-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 186
تاريخ: 2/4/58
بيانات امام خمينى در ديدار با طلاب و روحانيون شهرستان تبريز
بسم الله الرحمن الرحيم
من اميدوارم كه شما آقايان كه در اين راه قدم برداشتيد و در مدرسه دينى و علمىوارد شديد، بعدها ازذخائر اين امت و از مبلغين اسلام باشيد. راه، راه خوبى است و خطرناك. راه خوبى است كه راه انبياست، انبيا، هم براى تربيت بشر آمدهاند و علماء امت هم مربيان بشر بايد باشند. پس شغل، شغل انبياست راه، راه انبياء خطرناك است كه اگر ما به وظايف محوله خود عمل نكنيم، غير از اين است كه ديگران نكنند. اگر يك بقال، يك كارمند، يك شخصى كه سمت روحانيت ندارد، يك كار زشتى خداى نخواسته انجام بدهد، اين براى خودش عيب است اما اگر شما انشاءالله روحانى شديد و هر كدامتان در يك بلدى يا در يك مملكتى انشاءالله سرشناس شديد و مروج دين اسلام، اگر خداى نخواسته يك انحرافى در شما پيدا بشود. اين انحراف، انحرافى نيست كه مثل ساير مردم باشد. شما نشانه خدا هستيد، نشانه اسلام انشاءالله خواهيد بود و كسى كه نشانه خدا و نشانه اسلام است، بايد همه حركاتش، همه سكناتش، همه اعمالش، همه گفتار و كردارش الهى باشد، روى موازين الهى باشد. مردم به روحانيون نظر دارند، توجه دارند، توجه به پيغمبر اكرم كه اينها نمايندگان پيغمبر اكرم و امام زمان سلام الله عليه هستند. اگر خداى نخواسته از اينهائى كه نماينده هستند از طرف اولياء خدا، از طرف رسول خدا، اينها اگر يك وقت، يك انحرافى از آنها پيدا بشود، شايد اشخاص غرضمند اين را به پاى اسلام حساب كنند، خيال كنند تعليمات اسلامىاينطور است و لهذا راه، راه پر خطرى است و راه شريفى. جديت كنيد كه از اين راه پر خطر خوب عبور كنيد كه اين صراط است. صراط مستقيم الهى از اينجا شروع مىشود. جسر جهنم از دنيا تا بهشت امتداد دارد و شما الان در بين راه هستيد و در صراط هستيد. توجه كنيد كه اين راه را منحرف نشويد. مستقيم اين راه را تا بهشت انشاءالله با سعادت پيدا كنيد و توجه داشته باشيد كه شما درآتيه انشاءالله در آتيه مربى مردم هستيد و مربى مردم بايد خودش منزه باشد، مهذب باشد. توجه داشته باشيد كه آخوند شغلش بزرگترين شغلها و مسووليتش بزرگترين مسؤوليتهاست. يك شخص روحانى مىتواند يك ملت را نجات بدهد و يك شخص روحانى مىتواند يك ملت را به تباهى بكشد. توجه داشته باشيد كه مبادا از آن اشخاص بشويد كه يك ملت رابه تباهى بكشيد. از آن اشخاص باشيد كه يك ملت را به سعادت برسانيد، يا شعاع شما در هر جا هست، آنها را به سعادت برساند. با ارشاد شما مردم هدايت بشوند. نكند كه يك وقت با
صحيفه نور ج 7 صفحه 187
عمل شما، با قول شما، با رفتار شما يك اعوجاجى در مردم پيدا بشود، يك انحرافى پيدا بشود. اين انحراف براى شما ضررش زياد است. شما انشاءالله بعد كه هر يك از علماى اعلام شديد، توجه كنيد كه در خلال تحصيل علم، تقوا تحصيل كنيد، مهذب بشويد، اخلاقتان را مهذب كنيد، اعمالتان را مهذب كنيد. بايد بر طبق كتاب و سنت باشد كه شما خودتان كتاب و سنت بشويد يعنى كتاب و سنت عملى. روحانى بايد طورى باشد كه مردم وقتى كه او را ديدند به ياد رسول خدا بيفتند و شما اين بار را به دوش گرفتيد و بايد اين بار را به سلامت به آخر برسانيدو مردم را هدايت كنيد. خداوند شما ودوستان شما و رفقاى شما كه در مدرسه و در ساير مدارس هستند همه را سلامت و سعادت عنايت كند و همه شما را خداوند از علماى اعلام مهذب كه براى خدا قدم برداشتيد قرار بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 188
تاريخ: 3/4/58
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى انجمن اسلامى كاركنان صنعت نفت تهران
هجوم اشخاص فرصت طلب وقبضه امور، پس از پيروزى نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
من اين جهت رامىدانم كه اين نهضت و انقلاب تا رفتن رژيم شاه و به هم خوردن اين دستگاه ظلم خوب جلو رفت، لكن بعد از اين پيشرفت، يك آزادى پيدا شد و آن اختناقها از بين رفت و اشخاصى كه فرصت طلب بودند از اطراف به ايران هجوم آوردند و كارها را به وسائلى قبضه كردند و نمىگذارند كارها به صورت اسلامى پيش برود. اين را من مىدانم، اين انحصار به شركت نفت ندارد، در ساير جاها هم همين مسائل هست و از همان افراد ناصالح هستند، بلكه بسياريشان از همان رژيم سابق الان هستند، وجود دارند و تصفيه نشدهاند لكن الان يك قدرى بايد آقايان صبر كنند تا اين مراحلى كه مراحل ابتدائى است، از آنها بگذرند بعدش مشغول تصفيه بشوند و يك تصفيه صحيح بشود كرد.
ما مىخواهيم يك مملكتى باشد اسلامى، اشخاصى كه اداره مىكنند اين مملكت را، اعتقاد به اسلام داشته باشند و اسلام مبناى اعمالشان باشد، نه اشخاصى كه به اسلام خيلى توجه ندارند. اينها بايد تصفيه بشوند لكن ما براى مصالحى عجالتاً اين مطلب را مسكوت عنه گذاشتهايم و در عين حال كه مىدانيم بعضى افراد، افراد غيرصالح هستند و در خصوص شركت نفت هم به من اطلاعاتى دادهاند كه روى يك روابطى دارد پيش مىرود لكن من باز در اين باب سكوت كردم كه عجالتاً اين مسائل اصلى مان حل بشود، بعد از اينكه اين مسائل اصلى حل شد، آنها آسان است، مشكل نيست، آنها در يك روز تصفيه مىشوند، يا دو روز تصفيه مىشوند. و من اميدوارم انشاءالله يك روز يك رژيم اسلامى با محتواى اسلامى داشته باشيم، نه فقط لفظ اسلام باشد و عمل، عمل طاغوتى. الان در بعضى جاها لفظ اسلام است و فقط گفته مىشود اسلام، آنهائى كه الان اعتقاد به اسلام ندارند كلمه اسلام را مىگويند، براى اينكه مىدانند الان اسلام خريدار دارد و آنها هم يك اشخاصى هستند كه دنبال اين هستند كه مشترى پيدا بكنند اين مشترى آن روز كه طاغوت بود، طاغوت بود و اسم او را مىبردند، حالا كه اسلام است اسلام مىگويند. اين فرق نكرده، فرق، اين مشترى است كه ببيند، دنبال مشترى مىگردند كه مشترى هر جور هست، آنها هم خود را آنجورى كنند. لهذا ما هم نه اينست كه توجه نداريم كه اينهائى كه اينطور هستند و بعضى شان هستند كه معلوم نيست اعتقاد به اسلام داشته باشند و
صحيفه نور ج 7 صفحه 189
بعضى هم ندارند، لكن معذلك يك مصالحى الان اقتضا مىكند كه اين مطالب اول مستقر بشود، يك حكومت، حكومت انتقالى به حكومت استقرارى تبديل بشود و مجلس پيدا بشود و وقتى مجلس از اشخاص ملى بوجود آمد حل خواهد شد. ما اميدواريم كه انشاءالله بتوانيم مردم را هدايت كنيم به اينكه چه اشخاصى را به مجلس بفرستند، وقتى مجلس يك مجلس ملى اسلامى شد اين مسائل دنبالش حل است. اينكه من راجع به بسيارى از افراد كه مىدانم افراد سالمى نيستند، سكوت كردم، اين براى همين مصلحت است و انشاءالله اميدوارم كه موفق بشويد شما وهمه به اينكه خدمت بكنيد به اين كشور و بدانيد تا برنامه اسلام نباشد خدمت صحيح نخواهد بود. از اشخاصى كه به اسلام توجه ندارند، توقع اينكه خائن نباشند هيچ وقت نداشته باشيد، آنها دنبال اين هستند كه يك راهى پيدا بكنند براى مقاصد خودشان، هر راهى كه پيدا شد، هر راهى كه هر روزى پيدا شد آن راه را مىگيرند.
همه اقشار از اختلاف و تفرق كه مضر براى اسلام و ملت است پرهيز كنند
من اميدوارم كه انشاءالله همه توجه بكنند، همه قشرها به اسلام توجه بكنند، و اين اختلافات و اين مسائل كه همه مضر براى كشور ماست، همه مضر بر مليت ماست، برا سلام ماست، از اينها دست بردارند، گروه گروه نشوند، اين گروه گروه شدن اسباب اين مىشود كه مسائل عقب بيفتد. هر گروهى و دستهاى جمع مىشوند، يك گروه درست مىكنند، مااين گروهها را همه ادغام كرديم، دور هم جمع كرديم تا يك قدرت بزرگ شدند كه آن قدرتهاى ابر قدرت را شكستند، حالا آقايان دوباره برگشتند گروه درست كردند، هر روز هم يك گروهى پيدا مىشود كه اگر چه عددشان چيزى نيست، ادعايشان زياد است نه واقعيتى دارند و نه يك برنامه اى دارند، هيچ چيز نيست لكن همين مقدار كه گروه كذا، گروه كذا، حزب كذا، همينها مضر به حال مملكت ماست. ما مىخواهيم اين گروهها برگردند يك گروه بشوند و آن گروه، گروه اسلامى كه براى اين مملكت مفيد باشند، خدمت بكنند به اين كشور اين نابسامانىهائى كه هست، اين خرابىهائى كه هست، ترميم بكنند. اين اختلافات و گروه گروه درست كردن نمىگذارند خرابىها ترميم بشود، نمىگذارد دولت كارش را انجام بدهد، نمىگذارد كه مردم به كارشان برسند البته ممكن هم هست كه سوء نيت نداشته باشند. لكن فهمشان خيلى نيست و ادراكشان زياد نيست، فهم سياسى ندارند، خيلى دم مىزنند از اينكه ما كذا هستيم، لكن فهم سياسى ندارند. اگر فهم سياسى داشتند، امروز روز اين نبود كه هى گروههاى مختلف و دستجات درست كنند، آن يك حزب درست كند، آن يك گروه، آن يك گروه، هر كس يك چيزى درست كند و يك عدهاى دور خودش جمع بكند، در عين حال كه عدهشان چيزى نيست لكن مضر هست.
انشاءالله خدا همه را بيدار كند و همه توجه به مصلحت مملكت بكنند و انشاءالله پيش ببريم و اين مسائل حل بشود، لكن مطمئن باشيد كه ديگر نمىتوانند آنها بيايند و كارى انجام بدهند، اين كار گذشته است، ديگر تمام شده است. خدا همه تان را توفيق بدهد و مويد باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 190
تاريخ: 3/4/58
پيام امام خمينى به مردم فردوس
بسم الله الرحمن الرحيم
اهالى محترم شهرستان فردوس ايدهم الله تعالى
طبق درخواست آقايان محترم، جناب مستطاب ثقه الاسلام و المسلمين آقاى آقا شيخ اسماعيل فردوسى دامت افاضاته جهت رسيدگى به امور مذهبى و مشكلات محلى بدان شهر مىآيند. اميد است اهالى محترم فرصت را مغتنم داشته از وجود ايشان بهرهمند شده و براى پيشبرد اهداف عاليه اسلام از هرگونه همكارى لازم با ايشان دريغ ننماييد و انشاءالله تعالى با همكارى علماى اعلام دامت بركاتهم و اهالى محترم، بتوانند وظائف محوله را به نحو احسن انجام دهند. از خداى تعالى ادامه توفيقات همگان را خواستارم.
والسلام عليكم و رحمة اللهو بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 191
تاريخ: 3/4/58
بيانات امام خمينى در جمع طلاب حوزه علميه اصفهان
وارسته كردن نفس از تعلقات دنيا سرمنشأ همه كمالات است
بسم الله الرحمان الرحيم
شما از صفر شروع كرديد و بحمد الله تا اينجا رسيديد و از حال اختناق شروع كرديد و به آزادى رسيديد و من اميدوارم كه تا آخر، تا آنجا كه مقام انسان است، يعنى لايتناهى، همه برسيد. اميدوارم كه انسانهاى آگاه و آگاهى دهندهاى باشيد. شما آقايان همانطورى كه شغلتان محترم و شريف است مسؤوليتتان زياد است. شمابايد خودتان را بسازيد و بعد ملت را بسازيد، خودسازى به اينكه تمام قشرهائى، ابعادى كه انسان دارد و انبياء آمدند براى تربيت آن، تمام ابعاد را ترقى دهيد، جنبه علمى، همه ابعاد علم. جنبه اخلاقى، همه ابعاد اخلاق. تهذيب نفس، وارسته كردن نفس از تعلقات دنيا كه سرمنشأء همه كمالات وارسته شدن نفس از تعلقات است و بدبختى هر انسان تعلق به ماديات است. توجه و تعلق نفس به ماديات، انسان را از كاروان انسانها باز مىدارد و بيرون رفتن از تعلقات مادى و توجه به خداى تبارك و تعالى انسان را به مقام انسانيت مىرساند. انبياء هم براى همين دو جهت آمده بودند، بيرون كردن مردم را از تعلقات و تشبث به مقام ربوبيت.
نيل به مقام انسانيت، با منزه شدن از تعلقات دنيوى
شما آقايان اهل علم كه بعضى ملبس به لباس علم هستيد، و بعضى يا اكثراً انشاءالله بعد ملبس خواهيد شد، انشاءالله اين مراتب را طى مىكنيد. علم تنها اثر ندارد بلكه گاهى مضر است عمل بدون علم بىنتيجه است. علم و عمل دو بالى است كه انسان را به مقام انسانيت مىرساند. علم به همه شوون و عمل، عمل نفسانى، عمل جسمانى، عمل عقلانى، انسان را به مراتب انسانيت مىرساند. اميد است كه شما آقايان در خلال تحصيل توجه به اين مطلب داشته باشيد كه در مدرسهها منزه كنيد خودتان را از تعلقات دنيا. تمام گرفتارىهاى بشر از اين تعلقات است. اگر اين تعلقات نبود، اگر اين توجه به دنيا و تعلق به دنيا نبود، ما اينقدر گرفتارى در ظرف بيش از پنجاه سال و قريب شصت سال نداشتيم. محمد رضا پهلوى به واسطه تعلقى كه به دنيا داشت، نفسش غير از دنيا چيزى نمىفهميد، سر منشا اينهمه فساد براى ملت و اين همه بدبختى براى خودش شد. دوستان او كه جنود شيطان بودند، براى تعلقى كه به دنيا داشتند كه نفوسشان غير از دنيا ادراك نمىكرد، به واسطه همين تعلق، منشأاين همه
صحيفه نور ج 7 صفحه 192
بدبختى براى ملت و بدتر آنكه براى خودشان شدند، هم بدبخت كردند ملت را و به باد دادند همه چيز ملت را و هم بدبخت كردند خودشان را.
انبياء در عين حال كه دنيا را اداره مىكردند، مملكتها رااداره مىكردند كه در اسلام نمونه بارزش نزديك به ماست وتاريخ نشان مىدهد كه در ظرف نيم قرن تقريباً اكثر معموره را فتح كردند، در عين حال تعلق نداشتند به دنيا. فتح براى مملكت گيرى در اسلام نيست. مملكت گيرى براى حكومت در اسلام نيست. حكومت جائرانه مطرح نيست. فتح براى اين است كه انسانها را، آدمها را به كمال برساند. فتوحات اسلام غير از فتوحات رژيمهاى ديگر است. آنها فتوحاتشان، رژيمفتوحاتشان، فتوحات براى دنياست و انبيا فتوحاتشان براى خداست، براى توجه دادن مردم به خداست. آنها مردمىكه اسير ماده هستند و اسير نفس و شيطان هستند، آنها را مىخواهند تحت تأثير خودشان و مكتب خودشان قرار بدهند و آنها را از حزب شيطان به حزب الله وارد كنند.
(الله ولى الذين امنوا بخرجهم من الظلمات الى النور و الذين كفروا اولياء هم الطاغوت بخرجونهم من النور الى الظلمات) اين دو، اين دو جنبه است، اين دو جبهه است، جبهه طاغوت و جبهه الله، جبهه الله را كه توجه به خدا دارند و ايمان به خدا دارند، خداى تبارك و تعالى آنها را از همه ظلمتها از تمام ظلمتها اخراج مىكند و به نور مىرساند. آن نور، نور خود حق است. اينكه نور است (الله نور السموات و الارض) از همه ظلمتها كه ما عداى الله است، آنها را خارج مىكند و به نور مىرساند و به الله مىرساند. طاغوت مردم را از نور خارج مىكند و به ظلمات مىرساند.(ظلمات بعضها فوق بعض) اين دو راه است، راه انبيا و راه طاغوت. راه انبيا راه خداست و خدا ولى است و خدا فاعل است و به دست خدا انسان تربيت مىشود و راه طاغوت راه شيطان است كه شيطان مربى انسان است.
با تعلم و تهذيب نفس به جند الهى وارد شويد
عزيزان من! توجه داشته باشيد كه در جند الهى وارد باشيد. درس خواندن تنها انسان را در جند الهى وارد نمىكند، علم تنها خصوصاً علمهاى قانونى، رسمى، انسان را به مراتب انسانيت نمىرساند بايد باشد لكن در جنب او بايد توجه به غيب باشد. درس را براى خدا بخوانيد. از صفر شروع كرديد و اميدوارم تا غير متناهى برويد و برويد تا برسيد به آنجا كه غير از خدا كسى را نبينيد. همه چيز را از او ببينيد، همه كس را جلوه او بدانيد. اگر همچو تربيتى در انسانها واقع بشود، انسانها الهى مىشوند. انسان الهى جنگ و زور ندارد، جنگ و جدال ندارد، همه جنگ و جدالهائى كه واقع مىشود براى اين است كه توجه به طبيعت است. جنگهائى كه در اسلام وارد شده است براى اينكه اينها رااز ظلمات به نور وارد كنند. جنگاسلامى، جنگهاى رژيمهاى ديگر نيست. اينها از ظلمات به ظلمات ديگر وارد مىكنند، از ظلمت به ظلمات وارد مىكنند. انبيا مىخواهند از ظلمات اينها را به نور وارد مىكنند. خداوند همه شما را تأييد كند. من از شما فرزندان عزيز كه دلم به شما خوش است. دلم به
صحيفه نور ج 7 صفحه 193
چهرههاى شما خوش است و از اين صورت نورانى حظ مىبرم، تشكر مىكنم كه از راه دور آمديد و در اين هواى گرم و در اين منزل تنگ در زحمت واقع شديد. خداوند همه شما را از علماى عاملين و از مجاهدين اسلام قرار بدهد. خداوند همه شمارا از ظلمات بيرون كند و به نور برساند.
والسلام عيكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 194
تاريخ: 4/4/58
بيانات امام خمينى در جمع مردم اردكان فارس
پيروزى اصيل آن است كه ما بتوانيم متبدل بشويم به يك موجود انسانى، الهى و اسلامى
بسم الله الرحمن الرحيم
انقلابهائى كه در دنيا واقع مىشود دو جور است. يك انقلابى، انقلاب اسلامى است و يك انقلاب غير اسلامى. انقلاب اگر انقلاب غير اسلامىباشد، اين انقلاب بعد از انقلاب ديگر بند و بارى در كار نيست و هر طورى كه مىخواهند با مردم عمل مىكنند، مهارى در كار نيست. لكن انقلاب اگر اسلامى باشد يعنى متكى به ايده اسلام، متكى به احكام اسلام باشد اين بايد از اول انقلاب تا آخر ابد كه اين انقلاب آثارش هست اين اسلامىباشد و تحت احكام اسلام. ملت ما تا اينجا آمده است و بحمد الله با پيروزى به اينجا رسيده است لكن پيروزى اين نيست كه مافقط طاغوت را از بين ببريم پيروزى اصيل آن است كه ما بتوانيم متبدل بشويم به يك موجود انسانى، الهى، اسلامى كه همه كارهايمان، همه عقايدمان، همه اخلاقمان، همه اسلامى باشد.
اصل، محفوظ ماندن مكتب است نه به دست آوردن پيروزى ظاهر
الان چشم همه متفكرين دنيا تقريباً دوخته شده است به ايران و توجه به اين الان هست كه آيا اين ايرانىها كه به اين پيروزى رسيدند و مدعى هستند به اينكه اسلام بالاترين مكتب است، اسلام از همه مكتبهاى عالم منزهتر است، آيا اين مردمى كه اين ادعا را دارند، اينها چه جور هستند الان؟ الان كه جمهورى اسلامى در ايران مستقر شده است يعنى رژيم الان رژيم جمهورى اسلامى است، آيا اين نظام اسلامى در ايران چه اثرى داشته است؟ همان مسائل سابق است منتها مهرهها تفاوت كرده است؟ آن روز مأمورين انتظامى و مأمورين دولتى، آنها ظلم مىكردند و حالا پاسداران اسلامى و مردم اسلامى و بازار اسلام ظلم مىكنند؟ فقط اسم تغيير كرد و افراد تغيير كردند لكن مطلب باقى است و مطالب باقى است؟ يا خير، آن هم، محتوا هم تغيير كرده است؟ من خوف اين را دارم كه در دنيا يك شكست بزرگ بخوريم و آن شكست مكتبمان باشد. من از اين بسيار خوف دارم. شكست ما اگر مكتبمان محفوظ باشد و شكست بخوريم اشكالى در كار نيست، بسيارى از اولياء خدا در مقابل غير، شكست خوردند اما مكتبشان محفوظ بود. اگر خداى نخواسته ما پيروز بشويم به اين معنا كه آن دستهاى از
صحيفه نور ج 7 صفحه 195
ظالمها كه بودند و آن دستهاى از چپاولگران كه بودند بيرون كرديم لكن به جاى آنها يك دسته ظلمه ديگرى با يك محدوديت خاصى و چپاولگرهاى ديگرى با يك محدوديتى به جاى او نشست، اين موجب اين مىشود كه مكتب ما در دنيا منعكس بشود كه مكتب درستى نبوده، شكست در مكتب واقع بشود. آ ن شكستى كه جبران نمىتواند بپذيرد اين شكست است.
هشدار به رعايت حدود و عمل به موازين شرعى براى پيشگيرى از شكست
الان ما در تمام سطح ايران مىبينيم كه يك نابسامانىهائى هست، يك اختلافاتى هست، يك كارهائى هست كه نبايد بشود. چيزهائى كه بر خلاف رضاى خداست، بر خلاف دستور پيغمبر اكرم است، بر خلاف دستور اسلام است، در همه سطح كشور واقع مىشود. نه همه مىكنند، لكن در تمام سطح كشور هستند اشخاصى كه همچو كارهائى مىكنند و خوف اين است كه اين به پاى اسلام نوشته بشود، به پاى جمهورى اسلام نوشته بشود و در خارج بگويند اين هم نظام اسلام و اين هم جمهورى اسلام كه مثل سابق است با اختلاف افراد. همانطورى كه سابق مىريختند توى خانههاى مردم و مىگرفتند و هيچ تحت قاعده اى نبود الا قاعده جباريت و ظلم، حالا هم بىميزان مثلاً دربعضى جاها مىروند خانه مردم و چه مىكنند،اين پاى اسلام حساب بشود.اگر پاى خود ما حساب مىشد، خوب مسلك بود، مسلك صحيح. لكن آنهائى كه مىخواهند در اين مملكت باشند آنها دارند خلاف مىكنند، مثل كارهاى رژيم سابق، آن را به پاى اسلام حساب نمىكردند آنها يك دستهاى بودند كه كارهائى مىكردند وروى رژيم طاغوتى بود، اين به مسلك ما هيچ ضررى وارد نمىآورد، به مملكت ما ضرر وارد مىآورد اما مسلك ما محفوظ مىماند و آنها راخلاف اسلام مىدانستند، خلاف رژيم اسلام مىدانستند. لكن اگر امروز خداى نخواسته در طبقات مردم خصوصاً در طبقات روحانيين كه آنها در راس هستند و آنها نماينده اسلام هستند اگر خداى نخواسته بعضى اشخاص ملبس به لباس روحانيين يك كارى بكنند به اسم روحانى، يك كارى بكنند به اسم كميته كذا و اين كار بر خلاف موازين شرعيه باشد،اين را ديگر نمىآيند حساب كنند به اينكه اين رژيم طاغوتى است، مىگويند رژيم اسلامى است و اين هم كارهايش، اين هم حرفهائى است كه دارند مىزنند و لهذا امروز يك مسأله خطرناكى مطرح است. ما آنوقت اگر شكست خورده بوديم از طاغوت هيچ ابائى نداشتيم خوب ما شكست خورديم حضرت امير سلام الله عليه هم از معاويه شكست خورد آن ابائى نبود خوب ما يك مطلبى را مىگفتيم، مطلب حقى داشتيم مىگفتيم، نتوانستيم پيش ببريم آنها غلبه كردند بر ما. اما امروز مسأله آن نيست امروز يك صفحه ديگرى در كار است و آن اين است كه مسلمين ملت ما شكست داد طاغوت را و راى داد به جمهورى اسلامى و شد مملكت، مملكت اسلامى. اگر امروز ما يك خطاهائى بكنيم كه دشمنهاى ما در خارج دامن به آن بزنند، در داخل دامن به آن بزنند و منعكس كنند در خارج و داخل به اينكه اسلام هم مثل ساير مكتبها بلكه پائينتر از او، اين شكست، شكستى است كه جبران ناپذير است شكست حضرت امير از معاويه هيچ اهميتى نداشت براى اينكه شكست مسلك
صحيفه نور ج 7 صفحه 196
نبود شكست شخص بود. اما اگر ما الان مدعى هستيم كه اسلام است رژيم ما، ولى وقتى برويم سراغ بازار ببينيم بازار همان بازار سابق است، ربا همان رباى سابق است، چپاولگرى همان چپاولگرى سابق است، اجحاف و گرانفروشى فوق العاده همان است كه سابق بود، برويم توى ادارات هم ببينيم همان اشخاص و همان وضع و همان نابسامانى آنجا هم هست، برويم در مثلاً دانشگاه ببينيم آنجا هم مسائل همان مسائل است، هر جا برويم همان مسائل باشد اين موجب اين مىشود كه انعكاس پيدا بكند. كه رژيم فاسدى رفت يك رژيم فاسدى جايش نشست. كارى ما نكرديم جز اينكه يك رژيم فاسدى را ما از بين برديم كه آن رژيم فاسد كارهايش پاى اسلام حساب نمىشد. اين خطر نبود كه اگر چنانچه محمد رضا يك ظلمى بكند يا سازمان امنيت مردم را چه بكند اين به اسلام مربوط است. هيچ، جدا بود. حساب اسلام جدا، حساب آنها هم جدا بود. اين خطر آن روز هيچ نبود بلكه هر چه آنها ظلم مىكردند اسلام تقويت بيشتر مىشد.(لازال يويد هذا الدين الرجل الفاجر) رجل فاجر، آدم فاسق، آدم ظالم هر چه ظلم بكند تأييد دين است براى اين كه دين عدل است او هر چه ظلم بكند مردم توجهشان به دين زيادتر مىشود اما امروز كه مملكت يك مملكت اسلامى است، رژيم يك رژيم اسلامى است و يك آزادى براى مردم پيدا بشود، از اين آزادى اگر بخواهد خداى نخواسته يك استفادههاى سوئى بشود و از اين آزادى يك ظلمى بشود، تعدى بشود عرض مىكنم كه كارهائى كه بر خلاف مسير انقلاب است بشود، اينطور نيست كه ما مثل شكست از محمد رضا باشد كه بر ايمان اهميت هيچ نداشت. امروز شكست مسلك شكست مىخورد، اين است كه مهم است. بايد ما همه بيدار باشيم، متوجه باشيم به اينكه از آزادى سوء استفاده نكنيم. حالا كه آزاد هستيم هرج و مرج بشود، هر كسى بخواهد براى خودش، همچو آزادى در بين بشر نبايد باشد، در اسلام مطرح نيست يك همچو آزادى كه كسى آزاد باشد كه مردم را اذيت كند، كسى آزاد باشد كه اجحاف بكند و همين طور از ساير چيزها. امروز همه ما امانتدار اسلام هستيم، اسلام الان سايه افكنده بر سر ما از باب اينكه رژيم سلطنتى مبدل شد به رژيم اسلامى. الان كه اين امانت دست ما آمده است اگر خداى نخواسته ما به اين امانت خيانت بكنيم و اين را در نظر غربىها، در نظر دشمنهاى ما، در نظر دشمنهاى داخلى و خارجى و آن اشخاصى كه مىخواهند اين نهضت را آلوده كنند، ننگين كنند، اگر ما الان يك عملى بكنيم كه بهانه دست اينها بدهيم ما خيانت به اسلام كردهايم و بايد همه چشمهايمان را باز بكنيم. بالاتر از همه طبقه روحانيون هستند كه بايد بسيار با توجه، حالا غير سابق است سابق روحانيون نمىتوانستند كارى بكنند اگر كارى هم مىكردند مىگفتند كه اين ساواكى است. اگر يك معممى يك كار خلافى مىكرد مردم مىگفتند اين ساواكى است، اين از خدمه مثلاً ظلمه است. امروز كه همچو چيزى را نمىشود گفت امروز اگر خداى نخواسته يك نفر روحانى كه نمىكند او، يك نفر صورت روحانى بيايد در بينشان واقع بشود، يا در كميتهها برود ويك خلافى بكند، امروز ديگر نمىگويند ساواكى است، امروز مىگويند روحانى است دارد اين كار را مىكند، ديروز ساواكى اين كار را مىكرد امروز روحانى اين كار را مىكند و همين طور شماها ديروز بازار، بازار طاغوت بود امروز بازار اسلام است. محتوايش
صحيفه نور ج 7 صفحه 197
فرق كرد؟ نه، رباخور همان رباخور، گرانفروش همان گرانفروش، احجاف كن همان احجاف كن و همين طور در هر جاى مملكت كه برويم اگر محتوا تغيير نكند خوف اين است كه مكتب مامورد اهانت واقع بشود، مردم از مكتب ما برگردند و اين بالاترين شكستى است كه ممكن است بر ما وارد بشود و الا فرض كنيد يك كسى هم اينها هم نمىشود اما فرض كنيد شد اينها روابطشان را باهم درست كردند و امريكا هم پشت سرش آمد و يك كودتا هم شد ما را هم همه را كشتند و از بين بردند و خودشان جايش نشستند، اين شكست مسلك نيست ما شكست نخورديم ماشكست طبيعى خورديم، نه شكست معنوى. اما اگر خود ما يك كارهايى بكنيم كه در بين مردم، در بين جوامع، در بين متفكرين بادامن زدن دشمنهاى ما در داخل و خارج بر مسائل و مكتب ما اسباب اين بشود كه شكست بخورد، اين شكست است كه ديگر جبران ندارد، اين شكستى است كه در مقابل اين، انبيا ايستادند، درمقابل اين، اوليا ايستادند كه اين شكست واقع نشود جانشان رادادند براى اينكه مكتبشان محفوظ بماند. در هر صورت ما الحمدلله تا حالا آمدهايم لكن از اين به بعد مشكلتر است مسأله و اهميتش بيشتر است. و من از شما آقايان هم تشكر مىكنم كه از راه دور آمدهايد با ما ملاقات كنيد و به رفقاى شما خودتان و به دوستان ما و به برادرهاى ما سلام من را تبليغ كنيد. خداوند همه شما را تأييد كند و موفق.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 198
تاريخ: 4/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از كاركنان شيلات جنوب
همه موظفيم كه خودمان را اصلاح كنيم
بسم الله الرحمن الرحيم
من از آقايانى كه به اينجا آمدهاند تشكر مىكنم، خداوند شماها را سعادتمند كند در دنيا و در آخرت، شما مىدانيد كه امروز ايران احتياج دارد به كار و كارگر و زياد كاركردن، روز سازندگى است. اينها رفتند و مملكت خرابى گذاشتند كه در همه چيز احتياج به سازندگى دارد و اين سازندگى بايد به دست همه، همه جمعيت ايران واقع بشود. دولت تنها نمىتواند، روحانيون نمىتوانند، قشر واحد نمىتواند، همه با هم بايد دست به هم بدهند و اين خرابه را بسازند.
الان شما در يك شركتى واقع شديد كه در آن شركت هم بايد به طور امانت، به طور ديانت عمل كنيد و همان طورى كه در اين نهضت پيشبرد كرديد، در نهضت مقابل جنود ابليس هم پيشبرد كنيد. جنودى كه ما را مىخواهد به فساد بكشاند، جنودى كه ما را مىخواهد به ظلم و به تاريكى بكشاند، در مقابل آنها هم بايد نهضت كرد، قيام كرد، هر كس مكلف است كه خودش را اصلاح كند قبل از اينكه ديگران رااصلاح بكند، همه موظفيم كه خودمان را اصلاح كنيم.
تلاش شياطين براى ايجاد تفرقه و فساد ميان اقشار مردم
امروز ايران محتاج است به اينكه مردهاى صالح در كارها دخالت كنند. هر جا هستيد بايد با صلاح و باسداد و با امانت و باديانت مشغول كار باشيد. خداوند همه شما را تأييد كند و خداوند مملكت شما را مستقل كند و از شر شياطين حفظ كند. البته مىدانيد كه الان هم شياطين در كارند كه بين كارگران، كارمندان، همه اقشار فساد ايجاد كنند، تفرقه ايجاد كنند، شما برادرها بيدار باشيد كه مبادا در بين شما بيايند و موجب تفرقه بشوند، اينها گمان كردند كه مىتوانند با تفرقه آن حالات سابق را برگردانند، آن رژيمهاى فاسد را برگردانند ولى بحمد الله ديگر دير شده است و نخواهند توانست لكن آنها كوشش مىكنند كه تفرقه نفاق بين شماها بيندازند و زحمت ايجاد كنند و شما توجه داشته باشيد كه اگر يك همچنين اشخاصى در بين شماها آمدند، آنها را از بين خودتان دور كنيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 199
تاريخ: 4/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى همدان
خويشتن دارى و حفظ احكام اسلام بالاترين پاسدارى است
بسم الله الرحمن الرحيم
از شما پاسداران از دو جهت تشكر مىكنم: يكى اينكه از راه دور آمديد براى ملاقات و حرفهاى خودتان را بزنيد، ما هم اگر حرفى داريم بزنيم به شما، يكى هم براى اينكه پاسدار هستيد، پاسدار اسلام هستيد و من اميدوارم كه همه ما پاسدار اسلام و قرآن مجيد باشيم. پاسدارى از اسلام، يكىاش همين است كه الان در سطح كشور بحمد الله جمعيت كثيرى مشغول هستند و نظم مملكت الان در دست آنهاست و اگر آنها نبودند، اين انتظامات نبود و يك پاسدارى بالاتر از اين است و آن پاسدارى از اسلام، از احكام اسلام و پاسدارى انسان از خودش. همانطورى كه براى يك كشور دزدهائى هست، خيانتكارهائى هست، جنايتكارهائى هست و بايد با پاسدارى جلو اين خيانتها و جنايت را گرفت و بحمدالله پاسدارهاى اسلامى جلو مىگيرند، همين طور در خود انسان از اين جنود شيطانى زياد است كه انسان اگر پاسدارى نكند، انسان را به هلاكت مىرساند.
وظيفه خطير پاسداران خدمت صادقانه بر طبق موازين اسلام است
اگر پاسدارهاى اسلامى ما پاسدارى از خودشان هم بكنند كه در اين خدمتى كه هستند يك خدمت صادقانه، يك خدمت عاشقانه براى اسلام و يك خدمتى كه مستقيم در راه اسلام باشد، اگر بكنند اينها پاسدارى را حقش را عمل كردند و اگر خداى نخواسته يك انحرافى حاصل بشود، يك تعدى از طرف آنهائى كه ميگويند ما پاسدار اسلام هستيم، به برادرانشان بشود، حالائى كه قدرتمند هستند و قوى هستند و آزاد هستند، از اين قدرت و قوه و آزادى سوء استفاده كنند، به برادرهاى خودشان خداى نخواسته تعدى كنند، به منازل مردم تعدى خداى نخواسته بكنند، آنوقت نه اينكه يك آدم عادى اين كار را كرده است آن آدم عادى هم مجرم است لكن يك جمعيتى است كه به اسم پاسدارهاى جمهورى اسلامى هستند و ملبس به لباس پاسداران جمهورى اسلامى هستند، اگر خداى نخواسته از پاسدارهاى جنود اسلامى، پاسدارهاى جمهورى اسلامى يك اشتباه و خطائى حاصل بشود، اين فرق دارد تا اينكه از يك آدم عادى حاصل شود، براى اينكه اينها خودشان را معرفى مىكنند كه ما جنود اسلام هستيم، ما پاسدار اسلام هستيم و همه توقع از پاسدارهاى اسلام دارند كه روى خط
صحيفه نور ج 7 صفحه 200
اسلام مشق كنند، كارهايشان كارهاى اسلامى باشد. همانطورى كه در طبقه روحانيون كه آنها پاسدار اسلام و احكام اسلام هستند اگر خداى نخواسته يك ملبس به لباس روحانيون يك كار خلاف بكند، اين فرق دارد با اشخاص عادى، براى اينكه اينها پاسدار اسلام هستند، ملبس به لباس روحانيت هستند، ملبس به لباس پاسدارى از قرآن و سنت هستند اگر خداى نخواسته از اينها يك وقت اشتباه، خطائى حاصل بشود فرق دارد تا اينكه از يك آدم عادى حاصل بشود و لهذا شما جوانها كه پاسدار جمهورى اسلامى هستيد و روحانيون كه پاسدار احكام اسلام و قرآن هستند وظيفهتان زياد است و شغلتان شريف. شغل، شغل شريف براى اينكه پاسدارى از اسلام يك شغل بسيار شريف است و مسؤوليتش هم زياد است. بايد حفظ كنيم اين حدود ثغور اسلامى را، فقط اين نباشد كه ما پاسدار هستيم، ما هم بگوئيم ما روحانى هستيم، شما هم بگوئيد ما پاسدار و خداى نخواسته به وظايفى كه پاسداران و روحانيون بايد عمل بكنند ما يك وقت خداى نخواسته نكنيم. بايد همانطورى كه مدعى هستيم ما كه ما پاسدار هستيم و پاسدار جمهورى اسلام و پاسدار احكام اسلام هستيم، بايد خودمان ابتداء مرزمان همان مرز اسلام باشد، راه مان همان راه مستقيم اسلام باشد تا اين ادعاى ما پيش خدا قبول بشود. اگر فرض بفرمائيد كه مردم هم مطلع نشوند كه ما برخلاف داريم عمل مىكنيم، خدا كه مىداند، در محضر خداست. در پيشگاه خدا ما نمىتوانيم آنوقت ادعا كنيم كه ما پاسدار هستيم، براى اينكه ما كه خودمان بر خلاف موازين اسلام، خداى نخواسته عمل بكنيم، بعد بخواهيم ادعا كنيم كه ما نگهبان اسلام هستيم، كسى كه خودش بر خلاف اسلام عمل مىكند نمىتواند بگويد من نگهبان هستم، يك كسى كه خودش دزد است نمىتواند بگويد من نگهبان هستم، من پاسبان هستم. پاسبان وقتى دزد باشد، پاسبان نيست، دزد است. پاسدار خداى نخواسته اگر برخلاف موازين اسلام باشد، پاسدار نيست، اين يك آدمى است كه برخلاف اسلام است.
كوشش در اصلاح خويش و دفع توطئهگران
كوشش كنيد برادرها كه خودتان را اصلاح كنيد و پاسدارى از خودتان بكنيد، پاسدارى از خودتان كرديد، پاسداريتان از جمهورى اسلامى پيش خداى تبارك وتعالى مقبول است و ارزشمند، بسيار ارزشمند. در يك همچو زمانى كه احتياج دارد اسلام به اينكه پاسدار داشته باشد و مردمى كه برخلاف هستند و آنهائى كه برخلاف جمهورى اسلامىهستند، در توطئه هستند، مشغولند آنها به عمل در سرحدات ما، در خود شهرهاى ما مشغول به توطئه هستند، دريك همچو موقعى احتياج به پاسدارها هست. هم پاسدارى از خودتان بكنيد و هم پاسدارى از جمهورى اسلامى. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد و مويد و موفق باشيد و آقاى مدنى هم انشاءالله بعد از اينكه در تبريز كارهايشان را يك مقدارى رو به راه كردند انشاءالله مىآيند به همدان. موفق باشيد انشاء الله.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 201
تاريخ: 4/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پاسداران قرچك ورامين
در مملكت اسلامىغير قانون خدا هيچ چيز حكومتى ندارد
بسم الله الرحمن الرحيم
ما موظفيم حالا كه جمهورى اسلامى رژيم رسمى ما شده است همه طبق جمهورى اسلامى عمل كنيم. جمهورى اسلامى يعنى اينكه رژيم به احكام اسلامى و به خواست مردم عمل كند و الان رژيم رسمى ما جمهورى اسلام است و فقط مانده است كه احكام، همه احكام اسلامى بشود. مجرد بودن رژيم اسلامى مقصود نيست، مقصود اين است كه در حكومت اسلام، اسلام و قانون اسلام حكومت كند، اشخاص براى خودشان و به فكر خودشان حكومت نكنند، ما مىخواهيم احكام اسلام در همه جا جريان پيدا كند و احكام خداى تبارك و تعالى حكومت كند. در اسلام حكومت، حكومت قانون، حتى حكومت رسو ل الله و حكومت امير المومنين حكومت قانون است يعنى قانون خدا آنها را تعيين كرده است، آنها به حكم قانون واجب الاطاعه هستند پس حكم از آن قانون خداست و قانون خدا حكومت مىكند. در مملكت اسلامى بايد قانون خدا حكومت كند و غير قانون خدا هيچ چيز حكومتى ندارد. اگر رئيس جمهورى در مملكت اسلامى وجود پيدا بكند، اين اسلام است كه او را رئيس جمهور مىكند، قانون خداست كه حكمفرماست. در هيچ جا در حكومت اسلامى نمىبينيد كه خود سرى باشد حتى رسولالله از خودشان رايى نداشتند، رأى قرآن بوده است، وحى بوده، هر چه مىفرموده از وحى سرچشمه مىگرفته است و از روى هوا و هوس سخن نمىگفتند و همين طور حكومتهايى كه حكومت اسلامى هستند آنها تابع قانونند، رأى آنها قانون اسلامى است و حكومتشان حكومت الله. اينكه ما دائماً راجع به اين معنى سفارش مىكنيم كه بايد حالا كه رژيم، رژيم اسلامى شده است، محتوا، محتواى اسلامى باشد براى اين است كه يك مملكتى كه افرادش ادعا مىكنند كه مسلمان هستيم بايد در آنجا احكام اسلام حكومت كند لكن مىبينيم در بسيارى جاها ديده مىشود كه افراد پايبند احكام اسلام نيستند. بسيارى از اشخاص ادعاى اسلام مىكنند ولى فقط ادعاست، ديگر در عمل خبرى از اسلام نيست. ما كه مىگوئيم حكومت بايد همانطور كه اسلامى است محتوايش هم اسلامى باشد، يعنى هر جا كه شما برويد، در هر وزارتخانهاى شما برويد، در هر ادارهاى كه شما برويد، در هر كوى و برزن و در هر بازار كه شما برويد، در هر مدرسه و دانشگاه كه برويد آنجا اسلام و احكام اسلام را ببينيد. ما حكومت اسلامى خواستيم، ما جمهورى اسلامى لفظى نخواستيم، ما خواستيم كه حكومت الله در
صحيفه نور ج 7 صفحه 202
مملكتمان و انشاءالله در ساير ممالك اجرابشود.
آزادى بايد منطقى و طبق قانون الهى باشد
بنابراين، اين تو هم كه حالا كه جمهورى اسلامى شده است و هر كس خودش هر كارى مىخواهد بكند آزاد است، اين درست نيست، آزادى در حدود قانون است يعنى آن مقدارى كه خداى تبارك و تعالى به ما آزادى داده است در آن مقدار آزاد هستيم. آزاد نيستيم كه فساد بكنيم، هيچ انسانى آزاد نيست كه كار خلاف عفت بكند، هيچ انسانى آزاد نيست كه برادر خودش را اذيت بكند. اين مقدار آزادى كه خداى تبارك و تعالى به مردم داده است بيش از آن آزادىهائى است كه ديگران دادهاند آنها آزادى غير منطقى دادهاند و آزادهايى كه خدا داده است آزادى منطقى است، همه چيزهائى را كه آنها دادهاند آزادى نيست، آزادى بايد منطقى و طبق قانون باشد. بنابراين ما از آن چيزى را كه مىخواهيم حكومت الله است، مىخواهيم خدا و قرآن بر ما حكومت كند، ما هيچ حكومتى را جز حكومت الله نمىتوانيم بپذيريم و هيچ دستگاهى را كه برخلاف قوانين اسلام باشد نمىتوانيم بپذيريم و هيچ رايى را كه برخلاف رأى اسلام باشد، خواه رأى شخصى باشد و يا رأى گروهى و حزبى نمىتوانيم بپذيريم. ما تابع اسلام هستيم، ما تابع قانون اسلام هستيم و جوانهاى ما خونشان را براى اسلام دادهاند جوانهاى ما ما اسلام و احكام اسلامى را مىخواهيم.
اصلاح و تهذيب نفس، مسووليتى خطير براى تحقق احكام اسلام
الان وظيفه ما اين است كه هر كدام مان در هر جا كه هستيم و در هر سرحدى كه هستيم جديت كنيم كه قوانين اسلام را از خودمان شروع كنيم. اگر چنانچه ما خودمان را اصلاح نكنيم و قوانين اسلام را نسبت به خودمان اجرا نكنيم، نمىتوانيم يك حكومت اسلامى تشكيل بدهيم. اگر آن كسى كه در راس حكومت است مثلاً رئيس جمهور و نخست وزير خودش را اصلاح نكند و خودش تابع قوانين اسلام نباشد و قوانين اسلام را در مملكت اجرا نكند، چنين شخصى نمىتواند در راس حكومت اسلامى و حاكم اسلام باشد. هر يك از اين صاحب قدرتها و كسانى كه در راس قدرت هستند مثل رئيس ستاد يا رئيس كل ژاندارمرى و ساير روسا تا قوانين اسلام را در وجود خودشان اجرا نكنند، نمىتوانند رياست اسلامى داشته باشند. اسلام يك رئيسى را كه برخلاف قوانين اسلام عمل بكند نمىپذيرد. لشگر اسلام كسى را كه در راس آن باشد و عمل به اسلام نكند نمىپذيرد، يك ادارهاى كه احكام اسلام در آن جارى نباشد نمىپذيرد و ما الان نواقصى داريم، مملكت ما الان اسلامى نيست، شما هر جا كه دست بگذاريد باز مىبينيد كه آثارى از طاغوت هست، يك عده افراد توطئهگر هستند و ما نمىتوانيم بپذيريم كه در وزارتخانهها، در ادارات افراد توطئهگر باشند. بايد اصلاح بشود، مملكت بايد اسلامى بشود و شما هم كه پاسدار هستيد، اول بايد خودتان را اصلاح كنيد، خيال نكنيد كه ما حالا آزاد هستيم، تفنگ هم كه داريم بايد مردم را اذيت كنيم. شما الان وظيفه سنگينى داريد، شما الان تحت
صحيفه نور ج 7 صفحه 203
نظر خدا و تحت نظر امام زمان سلامالله عليه هستيد، ملائكه، شما را مراقبت مىكنند، نامه اعمال شما را به امام زمان عليه السلام عرضه مىدارند. بايد متوجه باشيد مبادا از اين اختياراتى كه حالا پيدا كردهايد و از اين قدرتى كه الان پيدا كرديد و زير بار آن قدرت ظالم بيرون رفتيد، خودتان يك قدرت ظالمه باشيد و به برادران خودتان تعدى كنيد، مبادا يك كسى را بيجا بگيريد يا به واسطه اغراض شخصى يك كسى را بيجا محاكمه كنيد، يك كسى را بيجا محكوم كنيد، چون شما تحت مراقبت هستيد، خداى تبارك و تعالى از ما سوال خواهد كرد. خداوند انشاءالله همه شما را توفيق بدهد و همه ما را توفيق بدهد كه انسان بشويم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 204
تاريخ: 5/4/58
بيانات امام خمينى در جمع افراد جهاد سازندگى و كاركنان شركت نفت
هر جنبشى كه اين صد سال اخير شده از طرف روحانيون بوده است
بسم الله الرحمن الرحيم
اسلام مكتب تحرك است و قرآن كريم كتاب تحرك، تحرك از طبيعت به غيب، تحرك از ماديت به معنويت، تحرك در راه عدالت، تحرك در برقرارى حكومت عدل و مع الاسف آنهايى كه مىخواستند شرق را كه حتى خود شرقىها هم، آنهايى كه غافل بودند از اسلام و از مكتبهاى توحيدى باورشان آمد. آنها بعكس آن چيزى كه مكتبهاى توحيد ى هست كه همه مكتب تحرك بودهاند، گفتهاند ديانت افيون جامعه است يعنى دين آمده است كه مردم را خواب كند، روحانيت دربارى است، روحانيون دربارى هستند، روحانيون در خدمت سرمايه دارها هستند. اين تبليغاتى بوده است كه در طول شايد چند صد سال شده است و در اين سالهاى اخير و زمان اين پدر و پسر خيلى زيادتر شد و اين مطلب درست بعكس آن چيزى است كه واقع است. شما اگر حالت و تاريخ انبيا را ملاحظه كنيد و تاريخ اسلام را و صدر اسلام را كه به ما نزديك است ملاحظه كنيد مىبينيد بعكس آن چيزى كه اينها تبليغ كردهاند چيزى كه اينها تبليغ كردهاند كه ديانت افيون است يعنى ديانت آمده است كه مردم را خواب كند و مثل يك افيونى كه به چرت فرو مىرود و مردم را اينطور كند تا اينكه آن سرمايه دارها مردم را بچاپند، بعكس آن، وقتى كه تاريخ انبيا را ملاحظه كنيد مىبينيد كه انبيا آمدهاند مردم را بيدار كنند، اين مردم افيونى را هشيار كنند اين مردمى كه به خواب رفته بودند اينها را هشيار كنند. موسى عليه السلام كه تفصيل تاريخش در قرآن هم هست و در كتب آسمانى هم هست، ملاحظه مىكنيد كه يك آدمى بوده است، يك شبانى بوده است، شبان حضرت شعيب بود مدتها و با يك عصا مردم را، همين مردم توده را برضد فرعون كه در زمان او بزرگترين قدرت بود بسيج كرد نه اينكه مردم را خواب كرد تا فرعون بچاپد آنها را، مردم را بيداركرد كه فرعون نچاپد آنها را، عكس آن چيزى كه گفتند و جوانهاى ما باور كردند. اسلام كه نزديك به ماست، تاريخ پيغمبر اسلام در دسترس همه است، ملاحظه كنند ببينند كه آيا اسلام آمده است كه مردم را تخدير كند؟ خواب كند؟ يا اينكه قرآن يك كتاب سلحشورى است، قرآن يك كتاب جنگجويى است در مقابل مشركين، مشركينى كه قدرتمند بودند. اينكه مىفرمايد قاتلو المشركين كافه مشركين در آنوقت همان قدرتمندها بودند، مشركين قريش همه قدرت دست آنها بود. آيا پيغمبر را مشركين، قدرتمندها بسيج
صحيفه نور ج 7 صفحه 205
كردند، درست كردند كه مردم را خواب كند و مشركين بچاپند مردم را؟! يا پيغمبر اسلام مردم را بسيج كرد؟ همين سر و پا برهنهها را بسيج كرد بر ضد مشركين و قتال كرد و جنگها كرد تا مشركين را دماغشان را به خاك ماليد و عدالت اجتماعى را ايجاد كرد. عكس آن مطلبى كه براى شرقىها، غربى ديكته كردند و معالاسف بسيارى از ما هم باورمان آمد. تبليغات آنها تبليغات دامنهدارى بود. در زمان رضاخان كه اكثر شما يا هيچ يك از شما يادتان نيست، در زمان رضاخان اول هدفى كه بعد از قدرتمندى داشت اول هدف به زمين زدن روحانيون بود، هدف اولش بود، مدرسهها را از بين برد، روحانيون را لباسهاشان را كند، گرفتند بعضى از روحانيون محترم را، در خيابان بردند در آن محالى كه داشتند در كلانترىها، و مىبردند نه اينكه مىگفتند برو لباست را عوض كن، همانجا عبا و قبا را وسطش را پاره مىكردند مىريختند دور كه اين يك كت و شلوار مثلاً بشود. اينطور رفتار كردند و اين دستور بود. آيا اسلام تخدير كرده است مردم را؟ يا تاريخ اسلام نشان مىدهد كه پيغمبر اسلام در مكه كه بودند از ترس همين قريش و مشركين در پنهان بودند و تبليغات زيرزمينى مىكردند، وقتى كه آنجا ديگر نتوانستند و آنها با هم شدند كه او را بكشند و ايشان فرار كرد و به مدينه تشريف برد، آنهايى كه همراه پيغمبر بودند و دعوت پيغمبر را قبول كردند، همين مردم طبقه سه بود، همين فقرا. اصحاب صفه كه معروف است اينها يك عدهاى بودند كه توى مسجد از باب اينكه منزل نداشتند توى مسجد مىآمدند روى صفهاى، يك سكوئى آنجا مىخوابيدند. در جنگهايى كه مىشد اينها نداشتند چيزى، يك خرما را (اينطور مىگويند) يك خرما را اين دهنش مىگذاشت در مىآورد مىداد به آن، آن دهنش مىگذاشت در مىآورد مىداد به آن، اينطور بود وضعشان. اينها را پيغمبر بسيج كرد بر ضد اين سرمايهدارها بر ضد اين قدرتمندها، بر ضد اين مشركين كه مردم را غارت مىكردند. تبليغات غرب اين بود كه نه، اين عكس بود كه اينطور بود كه پيغمبرها آمدهاند كه مردم را تخدير كنند و قدرتمندان آنها را بچاپند در صورتى كه پيغمبرها تاريخشان معلوم است واينها آمدهاند كه بسيج كنند اين مستمندان را كه بروند و اين غارتگرها را سر جاى خودشان بنشانند و عدالت اجتماعى درست كنند. در روحانيون هم مىگويند كه اينها اهل دربارى هستند، قدرتمندها اينها را درست كردهاند كه اينها مردم را تخدير كنند و آنها بچاپند.
من خودم در يك اتوبوسى در تهران با دو نفر از آقايان نشسته بودم، در زمان رضاشاه بود از طرف شمال شهر مىآمدم به طرف جنوب، چند نفر هم توى اتوبوس بودند، دو نفر با هم شروع كردند صحبت كردن، يكى از آنها به ديگرى گفت كه من سالها بود كه اين هيكلها را نديده بودم (اشاره كرد به ما، ما سه نفر معمم بوديم) بعد گفت كه اينها را انگليسىها درست كردند كه در نجف و در قم مردم را چه بكنند و به نفع آنها چه بكنند. البته آن آدم جاهل بود نه اينكه چه بود، تزريق كرده بودند، گفته بودند، باورش آمده بود. بسيارى از جوانهاى ما باورشان آمده بود. در صورتى كه تاريخ خود ما همين چند سال - اين 100 سال اخير - اين 100 سال اخير را وقتى ما ملاحظه كنيم جلويش هم همين طور بوده، ما اين 100 سال اخير را كه ما ملاحظه كنيم هر جنبشى كه واقع شده است از طرف روحانيون بوده است
صحيفه نور ج 7 صفحه 206
بر ضد سلاطين.
جنبش تنباكو بر ضد سلطان وقت آن بود، جنبش مشروطه بر ضد رژيم بود، البته با قبول داشتن رژيم، عدالت مىخواستهاند ايجاد كنند. در زمان خود ما چندين دفعه قيام كردند روحانيون بر ضد رضاخان، چندين دفعه، يك دفعه از خراسان، يك دقعه از آذربايجان، يك دفعه از اصفهان و همه اطراف ايران را دعوت كردند به قم كه ما اينها را شاهد بوديم و اينها همه قيام بر ضد رضاخان بود، البته قدرت او داشت و شكست مىداد، علماى آذربايجان را گرفت و برد، در سنقر گمان مىكنم بود، دو نفر بزرگان علماى آنجا مرحوم آميرزا صادق آقا، مرحوم انگجى، اينها را بردند در سنقر يا آنجاها طرف كردستان آنجاها مدتها آنها در آنجا تبعيد بودند، بعد هم كه رهايشان كردند مرحوم آميرزا صادق آقا آمد قم ماند و ديگر نرفت به آذربايجان و در همانجا فوت شد. علماى مشهد هم كه قيام كردند تمامشان را گرفتند آوردند تهران حبس كردند و علماى بزرگشان را مىبردند در كلانترىها يا در عدليه مىبردند توى خيابانها با سر برهنه هم راه مىرفتند كه بروند آنجا استنطاقشان كنند. علماى اصفهان هم كه آمدند اينجا، شكستند آن اعتصابشان را با فشار، با حيله، بلكه آنوقت معلوم شد، مىگفتند كه مرحوم حاج آقانورالله كه بزرگشان بود او را مسموم كردند. قيام بر ضد اينها از روحانيون شروع مىشد البته مردم هم تا يك حدودى كمك مىكردند لكن در عوض مردم را اينطور گفتند كه آخوند جماعت اصلش دربارى است، اينها براى دربار كار مىكنند، مىخواهند سلطنت محفوظ باشد، مىخواهند دربار باشد. حال آنكه اينها بر خلاف آنها بودند و درست عكس تبليغ مىكردند. چرا؟ براى اينكه اينها مىديدند كه دو تا قوه است كه اگر اين دو تا قوه بماند نمىشود اربابهاى اينها منافع ايران را ببرند. كارشناسهاى اينها فهميده بودند كه اين دو تا قوه اگر چنانچه در ممالك شرق باشد، بايد آنها دستشان را از شرق بشويند، يكى قوه اسلام كه اگر اسلام قدرتش در شرق باشد و قدرت اسلام حكومت كند، نمىگذارند كه بيايند آنها هر چه ما داريم ببرند و هر چه از نيروهاى انسانى و غير انسانى داريم از بين ببرند. يكى هم روحانيت كه اگر اين طايفه باشند، مردم چون با اينها همراه هستند، نمىگذارند كه آنها به منافعشان برسند. پس اين دو تا قدرت بايد شكسته بشود، هم قدرت اسلام و قدرت روحانيون. قدرت اسلام را به اينكه دين افيون جامعه است، حتى نويسندگان خبيث ما هم گاهى اين حرف را مىزدند، حتى در امروز هم اين حرف هست، در امروز هم اين حرف هست، در عين حالى كه دارند با چشمشان مىبينند كه اين قدرت روحانيون بود كه مردم را بسيج كرد و بر ضد اين رژيم قيام كردند، نمىتوانند اينها ببينند آن را، آن قدرت روحانيون بود كه مردم را بسيج كرد و بر ضد اين رژيم قيام كردند، نمىتوانند اينها ببينند آن را، آن قدرت را مىخواهند بشكنند يعنى اينها عمال همانها هستند كه مىخواهند اين قدرت را بشكنند. اينها مطالعه كردند ديدند كه اگر اين قدرت هم محفوظ باشد، چون مردم و توده همراه اينها هستند، اگر يك وقت صدايشان در آيد ديگران هم بسيج مىشوند. چه بكنند كه در بين خود مردم اينها را بشكنند؟ در زمان رضاخان طورى كردند، طورى كردند كه شوفرها مىگفتند كه آخوند را سوار ماشين نمىكردند. يكى از دوستان من از علماى آنوقت مىگفتند كه (خدا رحمتش كند من از عراق كه مىخواستم بيايم به قم رفتم ماشين بگيرم شوفر گفت كه ما بنا گذاشتيم دو طايفه را
صحيفه نور ج 7 صفحه 207
سوار نكنيم يكى فواحش را، يكى آخوندها را. زمان رضا شاه اينطور تبليغ بود يعنى تبليغ نه اينكه آن شوفر چيز را، آن شوفر را به او همچو فهمانده بودند، تبليغات اينطور بود كه فهمانده بودند به اينها، عمال آنها همه جا، در همه جا مشغول تبليغ بودند بر ضد اينها، براى چه؟ براى اينكه اگر اينها يك رشدى داشتند، اگر اينها در بين جامعه همانطورى كه بايد باشند، باشند، نمىگذارند كه هر طايفهاى بيايد، هر مملكتى بيايد يك گوشه اى اينجا را ببرد. مردك مىگفت كه اگر من نباشم، ايران تجزيه مىشود، ايران مىشود ايرانستان. ايشان نيستند و ايران هم همان ايران است، نه تجزيه شد، نه ايرانستان شد، و دست آنها هم قطع شد.
توجه و هوشيارى در مقابل توطئه شياطين،بر ضد اسلام و روحانيت
برادرها! توجه داشته باشيد باز هم شياطين هستند، باز هم آنهائى كه مىخواهند اين دو مسأله را به كرسى بنشانند، اسلام را بگويند كه نه حالا ديگر وقتش نيست، همين ملعونها حالا هم مىگويند، همينهائى كه از عمال ديگران هستند الان هم اين حرف را مىزنند كه اسلام مال هزار و چهار صد سال پيش از اين است. اين اسلامى كه حالا تحركش همچو شد كه اين رژيم را از بين برد، تحرك از اسلام بود، فرياد اسلام بود كه رژيم را از بين برد، اينها مىخواهند اين رابشكنندش، اينها خدمتگزار آنها هستند يا عالماً آمدهاند كه خيانتكارند، يا از روى نفهمى. همينها باز آن قدرت دوم را مىخواهند بشكنند. حالا بدتر از آنوقت است، حالا خارجىها لمس كردهاند اسلام هم همچو كارى مىتواند بكند لمس كردهاند كه روحانيون همچو كارى مىتوانند بكنند، حالا بيشتر از آنوقت تبليغات مىكنند، عمال آنها حالا بيشتر از آنوقت تبليغ مىكنند، آنهايى كه از خارج آمدند حالا در اينجا و مشغول توطئه هستند، بيشتر از آنوقت اين تبليغات را خواهند كرد و مىكنند و لهذا مىخوانيد در بعض مقالاتشان باز همان مسائل است منتها نمىتوانند علنى بگويند، در پرده، در پرده بايك جهاتى، علنى صاف نمىتوانند بگويند، در پردهاى، در چيزى همان مسائل رامىگويند. اين همان مطلبى است كه از اول زمان رضاخان (پيشترها هم بوده اما از اول زمان رضاخان) تا امروز و تا وقتى كه پسرش از ايران رفت، اين دو تا مسأله بود، اين دو تا تبليغ بود بر ضد اسلام، تبليغ بر ضد روحانيت، يعنى اسلام و خدمتگزاران اسلام. اين دو تا تبليغ از زمان رضاشاه بود، در زمان او بسيارى از مردم هم به واسطه تبليغات زيادى كه كردند و فشارى كه از آن طرف آوردند و اذيتهايى كه كردند به اين طايفه آنوقت عده زيادى باورشان آمده بود. در زمان اين هم باز عده زيادى از جوانهاى ما بازى خوردند، گول خوردند، پشت كردند بر اسلام، پشت كردند بر روحانيون و حالا هم كه فهميدند كه اين قدرت اسلام بود كه اين سد بزرگ را شكست و اين قدرت روحانيون بود كه در همه جا مردم را بسيج كرد، هر جا رفتيد آخوند آن شهر مردم را بسيج كرد و همه را با هم متحد كردند و همه در منبر و محراب مردم را جمع كردند و جوش دادند به هم تا اين سد را شكست، حالا هم بازيك طايفهاى، اشخاصى با نغمههاى مختلف زير پرده و روى پرده مىخواهند همين مسائل را بگويند، يعنى همان مطلبى كه آنوقت از حلقوم افرادى كه در زمان
صحيفه نور ج 7 صفحه 208
رضاخان بود در آمد، حالا هم از حلقوم يك طايفهاى در حالا در مىآيد كه همان دو مسأله است اسلام كهنه شده است، اسلام نمىشود ديگر، روحانيون، آخوندها بايد بروند سراغ كارشان، بايد بروند سراغ چه، ديكتاتورى آخوندى مىخواهد درست بشود. من نمىدانم اين ديكتاتورى آخوندى كجاست؟ كدام آخوند ديكتاتور است كه اينها مىگويند؟
تنها با تمسك به حبل الله و وحدت كلمه پيروزى تثبيت مىشود
در هر صورت بيدار باشيد برادرها كه همان دامهايى كه آنوقت بود و ما را به سياه روزى رساند و اسلام را از نظر ملت، نه همه البته ملت، زياد از روشنفكرها انداخت و روحانيون را از نظر آنها انداخت، همان نقشه الان هست، همان نقشه، الان هم همان مطالب هست و همان حرفها هست. گروه گروه با هم مىنشينند، هى گروه درست مىكنند، گروه. ما زحمت كشيديم، روحانيون زحمت كشيدند اين قشرهاى مختلف را جوش دادند به هم تا اين كار را انجام دادند، تا اين سد را شكستند، الان جمعيتهاى زيادى پيدا شدهاند، شما در روزنامهها بخوانيد ببينيد، هر روز مىبينيد كه گروه كذا، گروه كذا، گروه كذا، هى تيكه تيكه، چيزى نيستند اما خوب هى تيكه تيكه مىشوند، وقتى گروه گروه كنار رفتند يعنى آنى كه اسلام مىخواست با هم جوششان بدهد و روحانيون زحمت كشيدند و جوششان دادند به هم، حالا همينهائى كه دعوى اين را مىكنند كه ما ملت را مىخواهيم ما خلق رامىخواهيم، همينهائى كه دعوت روشنفكرى دارند - اينقدر اگر - اگر چنانچه خائن باشند كه خوب معلوم است كه از روى فهم مىگويند و اگر نباشند، اينقدر فهم ندارند كه اين گروهها كه به هم متصل شد، اين سيل عظيم پيدا شد و اين سد بزرگ را شكست حالا دوباره تا حالا با هم منسجم شده بودند حالا يك جديت دارد مىشود كه گروه گروهشان كنند، هى اين گروه برود كنار، آن گروه برود كنار، آن گروه برود كنار، همه از هم جدا، تا باز راه باز بشود براى آنهائى كه مىخواهند استفاده بكنند. متوجه باشيد گروه گروه نكيند، اين مملكت با وحدت كلمه پيش برد، متفرقشان نكنيد واعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تفرقوا اين آيه قرآن را بپذيريد همه بچسبيد به ريسمانى كه بين شما و خداست و آن اسلام است، متفرق نشويد، از هم جدا، جدا نشويد، هى حساب را جدا نكنيد، آن حساب جبهه كذا، آن حساب نهضت كذا، آن حساب حزب كذا، آن حساب گروه كذا، آن حساب حزب چه، كذا جدا نكنيد، همه را، همه با هم باشيد، همه دوست باشيد. حزبسازى دشمن درست كردن است، هى اين يكى از آن طرف بكشد، آن از آن طرف بكشد، آن از آن طرف بكشد. همه تحت يك رايت باشيد. همه تحت يك پرچم باشيد همان پرچمىكه شما را پيروز كرده است تا حالا از اين به بعد هم دنبال همان باشيد و اگر باشيد انشاءالله پيروز خواهيد شد. و من اميدوارم كه نتوانند اينها ديگر شكاف صحيحى وارد كنند. انشاءالله خداوند همهتان را توفيق بدهد، سلامت باشيد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 209
تاريخ: 5/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان كارخانه اتمسفر ايران
اساس اقتصادى كشورها بسته به وجود كارگر و كشاورز است
بسم الله الرحمن الرحيم
در هر كشور كارگر و كشاورز اساس آن كشور هستند. اساس اقتصادى كشور بسته به كار كارگر و كشاورز است و معالوصف اين دو جلوه اقتصادى كه اساس اقتصاد كار آن دو گروه مىباشد، در زمان رژيم سابق شكست خورد. كشاورزى راديديد كه چگونه با اسم اصلاحات ارضى بكلى از بين بردند. ايران كه بايد در كشاورزى صادرات داشته باشد، يك استان ايران مثل استان آذربايجان يا خراسان كه قادر به تأمين محصولات كشاورزى كشور مىباشد ولى اينها كارى كردند كه ايران بازار براى آمريكا شد و هر چه ما بخواهيم بايداز آمريكا يا كشورهاى ديگر وارد كنيم. كارگرهاى ما راهم طورى كردند كه زندگى آنها زندگى اضطرارى باشد و كار آنها هم در خدمت دشمن. شما كارگران محترم و كشاورزان محترم، شما برادران كه اساس اقتصاد ايران دست شماست در سابق تحت نظارت طاغوت بوديد و كارهاى شما ناديده گرفته مىشد اما امروز انشاءالله در رژيم اسلامى هستيد و اسلام به كارگر و كشاورز بسيار اهميت مىدهد. دولت در فكر شماست، ما دعاگوى شما و در فكر شما هستيم لكن خرابىها به اندازهاى است كه به اين زودى ترميم نمىشود، گرفتارىها به اندازهاى است كه به اين زودى از چنگال آن نمىتوانيم خود را نجات دهيم. قدرى صبر لازم دارد. شما كه 50 سال تحت فشار طاغوت صبر كرديد، اينكه هم مقدارى بايد صبر كنيد تا جمهورى اسلامى مستقر بشود و بتواند در فكر همه شما باشد. حالا هم چنانچه مىبينيد در فكر هستند، برنامههائى ريخته شده است كه هم براى كارگران و كشاورزان و هم براى مستمندان مفيد بوده لكن محتاج به وقت است.
به ثمر رساندن نهضت، به يد قدرت كارگران و جوانان برومند
آنچه كه الان لازم است من به شما برادران و جوانان برومند، تذكرى كه مىدهم اين است، شما ديديد رژيم گذشته را با فرياد مردانه خودتان كه از حلقوم همه ملت بلند شد شكست داديد، در عين حالى كه رژيم يك قدرت بزرگ شيطانى بود و پشتيبان او همه قدرت ممالك ديگر بودند خصوصاً ابرقدرتها ولى نتوانستند او را نگه دارند و به همت والاى شما جوانها و با ايمانى كه به اسلام داشتيد آن رژيم را شكست داديد و بحمد الله زير بار ظلم و اختناق نرفتيد و از زير بار آنها بيرون
صحيفه نور ج 7 صفحه 210
آمديد، تا به اينجا همه با هم بوديد و از زير بار اختناق بيرون آمديد، از اينجا به بعد هم بايد با قدرت شمااين نهضت به آخر برسد. شما جوانهاى برومند، شما جوانهاى كارگر كه اساس مملكت هستيد بايد از اين به بعد هم اين مملكت را اداره كنيد و اقتصاد ايران را به ثمر برسانيد. گاهى شنيده مىشود كه در ادارات و در كارخانجات كمكارى مىشود، همين امروز كسى گفت كه دراين ادارات گاهى بيكارى است و بسيارى هم كم كارى در كارخانهها، هم چنين مطالبى شنيده مىشود، در صورتى كه الان وقت اين است كه همه كار بكنيم و همه با هم اين آشفتگىها و خرابىهائى كه اينها به جاى گذاشتند با همت همديگر ترميم بكنيم. الان مملكت مال خود شماست منافع مملكت هم بايد مال خود شما باشد و انشاءالله اگر احكام اسلام تحقق پيدا كند، خواهيد ديد كه عدالت اسلامى چيست، خواهيد ديد كه عدالت اسلامى غير از آن ادعاهائى است كه در زمان سابق و در رژيم سابق از حلقوم محمدرضا بيرون مىآمد كه فقط ادعا بود و براى هيچ كس كارى نكرد بلكه زاغه نشينها را زياد كرد و به اسم اينكه مملكت صنعتى باشد، زراعت را به هم زدند و صنعتى هم در كار نبود، الان هم كه بعضى از كارخانههاى صنعتى رابه اصطلاح خودشان به اينجا آوردند، باز به نفع خارجىهاست و براى ما نفعى ندارد بلكه ضرر دارد، مثل ذوب آهن كه براى ايران ضررهاى زياد دارد و نمىتوانند تركش كنند و ادامه آنها هم ضررهاى زياد دارد. كارها همه از روى خيانت و جنايت بود و مملكت ما را به تباهى كشيدند كه حالا بايد به همت همه شما، من كه طلبهاى هستم آنقدرى كه مىتوانم و شما كه بحمدالله قدرتمند هستيد، آنقدرى كه در قدرتتان است با هم كوشش كنيم و مشكلات را حل نمائيم. كم كارى نكيند، نبايد كارى بكنيد مملكت كه الان براى خود شماست و از دست دشمن نجات پيدا كرده است در اثر كم كارى و بيكارى طورى بشود كه ما و شما نتوانيم مملكت را اداره كنيم و بعد بگويند اينها احتياج به سرپرست دارند، احتياج به اين دارند كه كسى ديگر بيايد و مملكتشان را اداره كند. بايد همه دست به دست هم بدهيد و اين مملكت را اداره بكنيد و همه دست به دست هم بدهيم و اين مملكت را اداره بكنيم و همه دست به دست هم بدهيم و اين مملكت را سالم بكنيم و اين چرخها را به راه بيندازيم. كارخانه بايد به همت شما به راه بيفتد، وقتى كه به راه بيفتد منفعتش هم مال مملكت خودتان و از آن خود شماست اميد است ظلمهائى كه سابق مىشد تكرار نشود و ديگر به شما هم ظلم نشود. من مىدانم كه به شما ظلم شده است، نه فقط به شما بلكه به همه قشرهاى ملت ظلم شده است لكن شايد كارگرها بيشتر مورد ظلم و ستم واقع شدهاند. اميدوارم خداوند به شما قدرت و سعادت عنايت كند، شما ستونهاى اين مملكت باشيد و اقتصاد اين مملكت را به راه بيندازيد و همه شما سعادتمند باشيد و برادرانتان هم به قدرت شما و خودشان سعادتمند باشند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 211
تاريخ: 5/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان اصفهان
مقدمترين جهادها، سازندگى انسان و جهاد اكبر است
بسم الله الرحمن الرحيم
اساسا اسلام براى سازندگى آمده است و نظر اسلام به ساختن انسان است. جهاد براى سازندگى، سازندگى انسان خودش را، مقدم بر همه جهادهاست. اين است كه رسول اكرم جهاد اكبر فرمودهاند هست، جهادى بس بزرگ است و مشكل و همه فضيلتها دنبال آن جهاد است.
جهاد اكبر است، جهادى است كه با نفس طاغوتى خودش انسان انجام مىدهد. شما جوانها از حالا بايد شروع كنيد به اين جهاد، نگذاريد كه قواى جوانى از دستتان برود، هر چه قواى جوانى از دست برود ريشههاى اخلاق فاسد در انسان زيادتر مىشود و جهاد مشكلتر. جوان زود مىتواند در اين جهاد پيروز بشود، پير به اين زودى نمىتواند. نگذاريد اصلاح حال خودتان را از زمان جوانى به زمان پيرى بيفتد، يكى از كيدهائى كه نفس انسانى به انسان مىكند و شيطان به انسان پيشنهاد مىكند اين است كه بگذار براى آخر عمر خودت را اصلاح كن، حالا از جوانى استفاده كن و بعد آخر عمر توبه كن. اين يك طرح شيطنتآميز است كه نفس انسان مىكند به تعليم شيطان بزرگ. انسان تا قواى جوانيش هست و تا روح لطيف جوانى هست و تا ريشههاى فساد در او كم است مىتواند اصلاح كند خودش را. لكن اگر چنانچه ريشههاى فساد در انسان ريشهاش قوى شد، ملكه انسان شد فسادها، آنوقت است كه امكان ندارد. شما جوانها كه الان مهيا هستيد براى جهاد در راه ساختن، اين يك جهاد است لكن جهاد اكبر، جهاد در راه سازندگى خودتان است كه براى مملكت خودتان بعدها مفيد واقع بشويد، خدمتگزار باشيد. از همين سنين شما بايد شروع بشود به ساختن افرادى كه بعدها يك مملكت، يك كشور را ممكن است نجات بدهد. اگر چنانچه شما ساختيد خودتان را و فضائل انسانى را در خودتان ريشه دار كرديد، آنوقت در همه مراحل پيروز هستيد، مملكتتان را مىتوانيد نجات بدهيد، اينها كه مملكت ما را به تباهى كشيدند براى اين بود كه ساختمان خودشان فاسد بود، خودشان يك اخلاق فاسد داشتند، يك عقايد فاسد داشتند، يك اعمال فاسد. اگر چنانچه خودشان را ساخته بودند، به ملت خيانت نمىكردند، به اسلام خيانت نمىكردند.
صحيفه نور ج 7 صفحه 212
براى خدمت به اسلام و كشور كوشش كنيد
شما كوشش كنيد كه به ملت خدمت كنيد، به اسلام خدمت كنيد و كوشش كنيد كه جهاد اكبر را انشاءالله به آخر برسانيد و يك انسان كامل، يك انسان اسلامى، يك انسان متعهد بشويد كه براى خودتان و براى كشورخودتان و براى ملت خودتان مفيد واقع بشويد.
خداوند انشاءالله شما را تأييد كند و خداوند شما را به مراتب عاليه برساند. شما جوانها امروز روز شماست، امروز روزى است كه شما بايد سازنده باشيد در اين راهها. البته خدمت به خلق، خدمت به خداست. خدمت به انسانها، خدمت به خداست. خدمت به بندگان خدا، خدمت به خداست و دراين خدمت انشاءالله موفق باشيد و من هم هميشه مهيا هستم از براى ملاقات آقايان و هيچ مانعى از قبل ما نيست، نماينده بيايد يا خود آقايان بيايند. ما آنقدرى كه مىتوانيم خدمت به همه بشر، همه ملتها مىكنيم و اميدواريم كه شما خدمتگزار به انسانيت و خدمتگزار به اسلام باشيد. خداوند همه شما را تأييد كند.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 213
تاريخ: 5/4/58
بيانات امام خمينى در جمع علماى اصفهان
اصفهان، مركز علم و علماى بزرگ اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
اصفهان هميشه مركز علم بوده است در بعضى اوقات كه من شنيدهام هفت هزار يا بيشتر، اهل علم در اصفهان، طلبه در اصفهان بوده است و علماء بسيار بزرگ از اصفهان برخاسته است و متفكرين عظيمالشأن. الان هم مركز علم است، الان هم علماى بزرگ در آنجاست و من اميدوارم كه آن حوزه، با بركت و عظمت و پشتيبان اسلام و مروج احكام اسلام باشد. حوزهها بايد توجه داشته باشند كه در اينوقت، در اين حالى كه الان ما واقع هستيم و دشمنها مىخواهند خردهگيرى كنند، خصوصاً نسبت به اهل علم و علما ء و فظلا و طلاب، بايد بسيار توجه داشته باشند كه اگر خداى نخواسته در اين زمان كه مورد بررسى هستند اينها و مورد توجه هستند، اگر خداى نخواسته يك انحرافى از بعض اشخاص ملبس به اين لباس واقع بشود، ممكن است اين پاى اسلام حساب بشود.
در رژيم سابق اگر چنانچه يك معمم، يك ملبس به اين لباس، يك كار خلاف انجام مىداد، به اسلام نسبت معلوم نبود بدهند، مىگفتند اين منحرف است، اين ساواكى است، اين دربارى است. الان كه رژيم، رژيم جمهورى اسلامى است و همه نظرها به شما دوخته شده است، اگر خداى نخواسته يك انحرافى واقع بشود در مدارس، در كميتهها، در جاهاى ديگر، در دادگاهها، اين پاى اسلام حساب مىشود، گفته مىشود كه جمهورى اسلامى است و جمهورى اسلامى هم همينهاست، همين است كه مىبينيد.
تكليف ما، حفظ وجاهت و ترويج اسلام
و لهذا امروز تكليف ما بسيار سنگين است. تكليف ما حفظ وجاهت اسلام است. تكليف ما اين است كه با اعمال خودمان، با گفتار و رفتار خودمان اسلام را ترويج كنيم و وجاهتش را حفظ كنيم و اگر خداى نخواسته يك انحرافى باشد، بايد جلوگيرى كنيد. اگر يك شخصى را ديديد كه از وظيفه اهل علم، از وظيفه انسانى - اسلامى تخطى مىكند، او را نهى كنيد. اگر نمىشنود، كنار بگذاريد. بايد همه به وظيفه اسلامى عمل كنيم و به دست ديگران فرصت ندهيم بهانه ندهيم دست دشمنان كه ما را آلوده كنند و بگويند كه اهل علم يا ديكتاتور هستند يا انحرافات دارند يا براى خودشان مىخواهند يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 214
بساطى درست كنند. امروز بسيار مسأله مهم است و با سابق بسيار فرق دارد. بايد آقايان همانطورى كه در تحصيل علم كوشا هستند، در تهذيب اخلاق، در اعمال، در عقايد، در فضايل اخلاقى كوشا باشند كه علم بدون عمل و بدون تقوى بسيارى از اوقات مضر است. بايد عالم متقى باشد و متوجه به خداى تبارك و تعالى باشد تا بتواند جامعه را تربيت كند. بايد خودش تربيت شده باشد تا بتواند جامعه را تربيت كند.
پيشنويس قانون اساسى را بررسى، و نظريات خود را اعلام كنيد
و اميد است از آقايان كه در اينوقتى كه بناست قانون اساسى بررسى بشود، هر كس هر نظرى دارد، مستقيما خودش اظهار نظر كند و بفرستد در آنجائى كه بناست همه نظرها جمع بشود، الان براى من فرستادن هيچ نتيجه ندارد، بايد بفرستيد و نظرهاى خودتان را بگوئيد و توجه كنيد كه ننشينيد ديگران نظر بدهند و شما ساكت. صاحبنظرها نظرهاى خودشان را بدهند، علماى اعلام نظر خودشان را بدهند، هر اشكالى كه در اين پيشنويس دارند، بكنند و آن اشكالات را بعد بررسى بايد بكنند و بالاتر از آن اينكه توجه داشته باشيد كه در آتيهاى كه بناست وكلا تعيين بشوند براى نظر كردن به قانون اساسى، توجه بكنيد كه اشخاص متدين، اشخاص مطلع، اشخاص متعهد، اشخاصى كه اعتقاد به اسلام دارند، اشخاصى كه اعتقاد به اين نهضت اسلامى دارند، تعيين بكنند كه انشاءالله با نظر آنها يك قانون اساسى اسلامى به تمام معنا بشود. من از همه آقايان تشكر مىكنم، كه مشايخ معظم و آقايان فضلا و ائمه جماعت و ديگران كه تشريف آوردند و آقايان در اين هواى گرم با ناراحتى اينجا نشستهاند. خداوند همه شما را تأييد كند و سلامت بدارد و سعادت نصيب همه بكند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 215
تاريخ: 6/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از دانشجويان عضو انجمن اسلامى دانشگاه تربيت معلم
ضرر عالم بىتهذيب بيشتر از جاهل بىدانش است
بسم الله الرحمن الرحيم
مهم در دانشگاهها، دانشسراها، تربيتهاى معلم، تربيتهاى دانشجو، اين است كه همراه با تعليمات و تعلمات، تربيت انسانى باشد. چه بسا اشخاصى كه در علم به مرتبه اعلا رسيدهاند لكن تربيت انسانى ندارند، كه يك همچو اشخاصى ضررشان بر كشور، ضررشان بر ملت، ضررشان بر اسلام، از ديگران زيادتر است.
آن كسى كه دانش دارد لكن دانشش توام با يك تهذيب اخلاق و يك تربيت روحى نيست. اين دانش موجب اين مىشود كه ضررش بر ملت و كشور زيادتر باشد از آنهائى كه دانش ندارند. همين دانش را يك شمشيرى مىكند در دست خودش و با آن شمشير دانش ممكن است كه ريشه يك كشور را از بين ببرد و قطع كند.
نوك تيز حمله اجانب هميشه متوجه دو قشر روحانى و دانشگاه بوده است
اينكه خارجىها، كارشناشهاى اجانب، آنهائى كه مىخواستند اين مملكتها را غارت كنند عنايت زيادشان به دو جبهه بود، يكى جبهه روحانيون، يكى جبهه دانشگاهها، براى همين نكته بود كه اين دو جبهه اگر چنانچه يك تربيت صحيح بشوند كه در پهلوى علم، تربيت و عمل صحيح باشد، آنها اين معنا را فهميدند كه اگر اين دو جبهه به آنطورى كه بايد باشد، بشود، دست آنها از منافع كوتاه خواهد شد.
اگر يك دانشگاه صحيح ما داشته باشيم يا يك جبهه روحانى به تمام معنا روحانى داشته باشيم، نخواهد اجازه داد به اجانب كه همه حيثيت يك مملكت را از بين ببرند، از اين جهت چون اين دو جبهه را آنها براى خودشان خطر مىدانستند، حملهشان به اين دو جبهه بود منتها فرم حمله شان فرق داشت. در زمان رضاخان كه من يادم است و اكثر شما يادتان نيست، در آن زمان با سرنيزه حمله مىكردند و لهذا حمله مىكردند مدارس را، افراد را مىگرفتند مىبردند، عمامهها را بر مىداشتند، لباسها را مىكندند، مدرسهها را مىبستند، مساجد را تعطيل مىكردند، مجالس را تعطيل مىكردند، مجالس وعظ و روضه و اينها را بكلى از بين بردند، به خيال اينكه با اين فرم مىشود از بين برد. منتها در دانشگاه چون انعكاس
صحيفه نور ج 7 صفحه 216
خارجىاش را مىترسيدند، به اين فرم وارد نمىشدند، به فرم ديگر وارد مىشدند كه نگذارند دانشجويان رشد كنند، بعد فهميدند كه اين طرز نتيجه ندارد، فشار هر چه زيادتر باشد، بدتر خواهد شد، براى اينها بدتر خواهد شد. در زمان محمدرضا حمله به روحانيت را تغيير دادند و شروع كردند به تبليغات كردن كه مردم را از روحانيت جدا كنند چون اين دو قوه اسلام، قوه روحانيت و قوه دانشگاه مىتوانست در مقابل اينها بايستد. آن ترتيبى كه با فشار بخواهند روحانيت را از بين ببرند، اين ترتيب نشد. تغيير دادند وضع را شروع كردند تبليغات به ضد روحانيت كه جدا كنند روحانيت را از دانشگاه و همه را از مردم. بين مردم، هم دانشگاهى و هم روحانيون را مىخواستند - در بين مردم - يك طورى قلمداد كنند كه اينها ديانت صحيح ندارند، اينها هم دربارى و انگليسى و نمىدانم آمريكائى و اينها هستند، نقشه اين بود كه ملت جدا بشود از اين دو قشرى كه از آنها كار مىآمد. بين خود اين، اين دو تا هم جدائى انداختند، به طورى كه روحانيون بدبين بودند به دانشگاهىها، دانشگاهىها بدبين بودند به روحانيون و اين نقشهاى بود براى اينكه اين قشرهاى مؤثر را از هم جدا بكنند و همه را از ملت جدا بكنند تا نتوانند اينها كارى انجام بدهند و آنها بهرهبردارى خودشان را از اين كشور بكنند.
در اين نهضت، يكى از بركات اين نهضت اين بود كه اين قشرها را به هم نزديك كرد، قشر دانشگاهى با قشر روحانى و طبقه جوان روحانى، اينها با هم نزديك شدند، همكار شدند و همه با ساير طبقات مردم نزديك شدند، همكار شدند و همه اينها در اين كلمه رژيم طاغوتى نبايد باشد و بايد يك جمهورى عدل اسلامىباشد، همه با هم مشترك شدند. اين غرض همه بود و مقصود همه اين معنا بود. اين نزديك شدن اين قشرها به هم، متحد شدن اين قشرهائى كه از هم جدا بودند، با تأييد خداى تبارك و تعالى و با اينكه همه مقصدشان يك مقصد الهى بود، اين سد عظيم كه همه امكان نمىدانستند، ممكن نمىدانستند كه اين سد شكسته بشود، اين سد را شكست، حالا كه اين سد شكسته شد و آشفتگىها ظاهر شده و دزدىهاى اينها فاش شده و بعد هم فاشتر مىشود، حالا از براى اين ملت، به نظر خود افراد نوعاً يك آرامشى پيدا شده است، و يك نقشه ديگرى آنها دارند پياده مىكنند، يعنى آن نقشهاى كه قبل اسلامى بود و اين قشرها رابه هم نزديك مىكرد و منسجم مىكرد و جوش مىداد به هم، اينها فهميدند كه از اين جوش خوردن اين قوا به هم اين سد شكسته شده است، حالا در صدد اين برآمدهاند كه اينها را از هم جدا كنند. الان تمام اين اشخاصى كه براى اجنبىها دارند كار مىكنند آن اشخاصى كه سوءنيت ندارند لكن توجه به واقعيات ندارند همه آمدهاند دارند گروه گروه مىشوند. زحمت تا حالا اين بود كه اين گروههاى مختلف با هم باشند تا اين كار را انجام بدهند و از حالا به بعد هم هر كارى بخواهد بشود، بايد با اجتماع بشود. اينها آمدند حالا با نقشههائى كه دارند، دارند گروه گروه درست مىكنند. ديشب بود در روزنامه ديدم كه صد گروه، تا حالا، يا صد و پنج گروه تا حالا اظهار وجود كردهاند. يعنى صد طايفه ايجاد اختلاف دارند مىكنند. نتيجه اين خواهد شد كه اگر چنانچه اين صد طايفه هر كدام توانستند يك عده زيادى دور خودشان جمع بكنند، نتيجه اين مىشود كه از آنطرف مرزها و از داخل و خارج، بعد از اينكه ديدند اين قوا از هم جدا شد، راه خودشان را باز
صحيفه نور ج 7 صفحه 217
ببينيد براى اينكه يا يك كودتائى بكنند يا يك حملهاى بكنند يا لااقل شلوغكارىها را زياد بكنند، فلج بكنند مملكت را، درست الان آن نقشهاى كه اول بود به يك جور ديگر. اول كه رضاخان آمد آن نقشهاى كه آنوقت بود براى جدا كردن اين قوا از هم، دانشگاه را از مدارس دينى، بازار را از اينها هر دو، كشاورزها را از همه، همه را عليحده. عليحده، احزاب سياسى زياد درست مىكردند، جبهههاى مختلف درست مىكردند، همه براى اين بود كه مبادا يك وقت اينها، آنها با هم مجتمع بشوند. آنوقت احساس نكرده بودند، لمس نكرده بودند مطلب را لكن به طور كلى مىدانستند، مىفهميدند اين مطلب را، مىخواستند اين كار بشود.
بعد كه اين نهضت الهى پيدا شد و اين گروههاى مختلف با هم جمع شدند و يك گروه پيدا شد ديگر صحبت از اين گروههاى ديگر نبود، همه يك گروه اسلامى بودند، در دانشگاه مىرفتى فرياد اين بود كه مرگ بر اين كذا و اسلام كذا، در پيش كشاورزان مىرفتى همين طور، در كارخانهها هم مىرفتيد، همين طور، در - عرض كنم كه - بازار هم مىرفتيد همين طور. هر جا كه مىرفتيد، همه با هم يكصدا يك مطلب داشتيد و اين سد را شكستيد. اين دشمنهاى شما لمس كردند اين مطلب را. آنوقت علمى بود، حالا عينى شد كه لمس كردند اين مطلب را كه با انسجام اين قوا با هم، دانشگاه و روحانى با هم، همه بازار با هم، با كارگر و - عرض بكنم - سايرين، ادارى و غير ادارى با هم، اينها وقتى منسجم شدند حتى ابر قدرتها نمىتوانند كارى انجام بدهند چنانچه نتوانستند و همه در صدد اين بودند كه محمدرضا را نگه دارند، نه ابرقدرتها تنها، تمام قدرتهائى كه بود، همه اين مملكت اسلامى هم، همه پشتيبانى مىكردند يعنى من نيافتم يك كسى را كه لفظا، بعضى از اينها به ما پيام مىدادند كه ما همراهيم، لكن ما نمىتوانستيم باور كنيم لكن همهشان با هم متحد بودند براى اينكه اين جانور را حفظش كنند اينجا و نتوانستند. چرا نتوانستند؟ براى اينكه همهتان با هم يك صحبتى مىكرديد. يك ملت وقتى همه آن يك چيزى داشت - نمىشود - يك چيزى را خواست، نمىشود خلافش كرد. خلاف خواست يك ملت نمىشود عمل كرد، عملى نيست در دنيا. حالا كه اينها لمس كردند اين مطلب را كه اين اتحاد و انسجام يك همچو ضررى برايشان دارد و اين نفت را ازشان گرفته است كه الان دارند دنبالش روضه خوانى مىكنند و گريه مىكنند كه نفت از دستمان رفته است، حالا دنبال اين آمدهاند كه باز آن مسائل را برگردانند، جدا كنند ملت را از هم، همه را از هم جدا كنند و معالاسف روشنفكرهاى ما هم غافلند از اين معنا، غير از آنهاشان كه خائنند، يك دسته خائنند كه با حساب كار مىكنند و براى غير كار مىكنند، و بيشتر غافلند از مطلب. گروه گروه، صد گروه، صدها بيشتر، مثل اينكه صد گروه مثل اينكه تا حالا درست شده است، در اين دو ماهى كه شما به پيروزى رسيديد كه با اتحاد به پيروزى رسيديد. حالا آن انسجام دارد باز مىشود، دارد از هم باز مىشود، گروه گروه مىشوند، هر گروهى جداى از هم، حسابشان جداى از هم، قلمشان مخالف با هم، قدمشان مخالف باهم. نتيجه چه مىشود؟ نتيجه مىشود كه يك ملتى همانطورى كه سابقاً و در اين پنجاه و چند سال به واسطه اين اختلافات مانتيجه بردهاند، دوباره همان مسائل پيش بيايد و همان اختلافات موجب اين بشود كه آنها
صحيفه نور ج 7 صفحه 218
باز بيايند و برگردند به حال اول و لااقل يك رژيمى دستنشانده امريكا بيايد ولو اسمش رژيم سلطنتى نباشد، يك رژيمى بيايد دمكراتيك باشد اما نوكر امريكا.
در برابر نقشههاى اجانب بيدار باشيد
الان نقشه اين است و شروع شده به اين تكه تكه كردن. صد تا در اين دو ماه، دو سه ماه، صد تا گروه اظهار وجود كرده است ولو چيزى نيستند اينها، اينها چيزى نيستند، يك عده معدودى هستند، لكن فساد ايجاد مىكنند، اين اسباب فساد مىشود در اين مملكت، اين كم كم زياد مىشود يك وقت ما باز بر مىگرديم به اينكه قشر متجدد و متفكر و - عرض كنم - كه دانشگاهى جدا شده است از روحانى، روحانى رفت آن طرف و شروع كرد باز هم حرفهاى سابق را زدن، دانشگاهى هم رفت آن طرف و شروع كرد آن حرفهاى سابق را زدند. اين دو تا با هم مخالف. بازارى هم به تبع اينها يك دسته با اين موافق و با آن مخالف، يك دسته مخالف يا همه با هم نتيجه اين مىشود كه ما اينقدر خون جوانهايمان از بين رفت براى اينكه يك مملكتى داشته باشيم مال خودمان، اينقدر مردم جانفشانى كردند و زنهاو جوانهاشان را دادند براى اينكه يك مملكت عدل اسلامى پيدا بشود، مخالفين اسلام نمىتوانند ببينند اين مطلب را، مىبينيد با قدرت اسلام است كه مىشود جلوى اينها را بگيرند. نمىتوانند آن معنا را ببينند. حالا در صدد اين بر آمدهاند كه باز از هم جدا كنند اينها را، وقتى جدا كردند اينها را از هم باز همان مسائل پيش مىآيد. امروز بايد شما معلمين، آن متعلمين آن دانشگاهى، آن بازارى، آن روحانى، آن كارگر و كارمند، آن كشاورز و همه بيدار باشيد كه الان نقشه دقيقتر از سابق است.
سابق چون علما به طور كلى مىگفتند كه اگر اينها با هم بشوند، چه خواهد شد و آن نقشهها را مىكشيدند، حالا عيناً ديدند كه شد، اينها با هم شدند و يك همچنين كارى شد، يك همچنين كارى كه همه ممتنع مىدانستند و همه حسابها بر خلاف در آمد، شد. حالا كه شده است بيشتر آنها در صدد هستند كه بشكنند اين نهضت را. راه شكستن هم همين است كه شماها رااز هم جدا كنند، هر كدام را به ديگرى بدبين بكنند، هر كدام را با ديگرى در يك جبهه مخالف قرار بدهند و آنها نتيجه ببرند. متفكرهاى ما، روشنفكرهاى ما، همه دانشجويان و دانشگاهيان بدانند كه نقشه اين است و آثارش را ما داريم مىبينيم. اين گروه گروه شدنها براى همين است كه نگذارند اين انسجامى كه بوده حفظ شود، مىخواهند نگذارند مردم بيدار بشوند و راه خودشان را پيدا كنند. همان راهى را كه اسلام دستور داده كه همه با هم باشيد خداوند واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا را به مردم واجب كرده. همه با هم باشيد و تفرق در كار نباشد. با تفرق همه فسادها هست و با تمسك به خداوند همه صلاح و سعادتها هست. خداوند انشاءالله همه شما را و همه ما را و همه ملت را بيدار كند و همه ما در راه اسلام و در راه استقلال مملكت و در راه حقيقت و آزادى قدم بردارد و اين نهضت را به آخر برسانيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 219
تاريخ: 6/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران منطقه 12 تهران
پاسدار بايد خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند
بسم الله الرحمن الرحيم
همانطورى كه انقلاب اسلامى ما وجهههاى مختلف دارد: انقلاب براى برانداختن رژيم فاسد، انقلاب براى بپا داشتن رژيم حق، و اميد است كه انقلاب براى ساختن انسان و يك مملكت انسانى، پاسداران هم بايد پاسداريشان به طرز و شكل انقلاب باشد. تا آنوقت كه انقلاب براى شكستن سد رژيم بود، پاسداران، پاسداران آن انقلاب بودند، يعنى آن جهت انقلاب بايد قيام كنند و كردند و فرياد زدند و مقابله كردند با همه جنود ابليسى و بحمدالله از اين جهت در انقلاب پيروز شديد. لكن انقلاب يك جهتش پيروز، آن هم نه تمام پيروز، بيشتر اين سد از بين رفته است و ريشههاى مختصرى مانده است كه اميد است از بين برود. انقلاب براى تحقق حكومت عدل و جمهورى اسلامى كه قدم بعد است، پاسدارها هم بايد از اين معنا پاسدارى كنند و همه بايد پاسدارى بكنند، همه پاسدار اسلام و حكومت حق بايد باشيد در اينجا پاسدارى اين است، كه اين حكومت، حكومت عدل باشد، پاسدارى از عدالت باشد. پاسدارى از عدالت اين است كه پاسدار خودش داراى عدالت باشد تا بتواند پاسدارى از عدالت كند. اگر خداى نخواسته يك گروهى در جامعه ما داراى عدالت نيستند و همانطورى كه دستگاه سابق، دستگاه تعدى و ظلم و تجاوز به مردم بود، اين گروه يا اين پاسدار يا اين جمعيت هر كس باشد، اين هم تا آن اندازه كه دستش مىرسد همان كارهاى رژيم سابق را مىكند، اين پاسدار نمىتواند باشد. اگر فرض كنيد كه ماها كه مدعى هستيم پاسدار اسلام هستيم و در اين انقلاب، اين جهت انقلاب كه بر قرارى حكومت عدل اسلامىاست اگر بنا باشند ما مدعى پاسدارى هستيم از انقلاب (لكن از آنجائى كه خراب كردن و زدن و كشتن، كشته شدن بود، درست آمديم و به انقلابمان وفادار بوديم) اما در اين مرحله كه مرحله سازندگى يك حكومت عدل اسلامىاست، خداى نخواسته پاسداريمان از يك همچو حكومت عدل اسلامى به طور صحيح نباشد، يعنى خودمان در اين مرحله انقلابى نباشيم، در اين مرحله خودمان را نساخته باشيم كه موصوف به عدالت باشيم، كه پاسدار عدالت باشيم، پاسدار حكومت عادلانه چنانچه اگر حكومت ما هم يك حكومت عدل نبود نمىتوانيم بگوئيم كه اين جهت انقلاب ما تحقق پيدا كرده است، كه جهت حكومت عدل اسلامى بود. اگر در ادارات ما، در بازارها، در ساير جاهاى ديگرى كه اين افراد ايرانى نشيمن دارند و مشغول به كارهاى خودشان
صحيفه نور ج 7 صفحه 220
هستند، اگر اينها هم آن عدل اسلامى كه بايد باشد مراعات نكنند، باز افراد انقلابى اسلامى نيستند. پاسدار، چه شماها كه با اسم پاسدارى مشغول خدمت هستيد و چه ساير قشرها (يكى هم قشر روحانيت است، آنها هم پاسدار هستند ولو لفظ پاسدار بر آنها اطلاق نمىشود، لكن به حسب واقع پاسدار اسلام هستند) اگر اين جمعيت آنطورى كه بايد اين وجهه از انقلاب را كه انقلاب، آمدن يك رژيم عادل جاى يك رژيم فاسد، اگر در اين مرحله كه آمدن يك رژيم، نشستن به جاى يك رژيم فاسد، مراعات نكند آن جهت انقلابى را، مراعات نكند آن عدالت اسلامى را، كه عدالت اسلامى از خود انسان شروع مىشود تا هدايت در خود انسان، عدالت با رفيق، عدالت با همسايه، عدالت با هم محله، عدالت با همشهرى، عدالت با هم استانى، عدالت با هم كشورى، عدالت با همسايههاى كشورهائى كه با ما هستند و با همه بشر، اگر حاصل نشود، نه حكومت اسلامى است و نه پاسدار اسلامى. به مجرد اينكه من ادعا كنم كه پاسدار اسلام هستم، از باب اينكه يك نفر طلبه هستم و طلبه شغلش پاسدارى است، مجرد اين تا يك نمونهاى نداشته باشد، نشانه و علامتى نداشته باشد، اين ادعاست، ولو بتوانيم اين ادعا را به مردم جا بزنيم، پيش خدا واضح است كه درست نيست. كوشش كنيد كه دراين مرحله دوم كه ما الان هستيم و بعد هم مرحلههاى ديگر هست، پاسدار باشيد. شماها كه الان پاسدارى كرديد تا حالا (و خداوند همه تان را تأييد كند) كوشش كنيد در اين مرحله دوم كه مرحله حكومت عدل است، رژيم عادلانه است، رژيم اسلامىاست، جمهورى اسلامىاست، در اين مرحله به وظائف پاسدارى در اين مرحله قيام كنيد.
اعمال شما تحت مراقبت و مناقشه دشمنان است
پاسدارى در اين مرحله اين است كه از عدالت پاسدارى كنيد، از حكومت عدل پاسدارى كنيد. اگر خداى نخواسته فرض كنيد يك نفر جوان مسماى پاسدار به دوستش، به منزل يك كسى، به خانه يك كسى، به مال يك كسى تعدى بكند، آن از پاسدارى خودش همين طورى مخلوع است، لكن شماها جديت كنيد، او را هدايت كنيد يا از صف خودتان كنارش بزنيد، كه ممكن است يك كار خلاف از يك نفر در يك جمعيت تحقق پيدا بكند و همه جمعيت به او آلوده بشود و بگويند پاسدارها اينطور هستند.
يك وقت مىگفتند كه فلان آدم اينطورى است، يك وقت است مىگويند پاسدارها اينجورىاند. كوشش كنيد كه مبادا يك همچو مطلبى پيدا بشود كه گفته بشود كه پاسدارها فلان جور هستند . خيلى كوشش لازم دارد. چنانچه ما آقايان هم بايد كوشش كنيم به اينكه گفته نشود روحانيون اينجور هستند، آخوندها اينجورند. امروز همه چشمها دوخته به اين كشور است و بيشتر چشم آنها كه مىخواهند مناقشه كنند، مىخواهند اشكالتراشى كنند، مىخواهند اين نهضت ما را يك نهضت صحيح ندانند، چشمها الان به اين مطلب دوخته شده است و مناقشه مىكنند، مىنويسند در روزنامههاى خارج، زياد مىنويسند. اينجا در روزنامهها شايد با اشاره و اين چيزها باشد، اما آنجاها با صراحت مىنويسند. بايد ما بهانه به دست آنها ندهيم. آنها خلاف مىنويسند لكن اگر ما يك قدم خلاف برداريم،
صحيفه نور ج 7 صفحه 221
بهانه به دست آنها مىآيد و يك كار را هزار كار نمايش مىدهند.
سعى كنيد طورى رفتار كنيد كه خدا اين تكليف الهى را قبول كند
تكليف امروز براى شما پاسدارها و ما هم كه مدعى پاسدارى هستيم تكليف زياد است، مشكل است. ببنيد از اين تكليف الهى چطور امتحان خودتان را مىدهيد. حالا كه پاسدار هستيد، حالا كه داراى اسلحه هستيد، حالا كه قدرتمند هستيد ببينيد كه با اين اسلحه خودتان، با اين قدرت خودتان چطور با مردم رفتار مىكنيد، چطور با برادرانتان كه همه كشور است، همه مردم است، رفتار مىكنيد، رفتار، رفتار عادلانه است و آنطور كه اسلام مىخواهد، تا بشويد پاسدار انقلاب اسلامى، يا خداى نخواسته از بعضى اشخاص بر خلاف باشد تا بشود پاسدار جنود شيطان و از پاسدارى اسلام، مخلوع باشد و خدا او را قبول نكند. خداوند همه شما را و همه ملت ما را به وظايف خودمان آشنا كند و همه انشاءالله خدمتگزار باشيم به اين ملت و به اين كشور. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 222
تاريخ: 6/4/58
بيانات امام خمينى به مردم مرودشت
بسمه تعالى
اهالى محترم شهرستان مرودشت ايدهم الله تعالى
طومارهاى آقايان محترم و اصل و از مضمون آن اطلاع گرديد. در مورد اعزام جناب مستطاب ثقةالاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ احمد خدايى به آنجا پس از مذاكره با ايشان قرار شد براى رفع مشكلات و گرفتاريهاى محل به آنجا بيايند و از نزديك با همكارى آقايان محترم در رفع آنها بكوشند و چنانچه مصلحت دانسته نماز جمعه نيز در محل اقامه نموده، با تشكل و اجتماع بيشتر مردم آنجا را به وظايفى كه دارند آشنا نمايند. اميد است اهالى محترم از وجود ايشان بهرهمند گشته از همكارىهاى لازمه دريغ ننمايد. از خداى تعالى ادامه توفيقات همگان را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 223
تاريخ: 7/4/58
بيانات امام خمينى در جمع روحانيون و طلاب حوزه علميه قم
موضوع علم انبياء تربيت انسان است
بسم الله الرحمن الرحيم
اگر براى هر علمى موضوعى است، چنانچه شما آقايان مىفرماييد، علم همه انبياء هم موضوعش انسان است و اگر براى هر دولتى برنامهاى است، برنامه رسول اكرم (صل الله عليه و اله وسلم) را مىشود گفت سورهاى كه در اول وارد شده است آن برنامه رسول خداست: بسم الله الرحمن الرحيم. اقراء باسم ربك، اقرا باسم ربك الذى خلق، خلق الانسان من علق، اقراء و ربك الاكرم الذى علم بالقلم، علم الانسان مالم يعلم . تمام انبياء موضوع بحثشان، موضوع تربيتشان، موضوع علمشان انسان است. آمدهاند انسان را تربيت كنند، آمدهاند اين موجود طبيعى را از مرتبه طبيعت به مرتبه عالى مافوق الطبيعه ماوفوق الجبروت برسانند. تمام بحث انبيا در انسان است. از اول، هر كس هر يك از انبياء كه مبعوث شدند، مبعوث شدند براى انسان و براى تربيت انسان. برنامه هم اين آيه شريفه به حسب اعتبار و به حسب احتمال تعيين مىفرمايد، به خود رسول اكرم خطاب است لكن خطابات قرآن آن هم كه به خود رسول اكرم است غالبا عام است: اقراء باسم ربك از اول كه قرائت شروع مىشود تعيين مىفرمايد كه قرائت چه جور بايد باشد، به اسم رب بايد باشد. تمام قرائتهائى كه، تمام كلماتى كه از اسم رب، جدا باشد شيطانى است. دو جنبه است! يك جنبه رحمانى و يك جنبه شيطانى. قرائت به اسم قرائت كه شروع شد با اسم رب شروع شد علم با اسم رب قرائت با اسم رب، ديدن با اسم رب، شنيدن با اسم رب، گفتن با اسم رب، درس خواندن با اسم رب، همه چيز با اسم رب، عالم با اسم رب شروع شده است.
خداى تبارك و تعالى عالم را با اسم خودش شروع كرده است، بناى عالم با اسم خداست و انسان كه يك عالمى است، عالم صغير و به حسب واقع كبير، قرائت، اول تعليمى كه به او مىشود و اول برنامهاى كه براى رسول اكرم آمده است اين است كه: اقراء باسم ربك نه همين طور قرائت كن، نه همين طور درس بخوانيد، نه همين طور ترويج بكنيد، نه همين طور منبر برويد نه همين طور تبليغ بكنيد. درس بخوانيد به اسم رب، برنامه است، تبليغ بكنيد به اسم رب، منبر برويد به اسم رب، گوش كنيد به اسم رب، صحبت كنيد به اسم رب، كه اگر اسم رب را از اشياء جدا كنند، به يك معنا هيچ هستند و هيچ مىشوند. همه چيز با اسم رب چيز است، همه آوازها از خداست. با اسم رب عالم شروع شده
صحيفه نور ج 7 صفحه 224
است و با اسم رب ختم مىشود.
همه موجودات عالم اسماء خدا هستند
شما هم بايد با اسم رب شروع كنيد و با اسم رب ختم كنيد. علامت خدا در همه چيز هست و بايد ما استشعار كنيم اسم خدا، همه عالم اسم خداست. شماها همه اسم خدا هستيد با اسم خدا همه چيز تحقق پيدا كرده است و همه اسم خدا هستيد. ما بايد اين معنا را ادراك كنيم بفهميم كه همه از اوست و همه به او رجوع مىكنند انا لله و انا اليه راجعون از او هستيم و به او، اوست همه چيز، ديگران نيستند، هيچاند، هر چه هست اوست. ما بايد ادراك اين معنا را بكنيم. انبياء آمدند كه مارا هشيار كنند، تربيت كنند. انبياء براى انسان آمدهاند و براى انسانسازى آمدهاند، كتب انبياء كتب انسانسازى است. قرآن كريم كتاب انسان است. موضوع علم انبياء انسان است هر چه هست با انسان حرف است، انسان منشأء همه خيرات است و اگر انسان نشود منشأ همه ظلمات است. در سر دوراهى واقع است اين موجود، يك راه، راه انسان، يك راه، راه منحرف از انسانيت تا از چه حيوانى سر بيرون بياورد. تعليم تنها، تعلم تنها، فقه تنها، فلسفه تنها، علم توحيد تنها فايده ندارد تا مقرون با اسم رب نباشد اقراء به اسم ربك، باسم ربك الذى خلق . همه خلق را به اسم رب نسبت مىدهد، اسم رب مبداء همه خلقهاست، خلق است، خلق مطلق اقراء باسم ربك الذى خلق درس هم بخوانيد به اسم ربك الذى خلق، مباحثه هم بكنيد به اسم رب. نه همان اول بگوييد بسم الله الرحمن الرحيم . بفهميد قضيه چه است و بفهميم قضيه چه است. انبياء آمدند كه بفهمانند به ما كه قضايا چه هست. ما همه حيران، سرگردان، همه عالم سرگردانند نمىدانند قضايا چيست، اينهائى كه ادعاى انسانشناسى و اسلام شناسى مىكنند ادعاست. كى انسان را مىشناسد و كى اسلام را؟ يك پردههائى، يك ورقهاى بسيار مختصرى از انسان، يك ورقهاى بسيار مختصرى ا ز اسلام وقتى كه كسى بشناسد خيال مىكند انسان را شناخته، اسلام را شناخته.
انسان به معناى حقيقى انسان، به آن معنائى كه انسان است جز ذات مقدس حق و آنهائى كه ملهمند به الهام او، كسى نمىشناسد. ملائكه ايراد گرفتند كه اين مفسد را (انسان) چرا خلق مىكنى، فرمود شما نمىدانيد بعد كه تعليم اسماء كرد و هيچ كس نمىتواند حمل اسماء بكند الا انسان و حمل امانت بكند الا انسان، وقتى كه اسماء را به او تعليم كرد فرمود كه عرضه كن بر اين ملائكهاى كه اشكال داشتند، همه عاجز ماندند ملائكه هم عاجز ماندند، ملائكه مقربين هم عاجزند اما نه ما، انسان، ماها يك موجودى هستيم كه سر دوراهى واقع شدهايم، باز آنهايمان كه خوب هستند راه را معوج نرفتند و الا توى راهند تا ببينيم چه بشود. دنبالش مىفرمايد اقراء و ربك الاكرم با خدا قرائت كن (شايد معنايش اين باشد) آنجا اقراء باسم ربك الذى خلق البته طولانى است صحبت خلق الانسان من علق انسان از اين علق، از اين آب، يك همچو قدرت، يك همچو قدرت كه آن انسانى كه همه عالم است.
صحيفه نور ج 7 صفحه 225
صراط مستقيم از علق شروع مىشود و تا الوهيت ادامه مىيابد
مىگويند والعصر ان الانسان لفى خسر عصر، انسان كامل است، امام زمان سلام الله عليه است يعنى عصاره همه موجودات. قسم به عصاره همه موجودات يعنى قسم به انسان كامل ان الانسان لفى خسر - الا - اين انسان كه اينجا مىگويند، همين انسان يك سر و دو گوشى است كه ماها انسانش مىگوئيم خطاب با ماست، سر دو راهى واقع شدهايم، يك راه، راه انسانيت است كه اين صراط مستقيم است، صراط مستقيم يك سرش به طبيعت است، يك طرفش به الوهيت. راه مستقيم از علق شروع مىشود منتها بعضى از آنها طبيعى است و آنجائى كه مهم است آنجائى است كه ارادى است. يك سرش طبيعت است و يك طرفش مقام الوهيت و انسان از طبيعت شروع مىكند تا اينكه برسد به آنجائى كه در وهم من و تو نمىآيد. آنچه در وهم تو نايد آن شوم اختيار با شماست كه اين دو راه را اختيار كنيد يا صراط مستقيم انسانيت را، يا انحراف چپ، يا انحراف به راست.
از هر طرف انحراف باشد از انسانيت دور مىشود، هر چه جلو برود دورتر مىشود، كسى كه از راه مستقيم منحرف شد هر چه پيش برود دورتر مىشود به راه. اگر از راه مستقيم انسانيت يعنى آن راهى كه انبياء آمدند معرفى كنند آن راه را، مأمورند براى اينكه آن راه را معرفى كنند، خداى تبارك و تعالى در سوره حمد مىفرمايد كه: اهدانا الصراط المستقيم صراط الذين انعمت عليهم آنهائى كه تو به آنها نعمت دادى، آنها را منعم كردى، رحمت را بر آنها وارد كردى، هدايت را بر آنها وارد كردى، غير المغضوب عليهم و لا الضالين مغضوب عليهم يك طايفهاند منحرف، ضالين هم يك طرفند منحرف، از هدايت دورند و هر چه پيش بروند دورتر مىشوند. هر چه درس بخوانيد و به اسم ربك نباشد، از صراط مستقيم دوريد و هر چه زيادتر درس بخوانيد دورتر مىشويد. اگر اعلم من فى الارض بشويد و به اسم ربك نباشد، ابعد از خداى تبارك و تعالى هستيد، از صراط مستقيم بعيدتر مىشويد. يا صراط مستقيم است كه يك سرش جسر جهنم است، يك طرفش طبيعت است يك طرفش بهشت است، آخر مرتبه بهشت لقاءالله است، آنجائى است كه غير انسان هيچ كس راه ندارد فقط انسان راه دارد و ما همه الان در جسر جهنم واقع شديم، طبيعت متن جهنم است. در آن عالم ظهور كه مىكند، طبيعت جهنم است، الان ما در متن جهنم داريم حركت مىكنيم، اگر اين راه را طى كرديم آن روز كه جسر جهنم ظاهر مىشود، در اين چشمهاى مردم در آن عالم ظاهر مىشود، آن كه اين راه را طى كرده است از آن جسر عبور مىكند آن كه اين راه را طى نكرده است در جهنم واقع مىشود، مىافتد از راه، كج است ديگر. يك راه مستقيم كه اوصافش هم كه گفتند و شنيديد و دقيقتر او موست، راه باريك است و تاريك است و نور هدايت مىخواهد. اهدنا الصراط المستقيم خداوند هدايت كند ما را. مقام انسانيت با قرائت به اسم رب حاصل مىشود شما آقايان كه در راه اسلام و علم قدم بر مىداريد و متلبس به لباس اسلام و لباس انبياء شدهايد و متلبس به لباس روحانيت شدهايد، گمان نكنيد كه درس خواندن بدون اينكه قرائت به اسم رب باشد
صحيفه نور ج 7 صفحه 226
برايتان فايده دارد، گاهى ضرر دارد، گاهى علم غرور مىآورد، گاهى علم انسان را پرت مىكند از صراط مستقيم. اينهائى كه دينساز بودند، اكثراً اهل علم بودند. اينهائى كه دعوت بر خلاف واقع كردند، اكثراً از اهل علم هستند، چون علم قرائت به اسم رب نبوده است، انحراف داشته است از اول، اين راه انحرافى هر چه پيش رفت، بيشتر انحراف حاصل مىشود، دورتر مىشود از انسانيت. چه بسا يك نفر آدم فيلسوف اعظم است به حسب نظر مردم، فقيه اكرم است به حسب نظر مردم، همه چيز مىداند، انبار معلومات است لكن چون قرائت به اسم رب نبوده است از صراط مستقيم دور شده است و از همه دورتر. هر چه انبار زيادتر و زرش زيادتر، هر انبار بزرگتر و زر و ظلماتش بيشتر، ظلمات، بعضها فوق بعض گاهى علم ظلمت است، نور نيست. آن علمى كه شروع بشود به اسم رب، نور هدايت دارد اين علمى كه براى اين است كه ياد بگيرد، آن خوبش اين است كه مىخواهد ياد بگيرد و الا مىخواهم مسند بگيرم، مىخواهم امام جماعت بشوم، مىخواهم اهل منبر بشوم، مىخواهم مقبول عامه باشم، مقبول مردم باشم، انحراف است، اينها انحرافات است و همه دقيق. صراط مستقيم، به حسب وصفى كه شده است باريكتر از موست بسيار دقيق است. چه بسا انسان يك عمر در ريا بوده و خودش نفهميده، يك عمر هر عملى كرده ريا بوده است و نفهميده خودش رياست، اينقدر دقيق است كه خود آدم هم نمىفهمد، موازين دارد برايش، آنهائى كه اهل عمل هستند موازين تعيين نكردند كه ما بفهميم كه چه هستيم و خودمان را تشخيص بدهيم. در علم انبياء كه علم انسانسازى است موازين دارد اينها.
اسلام را به اين زودى نمىشود شناخت، اسلام را با دو تا جنگ نمىشود، اسلام جنگ نيست، جنگ به اسلام مربوطى نيست. مكتب اسلام، اينكه حالا به آن گفته مىشود مكتب، اين يك چيزى است كه مقدمهاى براى آن مكتبى است كه اسلام دارد، آن مكتب را من و تو نمىشناسيم، چنانچه انسان را ما نمىشناسيم، اينكه مىشناسيم همين موجود طبيعى است، اين انسان نيست، از علق مىآيد يك قدرى بالاتر، يك قدرى بالاتر، تا مىشود حيوان. اين حيوانيش خيلى طولانى است، اين مقام حيوانيت خيلى طولانى است و انسان ممكن است تا آخر عمرش در همين حيوانيت متوقف شده باشد. تا قرائت به اسم رب نباشد فايده ندارد، همه چيز بايد به اسم رب باشد.
با اسم خدا و با محبت و رحمت به اصلاح انحرافات بپردازيد
شما حالا آقايان از قرارى كه گفتند بنا داريد كه تشريف ببريد در قراء و قصبات و شهرها براى ترويج، براى هدايت، توجه داشته باشيد اگر قدمى بر خلاف موازين، بر خلاف رضاى خدا برداريد يك جرمى است كه به اين زودى نمىتوانيد جبران كنيد. شمائى كه به اسم هدايت بين مردم مىرويد غير عامه مردم است وضعتان، غير وضع عامه مردم است. شمائى كه براى هدايت مىرويد شما رسول از طرف اسلام هستيد، رسول رسول خدا هستيد. بايد بفهميد كه در اين رسالت چه بايد بكنيد، اين كارهائى كه بنا داريد بكنيد آيا به اسم رب است؟ آيا از اول كه شروع مىكنيد به اينكه هدايت كنيد مردم را، اسلام را معرفى كنيد بر مردم، ولو همين قدر كه مىدانيد، آيا اين به اسم رب است؟از اسم خدا
صحيفه نور ج 7 صفحه 227
شروع مىشود يا خداى نخواسته نفسانيت آدم در آن دخالت دارد. اعدا عدوك همين نفسى است كه در انسان است، اين از همه دشمن براى انسان دشمنتر است همه دشمنهاى عالم آنقدرى كه از آنها مىآيد اين است كه انسان را بكشند زجرش بدهند اما آن كه بين جنبيك، آن نفس اماره انسان، آن غير اين است كه انسان را بكشد، انسانيت را مىكشد. همه عالم جمع بشوند كه انسانيت شما را بكشند تا آن چيزى كه در خود شما هست، آن نباشد و تغيير نكند، كسى نمىتواند اعدا عدوك همين نفسى است كه بين جنبيك. ببينيد كه حالا كه تشريف مىبريد و مىخواهيد مردم را هدايت كنيد، به اسم رب هدايت مىكنيد يابه اسم نفس كه همان به اسم شيطان است؟ ببينيد با آقايانى كه در محل هستند، شما چه جور رفتار مىكنيد؟ ما فرض مىكنيم كه شما در محل كه رفتيد بعضى از اشخاص منحرف هستند، پيغمبر اكرم (صل الله عليه و آله و سلم) براى همينها غصه مىخورد، براى همين مردم منحرف غصه مىخورد و لعلك باخع نفسك اينكه مومن نشدند، همچون غصهاى كه مثل اينكه مىخواهى خودت را بكشى. ما فرض مىكنيم كه شما وقتى كه رفتيد يك انحرافات ديديد، انحرافات را با انحراف اصلاح خيال نكيند بكيند. انحراف نمىتواند انحراف را مستقيم كند. انحرافات را با نور هدايت خدا و باسم ربك مستقيم كنيد.
با اسم خدا حركت كنيد و با اسم خدا هدايت كنيد. و با اسم خدا ترويج كنيد و با اسم خدا انحرافات را مستقيم كنيد. اگر ديديد آنجا مىخواهد نفس اماره بگويد كه حالا اين آقا كه اينجا مدتى بوده است و عنوانى دارد و بخواهيد عنوانش را يك وقت خداى نخواسته از دستش بگيريد، بدانيد كه اين الهى نيست، اين شيطانى است. بخواهيد مقابل يك اهل علمى كه آنجا هست بايستيد و بشكنيد خداى نخواسته حيثيت او را، بدانيد كه انسانى نيست و اين الهى نيست شيطانى است. با همه محبت كنيد، با محبت مىشود منحرفها را مستقيم كرد، بهتر از اينكه با شدت وحدت، گاهى نمىشود و الا غالباً مىشود. پيغمبر اكرم نبى رحمت است كه براى رحمت آمده است آنجائى هم كه آن منحرفهاى غير قابل اصلاح را امر به قتل مىكرد، مثل يك غده سرطانى كه در يك بدن باشد، براى اصلاح بدن آن غده را بايد بيرون آورد، چاره نيست، اين غدههاى سرطانى گاهى يك جامعه را فاسد مىكنند، اين هم رحمت بر جامعه است. اينهائى كه اسلام را اصلا نمىدانند چيست، نمىفهمند اصلا اسلام چه است، خيال مىكنند اين غربىها، اينهائى كه دنبال غرب هستند، كه احكام اسلام خشونت دارد. اينها اصلا نمىدانند كه اين احكام چه چيز هست، براى چه هست. اين مثل اين است كه به يك طبيبى كه كارد را برداشته و شكم را پاره مىكند و غده سرطانى را بيرون مىآورد بگويند اين خشونت دارد مىكند. اين رحمت است يا خشونت؟ آن طبيبى كه مىبرد دست را براى اينكه دست فاسد مىكند انسان را، كارد را در آورده مىبرد دست را، اين طبيب با خشونت دارد رفتار مىكند و بايد فرياد برآورد كه اين طبيب خشن است يا اين طبيب، طبيب رحمت است، با رحمت دارد رفتار مىكند، يك انسان را براى يك عضو نجات مىدهد.
اين جامعه مثل يك انسان مىماند، گاهى وقت براى اصلاح جامعه يك كسى را تهديد
صحيفه نور ج 7 صفحه 228
مىكنند آن هم تهديدى كه گاهى وقت ها منتهى به كشتن مىشود. يك نفر آدمى كه يك مملكت را مىخواهد فاسد بكند، يك كشور را، يك گروه را فاسد مىخواهد بكند و قابل اصلاح نيست آن را بايد براى تهذيب جامعه، براى حفظ جامعه اين را، اين غده سرطانى را بايد از اين جامعه دور كرد، دور كردنش هم به اينكه اعدامش كنند. اعدامهاى اسلامىاينطورى است، نه مثل اعدام غربى مىماند. آنها مىريزند مىكشند، مىبرند از بين و همه آن براى اين است كه جا براى خودشان باز كنند. اعدامهائى كه در اسلام است، اعدامرحمت است، يك طبيبى است كه چاقو را برداشته و اين جامعه را از شر يك موجودى كه اگر باشد فاسد مىكند جامعه را، از شر اين نجات مىدهد جامعه را. يك حد از حدود الهى وقتى كه واقع بشود، يك جامعه اصلاح مىشود. اگر چهار تا دزد را دستش را ببرند در مجمع عمومى، دزدى تمام مىشود. اگر چهار تا آدمى كه به فحشا مبتلاست آن را شلاق بزنند، در جامعه، فحشا از بين مىرود. اين همان غده سرطانى است كه طبيب براى حفظ يك انسان ناچار است كه اين غده را بيرون بياورد. گاهى چاقو بر مىدارد چشم آدم را بيرون مىآورد، رحمت است، اين حفظ است.
جارى نمودن حدود الهى در جامعه يعنى رحمت بر امت
انبياء آمدند اين جامعه را حفظ كنند از فسادها. اين حقوقدانان نمىفهمند اصلش اصل اسلام را نمىشناسند چيست. اين غربىهائى كه دور هم جمع شدند براى منافع ابر قدرتها، اينها از انسانيت اطلاعى ندارند، اينها فقط اين حيوان يك سر و دو گوش رامىبينند و اين طبيعت و اين سطح طبيعت، نه عمق طبيعت، اين سطح طبيعت را مىبينند، اينها مىخواهند حقوق بشر، تو چه مىدانى بشر چه هست تا حق بشر چه باشد؟ تو انسان را مىشناسى تا حق انسان را بشناسى؟ تو جامعه را مىشناسى كه حق جامعه را بشناسى؟ همه آنها همين طور هستند، همه اين حرفها كه مىشنويد در آن طرفها هست و اين طرفها هم از آنها تقليد مىكنند، همه براى اين است كه بچاپند اين جامعه را، براى چاپيدن است، براى اصلاح نيست. جنگهائى كه الان هم در دنيا ممالك زيادى پشت سر هم بجنگند و آمريكا از آن طرف، شوروى از اين طرف و آن طرف و از آنور كمك مىكنند به اينها، اينها همه جنگهاى انحرافى است، بر خلاف انسانيت است. اينجاهائى كه اين جنگها مىشود و اينهمه كشتار، اينهمه كشتار در اين ممالك مىشود اين طرفدارهاى حقوق بشر نشستهاند و سيگار مىكشند و پاهايشان را روى هم مىاندازند و يك كلمه صحبت نمىكنند اما آن روز كه يك عده اشخاصى كه غده هستند براى اين جامعه، غده سرطانى هستند براى اين جامعه اگر بمانند يك جامعه را به باد مىدهند، حكم اسلام را در اينها جارى مىكنند، همينهائى كه آن روز فوجها از مردم، هزارها از انسانها را اربابانشان مىكشند و پاهايشان را روى هم مىاندازند و تكيه مىدهند و يك كلمه حرف نمىزنند، واويلا بلند مىكنند چرا هويدا را كشتند يا چرا نصيرى را كشتند يا چرا كسانى كه فوج، فوج جوانهاى ما را از بين بردهاند، اينها مىكشند. كشتن اينها رحمت است بر امت. حدود الهى رحمت است بر امت. البته آن دستى كه
صحيفه نور ج 7 صفحه 229
بريده مىشود،اگر زبان داشت گله مىكرد اما براى انسان يك عضو فدا مىشود، براى يك جامعه يك اشخاص بايد از بين بروند، براى حفظ حقوق يك جامعه بايد يك غدههاى سرطانى از اين جامعه جدا بشود. اينها براى رفتن محمد رضاخان هم همين عزاها را داشتند، همين آدمى كه، حالا هم از او تعريف مىكنند، حالا هم در مجلههاى خارجى يا در مطبوعاتشان از او تعريف مىكنند، كه نه اين اصلاح مىكرد، مىخواست درست كند مملكت را آن كنار نشستهاند، نه مطلع نيستند، لكن آن كنار هستند، كنار معركه هستند نديدهاند اينجا چه شده است، مىدانند چه شده اما به خودشان كه واقع نشده، هزاران آدم اينجا هم كشته بشود اصلا انسان مطرح نيست پيش آنها، حق و حقوق انسان اصلا مطرح نيست در اين جوامعى كه طرفدار حقوق بشر هستند، ابداً حقوق بشر مطرح نيست، حقوق ابر قدرتها مطرح است، آنها براى ابر قدرتها حق قائلند حقشان هم اين است كه همه ممالك را اينها بچاپند.
دعوت اقشا رملت به وحدت با تشبث به حبل الله
شما آقايان كه انشاءالله تشريف مىبريد و موفق مىشويد و مردم را هدايت مىكنيد، اولاً دعوت كنيد همه را به وحدت كلمه خداى تبارك و تعالى امر فرموده است: واعتصمو بحبل الله اجتماع لكن اجتماع با تشبث به حبل الله. هر اجتماعى مطلوب نيست واعتصموا بحبل الله مطلوب است، همان است كه اقراء باسم ربك اسم رب همان ريسمانى است كه همه به آن بايد اعتصام كنند.
مردم را دعوت كنيد به وحدت، دعوت كنيد به اينكه گروه گروه نشوند. الان مشغولند شياطين به اينكه اين انسجامى كه پيدا شد براى ملت ما و با اين انسجام پيش بردند و بحمدالله پيروز شدند تا اينجا، اين را بهمش بزنند، گروه گروه كنند، حزب كذا، حزب كذا، جمعيت كذا. چه اسم رويش بگذارند جمعيت اسلامى كذا، چه اسم بگذارند جمعيت دمكراتيك كذا، امروز، روز اين نيست كه تكه تكه بشود اين مملكت، گروه گروه بشوند اينها امروز تمام گروهها بايد ادغام بشود در يك گروه و آن گروه اسلامىاست. همانطورى كه تمام گروهها ادغام شد در يك گروه و تمام قولها و تمام فريادها ادغام شد در يك فرياد و آن فرياد مرگ بر اين رژيم و عرض بكنم كه جمهورى اسلامى مىخواهيم. آن ادغام گروهها در هم و توجه به اسلام بود كه اين سد بزرگ شيطانى را شكست و همه حساب ماديين را باطل كرد، آنها حساب عالم طبيعت و ماده را مىكردند حساب جنبه الوهيت آن را نمىكردند، ايمانش را حساب نمىكردند كه ايمان چه قدرتى دارد، آن را نمىتوانند حساب كنند و ايمان نمىدانند چه است. حساب اينكه، به حسب حساب ماديت محال بود كه يك عده معمم كه بايد درس بخوانند و يك عده دانشگاهى كه بايد سر كلاس بروند، يك عده بازارى كه بايد كسب بكنند و يك عده دهقان كه بايد كشت بكنند و (ولو كشتى برايشان نگذاشتند) يك عده كارگر كه بايد كار بكنند، نظامى هيچ كدام اينها نبودند، اينها قيام بكنند و نظام يك غولى را به هم بزنند، آن نظامى كه همه قدرتها دنبالش بودند، نه ابرقدرتها تنها، همه قدرتها، البته روى حساب طبيعت، روى حساب ماديت، آنهائى كه اطلاع از ماوراى اين عالم ندارند، آنهائى كه اطلاع از ايمان ندارند، روى حساب آنها يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 230
امر محالى بود،يك امر محال واقع شد، آنها محال مىدانستند. اما روى حساب اقراء باسم ربك الذى خلق وقتى اسم خدا شد همين مقدار (ما به عمق مسائل نمىرسيم) همين مقدارى كه همه اسلام گفتند و اسلام اسم خداست همين پيروز كرد اينها را، همه قدرتها را به هم زد، نتوانستند نگهش دارند. همه قدرتها دنبالش بودند، من مطلع هستم همه قدرتها دنبالش بودند كه نگهش دارند همه چنگالها چسبيده بودند به اين تخت و تاج منحوس كه نگه دارند و قدرت ايمان شما، اسلام، قدرت اسلام همه اين قدرت را عقب زد و اين را از اين مملكت بيرونش كرد، ريشههاى ديگر را هم بيرون مىكنيم.
پرهيز از اعمال انحرافى و خلاف موازين به منظور حفاظت از مكتب
اما بايد توجه داشته باشيد كه امروز يك خطر بزرگى جلوى پاى ماست كه من از اين خطر بيشتر مىترسم تا از خطر اينكه بيايند و بريزند و بكشند و ما را از بين ببرند و آن خطر اين است كه مبادا ما پاهايمان را انحرافى برداريم، قدمهاى انحرافى برداريم و مكتبمان را بد منعكس كنيم، اسلام را بد معرفى كنيم. آنى كه مهم است اين است كه مكتب به قدرت خودش باقى باشد ولو ما همه از بين برويم. ما شيعه ائمه اطهار هستيم، ائمه اطهار اكثراً يا كشته شدند يا چه شدند لكن مكتبشان محفوظ بود. سيدالشهدا كشته شد مكتبش محفظ بود بلكه مكتب را زنده كرد، با اين كشته شدن مكتب را زنده كرد. سيدالشهدا ديدند كه مكتب دارد از بين مىرود. قضيه قيام سيدالشهدا و قيام اميرالمؤمنين در مقابل معاويه، قيام انبياء در مقابل قدرتمندان و كفار، مسأله اين نيست كه بخواهند يك مملكت بگيرند، همه عالم پيش آنها هيچ است. مكتب آنها اين نيست كه، مقصد آنهااين نيست كهكشورگشائى بكنند. اينهائى كه از اسلام تعريف مىكنند كه كشورگشائى كرد اينها اصلا اسلام را نمىشناسند چه است، خيال مىكنند اسلام هم مثل رژيم، اسلام مثل آمريكا مىماند كه هر چه كشورش وسيعتر بهتر. كشورگشائى انبياء سنخش فرق دارد با كشورگشائى سلاطين، سلاطين براى دنيايشان فرياد مىزنند، براى دنيايشان كشورگشائى مىكنند، براى قدرت شيطانيشان كشورگشائى مىكنند انبياء مىروند كه يك جمعيتى را آدم كنند، توى سرش مىزنند كه آدم بشو. آنها كشورگشائىشان براى اين است كه انسان درست كنند. حضرت سيدالشهدا سلام الله عليه ديدند كه معاويه و پسرش (خداوند لعنتشان كند) اينها دارند مكتب را از بين مىبرند، دارند وارونه اسلام را جلوه مىدهند اسلامى كه آمده است براى اينكه انسان درست كند، نيامده است قدرت براى خودش درست كند، آمده است انسان درست كند، اينها، اين پدر و اين پسر (مثل اين پدر و پسر) اسلام را وارونه داشتند نشان مىدادند شرب خمر مىكردند، امام جماعت هم بودند، مجالسشان مجالس لهو و لعب بود، همه چيز درآنها بود، دنبالش هم جماعت بود، امام جماعت هم مىشدند امام جماعت قمارباز، امام جمعه هم بودند و منبر هم مىرفتند و اهل منبر هم بودند، منبر هم مىرفتند. به اسم خلافت رسول الله بر ضد رسولالله قيام كرده بودند، فريادشان لااله الاالله بود و بر ضد الوهيت قيام كرده بودند. اعمالشان، رفتارشان رفتار شيطانى لكن فريادشان فرياد خليفه رسولالله. اين است كه مكتب را متزلزل مىكند و يك وقت در دنيا منعكس
صحيفه نور ج 7 صفحه 231
مىشود كه اسلام هم همين است. من خوف اين را دارم امروز و خدايا به فرياد اسلام برس، امروز كه مكتب ما منحرف جلوه داده بشود يا از اعمال من و شما يا از اعمال كميتهها يا از اعمال دادگاهها يا از اعمال ادارات و وازارتخانهها و امثال ذالك. رژيم سابق براى ما خطر نداشت رژيم سابق ادعا نمىكرد كه من، ادعايش را مىكرد لكن كسى از آن قبول نمىكرد، رژيم سابق خطرى نداشت، اگر يك معممى در رژيم سابق كار خلاف مىكرد مىگفتند اين ساواكى است، اين دربارى است، اين ساواكى است. امروز كه ساواكى در كار نيست و هم دفن شدهاند، اگر از شما آقايان يك چيزى صادر بشود مىگويند جمهورى اسلامى اين است، مكتب ما متزلزل مىشود. مسؤوليتتان زياد است، آقايان، خيال نكنيد كه برويد يك حرفى بزنيد، خير چيزى نشده. خير، هر يك از شما مسؤوليت داريد و مسؤوليت بزرگ، خيلى بزرگ.
امروز مكتب ما بسته به اعمال ماست، مكتب ما بسته به اعمال روحانيون است. اگر روحانيون سابق خداى نخواسته يك حرف خلافى، يك كار خلافى مىكردند، مردم خود او را يك طعن و لعنى مىكردند ولو يك دستهشان هم مىگفتند روحانيون اينجور هستند، آخرش اين بود كه مىگفتند روحانيون اينجور هستند اما رژيم، رژيم اسلامى نبود، نمىگفتند رژيم اسلامى، نمىگفتند مكتب اسلام اينطور است. امروز قلمهاى دشمنهاى ما در خارج گاهى در داخل برداشته شده است، قلمفرسائى مىشود كه مكتب ما را بد جلوه بدهند. آ ن مكتبى كه آمده است، اسلامى كه آمده است و تهذيب مىخواهند بكند همه قشرها را، همه فسادها را از بين ببرد. با اعمال من و شما، با اعمال دادگاهها و با اعمال پاسدارها و با اعمال كميتهها و اينهائى كه همه الان دم از اسلام مىزنند همه دم از اسلام (حالا اين ديگر اين به اصطلاح شما مد شده كه بگويند اسلام و جمهورى اسلامى) همه - دم مىزنند از - اسلام، حالا اينهائى كه الان دم از اسلام مىزنند و اينهائى كه دار و دسته اسلام هستند مثل شما كه اولى هستيد از همه، اگر خداى نخواسته در اينها يك خلاف واقع بشود، يك كارى واقع بشود كه صحيح نباشد، مكتب ما متزلزل مىشود اسلام لكهدار مىشود. اين اهميت دارد و الا من و تو را بكشند چه اهميتى دارد اسلام هست. سيدالشهدا را كشتند اسلام ترقيش بيشتر شد. ماها از اگر با مظلوميت بكشند، ترويج از اسلام است. خوب شما ديديد بعضى از افراد را كشتند و ترويج شد، اما اگر كار ما اسلام را از بين ببرد، كار ما اسلام را بكشد، عمل ما، حرف ما، قول ما، اين است كه مصيبت است. اين مصيبت، مصيبت اعظم است و بايد شما آقايان كه تشريف مىبريد مواظبت كنيد.
تأكيد بر انتخاب وكلاى متدين و مطلع براى تعيين سرنوشت اسلام
امروز اسلام رهين كارهاى من و شماست، مثل ديروز نيست. برويد در اين قراء و قصبات و نخواهيد هم كه در آنجا خيلى زياد به شما اهميت بدهند، نخواهيد، خدا مىدهد شما خودتان لازم نيست دست و پا كنيد، نمىتوانيد هم بكنيد، گاهى بدترش هم مىكنيد شما اقراء باسم ربك ، كارها درست مىشود. برويد در اين قراء و قصبات مردم را هدايت كنيد، امرور بايد هدايت كرد و هدايت بزرگ اين
صحيفه نور ج 7 صفحه 232
است كه مردم را آشنا كنيد به وظايف امروزشان كه وكلائى كه مىخواهند تعيين كنند كه سرنوشت اسلام بايد تعيين بشود، وكلا چه اشخاصى باشند، اشخاص متدين، مطلع، دانشمند اسلامشناس آنقدرى كه مىتوانند، نه اين اشخاصى كه مىنشينند مىنويسند و كارى به اسلام ندارند.از اينها احتراز كنيد، اينها را تعيين نكنيد، اينها خراب مىكنند، نمىدانند اصلا اسلام چيست تا اينكه بيايند قانون اسلام را درست كنند. قوانين اسلام و قانون اساسى اسلام بايد به دست اشخاصى كه يك مقدار لااقل اسلام را بدانند، يعنى چه علاقه داشته باشند به اسلام، دشمن نباشند با اسلام، به دست آن اشخاص كه اسلام را اصلش مخالف با طريقههاى خودشان مىدانند بلكه مخالف با تمدن (به اصطلاح آنها) مىدانند البته آن تمدنى كه آنها مىگويند، مثل تمدن شاه است ديگر، دروازه تمدن او اين مقدرات را دست اينها ندهند، ملت ما مقدراتشان را دست اين اشخاصى كه به اصطلاح خودشان روشنفكر، نه هر روشنفكرى، روشنفكرها بسياريشان خوب هستند، آنهائى كه علاقهاى به اسلام ندارند، آنهائى كه از گفتار و اعمال سابق و لاحقشان معلوم مىشود كه اينها چه هستند. در تمام اين مدتى كه همه اين ملت فرياد مىكردند جمهورى اسلامى، اين بيچارهها براى تقيه هم يك دفعه نگفتند جمهورى اسلامى، اينها از اسم اسلام همچنان مىترسند كه شيطان از بسمالله، مىترسند اينها و حق هم دارند بترسند براى اينكه اسلام جلوى شهوات را مىگيرد، اسلام نمىگذارند كه لخت بروند توى اين درياها شنا كنند، پوستشان را مىكند با زنها لخت بروند آنجا و بعد زنها لخت بياند توى شهرها، مثل كارهائى كه در زمان طاغوت مىشد همچو كارى اگر بشود، پوستشان را مردم مىكنند، مسلمانند مردم، نمىگذارند زنها و مردها با هم داخل هم بشوند و توى دريا بريزند و به جان هم بيفتند. تمدن اينها، اين است. اينها از تمدن اين را مىخواهند. اينها از آزادى اينها را مىخواهند، آزادى غربى مىخواهند و آن اين است زن و مرد با هم لخت بشوند و بروند توى دريا بروند توى نمىدانم - جاهاى ديگر شنا كنند. اين تمدنى است كه آقايان مىخواهند، اين تمدنى است كه در رژيم سابق تحميل بر مملكت ما شد كه بعد از اينكه مىرفتند زن و مرد در دريا، زن همانطور لخت و همانطور لخت مىآمدند توى شهر، مردم هم جرأت نمىكردند حرف بزنند. امروز اگر يك همچو چيزى بشود اينها را ما خواهيم تكليفشان را معين كرد و دولت هم معين كرد، البته دولت طورى كه وزير كشور گفتند، گفتند كه ما جلويش را گرفتيم، اگر نگيرند مردم مىگيرند. مگر مازندرانىها مىگذارند يا رشتىها مىگذارند كه باز كنار درياشان مثل آنوقت باشد؟ مگر بندر پهلوىها مردهاند كه زن و مرد با هم در يك دريا بروند و مشغول عيش و عشرت بشوند، مگر مىگذارند اينها را؟ تمدنهاى اينها اين است و آزادى كه آنها مىخواهند همين است، اينجور آزادى بروند قمار كنند و با هم لخت بشوند و با هم چه بشوند و اين آزادى. آزادى در حدود قانون است، اسلام از فسادها جلو گرفته و همه آزادىها را كه مادون فساد باشد داده، آنى كه جلو گرفته فسادهاست كه جلويش را گرفته است و ما تا زنده هستيم نمىگذاريم اين آزادىهائى كه آنها مىخواهند تا آن اندازهاى كه مىتوانيم آن آزادىها تحقق پيدا كند. شما آقايان هم حالا آزاد هستيد، تشريف مىبريد در شهرها در قراء، در قصبات براى هدايت،
صحيفه نور ج 7 صفحه 233
ملتفت باشيد كه از اين آزادى حسن استفاده كنيد، خداى نخواسته سوء استفاده نكيند. مردم را همه دعوت كنيد به اينكه وكلاى خودشان را بشناسند، علماء برايشان معرفى كنند، آنهائى كه آدم شناس هستند معرفى كنند كه اين سابقهاش چه بوده، ديروز در آن رژيم چه مىكرده حالا آمده البته تسبيح هم دستش ممكن است بگيرد و خيلى هم فرياد اسلام بزند، من ببينم ديروز چه جور بوده، چه جنايتهائى را يا كرده يا اجازه كردن داده است. بايد اينها را بشناسند و علماى بلادشان به آنها معرفى كنند، اشخاصى كه براى اسلام دلشان مىتپد آنها را تعيين كنند. خداوند انشاءالله همه شما را موفق كند و همه قرائت كنيد، قدم برداريد، منبر برويد، همه چيز باسم ربك الذى خلق .
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 234
تاريخ: 8/4/58
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از كاركنان وزارت كشاورزى عازم كشور اتحاد جماهير شوروى
بسم الله الرحمن الرحيم
در برخورد با گروههاى ديگرى كه راجع به ايران مىخواهيد بحث بكنيد، شما خودتان نهضت را مىدانيد چه بوده است و براى چه بوده است و مقصد آخرى چيست. ايران بعد از آن زحمتها و مرارت و اختناقها و چپاولگرىها و اينها، به جان آمد ملت ايران و قيام كرد. و صرف قيام، ما را به جائى نمىرساند، بلكه قيام چون اسلامى بود و جوانهاى ما براى اسلام كوشش كردند و همه مقصدشان اسلام بود و از جان گذشته بودند براى اسلام، از اين جهت، با وحدت كلمه و با اتكاء به اسلام اين نهضت پيشرفت كرد و اميد است كه اين نهضت باز باقى بماند و وحدت كلمه باقى بماند و پيش برود نهضت تا آخر شما در آنجا بايد اين چيزى كه علت پيش آمدن اين نهضت بود، چون در خارج حتى حالا هم باز در روزنامههائى كه اجير هستند از طرفش يا خود آن مرد يا كسانى كه هوادار او هستند باز هم براى او توصيف مىكنند كه: اين مىخواست مملكت را پيش ببرد، شما به گروههائى كه بر مىخوريد، توضيح بدهيد كه اين با اسم پيشرفت، با اسم تمدن بزرگ و دروازه تمدن بزرگ همه چيز ايران را به باد داد و نگذاشت حتى دانشگاه آنطورى كه بايد رشد بكند، رشد بكند و اقتصاد ما را بكلى به هم زد و همه چيز ايران را وابسته به اجانب كرد، همه چيز مردم ايران به باد رفت و خسته شدند مردم از اين جهت قيام كردند و اين نهضت را بپا داشتند و اين دست رابريدند و قطع كردند از كشورشان و حالا هم نه اين است كه به مقصد رسيدند، مقصد اين است كه يك حكومت عدل يك حكومتى كه وابسته به هيچ جناحى نباشد، يك كشورى كه هيچ يك از جناح نتوانند در او دخالت بكنند، به يك كشور اسلامى كه مبنى بر احكام اسلام باشد، كه احكام اسلام همهاش عدالت است، يك همچو آرزوئى هست و اگر چنانچه بگذارند اين دستهاى پليد وابسته به خارجىها، اين كار انجام مىگيرد و ما اميدواريم كه اين توطئههائى هم كه الان در ايران است و به صورتهاى مختلف توطئه هست، اميدواريم كه با همت همه جوانها و همه جناحها اينها هم از بين برود. در هر صورت معرفى اينكه وظيفهاى كه گفتيد راجع به آن اصل، معرفى اينكه براى چه مردم قيام كردند و چه شد علت قيام آنها و مقصد آنها چه هست، اينها را البته آنقدرى كه شما مىتوانيد، آنجا براى آنها توضيح بدهيد. و اما برخورد با همه گروهها برخورد سالم بايد باشد يعنى اسلام همين طور است كه حتى با دشمنها هم با مسالمت رفتار مىكند مگر آنكه توطئه بر ضد مصالح يك كشورى، مصالح اسلام توطئه بكند، آنجاست
صحيفه نور ج 7 صفحه 235
كه با شدت عمل مىكند. لكن همه بشر را اسلام مىخواهد كه سعادتمند باشند و با همه هم معاشرت صحيح، برخورد صحيح، برخورد دوستانه بايد باشد، حتى آنهائى هم كه هيچ اعتقادى به اسلام ندارند برخورد، برخورد دوستانه باشد.
و اما آن مطلب سومتان: در ميزى كه مشروب محرم است، مثل مسكرات، سر آ ن ميز نشستن، به حسب اسلام حرام است. حتى كسى كه هيچ مشروبات هم نمىخورد و سر يك ميزى اگر يك ظرف مسكر باشد، سر آن ميز حرام است بنشيند. اين حكم خداست و ديگر البته استعمالش ديگر معلوم است. بنابراين، البته وقتى كه شما آنجا برويد، به شما احترام مىكنند، چيزى را كه بخواهيد، مىكنند. بگوئيد ميزتان را عليحده كنند و جلوتر بگوئيد. (سؤال: ممكن است عوامل شوروى به يك حالت كوچكى بگيرند) جواب امام: گمان ندارم كه آنها حالا شما را كوچك نگاه كنند، آنوقتى - كه - شما را كوچك نگاه مىكردند كه مىديدند كه آن شخصى كه خودش را شخص اول مملكت مىدانست، براى آنها آنقدر خضوع مىكرد كه من اين را يادم نمىرود كه جانسون بود و شاه رفته بود آنجا در عكس هم آنجا در روزنامهها منتشر شد كه اين ياد من نمىرود از ناراحتى كه آنوقت پيدا كردم، آن مرد، جانسون ايستاده بود آنجا عينكش را برداشته بود و به دستش گرفته بود و چپ به آن طرف نگاه مىكرد، اين شخص، آن سر، همان آنجائى كه جاى نشيمن خودش بود، محمدرضا جلو او ايستاده بود مثل اينكه يك بچه مكتبى پهلوى استاد ايستاده بود. وقتى مىديدند آنها كه شخصى كه حالا دارد حكومت مىكند به يك جمعيتى اينطور است وضعش، نسبت به آحاد مملكت هم آنها نظرشان آنطور مىشد اما وقتى كه حالا ديدند كه يك مملكتى است كه مشتش را گره كرد و همه را بيرون كرده، الان نظر همه نسبت به شماها منقلب شده است. خودتان را بايد حفظ كنيد، خودتان را براى اينكه اينقدر تبليغات بر ضد خود شماها شده است كه ماها را، باطنمان را متحول كردند به يك چيز ديگر از آن شخصيتى كه انسان بايد داشته باشد، اينقدر اينها تبليغات كردند كه شخصيت را از ما گرفتند كه ما الان هم تا صحبت مىشود انگلستان، امريكا، همه اين خيابانهاى ما را به اسم اينها گذاشته بودند. ميدانها را به اسم اينها گذاشته بودند و هكذا همه چيز. حالا شما آن نيستيد و مملكت ايران هم آن نيست. شما از قرارى كه از خارج مىآيند، مىگويند كه شما نمىدانيد خارج نسبت به ايران چه نگاه مىكند. خود ايران باز عظمت اين نهضت را درست ادراك نكرده است. عظمت اين نهضت در خارج بيشتر از اين مسائل است. الان هم اينهائى كه از طرف شوروى مىآيند اينجا، گاهى آن سفيرشان مىآيد اينجا، معلوم است كه نظرشان به اينجا آن نظرها ديگر نيست و بنابراين شما خودتان را يك ملت غالب بدانيد و اشخاص كه غلبه كرديد ديگر، و به اسم غلبه برويد در آنجا ابداً از آنها هيچ باكى نداشته باشيد و به اسم يك ملت غالب برويد در آنجا، نه مثل سابق كه يك ملت ضعيف بود، يك ملت قوى كه هم شوروى را كنار گذاشت و هم آمريكا را و هم انگلستان و هم همه را، بنابراين هيچ به شما نگاه كوچكى نمىكنند مگر اينكه خودتان كوچك كنيد خودتان را و خودتان نكنيد اين كار را. خداوند انشاءالله همه شما را تأييد كند و توفيق بدهد. انسان باشيد و با سلامتى برويد و با پيروزى برگرديد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 236
تاريخ:9/4/58
پيام امام خمينى به مناسبت روز پاسدار
بسم الله الرحمن الرحيم
روز مبارك سوم شعبان المعظم را كه روز طليعه پاسدار و پاسدارى از مكتب مترقى اسلام است به عموم هم ميهنان و بخصوص پاسداران انقلاب اسلامى تبريكات عرض و بحق بايد اين روز معظم را روز پاسدار بناميم. روز ولادت با سعادت بزرگ پاسدار قرآن كريم و اسلام عزيز است، پاسدارى كه هر چه داشت، در راه هدف اهداء كرد و اسلام عزيز را از پرتگاه انحراف رژيم طاغوت بنىاميه نجات داد. رژيم منحط بنىاميه مىرفت تا اسلام را رژيم طاغوتى و بنيانگذار اسلام را برخلاف آنچه بوده معرفى كند، معاويه و فرزند ستمكارش به اسم خليفه رسول الله با اسلام آن كرد كه چنگيز با ايران، و اساس مكتب وحى را تبديل به رژيم شيطانى نمود. اگر فداكارى پاسداران عظيمالشأن اسلام و شهادت جوانمردانه پاسداران و اصحاب فداكار او نبود، اسلام در خفقان رژيم بنىاميه و رژيم ظالمانه آن وارونه مىشد و زحمات نبى اكرم (ص) و اصحاب فداكارش به هدر مىرفت.
هان اى پاسداران عصر حاضر و انقلاب اسلامى! به امام امت و پاسدار قرآن كريم و اسلام عزيز اقتداء نموده حق پاسدارى از انقلاب اسلامى را به خوبى ادا كنيد و از اين منصب بزرگ كه منصب انبياء عظام و اولياء خداوند تعالى است به خوبى حفاظت كنيد. نكند خداى نخواسته كارى كنيد كه مقام پاسدارى لكهدار شود و مبادا در لباس پاسدارى از شما عملى صادر شود كه موجب سرشكستگى اسلام باشد و خداى نخواسته گفته شود پاسداران اسلام چون مأموران سازمان هستند. اكيداً از شما جوانان عزيز خواستارم كه عناصر ناپاك را از خود دور كنيد و عمل خلاف يك نفر ممكن است گروهى را بدنام كند. ما امروز مواجه هستيم با گروههائى كه در كمين نشستهاند و مىخواهند اسلام را و انقلاب شكوهمند اسلام را بر خلاف آنچه هست معرفى كنند و به قشرهاى مختلف اسلامى خرده گيرند و آنچه در افراد غير مسؤول مىگذرد به حساب نهضت و اسلام بياورند، لهذا لازم است علماى اعلام كه راهنماى جامعه هستند و كميتهها و دادگاهها و پاسداران انقلاب كوشش كنند و نگذارند كسانى از روى شيطنت و توطئه يا از روى جهالت يا بىاطلاعى از مبانى اسلام رفتارى كنند كه نهضت پاك اسلامى را واژگونه و مكتب مقدس اسلام و جمهورى اسلامى را لكهدار كنند. من از تمام گروههاى مذكور مىخواهم كه به دولت موقت اسلامى كمك كنند و دخالتهاى
صحيفه نور ج 7 صفحه 237
مستقيم در امور دولتى و در عزل و نصب مأموران نكنند، دخالتهائى كه موجب تضعيف دولت اسلامى مىشود بر خلاف رضاى خداست و بايد از آن احتراز شود.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 238
تاريخ: 10/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان شركت مخابرات (تلفن بين شهرى)
بسم الله الرحمن الرحيم
من سلامت و توفيق همه آقايان را از خدا مىخواهم و آن چيزى كه از حالا به بعد تكليف ماست، مهم اين است كه انسان در آنوقتى كه وقت كار است تكليفش را بداند. شما مىدانيد كه اين مملكت احتياج به كار دارد، احتياج به بازسازى دارد و رژيم سابق همه چيز ايران را فاسد كرد، از بين برد و الان به قوههاى شما جوانهاى برومند احتياج است.
خدمت به هر كشورى اين است كه آن كسى كه مشغول يك خدمتى است آن خدمت را خوب عمل كند. شما نمىتوانيد كه كارى كه ارتش مىكند، بكنيد. ارتش هم نمىتواند كارى كه شما مىكنيد بكند لكن هر دو جمعيت مىتواند آن كارى را كه به خود شما محول است خوب انجام بدهيد. اگر همه اجزاء اين مملكت يا هر مملكت ديگرى كارى كه به آنها محول است خوب انجام بدهند مملكت آباد مىشود. كشاورز، كشاورزى را خوب انجام بدهد كسانى كه در كارخانجات هستند كار آنجا را خوب انجام بدهند، كسانى كه در ادارات هستند در ادارات كار را خوب انجام بدهند، كسانى كه در وزارتخانهها هستند آنجاها خوب انجام بدهند. الان شنيده مىشود كه كارمندهاى دولتى كم كارى مىكنند، بلكه گاهى گفته مىشود كه اصلا كار نمىكنند خيلىهايشان، اين بر خلاف مسير يك ملتى است كه الان بايد اين مملكت را بسازد. در زمانى كه آنها بودند اگر كم كارى يا بيكارى بود، خوب، مىگفتيد كه براى چه ما كار بكنيم اجنبى منافع ببرد. اما امروز كه اينطور نيست، امروز دست اجنبى كوتاه است الحمدلله، دست اين چپاولچىهائى هم كه از داخل بودند، اينها هم دستشان كوتاه است. امروز يك مملكتى است مال خودتان و همانطورى كه هر نفرى نسبت به عائله خودش موظف مىداند اخلاقاً خودش را، شرعا خودش را به اينكه اداره كند آن زندگى داخلى خودش را و از روى اخلاص عمل مىكند، الان مملكت از خود شما شده است و به منزله عائله شما هست جمعيت مملكت، بايد با محبت و با اخلاص كار بكنيد تا اينكه اين آشفتگى انشاءالله ترميم بشود.
و آن تحولى كه در حال نهضت، در آنوقتى كه مشغول به انقلاب بودند و مشغول به اقدام بودند، يك تحول روحى پيدا شده بود از براى همه قشرها كه آن تحول خيلى اهميت داشت و به نظر من آن تحول روحى كه براى ملت حاصل شد از آن تحولى كه ايجاد كردند و رژيم را بيرون كردند، آن اهميتش بيشتر است براى اينكه آن يك تحول معنوى بود، مردم همه نسبت به هم محبت مىكردند. از
صحيفه نور ج 7 صفحه 239
قرارى كه به من كراراً اطلاع دادهاند اينكه وقتى كه آن اشخاص مىآمدند توى خيابان تظاهر مىكردند، از خانهها به آنها همراهى مىشد و خود آنها، كسى مىگفت كه من ديدم كه يك ساندويج را وقتى كه دست يك كسى مىرسيد تكه تكه مىكرد و به رفقائى كه، به اين اشخاصى كه اين بين بودند مىداد، يك حس تعاونى در مردم پيدا شده بود كه اين حسن تعاون مورد نظر خدا بود و خداى تبارك و تعالى به اين ملت مرحمت فرمود كه يك ملتى كه دست خالى بود، بر يك قدرتى كه همه چيز داشت غلبه كرد. اين نبود الا اينكه اين ملت يك روح تعاون پيدا كرده بود، يك ايمان پيدا كرده بود. اين ايمان بود كه شما را پيروز كرد. الان بايد شما همين نهضت را حفظ كنيد به اينكه هم اختلافات نباشد بين قشرهاى مختلف كه معالاسف تازگى هى كم كم دارد يك اختلافاتى پيدا مىشود و هم آن جهت اخلاصش، جهت اسلاميتش محفوظ باشد، جهت ايمانش محفوظ باشد كه با اخلاص و ايمان كار بكنيد. همانطورى كه با اخلاص و ايمان، شمااين سد را شكستيد، با اخلاص و ايمان جاى او را پر كنيد و سازندگى كنيد و من اميدوارم كه خداى تبارك و تعالى به همه شما سعادت عنايت كند و مملكتتان را يك مملكت مستقلى كه هيچ كسى در آن تصرف نداشته باشد و نتواند تصرف بكند انشاالله نصيب ما يك همچنين استقلالى بشود. خداوند همه شما را حفظ كند. موفق باشيد انشاء الله.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 240
تاريخ: 10/4/58
بيانات امام خمينيى در جمع هيأت شركت كننده در سمينار محاسبات وزارت دارايى
درس عبرت از سرانجام فلاكتبار حكام ظلم و جور و غير مردمى
بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ و آنچه كه به ملتها مىگذرد اين بايد عبرت باشد براى مردم، از جمله تاريخ عصر حاضر ببينيم كه چه شد كه يك چنين قدرتى از بين رفت، دولتها ببينند كه براى چه اينطور منهدم شد يك چنين قدرتى و اجزاء دولتى، ادارات ببينند كه چه شد قضيه و موجب عبرت همه باشد. هر دولتى كه متكى بر ملت نباشد بلكه مقابل ملت بايستد، اين عاقبتش، ولو يك قدرى هم طولانى باشد، عاقبتش به همين عاقبتى كه اين پدر و پسر منتهى شدند، منتهى خواهد شد. رضاخان كارى كرد كه بين ملت هيچ پايگاهى نداشت و من شاهد قضيه بودم كه متفقين كه به ايران رو آوردند و ايران را گرفتند و همه چيز ايرانىها در معرض خطر بود، وقتى كه نتيجه اين شد كه رضاخان رفت شادى كردند، مردم. من به اين پسر نادانش گفتم كه تو نكن كارى كه همانطورى كه پدرت رفت و شادى كردند براى رفتن تو هم شادى بكنند و نشنيد و ديديد كه براى رفتن اين بيشتر شادى كردند و حق هم همين بود، چرا؟ براى اينكه بين مردم پايگاه نداشت. اساس اين بود كه يك دولتى كه خيانتكار است، اين نمىتواند با مردم بسازد و براى خيانتكارى كه دارد و چپاولگرى كه مىكند و وابستگى به بيگانگان كه دارد، اين هميشه از خودش مىترسد. يك دولت هميشه نگران است كه مبادا اين خيانتها كه كرده است، ملت جبران بكند و ملت تلافى كند. از اين جهت اينها مجبورند به اينكه با ملت به فشار و ارعاب عمل كنند و لهذا هر روز كه مىگذرد فشار آنها زيادتر مىشود، تنفر ملت هم از اين طرف زيادتر. در اين پنجاه و چند سال، اينها هر روز فشارشان زيادتر شد و هر روز ملت از آنها تنفرش زياد شد تا رسيد به آنجائى ديديد كه تمام ملت، نه يك قشر، دو قشر، همه ملت يكدفعه از او رو برگرداندند و چون هيچ بين مردم پايگاه نداشت نتوانست، نه خودش توانست و نه قدرتهاى بزرگ توانستند او را نگه دارند. وقتى يك ملت يك چيزى را خواست، نمىشود خلافش را كسى عمل بكند و ملت ما همه با هم خواستند كه رژيم طاغوتى نباشد و لهذا كوششهايى كه دولتهاى بزرگ و ابرقدرتها هم كردند براى نگه داشتن او به جايى نرسيد و نتوانستند نگهش دارند. اين بايد يك سرمشقى براى دولتها باشد، دولتهايى كه در عالم هستند كه ببينند كه چه شد كه يك چنين قدرت بزرگى كه همه قدرتها هم دنبالش بودند، همه هم از او پشتيبانى مىكردند، نه فقط ابرقدرتهاى كوچكتر هم، اينها هم از او پشتيبانى
صحيفه نور ج 7 صفحه 241
مىكردند و مىشود گفت كه همه قدرتهاى شيطانى جمع شده بودند با هم كه اين را حفظش كنند و نتوانستند. اين بايد يك سرمشقى باشد از براى دولتها كه وظيفه خودشان را بدانند. چه دولتهايى كه بعدها در ايران تشكيل مىشود و اميد است كه دولت اسلامى - انسانى و چه دولتهايى كه در خارج اين مملكت هستند، اين بايد يك سرمشقى براى آنها باشد كه با ملت چه بكنند، چه جور رفتار بكنند. اگر با ملت اينها رفتار خوب كرده بودند، همه قدرتها مىخواستند اخراجش كنند نمىتوانستند. اگر ملت پشتبيان او بود و مردم مىخواستند او را، فرض كنيد كه دولتهاى بزرگ مىخواستند او را بيرونش كنند، قدرت ملت او را نگهش مىداشت، نمىتوانستند كارى با او بكنند. چنانكه عكسش هم همين طور بود كه همه خواستند باشد، ملت گفت نه، تمام شد. ملتها و دولتها بايد با هم تفاهم داشته باشند يعنى دولت جورى باشد، ارتش جورى باشد، شهربانى جورى باشد، ژاندارمرى جورى باشد كه مردم به آنها محبت داشته باشند، احساس دوستى و محبت بكنند نه اينكه وقتى كه شهربانى بيايد يا مامور شهربانى بيايد توى بازار، مردم از او بترسند و از او تنفر داشته باشند چنانكه در اين نقاط اينطور بود بلكه در طول سلطنت اينطور بوده است. در سلطنتى كه (يعنى در حكومتى كه، سلطنت كه نبايد گفت) در حكومتى كه در اسلام هست اينطور است كه آن كه رأس است با آن كه در لشگر واقع شده است و در ارتش واقع شده است و آن كه در ادارات واقع شده، همه اينها با ساير ملت فرقى ندارند كه از هم جدا باشند، همين ملت هستند كه يك مقدارى از آنها ارتش شده و يك چند تا از آنها هم حكومت را اداره مىكنند و اينها. و وقتى كه رئيسشان بيايد توى جمعيت، هيچ باكى از اين ندارد كه مردم با او چه مىكنند، هيچ، براى اينكه با آنها خوبى كرده است، وقتى خوبى كرد مردم هم با او خوب هستند. شما ديديد كه يك روز نمىتوانست، يك ساعت نمىتوانست محمدرضا بيايد توى مردم، اگر مىخواست از اين خيابان عبور كند، قبل از اينكه بيائيد از اين عبور كند آنطور كه مىگفتند تمام منازلى كه در سر راه او بود كنترل مىشد، سازمان امنيت مىفرستاد تمام اينجاها را مىگرفتند و كنترل مىكردند، براى چه؟ براى اينكه خوف اين را داشتند كه از اينجاها يك كسى سوء قصد بكند كه حسن قصد اسمش بود اما يك حكومتى كه براى مردم باشد، مردم او را بخواهند اين نمىترسد از اينكه توى بازار مردم بيايد، توى جمعيت بيايد و با آنها بنشيند صحبت كند، هيچ از اينها باكى ندارد چنانكه صدر اسلام اينطور بوده است كه آن كه رأس هم بوده هم توى مسجد مىآمده مىنشسته و منبر مىرفته و مىنشسته و با مردم صحبت مىكردند. بلى، وقتى كه بساط مثل معاويه شد، آنوقت او هم ديگر نمىتوانست، او مىآمد نماز، اما برايش يك محفظهاى درست كردند و درش را قفل مىكردند كه او توى آنجا نماز مىخواند و مردم بيرون به او اقتدا مىكردند و با او نماز مىخواندند يعنى آنهايى كه بايد با او نماز بخوانند، او نمىتوانست بيايد توى صفوف بايستد، او را قواى انتظامى مىآوردند و مىكردندش توى آن سوراخ و در آن را مىبستند. آنجا در بسته نماز مىخواند و بعد هم مىآمدند در را باز مىكردند و با قواى انتظامى مىرفت، براى اينكه پايگاه نداشت در بين مردم اما آن كه حكومت عدل مىكرد آن توى مردم بود و با هم بودند و - عرض بكنم كه - رفاقت داشتند و نه خوف آنها از او
صحيفه نور ج 7 صفحه 242
داشتند و نه آنها از او. چرا بايد مردم از ارتش بترسند چرا بايد مردم از قواى انتظامى بترسند؟ از ژاندارمرى بترسند؟ از شهربانى بترسند؟ خوب، اينها بر حسب قاعده بايد شهربانى بايد شهر را حفظ كند، بايد مردم او را اينطور ببينند كه حافظ جانشان هست، نه دشمن جانشان. ارتش بايد مملكت را حفظ كند نه اينكه مردم خيال كنند كه اين ارتش مىخواهد با مردم چه بكند و مىخواهد مردم را اذيت بكند. حكومت اسلامى كه ما مىخواهيم، يك چنين چيزى ما مىخواهيم كه آن كسى كه در رأس است، او هم با مردم رفيق باشد و بنشيند و خودش را نگيرد، در بين مردم بنشيند با آنها صحبت بكند، هر كس حاجتى دارد به او بگويد، وقت داشته باشد با او صحبت بكند، آن هم كه رئيس ارتش است و آن هم كه رئيس شهربانى است و آن هم كه رئيس ژاندارمرى است، آن هم در بين مردم همانطور باشد، وارد بشود بين مردم، نه او از مردم وحشت كند، نه مردم از او وحشت بكنند، اين بايد دستور باشد براى همه حكومتها و ملتها. وقتى يك حكومت اينطور شد، ملت دنبالش است، ملت حافظش است همانطور كه او حافظ ملت است، ملت هم حافظ او هستند و ما مىخواهيم يك چنين چيزى پيدا بشود كه ملت حافظ دولت به همه جهات باشد و دولت هم حافظ منافع ملت به همه جهات باشد. اگر يك چنين چيزى شد، يك مملكت آرامى است كه هيچ كس هم نمىتواند در آن تصرف بكند. تا خيانت بزرگان نباشد، دولتهاى خارج نمىتوانند تصرف بكنند. خيانت هست كه اسباب اين مىشود كه اينها راهشان را باز مىكنند، مستشار مىآورند نمىدانم كارشناس مىآورند، از اين بساطها درست مىكنند. اين خيانت است كه راه آنها را باز مىكنند. اگر يك دولت غير خائن باشد، راه باز نمىشود بر آنها كه بيايند منافع ما را ببرند و حالائى كه مملكت رسيده به خودمان ببينيم كه يك مملكت آشفته و از بين رفته و همه چيزش از بين رفته و بايد همه با هم كمك كنند تا اينكه اصلاح بشود.
تكليف بر كمك و هميارى اقشار براى آباد ساختن خرابىهاى مملكت
حالا از اين به بعد تكليف همه ما چيست؟ تكليف همه ما اين است كه همه كمك كنيم براى ساختن اين مملكت، شما در هر جا كه هستيد كمك كنيد، ما هم اگر كارى ازمان برآيد كمك بكنيم، كشاورزها هم كمك بكنند، كارگرها هم كمك بكنند، همه كارمندها هم كمك بكنند، تا كمك همه نباشد نمىشود اين خرابه را آبادش كرد، كمك لازم است. خيال نكند يك كسى كه من يك نفرم، من يك نفر چه از من بر مىآيد. هر يك نفرى به اندازه يك نفر از او كار مىآيد به اندازه همان يك نفر مكلف است كارش را انجام بدهد. الان همه ما، همه قشرهاى اين ملت مكلفند كه براى اين مملكت كار بكنند تا اينكه با كار، اين مملكت اداره بشود، درست بشود. مملكت مال خودتان است، خودتان براى خودتان داريد كار مىكنيد و انشاءالله من اميدوارم كه همه ما به وظائفمان آشنا بشويم و شما كه محلتان هم حساس است، انشاءالله وظائفتان را خوب عمل كنيد و اين كمكارى كه گفته مىشود در بين ادارات هست، انشاءالله نباشد بلكه گفته مىشود گاهى بيكارى هست. امروز كمكارى مخالف با نهضت است، بايد كار بكنيم همهمان، بايد براى مملكتمان، براى كشورمان كه از خودمان هست الان، الان كسى در
صحيفه نور ج 7 صفحه 243
آن دخالت ندارد، البته در بين اين مملكت اشخاصى الان هستند خائن، لكن رؤوسشان از بين رفت، آنهايى كه سر بودند از بين رفتند، ديگر هم قابل عود نيست. اين حرفهائى كه مىزنند كه نمىدانم در سرحدات فلان آقا هست و فلان هست، اينها اصلا جرأت نمىكنند يك مملكتى كه مجاور اينجا هم باشد، باشند. اينها از اين مملكتها فرار كردند و آن دور دورها رفتهاند. خيال نكنيد اويسى مىتواند در سرحدات اينجا باشد يا پاليزبان مىتواند در سرحدات باشد. اينها از سرحدات اينجا همچو مىترسند كه شيطان از بسمالله مىترسد. اينها فرار كردند پولها را برداشتند رفتند آن طرف در آمريكا و آن دور دورها زندگى مىكنند. اين حرفها را هيچ وقت خيال نكنيد كه واقع بشود. البته شلوغى مىكنند، الان البته شلوغىها هست، آن هم از يك دسته مفسدى كه نمىخواهند اين مملكت آباد بشود، مىخواهند هميشه آشوب باشد تا استفاده بكنند، اين هست. البته اين هم انشاءالله با عمل خود شما جوانها و خود شما ملت انشاءالله اصلاح خواهد شد. خداوند همهتان را حفظ كند و همه موفق باشيم و همه وظيفهشناس باشيم و هر كس در هر عملى مىكند خوب انجام بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 244
تاريخ: 11/4/58
بيانات امام خمينى در ديدار با خواهران دانشجوى دانشگاه دماوند
گروهبندىها و مطرح شدن مسائل شخصى بعد از پيروزى نيمرس انقلاب
بسم الله الرحمن الرحيم
لازمه هر انقلابى - كه شايد قابل اجتناب نباشد - اين است كه بعد از پيروزى يا بعد از اعتقاد به پيروزى، اين مسائل شخصى پيش مىآيد. مادامى كه در حال انقلاب هست يك ملتى (هر ملتى باشد) در حال انقلاب مسائل شخصى و مسائل گروهى پيششان مطرح نيست، همه اجتماعاً رو به مقصد مىروند. چنانچه در انقلاب ايران ملاحظه كرديد كه همه قشرهاى ملت مسائل شخصى و مسائل حزبى و گروهى خودشان را كنار گذاشته بودند و رو به يك مقصد مىرفتند، حتى آن گروههائى كه موافق با نهضت هم نبودند آنها هم سكوت مىكردند، طرح نمىكردند مخالفت را براى اينكه مىديدند مقابل ملت نمىتوانند عرض وجود بكنند. لكن بعد از اينكه اين پيروزى تا همين حد حاصل شد و مردم دريافتند كه حريف را از ميدان بيرون كردهاند، آن هم يك همچو حريف قدرتمندى و ريشهدارى كه رژيم دو هزار و پانصد ساله بود، بعد كه مردم احساس پيروزى كردند مثل اينكه سى و پنج ميليون جمعيت را از زندان بيرون كرده باشند. اينها از اختناق و از زورها و چپاولگرها و اينها، يكدفعه زدند بيرون و بعد از اينكه خودشان را پيروز ديدند، اين معنائى كه لازمه انقلاب است در ايران هم حاصل شد و آن اينكه بعد از انقلاب توجه مىشود به خواستهاى شخصى. در حال انقلاب اصلا صحبت مسكن هيچ مطرح نبود كه مسكن كى دارد، كى ندارد حتى آن زاغهنشينها هم آنطورى كه يك وقت نشان دادند، آنها هم در مصاحبه گفت يكيشان كه ما صبح كه مىشود همهمان با هم مىرويم براى تظاهر. اصلا مطرح نبود كه كسى مسكن دارد يا ندارد، كسى فلان احتياج را دارد، فلانكس حقوقش كم است، زياد است، اين حرفها اصلش در حال انقلاب مطرح نيست و در ايران هم ديديد كه نبود. اما معالاسف در ايران قبل از اينكه ما به پيروزى نهائى برسيم اين پيروزى نيمرس اسباب اين معنا شد كه مردم، گروهها متوجه به مسائل شخصيه شدند و توجه به آن نابسامانىهائى كه در رژيم گذشته باقى گذاشته بود و آن گرفتارىهائى كه براى همه قشرها بود و از ارث همان رژيم سابق بود. اين توجه يك جهت شد كه مردم از آن وحدت كلمه و از آن توجه خاصى كه همه با هم داشتند بيرون آمدند.
صحيفه نور ج 7 صفحه 245
گروه بندىهاى مختلف منفعت طلبان به منظور ايجاد اختلاف و فعاليتهاى تخريبى
و يك جهت ديگر كه شايد در خصوص انقلاب ما بود، آن اين است كه آن گروههائى كه با جمهورى اسلامى و با اسلام روى خوشى نداشتند، يا به حسب مكتب انحرافىشان مخالف بودند و يا ترس داشتند از اسلام و گمانهاى باطلى درباره اسلام مىبردند، اين گروهها هم شروع كردند عرض وجود كردن. اين عرض وجود اين گروههاى بسيار فراوان كه در روزنامهها تا صد تا (يك قدرى هم بيشتر يا همان حدود صد تا) گفته مىشود كه تا كنون گروههاى مختلف تا اينقدر با اسماء مختلف پيدا شده است، اين گروههاى مختلفى كه پيدا شده است به نظر آدم مىآيد كه علاوه بر اينكه يك گروههائى با اسلام مخالفند و يك گروههائى هم از اسلام مىترسند ولو اينكه يك مكتب مخالفى ندارند، لكن از اسلام ترسيدهاند و بىجهت هم ترسيدهاند، لكن خوب ترسيدهاند. علاوه بر اين يك دستهائى زير پرده در كار هست براى درست كردن اين گروههاى مختلف و ايجاد اختلاف كردن كه الان در ايران اين عوامل هست. يكى احساس پيروزى كه دنبال احساس پيروزى برگشت به اين است كه حال، ما بعد از پيروزى مىخواهيم ثمراتى داشته باشد و همچو گمان كردند كه فوراً تا پيروز شدند همه چيز درست مىشود، يك مملكتى كه همه چيزش به باد رفته يكدفعه همه چيزش درست مىشود. اين يك عامل بود يك عامل ديگر هم آن گروهبندىهائى كه شده است و دستهائى كه در كار است، آنهائى كه مىخواهند منافع ماها را ببرند و خوف اين را دارند كه اگر اسلام تحقق پيدا بكند و رژيم جمهورى اسلامى درست پا برجا بشود ديگر براى آنها جايى نيست، آنها شروع كردند به ايجاد اينطور گروهها براى ايجاد اختلافات. دستجات مختلفى، چه باقيمانده آن رژيم سابق و تفاله آن و چه آن قدرتهاى بزرگى كه طمع به ايران دارند و باز هم نمىتوانند دست بردارند و چه اين گروههائى كه هر كدام براى مقصد خاص خودشان و خوف از اسلام يا مخالفت با اسلام درست شدهاند، اينها همه اسباب اين شده است كه الان يك اختلافاتى در سطح كشور وجود دارد و دستجات مختلفى هم فعاليتهاى به قول خودشان سياسى دارند و يك دستههائى هم هستند كه اينها فعاليتهاى تخريبى دارند كه خرابكارى مىكنند. از اين جهت مسألهاى است كه بعد از هر انقلابى اجتناب ناپذير است و در ايران كه يكى از انقلابهاست، به واسطه اين جهات مختلفه و شايد بعضى جهات ديگر، اين اختلافات پيش آمده است.
تكليف بر حفظ نهضت اسلامى و جارى نمودن احكام اسلام
تكليف همه ما، چه شما بانوان محترم و چه ساير ملت، همه، بانوان و برادران و خواهران و همه اين است كه در يك همچو مقطعى كه ما واقع شدهايم از تاريخ كه ما سر دو راهى الان واقع شدهايم، دو راهى يكى پيروزى نهائى، يكى خداى نخواسته شكست و برگشت به حالهاى اول، تكليف همه ملت اين است كه همانطورى كه اين نهضت را با وحدت كلمه و وحدت مقصد كه همه مقصدشان اسلام بود، همه با هم فرياد اسلام مىزدند، حالا هم همان را حفظ بكنند، اجتماعات خودشان را حفظ بكنند، مساجد را پر بكنند از جمعيتها، جاهايى كه اجتماعات عمومى مىشود، در جاى اجتماعات عمومى
صحيفه نور ج 7 صفحه 246
اجتماع بكنند و مطالب را، آن مطالبى كه مقصدشان است و آن اينكه همه احكام اسلام در ايران جارى بشود، اينها را باز در نظر بگيرند. با اين اجتماعات و با اينطور گرم نگه داشتن نهضت، اين را گرم نگه دارند تا اين مسائل بعدى كه بايد بگذرد و اين حكومت انتقالى مبدل به يك حكومت مستقر بشود، مستقل بشود، مجلس شورا پيدا بشود، رئيس جمهور معلوم بشود تا اينكه بساط آن احزاب، آنهائى كه مخالفتهايى با رژيم اسلامى دارند، آنها از بين بروند و انشاءالله مملكتتان را خودتان ادارهاش بكنيد و خودتان مستقل، بدون اختناق استقلالش را حفظ بكنيد و به پيش برويد.
البته ما براى آتيه هم احتياج داريم به مسائلى. ما نبايد همين، فرض اين بكنيم كه حالا ما يك جمهورى اسلامى پيدا كرديم (و انشاءالله همه جهاتش هم اميد است كه درست بشود) ما نبايد قناعت به اين بكنيم كه در عصر خودمان جمهورى اسلامى محقق شده است، ما براى عصرهاى بعد بايد حالا فكر بكنيم يعنى ما همانطورى كه خودمان مقاصدى داريم و روى آن مقاصد اين نهضت را كرديم اعقاب ما هم همان مقاصد را دارند و آنها هم احتياج دارند به اينكه اجتماع داشته باشند، بينش داشته باشند كه بتوانند اين چيزى را كه شماها به دست آورديد، آنها نگهدارى كنند و مملكتمان تا آخر يك مملكت مستقل و يك مملكتى كه از تحت فشار ديگران خارج شده است و مال خودمان باشد و خودمان ادارهاش كنيم.
اميدوارم انشاءالله كه خانمها كه تشريف آوردهاند اينجا و خيلى هم در اين مسائل سهيم و شريك هستند، در اين نهضت سهيم هستند، شريك هستند بلكه بايد گفت اينها پيشقدم هستند، بايد گفت كه مردها از اينها الهام گرفتهاند در اين نهضت، انشاءالله خداوند همهتان را تاييد كند، موفق باشيد، سعادتمند باشيد و مملكت خودتان را خودتان اداره بكنيد و بچهها را خوب تربيت بكنيد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 247
تاريخ: 11/4/58
فرمان امام خمينى به حجتالاسلام آذرى قمى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ احمد آذرى دامت افاضاته
با توجه به وضع كنونى زندانهاى تهران و احتياج به تسريع در كار رسيدگى به پروندههاى متهمين، بدين وسيله جنابعالى به دادستانى دادگاه انقلاب اسلامى تهران و حومه انتخاب و منصوب مىشويد. اميد آنكه پيرو اين مأموريت اقدام به رسيدگى و تسريع كارها نموده و در هر حال احتياط را مراعات نمائيد. از خداى تعالى موفقيت آن جناب را خواستارم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 248
تاريخ: 11/4/58
بيانات امام خمينى در جمع بانوان اهواز
بسم الله الرحمن الرحيم
من مىتوانم بگويم كه در زمان اين پدر و پسر به بانوان ما بيشتر ظلم شد تا به ساير اقشار. شما شايد اكثراً يادتان نباشد كه در زمان رضاشاه با بانوان چه كردند اينها، چه مصيبتهائى به بار آوردند با اسم اينكه مىخواهيم ايران را نظير اروپا مثلاً بكنيم، ايران را متجدد بكنيم، نصف از جمعيت ايران را مىخواهيم در جامعه بياوريم. با بانوان نمىدانيد چه كردند، اينها دو طايفه را در آنوقت از همه بيشتر بهشان ظلم كردند يكى بانوان بود كه با اين اسم آنقدر ظلم كردند و يكى هم روحانيون بود. اين دو طايفه را شايد در زمان رضاشاه بيشتر از ساير مردم بهشان تعدى كردند.
بانوان را الزام كردند به اينكه در مجالس كذائى كه داشتند حاضر بشوند. مردها با زنهايشان، با دخترهايشان در آن مجلسهاى فاسد الزام داشتند كه حاضر بشوند. حتى در قم، در قم كه مركز روحانيت بود، در قم هم اين مسائل بود و در همه شهرستانها. اينها نمىخواستند كه به جمعيت ايران يك نيمى افزوده بشود، براى اينكه اينها همه جمعيت ايران را مىخواستند كه نباشد آنطورى كه بايد باشند.
اينها نمىخواستند كه بانوان را آزاد كنند، براى اينكه مردها هم در زمان اينها آزاد نبودند. نه بانوان آزاد بودند نه مردها. آنها آزادى را در چيزهاى ديگر مىديدند كه در آن همهاش فساد بود. آزادى را در اين مىديدند كه زنها با مردها توى دريا لخت بشوند و با هم شنا كنند، در مراكز فحشا با هم مجتمع باشند و به قول خودشان آزادانه هر كارى مىخواهند، بكنند. اينها تربيت انسانى را از ايران بكلى از بين بردند و تربيتهاى غربى، نه آنهم تربيتهاى صحيح غربى، تربيتهاى فاسد غربى در بين ما رواج دادند. و در زمان اين پسر شايد بيشتر معنويات از بين رفت. در زمان او ظلم شايد ظهورش، ظاهرش بيشتر بود، بانوان را بيشتر اذيت كردند، ساير مردم را بيشتر اذيت كردند. ولى در زمان اينها معنويات مملكت را بيشتر از بين بردند، نگذاشتند كه يك رشد فكرى بكنند. با اسم تمدن و با اسم تمدن بزرگ اين مملكت را به هدر دادند، همه چيز اين مملكت را و خصوصاً نيروى انسانى را به هدر دادند و خيانتى كه در اين جهت به مملكت ما كردند بيشتر از خيانتى است كه در اقتصاد كردند، يا در ارتش كردند، يا در فرهنگ كردند. نيروى انسانى ما را نگذاشتند رشد بكند، فرهنگ را نگذاشتند ترقى بكند، نگذاشتند كه جوانهاى ما رشد پيدا بكنند. هر كارى كردند همهاش
صحيفه نور ج 7 صفحه 249
بر خلاف مصلحت مملكت بود. حالا هم كه رفتهاند اينقدر قرض به بانكها باقى گذاشتهاند كه دولت معلوم نيست بتواند از زير اين قرضها بيرون برود. همه چيز مملكت ما را بردند و يك مملكت خرابى گذاشتند.
شما بانوان كه در اين نهضت شركت داشتيد و خداوند شما را حفظ كند، از اين به بعد هم در اين نهضت شركت كنيد و اين نهضت را به پيش ببريد و مهم شما اين است كه اولادها را خوب تربيت كنيد، بانوان را آنطور اينها مىخواستند باشند كه بچههايشان از آنها جدا باشد، بانوان را بكشند به ادارات، نه براى اينكه اداره درست بشود، يكى اينكه ادارات را فاسد بكنند، يكى اينكه بچهها را از دامن مادر جدا بكنند و بچهها از اول كه در دامن مادر نباشد عقده پيدا مىكنند و اكثر مفاسد از اين عقدههائى است كه بچهها پيدا مىكنند.
شما بچههاى خودتان را خوب حفظ كنيد، بچههاى خودتان را خوب تربيت كنيد، اين بچهها هستند كه كشورى را نجات مىدهند. در دامن شما اينها اسلامى بار بيايند، در دامن شما اينها با فضيلت بار بيايند، با ايمان بار بيايند تا در اين مملكت بتوانند خدمت بكنند. خداوند همه شما را انشاءالله سعادتمند كند و همه شما را براى مملكت خودتان مفيد قرار بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 250
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در ديدار اعضاى هيأت بحرينى و كرد و پاسداران قائميه
دشمنان در صدد بد جلوه دادن نهضت اسلامى هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
از بركات اين نهضت يكى اين است كه طوائف مختلفه را زير يك سقف توى يك اطاق كوچك جمع كرده است، فارس و كرد و عرب و عجم، همه برادرها را در يك جا مجتمع كرده است تا مسائل و مطالبى كه دارند بگويند و ما هم اگر عرائضى داريم به آنها عرض مىكنيم.
آنچه كه الان به نظر من اهميت دارد و اهميت حياتى دارد يعنى حيات اسلام به آن بستگى دارد اين است كه از حالا به بعد ما چه بكنيم، تكليف حالا را معين كنيم. آنچه كه گذشت، گذشت و بحمدالله به خير گذشت، ما چه بكنيم كه از اين به بعد هم به خير بگذرد، به نفع اسلام بگذرد. آن كه الان ما را تهديد مىكند و موجب نگرانى است و نگرانيش بيشتر از نگرانىاى است كه سابق داشتيم راجع به مبارزه با طاغوت اين است كه الان يك قشرهائى هستند، يك اشخاصى در بين ملت هستند كه اينها مىخواهند اين نهضت اسلامى را با اينكه اسلامى است بد نمايش بدهند، يعنى مكتب ما را يك طورى نمايش بدهند به دنيا كه اين مكتب اسلامى هم مثل همين مكاتب ديگر و مثل همين رژيمهاى فاسد ديگر است، منتها آنوقت قدرت دست يك طائفهاى بود و كارهاى خلاف مىكردند، حالا دست يك طائفه ديگر آمده ولى همان كارها را مىكنند.
ما اگر چنانچه در اين مبارزه كه با طاغوت مىكرديم و همه شما جوانهاى عزيز و همه طبقات ملت با هم مجتمع شدند و به پيش رفتند اگر در آن رژيم ما شكست مىخورديم، قتل عام مىشديم چيز مهمى نبود براى اينكه در راه حق بوده است و مكتب ما محفوظ بود و كوشش خودمان را آنقدرى كه مىتوانستيم كرديم منتها زورمان نرسيد آنها غلبه كردند، چنانچه اولياء حق هم بسياريشان مغلوب شدند لكن مكتب محفوظ ماند. سيدالشهدا سلامالله عليه با همه اصحاب و عشيرهاش قتل عام شدند، لكن مكتبشان را جلو بردند. شكست در مكتب نبود پيشروى بود، يعنى بنىاميه را تا ابد شكست داد، قتل سيدالشهدا، يعنى اين اسلامى كه بنىاميه مىخواست بد نمايش بدهد و با ادعاى خلافت بر خلاف موازين انسانى عمل بكند آن را، سيدالشهدا سلامالله عليه با نثار خون خودشان آن رژيم را، رژيم فاسد را شكست داد و خود مقتول شد. ما اگر در اين رژيم سابق در اين مبارزه شكست مىخورديم و آن مكتبمان محفوظ مىماند، دست نخورده مىماند و خودمان از بين مىرفتيم خيلى اهميت نداشت براى
صحيفه نور ج 7 صفحه 251
اينكه سيدالشهدا هم كشته شد، اميرالمؤمنين هم در جنگ با معاويه شكست خورد.
امروز هر قدم كجى كه برداشته شود به نام اسلام تمام مىشود
اما حالا سر يك دوراهى واقع شديم اين اهميت دارد. اين دوراهى اين است كه چه بكنيم كه مكتبمان محفوظ باشد، و چه اعمالى مكتب ما را به باد مىدهد، شما پاسدارهاى عزيز محترم كه علاقمند هستيم ما همه به شما، چه بكنيد؟ چه اعمالى از شما صادر بشود كه اين اعمال در اين رژيمى كه الان رژيم اسلامى است، الان جمهورى اسلامى است، مملكت ما رژيمش الان با رفراندم، جمهورى اسلامى شده، اگر الان يك اعمالى بجا بياوريم، ارتكاب يك كارهائى بكنيم كه بر خلاف موازين شرعيه باشد، بر خلاف موازين عدالت باشد مثلاً فرض كنيد كه جوانى از ما بر خلاف موازين يك تعدى به غير بكند، يك جوانى كه به عنوان پاسبان اسلام است بريزد در خانه يك كسى و يك كار زشتى بكند، امروز اين كار را ديگر پاى اين شخص حساب نمىكنند مىگويند پاسبان، پاسدار اسلام هم اينطورى است، در رژيم سابق ساواكىها اين كارها را مىكردند، در رژيم حالا هم پاسداران اسلام اين كارها را مىكنند. اگر به پاى شخص حساب مىشد و مكتب محفوظ مىماند و نسبت به اسلام نمىدادند اشكال خيلى نبود. آدم فاسد در عالم خيلى هست، آدم مخالف با موازين عمل كن زياد است، اما اگر ما خودمان را پاسدار اسلام بدانيم ما كه در لباس روحانيت هستيم، اين صف و شما كه پاسداران اسلام هستيد و همهمان انشاءالله پاسداران اسلام باشيم، اگر امروز از ما از اين طبقه و از شما و اين طبقه و از آقايان و آن طبقه اگر امروز يك خلافى صادر بشود، اين اشخاصى كه با قلمهاى زهرآلود چشمها را دوختهاند كه يك چيزى پيدا بكنند برايش، يكى را هزار تا اضافه بكنند و به اسلام نسبت مىدهند نه به شما نه به من، اگر يك كارى يك وقتى من كردم مىگفتند خمينى يك آدم مخالف با عقل و اسلام است، اين اشكالى نداشت، خوب، خيلى اشخاص مخالف بودند يكىاش هم من، اما اگر من حالا يك كارى بكنم و بگويند كه رژيم اسلام اينطورى است، يا آقا خداى نخواسته يك كارى بكنند كه نسبت داده بشود به اينكه اين حكومت اسلام هم همين است، اينهائى كه نشستهاند و الان در داخل و خارج چشمها را دوختهاند كه يك مناقشهاى بكنند، يك چيزى از شما، از من، از آقا ببينند، از روحانيون، از پاسداران، از كميتهها، از دادگاه انقلاب، از حكومت - عرض مىكنم كه - ملى، از همه اينها يك چيزى ببينند يكى را هزار مىكنند، آنهم پاى من و آقا حساب نمىكنند، پاى اسلام حساب مىكنند. امروز مكتب ما در خطر است و آنوقت كه رژيم بود، مكتبمان سر جايش بود، خودمان در خطر بوديم. اگر در زمان طاغوت ما با آنها مبارزه مىكرديم و ما را مىكشتند اشكال نداشت شكست خورده بوديم و اگر در زمان طاغوت از يك معمم يك چيزى صادر مىشد، نمىگفتند اسلام، مىگفتند اين ساواكى هست، به اسلام نسبت نمىدادند. الان اگر از پاسدارهاى اسلام، چه شما كه پاسداريد و چه ما كه پاسداريم يك مطلبى صادر بشود، اين اشخاصى كه در صددند كه تخطئه كنند مكتب ما را، اسلام را تخطئه كنند، اينها قلمها را بر مىدارند اينجا به كنايه و در خارج به صراحت مىنويسند و مكتب
صحيفه نور ج 7 صفحه 252
ما يك وقت در دنيا شكست مىخورد. شكست مكتب مصيبت بزرگ است. امروز مسؤوليت طبقه روحانى، مسؤوليت پاسدارهاى اسلام، مسؤوليت حكومت است، رئيس الوزراء اسلام، نخست وزير اسلام، مسؤوليت امروز مثل سابق نيست، امروز مسؤوليت زياد است. مسؤوليت اين است كه اگر يك كارى ما بكنيم، روحانى خداى نخواسته يك كارى بكند، در كميتهها يك كارى بشود، در دادگاههاى انقلابى يك كار خلافى بشود، پاسدارهاى انقلاب يك كارى بكنند، مردم يك كارى بكنند، بازار يك بازار غير اسلامى باشد، آنهائى كه براى مناقشه نشستهاند و چشمهايشان را دوختهاند به ما، آنها براى ما يك كارى مىكنند كه اصل مكتب ما شكست بخورد، يعنى تا ابد اسلام دفن بشود. مصيبت اين است و الا مصيبت كشته شده كه مصيبتى نيست، خوب، جوانهاى ما كشته شدند، در راه اسلام كشته شدند، شهيد شدند، هنياًلهم ، اما كشته شدن، دفن شدن مكتب اهميت دارد، اين را حفظش كنيد اى برادرهاى پاسدار من! اى عزيزان ما! مبادا از شما يك مطلبى صادر بشود كه قلمها برداشته بشود و نوشته بشود كه اسلام اينجورى هست، اينها مثل ساواكىهايند. اى آقايان روحانيون! مبادا از روحانيون يك وقتى، حالائى كه يك قدرتى پيدا شده است يك چند نفر تفنگدار دور خودشان جمع كنند و يك كارى بكنند كه اسلام را لكهدار بكنند.
امروز اگر از يك روحانى يك مطلبى صادر بشود كه بر خلاف موازين باشد، آنهائى كه بايد ما را لكهدار كنند مىگويند اينها هم، آخوندها، الان ديكتاتورى كفش و عمامه است. بهانه دست مردم ندهيد، اسلام ديكتاتورى نيست، آن كه ديكتاتور است مسلم نيست، روحانيت ديكتاتور نيست، آن كه ديكتاتور است روحانى نيست، لكن قلم برداشته مىشود و نوشته مىشود اينها همانها هستند، آنوقت ساواك بود، حالا پاسدار هست. نكند خداى نخواسته يك وقت يك چيزى از شما صادر بشود، از ما صادر بشود، از روحانيون صادر بشود، از كميتهها صادر بشود. اينها هم الان اجزاء مملكت اسلام است. ما ادعا داريم كه يك مملكت اسلامى حالا داريم. الان اينهائى كه به اسم دادگاه اسلام و كميته اسلام عرض مىكنم پاسداران اسلام و روحانيون اسلام الان ديگر آنطور نيست كه مثل رژيم سابق باشد كه اگر شما يك كارى مىكرديد به شما نسبت بدهند، اگر من يك كارى مىكردم به من نسبت بدهند الان يك وضعى داريم كه اگر خداى نخواسته يك قدم كجى برداريم اين را به اسم اسلام تمام مىكنند.
كارى نكنيم كه امام زمان سلام الله عليه پيش خدا خجالت بكشد
اين راجع به دشمنهاى ما، و اما اولياء خدا و خداوند تبارك و تعالى مراقب ما هستند. ما رقيب داريم، خداى تبارك و تعالى رقيب ما هست، ملائكة الله رقيب ما هستند يعنى پاسدارى از ما مىكنند، مبادا يك وقتى نامه عمل شما برود پيش امام زمان سلامالله عليه و آنجا گفته بشود به امام زمان كه اين پاسدارهاى شما، و ايشان سرشكسته بشوند، آقا مسأله مهم است. قضيه، قضيه كشت و كشتار نيست، قيام و نهضت ما، نهضت يك رژيم طاغوتى نيست، قيام و نهضت ما يك نهضت انسانى است، يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 253
نهضت اسلامى است، ما به كتاب و سنت مىخواهيم عمل بكنيم، شما به كتاب و سنت بايد عمل بكنيد. اگر يك وقت نامه عمل يك روحانى را بردند و به امام زمان سلامالله عليه دادند و آن ملائكة اللهى كه بردند دادند گفتند كه اين هم روحانى شماست، اينها پاسداران اسلام شما، و امام زمان خجالت بكشد نعوذ بالله، او علاقه دارد به شما. شما ببينيد اگر اين آقا خودشان خيلى منزه است از پسرشان يك چيزى صادر بشود خودشان سرافكنده مىشوند، اگر از خادمشان يك چيزى صادر بشود خودشان سرافكنده مىشوند. ما همه خادم هستيم، از ما توقع هست، از شما توقع هست.
حكومتى كه مردم حامىاش باشند، سقوط نمىكند
امروز روزى است كه بايد حفظ كنيد شمااسلام را، اسلام را بايد حفظ كنيد. حفظ اسلام به اين است كه اعمالتان را تعديل كنيد، با مردم رفتار خوب بكنيد، برادر باشيد با مردم، مردم را اينطور حساب نكنيد. رژيمهاى سابق مردم را از خودشان جدا مىدانستند. آنها در يك طرف بودند، مردم هم در يك طرف بودند. آنها مردم را مىكوبيدند، مردم هم آنها را اگر مىتوانستند. امروز كه مردم جدا نيستند از پاسداران اسلام، حكومت اسلام كه از مردم جدا نيست، تو مردم است، از همين مردم و از همين جمعيت است شما هم از همين مردميد، از همين جمعيتيد، شما كارى نكنيد كه مردم از شما بترسند، شما كارى بكنيد كه مردم به شما متوجه بشوند، كارى بكنيد كه مردم محبت به شما بكنند، پشتيبان شما باشند. اگر مردم پشتبيان يك حكومتى باشند، اين حكومت سقوط ندارد، اگر يك ملت پشتيبان يك رژيمى باشند، آن رژيم از بين نخواهد رفت اينكه رژيم سابق از بين رفت براى اينكه پشتبيان نداشت، ملت پشتيبانش نبود، ملت پشت به او كرد بلكه خود ملت او را بيرونش كرد. رضاخان را وقتى متفقين از اين مملكت بيرون كردند، مردم شادى مىكردند با اينكه در خطر بودند، جانشان در خطر بود، لشكر غير بود، لشكر اجنبى بود، لشكرهاى اجنبى بودند ريختند به ايران ولى چون رضاخان را بردند، مردم خوشحالى مىكردند. ما خودمان مطلع بوديم در بين مردم اين مردم هم كه رفت كه ديديد كه چه شاديها كردند براى اينكه پشتيبان نداشتند كارى نكنيد كه مردم بگويند كه ايكاش نبود اين پاسدار، كارى نكنيم كه مردم بگويند ايكاش روحانيتى در كار نبود. مسأله مهم است. قضيه اين نيست كه من ساقط باشم، قضيه اين نيست آقا ساقط باشند، قضيه اين است كه اسلام در خطر است. امروز اينطورى است وضع ما، همه انشاءالله با هم متوجه به اسلام و وظائف.
نگذاريد عملى از شما صادر بشود كه اجر شما از بين برود
پاسدارى و وظائف پاسدارى شغل بسيار شريف و بسيار پر مسؤوليت است. شما تا صبح بيداريد و از اين مردم پاسدارى مىكنيد و براى خداست و در خطر هم هستيد. چه چيزى بالاتر از اين، لكن كارى بكنيد كه مقبول درگاه خدا باشيد اين زحمتهاى شما خداى نخواسته هدر نرود و آن اين است كه به وظائف پاسدارى عمل بكنيد و اين است كه خودتان پاسدار خودتان هم باشيد. اين جنود
صحيفه نور ج 7 صفحه 254
ابليسى كه به باطن انسان هجوم مىكنند، پاسدارى كنيد نگذاريد، ردشان كنيد، طردشان كنيد، نگذاريد كه وسوسه بكنند شياطين و خداى نخواسته يك عملى از شما صادر بشود كه اجر شما را از بين ببرد. شما خيلى اجر داريد پيش خدا، نگذاريد اين از بين برود.
در اسلام همه ميزان، تقواست
و من اميدوارم كه همه طبقات اين ملت در تحت لواى اسلام با رفاه، با سلامت، با سعادت، همه با سعادت باشند. اگر اسلام بيايد، در اسلام اين حرفها نيست كه اين سفيد است آن سياه است، آن كرد است و آن لر است، آن روحانى است و آن چى، تقوا ميزان است، اسلام اگر آمد انسان بايد از خودش فقط بترسد، نه از حكومت مىترسد، نه از ارتش اسلامى كسى مىترسد، نه از ژاندارمرىاش مىترسد، نه از پاسبانش مىترسد، نه از پاسدارش مىترسد، هر كسى بايد از خودش بترسد كه اعمالش مبادا بد باشد. و من اميدوارم اسلام به آنطورى كه ما مىخواهيم به آنطورى كه خداى تبارك و تعالى مىخواهد، در ايران پياده بشود و همه اقشار بدون اينكه فرقى باشد ما بين مرزنشين و ما بين مركز نشين، بين فارس و كرد، بين عرب و عجم، بين كرد و غير كرد، هيچ فرقى در اسلام نيست و همه به حقوق خودشان مىرسند. از خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه را مىخواهم و خداوند همه را حفظ كند، غلبه بدهد.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 255
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در جمع جامعه ورزشكاران باستانى مشهد
بسم الله الرحمن الرحيم
از خداوند تعالى مسئلت مىكنم كه ظهور ولى عصر سلام الله عليه را نزديك فرمايد و چشمهاى ما را به جمال مقدسش روشن. ما همه انتظار فرج داريم و بايد در اين انتظار، خدمت كنيم. انتظار فرج، انتظار قدرت اسلام است و ما بايد كوشش كنيم تا قدرت اسلام در عالم تحقق پيدا بكند و مقدمات ظهورانشاءالله تهيه بشود.
من از شما جوانها، از شما ورزشكارها كه از آستان قدس آمديد تشكر مىكنم و به دوستان اسلام و مسلمين و دوستان ولى عصر سلامالله عليه و ورزشكاران آستان قدس عرض مىكنم كه همانطورى كه با ورزش قوت جسمانى خودتان را تقويت مىكنيد، قواى روحانيتان را هم تهيه و تقويت كنيد. همانطورى كه كوشش مىكنيد كه جسمتان قوى باشد، كوشش كنيد كه روحتان قوى باشد. آن قوت روح و قوت ايمان بود كه شما را غلبه داد بر جنود شيطانى و بر طاغوت و بايد آن قوت ايمان و قوت باطنى، شما را غلبه بدهد بر جنود شيطانى كه در باطن انسان، انسان را مىخواهد اغواء كند. اصلاح كنيد حال خودتان را، همانطورى كه تقويت مىكنيد جسم خودتان را.
شما كه در جوار امام (ع) هستيد و به حرم آن حضرت مشرف مىشويد، وظيفه شما شايد از ديگران كه دورند بيشتر باشد. شما خدمتگزار نزديك هستيد، از نزديكان هستيد و نزديكان امام (ع)، بايد همانطورى كه جسماً و مكاناً نزديك هستيد، روحاً و مكانتاً هم نزديك باشيد. بايد ببينيد كه ائمه ما (ع) در راه اسلام چه فداكارىها كردند و هر چه داشتند در راه اسلام تقديم كردند، ما هم بايد اگر شيعه آنها هستيم، اگر تابع آنها هستيم، در راه اسلام هر چه داريم بدهيم. اسلام عزيزتر از هر چيزى است و چون عزيزتر از هر چيزى است، نبى اكرم (ص) و ائمه ما هر چه داشتند در راه او دادند. خداوند انشاءالله همه ما را توفيق بدهد به اينكه اين وحدت كلمهاى كه موجب عزت اسلام شد از دست ندهيم. اين وحدت كلمه، اين قدرت ايمان، توجه به اسلام، شما را به پيروزى تا اينجا رساند. از اين به بعد هم با همين قدرت پيش برويد، با همين قوه اسلامى، با همين وحدت كلمه. توجه به گرفتارىهاى دنيوى خودتان كمتر بكنيد، توجه به اسلام داشته باشيد، توجه به گرفتارىهائى كه اسلام الان هم دارد از دست
صحيفه نور ج 7 صفحه 256
اين قشرهائى كه نمىخواهند بگذارند جمهورى اسلامى تحقق پيدابكند، كوششها مىكنند كه جمهورى اسلامى نباشد، شما بايد كوشش بكنيد در مقابل همه كوششهاى آنها و همانطورى كه با كوشش شما، همه قدرتها در هم پيچيده شد و نتوانستند اين قدرت شيطانى را نگاه دارند، با قدرت و قوه و قدرت اسلامى شما، قوه ايمانى شما انشاءالله از اين به بعد هم اين راه را ما برويم و آنهائى كه بايد تعيين بشوند براى رسيدگى به قانون اساسى كه اساس مملكت ماست و اساس اسلام است، آن اشخاص صحيح، اشخاص متدين، اشخاص متعهد، اشخاصى كه علماى بلادتان تعيين مىكنند، همه به آنها رأى بدهيد تا انشاءالله يك قانون اساسى پسند اسلام درست بشود و گرفتارىها انشاءالله رفع بشود. من از خداى تبارك و تعالى قدرت جسمى و روحى شما را خواستارم و همين طور قدرت روحى و جسمى همه ملت را و قدرت روحى و جسمى رفقائى كه در آستان قدس داريد و ورزشكارهائى كه در آنجا هستند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
1- مكانت : منزلت و مقام و جايگاه
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 257
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در ديدار با گروهى از جوانان اصفهان
امروز طرح مسائل تفرقه آميز خلاف مصالح اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز روز اين بحثها نيست و دنبال كردن اين حرف كه چه كسى بد است و چه كسى خوب است خلاف اسلام است و خلاف مصالح اسلامى. اين جزء نقشهاى از خارج است كه نگذارند اين مملكت آرام گيرد، نگذارند شما يك مملكت اسلامىدرست كنيد. اين نقشهاى است كه از خارج اشخاصى شيطان الهام مىكنند به اشخاص متدين و آنها هم بىتوجه دنبال مىكنند. و شما مردم را آماده كنيد كه امروز روزى نيست كه ما مسجدمان را صرف اين بكنيم كه زيد بهتر است يا عمرو، مسيرتان، كارتان و منبرتان، بازارتان همه دنبال اين باشد. الان بايد همه روى اين جمع شويم كه اين قانون اساسى درست از كار در بيايد و اشخاصى را كه تهيه مىكنيد براى بررسى قانون اساسى، اشخاص صحيح باشند، مسلمان و متدين باشند، شرقى و غربى نباشند، امين باشند. امروز وقتتان را صرف اين بكنيد، صرف اينكه زيد خوب است يا نيست نكنيد. خوب باشد پيش خدا خوب است بد باشد پيش خدا بد است، به شما چكار؟ اين مگر يكى از اركان اسلام است كه زيد خوب است يا عمرو! امروز سر ولايت حضرت امير (ع) هم نبايد دعوا كرد. امروز بايد همه با هم مجتمع شويد و جمهورى اسلامى را به آخر برسانيم.
اينها همه روى نقشه است. نقشه كشيدند كه نگذارند اين نهضت به ثمر برسد و لذا از همه طرف خرابكارى مىكنند. يك خرابكاريشان همين است كه نگذارند جوانهاى ما صحيح بار بيايند و حالا كه بايد از نيروى جوانى استفاده بشود، نگذارند اين نيروى جوانى به ثمر برسد. بنابراين بايد از همه جوانب جلوگيرى بشود، هر دستهاى بايد يك گوشهاش را بگيرد و درست كند. يك دسته مبارزه با مواد مخدر بكنند، يك دسته با مشروبات مبارزه بكنند، يك دسته هم با فسادهاى ديگر مبارزه كنند و همين طور تا انشاءالله اين نهضت به ثمر برسد و دولت اسلامى آنطورى كه اسلام فرموده است، نه آنطورى كه هواى نفس بخواهد، عمل بكند كه اگر اسلام تحقق پيدا كند، اين سعادتى است براى ملت و ساير ملتها. من توفيق شما را دراين مجاهدت از خدا مىخواهم. البته هر كس هم مىتواند به شما كمك كند، كمك به امر خيرى كرده است. خداوند همه شما را موفق كند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 258
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران اسلامى منطقه 12 تهران
پاسدارى از مكتب اسلام با عمل به قوانين و مقررات آن
بسم الله الرحمن الرحيم
من از شما برادران و جوانان عزيز تشكر مىكنم كه در اين مدت پاسدارى كرديد و حفظ امنيت را شما كرديد و از خداى تبارك و تعالى سعادت و سلامت و عزت شما را خواستارم. لكن نكتهاى را بايد عرض كنم كه به ساير پاسدارها هم كه با من ملاقات كردهاند گفتهام و او اين است كه امروز چشمهائى به شما دوخته شده است، به مملكت شما، چشم دشمنها و چشمهاى گستاخ. دشمنها مىخواهند بهانه پيدا كنند و اين انقلاب را آلوده كنند. يك وقت هست كه يك شخص به عنوان اينكه يك شخص است، يك خلاف مىكند اين خلاف البته صحيح نيست لكن اين اسباب اين نمىشود كه يك نهضت آلوده بشود، يك شخص است. يك وقت هست كه يك شخصى كه منتسب به نهضت است، از نهضت است، مثل شماها كه پاسدار نهضت هستيد و نگهبان جمهورى اسلامى هستيد اگر خداى نخواسته از بعضى از شما يك مطلبى صادر بشود، يك عملى انجام بگيرد كه اين عمل موافق با اسلام نباشد، موجب اين بشود كه اين چشمها كه دوخته شده است كه اشكال بكند، آنوقت اشكالشان را متوجه به شخص اين آدم نكنند كه اين شخص يك همچو كارى كرده است، اشكال را متوجه بكنند به اسلام و جمهورى اسلامى و نهضت اسلامى كه نهضت اسلامى را يك جورى ديگرى غير از آنچه بايد باشد نمايش بدهند. اين مسؤوليتش خيلى زياد است، مسؤوليت اصل كار، همه دارند اگر خلاف بكنند، اما يك مسؤوليتهاى شخصى است كه بين خودش و خدا تمام مىشود وقتى توبه بكند، اما يك مسؤوليتى است كه يك نهضت، اسلام، اينها بسته به آن دارد. اگر چنانچه يكى از شماها امروز كه در لباس شريف پاسدارى هستيد، مثلاً با مردم رفتارش يك رفتارى باشد كه مثل رفتارى كه سابق اجزاء ساواك مثلاً خداى نخواسته داشت، امروز نمىگويند كه اين آقا اين كار را كرد، آنهائى كه دشمن هستند مىگويند كه خوب ما ديديم كه اينها هم آمدند روى كار و جمهورى اسلامى هم شد و جمهورى اسلامى هم كه همان كارهائى كه ساواكىها مىكردند مىكنند. به جمهورى اسلامى نسبت مىدهند، به اسلام نسبت مىدهند. اين مسؤوليت خيلى مسؤوليت بزرگى است كه الان به گردن همه ما هست، يعنى من همين مسؤوليت را دارم، شما هم همين مسؤوليت راداريد. ما بايد پاسدار اسلام باشيم كه پاسدارى از ملت است، يك پاسدارى از بازار مسلمانها و خانه مسلمانها و از اشخاصى كه
صحيفه نور ج 7 صفحه 259
مىخواهند شلوغ بكنند و از اينها پاسدارى مىشود كه اينها شلوغكارها را نگذارند شلوغ كنند، دزدها را نگذارند چه بشود، خيانتها را بگيرند. اين يك قسم پاسدارى است. يك پاسدارى هم پاسدارى از مكتب اسلام است. اين مهم است كه پاسدارى ماها بكنيم از مكتب اسلام،از جمهورى اسلامى. پاسدارى از جمهورى اسلامى، مكتب اسلام اين است كه ما اعمالمان همانطورى كه اسلام مقرر فرموده است باشد. اگر اعمال پاسدارهاى جمهورى اسلامى همان اعمال اسلام باشد، موافق رضاى خدا باشد، با بندگان خدا رفتارش رفتار برادرانه باشد، حتى آنهائى هم كه معصيت كار هستند، پيغمبر اسلام (ص) همانطورى كه براى مؤمنين رحمت و دلسوز بود، براى كفار هم بود، دلسوز بود براى كفار يعنى متاثر مىشد كه اين كفار به كفر خودشان باقى باشند و منتهى به آتش جهنم بشوند، براى آنها دلسوزى مىكرد، دعوتش براى اين بود كه نجات بدهد اين اشخاص كافر را، آن اشخاص عاصى را. خداى تبارك و تعالى خطاب مىفرمايد كه: مثل اينكه مىخواهى خودت را بكشى براى اينها كه اينها ايمان نياوردهاند همچو متاثر بود كه اينها چرا ايمان نمىآورند، اينها چرا نجات پيدا نمىكنند. وقتى يك دستهاى را در يك جنگى در تاريخ هست كه بسته بودند آنها را و مىآوردند از كفار، مىفرمود كه ما اينها را بايد با زنجير وارد بهشت كنيم، حالا بايد با اينطور بياوريم و هدايتشان بكنيم. نور هدايت بود، همانطورى كه با مؤمنين سر صلح و صفا داشت، با ديگران هم داشت، مگر آنهائى كه يك غده سرطانى بودند كه بايد كنده بشوند، از جامعه بايد كنار بروند.
پاسدارى از هواهاى نفسانى و رفتار دلسوزانه با مردم از اهم تكاليف است.
شما آقايان كه الان پاسدار انقلاب هستيد (يعنى انقلاب اسلامى) همانطورى كه از انقلاب پاسدارى مىكنيد، تكليف بالاتراين است كه از اسلام پاسدارى بكنيد و آن به اين است كه از خودتان پاسدارى كنيد، از هواهاى نفسانى خودتان، از شهوات خودتان، از ميلهائى كه ميلهائى است كه در هر انسان هست و ميل شيطانى است، از اينها پاسدارى بكنيد به طورى كه وقتى كه شما پاسدارها را مردم مىبينند و يا آن چشمهائى كه مىخواهند يك اشكالى بكنند ببينند، ببينند كه شما مردمى هستيد كه سلامت هستيد، در عين حالى كه قدرت داريد، در عين حالى كه با اشخاصى كه فاسدند قدرتمندى هم نشان مىدهيد لكن با مردم رحيم هستيد، با مردم رفيق هستيد. رژيم سابق و رژيمهاى شيطان، اينهائى كه مردم را به داغ مىكشند، داغ مىكردند ملت را، اذيت مىكردند، ارعاب مىكردند با هر طورى بود مردم را مىخواستند از خودشان بترسانند، اين نكته اثر اين بود كه خودشان خيانتكار بودند و ازمردم مىترسيدند و هر چه زيادتر ارعاب مىكردند، دليل بر اين بود كه زيادتر مىترسند، براى حفظ خودشان چاره نمىديدند الا اينكه مردم را اذيت كنند و ارعاب كنند كه مردم بترسند از اين ولهذا نمىتوانستند اينها چهره خودشان رادر جامعه نشان بدهند. اين محمد رضا يك وقت توى جامعه نتوانست بيايد، هر وقت اينها مىخواستند عبور بكنند از يك خيابانى، اين خيابان قرق مىشد، اجزاء سازمان امنيت تحت نظر مىگرفتند همه خانههاى مشرف به خيابان را، همه جا قرق مىكردند و
صحيفه نور ج 7 صفحه 260
تحت نظر مىگرفتند و آنها هم كه هياهو مىكردند از خودشان بودند نه مردم، مردم كه براى اينها هياهو نمىكردند. تا همچو نمىشد و همه چيز كنترل نمىشد و تحت نظر و مراقبت قرار نمىگرفت، اين جرأت نمىكرد از اين خيابان عبور كند، چرا؟ براى اينكه مردم با او خوب نبودند، او از هر فردى مىترسيد مبادا يك وقتى يك مثلاً تفنگى به او بزنند.يك سنگى به از بزنند مىترسيدند از مردم. ژاندارمرى ما و عرض بكنم كه ارتش ما و شهربانى ما همه آنها وضعشان اينطورى بود كه با مردم از باب اينكه نبودند، مردم را ارعاب مىكردند براى اينكه كلاه خودشان را حفظ كنند. اسلام اينطور نيست، اسلام سردارهايش هم توى مردم هستند. پيغمبر اسلام (ص)، خوب سردار همه بود، بزرگ همه بود توى مردم بود، با مردم مىآمد مىنشست، توى مسجد مىنشست مثل ساير مردم. حضرت امير (سلام الله عليه) آنوقت كه حكومت يك مملكتى بود كه چندين مقابل ايران بود، مصر بود، حجاز بود عراق بود، ايران بود، سوريه بود عرض كنم يمن بود، همه اينها تحت سيطره او بود، مثل ساير مردم مىآمد با مردم مىنشست، معاشرت مىكرد براى اينكه از مردم نمىترسيد، ظلم نكرده بود به مردم تا بترسد، خلافى نكرده بود كه از مردم بترسد، براى مردم بود، مردم او را حامى خودشان مىدانستند. مردم شما را بايد حامى خودشان بدانند. شما جورى رفتار كنيد كه مردم شما را تشخيص بدهند كه يك برادرهاى دلسوزى هستيد براى آنها و براى حمايت آنها شما شبها بيدار هستيد و شبها كشته مىدهيد. اگر خداى نخواسته يك جوانى در بين شما پيدا شد (از باب اينكه جوان است گاهى بىتوجه به مسائل است) يك وقت خواست يك كارى بكند كه كج رفتارى باشد،با مردم يك خشونتى بخواهد به دست بدهد، حالا كه يك تفنگى دارد، روى مردم مثلاً چه بكند نصيحتش كنيد به اينكه اسلام است، ديگر قضيه، قضيه رژيم طاغوت نيست كه سربازش با مردم دعوا بكند، سربازش برادر مردم است و براى مردم است. وقتى اينطور شد مردم هم براى شما مىشوند. محبت متقابل است، وقتى شما محبت به مردم كرديد مردم به شما محبت مىكردند. آن روزى كه ارتش ايران شمشير كشيده بود دنبال مردم، مردم هم با تمام قوا با آنها مىجنگيدند. آن روزى كه ارتش آمد توى مردم و با مردم چيز كرد، گل سرش مىريختند، محبت متقابل است.
تأكيد بر حفظ حيثيت اسلام و جلوگيرى از بهانه جوئى دشمنان
الان يك وقتى است كه ما احتياج به اين داريم كه همهمان رفتارمان، گفتارمان، اعمالمان يك طورى باشد كه اين دشمنهاى ما به ما اشكال نكنند كه اينها هم همانند، آنروز نمىتوانستند، حالا مىتوانند، آن روز چون آب نبود شنا نمىكردند، حالا آب هست، حالا وقتى كه آب هست شناگر قابلى هم هستند. نبايد اينطور بشود، ما بايد حفظ كنيم خودمان را، حفظ كنيم حيثيت اسلام را، حفظ كنيم حيثيت جمهورى اسلامى را و حفظ كنيم بازار و خيابان و اينها. اينها اهميتش كمتر از آن حفظهائى است كه عرض كردم، آنها بسيار مهم است و من دعاگوى همه شما هستم، و خدمتگزار همه شما هستم و از خداى تبارك و تعالى سعادت و سلامت، عزت، قدرت شما را مىخواهم و انشاءالله اميدوارم كه با
صحيفه نور ج 7 صفحه 261
همين قدرت پيش برويد و با همين قدرت نهضت را پيش ببريد و اسلام آنطورى كه دلخواه همه است تحقق پيدا بكند و همهمان انشاءالله مملكت خودمان را، خودمان اداره بكنيم و دست ديگران مقطوع از آن باشد و اسلام به آن طورى كه هست و به آن طورى كه مكتب مترقى است در خارج انشاءالله با كمك همه و قدرت شما برادران برومند انشاءالله تحقق پيدا بكند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 262
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در جمع بانوان سواحل جنوب
تحول همه جانبه فكرى و روحى را خداوند نصيب ملت كرد
بسم الله الرحمن الرحيم
اين بركات نهضت است كه شما بانوان ساحل را و ساير بانوان محترم ايران را در مسائل روز و در مسائل سياسى وارد كرده است دستهاى جنايتكار كه مظهرش دست محمدرضا و پدر او بود همه قشرهاى ملت را از امور اجتماعى و سياسى كنار گذاشته بود. مسائل سياسى در پيش بانوان اصلاً مطرح نبود و پيش برادرها هم مطرح نبود، يا اگر بعضى مطرح مىكردند روى همان جريان سياست چپاولگرى بود. اگر بعضى قشرهاى به اصطلاح سياسى هم در آنوقت در مسائل سياسى وارد مىشدهاند، آن سياستهاى ديكته كرده از غرب براى چپاول كردن شرق بود. اين تحول كه در ايران پيدا شد تحول همه جانبه بود، تحول فكرى و تحول روحى كه خداى تبارك و تعالى نصيب شما ملت كرد. دراين زمان كه مىبينيم گوينده شما بانوان ساحلى، سخنگوى شما بانوان ساحلى مسائلى را كه مطرح مىكند مسائل روز است، مسائل سياسى روز است، مسائل اجتماعى روز است، همانطور كه بانوان ديگر در مراكز و در ساير جاهاى ايران مسائلى را كه مطرح مىكنند مسائل روز و مسائل سياسى و اجتماعى است، كه اين تحول به بركت اين نهضت اسلامى پيدا شده. من اميدوارم كه اين تحول باقى بماند. و شما بانوان و شما برادران و ساير برادران و خواهران ما جديت كنند و اين تحول روحى را حفظ كنيد و در مسائل سياسى خودتان، در مسائل اجتماعى خودتان دخالت كنيد.
اين نهضت شما را از قيد و بندها نجات داد
در رژيم سابق، به اسم اينكه نيمى از جمعيت را در مسائل وارد بكنند همه جمعيت را از مسائل روز و از مسائل زندگى و از مسائل سياسى كنار گذاشتند. امروز است كه همه قشرها در مسائل خودشان و در مسائل كشورشان و در مسائل سياسى دولت دخالت مىكنند. امروز است كه تمام ملت، چه بانوان محترم و چه برادران در سرنوشت خودشان دخالت مىكنند. آنها مدعى بودند كه ما نيمى از جمعيت را آزاد كرديم، با اسم آزادى نيمى از جمعيت، تمام جمعيت را از آزادى محروم كردند. شما امروز آزاد هستيد، همه برادران و خواهران امروز آزادند و آزادانه از دولت انتقاد مىكنند، از هر چيزى كه برخلاف مسير ملت و اسلام باشد انتقاد مىكنند، مسائل اساسى را از دولت تقاضا مىكنند. اين
صحيفه نور ج 7 صفحه 263
نهضت شما را آزاد كرد و از آن بندهائى كه بر ملت بود نجات داد. اگر آزادانه در اينجا مجتمع هستيد و آزادانه مسائل سياسى و اجتماعى محل احتياج ملت را طرح مىكنيد، و وظايف سنگين كه در اين برهه از تاريخ به عهده يكايك افراد ملت است.
تأكيد بر ادامه نهضت و انتخاب وكلاى متدين و مطلع
تأكيد مىكنم شما موظفيد كه نهضت را به همانطور كه تا اينجا رسانديد تا آخر برسانيد و در انتخاب وكلائى كه خبره هستند و مىخواهند مطالعه قانون اساسى كه سرنوشت ملت است بكنند، انتخاب اشخاص متدين، اشخاص مطلع و متعهد و عقيده مندبه نهضت اشخاصى كه نه مايل به طرف شرق هستند و نه مايل به طرف غرب بلكه در صراط مستقيم انسانيت و اسلام هستند، آنها را انتخاب كنيد. سرنوشت خودتان را به اشخاص امين بدهيد.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 264
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در جمع مسؤولان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى سراسر كشور
واقعيت هر رژيمىاز اجزاء آن رژيم معلوم مىشود
بسم الله الرحمن الرحيم
ما تحت مراقبت هستيم. همانطور كه شما پاسداران عزيز و همه پاسداران اين ملت مراقبت مىكنند از كشور، دستهائى به دنبال اين هستندكه دستهائى كه مىخواهند با توطئههاى شيطانى اين نهضت را خاموش كنند يا سست كنند، شماها مراقبت داريد تا اينكه جلوگيرى بكنيد، چشمهائى هم هست كه از شما مراقبت مىكند، چه چشمهاى دشمنانتان و چه چشمهاى دوستانتان و چه مراقبتهاى ملائكه الله و چه مراقبت خداى تبارك و تعالى. همه تحت مراقبت هستيد. همانطورى كه شما مراقبت مىكنيد از خرابكارها، تحت مراقبت هستيد كه مبادا خرابكارى بكنيد. امروز غير از ديروز است. ديروز كه كشور ما طاغوتى بود، اگر افراد يك خلافى مىكردند در دولت طاغوت بود، جرم سبكتر بود و افراد عادى اگر خلاف بكنند خلاف است لكن جرم سبكتر است. امروز از دو جهت خلافها سنگين تر است و خطاها بزرگتر.از يك جهت كه مملكت جمهورى اسلامىاست و چشم آنان دوخته شده است به اين جمهورى اسلامى. دشمنان دارند مراقبت مىكنند دارند توجه مىكنند، ما را تحت مراقبت قرار دادهاند كه ببينند اين جمهورى اسلامى چيست، واقعيت اين جمهورى اسلامى چيست. واقعيت هر رژيمى و هر حكومتى، از اجزاء آن رژيم و اجزاء آن حكومت و اعمال آنها اين واقعيت پيدا مىشود و معلوم مىشود. اگر چنانچه امروز كه ما جمهورى اسلامى ادعا مىكنيم كه هست، رژيم فاسد بحمدالله كه رفت و حالا به حسب رأيى كه همه داديد به جمهورى اسلامى، جمهورى اسلامىمستقر شد، اگر از مردم عادى هم خطائى صادر بشود جرمش زيادتر است از ديروز. ديروز در حكومت طاغوت بود، امروز در حكومت حزب الله است. در حكومت پيغمبر اكرم اگر چنانچه كسى خلاف بكند فرق دارد تا اينكه در حكومت طاغوت خلاف بكند. از اين جهت همه ملت تحت مراقبت هستند، هم چشمهاى دشمنها دوخته شده است كه از شماها، از ماها، از اجزاء اين ملت، از افراد اين ملت كه اينها رأى دادند كه حكومت اسلام، جمهورى اسلامى، مناقشه كنند، خرده گيرى كنند. خردهگيرى، نه خردهگيرى شخصى به افراد كه بگويند فلان اينطور بود، مناقشه به اينكه جمهورى اسلامىاين است. آنها مراقب اين مطلب هستند. آنهائى كه با جمهورى اسلامى مخالفند كم نيستند، در مسلمين هم زيادند. حكومتهاى طاغوتى كه الان در بلاد مسلمين هست بسيارى از آنها، آنها هم با حكومت
صحيفه نور ج 7 صفحه 265
جمهورى اسلامىمخالفند. درصورتى كه اكثر افراد خارجىهائى هستند كه به اسلام اعتقاد ندارند، آنها هم اكثرشان، البته خيلىهاشان اسلام را محترم مىدارند يعنى بسيارىشان حكومتهاشان مخالفند بااسلامى و جمهورى اسلامى. در داخل هم ما زياد داريم اينطور. همين الان در داخل هم بسيار هست از اينهائى كه با جمهورى اسلامى مخالفند. با جمهورى مخالف نيستند با جمهورى اسلامىاش مخالفند. اينها همه چشمهايشان را دوختتهاند كه از ما يك خطائى ببينند يكى را هزار تا كنند، در نوشتههاشان، در مجلههاشان در روزنامههاشان خارج، داخل يك مطلب جزئى را بزرگش كنند. اين اشخاص دشمن با ما هستند كه با قلمهاى زهر آلودشان مىخواهند اين نهضت را آلوده كنند، ننگين كنند، به عالم نمايش بدهند كه اسلام هم همين است حالائى كه اسلامى شده است و اينها ادعا مىكردند كه حكومت اسلامى يك حكومت عدالت است، دولت اسلام دولت عادل است، پاسبان اسلام يك پاسبان عادل است. اگر خداى نخواسته يك اشتباه و خطائى بكنيم اينطور نيست كه يك شخص اشتباه كرده، يك شخص خطا كرده، پاى شخص اينها حساب نمىكنند، اينها كه مىخواهند مكتب ما را آلوده كنند پاى مكتب حساب مىكنند يعنى بىانصافى مىكنند. شخص اگر يك كارى كرد به مكتب مربوط نيست لكن آنها دنبال اينند كه گناه شخص را پاى مكتب بگذارند. بنابراين از من تا آقا، تا همه اقشار ملت الان پاسدارى از اسلام به اين معنا كه همچو پاسدارى بكنند كه بهانه دست اين اشخاصى كه بهانه گير هستند و جرم من و جرم شما را پاى مكتب حساب مىكنند، يك همچو بهانهاى دست اينها ندهيد، از خودمان پاسدارى كنيم، بدانيم كه ما تحت مراقبت دشمن هستيم، تحت مراقبت دوست هستيم، تحت مراقبت اولياء خدا هستيم، تحت مراقبت خدا هستيم.
همه ملت اسلام، پاسدار اسلامند
عالم محضر خداست، الان ما در محضر خدا هستيم، خدا همه جا هست، حضور دارد. اگر خلافى بكنيم در حضور خدا خلاف كرديم، در محضر خدا خلاف كرديم. و با ادعا به اينكه جمهورى اسلامىاست و الان هم رژيم، رژيم جمهورى اسلامى است، اگر خداى نخواسته به وظائفى كه بايد پاسدار عمل كند عمل نكنيم، من هم پاسدارم آقا هم پاسدار است و شما همه، همه ملت اسلام پاسدار اسلامند كلكم راع و كلكم مسؤول همه بايد رعايت بكنند، همه مسؤول هستند. اگر بنا باشد كه خداى نخواسته در يك قطعه از زمان كه حساسترين قطعات زمان است بر كشور ما و بر اسلام، اگر خداى نخواسته از پاسدار، چه پاسدار روحانى كه آنها هم همه پاسدارند (روحانيون) و چه شما آقايان كه پاسدار هستيد، اگر از اين دو قشر پاسدار اشتباه و خطائى واقع بشود، اينهائى كه دشمنند پاى اسلام حساب مىكنند، دوستان نه، دشمنها پاى اسلام حساب مىكنند و مكتب ما را مىكوبند. و اين يك مسؤوليت بزرگى است براى همه.
اينطور نيست كه من خيال كنم يا شما خيال كنيد كه خوب معصيت كارم و بينى و بين الله مثلاً چه. نه مسأله اين نيست مسأله مكتب است، مسأله اسلام است. الان ما در يك وقتى واقع شديم كه حيثيت
صحيفه نور ج 7 صفحه 266
اسلام دست ماهاست. اگر ما در رژيم سابق يك اشتباه و خطائى مىكرديم پاى اسلام حساب نمىشد اين يك رژيم طاغوتى بود، نمىگفتند كه دولت اسلامى كذا، مىگفتند در دولت طاغوت اين واقع شده است. دشمنان هم نمىگفتند كه دولت اسلامى، دراسلام اين است. دولتها هم نمىگفتند. امروز كه اسلام است امروز كه دولت اسلامىاست، مملكت رژيمش جمهورى اسلامىاست، شماها پاسدار اسلام، همه ما انشاءالله پاسدار اسلام هستيم، اگر چنانچه حالا يك خطائى واقع بشود فرم اين خطا با خطاى سابق فرق دارد، برداشت دشمنهاى ما در اين جمهورى اسلامى با برداشتشان در رژيم طاغوتى فرق دارد پاى اسلام حساب مىشود. اين يك مسؤوليت بزرگى است به عهده ما، مسؤوليت بسيار بزرگى است به عهده اين آقا كه سر پرست پاسداران هست، اين مسؤوليت بزرگى است به عهده هر يك ، يك شما كه عدهاى در تحت نظارت شما هست، مسؤوليتى است براى خود آن افرادى كه پاسدار هستند، همه در اين مسأله مشترك هستيم كه مسؤوليت داريم. من يك جور مسؤوليت دارم، آقا يك جور مسؤوليت دارد، شما آقايان يك جور مسؤوليت داريد، قشرهاى ملت، پاسدارهاى ديگر، قشرهاى ديگر همه مسؤوليت داريم براى اينكه امروز خطاى ما خصوصاً خطاى قشر روحانى و قشر پاسدار، قشر پاسدارهاى اسلام، اينها پاى اسلام حساب مىشود يعنى دشمن ما مىآيند ثبتش مىكنند به نام اسلام و در خارج و داخل، در خارج با صراحت، در داخل با اشاره منعكش مىكنند كه جمهورى اسلامى همين است. حالا كه ما هيچ كارى نكرديم، معممين ديكتاتورى نكردند، خوب حالا دارند به ما مىگويند ديكتاتور. معممين متوجه باشند كه اشخاص مىخواهند براى شما مناقشه كنند. اگر خداى نخواسته در يك جا يك معممىيك خلافى بكند، يك روزى خداى نخواسته به كسى زور بگويد، مىگويند همه آخوندها ديكتاتور هستند همه ديكتاتورند، از آنوقت تا حالا ديكتاتورى محمد رضا بود، حالا ديكتاتورى عمامه و كفش است. اينها دنبال اينند كه درست كنند و ما بايد مراقبت كنيم. اين مراقبت يك مراقبتى كه شما از دزدها مىكنيد، خيانتكارها مىكنيد، اين مراقبت بالاتر است. اين مراقبت يك مراقبتى است كه اساس اسلام در خطر است، مكتب در خطر است. اگر فرض كنيد كه توطئهها جمع بشود خداى نخواسته (همه توطئههائى كه مىگويند هست ولو باور نكنيد كه اساسى دارد، لكن خوب شايعات است) شما اگر فرض كنيد كه توطئهها همه با هم جمع بشود و شما پاسدارها و اين آقا و اين بنده و همه را بيايند از بين ببرند اما مكتبمان محفوظ باشد، ما شكست نخورديم، ما به وظيفهمان عمل كرديم، نتوانستيم مطلب را به آخر برسانيم چون قدرت نداشتيم. حضرت امير صلوات الله عليه نتوانست در جنگ معاويه غلبه كند، مغلوب شد يعنى همان اشخاصى كه با خودش بودند، همان اشخاص مخالفت كردند با او و مغلوبش كردند، لكن مكتبش محفوظ بود. سيدالشهدا مكتبش محفوظ بود و خودش شهيد شد. شهادت گاهى مكتب را پيش مىبرد و شايد اكثراً اينطور باشد. خدا نكند كه يك وقت شهادت مكتب پيش بيايد، اسلام را لكهدار كنند، جمهورى اسلامى را بگويند اين رژيم مثل همان رژيمى، براى اينكه ما بايد از افرادش، از اشخاصى كه تبع او هستند بشناسيم و ما وقتى كه اطراف و افرادش را ملاحظه مىكنيم مىبينيم اينها از همان سنخ كارها مىكنند،
صحيفه نور ج 7 صفحه 267
اينها هم منزل مردم مىريزند. بحق هم باشد نبايد كرد، در صورتى كه بحق هم باشد، نبايد يك كارى كرد كه صورت، صورت باطل است، ولو واقع حق است، بعضى به او صورت باطل مىدهند. تحت مراقبت هستيم و هستيد. اين مراقبت از دشمن كه دنبال اينند كه ما را معرفى كنند به دنيا كه اينها اينطور هستند. شما ملاحظه كرديد كه يك عده معدود جنايتكارى كه اگر وجودش محفوظ مىماند، مثل يك غده سرطانى جامعه را فاسد مىكرد، اين عده معدود را شما ملاحظه كرديد كه وقتى كه دادگاه اسلامى اينها را حكم به اعدام كرد و اعدام كرد سروصدا از اطراف بلند شد و ما را به عنوان هيتلر خواندند. قضيه را مىدانند، لكن دنبال اينند كه يك چيزى از ما پيدا بكنند و يكى را هزار تا بكنند.
كارى نكنيم كه امام زمان سلام الله عليه پيش خدا شرمنده شود
و ما بايد مراقب باشيم. اين مراقبت دشمنها و مراقبت اولياء خدا و دوستان شما كه آنها هم انشاءالله دوستان شما هستند شما هم دوستان آنها هستيد و مراقبت ذات مقدس حق تعالى از همهمان، همه تحت مراقبت هستيم. پاسدارهاى معنوى ملائكه الله به همه ما اشراف دارند كه ما چه مىكنيم، در اين پاسدارى ما چه مىكنيم در اين آزادى كه الان پيدا شده، اين قدرتى كه الان به دست شماها افتاده است. الان شما قدرتمند شدهايد ديگر. پيشتر آنها قدرتمند بودند چه كردند و چه كردند، حالا ببينيد كه الان كه قدرت دست شما افتاده است و شما بحمد الله غنائم جنگى را گرفتيد، تفنگها رااز دست آنها گرفتيد و دست خودتان است و الحمدالله پاسدارى هم داريد مىكنيد و اميد است كه انشاءالله تا آخر برويد، حالا ببينيد كه تحت مراقبت هستيد. نامه اعمال ما مىرود پيش امام زمان سلام الله عليه هفتهاى دو دفعه (به حسب روايت) من مىترسم ما كه ادعاى اين را داريم كه تبع اين بزرگوار هستيم، شيعه اين بزرگوار هستيم اگر نامه اعمال را ببيند و مىبيند تحت مراقبت خداست نعوذ بالله شرمنده بشود. شما اگر يك فرزندتان خلاف بكند شما شرمنده مىشويد اگر اين نوكر شما خلاف بكند شما شرمندهايد در جامعه آدم شرمنده مىشود كه پسرش اين كار را كرده يا نوكرش اين را كرد يا اتباعش اين كار را كرده من خوف دارم كه كارى بكنيم كه امام زمان سلام الله عليه پيش خدا شرمنده بشود. اينها شيعه تو هستند اين كار را مىكنند. نكند يك وقت خداى نخواسته يك كارى از ماها صادر بشود كه وقتى نوشته برود، نوشتههائى كه ملائكه الله مراقب ما هستند، رقيب هستند، هر انسانى رقيب دارد و مراقبت مىشود، ذرههائى كه بر قلبهاى شما مىگذرد رقيب دارد، چشم ما رقيب دارد، گوش ما رقيب دارد زبان ما رقيب دارد، قلب ما رقيب دارد. كسانى كه مراقبت مىكنند اينها را، نكند كه خداى نخواسته از من و شما و ساير دوستان امام زمان سلام الله عليه يك وقت چيزى صادر بشود كه موجب افسردگى امام زمان سلام الله عليه باشد. مراقبت كنيد از خودتان، پاسدارى كنيد از خودتان. اگر بخواهيد اين پاسدارى شما، در دفترى كه پاسداران صدر اسلام در او ثبت است در آن دفاتر ثبت بشود، همانطور كه آنها پاسدارى مىكردند از خودشان، شما هم از خودتان پاسدارى كنيد تا ثبت بشود آنجا.
صحيفه نور ج 7 صفحه 268
متاع بزرگمان اسلام را آنطورى كه هست به عالم عرضه كنيم
خداى تبارك و تعالى شما را انشاءالله از پاسداران اسلام، قرآن و احكام خدا قرار بدهد و همه ملت را پاسدار قرار بدهد. خداى تبارك و تعالى به شما سعادت عنايت كند و شما را پاسدار خودتان قرار بدهد. خداى تبارك و تعالى همه شما را عزت سلامت و عظمت و قدرت دهد كه اين مملكت را همانطور كه تا حالا به پيش را نديد و دستهاى خائنين را قطع كرديد از اين به بعد هم به پيش برانيد و اين تتمهها را از بين ببريد. يك مملكت اسلامى كه ما بتوانيم عرضه كنيم كه ما اين را مىخواستيم و اگر شما متاعتان را آنطورى كه هست عرضه كنيد همه از شما مىپذيرند. متاع خوب را همه مىپذيرند و متاع ما خوب است، مگر خودمان خرابش بكنيم. متاع، قرآن است، اسلام است. اگر خداى نخواسته ما يك تصرفى از پيش خودمان نكنيم، يك كارهاى خلافى نكنيم و متاع بزرگمان آنطورى كه هست به عالم عرضه كنيم كه اين جمهورى اسلامى بود كه ما مىخواستيم، اين وزارتخانههاى ماست كه اسلام مىخواهد، اين ارتش ماست، اين ژاندارمرى ماست، اين پاسبان شهربانى ماست، اين ادارات و ساير قشرهاى ما هستند، اين پاسدارهاى ما هستند، اين را اگر ما عرضه كنيم، آنطورى كه خدا مىخواهد باشيم و عرضه كنيم به عالم، يك متاع بسيار خوب است، همه طالبش هستند و انشاءالله خواهيد ديد كه ممالك اسلامى يكى پس از ديگرى به شما اقتداء مىكنند و يك وقت هم اسلام آن قدرتى كه در صدر اسلام براى اسلام بود، آن قدرت را پيدا مىكند كه دو امپراطورى بزرگ عالم را كه آنوقت از آنها بالاتر نبود شكست داد. يك جمعيت كه غلبه كرد بر دو امپراطورى بزرگ عالم، كه اميدوارم شما همين طور. خداوند انشاءالله همه تان را تائيد كند، اين برادر عزيز ما را تائيد كند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 269
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در كاركنان سازمان مبارزه با اعتياد
لزوم جلوگيرى از خريد و فروش مواد مخدر و مبارزه با مطلق فساد
بسم الله الرحمن الرحيم
اصل قضيه مبارزه با فساد مطلقاً و با اين قسم از فساد كه اعتياد باشد، هيچ اشكالى ندارد و مطلبى است كه بايد بشود و بايد هم دولت و اشخاصى كه مىتوانند كمك كنند كه اين فساد برداشته شود، در اين هيچ اشكالى نيست و هر عقلى و هر عاقلى اين معنا را تصديق دارد كه با اينطور فسادها كه جوانهاى ما را به نيستى تقريباً مىكشاند بايد مبارزه بشود و آنهائى كه معتاد هستند بايد آنها را در مراكزى، از اعتياد بيرون بياورند و بالاتر، جلوگيرى از فروش و خريد و پخش اينگونه مواد بسيار لازم است، از نظر شرع، اين كار هم بايد بشود. من حالا كيفيت اينكه چه جور است و وضعش چه جور است اينها را ديگر من الان اطلاعى ندارم، اگر آقايان مثلاً يك برنامهاى دارند و آن برنامه موافق با مصالح است و موافق با همين قضيه است كه براى جلوگيرى از اعتياد و براى اينكه معتادين را معالجه بكنند، بسيار امر صحيحى است و لازم است. البته فساد در اين مملكت هم منحصر به اعتياد نيست، به اعتياد و اينطور فسادها دامن زدند، زياد كردند، اصل برنامه اين بوده است كه جوان ما را به فساد بكشند. اينها براى اينكه مبادا يك قدرتى يك وقتى در مقابلشان قيام كند، هر جا كه احتمال قدرتى مىدادند آن را با تمام قوا سركوب كردند. احتمال مىدادند كه روحانيت جلوى آنها را بگيرد، زمان رضاخان هر كه يادش است مىداند كه با روحانيت چه كردند و بعدش هم به آن طرز نبود، به طرز شيطنتگرى بدترى درزمان اين يكى بود. دانشگاه را احتمال مىدادند كه يك وقتى در مقابل اينها بايستيد، دانشگاه را هم با طرحهائى نگذاشتند كه دانشگاه صحيح براى اين مملكت باشد مردم را احتمال مىدادند كه اگر اتكا بكنند به اسلام يا اتكا كنند به روحانيت بلكه بتوانند بدبين بكنند به اصل همه مكتب توحيدى و اسلامى. از اين جهت تبليغات دامنه دارى كه بايد گفت چند ساله طورى كرده بود كه جوانهاى مااشخاصى كه درست، به عمق مسائل سياسى نمىرسيدند، اينها هم باورشان آمده بود كه اسلام يا هر مكتب توحيدى بر خلاف مسير ملتهاست و جلوگيرى از رشد انسانى مىكند، جلوگيرى از تمدن مىكند. اگر يادتان باشد در زمان محمدرضا و در اوائل اين نهضت يك وقتى در يكى از كلامش گفت كه اين معممين، روحانيون مىخواهند كه مملكت برگردد به حال سابق، حتى كسى
صحيفه نور ج 7 صفحه 270
سوار اتومبيل هم نشود، سوا ر طياره هم نشود، اينها با اين هم مخالفند، اينها مىخواهند مثل همان سابق مثلاً با الاغ اين طرف و آن طرف بروند. همان وقتى كه بعضى مراجع با طياره رفته بودند به مشهد، همان وقت هم ايشان همين حرف را مىزد كه ما هم بالاى منبر گفتيم همين حرفى كه اين مىزند الان بعضى مراجع با طياره رفتند مشهد، چطور اين حرف را مىزند؟ روحانيت با فساد مخالف است نه با تمدن. اين رژيم بود كه به اسم تمدن فساد را رايج كرد، مراكز فحشا در تهران آنطورى كه مىگويند بيشتر از مراكز كتابفروشى بود، مشروب - فروشى از كتابفروشى مىگويند در تهران زيادتر بوده، حالا البته انشاءالله نيست.
آن كسى كه در سرحدات شلوغ كارى مىكند و آن كسى كه هروئين را در مملكت رواج مىدهد هر دو طبق يك نقشه براى شكست اين نهضت عمل مىكنند.
اينها مىخواستند كه هر قوهاى كه احتمال بدهند كه در مقابل اجانب و اربابها مىايستد و هر فكرى را كه احتمال بدهند كه اين فكر در مقابل آنهاست، اگر بتوانند فكر را از آنها بگيرند. فكر را چطور بگيرند؟ با اعتياد به مشروبات، با اعتياد به هروئين و امثال اين مخدرات كه فكر انسان را مىگيرد، انسان را از ميان تهى مىكند و مراكز فحشائى كه سرتاسر مملكت بود، مراكز فسادى كه سرتاسر مملكت بوده، خوب، اين هم جوانها را مشغول مىكرد به امور شهوانى كه بكلى افكار را از دستشان مىگرفت. اين يك برنامه اى بود كه روى يك حساب دقيق اين كارها انجام مىگرفت. و الان روى يك حساب دقيق دارد يك كار ديگر انجام مىگيرد. شماگمان نكنيد كه، همين طورى الان صد تا گروه پيدا شده، صد تا گروه اظهار وجود كرده، صد تا بيشتر مىگويند اظهار وجود كردهاند، اين همين طورى نيست صد گروه در يك مملكتى اظهار وجود كنند، يعنى صد گروه با هم اختلاف پيدا بكنند، يعنى صد گروه با اسلام مخالف باشند، بيشترشان، اين همين طورى نيست كه من باب اتفاق هر گروهى دلشان خواسته، خير، يك دستى در كار است كه يا اينها دانسته هستند كه خيانتكارند چنانچه بسياريشان اينطورند يا ملتفت نيستند و توجه به مسائل سياسى ندارند. در يك موقعى كه همه قدرتها جمع شد با هم و ملت را با هم منسجم كرد، الان كه وقت اين است كه نتيجه گرفته بشود و سازندگى بشود، در اين موقع آمدند گروههاى مختلف، دستجات مختلف، احزاب مختلف، هر كسى يك طرفى يك گروه درست كرد، بسياريشان در مقابل نهضت و در مقابل اسلام و بسياريشان هم اسم اين را نمىبرند لكن واقعش همين طور است. اينها يك مسائلى است كه حساب كردند رويش خارجىها، حساب كردند رويش آنهائى كه مطالعه كردند در افكار و در عادات ما، در جمعيتهاى ما. آنها از هر راهى مىخواهند نگذارند كه اين نهضت به ثمر برسد و تا بتوانند ازاين شلوغكارى شلوغكارىهايى كه در مرزها و در جاهاى ديگر مىشود، نتيجه بگيرند. الان يك جمعيتى آمدهاند اينجا كه خرمنهاى ماراآتش زدند و يامشغول آتش زدن خرمن هستند. فرض كنيد كه يك دستهاى هستند كه اينهائى كه آتش مىزنند خرمنها را، اولاً نمىگذاشتند كشت
صحيفه نور ج 7 صفحه 271
بكنند، بعد نمىگذاشتند برداشت بكنند، حالا هم كه خرمن كردند، آتش مىزنند واين همان گروهى هستند كه مىگويند ما طرفدار مردم هستيم، طرفدار خلق. طرفدارى از خلق را به اينطور مىدانند كه نگذارند زراعت كنند، بعد هم نگذارند اينها زراعتشان را بردارند، بعد هم اگر خرمن كردند خرمنها را آتش بزنند. اين طرفدارى آنهاست كه مثل تمدن بزرگ شاه است. طرفدارى آنها اين است كه اين ملت را بخواهند ضعيف نگاه دارند اين ملت را بخواهند فقير نگه دارند، اين ملت را مختلف و متشتت قرار بدهند تا اينها مشغول به اين كار هستند، آنها بيايند قبضه بكنند همه چيز مارا. به هر حال از چيزهاى مهمى كه دراين باب بوده همين قضيه موادمخدر بود كه با حساب، مواد مخدره مىآيد نه اين است كه يك قاچاقچى اين كار را مىكند يا قاچاقچىهائى، خير، اينها حساب دارد، اينها روى حساب فهميدند دانشگاه را بايد چطورى نگذارند عمل بكند، مدارس علمى را بايد چه جورى نگذارند كار بكند عرض كنم كه جوانها را چه جورى بايد نگذارند كه مفيد براى جامعه باشند و نگذارند رشد بكنند و يك قسمش هم همين است كه با اعتياد، با هروئين و با ترياك و امثال ذالك اين كارها را رواج بدهند. اينها يك مسائل حساب شده است، شما اينها را پاى چهار تا قاچاقچى حساب نكنيد، اين قاچاقچىهاى بزرگ اين كارها را مىكنند، اين دستهاى خارجى دارد اين كارها را مىكند، اينطور نيست كه اين مفسدههائى كه الان در ايران دارد مىشود مثلاً شما اين را پاى يك جمعيتى حساب بكنيد كه شلوغكار هستند. نخير، اين روى حساب صحيح دقيق، پيش خودشان حساب شده است. بايد اين مملكت كه بناست اسلامى بشود و اگر انشاءالله اسلامى بشود، دست اينها ديگر تا آخر كوتاه است، نه به نفتش مىتوانند دست بزنند، نه به مساش و نه به ساير چيزهايش. اينها مىخواهند كه نگذارند اين نهضت به آخر برسد. تا مىتوانستند همه جمع شدند كه نگذارند محمدرضا برود، همه قوا جمع شدند كه نگذارند او برود. خوب، نشد، ملت قيام كردند و نشد، بعد كه او رفت جمع شده بودند كه بختيار را نگه دارند كه آن هم تالى اوست، او هم يكى از نوكرهاست. بعد كه آن هم ملت خارجش كرد و اين چيزها كوشش مىكردند كه باشد، بعد از اينكه يك عدهاى حتى اشخاص محترم هم كوشش كردند به اينكه بماند، خود او بعدش كوشش كرد به اينكه بختيار باشد و بعد از كوشش به اينكه اين چيز يا شوراى سلطنتى باشد و ما انتخابات را درست كنيم. اينها همه يك چيزهائى است كه هى تزريق مىكردند كه يك اشخاص بىاطلاعى از آنها قبول مىكردند و طرح مىدادند. ملت قبول نكرد اين حرف را از آنها، همه اينها را زد كنار. حالا كه همه زدند كنار و از آن جهت هم مأيوس هستند و بعد آمدند سراغ انتخابات، انتخابات را منع مىكردند، يك دسته تحريم مىكردند، بعضىها تحريم كردند قضيه رفراندم را، بعضىها تحريم كردند رفراندم را و بعضىها آتش زدند، گروهى آتش زدند صندوقها را، باسلاح نگذاشتند مردم رأى بدهند، خوب، اينجا هم شكست خوردند و مردم رأى دادند، رأيى كه در دنيا سابقه نداشت، اكثريتى كه در دنيا سابقه نداشت. دادند اينها. از اين هم دستشان كوتاه شد، بعد آمد سراغ قانون اساسى. باز بنا كردند يك كارشكنى كردن كه نه، بايد مجلس مؤسسان باشد اگر مجلس مؤسسان نباشد چه و چه خواهد شد، براى اينكه نگذارند جلو برود از اين هم دستشان كوتاه شده، حالا افتادند
صحيفه نور ج 7 صفحه 272
دنبال همين كه همين هيأت هم نگذارند درست بشود، آنطور چيزها. اينها، اصلاً تمام اينها يك نقشههاى حساب شده است، نه آن كسى در سرحدات و اينها به اسم مثلاً كمونيستى و به اسم نمىدانم كذا شلوغكارى مىكنند، اينطور است كه دست خودشان است كه آمدهاند مىكنند، نه اينكه هروئين و رواج هروئين در سرتاسر مملكت يك چيز همين طورى شده و من باب اتفاق شده است، نه، اينها همه روى نقشه است، نقشه كشيدهاند اينها كه نگذارند اين نهضت به ثمر برسد، چه بكنند. از همه اطراف خرابكارى. يكى از خرابكارىهايشان همين است كه جوانها را نگذارند يك جوان صحيح بار بيايد و اگر يك نهضتى بشود، از اين نيروى جوانى بايد استفاده بشود، نگذارند اين نيروى جوانى به ثمر برسد. بنابراين، خوب مسألهاى است كه همه جوانب بايد جلوگيرى بشود و البته همه جوانب را هم همه كس نمىتواند، هر دستهاى بايد يك گوشهاش را بگيرند و درست بكنند. يك دسته مبارزه با مواد مخدره بكنند، يك دسته مبارزه با مشروبات بكنند، يك دسته مبارزه - عرض بكنم - با فسادهاى ديگر بكنند و همين طور تا انشاءالله بلكه اين نهضت به ثمر برسد و دولت اسلامى آنطورى كه اسلام فرموده است نه آنطورى كه هواهاى نفسانى بخواهد بكند. آنى كه اسلام فرموده است اگر انشاءالله اين تحقق پيدا بكند، سعادت براى اين ملت و ساير ملتها، انشاءالله كشيده مىشود به ساير ملتها، انشاءالله.
و من توفيق شما را در اين مجاهدت از خدا مىخواهم و البته هركس هم بتواند كمك بكند به شما، كمك به امر خيرى است لكن اصل حالا تشكيلاتتان چه جور است و وضع چه جورى است، اينها را ديگر من اطلاعى ندارم. آن كليات را من عرض كردم.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 273
تاريخ: 12/4/58
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان و عشاير استان فارس و كهكيلويه
فقر و محروميت موجود در جامعه، ميراثى بر جاى مانده از رژيم منفور پهلوى
بسم الله الرحمن الرحيم
اشكال حالا اين است كه هر طايفهاى گمان مىكنند كه همان محروم بودند و از همه آثار تمدن بىبهره، در صورتى كه مسأله اختصاص به عشاير شما ندارد، اين مسأله عمومىاست كه در همه ايران هست. اينطور نيست كه فقط شما محروم هستيد از اين مدرسه و راه و ساير جهاتى كه مربوط به زندگى است. همين تهران كه مركز است، شايد قريب (آنطورى كه به من صورت دادهاند) سى تا محله است كه اينها همه چيزهائى كه براى زندگى يك فردسالم هست، محرومند، آب ندارند، برق ندارند، بهدارى ندارند. تهران، نه اينكه اطراف تهران خود شهر، خود شهر تهران از اين زاغهنشينها، چادرنشينها تقريباً (از قرارى كه گفته مىشود) حدود قريب سى محله از اينها مركب هست كه در اثر به اصطلاح اصلاحات ارضى اينها كوچ كردهاند و آمدهاند در اطراف شهر، در خود شهر، در اطراف شهر چادر زدهاند و يك جايى كندهاند و آنجاها يك زندگى مىكنند كه زندگى آنها بسيار بدتر از زندگى عشاير است. خيال نكنيد كه جاهاى ديگر در رفاه هستند و شما نه، مسأله اين بوده است كه يك مملكتى را به آن عنايت نشده كه هيچ، مثل اين است كه يك دشمنى، يك مملكتى را بخواهد سلطه به آن پيدا بكند و مردم را از زندگى باز دارد و اشكال ديگر اين است كه آقايان گمان مىكنند كه اينطور امورى كه از سابق بوده، از حالا كه اين مسائل نيست، مسأله نداشتن برق و نداشتن آب و نداشتن راه و نداشتن بهدارى و نداشتن همه چيز، اينها از امورى است كه در رژيم سابق بوده است و حالا از رژيم سابق ارث رسيده، حالا چند ماه است كه الان انقلاب هست و توى انقلاب ما هستيم. الان چهار ماه و نيم است كه اينها رفتهاند، اين دزدها رفتهاند و هر چه هم ايران داشته برداشتتهاند و رفتهاند، هر چه مىتوانستند حمل كردهاند و هر چه نمىتوانستند قرض كردهاند از بانكها و بانكها را چاپيدهاند و رفتهاند و الان هم مانده است گردن دولت كه بايد مال بانكها را بدهد. ما حالا قريب پنج ماه است كه از دست اين چپاولگرها نجات پيدا كردهايم و يك مملكتى به دست دولت آمده است، به دست ملت آمده است كه هيچ چيز ندارد، اقتصادش ورشكسته است، فرهنگش عقب مانده است، مناطق ايران از مركز گرفته تا آخر الا بعضى مراكز، باقىاش مردم از همه آثار تمدن اينها محرومند و حالا هم بعد از اينكه يك آزادى پيدا شده است و آن زورها و فشارها برداشته شده
صحيفه نور ج 7 صفحه 274
است، يك عدهاى ريختهاند توى مردم و به عناوين چپاولگرى يا مىكنند يا شلوغكارى مىكنند، چه آنهايى كه انحرافات مسلكى دارند و چه آنهايى كه انحراف مسلكى ندارند لكن از تتمه همان رژيم و از تتمه همان بساط هستند. همه جاى ايران الان اينطورى است. خوب شما تصور مىكنيد كه يك ايرانى كه همه چيزش را بردند و خوردند و مانده است يك خرابهاى كه نه اقتصاد صحيحى دارد و نه فرهنگ صحيحى دارد و نه ژاندارمرى صحيحى دارد و نه ارتش صحيح دارد و نه هيچ چيز و الان هم آن كه اداره مىكند مملكت را خود مردم هستند كه حفظ نظام و نظم را مىكنند، شما تصور مىكنيد كه بشود، امكان داشته باشد كه فوراً اين كارها همه درست بشود، همه چيزها يكدفعه صحيح بشود يا مسألهاى است كه همه ما بايد دست به هم بدهيم، دولت و ملت و اين خرابه را بسازيم دولت به آن مقدارى كه قدرت دارد.
بايد به مسئولين مملكتى كه وارث خرابى است مهلت داد.
شما خيال نكنيد كه دولت نمىخواهد بكند، دولت در صدد است، مشغول است. الان خانهسازى در اطراف ايران شروع شده است، راه سازى شروع شده است، امايك ايران پهناور با نداشتن وسايل آنطورى كه بايد باشد، اين لابد با تدريج بايد درست بشود، يكدفعه نمىشود. شما خيال كنيد كه يكدفعه بعداز انقلاب بشود همه چيز را يك روز و دو روز و يك ماه و دو ماه و يك سال درست كرد، اين نمىشود. اگر يك ناحيه بود، يك جا بود، ده جا بود، خوب مىگفتند كه اين ده جا را به موقع درست كند امايك مملكت است، يك مملكت پهناور بزرگ، همه چيزش را بردهاند و مانده است يك مملكت چيز دست اينها. من بايد بگويم به شما كه باز هنر مىكنند كه اينقدر كار كردهاند الان مشغول به رشتههاى مختلف براى تعمير چيز هستند و از آن دورها شروع كردهاند كه مبادا اين زاغه نشينان همين جا بمانند و نروند سراغ زراعتشان، نروند سراغ كسبى كه آنجا داشتند. در هر صورت همه اين امورى كه گفتيد، صحيح است ما مىدانيم اينها را لكن اختصاص به محل شما هم ندارد. از خوزستان هم كه مىآيند همين حرفهايى كه شما مىزنيد، مىزنند درست هم هست. از هر جايى كه از مملكت مىآيند اينجا اجتماع كه مىكنند همين مسائل را مىخواهند و مىگويند، درست هم مىگويند منتها خيال مىكنند اين همان محل خودشان است كه اينطور است. بسياريشان مىگويند كه هيچ جا بدتر از محل ما نيست و حال آنكه برادرهاى ديگر نيز هم مىآيند و مىگويند هيچ جا بدتر از محل ما نيست. راست مىگويند، همه جا خراب است. قضيه بدترى نيست، همه جا بداست و اينطور نيست كه دولت در فكر نباشد. الان يك دولت انتقالى متزلزل است، يك دولت مستقرى ماالان نداريم، يك دولت انتقالى است. اين دولت انتقالى رابايد يك مقدارى به آن مهلت داد كه انتقال تحقق پيدا كند، جمهوريت استقرار پيدا كند، يك حكومت مستقرى بيايد، يك مجلس صحيحى باشد و بعد از اين آنوقت به فكر اين كارها بيفتيم كه بايد البته اشخاصى كه متعدى هستند آسان است، آنوقت ديگر خيلى مهم نيست اينها. شماها آن قدرت بزرگ را شكستيد اينها ديگر چيزى نيستند. در هر صورت الان بايد يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 275
مقدارى مهلت داد. اگر راجع به خود اين رژيم يك كارى شده بود، خوب حق بود كه بگوئيدكه رژيمىآمده و ادعا مىكند من رژيم اسلامى هستم و دارد فساد مىكند. اما اگر يك رژيمى هست و آمده است و وارث يك مملكتى است كه همه چيز آن را بردهاند، خوردهاند و بردهاند، هم آن پدر برد جواهرات ايران را و مخازن ايران را منتها گير انگليسها (از قرارى كه گفتهاند) افتاد و هم اين پسر برد. همه بانك خارج را پركردند از اموال دار و دسته اينها و هر چه هم آنجاها نتوانستند، از اينجا توانستند حمل كردند و بردند. هر چه هم امكان داشته است (از قرارى كه مطلعين مىگويند) از بانكها قرض كردهاند و بردهاند مانده يك مملكتى كه ندارد به طورى كه بتواند. الان همچو نيست كه يك خزينهپرى باشد و گذاشته باشند و نخواهند عمل كنند. يك خزينه خالى است نسبت به يك مملكتى. شما بايد حساب كنيد، بنابراين يك مقدارى بايد مهلت داد و همه اشكالاتى كه شما مىگوئيد، اشكالات صحيح است.
نياز به برقرارى آرامش براى دفع آشوبگران و استقرار جمهورى اسلامى
ما مىدانيم مطالب همين است كه شما مىگوئيد، هم باقيماندههاى رژيم سابق ماندهاند و فساد مىكنند و هم اشخاصى كه انحراف دارند و از خارج الهام مىگيرند دارند فساد مىكنند و ما حالا بايد همه دست به هم دهيم، كوشش كنيم كه اين حكومت دولت انتقالى منتقل بشود يعنى يك مملكتى بشود كه يك حكومت مستقرى داشته باشد. ماالان رئيس جمهور نداريم، مجلس نداريم ما مجلس لازم داريم، رئيس جمهور لازم داريم. قانون اساسى نداريم، اساس يك مملكتى قانون اساسى آن است، رئيس جمهورش است، مجلسش است، دولت مستقرش است، ما الان هيچ يك از اينها را نداريم. ماالان اينها را الحمدلله بيرون كرديم لكن به جاى او الان مايك چيز مشت پركن نداريم، نيمه كاره است اينها. و الان هم اگر شما خيال كنيد كه بخواهند مشغول بشوند به اينكه مثلاً آنهائى كه شما مىگوئيد، دستشان را كوتاه كنند، يك آشوبى در يك حالى هست كه آشوب بلند مىشود، الان براى مملكت شما آشوب ضرر دارد. الان بايد يك قدرى آرامش باشد تا كارها راه بيفتد. اگر بخواهند با فرض كنيد آشوبگرى و با جلوگيرى از اينها يك شدتى به خرج بدهند، اين جز اينكه يك آشوبى بلند بشود و ما نتوانيم اصل اين حكومت مستقرى كه در نظر است، اين را برقرار كنيم. الان بايد يك قدرى آرامش كرد شما پنجاه و چند سال شماها صبر كرديد و اعقابتان و آنهائى كه جلوتر از شماها بودند در طول تاريخ شاهنشاهى تحت اين فشارها و ظلمها بودند و شما هم هرچه يادتان است از اين مسائل بوده است، هر چه يادتان است حبس بوده گرفتارى بوده است و اينها و چارهاى نداشتيد جز اينكه صبر كنيد، حالا البته الحمدلله آزاد شديد، دستهاى آنها كوتاه شده است و كسى نيست كه شما را بگيرد ببرد حبس بكند، چه بكند، باقى مانده است يك دستهاى و تفالهاى از اينهائى كه حالا خيال مىكنند مىشود يك ماهى از آب گل آلود گرفت. الان اگر بخواهند (تنها عشاير شما كه نيست، سرتاسر ايران است) اگر بخواهند الان شروع كنند به اينكه اينهائى كه دارند آشوب مىكنند، سركوبى بكنند، الان اسباب اين مىشود كه يك
صحيفه نور ج 7 صفحه 276
اختلافاتى در همه ايران پيدا بشود. از آن طرف هم كه دارند دامن مىزنند به اين اختلافات. در خود شهر تهران چقدر دامن مىزنند به اختلافات. چقدر ايجاد اختلاف كردهاند، در ساير شهرها همين طور، در عشاير همين طور، در جاهاى ديگر همه جا خرابكاران مشغول خرابكاريند كه يك فرصتى پيدا بكنند و يك آشوبى درست بشود و نتوانيد مملكت خودتان را چه بكنيد و بگويند اينها مردمى هستند كه آشوبگرند و اينها مردمى هستند كه نمىتوانند اداره بكنند و محتاج به اين هستند كه يك كسى بيايد و ادارهاش بكند و خداى نخواسته دوباره يك قلدرى را بياورند بگذارند اينجا و بساط اول را برگردانند. بايد يك قدرى صبر كرد تا يك حكومت مستقر پيدا بشود و شما بدانيد كه الان هم در همين حكومت انتقالى، اينها شب و روز مشغول اين هستند كه طرح بدهند براى اصلاح، براى اينكه درست بكنند، براى اينكه به حال مردم رسيدگى بكنند لكن مجال مىخواهد اينطور نيست بشود يكدفعه يك دولت انتقالى، دولتى كه همه چيز را مىبيند خراب است، يكدفعه بتواند درست كند، نمىتوانند درست كنند. نه اينكه نخواهند درست كنند، خيلى هم مىخواهند، از خدا هم مىخواهند كه بتوانند چند روزه مسأله را درست كنند، مطلبى نيست كه بشود. شما يك خانه وقتى كه در يك جائى خراب بشود، بخواهيد درست كنيد 6 ماه لازم است اگر همه چيز آن مهيا باشد اگر نباشد كه هيچى. يك مملكت اينطورى است حالش، نه شما، همه جا، شما محيط خودتان را مىبينيد، مىبينيد گرفتارىها چه هست و آن هم كه از بختيارى مىآيد محيط خودش را مىبيند، آن هم كه از اطراف خراسان مىآيد محيط خودش را مىبيند و از محيط ديگر خبر شنيده، آنجا را ديده، علناً ديده، عيناً ديده. بايد قدرى صبر بكنيد آقا. الان اگر بخواهيد اينطور اختلافات را درست بكنيد، همين نقشهاى است كه اينهائى مىخواهند، آنهائى كه مىخواهند ما را نگذارند يك حكومتى پيدا بكنيم، يك جمهورى اسلامى محقق بشود، همينها دامن مىزنند به اختلافات و اگر بنا باشد خودمان هم زياد بكنيم اختلافات را، آنها از آن طرف دامن بزنند، سرحدات و مرزهاى ما هم كه از اطراف دارند اخلالگرى مىكنند، يك وقت يك مملكتى بشود كه نشود سر و ته آن را به هم آورد، خداى نخواسته نتوانيد اداره كنيد مملكتتان را و گرفتارى و مصيبت بار بيايد. يك قدرى بايد تحمل كرد، البته راه نداريد واضح است، آشوبگرها هستند آنجا، همه جا هستند. نمىدانم حمام و بيمارستان و اينها، از اول نداشتيد حالا هم نداريد، ما هم مىدانيم نداريد، خيال نكنيد كه نخواهند درست كنند، مىخواهند و انشاءالله هم مىشود اينها، اما يك قدرى، يك قدرى صبر، به اصطلاح اينها صبر انقلابى لازم است و اين تحمل و صبر مىخواهد كه انشاءالله به تدريج اين كارها درست بشود.
براى تثبيت نظام، بايد به انتخاب اشخاص متعهد به اسلام همت گماشت
من از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه همه ما را در راه اسلام و در راه كشورمان همه ما توفيق بدهد كه همه ما در نظرمان اين بايد كه كمك كنيم و بسازيم اين را. البته اينطور خرده اشخاصى كه از سابق ماندهاند و اينها پايگاهى هم ندارند در بين مردم، اينها چيزهايى نيستند كه قابل
صحيفه نور ج 7 صفحه 277
باشند. اينهايكدفعه تمام مىشود. اساس اين است كه اين حكومت مستقر بشود. ما اين مراحلى كه الان توى راه هستيم، مراحلى كه بايد طى بكنيم، ما الان قانون اساسىمان در دست رسيدگى است كه رسيدگى به آن كنند. بعد هم اشخاصى را بايد انتخاب كنيد، خود شماها انتخاب كنيد، انتخاب كه مىكنيد، يك اشخاصى كه عالم باشند، اسلامى باشند، متعهد به اسلام باشند و اعتقاد به جمهورى اسلامى داشته باشند و ملى باشند، به چپ و راست گرايش نداشته باشند، يك همچو اشخاصى را خودتان كه در بين خودتان البته هستند انتخاب مىكنيد و مىفرستيد براى اينكه قانون اساسى را ببينند. سرنوشت شما با قانون اساسى است ببينند قانون اساسى را، بعد كه قانون اساسى تصويب شد، مجلس شوراى ملى را درست كنند، بعد هم رئيس جمهور و بعد از اين آنوقت با جديت اين كارها را بكنند. الان دارند مىكنند نه اينكه خيال كنيد نمىكنند، الان مشغولند، هم خانه سازى را در اطراف ايران مشغول شدهاند و دارند مىسازند و هم پاكسازى را كه انشاءالله مىشود و خواهد شد و هم چيزها و راهها را. اينها به فكر هستند و مشغولند و منتها كار بزرگ است، يك مملكت است، يك ناحيه نيست كه زودى بشود ادارهاش كرد، يك مملكت است، بايد به تدريج دست بشود. انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد، مويد باشيد و همه مان براى اسلام انشاءالله كوشا باشيم، كار بكنيم و همه ما در سازندگى كمك بكنيم، كمك دولت را بكنيم و كمك اسلام را بكنيم.
والسلام عليكم ورحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 7 صفحه 278
تاريخ: 13/4/58
پيام امام خمينى در جمع گروهى از عشاير بويراحمد
سركوبى و تضعيف عشائر ايران از اقدامات رضاخان براى جلوگيرى از قيام يكپارچه آنان
بسم الله الرحمن الرحيم
عشائر ايران يكى از پشتوانههاى بزرگ كشور بودند كه در زمان رضاخان مامور بود كه، يكى از ماموريتهايش اين بود كه عشائر را از بين ببرد. نقشه بود، بااسم اينكه ما مىخواهيم عشائر را شهرى كنيم، آنهائى كه در كوهستانها زندگى مىكنند در شهر باشند (و تخته قاپو كنيم) اينها حتى حرف بود. اصل مطلب اين بود كه خارجىها با مطالعاتى كه كرده بودند، چه مطالعاتى كه در كشور ما و تمام شهر در زمينهاى (حالا ما ايران را مىگوئيم) در زمينمعادن را بررسى كرده بودند و آنوقتى كه اين وسائل نقليه حالا نبود اينها كارشناسانشان با شتر مىآمدند و به اين بيابانها به اين جاهائى كه حتى آب و علف هم نبود، آنجاها مىرفتند و نقشه بردارى مىكردند و آن معادن زيرزمينى را با نقشههائى كه كارشناسها داشتند و با وسائلى كه داشتند آنها را كشف مىكردند مىفهميدند كه چه دارد اين كشور. اختصاص به ايران هم نداشت، جاهاى ديگر هم، ممالك شرق همه تحت نظرشان بود و همانطور مطالعاتى در روحيه مردم اينجاها كرده بودند. گروههائى كه هستند، عشائر، بايد چطور جلويشان را گرفت، هر عشيرهاى را چه جور مىشود جلويش را گرفت كه مبادا مخالف با چيزهاى آنها، منافع آنها باشند يا در شهرها بايد چه كرد و چه اشخاصى و چه گروههائى را بايد از آنها جلوگيرى كرد و كنترل كرد و سركوبى كرد كه همه مملكت آرام بشود و آنها هر چه مىخواهند ببرند. مقصد اين بود كه مملكت را از قوههائى كه مىتوانند اين قدرتها جلوگيرى كنند از منافع آنها، پاك كنند، آن قدرتها را سركوب كنند. در مراكز آنكه ادراك كرده بودند قدرت روحانيون بود و قبل از اينكه دانشگاه پيدا بشود روحانيون را مورد نظر داشتند بعد هم كه دانشگاهها يك قدرى زياد شد و جمعيتشان زياد شد آنها هم تحت نظر در آمدند اينها را به يك جور سركوب كردند و عشاير هم همين طور چون آنها ادراك اين را كرده بودند كه اين عشائر هستند كه اگر يك وقت مثلاً قيام كنند نمىگذارند اينها به منافعى كه دارند برسند. عشائر را هم مىخواستند از آن محالى كه دارند، اينها را كوچ بدهند به يك محل ديگر، از محلى
صحيفه نور ج 7 صفحه 279
كه محل قدرتشان بود اينها را دور كنند و كوچ هم دادند، زيادى از عشائر را از محل خودشان كوچ دادند به يك محلهاى ديگر و معلوم است كه وقتى عشائر از آن محلهائى كه آشنا بودند به وضعيت كوهستانهاى محل دور بشوند و بروند به يك جاى غربتى، اينها قدرتشان را از دست مىدهند. نقشه هم همين بود كه عشائر كه مىتوانند يك وقتى قيام كنند برخلاف مصالح آنها، اينها را خلع سلاح بكنند. علاوه براين از محلهاى خودشان دورشان كنند و كوچشان بدهند به محال ديگر.
ظلم و اختناق، ويرانى و ايجاد نارضايتى از موجبات انفجار ملت
در زمان رضاشاه اين كارها شايد شما اكثرتان يادتان نباشد، اين كارها شد و در مراكز از قبيل تهران و قم و اصفهان و مشهد، اينجاها كه مركز روحانيت بود، با روحانيت مخالفتهاى شديد كردند و سركوبى كردند و روحانيت را. اين ظلمهائى كه شما در محل خودتان ادراك كرديد و معاينه كرديد ظلمهاى اينها را، همه ماها اينها را ديديم منتها ما به يك وضعى، شما به يك وضع ديگرى و اقشار ديگر ملت ما هر كدام به يك وضعى. اين ظلمها، اين اختناق و اينها را ديدهاند و يكى از چيزهائى كه موجب پيروزى شماها شد همين زيادى ظلم و زيادى اختناق كه اين اختناق وقتى زياد شد انفجار از آن پيدا مىشود، دنبال يك اختناق طولانى هى عقدهها زياد مىشود و منتظرند كه يك صدائى درآيد، صداى اولى، فريادى در آيد، ديگران دنبالش بروند. اينكه در اين پيروزى همه ايران با هم مجتمع شدند و همه با هم همصدا شدند و گفتند ما اين رژيم را نمىخواهيم و اسلام را مىخواهيم براى اين بود كه اينها از رژيم هر چه ديده بودند، بد ديده بودند، هر چه ديده بودند ظلم ديده بودند با اسم آباد كردن، خراب كردند با اسم اينكه مىخواهند اينها را شهرى كنيم و به تمدن به اصطلاح خودشان برسانيم خرابى كردند و مملكت را تقريبا به هلاكت كشاندند. همه اقشار ملت ناراضى شدند منتها جرأت صدا نداشتند تا يك وقتى كه كم كم صدا بلند شد، از مراكز صداها بلند شد، آن عقدهها يكدفعه با هم مجتمع شد و انفجار حاصل شد و اين انفجار موجب اين شد كه در عين حالى كه دست همه خالى بود و آنها هم با همه قدرتى كه داشتند نتوانند آنها مقاومت كنند و مهم هم اين بود كه اين انفجار دنبال علاوه بر اختناق، يك توجهى به اسلام بود. ايمان مردم اسباب اين معنا شد كه اينها با هم فرياد كنند و با هم جلو بروند. بنابراين آن معنائى كه شماها را پيروز كرد و آنها را شكست داد آن معنا اين بود كه آنها ستمگر بودند و شما كه مظلوم بوديد كم كم يك عقدهها پيدا شد و بعد هم توجه به اسلام پيدا شد و همه با هم با توجه به اسلام جلو رفتيد. در عين حالى كه وسائل جنگ نداشتيد، در عين حال بر اينهائى كه همه وسائل را داشتند پيروز شديد.
حفظ ايمان و وحدت كلمه و دفع توطئهها، رمز تداوم نهضت
حالا بايد ما چه بكنيم؟ آنهايى كه ما پشت سر گذاشتيم، خوب، تاريخ است، گذشت، ماها بايد حالا فكر بكنيم كه الان كه اينجا نشستيم و باز هم مسائلى داريم حالا تكليفمان چه هست. مهم اين
صحيفه نور ج 7 صفحه 280
است كه حالا را ما بفهميم كه بايد چه بكنيم. بايد همان نهضت به همانطور كه بود همان كليد پيروزى كه وحدت كلمه و ايمان بود همان را نگه داريد. وحدت كلمه و ايمان، شما را براين قدرت پيروز كرد، حالا هم توطئههاى همه جانبه هست، گر چه اين توطئهها خيلى چيز مهمى نيست لكن آشوب مىكند، اسباب يك آشوب و ناراحتى براى دولت، براى ملت هست. بايد حالا هم همان نهضت را با همان رمز، با همان كليد پيروزى كه همه با هم بوديد و همه هم اسلام را مىخواستيد بايد اين را حفظش كنيد. اگر اين حفظ شد، شما را تا آخر نقطه پيروزى مىرساند. اگر خداى نخواسته وحدت كلمه را از دست بدهيد يا مقصدتان غير مقصد حكومت اسلامى باشد، خوف اين است كه ديگر نتوانيد قدم برداريد، نتوانستن قدم برداشتن دنبالش اين است كه آنها قدمشان را پيش بگذارند، شماها سست بشويد عقب نشينى كنيد آنها يك قدمى جلو بگذارند، آنها توطئهها را زياد كنند. الان چيزى نيستند لكن ممكن است كه ماها هر چه عقب برويم آنها جلو بيايند توطئه زياد بشود اين ريشهها همه با هم مجتمع بشوند ماها از هم متفرق بشويم آنها با هم مجتمع بشوند، عكس آنكه با آن پيروزى حاصل شد تحقق پيدا كند، گروههاى مختلف با هم مجتمع شدند همه با هم همصدا شدند و سد را شكستند و حالا كه سد را شكستند باز هم ما يك سد ديگرى داريم يك كارهاى ديگرى داريم. اگر بنا باشد كه ما حالا ديگر آن اجتماعاتى كه داشتيم آنها را از دست بدهيم و يكى يكى گروه مختلف، جمعيتهاى مختلف، جمعيت مخالف با هم بشويم، آن توجهى كه به مقصد داشتيم و اينكه حكومت اسلام را مىخواهيم آن هم كم كم سرد بشود، اين آتشى كه در دلها افروخته شده بود و اين نور خدا، نورى كه خدا در دلها هدايت او روشن كرده بود، اينها سرد بشود، سست بشود، از آن طرف آنها اجتماعاتشان زياد بشود از اين طرف ما اجتماعاتمان را از دست بدهيم نتيجه اين مىشود كه آنها خداى نخواسته يك وقتى غلبه كنند و اگر غلبه كنند اين دفعه خداى نخواسته مثل آنوقت نيست كه رها كنند شما يك زندگى بكنيد ولو توى كوهستان، ولو توى عشائر خودتان، نخير بكلى از بينتان مىبرند يعنى هم دانشگاه را از بين مىبرند، هم مدارس را از بين مىبرند، هم شهر نشينها را از بين مىبرند، هم عشائر را از بين مىبرند. از بين خواهند برد ما را اگر خداى نخواسته اينها غلبه كنند و انشاءالله نمىكنند لكن ما بايد بيدار باشيم، توجه كنيم كه آن معنائى كه ما را رساند به اينجا ما حفظش كنيم. آن معنا اين بود كه اختلافات را كنار گذاشته بوديد همه با هم آن روز، آن روزى كه فرياد، همه مردم الله اكبر مىگفتند و در شهرها و ده و در همه جا يك فرياد مىزدند و مىگفتند مرگ بر اين سلطنت كه آنوقت هيچ فكر اختلاف نبودند اما با هم اجتماع داشتند، اختلافات كنار گذاشته شده بود اين اسباب اين شد كه شما پيروز شديد يك پيروزى اعجاز آور، هيچ كس تصور اين معنا را نمىكرد كه يك همچنين پيروزى براى ملتى كه هيچ ندارد، در مقابل يك قدرتى كه همه چيز دارد پيروز بشود. اگر چنانچه اين رمز را حفظ بكنيد، اجتماع خودتان را حفظ بكنيد، دست از اختلافات قبيلهاى، اختلافات شخصى، اختلافات ملكى، اختلافات عشيرهاى دست اگر برداريد و آن رمز دوم كه عبارت از اين است كه خواست همه يك جمهورى اسلامى، يك حكومت عدل، يك حكومت انسانى، اگر اين دو تا جهت را حفظ بكنيد، هم دست از آن اختلافات برداريد
صحيفه نور ج 7 صفحه 281
نگذاريد اختلاف پيدابشود اگر يك وقتى خواست بين دو نفر ولو از عشيرهتان بخواهد اختلاف كند، جمع بشويد نگذاريد، آنها را صلح بدهيد، با هم برادر باشيد و از آن طرف هم توجه داشته باشيد كه ما بناست كه يك حكومت اسلامى باشد كه ديگر ظلم در كار نباشد ديگر اختناق در كار نباشد ديگر زير بار ظلم اجانب در كار نباشد كه ما منافعمان را هر چه داريم بيايند بر دارند و ببرند و هيچ كس هم حرفى نزند، اينها نباشد، اگر ما حفظ كنيم اين وحدت كلمه و وحدت مقصد، كه آن اسلام است، حفظ كنيم، تا آخر پيروز هستيم يعنى مملكتمان را بكلى از اينها از اين شياطينى كه الان هستند و فتنهگرى مىكنند خالى مىكنيم و ديگران هم اجازه نمىدهيم دخالت بكنند در مملكتمان و خودمان براى خودمان مملكتمان را اداره مىكنيم و منافع مملكت براى خود شما مىشود. يك مملكت پر منفعتى است كه مىخوردند و مىبردند و حالا هم اينقدر قرض گذاشتند در بانكها و جاهاى ديگر كه مدتها بايد قرضهاى اينها ادا بشود تا آيا بشود پس گرفت از آنها، يا دولتهاى خارج نگذارند، آن هم باب ديگرى است.
در هر صورت برادرها! شما تا اينجا با برادرى، با اجتماع، با دوستى، با محبت، با توجه به اسلام پيش برديد، از حالا به بعد هم حفظ كنيد اين معنا را، برادرى خودتان را حفظ كنيد، عشيره خودتان را حفظ كنيد از اينكه با يك عشيره ديگر اختلاف پيدا بكنيد. اگر خداى نخواسته خواست يك اختلاف پيدا بشود، كدخداهاى شما، پيرمردهاى شما، محترمين شما جمع بشوند جلوى اين اختلافات را بگيرند، نگذارند اگر يك جوانى مىخواهد با يك جوان ديگرى اختلاف پيدا كند، نگذاريد اختلاف پيدا كند. همه مصيبتهائى كه به يك كشورى وارد مىشود از روى اختلافاتى كه در بين آنها هست پيدا مىشود اگر يك كشورى متحدالكلمه باشند، هيچ ظلمى بر آنها نميتواند وارد بشود.
خداوند انشاءالله شما را حفظ كند و سلامت و سعادت به شما عنايت كند و عشيرهتان را حفظ كند. عشائر ما خزائن اين مملكت هستند، خداوند همهشان را حفظ كند و موفق و مويد باشند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page
صحيفه نور ج 7 صفحه 282
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان آباده
نامحدود بودن شعاع بينش مكاتب توحيدى در تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
اينكه ما مىگوئيم و شما هم اشاره به آن كرديد كه هيچ رژيمى مثل حكومت اسلامى نمىتواند انسان را و ملتهاى انسانى را آنطورى كه بايد اداره كند و تربيت، اين براى اين است كه همه رژيمهاى غير توحيدى و رژيم هائى كه به دست غير انبياء وجود پيدا كرده است آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها صد در صد هم امين هستند و دلسوز براى ملتها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا كجاست و انسان تا كجا مىتواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است. آيا به مقدار سعه وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيمهاى غير الهى ديدشان وافى است؟ تا فرض بكنيم اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند به ملتها، بتوانند خدمت بكنند. يا ديد اينها محدود است تا يك حدودى و اگر آنها هم بخواهند خدمت بكنند تا همين حدود مىتوانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا مافوق طبيعت، تا برسد به آنجائى كه مقام الوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمىبيند، مراتب معنوى انسان. و اين موجود كه قابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويتها را در خودش ايجاد بكند باتربيتهاى صحيح و برسد به يك مقامىكه حتى فوق مقام ملائكه الله باشد، احتياجات انسان يك همچو احتياج است. انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همه جهاتى كه در عالم هست درانسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و اين استعدادها بايد فعاليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. تمام رژيمهاى غير الهى كه به دست غير انبياء تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است،احتياجات طبيعى را مىتوانند آنها بر آورند، مىتوانند احتياجات طبيعى هم خيلى خوب برآورده كنند. سابق مسافرتها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است، سابق طبابت ناقص بود، حالا كامل است و از اين هم كاملتر خواهد شد، سابق علوم طبيعى ناقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد، همه اينها حدود طبيعت است. تمام آن چيزهائى كه دست بشر به آن مىرسد همين حدود طبيعت و چيزهائى كه با چشمشان مىبينند و با ادراك ناقصشان ادراك مىكنند. از عالم طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است و تربيتهائى كه بخواهند غير
صحيفه نور ج 7 صفحه 283
الهيين، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مىكنند، تربيتهائى كه اينها بخواهند بكنند، همان تربيتهاى طبيعى است. طبيب معالجه جسم ما را مىكند، طبيب خيلى خوب هر مرضى را، مرض جسمانى را معالجه مىكند اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست، هيچ ابداً طبيب كارى به او ندارد، نمىتواند هم داشته باشد براى اينكه اطلاع بر آن ندارد. هر چه علوم طبيعى ترقى بكند انسان را به آن چيزهائى كه در طبيعت به آن احتياج دارد مىرساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است، هيچ يكى از اين علوم بشرى به آنجا نمىرسد. رژيمهاى بشرى بر فرض اينكه صالح باشند و حال آنكه مىدانيم كه اكثراً نيستند، بر فرض اينكه صالح باشند تاحدودى كه ديدشان هست، انسان را پيش مىبرند. آنجا كه نمىدانند، ديگر نمىتوانند پيش ببرند و لهذا مىبينيم كه تمام رژيمهاى غير وحىاى، آنهائى كه مربوط نيستند به مبدأ وحى، كارى به انسان ندارند راجع به آن چيزهائى كه مربوط به باطن انسان است حكومتها هيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مىكنيد، پيش خودتان چه اعتقاد داريد، پيش خودتان چه ملكاتى داريد، هيچ كارى به اين ندارند، آنقدرى كه آنها كار دارند، اين است كه نظام اين عالم طبيعت را آنهائى كه مردم صحيح هستند، آن حكومتهاى عادل نظام اين طبيعت را به طورى كنند كه محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مملكتشان يك مملكت منظم باشد، دزدها را جلويش را بگيرند، بىعدالتىها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيم ها به آن نظر دارند همين مقدار است اما هيچ كارى به اين ندارند كه شما توى منزلتان چه خودتان چه مىكنيد، چه كار دارند به توى منزلتان، شما بيرون كه آمديد بايد نظام را حفظش كنيد اما در داخل منزل بين خودت و خداى خودت چه كاره هستى. هيچ ابداً اين نظامها قانونى هم برايش ندارند و كارى هم به آن ندارند، تنها رژيمى كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان از قبل اينكه اين تخم و اين دانه كشته بشود، تا آنوقتى است كه آخر است و آخر ندارد كار دارند، اين مكتبهاى انبياء است. هيچ مكتبى غير از مكتب انبياء كارى به اين ندارند كه تو چه زنى انتخاب كن، وصلت كنى، و زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربطى دارد، كارى به اين ندارند، هيچ ابداً در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انتخاب كن. هيچ در قوانينشان نيست كه در ايام حمل بچه، مادر چه كارهائى را بكند، ايامى كه بچه را شير مىخواهد بدهد. چه كار بكند، ايامىكه بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظيفهاى دارد، آنوقتى كه تحت تربيت پدرش هست پدرچه. ابداً به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيمهاى غير انبياء و هيچ كارى به اينها ندارند آنها فقط وقتى كه انسان انسانى شد كه آمد توى جامعه، جلو مفسدههائى كه اينها مىخواهند، آن هم مفسدههائى كه مضر به نظم باشد و الا مفاسدى كه عيش و نوش و عشرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند بلكه دامن هم به او مىزنند، كارى به اينكه بخواهند كه انسان بسازند، آدم درست كنند، كارى به اين ندارند در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفتگى دارد، حيوان نمىتواند طياره درست كند، انسان مىتواند، حيوان طبيب نمىتواند بشود، انسان مىتواند، اما حدود، حدود طبيعت است . آن كه به همه چيز كار دارد، آن كه انسان را قبل از ازدواج، قبل از اينكه بخواهد ازدواج كند دنبال اين است كه آن چيزى كه از اين ازدواج مىخواهد حاصل بشود بايد يك آدم
صحيفه نور ج 7 صفحه 284
صحيحى باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، دستور دارد چه زنى را انتخاب كن، چه مردى را انتخاب كن. چرا اين را دستور دارند؟ براى اينكه همانطورى كه يك زارع، يك دهقان وقتى كه مىخواهد يك مزرعهاى را بسازد، اول نظر مىكند كه زمين چه جور زمينى است، يك زمين صالح انتخاب مىكند، آن تخمى را كه مىخواهد بكارد چه جور تخمىاست، يك تخم گندم صالحى انتخاب مىكند، چى لازم دارد براى تربيت، تمام اينها را در نظر دارد تااينكه اين مزرعه را آباد كند و يك منفعتى از آن ببرد، اسلام در انسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب مىشود چه جور باشد تا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود، آن زنى كه انتخاب مىكنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود، بعد هم به چه ادبى بايد باشد، روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح بشود و چه ادبى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادبهائى هست بعد هم در ايام شير دادن چه ادبهائى هست، همه اينها براى اين است كه اين مكتبهاى توحيدى كه بالاترينش اسلام است آمدهاند براى اينكه انسان درست كنند، نيامدهاند كه يك حيوانى منتها داراى ادراكاتى كه حدود همان حيوانيت و همان مقصدهاى حيوانى باشد، منتها يك قدرى زيادتر، نيامدهاند اينها را درست كنند آمدهاند انسان درست كنند. اينكه شما گفتيد كه هيچ مكتبى مثل اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل اسلام نيست، نكتهاش اين معناست كه اسلام است كه مىتواند انسان را از مرتبه طبيعت تا مرتبه روحانيت، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير اسلام و غير مكتبهاى توحيدى اصلاً كارى به ماوراء ندارند، عقلشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، علمشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، آنى كه علمش به ماوراء طبيعت مىرسد آنى است كه از راه وحى باشد، آنى است كه ادراكش ادراك متصل به وحى باشد و آن انبياء هستند.
بررسى تفاوتهاى اساسى ميان حكومت اسلامى و حكومتهاى ديگر
اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومتهاى ديگر اين است كه اين عادل است و آنها غير عادل، خير فرقها هست يكىاش همين است، فرقهاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست، آن اوصافى كه در پليس است چيست، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست، آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرق هاست، يك فرق نازلى است و بالاتر از اين آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويات مىبرد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيت، مهار كند. طبيعت را به همان معنائى كه همه ميگويند، آن هم مىگويد اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مىكند براى تحققش و لهذا حكومتهائى كه در اسلام بودهاند يك حكومتهائى بودهاند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهائى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم
صحيفه نور ج 7 صفحه 285
برايش مىكند، در عين حال آنها به اين نگاه مىكنند و همين است، او به اين نگاه مىكند كه بكشدش طرف روحانيت، بكشدش طرف توت فرق است ما بين اسلام و غير اسلام، بين حكومت اسلامى و حكومت غير اسلامى، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتبهاى ديگر، مكتبهاى ديگر يك مكتبهاى ناقص هست كه خودشان خيال مىكنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است، طبيعت را به آن دنيا مىگويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خيلى پست، پس كلمه دنيا يعنى خيلى پست، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت، بالاتر است اعلى عليين است، خدا مىخواهد مردم را به اعلى عليين برساند از اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيمهاى انبيا جاهاى ديگر اصلا مطرح نيست. چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى، به ما چه ربط دارد، اينجا خلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مىخواهد باشد. انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار دارند. هيچ كس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مىخواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمىكند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مىكند، انبيا مىخواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بين مردم هم آدم است. نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند، ميل انبيا هم همين بوده است، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همانجور حكومتهائى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همهاش عدالت بود و زائد بر او آن مسائلى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد، همه چيز و حالا راجع به جمهورى اسلاميش كه اول قدم است و تاحالا، الان، اسلام، جمهورى اسلامىالان رژيم ماست، براى اينكه رأى دادند، تمام شد، رژيم رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالا رژيم شما رژيم اسلامىاست، در اين رژيم اسلامى الان ما خيلى مسؤوليت داريم. مسؤوليت بزرگ داريم و آن حفظ آبروى اسلام است.
ما مكلفيم به پياده كردن محتواى اسلام در تمامى امور
الان ما همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامىنباشيم، حكومت اسلام نيست، اين جمهورى اسلامى نمىشود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبانهايش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاههايش اسلامى نباشد، وزارتخانههايش اسلامى نباشد، اين حكومت طاغوتى است به اسم اسلام، همان طاغوت است منتها اسمش را ما عوض كرديم. ما نمىخواهيم اسم عوض بشود مىخواهيم محتوا درست بشود بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود.
امروز اسلام بسته به اعمال شما است، حكومت اسلامىاگر شما خوب رفتار كرديد، همه
صحيفه نور ج 7 صفحه 286
قشرهاى ايران خوب رفتار كردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است، حكومتش اسلامى، ملتش اسلامى اگر همه وزارتخانهها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك كسبى هستيم، يك شغلى هستيم ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم و الا الفاظ است و معنا ندارد، هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف او باشد، هى حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف او باشد، اين، نه رژيم آنوقت اسلامى مىشود، نه ملت، ملت اسلامى مىشود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى تبارك و تعالى من مىخواهم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند.
والسلام عليكم و رحمة الله وبركاته
previos page menu page
-
جلد هشتم
جلد هشتم
menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 1
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان آباده
نامحدود بودن شعاع بينش مكاتب توحيدى در تربيت انسان
بسم الله الرحمن الرحيم
اينكه ما مىگويم و شما هم اشاره به آن كرديد كه هيچ رژيمى مثل حكومت اسلامى نمىتواند انسان را و ملتهاى انسانى را آنطورى كه بايداداره كند و تربيت، اين براى اين است كه همه رژيمهاى غير توحيدى و رژيمهائى كه به دست غير انبياء وجود پيدا كرده است آنقدرى كه بينش دارند، اگر ما فرض بكنيم كه اينها صد در صد هم امين هستند و دلسوز براى ملتها، لكن شعاع بينش بشر را بايد ديد تا كجاست و انسان تا كجا مىتواند سير بكند و احتياجات انسان چقدر است. آيا به مقدار سعه وجود انسان و قابليت رشد انسان اين رژيمهاى غير الهى ديدشان وافى است؟ تا فرض بكنيم اگر هم اشخاصى باشند دلسوز و اشخاصى باشند كه بخواهند خدمت بكنند. به ملتها، بتوانند خدمت بكنند يا ديد اينها محدود است تا يك حدودى و اگر آنها هم بخواهند خدمت بكنند تا همين حدود مىتوانند خدمت بكنند؟ اگر ما اين معنا را ديديم كه انسان مراتب سيرش از طبيعت است تا ما فوق طبيعت، تا برسد به آنجائى كه مقام الوهيت است، سير از طبيعت تا رسيدن به مقامى كه غير از خدا هيچ نمىبيند، مراتب معنوى انسان. و اين موجود كه قابل اين است كه از اين طبيعت سير بكند و تمام معنويتها را در خودش ايجاد بكند با تربيتهاى صحيح و برسد به يك مقامى كه حتى فوق مقام ملاء كه الله باشد، احتياجات انسان يك همچو احتياج است. انسان مثل يك حيوان نيست كه احتياجش به خوردن و خوابيدن باشد، انسان يك موجودى است كه خداى تبارك و تعالى تا حالا او را خلق كرده است براى اينكه همه جهاتى كه در عالم هست در انسان هست، منتها به طور قوه است، به طور استعداد است و اين استعدادها بايد فعاليت پيدا بكند، تحقق پيدا بكند. تمام رژيمهاى غير الهى كه به دست غير انبياء تحقق پيدا كرده است، حدود ديدشان همين طبيعت است، احتياجات طبيعى را مىتوانند آنها بر آورند، مىتوانند احتياجات طبيعى هم خيلى خوب برآورده كنند. سابق مسافرتها با الاغ و اسب بود، حالا با طياره است، سابق طبابت ناقص بود، حالا كامل است و از اين هم كاملتر خواهد شد، سابق علوم طبيعى ناقص بود، حالا كامل است و كاملتر هم خواهد شد، همه اينها حدود طبيعت است. تمام آن چيزهائى كه دست بشر به آن مىرسد همين حدود طبيعت و چيزهائى كه با چشمشان مىبينند و با ادراك ناقصشان ادراك مىكنند. از عالم طبيعت به آن طرف دست بشر از آن كوتاه است و تربيتهائى كه بخواهند غير
صحيفه نور ج 8 صفحه 2
الهيين، غير انبيا كه به الهام خدا تربيت مىكنند، تربيتهائى كه اينها بخواهند بكنند، همان تربيتهاى طبيعى است. طبيب معالجه جسم ما را مىكند، طبيب خيلى خوب هر مرضى را، مرض جسمانى را معالجه مىكند اما امراض روحانى به طبيب مربوط نيست، هيچ ابداً طبيب كارى به او ندارد، نمىتواند هم داشته باشد براى اينكه اطلاع بر آن ندارد. هر چه علوم طبيعى ترقى بكند انسان را به آن چيزهائى كه در طبيعت به آن احتياج دارد مىرساند، آن ورق بالا كه فوق طبيعت است، هيچ يكى از اين علوم بشرى به آنجا نمىرسد. رژيمهاى بشرى بر فرض اينكه صالح باشند و حال آنكه مىدانيم كه اكثراً نيستند، بر فرض اينكه صالح باشند تا حدودى كه ديدشان هست، انسان را پيش مىبرند . آنجا كه نمىدانند، ديگر نمىتوانند پيش ببرند و لهذا مىبينيم كه تمام رژيمهاى غير و حياى، آنهائى كه مربوط نيستند به مبدا وحى، كارى به انسان ندارند راجع به آن چيزهائى كه مربوط به باطن انسان است حكومتها هيچ كار ندارند كه شما پيش خودتان چه فكر مىكنيد، پيش خودتان چه اعتقاد داريد، پيش خودتان چه ملكاتى داريد، هيچ كارى به اين ندارند، آنقدرى كه آنها كار دارند، اين است كه نظام اين عالم طبيعت را آنهائى كه مردم صحيح هستند، آن حكومتهاى عادل نظام اين طبيعت را به طورى كنند كه محفوظ باشد، بازارشان يك بازار منظم باشد، مملكتشان يك مملكت منظم باشد، دزدها را جلويش را بگيرند، بى عدالتىها را جلويش را بگيرند، آنقدرى كه رژيمها به آن نظر دارند همين مقدار است اما هيچ كارى به اين ندارند كه شما توى منزلتان چه خودتان چه مىكنيد، چه كار دارند به توى منزلتان، شما بيرون كه آمديد بايد نظام را حفظش كنيد اما در داخل منزل بين خودت و خداى خودت چه كاره هستى. هيچ ابداً اين نظامها قانونى هم برايش ندارند و كارى هم به آن ندارند، تنها رژيمى كه و تنها مكتبى كه كار دارد به انسان از قبل اينكه اين تخم و اين دانه كشته بشود، تا آنوقتى است كه آخر است و آخر ندارد كار دارند، اين مكتبهاى انبياء است هيچ مكتبى غير از مكتب انبياء كارى به اين ندارند كه تو چه زنى انتخاب كن، وصلت كنى، و زن چه مردى را انتخاب كند. به آنها چه ربطى دارد، كارى به اين ندارند، هيچ ابداً در قوانينشان اين نيست كه چه زنى انتخاب كن و چه مردى انتخاب كن. هيچ در قوانينشان نيست كه در ايام حمل بچه، مادر چه كارهائى را بكند، ايامى كه بچه را شير مىخواهد بدهد. چه كار بكند، ايامى كه بچه در دامن مادرش است، مادرش چه وظيفهاى دارد، آنوقتى كه تحت تربيت پدرش هست پدرچه. ابداً به اين كارها قوانين مادى و طبيعى و رژيمهاى غير انبياء و هيچ كارى به اينها ندارند آنها فقط وقتى كه انسان انسانى شد كه آمد توى جامعه، جلو مفسدههائى كه اينها مىخواهند، آن هم مفسدههائى كه مضر به نظم باشد والا مفاسدى كه عيش و نوش و عشرت باشد، هيچ كارى به آن ندارند بلكه دامن هم به او مىزنند، كارى به اينكه بخواهند كه انسان بسازند، آدم درست كنند، كارى به اين ندارند. در نظر آنها انسان با حيوان فرقش همين مقدار است كه در طبيعت اين بيشتر پيشرفتگى دارد، حيوان نمىتواند طياره درست كند، انسانتواند، حيوان طبيب نمىتواند بشود، انسان مىتواند، اما حدود، حدود طبيعت است . آن كه به همه چيز كار دارد، آن كه انسان را قبل از ازدواج، قبل از اينكه بخواهد ازدواج كند دنبال اين است كه آن چيزى كه از اين ازدواج مىخواهد حاصل بشود بايد يك آدم
صحيفه نور ج 8 صفحه 3
صحيحى باشد، انسان بايد باشد، قبل از اينكه شما ازدواج كنيد، دستور دارد چه زنى را انتخاب كن، چه مردى را انتخاب كن. چرا اين را دستور دارند؟ براى اينكه همانطورى كه يك زارع، يك دهقان وقتى كه مىخواهد يك مزرعهاى را بسازد، اول نظر مىكند كه زمين چه جور زمينى است، يك زمين صالح انتخاب مىكند، آن تخمى را كه مىخواهد بكارد چه جور تخمى است، يك تخم گندم صالحى انتخاب مىكند، چى لازم دارد براى تربيت، تمام اينها را در نظر دارد تااينكه اين مزرعه راآباد كند و يك منفعتى از آن ببرد، اسلام در انسان اين نظر را داشته است كه آن زوجى كه انتخاب مىشود چه جور باشد تا از اين زوج يك انسان صحيح پيدا بشود، آن زنى كه انتخاب مىكنى چه جور زنى باشد تا از اين دو نفر زوجين يك انسان پيدا بشود، بعد هم به چه ادبى بايد باشد، روى چه ادبى اين ازدواج بايد باشد، بعد هم در چه حالى بايد تلقيح بشود و چه ادبى دارد، بعد هم در ايام حمل چه ادبهائى هست بعد هم در ايام شيردادن چه ادبهائى هست، همه اينها براى اين است كه اين مكتبهاى توحيدى كه بالاترينش اسلام است آمدهاند براى اينكه انسان درست كنند، نيامدهاند كه يك حيوانى منتها دارأى ادراكاتى كه حدود همان حيوانيت و همان مقصدهاى حيوانى باشد، منتها يك قدرى زيادتر، نيامدهاند اينها را درست كنند آمدهاند انسان درست كنند. اينكه شما گفتيد كه هيچ مكتبى مثل اسلام نيست و هيچ رژيمى مثل اسلام نيست، نكتهاش اين معناست كه اسلام است كه مى تواند انسان را از مرتبه طبيعت تا مرتبه روحانيت، تا فوق روحانيت تربيت كند. غير اسلام و غير مكتبهاى توحيدى اصلاًكارى به ماوراء ندارند، عقلشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، علمشان هم به ماوراء طبيعت نمىرسد، آنى كه علمش به ماوراء طبيعت مىرسد آنى است كه از راه وحى باشد، آنى است كه ادراكش ادراك متصل به وحى باشد و آن انبياء هستند.
بررسى تفاوتهاى اساسى ميان حكومت اسلامى و حكومتهاى ديگر
اسلام مثل حكومتهاى ديگر نيست، اينطور نيست كه اسلام فرقش با حكومتهاى ديگر اين است كه اين عادل است و آنها غير عادل، خير فرقها هست يكياش همين است، فرقهاى زياد بين حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام و بين اسلام هست و مابين رژيمهاى ديگر، يكى از فرقهايش هم اين است كه حكومت اسلام يك حكومت عادل است. آن اوصافى كه در حاكم است چيست، آن اوصافى كه در پليس است چيست، آن اوصافى كه در لشگرى است چيست، آن اوصافى كه در مثلاً ساير كارمندان دولتى است بايد چه باشد، اين يكى از فرق هاست، يك فرق نازلى است و بالاتر از اين آن چيزهائى است كه انسان را رو به معنويات مىبرد. اسلام آمده است كه اين طبيعت را بكشد طرف روحانيت، مهار كند. طبيعت را به همان معنائى كه همه ميگويند، آن هم مى گويد اينجور نيست كه به طبيعت كار نداشته باشد، تمدن را به درجه اعلايش اسلام قبول دارد و كوشش مىكند براى تحققش و لهذا حكومتهائى كه در اسلام بودهاند يك حكومتهائى بودهاند كه همه جور تمدنى در آنها بوده است اما نظر به اين نبوده است كه در عين حالى كه همان چيزهائى كه در ممالك متمدن باشد، اسلام هم آنها را قبول دارد و كوشش هم
صحيفه نور ج 8 صفحه 4
برايش مىكند، در عين حال آنها به اين نگاه مىكنند و همين است، او به اين نگاه مىكند كه بكشدش طرف روحانيت، بكشدش طرف توحيد. از اين جهت فرق است ما بين اسلام و غير اسلام، بين حكومت اسلامى و حكومتهاى غير اسلامى، بين آن چيزى كه مكتب اسلام آورده با مكتبهاى ديگر، مكتبهاى ديگر يك مكتبهاى ناقص هست كه خودشان خيال مىكنند خيلى كامل است لكن حدودش تا همين ديدى است كه دارند، بيشتر از اين نيست. مكتب اسلام ديدش تا آخر است، طبيعت را به آن دنيا مىگويند، در لسان انبيا دنيا يعنى خيلى پست، پس كلمه دنيا يعنى خيلى پست، اسفل سافلين هم كه در قرآن هست همين طبيعت است و آثار طبيعت، بالاتر است اعلى عليين است، خدا مىخواهد مردم را به اعلى عليين برساند از اسفل سافلين بكشاندشان تا اعلى عليين و اين در غير رژيمهاى انبيا جاهاى ديگر اصلاً مطرح نيست. چكار دارند به اينكه مردم بشوند يك مردم الهى، به ما چه ربط دارد، اينجا خلاف نظم نكنند، اينجا كارى نكنند به حكومت ما ضرر بزند، هر چه مىخواهد باشد. انبيا اينطور نيستند، انبيا به شما كار دارند، توى صندوقخانه هم كه هستى به تو كار دارند. هيچ كس نيست، لكن حكم خدا هست دنبال شما. آنها مىخواهند يك انسانى تربيت كنند كه خلوتش و جلوتش فرقى نداشته باشد، همانطورى كه خيانت نمىكند در جلوت و در پيش مردم براى اينكه از مردم ملاحظه مىكند، انبيا مىخواهند كه انسانى درست كنند كه پيش مردمش و غياب مردمش ديگر فرقى نباشد، هر دويش آدم باشد، وقتى كه آدم شد، چه در خلوت آدم است، چه در بين مردم هم آدم است . نظرشان به اين معنا هست و ما ميلمان اين است، آرزومان اين است كه يك همچو مكتبى در خارج بشود، تحقق پيدا كند، ميل انبياء هم همين بوده است، ميل همه ما اين است كه ما يك حكومتى داشته باشيم، همانجور حكومتهائى كه در صدر اسلام بود كه عدالت بود، همهاش عدالت بود و زاء د بر او آن مساء لى كه در قرآن كريم و در اسلام هست آنها هم باشد، همه چيز و حالا راجع به جمهورى اسلاميش كه اول قدم است و تا حالا، الان، اسلام، جمهورى اسلامى الان رژيم ماست، براى اينكه رأى دادند، تمام شد، رژيم رفت، دفن شد تا ابد. دفن شد و حالارژيم شما رژيم اسلامى است، در اين رژيم اسلامى الان ما خيلى مسؤوليتداريم. مسؤوليتبزرگ داريم و آن حفظ آبروى اسلام است.
ما مكلفيم به پياده كردن محتواى اسلام در تمامى امور
لان ما همه مان مكلفيم حالائى كه جمهورى اسلامى شد ما هم اسلامى باشيم. اگر بنا شد جمهورى اسلامى باشد اما ماها ديگر اسلامى نباشيم، حكومت اسلام نيست، اين جمهورى اسلامى نمىشود. اگر بنا شد كه جمهورى اسلامى باشد، پاسبانهايش اسلامى نباشند خداى نخواسته، دادگاههايش اسلامى نباشد، وزارتخانههايش اسلامى نباشد، اين حكومت طاغوتى است به اسم اسلام، همان طاغوت است منتها اسمش را ما عوض كرديم. ما نمىخواهيم اسم عوض بشود مىخواهيم محتوا درست بشود.
بايد كوشش كنيد محتوا درست بشود امروز اسلام بسته به اعمال شما است، حكومت اسلامى اگر شما خوب رفتار كرديد، همه
صحيفه نور ج 8 صفحه 5
قشرهاى ايران خوب رفتار كردند يك حكومت اسلامى و يك رژيم اسلامى است، حكومتش اسلامى، ملتش اسلامى. اگر همه وزارتخانهها اسلامى شد و همه ادارات اسلامى شد، ارتش اسلامى شد و شهربانى اسلامى شد و ژاندارمرى اسلامى شد، آنوقت حكومت ما يك حكومت اسلامى است و اگر ماها هم كه يك اشخاصى هستيم كه هر كدام وارد يك كسبى هستيم، يك شغلى هستيم ماها هم روى دستور اسلام عمل كرديم يك ملت اسلامى هستيم و الاالفاظ است و معنا ندارد، هى من بگويم اسلام ولكن عملم برخلاف او باشد، هى حاكم بگويد اسلامى ولكن عمل برخلاف او باشد، اين، نه رژيم آنوقت اسلامى مىشود، نه ملت، ملت اسلامى مىشود. كوشش كنيد كه ملت اسلامى باشد و دولت اسلامى و از خداى تبارك و تعالى من مىخواهم اين اتحاد شماها و اين روحيه قوى شما محفوظ باشد تا اين مراتب سير بشود، تا اين مراحل بگذرد. خداوند همه تان را حفظ كند.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 6
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع استادان دانشگاه
مقصد اسلام از علوم مادى، رساندن عالم طبيعت به مرتبه توحيد است
بسم الله الرحمن الرحيم
فرق بين دانشگاههاى غربى و دانشگاههاى اسلامى بايد در آن طرحى باشد كه اسلام براى دانشگاهها طرح مىكند. دانشگاههاى غربى به هر مرتبهاى هم كه برسند، طبيعت را ادراك مىكنند طبيعت را مهار نمىكنند براى معنويت. اسلام به علوم طبيعى نظر استقلالى ندارد. تمام علوم طبيعى به هر مرتبهاى كه برسند باز آن چيزى كه اسلام مىخواهد نيست. اسلام طبيعت را مهار مىكند براى واقعيت و همه را رو به وحدت و توحيد مىبرد. تمام علومى كه شما اسم مىبريد و از دانشگاههاى خارجى تعريف مىكنيد و تعريف هم دارد، اينها يك ورق از عالم است آن هم يك ورق نازكتر از همه اوراق. عالم از مبداه خير مطلق تا منتها اليه، يك موجودى است كه حظ طبيعىاش يك موجود بسيار نازل است و جميع علوم طبيعى در قبال علوم الهى بسيار نازل است، چنانچه تمام موجودات طبيعى در مقابل موجودات الهى بسيار نازل هستند. فرق مابين اسلام و ساير مكتبها (نه، مكتبهاى توحيدى را عرض نمى كنم) بين مكتبهاى توحيدى كه بزرگترينش اسلام است و ساير مكتبها اين است كه اسلام در همين طبيعت يك معناى ديگرى را مىخواهد، در همين طب يك معناى ديگر مىخواهد، در همين هندسه يك معناى ديگرى را مىخواهد، در همين ستارهشناسى يك معناى ديگر مىخواهد. كسى كه مطالعه كند در قرآن شريف اين معنى را مىبيند كه جميع علوم طبيعى جنبه معنوى آن در قرآن مطرح است، نه جنبه طبيعى آن. تمام تعقلاتى كه در قرآن واقع شده است و امر به تعقل، امر به اينكه محسوس را به عالم تعقل ببريد و عالم تعقل عالمى است كه اصالت دارد و اين طبيعت يك شبحى است از عالم، منتها ما تا در طبيعت هستيم اين شبح را، اين حظ نازل رابينيم. در حديث است كه "ان الله تعالى ما نظر الى الدنيا" يا "الى الطبيعه منذ خلقها نظر رحمه" نه اينكه اين جزء رحمت نيست لكن نظر به ماوراء اين عالم است، به ماوراء اين طبيعت است. اينهائى كه ادعا مىكنند كه ما عالم را شناختيم و اعيان عالم را شناختيم، اينها يك ورق نازل كوچكى از عالم را ديدند و اقناع شدند به همان. آنهائى كه مىگويند كه ما انسان را شناختيم، اينها يك شبحى از انسان آن هم نه انسان، شبحى از حيوانيت انسان را شناختند و گمان كردند كه انسان همين هست. آنهائى كه ادعا مىكنند كه ما اسلام شناس هستيم، اينها هم يك چيزى از اين مرتبه نازل اسلام را ديدند به همين قناعت كردند و گمان كردند كه اسلام را شناختند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 7
انسان يك مراتبى كه دارد، مرتبه طبيعتش از همه مراتبش نازلتر است منتها محسوس ماست. آن چيز چون محسوس ماست، ماها كه طبيعى هستيم و الان در عالم طبيعت هستيم، اين محسوس، ما را گاهى اشباع مىكند. معنويت نيست الان، محسوسات هست. اسلام براى برگرداندن تمام محسوسات و تمام عالم به مرتبه توحيد است. تعليمات اسلام، تعليمات طبيعى نيست، تعليمات رياضى نيست، همه را دارد، تعليمات طب نيست، همه اينها را دارد لكن اينها مهار شده به توحيد. برگرداندن همه طبيعت و همه ظلهاى ظلمانى به آن مقام نورانى كه آخر، مقام الوهيت است. بنابراين بايد اين معنا كه علوم (ما از آن هم تمجيد مىكنيم، تعريف مىكنيم، همه علوم طبيعى، همه علوم مادى لكن آن خاصيتى كه اسلام از اينها مىخواهد، در غرب از آن خبرى نيست، اگر هم باشد كم است، يك چيز نازلى است). آن معنائى كه از علوم دانشگاهها ما مىخواهيم و آن معنائى كه از علوم مدارس قديمه ما مىخواهيم همين معنا نيست كه در سطح ظاهر الان هست و متفكرين ما همان سطح ظاهر را دارند در آن مىكنند و بسيار هم ارجمند است كارهايشان، لكن آنكه اسلام ميخواهد اين نيست، آنكه اسلام مىخواهد تمام علوم، چه علوم طبيعى باشد و چه علوم غيرطبيعى باشد آنكه از آن اسلام مىخواهد، آن مقصدى كه اسلام دارد اين است كه تمام اينها مهار شود به علوم الهى و برگشت به توحيد بكند. هر علمى كه جنبه الوهيت در آن باشد يعنى انسان طبيعت را كه مىبيند خدا را در او ببيند، ماده را كه مىبيند خدا را در او ببيند، ساير موجودات را كه مشاهده بكند خدا را در او ببيند. آنكه اسلام براى او آمده است براى برگرداندن تمام موجودات طبيعى به الوهيت و تمام علوم طبيعى به علم الهى. و از دانشگاهها هم اين معنى مطلوب است نه اينكه خود طب را، البته طب هم بايد باشد، علوم طبيعى هم همه بايد باشد، معالجات بدنى هم بايد باشد،لكن مهم آن مركز ثقل است كه مركز توحيد است. تمام اينها بايد برگردد به آن جهت الوهيت نبايد ما خيال كنيم كه اسلام هم مثل، مثلاً اگر علومى در اسلام هم باشد، نظر مثل علومى است كه ساير مردم دارند يا ساير رژيمها دارند. اسلام در همه چيزش اصلش آن مقصد اعلى را خواسته، هيچ نظرى به اين موجودات طبيعى ندارد، الا اينكه در همان نظر، نظر به آن معنويت دارد و به آن مرتبه عاليه دارد. اگر نظر به طبيعت بكند، به عنوان اينكه طبيعت يك صورتى است از الوهيت، يك موجى است از عالم غيب. اگر نظر به انسان بكند، به عنوان اين است كه يك موجودى است كه از او مىشود يك موجود الهى درست كرد. تربيتهاى اسلام تربيتهاى الهى است، چنانچه حكومت اسلام، حكومت الهى است. فرق ما بين حكومتهاى ديگر با حكومت اسلام اين است كه آنها حكومت رامىخواهند براى اينكه غلبه كنند بعضى بر بعضى و سلطه پيدا كنند يك عدهاى بر عده ديگر. اسلام اين منظورش نيست، اسلام از كشورگشائىها، نمى خواهد كشورگشائى كند، اسلام مىخواهد كه كشور گشائى كند كه همه را بكشد طرف يك عالم ديگرى، همه را تربيت انسانى بكند نه اينكه استفاده از آنها بكند مثل اين رژيمها كه شما ملاحظه كرديد و مىكنيد كه چه در غرب باشد و چه آنهائى كه در شرق بوده است كه همه نظر به اين بوده است كه يك سلطهاى پيدا كنند و يك استفادههاى مادى بكنند. اسلام اصلش ماده در نظرش مطرح نيست. هر كس قرآن را مشاهده كند مىبيند همه چيزهاى ماده در آن هست لكن نه به عنوان
صحيفه نور ج 8 صفحه 8
مادى، همهاش به عنوان يك مرتبه ديگرى، تعليم به يك مرتبه ديگرى. حكومت اسلامى هم اينطورى است كه مىخواهد حكومت الله در عالم پيدا بشود، يعنى مىخواهد سرباز مسلمان با سربازهاى ديگر فرق داشته باشد، اين سرباز الهى باشد. نخست وزير مسلم با نخست وزير ساير رژيمها فرق داشته باشد، اين يك موجود الهى باشد. هر جا يك مملكتى باشد كه هر جايش ما برويم صداى الله در او باشد. اسلام اين را مىخواهد. اسلام از كشورگشائى مىخواهد كه الله را در همه عالم نمايش بدهد، تربيت الوهيت بكند در همه عالم، تربيت انسانى بكند، انسان را برساند به آنجائى كه در و هم تو نايد آن شود. بنابراين ما بايد فرق بگذاريم بين علومى كه خودشان مستقيماً آنها را مىبينند و آن علومى كه اسلام آنها را طرح كرده. علوم اسلامى همه اينها هست بعلاوه،اينها همينها هستند، آن علاوه را ندارند. فرق مابين علوم اسلامى در همه طرف، در همه جا باساير علوم اين است كه يك علاوه در اسلام هست كه اين علاوه در آنجا نيست. آن علاوهاى كه در اسلام هست، آن جنبه معنويت و روحانيت و الوهيت مساله است. و اما قضيه خواجه نصيرو امثال خواجه نصير را شما مىدانيد اين را كه خواجه نصير كه در اين دستگاهها وارد مىشد نمىرفت وزارت كند، مىرفت آنها را آدم كند نمىرفت كه براى اينكه در تحت نفوذ آنها باشد،خواست آنها را مهار كند تا اندازهاى كه بتواند كارهائى كه خواجه نصير براى مذهب كرد، آن كارهاست كه خواجه نصير را خواجه نصير كرد، نه طب خواجه نصير و نه رياضيات خواجه نصير. آن خدمتى كه به اسلام كرد خواجه نصير كه رفت در دنبال هلاكو و امثال آنها لكن نه براى اينكه وزارت بكند، نه براى اينكه يك براى خودش يك چيزى درست بكند، او رفت آنجا براى اينكه آنها را مهار كند و آنقدرى كه قدرت داشته باشد، آن خدمت بكند به عالم اسلام و خدمت به الوهيت بكند و امثال او مثل محقق ثانى، مثل مرحوم مجلسى و امثال مرحوم مجلسى كه در دستگاه صفويه بود، صفويه را آخوند كرد، نه خودش را صفويه كرد. آنها را كشاند توى مدرسه و توى علم و توى دانش و اينها تا آن اندازهاى كه البته توانستند. بناء عليه ما نبايد مقايسه بكنيم كه روحانيون يك وقتى وارد شدند، الان هم ما اگر بتوانيم، ما آنوقت هم اگر مىتوانستيم، آنطورى كه آنها مىخواستند خدمت كنند، ما هم وارد مىشديم براى اينكه مقصد اين است كه انسان درست بكنيم. اگر انسان بتواند كه محمدرضا را انسان كند، بسيار كار خوبى است. انبيا براى همين آمدهاند. پيغمبر اكرم براى خاطر اينكه اين كفار مسلمان نمىشدند و اعتنا به اين مسائل را نمى كردند غصه مىخورد. فعلك باخع نفسك كه بر آثار تو اينها توجه نكردند. در هر صورت انبيا آمدند كه همه مردم را آدم كنند، علم انبيا علم آدم سازى است. قرآن هم يك كتاب آدم سازى است، نه كتاب طب است، نه كتاب فلسفه است، نه كتاب فقه است، نه كتاب عرض مىكنم - ساير علوم است. هر چه در قرآن هست اگر كسى مطالعه كند درست، مىبيند آن چيزى كه در قرآن است آن جنبه الوهيتش است، هميشه هر چيزى طرح شده به جنبه الوهيت طرح شده است، همه چيز در آن است اما به جنبه الوهيتش. اسلام براى خدمت به خدا آمده است. انبيا خدمه خدا هستند و براى خدا آمدهاند و براى توجه دادن همه موجودات اينجا و همه انسانهاى اينجا به خداى تبارك و تعالى.
صحيفه نور ج 8 صفحه 9
نياز به يك تبدل معنوى در دانشگاهها و حفظ وحدت كلمه
و من اميدوارم كه دانشگاه ما يك تبدل معنوى پيدا بكند، يك تحول پيدا كند. همانجورى كه بسيارى از چيزها در اين نهضت تحول پيدا كرد و شما ملاحظه كرديد كه يك تحول بزرگ روحى كه در ايران پيدا شد بالاتر از اين فتحى بود كه كردند و آن تحول روحى اين بود كه يك روز پاسبان مىآمد توى بازار مىگفت چهارم آبان است همه بايد بيرق بزنيد، هيچ كس به خودش اجازه نمى داد كه، توى مغزش نمىآمد كه مىشود با اين پاسبان مخالفت كرد. هيچ كس، همه اطاعت، هر جا مىرفت اطاعت، توى دانشگاه هم كه مىآمد اطاعت مىكردند، يك وقت بعد از يكى، دو سال چنين شد كه مردم ريختند توى خيابان و گفتند :ما شاه نمى خواهيم و پيروز هم شدند. اين تحول روحى، آن خوفى كه از پاسبان بود متبدل شد به يك شجاعتى كه از تانك نترسيدند. همان آدمى كه از آن چوبى كه دست پاسبان بود مىترسيد، همان آدم آمد در خيابان مشتش را گره كرد و حمله كرد به تانك، كشته هم شد، اما حمله كرد به تانك. اين تحول، يك تحولى بود كه در نهضت پيدا شد و اين يك دست الهى بود، نه يك چيزى بود كه ماها بتوانيم اين كارها را بكنيم، انسانى بتواند اين كارها را بكند. اصلاً اين حرفها نيست، اين يك نظر الهى بود، يك نظرى بود كه خداى تبارك تعالى به اين ملت كرد و متحولشان كرد به يك صورتى كه مثل سربازهاى صدر اسلام كه مىگفتند كه ما جنگ مىكنيم كشته شويم نفع با ماست و بكشيم هم نفع با ماست، اينها را اينجورى كرده بودند. مكرر پيش ما آمدند الان هم باز، الان هم گاهى وقتها شايد همين ديروز بود كه اينجا مىرفتم يك كسى در گوشم گفت كه دعا كنيد من شهيد بشوم. اين تحول كه مردم شهادت رابراى خودشان فوز عظيم مىدانستند و مىآمدند توى خيابانها به عشق اينكه شايد هم شهيد بشوند اين تحول اسباب اين شد كه اين پيروزى حاصل شد و الان اين تحول را بايد حفظش كنيم. آن چيزى كه لازم است اين است كه شما كه در دانشگاه هستيد، شما كه تماس با جوانها داريد اين معنا را تذكر بدهيد كه اين تحولى كه رمز پيروزى شما بود و شما را تا اينجا رساند و اين سد بزرگ شيطانى را شكستيد، اين تحول و اين نهضت را به اين معنا كه هست حفظش كنيد تا اينكه بعدها بتوانيم يك دانشگاه داشته باشيم مستقل براى خودمان، يك مدرسه علمى داشته باشيم مستقل براى خودمان، يك ارتش داشته باشيم مستقل براى خودمان. ما هيچ چيز نداشتيم، ما نمىتوانيم ادعا كنيم، نه شما دانشگاه داشتيد، نه ما مدرسه علمى، همه دست آنها بود، همه، همه با امر آنها بود. سازمان امنيت همه را مىخواست اداره بكند، مساجد ما دست سازمان امنيت بود هر كدامش يك نفر باز نشسته را نشسته بودند آنجا كه نظارت بكند. همه امور دست آنها بود. اين تحول اسباب اين شد كه ما دست همه را انشاءالله كوتاه كرديم و مىكنيم بعدها هم به شرط اينكه شما دانشگاهىها و اساتيد محترم در محل خودتان، من كه يك طلبه هستم در محل خودم آقايان كه از علما هستند در محل خودشان، همهمان دنبال اين معنا باشيم كه اين نهضت به اينجورى كه تا اينجا آمده حفظ بشود. اگر اين نهضت به همين طورى يعنى با وحدت كلمه باقى بماند و گروه گروه نشويم اميد پيروزى نهائى هست اما الان ملاحظه مىكنيد صد گروه اظهار وجود كردهاند، صد گروه مخالف با اسلام، ولو خودشان نفهمند، ولو خودشان بگويند
صحيفه نور ج 8 صفحه 10
ما اين كار را براى اسلام كرديم. اگر دانشگاه از روحانيت جدا بشوند، روحانيت از دانشگاه و هر دو از مردم جدا بشوند و احزاب متعدد و متشتت پيدا بشوند ما خوف اين معنى را داريم كه نهضت ما به ثمر نرسد و دانشگاه هم به آن معنى كه دلتان مىخواهد نرسد. ما بايد دنبال اين باشيم كه وحدت خود را حفظ كنيم و دانشگاه و مدارس را به وحدت كلمه دعوت كنيم تا مردم با وحدت كلمه و توجه به اينكه ما همه جمهورى اسلامى مىخواهيم آزاد فكر كنند. آزاد نظر بدهند و آزاد عمل كنند، استقلال داشته باشند. من خوف اين را دارم كه دستهائى در كار باشد براى ايجاد اين تشتتها و گروه گروه درست كردنها. من اميدوارم كه يك مسجد و محراب مستقل داشته باشيم، يك دانشگاه مستقل داشته باشيم و همه با عقيده بر اينكه كشور ما اسلامى است و زحمات ما از خود ماست جديت كنيم. اگر همه با هم باشيم همانطورى كه تا حالا بوديم، پيروز هستيم. من از خداوند تبارك و تعالى توفيق همه شما را مىخواهم و اميدوارم كه همه ما در راهى كه خداوند مىخواهد قدم برداريم و همه موفق باشيم.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 11
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع پاسدران و روحانيون تربت حيدريه
روحانيون پاسداران اسلام هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
در اين مجلس، هم پاسدارها هستند و هم علما و هم طبقات ديگر. آن چيزى كه من را حالا نگران دارد و اگر عرض كنم، آقايان هم نگران خواهند شد، اين است كه در اينوقت كه با همت همه قشرها، همه طبقات، اين نهضت را به اينجا رساندهاند و دشمن را از صحنه بيرون كردهاند و دست اجانب را كوتاه كردند، حالا يك خطرى بدتر از آن خطرها متوجه ماست و آن خطر اين است كه از اين دو طايفه يعنى طايفه روحانيون و پاسدارها (كه روحانيون هم جزء پاسدارها هستند روحانيون پاسدار اسلامند ديگران هم پاسدارند بلكه همه ملت پاسدار اسلام بايد بشاند كلكم راع و كلكم مسوول آن خطرى كه الان من را نگران كرده است و من تكرار مىكنم، هر دستهاى كه بيايند اينجا تكرار ميكنم آن را، آن خطر اين نيست كه ما شكست بخوريم، شكست خوردن خطر نيست. اولياء خدا هم بسياريشان در جنگها شكست مىخوردهاند و حتى خود پيغمبر هم گاهى شكست مىخورد. حضرت امير هم از معاويه شكست خورد. اگر ما در آن رژيمى كه بود و قيام كرديم و شما قيام كرديد، فرض شد كه ما را شكست مىدادند، هيچ اشكالى در كار نبود، ما را هم مىكشتند براى اسلام بود، كارى نبود.
آنكه الان موجب نگرانى است اين است كه از اين دو قشر (مهم اين دو قشر است و سايرين هم هستند كه الان اسم مىبرم) قشر روحانيون كه پاسداران اسلام و قرآن هستند، از صدر اسلام تا حالا و قشر پاسدارهاى اسلامى و اضافه كنيد به اينها كميتهها، دادگاههاى انقلاب اسلامى، اگر خداى نخواسته اينها كه در نظام اسلام الان هستند، ما مدعى هستيم كه پاسدار احكام اسلام هستيم و شما هم پاسداريد از اين انقلاب اسلامى و همه ملت هم بايد پاسدار از اسلام باشند، الان كه نظام اسلامى است و ما رژيم را رژيم جمهورى اسلامى مىدانيم، رأى داديد، همه ملت رأى دادند و الان رسماً مملكت ما رژيم آن جمهورى اسلامى است، اگر از ما يا از شما يا از كميتهها يا از دادگاههاى انقلاب يك اعمالى صادر بشود كه در نظر عالم اين اعمال بر خلاف رويه باشد، اين اسباب اين مىشود كه آنهايى كه با ما دشمن هستند و عدد آنها هم در خارج خيلى زياد است و در داخل هم هست و مراقب اين هستند كه يك قدم خلافى از ماها ببينند و يكى را هزارها كنند و منعكس كنند در روزنامههاى خارج ، در مجلات خارج
صحيفه نور ج 8 صفحه 12
و در داخل هم با اشارات و بگويند كه نظام اسلامى هم همين است، اينها پاسدارهايش و اينها روحانيونش و اينها بازارى هايش و آنها هم ساير طبقاتش و مكتب ما را متزلزل كنند، اسلام را معرفى كنند به اينكه اينها پاسدارهاى اسلامند، الان جمهورى اسلامى است و جمهورى اسلامى هم با سابق فرق نكرد، آنوقت محمدرضا پهلوى و سازمان امنيت خلافكارى مىكردند، حالا آقايان روحانيون و آقايان پاسداران و دادگاههاى انقلاب و كميتهها خلافكارى مىكنند، پس معلوم ميشود كه اسلام هم همين، مثل ساير رژيمها مىماند. نمى گويند كه من يك كارخلاف كردم، آقا يك كار خلاف كرده شما - مىگويند كه الان رژيم اسلامى و جمهورى اسلامى است و اينها هم كه مىگويند ما پاسدار جمهورى اسلامى هستيم، روحانيون هم كه مىگويند ما از اول پاسدار اسلام بوديم و دادگاهها هم مىگويند دادگاه انقلاب اسلامى و كميتهها هم مىگويند كميتههاى اسلامى، اينها همه با اسم اسلام الان اين جماعات هستند و به ما بگويند كه جمهورى اسلامى هم مثل رژيم شاهنشاهى است منتها آنوقت يك دستهاى آن كارها را مىكردند حالا يك دسته ديگرى. آنوقت آن دسته مىريختند توى خانههاى مردم و كارهاى خلافى مىكردند، حالا هم اين دسته هست. آن وقت آن دسته كارى مىكردند حالا به اسم كميته اسلامى تعدى مىكنند. آنوقت محمد رضا و اتباعش اين كارها را مىكردند حالا روحانيون اين كار را مىكنند. مهرهها عوض شده، مسائل همان مسائل است.
اين خطرى است كه، مصيبتى است كه از همه مصيبتها بالاتر است. در كشتن حضرت سيدالشهدا هيچ اشكال نبود براى اينكه مكتب را داشتند آنها از بين مىبردند و شهادت حضرت سيدالشهدا مكتب را زنده كرد. خودش شهيد شد مكتب اسلام زنده شد و رژيم طاغوتى معاويه و پسرش را دفن كرد و سيدالشهدا هم چون ديد اينها دارند مكتب اسلام را آلوده مىكنند بااسم خلافت اسلام، خلافكارى مىكنند و ظلم مىكنند و اين منعكس مىشود در دنيا كه خليفه رسول الله است دارد اين كارها را مىكند، حضرت سيدالشهدا تكليف براى خودشان دانستند كه بروند و كشته هم بشوند و محو كنند آثار معاويه و پسرش را. پس كشتن، شهادت سيدالشهدا چيزى نبود كه براى اسلام ضرر داشته باشد. نفع داشت براى اسلام، اسلام را زنده كرد. اگر ما هم همه در اين نهضتى كه كرده بوديم، در اين راهى كه داشتيم مىرفتيم براى مبارزه و معارضه، كشته مىشديم، آن هم اشكال نداشت براى اينكه ما هم راهمان را رفته بوديم، كشته شده بوديم در راه اسلام، اسلام در خطر نبود، اسلام زندهتر مىشد، اما حالا كه دست ما افتاده است، حريف را بيرون كرديد و خودتان قبضه كرديد مملكت خودتان را و خودتان داريد اداره مىكنيد و پاسدار هستيد و آقايان هم پاسدار هستند، اگر در اين وضع از ماها يك كار خلاف صادر بشود، خداى نخواسته روحانيون در بلاد اختلافى با هم بكنند، معارضه با هم بكنند، پاسدارها با هم اختلاف بكنند، به هم تفنگ بكشند، كميتهها خلاف بكنند، دادگاهها درست رسيدگى نكنند، امروز نمىگويند كه اگر يك آقايى كارى بكند، بگويند ساواكى است، امروز مىگويند روحانى است و روحانيون اين هستند، ديكتاتورى عمامه و كفش است. و مكتب ما آلوده مىشود نه خودمان، خودمان مهم نيست، مكتبمان آلوده مىشود. منعكس مىكنند اين اشخاصىكه با كمال دقت كارهاى ما را
صحيفه نور ج 8 صفحه 13
تحت نظر دارند و با ما هم دشمنند و با اسلام هم دشمنند. نمىگويند كه فلان آدم يك كار خلافى كرد، مىگويند رژيم هم الان اسلامى شده و الان هم اينها همه مدعىاند كه ما پاسدار اسلام هستيم و ما نگهبان اسلام هستيم و روحانيون هم ميگويند ما نگهدار اسلام هستيم و اين است وضعشان، پس معلوم شد كه اسلام اينطورى است. اينطور منعكس مىكنند كه اين اسلام اين است و اين آخوندها دروغ مىگفتند كه اسلام مكتب مترقى است. اين است، اين خطر، خطر بزرگى است براى ما و اين خطر را بايد از آن جلوگيرى كنيم. چطور جلوگيرى كنيم ؟ روحانى به وظيفه روحانيتش، به وظيفهاى كه اسلام براى روحانى تعيين كرده عمل كند، پاسداراسلام به وظيفه پاسداريش عمل بكند، پاسدار انقلاب است، نه مخل به انقلاب معارض با انقلاب. اگر ما يك خلافى بكنيم، روحانى نيستيم، يك اشخاص شيطانى هستيم كه صورت روحانيت به خودمان، لباس روحانيت پوشيديم. اگر شما پاسدارها كه قدرت الان دست تان است يك كارى بكنيد كه بر خلاف وظيفه پاسدارى است، شما پاسدار اسلام و انقلاب نيستيد، شما پاسدار هواى نفس خودتان هستيد، به هواى نفستان عمل مىكنيد، به الهام شيطان عمل مىكنيد. اگر بازارى در جمهورى اسلامى همان بازارى باشد كه در رژيم طاغوتى بود نبايد ادعا كند كه بازار اسلامى است، نه بازار طاغوت است. آن اجحافات زيادى كه الان دارد به اين مستمندان مىشود، اين رباخوارى كه الان رواج دارد،اين هروئين فروشى و نمىدانم زهر مارفروشى كه الان رواج دارد اينها رابه عهده بازار اسلام حساب مىكنند، به عهده جمهورى اسلامى حساب مىكنند، مكتب ما شكست مىخورد، اسلام شكست مىخورد، اسلام دفن مىشود و ديگر كسى نمىتواند بيرونش بياورد. برادرهاى روحانى من ! برادرهاى پاسدار من ! دريابيد اسلام را، اختلافات را كنار بگذاريد، با هم برادر باشيد، همه با هم دست به هم بدهيد و اسلام را نجات بدهيد، خطر است امروز. حالا كه ما آزاد شديم، هر كارى دلمان مىخواهد بكنيم ؟! اسلام يك همچو آزادى نمىدهد به كسى. حالا كه ما از زير بار ظلم رژيم سابق بيرون آمديم خودمان ظلم بكنيم ؟ !خوب، پس ما فرقمان با آنها چه هست ؟ شما همه لباس پاسدارى داريد، آقايان لباس روحانيت دارند، مسؤوليتزياد است براى آنها. امروز روزى است كه مسؤوليتبراى همه ما، براى همه طبقات، براى همه مسلمانها، مسؤوليتامروز زياد است در ايران. رژيم سابق نيست كه گردن من و شما نگذارند بگويند ظالمها دارند اين كارها را مىكنند، رژيم اسلامى است اگر از دولت اسلامى خلاف صادر بشود، اسلام را لكه دار مىكنند، اگر از روحانى در اين زمان يك خلاف صادر بشود مكتب را متزلزل مىكنند، اگر از پاسدارها ى ما خداى نخواسته يك خلافى صادر بشود،همان كارهايى كه در رژيم سابق مىشد حالا با اين اسم بشود، مكتب ما متزلزل مىشود،اگر كميتههاى ما يك خلافى بكنند، اگر دادگاههاى ما، اين دادگاهها را، دادگاههاى طاغوتى كه نيست دادگاههاى اسلامى است،از دادگاههاى اسلامى توقع اين دارند كه احكام اسلام جارى بشود و همين طور از همه ما. اين مساله جزءمصيبتهايى است كه من الان برايش ناراحتم و شما هم ناراحت بايد بشويد و علاجش به اين است كه هر يك ما به وظيفهاى كه خدا براى او معين كرده عمل كنيم، روحانيون عمل كنند به وظايفى كه اسلام برايشان تعيين كرده.
صحيفه نور ج 8 صفحه 14
الزام قرآن كريم بر اعتصام بحبل الله و دورى از اختلاف و تفرقه
قرآن كريم فرموده است : واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا اين يك دستور است، دستور الزامى است، امر است، مشتمل بر يك امر است و يك نهى. مجتمع باشيد با هم، به اسلام تمسك بكنيد، همه با هم به اسلام تمسك بكنيد، تفرقه بينتان نباشد، اينطور نباشد كه ملتها، آنهايى كه ناظر ما هستند، آنهايى كه دشمن ما هستند و نظارت به ما مىكنند بگويند كه در هر شهرى آن شلوغكار، عبارت از معممين آن است. اين براى ما سر شكستگى دارد عرض بكنم خلاف ما براى امام زمان سرشكستگى دارد، دفاتر را وقتى بردند خدمت ايشان و ايشان ديد شيعههاى او (خوب، ما شيعه او هستم) شيعه او دارد اين كار را مىكند، اين ملائكه الله كه بردند پيش او ديد، سرشكته مىشود امام زمان. بيدار بشويد كه مساله خطرناك است و خطر هم خطر شخص نيست، خطر ملت نيست، خطر اسلام است. انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند به وظايف عمل بكنيد، همه مان را خداوند موفق كند به وظائف اسلامى، وظايف روحانى، به وظايف پاسدارى به اين وظايف عمل بكنيم و انشاءالله اين نهضت را به پيش ببريد و مملكت مال خودتان باشد ومملكت يك مملكت اسلامى بشود.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 15
تاريخ: 13/4/58
بيانات امام خمينى در جمع كاركنان اداره بهدارى و بهزيستى آذربايجان شرقى
بروز يك تحول روحى همه جانبه به بركت نهضت اسلامى و عنايت الهى
بسم الله الرحمن الرحيم
از بركات اين نهضت يكى اين است كه ما با آقايان محترمى كه دور از مراكز علمند، در مراكز ديگرند،از نزديك آنها مىشويم و مطالبى اگر دارند و داريم به هم مىرسانيم و اگر درد دلى هم داريم ذكر مىكنيم بلكه شما كه مأمور بهدارى و بهزيستى هستيد معالجه كنيد.
يكى از بركات اين نهضت قضيه تحول روحى در جامعه ما هست، كه من مكرر اين را گفتهام كه اين تحول روحى كه در ايران پيدا شده است و اين نهضت توانست اين تحول روحى را ايجاد كند به خواست خداى تبارك و تعالى، از اين پيروزى كه نصيب ما شده است و دست اجانب را كوتاه كرديم و دست خيانتكارها را، اهميتش بيشتر است. اين تحولات روحى به اين زودى براى يك شخص هم حاصل نمىشود تا برسد به گروهها، تا برسد به سرتاسر يك كشور. شما ملاحظه مىكنيد كه چند جور تحول، تحولهاى روحى پيدا شد در اين جمعيتها. يكى كه من كرارا گفتم و باز هم تكرار مىكنم اين تحولى كه از خوف و ترس به شجاعت متحول شدند. شما ملاحظه كرديد، ديگر اينها همه يادتان هست كه يك پاسبان اگر مىآمد در بازارها، بازار تهران، بازار تبريز و مىگفت كه چهارم ابان است و بايد بيرق بزنيد سردكانها، توى ذهن مردم اصلاً نمىآمد كه مىشود هم با پاسبان معارضه كرد و گفت نه، همه اطاعت مىكردند روى اينكه خوب، دنبالش خوف اينكه حبس باشد، زجر باشد، شكنجه باشد، بود. در ظرف كمتر از دو سال آخر اين انقلاب، در ظرف كمتر از دو سال همين جمعيتها يك تحولى درشان پيدا شد كه ايستادند در مقابل توپ وتانك و مسلسل و گفتند ما اصلاً رژيم نمىخواهيم. آن كه به خودش جرأت نمىداد كه بگويد من امشب اين كار را نمىكنم و بيرق نمىزنم، اين جرات را پيدا كرد كه مشتش را گره كند و جلو برود، بريزند توى خيابانها و فرياد بزنند كه مرگ بر اين سلطنت كذا. اين تحول آسانى نيست. بله، يك نفر، دو نفر، ده نفر، يك همچو تحولى پيدا بكنند، خوب مىشود اما يك ملتى اينطور بود، همانطورى كه در آذربايجان بود، در مشهد بود، در تهران بود، در شيراز بود، در دهات بود، در قصبات بود. اختصاص به يك محيطى نداشت سرتاسر كشور يكدفعه متحول شد و اين نبود جز اينكه يك عنايت خاصى از طرف خداى تبارك و تعالى به اين ملت شد، يك نظر معنوى خداى تبارك و تعالى بر اين ملت انداخت و ملت را فوق النظر متحول كردكانه يك چيزى ديگر شدند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 16
جمعيتها سرتاسر كشور يك چيز ديگرى شدند، يك چيزى بودند يك چيز ديگر شدند، متحول شدند يك جمعيتى به يك جمعيت ديگر. و باز جزء تحولات اين تحول حس اعانت بود كه مردمى كه از هم جدا بودند و كارى به هم نداشتند واينها، يك وقت ما ديديم كه وقتى جمعيت راه مىافتد، از اطراف به اينها اعانت مىكنند، زن و مرد خانه اين خيابان هائى كه هست و خانههائى كه در خيابان هست (آنطور كه به مانقل مىكردند) مكرر اينها آب مىآوردند، چه مىكردند و به مردم اعانت مىكردند دراين كارى كه داشتند. يك دسته تظاهر مىكردند يك دسته هم اعانت به اين اشخاصى كه تظاهر مىكردند.
يك قصهاى كه در نظر من خيلى جالب است اين بود كه يكى از اشخاص به من گفت، گفت من در خيابان تهران ديدم كه در اين تظاهرات يك زنى يك كاسهاى دستش هست و اينطور ايستاده و تويش هم پول هست، من فكر كردم كه خوب اين حالا فقير هست و پولى مىخواهد، پيرزن هم بود گفت وقتى كه نزديك شدم و از استفسار كردم، گفت كه امروز تعطيل است، اينجا هم مركز تلفن است، من اين را نگه داشتهام كه هر كه بخواهد تلفن كند اين پول را بردارد و بندازد آنجا و تلفن كند. اين يك قضيه كوچك جزئى است اما معنايش زياد است. اين جزو همان تحول هائى است كه پيدا شد. يا كسى باز نقل مىكرد كه اگر يك ساندويچى را به يك نفر تعارف مىكردند در اين اجتماعات (ايشان گفت من خودم ديدم) اين تكه تكه مىكرد، لقمه لقمه هى به اين و آن مىداد تا آخر. اينها يك مسائلى است كه به نظر اولى كوچك مىآيد لكن اينها بزرگ است. يك تحول بوده اين، اين حس اعانت كه تعاون مردم از هم داشتند اين يك مساله عادى نيست باز يك مساله الهى است كه اشخاصى كه آنوقت ارتباط به هم نداشتند، كارى نداشتند، اينها هم همچو مرتبط به هم شدند و همچو جوش پيدا كردند كه شدند يك خانواده كانه مردم يك خانواده بودند اين خانواده هم از هيچ چيز نمىترسيد. گفت شخصى كه يك بچه ده دوازده سالهاى در اين مبارزات سوار موتورسيكلت ظاهرا (يا دوچرخه يا موتور سيكلت) اين همان طور رفت طرف تانكى كه داشت مىآمد حمله كرد اين بچه و بچه هم زير تانك خرد شد از بين رفت. اما اينطور شده بود. اين تحول يك تحول الهى بود و يك دست غيبى مردم را اينطور متحول كرد و تا اين نحو تحول نبود اين پيروزى نبود. يك ملتى كه دست خالى بود، هيچ نداشت (حالا چهار تا تفنگ پيدا شده است كى آنوقت اين حرفها بود) دست خالى، آنها همه مسلح و همه تانك و توپ و مسلسل دار و اينها هيچ نداشتند جز اينكه يك فرياد لااله الا الله و الله اكبر و يك مشت پرو يك ايمان قوى. اين ايمان بود كه اين مردم را به اين پيروزى رساند كه همه حسابها فاسد از كار در آمد. حساب اينكه دست خالى نمىشود غلبه كرد بر اين سلاحها مدرن، اين حسابها خلاف در آمد چون آنها حساب معنويات را نمىكردند حساب ماديات را مىكردند. معنويت غلبه كرد بر ماديت، خدا غلبه كرد بر شيطان و غلبهدارد بر شيطان.
صحيفه نور ج 8 صفحه 17
لزوم حفظ يكپارچگى و قدردانى از نعمتهاى خدا براى تثبيت پيروزى
اين تحول يك نعمت بزرگى است كه اگر ما نگهش داريم اين نعمت خدا را، براى ما همه چيز هست. اول بفهميم كه نعمتى بوده خدا داده است ما خودمان ضعيف بوديم و خداوند ما را تقويت كرد و قوتى داد كه همه قدرتهاى خارجى را شكست داديد. اينهائى كه از خارج مىآيند، از آمريكا مىآيند، از جاهاى ديگر مىآيند مىگويند كه ايرانىها نمىدانند چه كردند، خارج مىدانند چه خبر است، آنها مىفهمند كه چه شده است، خود ايرانىها توجه ندارند، داخل معركه هستند نمىدانند چه شده است. تمام دول پشتيبان محمدرضا بودند، نه دولت آمريكا و شوروى و ابرقدرتها، خير، همين دولتهاى پائينتر، همين دولتهاى اسلامى همه طرفدار بودند و با همه طرفدارىهائى كه كردند و با همه قدرتهائى كه خود اين هم داشت نتوانستند اين را نگهش دارند. ملت با دست خالى شكست داد هم قدرت محمدرضا را و هم آنهائى را كه پشتيبان او بودند. اين يك مسالهاى نيست كه ما بتوانيم روى موازين طبيعى حلش كنيم اين دليل بر اين است كه يك مبدأ فوق اين مبادى هست، اين دليل بر اين است كه خدا هست. اگر اين را حفظش بكنيد همه چيز داريد، اگر اين انسجامى كه ملت پيدا كرد و گروهها، متفرقات به هم مجتمع شدند، همه با هم شدند، آنهائى كه دور از هم بودند به هم نزديك شدند و آن ايمانى كه قلبها مملو از ايمان و همه داد مى زدند جمهورى اسلامى، اگر اين را ما نگهش داريم، اين نعمت را قدرش را بدانيم، نگهش داريم يك ملت پيروزى هستيم كه ديگر نمىتوانند اين ريشههاى فاسد كارى انجام بدهند. لكن مهم همين است كه نگهش داريم. مهم اين است كه ما آن وحدتى كه داشتيم حفظش كنيم، حالائى كه رسيديم به يك مرتبهاى از پيروزى و دشمنها را بيرون كرديم، حالا خيال نكنيم كه تمام شد قضيه و برگرديم سراغ اينكه من خانه ندارم، كسب من حالا چطورى است. شما ديديد آن روزى كه توى خيابانها مىريختند (همه تان بوديد لابد) توى خيابانها مىريختند و فرياد (الله اكبر) رابلند ميكرديد، هيچ فكر اين بوديد كه كسب شما امروز چه جورى است؟ شما كسبها را رها كرده بوديد شما پنج ماه، شش ماه بيشتر كسبها را رها كرديد. يك همچو موجودى خدا ساخت. آنى كه حاضر نبود يك روز دكانش را رها بكند شش ماه رها كرد. نه شش ماه رها كرد و نگران بود، شش ماه رها كرد و عاشقانه رها كرد. اين را يك چيزآسانى حساب مىكنيد ؟ اينها يك نعمتهائى است كه، عناياتى است كه خداى تبارك و تعالى بر شما كرد و اين عنايت را، اين رحمت را دو دستى بگيريد نگهش داريد، حفظش كنيد. همه با هم برادر، همه فداكار هم باشيد و فداكار اسلام باشيد. اگر اين روحيه محفوظ بماند، اين شجاعت محفوظ بماند و شما آذربايجانىها مركز شجاعتيد، اگر اين شجاعت محفوظ بماند و اين توجه به خدا محفوظ بماند و اين وحدت كلمه محفوظ بماند ديگر كسى نمىتواند، هيچ قدرتى نمىتواند شما را عقب بزند و هيچ كس نمىتواند همه دارائى شما را بگيرد و بخورد و ببرد و خيانت به شما بكند. نه دولتى ديگر مىتواند كه خلاف بكند و نه ارتشى مىتواند به شما تحميل بشود و نه ژاندارمرى مىتواند تحميل بشود و نه هيچ چيز، خودتان هستيد و استقلال، آنها هم از شما هستند، آنها هم قواى شما هستند.
صحيفه نور ج 8 صفحه 18
آرمان جمهورى اسلامى پيروى از شيوه سرداران اسلام است
وحدت كلمه و اسلامى بودن يك مملكت اين است كه از آن رئيس جمهورش كه آن بالا هست به حسب اعتبار تا آن كسى كه آن پائين هاست اينها يك جور باشند، نه اين از او بترسد نه او توقع داشته باشد كه اين از او بترسد، اسلام اينطورى است.
حضرت امير سلام الله عليه كه خليفه مسلمين بود، خليفه يك مملكتى كه شايد ده مقابل مملكت ايران بود از حجاز تا مصر، آفريقا، كذا، كذا، يك مقدار هم از اروپا،اين خليفه الهى وقتى توى جمعيت بود مثل همه ما كه نشستهايم با هم، اين هم زير پايش نبود، همين بود كه يك پوست داشتند به حسب نقل. يك پوست داشتند كه شب خودش و حضرت فاطمه رويش مىخوابيدند و روز روى همين پوست علوفه شترش را مىريخت، پيغمبر هم همين شيوه را داشت. اسلام اين است، آن كه ما مىخواهيم اين است. البته هيچ كسى قدرت ندارد مثل او باشد اما ما مىخواهيم يك خرده نزديك، يك بوئى از اسلام بيايد در ايران ما مىخواهيم اينطور بشود كه وقتى رئيس يك مملكتى، فرض كنيد رئيس جمهور، نخست وزيرش توى جمعيت مىآيد همچو امتيازى نباشد كه مردم كنار بروند، آى آه واه بشود. زمان رژيم سابق اگر مىخواست اين شخص از يك خيابانى عبور كند، سازمان امنيت و مأمورها قبل از اينكه بيايد، دو روز، سه روز قبل اين جاها را همه را تحت نظر مىگرفتند، خانهها را اين خانهها را خالى مىكردند از مردم تحت نظر ميگرفتند كه ايشان مىخواهد يك عبورى از اينجا بكند. چرا؟ براى اينكه خودش خائن بود و خائن مىترسد. خيانت به مملكت كرده بود و خائن خائف است، از خودش مىترسد، ميترسد بكشندش. اما مالك اشتر هم اينطور بود؟ توى مردم بودند، حضرت امير تو مردم بود، با مردم بود. پيغمبر اكرم توى مسجد به حسب نقل وقتى نشسته بودند با اصحابشان يك عربى كه از خارج مىآمد نمىشناخت اينها كدام يكى پيغمبرند، كدام يكى ديگران هستند. مىپرسيد كه: كدام يكى تان هستيد ؟ پيغمبر كدامها هستيد ؟ وضع اينطور بود كه دور مىنشستند، يك صدرى يك ذيلى نبود دور هم مىنشستند، وقتى يك كسى مىآمد، خوب اينها كه دور هم نشستهاند كدام يكىشان هستند. وضع حكومت اسلام اين است ارتش اسلام اينطور نبوده است كه وقتى بيايد مردم از خوف فرار كنند از دست آنها، پشت بكنند به انها. رژيمهاى طاغوتى ارتششان براى اين است كه مردم را اول سركوب كنند. ارتش ايران هيچ وقت براى اين نبوده است كه بروند دشمنان را سركوب كنند اين ارتشها براى سركوب كردن شماهاست. شما هم شايد بسيارىتان يادتان باشد كه متفقين وقتى كه آمدند در سرحدات، زمان رضاخان شايد بعضى تان يادتان باشد وقتى كه آمدند در سرحدات به مجرد اينكه اينها حمله كردند، آنها فرار كردند سرحد، اين را ديگر من خودم شاهد بودم سرحد را ما شاهد نبوديم اما سرحد حمله كردند تهران خالى شد. تمام صاحب منصبان از تهران رفتند طرف اصفهان، چمدانشان را پر كردند و فرار كردند. رضا خان گفته بود آخر اين ارتش و اين بساط چطور سه ساعت طول كشيد. گفته بودند سه ساعت طول نكشيد آنها آمدند و ما رفتيم. ما براى اينكه اظهار قدرت بكنيم مىگوئيم سه ساعت، كى سه ساعت طول كشيد ؟ مساله اينطور بود. در سرحد اينطور شد. من تهران بودم در سرحد
صحيفه نور ج 8 صفحه 19
اين قضيه واقع شده بود، سربازها در تهران از سربازخانهها بيرون ريخته بودند و فرار كردند، تو خيابانها راه مىرفتند، فرار مىكردند. به هم ريخت، آنها در سرحدات آمدند، تهران به هم ريخت. فرار كردند صاحب منصبهاى ارشد، ارتشبدها و نمىدانم فرض كنيد كه سپهبدها، چمدانها را برداشتند و سوار اتوبوس شدند رفتند طرف اصفهان كه از يك طرفى كه مثلاً پناهگاه پيدا كنند. ارتش براى اين نبود كه مقابل يك قدرت خارجى باشد ارتش براى اين بود كه ماها را سركوب كنند تا ديگران بيايند بخورند ما نتوانيم حرف بزنيم، براى اين بود. يك همچو ارتشى نمىتواند مقاومت كند در مقابل يك قدرتى، بلكه نتوانست مقابله كند در مقابل شماها. البته پيوند هم شدند به ما، آنهائى كه روح انسانىشان باقى بود متصل شدند به ملت آن هم براى اينكه مىديدند كه حق با اينهاست. آنها را هم چاپيده بودند، آنها را هم خود آنها چاپيده بوند. شايد از حقوق آنها هم باز در بار يك چيزى مىبرد. مىگويند از پاسبانها هم مىبردند. من اطلاعى ندارم. اسلام اگر خدا بخواهد انشاءالله با خواست خدا در خارج تحقق پيدا كند ولو به يك وجود كوچكى نازلى، غير از اين مسائل است كه اينها خيال مىكنند، غير از اين مطالبى است كه مردم خيال مىكنند و اينهائى كه خيال مىكنند كه ما اسلام را مىفهميم، غير از اين مسائل است. اگر اسلام پيدا بشود، اسلام آن است كه همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير سلام الله عليه، همان روز (در تاريخ هست) كه بيعت كردند، بيعتى كه طول و عرض مملكتش آنقدر بود كه عرض كردم، بيعت تمام شد بيل و كلنگش را برداشت رفت يك چشمهاى بود كه مشغول بود براى كندنش، رفت آنجا براى سر كارش، كارگر بود. حالا چشمه در آمد مىگويند كه چشمه هم وقتى كه كلنگ آخر را زدند مثل گردن شتر آب بيرون آمد. يك كسى گفت خوب است، گفت كه اين ورثه را چيز بده. بعد آن را وقفش كرد. يك همچو سردارهائى اسلام داشته است. يك همچو لشگرى اسلام داشته كه جنگ وقتى كه مىكردند (تاريخ هست اين) گرسنه بودند، اين جهازات جنگى در كار نبود، هر چند نفرشان يك دانه شمشير و هر چند نفرشان يك دانه شتر داشتند اين حرفها نبود كه خيال كنيد كه حالا ساز و برگ چيز. يك دانه خرماگير اين مىآمد مى گذارد دهانش، همان شيرينىاش كه به دهانش مىرسيد در مىآورد مى داد به رفيقش آن بگذارد دهانش، مىداد رفيقش آن مىداد رفيقش تا آن آخر. اينطور اسلام را اينها نگه داشتند و حالا ما بايد نگه داريم اين اسلام را اسلام خيلى عزيز است.
هدف اصلى از جهاد در اسلام،انسان سازى است
اسلام خيلى فدائى داده است. پيغمبر اسلام براى اسلام خيلى زحمت كشيده، تمام عمرش در زحمت بوده، تمام عمرش آنوقتى كه در مكه بود زحمتش يك طور بود با آن رنجى و تعبى كه بود و مدتها در حبس، يعنى بيرون بود و نمىتوانست اصلاً خودش را نشان بدهد. آنوقت هم كه مدينه آمدند اين جنگهاى زيادى كه با مشركين واقع شد و با خائنها و با گردن كلفتها و با ثروتمندها تا اينها را بخواهند خاضع كنند براى اسلام. بسته بودند چند نفر را داشتند مىآوردند، اسير كرده بودند، فرمود ببين ما با زنجير اينها را بهشت مىبريم. جنگهايشان براى اين بودكه مردم را آدم كنند، نه اين بود كه
صحيفه نور ج 8 صفحه 20
مملكت بگيرند. مملكت گيرى چيز اسلام نيست. ممالك را فتح مىكردند براى اين بود كه قلوب اينها فتح بشود، نه براى اين بود كه يك مملكت زيادى درست كنند ماليات زياد بشود، براى اين بود كه اينها را آدم كنند انسان كنند. اسلام خيلى عزيز است و اسلام خيلى فدائى داده. اسلام امام حسين (ع) را فدائى داده اين را بايد نگهش داشت. الان نوبت ماست. الان اسلام به دست ما افتاده. الان جمهورى اسلامى است، طاغوتى در كار نيست. ما بايد فكر اين باشيم كه اين اسلام را حفظ كنيم، نگه داريم. ما بايد از اين اختلافاتى كه تازگى دارد هى پيدا مىشود و دامن به آن مىزنند، آنهائى كه مىخواهند نگذارند اين اسلام تحقق پيدا كند به آن دامن مىزنند، به اختلافات دامن ميزنند ما بايد اين اختلافات را كوشش كنيم كه از بين برود و اين وحدت كلمهاى كه نعمت خدا، نعمت بزرگ خدا بود به ما داد محفوظ بماند تا اينكه اين بار را انشاءالله با سلامت، سعادت به منزل برسانيم. خداوند انشاءالله همه شما را تائيد كند. موفق باشيد. خداوند همه شما را سعادتمند كند. مملكت مال خودتان باشد خودتان زحمت بكشيد براى خودتان نه اينكه شماها زحمت بكشيد و ديگران ببرند و بچاپند.
و السلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 21
تاريخ: 14/4/58
فرمان امام خمينى به ثقةالاسلام جعفرى ورامينى
بسمه تعالى
جناب مستطاب سيدالاعلام و ثقةالاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد محمد جعفرى ورامينى دامت افاضاته
با توجه به وضع موجود زندان قصر لازم است جنابعالى مجددا به تهران مراجعت نموده و از نزديك وضع زندانيان را بررسى كنيد و نسبت به امور رفاهى ايشان همانند گذشته سعى و كوشش نمائيد و در تسريع رسيدگى به اتهامات ايشان با قضات و بازپرسان محترم همكارىهاى لازمه را بنمائيد. از خداى تعالى موفقيت همگان را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 22
تاريخ: 14/4/58
بيانات امام خمينى در جمع مسؤولين و كاركنان مجله خواندنيها
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمتى كه مجلهها و روزنامهها و ساير رسانههاى اين مملكت مىتوانند به كشور خودشان و به اسلام بكنند اين است كه وضع اين مجلهها را تغيير بدهند. اين مجلهها در زمان رژيم سابق يك وضعى داشت از حيث مطالب، از حيث عكسها و از اين جهات، اگر شما بخواهيد خدمتى بكنيد به كشور خودتان، خدمتى بكنيد به اسلام، بايد از چيزهائى كه انحراف مىآورد، اينكه در مجلهها اين عكس شهوانى مبتذل و آن مقالات منحرف كننده بود، شما خيال نكنيد كه اين همين طور واقع شده بود، اين هم يك راه حساب شدهاى بود كه جوانهاى ما را به انحراف بكشاند. جوانهاى ما را از طريقهاى مختلف اينها مىخواستند محتوايشان را از آنچه هستند خالى كنند يك چيز ديگرشان كنند. يك وقت از راه مواد مخدره، خوب اين يك راه بود. مواد مخدر الان هم رايج است. يك راه از باب مراكز فساد كه مىدانيد كه چقدر مراكز فساد درست كردند و جوانهاى ما را به آن مراكز كشاندند و از آنى كه بايد يك جوان بشود، كه استفاده از او بشود براى اسلام، استفاده بشود براى كشور خودش، اينها را از آن استفاده انداختند، يك آدم همين جورى بار آوردند. كسانى كه در مراكز فحشا مىروند اينها ديگر نمىتوانند نه فكرشان يك فكر صحيح باشد، نه عملشان يك عمل صحيح و اينها مىخواهند همين معنا را كه جوانهاى ما را كارى با آنها بياورند كه محتواى خودشان را بگيرند به جاى آن يك چيز ديگرى تزريق كنند و يكى از چيزهاى مهم هم از قضيه مطبوعات و سينماها و تئاترها، راديوها، و اينها بود، تمام اينها روى يك نقشه حساب شده براى اين بود كه اين كشور را از آدم خالى كنند، از يك انسانى كه بتواند در مقابل كسانى كه به كشورش مىخواهند خيانت بكنند، به اسلام مىخواهند تجاوز بكنند بتواند در مقابل بايستد. اين بساطى كه اينها درست كردهاند و به آن دامن زدهاند و زيادتر از همه در همين زمانهاى نزديك به ما، در اين پنجاه سال و اين سالهاى اخيرش ديگر بيشتر، براى اين بود كه جوانهاى ما را از صحنه خارج كنند. از صحنه تفكر، از صحنه سياست خارج كنند، به چه خارج كنند؟ اين يك رشته طولانى قضيه مواد مخدراست كه شما خيال مىكنيد كه اين قاچاقچىها همان يك كاسبهائى هستند قاچاقچى بىحساب مسأله، من احتمال مىدهم كه اين هم جزء همان حسابهائى است كه آنها مىكنند. آنهائى كه مىخواهند شما را بچاپند، آنهائى كه نمىخواهند ايران به پاى خودش بايستد (هر كشورى با جوانهايش به پاى خودش مىايستد) از يك راه جوانهاى ما را عادى كردند به
صحيفه نور ج 8 صفحه 23
اين مخدرات كه ديگر يك كسى كه عادى به هروئين شد ديگر آدم اسمش را نمىشود گذاشت، يك موجودى است كه آنجا نفس مىكشد، اين نمىتواند مبدأ يك كارى بشود، نمىتواند يك ادارهاى را اداره كند، نمىتواند تفكر بكند در امورى كه مملكتش احتياج به او دارد و همين طور مراكز فحشا كه درست كردند، هر جا مىرفتى يك مركز فحشا بود كه جمع مىشدند در آن اين اشخاصى كه عادى شدند به اين، جوان است، جوان وقتى عادى شد به اين مراكز فحشا همه چيزش مىشود آن فحشا، آن ديگر نمىتواند تفكر كند كه مملكتش دارد چه ميشود، نمىتواند تفكر كند كه كى دارد مملكت را اداره ميكند چه جورى دارد اداره مىكند، كارى به اين كار ندارد. او فقط دنبال اين است كه ببيند كه آن مركز بهتر ارضاء مىكند او را يا آن مركز ديگر. دنبال همين است. يك عده كثيرى از جوانهاى ما را هم كشيدند در اين مراكز. سينماهاى آن زمان هم همين بود حالايش را من نمىدانم، سينماها آن زمان هم همين بود كه كسانى كه عادى شده بودند بروند سينما، اينها ديگر نمىتوانستند فكر كنند، بنشينند فكر كنند كه كشورشان به چه احتياج دارد، كى دارد كلاه سرشان مىگذارد. اصلاً - فكر - همچو فكرى در آنها نمىآيد، چنان خيالى منعكس نمىشود، هر چه در ذهنش مىآيد آن پرده سينما و آن بساطى كه آنجا هست. سينمائى كه بايد معلم اين جوانها باشد، مربى اين جوانها باشد، اصلاح كند اينها را، جورى درستش كردند كه به فساد مىكشاند آنها را.
آنهائى كه، عقلائى كه اينها را درست كردند اگر براى ماها درست كرده باشند روى همان عقل خودشان براى مهار ما براى اين است كه جوانهاى ما را از دستمان بگيرند و اما براى خودشان اگر درست كرده باشند ممكن است كه يك اغراض صحيحى هم داشته باشند لكن مطبوعات، سينما، تلويزيون، راديو، مجلهها، همه اينها براى خدمت به يك كشور است، اينها بايد در خدمت باشند، نه اينكه هر كس پا شود و يك مجلهاى درست كند و هر چه دلش بخواهد در آن باشد و هر عكسى بهتر مشترى داشته باشد توى آن بيندازد. عكس مهيج، عكسهاى مهوع در آن بيندازد كه مشترىهايش زياد بشود آنوقت اسمش مطبوعات است و عرض مىكنم صاحب قلم است و آزادى هم مىخواهد!! بايد ديد تو چه مىكنى، چه خدمتى دارى به اين مملكت مى كنى، با قلمت دارى چه مىكنى؟ با قلمت بچههاى ما را دارى به باد فنا مىدهى يا تربيت مىكنى؟ مطبوعاتى كه در زمان اين پدر و پسر بود حساب شده، نه همين طورى، حساب شده اينها به خدمت خارجىها بودند، به خدمت اجانب بودند، ولو خودش نمىفهميد، ولو خودش هم نمىفهميد لكن با حساب درست كرده بودند اينطور كه اين مجله بايد حتما در آن يك صورتهاى كذايى باشد، يك چيزهائى باشد كه اعوجاج بياورد كه بچهها و جوانهاى ما وقتى عادت كردند به اين مجله ديگر نروند سراغ يك فكر ديگرى، همهاش فكر روى اين نقشهها باشد و روى اين صورتها باشد، روى اين بساط، يا اگر جوانهاى ما رفتند در سينما و عادت كردند به اين، ديگر نروند سراغ يك فكر ديگرى، فكر ديگر را از آنها بگيرند. تا حالا اينجور بوده، حالا از اين به بعد هم مىخواهد اينجور باشد؟ اگر از اين به بعد هم مىخواهد اينجور باشد، ما از جمهورى اسلامى، لفظ جمهورى دستمان آمده باقى همان طاغوت، همان است. اگر بيدار شدند اين
صحيفه نور ج 8 صفحه 24
جوانهاى ما، اين نويسندههاى ما، اين گويندههاى ما، اين متفكرين ما، اگر بيدار شدند، حالا بايد همه چيز فرمش تغيير بكند. مجله بايد در خدمت كشور باشد، خدمت به كشور اين است كه تربيت كند، جوان تربيت كند، انسان درست كند، انسان برومند درست كند، انسان متفكر درست كند تا براى مملكت مفيد باشد. مجله بايد وقتى كسى بخواند، ببيند، اگر عكس دارد، عكسى باشد كه تهييج كند براى اينكه مقابله با ديگران بكند. اگر مطلبى دارد، مطلبى باشد كه بسيج كند اين را براى حفظ استقلال خودش، براى حفظ آزادى خودش، براى حفظ مملكت خودش. اگر مجله، اين مجله است، مجله اسلامى است و مجله جمهورى اسلامى. اگر مجله همان مسائل سابق است منتها حالا يك خرده تخفيفش دادهاند لكن باز هست، اگر آن باشد نبايد اسمش را مجله جمهورى اسلامى گذاشت، بايد اسمش را مجله طاغوتى گذاشت كه در آنجائى كه گفته مىشود ما جمهورى اسلام هستيم پياده مىشود و ساير چيزها هم همين طور. ملت ايران، ملت مسلم ايران اسم را نمىخواستند عوض بشود، محتواى همان يا بدتر، مىخواستند كه عوض بشود اين مملكت، يك مملكتى كه همه چيزش از بين رفته بود به هلاكت كشيده بود، به نابودى رفته بود، اين برگردد به حال خودش و مهمش انسانهاست. يك كشور اگر انسانهايش، آدمهايش صحيح باشد، كشور است، اگر آدمهايش آدم صحيح نباشد، كشور نمىتواند صحيح باشد. تمام اين خيانتهائى كه به اين مملكت ما شده براى اينكه ما آدم نداشتيم، اگر ما آدم داشتيم نمى شد اين خيانتها، مملكت ما را از آدم خالى كردند.
ديشب آقاى بازرگان مىگفت خوب ما هر چه مىگرديم پيدا مىكنيم، درست هم مىگويد. براى پنجاه سال كوشش شد كه نگذارند آدم پيدا بشود، پنجاه سال، پنجاه و چند سال كوشش، سابق همين كوششها بود اما زيادش در اين پنجاه و چند سالى كه اين پدر و پسر خيانتكار در اين مملكت بودند و همه قدرتها كمك كردند اينها را نگه داشتند و اينها هم با همه قدرت اين مملكت را تهى كردند و مهمش تهى كردن از نيروى انسانى است. جوانهاى ما، نيروى جوانى ما را از بين بردند با اسمهاى مختلف، با يك اسماء خيلى فريبنده، با يك بساط ما مىخواهيم آزادمردان، آزادزنان، مملكت، حالا ديگر همه آزاد شدند،اين دهقانها ديگر، حالا دهقان است ديگر رعيت نيست اين دهقانهاى بيچاره آمدند توى اين زاغهها، زاغههاى اطراف تهران و اطراف شهرستان از اينكه زراعت از دستشان گرفته شد هيچ چيز هم نداشتند، حالا ديگر دهقان شدند! زاغهنشين شدند بيچارهها. هر جا دست بگذارى خراب كردند و آنكه در يك موقعى از همه خيانت بالاتر است اين است كه نيروى انسانى ما را عقب بزنند و نگذارند درست بشود و آنكه از همه خدمتها بالاتر است اين است كه نيروى انسانى ما را رشد بدهد و اين به عهده مطبوعات است، مجلههاست، راديو تلويزيون است، سينماهاست، تئاترهاست. اينها مىتوانند نيروى انسانى ما را تقويت كنند و تربيت صحيح بكنند و خدمتشان ارزشمند باشد و مىتوانند مثل رژيم سابق باشند كه همه چيز به هم ريخته بود و همه چيز در خدمت استعماربود، آنها خودشان هم نمىدانستند، خيلىها خودشان نمىدانستند نمىدانست كه اين عكسى كه از اين زن لخت مىاندازد چند تا جوان را آشفته مىكند، از بين مىبرد، در هر هفتهاى كه يك مثلاً
صحيفه نور ج 8 صفحه 25
مجلهاى در مىآيد كه در آن ده تا عكس كذاست، اين چند نفر از جوانهاى ما را از دست ما مىگيرد. يا خودشان هم متوجه نبودند يا خودشان هم از آنها بودند ما چه مىدانيم. اگر خودتان را متحول كرديد، كشورتان را هم مىتوانيد نجات دهيد، اگر به همان حال باشيد و اسمتان را عوض كرديد، با اسم نمىتواند يك كشورى اداره بشود، با لفظ، با لفظ جمهورى اسلام، با رأى به جمهورى اسلام نمىتواند يك مملكتى اسلامى بشود. مملكت اسلامى محتوايش بايد اسلامى باشد. شما هم كه مجله مىنويسيد مىتوانيد خدمت كنيد، جوانها را برومند كنيد با مقالاتتان، مقالات صحيحتان، دنبال اين باشيد كه از نويسندههاى متعهد اسلامى و انسانى نيرو بگيريد، مقالات صحيح بنويسيد، درد و دوايش را بنويسيد همه چيز را انتقاد كنيد و مىتوانيد باز از آن عكسها و از آن بساط و از آن كار درست كنيد تا جوانها را از دست بدهيد، از بين ببريد.
خدا انشاءالله همه شما را توفيق بدهد كه خدمت بكنيد و همه ما را توفيق بدهد كه خدمت كنيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 8 صفحه 35
تاريخ: 15/4/58
بيانات امام خمينى در جمع صاحبان صنايع و بازاريان تهران
موعظه به صاحبان كارخانهها در رعايت حقوق كارگران و پيشگيرى از انفجار عمومى
بسم الله الرحمن الرحيم
من يك كلمه به طور موعظه با شما صحبت مىكنم، يك كلمه هم راجع به اساس قضايا كه شما مىگوئيد اينكه بطور موعظه عرض مىكنم اين است كه آقايان صاحب كارخانهها بايد وضعشان را يك قدرى از آن رژيم سابق تغيير بدهند براى اينكه در رژيم سابق كه مردم آن را رژيم اسلامى نمىدانستند و طاغوتى مىدانستند، اگر كارى مىشد مىگفتند كه در رژيم طاغوتى شده است و اگر يك ناراحتىهايى براى كارگرها پيدا مىشد يا يك تحريكاتى مىشد كه اينها اعتصاب كنند، شورش كنند، آنها با فشار و اگر چنانچه نوبت به روحانيين هم مىرسيد با موعظه اما الان با آنوقت فرق دارد. الان همه ما اين ادعا را داريم كه يك مملكت اسلامى است و روى احكام اسلام بايد عمل بشود. اگر خداى نخواسته در يك مملكت اسلامى طورى بشود كه در كارخانهها كارگرها به واسطه اينكه درست به آنها رسيدگى نمىشود انفجار حاصل بشود، اين انفجار از محيط يك مملكتى است كه مدعى اسلام است، نه روحانى مىتواند اين را خاموش كند و نه كس ديگر. براى اينكه روحانى آنوقت مىتواند چيز بكند كه بگويد خوب يك اشخاصى غير اسلامى اين كارها را كردهاند اما اگر مملكت اسلامى به اينكه اسلامى است يك طورى بشود كه انفجار در كارگرها حاصل بشود، اين انفجار ديگر قابل كنترل نيست و اين يك خطرى است كه بر همه شماها و بر همه ما هست و ما را تهديد مى كند. از اين جهت بايد صاحبان كارخانهها توجه به اين داشته باشند كه با كارگرها نظير سابق عمل نكنند، با اينها برادر و دوست باشند و تا آن حدودى كه آنها، كارگرها هم چنين نيست كه خيلى بلندپرواز باشند، اينهايك زندگى مىخواهند. آقايان كارى بكنند كه يك زندگى براى اينها حاصل بشود و جلوگيرى بشود از يك انفجارى كه قابل كنترل نيست. عرض كردم انفجار، اگر ياس از حكومت اسلامى باشد و انفجار پيدا بشود هيچ چيز نمىتواند جلويش را بگيرد به خلاف آنجايى كه انفجار حاصل بشود و پناه به اسلام بخواهند بياورند، آن قابل كنترل است اما اگر يك مملكتى اسلامى شد و باز بساط، همان بساط سابق باشد كه لفظ، لفظ اسلامى است، عمل، عمل طاغوتى باشد و خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، با اينهمه تحريكاتى كه مىبينيد الان هست، توطئه كه الان هست اگر انفجار بشود،
صحيفه نور ج 8 صفحه 36
انفجار بر ضد اسلام است. يك همچو انفجارى، انفجارى است كه از باطن يك مملكتى كه مدعى اسلامى است پيدا شده و مأيوس از اسلام شدهاند، مأيوس از برنامههاى اسلام شدهاند، يك همچو انفجارى را هيچ كس نمىتواند جلويش را بگيرد، ديگران هم كه دامن مىزنند و همان مسائل را دارند طرح مىكنند كه تغييرى نكرده است، يك اسمى تغيير كرده، آنوقت مىگفتيم حكومت شاهنشاهى، حالا مىگوئيم جمهورى اسلامى، واقع مسائل همان مسائل است، كارگرها همان كارگرها هستند، كارمندها همان كارمندها هستند، مردم همان مردمند، رباخوارها همان رباخوارها هستند، زورگوها همان زورگوها هستند اگر در يك همچو محيطى خداى نخواسته انفجار حاصل بشود، غير از انفجارهاى ديگر است، اين ديگر چيزى براى كسى باقى نخواهد گذاشت و لهذا بايد خود آقايان در فكر اين معنا باشند كه يك همچو چيزى نشود و آن به اين است كه شماها يك قدرى پايينتر بيائيد، كارگرها را هم يك قدرى بالاتر ببريد، آنها نمىخواهند در عرض شما باشند، آنها يك زندگانى مىخواهند، شماها كه الحمدلله دارا هستيد و داراى كارخانهها هستيد و دارأى كارمندان زياد هستيد، يك قدرى براى مصلحت خودتان و براى اينكه خداى ناخواسته يك وقت انفجارى نشود كه همه چيز به باد رود، همه چيز يك كشور به باد برود، شماها هم يك مقدارى خودتان با دست خودتان به اينها يك كمكهايى بكنيد، يك كارهائى بكنيد كه آنها ببينند كه در اين وضعى كه حالا شده است به آنها رسيدگى مىشود. البته دولت هم رسيدگى مىكند ما هم موعظهشان مىكنيم و رسيدگى مىكنيم اما مسأله اين است كه اينها ببينند كه در يك جمهورى اسلامى، اين كارگرها ببينند كه اين اشخاصى كه در رأس هستند و كارفرما آنوقت به آنها مىگفتند اينها بنا دارند كه با اينها يك جور ديگرى رفتار كنند، آنچه كه كمونيستها يا اشخاص منحرف تبليغ مىكنند، اينجور نيست، بنابراين است كه با اينها يك طرز بهترى رفتار بشود، به زندگى آنها رسيدگى بشود، به احتياجات آنها رسيدگى بشود. اين معنا امروز ديگر عملى نيست كه يك دستهاى آن بالاها باشند و همه آن چيزهايى را كه بخواهند، به طور اعلى تحقق پيدا بكند، پاركها و اتومبيلها و بساط، يك دسته هم اين زاغهنشينها باشند كه اطراف تهرانند و مىبينند آنها را اين نمىشود. اين نه منطق اسلامى دارد، نه منطق انصافى دارد، نه صحيح است. و اگر خداى نخواسته اينها صدايشان درآيد ديگر قابل خاموشى نيست، شماها بايد يك فكرى بكنيد براى اينها. شما براى حفظ خودتان، حفظ خانوادهتان، حفظ ثروتتان، حفظ حيثيت خودتان، خودتان بنشينيد با هم تفاهم بكنيد، دستههاى ديگر هم كه آمدند، از اصفهان يك دستهاى آمده بودند و من همين حرفهايى كه به نظرم مىآيد به آنها گفتم كه بايد يك فكرى خودتان بكنيد كه اين تفاوت طبقاتى به اينطور نباشد، يك تعديلى بشود. اسلام تعديل مىخواهد، نه جلو سرمايه را مىگيرد و نه مىگذارد سرمايه آنطور بشود كه يكى صدها ميليارد دلار داشته باشد و براى سگش هم اتومبيل داشته باشد و شوفر داشته باشد و امثال ذلك و اين يك شب كه برود پيش بچههايش نان نداشته باشد. نمىشود اين عملى نيست، نه اسلام با اين موافق است نه هيچ انسانى با اين موافق است، اين با دست شماها نصفش حل مىشود، نصفش، اگر نگويم همهاش، نصفش با دست شما حل مىشود يك قسمت ديگرش هم با دولت است كه براى
صحيفه نور ج 8 صفحه 37
اينها خانه درست بكند، بسازد - عرض كنم كه - يك زندگى، همانقدرى كه آن بيچارههامىخواهند. شما خيال نكنيد آن كارگرها مىگويند ما اتومبيل مىخواهيم، ما پارك مىخواهيم اين حرفها نيست آنها يك زندگى مىخواهند وقتى بروند منزلشان اگر بچهاش بگويد من كفش ندارم بتواند كفش بخرد برايش، بشرند آنها، ناراحت مىشوند خود شما فكر كنيد، كه خودتان برويد منزل، يك بچه عزيز داشته باشيد از شما يك چيز بخواهد نداشته باشيد، يك وقت ندهيد، نه؟ ناراحتى ندارد؟ يك وقت بخواهيد و نداشته باشيد به او بدهيد. فرضاً از اينكه يك وقت برود منزل و ببينيد كه پدرش برايش نان نياورده، خوب شما فكر اين را بكنيد، اين منطق ديگر درست نمىشود كه بگوييد كه ما اختيار داريم و همه اختيارات را داريم و ما بايد چه باشيم و چه باشيم و ديگران هيچ. نمىشود اين، اين، من حالا كه عرض مىكنم از نظر جهت سياسيش مىگويم كه جهت سياسى براى خود كارخانه دارها و براى خود كارفرماها جهت سياسى اقتضاء مىكند كه خودشان فكر بكنند و اين مسائل را بين خودشان حل كنند. من به آن اصفهانيها هم كه آمدند گفتم شما خودتان يك چيزى تشكيل بدهيد يك مجلسى تشكيل بدهيد با هم صحبت بكنيد با هم قرار بدهيد كه كمكهايى بكنيد به اينها كه اينها دلخوش بشوند به شما هم كار خوب بكنند برايتان و هم آن انفجارى كه احتمال هست و من ترس از او دارم آن حاصل نشود. اين آن مطلبى است كه عرض كردم كه به طور موعظه مىگويم و مسأله اساسى است و سبك نگيريد اين را. شما حالا ممكن است كه خيلى توجه به مسائل نكنيد اما يك وقت از دست بگذرد، وقتش بگذرد و علاج براى هيچ كس ممكن نباشد نه ما بتوانيم مهارش كنيم و نه شما بتوانيد، اين يك فكر مىخواهد.
عمل بر خلاف مسير اسلام ممنوع!!
اما آنچه راجع به قضاياست، آنكه مربوط به من است بايد صحبت بكنم البته يك چيزهائيش مربوط به دولت است يكى مربوط به وزارت كار است، يكى مربوط به - عرض كنم كه - ديگر است و آن اين است كه ما اجازه نخواهيم داد كه يك قدم خلاف اسلام بردارند. اسلام مالكيت را به طور مالكيت مشروع تثبيت كرده، اجازه داده و كسانى كه دارأى كارخانهاى هستند، صنعتى هستند، آنها اگر چنانچه به غير مشروع نباشد، اينها بايد باشند سر جايشان و طرح دولت هم اين نيست كه صنايع خاص مردم را چه بكنند، دولت هم آن طرحى كه حالا دادهاند كه من باز درست تمامش را با دقت نگاه نكردم اين است كه گفتند يك دستهاى هستند كه اموالشان اموالى بوده است كه چه كردهاند و بردهاند و خوردهاند واز بين بردهاند و اموال غير است و كذا، و صاحب كارخانههايى كه آنطور هستند، آنها ملى مىشود و اين حق است. يك دسته هم آنها هستند كه بدهكار به دولت هستند، بيشتر از آن اندازهاى كه دارند در آنجا. يك دسته اشخاص هستند كه به اندازهاى نه، بدهكار نيستند، خودشان شريكند آن شريكشان عبارت از كسى بوده است كه مثلاً صاحب منصب و امثال اينها بوده است، يكى هم شريك خاصى داشتهاند اينها هم بيايند اينها شركتشان محفوظ است. يك دسته هم هستند كه خودشان
صحيفه نور ج 8 صفحه 38
مى توانند اداره كنند خودشان را. پس اين نبوده است كه دولت بخواهد، اينجا مملكت كمونيست نيست كه دولت، حرفى از كمونيست كه نيست، اينجا دولت اسلامى است، آنقدرى كه اسلامى مىشناسد مالكيت را، دولت نمىتواند تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند، بخواهد تخطى بكند كنارش مىگذارند، اينطور نيست كه شما خيال بكنيد كه بخواهند هر كس هر كارخانهاى دارد بگيرند. چنانچه در زمينها گفته بودند كه خوب زمينها را مىخواهند بگيرند، مسأله اين نبود. زمين موات بود، زمين موات آن است كه هيچ كس در آن چيز نكرده آنوقت اين موات را فروخته بودند همين فروش غلط بود زمين موات را نمىتواند كسى بفروشد يا يك خطكشى كرده بودند و فروخته بودند، آن هم غلط است، آن موات را مىگيرند بلكه ارفاق هم مىكنند كه هر كه خودش مىتواند برود چه بكند اما زمينى كه كسى احياء كرده و مالك هست، كى مىگيرد آن را كى مىتواند بگيرد آن را. اين مسائل مطرح نيست، اين مسائل يك مسائل اسلامى است، يك برنامه اسلامى است و تاكنون هم هر چه اينها گفتهاند و طرح دادهاند من نديدم يك چيزى باشد كه خلاف اسلام باشد و بخواهند اين را، ولى شايعات زياد است. يك كلمه كه گفته مىشود كه اراضى موات گرفته مىشود يكدفعه شايع مىشود به اينكه مىخواهند خانههاى مردم و زمينها را بگيرند از مردم. اما اشخاص غير مسؤول اگر يك حرفى، نطقى بكنند، توى روزنامه يك چيزى بنويسند، اينها ميزان نيست. هر وقت خود دولت صحبت كرد، سخنگوى دولت صحبت كرد آن ميزان است. روزنامهها خيلى چيزها همين طورى مىنويسند يا يك اشخاصى كه غير مسؤولند يك حرفهايى مىزنند اين مربوط به دولت و مربوط به اسلام نيست ما روى خط اسلام بايد عمل كنيم من تا زنده هستم از خط اسلام نمىگذارم دولت خارج بشود و من اميدوارم خودمان هم خارج نشويم.
لزوم هميارى دولت وملت در رفع حوائج يكديگر و بازسازى ايران اسلامى
و شماها سرگرم كارتان باشيد لكن اين مطلبى را كه به شما گفتم خيلى در نظر داشته باشيد، خيلى توجه داشته باشيد، شما فكر بكنيد اينها فرزندان خودتان هستند شما فكر كنيد كه يك فرزندى داريد برود منزل براى بچهاش نان نداشته باشد به شما چه مىگذرد. فكر اين را بكنيد يك قدرى افكارتان را بياوريد توى اين جمعيتى كه زير دستتان هست، توى اين جمعيتى كه زاغهنشين هستند، توى اين جمعيتى كه هيچى ندارند. البته دولت هم مشغول است لكن بىانصافها اينقدر خرابى كردهاند و رفتهاند كه به اين زودى نمىشود اصلاحش كرد. هر جا شما دست بگذاريد خرابى است. هر چه توانستند بانكها را چاپيدند و رفتند، به عنوان قرض. الان اين چيزهايى كه اينها گذاشتهاند از قبيل عمارات و اينطور چيزهايى كه گذاشتهاند، همهاش را قرض كردهاند و بردهاند كه بايد قرض اينها را بدهند. اينطور نيست كه اين ثروت را ما اكثراً خيال مىكرديم خوب، براى اصلاح حال فقرا همين كه اينها گذاشتند كافى است، ما هم اينها را بنياد مستضعفين درست كرديم بعد كه رسيدگى كردند ديدند چه. اينقدرى كه اينها چاپيدند و رفتند و اين اخيراً قرض كردند و همچو كه فهميدند كه امكان دارد كه بروند قرض كردند از همه بانكها با هر طورى كه توانستند چاپيدند و بردند اين بنياد مستضعفين هم
صحيفه نور ج 8 صفحه 39
آنقدر سرمايه ديگر ندارد. معلوم شد اينطورها نيست كه ما خيال مىكرديم كه كافى است براى ما. ما بايد دستمان را باز پيش ملت دراز كنيم براى اينكه اين مستضعفين و اين بيچارهها و اين زاغهنشينها را نجاتشان بدهيم، بايد به ملت رجوع كنيم و ملت اين كارها را بكند. همهمان يعنى با هم، همهمان روى هم رفته دست به هم بدهيم كه يك وضع متوسطى براى اينها حاصل بشود كه نه بىانصافى باشد نسبت به برادرهاى هم نوع شما اينها را برادر خودتان حساب كنيد، كارگرها، كارگردانها را نوكر حساب نكنيد، برادر حساب كنيد، فرزند حساب بكنيد. حوائجشان را ببينيد چه، براى اولادتان حوائجى اگر داشته باشد هر چه بتوانيد بر مىآوريد، اينها آنقدرها نمىخواهند، آنقدرى كه يك زندگى متوسطى، همچو نباشد كه هر چه را دست بگذارد، نداشته باشد، اين اسباب اين مىشود كه خداى نخواسته يك وقت غير آنطورى كه ما فكر مىكنيم بشود. خداوند انشاءالله همه شما را حفظ كند و همهتان، همهتان در فكر اين باشيد كه اين مملكت را راهش بيندازيد. اينكه شما خيال كنيد دولت تنها بتواند، نمىتواند. مسأله اين نيست كه دولت بتواند كار بكند. يك قشر از مردم بتوانند، نمىتوانند. بايد هر كس در هر جا هست مشغول بشود به خدمت تا اينكه بشود اين كار را انجام بدهيم. من كه اينجا نشستهام و يك طلبه هستم به اندازه طلبهاى به مردم سفارش كنم و چه بكنم و شما كه صاحب كارخانه هستيد و خداوند به شما عنايت كرده، شما هم به اندازه خودتان كار را انجام بدهيد. كشاورزان هم به اندازه خود، هر كس در آن محيطى كه هست آنجا را درست بكند. انشاءالله بلكه ايران به دست همه درست بشود تا دوباره چپاولگران نيايند همه چيز شما را ببرند. هر چه نتيجه عملتان است چپاولگران به صورتهاى مختلف و به جهات مختلف ببرند. اين بسته به اين است كه خود ما قيام كنيم به امر و گمان نكنيم كه مطلب ديگر تمام است. نخير، مطلب تمام نيست. الان ساختن برتر از سابق است، سابق براى بيرون كردن آنها خيلى معونه نمىخواست يعنى جز معونه مشت و فرياد، اما حالا محتاج به عمل است و همه عمل مىكنند. و همه براى خدا عمل بكنند. انشاءالله خداوند همه شما را مؤيد كند.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page