ما چيزى داريد. ما رفيق و دوست و هر دو رحماءبينهم. اين دستور قرآن است. قواى انتظامى براى انتظام يك كشور است، براى حفظ مردم است، براى حفظ مال و جان مرم است، نه براى ارعاب مردم، نه براى ترساندن و عرض كنم چاپيدن مردم. شما الان در جمهورى اسلام واقع هستيد، طاغوت رفت، جايش نمى آيد ديگر.
توصيه به مردمى بودن و ايجاد تحولى همه جانبه
شما الان در يك جمهورى اسلامى واقع هستيد كه بايد خودتان اسلامى باشيد يعنى همانطورى كه شرطه زمان حضرت امير سلام الله عليه با مردم بوده است شما هم با مردم باشيد. همانطورى كه قواى انتظاميه در خدمت مردم بوده است و مردم با آغوش باز مىپذيرفتند،دوست داشتند آنها را شما هم بايد عملى بكنيد كه مردم با شما آنطور باشند. عمل شما، عمل طاغوتى ديگر نباشد. خيال نكنيد كه ما قدرتمنديم و مردم چه، قدرت وقتى داريد كه ملت دنبال شما باشد. شما ديديد در اين قضيه،عبرت مىگيريد از اين قضيه كه وقتى ملت يك چيزى را اراده بكند و همه با هم، مصمم، ملت يك كارى را بخواهد هيچ قوهاى نمى تواند جلويش بايستد. همه قوا شكست خوردند در مقابل ملت و آن چيزى كه مهم است آرامش روحى انسان است. آنى كه سعادت انسان است اين است كه آرامش داشته باشد در اينجا يا انشاءالله آنجا. الان شما آرامش داريد از باب اينكه نمى خواهيد به مردم تحميل بشويد تا اينكه در وجدانتان ناراحت باشيد.
آنهايى كه به مردم تعدى مىكنند وجدانشان ناراحت است، مگر بعضى شان كه ديگر از وجدان انسانى بيرون رفتهاند اما غالبا اينطورند خصوصاً اين طبقه جوان. اما وقتى با مردم دوستند و رفيقند آرامش قلبى دارند، سعادت، دارند، سعادت همين آرامش سعادت است. شماكارى بكنيد كه اين آرامش قلبى را حفظ بكنيد و مردم را مثل فرزندهاى خودتان، مثل برادرهاى خودتان اينطور حساب بكنيد. آن مسائل طاغوتى را كنار، شما كه نبوديد آن موقع، كنار بگذاريد مطالعه كنيد در حال آن رژيم و وضع او و در عاقبت او.
الان دولت اسلامى است، شماها اسلامى، شهردارى و شهربانى و امثال ذلك انشاءالله همه اسلامى و بايد همه چيزهايى كه در ايران است همه متحول بشود به يك مملكت اسلامى به همه معنا كه در مملكت اسلامى آرامش روحى هست، رفاه همه جانبه هست، تعاون هست، برادرى هست. و من از خداى تبارك و تعالى سعادت و سلامت همه شما رامى خواهم و اميدوارم پليسهاى خوبى براى اسلام باشيد، پليسهاى امام زمان سلام الله عليه باشيد.
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
previos page menu page next page