-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 16
تاريخ: 21/3/62
بيانات امام خمينى در جمع ائمه جمعه و جماعات استانهاى خراسان، فارس، باختران، و ائمه جماعات قم و تهران، طلاب غير ايرانى مقيم قم و روحانيون مسؤول دفتر نمايندگى امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
كيفيت نزول قرآن در ابهام باقى مانده است
بسم الله الرحمن الرحيم
از آقايان علما، دانشمندان، وعاظ محترم كه در اينجا حضور دارند و زحمت كشيدهاند و من بخواهم اسم كلياتش را ببرم لازم نمىدانم - به همه - از همه تشكر مىكنم و از همه آنها در اين ماه مبارك رمضان ملتمس دعا هستم براى پيروزى اسلام و براى قطع يد اجانب از ممالك اسلامى.
در ماه مبارك رمضان قضيهاى اتفاق افتاد كه ابعاد آن قضيه و ماهيت آن قضيه در ابهام الى الابد مانده است براى امثال ماها و آن نزول قرآن است. نزول قرآن بر قلب رسول الله در ليلة القدر، كيفيت نزول قرآن و قضيه چه بوده است و روح الامين در قلب آن حضرت قرآن را نازل كرده است و از طرفى خدا انا انزلناه فى ليله القدر اين نزول قرآن در قلب پيغمبر در ليله القدر كيفيتش چيست؟ بايد بگويم غير از خود رسول اكرم و آنهايى كه در دامن رسول اكرم بزرگ شدند و مورد عنايت خداى تبارك و تعالى، عنايات خاص او بودند براى ديگران مطلقا در حجاب ابهام است كه مساله تنزل چى است، نزول در قلب چى است، روح الامين چى است، كيفيت وارد شدن روح الامين با قرآن در قلب رسول الله چى است، ليله القدر چى است؟ اينها مسائلى است كه به نظر سطحى يك مطالب آسانى است و گاهى هم يك حرفهايى گفته شده است لكن به شما عرض كنم كيفيت نزول قرآن در ابهام باقى مانده است براى امثال ما و كيفيت نزول ملائكه الله در ليله القدر و ماهيت ليله القدر و اين دعوتى كه خداى تبارك و تعالى به حسب آن چيزى كه از رسول اكرم منقول است كه دعيتم الى ضيافة الله ضيافت چى هست و كى پذيرفته است اين ضيافت را و براى مقدمات پذيرش - اين زيارت - اين ضيافت چى هست و خود ضيافت چى هست، بايد عرض كنم كه غير از خود رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم كسى به اين ضيافتى كه خداى تبارك و تعالى دعوت كرده است، آنطور كه او اجابت كرده است كسى اجابت نكرده است. دعوت مراتب دارد، اجابت هم مراتب دارد. آن مرتبه اعلاء اجابت آنى است كه پس از حصول مقدمات و رياضاتى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كشيدهاند منتهى شد به اينكه خداى تبارك و تعالى از او ضيافت كرد به نزول قرآن. قرآن آن نعمتى است كه در ضيافتى كه از رسول خدا شده است، آن نعمتى است كه در آن سفرهاى كه از ازل تا ابد پهن است پيغمبر اكرم
صحيفه نور ج 18 صفحه 17
برخوردار از آن بوده و مقدمات آن مقدماتى است كه سالهاى طولانى رياضات معنوى كشيده است تا رسيده است به آنجايى كه لايق اين ضيافت شده است و مهم قضيه اعراض از دنياست.
اعراض از دنيا و غير خدا، تنها راه ورود به ضيافة الله است
آن چيزى كه انسان را به ضيافتگاه خدا راه مىدهد اين است كه غير خدا را كنار بگذارد و اين براى هر كس ميسور نيست، براى افراد انگشت شمارى كه در راس آنها رسول الله است ميسور بوده. آن توجه قلبى به مبدا نور و اعراض از ماوراى او، او را لايق كرد به ضيافه الله و لايق كرد براى اينكه قرآن يك مرتبه به طور بسيط در قلب او وارد بشود. ليله مباركه يكى از احتمالاتش بنيه خود رسول اكرم است كه مشكات نور الله است و احتمالات ديگر هم هست. مهم ادراك اين معناست كه مراتب كمالات انسان براى ورود در ضيافت خدا زياد است و بايد از مقدمات شروع بشود. مقدمات هم همانى است كه توجه به غير نداشتن و غيرى را نديدن و جز خدا نديدن و توجه به هيچ چيز غير از او نداشتن. در اينجا بايد عرض كنم كه از همه مردم اين معنا مطلوب است و اگر بخواهند در ضيافت خدا وارد بشوند به اندازه وسع خودشان بايد از دنيا اعراض كنند و قلبشان را از دنيا برگردانند، لكن براى جامعه روحانيت كه جامعه وعاظ هم در بين آنهاست يك مطلوبيت ديگرى دارد. پيغمبر در يكى از فرمايشاتشان مىفرمايند كه شيبتنى سورة هود (1) آيهاى كه در - سوره - سوره هود وارد شده است در سوره شورا هم به استثناى يك كلمه وارد شده است لكن سوره هود را ايشان مىفرمايند كه شيبتنى براى اينكه در آنجا امر به استقامت خود رسول خدا و كسانى كه با او هستند هست، تابعين او. اين است كه استقامت ملت را هم پيغمبر سنگينى را در دوش خودش مىديد و نگرانىاى كه پيغمبر داشت نسبت به اينكه استقامت نكند ملت، نكند امت، اين بود كه، به حسب احتمال قوى اين بود كه ايشان را وادار كرد به اينكه اين كلمه را بفرمايند. استقامت در هر امر و اين دنبال اين است كه انسان توجه به خداى تبارك و تعالى داشته باشد و به پيامبران خدا و خصوصا پيامبر خاتم كه اينها چه نحو زندگى كردند و با چه مصيبتهايى استقامت كردند و در اين بيست و چند سال كه پيغمبر اكرم در بين اين مردم بود چه مصيبتهايى از همين مردم ديد و چه مصيبتهائى را پيش بينى كرد و توجه به اينكه او ولى امر اين ملت است و استقامت اين ملت هم از او خواسته شده است و فاستقم كما امرت و من تاب معك اين است كه موجب نگرانى رسول خداست. اگر امروز جامعه روحانيت در سرتاسر كشور ما، چه روحانيينى كه اشتغال به يك عملى داشته باشند از اعمالى كه در جمهورى اسلامى لازم است و چه آنهايى كه اشتغال ندارند، چه ائمه جمعه و چه ائمه جماعات و چه علمايى كه در غير اين دو شغل هستند و در بين مردم براى ارشاد هستند و چه وعاظ محترم، اينها الان اسلام سپرده به اينهاست. پيغمبر اكرم توجه به اين ملت دارد، تمام ذرات كارهاى ما تحت نظر خداى تبارك و تعالى است و نامه اعمال ما به
صحيفه نور ج 18 صفحه 18
حسب روايات عرضه مىشود به امام وقت، امام زمان سلام الله عليه مراقب ما هستند، مراقب روحانيت هستند كه چه مىكنند اينها. امروز كه اسلام به دست آنها سپرده شده است و تمام عذرها منقطع شده است، نمىتوانند بگويند نمىتوانستيم، نمىتوانند بگويند نمىدانستيم، نمىتوانند بگويند كه رژيم شاهنشاهى ما را نمىگذاشت كارى انجام بدهيم. همه اينها مرتفع شده است و اسلام به دست شما افتاده است، به دست روحانيون در سرتاسر كشور و تحت مراقبت شديد هستيد، مراقبت خداى تبارك و تعالى و مراقبت فرشتگانى كه مامور اين كار هستند. و الله من ورائهم محيط ماه رمضانها مىآيد و مىرود و ماهها يكى پس از ديگرى مىروند و عمرها هم مىرود، آنچه كه باقى مىماند آن صفحات اعمال شماست كه در قلب شما ثبت است و شايد نامه عمل هم همان باشد، قلب شما نسبت به دنيا چه بوده است، دنيا با قلب شما چه كرده است و شما توجهتان به دنيا چه اندازه بوده است. آن روزى كه دستتان نمىرسيد زاهد و عابد بوديد، آن روزى كه دست رسيد خداى نخواسته عكس او بود؟ مراقبت در كار است. امروز مسووليت روحانيت و كسانى كه در اين لباس مقدس هستند، مسووليتى است كه در طول تاريخ بر عهده روحانيت نبوده است. در طول تاريخ از صدر اسلام تاكنون جمعيتهاى روحانيت اينطور حجتى كه بر آنها امروز تمام است، حجت بر آنها تمام نبوده است. در طول تاريخ يك همچو فرصتى براى هيچ كشورى پيدا نشده است و اسلام به دست شما سپرده شده است و از شما مىخواهند حفظش را. به دست اين ملت سپرده شده است و از اين ملت مىخواهند حفظش را، شما در ارشادات، در توجه نداشتن به زرق و برق دنيا مهم توجه قلبى است. داشتن مال، داشتن خانه، داشتن چيز، اينش مهم نيست، مهم اين است كه قلب انسان را، قلب انسان را اينها تسخير كنند. اينكه مال اندوزى و ثروت اندوزى مذموم است براى اين است كه اين مال اندوزى و ثروت اندوزى و امثال اينها و زرق و برق دنيا دل انسان را مىكشاند به طرف غير خدا و از آن ضيافتهاى خدا محروم مىكند. بخواهيد دعوت خدا را به ضيافت اجابت كنيد و وارد بشويد در ضيافه الله بدون اينكه قلبهاى خودتان را از اين دنيا منسلخ كنيد امكان ندارد. اولياء خدا آن چيزى كه پيششان مهم بود تهذيب نفس بود و دل كندن از غيرخدا و توجه به خدا. تمام مفاسدى كه در عالم واقع مىشود از اين توجه به خود است در مقابل توجه به خدا. تمام كمالاتى كه براى اولياء خدا و انبياء خدا حاصل شده است از اين دل كندن از غير و بستن به اوست و علامات اين مسائل در اعمال ماها ظاهر مىشود. علاوه بر اينكه ما مسووليت خودمان را، مسووليت شخصى داريم، مسووليت نوعى هم به عهده ماست، مسووليت ملت هم به عهده ماست. همانطورى كه سوره هود به پيغمبر فرموده است كه: فاستقم كما امرت و من تاب معك به شما هم مىگويد كه استقامت كنيد و از استقامت خودتان مردم را مستقيم كنيد. اگر مردم از ما خطا ببينند و اگر چنانچه انصراف پيدا كنند از روحانيت براى خطاهاى بعض از ما، مسووليت، مسووليت شخصى نيست، مسووليت اسلامى است، مسووليت عمومى است. اگر ما خداى نخواسته با اعمالمان طورى بكنيم كه اين ملت از ما جدا بشود و اين ملت ما را زير سوال قرار بدهد كه شما امروز كه دستتان باز است يك نحو ديگر داريد عمل مىكنيد و جدا بشود از شما، اين مسووليت اسلام به عهده ماست،
صحيفه نور ج 18 صفحه 19
اسلام به انزوا كشيده مىشود و آنهايى كه با اسلام مخالفند روى كار مىآيند خداى نخواسته و اين مسؤوليت به عهده ماست. قضيه، قضيه شخصى نيست كه يك شخص بگويد خوب من يك همچو كارى مىكنم به ديگران چه. اين نيست مساله. سابق هم وقتى كه يك طلبه كارى مىكرد مىگفتند طلبهها اينطورند، اگر خداى نخواسته يك روحانى يك كارى مىكرد مىگفتند روحانيون اينطورند. حالا ديگر مساله اينطور است كه اگر اسلام شكست بخورد به وسيله ماها شكست خورده است. اگر شما درست بشويد اسلام شكست نمىخورد، با درست شدن شما مردم درست مىشوند، با مهذب شدن شما مردم مهذب مىشوند. اگر خداى نخواسته در منبر شما چيزى بگوييد كه خودتان عاملش نيستيد و در مسجد چيزى بگوييد كه خودتان بر خلاف او عمل مىكنيد، مردم دلهاشان از شما منصرف مىشود و اين كمكم موجب شكست اسلام مىشود و اين به عهده همه ماست. اين مفاسدى كه در دنيا هست و الان اين جنجالى كه در دنيا هست و اينطور به جان هم افتادهاند همهاش براى اين است كه توجه به خود دارند و توجه به خدا ندارند، اخلاق الهى ندارند، اخلاق حيوانى و هر روز اين اخلاق حيوانى را زياد مىكنند. اگر جنگ براى ايران پيش مىآيد نه اين است كه بر اينكه اسلام را تقويت كنند جنگ با ايران مىكنند. براى اين است كه هواى نفس به آن اندازه شده است كه نمىتواند يك كس ديگرى را قدرتمند ببيند.
اگر دنيا در آتش اين دو ابرقدرت مىسوزد براى همان هواى نفسى است كه عمال اين دو ابرقدرت و خود آنها دارند. اگر كشورهاى اسلامى در آتش اين مفاسد مىسوزد براى اين است كه كسانى كه متصدى آن امور هستند هواهاى نفسانى دارند و خودشان را مىبينند و همه را براى خود مىخواهند. اخيرا نمىدانم كه توجه كرديد يك مطلبى را رئيس جمهور آمريكا گفته است و يك مطلبى هم صدام، رئيس جمهور آمريكا گفته است كه، يعنى اعلام كرده است يك هفته براى ملت زير بند و از مردم، ملتها خواسته است كه شماها بايد براى آزادى خودتان از اين كسانى كه شما را در بند كشيدند جديت كنيد و رئيس جمهور گفته من هم با شما موافقم. من نمىدانم كه اين مطلب را براى كى مىگويد. براى اين ملتهايى كه همه در بند خودش هستند مىگويد؟ او كه مىداند مطلب را، مىخواهد كى را اغفال كند؟ مىخواهد ملت امريكا را اغفال كند؟ ملت امريكا مىداند از پيش كه شما چه كرديد با دنيا. مىخواهد بلوك شرق را فقط اشخاصى - بايد - كه مردم را به بند مىكشند معرفى كند؟ همه مىدانند كه هر دو هستيد. مىخواهد اين ملتهايى كه در تحت بند هستند بگويد كه به من ربطى ندارد كه اين ملتها شايد اكثرا زير بند آمريكا هستند، در بند آمريكا هستند؟ مىخواهد چى بگويد اين آدم؟ يك هفته براى ملتهاى در بند كه از مردم امريكا خواسته است كه شما در اين امر جديت كنيد و همه مردم را خواسته است كه - تا - اگر آزادى بخواهيد بايد آزادى ديگران را هم بخواهيد. خود ايشان چه فكرى مىكند؟ اگر ملتهاى در بند اينها هستند، كه همهشان يا اكثرشان در بند شما هستند، كى بايد اينها را آزاد كند؟ چه جور بايد اينها را آزاد كنند؟ با پشتيبانى شما آزاد كنند؟ از آن طرف هم صدام ماه مبارك رمضان را خواسته است كه جنگ موقوف باشد براى اينكه ايشان به عباداتش برسد و اين ماه
صحيفه نور ج 18 صفحه 20
(تعبيرات آنها اين است) اين ماه خداست، اين ماهى است كه براى عبادت است. بعضىشان هم مىگويند اين ماهى است كه جنگ در او حرام است. اين هم معلوماتشان است. مىگويد پيغمبر به كفار هم مهلت مىداد، آتش بس مىكرد. پيغمبر اكرم به منافقين هم مهلت مىداد؟ پيغمبر اكرم اگر چنانچه منافقين مىآمدند و مىگويند به ما مهلت بدهيد ما ديگر مسلمان هستيم و ما با شما هستيم و مهلت بدهيد مىخواهيم عبادت و نمىدانم چه بكنيم و مىديد كه دارند توطئه مىكنند و مىخواهند كه خودشان را قوى كنند به اين مهلت و هجوم كنند، باز هم پيغمبر مهلت مىداد؟ پيغمبر به كفار مهلت مىداد براى اينكه كفار مطلبشان معلوم بود، آنها پروندهشان واضح بود و روشن، اما به منافقين كه در ظاهر مىخواهند عبادت كنند و مثلاً آنهايى كه در زمان حضرت امير سلام الله عليه بودند و پينه هم در جبينهاشان بود، به يك همچو اشخاصى هم مهلت مىداد؟ مهلت براى او جايز بود كه به توطئهگرها مهلت بدهد كه دست و پاى خودشان را جمع كنند و حمله بالاتر بكنند؟ ما كه مىشناسيم اينها را، ما كه حزب بعث را مىشناسيم، ما كه صدام را مىشناسيم، ما كه مىدانيم كه او براى اصلاح هيچ وقت دستش را دراز نكرده، او با اسم اصلاح مىخواهد افساد كند. مىخواهد ما را اغفال كند، به دنيا هم بگويد كه ببينيد من چه آدم سالمى هستم ماه مبارك كه براى روزه است و براى نماز است و براى اطاعت خداست ديگر ما جنگ نكنيم. درياها را ديگر لااقل چيز نكنيم تا اينكه نفتها را صادر كند و اسلحهها را هم وارد كند و هيچ كه هم مزاحمش نباشد و همان بين رمضان اگر خودش را ديد كه قوى است، حمله كند. كدام عاقل اين را مىپذيرد؟ اين ملتى كه جوان داده است اعم از اينكه كشته شدند و شهيد شدند يا معلول شدند و حالا رسانده است به اينجائى كه طرف مقابل را به عجز و لابه درآورده، باز اغفال بشود و مهلت بدهد كه شما دست و پايتان را جمع كنيد و حمله كنيد و عربستان درست كنيد و نمىدانم خوزستان را عربستان كنيد و امثال اينها؟
بايد ما بيدار باشيم و از اين فريبها بازى نخوريم، نه از فريب رئيس جمهور آمريكا و نه از فريب اينها. آن هم همين حرف را مىزند كه ما مىخواهيم كه ملتهاى در بند را آزاد كنيم و از ملتها هم مىخواهد كه با او همراهى كنند. من نمىدانم ملت ايران با او همراهى كند كه از بندهاى آنها آزاد بشوند، عراق چيز بكند، لبنان بكند، فلسطين بكند، و همه جائى كه شما دست داريد و همه جائى كه شما داريد فساد مىكنيد و همه را در بند كشيديد. از آن ور شوروى نشسته است آن هم نظير اين مسائل را مىگويد، ما براى صلح هست كه خودمان را مجهز مىكنيم. آن يكى هم مىگويد ما براى صلح هست. البته به يك معنا صحيح است براى اينكه هر يك از اينها چشمش را هم بگذارد ديگرى او را مىبلعد، اما نبايد ديگر مردم ديگرى، ملتهاى ديگرى را اغفال كنند و نبايد ما از اين حرفها و فريبها اغفال بشويم.
ما امروز هم در راس تمام مسائلمان جنگ است
ما امروز هم در راس تمام مسائلمان جنگ است، اگر يك روز غفلت بكنيم حمله خواهد كرد
صحيفه نور ج 18 صفحه 21
بر ما و همه چيز ما را از بين خواهد برد. ما تا همان مسائلى كه در اول جنگ گفتيم، تا آن مسائل تحقق پيدا نكند، ما در دفاع خودمان سر جاى خودمان ايستادهايم. اگر چنانچه ما از اين مسائل غفلت كنيم يا اينكه بعض از منحرفين و منافقين بين مردم بيفتند و بگويند كه خوب جنگ، او مىگويد جنگ را تمام كنيم، شما هم قبول كنيد و بخواهند مردم را سست بكنند بدانيد كه اسلام در خطر كفر است. اگر چنانچه امروز ما يك كلمه عقبنشينى كنيم، اگر ملت ما يك قدم سستى به خودش راه بدهد و عقبنشينى كند، نواميسش، اموالش، جانهاى جوانهايش همهاش به باد خواهند رفت.
بايد با قدرت به پيش برويم و با قدرت با همه كسانى كه به ما مىخواهند تجاوز و تعدى كنند مبارزه كنيم و زندگى آبرومند نداشتن و زندگى زير بار بودن هزار مرتبه از اينكه انسان بميرد، مردن بر او شرف دارد.
من به ملت ايران عرض مىكنم، به همه، به همه قشرها، به قواى مسلح، به همه قشرهاى قواى مسلح، به همه قشرهاى قواى مسلح عرض مىكنم كه مصمم باشيد و مجهز باشيد و هر روز قوىتر كنيد خودتان را و ملت هم هر روز براى پشتيبانى، دفاع از اسلام بيشتر مصمم بشود و براى جنگ بيشتر مهيا شود كه دفاع از اسلام است، دفاع از نواميس مسلمين است، دفاع از قرآن كريم است، دفاع از ملت ايران است و ملتهاى ديگر است و ما بايد با قدرت بايستيم و هيچ عقبنشينى نكنيم.
در ماه مبارك رمضان اسلام را بيمه كنيد
و من اميدوارم كه همه آقايان در اين ماه مبارك همتشان را صرف كنند به اينكه مردم را مهيا نگه دارند و مردم را مجهز نگه دارند و اسلام را با دست مردم نگه داريد و خودتان هم در مساجد، در منابر مردم را دعوت به صلاح بكنيد و دعوت به اينكه دنبال مسائل باشند و بگوييد به آنها كه فاستقم كما امرت و من تاب معك آنى كه پيغمبر را نگران كرده است. الان بدانيد كه اولياء خدا توجه دارند و نگرانند از اينكه خداى نخواسته اين ملت ما از اين راهى كه رفته است يك وقت خداى نخواسته سستى كند. و بحمدالله تاكنون همه باهم بوديد و منسجم بوديد و همه روحانيون با هم، با ديگران، مردم با هم، با روحانيون منسجم بودند و اميدوارم كه از اين به بعد هم منسجم باشند و منسجمتر.
و يك كلمهاى كه اين نصيحتى است به اينهائى كه در روضهخوانىها، در - عرض مىكنم - مجالسى كه دارند، در تكيهها، در اينطور چيزهايى كه دارند، كه توجه به ضعفاى مردم بكنند. در بين مردم مريض هست، در بين مردم ضعيف هست، در بين مردم اشخاصى هستند پيرمرد، اشخاصى هستند پيرزن و ضعيف، صداها زياد نباشد كه مردم را منزجر كند. بلندگوها را بيرون نگذاريد كه فريادش همه مردم را منزجر كند. بلندگوها را در داخل مسجد بگذاريد و اينطور نباشد كه - بخواهيد معصيت - بخواهيد اطاعت خدا را بكنيد خداى نخواسته معصيت بشود و از آداب ماه رمضان همين است كه مردم را آرامش بدهيد. اينها روزه مىخواهند بگيرند خوب بعضىشان هست مىخواهند اول شب بخوابند و روزه بگيرند فردا، بعضىها هستند كه كسالت دارند، مريضاند، مريضخانهها پر است از اشخاص
صحيفه نور ج 18 صفحه 22
معلولين در آنجا هستند ممكن است اينها ناراحت كند آنها را. در اين امور يك قدرى ملاحظه برادران ايمانى خودتان را بكنيد. و من اميدوارم كه طبقات مختلف روحانيت در هر جا هستند همهشان با هم باشند همچو نباشد امام جمعهاش عليحده يك بساطى داشته باشد و امام جماعتش هم عليحده و روحانيت ديگرش هم عليحده.
اجتماع داشته باشيد با هم، برادريد شما. حافظ اسلام هستيد شما و حفظ اسلام تا همراه هم نباشيد نمىشود. شما همه با هم باشيد، مجالس داشته باشيد، ماه رمضان است حالا، شبها مجالس داشته باشيد. مردم را دعوت كنيد به اينكه مجالس انس داشته باشند، مجالس احكام داشته باشند، مجالس دعا داشته باشند. شهر دعاست، شهر توسل به خداست. و انشاءالله همه موفق باشيد كه در اين ماه رمضان اين اسلام را بيمه كنيد با دعاهاى خودتان و با گريه و زارى خودتان و از آن مسائلى كه هميشه داشتيد كه براى اسلام، براى روضههائى كه خوانده مىشد جانفشانى مىكرديد، آن روضههاى سنتى را سرجاى خودش نگه داريد و آن مصيبتها را نگه داريد زنده كه - آنها - بركاتى كه به ما مىرسد از آنهاست و از كربلا اين بركات به ما مىرسد. كربلا را زنده نگه داريد و نام مبارك حضرت سيدالشهدا را زنده نگه داريد كه با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته مىشود. و همه طوايفى كه در ايران هستند با هم اخوت داشته باشند، توجه كنند به اينكه الان كسانى كه مخالف با اسلام هستند و دارند پخش مىكنند مطالبى را، مىخواهند بين برادرهاى شيعه و سنى اختلاف ايجاد كنند اينها نه خيرخواه شيعه هستند، نه خيرخواه سنى و اينها با اسلام مخالفند. بيدار باشند همه برادرها، با هم باشند. دشمن مشترك ما داريم، به اين دشمن مشترك بايد ما با هم حمله كنيم و آنها را نگذاريم كه خداى نخواسته در صفوف ما يك رخوتى ايجاد بشود و يك اختلافى ايجاد بشود.
انشاءالله خداوند همه شما را توفيق بدهد و براى خدمت به اسلام مهياتر بكند و براى خدمت به جبهه مهياتر بكند.
والسلام عليكم و رحمة الله
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 23
تاريخ: 28/3/62
پيام امام خمينى به مناسبت شهادت شش تن از اعضاى خانواده آيت الله العظمى حكيم
بسم الله الرحمن الرحيم
انا لله و انا اليه راجعون
خبر بسيار اسفانگيز و حيرت بار شهادت شش شخصيت از بيت مرحوم آيت الله حكيم رحمت الله عليه به دست جنايتكار ددمنش دهر، صدام عفلقى با كيفيتى كه توسط فرزند برومند ايشان جناب حجت الاسلام سيد محمد باقر حكيم حفظه الله تعالى گزارش دادند، هر انسان باوجدانى را كه از فطرت انسانى منحرف نشده است متاسف و ناراحت مىكند. ما در عصرى زندگى مىكنيم كه مقدرات ملتهاى در بند مظلوم، به دست مشتى جنايت پيشه كه خوى سبعيت بر آنان غالب است مىباشد. دنيا در عصر ما و عصرهايى نظير آن مبتلا به حكومتهايى بوده است كه جز قانون جنگل در آن حكومت نمىكند. ما در عصرى هستيم كه جنايتكاران به جاى توبيخ و تاديب، تحسين و تأييد مىشوند. ما در عصرى بسر مىبريم كه سازمانهاى به اصطلاح حقوق بشر، نگهبان منافع ظالمانه ابرجنايتكاران و مدافع ستمكارى آنان و بستگان آنان هستند. ما در منطقهاى به زندگى مرگبار خود ادامه مىدهيم كه اكثر حكام آن چشم و گوش بسته تحت فرمان امريكا، به جنايات اسرائيل و حزب بعث عراق مشروعيت مىدهند و در هدم اسلام و قرآن كريم كوشش مىكنند. ما در محيطى گذران مىكنيم كه مظلومان كه جرمى جز دفاع از حق ندارند زير چكمه ستمگران خرد مىشوند و آخوندهاى كثيف دربارى به اين اعمال وجهه اسلامى مىدهند. ما و دنياى مسيحيت در عصرى هستيم كه پاپ، رهبر كاتوليكها به جاى آنكه امريكا را در جناياتى كه به بشريت مىكند، محكوم كند و پيروان خود را به مقابله با ظالمان برانگيزد، از امريكا پشتيبانى مىكند و به ستمكاران ديگر توصيه همكارى با آن را مىكند. اكنون در اين دنياى مسموم كه نفس كشيدن در آن مرگ تدريجى است، تكليف ملتهاى در بند اين ابرقدرتها و انگلهاى آنان چيست؟ بايد بنشينند و اين صحنههاى جنايتكار را تماشا كنند و با سكوت مجال دهند كه دنيا در آتش بسوزد؟ آيا روحانيون، نويسندگان، گويندگان، روشنفكران، متفكران از هر ملت و مذهب كه هستند، در اين زمان تكليفى انسانى، مذهبى، ملى و اخلاقى ندارند و بايد نقش تماشاگر را در كشورهاى خود ايفا كنند؟ و با آنكه بايد اين سران و سردمداران با گفتار و نوشتار خود ملتهاى مظلوم در بند را بسيج كنند تا ستمگران را از صحنه خارج نمايند و حكومت را به دست مستضعفان بسپارند، چونانكه در ايران با همت ملت بزرگوار شد. آيا در منطقه قدرتى به پايه قدرت رژيم ظالمانه
صحيفه نور ج 18 صفحه 24
شاهنشاهى و ستمشاهى بود و ملتى همچون اين ملت مظلوم در بند بود؟ و ديديد كه با دست خالى و ايثار جان و توان در مدت كوتاهى از بندها رها و ستمگران و دزدان را يا در بند كشيدند و يا بيرون راندند. محرومان و ستمديدگان تاريخ بايد خود برخيزند و انتظار نكشند كه ستمكاران آنان را از بند نجات دهند.
اينجانب اين مصيبت بزرگ را كه بر بيت معظم حكيم وارده شده است و شش تن از فرزندان پيامبر عظيم الشان مظلومان را به دست دژخيمان صدام با آن وضع فجيع و رقت بار به شهادت رساندند، به اجداد بزرگ آنان و به اسلام بزرگ و مسلمانان متعهد جهان و به ملت ايران و عراق تسليت مىدهم.
بايد ملت عراق بدانند كه قضيه مربوط به بيت معظم حكيم نيست. اينان كه با آن شكنجهها شهيد شدند، در راه اسلام عزيز و مصالح ملت عراق به شهادت رسيدند و به لقاءالله در جوار اجداد معظمشان محشورند. لكن مساله مهم، اسلام است كه اگر به اين ملحد مخالف با لذات با اسلام مهلت داده شود، اسلام بزرگ و ملت عزيز عراق را در زير چكمه دژخيمان جنايتكارش خرد خواهد كرد و به حرث و نسل ملت عراق بس نخواهد كرد. ارتش عراق كه از همان ملت هستند و فرزندان همان آب و خاك هستند تا كى تحمل اينگونه ننگها را كه اين جنايتكار مىكند، مىنمايند؟ و عجب آن است كه خيرخواهان منطقه به گمان خود براى اصلاح بين حزب بعث و دولت ايران دامن به كمر زدهاند و فعاليت مىنمايند، غافل از آنكه اصلاح با اين پلنگ تيزدندان، ستمكارى بود بر مستمندان و اسلام و مسلمين و غافل از آنكه اين شخص كه به واسطه شكست در جنگ و از دست همه چيز خود آنچنان ديوانه شده است كه به هيچ قراردادى پايبند نيست و ملت ايران با آنهمه رنج و درد كه از اين دژخيم ديدهاند به هيچ وجه به اصلاح تن در نمىدهند و اسلام عزيز اجازت نخواهد داد كه با اسم اصلاح، به ملتهاى مظلوم، ستمهاى فوق طاقت تحميل شود.
بار ديگر اين مصيبت بزرگ را به همه مسلمانان بخصوص خاندان معظم حكيم و جناب حجت الاسلام آقاى سيد محمدباقر حكيم تسليت عرض مىنمايم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 26
تاريخ: 8/4/62
فرمان امام خمينى به حجتالاسلام طاهرى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجتالاسلام آقاى حاج سيد حسن طاهرى دامت افاضاته
پيرو سفرى كه براى جنابعالى پيش آمد، جناب حجت الاسلام آقاى فاكر ايده الله تعالى براى رسيدگى به وضع سپاه پاسداران منصوب شدند. ضمن تشكر از جناب آقاى فاكر در تحمل زحمات در غياب شما، جنابعالى را به سمت سابق منصوب مىنمايم كه با كمال دقت و ظرافت به آنچه كه در اساسنامه سپاه پاسداران انقلاب اسلامى براى نماينده اينجانب آمده است عمل نمائيد. اميد است با يارى و صميميت جناب حجت الاسلام آقاى فاكر و جناب حجت الاسلام آقاى محلاتى و جناب آقاى وزير محترم سپاه و جناب آقاى محسن رضائى كه مورد علاقه و تأييد اينجانب است، هر چه بهتر به وضع سپاه رسيدگى نمائيد. لازم است جناب آقاى وزير سپاه و فرمانده محترم سپاه و ديگر فرماندهان و كسانى كه در سپاه سمتى دارند، جناب آقاى طاهرى نماينده اينجانب را تأييد و در مسائلى كه مربوط به ايشان است، از ايشان تبعيت كنند تا انشاءالله تعالى امور سپاه كه بازوى تواناى جمهورى اسلامى است، بر طبق مقررات شرعى و قانونى و مصالح عالى كشور و جمهورى اسلامى تمشيت يابد.
لازم به تذكر است كه تبعيت از جناب آقاى محسن رضايى فرمانده كل سپاه و از فرماندهان ديگر به حسب سلسله مراتب و مقررات سپاه در جمهورى اسلامى ايران يك وظيفه شرعى - الهى است كه تخلف از آن علاوه بر تعقيب قانونى، مسووليت شرعى دارد.
از خداوند تعالى توفيق همگان را در خدمت به اسلام و كشور اسلامى خواستار است.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 27
تاريخ: 11/4/62
فرمان امام خمينى به آيت الله محمدى گيلانى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ محمد محمدى گيلانى دامت افاضاته
طبق اصل 91 (نود و يك) قانون اساسى جمهورى اسلامى كه به منظور پاسدارى از احكام اسلام و قانون اساسى از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها شورائى تشكيل مىشود و انتخاب اعضاى فقهاى آن شورا بر طبق شرايط تعيين شده به عهده اينجانب مىباشد، بدين وسيله جنابعالى را به عنوان يكى از شش فقيه به عضويت شوراى نگهبان منصوب مىنمايم. از خداى تعالى موفقيت هر چه بيشتر شما را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 28
تاريخ: 11/4/62
فرمان امام خمينى به آيت الله مؤمن
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ محمد مؤمن دامت افاضاته
طبق اصل 91 (نود و يك) قانون اساسى جمهورى اسلامى كه به منظور پاسدارى از احكام اسلام و قانون اساسى از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها شورائى تشكيل مىشود و انتخاب اعضاى فقهاى آن شورا بر طبق شرايط تعيين شده به عهده اينجانب مىباشد، بدين وسيله جنابعالى را به عنوان يكى از شش فقيه به عضويت شوراى نگهبان منصوب مىنمايم. از خداى تعالى موفقيت هر چه بيشتر شما را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 29
تاريخ: 11/4/62
فرمان امام خمينى به آيت الله امامى كاشانى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ محمد امامى كاشانى دامت افاضاته
طبق اصل 91 (نود و يك) قانون اساسى جمهورى اسلامى كه به منظور پاسدارى از احكام اسلام و قانون اساسى از نظر عدم مغايرت مصوبات مجلس شوراى اسلامى با آنها شورائى تشكيل مىشود و انتخاب اعضاى فقهاى شورا بر طبق شرايط تعيين شده به عهده اينجانب مىباشد، بدين وسيله جنابعالى را به عنوان يكى از شش فقيه، به عضويت شوراى نگهبان منصوب مىنمايم. از خداى تعالى موفقيت هر چه بيشتر شما را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 30
تاريخ: 21/4/62
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى هيأت دولت، شوراى نگهبان، شورايعالى قضائى، جامعه روحانيت مبارز تهران، جامعه مدرسين حوزه علميه قم؛ فرماندهان نيروهاى سه گانه ارتش، ژاندارمرى و سپاه پاسداران انقلاب اسلامى و گروهى از مسؤولين لشكرى و كشورى به مناسبت عيد سعيد فطر
انسان عاجز از تمجيد و تحميد خداست لكن ملزم به اين امر است
بسم الله الرحمن الرحيم
متقابلا اين عيد سعيد را به همه آقايانى كه حاضر هستند و به همه ملتهاى مظلوم جهان تبريك عرض مىكنم. من بعيد نمىدانم كه بعد از ماه مبارك كه مسلمين به ضيافت الله دعوت شدهاند و دوره ضيافت را گذراندند، عيد براى همين مساله باشد، براى ضيافت الله باشد.
از سيد ابن طاووس رضوان الله عليه نقل شده است كه ايشان روز بلوغشان كه اجازه يافتند به محضر خداى تبارك و تعالى عبادت كنند، جشن گرفتند. و ما اگر نبود امر خداى تبارك و تعالى نمىدانم كه چطور به خودمان جرات مىداديم كه مدح كنيم خدا را، ستايش كنيم.
شما ملاحظه بفرمائيد كه نماز كه در راس همه عبادات واقع است، وضع نماز چطور است، با تكبير شروع مىشود و بعد هم با سه دفعه تكبير به آخر مىرسد و محتواى نماز هم تكبير است و تسبيح است و تحميد. اين براى اين است كه شايد به ما بفهماند، به همه بشر بفهماند كه در همان اولى كه مىخواهيد در بزرگترين عبادات خدا واقع بشويد، وارد بشويد، توجه كنيد كه خداى تبارك و تعالى، اكبر از اين است كه شما عبادتش بكنيد. در هر بندى از بندها يا تسبيح شده يا تكبير. تسبيح براى اين است كه خدا منزهتر است از اينكه شما او را عبادت كنيد، در عين حالى كه تحميد مىكنيد و اجازه تحميد داده است معذلك تسبيح مىكند او را و تكبير مىكند او را. وارد نماز مىشويد تكبير مىگوئيد، وارد حمد مىشويد، حمد را مختص به خدا مىدانيد و ادراك اين مطلب و ذوق اين مطلب كه حمد مختص به خداست، گمان نكنم براى كسى جز اينكه خدا مقرر فرموده است، واضح شده باشد كه اصل تحميد براى غير خدا واقع نمىشود. حتى شما كه از يك گل تعريف مىكنيد، از يك سيب تمجيد مىكنيد، اين تمجيد خداست. سيب خودش چيزى نيست و شما كه از يك انسان كامل تعريف مىكنيد اين حمد خداست.
انسان چيزى نيست حتى انبيا. غايت كمال انسانها بر اين بوده است كه بفهمند عاجزند، ادراك كنند كه عاجزند كه عبادت خدا بكنند. آن كه در راس سلسله انبيا و اوليا بوده است اقرار
صحيفه نور ج 18 صفحه 31
مىكند كه ما نشناختيم تو را (و صحيح هم هست) و عبادت هم نكرديم (آن هم صحيح است) براى اينكه عبادت فرع معرفت است اين معرفت به حد انسانى است، آنقدرى كه حد انسانيت است اينها معرفت دارند و بزرگترينشان هم پيغمبر اكرم است. اما معرفت الله زايد بر اين مقدار است كه حد انسانى باشد، او خودش فقط مىتواند بفهمد، بشناسد خود را و خود تحميد كند خود را. و اگر اجازه نبود كه انسان وارد بشود بر عبادات، همه عبادات، انسان خجالت مىكشيد كه بايستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجيد كند. انسان كوچكتر از اين است كه بايستد در مقابل خدا و خدا را تحميد كند، تمجيد كند. اين ادعاست. تحميد و تمجيد، ادعاى اين است كه من شناختم و انسان عاجز است از اينكه بشناسد، لكن چاره نيست چون خود گفته است، خود او امر فرموده است و چون او امر فرموده است، همه بايد اطاعت كنند ولو اينكه قاصر هستند از اينكه تحميد كنند خدا را، تنزيه كنند خدا را. هر جا تكبير آمده، دنبالش تنزيه هم در نماز اينطور است، سبحان الله مىگويد بعد الله اكبر. اول تنزيه مىكند خدا را بعد تحميد مىكند بعد تكبير مىكند كه حمد خدا در بين يك تنزيه و يك تكبير واقع مىشود. مىخواهيد ركوع برويد تكبير مىكنيد، تكبير مىگوئيد. از ركوع بر مىخيزيد تكبير مىگوئيد، در ركوع تنزيه مىكنيد. وقتى وارد به سجود مىخواهيد بشويد باز تكبير مىگوئيد، در سجود تنزيه مىكنيد، بعد از سجود تكبير مىگوئيد، باز تكبير مىگوئيد و وارد سجود مىشويد و تنزيه مىكنيد همهاش براى اين است كه بفهماند كه مساله بالاتر از اين مسائل است. منزه است از اينكه تو تكبير كنى، تكبير مىگوئيد، تنزيه مىكند او را از اينكه تكبير بگوئيد برايش. تنزيه مىكنيد، تكبير مىكند او را كه تنزيهاش كنيد. نماز وضعش اينطورى است و عبادات ديگر و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، بايد بگويم انسان آن كه حظ ضعيفى از معرفت دارد جرات به اينكه بايستد و عبادت كند خدا را نداشت. لكن او جرات داده است، همانطورى كه متنزل كرده است همه معارف را تا رسانده است به اينجا. قرآن را نازلش كرده، پشت ستارههائى، استارى پشت سر هم هى وارد كرده، نازل كرده، نازل كرده تا رساندهاش به يك الفاظى كه موافق با فهم بشر باشد و آن هم اين الفاظ باز موافق با فهم بشر نيست. همان اولى كه شروع مىكند قرآن به فاتحه الكتاب، همان اول كه حمد را مختصر به او مىكند، همان اول به انسان مى فهماند كه عاجزى از اينكه بفهمى همه محامد مال اوست. كسى لايق حمد نيست، كسى تحميد نمىشود. اصلش بعضى عقيده دارند كه وقضى ربك الا تعبدوا الا اياه قضاى تكوينى است، قضاى خداست بر اينكه غير خدا عبادت نشود. گمان مىكنند بت را سجده مىكنند، گمان مىكنند انسان را مدح مىكنند، گمان مىكنند كه خورشيد را مدح مىكنند. همه مدحها از اوست، تمام مدح او مىكنند و خود نمىفهمند. و گرفتارىهاى انسان در آن عالم هم براى همين نفهمى است، براى همين ستارى است كه بين انسان و حقايق هست و اگر انسان يك قدرى نظر كند ولو به همين عالم مادى، به همين دستگاهى كه در عالم ماده هست، تا آن اندازهاى كه انسان دستش به آن رسيده است و آنقدرى كه دست نرسيده است، ميلياردها اندازه هست كه دستش به او نرسيده.
لسان قرآن را ببينيد كه زينا السماء الدنيا بزينة الكواكب بعكس هيأت بطلميوس، سماء دنيا،
صحيفه نور ج 18 صفحه 32
يعنى همين كهكشانى هم كه شما مىدانيد، همه اينها آسمان پائين است، سماء دنيا است. آن پائينترها، آسمانها و اين كهكشانها آنقدرى است كه پيدا شده است يعنى زينت شده است. آنها داراى ميليونها شمس و بالاتر است و فوق اينها ميلياردها كهكشان، ميلياردها چيز و ماوراء آنها هم خدا مىداند. اين عالم ماده است كه تاكنون بشر دستش به آن نرسيده نه در طرف اوجش، نه در طرف حضيضش، راجع به ذرات، آن مقدار كمى كه دستش رسيده اين است كه با اين آلات مىتواند ذرات كوچك را ببيند. اما آن كوچكترها را ديگر باز نفهميده است و انسان چقدر ضعيف است كه خيال مىكند در اين دنيا كه هست و در اين شهر كه هست و در اين كشور كه هست حالا بايد خودنمائى كند. چقدر انسان بايد جاهل باشد كه اين چيزها را مقام بداند و چقدر ضعيفالنفس باشد كه اين حكومت را، حكومتها را يك مقام بداند و اين مقامات، چه مقامات روحانى، چه مقامات غير روحانى، آنهايى كه داراى مقامها بودند، آنها وقتى كه ما ادعيهشان را ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه بيشتر از ما عجز دارند، براى اينكه آنها فهميدهاند. شما وقتى دعاى كميل را بخوانيد، مناجات شعبانيه را بخوانيد و ادعيه ديگرى كه وارد شده است از معصومين عليهم السلام مطالعه كنيد، مىبينيد كه لسان آنها غير لسان معمولى ماهاست كه اگر چنانچه يك مساله فقهى را بدانيم خيال مىكنيم كارى شده است، اگر يك كشورى را در تحت سلطه بياوريم خيال كنيم يك مطلبى شده است، اگر يك مقام معنوى را به دست بياوريم خيال كنيم به مقامى رسيدهايم. آنهائى كه به آن مقامهايى كه دست ديگران از آن كوتاه است رسيدهاند، وقتى انسان گفتارشان را ملاحظه مىكند مىبيند كه از سر تا تهاش عجز مىريزد، عاجزند و بايد هم باشند. نرسيدهاند و هرگز نخواهند رسيد لكن ملزم اينكه دعا بكنيم، امر كرده است دعا بكنيم، امر كرده است تحميد بكنيم، امر كرده است تسبيح بكنيد، امر كرده است نماز بخوانيد.
انبيا براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را شكوفا كنند و ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون بياورند
انبيا هم كه مبعوث شدند، براى اين مبعوث شدند كه معنويات مردم را و آن استعدادها را شكوفا كنند كه در آن استعدادها بفهمند به اينكه چيزى نيستيم و علاوه بر آن مردم را، ضعفا را از تحت سلطه استكبار بيرون بياورند. از اول انبيا اين دو شغل را داشتهاند، شغل معنوى كه مردم را از اسارت نفس خارج كنند، از اسارت خودش خارج كنند (كه شيطان بزرگ است) و مردم و ضعفا را از گير ستمگران نجات بدهند. اين دو شغل، شغل انبياست. وقتى انسان حضرت موسى را، حضرت ابراهيم را ملاحظه مىكند و چيزهايى كه از اينها در قرآن نقل شده است، مىبيند كه اينها همين دو سمت را داشتند، يكى دعوت مردم به توحيد و يكى نجات بيچارهها از تحت ستم. اگر در تعليمات حضرت عيسى سلام الله عليه در اين امر كم است حضرت عيسى كم عمر كرد و كم تماس پيدا كرد با مردم، والا شيوه او هم همان شيوه حضرت موسى است و همه انبيا. و بالاترين آنها كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم است اين دو شيوه را به عيان در قرآن و سنت در عمل خود رسول الله مىبينيم. قرآن دعوت به
صحيفه نور ج 18 صفحه 33
معنويات الى حدى كه بشر مىتواند به او برسد وفوق او و بعد هم اقامه عدل. پيغمبر هم و ساير كسانى كه لسان وحى بودند، آنها هم اين دو رويه را داشتند. خود پيغمبر هم عملش اينطور بود، تا آن روزى كه حكومت تشكيل نداده بود، معنويات را تقويت مىكرد. به مجرد اينكه توانست حكومت تشكيل بدهد علاوه بر معنويات اقامه عدل كرد، حكومت تشكيل داد و اين مستمندان را از زير بار ستمگران تا آنقدر كه اقتضا داشت وقت، نجات داد. و اين سيره مستمره انبيا بايد كسانى كه خودشان را تابع انبيا مىدانند اين سيره مستمره باقى باشد. هم جهات معنوى كه اشخاصى كه با معنويات آشنا هستند، آنها بايد تقويت بكنند و همه مردم را، خود مردم هم همين طور، جهات معنويات را تقويت بكنند و هم آن مساله دوم كه اقامه عدل است. حكومت اسلام بايد اقامه عدل بكند در عين حالى كه معنويات را تصحيح مىكند و ترويج مىكند. و ما اگر تابع اسلام هستيم و تابع انبيا هستيم اين سيره مستمره انبيا بوده است و اگر تا ابد هم فرض كنيد انبيا بيايند باز همين است، باز جهات معنوى بشر تا آن اندازهاى كه بشر لايق است، ادامه اقامه عدل در بين بشر و كوتاه كردن دست ستمكاران. و ما بايد اين دو امر را تقويت كنيم.
همه مردم بايد دولت اسلامى را تقويت كنند تا بتواند اقامه عدل بكند
ما بايد دولت اسلامى را، همه مردم، همه انسانها دولت اسلامى را تقويت كنند تا بتواند اقامه عدل بكند و دولت بايد جهات معنوى را هم در نظر بگيرد، يعنى چون تابع اسلام است بايد روى رو يه اسلام باشد. روى رويه اسلام به همان دو معنا، به همان دو راهى كه اسلام دارد، حفظ معنويات و تقويت معنويات مردم و اقامه عدل بينشان و نجات دادن مظلومان از دست ظالمان حالا اين فرق نمىكند چه مظلومانى باشند كه از دولتها ظلم مىكشند يا مظلومانى باشند كه از اربابها ظلم مىكشند. اسلام براى اين دو جهت آمده است و ما تابع اسلاميم و بايد اين دو جهت را حفظ كنيم مقررات اسلامى را به حد اعلاى خودش كه اگر مقررات اسلامى به حد اعلاى خودش حفظ بشود، اين دو مقصد كه مقصد همه انبيا است تحقق پيدا مىكند، مقصد روحانيت مردم و مقصد اقامه عدل در بين جامعه. و بايد از آن كسى كه در راس واقع هست تا آن اشخاصى كه قواى ثلاثه را تشكيل مىدهند و چه آن اشخاصى كه در خارج از اينها هستند لكن تعهد به اسلام دارند، بايد اينها همه با هم اين بار را بردارند، اختلاف بينشان نبايد باشد. مقصد واحد است و همه بايد در اين مقصد واحد شركت كنند. ملت بايد در اين مقصد شركت كند، دولت بايد در اين مقصد شركت كند، مجلس و قوه قضائيه در اين مقصد بايد همه شركت كنند، علماى بلاد هر جا هستند در اين مقصد بايد شركت كنند.
باطن ذات انسان تهذيب شده كه عدل را براى عدل بخواهد، نه براى خود
مقصد اين است كه اسلام جريان پيدا بكند، مقصد اين نيست كه من اجرايش كنم. از چيزهائى كه انسان مبتلاء به آن هست اين شيطنتهاى باطنىاى كه انسان به آن مبتلا هست اين است كه دلش
صحيفه نور ج 18 صفحه 34
مىخواهد خودش متصدى امر باشد. جريان امر اگر به دست ديگرى بهتر واقع بشود. اين ناراحت است مىگويد من خوب است باشم. اين از شيطنتهاى باطنى انسان است. انسان به صورت مقدس مابى طرحش مىكند، من مىخواهم به اين ثواب برسم. اگر حساب كند پيش خودش كه همان ثواب را، بالاترش را به شما مىدهند و شما كمك كنيد به اين كسى كه متصدى است و از شما بهتر مىتواند، راضى نمىشود. مساله اين نيست كه ثواب مىخواهم، مساله اين است كه دنيا مىخواهم. اختلاف اگر بين افراد پيدا مىشود، جستجو كنند در باطن ذات خودشان ببينند كه مساله، مساله مصلحت اسلام و مصلحت مسلمين است يا مساله، مساله مصلحت خودش هست؟ پاى نفس در كار است يا خدا در كار است؟ اگر يك كسى يك مطلبى را بهتر از من مىتواند انجام بدهد آيا من خوشحالم به اينكه او متصدى امر بشود يا من ناراحتم؟ اگر يك وزير بتواند بهتر كار وزير ديگرى را انجام بدهد و كمك كند به او آيا نفس او اجازه به او مىدهد؟ اگر براى خداست اجازه بايد بدهد. اگر براى خداست نبايد بين قشرهاى مختلف اختلافى واقع بشود و بحمدالله نيست اختلاف، انشاءالله. ما بايد يد واحده باشيم، همان كه تعبير اسلام است، يد واحده باشيم على من سوى. يد واحده دو تا هم نه، يك دست، يك كار بكنيم، باز اگر دو دست گفته بود، اين دست، گاهى يك كارى موافق بود نمىكند. ما بايد يد واحده باشيم، يد واحده اين است كه سركوب كنيد نفس خودتان را، سركوب كنيد آمالى كه خيال مىكنيد يك چيزى است. حساب كنيد كه ما چى هستيم و اين منظومه شمسى چى هست و اين كهكشانها چى هستند در مقابل عظمت خدا تا بفهميد كه ما درگير يك شيطنت كثيف هستيم، نه يك شيطنتى كه باز يك چيزى هست. ما گرفتار شيطنتهايى در خودمان هستيم كه كثافتكارى است و پستى است، و خودتان را نجات بدهيد و خودمان را نجات بدهيم. اگر از اين بند نجات پيدا بكنيد، آن بعدش آسان مىشود، وحدت آسان مىشود، اما از اين بند بايد نجات پيدا بكنيم، از اين بند خودخواهى، هر چه هست براى خودم. خود محورى، من، نه غير. اين در همه نفوس هست مگر اينكه تهذيب بشود، همه نفوس در آنها اين مساله هست كه براى اينكه فطرت الله هست، فطرت الله توجه به كمال مطلق است و كمال مطلق را تا ناقص است براى خودش مىخواهد. قدرت را براى خودش مىخواهد چون ناقص است لكن دنبال قدرت الله است و نمىداند فطرتش توجه به خدا دارد. فطرت توحيد است كه تمام مردم بر اين فطرت هستند، بر اين فطرت توحيد تمام مردم. و شايد يكى از بزرگترين ادله بر توحيد همين فطرت باشد. انسان محال است كه برسد به يك جايى از قدرت و بالايش را نخواهد، هميشه دنبال آنى است كه ندارد.
سرمايهدار هر چه زيادتر سرمايه تهيه كند دنبال اين است كه اضافه كند و حكومت هر چه سعه داشته باشد حكومتش دنبال اين است كه توسعه بدهد. و شما مىبينيد كه اين قدرتهاى بزرگ همين طور هستند، همه اينطورند. منتها آنها يك دامنه وسيعى دارد، ديگران يك دامنه كوچكترى دارد. والا در همه اين فطرت هست كه تمام اين عالم را اگر تحت سلطه شما بياورند يعنى تمام قواى عالم خاضع شما بشوند و بعد به شما گفته بشود كه يك قواى ديگر هم در ماوراى اينجا هست آيا مىخواهى
صحيفه نور ج 18 صفحه 35
آن هم داشته باشى؟ محال است بگوئيد نه، مىگوييد بله. مگر آن كه رسيده باشد به معدن كمال، حجابها را دريده باشد و رسيده باشد به معدن كمال و او بسيار كم است. بايد ما كوشش كنيم كه اين معنويت را تقويت كنيم و اين نفسانيت را هر چه مىتوانيم سركوب كنيم. اگر اين حل بشود همه چيز حل است. اختلافات روى همين معنا است. هيچ اختلافى در عالم واقع نمىشود الا اينكه مبنايش اين است. شيطان هم روز اول گفت خلقتنى من نار و خلقته من طين من از او بهترم، تخلف خدا را كرد گفت، حاصل، به خدا گفت من بهترم - چرا من - و اين ارث شيطانى، ارث است براى همه ما. همه آن چيزى را كه در خود مىبينند، آن را بالاتر از ديگران مىبينند. اگر همان مطلب در ديگرى باشد كوچك مىبينند وقتى در خودشان هست بزرگ مىبينند، عيب خودشان را ناديده مىگيرند، عيب كوچك ديگران را بزرگ مىشمارند. اينها همان فطرتى است، فطرت الهى است كه ما به راه كج كشيدهايم او را كل مولود يولد على الفطرة مگر اينكه الا ان ابواه ، شايد هم ابويه باشد لكن حديث اينطورى است يهودانه او ينصرانه او يمجسانه و همين طور همه چيز، فطرت بر توحيد است، لكن وقتى كه دست شيطان به انسان مىرسد منحرفش مىكند.
اگر اين حكومت اسلامى دست مثلاً يك دسته ديگرى بود مىگفتند خيلى خوب است، حالا كه نيست دست آنها مىگويند خيلى بد است. اگر اين قوه قضائى كه اينقدر خدمت كرده است، دست يك دسته ديگرى بود مىگفتند خيلى ما خدمت كرديم، حالا كه دست آنها نيست مىگويند اين قوه قضائى نيست، اين ظلم است، نه عدل. اين براى همان است كه باطن ذات انسان تهذيب نشده كه عدل را براى عدل بخواهد، نه براى خود. و ما اگر عدل هم بخواهيم، براى خودمان مىخواهيم خودمان را نبايد بازى بدهيم. ما هر چى مىخواهيم براى خودمان مىخواهيم. ما عدل را براى عدلش دوست نداريم، اگر اين عدل براى ما جارى بشود و خلاف ما باشد دشمن با آن عدل هستيم. اگر يك ظلمى به نفع ما باشد دوست آن ظلم هستيم. همه اينها ريشه در خود انسان است، اگر اين ريشه كنده بشود و لااقل تضعيف بشود، كارها حل مىشود، همه با هم دوست مىشوند، ايراد به هم نمىگيرند، كمك هم مىكنند. اگر يك كسى قيام به يك امرى كرد، ديگران زير بغلش را مىگيرند، وقتى مىبينند مىخواهد يك كارى بكند. اگر يك ارگانى يك تصميم مثبتى بگيرد، ديگران كه مىبينند اين خوب است مىروند دنبالش. و اگر آن ريشه فاسد در قلب انسان باشد صد در صد هم عدل بداند مىگويد اين درست نيست. آن ريشه فاسد منحرف مىكند انسان را.
آن كه خير همه را مىخواهد اسلام است
ملت ايران بايد توجه كند به اينكه واقع شده است در يك عصرى كه انحراف در همه عالم هست. انحراف هميشه هم بوده است لكن اينطورى كه الان انحراف افزايش پيدا كرده است، در ساير عصرها به اين افزايش نبوده، براى اينكه آلات اينقدر نبوده، ابزار كار اينقدر نبوده. الان ابزار كار به اندازهاى رسيده است كه قدرتها مىتوانند اگر از ترس ديگرى نباشد دنيا را به آتش بزنند و اين آتشى است كه
صحيفه نور ج 18 صفحه 36
افروخته شده است و بايد به بركت ملتها اين آتش فرو بنشيند. بايد توجه بكنند به اينكه قدرتهاى بزرگ آنها را براى خودشان مىخواهند. قدرتهاى بزرگ اين كسانى كه همه چيزشان را تقديم به آنها مىكنند به نظر سنگ استنجاء نگاه مىكنند كه بعد كه مطلب تمام شد دورش مىاندازند. اينها نمىفهمند به اينكه خير آنها را آنها نمىخواهند، آنها خير خودشان مىخواهند. آن كه خير همه را مىخواهد اسلام است. آن كه مىخواهد خير در دنيا تحقق پيدا كند آن اسلام است و آن مكتب صحيح انبيا، مكتبى كه منحرف نشده باشد. از اين جهت بازى مىخورند يا براى هواى نفسى كه دارند، براى اين چند روزى كه مىخواهند سلطنت كنند، اين چند روزى كه مىخواهند امارت كنند، براى اين چند روز همه چيز خودشان را از دست مىدهند. نوكرى بىشرافت يك كسى مىكنند تا به ملتهاى خودشان تحميل كنند و زورگويى كنند و اين اشتباهى است كه اينها دارند. اگر همه اينها به آغوش اسلام برگردند، اسلام براى همهشان خوب است. و اسلام، هم تربيت باطنى مىكند و هم حفظ مصالح دنيوى را مىكند. اگر اينها همه با ملتهايشان آشتى كنند، اين دشمنىاى كه اينها با ملتها دارند هيچ كس با كسى ندارد. بالاتر دشمنى اين است كه ذخاير آنها را به دشمنهاى آنها مىدهند و ابزار كوبنده مخرب را با نفت آنها به اختيار دشمنها قرار مىدهند. اين بالاترين دشمنى است كه الان بشر مبتلا به آن هست و ملتهاى مظلوم مبتلاى به اين هستند و تا ملتها بيدار نشوند و هشيار نشوند كار انجام نمىگيرد.
برخلاف اين موج حركت نكنيد كه دست و پايتان خواهد شكست
لكن ما بايد از خودمان شروع كنيم، اگر ما خودمان را اصلاح كنيم قهرا آن مقصدى كه ما داريم، در دنيا هم صدور پيدا مىكند، چنانچه پيدا كرده است. اگر خداى نخواسته ما هواهاى نفسانىمان اسباب اين بشود كه گلهها به شكايتها، شكايتها به مخالفتها برسد، آن روزى است كه عزاى همه كشور را بايد بگيريم و گناهش گردن ماست كه نفسانيت خودمان را زير پا نگذاشتيم. همه با هم باشيد، همه دنيا بر خلاف شما هستند الا بسيار كم. اگر همه شما با هم نباشيد و از باطن بپوسيد، شك نكنيد كه بعد از چندى همان مسائل سابق به يك صورت بدترى پيش خواهد آمد. همان اسلام شاهنشاهى دوباره بر مىگردد. آنها مىدانند كه بايد بگويند اسلام، امريكا هم براى اسلام دلش مىسوزد، اما اسلام امريكايى در زمان شاه هم بود، اسلام امريكايى بود، كسى حق نداشت دخالت در هيچ امرى بكند. اسلام امريكايى اين بود كه ملاها بايد بروند درسشان را بخوانند چكار دارند به سياست. با صراحت لهجه مىگفتند. از بس تزريق شده بود در اين مغزها باورشان آمده بود كه بايد برويم توى مدرسه درس بخوانيم چكار داريم به اينكه به ملت چه مىگذرد. آن امر مردم، امر حكومت با قيصر است به ما چه ربطى دارد. و يك دسته ديگر هم كه تزشان اين است كه بگذاريد كه معصيت زياد بشود تا حضرت صاحب بيايد. حضرت صاحب مگر براى چى مىآيد؟ حضرت صاحب مىآيد معصيت را بردارد، ما معصيت كنيم كه او بيايد؟ اين اعوجاجات را برداريد، اين دستهبندىها را براى خاطر خدا
صحيفه نور ج 18 صفحه 37
اگر مسلميد و براى خاطر كشورتان اگر ملى هستيد، اين دستهبندىها را برداريد و در اين موجى كه الان اين ملت را به پيش دارد مىبرد، در اين موج خودتان را وارد كنيد و برخلاف اين موج حركت نكنيد كه دست و پايتان خواهد شكست.
بحمدالله كشور ايران در عين حالى كه آنهمه مواجه با مخالفت است، چه در سطح خارج و چه گاهى در داخل، دارد راه خودش را قويا طى مىكند. دولت با تمام قدرت دارد كارى كه براى خداست طى مىكند. قوه قضايى با تمام قدرت دارد دستگاه قضايى را اصلاح مىكند. مجلس با تمام قدرت دارد كارهائى كه به عهده اوست انجام مىدهد. ملت هم بايد همه اينها را تقويت كند.
كمك كنيد به اين كشور و به اين اسلامى كه پاى مباركش را در كشور شما گذاشت
پشتيبان مجلس، پشتيبان قوه قضائى، پشتيبان دولت يعنى پشتيبان اسلام، اينها براى اسلام دارند خدمت مىكنند. در زمان حضرت امير سلام الله عليه هم انحرافات بوده است، انحرافات جزئى بوده است. زمان خود پيغمبر اكرم هم انحرافات بوده است، شما اگر قرآن را توجه بكنيد مىبينيد كه چقدر از همان مردم شكايت شده است. اختلافات، يعنى انحرافات يك چيزى نيست كه مال حالا باشد لكن مقايسه بايد كرد بين انحرافات قبل از اين جمهورى اسلامى و انحرافات حالا. مىگويند خوب است كه به اسم اسلام نباشد. به اسم اسلام نباشد كه وقتى اسلام نباشد با يك اردنگى همه را بيرون مىكنند. چرا به اسم اسلام نباشد؟ مگر اسلام جز اين مىخواهد كه قوه قضايىاش خوب باشد، قوانين اسلامىاش هم عمل بشود. اينها دارند زحمت مىكشند براى اين. حالا يك جايى هم خلاف واقع مىشود كجاست كه، زمان پيغمبر مگر واقع نمىشد؟ زمان حضرت امير واقع نمىشد؟ مگر مردم با حضرت امام حسن چه كردند؟ همان اصحاب چه كردند با او؟ ملت ايران بهترند يا آنها؟ اسلام در حالا بهتر است يا آنوقتى كه آنها با اسم اسلام پيغمبر را آنطور اذيت مىكردند و اولاد پيغمبر را آنطور كشتند با اسم اسلام؟ چرا بايد عقدههاى قلبى انسان را منحرف كند و هواهاى نفسانى همه چيز را كنار بگذارد و فقط عيوب را نگاه كند؟ آن هم يك عيب را كه ببيند بگويد اصلاً عالم به هم خورد، تمام شد اسلام تمام شد. اگر يك قاضى يك جايى انحراف پيدا كرد بگويند نخير ديگر اصل اسلام تمام شد، اين اسلام به درد نمىخورد. آن اسلامى به درد مىخورد كه سرتاسر خيابانهايش فحشا بود، فحشاى علنى؟! به او راضى هستند، به اين راضى نيستند. اگر مهلت داده بود خدا به اينها، خدا مىداند كه با اسلام مىخواستند چه بكنند. اسم اسلام، اما اسلام را چه جورى معرفى كنند. اسلامى كه با مشروبات مخالف نيست، اسلامى كه با حدود شرعيه هم سر و كار ندارد، نبايد جارى بشود، اسلامى كه با مراكز فحشا هم نبايد دخالت بكند، اسلام شاهنشاهى اين بود ديگر. اسلام بود اما مراكز فحشا سرتاسر ايران پر بود، اسلام بود اما مراكز فساد سرتاسر ايران پر بود، اسلام بود اما فحش به اسلام مىدادند، فحش به پيغمبر اسلام دادند و كسى آنوقت نگفت چرا، زمان رضاشاه ملعون و اين زمان بدتر از او شده بود. اينها شيطانتر بودند از او و اگر چنانچه مهلت پيدا كرده بودند اينها، خدا مىداند كه اين ملت را به كجا
صحيفه نور ج 18 صفحه 38
مىرساندند و اين جوانهاى ما را به كجا مىرساندند.
امروز بحمدالله همه چيز صحيح است. دولت دارد زحمت مىكشد، كمبود هست اما كمبودى كه اينجا هست همه جاى دنيا هست. با اينهمه فشارى كه به اين ملت هست و به اين دولت هست و با اينهمه كارشكنىهايى كه از همه جا نسبت به ايران هست معذلك ايران سر پاى خودش ايستاده است و دارد با قدرت پيش مىبرد و مسائل را حل مىكند و ملت بدانند كه بايد صبر بكنند در مسائل مشكل و كمك كنند. بخواهيد عزيز باشيد، بخواهيد زيردست نباشيد، بخواهيد يك امريكايى نيايد به شما حكومت كند و بخواهيد عزت خودتان را و اسلام را حفظ كنيد، بايد يك مقدار از آن زحمتهايى كه پيغمبر اسلام تحمل كرد شما هم تحمل كنيد. يك مقدار از آن زحمتهايى كه على بن ابيطالب سلام الله عليه تحمل كرد شما هم تحمل كنيد. شما هم شيعه او و امت او هستيد. كمك كنيد به اين دولت و كمك كنيد به اين كشور و به اين اسلامى كه در كشور شما پاى مباركش را گذاشت.
خداوند به همه شما توفيق عنايت كند و همه ما به خواستهاى خداى تبارك و تعالى خاضع باشيم و عمل به دستوراتشان بكنيم.
والسلام عليكم و رحمة الله
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 40
تاريخ: 22/4/62
فرمان امام خمينى به حجتالاسلام حسن صانعى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجتالاسلام آقاى حاج شيخ حسن صانعى دامت افاضاته
جنابعالى را به سرپرستى بنياد 15 خرداد منصوب مىنمايم. اين بنياد موظف است به وضع مستضعفين و محرومين رسيدگى نمايد. بديهى است خانواده شهداى محترم و معلولين عزيز مورد توجه بيشتر آن بنياد قرار گيرد. اميد است با اطمينان و اعتمادى كه به آنجناب دارم، امور آن بنياد را به بهترين وجه اداره بنماييد.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 41
تاريخ: 23/4/62
پيام امام خمينى به مناسبت افتتاح مجلس خبرگان
بسم الله الرحمن الرحيم
با تأييد خداوند متعال جل و على و پشتيبانى حضرت ولى الله اعظم بقيه الله ارواحنا لمقدمه الفدا، بر حسب اصل يكصد و هفتم قانون اساسى جمهورى اسلامى، مجلس مبارك خبرگان كه به وسيله آراء ملت عظيم الشان ايران، شمارى از علماى اعلام و حجج اسلام ادام الله بقائهم براى تعيين رهبر يا شوراى رهبرى انتخاب شدهاند مفتوح گرديد، مجلسى كه براى ادامه نظام جمهورى اسلامى و شرعيت بخشيدن به آن، نقش اساسى دارد. مجلسى كه علاقهمندان به اسلام و جمهورى اسلامى دل بدان بسته و مخالفان و دشمنان آن چشم به آن دوختهاند. آنان دل بستهاند كه منتخبين آنها كه از علماء متعهد و آگاه به مصالح و مفاسدند، با راى مبارك خود شايستهترين و آگاهترين و متعهدترين فقيه يا فقهار را براى اين مقام كه صيانت نظام جمهورى اسلامى و هدايت آن به طور شايسته و موافق با شريعت مطهره بستگى به آن دارد، با اعتقاد به حضور خداوند متعال و نظارت او جل و على بر آراء و اعمال و احوال آنان تعيين نمايند و رضاى او را بر رضاى خود و ديگران مقدم دارند. و اينان چشم طمع دوختهاند كه شايد به وسيله ايادى خود بتوانند لغزشى خداى نخواسته ايجاد كنند كه در آتيهاى ولو دراز مدت نظام اسلامى را به انحراف كشانند. ما مىدانيم كه ابرقدرتها و حكومتهاى وابسته به آنان با اسلام شاهنشاهى و ملكى مخالف نيستند، بلكه بىشك آن را تأييد نيز مىكنند. اسلامى كه به وسيله ايادى ابليسى خود و جهال به صورت عالم، عرضه شود كه علماى اسلام و مسلمانان نبايد در امور سياسى و اجتماعى مسلمين دخالت كنند و نبايد در امور مسلمانان اهتمام نمايند و حكم واضح عقل موافق با قرآن را ناديده گرفته و حديث مجارى الامور بيد العلماء بالله را ضعيف و سخن شريف واما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الى رواه احاديثنا و ديگر احاديث از اين قبيل را بى مبنا يا به تاويل كشانند، صد در صد مورد تأييد آنان است. چه بهتر كه دست علماى متعهد و مسلمانان بيدار را اين درباريان روحانىنما و بازيخوردگان غافل از سياست بازى شياطين ببندند و راه را براى چپاول و سلطه قدرتها باز كنند. آنان از اسلامى كه مؤيد آنهاست چه باك دارند؟ از اسلام علىابن ابيطالب عليه صلواه الله و سلامه مىترسند. اگر آن شهيد دلباخته اسلام و اسلام شناس حقيقى مثل اينان فكر مىكرد و به گوشه عزلت به عبادت خدا مشغول مىشد و راهى جز بين مسجد و منزل نمىپيمود، نه جنگ صفين و نهروان پيش مىآمد و نه جنگ جمل و نه مسلمانان فوج فوج به قتل مىرسيدند و شهيد مىشدند و
صحيفه نور ج 18 صفحه 42
اگر سيدالشهدا عليه السلام مثل اينان فكر مىكرد و در كنار قبر جدش به ذكر و دعاپرداخت، فاجعه بزرگ كربلا پيش نمىآمد و دوستان ارجمند خداوند قطعه قطعه نمىشدند و آل الله به اسارت نمىرفتند و از آنها بالاتر اگر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم مانند اينان فكر مىكرد و به نصحيت و بيان احكام عبادات مىپرداخت، آنهمه رنج و مصيبت نمىديد و آنهمه مسلمانان به شهادت نمىرسيدند و در علماى معاصر اگر مرحوم آيت الله عظيم الشان آقا ميرزامحمدتقى شيرازى با آن مقام بزرگ در علم و ورع و تقوا همانند اينان فكر مىكرد در عراق جنگ بين مسلمانان و انگليسىهاى متجاوز غاصب پيش نمىآمد و آنهمه مسلمانان شهيد نمىشدند و استقلال عراق تأمين نمىشد. حكومتهايى كه در عصر حاضر با دل و جان و اسم اسلام در خدمت ابرقدرتها بويژه آمريكا هستند و عامل تأمين منافع آنان در جهان مىباشند و آخوندهاى دربارى از خدا بىخبر كه مؤيد آنان و مخالف با رژيم اسلامى هستند و كوشش در هدم اسلام پرخاشگر بر ستمگران به سيره رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم و علم كردن اسلام شاهنشاهى و ملوكى هستند كه مسلمانان متعهد را به جرم شكايت از ظلم آمريكا و اسرائيل مىخواهند از فريضه حج محروم كنند، بايد مورد تأييد شوروى و آمريكا و اسرائيل باشند.
و اكنون شما اى فقهاى شوراى خبرگان و اى برگزيدگان ملت ستمديده در طول تاريخ شاهنشاهى و ستمشاهى! مسؤوليتى را قبول فرموديد كه در راس همه مسؤوليتهاست و آغاز به كارى كرديد كه سرنوشت اسلام و ملت رنجديده و شهيد داده و داغديده گرو آن است. تاريخ و نسلهاى آينده درباره شما قضاوت خواهند كرد و اولياء بزرگ خدا ناظر آراء و اعمال شما باشند و الله من ورائهم محيط و رقيب كوچكترين سهل انگارى و مسامحه و كوچكترين اعمال نظرهاى شخصى و خداى نخواسته تبعيت از هواهاى نفسانى كه ممكن است اين عمل شريف الهى را به انحراف كشاند، بزرگترين فاجعه تاريخ را بوجود خواهد آورد. اگر اسلام عزيز و جمهورى اسلامى نو پا به انحراف كشيده شود و سيلى بخورد و به شكست منتهى شود، خداى نخواسته اسلام براى قرنها به طاق نسيان سپرده مىشود و به جاى آن، اسلام شاهنشاهى و ملوكى جايگزين آن خواهد شد. شما برگزيدگان مستضعفان مىدانيد كه با كوتاه شدن دست ابرقدرتهاى چپاولگر از كشور اسلامى شما، آنان و وابستگان به آنها ماهيت اسلام و قدرت الهى آن را لمس نمودند و چون افعى زخم خورده در كمين نشستهاند كه از هر راهى بتوانند خود يا به وسيله پيروان از خدا بىخبر خود اين نظام الهى را از مسير خود منحرف نمايند. و بالاترين انحراف كه منجر به انحراف تمام ارگانها مىشود، انحراف رهبرى است كه امروز شما نقش اول آن را داريد. شما ديديد و شنيديد كه با اصل پنجم قانون اساسى چه مخالفتها شد و چه جار و جنجال بپا كردند و بحمدالله تعالى موفق نشدند مأموريت خود را انجام دهند و اخيراً با همين تعيين خبرگان نيز مخالفت كردند و سمپاشى نمودند و بحمدالله با شكست مواجه شدند. و امروز هم شما نبايد از كيد ساحران و وسوسه خناسان غافل باشيد. راه خود را با قدرت الهى و تعهد به اسلام بزرگ و قوت ايمانى و روحى ادامه دهيد و به هيچ چيز الا مصالح اسلام و مسلمين فكر نكنيد و در اين صورت خداوند تعالى پشت و پناه شماست
صحيفه نور ج 18 صفحه 43
لازم است به رهبر محترم آتيه يا شوراى رهبرى تذكرى برادرانه و مخلصانه بدهم: رهبر و رهبرى در اديان آسمانى و اسلام بزرگ چيزى نيست كه خود به خود ارزش داشته باشد و انسان را خداى نخواسته به غرور و بزرگ انديشى خود وادارد. آن است كه مولاى ما علىابن ابيطالب درباره آن گوشزد فرموده است. اساساً انبياء خدا صلواه الله و سلامه عليهم مبعوث شدند براى خدمت به بندگان خدا، خدمت معنوى و ارشادى و اخراج بشر از ظلمات به نور و خدمت به مظلومان و ستمديدگان و اقامه عدل، عدل فردى و اجتماعى.
شما كه خود را پيروان اصحاب وحى و اولياء عظيم الشان مىدانيد و بحمدالله هستيد، خود را جز خدمتگزار به ملتهاى ستمديده ندانيد و بايد بدانيد كه تبهكاران و جنايت پيشگان بيش از هركس چشم طمع به شما دوختهاند و با اشخاص منحرف نفوذى در بيوت شما با چهره صد در صد اسلامى و انقلابى ممكن است خداى نخواسته فاجعه ببار آورند و با يك عمل انحرافى نظام را به انحراف كشانند و با دست شما به اسلام و جمهورى اسلامى سيلى زنند. الله الله در انتخاب اصحاب خود، الله الله در تعجيل تصميم گيرى خصوصاً در امور مهمه. و بايد بدانيد و مىدانيد كه انسان از اشتباه و خطا مامون نيست. به مجرد احراز اشتباه و خطا از آن برگرديد و اقرار به خطا كنيد، كه آن كمال انسانى است و توجيه و پافشارى در امر خطا، نقص و از شيطان است. در امور مهمه با كارشناسان مشورت كنيد و جانب احتياط را مراعات نماييد.
اينجانب مطالبى را در سى صفحه به عنوان وصيت نوشتهام و يك نسخه آن را در مجلس مبارك خبرگان امانت مىگذارم كه پس از مرگ اينجانب منتشر خواهد شد.
از خداوند متعال عاجزانه مسئلت مىنمايم كه اسلام بزرگ را عظمت بيشتر و توفيق وحدت را براى حفظ كيان اسلام و كشورهاى اسلامى نصيب ملتهاى اسلامى فرمايد و جمهورى اسلامى را هر چه بيشتر تقويت نمايد و ما را مورد عنايت حضرت بقيه الله عجل الله فرجه الشريف و روحى لمقدمه الفداء قرار دهد.
والسلام على عباد الله الصالحين
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 18 صفحه 44
تاريخ: 28/4/62
بيانات امام خمينى در جمع نمايندگان مجلس خبرگان
مبادا يك وقت از اين زى طلبگى خارج بشويد كه خروج شما موجب تزلزل عقيدتى مردم مىشود
بسم الله الرحمن الرحيم
من قبلاً عرض مىكنم كه من از اينكه اينجا نشستهام و آقايان در آنجا هستند (نه شما آقايان، شما كه تاج سرمان هستيد، ديگران هم همين طور) من از اين شرمنده هستم و اميد عفو از محضر آقايان دارم و از آقايان تشكر مىكنم كه تشريف آوردند و از نزديك ما خدمتشان مىرسيم و بعضى مسائلى كه مناسب با اين جلسه است عرض مىكنم. من به سهم خودم هيچ نگرانى ندارم راجع به انقلاب. انقلاب راه خودش را پيدا كرده و به پيش مىرود و بستگى به وجود هيچ كس هم ندارد. اين انقلاب انشاءالله محفوظ مىماند و آسيبى از خارج به او نخواهد رسيد. لكن آن چيزى كه انسان را يك قدرى نگران مىكند، دو تا مطلب است كه اين مربوط به عموم روحانيت است. يك مطلب اينكه من خوف اين را دارم كه در اين انقلاب كه بايد روحانيت تقويت بشود و آنچه كه شده است به هدايت آقايان بوده است، مبادا خداى نخواسته به واسطه بعضى از اعمالى كه از بعضى از اين روحانيون و معممين صادر مىشود، اين موجب اين بشود كه يك وقتى يك سستى در روحانيت پيدا بشود. يكى قضيه اينكه از آن زى روحانيت و زى طلبگى بوده است، اگر ما خارج بشويم، اگر روحانيون از آن زى كه مشايخ ما در طول تاريخ داشتهاند و ائمه هدى سلام الله عليهم داشتهاند، ما اگر خارج بشويم خوف اين است كه يك شكستى به روحانيت بخورد و شكست به روحانيت شكست به اسلام است. اسلام با استثناء روحانيت محال است كه به حركت خودش ادامه بدهد. اينهايند كه اسلام را معرفى مىكنند و به پيش مىبرند و از اول هم همين طور بوده. اگر چنانچه ما از زى متعارف روحانيت خارج بشويم و خداى نخواسته توجه به ماديات بكنيم، در صورتى كه خودمان را با اسم روحانى معرفى مىكنيم، اين منتهى ممكن است بشود به اينكه روحانيت شكست بخورد. من اين نگرانى كه هميشه هى در دلم هست اين است كه من خوف اين را دارم كه مردم به واسطه امثال من به بهشت بروند. آنها براى خدا توجه به آقايان دارند و ما هم و شما هم دعوت كنيد مردم را به خير و صلاح. من خوف اين را دارم كه آنها براى خاطر ما و شنيدن حرف ما به بهشت بروند و ما براى خاطر اينكه خودمان مهذب نبوديم به جهنم. و آن خوف زيادى كه من دارم اين است كه ما روبرو بشويم با آنها، ما در جهنم باشيم، آنها در بهشت باشند و اشراف به ما
صحيفه نور ج 18 صفحه 45
پيدا كنند و اين خجالت را انسان كجا ببرد كه اينها براى خاطر ما به آن مقامات رسيدهاند و ما براى خاطر هواهاى نفسانى به اين درجه سفلى اين يك خوفى است كه بسيارى از اوقات من متذكرش هستم. و يك قصهاى را كه براى من نقل كردهاند كه يكىاز تجار پيش يكى از علماى بزرگ (حالا كى بوده است نمىدانم) رفته است و گفته است كه آقا! اگر پشت كتابى يك چيزى نوشتهاند به ما هم بگوئيد، كتابها معلوم، اما اگر پشت كتابى يك چيزى نوشتهاند كه شما از آن مطلع هستيد به ما هم بگوئيد براى اينكه ما مىبينيم كه شما ما را دعوت مىكنيد به خير و صلاح و خودتان نيستيد اهلش، معلوم مىشود يك مطلب ديگرى در كار است. آن آقا گريه كرده است از قرارى كه گفتهاند و گفته است حاجى هيچ چيز ديگرى نيست و ما فاسد هستيم. اينطور هم نيست كه انسان خيال كند كه شيطان مىآيد ابتدائاً به آدم گويد كه بيا برو طاغوتى بشو، اين را نمىگويد. قدم به قدم انسان را پيش برد، وجب به وجب انسان را پيش مىبرد. امروز اينكه اشكالى ندارد، اگر جلويش را گرفتيد طمعش برديده مىشود و اگر جلويش را نگرفتيد فردا يك قدم ديگر جلو مىرود. يك وقت مىبينيد كه اين طلبه زاهد عابد كه در مدرسه زندگى مىكرد با آن وضعى كه همه مىدانيد، متحول شد به يك نفر انسانى طاغوتى به حدود خودش و از آن وضع طلبگى كه مشايخ ما بر آن وضع بودهاند يك وقت خارج شده است و شده است يك انسانى كه همه همش صرف دنياست. به تدريج مىشود اين امور. از قدم اول انسان بايد جلويش را بگيرد. اگر مبتلا شد، ابتلا ديگر پشت سر هم مىآيد. اينطور نيست كه انسان يك وقتى بعد از اينكه ريشه دنيا در دل انسان قوى شد بتواند بكند آن را. از مكائر شيطان اين است كه انسان راهى توجه مىدهد به اينكه خوب حالا كه تو جوان هستى، حالا كه تو وقت نشاطت است، خوب انشاءالله وقتى پير شدى، آنوقت جبران كنى كارها را. و اين يك امرى است كه نخواهد شد. انسان اگر در جوانى تهذيب كرد خودش را، شده است. اگر بگذارد تا به پير مردى برسد، هم قواى خودش ضعيف مىشود و هم آن درختى كه در دل انسان شيطانى كاشته است قوى مىشود و آن درخت قوى را نمىشود با يك اراده ضعيف انسان بكند. اين يكى از امورى است كه من نگرانش هستم و آقايان هم بايد نگران باشند. و در هر جا هستند سفارش كنند به اهل علم و آنها را تخدير كنند از دنيا. و اين خيال نكنيد كه دنيا عبارت از اين طبيعت است، اين طبيعت را خداى تبارك و تعالى هيچ از آن تكذيب نكرده بلكه در روايات تعريف هم از آن شده است، اين يكى از مظاهر الهى است. دنيا آنى است كه در ما هست كه ما را از مبداء كمال دور كند و به نفس و نفسانيت خودمان مبتلا مىكند. دنياى مذموم همين است كه انسان توجه داشته باشد ولو به يك تسبيح، ولو به يك كتاب، چه بسا كه دل بستن يك كسى به يك تسبيح و يك كتابى، به دنيا بيشتر توجه كرده باشد تا دل بستن يك كس ديگرى به يك پاركى و باغى و كذا. انسان بايد توجه بكند به اينكه رفتنى است و آنطور هم نيست كه به پيشانى انسان نوشته شده باشد كه تو سنت به چه حد مىرسد. كم است كه سنشان به حدود پيرى برسد. بنابراين انسان بايد متوجه اين معنا باشد و خصوصاً اين طبقه، اين طبقهاى كه مىخواهند مردم را ارشاد كنند، اينها بايد اقوالشان با اعمالشان موافق باشد، يعنى شمائى كه مردم را تحذير از دنيا مىكنيد، اگر خداى نخواسته خودتان
صحيفه نور ج 18 صفحه 46
توجهتان به دنيا باشد و حريص بر دنيا، مردم ديگر از شما باور نمىكنند، بلكه انحرافات در آنها پيدا شود. آن كلمهاى كه آن حاجى گفته است كه شايد در پشت كتاب يك چيز ديگرى باشد، اين تكان دهنده است. اگر خداى نخواسته به واسطه اعمال روحانيون، در عقايد بعضى اشخاص ضعيف كه هستند، سستى پيدا بشود، آنوقت اين چه مصيبتى است كه ما تحملش را بايد بكنيم. اين يك باب واسعى است كه در حوزهها بايد اشخاص متقى و اشخاص آشناى به حقايق اسلام، طلبهها را تربيت كنند و آقايانى هم كه در بلاد هستند دوستان خودشان را، طلبههائى كه در آنجا هستند، جوان هائى كه آنجا هستند، آنها را ارشاد كنند به اينكه مبادا خداى نخواسته يك وقت از اين زى طلبگى خارج بشوند و خروج آنها موجب تزلزل عقيدتى در مورد مردم بشود. شمائى كه براى هدايت مأمور شديد و خودتان را در سنخ اشخاصى كه ارشاد مىكنند مردم را، وارد كرديد، مبادا خداى نخواسته به واسطه اعمال (اعمال بعضى) عكس آن مطلبى كه در ايده شماست تحقق پيدا بكند. اين يك مطلب است كه البته دانيد كه طولانى است و محتاج به اين است كه همه در آن توجه كنند.
اختلاف ريشهاش حب نفس است
مطلب ديگرى كه باز انسان را مىترساند كه خداى نخواسته مبادا اين انقلاب به واسطه اين مطلب صدمه ببيند و بدانيد كه مىبيند اگر خداى نخواسته بشود و او اين است كه بين آقايان در بلاد اختلاف باشد. اگر در صنف فرض كنيد كه كاميونداران و آنهائى كه شغلهاى مختلف دارند، اگر اختلافى در بين آنها وارد بشود، به صنف ديگر سرايت نمىكند. كاميوندارها اگر با هم مختلف بشوند به بازار هيچ كارى ندارند، سرايت هم نمىكند، اما اگر - در سنخ - در صنف ما اختلاف پيدا بشود، اين اختلاف به بازار هم كشيده مىشود، به خيابان هم كشيده مىشود، براى اينكه شما هادى مردم هستيد، مردم توجه دارند. قهرا يك دسته دنبال شما، يك دسته دنبال آن كسى كه با شما مخالف است و يك وقت مىبينيد كه در همه ايران يك اختلافى از ناحيه ما پيدا شده است، مائى كه همه دعوت مىكنيم به اينكه مردم با هم باشند. اتحاد كلمه ملت را به اينجا رسانده است، خودمان اختلاف پيدا كنيم! و اين را من به شما عرض كنم، ما و شما نبايد خودمان را بازى بدهيم. اختلاف ريشهاش از حب نفس است. هركس خيال مىكند كه من براى خدا اين آقا را باهاش اختلاف مىكنم، يك وقت درست بنشيند در نفس خودش فكر كند ببيند ريشه كجاست. حسن ظن به خودش نداشته باشد سوءظن داشته باشد. ريشه همان شيطانى است كه آن حب نفس انسان است و اين اختلاف اگر - در بين - خداى نخواسته در بين آقايان پيدا بشود، در هر شهرى كه پيدا بشود قهرا اين اختلاف به بازار مىكشد، به خيابان مىكشد و آن چيزى كه اين جمهورى را حفظ كرده وحدت و انسجام اين جمعيت است. يعنى ملت همه با هم بودند كه توانستند يك همچو معجزهاى را ايجاد كنند. اگر چنانچه به واسطه اختلاف ماها يك وقت اختلاف به بازار هم بكشد كه خواهد كشيد، به خيابانها هم بكشد، به اصناف ديگرى هم بكشد، اين تمام وزرش به گردن ماست. اينكه شما خيال كنيد كه من نه براى خدا اين آقا را
صحيفه نور ج 18 صفحه 47
مثلاً به او چه مىكنم، اين اشتباه است براى خدا نيست. انسان گول نفس اماره خودش را مىخورد و گول شيطان را مىخورد. گول مىخورد به اينكه چيزهايى كه در ديگران است هى به نظرش آيد خيلى بد است، خيلى كار بدى دارد مىشود، دارد اسلام از بين مىرود، براى اينكه يك قاضى در فلان جا چه كرده. اين براى اسلام نيست. نبايد ما خودمان را گول بزنيم. بنشينيد آخر شب فكر كنيد. محاسبه يكى از امورى است كه در سير انسانى بايد باشد كه در آخر شب فكر كند به اينكه ( نمىگويم در من هست، من هم پايينتر از ديگران) حساب كند انسان به اينكه تو امروز كه با اين آقا اختلاف دارى و حالا شديد دو دسته، يك دسته دنبال آن آقا، يك دسته دنبال آن آقا، ريشهاش چى است؟ براى خداست؟ اين عيبى كه شما در او مىگوييد، در خودتان نيست؟ اين چيزى را كه در ديگران بزرگ مىشماريد و در خودتان هر چه مىتوانيد كوچكش مىكنيد و پرده پوشى مىكنيد، اين عمل شيطانى نيست؟ اگر از اختلاف ماها آن هم اختلافى كه من شك ندارم در سر دنياست، نه براى خدا، اگر اين اختلافات موجب اختلاف بين مردم بشود و موجب اين بشود كه شكست بخورد جمهورى اسلامى و تا قرنها نتواند سرش را بلند كند، اين جرمى است كه خدا مىبخشد برما؟ بايد توجه بكنيم ما. نبايد ما هى به خودمان مغرور بشويم و حسن ظن به خودمان داشته باشيم كه اين مائيم كه چه هستيم و ديگران نيستند. بايد به ديگران ما حسن ظن داشته باشيم و اعمالشان را حمل به صحت بكنيم و نسبت به خودمان سوءظن داشته باشيم و اعمالمان را تفتيش بكنيم كه براى چى است، چرا من اشكال مىكنم. آنهائى كه به جمهورى اسلامى اشكال مىكنند بايد بين خودشان و خدا بنشينند يك وقتى فكرش را بكنند كه امروز آيا اسلام بيشتر در ايران ظهور دارد يا زمان طاغوت؟ امروز آيا مظاهر اسلامى بيشتر است يا در زمان طاغوت؟ اگر اشكال كردند و گفتند اصل جمهورى اسلامى كذاست، اين ريشهاش يك ريشه شيطانى است كه در قلب انسان هست، خودش هم نمىفهمد، خيال مىكند براى خدا دارد جمهورى اسلامى را تضعيف مىكند، و اين اشتباهى است كه انسان دارد مگر اينكه انسان واقعاً مراقب خودش باشد، محاسبه كند از خودش، مجاهده بكند تا بتواند تشخيص بدهد كه من كه دارم اين حرف را مىزنم خودم اگر چنانچه به جاى آنها بودم، همه چيز را خوب مىدانستم؟ پس ريشه ريشه نفسانى است. يك آقاى محترمى كه يك وقت پيش من در خيلى وقت پيش از اين آمده بود، من ديدم تمام فرمايش آقا راجع به جمهورى اسلامى اين است كه به فتواى من گوش نمىدهند، به حكم من گوش نمىدهند. ميزان حكم من است، نه ميزان حكم خدا. و اين يك مرضى است كه در همه هست مگر اينكه خدا انسان را نگه دارد و خدا هم انسان را نگه نمىدارد، مگر اينكه خود انسان وسايلش را فراهم كند. نمىشود نشست كه من را خدا مهذب كند. خدا وسايل تهذيب را در اختيار ما گذاشته است و تهذيب عملى است كه ما بايد انجام بدهيم. اين محول به كسى نيست، به خود ماست، من از اين دو جهت نگران هستم. يك جهتى كه قبلاً عرض كردم كه زى طلبگى در بين ما ضعيف بشود يا از بين برود. يك جهت ديگر هم اينكه مبادا خداى نخواسته اختلاف پيدا بشود، كه هر دوى اينها از باب اينكه شما در جايى واقع شديد كه مردم به شما توجه دارند و شما ارشاد مىخواهيد بكنيد مردم را، مبادا يك
صحيفه نور ج 18 صفحه 48
وقتى به واسطه خارج شدن ماها از زى طلبگى مردم را از ما منصرف كنند و انصراف از روحانيت منتهى مىشود به انصراف از اسلام. و مبادا به واسطه اختلافى كه گاهى بين ماها فرض كنيد پيدا شود، اختلاف كشيده بشود به جاهاى ديگر و موجب بشود به اينكه يك وقت ملت دو دسته بشوند. يك دسته از اين، هر شهرى دو دسته بشوند، يك دسته طرفداران آن آقا، يك دسته طرفداران آقا، و فراموش بكنند آن چيز را خداى تبارك و تعالى را و فراموش بكنند انقلاب را. اين دو تا مطلبى است كه من نگرانش هستم و بسيار از اينها گاهى رنج مىبرم كه مىشنوم مثلاً در فلان جا بين فلان و فلان اختلاف هست و بدانيد كه اختلاف، اختلاف سر اسلام نيست. اختلاف سر من هست من اسلام را بايد تقويت كنم. اسلامى كه من تقويت كنم قبول دارم. اسلامى كه رفيق من تقويت كند نه، او را من قبول ندارم. اين در باطن ذات آدم هست ولو نگويد نم گويد البته اما در باطن ذات انسان اين دو مسأله هست. مگر خداى تبارك و تعالى توفيق بدهد به انسان كه خودش را مهذب كند.
در تعيين رهبرى حق را ملاحظه كنيد، آنكه مرضى خداست، نه آنكه مرضى نفس شيطانى ماست
و من اميدوارم كه خداوند تبارك و تعالى به شما آقايان كه برگزيده اين ملت هستيد براى اين مسألهاى كه در قانون اساسى است و براى تعيين رهبر و شوراى رهبرى يا شوراى رهبرى توجه به اين معنا بسيار داشته باشيد كه آيا تعيين فلان آدم كه در ذهن من است، براى خدا من مىخواهيم تعيين كنم يا چون دوست من است، چون رفيق من است؟ و آن كه مىگويد اين صلاحيت ندارد، براى خدا دارد اين حرف را مىزند يا براى اينكه مثلاً رقابتى با او دارد؟ شك نكنيد كه مسأله ما نبايد پيش خودمان به خودمان تعميه كنيم. شك نكنيد كه اينها ريشهاش اصل اصل ريشهاش در نفس انسان است و انسان تا آن دم آخر، آنوقتى هم كه مىخواهد بميرد اين ريشه هست، آنوقت بيشتر هم شايد ظاهر بشود. يكى از علماى قزوين رحمة الله گفتند كه من رفتم بالاى سر يك كسى كه محتضر بود. گفت به من كه آن ظلمى را كه خدا به من كرده است هيچ كس به هيچ كس نكرده، براى اينكه من اين بچهها را با ناز و نعمت بزرگ كردهام، حالا دارد من رابرد. و اين مسأله خطرناك است براى انسان، خطر جدى دارد براى انسان كه انسان گمان كند شيطان از او دست بر مىدارد در آخر عمر. از حالا، حالا كه فرصت هست وقتى پير مرد شديد مثل من ديگر نمىتوانيد كارى بكنيد از حالا كه جوان هستيد و قواى جوانى محفوظ است جديت كنيد به اينكه هواى نفس را از نفس خودتان خارج كنيد. همه گرفتارى روى همين هواى نفس است. در تعيين رهبر، در تعيين رهبرى، نه دسته بندى باشد كه خير، ما مىخواهيم آن كسى كه با ما دوست است باشد، و نه اشكال باشد به اينكه اين چون با من خيلى دوست نيست، نباشد. حق را ملاحظه كنيد. آنكه مرضى خداست، نه آنكه مرضى نفس شيطانى ماست مسأله مهم است، اهميت حياتى دارد مساله، اين مسأله مهم الان در عهده شما آمده است. شما قبول كرده ايد اين را و اين مسأله مهم را بايد با توجه به خدا، استغاثه به خداى تبارك و تعالى كه نبادا
صحيفه نور ج 18 صفحه 49
خداى نخواسته لغزشى در انسان پيدا بشود و خودش هم توجه به آن نكند از باب اينكه ستارههايى بين انسان و نفس امارهاش هست. با اخلاص به خداى تبارك و تعالى و خالى كردن ذهن از همه امور، در اين امر، در اين امر خطير كه اگر لغزش در آن پيدا بشود ممكن است لغزش در جمهورى اسلامى پيدا بشود و مىشود و آنوقت به عهده شما آقايان است. اين يك تكليف الهى است به عهده تان آمده و قبول كرديد. وقتى قبول كرديد، بايد از عهدهاش براى خدا بر آئيد و هر چه فكر مىكنيد راجع به اين مسأله براى خدا باشد. شايستهتر را، نه آن كه با من دوستتر است. آن كه براى اسلام بهتر است، آنهائى كه براى اسلام بهترند. و البته ما حسن ظنى كه به آقايان داريم و بسيارى از آقايان را از نزديك هم مىشناسيم، همين معانى را اميدواريم كه آقايان به وجه شايسته عمل كنند و موفق باشند و انشاءالله خداى تبارك و تعالى همراهى كند با شما و شما را هدايت كند به يك راهى كه رضاى اوست. خداوند همه شما را حفظ كند و موفق باشيد. و از همه شما من ملتمس دعا هستم.
والسلام عليكم و رحمة الله
previos page menu page next page