-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 236
تاريخ: 8/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تبليغات اجانب بر عليه اسلام و روحانيت
تبليغات كذب اجانب بر عليه پشتوانههاى مقاومت مسلمين
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
ما مواجه هستيم با تبليغاتى كه از آنوقتى كه خارجىها راه پيدا كردند به ايران و مطالعات كردند در ايران و خواستند ذخائر ايران را ببرند، شروع به تبليغاتى كردند كه اسلام و روحانيت اسلام را در نظر مردم يك چيز مخالف با زندگى، مخالف با عقل، ارتجاعى، به درد زندگى نخور، از اين چيزها معرفى كنند. با آن تبليغات دامنهدارشان اين تهمتها را زدند كه مثل اديان افيون هستند براى تخدير مردم و اين هم سرمايهدارها درست كردند و علماى اسلام هم عمال همين سرمايهدارها هستند و مردم را تخدير مىكنند كه مردم صدايشان در نيايد، انقلابى پيدا نشود. و اين كارى است كه مبلغين و آنهائى كه اسلام را سدى از براى منافعشان مىدانستند و علماى اسلام را هم سدى ديگر، اين تبليغات را كردند.
ما بسيارى از مطالبش را تدريجاً در اين روزهايى كه اينجا بوديم براى اين آقايان كه البته مرتب عوض مىشوند و اشخاص ديگر مىآيند گفتهايم من جمله از چيزهائى كه گفته شده است و لازم است باز گفته بشود اين است كه بايد انسان ببيند كه سند اسلام كه قرآن است، آيا اين سند، سندى است كه اگر كسى مطالعه آن را بكند يا تعليمات آن را ياد بگيرد، اين جزء افيونهاست و مىرود توى خانهاش مىنشيند يا مردم را دعوت مىكند به دير و خرابات؟ يا اينكه قرآن محرك جامعه است؟ طرف رد ظلم و رد ستم كارهائى كه در خارج مىشود هست؟
كسى كه يك مقدارى آشنا باشد به منطق قرآن، مىبيند كه اين قرآن است كه وادار كرد پيغمبر اسلام را به اين كه با اين سرمايهدارها دائماً در جنگ باشد و با اين كسانى كه در حجاز و در طائف و در مكه و اينها، سرمايهدار بودند و صاحب قدرت و اشخاص قلدرى كه قدرتمند بودند، قرآن بود كه پيغمبر اكرم را وادار كرد به اينكه با اين مردمى كه با مليت مردم، با منافع تودههاى مردم مخالف هستند و استثمار مىكنند اينها را، با اينها بايد جنگ بكنيد و تاديبى حاصل بشود.
جنگهائى كه پيغمبر در زمان حياتشان فرمودهاند (بعد از اينكه آنوقتى كه اسباب جنگ فراهم شد برايشان) اين جنگ هميشه با زورمندها بوده است، با آنها مثل ابوسفيان و امثال آنها كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 237
قدرتمندها بودند و اينها منافع ملتها را، ملت خودشان را مىخواستند براى خودشان چيز بكنند و ظلم و ستمكارى و اينهابيعدالتى رايج بوده است و جنگهائى كه واقع شده بين مستضعفين بوده و مردم طبقه سه (فقرا) با اين زورمندها واينهائى كه مىخواستند حق فقرا را بخورند و لسان قرآن در آياتى كه در باب جنگ، جنگ با اين مشركين كه در آنوقت داراى قدرت بودند، آياتى كه وارد شده است يكى و دو تا نيست، بسيار آيات درباب جنگ است و در جدال با اينها و در تمام قرآن اگر پيدا بكنيد يك آيهاى كه مردم را بگويد با اينها ملايمت بكنيد و برويد توى خانهتان بخوابيد تا اينها هر كارى بخواهند بكنند، بكنند، اگر اين جور پيدا شد، آنوقت حق دارد كسى بگويد كه اين قرآن آمده است و دين آمده است و افيون است. افيون معنايش اين است كه مثل ترياك كه، اين مواد مخدره كه استعمال مىكنند و انسان بعد از استعمالش به چرت مىرود، قرآن آمده است كه مردم را به چرت وادار كند! اين تبليغى بوده است كه بر ضد قرآن شده است و نكته اين تبليغ هم اين بوده است كه مسلمين را از قرآن جدا كنند و منطق قرآن را بشكنند در بين مسلمين، تا اينكه اين شرقىها كه مسلمين هستند و داراى مخازن هستند، ديگر پشتوانهاى نداشته باشند كه مقاومت كنند. اگر قرآن و روحانيت قرآن نباشد، اين مردم و تودهها، اينها مقاومت نمىكنند.اينها هستند كه ممكن است، اينطور مطالعات به آنجا رسيده كه اينكه سد است از براى راه استفاده غرب، اين عبارت از قرآن است و عبارت از آن كسانى كه درس قرآن خواندهاند، آنها ممكن است يك وقتى جلوگيرى بكنند از منافع، پس بايد اين دو تا سد را شكست تا راه باز بشود. قرآن را با اين منطق به قول خودشان شكستند يا خيال شكستنش را داشتند كه اصلاً دين، نه دين اسلام، اصلاً دين از اول كه بوده است يك مخدرى بوده. اين براى اين است كه، نه اينكه آنها اطلاع نداشتند، آنها اطلاعاتشان صحيح بوده، داشتند اطلاعات، آنها فريبكارى مىكردند، ماها اطلاع نداشتيم كه فريب مىخورديم، آنها فريب مىدادند و مقصد داشتند، مقصد سياسى داشتند كه منافعش به خودشان برسد و ليكن مسلمين فريب خوردند. ما بىاطلاع بوديم، شايد در بين جوانهاى ما حالا هم باز كه به بركت اسلام و قرآن و روحانيت واينها، يك همچنين اساسى را دارند به هم مىزنند و متزلزل مىكنند، حالا هم اگر يك كسى كه از عمال آنهاست يا خير، خودش بازى خورده، شايد آن هم حالا همين حرف را باز تكرار كند كه نه، قرآن و مثلاً روحانيون، اينها مخدرات هستند. با اينكه مىبينند اين نهضتى كه در پانزده سال پيش از اين تا حالا به پا شده است و الان متزلزل كرده است نه شاه را متزلزل كرده است آمريكا را، انگلستان را، شوروى را و اينها دارند مطالعه مىكنند كه چطور تخلص پيدا كنند و نمىتوانند هم تخلص پيدا كنند براى اينكه از سرنيزهكارى بر نمىآيد در مقابل اراده ملت، اينها هم باز در بينشان شايد پيدا بشود يك جاهلى كه يك همچنين كلمهاى بگويد و ليكن از بىاطلاعى است.
انبياى سابق هم هر كدامشان كه ما از تاريخشان اطلاع داريم يك اشخاصى بودند از طبقه سوم و از اين فقرا و اينها قيام مىكردند در مقابل سلاطينشان، مثل حضرت موسى (ع) در مقابل فرعون، يك مرد شبانى با يك عصائى قيام مىكند و مردم را دعوت مىكند و مىرود سراغ فرعون و فرعون را مىخواهد دعوت كند براى اينكه او را آدمش كند. اين جور نبوده است كه از فرعون بعث شده باشد موسى براى تخدير توده، از توده پيدا
صحيفه نور ج 2 صفحه 238
شده است يعنى خدا از توده انتخاب كرده است اين را در مقابل قدرت فرعون و هكذا ساير انبياء (ع) و آنهائى كه ما اطلاع از آنها داريم اينطور بودهاند و پيغمبر اكرم كه ديگر نزديك به ماست نسبت به آنها و اطلاعمان از تاريخ آن بيشتر است و جنگهائى كه او كرده همه معلوم است كه چند تا جنگ كرده و با كى جنگ كرده، جنگها همه با اشخاص ظالم و متعدى و قلدر بوده است. پس اين منطق كه اسلام يا ساير اديان از مخدرات است، اين منطق اجانب است كه مىخواهند مال شما را بخورند، مىخواهند ما را از قرآن منفصل كنند تا اينكه پشتوانهاى نداشته باشيم، مثل قدرت قرآنى پشت سر ما نباشد و ما متفرق بشويم و هر كسى يك چيزى بگويد و تبليغات آنها اثر بكند و جوانهاى ما را منحرف كند و اسباب اين بشود كه آنها مشغول كارشان بشوند.
كيفيت زندگى و سياست روساى حكومت اسلامى و حكومتهاى ماركسيستى
وقتى مىآئيم سراغ آنهائى كه دين را تبليغ مىكردند، مثل خود پيغمبر و حضرت امير (ع) خلفاى پيغمبر يعنى خلفاى صورى پيغمبر تا آنوقتى كه باب خلافت در كار بود و به سلطنت نرسيده بود، بعد از علماى اسلام، شما اگر تاريخ را ملاحظه كنيد هميشه جنگ ما بين اين طايفه و قلدرها بوده، هيچ وقت همچون نبوده است كه اينها ساكت بنشينند، منتهى به مقدار قدرت و به مقدارى كه عرض مىكنم توانائى داشتند و كم بوده است توانائىشان، آن هم البته عللى داشته است كه نقصى، نقيصههائى در كار بوده و ما در زمان خودمان، در اين مدتى كه خودمان مشاهده كرديم، قيامهائى از همين طبقه ديدهايم در مقابل رضا شاه آنوقت كه آمد و كودتا كرد و عرض بكنم آن بساط را در آورد و آن ظلمها و آن تعديات به همه طبقات مردم، هيچ قدرتى در مقابلش نايستاد الا قدرت روحانى كه قيامهاى متعدد شد كه ما همهاش را يادمان است، قيامهائى كه از علماى اصفهان شد، در قم جمع شدند همه با هم، از علماى بلاد هم آمدند در قم، قيامى كه از خراسان شد كه همه علماى خراسان را كه قيام كرده بودند گرفتند و بردند در زندان، مثل مرحوم آسيديونس و مرحوم عاصفه و ديگران، قيامى كه از آذربايجان شد، علماى بزرگ آذربايجان را مثل مرحوم آميرزا صادق آقا و مرحوم انگجى و ديگران را گرفتند و از آنجا بردند، تبعيد كردند. قيامهاى متعدد، قياس كه مرحوم آقاى قمى كرد كه آمد به تهران و مردم با او همراهى درست نكردند و ايشان هم گرفتند و تبعيد كردند. قيام زيادى كردهاند كه تاريخ نشان مىدهد كه اينها اين جور نبود كه مردم را دعوت به آرامش كنند كه مردم در مقابل ظلم حرف نزنند، در مقابل ظلمه حرف نزنند، اين تبليغات بوده است كه كار ماها را به اينجا رسانده است كه الان هم باز صحبتش را مىكنند، يعنى منحرفها صحبتش را الان هم مىكنند و اينها كمك مىكنند به بنگاه ظلم. آنهائى كه اين مسائل را زمزمه مىكنند، اينها يا اينكه خودشان از دستگاهها هستند و عمال آنها هستند يا فريب خوردهاند از عمال آنها. اين شعارهاى مثلاً كمونيستى و شعارهاى ماركسيستى اينها از همان قماش هست كه اينها يك دستهاى از جوانهاى بازى خوردهاند به واسطه اينها، اينها مطالعه نكردهاند در احوال آنهائى كه اينها را دعوت مىكنند به كمونيستى و به ماركسيستى دعوت
صحيفه نور ج 2 صفحه239
مىكنند، مطالعه در احوال آنها نكردهاند ببينند خود آنها چكاره بودند مثلاً استالين كه در اخير ما همه ادراكش كرديم و در زمان او بوديم و بعضى شما هم بوديد، اين چه جور بوده خودش، خودش چه آدمى بوده است تا اينكه اينها مىخواهند تبعيت از او بكنند.
بله آنوقتى كه جنگ عمومى واقع شد، لشكر ارتش روسيه آمدند به ايران، تقريباً از آن طرف تهران تا خراسان و آنجا آنها بودند و مال انگلستان و مال آمريكا هم آن طرفها را گرفته بودند، هر كدام يك گوشه ايران را ضبط كرده بودند و بودند در ايران و ما ديديم، من خودم ديدم و يك مطلب هم آنوقت معروف معروف شد. اما آن مطلبى كه معروف شد آنوقتى كه متفقين آمدند يعنى روساى متفقين، استالين و روزولت و چرچيل و آن يكى هم روزولت و اينها آمدند به ايران، استالين، آن آدمىكه اين آقايان مىگويند كه خير، آن آدم كمونيست بود، آن آدم تودهاى بود، آن با مردم چطور بود، به او قارداش مىگفتند، برادر بود، همه اينها، وقتى خودش آمد به ايران حتى گاو شيرده برايش مىآوردند كه مبادا اين آقا از شير گاو ايران بخورد. اين آقاى كرملين نشين كه قارداشش عبارت از اين عرض كنم - ارتشش و تودههاى مردم بود، اين وقتى كه آمد، در همان جنگ عمومى براى يك مشورت آمد به ايران، آنوقت معروف بود به اينكه ايشان يك گاو خاصى عرض مىكنم كه همراهش آوردند كه شير آن گاو را بخورد و مبادا خداى نخواسته اين شير گاو نباشد و مبتلا بشود به شير گاو ايران. اين زندگى اشرافى او بود. و من خودم اين را ديگر ديدم كه ما از تهران مىرفتيم به مشهد با اتوبوس، بر خورديم به اين لشكرهايى كهاز روسيه بودند كه عقيدهشان اين بود كه ما و استالين هر دو برادر هستيم و همه با هم مثل هم مىمانيم، اينها مىآمدند براى گدائى سيگار يا چيز ديگر، وقتى يك سيگار به آنها دادند، گرفت اين سيگار را آنقدر خوشحال شد كه بنا كرد سوت زدن و راه رفتن، براى يك سيگار گدائى مىكرد. او وقتى كه آمد، با طياره آمد و با چه وضعى و با چه اشخاصى و با كذا، گاو شيرده هم آوردند كه آقا شير بخورد از آن گاو!. اينها بازى مىدهند مردم را، اينها مردم را بازى مىدهند. لنين كه اينقدر از او تعريف مىكنند و كذا، اولاً به واسطه يك شكست جنسى خودش وارد شده و مخالفت كرده است با آنهائى كه ديانت داشتند، با آن علمائى كه آنوقت بودند و علماى خودشان، يك مسأله جنسى بوده است كه آنها منعش كردند و او عصبانى شده، آنوقت يك قصه هم از او نقل مىكنند كه ايشان گفته است كه بايد ما حساب كنيم ببينيم كه اين افرادى كه در مملكت ما هست، خرج و دخلشان چه جورى است، هر نفر آدمى كه حساب كرديم در سال خرج و دخلش با هم مساوى است يا دخلش بيشتر از خرجش است اين را ما نگاه مىداريم براى اينكه خوب خرج خودش را دارد، يك چيزى هم به ما مىدهد، هر آدمى كه دخلش كمتر از خرجش است، اين را بايد توى دريا انداخت. اين آدم انساندوست يك همچنين آدمىاست، اين كه حالا اينقدر از او تعريف مىكنند يك همچو آدمى است كه اين فقرا كه نمىتوانند كار بكنند، پير مرد حالا شده است، ضعيف شده است، يك عيبى دارد كه نمىتوانند كار بكند به اندازه مخارج خودش، اين ديگر به درد نمىخورد، اين را بايد ريخت تو دريا راحت بشود! توى دريا هم بريزيد كه ديگر محتاج به اينكه زمين را بكنند و اينها، نباشد! اينها بازى مىدهند جوانهاى ما را و تبليغات است همهاش،
صحيفه نور ج 2 صفحه 240
واقعيت نيست. اين يك حكومت و يك عرض بكنم كه رئيس براى آنها و ما هم حكومت خودمان را نشان مىدهيم، آن حكومتى كه ما مىخواهيم. آن حكومتى كه ما مىخواهيم مصداقش يكى خود پيغمبر اكرم است كه حاكم بود ما بناست كه روسا را بگيريم، روسا را نظر بكنيم، سيره رؤسا رانظر بكنيم، يكى از هم آنها حضرت امير بود، يكى هم عمر بود، ما ببينيم اينها مثل عمر هم هستند؟ خود پيغمبر را هر كس كه سيره نوشته است از رسول اكرم نوشته، وضعش در زندگى كمتر بوده است از اين مردم عادى كه آن وقت در مدينه زندگى مىكردند. اطاق گلى اينها داشتند توى مسجد يك اطاق گلى داشتند، سوار الاغ مىشده است يك كسى هم دنبالش، پشت سرش مىنشسته و مىرفته، آنوقت هم براى او مسأله مىگفته، او را تربيت مىكرده. شما بياوريد يك حاكمى، يك رئيس عرض مىكنم كلانترى، يك كد خداى يك شهرى يك دهى بياوريد كه اينطورى باشد، سلوكش با ملت اين باشد كه وقتى توى مسجد مسجد محل اداره حكومت، مىآمدند آنجا وقتى كه پيغمبر توى مسجد نشستند و عرض مىكنم كه چند نفر هم همراهشان هستند، با هم نشستهاند و دارند صحبت ميكنند، اشخاصى كه نمىشناختند، از خارج مىآمدند نقل شده است كه نمىشناختند اينها كدام يكى عرض مىكنم كه حاكم است و كدام يكى محكوم، كدام يكى پيغمبر است و كدام يكى مردم ديگر. يك زندگى اشرافى و يك زندگى عرض مىكنم چيزى نداشته در عين حال كه خودش اينطور بوده آنقدر به اين فقرا رسيدگى مىكرده و به اين ضعفا رسيدگى مىكرده است كه مردم همه از ذكرش فرض كنيد عاجز بودند.
آن هم حضرت امير با سلطنت (جسارت است كه من سلطنت به ايشان بگويم) با خلافت چندين مملكتى كه ايران يكى از آنها، حجاز يكى از آنهانمىدانم عراق يكى از آنها، اردن يكى از آنها مصر يكى از آنها، اين يك همچو دامنهاى آنوقت داشته سلطنت ايشان، با اين دامنه سلطنت، زندگى خودش را ببينيم كه آيا اين غمخوار ملت است يا آنهائى كه اينها مىگويند؟ مقايسه بكنيد و زندگىشان را در تاريخ ببينيد. آن چيزى كه نقل مىكنند، يك پوستى ايشان داشته است يك پوست گوسفندى داشته شبها خودش و عيالش رويش مىخوابيدند، روز هم اين را مىگذاشتند آنجا براى شترشان علف مىريختند. اين زندگى حضرت امير در عمرش شايد يك دفعه يك نان سيرى نخورده باشد. اين وضع خوراك حضرت امير كه در آن چيز را برحسب نقل مهر مىكرده، آنجايى كه توى آن نان جو بوده است مهر مىكرده است، كه مبادا اينها باز كنند يك چيز ديگر توى آن بريزند (يك چربى، يك چيزى كه مثلاً به حسب ترحمى كه فرزندانش مىخواستند به پدر بكنند و زينب مثلاً مىخواسته به پدر بكند، چيزى داخل اين بكند) مهر مىكرده كه دست نخورده باشد. اين خوراك حضرت امير سلام الله عليه بود.
آن شبى كه شبى فوت ايشان است شب ضربت خوردن ايشان هست، آن شب مهمانام كلثوم مىگويند بودهاست، وقتى كه برايش غذا مىآورند، ايشان غذا براى افطار مىآورد، مىبيند كه نمك آورده و شير، مىگويد تو چه وقت ديدى من دو تا خورش داشته باشم؟ يكيش را بردار، مىگويند كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 241
رفته است نمك را بردارد، گفته است به جان من شير را بردار، دو لقمه نمك دست برد و خورد. اين حكومت ماست، حكومت اسلام است حاكم اسلام است، آن هم حاكم كمونيست و ماركسيسم و اينها.
هدف اجانب از سركوبى مروجين اسلام، دستيابى به ذخاير مسلمين
انسان بايد تعقل كند ببيند كجا گول خورده است، اين گول براى چه، اين تبليغات چه براى چه بوده است؟ اين نكته اينكه شما را مىخواهند جدا كنند از اسلام، جدا كنند از حكومت اسلامى، بايد ديد نكته چيست كه شما را مىخواهند جدا كنند از حكومت اسلامى. نكته اين است كه آن آقا گاز مملكت ما را مىخواهد، آن آقا نفت مملكت ما را مىخواهد، خوب، نفت و گاز صاحب دارد، ممكن اين است كه داد وقالشان در آيد. اسلام مىگويد كه هيچ قدرتى حق ندارد، هيچ قدرتى نمىتواند بيايد به مسلمين تحميل بشود، اينها هم كه مىخواهند تحميل كنند همه چيز را، اينها مىخواهند، يك محمدرضا را بياورند و اينجا بگذارند، مأمور كنند (مأموريت براى وطنم) كه اين آدم همه استفادههائى كه اين مملكت دارد، به اينها بدهد، خوب ممكن است آخوند صدايش در آيد، آخوند را خفه مىكنند، (آخوندها مفتخورند، اين آخوندها همه مفتخورند) اينها مىگويند آخوندها مفتخورند اين آخوندى كه حالا دارد مفتخورى مىكند در اين حجرات مدرسه آن زندگى را دارد، چهار تا كتاب و يك گليم و نمىدانم چه، آنهائى به اينها مىگويند مفتخورند كه خودشان داراى كذا و كذا هستند. (اين آخوندها تنبل هستند)! اين آخوندها تنبل هستند كه 70 سال پشتكار دارند يك كار را انجام مىدهند تا آخر براى حفظ عرض مىكنم ملت خودشان و حفظ ديانت خودشان يا آنهائى كه هر روز دارند دور مىگردند براى عرض مىكنم بيعارى كردن؟ اينها دارند به اينها مىگويند تنبل هستند اينها، همه تبليغات براى اين است كه آخوند را از نظر ملت بيندازد، اين قدرت را از اين ملت بگيرد، آن قدرت اسلام را كه بالاىسر همه قدرت هاست از دست بگيرد، اين قدرت كسانى كه مروج اسلام هستند، اين قدرت را هم بگيرد، وقتى كه اين دو تا قدرت را گرفت، سر صبر، محمدرضا هر كارى دلش مىخواهد بكند، يكى نگويد چرا. آن روزى كه رضا شاه آمد و آن همه كارها را كرد، باز يك آخوند بود كه توى مجلس، به اسم مدرس (رحمة الله) كه مقابلش مىايستاد و مىگفت كه نه. هيچ كس نبود، مدرس بود، چند نفر هم كه اطراف او بودند، ديگر در تمام مملكت هيچ قدرتى در مقابل او نمىايستاد. مدرس يك آقاى عمامهاى ملا، متقى و با يك پيراهن كذا و عباى كذا و تنبان كرباسى كه شعر آنوقت برايش گفتند كه تنبان كرباسى قدردانى از او كردند و شعر برايش گفتند، انتقاد از او كردند، اين ايستاد در مقابل رضا شاه و (نه) گفت.
آنوقتى كه التيماتوم كرد روسيه به ايران كه در يك قضيهاى بود كه من حالا يادم نيست، التيماتوم كردند و لشكرشان هم حركت كرده بود و آمده بود تا فلان جا، آوردند به مجلس كه، التيماتوم را آوردند به مجلس كه وكلا چيز بكنند، خوب لشكر روس است و بناست بيايد و التيماتوم كرده و اگر فلان كار را انجام ندهيد چه خواهيم كرد تنها كسى كه خود آنها نوشتند وكلا همه
صحيفه نور ج 2 صفحه 242
نشسته بودند و هيچ حرف نمىزدند و قدرت اين كه كارى بكنند نداشتند خوب چه بكنند نوشته يك سيد يك معمم يك ملائى با دست لرزان آمد پشت آنجا و گفت حالا كه بناست ما از بين برويم، چرا به دست خودمان از بين برويم؟ نه، ما رد مىكنيم اين را، كردند و هيچ غلطى هم آنها نكردند. قدرت پيدا كردند به قول ايشان، وكلاى ديگر هم قدرت پيدا كردد و راى برخلاف دادند و قبول نكردند حرف آنها را، آنها هم هيچ كارى نكردند، اينها مىخواهند ما را بترسانند.
شكست طرح اجانب در عقب راندن مسلمين
الان هم كه شما خيال مىكنيد كه از آن طرف همين ديروز باز تلگرافى در چهار آبان كرده بودند (چند روز پيش از اين) اين سران مفتخور نفتخور، اين تلگراف را كرده بودند و تبريك گفته بودند به شاه چهارم آبان را، اظهار پشتيبانى، مىنويسند كارتر كه قيامت كرده بود در اظهار پشتيبانى كه ما پشتيبان شما هستيم و فلان پريروز هم، چند روز پيش از اين وزير خارجه انگلستان مسأله را همانطورى كه بود گفت، گفت (ايشان حافظ منافع ماست (قريب به اين معنا) حافظ منافع ماست، ما منفعت در آنجا داريم، ما بايد حالا پشتيبانى از او بكنيم.)
نه، ما نمىگذاريم تو پشتيبانى بكنى، ملت ديگر گول اين حرفها را نمىخورد. حالا هم اين حرفهايى كه اينها مىزنند، خيال نكنيد كه حالا اگر اين ملت ايستاد و پشت سرهم ايستاد و رد كرد اين حرفها را به آنها لشكر بياورند از آن طرف، نخير اينها همه شعر است، اصلاً دنيا ديگر اين را قبول نمىكند از كسى. يك ملتى وقتى حرف صحيح دارد مىزند، حرف حق دارد مىزند، مىگويد كه ما نمىخواهيم منافعمان را شما ببريد، ما نمىخواهيم ذخائر ما را شما ببريد، ما مىخواهيم خودمان در اين مملكتمان مستقل باشيم، ما مىخواهيم آزاد باشيم، شما خودتان در - نمىدانم - اعلاميه حقوق بشر اين حرفها را زده ايد، ما مىخواهيم همين مطابق اعلاميه حقوق بشر عمل بكنيم، ما مىخواهيم آزاد باشيم، ما در مملكتمان استقلال مىخواهيم، آزادى مىخواهيم، بچههاى ما هم دارند داد مىزنند اين معنى را، پير مردهايمان هم دارند مىگويند همين معنا را نمىشود با يك همچو ملتى با سرنيزه چيز كرد، نه حكومت نظامى جلوى اين ملت را ديگر مىتواند بگيرد و نه عرض مىكنم كه حكومت غير نظامى، اصلاً نمىشود، نه كارتر مىتواند بگيرد نه - عرض مىكنم كه كرملين نشينها مىتوانند اين كار را بكنند، نمىشود اين معنا. اينها همين طور مىگويند براى اينكه با گفتن مىخواهند شما را از دم، در كنند و لا عمل نمىكنند كه بيايند هجوم بياورند. اينها هر كدام منافعى دارند، منافع بين المللى و اين چيزها را دارند كه نه او جرات مىكند از ترس اين يك قدم جلو بيايد و نه اين جرأت مىكند از ترس او يك قدم جلو بيايد. اينها هر كدام از هم مىترسند لكن خوب مىخواهند اين حرفها را حالا مىزنند براى ترس ما، آنوقت هم يك آخوند ايستاد و گفت (نه) منتهى خوب مردم همراه نبودند، مجهز نشده بودند مردم، تبليغات جورى كرده بود كه آخوند را سوار اتومبيل نمىكردند خدا مىداند، مرحوم حاج شيخ عباس طهرانى (رضوان الله) عليه گفت كه در عراق من مىخواستم سوار اتومبيل بشوم، شوفر گفت ما دو تا طايفه
صحيفه نور ج 2 صفحه 243
را سوار نمىكنيم، يكى آخوندها را و يكى فاحشهها را. وضع آخوند اين جور شده بود آن روز يعنى اين جور كرده بودند. جدا كردند اينها را از ملت، رضاخان هر كارى خواست كرد آن آخوندها هم، آقايان هم قيام كردند، چند تا قيام كردند لكن ملت از باب اينكه گول خورده بود نتوانست، همراهى نكرد، آنها هم لشكرى نداشتند. الان هم تبليغات پشت سر هم تبليغلت هست، تبليغ پشت سر تبليغ، فلانى (امام خمينى ) در قصر ييلاقى چيز، آنجا هست و جوانها مىروند پيش او در قصر ييلاقى. اين قصر ييلاقى ماست كه نداريم يك اطاقى كه آقايان بتوانند بنشينند، بايد اينطورى بايستند. اين تبليغات، آقا مىخواهند اينطورى جدا كنند مردم را از اين دين ولى حالا ديگر اين حرفها را گوش نمىدهند، حرفها گذشت ديگر، روشن شدهاند مردم، مطلع شدهاند مردم بر حيلهها، ديگر به اين حرفها گوش نمىدهند و بايد برود اين آدم، هيچ چاره ندارد و اگر بخواهيد ايران اصلاح بشود، با بودن محمدرضا در آنجا و اين سلسله خبيثه پهلوى، اين ايران اصلاح شدنى نيست، بايد اين برود تا ايران اصلاح بشود، دنبال او بايد دست آمريكا انگلستان عرض مىكنم كه شوروى، اين سه ابر قدرت بايد دستشان قطع بشود از ايران و ايران، مستقل براى خودش باشد تا اصلاح بشود. ما دنبال اين معنى هستيم انشاءالله.
انعكاس وقايع انقلاب اسلامى، تكليفى براى ايرانيان مقيم در خارج
حالا ببينيم تكليف شما كه اينجا نشستيد چيست؟ (من خسته شدم كه نمىتوانم ديگر ادامه بدهم) تكليف ماها چيست؟ برادرهاى ما در ايران دارند تكليفشان را عمل مىكنند يعنى الان هم كه ما اينجا نشستيم، شما خاطر جمع باشيد در قم يا در جاى ديگر يك صدائى هست. در تهران نمىدانم در زنجان، هر جا برويد يك مطلبى هست، يك نهضتى هست، يك فريادى هست، يك كتك خوردنى هست، يك - عرض مىكنم قتل و غارتى هست آنها مشغول هستند و ما و شما در اينجا مواجه با آن جهت مع الاسف نيستيم اما شما هر كدامتان مىتوانيد تبليغ كنيد در همين خارج هر كدام اهل عرض مىكنم كه مدارس هستيد، دانشگاه هستيد، 10 نفر آدمى كه آنجا ايستاده از اين خارجىها، برويد سراغشان بگوئيد كه ايران وضعش اينطور است، دارند اين كار را مىكنند، اين سران ممالك دارند اينطور ظلم به ما مىكنند اين شاه دارد اينطور ظلم مىكند، اينطور مردم را مىكشد، مردم حرفشان اين است اين را مىخواهند، مردم وحشى نيستند. اين مرديكه دارد مىگويد اين مملكت ما مردمش قابل نيستند كه آزادى به آنها داديم و مىگويد قابل نيستند كارتر مىگويد كه آنقدر آزادى دادند كه اينها ديگر داد و فريادشان در آمده، اينهمه قتل و غارت براى زيادى آزادى است به منطق كارتر، با تصريح. من نمىفهمم اين چه جور دماغى است، اين چه جور آدمى است. در روزنامه بود، روزنامه اطلاعات يا كيهان كه ايشان گفتهاند كه شاه يك آزادى تندى به مردم دادند و اين، منشاء اين اختلافات است، اين آزادى تند منشاء اين است كه مردم دادشان بلند شده است كه اى آزادى، آزاد آزادى. مقصود از هى آزادى اين است ما نمىخواهيم آزادى، ما نمىخواهيم آزادى و
صحيفه نور ج 2 صفحه 244
حرف كارتر اين است. اينها دارند اينطورى معرفى مىكنند. اين مرديكه مىگويد كه (باز او بهتر است از اين) اين ملت ما قابل آزادى نيستند، نمىشود به آنها آزادى داد براى اينكه اگر آزاد بشوند مرا نمىخواهند. حرف او اين است تا به آنها گفتند (آزادى) مىگويند (مرگ بر شاه). آن آدم هم مىگويد از بس آزادى دادند، دارند داد ميزنند. ما گرفتار يك همچو دو نفر آدمى هستيم، يكى از آن طرف افتاده، يكى از آن طرف افتاده. اين گرفتارى ماست. ما كه در اينجا نشستيم و تمام با هم داريم و شما كه تماس با اين رفقاى اروپائى يا آمريكائىتان داريد، بگوئيد مطالب را، درد ايران را يا درد اين ملت را بگوئيد، بگوئيد كه اين بچههاى صغير را اينها دارند مىكشند، بچههاى 7 ساله را، بچههاى 8 ساله را اينها دارند مىكشند.
ما ميخواهيم كه انعكاس اين مطلب كه در خارج اينها يك مردم وحشى هستند، نوشته بود، از قول يك خبرنگار بود كه اروپائى بود، انگليسى بود، نوشته بود كه من در اين اجتماعى كه در روز عيد فطر مردم با تمام وقار داشتند مىرفتند و شعارهائى مىدادند ولى هيچ زد و خورد تو كار نبود و آرام بود، نوشته است كه من رفتم كه بروم، يك اتومبيل بود مال يك آمريكائى، نگه داشت ديد من خارجى هستم، سوار شدم، رو من كرد، گفت ببين وحشىها را. به او گفتم، اينها وحشىاند؟ شما در كجاى دنيا اطلاع داريد كه نيم ميليون، يك ميليون جمعيت راه بيفتد و اينطور آرام اينطور صحيح راه بروند؟ خوب، اينها حقشان را مىخواهند، اينها وحشى هستند؟ اينها در خارج منعكس كردهاند كه ايران وحشى هستند، وحشى را كه نمىشود آزاد كرد، وحشى بايد در باغ وحش درش را بايد محكم قفل كرد. اينها دارند شماها را اينطور معرفى مىكنند. شما براى اينكه از ذهن اين خارجىها بيرون بياوريد اين مطلب را، بگوئيد مطلبى كه ما داريم چيست، مطلبى كه ايرانىها دارند چيست، اين است. تا اين مسأله از ذهن اينها بيرون برود وقتى بيرون رفت، در اينجا هم يك موجى پيدا مىشود. اين حكومتها، اينها هم از ملت خودشان يك قدرى ملاحظه ممكن است داشته باشند. اين براى اين جهت است، نه اينكه براى اين است كه اينها بلند شوند بيايند كار ما را حل كنند، ما كارمان را بايد خودمان حل كنيم. لكن اين مطلب كه دارند درست مىكنند براى ملت ايران كه ملت ايران وحشى است و آزادى نمىتواند بپذيرد يا ملتى است كه از زيادى آزادى دادش در آمده است، اين مطلب را شما بايد منعكس كنيد و بفهمانيد كه مسأله و داد ملت ايران چيست و اينها چه چيز مىخواهند. بچه 8 ساله شان داد مىزند آزادى، استقلال، حكومت اسلامى، پير مردش هم اينها را مىخواهد، ملايش هم اين را مىخواهد - عرض مىكنم كه اهل منبرش هم اين را مىخواهد، فضلايش هم اين را مىخواهند، بازارى هم اين را مىخواهد، دبيرستانى هم اين را ميخواهد، اينها مىخواهند آزاد باشند. گرفتار بودند، 50 سال اختناق، اينها مىخواهند كه مستقل باشند، سالهاى طولانى (بيش از 50 سال) تحت اسارت بودند، مىخواهند بيرون بيايند از اين اسارت. ماها بايد در اينجا كه هستيم تبليغ كنيم يعنى بگوئيم به اين افراد اين مملكت، با هر كس كه روابط داريم مسائل ايران را طرح كنيم و به اينها بگوئيم تا اين مطلب از ذهن اينها بيرون بيايد كه (اينها يك دسته وحشى هستند كه دارند بانك را نمىدانم - آتش
صحيفه نور ج 2 صفحه 245
مىزنند، حالا اگر هم آتش بزنند اينها، يك وقت از خود آنها نباشد. اين يك دسته وحشى هستند اينها، اينها را اگر آزاد كنند، چه خواهند كرد؟ چه خواهند كرد. چه خواهند كرد. نه مسأله اين نيست، اين بيچارهها براى آزادى دارند داد مىزنند، بچههايشان را هم مىدهند كه مبادا كه باز در قيد و چيز اجانب باشند.
انشاءالله خداوند همه شما را حفظ كند، موفق باشيد و اسلام را تقويت كنيد. اميدواريم كه اين ملت با اين وضعى كه دارد، پيروز بشود و پيروز خواهد شد انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 246
بيانات امام خمينى در مورد لزوم اتحاد قواى مسلمين در مقابل دسائس استعمارگرى
تاريخ: 9/8/57
بسم الله الرحمن الرحيم
اتصال قطرات اجتماع مسلمين پيدايش قدرت واحدى براى نابودى ابرقدرتهاست
اين گروههايى كه هستند، اين گروهها يك اختلافات سليقهاى و مسلكى بينشان موجود است. من خودم هم كه در اينجا آمدم اين معنا را يك قدرى احساس كردم هست.
يك جامعهاى كه يك مقصدى دارد و مىخواهد كه آن مقصد را تا آخر ببرد و مقدماتش را فراهم كند و به نتيجه برسد، اين جامعه را مىشود تشبيه كرد (افراد جامعه و خود جامعه را) به قطرات و نهرها و سيل و دريا. قطره باران يكى يكى وقتى كه ملاحظه بكنيد، هر قطرهاى وقتى از قطرههاى ديگر جدا باشد يك برگ را هم تر نمىكند يك قطره باران به قدر اينكه يك برگى را تر بكند نيست. اگر هم فرض كنيد كه ميليونها قطره باشد، اين قطرهها از هم جداباشند، هيچ اتصالى باهم نداشته باشند، اگر چنانچه ميلياردها قطره وجود داشته باشد. و اينها قطره قطره باشند، باز كارى از آنها نمىآيد. هر قطرهاى تا اجتماعى نباشد كارى از آن نمىآيد، حالا اگر اتصال با هم پيدا كردند، يك وقت اتصالشان يك مقدارى است، مثلاً در يك جايى كه قطرات آمدهاند، يك مقدارى از اين قطرات با هم اتصال پيدا كردهاند و ليكن به مقدار ديگرى يا اتصال ندارند يا اتصال پيدا كردهاند ليكن آنها ديگر به اين قطراتى كه با هم متصل شدهاند، اتصال نداشته باشند، آن يك جويى را، يك نهرى را تشكيل مىدهد، آن هم يك نهرى را تشكيل مىدهد يا اگر با هم اتصال پيدا نكرده باشند به همان قطره باقى مىمانند. از اين نهر يك كارى بر مىآيد اما كار اساسى نيست. از اين اتصالى كه بين اين قطرات پيدا شده است و يك نهرى ازآن درست شده است، مىشود كه يك زمينى را مثلاً آبيارى كنند و به او كشتى بكنند ليكن محدود است انتفاع از آن آن نهر هم همين طور، و آن قطرات اگر باشد كه هيچى. اما اگر چنانچه اين نهرها به هم متصل شد و يك سيلى و رودخانهاى راه انداخت، قدرتش زياد مىشود قطره بود آنوقت، قبل از اينكه سيل بشود، آنوقت كه قطره بود، قدرتش يك قدرت قطرهاى بود كه يك برگ را نمىتوانست تر بكند يا حركت بدهد، حالا كه اتصال پيدا كرد و يك نهرى از او وجود پيدا كرد، اين حالا به واسطه اتصال، قدرت پيدا كرد يعنى قدرتهاى كوچك جمع شدند، ضعيف جمع شدند، وقتى با هم شدند يك قدرت واحد پيدا شد كه اين قدرت واحد نسبت به آن قطره به اندازهاى است كه عدد آن قطرات است، اينها با هم كه مجتمع شدند اين ضريب آن قطرات است و شايد گاهى هم قدرت بيشتر
صحيفه نور ج 2 صفحه 247
بشود لكن باز يك قدرت محدودى است، به همين اندازهاى كه يك زمينى را مىتواند يا اينكه اگر راه بيفتد مىتواند يك جوى كوچكى راه بيندازد، يك خاشاكى را حركت بدهد. اگر اين جوىهايى كه از اين نهرهائى كه پيدا شده است از اين قطرات، با هم اتصال پيدا بكنند و يك سيلى تشكيل بدهند، قدرت زياد مىشود كه حالا اين سيل خروشنده مىشود و ممكن است كه بكند يك درختهايى را، يك بناهايى را خراب كند با آن خروش خودش و اگر اينها همه به هم اتصال پيدا بكنند و اين رودخانهها همه با هم اتصال پيدا كنند و به شكل يك دريا در آيند، قدرت بسيار زياد خواهد شد كه يك موجش كشتىها را مىشكند.
اين جامعه ما هم همين طور است، يكى يكى افراد را حساب كنيد، اگر صد ميليون يكى يكى باشد يعنى صد ميليونى باشد كه هر كدام خودشانند، كارى به ديگرى ندارند، اين صد ميليون جمعيت هيچ كارى از آنها نمىآيد، هر كدام به اندازه خودشانند اما اتصال چون ندارند كار از آنها نمىآيد و مثل آن قطرهها مىمانند كه يك برگى را نمىتوانست حركت بدهد. يك نفر آدم يك قدرتى دارد اما قدرتش بسيار بسيار محدود است كه بخواهد يك كار اساسى را انجام بدهد، از او نمىآيد كار انجام بدهد، اگر هم فرض كرديم كه اين يك نفر يك جا يك جمعى با او هم عقيده شدند و با هم در يك مقصدى شركت كردند لكن ساير افرادى كه در جامعه هست با اين يا هم فكر نباشند و بدتر، اينكه فكر مخالف داشته باشند، اگر هم فكر نباشند و به آنها كار نداشته باشند، اين يك قدرتى است كه از آن كارهاى محدودى مىآيد، كارهاى كمى از او مىآيد براى اينكه خودش به واسطه اين اتصالى كه افراد به هم پيدا كرده يك قدرتى پيدا كرده است، چون مزاحم هم ندارد از اين جهت يك كارهايى را مىتواند انجام بدهد اما اگر بنا شد كه يك جمعيت ديگرى باشند كه با اين مخالف باشند در اين راهى كه دارد مىرود، اينها از اين راه مىخواهند بروند، آنها مزاحمت مىكنند، به واسطه اين مزاحمتى كه واقع مىشود، كارها خنثى مىشود يعنى نه او به مقصد خودش مىرسد و نه اين جمعيت به مقصد خودشان مىرسند. اگر اين مىخواست به همان مقصد جزئى خودش برسد، مزاحم بايد نباشد در كار. اگر شما بخواهيد از اينجا برويد تا مثلاً بيرون اين شهر، اگر يك مزاحمى نباشد مىتوانيد برويد اما اگر مقابل شما يك مزاحمى، يك سيلى باشد، يك غول باشد، مزاحمى باشد، نمىتوانيد برويد.
اين اجتماعى كه ما فرض كرديم، حالا از افراد محدود واقع شد و اينها در يك مقصدى اين جمعيت شركت داشتند و خواستند يك حركتى بكنند، اگر چنانچه در مقابلشان يك جمعيت ديگرى نبود كه با اينها مزاحمت كند، آن خودش يك حركتى مىكرد و يك نتيجه جزئى هم از آن حاصل مىشد اما اگر يك جمعيت ديگر پيدا شد و مزاحمت با اين جمعيت كرد، شما فرض كنيد كه صد تا، دويست تا جمعيت كه هر كدامشان مجتمع داشته باشند، دويست تا جمعيت باشند لكن دويست تا جمعيتى كه اينها همه كارهاى مختلف و عقايد مختلف دارند و مزاحمت از هم مىكنند، اينطور نيست كه كار به هم نداشته باشند، مزاحمت از هم مىكنند، اين دويست تا قدرت به واسطه اين مزاحمت هايى كه مىشود، خنثى مىشود يعنى بيكاره مىشود، نمىرسد هيچ كدام به مقصد، همه ناكام خواهند شد در
صحيفه نور ج 2 صفحه 248
مقصد. چه وقت ممكن است كه مقصد يك جامعهاى جامه عمل به خودش بپوشد؟ آنوقت كه اين افراد اين جامعه، مثلاً حالا ما فرض مىكنيم افراد مسلمين، اين افراد مسلمين كه مثلاً هشتصد ميليون، شايد حالا يك ميليارد باشد، اينكه مىبينيد كه اين يك ميليارد جمعيت همه شان زير سلطه هستند، پيدا نمىكنيد در اين يك ميليارد جمعيت كه از مسلمين تشكيل شده است (كه همه مسلمند) الا اينكه هر جايش را كه دست مىگذارى مىبينى كه ابرقدرتى در آن دست دارد، اينكه يك ميليارد جمعيت اسير يك ابرقدرت داراى مثلاً دويست ميليون جمعيت، صدوپنجاه ميليون جمعيت است براى اين است كه آن صدو پنجاه ميليون جمعيت با هم يك اجتماعى دارند در يك مقصدى و اين يك ميليارد جمعيت با هم كه اجتماع ندارند، با هم مخالف هم هستند.
وقتى كه رجوع مىكنيد به ايران ملاحظه ميكنيد ايران با آنهايى كه مجاورش هستند، ممالك مجاورش خوب نيست. ممالك اسلامىبه اين صورت در آمده و اين همين طورى نيست، اينطور نيست كه اين ممالك اسلامى كه با هم اختلافات دارند و اختلافات سرسختانه با هم دارند، گاهى هم به جنگ هم برمىخيزند، اين من باب اتفاق شده باشد، خير، اين نقشههاى آن ابرقدرتهاست كه اينها را وادار مىكند كه به هم بپرند و اجتماع نداشته باشند، اين قدرت يك ميلياردى نيايد روى كار كه حوصله را برآنها سخت كند و به همه غلبه بكند. آن بايد چه بكند؟ بايد اين جمعيتها را، اين چيزها را مثل نهرهاى مختلف مجتمعاند اما آن نهر با آن نهر مجتمع نيست، اينها را متفرق بكنند از هم ، و او يك مسلك داشته باشد و آن هم يك مسلك داشته باشد، آن هم يك مسلك، هر كدام يك راه خاصى به خودشان داشته باشند و با ديگران مخالفت داشته باشند، دعوا و جنگ داشته باشند. اين يا از خيانت سران ممالك است (ممالك اسلامى) و يا از جهل و بىاطلاعى شان هست كه نتوانستند اينها با هم تفاهم كنند و همه با هم مثل يك دريايى بشكنند با موج خودشان هر چى كه در مقابلشان مىآيد. توطئه ابرقدرتها براى از بين بردن تفاهم دول عربى مىبينيد كه شما در فلسطين يك عده محدودى از اين صهيونيستها، از اين يهودىها، يك قسم از اين اسرائيل، يك عده محدودى اينقدر ممالك عربى را كه بيش از صد ميليون جمعيت دارد طورى كرده است كه يا بعضىشان تسليم او شدهاند، بعضىشان هم نمىتوانند هيچ كارى بكنند. الان چقدر سال است كه اسرائيل آمده و غصب كرده است اين اراضى فلسطينىها را و اينهمه جمعيت عرب و ممالك عربى اينقدر عرضه نداشتهاند كه اين فلسطين را رد بكنند، مىگويند آمريكا پشت سر اوست، خير بىعرضه هستيد، بى عرضهاند، نه اين است كه آمريكا، اگر اين قدرت، قدرت صد ميليونى عرب با هم مجتمع بشوند، آمريكا هم نميتواند كارى بكند اروپا هم نمىتواند، هيچ جا نمىتواند كارى بكند لكن مجتمع نيستند. بله آنها كارى كه مىكنند اين است كه اينها را نگذارند مجتمع بشوند. آن كارى كه آنها مىكنند اين است كه اگر يك وقت استشمام اين را كردند كه اين دول عربى مىخواهند با هم مجتمع بشوند، يك كارى بكنند بر هم بخورد اين اجتماعشان مثلاً رئيس مصر را ببرند به آنجا،
صحيفه نور ج 2 صفحه 249
رئيس جمهور مصر را ببرند به آمريكا و با او قرادادى بكنند، چه بكنند و از يك راهى، او را يك راهى ببرند كه ديگران آن راه را ندارند، آن يكى را ببرند يك راه ديگرى كه آنها آن راه را ندارند. اين از كم فهمى ماهاست و از بىعرضگى ما مسلمين است كه اينطور اسير هستيم و همه ما در تحت سلطه هستيم و همه منافع شرق را دارند آمريكا و شوروى و امثال اينها مىبرند براى اينكه اين قطرات در آنجائى هم كه با هم مجتمعاند، اجتماع نيست.
تشكيل احزاب و گروههاى مختلف، حيلهاى براى دستيابى اجانب به بيتالمال مسلمين
شما ملاحظه بكنيد، خوب حالا ما حساب آنكه مىخواستيم بكنيم حساب ايران است. ايران وقتى كه يك جمعيت سى و چند ميليونى، به حسب اينطورى كه حالا مىگويند، يك جمعيت 35 ميليونى اگر بنا باشد سى و پنج ميليون يك نفر يك نفر باشند اينها 35 ميليون يك نفر يك نفر، كار يك نفر يك نفرى مىتوانند بكنند، كار اجتماعى نمىتوانند بكنند براى اينكه ربطى به هم ندارند. حالا كه با هم مجتمع شدند و يك مثلاً فرض كنيد جامعهاى تشكيل شده است از آنها، در همين متن جامعه ايجاد اختلاف مىكنند و افراد را كه با هم مىخواهند مجتمع بشوند، نمىگذارند. مسلكهاى مختلف، اين احزابى كه مىبينيد كه در ايران (حالا ما صحبتمان سر ايران است) اين احزابى كه از اول، مثلاً شايد از مشروطه به اين طرف اين احزاب پيدا شده باشد، اين احزاب مختلفه خيال نكنيد كه من باب اتفاق يك دستهاى با هم جمع شدند و حزبى تشكيل دادند، اين با يك نقشه شيطانى بوده قدرتهاى بزرگ براى اينكه ايران را نگذارند با هم بشوند، يك حزب درست كرده اسمش را اين گذاشته و يك حزب ديگرى درست كرده اسمش را آن گذاشته، اين حزب با آن دشمن است، آن حزب با اين دشمن است. احزاب در بطن اين جامعه درست كردهاند، جبهه مختلف درست كردهاند و اين احزاب و جبهههاى مختلف هم اينطور نيست كه آن كار خودش را بكند و راه خودش را برود به آن كار نداشته باشد، آنهم كار خودش را بكند به اين كار نداشته باشد،نخير با هم مختلفند،با هم مخالفند. يك راه استفاده غرب از ما و استفاده آمريكا و شوروى از مخازن و ممالك ماها همين معناست كه در بطن خود يك جامعه كه بايد براى خودش يك حسابى داشته باشد و يك پيشرفتى بكند، در همان بطن جامعه از طريقهاى مختلف اختلاف درست مىكنند، اختلاف مسلكهاى مختلف عرض مىكنم كه جنگ ترك و فارس، جنگ كرد و مثلاً غير كرد، جنگ مثلاً فرض بفرمائيد كه بلوچ و غير بلوچ از اين مسائل درست مىكنند و مىتراشند. يك مملكتى كه بايد همه با هم مجتمع بشوند، هر كدام را به يك راهى مىبرند يعنى نقشهها مىبرد اينها را به راههاى مختلف و به واسطه همين اختلافاتى كه در بطن خود جامعه است نمىگذارد اين جامعه رو به ترقى خودش برود. آنها استفاده خودشان را مىكنند، اينها مىزنند توى سر هم و آنها مىآيند نفتهايشان را مىبرند و گازهايشان را مىبرند، هر چه دارند آنها غارت مىكنند كسى هم نيست كه حرف بزند براى اينكه يك فكر واحد نيست، افكار
صحيفه نور ج 2 صفحه 250
متشتت و مختلف است. بنابراين، اين يك سنخ اختلافاتى است كه توى جامعه و بطن جامعه ما مىاندازند و من باب اتفاق نيست و نقشه است كه اين اختلافات را درست مىكنند.
نقشههاى اجانب، عامل اختلاف و راه تحكيم سلطه گران و سدى در برابر پيشرفت اسلام
يك سنخ ديگر اين است كه قبل از ماه مبارك و قبل از ماه محرم كه دو ماهى است كه - اجتماعات مسلمين هست، در ماه عرض مىكنم كه ماه رمضان، ماه اجتماعات است، مساجد كه اين مردم توجه دارند به اين اجتماعات، ماه محرم هم در ايران وقت اجتماعات است، اين را ديگر دولتهاى خودمان آنها هم كمك مىكنند همه با هم. دولتهاى خودمان در اين دو موسم (شما حالا بعدها امتحان كنيد در اين دو موسم) قبل از اينكه اين دو موسم بيايد يك چيزى توى كار مىآورند. ما ديديم كه دو سال، سه سال، حالا هم تتمهاش هست و چه بساطى درست كردند براى كتاب شهيد جاويد، با هم اختلافات، اهل منبر و اهل محراب، اهل بازار و اهل كذا، يكى از آن طرف كشيد و يكى از آن طرف كشيد و يك ماه مبارك و يك ماه محرم و ساير ايام خودشان را صرف كردند و قوا را هدر بردند و اعليحضرت با كمال آرامش اموال اين ملت را خورد و سلطه خودش را تحكيم كرد بر آنها. آقايان هم همه متوجه هستند كه كجاى كتاب شهيد جاويد چى چى نوشته، كجايش چى چى نوشته، مقصودش اين است، مقصودش آن است، دعوا كردند سر اين مطلب و اختلافات و منبرهايى كه بايد صرف اين بشود كه اين سدى كه سر براى اسلام، براى پيشرفت اسلام، براى پيشرفت مملكت است بشكنند، اين سد محمدرضا شاهى را بشكنند همه قوا صرف كتاب شهيد جاويد شد و اختلافات سر كتاب شهيد جاويد هدر دادند قواى خودشان را چند سال، الان هم دنبالش هستند، بعد از آن دوباره يك چيز ديگرى را آوردند، مرحوم شمس آبادى خدا رحمتش كند، رفتند مثلاً يا كشتند او را يا كشته شد، يك بساطى هم آنطور بود يكسال هم مردم را معطل اين كردند كه آن آقاى شمس آبادى را كى كشتش، كى كشتش، دعوا سر يك همچنين مسألهاى كردند و اين بىنقشه نيست، شما خيال نكنيد كه همين طورى واقع شده يك كسى را كشته شد و يك كس را هم چيز كرده، خير اين يك نقشهاى است كه روى اين نقشه حساب شده است. آنوقتى كه شما مىخواهيد اجتماع با هم پيدا كنيد وآنها مىترسند كه مبادا در اين اجتماعات چه بشود، يك همچنين مطلبى را پيش مىآورند، يك قدرى كهنه مىشود يك چيز ديگر پيش مىآورند، (على شريعتى). چقدر قواى ما را، قواى اسلامى را تحليل بردند و همه را به هم متوجه كردند و همه قدرتها را كوبيدند براى اختلاف بين اين اهل منبر، داد و قال و اهل محراب چه و دانشگاهى چه و دانشكده چه.
الان هم اين اختلافات هست، همين اختلافات اسباب اين شده است كه دشمنهاى اصيل شما با دل راحت بخوابند و بگويند الحمدالله خودشان به جان خودشان افتادهاند و دارند توى سر خودشان مىزنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 251
بيدارى و انسجام در كارها، از بين برنده نقشههاى شياطين
بايد بيدار بشوند نسل جوان، توجه پيدا كنند نسل جوان به اين نقشههاى شيطانى كه مىريزند. الان در اروپا شما چندين هزار جمعيت داريد، اين چندين هزار جمعيت اگر چنانچه با يك مقصد راه بروند، يعنى شما در فرانسه هستيد، يك دسته ديگر در آلمان هستند و يك دسته ديگر آمريكا هستند، اينها همه با يك مقصد حركت بكنند، كارهايشان منسجم باشد، يك نظام داشته باشد و اينها با هم يك نقشه را بخواهند پياده بكنند خيلى كار از آنها بر مىآيد. مع الاسف نيست يك همچنين چيزى، اختلافات باز هست، يك گروهى او درست كرده، يك گروهى او درست كرده، اين گروهها با هم اختلاف دارند، او مىآيد براى او يك چيزى مىگويد، او مىآيد براى او يك چيزى مىگويد. در ايران هم اينطور است، الان كه ايران به خود آمده يك قدرى و الان در تودههاى مردم ايران اختلافات در اين مقصد كم هست يا نيست و آنهايى هم كه مثلاً احتمال اختلاف در آنها مىرود، آنها هم در اقليت واقع هستند، يا خير كم كم به خود آمدهاند، الان وقت اين نيست كه ما در اين قضاياى جزئيه بنشينيم با هم اختلاف كنيم، اين نظير اين مىماند كه يك زلزلهاى واقع بشود در يك شهرى و بخواهد خانهها را خراب كند، شما با هم بنشينيد مباحثه بكنيد كه فلان قصه چه جورى است، قصه بگوئيد به هم، زلزله خواهد همه را كشت.
امروز اختلاف خيانت به قواى متحد مسلمين است
الان كه تمام قواى مسلمين ايران جمع شده با هم، در مقابل قدرتها ايستاده است، در مقابل شاه و آن قدرتهايى كه دنبال او هستند الان ايستاده است اين خيانت بر اسلام است كه ما اختلاف بيندازيم بين خودمان و با هم ما اختلاف كنيم. اين خيانت به يك ملت است كه به واسطه اختلافات ما خنثى بشود اين حركتى كه در ايران پيدا شده است. اگر اين حركتى كه در ايران پيدا شده و سابقه ندارد در تاريخ، نه در تاريخ ايران، شما در تاريخ نمىتوانيد پيدا كنيد كه بچه اينقدرى آن همزبان باشد با پيرمرد در يك مطلب، همه با هم باشند. اگر خداى نخواسته اين جنبش و نهضتى كه در ايران پيدا شده و سابقه ندارد اين اگر چنانچه بىنتيجه بخوابد، تا ابد زير سلطه غير خواهيد بود، خواهيد بود زير چكمه غير تا ابد، قطع مىكنند، قطع مىكنند نسلهاى شما را.
همصدايى بر ضد رژيم، حكم عقل و شرع است
اينها حالا فهميدند كه يك قدرتى هست در اين جمعيت. ايران داراى يك قدرتى هست، يك قدرتى است كه نظامى نمىتواند اين را به هم بزند، حكومت نظامى نمىتواند اين كار را به هم بزند، يك قدرتى است كه الان ابرقدرتها را متزلزل كرده كه بايد چه بكنند، چه شيطنتى بكنند اين قدرت را بگيرند، الان مشغول مطالعه و بررسى و نقشهكشى هستند كه اين قدرتى كه الان، اين جنبشى كه الان پيدا شده و مثل سيل خروشان دارد حركت مىكند و خنثى ميكند آن نقشههاى آنها را، چه نقشهاى پيش بياورند كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 252
خاموش بشود اين، بايستد اين نهضت. اگر اين نهضت خداى نخواسته به نتيجه خودش نرسد و بخوابد، ايران و اسلام و مسلمين تا ابد زير سلطه اروپا و آمريكا خواهند جان داد. اگر يك همچو چيزى هست (هست، اگرى ندارد) اگر يك همچو چيزى را احراز ما كرديم يا احتمالش را داديم، حكم شرع و عقل اين است كه بايد همه با هم همصدا باشيم. جائز نيست كه ما با هم اختلافات داشته باشيم و هر كسى يك راهى برود، همه با هم يك صدا بايد بكنند و همه بگويند نه، نه محمدرضا شاه و نه سلسله پهلوى و نه لندن و نه آمريكا و نه شوروى خودمان، اسلام، مسلمين، خودمان. اگر اين پيشرفت را كرديد، امروز اگر اين اتحاد را حفظ كرديد و پيشرفت كرديد و نجات پيدا كردهايد. و اگر الان نجات پيدا نكنيد خدا مىداند تا آخر گرفتار هستيد.
خدايا! من گفتم
خدايا! من گفتم، من آن چيزى را كه مىفهمم گفتم به آقايان، گفتم به جامعه ايران و من تقصير ندارم. مطلب يك مطلب شوخى نيست، مطلب اين است كه يك ملتى در طول تاريخ زير سلطه سلاطين جور بودهاند، در طول تاريخ 2500 سال زير سلطه سلاطينى بوده است كه همهاش جور بوده است، حتى آن عادلهايشان خبيث بودند، حتى آن انوشيروان عادلش هم از خبيثها بودهاست، حتى آن شاه عباس جنت مكانش هم از اشخاص ناباب بوده است، پسر خود را كور كرده است. در طول تاريخ اين ملت زير سلطه و چكمه اين سلاطين خبيث بوده.
مطالعه و شناسايى آداب و روحيه اقوام، راهى بر دستيابى مخازن
در 200 سال پيش از اين، 300 سال پيش از اين كه خارجىها راه يافتند به اينجا، مطالعات كردند و همه چيز را بررسى كردند و روحيه مردم را بررسى كردند و زمينها را بررسى كردند، با شتر رفتند بيابانهاى ما را بررسى كردند كه چه دارد چه ندارد تاريخ را ببينيدبا شتر اينها آمدندو رفتند آنوقتى كه اتومبيل و اينها نبوده است با شتر رفتند تمام اين بيابان هاى بى آب و علف را گردش كردند و مطالعه در آن كردند، مطالعه در روحيه همه اين مملكت و اشخاصى كه در اين مملكت يعنى طوايفى كه در اين مملكت است از بلوچ گرفته تا عرض مىكنم كرد گرفته تا لر گرفته همه رامطالعهاينها كردهاند كه چه جورى مىشود اينها را نگهشان داشت به حال عقب ماندگى و اينها را قانع كرد يك وقت انقلاب نكنند. ازآنوقت تا حالا ما زير سلطه آمريكا و اروپا هستيم، اولش اروپا بوده و انگلستان بوده و اينها و بعدش هم حالا آمريكا آمده در كار كه بدتر از آنهاست، شوروى و آمريكا، هر كس از يك طرف. خوب اينهاخواهند مخازن ما را ببرند، همه چيز ما را مىخواهند از بين ببرند، استفاده كنند و ما را به يك حال عقب مانده و بيچاره نگه دارند. خوب،چه كنند؟ مطالعه كردهاند بهاين رسيدهاند كه بايد اينها را بايد از هم جدا كرد. خيلى مسايل اينها دارند، خيلى مسائل دارند. بايد به واسطه همين كه مسلمين را اول از هم جدابكنند كه اين عراق و اين ايران، اين افغانستان، اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 253
پاكستان و اين چه و آن چه، اينها از هم جدا، هر كدام به ديگرى جنگ بكنند، خوب اين يك راه فرجهاى براى اينكه نتوانند اينها، به خودشان مشغول باشند و نتوانند اينها با هم مجتمع بشوند كه مقابل ابر قدرت بايستند.
رژيم، سركوبگر روحانيت و جلوگيرنده اجتماع مسلمين
در داخله هر مملكتى مثلاً حالا مملكت ايران كوشش كردند به اينكه در داخله ايران از راههاى مختلف يك كارهايى بكنند كه قوا با هم مجتمع نشوند. آخوند را پيش مردم زمان رضاشاه همچو مبتذل كرده بودند - آخوندرا - كهآخوند نمىتوانست ازخانه، بيرون آيد نه از دست دولت از دست مردم، مردم را اينجور كرده بودند. (اين آخوندها همه درباريند!) آن دربار داشت آخوندها را مىكوبيد، ازآن طرف اينها مىگفتند اينها درباريند، اين دربار آخوندهاى ما را، ملاهاى ما را داشت مىكشت، در حبس مىبرد مىكشت، از آن طرف هم ملتگفت اينها همه درباريند. ترزيق كرده بودند به آنها كه بايد اين ملا كه ممكن است در مقابل قدرتها بايستد بايد بشكنند آنرا در بين ملت خودش، ملت را از آن جدا بكنند، وقتى كه جدا كردند از خودش قوه نيست ديگر در كار، يك كسى كه جلو بيفتد و كار بكند و ملت هم با او همراه باشد نيست. آخوند است، آخوند بايد شكسته بشود.
رهائى مسلمين در گرو بازگشت به قرآن
اكتفاى به آخوند نكردند، (اسلام افيون است! دين اصلاًافيون است!) اين دينى كه همه تحركها به واسطه دين است قرآنى كه آيات قتالش آنطور روشن است، آيات تحركش آنطور روشن است اسمش را مىگذارند افيون يعنى مىخواهند مردم بيچاره را بخواباند تا قدرتمندها بخورند. قرآنى كه به جنگ قدرتمندها آمده است، اينها مىگويند قدرتمندها درست كردهاند كه بيچارهها بخوابند! آن نبى اكرم و ساير كسانى كه اسلامى هستند، جنگهايش با همين قدرتمندها بوده است، معذالك تزريق كردهاند كه (اينها قدرتمندها آوردند روى كار). اينها نقشههاست براى اينكه شماها را جدا كنند خودتان را از هم و شما را از قرآن جدا كنند. قرآن يك سدى است كه اگر به آن تشبث كنند و كرده بودند، مسلمين به اين گرفتارى نمىشدند. قرآن را ما رها كرديم، اين سد را ما به آن تشبث نكرديم رسيديم به اينجا كه از هر طرف توى سرما دارند مىزنند، از هر جا كه سربلند كنيد يك مامورى گذاشتند تو سرما مى زنند.
شكست فرهنگ و اسلام ماموريتى براى شاه آمريكائى
اين محمد رضا شاه خودش گفت كه متفقين صلاح ديدند كه ما باشيم. پريروز هم كه وزير خارجه انگلستان گفت كه (ايشان براى ماست، ايشان منافع ما را دارد حفظ مىكند، چطور ما با او چيز نكنيم) ما مىدانيم كه ايشان منافع شما و آمريكا را دارد حفظ مىكند، داد ملت همين است كه ايشان آمده براى
صحيفه نور ج 2 صفحه 254
منافع شما خدمت به وطن بكند! ماموريت براى وطن دارد! ماموريت از طرف آمريكا دارد و انگلستان، بايد مردم را اينطور كند، بايد ايران را عقب نگه دارد، فرهنگ ايران را بشكند، روحانيت ايران را بشكند، اسلام را عقب بزند، تاريخ اسلام را تغيير بدهد، شما خيال كرديد كم كارى كرد اين خبيث؟ از اول كه اين جنايت كرده تا آخر هم جنايتى بكند يك طرف، تغيير تاريخ اسلام يك طرف، اين كم جنايتى بود كه اين مرد كرد؟ اينها همه دست به هم دادند براى اينكه اين سدها را بشكنند و الان كه ايران قيام كرده و همه يكصدا دارند مىگويند (مرگ بر اين سلطنت)، الان اختلاف چه در خارج كشور، چه در داخل كشور انتحار است، خودكشى است. اختلافات بين طبقات روشنفكر و غير روشنفكر، در دانشگاه بين اين جمعيت و آن جمعيت، الان اختلاف بين اينها يك انتحارى است، يك خودكشى است، مملكت را به باد دادن است، خيانت است بر مملكت، خيانت است بر اسلام. براى چى اختلاف داريد؟ چرا شما يك عدهاى كه آمديد در خارج كشور زحمت مىكشيد با هم مختلف هستيد؟ جمع بشويد، با هم اجتماعات داشته باشيد، يك راه برويد همهتان يكصدا داشته باشيد، همهتان، تا اين به صورت سيل درآيد و اين سيل بنيان كن، بكند بنيان اين سلسله را و آنهايى كه منافع ما را به واسطه اينها از بين مىبرند. انشاءالله خداوند همه شما را محفوظ نگه دارد و همه ما را انشاءالله عفو كند.
والسلام عليكم ورحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 255
تاريخ: 10/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو - تلويزيون اطريش
سؤال: چرا حضرت آيت الله عراق را ترك كردند؟
جواب: دولت عراق زير فشار شاه، مرا از فعاليت سياسى كه مسووليت آن را بر دوش مىكشم منع نمود، از اين جهت آنجا را ترك كردم.
سؤال :آيا تصميم داريد به ايران برويد؟ چرا به ايران نرفتهايد
جواب: حضور در خارج براى افشاى جرائم شاه در سطح جهانى مناسبتر است
سؤال: شانس مخالفين را در به دست گرفتن قدرت چگونه ارزيابى مىكنيد؟ جواب مخالفين رژيم، يك ملت است و ناچار ملت پيروز است.
سؤال : ارزيابى شما از شاه به عنوان رهبر كشور، خصوصاً بعد ازقتل عام چيست؟
جواب: شاه هيچ گاه رهبر كشور نبوده و مزاحم رهبرى بوده است و پس از اين قتل عامها پايگاهى نخواهد داشت، چنانچه در بين ملت قبلاً هم نداشته است ولى اكنون ملت ما به بيدارى بر ضد او قيام كرده است و ناچار بايد اين رژيم تغييركند.
سؤال: نظرتان درباره تغييرات و تحولات آينده ايران چيست؟
جواب: با قيام انقلابى ملت شاه خواهد رفت و حكومت دموكراسى و جمهورى اسلامى برقرار مىشود، در اين جمهورى، يك مجلس ملى مركب از منتخبين واقعى مردم امور مملكت را اداره خواهند كرد. حقوق مردم خصوصا"اقليتهاى مذهبى، محترم بوده و رعايت
صحيفه نور ج 2 صفحه 256
خواهد شد و با احترام متقابل نسبت به كشورهاى خارجى عمل مىشود نه به كسى ظلم مىكنيم و نه زير بار ظلم مىرويم. كشور در حال حاضر ورشكست شده است و همه چيز از بين رفته است. با استقرار جمهورى اسلامى، ساختمان واقعى و حقيقى كشور شروع خواهد شد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 257
تاريخ: 10/8/57
مصاحبه امام خمينى با خانم اليزابت تارگود خبرنگار روزنامه انگليسى گاردين
سؤال: آيا حضرت آيت الله فكر مىكنند كه شاه به عنوان رئيس قواى مسلح بتواند از مبارزات حاضر بر ضد حكومتش جان سالم بدر برد (باقى بماند)؟ اگر نه، چرا؟
جواب: خير، سلطنت شاه و خاندان پهلوى بر ملت ما تحميل شده است. فرماندهى كل قواى مسلح بودن شاه نيز بر ارتش تحميل شده است. شاه به هيچ وجه معرف واقعى ارتش نيست. رژيم در طى 50 سال گذشته از ارتش و نيروهاى انتظامى براى سركوبى ملت استفاده كرده است. اميد مىرود كه ارتش به خود آيد و به جنبش ملت بپيوندند. من مطمئن هستم كه شاه از اين مبارزات كنونى عليه خود و سلطنت خاندانش جان سال به در نخواهد برد.
سؤال : تحت چه شرايطى حضرت آيت الله بازگشت به ايران را مورد بررسى قرار خواهند داد؟ آيا با وجود شاه، تنها به عنوان پادشاه بر موازين قانون اساسى (سلطان و نه حاكم) موافقيد؟ آيا حضرت آيت الله مىتوانند بيشتر توضيح فرمايند؟
جواب: با توجه به تجارت تلخ گذشته ملت ما از اين خاندان، هيچ گونه راه حلى در چهارچوب شاه سلطنت كند و نه حكومت، قابل قبول نخواهد بود. على الاصول ما با رژيم سلطنتى مخالف هستيم و بازگشت به ايران بستگى به پيشرفت اهداف جنبش دارد، فعلاً قرار رفتن به ايران را ندارم.
سؤال: آيا خود شاه يا اعضاى ديگر دولتش (به طور مثال اردشير زاهدى) سعى به نزديك شدن و ملاقات با حضرت آيت الله كردهاند؟ آيا هيچ نكتهاى به عنوان اساس احتمالى مذاكره با حضرت آيت الله پيشنهاد شده است؟
جواب: خير.
صحيفه نور ج 2 صفحه 258
سؤال: آيا هيچ يك از مخالفين دستگاه، كوششى به عنوان ميانجى بين حضرت آيت الله و شاه كردهاند براى مثال مهندس بازرگان و يا كريم سنجابى؟ اگر بله نتيجه اين منيانجيگرى چه بوده است؟
جواب: خير، هرگز.
سؤال: آيا هيچ فردى را در داخل ايران حضرت آيت الله به عنوان نخست وزيرى قابل قبول مورد بررسى قرار خواهند داد؟ اگر آرى چه كسى؟
جواب: در چهار چوب نظام سلطنتى، هيچ فردى را به عنوان نخست وزير تاييد نخواهم كرد.
سؤال: حضرت آيت الله فرمودهاند كه هيچ راه حلى براى ايران نيست مگر سرنگونى سلسله پهلوى، آيا حضرت آيت الله در حال حاضر براى سرنگونى شاه كارى مىكنند؟ اگر آرى، اساس كار خود را چگونه قرار دادهايد؟ به طور مثال آيا براى اين كار، روشهائى طرح شده است؟ نقشه متديك هست
جواب: نهضت عظيم كنونى ملت ما عليه شاه و نظام سلطنتى است، بنابراين در جهت سرنگونى اين رژيم مبارزه ميشود.- براى - رهنمود ما ايجاد وحدت كلمه در ميان همه اقشار جامعه است. روشهاى مبارزه را مردم خود يافتهاند و مىيابند. رهنمودهاى اصلى از جانب ما به موقع خود به عمل مىآيد. در صورت عدم كفايت روشهاى فعلى، اتخاذ روشهاى ديگر مورد مطالعه قرار خواهد گرفت.
سؤال: براى رفتن شاه، چگونه تداركات دراز مدتى ديده شده است؟ آيا جوانان احتمالاً براى پستهاى بالا مورد نظر قرار گرفتهاند يا حضرت آيت الله مىتوانند روى حمايت دولت امروز حساب كنند؟ در چنين جستجوئى وفادارى يا قابليت در مرحله نخست قرار خواهند گرفت؟
جواب: در ايرانى چه در داخل و چه در خارج استعدادهاى بسيار وجود دارد كه حكومت شاه مانع از بروز آنها مىشود، اين استعدادها بر اساس لياقت و وفادارى به اسلام و ملت به كار دعوت مىشوند.
سؤال: حضرت آيت الله به مدت طولانى از سياستهاى شاه انتقاد كردهاند، در چه حدودى سياستهاى خود ايشان نسبت به موارد زير
صحيفه نور ج 2 صفحه 259
با سياستهاى شاه فرق خواهد كرد؟
الف - اجتماعى: آيا قوانين اسلامى به مورد اجرا گذارده مىشود و چگونه فرقى در زندگى روزمره نسبت به قوانين حاضر پيش خواهد آمد؟ تحت لواى حكومت اسلامى، آيا حضرت آيت الله مىتوانند به طور دقيقتر اين مفهوم را شرح دهند؟ آيا زنها قادر خواهند بود به طور آزادانه بين حجاب و لباس غربى حق انتخاب داشته باشند؟ آيا سينماها مىتوانند به وجود خود ادامه دهند؟ اگر آرى، چگونه فيلمهايى انتخاب خواهد شد؟آيا مشروبات الكلى ممنوع خواهد شد؟ درآخر، آيا ايران يك عربستان سعودى يا ليبى ديگر خواهد شد؟
ب - دفاع و خارجه و نفت حضرت آيت الله به طور دائم نقش خارجىها را مورد انتقاد قرار دادهاند، به طور اخص آمريكا را، در ايران به طور دقيق چگونه تغييراتى شما مايليد در رابطه با نفوذ خارجى در صادرات نفت و وادارت و خريد اسلحه ببينيد؟
ج - امنيت جهانى: ساواك در اصل براى تضمين امنيت داخلى عليه تحريكات داخلى به وجود آمد، آيا آيت الله ساواك را منحل خواهند كرد؟ و اگر چنين است، چه نيروئى را در نظر داريد كه جانشين نيروهاى امنيتى بنمائيد؟
جواب: الف - اجراى حدود در اسلام، موكول به تحقق شرائط و مقدمات بسيار است و بايد جهات بسيارى را از روى كمال عدالت و توجه به اينكه اسلام در كليت خود اجرا گردد در نظر گرفت. اگر اين امور در نظر گرفته شوند، ملاحظه خواهد شد كه مقررات اسلامى كمتر از هر مقررات ديگرى خشونت آميز است. زنان در انتخاب فعاليت و سرنوشت و همچنين پوشش خود با رعايت موازينى آزادند و تجربه كنونى فعاليتهاى ضد رژيم شاه، نشان داده است كه زنان بيش از پيش آزادى خود را در پوششى كه اسلام مىگويد يافتهاند. ما با سينماهائى كه برنامههاى آنهافاسد كننده اخلاق جوانان ما و مخرب فرهنگ اسلامى باشد موافق هستيم. مخالفيم اما با برنامههائى كه تربيت كننده و به نفع رشد سالم اخلاقى و عامى جامعه باشد موافق هستيم. مشروبات الكلى الكليسم و ساير مخدرات كه مضر به حال جامعهباشند، جلوگيرى خواهد شد. حكومت جمهورى اسلامى مورد نظر ما با هيچ يك از رژيم هاى مزبور (عربستان سعودى و ليبى) منطق نخواهد بود.
ب - روابط ما با تمام خارجىها بر اساس اصل احترام متقابل خواهد بود. در اين رابطه نه به ظلمى تسليم مىشويم و نه به كسى ظلم خواهيم كرد و در زمينه تمام قراردادها بنابر اساس مصالح سياسى اقتصادى، اجتماعى و فرهنگى ملت خودمان عمل خواهيم كرد.
ج - بله، ما ساواك و تمامى سازمانهاى امنيتى ضد مردمى را منحل خواهيم كرد. آگاهى مردم و مشاركت و نظارت و همگامى آنها با حكومت منتخب خودشان، خود بزرگترين ضمانت حفظ امنيت در جامعه مىباشد.
صحيفه نور ج 2 صفحه 260
سؤال: آيت الله فرمودهايد كه خواهان قدرت شخصى نيستيد، فرض كنيم كه حضرت آيت الله يك روز كه شاه رفته باشد به ايران مراجعت بفرمائيد در آن صورت خلا قدرت سياسى را چگونه پر خواهيد فرمود؟ نظر شما درباره امكان يك كودتاى نظامى چيست؟
جواب: با رفتن شاه، خلا قدرت سياسى بوجود نخواهد آمد. ادامه حكومت شاه، خود ايجاد خلا قدرت سياسى كنونى را در ايران نموده است، عمر دوران راه حل با كودتاى نظامى پايان يافته است اگر خارجيان اين كودتا را انجام دهند، ارتش ايران بيش از پيش به يك ارتش وابسته و اشغالگر تبديل خواهد شد و اين امر، خلا قدرت سياسى كنونى ايران را تشديد خواهد كرد.
سؤال: درباره مجلس حضرت آيت الله خواهان سرنگونى رژيم سلطنتى موجود و جانشين شدن يك جمهورى هستيد، چه نوع جمهورى در نظر داريد؟ (مثل سيستم آمريكائى يا فرانسوى).
جواب: ما خواهان استقرار يك جمهورى اسلامى هستيم و آن حكومتى است متكى به آراء عمومى. شكل نهائى حكومت با توجه به شرايط و مقتضيات كنونى جامعه ما توسط خود مردم تعيين خواهد شد.
سؤال :پشتيبانى آيا حضرت الله با اين موضوع موافق هستند كه در ايران معروفيت و محبوبيت حضرت آيت الله در بين جوانان ايرانى براى آن است كه شما تمامى آن چيزهائى را كه شاه فاقد است معرفى مى نمائيد؟
جواب: مسأله مقايسه دو شخص مطرح نيست، مسأله آگاهى و بيدارى سياسى مردم ما و هويت اسلامى آنها و معيارهاى اسلامى است. هر كسى بر اساس اين معيارهاى اسلامى با مردم حركت كند، مورد قبول و محبوبيت مردم خواهد بود.
سؤال: در مورد كمونيستها آيت الله به شناخت عليه كمونيستها مشهور است (كمونيستها را مورد اعتماد نمىداند) اما كمونيستهاى جوان كه در تهران هستند اين روزها(نه اجباراً تودهاى كه دنباله روى خواستههاى بخصوصى هستند) به خاطر اينكه آنها قبول ندارند كه يك نفر چه شاه و چه خمينى تنها كار كند، خواستارند كه يك حكومت ملى براى مردم تشكيل شود. آيا آيت الله فكر مىكنند كه مى توانند اين خواسته را اجرا كنند؟ و اگر چنين است، چگونه؟ يا بهتر گفته شود آيا خمينى حزب كمونيست را دائماً غير قانونى
صحيفه نور ج 2 صفحه 261
مىداند؟
جواب: در اسلام، معيار رضايت خداست و نه شخصيتها. ما شخصيتها را با حق مىسنجيم و نه حق را با شخصيتها، معيار حق و حقيقت است. بر خلاف اسلام، كمونيستها شخصيت را بت و قدرت را در او متمركز مىسازند. حكومت اسلامى ما متكى به آراء عمومى خواهد بود و همه احزابى كه براى مصالح ملت ما كار كنند آزاد خواهند بود.
سؤال: عراق چه چيز باعث شد كه آيت الله نجف را ترك كنند؟ آيا فكر مى كنند كه عراق با تهران توافق كرده بودند؟ و اگر چنين است آيا چنين است آيا مىتوانيد شرح دهيد؟
جواب: ظاهراً شاه ايران دولت عراق را تحت فشار قرار داد كه مانع فعاليت هاى سياسى من و انجام وظائفى كه برعهده دارم بشود لذا من عراق را ترك كردم.
سؤال: فرانسه تحت چه ضابطهاى آيت الله در پاريس زندگى مىكنند؟ آيا نقشه دارند در پاريس بمانند؟ و اگر نه، به كجا خواهند رفت آيا كشورهاى ديگر خصوصاً الجزاير و سوريه پيشنهادهائى براى پذيرايى آيت الله كردهاند؟ آيا آيت الله مىتوانند پيشگويى كنند چگونه وجود ايشان در پاريس ممكن است اثرى در برنامه ايران و فرانسه در خصوص قرارداد پايگاه اتمى و قرارداد مترو تهران داشته باشد؟
جواب: توقف من در فرانسه موقتى است. تنها ضابطه توفق من در هر كجا كه باشد، امكان انجام وظايفم مىباشد. با توجه به اين توضيح، رابطهاى بين حضورم در فرانسه و مسائل مربوط به روابط ايران و فرانسه فعلاً مطرح نيست.
سؤال: در چه آينده نزديكى شاه سقوط خواهد كرد؟
جواب :اين مسأله مطلبى نيست كه بتوانيم پيش بينى كنيم اما برحسب قرائن خيلى دير نيست.
سؤال: آيا آيت الله جهاد مسلحانه را به عنوان وسيله مبارزه خود مورد توجه قرار خواهند داد؟
جواب: اميدوارم كار به جهاد مسلحانه نرسد و همين طور كه ملت عمل مى كند، مسائل حل شود و مقصد ملت كه رفتن رژيم و برقرارى حكومت اسلامى است تحقق پيدا كند لكن اگر مسائل خيلى طول كشيده و پيچيده شود ممكن است در آن تجديد نظر نمائيم.
صحيفه نور ج 2 صفحه 262
سؤال: بنابر اين شما همين روش هاى مسالمت آميز و بدون خونريزى را ترجيح مىدهيد؟
جواب: بله.
سؤال: پس از رفتن شاه در موقع برگشتن به ايران، آيا خود شما رهبر جمهورى اسلامى نخواهيد شد؟
جواب: من خود نمىخواهيم حكومت را در دست بگيرم اما مردم را براى انتخاب حكومت، هدايت خواهيم كرد و شرايط آن را به مردم اعلام مىكنيم.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 263
تاريخ: 10/8/57
مصاحبه امام خمينى با روزنامه لاكروا
حضرت آيت الله العظمى خمينى رهبر ملى و مذهبى ايران در مصاحبه با روزنامه مذهبى (لاكروا) كه به عنوان ارگان مسيحيان چپ (يوميه مسيحى چپ) شهرت دارد، فرمودند: قوانين اسلام، قوانين پيشاهنگ و پيشرو هستند. ما مبارزه مىكنيم زيرا رژيم كنونى ايران و آنها كه اين رژيم را به ملت تحميل كردهاند، مىخواهند ارزش هاى انسانى و فرهنگى و مذهبى ما را نابود كنند.
در اين مصاحبه كه توسط يك خبرنگار كشيش به عمل آمد، آيت الله العظمى خمينى در مورد ايدئولوژى اسلام فرمودند: اسلام به اين منظور به وجود آمد كه به انسان، ابعاد واقعى و شان انسانى اعطا كند يعنى انسان را از نظر زندگى اجتماعى، شخصى و سياسى تحول بخشد و به غناى روحى انسان يارى دهد. اسلام قادر به ايجاد چنين تحولى هست. قوانين اسلام به نيازهاى انسان پاسخ مىگويد، اين قوانين بسيار صريح و روشن هستند. اسلام روش و رفتار هر فرد را در برابر جامعه، طى قوانين خاصى مدون و تنظيم كرده است. اسلام چگونگى سياست جامعه را در رابطه با اقليت هاى مذهبى، مشخص ساخته است. از اين نظر قوانين اسلام واقعا" پيشرو و پيشاهنگ هستند. اگر قوانين اقتصادى اسلام اجرا شود، مملكت يك اقتصاد مترقى خواهد داشت.
يكى از بنيادهاى اسلام آزادى است. انسان واقعى ملت مسلمان قطره يك انسان آزاد شده است. رژيم كنونى ايران مىخواهد و مىكوشد و تاكنون كوشيده است كه اين بنيادهاى مترقى را در هم بشكند. بنياد ديگر اسلام، اصل استقلال ملى است. قوانين اسلام تصريح دارند كه هيچ ملتى و هيچ شخصى حق مداخله در امور كشور ما ندارد اما رژيم اين استقلال را از ما گرفته و بر باد داده است. رژيم مىخواهد مساجد ما را كنترل كند، دانشگاههاى مذهبى و مدارس اسلامى را به ميل خود در آورد. رژيم مىخواهد دانشگاههاى علمى و امروزى كشور را در وضع عقب مانده نگه دارد زيرا نمىخواهد و نمىتواند تحمل كند كه در برابر خود پزشكان، مهندسان، تكنيسينها و افراد سياسى لايق، مستقل و منور داشته باشد. اين رژيم كه با آن مبارزه مىكنيم، كوشيده است كه همه اين سنتها و بنيادهاى اسلام را نابود كند و به همين دليل ملت ايران به طور يكپارچه به ضديت با رژيم پرداخته است.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 264
تاريخ: 11/8/57
مصاحبه امام خمينى با راديو تلويزيون لوكزامبورگ
سؤال: شما از فرانسه، مردم ايران را به شورش دعوت مىنمائيد آيا تصور مىكنيد كه اين تنها راه حل مشكلات ايران است؟
جواب: مردم از اختناق و خيانتهاى پنجاه ساله به جان آمده و براى مطالبه حقوق اوليه خود قيام نمودهاند. ما آنان را در اين راه حياتى مشروع، چه زمانى كه در ايران بوديم و چه در خارج ايران تشويق مىكنيم، اكنون راه حلى براى سرنگونى رژيم فاسد جز نهضت و مطالبه حق با داد مظلوميت نداريم و اگر مقتضى شود به راه ديگرى دست مىزنيم.
سؤال: آيا هدف شما در دست گرفتن قدرت است وقتى شاه برود؟ در صورتى كه شما امكان در دست گرفتن قدرت داشته باشيد چكار خواهيد كرد؟ (منظور برنامه آينده شما براى حكومت در ايران است كه بايد جانشين شاه بشود) بسيارى از ناظرين در ايران معتقدند كه بازگشت به قانون اساسى صحيح است.
جواب: هدف ما برقرارى جمهورى اسلامى است و برنامه ما تحصيل آزادى و استقلال است و تصفيه وزارتخانهها و حذف مادههائى كه رضاشاه و شاه فعلى با سرنيزه در قانون گنجاندهاند و حذف مواد مربوط به سلطنت مشروطه.
سؤال: آيا شما تصور مىكنيد كه خطر يك قيام ملى و شورش همگانى در ايران وجود داشته باشد؟
جواب: اگر همانطور كه ملت خواستار است شاه و دودمانش بروند و حاميان خارجى او دست از حمايتش بردارند مشكل ساده تر خواهد شد در غير اين صورت امكان قيام مسلحانه ملى مىباشد.
سؤال: آيا شما وليعهد را به عنوان رئيس حكومت به جاى پدرش خواهيد پذيرفت ؟
صحيفه نور ج 2 صفحه 265
جواب: خير، ملت ايران از اين سلسله خاطرههاى بسيار تلخ دارد و تحمل حكومت هيچ يك از افراد آن را ندارد.
سؤال: آيا باعث تعجب شماست كه دولت فرانسه كه هميشه از حكومت ايران پشتيبانى مىنموده است، تا به حال مزاحم صدور پيامهاى شما كه ايرانيان را به قيام و شورش دعوت مىكند نشده است؟
جواب: اگر مزاحمت بكند موجب تعجب است ما مطالبه حقوق اوليه بشر را مىكنيم و مزاحمت با آزادى، مخالف با حيثيت فرانسه و موجب تعجب ملت ما و آزاديخواهان جهان است.
سؤال: برنامه شما براى آينده چيست
جواب: ادامه نهضت تا رسيدن به نتيجه.
سؤال: نظاميان در تظاهرات ديروز دخالتى نكردند و شاه عقب نشينى مىكند و عقب نشينى خود را پذيرفته است. شاه حاضر است كريم سنجابى را بپذيرد. شنيده شده است آيت الله، سنجابى را پذيرفته است، آيا حالا كه شاه حاضر به سازش شده است شما حاضر هستيد؟ آيا مخالفين حاضرند نوعى با شاه كنار بيايند؟
جواب :تظاهرات تهران براى آقاى طالقانى و تظاهرات قم براى آقاى منتظرى تظاهراتى بود كه مردم عليهشاه كردند و از آنان به عنوان مخافين شاه تجليل كردند. در ايران از هر نغمه ضدشاهى تجليل به عمل مىآيد. شاه با اين دست وپا زدنها و طلبيدن ها ى اين و آن كارى از پيش نمىبرد، اين تلاشها ديگر دير شده است و براى او مفيد نيست، او بايد برود.
ما سازش را از هر كس و به هر شكلى باشد نخواهيم پذيرفت چون ملت نخواهد پذيرفت. در مذاكرات خود با اين اشخاص مطالب خود را قاطعانه بيان كردهايم، هر كس قبول كند، با ماست، والا از ما جداست.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 266
تاريخ: 11/8/57
پيام امام خمينى به آيت الله طالقانى پس از آزادى از زندان شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاى حاج سيد محمود طالقانى دامت بركاته
اين مسأله امر طبيعى است كه شخصيتهائى مثل جنابعالى كه عمر گرانمايه خود را در راه آزادى و استقلال كشور و مخالفت بى امان با دستگاه جبار و غارتگران بين المللى صرف نمودهاند در حبس و شكنجه بسر برند و از آزادى محروم باشند.
آزادى امثال جنابعالى برخلاف منطق شاه و موازين دولت اوست. فشار اراده آهنين ملت به طورى اعصاب شاه را خرد كرده است كه ديوانه وار دست به جنايات ننگ آوردى زده است كه روى تاريخ را سياه نموده، به طورى كه مستحضر هستيد دست به جنايات تعجب آورى زده، در شهرستانها دستههاى ناشناس از كولىها و اجيرها با چماق و قداره و پشتيبانى قواى انتظامى به جان مردم محروم افتاده و جناياتى به بار آورده و مىآورند. دولت كه بايد حافظ مردم باشد، قواى انتظامى او به صورت مخرب و قواى تخريبى در آمده است
تغيير مفاهيم در رژيم شاه
در عصر ما، در كشور بى پناه ما، منطقها و لغتها جاى خود را عوض نموده، فضاى باز سياسى همان اختناقها و سانسورهاى همه جانبه است، تمدن بزرگ، وحشيگرى هاى بدتراز قرون وسطاست، دولت آشتى با مسلسل و توپ و تانك و اخيراً با چماق و قداره، مردم را به تباهى كشيدن است، اصلاحات ارضى، كشاورزى را ساقط نمودن است، استقلال، وابستگى اقتصادى و فرهنگى و نظامى به اجانب است، فرياده هاى مرگ بر اين سلطنت پهلوى، شاهدوستى و علاقه به رژيم است.
تحول روحى و عملى ملت
شما اكنون كه از حبس كوچك به حبس بزرگ منتقل شدهايد، با اين حقايق عجيب و لغات تازه مواجه هستيد ولى از طرف ديگر با يك تحول عظيم روحى ملت، از حيث شناخت و تحول عملى عظيم تر از حيث عمل مواجه هستيد. تودههاى مردم كه قبل از نهضت عظيم اسلامى، نظام شاهنشاهى را مظهر مليت و مدار عظمت كشور
صحيفه نور ج 2 صفحه 267
مى دانست و فرمان شاه را مطاع و متبع و از گزاف گوئى هاى شاهان و گويندگان دربارى و مديحه سرائى آنان كشور را در سايه رهبرى شاه مترقى و پيشرفته تا دروازه تمدن بزرگ مىپنداشت و استقلال مملكت را در زير پرچم شاهنشاهى بيمه شده به حساب مىآورد، با يك جهش و شناخت همگانى، تمام پايهها و كنگرههاى اين قصر خيالى ناگهان فرو ريخت و محتواى اين لغات و الفاظ فريبنده و بزك شده ظاهر شد و تهى بودن اين طبلهاى پر سرو صدا از محتوى معلوم گرديد و ورشكستگى اقتصادى و به غارت رفتن بيت المال و تباهى كشاورزى و وابستگى فرهنگى و ارتشى برملا گرديد.
و نيز تودههائى كه قبل از نهضت به امر يك پاسبان به جشن برمىخاست و بر بالاى مغازهها بيرق شادمانى مىزد و فرمان شاه را به دنبال جزافههاى شعراء دربارى، فرمان ايزد ميدانست، با يك جهش اسلامى به عصيان برخاست و با مشتهاى گره كرده و فريادهاى مرگ بر اين سلطنت پهلوى، مردوزن و كوچك و بزرگ به خيابانها ريخته و در مقابل مسلسل و توپ و تانك، قهرمانانه مقاومت نموده و با فداكارى و خون جوانان برومند خود، قدرت شاهانه متكى بر ابرقدرتها را شكسته و او را مجبور به تسليم نموده، ولى تسليم او را نپذيرفته و نخواهند پذيرفت. با چه منطق ممكن است از خيانتها و جنايت هاى بى پايان اين اهريمن جهنمى بگذرد و به مقام سلطنت غيرقانونى او سرنهد. ما با اين منطق مخالف و كسانى كه با آن موافقند، با ملت و ما كه خدمتگزا ملتيم موافق نيستند. والى الله المشتكى.
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 268
تاريخ 11/8/57
پيام امام خمينى به فقيه عاليقدر آيت الله منتظرى پس از آزادى از زندان شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاى حاج شيخ حسينعلى منتظرى دامت بركاته
ترس خيانتكاران از رجال عدالتخواه
هيچ از دستگاه جبار جنايتكار تعجب نيست كه مثل جنابعالى شخصيت بزرگوار خدمتگزار به اسلام و ملت را سالها از آزادى، ابتدائى ترين حقوق بشر محروم و با شكنجه هاى قرون وسطائى با او و ساير علماى مذهب و رجال آزاديخواه رفتار كند. خيانتكاران به كشور و ملت از سايه مثل شما رجال عدالتخواه مىترسند. بايد رجال دين و سياست دربند باشند تا براى اجانب و بستگان آنان هر چه بيشتر راه چپاول بيت المال و ذخائر كشور باز باشد.
فضاى آزاد سياسى، از ديدگاه ابرقدرتها
در منطق كارتر و ساير نفتخواران مفتخوار، فضاى آزاد يعنى به زندان كشيدن جناح هاى آزدايخواه و استقلال طلب، از علماى روشنفكر مذهبى تا رجال سياسى و دانشجويان و رجال محترم بازار و سانسور مطبوعات و دستگاه هاى تبليغاتى و در اين منطق، ترقى و تمدن كشور يعنى وابستگى شريان هاى آن از فرهنگ و اقتصاد و ارتش تا دستگاههاى قانونگذارى و قضائى و اجرائى. اين برنامه در كشور ما بيش از پنجاه سال دوران سياه پهلوى پياده و مورد عمل بوده و هست.
جناح هاى پيشرو، حق تخلف از خواست ملت را ندارند
اكنون كه ملت غيور ايران با نهضت عظيم اسلامى به پا خاسته و با مشت گره كرده در مقابل دستگاههاى ستمگرى و چپاول چون سدى آهنين ايستاده و پايه هاى بنيادهاى آن يكى پس از ديگرى فرو ريخته يا در حال فرو ريختن است، بر جناح هاى پيشرو از مراجع عظام و علماى اعلام مذهب و خطباى محترم و مدرسين و دانشمندان تا رجال سياسى و روشنگران دانشگاهها و بازارها و كارمندان محروم و كارگران مظلوم روشنفكر لازم است اين فرصت الهى را از دست نداده، بى امان جميع اقشار ملت را به پيش هدايت كنند و از خواست ملت كه برچيده شدن نظام سلطنتى و قطع دست اجانب از
صحيفه نور ج 2 صفحه 269
دخالت در مقدرات كشور و از غارتگرىها و قيام جمهورى اسلامى ضامن آزادى و استقلال به جاى رژيم سلطنتى منشا تمام بدبختىها و عقب ماندگىها، سرموئى تخلف و عقب نشينى نكنند كه آن هدر دادن خون جوانان عزيز اسلام و به تباهى كشيدن همه جانبه كشور و كمك به هدم احكام، بلكه اساس اسلام است كه از اعظم كبائر و بالاترين خيانت است.
ما با بودن رژيم حاضر، دموكراسى را هم به فرض محال اگر تامين گردد نمىپذيريم. ملت نمىتواند از خون جوانان عزيز خود و خيانتهاى چندين ساله صرفنظر كند. اسلام تكليف اين جانى را معين فرموده.
والسلام عليكم و رحمة الله
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 270
تاريخ 11/8/57
بيانات امام خمينى در مورد تمدن بزرگ و اصلاحات اراضى!
فضاى باز سياسى واژهاى از لغت نامه شاه
از چيزهائى كه ما در اين عصر مواجه هستيم، اين لغات و واژه هاست كه عوض شده است بسيارى از واژهها و لغت هاست كه در عصر ما در ايران يك صورت ديگرى پيدا كرده و يك لغتنامه جديدى بايد برايش باز بكنند، مثلاً از لغاتى كه حالا استعمال مىشود فضاى باز سياسى كه آن در كلمات شاه زياد ديده مىشود كه يك فضاى باز سياسى ما در ايران اعطا كرديم و ايجاد كرديم و در كلمات اربابهايش هم مثل كارتر مثلاً همين مسأله تكرار مىشود كه اين شاه يك فضاى سياسى همين ديروز ظاهراً وليعهد را يعنى پسر شاه وليعهد، البته اين هم مثل اوست، بردهاند پيش كارتر و انگار تقدير كرده است از شاه كه آزادى داده است. اين يكى از لغتهائى است كه در عصر ما معناى خودش را از دست داده به يك معناى ديگر. فضاى باز سياسى در ايران يعنى اختناق همه چيز، سانسور همه مطبوعات و جلوگيرى از هر اظهار نظر. بشر در اظهار نظر خودش آزاد است، فضاى باز سياسى يعنى جلوگيرى از هر اظهار نظرى، در زندگى خودش، در مقدرات خودش هيچ حق اظهار نظر ندارد، مطبوعات هيچ حق ندارند كه يك كلمه برخلاف آنكه ديكته به آنها مىشد بنويسند. خوب حالا اخيراً يكقدرى اينجا صحبت مىكنند و راديو هم همين طور و اين توجه عمومى و اين مشتهاى گره كرده برادران ما در ايران، اين موجب اين شد كه نتواند ديگر همچو آنطور كه دلشان مىخواست عمل بكنند.
شاه، نقطه اصلى جنايات
حالا هم باز به آن آزادى نيست و لهذا مىبينيد كه در تمام اين روزنامهها و در تمام اين راديوها و دستگاه تبليغى، آن نقطه اصلى را باز نمىتوانند ذكر كنند. همه مان مىدانيم، همهشان مىدانند، همه مطبوعات و ارباب مطبوعات مىدانند اين را كه آن نقطه اصلى كه البته نقطه اصلى كه عرض مىكنم، نقطه اصلى در اين صف نوكرها، نه در آن صف اربابها، آن نقطه اصلى عبارت از شاه است يعنى تمام اين جنايتهايى كه در ايران واقع شده است در عصر ما، در اين عصر، تمام اين جنايتها با امر شاه است. امكان ندارد كه يك سربازى سرخود آدم بكشد يا يك صاحب منصبى سرخود اجازه آدمكشى بدهد يا يك وزيرى، يك - نمىدانم - نخستوزيرى همچو قدرتى داشته باشد كه سرخود دستور كشتن، دستور زخم
صحيفه نور ج 2 صفحه 271
زدن، اين دستوارات را بدهد. تمام اين جنايتهايى كه واقع شده و شود با امر مستقيم شاه است كه (بايد بزنيد) در 15 خرداد از قرارى كه معرف شد كه فرماندار خود او بوده است و با آنكه خودش بالاى آنها چيز كرده است و امر مىكرده، امرش اين بوده است كه به جاهائى بزنيد كه ديگر زخمى نباشد مريضخانهها، به جاهائى بزنيد كه بكشد.
آزادى و فضاى آزاد سياسى معنايش اين است كه هيچ كس حق اظهارنظر ندارد، چنانچه مطبوعات ما حالا هم حق اظهارنظر ندارند، اگر يك وقتى آزاد بشود مطبوعات ما و دستگاههاى تبليغاتى از قبيل راديو و تلويزيون و اينها، آنوقت معلوم مىشود قضيه چه هست و چه بوده است يعنى حالا نه من و نه شما و نه اكثر مردم اطلاع نداريم از اينكه چه گذشته است، ما اطلاع از اين ظواهر داريم، از اين خيابانها كه كشتهها تويش پشته شده است و از اين ظواهر امر، از اين سطح ظاهرى ماها اطلاع داريم، از آن سطح باطن و از آن مسائلى كه بر ايران گذشته است و مىگذرد زير پرده است، از آنها ما الان اطلاع نداريم لكن اشخاصى هستند كه اطلاع دارند و در عمق مسائل بودهاند و حالا شايد همه چيزها هم نباشد لكن خوب بيشترش در تواريخ هست. الان شما مطمئن باشيد كه كتابها نوشته شده است لكن اينها نتوانستهاند اين كتابها را طبع كنند و منتشر و آنوقتى كه آزاد بشود به معناى حقيقى آنوقت هست كه اين كتابها بيرون مىآيد، آنوقت مطبوعات ديدنى است. حالا هم باز مطبوعات ما سانسور است ولهذا اسم جانى حقيقى در هيچ يك از مطبوعات ما نمىشود منعكس بشود و نشده است و هيچ يك از در خطابه هاى هيچ يك از رجال باز يك همچو مطلبى كه جانى حقيقى را معرفى كنند، - لكن - اين كسى كه همه جنايات را كرده است اين، آن شخص، محمدرضا پسر رضا، هيچ نتوانستهاند تا حالا بگويند ولى مردمگويند، اين در لسان مردم، بچه هاى 12 ساله و 10 ساله مىگويند، مردم توى خيابان هاى قم و تهران و ساير شهرستانها مىگويند مطلب را اما رجال ما نمىتوانند بگويند.
مادران، مشوق جوانان در مبارزه ضد رژيم
به اين توده مردم چون نمىشود خيلى دست درازى كرد، يا حاضرند توده مردم به اينكه كشتهاى هم بدهند، بلكه كشتههايى بدهند، بلكه جوان هايشان را هم مىدهند و بعد هم افتخار مىكنند مادرهاى امروز نمونه است خدا مىداند، يعنى در طول تاريخ مثل اين مادرها ما نداشتيم الا كم كه فرزندانش كشته بشود و بعد بيايد بگويد كه نه، من افتخار دارم. بعضى از جوانها به من مىگفتند كه اين مادرها ما را گرم نگه داشتهاند، اين عكس العمل اين مادرهاى جوان مرده ما را زنده نگه داشته و گرم نگه داشته براى اينكه اينها هستند كه به ما شجاعت مىدهند، اينها هستند كه ما را تشويق مىكنند. اين فضاى آزاد سياسى ماست يعنى اين لغت تفيير كرده است و معنايش را از دست داده. معنايش الان در منطق آقاى كارتر و منطق شاه اين شده است كه همه اين اختناقها اسمش شده است فضاى آزاد سياسى!!
صحيفه نور ج 2 صفحه 272
تمدن بزرگ در لسان شاه و كارتر
از لغتها، تمدن بزرگ، دروازه تمدن بزرگ، تمدن بزرگ هم از آن چيزهايى است كه، اين واژهاى است كه معناى خودش را از دست داده يك معناى ديگر در منطق اينها دارد. اين هم در لسان شاه زياد است، در لسان كارتر هم كه پدر بزرگ ايشان هست، اين هم در لسان او شبيه اين هست كه تمدن بزرگ و اينها، تمدن بزرگ در لسان اينها هم اين است كه تمام آثار تمدن يك ملت زير پا و سركوب بشود. فرهنگ يك ملت در راس تمدن بزرگ واقع شده، فرهنگ بايد يك فرهنگى باشد موافق با تمدن و فرهنگ ما وقتى كه ملاحظه مىكنيد يك فرهنگ وابسته غيرمترقى منحط است كه جوانهاى ما را نگذاريد يك قدم بالاتر از يك حدى، تا يك حدى يك قدم بالاتر بروند. در ايران كه اينطور هست هيچ، اين جوان هاى ما كه آمدهاند در خارج، همين ديروز پريروز، ديشب، كى، چند تايشان، جوانهاى خوبى آمدند اينجا تو اين اطاق پيش من گفتند كه ما در فلان مملكت كه حالا ديگر يادم نيست زياد، يادم نمىماند، ما در اينجا تحصيل مىكنيم لكن به ما چيزى نشان نمىدهند، ما همانجا هستيم به اسم، گفت ما تحصيلاتمان در ايران به يك حدى بود، اينجا كه آمديم ما را در حد پائين تر الان دارند استعمال مىكنند، در حد پائين تر و ماهمين طور اينجا هستيم بيخود و شما اجازه بدهيد كه ما برويم به ايران، آنجا بلكه يك كارى انجام بدهيم يعنى كارى با برادرهايمان انجام بدهيم.
الفاظ، پوششى براى فرهنگ استعمارى
در ايران بنابر اين بوده است كه يك فرهنگ وابسته، فرهنگ وابسته به معناى اينكه يك فرهنگى داشته باشيم ما، دانشگاه داشته باشيم نگويند دانشگاه داريم، دانشكده، دانشگاه، دانشسرا همه اين الفاظ موافق با فرم تمدن الفاظش را داشته باشيم لكن محتوى نداشته باشد كه كه صورت شبيه تمدن ولى تو خالى. از اولى كه مدارس در ايران، مدرسهاى كه مىخواسته كه يك رشدى بكند، در ايران تاسيس شده، از اول اينطور بوده منتهى به اين فساد نبوده، از اول اينطور بوده كه بنابر اين بوده است كه نگذارند يك فرهنگ حقيقى و واقعى يك تحصيلكردههاى صحيح در ايران پيدا بشود و مزاحمت خواهند كرد. با مقاصدى كه آنها دارند و با منافع آنها منافعشان چپاول كردن مال اين ملت است، مزاحمت دارد. اينها از اول نقشه را جورى كشيدند كه اين فرهنگ، يك فرهنگى كه قابل اين باشد كه اين جوانهاى ما را ترقى بدهد و يك جوان فرهنگى صحيح بار بياورد، از اين مانع شدند و حالا ديگر به آن شكوفايى مسألهاى كه آنها خواستند درآمده كه اصلش هيچ فرهنگ ما صورت فرهنگ به معناى واقعى ندارد و جوانهاى ما را عمرهايشان را دارند ضايع مىكنند يعنى رفتن در اين دانشكده و در اين دانشگاهها جز تضييع عمر معلم و متعلم چيزى نيست. معلمها هم اين را مىدانند، متعلمها هم اين را مىدانند همه مىدانند لكن وضع اينطورى است. ما كه مىگوئيم بايد اين ورق برگردد، پيچيده بشود تمام اين نقشههايى كه خارجىها به دست اين عمال خبيث شان در ايران پياده كردهاند بايد اينها برداشته بشود، براى اين است كه ما مىبينيم كه هر جا دست بگذاريم فاسد است، اگر ما يك مدرسه و دانشگاه به معناى
صحيفه نور ج 2 صفحه 273
حقيقى داشتيم چطور وقتى كه ثروتمندهاى ما، خود عاليجناب وقتى يك كسالت پيدا ميكنند بايد از خارج يا بياورند يا اينها را منتقل كنند به خارج، بايد بروند لندن خودشان را معالجه كنند - اگر ما - چطور از لندن هيچ وقت نمىآيند تهران خودشان را معالجه كنند يا جاى ديگر بروند، بايد از اينجا برويم، از ايران بايد بروند به لندن براى معالجه، اين دليل بر اين است كه ما طبيب نداريم به معناى حقيقى، طبيب داريم طبيب - چيز هم گرفته - تصديق هم گرفته، ديپلم هم دارد، همه چيز دارد، پروفسور هم به او مىگويند اما به معناى واقعى ندارد، محتواى ندارد، صورت است، يك چيزى كه نه، منظورم اين است كه تغيير كرده، از همان لغات است كه تغيير كرده است، پروفسور هم هست يعنى اين لفظ را گذاشتهاند روى يك معنايى كه آن معنا را ندارد محتواى ندارد و لهذا وقتى كه يكى مريض مىشود مىگويند نه، بايد برود لندن، خود طبيبها، به طبيب هم كه آمده، مىگويند اينجا، اينجا ديگر معذوريم بروند، ايشان بروند لندن! اين فقر ماست در فرهنگ فقر ماست در دانشگاهها، در دانشكدهها و اينها مىخواهند ما فقير باشيم براى چه ما طبيب داشته باشيم؟! بايد يك قدرى از اين ملت احتياج داشته باشد به، وابسته باشد، ملت هم مىخواهند وابسته باشد به اين دولتهاى ديگر و به ملت هاى ديگر.
تمدن بزرگ يا عملگى استعمار؟!
وابستگى همين است كه فرهنگمان وابسته است و دليلش اين است كه ما فرهنگ داشتيم اما حالا مىخواهند يك سدى درست كنيم، چطور قرارداد سد را بايد ما با شركت آمريكائى، شركت نمىدانم كجا، شركت كجا، قرارداد سد با اينها، روى چه زمينه است؟ چرا ما وقتى عمله نداريم، چرا عملهها همه از ايرانند، آن كه بايد خشت بكشد و عرض كنم شن بكشد ورى دوشش با يك قيمت كمى، يك اجر كمى يك اجرت كمى بگيرد و از صبح تا غروب كار كند، آن از ايران حساب مىشود. در شركت نفت همين طور است، همه جا همين است، نقشه اين است كه به شكل يك كارگر درجه 3 درآمدهايم و تمدن بزرگ هم داريم، تمدن بزرگ هم داريم، تمدن بزرگ!
محتواى اين تمدن بزرگ در ايران عبارت از يك دسته عمله، يابه شكل عمله، به شكل فرض كنيد كه فرهنگى و عمال براى اين اربابها، نفت را حمل كنند وبدهند به حلقوم آقاى كارتر و رفقاى او، عملگى كنند اينها با يك قيمت كمى، با يك اجر كمى و نفتها را حمل كنند براى آنها، سد هم مىخواهند بسازند بايد از، كارشناس بيايد او امر كند و نقشه به قول خودشان بكشد، براى نقشه كشيدنش چند ميليون دلار مىگيرد كه يك نقشه بدهد، يك شب بنويسد،يك نقشه بدهد يا دو شب و آنوقت چند ميليون دلار او مىگيرد، خوب ما چى؟ شما عملگى بايد بكنيد ماها، ماها عملگى بايد بكنيم، ما آجر بايد حمل بكنيم، كارى ديگر از ما نمىآيد، چرا نمىآيد؟ براى اينكه ما فرهنگ نداشتيم، ما نتوانستيم كه خودمان سد خودمان را بسازيم.
صحيفه نور ج 2 صفحه 274
الفاظ بى محتوى
هر چى را آدم دست رويش مىگذارد در اين تمدن بزرگ، الفاظش سر جاى خودش است. الفاظ سر جاى خودش است اما محتوايش را آدم مىبيند ندارد. مهندس و نمىدانم دكتر و از اين قبيل الفاظ زياد است اما محتوى چيست؟ محتوى ندارد. در نظاممان هم كه مىرويم الفاظ زياد است، اينقدر سپهبد و ارتشبد ما داريم كه، فوجها سپهبد و ارتشبد ما داريم. يكى از ظرفا مىگفت در تمام آمريكا دو تا ارتشبد، سه تا ارتشبد به صورت اين معنا هست اما ايران صدها از ارتشبد هست، صدها نمىدانم - سپهبد هست. آن الفاظ همهاش به قوت خودش باقى است لكن محتوايش را وقتى بروى، آقاى ارتشبد محتوا ندارد.
در آنوقت كه هجوم كردند اين خارجىها به ايران، قواى متفقين به ايران، قبل از آمدن آنها همين حرفها بود، اين الفاظ بى محتوى بود كه اعليحضرت، آنوقت اعليحضرت او بود ديگر، اين آنوقت نبودش، اعليحضرت او بود و همه ظلمها هم به ارث به اين رسيده مع الاضافه، آن چون رو به تمدن است اضافه كرده است، اگر چه بكند، دست همه را كوتاه كرده است، ديگر همه ايران همچو مستقل شده است كه همه چيز چه شده است، لشكر چه و پليس چه واز اين حرفها. چون اهل علم و علما را كتك مىزدند و به كلانترىها بردند و اهانت مىكردند و زنها را آنقدر به آنها ظلم كردهاند كه خدا مىداند چه مصيبتها در ايران ما كشيديم و مردها را چه و بچهها، همه بساط را در آورده بودند. در تبليغات اين بود كه ديگر هيچ مملكتى در مقابل مملكت ما، مثلاً آنوقت ظرفا مىگفتند كه آن يكى كه دو نداشت، آن عبارت از آن چيزى بود كه راجع به جنگى كه اينها مىخواستند بكنند و حفظ كنند سرحدات را، اعلاميه اول بود كه ديگر دومى نداشت، آن سه ساعت طول كشيده بود، وقتى رضاشاه به يكى از صاحب منصبها گفته بود چه، گفته بود يك ربع هم نبايد طول بكشد، ما چيزى نداشتيم آنها همه چيز داشتند، سربازها را خودم تو خيابان هاى تهران ديدم كه راه افتادهاند، همين طور سربازخانهها را رها كردهاند راه افتادهاند توى خيابانها براى اينكه سرباز نبود، ارتش نبود. شما حالا خيال مىكنيد ما يك ارتش 250 هزار يا 350 هزار نفرى داريم كه ارتش است براى ما؟ الفاظ همان الفاظ است كه در همه ممالك استعمال مىشود، از صاحب منصبش گرفته تا پايين، الفاظش همان الفاظ است ولى محتوايش را وقتى كه ملاحظه كنيد محتوى ندارد، عوض شده همه چيزها، باقيش هم شما به همين ترتيب.
اصلاحات ارضى پوششى براى استعمار اقتصادى
اقتصاد، يكى از چيزهاى خوب اقتصاد است و ايشان هم از علماى اقتصاد است، خوب مىداند اينها را، بايد اينجا زندگى كند، نبايد خدمت كند به مملكت خودش اقتصاد ما چه بود؟ ديگر ما وابستگى نداريم!؟ فلان. ميرويم سراغ اصلاحات ارضى كه اين هم خودش از لغات اصلاحات، مىبينيم كه آنقدر كه فاسد كردند اين زراعت ما را، آنقدر كشاورزى ما را برگرداندند به هيچ و منهدم كردند كه ما در همه چيز محتاجيم، دستمان را دراز كردهايم،
صحيفه نور ج 2 صفحه 275
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 279
تاريخ: 11/8/57
مصاحبه امام خمينى با پائزهسراى ايتاليائى
سؤال: چرا سقوط سلسله پهلوى و تشكيل جمهورى اسلامى براى خروج ايران از بحران اسفانگيز، غير قابل اجتناب است؟
جواب: شاه از ابتداى سركار آمدنش قانونى نبوده، و از هيچ نوع مشروعيتى برخودار نيست و اكنون هم به دليل زير پا گذاشتن همه حقوق ملت و اعمال و ظلمهاى بى حسابش به طرز بى سابقهاى ملت، او و خاندانش را تحمل نمىكنند و به دليل اينكه اكثريت قريب به اتفاق مردم ايران مسلمانند لذا بديهى است با سقوط اين رژيم به چيزى جز يك نوع حكومت اسلامى راضى نمىشوند.
سؤال: چطور مىتوان از خطر به قدرت رسيدن ارتش كه مخالفين ميانهرو دولت آنقدر از آن مىترسند، جلوگيرى كرد؟
جواب: امروز ملت ايران است كه مىخواهد سرنوشت خود را تعيين كند و اين ملت، دولت نظامى را تحمل كند، گذشته از اينكه تاكنون هم حكومت شاه در محتوى چيزى جز حكومت ارتش و نظاميان نبوده است.
سؤال: آيا يك راه حل ملى براى رفع بحران فعلى ممكن است در حالى كه آمريكا و كشورهاى غربى قبل از همه انگلستان از شاه پشتيبانى مىكنند و همچنين وجود ارتش كه از طرف آمريكائىها احاطه شده و رهبرى مىشود.
جواب: راه حل در ايران امروز، همان چيزى است كه عموم ملت در بيش از يك سال گذشته با پشتوانه خون خودشان به گوش همه دنيا از جمله آمريكا و سايرين رساندهاند وآن هم عبارت است از سقوط سلسله پهلوى و برچيده شدن نظام شاهنشاهى و استقرار حكومت اسلامى.
صحيفه نور ج 2 صفحه 280
سؤال: به شما اين را نسبت مىدهند كه مىخواهيد رژيم توحيدى اسلامى تشكيل بدهيد، در حالى كه جمهورى هاى مسلمان ديگر مثل الجزيره كه توحيدى نيست و رژيمهاى اسلامى ديگر مثل عربستان سعودى كه فئودالى است، انزجارى در غرب ايجاد نكردهاند. آياتوانيد مشخصات جمهورى اسلامى را كه در نظر داريد بيان كنيد كه چگونه است؟ در مورد محتواى اجتماعى، سازماندهى سياسى خصوصاً براى احزاب، سنديكاها و مطبوعات.
جواب: امروز در جهان، آن چيزى كه مقصود ما از جمهورى اسلامى است ديده شود. هيچ يك از خصوصيات اصولى جمهورى اسلامى در حكومت عربستان سعودى ديده نمىشود. آيا مگر ملت ايران براى تعيين سرنوشت خويش بايد ببيند كه دولتهاى غربى چه چيزى را مىپسندند؟ مگر ساير دولتها هم براى تعيين خطمشى سياسى خودشان و يا تعيين نوع حكومتشان به آراء ملت ايران مراجعه مىكنند؟
در جمهورى اسلامى، زمامداران مردم نمىتوانند با سوء استفاده از مقام، ثروتاندوزى كنند و يا در زندگى روزانه امتيازى براى خود قائل شوند، بايد ضوابط اسلامى را در جامعه و در همه سطوح به دقت رعايت كنند و حتى پاسدار آن باشند، دقيقاً بايد به آراء عمومى در همه جا احترام بگذارند، هيچگونه تسلط و يا دخالت اجانب را در سرنوشت مردم نبايد بپذيرند. مطبوعات در نشر همه حقائق و واقعيات آزادند. هر گونه اجتماعات و احزاب از طرف مردم در صورتى كه مصالح مردم را به خطر نيندازند آزادند و اسلام در تمامى اين شؤون حد و مرز آن را تعيين كرده است.
سؤال: مقام بينالمللى چنين جمهورى در جهان امروز خصوصاً در مقابل مسائل بزرگ كشورهاى جهان سوم، در رابطه با بحرانهاى اقتصادى (نفت و مواد اوليه) چگونه است؟
جواب: به صورت يك كشور صددر صد مستقل عمل خواهد كرد و هرگز خود را بازيچه دست قدرتهاى استعمارگر نمىسازد و ما هرگز به هيچ ملتى به خاطر منافع داخلى خودمان تجاوز نمىكنيم و تا آنجا كه در توان ملت ما باشد بر حسب تاكيدات اسلامى مىكوشيم تا در رفع مشكلات ملتهاى مظلوم سهيم باشيم.
previos page menu page next page