-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 181
تاريخ: 30/7/57
بيانات امام خمينى در تبليغات سوء استعمارگران و مدعيان خلق دوستى بر عليه اسلام و قرآن.
بسم الله الرحمن الرحيم
امر، امر من نيست، امر خداست
بعضى آقايان مىگويند كه اگر تو امرى داشته باشى، ما در اطاعتش حاضريم. آقايان بدانند كه من امرى ندارم. امر، امر من نيست. امرى كه الان همه ما مبتلاى به آن هستيم و همه ما بايد اطاعت كنيم امر خداست كه ما بندگان او هستيم و نعمتهاى او را از آن استفاده مىكنيم.
ملت ايران ملت مستضعف است، ملتى است كه مسلم است، ملتى است كه مورد عنايت خداست و ما بندگان خدا در هر جا باشيم، بايد هر قدر كه مىتوانيم به آنها كمك كنيم و مسأله، مسأله امر و نهى و رهبرى و غير رهبرى نيست اصلاً اين حرفهانيست، مطرح نيست كه يكى رهبر باشد و يكى فرمانبردار يا راه ياب. الان همه اقشار ملت ما، از آن جوانها بلكه آن بچه دبستانى تا جوانهاى دانشگاهى و قشرهاى اهل علوم اسلامى و بازارى و زارع و همه، مطالب را مىدانند، اين احتياج به اينكه كسى آنها را حالا ديگر راهنمايى كند نيست.
اجانب، اساس گرفتارى مسلمين
الان همه كس مىداند كه ابتلاء مسلمين، ابتلاء ملت ايران، ابتلاء ملت مسلمان، ابتلاء مكتب اسلام چيست و گرفتارىهاى ما كى هست و راه اينكه اين گرفتارىها رفع بشود تا حدودى پيش همه روشن است. همه ما مىدانيم كه 50 سال بيشتر اين ملت ايران در تحت سيطره اين خاندان پهلوى بودهاند و اينها هر چه مىخواستهاند با اين ملت كردهاند و هر چه ظلم داشتهاند كردهاند و آنها هم نوكر اجانب بودهاند. ابتدائاً رضاخان نوكر انگليسها بود وآنها آوردند او را روى كار و اخيراً هم اين پسر خلف، نوكر آمريكاست. خودش گفت متفقين من را صلاح دانستند كه سر كار باشم. اعترافى بود كه خودش كرد و بعد مثل اينكه از كتابهايش اين را، اين جمله را ديدند خيلى مفتضح است الغاء كردند ولى ايشان گفتند.
ابتلاى ما اساسش اجانب است و اين ابتلائى نيست كه تازه ما پيدا كرده باشيم. اين خيلى تاريخ قديمى دارد كه از آنوقتى كه اينها راه پيدا كردند به ايران به شرق و مطالعات كردند در حال شرق، از آنوقت اينها فهميدند كه يك لقمه چربى است شرق و داراى مخازن و معادن است و بايد اين را به هر طورى كه هست،
صحيفه نور ج 2 صفحه 182
اين طعمه را به هر طورى كه هست بايد اينها ببرند و نگذارند كه مردم خود آن ديار استفاده از اين بكنند و كارشناسانشان معادن ما را همه را مىدانند در كجا چه معدنى هست. من در همدان بودم يك نقشه را يكى از اهل علم آنجا كه بعد وارد در مسائل ديگر شده بود آورد و به من نشان داد كه نقشه بزرگى بود كه در آن آنطور كه او مىگفت اسم تمام دهات همدان در آن بود و نقطههاى زيادى در آن بود كه نقطهها را من پرسيدم كه اينها چه هست، گفت كه اينها آن جاهايى است كه يك چيزى در آن هست، زير زمينش يك چيزى پيدا مىشود، حالا نفت يا ساير چيزها، فلزات مثلاً. ايشان اينطور گفت كه اين كارشناسان اينها آمدند و نقشه بردارى كردند و مواردى كه چيزى داشته است، آنها ثبت كردهاند. اين انحصار به آنجا نداشت، تمام بيابانهاى ايران را اينها با شتر رفته اند. آنوقت كه وسيله شتر بوده است با شتر رفتهاند و گرديدهاند و همه اينها را پيدا كردهاند كه ما چه داريم كه با آن مىتوانند استفاده از آن بكنند و همه دارائى ما را آنها ثبت كردهاند.
اسلام، سدى بزرگ در برابر اجانب
موانع را هم موفق شدهاند كه در اين تقريبلاً دويست سيصد سال، موانع را هم از سر راه خودشان بردارند كه آن موانع يكى از آنها اسلام است كه مانع مىدانند، دامن زدند در اين سالهاى متمادى كه اين سد را بشكنند.آنى كه سد بزرگ است از براى منافع آنها، تشخيص دادند كه اسلام است كه نمىگذارد اجانب استفادههاى خودشان را بكنند وجديت كردند و مبلغين آنها و كارشناسان آنها وادار كردند و مبلغين آنها تبليغ كردند بر ضد اسلام، اسلام را آنطورى كه اسلام هست معرفى نكردند، اسلام را گفتند مثل همه اديان آنطور هست كه يك مخدرى است. اصل ديانت را مخدر حساب كردهاند، كه اين يك افيونى است براى جامعه كه اين اسلام يا ساير اديان، مردم را تخدير كند كه هر چه آنها ازشان مىبرند، آنها صدايشان در نيايد، اينطور اسلام را معرفى كردند يعنى مبلغين همين منفعت طلبها و اين نفتخوارها، مبلغين اينها در اين زمانهاى طولانى دائماً خواندند اين مطلب را. جوانهاى بى اطلاع ما را از اسلام، جوانهائى كه اصلاً نمى دانند - كه - بسيارشان كه قرآن اصلاً چيست، محتواى قرآن چه هست، قرآن به چه دعوت مىكند، قرآن برنامهاش در باب مسائل روز، چه هست هيچ اطلاعى ندارند، فقط آنهائى كه وادار شدند به اينكه اسلام را يك جور ديگر نمايش بدهند، اينها به گوششان - آنها - خورده بودن اينكه بفهمند چه هست مطلب و اساس مطلب چه هست، ريشه مطلب چه هست، اينها باورشان آمده است و گول خوردهاند.
مكاتب ساختگى هموار كنندگان راه استعمارگران
الان انسان مىبيند كه در خارج از ايران و گاهى هم در داخل، بعض افراد پيدا مىشوند كه اينها همان انحرافاتى كه آنها دستى درست كرده اند، نه اينكه يك مكتبى باشد، اين مكاتبى كه عرضه داشتهاند به جوانهاى ما،نه اينكه يك مكتبى باشد، مكتبى علمى يا يك مكتب سياسى باشد به آن
صحيفه نور ج 2 صفحه 183
معنايى كه مكتب حقيقى سياسى، بلكه يك مكتب درست كردنى، يك مكتبهايى كه درست كردند و دامن به آن زدند براى اينكه مردم را منحرف كنند از اسلام و ديدند كه اسلام اگر به آنطورى كه هست مردم آن را بشناسند، راهى براى اين استفاده جوها و نفتخوارها، راهى براى آنها نيست. اسلام براى آنها هيچ راهى باقى نگذاشته است. اگر اينها قران را درست مطالعه كنند، قرآن يك كتاب مخدر نيست، قرآن يك كتاب محرك است، يك كتابى است كه اين اعرابى كه در آنوقت هيچ نمىدانستند، آنها را راه انداخت و امپراطورى هاى بزرگ را كه ظالم بودند، به زمين زدند آنها.
پيغمبران علما و تودههاى مسلمان، هميشه جنگاوران تاريخ با سلاطين جور
اگر قرآن و تعلميات اسلام يك چيزى بود كه مخدر بود - كه - اين عالمگير نبود كه امپراطورىها را به هم بزند. جنگهايى كه هميشه بين اسلام يا موسسين اسلام يا موسسين ساير مكتب هاى الهى و توحيدى بودهاست، جنگ ما بين پيغمبرها و توده مردم با سلاطين بوده است موسى عليه السلام عصاى شبانيش را بر مىدارد و راه مىافتد دنبال قصر فرعون، قصر فرعون را مىخواهد سرنگون بكند، نه اينكه فرعون موسى را واداشته به اينكه مردم را تخدير كند كه فرعون ظلمش را بكند، او عصايش را برداشته و بساط ظلم او را به هم زده است پيغمبر اسلام صلى الله عليه و اله كه مبعوث شدند، ايشان هم خوب حساب آدم بايد بكند، تاريخ را بايد ببينيد، حساب بايد بكنيد كه آيا پيغمبر به نفع اين سرمايهدارهاى حجاز و طائف و آنجاها، مكه و آنجاها وارد عمل شده است و مردم را تخدير كرده كه اينها بخورند آنها را يا نه، اين مردم ضعيف و مستضعف را، اين سرو پا برهنهها را تحريك كرده و برضد اين سرمايه دارها و جنگها كردهاند با اينها تا اينها را شكست دادند و بعضىشان هم آدم كردند. همين طورى اين جوان هاى ما همين طورى يك مطلبى وقتى كه مىشنوند، بدون اينكه تفكر كنند، بدون اينكه ملاحظه كنند كه اينها چه مىگويند، مقصد اينكه اينها از مكتب مثلاً كمونيست اينها دارند تعريف مىكنند، مقصد چه هست، مقصد اينهاست كه مسلمانها و اسلام را يك جورى به اين مسلمانها نمايش بدهند كه از اسلام برگردند اينها، نمايش بدهند كه اسلام براى اين بوده است كه اين اشراف و اعيان را سوار مردم كند و مردم هم حرف نزنند. خوب نخواندهاند قرآن را ببينند اسلام براى چه آمده.اين همه آيات قتال كه وارد شده است اسلام، قتال اعلام جنگ كرده است با اين سرمايه دارها، با اين بزرگها، با اين شاهها، با اين سلاطين، نه اين است كه با آنها همراهى كرده تا مردم را بخورند آنها.
علماى اسلام، پيغمبر اسلام، ائمه اسلام هميشه مخالفت با اين سلاطين عصر خودشان كردهاند. زمان آنها ديگر سلاطين بودهاند اينهايى كه به اسم خلفا سلطنت مىكردند اينها حضرت موسى بن جعفر را 15 سال يا 10 سال در حبس نگه مىدارند براى اينكه نماز مىخواند؟! خودشان هم نماز مىخواندند، هارون و مأمون خودشان نماز مىخواندند، امام جماعت هم بودند، امام جمعه هم بودند، براى اينكه نماز مىخواند اينطور شد؟! گرفتند ايشان را براى اينكه يك سيد اولاد پيغمبرى است يا امامى
صحيفه نور ج 2 صفحه 184
است براى اينهاست ؟! نه، براى اين است كه حضرت موسى بن جعفر مخالف با رژيم بوده است، با آن رژيم طاغوتى مخالف بوده است مخالفتش با رژيم اسباب گرفتاريش بوده است، نه اينكه يك آدمى بوده است چون نماز مىخوانده گرفتند او را. چون يك آدم خوبى بوده چون كه پسر پيغمبر بوده، آنها پيغمبر را فرياد مىكردند در اذان خودشان و پيغمبر را ثنا مىكردند لكن وقتى مخالف رژيم مىبينند اين آدم هست بايد بگيرند حبسش بكنند.
منشاء تمام قيامها به دست ائمه و علما بوده است
علماى ما از آن صدر اول تا حالا در هر عصرى قيام كردند و در تاريخ نشان مىدهد كه اينها هى قيامهائى كردند و زمين خوردند. در زمان ائمه، اولاد ائمه قيام مىكردند و به تحريك خود ائمه بوده، نه اين است كه ائمه اطلاع نداشتند. گاهى هم امام عليه السلام يك چيزىفرمودند براى حفظ روحيه، براى جهات ديگر اما بر حسب واقع اينها همانها بودند و براى خاطر ائمه آنها قيام مىكردند. زيد براى آن قيام آنقدر ثنا از او كردند. اگر زيد يك آدمى بود بر خلاف كرده بود، ديگر ائمه عليهم السلام چرا تعريف از او مىكردند؟ چرا تاسف مىخوردند اينقدر؟ - اينها ما در عصر خودمان چند تا قيام علما را سراغ داريم، اين علمائى كه اينها مىگويند كه دربارى هستند و علمائى كه عرض مىكنم كه چپىها و اين منحرفين مىگويند اينها جزء دربارىها هستند، خوب اينها مطالعه نكردهاند، سنشان هم اينقدر اقتضا نكرده، گوششان هم آنقدر باز نيست كه ببينند كه چند دفعه در زمان رضا شاه تا زمان محمدرضا شاه اين علماى اسلام قيام كردهاند - برضد - برضد پهلوى كه نفسها را در سينهها حبس كرده بود. كسى كه بلند شد و قيام كرد، يك دفعه علماى اصفهان بودند، يك دفعه علماى عرض مىكنم آذربايجان بودند، يك دفعه علماى مشهد بودند، قم بودند كه اجتماع مىكردند و مخالفتشان را اعلام مىكردند.
تبليغات كذب استعمار براى سركوبى اسلام و مسلمين
آيا اينها هيچ وقت دربارى بودند؟ البته توى همه اقشار عالم چهار تا آدمى هم پيدا مىشود كه معوج و دربارى باشد كه ما هم همچنين چيز هست اما اين نيست كه اين مكتب، يك مكتبى باشد كه براى اينكه يك تخدير بكند، يا آن كسانى كه اين مكتب دستشان هست اينها جزء اعوان - واعوان - ظلمه بودند و نور السلطان بودند خير، اين حرفها نبوده است، اينها تبليغات است، شما را تبليغ كردهاند. به دست خود، به دست خود اين نفتخوارها اين تبليغات شده است كه فلان آقا انگليسى است. مىخواهد بشكند اين را، خود انگليس وا ميدارد كه بيايند اينكه بگويند چون ميداند خودش اينقدر پست است كه اگر يك كسى به او منتسب بشود اين هم پست خواهد شد - (اين، نخير اين انگليسى هست، اين با آمريكا روابط دارد، اين باچه در روابط است) اينطورى، هى يكى يكى، يكى را اينطور معرفى كردهاند، جوانهاى ما هم آنهايى كه حسن نيت دارند،بازى خوردهاند اينها، اينها از اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 185
مكتبها بازى خوردهاند. كلاه سرتان رفته آقا، خيال نكنيد اين مكتبى است، مكتب توحيد مكتب است.
رؤساى مكاتب توحيدى و كفر
شما به رؤساى اين مكاتب يك نظرى بكنيد. ما وقتى نگاه مىكنيم به خود پيغمبر كه اين مكتب را آورده، زندگيش چه جورى است، به اميرالمؤمنين كه خليفه صحيح پيغمبر است، شما ببينيد كه چه جور زندگى اين داشته است. سلطان بوده است سلطنتش تقريباً يك دامنه بسيار وسيع، چندين مقابل ايران از حجاز گرفته تا برود آفريقا و كذا، همه جاها را اين سلطنت داشته است، آنوقت زندگيش را ببينيد چه هست كه روزش چه جورى مىگذشته، شبش چه جورى مىگذشته، چه جورى زندگى مىكرده، چه وضعى داشته است، عبادتش چه جورى بوده، توجهش به مردم چه جورى بودهاست، با ضعفا چه جورى بودهاست. غصه مىخورد كه مبادا من نان جو مىخورم، مىترسم كه يك نفرى در سر حد كذا، در يمامه، در كجا، يك وقتى كم داشته باشد، كم خوراك داشته باشد. اينها از بس كه مىخورند، اين روسائى كه شمابازيشان را مىخوريد از بس كه مىخورند تخمه دارند. آن رئيس، رهبر چين وقتى كه وارد ايران مىشود، از روى كشتههاى ما رد مىشود اين آدم دوست، اين رهبر خلق، از روى اين آدمها و كشتههاى ما رد مىشود.
همين چند روز كه وارد ايران شد - از - مىداند چى است قضيه، شاه نتوانست او را از خيابانها ببرد براى اينكه فرياد مردم كه مرده باد كذا، نمىگذاشت كه اين را ببرد، او هم مىدانست قصه چيست. با هليكوپتر اين را برداشته، بردند رساندند او را به محل خودش. يك همچنين آدمى كه ادعايش اين است كه ما كمونيست كذا هستيم و با مردم كذا هستيم و با توده كذا هستيم، اين مردم را مىبيند فوج فوج اين آدم كشته، معذلك مىآيد با او دست مىدهد و خواهرش هم دعوت مىكند به عرض مىكنم آنجا كه قبلاً بود و اين حرفها. اين بازى ميدهند شما را آقا. آن رئيس كمونيست را آنوقتى كه جنگ عمومى بود، خوب من يادم است، شما شايد يادتان نباشد، من يادم هست كه متفقين وقتى روسايشان آمدند به ايران چرچيل با همان اتومبيل خودش آمد رفت آنجا، روزولت هم با يك ترتيب معمولى آمد ولى استالين از آنجا كه بارش كردند گاوش هم آوردند كه - شير مبادا يك وقتى يك شيرى بخورد كه اشكالى داشته باشد، حتى گاوش همراهش آوردند - در صورتى كه من خودم اين را ديگر ديدم - اين مسموعاتى بود كه آنوقت معروف شد كه اينها گاوش هم آوردند. من خودم اين را ديدم كه لشكر او يعنى چيزهائى كه آنها فرستاده بودند، لشكرهاى آنهااز تقريباً بين راه خراسان تا خراسان و آن طرفها مال شوروى بود - من خودم در راه خراسان ديدم كه اينها براى يك سيگار مىآمدند گدايى مىكردند. آنوقت قارداش مىگفتند به آنها، برادر، برادر. چه برادرى؟ برادرى كه با اين مكتب مىخواهد اين بيچارهها را خواب كند و از آنها بخورد. كمونيستى مخدر است، نه قرآن. قرآن كه همه روساى آن با آنهائى كه جنگ كردند، با ظالم بودند و خودش وقتى كه زندگى مىكند يك زندگى عادلانه كه
صحيفه نور ج 2 صفحه 186
كمتر از مردم، نه عادلانه، دون مردم زندگى مىكند، اين مكتب، مكتب است، نه آن مكتبى كه خودش گاوش را همراهش مىآورد و شير گاوش را مىخواهد بخورد و مردم را مىخواهد ببلعد و ظلمش از همه چرتكه مىاندازد. آقاى لنين چرتكه انداختهاند، مىگويند، گفتهاند كه چرتكه مىانداخته است كه كسى كه (يكى يكى افراد)، هر كه به اندازه خرجش در مىآورد حق زندگى دارد، هر كس كسر دارد اين را بكشيد،بيندازيد توى دريا.اين تز آنهاست، اين آدم دوست و اين خلق پرور اين است. اين چكار دارد به آن مكتبى كه به ضعفا بيشتر از اغنيا،به بيچارهها، به آنهائى كه نمىتوانند كار انجام بدهند بيشتر از اينها نظر دارد، بيشتر از بزرگان نظر دارد، اداره مىخواهد بكند اينها را، از خرج خودش به آنها بدهد و آنها را اداره بكند.
كمونيستهاى ساواك پرورده
آقا بازيتان مىدهند، خدا مىداند بازيتان مىدهند. بازيشان دادند اينها بچههاى ما را كه در خارج آمدند. آنهايى كه در ايران هستند، كمونيست نيستند، آنها هم شما را بازى مىدهند، آنهايى كه در ايران هستند سازمان امنيتى (خيلىهايشان هم اينجا هم همين طوريند) اينها سازمان امنيتى هستند و لهذا در بهشت زهرا رفتند شعار كمونيست دادند مردم مچ آنها را گرفتند و بيرونشان كردند كه شما از سازمان آمديد اينجا. توى دانشگاه مىخواهند بفرستند يك دسته از همين سازمانىها كه شعار كمونيستى بدهند. اينها كمونيست نيستند، اينها را سازمان امنيت درست كرده براى اينكه مردم را بترساند و بگويد اگر چنانچه آريامهر برود، ديگر دنيا به هم مىخورد، كمونيست مىشود. نخير ايشان بروند، كار دنيا خيلى هم، ايران خيلى هم خوب مىشود يعنى مزاحمش رفته است و خودش مىتواند كار خودش را انجام بدهد.
استقلال و آزادى، خواستههاى بحق ملت ايران
حرف ملت ايران اين نيست كه حالا ما يك رهبر داريم و يك رهنما. همه رهبرند، همه، همه مىدانند مطلب را. حرف مردم ايران اين است كه ما يك چنين رژيمى كه از اولش به ما آنقدر ظلم كرده است و همه چيز ما را به يغما داده و نفت ما را به مجان، كاش مجان بود، نفت ما را مىدهد پايگاه براى او درست مىكنند يعنى عوض اينكه به ما يك چيزى بدهند، اسلحه مىدهند كه پايگاه درست كنند در ايران، هم نفت را مىخورند هم پايگاه درست مىكنند براى خودشان، اين مردم ايران صدايشان از بچه تا بزرگ بلند است كه آقا، مرگ بر اينجور حكومتى كه پدر ما را در آورد. اينها فرياد دارند مىزنند كه ما آقا آزادى مىخواهيم، ما 50 سال، هيچ چيز ما آزاد نبود، نه مطبوعات مان آزاد بود، نه خطباى ما آزاد بودند، نه علماء ما آزاد بودند، نه دانشگاه ما دانشگاه بود، هيچ چيز نبود. ما آزادى مىخواهيم، استقلال ما مىخواهيم ما همه چيزمان نبايد بند ديگران و انگل باشد ما بايد مستقل، خودمان اداره بكنيم مملكت خودمان را، اينها دادشان براى اين است كه آزادى به دست بياورند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 187
تحمل آزادى شاهانه!
آقاى كارتر (ديروز در روزنامه من خواندم، پيشتر هم بود اين) مىگويند كه يك دموكراسى تند چيزى، شاه داده است به مردم، دموكراسى تند داده است كه مردم اينقدر داد مىزنند يعنى يك آزادى تندى داده كه مردم نمىتوانند تحمل اين آزادى را بكنند. مىگويد همين منشاء است از براى (در روزنامه ديروز يا اطلاعات يا كيهان بود) همين منشاء است از براى اينكه مردم دارند با او مخالفت مىكنند، مخالفت چپ و راست با او براى همين معناست كه او يك آزادى تندى به مردم دادهاست، اينهمه مردم مىگويند آزادى به ما بده، منطقشان اين است كه بابا آزادى به ما نده!! اينقدر آزادى كه بله، اين آزادى كه آقا داده ما همه مىگوئيم كه نده. آزادى اين است كه همه آقايان الان مىدانيد كه علماى ما، سياسيون ما، بازارى ما، الان يك دسته دختر، پسر، زن، مرد، همه در حبسهاى اينها دارند به سر مىبرند. چه گفتند كه اينطور شده؟ يك كلمه گفتهاند كه آقا مثلاً بالاى چشمش ابروست .آزادى ما عبارت از اين است .آن آزادى كه آقاى كارتر مىفرمايند كه آزادى تندى داده است و مملكت را مترقى، (ترقى اجتماعى) يك اجتماع مترقى شاه درست كرده و منشاء مخالفت مردم با او اين است كه مردم مىگويند ما ترقى نمىخواهيم، ما مىخواهيم الاغ سوار بشويم. ايشان، آقاى كارتر عقيدهاش اين است عقيدهاش نيست، حيله اين است، او خيال مىكند كه اين حيلهها را ديگر مردم مىپذيرند. آقاى كارتر ديگر بايد بداند كه اين حيلهها را، اين بازىها را ديگر نمىپسندند از او، ديگر مردم فهميدهاند قضيه را.
وظيفه ايرانيان در خارج، تبليغ انقلاب اسلامى
در هر صورت اين را من به همه آقايانى كه ملاقات كردم، عرض كردم كه ماها همه مكلف هستيم يعنى من طلبه كه اينجا نشستهام، آن آقا كه آنجا نشستهاست، شماها در هر جا هستيد و در هر صورتى كه هستيد تكليف الان داريد يعنى تكليف داريد كه با اين قيامى كه ملت ايران الان كرده است، با اين اشتراك داشته باشيد. شما در اروپا هستيد نمىتوانيد كه، يك ميدانى نيست كه در جنگ برويد،آنها، ميدان است و به مبارزهروند و خوب كتك مىخورند و عرض مىكنم كه كشته مىدهند و خون مىدهند، اينجا اينجور نيست، شما مىتوانيد با تبليغاتتان، شما هر يكتان با 10 نفر، 20 نفر از همين اروپائىها آشنايى داريد رفاقت داريد، به آنها بگوئيد مطلب را.اينها تبليغ كردهاند بر ضد ايران، بر ضد اسلام. شما مطلب را بگوئيد كه آقا دعواى ما بر سر اين حرفها نيست كه به ما آزادى دادهاند نمىخواهيم. همه حرف مردم ايران اين است كه ما آزادى مىخواهيم و نداريم. به ما خيانت كردهاند، اموال ما را دارند مىدهند به آمريكا، نفت ما را دارند مىدهند به آمريكا، چنان هم نفت را مىدهند كه بعد از 30 سال ديگر به گفته شاه ما ديگر نفت نداريم نداريم آقا،كى اين (ندارى) را براى ما آورده؟ ايشان. مانفتمان از بين مىرود. كى از بين برده؟ براى اينكه بىاندازه دارد مىفرستد، اندازه احتياجات مملكت زيادتر دارد مىفرستد. نه هيچ چيز به دست مملكت نمىآيد. مردم اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 188
خيانتها را مىگويند ما نمىخواهيم اين خائنها را. مىگويند اينها خيانتكارند، اين خائنها را نمىخواهيم، داد مردم اين است. شما مردم كه اينجا هستيد، من طلبهاى كه اينجا نشستهام شما آقايى كه آنجا نشستهاى، آن دانشگاهى و دانشكدهاى، آن دبيرستانى، آن همه زن و مرد، اين كار از شما بر مىآيد كه هر كدام در هر جا كه هستيد با آن عدهاى كه تماس داريد مسائل ايران را طرح كنيد. اگر چند هزار جمعيت اينجا كه ايرانى هستند، هر كدام به 20 نفر، به 10 نفر كه بتوانند به مردم بگويند مطلبشان را، يك موجى در اينجا پيدا مىشود كه خدمت است. لازم نيست شما راه بيفتيم برويم ايران. از من هى مىپرسند بعضىها كه برويم آنجا؟ نخير شما اين كارى كه شما مىتوانيد اينجا بكنيد، اين هم خودش يك نقشى است كه شما در اين مملكت كه هستيد، در فرانسه هستيد، در آلمان هستيد، در هر جا، آمريكا، هر جا هر كدامتان در آن مدرسهاى كه مىرويد، در آن موسسهاى كه مىرويد وقتى 10 نفر رابينيد بايستيد حرفتان را بزنيد به ايشان، بايستيد زبان آنها را كهدانيد، صحبت كه مىتوانيد بكنيد، بايستيد صحبت كنيد با ايشان، بگوئيد كه ايران الان وضعش چه جورى است، گرفتارى مردم چيست، گرفتارى مردم زير سر آقاى كارتر و امثال اينهاست، زير سر شوروى و او گاز ما را دارد مىبرد و او نفت ما را مىبرد، غارت دارند مىكنند. اينها را به مردم بگوئيد. اگر چنانچه بگوئيد تبليغات تأثير دارد، شما بعد از يك مدت ... شايد يك مدت كوتاهى بتوانيد كه مطلبتان را به اين تودههاى مردم كه تبليغات آنها ممكن است آنها رامعوج و منحرف كرده باشد، به اين تودههاى مردم مطلبتان را حالى كنيد. يك جمعيت زيادى مىتواند اينها يك جمعيت زيادى كه پشتيبان شما شدند آنها هم انسانند وقتى كه يك ملت مظلوم ... ايشان كه زراعت ما را به هم زد. نفتمان هم كه دارد مى رود. ما بعد از چند سال ديگر نه زراعت داريم، نه نفت داريم، اين ملت چطور زندگى بكند؟ فرياد ملت ما اين است كه اين خائن بايد برود و مرگ بر اين سلطنت و انشاءالله مىرود. وقتى كه ملتى يك چيزى را خواست انشاءالله انجام مىگيرد. شما مىتوانيد تبليغ بكنيد و يك ارزشى دارد اين كار شما و مسؤوليد پيش خدا. خيال نكنيد كه ما حالا اينجا هستيم و الحمدلله راحت. نخير شما مسؤوليد پيش خدا هر كدامتان مسؤوليد كه در هر كجا كه هستيد، با آن كسانى كه ملاقات مىكنيد حرفهايتان را بزنيد حالا او از شما مىپذيرد يا نپذيرد كارى نداشته باشيد، شما اين تبليغ خودتان را بكنيد و تبليغات تأثير دارد، كم كم يك موجى در اورپا پيدا مىشود كمك ايرانىها و روسايشان ممكن است يك وقتى مجبور بشوند كه آنها هم دست بردارند از ما.
مهذب شويد و تمسك بجوئيد به اسلام كه بعدها مسووليت داريد
انشاءالله خداوند شما همه را توفيق بدهد، مؤيد باشيد همهتان براى ايران، براى اسلام يك افراد شايسته بشويد. جديت كنيد كه خدمتگزار بشويد به اين جمعيتى كه در راه شما، در راه مصالح كشور شما دارند الان خون مىدهند، تو حبس هستند از همه طبقات، شما كمك كنيد به آنها و دعا هم به آنها بكنيد و خودتان را هم ارزشدار بكنيد كه مثل اين هيات حاكمه و اينها فردا نيائيد آنجا شما هم همين جورى وقتى يك پستى دستتان بيايد همانطور بشويد - آنها غالباً ماها وقتى كه چيزى دستمان نيست
صحيفه نور ج 2 صفحه 189
بله، خوب - و چيز - است، وقتى دستمان آمد ديگر اين طورها نيست. نه ، جديت بايد بكنيد، خودتان را مهذب بكنيد و تمسك به اسلام بكنيد و اعمال خودتان را تطبيق كنيد با احكام اسلام، افراد شايسته بشويد كه بعدها انشاءالله اميد است زود باشد آنوقت كه مقدرات مملكت خود دست خود اهل مملكت بيفتد و شماها هم وارد بشويد در مملكتتان و اداره كنيد مملكت خودتان را و من از اينكه منزل ما محقر است و آقايان بزرگ و جا نمىشود، معذرت مىخواهم خوب همين است بايد بسازيم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 190
تاريخ: 2/8/57
بيانات امام خمينى در مورد لزوم تداوم نهضت تا انتقراض سلسله پهلوى
بسم الله الرحمن الرحيم
غارت و كشتار دستجمعى نشانگر ضعف و ياس شاه
حال من امشب مقتضى اينكه مزاحمت كنم به آقايان نيست، اوضاع ايران براى ما حالى باقى نگذاشته. حتمى است تقريباً در ايران باز يك كشتار هست، باز اين رژيم منحط، اين رژيم سفاك به جان مردم افتاده است و دارند ما را قتل عام مىكنند. در عين حال اوضاع رضايتبخش است، در عين حال كه كشتار هست،
اوضاع طورى است كه ايشان را مأيوس كرده است، ديگر ايشان از وضع خودش مايوس است و تصديق هم مىكند به اينكه من مأيوسم و بايد هم مايوس باشد لكن در اين حال يأسش الان دارد از يك طرف ارزهاى ملت را مىبرد بيرون، جواهرات سلطنتى را مىگويند با طياره حمل كردند به خارج اين جزيرهاى كه براى كارهاى زشت درست كرده بودند و خيلى چيزهاى زياد در اينجا خرج شده بود و موسسات زياد، آنها را هم بعضى از آقايان گفتند كه فروخته است به شركت نفت و پولهايش را حمل كرده به خارج و از يك طرف هم حالا كه مأيوس شده است افتاده است به كشتار دستجمعى و به هيچ كس رحم نمىكند.
مهلتى به شاهمصيبتى براى ملت
بايد ملت ايران مهلت به اين ديگر ندهد، بايد بدون مهلت اين را كنار بزند و قطع يد او را از سر ملت بكند. اگر مهلت پيدا بكند اين مصيبت است براى ملت ايران. گاهى يك پيشنهادهائى از بعضى اشخاصى كه خيلى توجه به تمام مسايل ندارد مىشود، از بعضى از آقايان، از محترمين كه مثلاً خوب است كه اصل رژيم باقى باشد و اين شخص برود لكن بعضى تصريح به اين مىكنند كه (ايشان هم باشد لكن همانطورى كه قانون اساسى تكليف سلطان را معين كرده است كه سلطان باشد و حكومت نكند، همين سلطنت بكند، بايستى ما هم همين طور رفتار كنيم و بگوئيم كه ايشان سلطنت بكند و حكومت نكند و حالا به اين مطلب قانع بشويم و بعد كمكم يك قدم، يك قدم جلو برويم) اين جزء اشتباهاتى است كه آقايان دارند، آنهائى كه سوء قصد دارند، يعنى مىخواهند اين رژيم را حفظش كنند و بعد هر كارىخواهد بكند، آنهايى كه حسن نيت دارند و آنطور نيست كه بخواهند يك ظلمى ادامه پيدا بكند آنها هم اشتباه دارند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 191
سازش با شاه براى حفظ آرامش، خيانت به ملت است چ
اگر چنانچه ملت ايران كه اينهمه جنايات برايش واقع شده است، اين آدم الان حدود سى سال است كه دارد جنايت مىكند، در اين سال اخير چقدر جمعيت از ايران به دست اين و به امر اين كشته شده است حالا بعد از اينهمه كشتار، بعد از اينكه همه مخازن ما را، نفت ما را، همه چيز ما را، مراتع ما را، جنگلهاى ما را به ديگران واگذار كرده است و نفت را بكلى از بين برده است و زراعت را بكلى از بين برده است و اين ملت را همچو كرده است كه بعد از چند سال ديگر هيچ ندارد اين ملت، هيچ پشتوانه ندارد، يك كسى كه اينهمه جنايات را كرده ما بگوييم كه خوب آقا، شما حالا ديگر بفرمائيد بالاى مسند بنشينيد برويد سراغ الواطى تان، به حكومت كار نداشته باشيد؟! اين ملتى كه اينقدر خون داده حالا آقا را سلطانش، به سلطنت قبولش بكند و بگويد كه خوب شما، ببخشيد حالا ديگر همان سلطنت بكنيد، آن آقا باشيد شما، ديگر لازم نيست كه قوه اجرائيه هم باشيد!
خوب، كدام، كدام مسلمان از ما يك همچو مطلبى را قبول مىتواند بكند؟ كدام آدم منصف قبول مىكند كه بچههاى مردم را، جوانهاى مردم، دخترهاى مردم، بچههاى كوچك مردم را اين مرد، اين آدم سفاك به كشتن داده است، خودش در 15 خرداد متصدى فرمان بوده و به طورى كه مىگويند پانزده هزار نفر جمعيت را با فرمان او كشتند و امكان ندارد كه اين كشتارهايى كه مىشود بىفرمان او باشد، جرات نمىكنند بىفرمان او آدم بكشند، يك دفعه هم ايشان نگفته است كه من نكردم و مأمورهاى من كردند براى اينكه معلوم است مسأله. يك آدمى كه يك عمر جنايت بر اين ملت كرده است، يك عمر خيانت بر اين ملت كرده است، يك عمر خون بچههاى اين مملكت را ريخته حالا ما بگوئيم كه خوب حالا براى اينكه آرامشى پيدا بشود ايشان سلطان باشند، آقا باشند، ديگران خدمتگزار اين را كدام ملت مىتواند اين را از ما قبول كند؟ كدام آدم كه اعتقاد به خدا و اسلام دارد مىتواند اين نقشه را پياده كند و تصديق اين مطلب را بكند؟ جز آن كس كه اشتباه كرده، ما آن آدمى كه اشتباه كرده مىگوئيم از اشتباه بيرون بيايد.
ملت با اتحاد و يكپارچگى به غارت و خيانت شاه مهلت ندهد
و ثانياً بايد بدانند اين آقايان كه اگر اين آدم را امروز شما مهلت داديد و گفتيد سلطان باشد و حكومت نكند، اين حالا قبول مىكند. خودش هم در مجلس گفته است كه قانون براى من وظيفه معين كرده است و من قبول كردم. اين را قبول كرده است اما همين آدم مىخواهد شما را بازى بدهد. مردم را بازى بدهد تا حالا سكوت بشوند مردم، اين نهضتى كه الان پيدا شده است و همه دستجمعى مىگويند كه ما نمىخواهيم اين آدم را، مرگ بر اين سلطنت، اين خاموش بشود، اين كه خاموش شد امكان ندارد دوباره مثل حالا بشود يعنى اين قيامى كه الان شد و اين نهضتى كه الان شده است و آنهمه
صحيفه نور ج 2 صفحه 192
زحمتها كشيده شده است تا به اينجا رسيده، اگر اين نهضت بخوابد و مردم بروند سراغ كارهايشان، سراغ زندگيشان بروند ديگر محال است كه برگردد اين و اين نهضت پيدا بشود و اين آدم از اين قدمى كه گذاشته بر مىگردد، اين وقتى كه برگشت، تمام مردم را، تمام مخالفين خودش را خواهد قتل عام كرد بدتر از حالا.
كدام آدم همچو، كدام عقل اين مطلب را اجازه مىدهد كه ما يك دشمن سرسخت يك ملتى را رسانديم تا آنجائى كه دارد حالا خاضع مىشود و دارد گورش را گم مىكند برود ما حالا مهلتش بدهيم كه بعدها، بعدها يك قدمى برداريم؟ الان بايد اين را چاره كرد، الان بايد قطع كرد اين ريشه را، ما همهمان بايد شركت كنيم در اين مطلب، همه قشرهاى ملت بايد شركت كنند در اين مطلب، اگر كسى در اين مطلب موافقت با ما نكند، اين سوءنيت يا دارد يا آدم نفهمى است، جاهلى است، آن كه جاهل است بايد به آن حالى كرد، آن كه سوءنيت دارد بايد به آن تشر زد كه اين دست بر دارد از اين. خيانت است به يك ملتى كه خون داده است حالا ما بگوئيم كه خير، ما اين قدم اولمان كه بر داريم كه ايشان حالا سلطان باشد و فرح خانم، يا سلطان يا اين برود و فرح خانم سلطان مملكت ما بشود و شوراى مملكتى، شوراى سلطنتى پيدا بشود و بعدش آنوقت بيائيم قدم دوم، بگوئيم نه او هم نباشد. آقا همين حالا بايد اين كار را كرد، اشتباه است، همين حالا، همين حالا بايد اين ملت تا اينجا كه رسانده حركت بدهد و همين طورى كه مثل سيل دارد يكى پايهها را يكى بعد از ديگرى مىريزد، همه پايهها را بريزند تمام دستهائى كه در اين مملكت قدرتمندى كردند و با قدرتمندى دارند ذخائر ما را مىبرند اينها تمام بايد قطع بشود، اين دستها بايد قطع بشود و كنار بروند. مملكت، مملكت ماست و ما خودمان مىخواهيم اداره كنيم مملكت را، مستشار آمريكائى ما نمىخواهيم، اينكه يكى گاز ما را ببرد و آن يكى عرض مىكنم كه نفت ما را ببرد و آن يكى مرتع ما را ببرد و آن يكى جنگل ما را ببرد. چه براى مملكت ما باقى گذاشته اين آدم؟
انقراض سلسله پهلوى يك تكليف الهى است
حرف ما اين است و - از - اين حرف، حرف من نيست آقا كه من بگويم حقى مال من است و اين حقم را گذشتم، اين حق، حق الهى است، اين حكم، حكم خداست، مسأله، مسأله تكليف شرعى الهى است، كسى نمىتواند تخلف بكند، نبايد تخلف بكند. يك كسى كه سر تا پايش ظلم است بايد قطعش كرد، اين ريشه را بايد قطع كرد، اين مسلمين را دارد به، مسلمين ايران را دارد به نابودى مىكشد، اين را بايد قطعش كرد تا اينكه مردم بتوانند يك نفسى بكشند. پنجاه سال بيشتر مردم خفقان گرفته بودند، مردم را سلب آزادى همه طرفه كرده بودند اينها، پنجاه سال است كه مردم زجر كشيدند، اولادهايشان را دادند، چه زمان آن پدر و چه زمان اين پسر حالا كه مردم رسيدند به اينجا و قيام كردند، يك قيام مردانه كردند مردم ايران، الان هم در ايران، همين حالا كه من و شما اينجا نشستيم بلا اشكال در ايران يك هياهوئى هست و
صحيفه نور ج 2 صفحه 193
تلفن صدايش بوده است كه مىگفتند صداى تفنگها الان دارد مىآيد، همين امروز چيز كردند، همدان هم كه آن قيام هست و اطراف كرمان هم لابد هست، تهران هم كه هميشه يك چيزى هست در كار. الان كه اين مردم مهيااند و به اينجا رساندند و حاضرند مردم براى همه جور جانفشانى براى اسلام، براى ملت خودشان، ما حالا بيائيم بگوئيم كه حالا باشد، بگذاريد بعدها اين كار را مىخواهيم بكنيم، حالا اين قدم اولى را بر مىداريم، ايشان را مىگوئيم آقا سلطان باشد لكن حكومت نكند!! اين چه حرفى است كه از دهن ما بيرون بيايد؟ كدام ملت مىتواند اين مطلب را قبول بكند؟ خير.ايشان بايد بروند اين سلسله بايد منقرض بشود، ايران اين سلسله را نمىخواهد، بچه هفت سالهاش هم نمىخواهد، پيرمرد هشتاد سالهاش هم نمىخواهد.
تمام قواى مسلمين بر عليه تبليغات اجانب بسيج شوند
و الان وقت كار است كه همه دست به هم بدهيم، شماها كه در خارج مملكت هستيد، با تمام قوائى كه داريد كمك كنيد به اين مملكت، به اهل مملكت خودتان آنها دارند خون مىدهند، شما قلم قدم عرض مىكنم كه تظاهر، هر چه بلديد، هر طورى كه مىتوانيد، خطا به بخوانيد براى مردم اين مملكتها، صحبت كنيد برايشان، مطالب ايران را به آنها بگوئيد، حاليشان كنيد كه وضع در ايران چه مىگذرد و ما چه مصيبتهائى داريم و ايرانىها گرفتار چه مصيبتهائى هستند بلكه انشاءالله ملتهاى ديگر هم بيدار بشوند. الان به ما مىگفتند كه ملت فرانسه همه الان راجع به اينكه اين بايد برود همه قبول دارند كه اين بايد برود، راست هم مىگويند و ليكن بايد فهماند به آنها، بايد گفت، خوب تبليغات چقدر ساله الان آنجاست كه شايد بسيارى از مردم ندانند كه اين بيچاره مردم چه چيز دارند مىگويند، خوب آزادى داده و كارتر مىگويد چون آزادى تندى داده است به مردم از اين جهت مردم از اين جهت مردم با او مخالف هستند!! آخر اين چه حرف احمقانهاى است؟ مردم آزادى چون دادند به آنها حالا دارند داد مىكنند كه آزادى بده؟! مردم را، مملكت را چون رو به ترقى دارد مىبرد از اين جهت مردم از ترقى مملكتشان وحشت دارند!!
بقاى سلطنت در ازاى نابودى مملكت
مملكت را برده تا لب هلاكت و اگر اينطور اين آدم خداى نخواسته باقى بماند شما بعد از چند سال ديگر نه نفت داريد براى اينكه تمام راه لولهها را باز كردند و همين طور دارد مىرود، نه نفت داريد، نه زراعت داريد، وقتى كه نفت نيست و زراعت نيست چى ديگر، ما چى داريم ؟هيچى .اين آدم اگر چند سال باشد ما را مىكشد به نابودى، ملت نابود خواهد شد.
رجال صالح عهدهدار اداره مملكت خواهند بود
الان وقت اين است كه همه دست به هم بدهيم و اين ريشه را قطع
صحيفه نور ج 2 صفحه 194
بكنيم و دنبالش ريشه هاى ديگر هم قطع بكنيم، مملكت مال خودمان است و حرف حق داريم، حرف صحيح داريم كه مملكت خودمان را مى خواهيم خودمان اداره كنيم، ما داريم اشخاصى كه اداره كنند مملكتمان را، ما رجال صالح داريم، ما رجال مسلم داريم، ما تحصليكردهها داريم، عده كثيرى در اروپا و آمريكا هستند نمىتوانند برگردند به مملكت براى اينكه مورد زجر و حبس و اعدام و اين چيزها واقع مىشوند، آنها مىآيند به مملكت خودشان، زندگى مىكنند و اداره مىكنند مملكت را. (نباشد ايشان كمونيست مىشود) يك حرف غلطى است، كمونيستى ديگر در كار نيست، ايران كمونيستى ندارد، چهار تا بچه اگر يك وقتى يك چيزى بازيشان بدهند، يك صحبتى بكنند، اگر از خود آنها نباشد و تحريك خود آنها نباشد چهار تا بچه هم كه از بين مىروند، چيزى نيستند اينها تا اگر ايشان نباشند، يك مملكتى كه سى ميليون جمعيت علم بلند كرده و داد مىزند اسلام، اسلام اينجا مى شود كمونيستى باز كرد؟ خفه مىكنند كمونيست را، مگر مىشود يك همچو چيزى؟ اين تبليغات شاه است براى اينكه خودش را نگه دارد و براى اينكه چند روزى زنده بماند و اين مىگويد اگر من نباشم كمونيست مىشوند، خودت از كمونيست هم بدتر هستى.
تبليغ نهضت و تهذيب نفس تكليفى براى عموم مسلمين
در هر صورت شما همه، ما همه موظفيم به اينكه كمك كنيم به رفقايمان در آنجا، كمك ما در اينجا و در ممالك خارجه اين است كه تبليغات كنيم يعنى هر كدامتان يك مبلغ، يك خطابه خوان باشيد براى مردم، مىرويد توى مدرسهتان آنجا چند نفر را پيدا مىكنيد صحبت كنيد، بگوئيد كه مسأله اين است، مملكت ما اينطور است، مردم اين را مىخواهند، اين آدم اين كار را كرده اين حرف را كه مىدانيد همهتان، همهتان مىدانيد اطلاع داريد الان چه مىگذرد به مملكت ما. انشاءالله خداوند همه تان را موفق كند و حفظ كند و سالم باشيد و خودتان را بسازيد براى مملكتمان. انشاء الله همه با هم وارد مملكت بتوانيد بشويد و سالم باشيد، مملكتتان از خودتان باشد انشاءالله.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 195
تاريخ: 2/8/57
بيانات امام خمينى در مورد علت مخالفت مردم با رژيم سرسپرده شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
ما اين روزها، هر روز مواجهيم با اين مسائلى كه پيشتر ممكن بود در ماهى يك مرتبه، بيست روز يك مرتبه مواجه باشيم و قبلاً اين مهلت را به مردم مىدادند كه تا هفته اينهائى كه كشته شدند مهلت باشد براى هفته، تا چهلم مهلت باشد و در چهلم باز يك جنايت واقع بشود.
ريشه اختلاف مردم با دستگاه هاى حكومتى شاه
امروز وضع ايران طورى شده است كه الان كه من با شما صحبتكنم، در همدان اختلافات هست و به هم ريختگى، از سه روز پيش از اين تا حالا بين مردم و پليس و دستگاه انتظامى اختلاف هست. قضيه اختلافات مردم با دستگاه از يك جهت نيست، از دو جهت نيست هر جهتى از جهات را كه يك ملتى به آن احتياج دارند و مىبينند كه اين دستگاه ظلم اين شاه، اين اربابهاى شاه كه آمريكا و انگلستان و شوروى مهمشان هست، هر دستگاهى از دستگاههائى كه ملت از آن يك نحو استفادهاى دارد، اينها به خطر انداختند و از بين بردند. يك ملتى احتياج به فرهنگ دارد، ملت با فرهنگش زندگانى سياسىتواند بكند، ما فرهنگمان يك فرهنگى است كه استقلال ندارد و مربوط به خود مردم نيست بلكه ادارهاش بايد به دست خارجىها بشود و به امر آنها تنظيم بشود برنامههايش و لهذا يك فرهنگ سالم تحويل نمىدهند، يك فرهنگيان سالم تحويل به ما نمىدهند، اساتيد دانشگاه نمىتوانند، نمىتوانستند كه به كار خودشان آنطور كه بايد ادامه دهند، دانشجوهاى دانشگاهها نمىتوانند به آنطورى كه مىخواهند به كارشان ادامه بدهند، اينها همه دستگاه بايد دستگاه مداحى براى آريامهر باشد. همه، همه بايد يك كلام دستگاهى باشد كه اداره ظلم را تقويت كند. ملت مىبيند مىرود سراغ فرهنگش، يك فرهنگ فلج، يك فرهنگى كه از آن هيچ كار نمىآيد و نمىتواند يك نقش صحيحى داشته باشد در ملت، مىرود سراغ ارتشش، مىبيند كه ارتشى است كه انگل است، شصت هزار نفر مستشار آمدهاند و عده كثيريشان، اينهائى كه آمدند و ارتش را به دست گرفتهاند مستشارهاى آمريكائى هستند كه الان ارتش ما را دارند اداره مىكنند. ارتش تحت فرمان ما نيست، تحت فرمان ملت نيست، براى ملت نيست، به نفع ملت نيست، همه قوايشان را رويهم گذاشتند براى كوبيدن اين ملت به امر شاه و به امر دستگاه هاى جلوتر.
صحيفه نور ج 2 صفحه 196
رژيم شاه، عهدهدار تامين منافع اجانب
شاه اينهمه فجايع را دارد انجام مىدهد به دست همين اتباع خودش و اينها بسياريشان، خيلى شان هستند كه اينها نمىخواهند ميل ندارند لكن يك قوه بالاترى بالاى سرشان هست، مستشارهاى آمريكا هستند، دستور را به آنها مىدهند و عمل مىكنند و شاه را مىخواهند با همه جنايتش نگه دارند. ديروز وزير خارجه، همين ديروز، پريروز وزير خارجه انگلستان گفتهاست كه: (ما منافع داريم در آنجا، در ايران و ما نمىتوانيم يك كسى كه منافع ما را تامين مىكند (قريب به اين معنا) يك كسى كه منافع ما را تامين بكند، از آن پشتيبانى نكنيم) ما دنبال همين معنا هستيم، ما هم همين ادعا را داريم كه شاه براى تامين منافع انگلستان، براى تامين منافع آمريكا، براى تامين منافع شوروى مانده است الان. متفقين او را گذاشتند سركار براى اينكه منافع آنها را تأمين بكند. خود ايشان هم گفتند كه متفقين گفتند كه ما باشيم، ما سركار باشيم، خاندان پهلوى باشد. خدا لعنت كند اين متفقين را كه يك همچو حيوانى را به ما مسلط كردند. همه حرف ما اين است كه آقاى وزير خارجه انگلستان مىگويد، همه درد ما اين معناست كه ايشان براى منافع شما الان در مملكت زندگى مىكند، براى منافع اجانب دارد زندگى مىكنند.
تضعيف فرهنگ، اسلام و علماى اسلام، پلى براى تامين مقاصد استعمار
ايشان مىخواهد همه چيزهاى ما را به باد بدهد به نفع شما، نفت ما را به شما بدهد - عرض كنم معادن ما را به شما بدهد، فرهنگ ما را فداى شما بكند، نگذارد كه يك فرهنگ صحيح باشد تا جلوى شما را بگيرد، اسلام را تضعيف كند، نگذارد كه اسلام به آنطورى كه هست منعكس بشود كه نگذارد اسلام مقاصد خارجىها انجام بگيرد علماى اسلام را تضعيف كند، نگذارد كه اينها نفسشان در آيد و به مردم برسد و بگويند كه اين آدم دارد با شما چه مىكند. جناحهاى سياسى همه جناحها را، بازارى هاى صحيح و روشنفكر را، دانشگاهىهاى ما را همه راكوبند، نمىگذارند كه صداى آنها در آيد و اگر هر جا يك صدائى در آيد، با كماندو، با آنها، با اين اجيرها آنها را مىكوبند. مگر همدان چه كردهاست؟ همدان يك كلمهاى گفته است كه دنبالش ريختند و دخترها را گرفتند. اين هياهوئى كه الان پيدا شده، يكى از دخترها را خلاف عفت با او كردند و خودكشى كرده، الان هياهوى همدان كه پنجاه نفر مىگويند تا حالا كشتار داده است براى يك همچو مسائلى است.
قتل و كشتار و ديوانگى، آخرين مرحله عمر سلاطين
و اين است كه آنطورى كه من سابقاً حدس زدم (شايد دو سال سه سال پيش از اين بود) كه بايد ما بترسيم از اين ديكتاتورها اواخر عمرشان اواخر عمرشان ديوانه مىشوند، اين آقا محمدخان قجر هم ديوانه شد آن آخر عمرش، نادرشاه هم ديوانه شده آن آخر عمرش بعضى شان هم از اول ديوانهاند مثل رضا شاه (از اول ديوانه بود) اين الان به حال ديوانگى و عصبى دارد زندگى ميكند،
صحيفه نور ج 2 صفحه 197
الان وقتى كه باهاش مصاحبه مىكنند، نمىفهمد. آن كسى كه مصاحبه ديروز ظاهراً كرده، پريروز كه (امروز براى من آوردند همين تازه كرده) حالا شايد امروز بوده كه مىگويد كه من كه حرف مىزدم او خودش با خودش داشت حرف مىزد و يك مسايلى را همين طور پيش خودش هى مىگفت. اين روزنامهاى كه از فرانسه هست، اين كه با آنها مصاحبه كرده، در خلالش مىگويد كه من چى گفتم او چى گفت، بعد مىگويد كه: همين طور يك چيزهائى مىگفت و درد دلهائى خودش با خودش مى كرد و بيست مرتبه (ظاهراً نوشته است كه) اين كلمه را بيست مرتبه گفت كه (حالا چاره چيست؟ حالا چه بايد كرد؟ چه بكنيم؟) خوب معلوم است چه مىخواهند، بگذار برو ديگر چه مىخواهى از جان اين ملت؟ علاجش با خودت است بگذار برو. حالا هم كه دارد طلاها را مىبرد و پريروز به ما اطلاع، دادند كه روز قبل طيارهاى كه پر بوده است از جواهرات سلطنتى فرستادند برايش رفت، پدرش هم همين كار را كرد. اين گرفتارىهاى ملت اينهاست.
نزاع ما بر سراسلام و مسلمين است
ما اختلاف شخصى و خانوادگى با تو نداريم كه مىگوئى كه اين خمينى با من اختلاف شخصى دارد. چه اختلاف شخصى من با تو دارم، چه كردى كه، به شخص من چه كارى تو دارى؟ من با ملت دارم حرف مىزنم، ما درد ملت را داريم نه درد خودمان را. ما مىگوئيم كه با ملت ما دارى چه مىكنى، تو با اسلام ما چه كردى يا دارى چه مىكنى، تو با علماى اسلام ما دارى چه مىكنى. شخصيتى توى كار نيست. نزاع ما سر ملت است، سر اسلام است كه تو دارى تمام مخازن ايران را به باد مى دهى و به ديگران مىدهى و ما مىگوئيم نه نبايد، بايد مال خودمان باشد - مال گرسنههاى ما بايد سير بشوند. ما حرفمان اين است كه اين برهنهها و گرسنههائى كه توى كوچهها دارند مىگردند و هيچ چيز ندارند و گرفتار هستند، اين رعيتهائى كه به اصطلاح خودتان با اصلاح ارضى خواستيد كارى بكنيد، براى آمريكا هم كرديد آن كار را و ماموريتتان را براى وطنتان انجام داديد و ماموريتى كه آمريكا به شما داده بود، انجام داديد و يك مملكتى را محتاج كرديد در همه چيز به آمريكا و خارج.
به بهانه دفاع از مملكت بيت المال مسلمين را غارت كردند
درد ملت كه الان فريادش بلند است همه فرياد اين است كه ما آزادى مىخواهيم، ما استقلال مىخواهيم، ما نمىخواهيم كه اين مخازن ما را به باد فنا بدهد، بعد از بيست سال ديگر نه نفت داريم، زراعتمان هم كه از بين بردند هيچ چيز نداريم. وقتى هيچ چيز ندارد اين ملت، آنوقت چطور زندگى كند؟ اين نسل آينده چطور زندگى بايد بكند؟ ما مسؤوليم نسبت به نسل آينده. مابايد الان هر چه قدرت داريم اعمال كنيم كه دست اينها را كوتاه كنيم از اين مخازن خودمان و از اين مخازن ملت تا اينكه نفت يك مقدارى بنيه و دوام داشته باشد. نفت زياد است منتهى زياد مىخورند، مىبرند، نفتها را دارند مىبرند و مجان مىبرند، كاش مجان مىبردند، مىبرند و براى خودشان عوضش پايگاه درست مى كنند.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 203
تاريخ: 3/8/57
مصاحبه امام خمينى با مخبر خبرگزارى فرانسپرس
سؤال: درباره تحول در ايران امروز چه فكر مىكنيد؟ فكر نمىكنيد كه به يك بن بست رسيده است و با خمش ظاهرى سياست شاه تجديد نظرى در استراتژى شما مؤثر خواهد بود؟
جواب: وضعيت رژيم است كه به بن بست كشيده شده است. رژيمخواهد راه حل خود را به ملت تحميل كند. مردم در بن بست نيستند، مردم مىخواهند اين رژيم نباشد. هر راه حلى كه منجر به بقاء اين رژيم گردد مواجه با بنبست مىشود زيرا مردم آن را نخواهند پذيرفت.
سؤال: شما گفته نمىترسيد كه رشته قيام عمومى به دست كمونيستها و چپهاى افراطى بيفتد، با وجود اين، يكشنبه (22 اكتبر) 1500 دانشجوى دانشگاه تهران با شعارهاى كمونيستى تظاهرات كردند، امكان اين فرض را مىدهيد كه كمونيسم اسطوره نيست بلكه وجود دارد و سازمان مىيابد؟
جواب اگر فرض كنيم تمام اين 1500 نفر و حتى چند برابر اين عده ماركسيست واقعى بوده باشند، در برابر 35 ميليون نفر كه به نام اسلام قيام كردهاند، نيروئى به حساب نمىآيند. اما مسأله مهم اين است كه با توجه به گذشته، عده ماركسيستها بسيار كمتر شده است، علت آن است كه اسلام در ابعاد سياسى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى نيازهاى مردم را براى ترقى واقعى بر مىآورد. وقتى ما با وجود اين رژيم كه عليه اسلام است و كارش ناراضى تراشى است، به اين كار بسيار با اهميت از راه اقناع جوانان توانا شدهايم، همين امر نشان مىدهد كه در صورت استقرار يك حكومت اسلامى و بسط آزادىها و افزايش امكانات واقعى براى مردم، مىتوان از راه بحث و اقناع با عملى كردن اسلامآنها راكه خواهان حقيقت و عدالتند به دامن اسلام باز گرداند.
سؤال شما آقاى مهندس بازرگان را به حضور پذيرفتيد و آقاى كريم سنجابى نيز پاريس مىآيد و گفته مىشود آيت الله شيرازى هم خواهد آمد، معروف است كه همه اينها هوادار سياست آشتى
صحيفه نور ج 2 صفحه 204
هستند، آيا شما به اين سياست ملحق مىشويد؟ آيا فكر مىكنيد در ميان مخالفان سياسى، جبهه ملى و ديگران مردانى با وزن و اعتبار كافى براى جانشينى اين دولت وجود دارد؟
جواب: من با روش آشتى و بينا بينى مخالفم و از اول هم با اين روش مخالف بودم، علت هم آن است كه اين كار نه رژيم شاه را از بنبست خارج مىكند (چرا كه علت در بن بست قرار گرفتنش برنامههائى است كه مأمور اجرايشان بوده است) و نه از فشار و اختناق و كشت و كشتار مىكاهد. اگر همه به طور روشن و قاطع اين موضع را اتخاذ كنند كه رژيم شاه بايد برود، ديگر رژيم ناگزير مىشود سياست خسته كردن را از راه كشتارهاى مستعمر و روش هاى تازه فشار و اختناق كنار بگذارد و پيروزى ملت نزدكتر مىشود. كسانى كه لياقت سرنگون كردن اين رژيم را داشته باشند، البته با اين كار خود ثابت مىكنند كه توانائى اداره كشور را نيز دارند.
سؤال شما اظهار كرديد كه مقامات روحانى شيعه قصد ندارند خود حكومت كنند. آيا فكر مىكنيد كه مخالفان سياسى قادر به اين كار هستند، بدون آنكه خطر وخيمتر شدن جدى وضع در بين باشد؟
جواب: در صورتى كه شرط فوق را به دست بياورند با حمايت مردم و روحانيت، مخالفانى كه وضعشان در سؤال بالا گذشت به اين كار قادر مى شوند.
سؤال: در غرب فكر مىكنند كه رفتن شاه يك خلاء خطرناك بوجود مى آورد. آيا مىتوانيد سازش موقتى را با اين سلسله (شاه يا فرزندش) به شرط آنكه واقعاً سلطنت كند و نه حكومت، مورد توجه قرار دهيد؟ جواب اين خلاء كه شما از آن صحبت مىكنيد هم اكنون وجود دارد، مشخصه رژيمهائى نظير رژيم شاه اين است كه كشور را ميان بن بست و خلاء نگاه مىدارند و كشور را به خرابى و تباهى مىبرند. براى خارج شدن از بن بست و خلاء بايد اين رژيم جاى خود را به رژيمى بسپرد كه مبعوث ملت مسلمان باشد.
سؤال: مسلم است كه رژيم در پى آشتى است و جداً در آرزوى بازگشت شما به ايران است، آيا شما به طور قطعى اين امر را تا وقتى شاه در ايران است منتفى مىدانيد؟
جواب: تا وقتى شاه در ايران است، من به ايران باز نمىگردم
صحيفه نور ج 2 صفحه 205
سؤال: شما قدرت هاى بزرگ را محكوم مىكنيد. اين امر، اين احساس را برانگيخته است كه شما سرسخت و آشتى ناپذيريد. آيا نمىتوانيد در اين محكوميت، محض اطمينان به افكار عمومى غرب كه با قيام مردم كشور شما همدردى مىكنند، تخفيف قائل بشويد؟
جواب: من دولتهاى بزرگ را در تجاوزشان به حقوق مردم كشور محكوم مىكنم، نه مردم اين كشورها را. از مردم غرب كه با قيام مردم ايران حمايت مىكنند، اظهار سپاسگزارى كرده و مىكنم.
سؤال: از قرار، ترجيح شما يك جمهورى اسلامى است، از قول شما گفتهاند كه كار رژيم سلطنتى به استبداد مىكشد. با وجود اين هستند رژيم هاى جمهورى اسلامى كه از بعضى رژيمهاى سلطنتى استبداى ترند، در اينباره چه نظرى داريد؟
جواب: دولت هاى استبداى كه وجود دارند را نمىتوان حكومت اسلامى خواند تا شما بتوانيد سلطنتى آن را با جمهورى آن مقايسه كنيد. رژيم اسلامى با استبداد جمع نمىشود. آن رژيمهاى جمهورى هم كه استبدادى هستند در اسم جمهورى هستند، در محتوا سلطنتى هستند.
سؤال: آيا شما به طور دائم از همكارى مشاوران لايق كه شما را در اتخاذ يك سياست واقع بينانه در زمينه مسائل اقتصادى و سياسى كمك كنند برخور داريد؟
جواب: در كشور ايران افراد لايق بسيار وجود دارند. رژيم حاضر مانع از آن است كه اين استعدادها در سازندگى كشور به كار دعوت شوند. اين استعدادها موافق وظيفه اسلامى، اطلاعات و نظرهاى خود را به اطلاع من مىرسانند.
سؤال آيا شما مىپذيريد شرائط جديد و مشخصى را براى تشكيل يك دولت گذرا و انتقالى پيشنهاد كنيد؟
جواب: اين حكومت انتقالى با سقوط شاه بايد تشكيل گردد و البته شرايط آن اعلام خواهد شد.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 206
تاريخ: 3/8/57
بيانات امام خمنى در مورد عفو زندانياان سياسى رژيم شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
اميد باطل شاه براى نجات از قيام عمومى مردم با عفو زندانيان سياسى
امروز اطلاع دادند كه زندانىهاى سياسى را يك مقدارى آزاد كردند و مقدارى را هم حالا آزاد خواهند كرد. ببينيم كه اين آزاد كردن جبران كند اين مسائل را؟ امتهاى اسلام را ده سال، پنج سال يا كمتر يا بيشتر از همه جهات ساقط كنند، همه آزادىها را از او بگيرند، در حبس همه شكنجهها و زجرها را به او بدهند بعدش بگويند كه آزاديد!! خوب اين پنج سال تضييع عمر يك مسلمان، يك انسان، پنج سال، ده سال زجر دادن به يك انسان، به يك مسلم، اينها هيچ؟! حالا آزاد، تمام شد قضيه ؟! همين كه آزاد كردند يك عدهاى از علما را و ساير طبقات را ما قانع هستيم؟! حالا ديگر آرام بايد بشود ملت؟! آشتى كردند آنها با ملت؟ با اينكه جو يك محيطى است كه برايشان ديگر امكان نمانده است كه ادامه بدهند، دست و پا مىزنند براى اينكه خودشان را از اين محيط جوى كه تمام نفوس بر ضد آنها توجه پيدا كردند، با اين دست و پاخواهند نجات بدهند خودشان را، لكن آيا مىشود؟! قابل نجات هستند اينها؟! اين شاه كه حدود سى سال بر ما حكومت كرده، به مسلمانها حكومت كرده، اين حكومت چنگيزى اينهمه از مسلمانها را كشته، اينهمه از مسلمانها را از وطن آواره كرده، اينهمه از انسانها را از حقوق بشرى جدا كرده است، محروم كرده است، حالا مىگويد كه خوب آزادشان كرديم ديگر چى مىخواهيد از جان ما. ده سال عمرخواهند از جانتان، شما ده سال عمر يك انسان را در حبس، در يك اتاق دو ذرعى هدر داديد. زندگى يك انسان كه بايد به اين مردم خدمت كند، بايد با قلم و قدم در محيط آزاد به مردم خدمت كند تو گرفتى از او ده سال عمر يك ملت را ضايع كرديد، حالا آزاد كرديد ديگر ما چهخواهيم؟ ما جبران اين ده سال را مىخواهيم، مردم جبران اينكه بچه هايشان را، اولادشان را ده سال در زندان زجر دادى جبران اين را مى خواهند و اين جبران در اين دنيا امكان ندارد. از ادله واضحه بر اينكه بايد خداى تبارك و تعالى، يك جاى ديگر باشد كه سزاى اين ظالمها را بدهد، اين است كه شما فرض كنيد كه جمع شديد و محمدرضا خان را تكه تكهاش كرديد، يك آدم را كشتيد، يك آدم هم يك آدم پست، خوب يك آدم در مقابل يك آدم، ما فرض مىكنيم كه خير ايشان هم يك آدم شريف اما همه در مقابل يك آدم شريف؟! اينهمه آدم شريف را ايشان از هستى ساقط كرده، اينهمه جوانهاى ما را كشته است و از هستى ساقط كرده. حالا يك نفر آدم را كه يك كسى كشت جزايش اين است كه خود او را عوض
صحيفه نور ج 2 صفحه 207
او بكشند، ... اگر فوج فوج مردم را به كشتن داد و كشت، مىشود مااينجا جبرانش را بكنيم؟! البته بايد اينجا جزا به او بدهيم به اشد جزا، اما مىشود كه جبران بشود اين ؟! جبران يك عائله، يك عائله را كه او از هستى ساقط كرده، از هستى اگر او را ساقط بكنيم جبران يك عائله است، عائلههاى ديگر چى؟ حالا ما دلمان را خوش كنيم كه آقا عفو فرمودند؟! اينها مردانى بودند كه عفو شاه اعتنائى ندارند، قضيه عفو نيست، قضيه الزام است و الان ملزمى كه اينها را بيرون كنيد. بسيارى از حبسىها بودند كه آن حبس غير قانونىشان تمام شده بود وقتش. از اول حبس غير قانونى بوده، اين حبس غير قانونى هم وقتش تمام شده بوده و اينها را نگه داشتند همين طور بيخود اين عمال ساواكى كه اينقدر جريمه مرتكب شدهاند، حالا آمدند در حبس را باز كردند آنها را از حبس بيرون كردند، تمام شد مطلب؟! اول مطلب هست حالا. اين و تمام عمال اين بايد محاكمه بشوند و بعد هم كه همهشان فرض كنيد كه اعدام بشوند باز جبران نشده است براى اينكه صد نفر در مقابل صدها نفر، در مقابل هزارها نفر. در يك كشتارشان در تهران چهار، پنج هزار نفر مىگويند كشته شده. همين كشتار آخرى همدان را مىگويند تا صد نفر بود، من نمىدانم ديروز، پريروز. الان هم همدان باز متشنج است .همين ديروز و امروز هم در قم تشنجها بود و صداى تير مىآمد... زنجان هم همين مسائل بوده است، كرمان هم خونريزى همه جا بوده است. هر جا دست رويش بگذارى جنايت بوده است، حالا عفو فرمودند!! غلط كردند عفو فرمودند، اگر فشار عمومى ملت نبود و اين توجه همه طرفه ملت نبود كه اينها عفو نمىكردند. اين عفو نيست، اين، اين الزام است. جبران نمىشود جنايات اينها به اين مسائل. ماها نمىتوانيم جبران كنيم براى اينكه چطور، چطور ما كشتن چهار، پنج هزار نفر را جبران كنيم و يك نفر از بين برود آنهم يك نفر آدم اينطور كه مىبيند. اين دليل بر اين است كه بايد يك عالمى باشد كه در آن عالم دائماً در عذاب باشد تا جبران بشود، دائماً در آن عذابهائى كه مهيا شده است براى آن ستمكارها.
ايستادگى در برابر سلاطين جائر، سيره و روش انبياء و اولياء الله براى صيانت اسلام
ما نمى دانيم واقعاً چه بكنيم با اين وضع فعلى ايران. البته وضع اميد بخش است، اينطور نيست كه حالا ما نگران باشيم كه وضع چرا اينطور است اما خوب مىدانيد چه مىكنند، چه ديوانگى راه انداختند لكن همه اين مسائل ارزش دارد كه يك ملتى را نجات دهد. نبايد ما نگران باشيم از اينكه فدائى مىدهيم، اين سيره انبياء بوده اين كارها را مىكردهاند انبيا، اوليا در مقابل ظلمه، در مقابل اشخاص كه ظلم به مردم مىكردند، قيام مىكردند و كشته مىشدند و كشتار مىكردند و جوانهايشان را مىدادند و اصحاب شان را مىدادند مسألهاى نيست كه ما حالا يك نگرانى داشته باشيم كه مبادا خون راه بيفتد. بايد خون راه بيفتد، بايد يك ملتى كه مىخواهد خودش را نجات بدهد از زير بار اينهمه جنايات و اينهمه خسارات كه بر او وارد شده است،
صحيفه نور ج 2 صفحه 208
همين طور مجانى نمىشود كه انسان به دست بياورد. يكى از اين مادرها ظاهراً در بهشت زهرا ايستاده و صحبت كرده كه درخت آزادى محتاج به آبيارى است و خون پسر من يكى از چيزهايى است كه آبيارى مىكند. ما يك چنين شير زنان داريم. احتياج دارد اسلام به اينكه فدا بدهيم براى اين اسلام از صدر اسلام تا حالا چه نفوس طيبهاى فدائى شدند. حضرت امير كه جنگ كرد و در صفين هيجده ماه با معاويه جنگ كرد و چقدرها (بيشتراز ده هزار نفر) كشته دادند و كشتند (خيلى بيشتر) معاويه يك مردى بود كه مىگفت كه من مسلمانم و من خليفه پيغمبر بايد باشم و نماز جماعت مىخواند و امام جمعه بود و همه كارها را او انجام مىداد همه اين ظواهر را انجام مىداد، معاويه ظواهر را خوب حفظ مىكرد مثل يزيد نبود كه ظواهرش هم ناجور بود، ظواهر را حفظ مىكرد و اظهار اسلام هم مىكرد، خوب چه شد كه حضرت امير به جنگ او پا شد؟ براى اينكه يك ظالم بود كه مردم را استثمار كرده بود، رفته بود زمام را گرفته بود مقابل حكومت اسلام و مردم راداشت به ظلم به تعدى وادار مىكرد، چپاول مىكرد مال مردم را، بيت المال را. حضرت امير تكليف داشت به اينكه با او جنگ بكند، چه شكست بخورد چه شكست بدهد. حضرت امير ديگر مبالات اين را نداشت كه حالا من كه مىروم، لعل شكست بخورم. وقتى ديد كه مىتواند حالا مقابل او بايستد، لشكر كشيد و جنگ شد و بالاخره حضرت امير در اينجا شكست خورد. سيدالشهدا (سلام الله عليه) وقتى مىبيند كه يك حاكم ظالمى، جائرى در بين مردم دارد حكومت مىكند، تصريح مىكند حضرت كه اگر كسى ببيند كه حاكم جائرى در بين مردم حكومت مىكند، ظلم دارد به مردم مىكند بايد مقابلش بايستد و جلوگيرى كند هر قدر كه مىتواند. با چند نفر، با چندين نفر كه در مقابل آن لشكر هيچ نبود لكن تكليف بود آنجا كه بايد قيام بكند و خونش را بدهد تا اينكه اين ملت را اصلاح كند، تا اينكه اين علم يزيد را بخواباند و همين طور هم كرد و تمام شد. خونش را داد و خون پسرهايش را داد و اولادش را داد و همه چيزهاى خودش را داد براى اسلام. مگر ما خون ما رنگين تر از خون سيدالشهداست؟ ما چرا بترسيم از اينكه خون بدهيم يا اينكه جان مىدهيم؟ آنها هم در ماجراى دفع سلطان جائرى كه مىگفت مسلمانم، مسلمانى يزيد هم مثل مسلمانى شاه بود اگر بهتر نبود بدتر نبود لكن چون با ملت اينطوركرد و مردى بود متعدى و ظالم و ملت را مىخواست زير بار اطاعت خودش بى جهت ببرد، سيدالشهدا لازم مىديد كه سلطان جائر را سراغش برود ولو اينكه جان بدهد. خوب ما همين است سيره انبيا همين بوده است كه اگر چنانچه يك سلطان جائر بر مردم حكومت مىخواهد بكند بايستيد در مقابلش و يا به هر جا مىخواهد منتهى بشود بايد برويم سراغش و نهى از منكرش و امر به معروفش كنيم و بكشيم او را پائين از آن تخت باطل. پس ما مبالاتى نداريم در اينكه كشته مىدهيم، كشته بدهيم، البته بايد هم بدهيم.
بكشيم و كشته شويم در راه حق، پيروزيم
ما مىخواهيم يك ملت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را آزاد كنيم، ما مىخواهيم يك امت را مستقل كنيم، ما مىخواهيم از زير بار آمريكا و انگلستان و روسيه بيرون برويم،
صحيفه نور ج 2 صفحه 209
البته فداكارى مىخواهد، جوان دادن مىخواهد، حبس مىخواهد، ده سال حبس مىخواهد. لازم است اين امور، همه چيز لازم دارد و ما اصلاً در اين معنا ناراحت نيستيم كه داريم حبس مىرويم، جوانهاى ما دارند از بين مىروند، براى اينكه در مقابل حق است، براى خداست. وقتى يك امرى براى خدا شد و مقابل ظلم شد، ما چه غمى داريم، ديگر اين غمى ندارد كه ما براى خدا داريم كار مىكنيم و جوانهاى ما براى خدا دارند فداكارى مىكنند. هيچ ابداً از اين هراسى به دلتان راه ندهيد. وسوسههاى شياطين كه خوب (ما چه كنيم، چه مىشود كه) يا از اين حرفهائى كه شياطين القاء مىكنند و بعضى شياطين مىگويند به ماها و به شما، هيچ ابداً، خودتان محكم بايستيد و هيچ هراسى به دلتان راه ندهيد كه شما پيروزيد ان شاءالله. چه كشته بشويم و چه بكشيم حق با ماست. ما اگر كشته هم بشويم در راه حق كشته شديم و پيروزى است و اگر بكشيم هم در راه حق است و پيروزى است.
با سرنيزه نمىشود حق را ساقط كرد
هيچ باكى از اين مسائل نداريم هر چه مىخواهند حمله كنند لكن خواهند به خاك غلطيد و خواهند آنها از بين رفت. هر چه هم مىخواهند اين ممالك بزرگ اعلام پشتيبانى كنند از ايشان، هر كس مىخواهد اين كار را بكند لكن يك ملت ايستاده و (نه) دارد مىگويد. در مقابل (نه) يك ملت هيچ توپ و تانكى اثر ندارد و لهذا ديديم كه حكومت نظامى، الان قم حكومت نظامى است، ديروز با تظاهرات زياد بوده است و امروز هم گفتند بوده اعتنا نمىكنند مردم ديگر به اين، نمىشود ديگر، با سرنيزه نمىشود حق را ساقط كرد، قابل نيست. انشاءالله خداوند همه ما را حفظ كند و توفيق بدهد كه خدمت بكنيم همهمان به اين ملت و به اسلام و به تكليفمان كه به عهدهماست عمل بكنيم انشاءالله.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 210
تاريخ 4/8/57
پيام امام خمينى به ملت ايران به مناسبت چهارم آبان روز عزا و مبداء بدبختىهاى ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
اوضاع جارى در ايران موجب نگرانى شديد اينجانب است، خوف آن دارم كه شدت فشار عصبى در شاه و بستگانش حمله هاى جنونآميز آنان را تشديد كرده است و ملت ايران را بيش از پيش به خاك و خون كشد. كشتار دسته جمعى كرمان و آتشزدن مسجد و مقدسات مسلمين و ضرب و شتم مرد و زن بىدفاع در آن و كشتار بيرحمانه همدان و بعضى از شهرستانهاى ديگر در شرق و غرب، شمال و جنوب ايران كه نام بردن يكايك شهرها از عهده خارج است، نمونهاى از اين جنون است، اين نحو جنايات از كسانى كه از ادامه حكومت ظالمانه خود مايوس هستند و نفسهاى آخر خود را مىكشند، امرى است كه قبلاً پيشبينى آنرا كرده بودم.
بايد ملت شريف مظلوم و جناحهاى علاقمند به اسلام و كشور، قدرت تفكر را از دشمن سلب كرده و به حكومت غاصبانه آن هر چه زودتر خاتمه دهند، چرا كه اين نقشه شيطانى سياستهاى خارجى است كه با كشتارهاى پياپى و آتش زدن مغازههاى مومنين مبارز، مىخواهند ملت غيور ايران را خسته كنند تا دست از نهضت اسلامى خود بردارند و ميدان را براى چپاولها و خيانتها باز گذارند، غافل از آنكه ملت شجاع و بيدار و به پا خاسته، تا سرنگونى اين رژيم فاسد و قطع اجانب غارتگر از خزائن ملت، آرام شدنى نيست.
بر حسب اطلاع، اخيراً شاه دست به جنايت ديگرى زده است و آن خارج نمودن جواهرات سلطنتى است كه از مال اين ملت فقير تهيه كردهاند و نيز خود و وابستگانش مشغول فروش مستغلات و موسساتى هستند كه از پول ملت تهيه شده است.
بايد به مبارزات مثبت و منفى ادامه داد و اين ياغى را هر چه زودتر از مملكت خارج نمود. پيش كشيدن شعار عمل به قانون اساسى كه اخيراً ايادى در مجلسين عنوان كردهاند، خيانت به اسلام و كشور است. نغمه بقاى رژيم و رفتن شاه، كشتن افعى و پروراندن بچه اوست.
ملت عزيز ما با قيام دلاورانه خود و نثار خون فرزندان عزيز خود، نام ارجمند خود را در تاريخ و در صف اول مجاهدان اسلام ثبت نمود. امروز عقبنشينى ننگ آور و انتحار است. مخالفين شاه از هر گروه و دستهاى كه باشند بايد بدانند كه اگر به اين مار زخمى مهلت دهند، چنان ضربهاى مىخورند كه تا آخر در زير سلطه اجانب و نوكران آنان دست و پا زنند. ما مسؤول خداوند تعالى و نسلهاى آينده
صحيفه نور ج 2 صفحه 211
هستيم. عزيزان من! از فدائى دادن و نثار جان و مال در راه خدا و اسلام و ملت مسلمان نهراسيد كه اين شيوه پيغمبر عظيمالشان و اوصيا و اولياء آنان بوده و خون ما رنگينتر از خون شهداى كربلا نيست كه با مخالفت با سلطان جائر كه متمسك به اسلام بود و خود را خليفه اسلام معرفى مىكرد، ريخته شد. شما كه براى اسلام به پا خاستهايد و جان و مال نثار مىكنيد، در صف شهداى كربلا هستيد. چرا كه پيرو مكتب آنانيد.
اكنون بايد مطالبى را تذكر دهم:
1 - بايد ملت ما از روحانى و سياسى تا دانشگاهى و بازارى و دهقان و كارگر و كارمند از موضع قاطعى كه تاكنون داشتهاند كه آن برچيده شدن رژيم منحط پهلوى و به دست آوردن استقلال و آزادى در سايه حكومت عدل اسلامى است، يك قدم عقبنشينى نكنند كه عقبنشينى، كشتار سفاكانه شاه را افزايش مىدهد و سستى در اين راه، خون پاك جوانان ما را پايمال مىگرداند و مسؤوليت به عهده همه ماست.
2 - از اظهارات پوچ دولت آمريكا و انگليس و شوروى مبنى بر پشتيبانى از شاه براى حفظ منافع خودشان نهراسيد كه نمىهراسيد. به شهادت تاريخ هيچ قدرتى نمىتواند آتش قلب ملت مظلومى را كه براى رسيدن به آزادى و استقلال قيام كرده است، فرو نشاند. ملت ما تحمل شاه و جنايتهاى او و دارو دسته را نمىكند و پشتيبانان شاه از ضررى عظيم برخوردار خواهند شد. ما طالب حق خود هستيم و بحقيم و دست خدا با ماست و بالاتر از دست ابرقدرتهاى شرق و غرب است. (يدالله فوق ايديهم).
3 - سلام اينجانب را به رؤساى مختلف ارتش برسانيد و به نيروهاى زمينى دريائى و هوايى پس از تحيت و سلام بگوئيد ايران كشور شماست و ملت ايران ملت شماست، به ملت بپيونديد. من مىدانم بسيارى از شما به ملت و كشور اسلام وفادار هستيد و از اين كشتارها و غارتگرىهاى شاه خائن و بستگانش و جنايتكاران بينالمللى ناراحت هستيد، گاهى مطالب شما به من مىرسد. ملت شما لحظات حساسى را مىگذراند و شما بيشتر از ديگران پيش خداى بزرگ و ملت شجاع و نسلهاى آتيه مسؤول هستيد، همتى دلاورانه كنيد و زنجيرهاى اسارت را پاره كنيد و مجال به اين خائن به اسلام ندهيد و سرافرازى را براى خود و ملت خود بيمه كنيد. خداوند تعالى مددكار خدمتگزاران به اسلام و كشور است.
4 - نويسندگان امين ما كه ساليان دراز در انزوا بسر مىبردند و حكومت اختناق و ترور، مجال بيان را از آنان سلب كرده بود اكنون كه مختصر آزادى خود را به بهاى خونهاى پاك فرزندان رشيد اسلام به دست آوردهاند از آرمان الهى آنان غفلت نورزند و به كار مهم و اساسى افشاگرى و روشن كردن نقطه اصلى جنايات اخير كه شخص شاه است بپردازند و جرائمى كه زير پرده است و مردم نمىدانند، با كمال خلوص بيان كنند و با اين خدمت ارجمند، دين خود را به اسلام و ملت ادا كنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 212
امروز كه همه اقشار براى رسيدن به استقلال و آزادى به پا خاستهاند، مسؤوليت نويسندگان محترم و مسؤول به مرحله بسيار حساسى رسيده است ملت بر سر دو راهى حيات و مرگ، استقلال هميشگى و بردگى دائمى است، انحراف از راه ملت اگر چه يك قدم باشد، كمك به تباهى و نيستى ملت شجاع و خيانت به اسلام و مسلمين است. نويسندگان محترم به طور شايسته خواستههاى ملت را منعكس كنند و به جنبش بزرگ اسلامى كمك نمايند.
5 - گاهى شنيده مىشود كه در دانشگاه شعارهائى داده مىشود كه مورد استفاده رژيم است، بايد جوانان ما بدانند كه چين و شوروى، چون آمريكا و انگليس از خون ملت ما تغذيه مىكنند. تقاضاى من از شما كه از شعارهائى كه شخص شاه از آن استفاده مىكند بپرهيزيد و روى پاى خود بايستيد و به شرق و غرب گرايش نداشته باشيد، فريب غارتگران بين المللى را نخوريد، آنان كه شما را در جريان اين قبيل شعارها قرار مىدهند از وابستگان رژيم هستند، از آنان احتراز كنيد و به دوستان ديگر بپيونديد و با شعار توحيد و اسلام، دست دودمان پهلوى و گروه نفتخوار را از كشور خود قطع كنيد و به آغوش اسلام برگرديد كه اسلام برخلاف ادعاهاى كاذب مكاتب ديگر كه سران آن هميشه گفتهاند و عمل نكردهاند و با بردن منابع ايران، ما را در فقر و وابستگى قرار دادهاند، به خواست تمام مردم محروم جامه عمل مىپوشاند. ما با آغوش باز از شما استقبال مىكنيم و به شما خدمت مىكنيم اسلام براى نجات مستضعفين آمده است.
6- آزادى تعدادى از زندانيان سياسى پس از چندين سال شكنجه و رنج و محروميت از حقوق اوليه، آزادى از زندانى است به زندانى بزرگتر.
آيا ملت ايران از جنايتها و شكنجههاى قرون وسطائى كه شاه در سياهچال هاى زندان بر فرزندان آنان روا داشته است، مىگذرد؟ آيا سلب همه حقوق در ساليان متوالى از مردمانى كه براى نجات وطنشان از شر شاه و اجانب، حاضر به همهگونه فداكارى شدهاند، جرم قابل تعقيب نيست؟ آيا مجرم اصلى در تمام جرايم وارده بر ملت خصوصاً زندانيان سياسى، شخص شاه نيست؟ آيا نبايد اين مجرم بزرگ به خاطر به زنجير كشيدن گروهى مظلوم محاكمه شود و به مجازات برسد؟ گرچه مجازات تبهكارىهاى او، جز در روز جزا ممكن نيست.
زندانيان سياسى ما مىدانند كه آزادىهاى خود را در اثر جانبازىهاى شجاعانه ملت مسلمان ايران به دست آوردهاند و سپاس و تقدير آنان در برابر اين فداكارىها آن است كه مبارزات بىامان خود را تا واژگونى رژيم و آزادى ديگر برادران و خواهران خود ادامه دهند.
اكنون كه مشغول نوشتن اين تذكرات هستم نمىدانم به خواهران و برادران و مادران ايران چه مىگذرد. روز چهارم آبان روز عزاى ملى و مبداء بدبختىهاى ايران مظلوم است.
عزيزان من! صبور باشيد كه خدا با صابران است. وسوسه شياطين در شما مؤثر نشود كه قيامهاى مكرر شما نشان داده است كه هرگز نمى شود. آنان كه آيه ياس براى شما مىخوانند، عمال اجانب و شاه هستند كه با وسوسه شيطانى مىخواهند شاه و منافع غارتگران را حفظ كنند، اينان را به
صحيفه نور ج 2 صفحه 213
صراط مستقيم الهى بخوانيد و اگر تسليم نيستند، از خود برانيد و آنان را مأيوس كنيد.
قيام شما براى خدا و رهائى امت اسلامى مىباشد و تحمل و رنج در راه آن از بزرگترين عبادات است و به فضل الهى، براى شما ثواب مجاهدين صدر اسلام را دارد. طولانى بودن راه خدا شما را استوارتر گرداند، چنانچه رنجهاى بيست و چند ساله، رسول اكرم (صلى الله عليه و اله و سلم) را استوار و استوارتر مىكرد. از خداوند متعال نصرت اسلام و رهائى مسلمين را خواستارم.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 214
تاريخ 4 / 8 / 57
بيانات امام خمينى در مورد چهارم آبان ولادت ناميمون شاه
بسم الله الرحمن الرحيم
امروز كه چهارم آبان بود، در ايران اينطورى كه حتى راديوى خود ايران اطلاع داد بسيارى از شهرها را ذكر كرد كه تظاهرات و ناراحتىها بوده و از قرارى كه نقل شد مردم در قم و در - شمال - شمال تهران و در بعضى جاهاى ديگر لباس سياه پوشيده بودند، علمهاى سياه در بعضى جاهاى ديگر حمل مىكردهاند.
ولادت پر بركت رسول اكرم مبداء شكست پايههاى ظلم و شرك
ولادتها مختلف است، يك تولدى است كه مبداء خيرات است، مبداء بركات است، مبداء كوبيدن ظالم است، مبداء خاموش شدن آن بتكدهها و آتشكدههاست مثل ولادت رسول اكرم (ص) كه گفته شده است كه آتشكده پارس خاموش شد و گنگره هاى طاق كسرى ريخته شد (حالا ريخته شدن و خاموش شدنش را تاريخ گفته است) لكن مطلب اين است كه دو قوه بوده است آنوقت كه يكى قوه حكومت جائر بوده است و يكى هم قواى روحانى آتشپرست و آمدن رسول اكرم (ص) تولد ايشان مبداء شكست اين دو قوه است. يكى طاق كسرى كه كنگرههايش، كنگرههاى ظالمانه ريخت. اينكه مىگويند (انوشيروان عادل) اين از اساطير است. يك مرد ظالم سفاكى بوده است منتهى شايد پيش سلاطين ديگر وقتى گذاشتند، به او گفتند عادل! والا كجايش انوشيروان عادل بوده است تولد رسول اكرم (ص) - اين پايهها يعنى - مبداء ريختن پايههاى ظلم و خاموش شدن آتش هاى دو گانهپرستى و شرك و آتشپرستى شد. آن دو قوهاى كه در آنوقت بوده است با آمدن ايشان هر دو مبداء شكست اين دو اصل يعنى توحيد و عدل در عالم واسطه رسول اكرم (ص) بسط پيدا كرد و انشاءالله كند و نبوت اصلا آمده است، نبى اصلش مبعوث است براى اينكه قدرتمندهائى كه به مردم ظلم مىكنند پايههاى ظلم آنها را بشكند و اين كنگرههاى ظلم كه با زحمت اين بيچارهها، به خون دل اين بيچارهها، به استثمار گرفتن اين مردم ضعيف اين پايههاى قصر بالا رفته و كنگرههايش، كنگرهئى بوده است كه بوده است، آمدن پيغمبر اكرم (ص) براى شكستن اين كنگرهها و فروريختن اين پايههاى ظلم بوده است، و از آن طرف چون بسط توحيد است، اين جاهائى كه مبداء ستايش غير خدا بود و آتش پرستى بوده است، آنها را منهدم كرده است و آتشها را خاموش كرده است.
صحيفه نور ج 2 صفحه 215
ثمره ناميمون تولد شاه، تحكيم و گسترش پايههاى ظلم و شرك
و بعضى از تولدها هم مبداء عكس اين مطالب است مثل تولد چهارم آبان. البته من از رسول اكرم (ص) عذر مىخواهم كه ذكر تولد ايشان را مىكنم و ذكر تولد اين شقى را لكن مقابله نور و ظلمت است، مقابله انسان و لا انسان است. اين تولد ناميمون كه منتهى شد به اينكه شما مىبينيد، هر دوى اين قضيهها را كه رسول اكرم (ص) تشريف آوردند و منهدم كردند آثار شرك را و ظلم را، اين هر دو قضيه در تولد اين آدم به عكس شد يعنى منتهى شد به اينكه هم ترويج از آتشپرستى و آتشپرستها شد و هم پايههاى ظلم مستحكم شد. خصوصاً در ايران، در ايران ما از آن طرف اين آتشپرستهاى اطراف يزد و اين حدود تقويت شدند به طورى كه همين گبرهاى آمريكا به شاه كاغذ نوشتند (به حسب آن چيزى كه در روزنامه بود) و از ايشان تشكر كردند و نوشتند كه: تاكنون كسى پيدا نشده است كه به اندازه شما از مذهب ما تجليل كند و پشتيبانى كند. خدا خواست كه ملت ما زود بيدار شد، ولو دير بود ولى باز زود بيدار شد كه نگذاشت دنبال كند اين آدم اين مقاصدى را كه داشت و گبرهاى آمريكا و ثروتمندان آنها به ايشان خواستند تحميل كنند، يا خودش هم موافق بود والا بيشتر از اين مسائل بود در باب و مطالب خيلى دقيقتر و بيشتر بود.
بالاترين خيانت شاه، تقويت آتشكدهها و تعويض تاريخ اسلام
ابتداى كار اين بود كه بعض آتشكدهها را تقويت كرد و تاريخ اسلام را عوض كرد به تاريخ گبرها و خدا داند كه اين خيانت كه اين به اسلام كرد و اين اهانت كه به پيغمبر اكرم (ص) كرد، اين خيلى جنايتش بالاتر از اين كشتارهائى است كه كرده است. اين كشتارها را موازنه اگر بكنيم با اين يك كارى كه تغيير تاريخ رسمى اسلام را، نشانه توحيد را، نشانه انسانيت را اين تبديل كرد به اين تاريخ آتشپرستها، گبرها، از همه خيانتهائى كه به ما كرده است اين بالاتر است. اين حيثيت اسلام را مىخواست از بين ببرد، اين علامت اسلام را مىخواست از بين ببرد. قضيه نفتهاى ما را فرستاده و برده و داده به آنها، اينها امور مادى است، البته خيانت است و خيانت به يك ملت است كه ذخائر را به اجانب بدهد لكن قضيه تغيير تاريخ يك اهانت به حيثيت اسلام است و اين آدم اين كار را كرد و اگر اين مشتى كه ملت در دهن اين زد كه ملزم شد به اينكه تاريخ را دوباره برگرداند از آن طرف، تاريخ اسلام كند و تاريخ گبرها را كنار بگذارد، اگر اين كار نشده بود، دنباله داشت اين مسائل. اينها مىخواستند كه اصل ورق را برگردانند به همان زمان قبل از پيغمبراكرم (ص)، به همان زمان سلاطين گبر متعدى آدمكش قهار و آنطور رفتار كنند و بساط هم همان معنا باشد، پان ايرانيسم ايران بايد همان شؤون ايرانيتش را، حفظ بكنيد، حساب بكنيد، شؤون ايرانيت!!) شما همه چيزهايتان شاهان باستان بوده است؟!. شما ببينيد اينها چه كردند با مردم. يك دسته هم آن مغان و امثال ذالك بودند، ببينيد اينها چه جور رفتار مىكردند با مردم ايران.
صحيفه نور ج 2 صفحه 216
رفتار حاكمان صدر اسلام با مسلمين واغيار
از آن طرف وقتى كه پيغمبر اكرم (ص) آمد و ملت خودش را دعوت به توحيد كرد، چهجور رفتارى كرد با مردم، حتى با ذمىها، حتى با آنهائى كه خلاف مذهب بودند چطور رفتار مىكرد. حضرت امير سلام الله عليه مىفرمايد كه: شنيدم كه يك لشكرى آمدند (ظاهراً لشكر معاويه بودهاست) آمدند در كجا و يك خلخال از پاى يك ذميه ربودند، چه كردند. يك خلخال از پاى يك زن يهودى يا نصرانى خلخال را ربودند و نقل است كه ايشان فرمودند: اگر انسان بميرد براى اين، چيزى نيست. يك چنين انسانى، ما يك چنين حاكمى مىخواهيم. ما دنبال يك چنين رژيمى مىگرديم كه حاكم آن، سلطانش - وقتى كه - (من جسارت مىكنم كه حضرت امير(ع) را بگويم سلطان) حاكمش، امامش، آن كه سلطهاش بر مملكتها از حجاز گرفته تا ايران، تا مصر، تا كجا بوده است، نسبت به رعيت، آن هم آن كسى كه خارج از مذهبش بوده اينطور عواطف داشته است و خودش وقتى همان روزى كه با او بيعت كردند به سلطنت به اصطلاح و به امامت و خلافت، همان روز، بعد از اين كه اين كار را كردند، آن كلنگش را برداشت رفت سراغ كارش كه كار مىكرد، خودش با دست خودش. آن وقت مىكرد براى چى؟ آن قنات را وقتى كه در آورد، يك كسى گفت كه مثلاً مبارك است، چه است. فرمود كه: مبارك براى ورثه است. بعد گفت بياوريد. وقف كرد آن جا را براى مستمندان. ما يك همچو حاكمى، طالب يك همچنين حاكمى هستيم كه وقتى كه محاسبه حساب بيتالمال را نشسته است و مىكند، يك چراغ (آن چراغهاى آن وقت نفتى بوده است يا چه بوده يا پيه بوده است، هر چه بوده است) روشن بود و حضرت داشت حساب كرد بيتالمال را، يك كسى آمد آن جا با حضرت خواست بنشيند صحبت ديگرى بكند، حضرت آن چراغ را خاموش كرد فرمود كه: تا حالا من حساب بيتالمال را مىكردم اين چراغ مال بيتالمال است از مال بيتالمال براى خودش صرف مىكردم، حالا مىخواهى با من صحبت كنى و صحبت ديگرى است ربطى به بيتالمال ندارد، خوب چراغش را چرا ما روشن كنيم؟
البته كسى قدرت ندارد مثل حضرت امير (ع) عمل كند، هيچ كس در عالم نمىتواند اين طور، لكن ما يك حاكمى مىخواهيم كه دزد نباشد. ما اين قدر حالا راضى شدهايم كه لااقل اين قدر دزدى نكنند، اين قدر مال اين ملت را چپاول نكنند، اين قدر ظلم به اين ملت نكند.
شاه مقصر تمام جنايات و گرفتارىها است، نه خرابكاران و دهقانان
عرض كردم در ولادت آن آقا (حضرت رسول سلام الله عليه) آتشكدهها خاموش شد، يا كنايه از اين كه اين مبداء خاموش كردن آتشكدههاى ظلم است و ايشان (شاه) مىخواست آن را روشن كند، در اطراف يزد تاييد كرده است از قرارى كه گفتهاند بعض آتشكدهها را، تاريخ را هم تغيير داد و بنا داشت كه اين كارها را يكى بعد از ديگرى بكند كه ملت به داد ما رسيد و پايههاى كنگرههاى قصر كسرى فرو ريخت (كنايه از اين كه ظلم بايد بريزد). ايشان را مىبينيد كه با اين ملت چه كرد، چه ظلمها
صحيفه نور ج 2 صفحه 217
به اين ملت كرد و دارد مىكند؟ حالائى كه اين نفسهاى آخر هست و حركات مذبوحانه است حالا تازه يك فكرهائى به كلهاش افتاده است، به اسم كولىها در كرمان و از قرارى كه مىگويند به اسم بيابانگردها، يك دستهاى آوردهاند (حالا از آنها هم اگر يك چيزى به آنها داده باشند و آوردند، نمىدانم) اما نظير مدرسه فيضيه و آن سال كه ديگر ما حاضر بوديم و در قم بوديم كه اين سازمان امنيتىها را و اين كماندوها را به اسم دهقان ريختند در مدرسه فيضيه و قرآن آتش زدند، عمامهها آتش زدند، اشخاصى از پشت بام انداختند پائين و از بين بردند. به وسيله كماندوها به اسم اين كه دهقانها هستند، دهقانها ديگر آخوند نمىخواهند!! اينها ديگر قرآن نمىخواهند!! آخوند نمىخواهند!! دهقان اين جور است! دهقان، هر وقت هم از او بپرسى، هم قرآن را مىخواهد و هم اسلام. عاشق اسلام است دهقانهاى ما اين كماندوها و يا اينهائى هستند كه شما تربيت كرديد براى اينكه اسلام را بكوبيد!؟ آنوقت اينكار را كرديد كه ديگر ما بوديم و حاضر وقعه بوديم، حتى منزل ما هم آمدند منتهى من با يك ضربه مقابل نگذاشتم كه آن كارهائى كه مىخواهند، بكنند.اجتماع بود آنجا اوايل اين قضايا بود و اجتماع بود و بعضى صحبت مىخواستند بكنند و خود من هم شايد صحبت كردم يا مىخواستم بكنم، به من گفتند كه، ديدم خودم هم كه يك صلواتهاى بىمورد فرستاده شد، من به يكى از رفقا گفتم كه: (برو بگو اگر در اين جا يك شلوغى بكنيد، من مىروم در صحن حضرت معصومه (ع)، آنجا مىروم منبر و حرفهايم را آن جا مىزنم.) اينها مامور نبودند يك همچنين كارى كه همچو عكسالعملى دارد بكنند، نمى دانستند كه بايد چه بكنند، ترك كردند و همان روز در مدرسه فيضيه ريختند و همان بساط را درست كردند و - عرض مىكنم كه - همان جنايات را همان عصرش در مدرسه فيضيه آن جنايات را كردند. آن روز به صورت دهقان آن بساط و آن رسواگرىها را كردند، حالا شروع كردند به اين كه كولىها چيز كردهاند، در آن جا به اسم كولىها و در جاهاى ديگر هم باز همان مسأله كه:
مردم، دهقانها، رعيتها اين كار را مىكنند. خودشان ريختند در شهر عرض مىكنم كه همدان را آن طور با وضع فجيع به مردم حمله كردند و زنجان هم همين طور نقل مىكنند. در قم هم دو سه روز است كه تشنجات است و تيراندازى است و آدمكشى است. در تهران هم بعضى جاهايش تشنجات بوده است و راديو هم همين امروز كه آوردند پيش من و يك مقدارش را گوش كردم در خيلى جاها اسم برده كه تشنجات است و - اينها - روز چهارم آبان و روز تولد ايشان، اين جشن مردم است سياهپوشى است بله اينها هم گويند (يكى دوجا را اسم بردند) مراغه، ظاهراً مثل اينكه مراغه بوده، كجا بود، آنجاها چه كردند،يك مشتى هم حرف مىزنند. حالا كى چه كرده من نمىدانم كه تا چه اندازه راست مىگويند و اشخاص كى بودند اما از آن طرف خودشان بسيارى از شهرها را اسم بردند و آنى كه آنها مىگويند، آن نيست، تنها آنها نيست بعد بايد اطلاع به شما برسد. در ولادت رسول اكرم (ص) اين دو قضيه مهم مبداءش بوده است: خاموش كردن جهات شركى و آتشپرستى و فرو ريختن كنگره ظلم در تولد ايشان هم مبداء برافروخته شدن اساس آتشپرستى (اگر مهلت به او مىدادند) كه نمونهاش تغيير تاريخ بود و بر پا كردن كنگرههاى ظلم همه جانبه كه ازآن ظلمها
صحيفه نور ج 2 صفحه 218
اين آتش سوزىهاست خوب! يك دسته مردم بيچاره كه رفتند توى سينما، البته سينماى ايران جاى، رفتن نيست، اين يك - چيزى است كه - مصيبتى است كه بر ايران وارد است كه جوانهاى ما را اين سينماها ضايع مىكند، خراب كند لكن يك عده مردمى كه رفتند در آنجا، اينها چه كرده بودند كه لايق اين بودند كه بايد در آن را شهربانى بيايد ببندد و اگر بخواهند مردم باز كنند، اجازه بازكردن ندهند؟ موارد معلومىاست كه با نقشه مواد آتشسوزى را گذاشته بودند آتش بزنند، يك مردم بيچاره را در آن جا بسوزانند و خاكستر كنند. تمام مقصد اين بود كه بگويند: اينها را كه خرابكارها كنند. خوب خرابكارى هم حدى دارد كه خرابكارى بكنيد و گردن خرابكار بگذاريد. يك همچنين مردمى هستند اينها. ايرانىها مبتلا به يك همچو رژيمى هستند. حالا هم كه در كرمان آن فضاحت را در آوردند در مسجد ريختند مردم را يك دستهاى خفهشان كردند به وسيله گازها و چيزها، يك دستهاى را كشتند. بچه و زن و مرد و بزرگ را، مسجد را همه چيزش را آتش زدند، معبد مسلمانها را، بعد هم ريختند توى بازار و بازار را آتش زدند و غارت كردند. حالا تازه مىگويند كه بناست بفرستيم تحقيق كنند چه كسى چنين كارى را كرده است! كى را بفرستند كه تحقيق كند؟ همان كه فرستادند تحقيق كرد در آبادان چه كسى چنين كارى كرده؟! آن ظالمى كه اين كار را كرده است، اعليحضرت خواهند او را مجازات كنند؟ آن آقا خودت هستى. مبداء همه ظلمها، مبداء گرفتارى مردم خود ايشان هستند.
اگر ملت ايران همت نكند و زود كلك اين را نكند خيلى كارها اين مىخواهد بكند. بايد به داد ملت رسيد. بايد هر كس در هر جا هست كمك كند به اين ملت والا اين مرد اساس همه چيز را خواهد برد. حالا بعد از اين كه در كرمان آن فضاحتها را كردند و به اسم نمىدانم كولى وكذا (كولىتر از خودشان هيچ كس نيست) به اسم اين حرفها، حالا تازه بله، فرستادهاند براى اين كه تحقيق كنند،ببينند كه چه كسى همچنين كارى راكرده و كى همچنين ظلمى كرده آقا ديگر ملت باورش نمى آيد اين حرفهاى شما را. همان اولى كه در آبادان اين كارها شد خود مردم آبادان ريختند بيرون فهميدند كه آنها خودشان كردهاند براى اين كه شواهد بود اگر كسى و اگر يك آدم شلوغكارى مىخواست اين كار را بكند با اين نظم آتشسوزى را با اين نظم درست كند و مواد آتشزا را با اين نظم درست بكند و بعد هم در اين جا را ببندد و اجازه ندهد كه كسى بيرون بيايد نمىتوانست از آن جا مردم صدايشان در آمد حالا هم هر وقت طرح بشود، مردم خودشان مىگويند، در قبرستان هم كه رفتند آن همه تظاهر كردند بر خلاف. حالا هم قضيه كرمان همينطور است قضيه همدان همينطور است، قضيه زنجان همين طور است حالا ايشان تازه به فكر اين افتاده است كه با اين صورت مردم را بكوبد. همه مردم مىدانند كه همه ظلمها با دستور اوست. ممكن نيست كه يك شهربانى آتش به مردم روشن كند الا با اذن ايشان. مگر جرات مىكنند كه آدم بكشند اينها اگر اذن اين نباشد؟ اگر امر اين، امر اكيد اين نباشد؟
در 15 خرداد خود ايشان فرمانده بود، فرمانده قوا از قرارى كه نقل مىكنند بود. همه اين جاها فرماندهاش خود اين آقا است. اين مبداء ولادتى است كه مردم ايران گرفتارش هستند و انشاءالله خداوند رفع كند اين اساس ظلم را، بيرق را بخواباند انشاءالله و انشاءالله نزديك است، نزديك است.
صحيفه نور ج 2 صفحه 219
اين طور دست و پا زدن، دست و پا زدن آن حيوانى است كه سرش را بريدهاند و حالا مىخواهد دست و پا بزند.
اداى تكليف، با تبليغات دامنهدار عليه اجانب
لكن همه ما مكلف هستيم، همه ما تكليف داريم در اينجا كه هر يك از شمائى كه مىتواند مطلب مسائل ايران را برساند به روزنامههاى اين جا، به مجلات اين جا، به رفقاى مدرسهاىشان، به دانشگاههاى اين جا برسانيد مطالب ايران را، بگوئيد به مردم. الان تبليغات اينها، آن تبليغات دامنهدارشان، الان هم باز شايد پيش يك اشخاصى مبهم باشد قضيه كه چيست. آيا همانطورى است كه آمريكا مىگويد كه اينها را چون به آنها آزادى دادهاند! آزادى تند دادهاند! و زياد دادهاند! اينها از آزادى صدايشان درآمده! تخمه كردهاند ملت ايران از آزادى كه به او داده است؟ زياديش آمده آزادى كه فريادش درآمده؟! خوب منطق آقاى كارتر اين است. در روزنامهها بود كه ايشان گفتند كه يك دموكراسى تندى، يك آزادى تندى داده است و همين منشأ شد (در روزنامه كيهان بود يا اطلاعات) كه مردم با آن مخالفت مىكنند! اين طور است؟ اين آزادى داده به مردم؟! چون آزادى داده، باز فرياد كنند يا آزادى، يا آزادى؟! چون مستقل هست و تمدن بزرگ هست
طرح خطر كمونيست، حربهاى براى ايجاد رعب و وحشت در اذهان ملت
همين امروز هم اين مرد مىگفت كه ايران مىبينيد چه آزادىهائى دارد! داريد همه شما مىبينيد ما چه آزادىاى دادهايم به اين ملت! همين امروز داشت صحبت مىكرد، در چهارم آبان. من تعجب مىكنم، خدا مىداند تعجب دارد كه اينها چه جور آدميند... و ثانياً يك رعبى در مردم مسلمان پيدا بشود كه به قول شاه اگر من نباشم كمونيست است، دنيا اصلاً به هم مىخورد. اگر ايشان نباشداصلاً ايرانى در كار نيست!! پس ايران يعنى محمد رضا.اگر ايشان نباشد، ديگر ايران در كار نيست! ايشان هم مىگويند كه (خوب ما ايرانى مىخواهيم تا در آن زندگى كنيم، تا در آن اختلافات كنيم و چه كنيم، خوب ايرانى نمىماند ديگر) اين جوانهائى كه يك همچنين شعارهائى (كه شعارهاى صحيح نيست) مىدهند، اينها دارند كمك مىكنند به اين دستگاه. از يك جهت كمك كه مردم ايران كه ديگر از اين حرفها نمىترسند لكن خوب به خيال خودشان كه يك دستهاى از مردم بترسند كه مبادا اگر شاه برود اين كمونيستها بيايند. از يك طرف خود همين اختلاف بين خود جوانها و دو دستگى بين جوانها كمك بر اين دستگاه است، بنابراين شمائى كه مىخواهيد اين آقا را به خيال خودتان سرنگون كنيد، پايههاى ظلمش را مستحكم مىكنيد، من متأسفم كه اينها اينطور بدون اينكه ملتفت باشند چه مىكنند دارند كمك مىكنند، آنهائى كه شما را دعوت مىكنند به اين شعارها، آنها وابسته به خود دستگاه هستند. الان تودهاىهائى كه اسمى بودند و رسمى بودند، در دستگاه ايشان نوكرند اين كمونيستها روسايشان بچهها و جوانهاى ما بازى خوردهاند اگر چنانچه يك همچنين كارى بكنند. اينها باز نور اسلام در شان هست منتهى بازى خوردهاند، اينها رها كنند اين جنايتكارها را. آنهائى كه دعوتشان مىكنند به اينها،
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 221
تاريخ 5/8/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار تلويزيون فرانسه
سؤال: آيا در حكومت انتقالى با حضور شاه شما شركت خواهيد كرد؟ به چه شرط؟
جواب: با حضور شاه، ما در هيچ حكومتى، چه انتقالى و چه غير انتقالى، شركت نخواهيم كرد و هيچ شرطى را هم نمىپذيريم.
سؤال: آيا از آن بيم داريد كه با رفتن شاه، بحران سياسى و اقتصادى بدتر شود؟
جواب: با بودن شاه بحرانهاى سياسى و اقتصادى است، براى اينكه ملت با او همكارى ندارد و اين موجب بحران است. شاه برود، بحران رفع مىشود.
سؤال: آيا جنبش و نهضت اخير ايران از طرف يك ايدئولوژى ماركسيستى هدايت و حمايت شده يا مىشود؟
جواب: ابداً، نه هدايت شده و نه مىشود، نه خواهد شد و نه حمايت آن مورد قبول كسى است.
سؤال: آيا حمايت و كمك يك كشور كمونيستى را قبول خواهيد كرد؟
جواب: ما مىخواهيم مستقل باشيم و حمايت هيچ كشورى را قبول نخواهيم كرد و تحتالحمايت هيچ كشورى نيستيم.
سؤال: آيا اسلام با قوانين بدون انعطافى كه دارد، مىتواند آزادى و پيشرفت اجتماعى را ضمانت نمايد؟ نمونهاى از آن را در كشور ديگرى نشان بدهيد.
جواب: اولاً اسلام قوانين اساسيش انعطاف ندارد و بسيارى از قوانينش با نظرهاى خاصى انعطاف
صحيفه نور ج 2 صفحه 222
دارد و مىتواند تضمين همه انحاء دموكراسى را بكند و كشورى كه ما مىخواهيم، كشور اسلامى به همه معناست و در خارج نظيرش الان نيست، سابقاً بوده.
سؤال: نهضت اخير ايران را متهم مىكنند كه واپسگراست، نظر شما چيست؟ جواب نهضت اخير براى اين است كه واپسگرائىها را رد كند. آن دولت شاه و امثال اوست كه تمام جهات عقبنشينى را و عقبماندگى را به ما داده. ما مىخواهيم همانها را رفع كنيم و نهضت ما نهضت متمدن پيشگراست.
سؤال: شما خواهان رفتن شاه هستيد، مىتوانيد دلائل آن را شرح دهيد؟ آيا آرزوى كشته شدن و از بين رفتن شاه را داريد؟
جواب: ما بيش از 15 سال است كه دلائل محكوميت شاه و لزوم رفتن او را در اعلاميههاى خود ذكر كردهايم و الان براى شما بعضى دلائل را بايد ذكر كنم:
- ايران - 50 سال بيشتر است كه دولتهاى خارجى، پدر شاه و شاه را بر ما تحميل كردهاند. شاه سابق را به حسب اعتراف انگليسها، انگليسها آوردند و حاكم كردند بر مملكت ما. در راديو دهلى اين مطلب را تصريح كردند و شاه ما، شاه فعلى، در يكى از كتابهايش نوشت كه متفقين كه در زمان جنگ به ايران آمدند، مرا به سلطنت انتخاب كرده و صلاح اين ديدند كه من سلطان باشم. ما 50 سال است كه تحت فشار و اختناق فوقالعاده بسر مىبريم. ما نه فرهنگ مستقل داريم، نه لشكر و نظام مستقل داريم و نه اقتصاد صحيح داريم و نه جهات سياسى ما يك سياست سالم است. فرهنگ ما فرهنگى است كه با دستور ديگران، شاه تحميل كرده است و مدارس ما، مدارس فرهنگى ما، غالباً به شكل نيمه تعطيل است يا تعطيل و در وقتى هم كه اشتغال داشته باشند، دستور اين است كه اينها را عقب نگه دارند و نگذارند كه رجال دانشمند در مملكت ما پيدا بشود و تمام مطبوعات ما در تمام مواردى كه، آلاتى كه بايد تبليغ با آن بشود، تمام در اختيار شاه بوده است در اين 50 سال.
تمام انحاء آزادى از ملت ما سلب شده است. ما در اين 50 سال حتى يك مجلس ملى نداشتيم. در زمان رضا شاه با زور او رژيم را تغيير دادند يعنى سلطنت را منتقل كردند و مجلس مرئوسان و موسساتى كه تاسيس كردند، تاسيس با سرنيزه شد و ملت بكلى مخالف بود لكن سرنيزه نگذاشت كه اين مخالفت را اظهار كنند. بنابراين اصل مجلس موسسان كه در زمان رضا شاه با سرنيزه درست شد، غير قانونى بود، با غير قانونى بودن آن آمدن رضاشاه و رسيدن به سلطنت غير قانونى بود، با غير قانونى بودن آن سلطنت محمد رضاشاه غيرقانونى
صحيفه نور ج 2 صفحه 223
است. او - محمد رضا شاه - در تمام انحاء ترقى ملت ما، در تمام انحائش كارهائى كرده است و نگذاشته است كه ملت ما رو به ترقى برود، نگذاشته است فرهنگ ما فرهنگ مترقى باشد، نظام ما را در تحت نظارت نظامهاى ديگران قرار داده، مستشاران آمريكائى هستند كه نظام ما را اداره مىكنند، اقتصاد ما را بكلى از بين برده استايران كه زراعتش از بين رفته است و نفتش را هم دارند زياد خرج مىكنند و زياد مىدهند به ديگران كه اين هم از بين برود. اگر محمد رضا شاه در سلطنت باقى باشد، چند سال ديگر مملكت ما رو به فقر و نيستى خواهد رفت، بنابراين تا ايشان نرفته است، مملكت ما نمىتواند روى آزادى و ترقى ببيند و بايد برود.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 224
تاريخ 6/8/57
بيانات امام خمينى در ميان جمعى از ايرانيان
توجه و دعوت قرآن كريم به هر دو بعد معنوى و مادى است
بسم الله ارحمن الرحيم
من بازيك تذكراتى براى آقايانى كه در خارج كشور، در صفوف جماعات هستند لازم مىدانم كه يك تذكراتى براى آقايان بدهم. سابق، البته يك مدتى كه از اسلام گذشت دستجات مختلفهاى از مردم اهل علم، اينها توجهشان به معنويات اسلام بود و نظرشان به آن آياتى و رواياتى كه مربوط به معنويات و تهذيب نفس و ماوراءالطبيعت داشت احكام را و در قرآن كريم آيات زياد راجع به امور معنوى است يعنى آن وجهه انسانى كه از عالم غيب است. تا مدتها وضع اينطور بود كه - توجه - به آن احكام اجتماعى و سياسى و اينها كه در اسلام بود توجه كم بود يا نبود، كم كم دستجاتى پيدا شدند كه مسائل اجتماعى و مسائل سياسى و مسائل روز را عنوان كردند و اينها از اين طرف افتادند يعنى توجهشان به صرف همين اجتماعيات و احكام سياسى و احكام حكومتى بود و به اين جهات نگاه كردند. آنها تا مدتهاى قبل به آن طرف ورق نگاه مىكردند مثل فلاسفه و عرفا و صوفيه و اينها، آن طرف ورق را نگاه مىكردند و در حرفهايشان بيان همين معنويات بود و مردم را دعوت مىكردند به همان جهات معنويه اسلامى، حتى روايات يا آياتى كه وارد شده بود راجع به امور طبيعى و راجع به امور اجتماعى و سياسى، بعضىشان كوشش مىكردند كه اينها را برگردانند به همان امور معنوى و همه را به آن ورق حساب كنند، جهت باطنى اسلام و قرآن را ملاحظه كنند. در مقابل آنها الان ما مبتلا هستيم به، البته آن هم ابتلائى بود، اين جهت هم كه فقط صرف معنويات را نظر كردند و از اجتماعياتى كه در قرآن هست از آيات و اخبارى كه وارد شده است راجع به حكومت اسلام، راجع به سياست اسلام، راجع به امور اجتماعى، راجع به تعمير اين عالم، اين غفلت كردن، غفلت كردن از اسلام بود كه اسلام را به يك ورق شناخته بودند، ورق ديگرش را، عالم طبيعتش را توجه نداشتند كه اسلام توجه به عالم طبيعت هم دارد توجه به تمام امورى كه احتياج دارد، انسان دارد و لهذا يك ابتلاء اسلام اين بود كه اين اشخاصى كه از قبيل متكلمين و بيشتر فلاسفه و بيشتر عرفا و صوفيه و اينها، همه آياتى كه در قرآن كريم بود، - خير - خواستند، نظر داشتند كه برگردانند به همان امور معنوى، حتى اخبار يا رواياتى كه راجع به، آياتى كه راجع به اجتماعيات و راجع به عالم طبيعت وارد شده بود آنها كوشش مىكردند كه بر گردانند به همان معنويات. آنها غافل بودند از اسلام و توجه داشتند، توجه
صحيفه نور ج 2 صفحه 225
داشتند به يك ورق اسلام و غافل بودند از يك ورق ديگرش، باطن را ملاحظه مىكردند و از ظاهر غافل بودند. حالا ابتلاء اسلام اينطور شده است كه جوانهاى ما، جوانها و روشنفكرها و اشخاصى كه دانشمندان بالا هستند و علوم طبيعى را ياد گرفتهاند آنها كوشش دارند به اينكه تمام آيات قرآنى و روايات را برگردانند به همان امور طبيعى، از معنويات غافل بشوند، حتى آياتى كه راجع به امور معنوى است آن را برگردانند به يك امور طبيعى و عادى. اينها هم توجه به اسلام دارند و غافل هستند يعنى يك ورقش را خواندهاند، يك ورقش را از آن غافل هستند و اين دو طايفه اسلام را به تمام معنا نشناختند كه اسلام چيست. اسلام نه دعوتش به خصوص معنويات است و نه دعوتش به خصوص ماديات است، هر دو را دارد، يعنى اسلام و قرآن كريم آمدهاند كه انسان را به همه ابعادى كه انسان دارد بسازند او را، تربيت كنند او را.
قابليت تربيتى نامتناهى و قوه عاقله، از امتيازات انسان بر ساير موجودات
انسان را وقتى كه ملاحظه مىكنيد، اول نشوش با ساير نباتات فرقى ندارد. نبات را، هسته خرما را، هسته چيز ديگرى را مىاندازند توى خاك و خاك تربيت مىكند و آن نمو مىكند يك جاى خاصى كه در آن جاى خاص نمو مىكند. حيوان هم نطفهاش در رحم واقع مىشود و يك بذرى است، اين بذرش محلش آنجاست يعنى جاى تربيتش آنجاست كه اگر يك جائى را يك وقتى طرحى درست كنند كه همين خاصيت و همان چيزها را داشته باشد و نطفه را درآنجا مثل رحم بتواند تربيت كند ممكن است بتواند تربيت بشود و يك وقتى هم انسان بشود. يك نباتى است اول، مثل ساير نباتات مىماند، با نباتات فرقى ندارد، اين نمو دارد فقط آن هم نمو دارد منتهى آن را در محل خاصى و با جهات خاصى، نباتات در يك محل خاص ديگرى و جهات خاصى اما هر دو در اين معنى مثل هم هستند كه كشت شدهاند و اين كشت شروع مىكند به نمو كردن به واسطه قوائى كه خداوند تبارك و تعالى در زمين قرار داده است و به واسطه قوايى كه در رحم قرار داده است اينها با هم شركت دارند، كم كم اينكه در زمين كاشته شده است، اين نبات تا آخر همين نبات است تا مىرسند به ثمره، ثمره شان هم ثمره نبات است. آنهائى كه در زمين كاشته نشدهاند كه حيوانات، همه حيوانات منجمله انسان باشد آنها كم كم از مرتبه نباتى بالا مىآيند و در همين ردهاى كه هستند يك روح حيوانى پيدا مىكنند، ممتاز مىشوند از ساير موجودات نباتى لكن همهشان حيوانند يعنى شراكت دارند، روح حيوانى دارند اين تولد در اين عالم كه مىشوند و منفصل مىشوند از محل خودشان باز اين يك امتيازى است كه با نباتات دارند كه نبات اگر منفصلش كنند ديگر تمام است لكن آنها منفصل مىشوند در آنوقتى كه مقتضى است و آن جهت نباتىشان كمال پيدا كرد و جهت حيوانى پيدا شد و احتياجشان از رحم منقطع شد مىآيند در اين عالم. همه حيوانات در خوردن و خوابيدن وشهوات - اينها - شريكند همه با هم هستند، امتيازى ندارند الا به همه جهات حيوانى .حيوانات هم، همين حيواناتى كه هستند، در ادراكات با هم فرق دارند. ميمون بيشتر از مثلاً حيوان ديگرى ادراك مىكند، چيز مىفهمد. انسان در بين اين حيوانات
صحيفه نور ج 2 صفحه 226
ممتاز مىشود به اينكه يك ترقيات ديگرى مىشود بكند. هم در ادراكات با آنها فرق دارد و هم در غايات ادراكات فرق دارد. حيوانات تا يك حدودى اداركشان هست و محدود است و تمام مىشود. انسان اداركاتش و قابليتش براى ترتيب تقريباً بايد گفت غير متناهى است پس انسان همه عالم را دارد به اضافه، همه چيزهائى كه در عالم هست از اول موجودات تا آنجائى كه آن ممتاز شده است با همه حيوانات و با نباتات و با معادل آنها شركت دارد لكن يك اضافه دارد و آن اينكه در انسان يك قوه عاقله و قوه بالاتر هست كه در آنها نيست. اگر انسان مثل ساير حيوانات تا همان حدى كه حيوانات رشد مىكردند بود انبيائى لازم نبود، انبياء مىخواستيم چه كنيم، انسان مىآيد اينجا مثل حيوانات زندگى مىكند و مثل حيوانات مىخورد و مثل حيوانات مىخوابد و تا مىميرد... اينكه احتياج به انبياء ما داريم براى اينكه انسان مثل حيوانات نيست كه يك حد حيوانى داشته باشد و تمام بشود، انسان يك حد مافوق حيوانى و يك مراتب مافوق حيوانى مافوق عقل تا برسد به مقامى كه نمىتوانيم از آن تعبير كنيم و آن آخر مقامى مثلاً تعبير مىكنند، فنا تعبير مىكنند كالالوهيه، يك تعبيرات مختلفى چون كه تربيت انسان به همه ابعادش، هم تربيت جسمى و هم روحى و عقلى و هم مافوق آن نمى شود در عهده بشر باشد براى اينكه بشر اطلاع ندارد از احتياجات انسان و كيفيت تربيت انسان نسبت به ماوراءالطبيعت، تمام قواى بشر را روى هم بگذاريد همين طبيعت را و خاصيت طبيعت را مىتواند بفهمد منتهى باز هم خاصيتهاى طبيعت براى بشر هم كشف نشده است،تا حدودى كشف شده است، اخيراً خوب، زياد پيشرفت كرده است لكن مانده است خيلى چيزها كه بعدها كشف خواهد شد اما تا آخر هر چه باشد مال طبيعت است، مال اين عالم است و هر چه بشود مال اين ورق است. آن چيزى را كه بشر مىتواند ادراك كند و حد ادراك طبيعى خودش هست اين است كه عالم طبيعت را، همه خصوصيات (فرض كنيد يك وقتى) عالم طبيعت را انسان بفهمد و همه چيزهائى كه مربوط به كمال طبيعت است و ترقيات در طبيعت، اينها را هم انسان كشف بكند لكن حدش حد طبيعت است بيشتر نيست. آن ورق بعد را اطلاعى برآن ندارد و نمى داند چه خبر است آنجا و روابطى كه مابين اشيا هست با هم، آنقدر را انسان اگر هم تا آخر كوشش كند مىتواند بفهمد، آن روابطى است كه در طبيعت بين اشيا، علل و معلول و سبب و مسببات، روابطى كه در اشيا طبيعت است انسان مىتواند ادراك بكند.تا آخر هم وقتى كه تربيت بشود و تحصيل بكند و كشفيات اين عالم واقع بشود تا آخر هم همين است كه اين طبيعت را با تمام خصوصياتى كه دارد و تمام روابطى كه ما بين اجزاء اين طبيعت است او كشف مىكند، مىتواند كه ادراك كند كه رابطه مثلاً زلزله چه جورى است با زمين، چه وقت مىآيد، نتايج و آثارش را همه را معين كند و چه قدر مىآيد، چه جورى مىآيد، افقى است، عمودى است، چى است، همه اينها را پيدا بكند، روابط ما بين طبيعت انسان با فلان چيز چه است، تمام آنها را كه ادراك بكند و فرض كنيم كه ديگر مجهولى برايش نماند همهاش طبيعت است، پايش را از طبيعت بالا نمى تواند بگذارد و ادراك آنجا را نكرده است و لهذا يك طايفه از آن فلاسفه و فلاسفه طبيعى و آنها هستند كه چون ادراك نكرده اند ماوراء عالم طبيعت راحسى نبوده است، با چشم نمىشده است ادراك بكنند،
صحيفه نور ج 2 صفحه 227
منكر آن شدند، منكر بى دليل. يعنى گفتند ما كه نديديم و زير چاقوى ما نيامده است اين مثلاً عقل مجرد، نمى توانيم بپذيريم، نيست. پس آن (نيست) غلط است براى اينكه بايد بگويد من نمى دانم، نبايد بگويد نيست. يك چيزى را آدم نمى داند، خوب آدمى هست كه مىگويد من تا اين حد رسيدم اينقدر را تصديق مىكنم مابقى اش را نمى دانم، اما اينكه (نيست) را از باب اينكه اطلاع ندارد. شما هم كه احاطه بر همه چيز همه عالم نداريد نبايد بگوئيد نيست. آنها تا آن حد رسيدند و اين حد وقتى هم تمام خصوصياتش معلوم بشود همين حدشان است، حد طبيعت است اينكه ما احتياج و اين آمال طبيعى انسان را مىتواند برآورده كند، يعنى احتياجاتى كه ما در طبيعت داريم هر احتياجى آنوقتى كه طبيعت با همه جهاتش كشف شد و همه قواى عالم طبيعت كشف شد، همه روابط اجزاء طبيعت به هم كشف شد، احتياجات طبيعى ما را حاصل كرد بيشتر از احتياجات طبيعى را نمىتواند حاصل كند. هر چه حاصل بشود همين احتياجات طبيعى است منتهى احتياجات طبيعى به حسب قواى مختلف كه حالا كشف شده است، آدم مىبيند كه الان محتاج به اين است كه وقتى مىخواهد برود، سوار طياره بشود. آنوقتها همين كه مىخواست برود با شتر رفت حالا با طياره مىرود، يك وقت هم بالاتر از اين، بالاتر شود اما همهاش طبيعت است و احتياجات طبيعى.
بعثت انبيا از الطاف الهى براى تربيت و سعادتمندى انسانها
انسان اگر به همين حد طبيعت بود و بيشتر از اين چيزى نبود، ديگر احتياج به اينكه يك چيزى از عالم غيب براى انسان فرستاده بشود تا انسان را تربيت بكند، تربيت آن ورق را بكند چون آن ورق نبود احتياج هم نبود لكن چون انسان مجرد از اين عالم طبيعت يك حقيقتى است، همين خود خصوصياتى كه در انسان هست دال بر اين است كه، يك ماورائى از براى اين طبيعت هست چون انسان يك ماورائى دارد و به حسب براهينى كه در فلسفه ثابت است ماوراء اين طبيعت در انسان هست و انسان داراى يك عقل بالامكان مجرد و بعد هم مجرد تام خواهد شد، تربيت آن ورق كه ورق معنوى انسان باشد بايد كسى اين تربيت را بكند كه علم به آن طرف، علم حقيقى به آن طرف داشته باشد و علم به روابطى كه مابين انسان و آن طرف طبيعت و آن طرف هست، آن روابط را بتواند ادراك بكند و آن بشر نيست، بشر ندارد. همين قدر مورد طبيعت را او مىتواند ادراك بكند، هر چه ذره بين بيندازند ماوراء طبيعت با ذره بين ديده نمىشود. آن محتاج به آن است كه يك معانى ديگرى در كار باشد و چون اين روابط بر بشر مخفى است و خداى تبارك و تعالى كه خالق همه چيز است اين روابط را مىداند از اين جهت به وحى الهى براى يك عدهاى از اشخاصى كه كمال پيدا كردهاند و كمالات معنويه را دنبالش كردند و فهميدند، روابطى حاصل مىشود مابين انسان و عالم وحى، به او وحى مىشود و براى تربيت آن ورق دوم انسان بعث مىشوند اينها مىآيند در بين مردم و مردم را تربيت مىخواهند بكنند.
خداى تبارك و تعالى نه احتياج به ماها دارد و نه احتياج به تربيت ما دارد، همه ما اگر مشرك
صحيفه نور ج 2 صفحه 228
هم بشويم، شديم جهنم، همه ما هم موحد هم بشويم يك نفعى نمىرسد. تمام مربوط به خودماست. بعث انبيا براى تربيت ماست كه ما در آن ورق كه بايد تربيت بشويم، جورى تربيت بشويم كه آنجا هم زندگيمان زندگى سعادتمند باشد. اگر اين تربيت نباشد و انسان با همان خوى حيوانى از اين عالم به عالم ديگر برود، در آن عالم سعادت ندارد و به شقاوت مىرسد، انسان در آن عالم به ظلمات مىرسد. انبيا آمدهاند كه ما را از اين عالم طبيعت كم كم تربيت كنند و آن مقدارى كه مربوط به تربيتهاى معنوى است به ما بفرمايند به وحى من الله تعالى تا ما كه اگر انبيا نباشند يك حيوانى هستيم كه هر چه هست همين طبيعت است، بيشتر از اين ادراك نداريم، ما را ببرند به آن عالم و تقويت كنند كه ما وقتى از اين عالم منتقل به يك عالم ديگرى شديم زندگى آن عالم هم يك زندگى سعادتمند باشد. تمام نكته آمدن انبيا اين است كه تربيت كنند اين بشر را كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود و مافوق حيوانات است، اين را تربيتش كنند براى اينكه همان طورى كه اينجا زندگى سعادتمند، اگر همه اوضاع طبيعت به وفق مراد باشد يك زندگى سعادتمند در اينجا دارند، آنجا هم زندگى سعادتمند داشته باشند. لطفى است از جانب خداى تبارك و تعالى به بشر كه قابل از براى اين است كه تربيت بشود و تربيت بشر به وحى خدا و به تربيت انبياء اين است كه چيزهائى كه رابطه بوده است مابين آن عالم و اين عالم، چيزهائى كه اگر آن كارها را ما انجام بدهيم در تربيت معنوى ما دخالت دارد، آنها را به ما بيان كردند كه اين كارها را بكنيم ما نمىدانيم البته كه آيا رابطه ما بين نماز و سعادت آن عالم چيست، رابطهاش را ما نمىدانيم خدا مىداند، چنانچه من و شما كه طبيب نيستيم نمىدانيم كه رابطه ما بين اين قرصى كه طبيب مىدهد با آن مرض چيست لكن رابطه دارد. آن كه عالم است اين رابطه را ادراك كرده است و به ما گفته است و ما هم بايد اطاعت كنيم تا مرضمان خوب بشود. اين رابطه را كه بين اين اعمال ماست، اعمال صالحه ما با آن عالم است اين را انبياء مىدانند به وحى خداى تبارك و تعالى و آمدهاند براى اينكه به ما بگويند كه فلان كار را اگر بكنيد اين رابطه دارد اينجا با آن عالم و روح شما را تربيت ميكند اين كه شما در آن عالم وقتى كه مىرويد با سعادت هستيد. چيزهائى كه اگر چنانچه آن چيزها را انسان ارتكاب كنند مثل سمومات مىماند كه اگر انسان يكى كه مسموم است بخورد مسموم مى شود و به هلاكت مىرسد، در عالم ماوراءالطبيعت و روح هم اينطورى است كه بعضى از چيزها است كه اگر چنانچه آن چيزها را عمل كند انسان، يا اعتقاد به آن پيدا كند مثل سم قاتل مىماند به مراتبش كه يك وقت مسموم مىكند انسان را لكن قابل علاج استيك وقت مسموم مىكند و اگر تا آخر برود ديگر علاج هم ندارد. آنها هم براى ما گفتهاند كه نكنيد، گفتهاند نكنيد، اين كار رانكنيد آن كار را نكنيد، آن كار را نكنيد، البته يك مقدارى از امورى كه آنها فهميدهاند (بكنيد و نكنيد) باز براى تنظيم عالم طبيعت است و اجتماع است لكن بسيارى از امور راجع به تنظيم امور اجتماع نيست، راجع به ماوراءالطبيعت است. انسان چون يك مجموعهاى است كه احتياج به همه چيز دارد، انبياء آمدهاند كه آن همه احتياجات انسان راهر چه احتياج دارد انسان براى انسان بيان كنند كه انسان اگر عمل بكند به سعادت تمام مىرسد.
صحيفه نور ج 2 صفحه229
بنابراين اين دو طايفه كه يك طايفه طرف معنويت را گرفتهاند و طرف اجتماع را رها كردند و اين طايفه طرف اجتماع و علم اجتماع و علم سياست و علم - نمىدانم - اين معانى را دارند و آن طرف را رها كردند و اين دو نه اين اسلامشناس است، نه آن اسلامشناس است. اسلامشناس كسى است كه اين دو مطلب را، اين دو جبهه را، هم جبهه معنوى را بشناسد هم جبهه ظاهرى را يعنى هم اسلام را بشناسد به آن جهات معنوى كه دارد و هم اسلام را بشناسد به آن جهات مادى كه دارد، كسى كه اسلام را بخواهد بشناسد بايد به اينجور بشناسد يعنى آيات و رواياتى و احكامى كه وارد شده است راجع به جهات معنوى آنها را بشناسد تا آن اندازهاى كه مىداند و آيات و روايات و - عرض مىكنم - احكامى كه وارد شده است براى تنظيم امور جامعه و براى امور سياسى و براى امور حكومتى آنها را هم بشناسد، كسى كه اين دو جنبه را شناخت به اندازهاى كه انسان مىتواند بفهمد، اين اسلام را شناخته است. اسلام مثل رهبانيت مسيح نيست، البته مذهب مسيح حالا نسخش كردند و الا مذهب مسيح اين نبوده است كه همهاش روحانيت و چيز نباشد مثل مذهب مسيح نيست كه فقط مربوط به ...عنايتش طبيعت بيشتر باشد والبته حضرت موسى عليه السلام كه از انبياء معظم و از انبياء اولىالعزم است كامل بوده است چيزش به اندازهاى كه محتاج بوده است بشر، لكن از بين رفته است كتاب حضرت موسى، كتاب حضرت عيسى، هر دوتايشان از بين رفتهاند. اينكه الان دست اينهاست اينها خود متنشان دلالت بر اين مىكند كه اينها تورات اصلى و انجيل اصلى نيستند لكن كتاب ما بحمدالله همين طور سال به سال از اول تا به حال محفوظ است حتى قرآن به خط حضرت امير يا به خط حضرت سجاد هم الان موجود است در بين ما كه همين است، غير از اين هيچ نيست، همين قرآن است، هيچ تغييرى نكرده است.
سعادت انسان در گرو تبعيت امور معنوى و مجاهدات ظاهرى تواماً
در هر صورت چون اسلام براى تربيت ماها آمده است، تا تبعيت از آن نكنيم به همه ابعادش تربيت نمىشويم. نبايد حالائى كه شما جوانهاى عزيز ما مشغول شدهايد به علوم طبيعى يا مشغول شدهايد به يك مجاهداتى كه لازم است حالا بكنيد و همين جهادى كه از جهاد اكبر است كه بايد بكنيد شما، يعنى بايد همه ما، لازم است كه همه ما با اين برادران اسلامى كه در ايران مبتلا هستند، كمك كنيم، كمك تبليغاتى لااقل در آن محيطهائى كه هستيم، اما نه اينكه حالا كه مشغول شديد به علوم طبيعى يا مشغول شديد به اين مجاهدات، ديگر كار به آن طرف نداشته باشيد. شما همين نيستيد كه، همين رجل مجاهد نيستيد، همين رجل طبيعى نيستيد، شما يك انسانى هستيد. انسان معنويات دارد، ماديات دارد، مادياتش اينهاست، معنوياتش هم بايد كوشش كنيد، شما بايد عنايت كنيد به همه احكام خدا، نمىشود يك مسلمانى بگويد كه من مجاهداتش را قبول دارم و معنوياتش را قبول ندارم. يا يك مسلمانى بگويد من معنويات اسلام را قبول دارم و مجاهدات اسلام را قبول ندارم. همهاش را بايد ما قبول داشته باشيم. مسلمان اين است كه همه چيزهائى كه نبى اكرم آورده است برايش، قبول كند و عمل كند. بنابراين شما
صحيفه نور ج 2 صفحه 230
اين احكام ظاهريهاى كه التفات به آن نيست كه حالا بفهمد چه مىشود و چه ربطى ما بين روح انسان و اين عمل هست سبك نگيريد، اينها مهم است براى شما، براى زندگانى ماوراءالطبيعت شما مهم است و شما، هم مجاهدات ظاهرىتان را و علوم ظاهرىتان، علوم طبيعىتان را تكميل كنيد و هم تبعيت كنيد راجع به امور معنوى و جهات الهى اين شى تا سعادتمند بشويد.
تكليف بر طرح و تبليغ مسائل ايران و كمك به نهضت اسلامى
خداوند انشاءالله همه شما را سعادتمند كند و همه ماها به تكليفمان عمل بكنيم كه يكى از تكاليف ما اين است كه حالا نسبت به اين جنبشى كه در ايران، نهضتى كه در ايران پيدا شده است و مردم دارند الان جانشان را، مالشان را، بچههايشان و عزيزانشان را دارند در اين راه صرف مىكنند ما هم بايد به اندازهاى كه در اينجا هستيم، به اندازهاى كه مىتوانيم و استطاعت داريم بايد به آنها كمك بكنيم و شماها آقايان با هر يك از اين اقشارى كه در اينجا هستند، اگر در اروپا هستيد با اروپائىها، در آمريكا هستيد با آمريكائىها، هر جا هستيد با اهالى آنجا كه رفقا داريد، آشنا داريد، هر وقت مىنشينيد طرح كنيد مسائل ايران را و تبليغات كنيد. هر يك از شما تبليغ بكند اين مسائل را و اين خلافكارىهاى سلسله پهلوى را و خلافكارىهاى اين شاه كه از همه سلاطين كه تا حالا آمدهاند هم خيانتكارتر و هم جنايتكارتر، يا خير، جناياتش مثل آنها به اضافه خيانتهاى زياد. اين آدم الان دارد ايران را به يك وضع بدى در مىآورد و دارد خراب مىكند، مىخواهد برود خرابش مىخواهد بكند و شما تبليغات بكنيد به رفقاى آمريكائىتان، اروپائىتان اينها بگوئيد، در مدارس كه مىرويد بگوئيد به رفقايتان كه در آنجا هستند. انشاءالله بلكه در آنجا يك موجى پيدا بشود و كمك بكنند به ايران، حكومتهايشان كمك بكند، آنهائى كه - عرض مىكنم كه - انصاف دارند كمك بكنند به ايران تا بلكه شر آن آدم كنده بشود كه انشاءالله كنده مىشود و ايران مال خودتان بشود و شر خارجىها هم كنده بشود و ايران دست خودتان بيايد و خودتان ادارهاش بكنيد.
والسلام
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 231
تاريخ 6/8/57
بيانات امام خمينى در مورد ابعاد سياسى - عبادى احكام اسلام و كيفيت حكومت اسلامى
مراتب و اختصاصاتى كه انسان را از حيوانات ممتاز مىسازد
بسم الله الرحمن الرحيم
...انسان را به همه ابعادى كه از براى انسان هست. انسان، خود انسان عبارت از اين صورت ظاهر كه مىخورد و مىآشامد و - عرض مىكنم كه - ساير كارهايى كه ساير حيوانات هم انجام مىدهند اينقدر نيست، با ساير حيوانات فرقها دارد. اين مقدارى كه مىبينيد كه انسان در عالم طبيعت زندگانى مىكند ساير حيوانات هم، ساير موجودات طبيعى هم، همه در اين عالم طبيعت، آنهايى كه زندگى حيوانى دارند، زندگانى حيوانى مىكنند و با انسان مشتركند و آنهايى كه زندگيشان نباتى و كمتر از اوست هم اين زندگانى را دارند. در ميان همه موجوداتى كه در اين طبيعت موجود هستند انسان اختصاصاتى دارد كه ساير موجودات ندارند - انسان - يك مرتبه باطن، يك مرتبه عقليت، يك مرتبه بالاتر از مرتبه عقل در انسان به قوه هست، از اول در سرشت انسان هست كه اين انسان از عالم طبيعت سير بكند تا برسد به آنجايى كه وهم ماها نمىتواند برسد و همه اينها محتاج به تربيت است. همانطورى كه تربيتهاى مناسب با طبيعت هست، تربيتهاى مناسب با مراتب ديگرش هم هست كه بعضىهايش را بشر مىتواند مطلع بشود و بعضىهايش را و بيشترش را بشر نمىتواند مطلع بشود. اطلاع را خداى تبارك و تعالى دارد و بعث انبياء براى اين است كه اين بشر اين چيزهايى را كه اطلاع ندارد، اين مراتب از انسانيت را كه خود بشر مطلع نيست و كيفيت تربيت را تا اطلاع بر خود درد و دوا نباشد نمىشود معالجه كرد - انبياء آمدند تا اين انسان را به آن مراتبى كه كسان ديگر، علماى طبيعت نمىتوانند اين مراتب را اطلاع پيدا كنند و تربيت كنند انسان را، اين مراتب را تربيت بدهند و نمو و مورد ارتقاء بدهند. تمام علماى طبيعت به هر مرتبهاى كه برسند، آخر اداركاتشان، اين مراتب ادراكات همين خصوصيات عالم طبيعت است. از عالم طبيعت به ماوراى اين عالم طبيعت كه آن عالم با اين عالم در موجوديت شبيهاند والا در مرتبه وجود، آنجا خيلى بالاتر از اينجاست و ما الان خواب هستيم و آنجا را الان با اين چشم طبيعى نمىتوانيم ببينيم چون انسان قابليت اين را دارد كه تربيت بشود و آن مراتب مافوق طبيعت را هم پيدا بكند و كسى نيست كه به انسان اين نحو تربيت را بكند، خداى تبارك و تعالى انبياء را مامور فرمودند كه اينها بيايند و تربيت كنند اين انسان را كه برسد به آن مراتب مافوق طبيعت و هر چيزى كه در آن قابليت هست فعليت پيدا بكند و تربيت يك تربيت الهى بشود.
صحيفه نور ج 2 صفحه 232
احكام اسلام، نسخههايى از طرف اطباى روح
شما آقايان كه در خارج از كشور يا در داخل كشور، جوانهايى كه مورد علاقه ماها هستيد و شماها مثل فرزندان ما هستيد و در خارج كشور يا در داخل وارد زندگى تازه شدهايد، شما الان همين صورت ظاهر عالم طبيعت را مىبينيد و فعاليتهاى شما هم مربوط به همين رشته است. اينكه من براى شما مىخواهم عرض كنم، اين است كه شما همان فقط رشته طبيعت را و چيزهايى كه مربوط به طبيعت هست مثل همين مبارزاتى كه الانشود ولو اين مبارزات، مبارزات الهى است و براى رساندن اين مردماست به حقوقشان و اين البته با امر الهى است لكن تمام اين معانى كه حاصل بشود، اينها چيزهايى است كه مربوط به همين عالم طبيعت است و ما يك مراتب بالاترى داريم كه بايد شماها به آن توجه كنيد. آن عباداتى كه انبياء آوردهاند و شما را به آن دعوت كردند مثل نماز، مثل روزه، مثل حج، اينطور چيزها، اينها يك امورى هستند كه، نسخههائى هستند از طبيبهاى واقعى كه آمدند شما را برسانند به يك مرتبه كمالى كه همانطورى كه از طبيعت استفاده مىكنيد مادامى كه در طبيعت هستيد، وقتى كه نفوس شما از اين طبيعت بيرون رفت و نفس عاقله شما در يك عالم ديگر رفت آنجا هم با يك تربيت صحيح رفته باشد و يك زندگانى كاملاً سعادتند شما داشته باشيد. من به گوشم اينجا مىخورد كه بعضى از اين جوانهاى ما نسبت به اين احكام ظاهرى اسلام مثل نماز كه بسيار در اسلام اهميت دارد، اينها خيلى آنچنان تمام و تام عمل نمىكنند و اين مسأله، مسألهاى است كه اسباب تأسف ماست كه شما جوانهاى مسلم به آن نسخههائى كه اطباى روح دادهاند عمل خداى نكرده نكنيد و بعد در عاقبت يك وقت پشيمانى براى شما پيدا بشود كه آنوقت دستتان ديگر كوتاه باشد. اسلام مثل مسيحيت نيست كه فقط يك جهت را ملاحظه كرده باشد، اسلام تمام جهاتى كه انسان به آن احتياج دارد، برايش احكام دارد. احكامى كه در اسلام آمده است، چه احكام سياسى، چه احكامى كه مربوط به حكومت است، چه احكامى كه مربوط به اجتماع است، چه احكامى كه مربوط به افراد است، احكامى كه مربوط به فرهنگ اسلامى است تمام اينها موافق با احتياجات انسان هست يعنى هر مقدارى كه انسان احتياج دارد، احتياج به طبيعت دارد احكام طبيعى هست. اين احتياجات به ماوراى طبيعت كه من و شما الان از آن غافل هستيم انسان دارد، آنهم احكام دارد اسلام براى اينكه اين احتياجات را رفع بكند و به عبارت ديگر براى اينكه تربيت كند ما را و ما را سعادتمند كند. تفاوت حاكمان حكومتهاى اسلامى با سلاطين خداى تبارك و تعالى هيچ احتياجى به اعمال ما و خود ما ندارد، انبياء هم احتياج به من و شما و به اعمال ما ندارند. تمام زحماتى كه انبيا كشيدند، وقتى كه ما كيفيت زندگى آنها را مطالعه كنيم، زندگى حضرت موسى، حضرت عيسى سلام الله عليهما را و خصوصاً زندگى حضرت رسول اكرم پيغمبر خودمان را اگر ملاحظه كنيد و به تاريخ اسلام و به تواريخى كه حكايت از اينها كردند و از زندگيشان
صحيفه نور ج 2 صفحه 233
كردند ملاحظه كنيد و مىفهميد كه اينها تشكيل حكومت بعضىشان دادند، احكام حكومتى دارند لكن خودشان وقتى به زندگيشان مراجعه كنيد مىبينيد كه اصلاً مثل روساى جمهورى يا سلاطين اين عالم اصلاً نبودند، يك شكل ديگر، يك وضع ديگر داشتند در ممالك ديگر، هم در زمانشان تحت لواى ايشان بوده است در عين حال وقتى زندگيشان را، كيفيت معاشرتشان را ملاحظه مىكنيم مىبينيم كه اصلاً اين طور مسايلى كه رئيس كلانترى يك ناحيه داشته، ايشان نداردچون كه با وجودى كه الان سلطان حجاز است و فرمانفرماى حجاز است وقتى كه توى مسجد نشسته است و رفقاى خودش، اصحاب خودش نشستهاند، آدمهايى كه از خارج مىآيند نمىتوانند بفهمند كه كدام يكى از اينها آن پيغمبرى است كه رئيس اينهاست و كدام سايرين هستند.
معاشرتش اين طور بوده است خيال نكنيد يك همچو مسندى كه حالا من پيرمرد را شما نشاندهايد، او هم روى مسند نشسته باشد، او روى همانجايى كه شما نشستهايد، همانجورى نشسته بوده است كه وقتى از خارج مىآمدند نمىفهميدند كه اين پيغمبر است يا آن يكى. وضعش اينطور بوده است، اين طور نبوده كه مثل رئيس جمهورهاى حالا اگر كسى بخواهد خدمتشان برسد بايد مدتها زحمت بكشد، آن هم چه شخصى باشد، همه مردم كه نمى توانند بروند پيش او. در مسجدش باز بود و همه مىآمدند، غنى وفقير و درويش و مسكين و همه مىآمدند پيش ايشان حرف هايشان را مىزدند و جواب هايشان را مىشنيدند ومسائلشان را گوش مىكردند و اينها، وقتى هم منزل داشتند يك مسجدى اينها داشتند، خيالكنيد مثل مسجد حالاى مدينه بوده، يك تكه زمين بودهو دورش را با چوبهايى ازدرخت و شاخههايى از درخت محفظهاى گرفته بودند كه حيوانات نروند آن جا. آن مسجدشان بوده است و يك دوسه تا همچند تا هم خانه، اطاق گلى درست كردند درآن ودرآن هم ابداً هيچ ابداً از اين تجهيزات كه حتى منزل تو و من دارد نداشته. اين پيغمبر اكرم وقتى مىآييم سراغ حضرت امير سلام الله عليه كه وصى به حق اوست آنوقتى كه حضرت امير سلطنت حالا من جسارت مىكنم بگويم سلطنت و امام يك ممالك بزرگ بوده است و تمام حجاز و تمام عراق و تمام سوريه و لبنان و مصر وايران و همه اينها تحت لواى او و تحت حكومت او بوده است، خودش زندگيش چه جور بوده است؟ باز مثل اميرالامرا بودهاست؟ يك پوستى داشتند، پوست گوسفندى داشتند كه شبها آن طور كه نقل مىكنند و تاريخ دارد مىانداختند خودشان و همسرشان روى آن مىخوابيدند، روزها همين پوست گوسفند را علف مىريختند توى آن براى آن شترشان كه علف بخورد. اين حكومت اسلام. حضرت امير سلام الله عليه با دست خودشان، با كلنگ خودشان قنات درست مىكردند. در تاريخ هست همان روزى كه بيعت كردند با حضرت امير به خلافت آن هم خلافتى كه دامنهاش اين قدر زياد بود همان روز بعد از اين كه بيعت تمام شد، ايشان بيل و كلنگش را برداشت رفت سراغ آن كارى كه مىكرد، كار مىكرد، آن وقت كار كه مىكرد نه اين كه كار مىكرد براى استفاده خودش كه حا قنات داشته باشد، وقتى كه آب زد بيرون آن وقت قلم و كاغذ را گرفت وقفش كردبراى فقرا - و براى مثلاً
صحيفه نور ج 2 صفحه 234
چيز وقف كرد - ما يك همچنين حاكمى مىخواهيم، ما كه اين قدر زحمت مىكشيم و فرياد مىزنيم و ملت اسلام را دعوت مىكنيم، دعوت مىكنيم كه ما يك حاكمى مىخواهيم. يك سلطانى مىخواهيم كه خيانتكار نباشد. داشت حساب بيتالمال را مىكرد، حساب زكات و چيزهائى كه، مالياتهايى كه به بيتالمال بايد مردم بدهند، چراغ روغنىاش (آن وقت چراغ مثل اينكه با روغن روشن مىشده) پيهسوز به اصطلاح ما، اين چراغ روشن بود و حضرت مشغول نوشتن حساب بود، يك كسى آمد (به حسب آن چيزى كه نقل شده است) كسى آمد با حضرت صحبت بكند حضرت آن چراغ را خاموش كرد گفت آن وقت كه اين روشن بود براى حساب بيتالمال مسلمانها بود حالا كه خواهيد با من صحبت كنيد مربوط به اين نيست من چراغ را خاموش كردم، مال مردم، مال بيتالمال است، من حق ندارم.
حكومت اسلامى مانعى براى خيانت، غارتگرى و هرج و مرج
حالا شما ملاحظه كنيد كه اين رئيسجمهورها چه مىكنند، اين سلاطين چه مىكنند، چون از آنها اطلاع نداريم برگرديد ايران را نگاه كنيد، برگرديد ببينيد كه اين آقا كه حالا اين همه فساد كرده چه مىكند، با بيتالمال مردم چه مىكند، با بيتالمال مسلمين. ما يك چنان حاكمهايى را مىگوئيم كه، هى مىپرسند اسلام چيست، اسلام چيست؟ اسلام يك چيزى نيست كه بخواهد همه چيز را به هم بزند. اسلام تمام نظام طبيعت را حفظ ميكند، فسادهايش را جلوگيرى مىكند. حكومت باشد اما حكومت چپاولگر نباشد، حكومت خائن نباشد، نه اين كه مىخواهد حكومت را به هم بزند، خوب آنها خودشان حكومت داشتند. سلطنت به معناى حكومت (نه به اين معناى خلافكارى و اينها) به معناى حكومت اسلامى هست، حاكم اسلامى است، نظام اسلامى هست لكن اين چپاولها و اين دزدىها و اين خيانتها نيست، منهاى اينهاست.
فرياد ما كه مىگوئيم كه حكومت اسلامى مىخواهيم و مرگ بر اين سلطنت كثافتكارى، براى اين است كه ما مىبينيم كه خودمان مىدانيم، و هم يك وقت تاريخ مىخوانيم، سلاطين سابق هر چه بودند، جبار بودند لكن خيانت در آنها كم بوده جبار بودند، تبهكار بودند، تعدى مىكردند به مردم اما مملكتشان شان را به يك مملكت ديگرى، منافع مملكتشان را به مملكت ديگرى نمىدادند. من نديدم كه يكى از سلاطين سابق مملكتش را فروخته باشد به يك كسى، منافع مملكتش را تقديم ديگرى كرده باشد، اين اخيراً شده و خصوصاً در زمان اين آقا، در زمان اين سلطان مفسد اين مسائل پيدا شده است كه هر چيزى كه ما داريم اينها از بين بردهاند. زندگى خودشان اين زندگى است، زندگى شما اين است كه مىبينيد، توى اينجا بنشينيد، توى اين جاهاى نم. اين زندگى آنهاست. كه من اين را دو سه دفعه گفتهام تا حالا (كه نوشته بود كسى براى من و يا در مجله خواندم، الان يادم نيست) كه يكى از خواهرهاى اين آقا يك ويلايى در كجا تهيه كرده كه پول آن ويلا را من الان يادم نيست، خيلى قلم درشت محيرالعقولى بود، آنى كه يادم هست اين كلمهاش است كه پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گلكاريش شده يعنى 35 ميليون تومان. ما يك همچنين سلطانى ديدهايم كه چراغ را خاموش
صحيفه نور ج 2 صفحه 235
مىكند كه آن چراغ به قدر دو دقيقه كه با اين شخص مىخواهد صحبت عادى بكند، صحبت رفاقتى مثلاً بكند اين ديگر روشن نباشد، خودش هم دستگاه بارگاهش اين مسجد است، توى اين مسجد مىآيد مىنشيند، همه مىآيند حرفهايشان را به او مىزنند، از مسجد هم لشگر درست مىكند مىفرستد به اين طرف آن طرف براى عرض مىكنم پيشرفت اسلام لكن زندگيش همين است كه عرض كردم كه يك پوست هست و وقتى كه شب مردنش، شب شهادت حضرت، وقتى كه مهمان بود منزل دخترش نمك آورد و شير، گفت تو چه وقت ديده بودى كه من (بر حسب نقل) دو تا چيز همراه بخورم، رفت نمك را برداشت فرموده كه، به جاى نمك شير را بردار، نان با نمك را خورد آن سلطان حجاز، ايران، سوريه، لبنان، عراق، ماوراى اينها، اردن و امثال ذلك. اين شب آخر زندگى ايشان در حال آن قدرتمندى. ايشان، خواهر بزرگوار!! اين آقا خواهر جنايتكار اين جنايتكار، پنج ميليون دلار خرج گلكارى، نوشته بود خرج گلكارى اين ويلائى كه ايشان تهيه كرده است در خارج كرده. ديشب هم كه در يكى از روزنامههاى اينجا من خواندم كه نوشته بودند،كه آورده بودند كه شب چهارم آبان شاه خودش با فرح جشن گرفته براى اينكه ديگران كه از خانواده او بودند همه رفتهاند، پولها را برداشتند و رفتند. مال اين ملت رفت به آمريكا و چند روز پيش از اين هم گفتند كه از ايران تلفن كرده بودند كه يك طياره پر از جواهرات، جواهرات سلطنتى را نقل كردند به آمريكا. حالا كه ايشان احتمال رفتن مىدهد دارد چپاول مىكند اين ملت را، دارد مىبرد. ما كه حكومت اسلامى مىگوئيم اين هرج و مرج نبايد باشد، به ما مىگويند كه شما حكومت اسلامى مىخواهيد بكنيد، مىخواهيد كه اصلش چرخ اين مملكت را بخوابانيد. اين غلط است كه مىگويند اينها تبليغات باطل است، ما چرخها را به راه ميخواهيم بيندازيم. الان چرخهاى مملكت طرف اروپا دارد حركت ميكند، نفتهاى شما الان به اروپا و به آمريكا دارد مىرود. ما ميخواهيم جلوى اين گرفته شود، يك مقدار عاقلانهاش فروش برود آنهم ارز دست ما بيايد نه اينكه نفت ما را ببرند و پايگاه براى آمريكا درست بكنند، عوض آن اين باشد كه اسلحه بياورند و پايگاه براى آمريكا درست كنند. ما مىگوئيم هرج و مرج بايد نباشد، نمىگوئيم حكومت نمىخواهيم، ما حكومت مىخواهيم اما اين نحو حكومت، نه به آنطور. البته هيچ كس نمىتواند آنطور اما يك حكومتى باشد كه دزد نباشد، لااقل خيانتكار و جنايتكار نباشد، يك حكومتى كه براى اينكه يكدفعه بگويند مرگ بر شاه، يك عدهاى را نكشند - شما خيال كرديد كه اگر - در هر صورت مسأله اين است، حكومت اسلامى اين است، از حكومت اسلامى شما را نترسانند، حكومت عدالت است، حكومت است كه زندگى شما را زندگى مرفه انشاءالله قرار مىدهد، براى مردم نفع دارد، براى مردم همهاش منفعت است و اميد است انشاءالله به زودى اين عمل انجام بگيرد.
و السلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page