-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 125
تاريخ: 19/7/75
بيانات امام خمينى در مورد سرسپردگى رژيم پهلوى، به ابر قدرتها و وظيفه مسلمين در قبال نهضت
بسم الله الرحمن الرحيم
رئيس اطلاعاتشان آمد پيش من و راجع به اينكه شما ملت ايران را مسلح نكنيد، شما فعاليت نكنيد، ما تعهداتى داريم نسبت به دولت ايران. من گفتم كه خوب شما تعهداتى نسبت به دولت ايران داريد اما من نسبت به آن تعهد ندارم و ما هم تعهداتى خودمان داريم نسبت به اسلام و نسبت به ملت خودمان ما به كار خودمان ادامه مىدهيم شما هر كارى كه مىخواهيد بكنيد. گفت آخر شماها هى اعلاميه مىدهيد، هر روز يك نوارى فرستيد و چه مىكنيد، شما كمش كنيد. گفتم نه، من اعلاميه مىدهم، نوار هم پر مىكنم و مىفرستم منبر هم اگر رفتم صحبت مىكنم اينها چيزى است كه من نمىتوانم كنارشان بگذارم. او هم رفت و بعد تشديد كردند به طورى كه من ديدم كه اينها ديگر تحمل مطلب را ندارند و پيشتر او اين را گفته بود كه فلانى حالا هيچ، اما شماها (رفقاى ما) را چه خواهيم كرد. من ديد كه ممكن است يك وقتى اينها به رفقاى ما يك تعرضى بكنند و ما هم مقصدى (مكانى) پيشمان مطرح نيست، ما مىخواهيم كارمان را انجام بدهيم بنا گذاشتم كه بروم به كويت و از آنجا بعد به يكى از ممالك اسلامى بروم. با اينكه ويزا هم داشتيم، در سرحد كويت دولت كويت مانع شدند، حتى اجازه اينكه ما برويم به فرودگاه از آنجا پرواز كنيم، آن قدر هم اجازه ندادند، ما باز برگشتيم به عراق. معلوم شد كه خود آنها هم تفاهمى داشتند، منتظر ما بودند، همان جمعيتى كه ما را آورده بودند باز آنجا ايستاده بودند. ما برگشتيم عراق و ما را بردند بصره و بعد از چندين ساعت بردند بغداد و از بغداد هم ديديم كه حالا بيائيم اينجا شايد بتوانيم يك فلان محلى براى خودمان انتخاب كنيم. موقتاً آمديم به فرانسه و من خودم را ملزم مىدانم يعنى ملزم شرعى مىدانم عقلى ميدانم كه در يك وقتى كه مردم ايران قيام كردهاند و دارند كشته مىدهند، جوان هايشان را گرفتهاند ازآنها يك دستهاى را كشتهاند، يك دستهاى را حبس كردهاند، عدهاى از علماى ما الان در حبس هستند، عده زيادشان در تبعيد هستند و مردم همه از بچه كوچك تا پيرمرد ايستادهاند الان در مقابل دستگاه شاه و همه با يك صدا مىگويند ما شاه را نمىخواهيم، همه مسؤول مىشويم براى اين ملت.
ملت حق تعيين سرنوشت خود را دارد
و اين ملت و هر ملتى حق دارد خودش تعيين كند سرنوشت خودش را.
صحيفه نور ج 2 صفحه 126
اين از حقوق بشر است كه در اعلاميه حقوق بشر هم هست، هر كس، هر ملتى خودش بايد تعيين سرنوشت خودش را بكنند، ديگران نبايد بكنند. اين ملت با هم الان همه ايستادهاند و مىخواهند سرنوشت خودشان را تعيين كنند.
بى تفاوتى در مقابل جنايات بر خلاف شرع و انصاف و انسانيت است
اين است كه ما، اين آدمى كه به ما خيانت كرده است، به اسلام ما، به دين ما خيانت كرده است مخازن ما را دارد به اجنبى مىدهد، در مقابلش يا اسلحه مىگيرد و مردم را مىكشد و يا مىگيرد و مقدارى، يك مقدارش را خرج همين كارها مىكند باقيش را هم خودشان و رفقاى خودشان از بين مىبرند، يك مردمى كه الان ايستادهاند و دارند خون مىدهند براى اين كار، مائى كه در خارج هستيم مكلف هستيم كه با اينها همزبان باشيم. الان آنها، همين الان هم كه ما اينجا نشستهايم شما بدانيد كه در آنجا انقلاباتى هست، الان در ايران، همين چند روز پيش از اين در خيلى از جاهاى ايران آدم كشتهاند. خيلى است، الان هم كه ما اينجا نشستهايم، باز نمىدانيم، شايد الان هم در ايران يك صدائى باشد و هست اما حالا كشتار هست يا نه، الان ما نمىدانيم، چرا، دور هستيم. هر روز اين مسائل هست. آنها در ميدان مبارزه هستند و مشغول مبارزه هستندماها اينحا بى تفاوت باشيم و مشغول به مثلاً كارهاى عادى خودمان باشيم اين برخلاف انصاف، برخلاف انسانيتبرخلاف شرع، بر خلاف همه اينها هست. من مىتوانم حالا با شما صحبت كنم و شما را دعوت كنم به اينكه با ملت خودتان كه براى منافع همه كه شماها هم جزو آنها هستيد، قيام كردند و شماها موافقت كنيد، اين جبهههاى خارجى هر چه هستند، اينها همه همدست بشوند. من بهاندازهاى كه مىتوانم براى شما چند نفر حالا صحبت كنم صحبت مىكنم، آن مقدارى هم كه مىتوانم بنويسم مىنويسم و منتشر كنم. شما هم به هر اندازهاى كه مىتوانيد، تظاهر هر وقت وقتش شد، مناسب شد، نوشتن، گفتن، به روزنامه نگارها چيز گفتن، هرچه مىتوانيد، هر كس به هر اندازهاى كه مىتواند با اين ملت ضعيف كه الان تحت چكمه اين بىانصافها هست بايد همراهى كرد.
قيامى كه در تاريخ سابقه ندارد
و يك همچنين قيامى كه الان در ايران هست من گمان ندارم در تاريخ سابقه داشته باشد اين را كه يك مسأله واحدى را همه بخواهند. الان همه، اين بچههايى كه تازه خودشان هم الان نمىدانند چه دارند مىگويند اما مىگويند ما شاه را نمىخواهيم، يا اينكه همه گفته اينها هم گويند. يك بچه هفت، هشت ساله، پنج شش ساله، آن كه زبان باز كرده الان مىگويد كه (مرده باد شاه) براى اينكه ديده همه مىگويند او اين هم مىگويد. اين زبان همه است، اين منطق همه است و در طول تاريخ شايد ما نداشته باشيم يك وقتى كه همه يك مطلبى را با هم بگويند يعنى آن كه در آن طرف ايران، در اقصى بلاد ايران است با آن كه در مركز است حرفش يكى باشد. الان وضع اينطور شده است و يك ملتى وقتى وضعش اينطور شد، اين پيش مىبرد. اين ديگر نمىشود كه اين ملتى كه ايستاده الان در مقابل
صحيفه نور ج 2 صفحه 127
ظلم و در مقابل قلدرىها و آنها با توپ و تانك و او با مشت دارد مقاومت مىكند و نمىرود كنار، اين ملت شكست نمىخورد.
بسيج تبليغاتى براى شكست نهضت
الان تبليغات مختلف شروع شده است، اين شروع بود، زياد شده است تبليغات مختلف براى اينكه بشكنند اين وحدت را و جبهههاى مختلف اشخاص مختلف، اينها با آن صورتها حتى گفتند كه بنا دارند كه در دانشگاه وقتى كه باز شد دانشگاه، يك دسته سازمان امنيتى را به صورت دانشجوها بياورند و شعار كمونيستى بدهند براى اينكه به مردم بفهمانند كه اگر شاه نباشد خواهد اينطور شد. اين شاه از كمونيستها هم بدتر است، اين شاه، هر كسى از اين شاه، از اين آدم كه بهتر است. اين چه گذاشته براى مملكت ما، جز اينكه همهاش تبليغات است؟ چقدرها خرج تبليغات در داخل و خارج مىشود تا اينكه روزنامهها در خارج براى او دروغها را بنويسند و در داخل برايش دروغها را بنويسند. اين مشغول اين كارهاست و مشغول جمع كردن مال و در اطراف دنيا زينت تهيه كردن و زمين خريدن، همين است كار ايشان، ديگر چيست؟ يا آدمكشى و آدمزنى است يا يك استفاده اينطورى از مردم. دارد استفاده مىكند و مال اين ملت را دارد تضييع مىكند.
استعمارگران بر سر خوان يغما
حرف ما اين است. ما يك كلمه حرف داريم و آن اين است كه اينهائى كه نشستهاند سر اين خوان يغما كه اسمش ايران است و هر كس از هر طرف آمده است، هر مملكتى از هر طرف آمده است دارند از اين خوان يغما مىخورند و اين ملت ما، كنار اين دارد گرسنگى مىخورد، ما مىگوئيم اين نباشد. ما مىگوئيم يك مملكتى ما داريم نفت دارد، مخازن ديگر دارد، غنى است مملكت ما اين مملكت را براى خودمان بگذاريد، خودمان هم كارهايش را مىكنيم، اگر بخواهيم هم كارشناس بياوريم خودمان مىآوريم، چرا شما مىآوريد با ماهى نمىدانم چند صدهزار تومان. كارشناس مىآوريد كه اينطور نباشد، خودمان كارشناس درست مىكنيم.
فرهنگ استعمارى، مانعى براى رشد استعدادها
دانشگاه حالا از وقتى كه امير كبير ايجاد كرده است تا حالا به قدر 70 سال يا بيشتر، خيلى سال مىگذرد از عمرش، لكن نگذاشتند جوانهاى ما درست بشوند خوب، خوب كار را انجام بدهند. اصلاً مانع شدند از اينكه رشد بكنند جوانهاى ما. دانشگاههائى كه به دست ديگران درست شده است كه نگذارند رشد در آن پيدا بشود. نظامىهاى ما را نمىگذارند كه تربيت نظامى صحيح بشوند. مستشارهاى آمريكايى اينها را به راه كج مىبرند يعنى راهى كه براى آنها سازگار است مىبرند. فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است. ما بايد فرهنگ خودمان را داشته باشيم. اين فرهنگها
صحيفه نور ج 2 صفحه 128
فرهنگهائى است كه نمىگذارند بچههاى ما با فرهنگ بزرگ بشوند يك لوزه الان مىخواهد عمل كند، همين خود اين شاه راجع به يكى از لوزهاش يكى را از اروپا آوردند اين لوزه را عمل كرد. خوب، توئى كه مىگويى كه ما ديگر مملكتمان را ترقى داديم، لوزهتان را هم داريد جاى ديگر عمل مىكند، پس معلوم مىشود كه شما هيچى نداريد. يك خط مىخواهند بكشند از اينجا به آنجا از خارج مىآورند و درست مىكنند براى اينكه يك خطى بكشند. آنوقت يك قرارداد با يك كمپانى مىبندند، در يكى از اين قراردادها بوده است من يادم نمىماند اين چيزها كه نمىدانم چند متر راه درست كرده بود و باقى آن را برداشت و رفت پى كارش اينها اينطور ريختند به جان اين مملكت. گازش را شوروى مىبرد، نفتش را آمريكا مىبرد. ما كه مىگوئيم كه حكومت اسلامى مىخواهيم، مىخواهيم جلوى اين هرزهها گرفته بشود، نه به منطق شاه كه مىگويد (اينها مىگويند كه ما مىخواهيم برگرديم به زمان هزار و چهار صدسال پيش ازاين ما مىخواهيم به عدالت هزاروچهارصد سال پيش از اين برگرديم، نه اينكه زندگيمان زندگى آنوقت بشود، نه، همه مظاهر تمدن را با آغوش باز قبول داريم لكن اينهائى كه اينها دارند مظاهر تمدن نيست.
مظاهر تمدن شاه!!
اينهمه آدمكشى مظاهر تمدن است؟ اين حكومت نظامى عرض مىكنم كه به جان مردم ريختن، اين مظاهر تمدن است؟ اينهمه نفتهاى ما را به ديگران دادن و در مقابلش اسلحهاى كه نمىتوانند اين اسلحه را به كار ببرند. اسلحههايى كه به ايران مىآورند ما نداريم كسى كه كارشناس باشد بداند اين را چه جورى بايد به كارانداخت، بايد خود مستشارهاى آنها بالاى سرشان باشد. پاپگاه درست كردند اينجا، پايگاه آمريكائى درست كردند به صورت اينكه ما مىخواهيم مملكتمان را چه بكنيم، پايگاه آمريكاست اينجا ما اينكه حرفمان است اين است كه مىخواهيم اينطور اين آشفتگى كه الان اين آقا ايجاد كرده است، اين نوكر ايجاد كرده براى اربابهاى خودش، ما مىخواهيم اين نباشد.
تاريخچه سرسپردگى رژيم پهلوى
از روز اول كه من يادم است، شماها جوانيد يادتان نيست، از روز اولى كه رضاشاه كودتا كرد، كودتايى بود كه با دست انگليسها بود، خود انگليسها هم وقتى كه اين رفت، در راديو دهلى گفتند كه (من خودم شنيدم) ما رضاشاه را آورديم و ليكن خيانت كرد برديمش. آنوقتى كه بردند او را به جزيره كذا، در راديو دهلى كه مربوط به انگليسها بود گفتند كه ما رضا شاه را آورديمش سركار و بعد از اينكه خيانت كرد او را برديم. خود آقاى محمد رضاخان گفت كه، دريكى از چيزهايش نوشته بود كه (شايد هم در همان خدمت براى وطنم باشد لكن بعدش اين را از بين بردند ديدند بد حرفى زده است) (متفقين وقتى كه آمدند اينجا صلاح ديدند كه من باشم، از خاندان ما باشد) لكن جنابعالى هم دست نشانده هستى. (صلاح ديدند كه من باشم)
صحيفه نور ج 2 صفحه 129
معنايش اين است كه آنها مرا قرار دادند. ما مىگوئيم نمىخواهيم يك كسى كه با پناه متفقين آمده اينجا و حالا هم براى متفقين دارد كار مىكند، زحمت مىكشد، همه هستى ما را دارد به باد مىدهد. استقلال ما نداريم. آزادى بيان نداريم، آزادى قلم نداريم هيچى نداريم.
غارتى به نام اصلاحات ارضى
زراعت يك مملكت زراعى كه زراعتش بايد صادر بشود چقدرها، اينها براى سى وسه روز (مثل اينكه اينطور نوشته بودند، يا سىوچهار روز يك همچو چيزى) دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند. شما الان بينيد كه از خارج هى سيل گندم است و جو است و چه و چه وچه، تخم مرغ است و همه چيز را از خارج دارند مىآوردند. اينها به اسم اصلاح ارضى زراعت ايران را به باد دادند يعنى دهقان و رعيت بيچاره را بيچاره كردند كه ديگر نتوانستند اينها بمانند در مزرعه خودشان، از آنجا كوچ كردند و آمدند به تهران و اطراف شهر تهران به وضع بدى زندگى مىكنند، به وضع بسيار اسفناكى. الان عده كثيرى، زياد شايد قريب چهل مورد، چهل محل شايد اين مقدارها كه صورتش را به من دادهاند كه در نجف اين صورت پيش من بود كه در كجاى شهر، فلان عده، در كجاى شهرفلان عده، همين طورى در شهر متفرق با كوخ كوچك با چادر نشينى، اينطورى است، در تهران مركز اينطور است كه با چادرنشينى و كوخ نشينى دارند اينها زندگى مىكنند. نوشته بود كه بخواهد يك كوزه آب براى بچههايش بياورد بايد نمىدانم چند پله، صد پله، چقدر از آن گودالى كه اينها زندگى در آن مىكنند بايد بياورند به بالا و برسند به شير آبى كه اينجا گذاشتهاند. در زمستان سرما اين زن بايد اين كوزه را بياورد بالا و بعد از اين پلهها برگردد يك كوزه آب ببرد براى بچه هايش.
ماموريتى براى غارت بين المال مسلمين
ما مىگوئيم اين وضع آشفته بايد از بين برود.از آن طرف خرجهاى خودشان آنطور خرجها است كه همين آخرى من خواندم كه براى فلان ويلائى كه براى يكى از خواهرهاى شاه بود، خود ويلا را چقدر خريدند الان من يادم نيست ولى زياد بود و پنج ميليون دلار براى خرج گلكارى و زينت گلكارى بود اين وضع اينها و بيشتر از اينها كه الان ما نمىتوانيم تصورش را بكنيم، اين وضع عده كثيرى از مردم كه در خود شهر تهران زندگى دارند مىكنند با يك چادرى، با يك كوخى، بى همه چيز، نه يك چراغ دارند نه يك عرض بكنم كه آب دارند، اسفالت و اين حرفها هم اصلش معنى ندارد. ما كه مىگوئيم حكومت اسلامى، ما مىگوئيم اين وضع بايد از بين برود. نمىگوييم كه حكومت اسلامى شاه مىگويد كه اينها مىگويند كه بايد ما برگرديم به آن زمانى كه با الاغ راه برويم، كدام آدم اين حرف را زده است كه شما بايد با الاغ برويد؟ ما مىگوئيم كه اين وضع را بايد به هم زد و تا محمد رضا و دودمان پهلوى هست ما مىتوانيم يك روى آزادى و يك روى استقلال براى مملكتمان ببينيم. اين يك
صحيفه نور ج 2 صفحه 130
نوكرى هست كه گذاشتند او را اينجا و مامور براى وطنش هست، خودش هم مىگويد (ماموريت براى وطنم) راست مىگويد اما ماموريت از جانب كيست؟ مامور است از جانب آمريكا براى وطنش كه اين وطن را، وطن بيچاره را نه بگذارد رشد معنوى بكند و نه مالشان را خودشان بخورند، مالشان بايد نصيب آمريكا بشود ما كه مىگوئيم حكومت اسلامى، مىگوئيم حكومت عدالت ما گوئيم يك حاكمى بايد باشد كه به بيت المال مسلمين خيانت نكند، دستش را دراز نكند بيت المال مسلمين را بردارد، ما اين مطلب را مىگوئيم. اين يك مطلب مطبوعى است كه در هر جامعه بشرى كه گفته بشود، براى هر كس گفته بشود از ما مىپذيرند. ملت ما امروز قيام كرده است براى اين مطلب كه اين آدم به ما خيانت كرده، اموال ما را خورده است و برده است و عرض مىكنم كه در ممالك ديگر براى خودش و براى خانوادهاش و براى اتباعش ويلاها خريد و عرض مىكنم كه زندگى هاى بزرگ تهيه كرده است و ما گرسنه هستيم گرسنهها جمع شدهاند و مىگويند كه ما نمىخواهيم او را، چى مىگويد؟ خوب، منطق ما اين است، ما غير از اين حرفى نداريم
حكومت اسلامى، بازگشت به عقب نيست
حالا در ضمن روزنامههاى اينجا هر چه مىخواهند بنويسند اسلام ارتجاعى است، اسلام هر چه هست، اينها اين كلمه را، شما اين را جواب بدهيد. من اين كلمه را كه مىگويم، اين روزنامهها، همه روزنامه دنيا جمع بشوند جواب اين كلمه را بدهند كه آقا ما مخازن نفت داريم مخازن مس داريم، مخازن چيزهاى ديگر داريم، همه چيز داريم لكن دارند مىبرند، غارت مىكنند، ما ملت ضعيف عقب افتاده نمىخواهيم غارت بشويم. شما مىگوئيد عقب افتادهايم، بسيار خوب، خواهيم آقا، شما كه غارت مىكنيد جلو افتاديد، ما كه غارت شديم عقب افتاديم شما به عرض كنم دروازه تمدن!! رسيديد كه داريد مردم را غارت مىكنيد، مردم ديگر شايد نرسيدهاند به آنجا كه به آنها آزادى بدهيد. مرديكه مىگويد: (اينها نرسيدند به آن حدى كه لايق آزادى بشوند). نرسيدند به آن حد، من نمىفهم يعنى چه چطور نرسيدند به آن حد كه به آنها آزادى بدهند؟ مردم كه داد مىكنند كه آقا چرا آن كارهاى غلط را مىكنى، اينها نرسيدهاند به آن ؟، حالا برسند به آن حد بايد حرف نزنند؟ هر چه تو سرشان مىزنند ديگر حرفى نزنند تا اينكه رسيده باشند به آن حدى كه بشود به آنها آزادى داد؟!
ملت، طالب حقوق اوليه بشر
مملكت ما امروز قيام كرده است و اين قيام، قيامى است كه همه موظفيم دنبالش برويم يعنى از منى كه طلبه هستم تا شمايى كه محصل هستيد، تا آن كه كاسب است، تا آن كه تاجر است، تا هر كس كه هست، اهل اين مملكت است بايد دنبال اين اهالى مملكتش باشد تا اين كار بشود، بلكه مسألهاى است كه، منطقى است كه بشر بايد دنبالش باشد. اينها دارند حقوق اوليه بشريت را دارند مطالبه مىكنند. حق اوليه بشر است كه من مىخواهم آزاد باشم، من مىخواهم حرفم آزاد باشد، من مىخواهم
صحيفه نور ج 2 صفحه 131
مستقل باشم، من مىخواهم خودم باشم. حرف ما اين است، اين حرفى است كه در هر جا شما بگوئيد همه از شما مىپذيرند.
كمك به نهضت با تمام قوا
و ما همه موظفيم كه دنبال اين مطلب باشيم، تا آن اندازهاى كه مىتوانيم به برادرهائى كه دارند كشته مىدهند كمك بكنيم، هر چه مىتوانيم وآنهائى كه الان در ميدان جنگ هستند، ما به اينها كمك برسانيم، هر طورى كه مىتوانيم كار كنيم، با قلم، با بيان، با صحبت، با هر چه كه مىشود، با تظاهرات، اين حرف ماست.
از خداى تبارك و تعالى توفيق همهتان را مىخواهم و اميدوارم كه همهتان يك اشخاص صحيح و مبارز باشيد و با فساد مبارزه كنيد و همه موفق باشيد ضمن اينكه رضاى خداى تبارك و تعالى را كه همهاش اين است كه اين ملت ملتهاى قوى باشند، ملت قدرتمند باشند، ملتهاى مرفه باشند، انشاءالله همه موفق باشيد كه اين مطلب را به دست بياوريد.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 132
تاريخ: 20/7/57
بيانات امام خمينى در مورد ماموريت شاه براى اجراى طرحهاى استعمارى اقتصادى - فرهنگى
بسم الله الرحمن الرحيم
وظيفه دينى ايرانيان خارج از كشور كمك تبليغاتى به نهضت اسلامى ايران
خدا نگهدار همه ملت باشد، خدا اين كشور را از شر اجانب حفظ كند، بچههاى هفت، هشت ساله، بچههاى دبستانى، دختر بچههاى دبستانى، پسر بچههاى دبستانى، همين چند روز پيش، عدهاى از اينها را اين مامورين شاه كشتند. دشمن من نيست، دشمن همه است دشمن انسانيت است. دشمن شرف است. و بايد دست به دست هم بدهيد و با اشخاصى كه در ايران، در مملكتى كه يكپارچه ايستاده در مقابلش، ما هم كه بيرون هستيم وظيفه داريم كه با آنها همصدا بشويم بلكه اين دشمن از بين برود انشاءالله. حالا هم نزديك شده، ديگر وقت نزديك شده، آن هياهوهاى سابق را الان ديگر ندارد، الان رو به سراشيبى است انشاءالله لكن ماها نبايد غفلت كنيم، ماها كه در خارج كشور الان هستيم نبايد از حال برادرانى كه در كشور هستند غفلت كنيم و بايد، وظيفه وجدانى داريم، وظيفه دينى داريم كه با آنها به هر مقدارى كه مىتوانيم كمك بكنيم، كمك تبليغاتى بكنيم، كمك حداقل طورى كه مى توانيم در اين جا، در مطبوعات توانيم، در تبليغات مطبوعاتى، اعلاميه مىتوانيم بدهيم، هر كارى مىتوانيم بكنيم.
تبديل ايران به پايگاه تسليحاتى آمريكا، ماموريت شاه از جانب آمريكا
الان يك مملكت گرفتارند، الان تمام مملكت ايران گرفتار است به اين آدم، اين آدم هم مامور است از براى اينكه سركوبى كند و نگذارد كه منافع اجنبى از بين برود، نگذارد كه نفت براى خود شما بماند، مامور است، ايشان را براى اين كار اصلش آوردهاند، ايشان مىگويد كه براى وطنم، خدمت براى وطنم، ماموريت براى وطنم، صحيح هست، مامور است براى وطنش اما از طرف آمريكاست، از طرف آمريكا مامور است كه اين مملكت را تا پرتگاه نيستى برساند، اين مامور است كه تمام نفت ما را به آمريكا بدهد و در ازايش يك قدرى آهنپاره بخرد به منفعت آنها. اين اسلحههائى كه الان خريدارى مىشود، اين اسلحهها به درد خود ايران نمىخورد، اين اسلحه همان اسلحههايى است كه اينها مىخواهند كه در يك مركزى باشد كه اگر يك جنگى پيدا شد بين آمريكا مثلاً با شوروى، اينها داشته باشند يك اسلحهاى در يك محلى. ايران يكى از مراكزى است كه آنها مىخواهند داشته
صحيفه نور ج 2 صفحه 133
باشند، نفت ما را مىبرند اسلحه براى خودشان مىآورند اينجا، مىآورند ايران پايگاه درست مىكنند در ايران براى اينكه اگر جنگى پيش آمد داشته باشند اين پايگاه را. خيال نكيند كه حالا در ازاى نفت به ما اسلحه مىدهند، ما اسلحهاى كه نمىتوانيم استعمال كنيم به چه دردمان مىخورد؟ اسلحهاى است كه در ايران كسى نيست بتواند استعمال بكند، اسلحههايى است كه خود اينها مىخواهند اينجا باشد، اگر نفت هم نگرفته بودند اسلحههايشان را مىآوردند اينجا و پايگاهشان را محكم مىكردند كه مبادا يك وقتى شوروى به آنها حمله كند، حالا چه بهتر كه نفت ما را ببرند و پايگاه در مقابل اينكه نفت ما را مىبرند، مىخواهند نفعى به ما برسانند! پايگاه براى خودشان درست مىكنند. اين چيزى است كه ما از نفت عايدى داريم آنوقت چه نفتى مىبرند؟ بعضى اشخاص كه رفتند، رفته بودند سابقاً(حالا شايد زيادتر از اين مسائل باشد) ديده بودند، گفتند كه يك آدم صاف همين طور ايستاده مىرود توى اين لولهها، لولهها به اين بزرگى، چقدر ذيحق شدند، كشتىها در چند دقيقه پر مىشوند از نفت و خارج مىشوند. اين نفتى است كه قاعدهاش اين بود كه اين مملكت تا آخر زندگيش را به آن بگذراند، اين نفت را شاه مىگويد تا چند سال ديگر، تا سى سال ديگر تمام مىشود، كى تمامش مىكند؟ تمام مىشود، اما از ايشان بايد پرسيد كه اين نفت را كى دارد تمام مىكند؟ اين ذخيره بزرگى كه بايد طبقه از آن ارتزاق كنند و مملكت ما محفوظ بماند و آباد بشود به واسطه درآمد آن، تا سى سال ديگر ايشان مىگويد تمام مىشود اين، تا سى سال ديگر كى تمامش مىكند؟ شما تمامش داريد مىكنيد، شاه دارد اين مخازن به اين بزرگى را كه خدا به ما داده است، دارد تمام مىكند. در ازايش خوب چه گير ما مىآيد؟ گير ملت چه مىآيد؟ بايد پرسيد كه شما در ازاى نفت چه چيز مىگيريد؟(اسلحه مىگيريم) اسلحه براى چه مىگيريد؟ مگر شما مىتوانيد با شوروى جنگ كنيد، مگر شما مىتوانيد با آمريكا جنگ بكنيد؟ شما براى سركوبى مردم وطن خودتان همين تفنگهاى خودتان كافى است، ديگر محتاج به اينكه از آمريكا بياوريد نيست، شما همين تفنگهائى كه داريد براى اينكه بازارىهاى ما را، جوان هاى ما را، دانشگاهىهاى ما را، دخترهاى ما را، پسرهاى ما را، خانمهاى ما را، آقاهاى ما را بكوبد خوب، اين بس است ديگر، اين ديگر آن دستگاههاى عظيمى كه در مقابل اين نفت عظيم مىگوئيد مىآيد در ايران، اين غير از اين معناست كه اين پايگاهى است براى خود آنها؟ يعنى نفت را مىبرند، نفعش را خودشان مىبرند، هم خود نفت را مىبرند هم مقابلش را مىبرند، اين مال خودشان است.
غارت بيت المال توسط شاه و عائلهاش تحت عناوين فريبنده
ما نمىدانيم اينها دارند چه مىكنند با اين مملكت، ما اطلاع نداريم، اگر اين انشاءالله رفت آنوقت اشخاص مطلع حرفهايشان را مىتوانند بزنند، اينهائى كه از واقعيات ايران اطلاع دارند، از خيانتهاى اين آدم اطلاع دارند، آنها آنوقت حرفشان را مىزنند لكن ما بى اطلاع هستيم، ما اين مقدار اطلاعات سطحى را كه داريم اين است كه مىبينيم كه ايشان با اسم اصلاحات ارضى زراعت ايران را به كلى از بين برده، الان شما خيال مىكنيد ايران ديگر زراعتى براى خودش چيزى دارد؟ زراعت
صحيفه نور ج 2 صفحه 134
ايران را ايشان از بين بردند،آنوقت خيلى تعريف كنند از آنكه چقدر وارد كرديم .اين مضحك است واقعاً، يك مملكتى كه صادر مىكرده است اين چيزها را، گندم را، جو را، نمىدانم چيزهاى ديگر صادر مىكرده حالا مداحى از آنها مىكنند كه چقدر ما وارد داريم مىكنيم اين عزادارى دارد، نه مداحى. كى از بين برد اين زراعت عظيم ايران را كه يك استانش براى خود ايران كافى بود؟ حالا بايد ما همه چيزهايمان را از خارج بياوريم. دامدارى را اينها به كلى از بين بردند، مراتع ما را كه جاى دامدارى بود گرفتند، ملى كردند به اصطلاح خودشان. معنى ملى هم اين است كه خود ايشان ملتند، اصلاً تمام ملت عبارت از شاه است و عائله شاه يك چيزى را مىگويند ملى شد يعنى خودمان داريم مىخوريم، ديگر ملت كه نداريم ما، ديگران بروند سراغ كارشان، چه هستند اينها، يك مشت مردم همين طورى، بازارى و دانشگاهى، به چه درد مىخورند، ملت يعنى شاه ودار و دسته شاه!! ملى كردند مراتع را، ملى كردند جنگلها استفاده كنند، جنگلها را دادند به اين طرف و آن طرف و آن طرف، فروختند به اينها و منافعش را خوردند و رفتند سراغ كارشان. ما نمىدانيم اينها دارند چه مىكنند. خوب، ما زراعت ايران را مى بينيم در اين زمانى كه اينها اصلاحات ارضى كردند تا حالا، زراعت از بين رفت تمام، آنوقت ضررش چه بود؟ يك ضررش اين بود كه، ما بازار شديم از براى آمريكا، بايد گندم آمريكا، همه چيز از خارج بيايد و مردم پولشان را بدهند در ازاى گندمهاى آمريكا، چيزى كه از خودشان از مملكت خودشان بود و خودشان بايد استفادهاش را ببرند يعنى برادرشان بفروشد و پولش را به او بدهند. حالا ما بايد گندم آمريكا را بخريم، يا همه چيز را، حتى تخم مرغ هم از اسرائيل مىآيد. يك ضرر ديگرش اينكه اين رعيتها و دهقانهاى اين دهستانها نتوانستند ديگر در دهات بمانند، آنها رو آوردند به شهرها،دستجمعى راه افتادند. الان در اطراف تهران آنطورى كه تفصيلش را براى من نوشته بودند و من حالا نمىتوانم يادم بيايد كه تفصيل چيست، اجمالش اين بود كه قريب بيست، سى جا محلهاى مختلف در همين خود تهران، در پايتخت، پايتخت جايى كه به تمدن بزرگ دارد مىرسد، يا دروازه توى آن باز شده است، در خود اين تهران ده،بيست جا، بيست، سى جا يا بيشتر (الان نمىتوانم من يادم بيايد) محلهائى است كه عائلههاى(محله محله است)اين محله توى يك گودال خيلى چه جمع شدند اين بيچارهها، يك چادرى زدند عرض مىكنم كه با يك چوبى چيزى، براى خود يك محفظهاى درست كردند و توى اينجا خودشان و بچههاى كوچكشان، بزرگشان توى يك چادرى زندگى مىكنند. يك محله است يعنى فرض كنيد 200 تا، 300 تا، 500 تا چادر است يا 200، 300 تا امثال اين چيزها و اينها در آنجا زندگى مىكنند. برق ندارند كه هيچ، آب ندارند كه هيچ، اسفالت ندارند كه هيچ، اينها اگر بخواهند آب براى خوردن بچههايشان بياورند، اينهائى كه براى ما نقل كردند، گفتند، بايد آن زن بيچاره يك كوزه بردارد از پنجاه شصت تا پله برود بالا از اين گودال، تا آن بالا برسد به يك شيرى كه آنجا آب دارد، آنجا آب كند، باز پنجاه شصت پله يا زيادتر از آنجا بيايد پائين. شما تصور زمستان تهران را بكنيد، زمستان
صحيفه نور ج 2 صفحه 135
تهران را بكنيد، زمستان تهران كه برف مىآيد، باران مىآيد، اين زن بيچاره بايد از اينجا يك كوزه آب مىخواهد براى اينكه بچهها بخورند، بايد با اين مصيبت برود آن بالا، آنجا كوزهاش را آب كند و پنجاه تا پله بيايد پائين، حالا چقدر زمينخورد، چقدر اذيت مىشود، اينها را خدا مىداند. آنوقت يك محله نيست بلكه چهل پنجاه تا، سى چهل تا، اينطورى در اطراف فلان جا، فلان جا، فلان جا نوشتند، يكى يكى را براى من نوشتند كه در كجا، در كجا، كجا، كجا محلههائى است كه مال اين اشخاصى است كه براى خاطر اصلاحات ارضى و زمين خوردن زراعت، اينها ازدهاتشان پا شدند هجوم آوردند به تهران، حالا يكوقت شايد در شهرستانهاى ديگر هم باشد، مهمش آمدند به تهران و پناه آوردند به تهران براى اينكه ارتزاق كنند بيچارهها. اين وضع زندگى اين بيچارههاست در تهران، در يك مركزى كه كاخهاى اينها تا كجا رفته آنوقت اين يك زندگى است كه اينها دارند. يك زندگى هم آن عائله اين آقا دارد كه همين چند روز من خواندم (دريك جايى نوشته بود) كه يك ويلائى يكى از اين خواهرهايش در كجا تهيه كرده است كه چند ميليون دلار، آنش را يادم نيست اينكه يادم مانده اين است كه پنج ميليون دلار هم براى گلكارى اين ويلا ايشان خرج كردند، پنج ميليون، يعنى سى و پنج ميليون تومان خرج، من نمىتوانم تصور كنم كه يعنى چه، گفتند پنج ميليون دلار خرج گلكارى و تزئينات گل اين ويلا براى اين خانم شده است.آن يك زندگى است كه ملت دارند، اين يك زندگى، از كجا پيدا شده؟ از آنجائى كه ايشان به امر آمريكا گفته اصلاح ارضى بكنيد يعنى بازار براى ما درست بكنيد، اجناس ما زياد است،بايد توى دريا بريزيم، بدهيم به شما پول بگيريم، از آن طرف از اين بهره نفتى كه آنهاآنقدرها مىبرند، يك مقدار آنرا هم خود اينها مىخورند و مىبرند و - عرض مىكنم كه اين عياشىها را مىكنند.
منطق ملت، قطع يد آمريكا (خائن اصلى)و شاه
منطق ما اين است كه اين وضع بايد از بين برود، منطق هر آدمى اين است، هر بشرى اين بايد باشد كه اين وضع كه مملكت ما اين نحو گرفتار شده است به دست اين آدم و زندگى مردم ما اين نحو شده است در زمان سلطنت از پدر تا اين پسر، ما مىگوئيم كه اين وضع بايد از بين برود، ما ديگر حرف ديگرى نداريم، حرف ما اين است كه اينها خيانت به اين مملكت ما كردند، اينها الان هم مشغول به خيانت هستند در مملكت ما و بايد ما دست خائنها را ببريم از اين، ما بايد دست خائنرا از اين مملكت قطع بكنيم. ما مىگوئيم كه آن كسى كه به مملكت ما خيانت اصلى را كرده آمريكاست، الان ما سروكارمان با آمريكاستاينها ديگر شاخ و برگش هستند، شاه يكى از شاخههاى آمريكا هست، اين نوكر است، نوكر است، المامور و معذور، تو سرش مىزنند بايد بكند، ما مىگوئيم آمريكا بايد برود كه اصل است. اين شاخهها هم كه هرزه خورند و هرزه برند و مال مردم خورند و خيانتكارند، اينها هم بايد بروند، مملكت مال خودمان هست ما خودمان مىخواهيم اداره كنيم. آمريكا چه كار دارد كه شما نمىتوانيد به رشد برسانيد، خيلى مضحك است اين.
صحيفه نور ج 2 صفحه 136
منطق كارتر، منطق فريب ملتها
همين امروز براى من يك روزنامهاى را آورده بودند، ديروز هم بود كه آقاى كارتر در نطقشان فرمودهاند كه شاه از باب اينكه يك اجتماع مترقى مىخواهد آنجا درست كند و از باب اينكه يك آزادى به مردم مىخواهد بدهد مردم با او مخالفند! با اين همه مردم كه با اين مخالفنداين ملت كه با اين مخالف است، براى اينكه آنها مىگويند آقا بگذار آزادشان كنيم، اينها فريادشان در آمد كه ما آزادى نمىخواهيمايشان فريادش از آن طرف بلند است بلندگوهاى شاه به حسب منطق آقاى كارتر كه استاد اعظم است، منطق ايشان اين است كه ،فرياد بلندگوهاى شاه اين است كه آقا بگذاريد من يك زندگى مرفه به شما بدهم، اينها مىگويند ما نمىخواهيم، ما مىخواهيم كه شما كنار برويد. آقاى كارتر گفته. خوب ما با اين مردم چه بكنيم؟ ما با اين كارتر چه بگوئيم؟ چه فحشى لايق اين است كه نبايد داد؟ بگوئيم نمىداند!! كارتر اطلاع ندارد؟ معقول است كه آقاى كارتر بى اطلاع باشد آنوقت من و شما مطلع باشيم كارشناسهاى او پراست در همه جا، در اعماق همه جا هست، پس مىداند. مىخواهد كى را بازى بدهد؟ پس، اين حرف را كه مىزند در مجمع نمىدانم كذا، اين حرف را مىزند كه همه اختلافاتى كه هست در ايران براى اين است كه شاهخواهد اين كار را بكند، آزادى بدهد مردم با او مخالفت مىكنند!! خوب اين را اگر به هر جا بگويند كه مطلع از واقعيت نباشد مىگويد خوب اينها يك دسته ديوانه هستند در ايران، همه اهالى ايران ديوانهاند براى اينكه شاه كه اينقدر رئوف است مىخواهد شما را آزاد كند، خوب چرا شما نمىخواهيد آزاد بشويد؟ اين كه مىخواهد يك زندگى خوبى به شما بدهد، آخر چرا از زير بار زندگى خوب شما بيرون برويد؟ شما دلتان نمىخواهد از خودتان نان داشته باشيد، دلتان نمىخواهد زندگى مرفه؟ او مىخواهد بدهد، آنطور جلو آورده، دستهايش را اينطور كرده آقا بيائيد بگيرند همه مىزنيد زير دستش كه برو ما خواهيم؟ اين منطق آقاى كارتر است، منطق رئيس جمهور آمريكا، با فهم اين را مىگويند، نه اينكه نمىفهمند، پس نمىتوانيم بگوئيم نفهم استكارتر با فهم اين حرف را مىزند و مىگويد شايد يك دستهاى اغفال بشوند، بر فرض كه يك دستهاى را شاه اغفال كند، شيطنت است.
تضاد شاه و ملت در برداشت از مفهوم آزادى و استقلال
ماها گرفتار يك همچو موجوداتى هستيم در عالم. ما مردم عقب مانده منطق ما اين است كه آقا، مال خودمان را مىخواهيم خودمان صرف بكنيم. ما مردمى كه شما مىگوئيد كه عقب ماندهاند اينها، گاهى هم مىگويند اينها لايق آزادى نيستند، خود شاه اينها را مىگويد كه (مملكت ما باز افرادش جورى نشدند كه لايق بشوند، آزاد بشوند، بايد همه اينها چون لايق بشوند بايد توى حبس باشند، اينها لايق اينكه بگوييم آقا حبس نباشيد، لايق اينكه به آنها آزادى بدهيم، مملكت ما افراد لايق نيستند. كه آزادى بدهيم) چرا؟ براى اينكه دارند فرياد زنند، داد مىزنند كه آقا آزادى بدهيد، آزادى بدهيد. اينها لايق نيستند؟ ببينيد از آن بچه كوچولو، حالا كه خوب بچهها هم از بزرگها
صحيفه نور ج 2 صفحه 137
گرفتند ديگر، اين بچه چند ساله به من دارد مىگويد، چهار پنج ساله تا آن آخر، استقلال، آزادى، اينها آزادى مىخواهند و استقلال مىخواهند، همه مردم دارند فرياد مىزنند كه ما استقلال مىخواهيم، ما آزادى مىخواهيم و اگر آنها آزادى داشتند، ديگر چى چى مىخواهند؟ اگر ايشان مىخواهند آزادى بدهد، اين همه مردم فرياد مىزنند استقلال، آزادى چيست؟ معلوم مىشود منطقها فرق دارند، منطق شاه اين است كه مملكت من آزادى است يعنى همه آنها تحت شكنجهاند!! اين منطق است، يك كسى است آزادى را مىگذارد به اين چيزى كه شما مىگوئيد شكنجه است. ايشان مىفرمايند به حسب اين منطق كه اين اشخاصى كه توى حبس، الان در اختناق واقع شدهاند، در حبس واقع شدند، در شكنجه واقع شدهاند، مىگويند اينها هستند كه اعطاء آزادى به آنها كرده است استقلال هم در منطق شاه يك چيز ديگر است، يك مملكتى كه همه چيزش پيوسته به غير است، يك مملكتى كه به تمام ابعادش وابسته و ايشان وابستهاش كرده.
تعيين وكلاى مجلس از سوى سفارتخانههاى بيگانه
شما خيال مىكنيد كه اين وكلائى كه شاه خودش انتصاب مىكند و به ملت هم كه مربوط نيست خودش است نخير، اينها را سفارتخانه اسم هايشان را هم نوشتند قبلاً مىآورند مىدهند كه اينها بايد وكيل بشوند. اين حالا نبوده، در زمان رضاخان هم بود، از سفارتخانهها منتهى در يك وقت اين سفارت انگليس اين كارها را مىكرد، سابقش هم لابد سفارت روس مىكرده است، حالا سفارت آمريكا مىكند، شايد هم با هم باشند، انگليس و چين و شوروى و آمريكا تفاهم كرده باشند، براى خوردن مال مردم تفاهم هم مىكنند او گازش را مىبرد، اين نفتش را اين وكلاى ما ديكته آمريكاست، از شاه هم بود مىگفتيم خوب باز اهل مملكت است، با آنكه اين اهل مملكت اينجورى ما نمىخواهيم لكن اين خودش هم اين را نمىگويد، اين را از آنجا مىنويسند كه اينها بايد وكيل بشوند، او هم عيناً ارجاع مىدهد؟ به دستگاههاى اجرائى مىگويد آنها وكيل بشوند. مردم چكارهاند مردم چه، به مردم چه كار دارند اينها، مردم بايد دست تو سرشان زد، مردم بايد كار بكنند و هيچ نخورند، عمل بكنند و خوراك، آنى كه از آنها پيدا مىشود، به جيب ايشان برود و آن چيزيكه زيادش آمد، كارتر و آمريكا زيادش آمده به جيب عائله شاه برود و پهلوى وضع مردم چه است؟ وضع مردم كتك است، خوب يك چيزى بايستى بخورند!!
منطق آمريكا
ما حرف مان اين است كه اين وضع بايد برچيده بشود، نمىشود اينطور، نمىشود كه يك مملكت سى ميليونى يا بيشتر هميشه تحت فشار باشد، اين نمىشود، اين مطابق هيچ منطق نيست كه سى ميليون جمعيت هميشه تحت فشار و هميشه اين جمعيت كار بكنند و حاصل كارشان را ديگران ببرند، اين بايد درست بشود، اين وضع بايد درست بشود، منطق اسلام اين است. اينها چى مىگويند؟ با
صحيفه نور ج 2 صفحه 138
اين منطق حرفى دارند بگويند؟ مىگوييد كه اسلام مرتجع است، به شما چه؟ ارتجاع است، معنى ارتجاعش اين است كه آقا تو برو بيرون من مىخواهم خودم زندگى كنم، اين معنى ارتجاعى است كه اينها مىگويند. (اسلام ارتجاعى است) اين معنايش همين است كه اسلام مىگويد كه نبايد اينها، ديگران به شما حكومت بكنند، منع كرده حكومت ديگران را بر شما، بايد مستقل بشايد شما، البته به منطق اينها استقلال همان ارتجاع است، تا پيوند به آمريكا و همه چيزمان زير دست آنها نباشد، مترقى نيستيم، اينها مىخواهند ما را مترقى كنند و به دروازه تمدن برسانند و منطقشان اين است، منطقها فرق دارد اصطلاحات مردم فرق دارد با هم، منطق رسيدن به دروازه تمدن همين است كه داريد مىبينيد الان ايشان دارند عملى مىكنند اينجا.
با قطع يد آمريكا از ايران، ما خود كشور را اداره مىكنيم
الان همين حالا كه ما نشستهايم اينجا شما احتمال بدهيد كه در ايران چندين جا زد و خورد است، زد و خورد، مسلسل است. ما مىگوئيم كه ما نمىخواهيم كه شما ما را به دروازه تمدن برسانيد شما برويد بيرون، ما خودمان مىدانيم آمريكا برود، مستشارهاى آمريكا بروند، اگر مستشارهاى آمريكا رفتند، ما خودمان اين رژيم را اداره مىكنيم، ما خودمان اداره مىكنيم چكار داريد شما؟ شاه هم مىخواهد كه رشد بدهد، ما هم رشدى را كه ايشان مىخواهند بدهند نمىخواهيم، ما اگر توانستيم خودمان، خودمان را رشد مىدهيم، اگر نتوانستيم باز خودمان مىدانيم. ما يك دسته اشخاص رعيتى هستيم كه مىخواهيم خودمان توى زمين خودمان گندم يا جو بكاريم و خودمان بخوريم، شمائى كه آقاى آمريكا هستى و از آن طرف دنيا آمدى اين طرف دستت را گذاشتىاى و همه مخازن ايران، مخازن نفت و مس و همه چيز، فولاد و همه چيز ايران را داريد مىبريد، شما دستت را بردار، ما خودمان اينها را هر جور دلمان مىخواهد چه مىكنيم، ديگر نمىتوانيد كه بگوئيد نمىتوانيد، خوب به تو چه؟ من عبايم را نمىتوانم درست بپوشم، به شما چه ربطى دارد؟ حالا شما بيائيد عباى من را بگيريد كه من نمىتوانم عبايم را بپوشم؟ و حال آنكه دروغ مىگوئيد، شما نمىگذاريد.
فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است
ما هفتاد سال يا بيشتر است دانشگاه داريم، از زمان امير كبير تا حالا ما مدرسه داشتيم، دانشگاه داريم، نگذاشتيد كه اين دانشگاهها درست درس بخوانند فرهنگ ما فرهنگ استعمارى است، فرهنگى است كه درست كردند آنها براى ما، ديكته كردند، گذارند جوانهاى ما تحصيل بكنند، آنها نمىگذارند كه ما رشد بكنيم، آنها دستشان را بردارند ايرانى هم كمتر از اينها نيست، ايرانى هم رشد مىكند اما شما نمىگذاريد كه ما رشد كنيم براى اينكه اگر ما رشد كنيم منافع شما در خطر است شما مى خواهيد همه شرق را بخوريد و همه شرق را عقب نگه داريد، عقب نگه داشتن براى خوردن مال شرق است و شما شرق را داريد عقب نگه مىداريد كه هر چه دارند بخوريد، هر جا يك مامورى گذاشتند
صحيفه نور ج 2 صفحه 139
سر آن، در مملكت ما هم كه مامور براى وطن هم، آقاى شاه است كه مىبينيد چه كردهاند و چه مىكند.
منطق اسلام
ما منطقمان، منطق اسلام اين است كه سلطه نبايد از غير بر شما باشد، نبايد شما تحت سلطه غير باشيد، ما هم مىخواهيم نباشيد سلطه غير. ما اصل گفتنمان اين است كه آمريكا نبايد باشد، نه آمريكا تنها، شوروى هم نبايد باشد، اجنبى نبايد باشد، منطق ما اين است و فرياد ما هم همين است. با اين منطق اگر بحث كسى دارد بكند، ديگر به شاخ و برگ و توى اين روزنامههائى كه تبليغات مىكنند و به حسب آنطورى كه مىگويند صد ميليون دلار شاه براى تبليغات مىدهد، براى حفظ موجوديت خودش صد ميليون دلار در هر سال خرج مىكند، البته توى روزنامهها اين حرفها در مىآيد، آخوندها چيز هستند، رجعى هستند، آخوندها كهنه پرست هستند، آخوندها نمىدانم چه هستند، اين آخوندها، بعد هم مىروند سراغ اينكه اسلام اينجورى است.
هم اسلام را بد معرفى مىكنند، هم آخوند را بد معرفى مىكنند، چرا؟ براى اينكه آنى كه در مقابل اينها بايستد اسلام است، آن كسى كه مىخواهد پياده كند آن را، آخوند است. آنها نمىخواهند اين مطلب واقع بشود، آنها مىخواهند كه اسلام را بد معرفى كنند، مردم از اسلام برگردند و آخوند هم كه كنار برود، باقى بماند خودشان و هر كس كه دلشان مىخواهد.
جنايات عمال شاه درمحيطهاى علمى، عامل توقف تحصيل
دانشگاههاى مارا هم به آن صورت در آوردند، نمىگذارند يك تحصيل صحيح بكنند، از بس كه اينها فشار آوردند. از بس كه چه كردند، نه حوزههاى علميه ما تحصيل مىتوانند بكنند نه دانشگاه،دانشگاه هميشه در حال اعتصاب، يك سال است كهمى بينيم در حال اعتصابند اينها، كار نمىتوانند بكنند، نمىگذارند، يا مىريزند توى آن زن ومرد آن را مىزنندو عرضكنم زخمى مىكنند يا مىگيرند مىبرند در حبس ها. مدرسههاى ما هم همين طور، آنها مىريزند توى آن، هر كارى مىخواهند مىكنند، هر چند وقت يك دفعه مىريزند اين مدرسه را سر تا ته آن را اينها مىزنند و چه مىكنند، خوب نمىتوانند ديگر، محيط آرام الان ما نداريم كه در آن محيط آرام طلبه تحصيل كند يا در آن محيط آرام دانشگاهى تحصيل بكند، دبستانيش هم حالا اينطورى شده، الان اين بچه دبستانى را دارند كتك مىزنند و كشتند، چند نفر را همين امروز به من، ديروز و امروز اطلاع دادند كه در فلان جا چند تا دختر، و پسر دختر بچه اينقدر، چند تا پسر اينقدر كشتند.
روحيه انقلابى مردم، رژيم شاه را عقب راند
اصل وضع زندگى ايران الان يك وضع نمونه است، از آن طرف هم يك نمونه بالاتر وضع روحيه مردم ايران در اين وقت است، اين مردم ايران الان روحيه شان همچو قوى است كه تانك از آن طرف مىآيد،
صحيفه نور ج 2 صفحه 140
سرباز با سرنيزه از آن طرف مىآيد اينها با مشت جلو مىروند و با سنگ و با چوب با آنها مقابله مىكنند، اين زمين مىخورد، مرده است، آن يكى مىآيد جايش، هيچ دست در نمىرود و اين روحيه است كه اينها را عقب خواهد زد و الان پياده شان كرده است
اين آن روحيه حزب رستاخيز، كه آنقدر برايش اين مديحه سرائى كرد و اينقدر پافشارى كرد و آنقدرى كه (هر كس كه وارد نشود در اين حزب ديگر بايد برود اين ايرانى نيست، اين ديگر وطن ندارد، بايد از اينجا برود كه چه) بعدش برگشت به اينكه (خوب حزب رستاخيز چه) حالا ديگر آنطورى مىگويد(حزب رستاخيز چيست؟ اين مثل ساير احزاب، آيا بشود، آيا نشود) يك امرى را مىگويند و گاهى آنقدر پافشارى مىكنند، حالا همين مردم، كار همين مردم اين كار را كرده، همين مردم اين كار را به اينجا رساندند كه اين حزب رستاخيز كذا شد هيچى تو خالى بود، از اول نتوانستند، روز اول گفتم كه اين حزب نيست اين، اين حرف است مىزنند، حزب رستاخيز كه آنقدر با آن موافقند خودشان حالا مىگويند،حزب نبود، ساير كارهايشان هم اينطورى است. بعد كم كم اصلاح ارضى هم مىگويد، براى اينكه اين اصلاح كه نبود اين فساد بود اين نيست وضعش كه، سپاه دانش، سپاه كذا، خوب چه كارى اينها مىكنند جز اينكه بروند براى شما مداحى بكنند و يا الزاماً بروند براى شما مداحى بكنند، شاه را ترويجش بكنند. الان مردم از آن دهات آخر تا آن شهرهاى مركز يكپارچه ايستادهاند مىگويند ما نمىخواهيم اين را. رفراندوم از اين بهتر؟ يك مملكت دارد مىگويد من نمىخواهم اين را، خوب آمريكا چه مىگويد؟ مملكت خودمان است نمىخواهيم اين را، يكى ديگر، برود، به شما ربطى ندارد، ما خودمان تعيين مىكنيم. مقدرات هر مملكت دست خود افراد خود مملكت است، ما اين را نمىخواهيم، برود، ما خودمان يكى را تعيين مىكنيم، اين مقدرات ما روى موازين روى موازين عقلى و عقلائى ،روى قوانين، دست اشخاصى كه بايد باشد، باشد.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 142
تاريخ: 20/7/57
اعلاميه امام خمينى به مناسبت چهلمين روز شهادت شهداى تهران
بسم الله الرحمن الرحيم
دروازه تمدن! بر روى نعش جوانان
ملت آگاه و مبارز و شجاع ايران اعلى الله كلمتهم: اكنون كه چهلم عزيزان تهران به دنبال چهلمها فرا رسيد و با استقرار حكومت سرنيزه و پليس در انتظار چهلمهائى بايد باشيم، اكنون كه سايه شوم حكومت نظامى و نظام سياه شاهنشاهى روزگار ملت محروم ما را به تباهى كشانده است، اكنون كه دست ابرقدرتهاى ستمگر براى چپاول مخازن غنى ما بر ضد اراده مصمم ملت از آستين دژخيمان شاه بيرون آمد و عزيزان اسلام را به خاك و خون مىكشد، اكنون كه نمودهاى دروازه تمدن بزرگ به دست پايه گذاران حقوق بشر، يكى پس از ديگرى بر روى نعشهاى جوانان برومند ما رخ مىنمايد، اكنون كه به ادعاى كارتر ملت به آزادى و استقلال شاهانه نائل شده است، كشور بى پناه ما عزادار و ملت مظلوم ما سوگمندند، ما در غرب با شما در شرق به عزاى عمومى مىنشينيم.
با شكستن سد مهرههاى داخلى و مهره داران خارجى به استقلال و آزادى دست يابيم
عزيزان من! همت كنيد و زنجيرهاى اسارت را پاره كنيد و مهرههاى خيانتكار را يكى پس از ديگرى از صحنه خارج كنيد و دست مهره دارهاى سودجو را از كشورهاى اسلامى قطع كنيد. سعادت و آزادى و استقلال، پشت سد مهرههاى داخلى و مهرهدارهاى خارجى است، سدها را ويران كنيد و در هم شكنيد و كشور را نجات دهيد در منطق كارتر، اين جنايتها و اختناقها و وحشيگرىهاى شاه كوشش در راه استقرار اصول دمكراسى و موضعگيرى مترقيانه نسبت به مسائل اجتماعى است. او مردم آگاه ايران را متهم مىكند كه با آزادى كه شاه مى خواهد بدهد مخالفند و تمام اعتصابات و اعتراضات سراسرى ايران براى گريز از آزادى است!!! لكن بايد بداند كه اين فريبكارىها ديگر ارزش خود را از دست داده است و همه جوامع شاه را شناختهاند.
نهضتى بى سابقه با قيام همگانى آزادگان
ملت بزرگ ايران! تاريخ ايران بلكه تاريخ جهان نهضتى چون نهضت شما به ياد ندارد و قيام همگانى مانند قيام شما آزادگان پشت سر نگذاشته است. امروز نونهالان هفت هشت ساله دبستانهاى ما
صحيفه نور ج 2 صفحه 143
فدائى مىدهند و در راه اسلام عزيز و كشور، خون نثار مىكنند، شما در چه تاريخى چنين ديدهايد؟ امروز زنهاى شير دل طفل خود را در آغوش كشيده و به ميدان مسلسل و تانك دژخيمان رژيم مىروند، در كدام تاريخ چنين مردانگى و فداكارى از زنان ثبت شده است؟ امروز غريو مرگ بر شاه از دل طفل دبستانى تا پيران بيمارستانى مجال را بر رژيم منحط پهلوى چنان تنگ نموده و اعصاب شاه را انسان خرد كرده كه دست از پا نشاخته و تسكين خاطر خود را با خون كودكان و جوانان ما بيمه مىكند.
صبور باشيد كه خون شما پيوستى با خون و راه انبيا دارد
خواهران و برادران عزيز! صبور باشيد و سستى و ضعف از خود نشان ندهيد، راه شما راه خدا و اولياء خداست. خون شما در راهى مىريزد كه خون پيامبران و امامان و اصحاب صلاحيتدار آنان ريخته شده، شما به آنان مىپيونديد و اين نه تنها غم ندارد كه شادى آور است.
عامل سرنگونى رژيم و پيشرفت مقاصد اسلامى: استحكام صفوف و اجتناب از اختلاف
صفهاى خود را محكم كنيد و ارادهها را مصمم و وحدت كلمه را حفظ نمائيد و با همه جناحهاى مسلمان خصوصاً ارتشىها ائتلاف كنيد و سلام گرم مرا به آنان برسانيد و بگوئيد اينان كه با مسلسل شما و يا اجانب كشته مىشوند برادران و خواهران شما هستند، براى ارضاى شهوات شاه خود را پيش خالق و خلق رسوا نكنيد، در آغوش ملت بيائيد كه آغوش ما براى شما باز است عزيزان من! از اختلاف كه الهام ابليس است اجتناب نمائيد و به هم پيوسته در راه هدف كه سرنگون شدن رژيم فاسد پهلوى است و قطع ايادى اجانب از مقدرات و مخازن كشور است، نهضت مقدس را ادامه دهيد و در راه پيشرفت مقاصد اسلامى خود از هيچ عاملى نهراسيد، اين جنبش بزرگ را هيچ قدرتى نمىتواند متوقف كند. شما بحقيد و دست خداوند تعالى با شماست و خدا خواسته است كه مستضعفين پيشوائى را به دست گرفته، خود وارث مقدرات و مخازن خود باشند.
خدمت به نهضت اسلامى در هر زمان و هر مكان تكليف است
اينجانب در اولين فرصت به يكى از كشورهاى اسلامى كه بتوانم به فعاليت اسلامى خود ادامه دهم خواهم رفت و انشاءالله تعالى عمرم را در راه خداى تعالى كه خدمت به شماست به آخر مىرسانم. تاكنون هيچ يك از دولتهاى اسلامى از من دعوت ننمودهاند و به محض احراز آزادى بيان و قلم در كشورى از كشورهاى اسلامى انشاءالله براى خدمت به آنجا خواهم رفت
اكنون در اينجا به خدمت ادامه مىدهم در نهضت اسلامى و خدمت به مردم مسلمان، مكان يا رنج در مكان مطرح نيست، آنچه مطرح است تكليف است، صداى وجدان است. من هر چه بكنم وبه سر من هر
صحيفه نور ج 2 صفحه 144
چه بيايد در مقابل شمائى كه خون در راه آزادى و اسلام دادهايد خجلم. آنچه مرا در اين مكان رنج و دردآور دلخوش مىكند خدمت به شماست. من در غم خانواده افتخار آفرين سراسر ايران خود را شريك مى دانم و ياد كودكان دبستانى ايران كه اخيراً به دست شاه جبار كشته شدهاند قلبم را مىفشارد.
چهلم تهران را روز عزاى عمومى اعلام كرده و خود نيز عزا دارم.
از خداوند تعالى ادامه نهضت را تا حصول مقاصد اسلامى خواستارم.
والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 145
تاريخ: 21/7/57
بيانات امام خمينى در مورد حقوق بشر و فضاى باز سياسى!
بسم الله الرحمن الرحيم
تعهداتم نسبت به اسلام و مسلمين اجازه سكوت در برابر غارت و كشتار شاه را نمىدهد
گفتم نه و به وسيله سازمان امنيت نجف اين كاغذ را ابلاغ كردند. من كاغذ را گرفتم گذاشتم كنار، جواب ندادم به آنها لكن كار خودم را ادامه دادم، تا از يكسال به اين طرف كه كارها و فعاليتها زياد شد و برعلاوه بر اعلاميهها و فعاليتهاى ديگر مصاحباتى هم با بعضى روزنامههاى خارجه مثل لوموند و اينها شد، آنها تعقيبشان زياد شد كه رئيس امن عام آمد پيش من، خودش آمد (آن باز تقاضايش همين معنا بود كه يك وقت حرفش مىشد) كه شما هر فعاليتى مىخواهيد بكنيد لكن مصاحبه نكنيد. ماهم اصل مصاحبه خيلى عادت نكرده بوديم به آن، به اين جوابى نداديم لكن يك مصاحبه ديگرى شد، از فرانسه هم آمدند و مصاحبه كردند از فرانسه هم آمدند و با اينها هم مصاحبه شد ولو اينكه اينها آنها را گرفتند، بعد كه از منزل بيرون آمدند آنها را گرفتند. بعد از اين تشديد كردند راجع به اين معنى كه شما در اينجا (به تعبير آنها منزل خودتان است هر جورى مىخواهيد باشيد لكن فعاليت سياسى نكنيد، روحانى خوب است كه همان (حرفشان اين بود كه) درس بگويد و مسأله بگويد. من گفتم كه اسلام از سياست جدا نيست، اسلام مثل چيزهاى ديگر نيست، مثل مذاهب ديگر نيست كه ذكر و دعا باشد، اسلام سياستش با ساير احكامش با هم هستند و من دخالت سياسى مىكنم، - حالا ندارم - و من هم اعلاميه مىدهم و هم در ضبط حرف هايم را ضبط مىكنم و هم اگر مقتضى شد در منبر صحبتهايم را مىكنم و اين يك تكليفى است شرعى براى من. گفتند كه آخر ما يك تعهداتى با دولت ايران داريم، با آن تعهدات نمىشود اينكارها. گفتم خوب من هم (قريب به اين معنى) يك تعهداتى با اسلام دارم و با ملت ايران، من هم نمىتوانم كه از تعهداتم دست بردارم. منتهى شد به اينكه آنها گفتند كه نه، نبايد بشود و ما مىگفتيم بايد بشود و آنها ما را محصور كردند در منزل، البته نه اينكه بگويند شما نيا بيرون، نه همچنان نبوده است ايرانىهائى كه از بيرون مىآمدند، اينها را مانع شدند، يكروز هم طلبهها را مانع شدند، الا يكى دو سه نفر. من بيرون نيامدم از آنجا، بيرون كه نيامدم خوب در ايران يك چيزهائى كه رخ داد من ديدم كه خوب ما بخواهيم اينجا توى منزل بمانيم و كارى نكنيم و بگوئيم ما درس مىخوانيم وبه اين كارها كار نداريم مثلاًاين مخالف با وضع ماست
صحيفه نور ج 2 صفحه 146
ما الان در ايران كشته داديم، ما بچه هايمان را، بزرگ هايمان را كشتند در ايران، الان هم هر روز اين بساط هست. الان هم در در روزنامههاى آنجا منعكس است كه در دانشگاه ديروز يا پريروز (گفته بود) هفتاد و چند نفر، هفتادوپنج نفر زخمى شدند (واين يك چيزى است كه معلوم است، دولت ايران گفته) و چندين نفر هم كشته. اينها به جان اين ملت افتادند، از اين طرف همه چيز ملت را مىبرند، حالا جان اين ملت را دارند مىگيرند. ما چطور با اين وضعى كه اينها دارند بتوانيم، وجدان ما اجازه به ما بدهد، ديانت ما به اجازه بدهد كه ما بنشينيم نگاه كنيم و فرزندان اسلام را اينها درو كنند و بكشند؟ ما صدايمان را به آنقدرى كه بتوانيم، آنقدرى كه بگذارند دولتها، صدايمان را به دنيا مىرسانيم كه ببينند كه اين وضع اين ايران چه وضعى است الان.
دوام سلطنت شاه در زير سايه سرنيزههاى آمريكا
من گمان نمىكنم كه هيچ مملكتى شبيه به مملكت ايران باشد، يك مملكتى باشد كه همهاش حكومت نظامى باشد. خوب همه شهرها را تقريباً دوازده شهر بزرگ ايران كه اساس شهرهاى ايران است، حكومت نظامى قراردادى، باقى آن هم حكومت نظامى است يعنى الان نظامى ايران را دارد اداره مىكند. حالا هم از قرارى كه گفتند بناست يك نظامى نخست وزير بشود. فريدون جم را مىگويند مىخواهد نخست وزير بشود، اين هم يك نظامى است. اينها نمىتوانند ادامه حيات بدهند، شاه نمىتواند ادامه حياتش را بدهد الا زير پرچم نظام و زير سرنيزه نظامىها كه دنبالش سرنيزه آمريكايى است. اگر سرنيزه آمريكائى نباشد معلوم نيست نظام ايران الان آنطور انقياد را داشته باشد.
حقوق بشر و شوراى امنيت، حربهاى در دست غارتگران ملل ضعيف اينها بيدار شدند، اينها آدمند، آنهم ايرانى، آنهم دارد مىبيند كه در ايران چى مىگذرد. روزى نيست كه در يك شهرى يك صدائى در نيايد به مجرد صدا درآيد مىزنند، كشند. با اين وضعى كه ايران دارد، با اين اغتشاشى كه الان در ايران هست و اين دول بزرگ هم كه بشر دوست!!حقوق بشر! همهاش شعر است همه اين حرفهائى كه اين دولتهاى بزرگ مىزنند و جامعههائى درست كردهاند براى حقوق بشر، براى امنيت، براى چه، نه امنيت شان به امنيت آدم مىبرد و نه اين حقوق بشرشان به حقوق آدم مىبرد، همهاش براى اين است كه اين ملل ضعيف را ببلعند. اين همه مسائلى كه ملاحظه مىكنيد در هر يك از اين ابرقدرتهائى كه يك صدائىاست، يك نظامى هست، نظام اين است كه اين بلاد شرق را، بلاد ضعيف را اينها ببلعند.
نفت در قبال استقرار پايگاههاى تسليحاتى آمريكا
در شرق چون مخازن زياد است، مخازن نفت زياد در شرق هست مثل كويت، مثل حجاز، مثل ايران، در اينجااينطور مخازن هست، آن خارجى تمام چشمشان دوخته شده است به اين مخازن ما و دارند
صحيفه نور ج 2 صفحه 147
مجانى مىبرند همين طورى. شما خيال مىكنيد كه آمريكا پول به ايران مى دهد؟ آمريكا - اسلحه - براى خودش در ايران پايگاه درست مىكند، اين اسلحههائى كه مىگويند كه فروختند به ايران، به جاى نفت دادند، اين اسلحهها همانهائى است كه اينها مىخواهند در ايران باشد و پايگاه باشد كه مبادا يك وقتى شوروى حمله بكند، نه اين است كه اينها به ما چيزى دادهاند، اينها بازى است سر ما در مىآورند.
سكوت و تاييد خلق پرستان از شاه در برابر كشتار ملت استقلال طلب ايران
اين ابرقدرتهائى كه يكى به اسم مملكت كمونيستى، يكى كمونيست چين، يكى نمىدانم سوسياليست زهر مار، همه اينها بساطشان براى خوردن ماست. اين چينى كه گفته مىشود كه كمونيست است و با تودهها كذاست و با خلق كذاست، ديديد همه كه در اين كشتار بزرگ تهران كه تابيست هزار هم گفتهاند (ولى خوب حالا اين مبالغه است اما چهارهزار تا، حدود چهارهزار، اين زياد گفته شده است، حتى گفته شده است كه در قبرستان تهران يك همچو حدودى دفن شده) اين رهبر چين كمونيست، اين رهبرى كه بعضى جوان ما در اشتباه هستند و خيال مىكنند اينها مفيد هستند براى جامعه، اين در عين حالى كه اين كشتار داشت واقع مىشد آمد به ايران و دست داد به اين شاه غاصب پشتيبانى كرد، يك كلمه هم نگفت، به اينكه آخر اينها را چرا مىكشى؟ آخر چه كردهاند اينها؟ اينها دارند مىگويند ما آزادى مىخواهيم، چه مى خواهيم، اينها مىگويند ما مىخواهيم آزاد باشيم، آزادى، استقلال، دادشان اينطور در آمده بوده يك كلمه اين آدم نگفت كه خوب اينها بشر هستند، اينها انسان هستند، چرا اينطور؟ بچه كوچك اين قدرى را بچه دبستان را، حالا ديگر دستشان از آن بزرگها مثل اينكه چيز شد، حالا كوچكها، بچههاى دبستانى را حالا ديگر دستشان از آن بزرگها حالا كوچكها، بچههاى دبستانى را دارند مىكشند، اينهم هر روز دارد اخبارش مىآيد مثل اينكه چيز شد، اينجا، بچه كوچولوى دبستانى، دختر دبستانى، پسر، دوازده سال، دختر و پسر يا دختر، همين دو سه روز - يك جائى - كشتند، يك كلمه اين آدم نگفت به اين شخص كه شقى اين چه كارى است مىكنى؟ آمد و دست داد به او، با آغوش باز ملاقات كردند و به اين صورت و خنديدند به اين توده هاى بيچاره و ما جوان هايمان اشتباه مىكنند، خطا مىكنند، خيال مىكنند كه اينها براى آنها مفيد هستند. آنهم كاخ نشينان كرملين. پانزده خرداد كه پانزده هزار (آنطورى كه مشهور شد) اين اين مردم كشتند، در روزنامههاى شوروى تاييد كردند از آنها، الان هم تاييد كردند اين را با اين كشتار كه الان شما ملاحظه مىكنيد در ايران هر روز يك گوشهاى هست، الان هم هست اينها همه شان براى اين است كه اين گاز ايران را مىخواهد، آن نفت ايران را مىخواهد، آن دارد گاز ايران را مىبرد، آن دارد نفت ايران را مىبرد. همه دنبال اين هستند كه اين ملت ضعيف عقب بمانند، چشم هايشان باز نشود. مبلغ هايشان، تبليغاتشان هميشه تبليغ به ضد دين و به ضد روحانيت است تا مردم را از اينها جدا كنند، مردم را از ديانت جدا كنند، مردم را از روحانيت جدا كنند خودشان را به جان هم بريزند و آنها استفادهاش را ببرند. ما كشته بدهيم محمدرضاخان استفاده كند، آن بالاترها هم زيادتر استفاده كنند.
صحيفه نور ج 2 صفحه 148
اعطاء آزادى و تشكيل جامعه مترقى با زور و سرنيزه!!
اين ملت برايش چه مانده، اين ملت برايش همين كه تو سرش بزنند و نظامى باشد، اصلش تمام حكومت هر جا هست حكومت نظامى باشد، هر كس سرش را از تنش در مىآورد بزنند بكشند. اين وضع يك وضع خاصى است كه ايران اين وضع را دارد، مطالعه كنيد ببينيد اصلاًدر دنيا شبيه دارد، يك همچو شبيهى ما در دنيا داريم كه مملكت حكومت نظامى باشد و نتوانند حكومت نظامى را بردارند؟ نمىتوانند هم بردارند براى اينكه مردم ايستادهاند، مقابلشان ايستادهاند. حالا هم كه حكومت نظامىاست مردم ايستادند اما ايستادهاند چه چيز مىگويند؟ ايستادهاند آن حرفى كه آقاى كارتر ديروز گفته است مىگويند؟! آقاى كارتر مىفرمايند كه شاه آزادى خوب مىخواهد بدهد، آزادى مطلق مىخواهد بدهد و شاه مىخواهد كه يك مملكت مترقى، يك اجتماع مترقى درست كند و اين مردم با آن مخالفند!! مخالفت مردم براى اين است كه مردم آزادى نمىخواهند و ايشان با زور، با سرنيزه مىخواهد آزادى بدهد!! اين سرنيزهها براى اين است كه تو سر مردم مىزند مىگويد آزادى بخواه! مردم جامعه مترقى نمىخواهند، سرنيزه آمده مىگويد بخواه! اين آقاى كارتر نمىدانم فهمش اينقدر است يا حقه بازيش اينقدر است؟ مىخواهد اغفال كند؟ آخر كى را مىخواهد اغفال كند؟ - مردم - شايد آنهائى كه نمىدانند در ايران چه مىگذرد آنهائى كه نمىدانند چه خبر است در ايران. شمائى كه مىدانيد در ايران چه خبر است، شمائى كه ميدانيد در ايران الان چه خبر است، مردم چه مىخواهند، اينها چه مىگويند.
طرح آمريكايى اصلاحات ارضى جهت تشكيل بازار فروش كالاهاى آمريكائى
مردم مىگويند آقا ما ميخواهيم نفت مان مال خودمان باشد، ما مىخواهيم مملكتمان آن زراعتى كه داشت دوباره برگردد به آن. آقا زراعت را همچنان به هم زدند، اين اصلاحات ارضى را كه آقا گفتند و آنقدر طمطراق كردند، اصلاحات ارضى به امر دولت آمريكا بود براى اينكه بازار درست كنند كه چيزهاى آنها فروش برود يعنى زراعت ما به هم بخورد ما محتاج بشويم. الان هم كه مىبينيد كه هر چى مىخواهيم از خارج بايد بيايد، زراعت ما اينجور شد، زراعت ما را آنجور كردند. خوب مردم ريختند، آن زارعين بيچارهاى كه ديگر در آنجا نتوانستند زندگى كنند ريختند به شهرها، به تهران. الان تهران يك محله زيادى چندين محل حدود چهل تاست كه براى من نوشته بودند، محلههاى كوخ نشين، محلههائى كه خانههاى گلى دارد كه هيچ چيز ندارد و ده نفر عائله در يك چادر كوچكى در اين زمستان سرد زندگى بايد بكنند، آب ندارد، بايد آب را از پنجاه، شصت پله ببرند بالا، لب خيابان برسند كه گودال منزلشان است، لب آن خيابان برسند و از آنجا آب را بردارند بياورند از اين پلهها پائين براى بچههايشان اين چه شد؟ براى اينكه اصلاحات ارضى فرمودند! در اصلاحات ارضى به هم خورد اوضاع دهقانها، وقتى كه به هم خورد اوضاع آنها، چاره نداشتند كه رو بياورند به شهرستانها، آمدند شهرستانها و آن شد، وضع بيچارهها اينطور شد، از آن طرف وضع زراعت ما به هم
صحيفه نور ج 2 صفحه 149
خورد. ايرانى كه مركز زراعت بود، شايد آذربايجان ايران بس بود براى ايران، باقى آن را بايد صادر كنند، الان به اندازه يك ماه، سى روز يا سى و سه روز، آنهائى كه اطلاعات دارند و حساب كردند مىگويند ايران به اندازه سى و سه روزش براى خودش چيز دارد، باقى آن را بايد از خارج بياورند.
ملت غارت شده ايران يا مستشاران غارتگر، كدام يك وحشى هستند؟
خوب اين ايرانى جمع شدند، همه ايرانىها الان صدايشان درآمده الان سرتاسر ايران اعتصاب است، اگر اين حكومت نظامى و نظام را بردارند، مردم اين دستگاه را به قدر يك ساعت مىپيچندش به هم و پيروز مىشوند، براى اينكه بد ديدند از اينها اين مردم، مى خواهند آزادشان كنند و از رفاه بدشان مىآيد؟! از زندگى خوب بدشان مىآيد؟! مى گويند ما حتماًبايد توى خاكها بخوابيم؟! يا مىبينند كه مال اينها را دارند مىخورند و اينها را خاك نشين كردند؟ دادشان اين است. آقاى كارتر چه مىگويد؟ آخر اينها چه مىگويند؟ از جان ما چرا اين نفتهاى ما را مىبرند؟ آنهم مجاناًمىبرند. مىبرند و آقايان مىگويند كه ما اسلحه خريديم، تو اسلحه مىخواهى چه كنى؟ اسلحهاى كه خريدند اسلحهاى است كه فرمش را اينها نمىدانند، ايران مى تواند استعمال كند اين اسلحه را. آن چيزهائى كه آنها درست كردند، شياطين خودشان مىتوانند عمل بكنند، اينها نمىتوانند. مستشارها آمدند براى اينكه در اينجا باشند، هم نظام ما را نظام انگل بار بياورند كه هست و هم اينجا مطالعات بكنند كه چه جور - بايد - بهتر مىشود اين لقمه چرب را خورد آنطور ماند، آنطور باشد اين ملت حرف نزند، اگر حرف بزند يك ملت وحشى است!! يك ملت وحشى است كه داد مىزند كه آقا ما را آزاد كنيد!! يك ملت وحشى است كه داد مىزند آقا مال مارا نخوريد! اما آنها وحشى نيستند! آنها مترقى هستند! مال مردم را بايد بخورند آنها!! بايد غارت كنند!!
اين ملت ما الان صداشان از بچه كوچكش تا پيرمردش درآمده براى اينكه مىبينند كه مملكتشان دارد سقوط مىكند، دارد از بين مىرود اين مملكت، بايد به فرياد اين مملكت برسند ولهذا مىبينيد كه جان مىدهند، بچه هايشان را مىكشند و آنها مىگويند بايد كرد، دنبال مىروند باز. اين وضع ايران ما و اين وضع اين دولتهاى بزرگ با ما.
انعكاس اهداف قيام و مصائب ملت يك تكليف عقلى و شرعى است
و ما وظيفه داريم، مائى كه الان اينجا، شمائى كه اينجا نشستيد و منى كه اينجا نشستم، ما وظيفه داريم كه با آنها همصدا باشيم يعنى هر مقدارى كه از دست ما برمى آيد بايد كمك بكنيم. كمك به غير نيست، كمك به خودتان هست، اينها براى شما قيام كردند. مردم ايران الان براى شما دارند خون مىدهند، براى شما بچه هايشان، جوانان هايشان از بين مىرود، دخترهايشان، بسرهاشان از بين مىرود. ما بايد به آنها كمك كنيم، ما خيال نكنيم كه اينجا نشستيم تكليف نداريم، همه مان تكليف وجدانى داريم، تكليف شرعى داريم، تكليف عقلى داريم كه با اين جمعيت مظلومى كه قيام كردند مىخواهند حق خودشان را، آن حق خودشان كه حق ما هم هست بگيرند، ما هم با
صحيفه نور ج 2 صفحه 150
آنها همراهى كنيم، ما هم دنبال آنها باشيم. مىتوانيم مقاله بنويسيم، مىتوانيم در روزنامه چيز بنويسيم، مىتوانيم به هر قدرى مىتوانيم در اين دانشگاههائى كه مىرويم به مردم بگوئيم، به مردم اينجاها بگوييم مسائل آنجا را. مسأله را منتشر كنيد. آقا هر كدام شما در يك نقطهاى كه هستيد مسايل ايران را منتشر كنيد، بگوييد، با آه دل بگوئيد روزنامه هايشان هم گاهى مىنويسند اما از خود شما بايد گفته بشود، نوشته بشود. بايد اين وضع آشفته ايران به همه عالم معلوم بشود.
سر نيزه ابر قدرتها در برابر خواستههاى بر حق ملت تاب مقاومت ندارد
و اگر چنانچه يك ملتى ايستاد و حق خودش را خواست سرنيزه نمىتواند جلويش را بگيرد. سرنيزه، اصلاً قدرت ندارد با گوشت طرف بشود، اين خيال است كه گوشت نمىتواند با سرنيزه. تمام قدرتهاى عالم جمع بشوند وقتى يك ملتى گفت من اين كار را نمىخواهم نمىتوانند تحميلش كنند.الان نمىتوانند تحميل به ايران بكنند كه شاه را قبول كن، نمىتوانند. الان زور ايستاده آنجا، اما مردم قبولش ندارند. مردم داد مىزنند نمىخواهيم. قبول كردن را مردم هيچ تن ندادند به اين مطلب. تن به اين ننگ، ايرانىها نمىدهند و نداده براى اينكه اين آدم را ديدند كه همه مصالح اسلام، همه مصالح كشور را به باد داده، در عين حال (ما آزادى داديم و ما نمىدانم چه داديم، ترقى داديم به ايران)، ترقياتشان همين است كه داريد مىبينيد، آزاديش همين است كه با سرنيزه است. ما مكلفيم به اينكه خدمت كنيم به اين مردم، به اين بيچارهها، به اين جوان مرده ها. ما انسانيم بايد خدمت كنيم و خدمت به آنها خدمت به خودمان است يعنى در اين منافعى كه ايرانى دارد مشتركيم، همه مان شريكيم. اگر مملكت ما يك مملكت مستقلى بشود، تبع نباشد، اگر مملكت ما يك مملكت آرامى باشد، اگر مملكت ما يك مملكت عرض مىكنم كه مرفعى باشد، خوب ما جزء آن مملكت هستيم، ما هم در رفاه هستيم، ما هم چه هستيم. اينها قيام كردند و ما هم بايد دنبال آنها باشيم، اينطور نيست كه عذر بياوريم كه من اروپا هستم و آن آمريكا هست و آنها ايران هستند، اين عذر نيست شما هم در آمريكا كه هستيد هر مقدارى كه مىتوانيد، شما هم در پاريس كه هستيد هر مقدارى مىتوانيد، من هم كه اينجا هستم هر مقدارى كه، من حالا شما را ديدم اين مقدار مىتوانم به شما چيز بگويم، حرف بزنم، مىگويم. شما رفقايتان را، آنهائى كه اهل اينجا هستند، خارج هستند، چه هستند، با هم قرار بدهيد كه كمك بكنيد به اين نهضتى كه هست.
لزوم تداوم نهضت
تاريخ سراغ ندارد اينجور نهضتى كه الان در ايران هست تاريخ ايران تا حالا سراغ ندارد اينجور نهضتى كه تمام ايران تمام بايستند، بچه اينقدرى بگويد كه مرگ برشاه، پيرمردش هم بگويد مرگ برشاه، همچو نهضتى ما نداشتيم در ايران
صحيفه نور ج 2 صفحه 151
اين نهضت را نگذاريد كه بخوابد تا اينها از بين بروند، تااين هيات حاكمه بروند يك هيات حاكمه صحيح سركار بيايد. خدا انشاءالله همه شما را حفظ كند. موفق باشيد. خدا شر اينها را بكند از سر مسلمين. شر اين ابرقدرتها را بكند كه اين نوكرها را نگذارند سربلاد مسلمين. والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 152
تاريخ: 22/7/57
بيانات امام خمينى در مورد نقش انسان ساز مكتب اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
قصد شاه قبل از رفتن، تبديل ايران به تلى از خاك
الان به من اطلاع دادند كه شاه تصميم گرفته است كه فردا در اين اعتصاباتى كه مسلمانها براى آن كشتههايى كه دادهاند بنا دارند كه اعتصاب كنند، خواهد يك قتل عام بزرگ بكند. من اين را كراراً گفتهام كه اين آدم اعصاب خودش را از دست داده است، الان به طور جنون آميز دارد زندگى مىكند و چون اواخر عمرش را دارد مىگذارند، از اين جهت مىخواهد كه انتقام بگيرد از ملت ايران. تا حال هر چه جنايت بوده است كرده، حالا هم كه مردم ايستادهاند و مىگويند كه بايد بروى احساس اين را كرده است كه بايد برود و به طور جنون آميز مىخواهد كه مردم را قتل عام كند و برود. در يكى از حرفهايش گفته بود كه (من اگر بنا شد بروم، ايران را به يك تل خاك برمى گردانم و ميروم، يك تل خاكش مىكنم ايران را و مىروم.) حالا معلوم مىشود كه مىخواهد عمل كند به اين گفته .امروز مطلع شدم، يعنى گفتند كه تلفن شده است از ايران كه آمادگى دارد پيدا مىكند براى اينكه مردم را يك كشتار عظيمى بكند و ما نمىدانيم كه بايد با اين دستگاه چه بكنيم ملت مظلوم ايران نمىدانند كه با اين آدمى كه الان جنون پيدا كرده است و اعصابش از بين رفته است بايد چه بكنند، بايد چه فكرى ما بكنيم. من ناراحتم از فردا كه مبادا اين مطلب صحيح باشد واين مردم را به مسلسل ببندد و به تانك و توپ ببندد و تلافى كند و آخرى كه مىخواهد برود، ديگر كسى را نگذارد و برود.ما گرفتار يك همچنين موجودى هستيم و بايد دعا كنيم، بايد دعا كنيم كه خداوند به خير بگذارند اين كار را، اگر چنانچه عملى بشود، يك خسارات بزرگى بر ايران وارد مىشود، گرچه رفتن اين، همه مصيبتها را جبران مىكند لكن چرا بايد ما مجال به اين داده باشيم كه اين كارها را بكند، البته مسلسلهاى آمريكا و سلاحهاى آمريكا پشت سر اين است والا همچو مجالى مردم به او و دولت او نمىدادند اما حالا هست، الان باز مستشاران آمريكائى هستند و اين هم آخر عمرش هست و او خواهد رفت. آن چيزى كه خواستم به آقايان بگويم و فردا هم اگر چنانچه مجلسى داشتيم، فردا هم باز تذكر مىدهم و قبل از اين تذكر، اين را عرض بكنم كه فردا مجلسى كه ما داريم مال همه دانشجويان و كسانى كه در اينجا، در خارج اقامت دارند از ايرانىهاى خودمان، اين مجلس مال همه است و مثل منزل من مىماند كه منزل همه آقايان است و درآن باز است براى اينكه هر كس بيايد، مجلس هم
صحيفه نور ج 2 صفحه 153
اگر چنانچه فردا اشكالى پيدا نكند، آن هم مجلس خود آقايان است و كسى در اين دخالت ندارد، تو همى كه شده است كه كسى دخالت دارد، كسى مثلاً كنترل مىكند نه، شما همه با هم هستيد، همه با هم برادر هستيد و كس معينى بناى بر اين كار نيست كه دخالت داشته باشد، همه آقايان منزل خودشان است، آنجا هم اگر مجلسى باشد، همه آقايان با آن على السواء هستند، همه. ما نسبت به همه على السواء هستيم، به همه تان علاقه دارم، دعا براى همه تان مىكنم و صنف خاصى دخالت ندارد، تو هم اين نشود كه يك صنف خاصى در اين امور دخالت دارند يا من با يك صنف خاصى رفاقت دارم. نه ما با همه شما رفافت داريم و همه شما را دعا مىكنيم .
ابعاد اسلام و برداشت اسلام شناسان
آنكه مىخواستم تذكر بدهم و اگر فردا هم مهلت پيدا بكنم و بشود كه صحبت بكنم تفصيلش را بيشتر مىدهم اين است كه يك فاجعهاى براى اسلام از اول تا حالا بوده و آن فاجعه اينكه اسلام را نشاختهاند. كسانى كه بحث از اسلام كردند، چه در سابق و جه در لاحق، اينها اسلام را با همه ابعادش نشناختهاند. هر كسى يك بعدى از ابعاد اسلام را در آن نظر كرده است و همه مطالبى كه در اسلام بوده است و در قرآن كريم بوده است، به همان معنائى كه خودش ادراك كرده برگردانده است .در قرنهاى سابق يك دسته متكلمين بودند كه اينها روى فهم تكلم خودشان، روى فهم ادراك خودشان اسلام را آنطور توجيه مىكردند كه خودشان فهميده بودند يك دسته فلاسفه بودند كه روى فلسفهاى كه آنها مىدانستند اسلام را به صورت يك فلسفه ادارك مىكردند، خيال مىكردند كه مكتب فلسفى است. يك دسته عرفا و اين طايفه بودند كه اسلام را به فهم عرفانى توجيه مىكردند و اسلام را....و يك مكتب عرفانى مىدانستند تا اين زمان آخر. از آنوقت تا اين زمانهاى آخر اسلام چندين بعدش شناخته نشده بودهاست و بعضى از ابعادش را البته شناخت تمام نه، اما خوب مقدارش. هر طايفهاى روى ادراك خودش، روى علم خودش، اسلام را مطالعه مىكردهاست و همه آيات قرآن را و همه اخبار پيامبر و ائمه عليه السلام را روى آن ادراك خودش، برداشتى كه خودش كرده بوده است از اسلام، روى آن برداشت حساب مىكرده، همه اوراق را بر مىگردانده به آن ورقى كه خودش فهميده است و لهذا از اين بعدى كه اسلام دارد كه بعد دنيايى است و حكومتش است، آنجا وقتى كه ببينيد هيچ خبرى نيست همه آن مسائل فلسفى و عرفانى است اما وظيفه مردم در حالا كه دارند زندگى مىكنند چه است و كيفيت حكومت اسلام چه حكومتى است و مردم چه جور بايد برخورد داشته باشند با طبيعت، هيچ در كلمات آنها ديده نمىشود، آنها همهاش راجع به مسائل ما بعدالطبيعه و مسائل عرفانى و فلسفى و اينطور چيزها بحث كردهاند تا آمده است و رسيده است نوبت به اين قشر متاخر. اينها عكس آنها عمل كردند يعنى آن ابعادى كه اسلام در معنويات داشته است، در فلسفيات داشته است، در عرفانيات داشته است آنها را بكلى كنار گذاشتهاند و همين ورق ظاهر را ديدهاند يعنى اسلام را يك مكتب مادى تصور كردهاند، آنطورى كه آنها يك مكتب معنوى كه از ماده اصلش كانه جداست
صحيفه نور ج 2 صفحه 154
تصور كرده بودند و حتىآياتى كه راجع به قتال واقع شده بود، به قتال با مشركين واقع شده بود، آنها را هم توجيه كرده بودند به قتال با نفس و امثال ذالك، در مقابل آنها الان از چند سال پيش در اين وقتى كه مثلاً علوم غرب به ما رسيده است و عرض مىكنم كه آن تبليغات اينها رسيده است، اينها در عين حالى كه مسلمانند، در عين حالى كه همانطور كه آنها بودهاند، در عين حالى كه خوبند لكن شناختشان از اسلام همان شناخت ماديت اسلام است. آنها دعوت به باطن مىكردند و از ظاهر و از طبيعت غافل بودند اينها دعوت به ماديت مىكنند و از معنويت غافلند و اين هر دو اشتباه است اسلام نه محصور در آن معنوياتى است كه آنها مىگويند دارد معنويات اما محصور نيست و نه در محصور اين مادياتى است كه اينها مىگويند، يعنى ماديات را دارد لكن محصور به آن نيست.
اسلاممكتب انسان ساز
اسلام يك مكتبى است كه براى انسان سازى آمده است و ما بايد ببينيم كه اين انسان كه به قول بعضى ماهيت ناشناخته است، اين انسان چه ابعادى دارد و چه احتياجاتى دارد و اسلام كه براى انسان سازى آمده است، آيا جهت حيوانى اين را فقط خواهد بسازد يا جهت معنوى او را مىخواهد بسازد؟ يا انسان مىخواهد بسازد؟ انسان مثل ساير موجودات نيست، ساير موجودات مثل مثلاً حيوانات كه حالا در درجه بعد از نباتات و معادن اينها واقع شده است، حيوان همان حال طبيعى دارد و از ماوراءالطبيعه يك چيز كمى، يك احساسى، يك ادراكى، اما ادراك ناقص دارد و ديگر هم مراتب ندارد ماوراءالطبيعهاش. انسان از اين نقطه اول طبيعت تا آن آخرى كه يك موجود الهى مىشود، مراتب انسان است، يعنى يك انسان مىتواند سير بكند از عالم طبيعت تا ماوراءطبيعت و از ماوراءطبيعت تا مرتبه الوهيت سير بكند، تا برسد به اينكه آنجا را ادراك بكند.
اسلام، رشد دهند تمام ابعاد انسان
انسان يك موجود جامع هست، نه يك موجود يك بعدى يا دو بعدىموجودات ديگر بعضىشان يك بعدىاند، بعضى دو بعدى، بعضى چند بعدىاند لكن همه ابعاد وجود در ساير موجودات نيست، فقط انسان هست در بين همه موجودات كه يك موجود چندين بعدى است كه براى هر بعدش احتياجات دارد، براى رشد هر بعد او، احتياج دارد، احتياجات دارد و مكتبهائى كه در عالم هست، در عالم طبيعت هست، هر مكتبى را كه شما برويد ملاحظه بكنيد به استثناى مكتب اسلام و مكتب توحيدى و مكتب انبيا(كه درست دست ما نيست و از بين رفته است اما حالا اسلام محفوظ است) هر مكتبى را به استثناى مكتب اسلام كه ملاحظه كنيد يك مكتب مادى است كه انسان را حيوان تصور كرده است، يك موجودى كه همان خوردن و خوابيدن است منتهى بهتر خوردن و بهتر خوابيدن، حيوانات هم مشتركند با ما در خوراك خوردن و خوابيدن لكن اين مكتبها مىخواهند انسان را يك حيوانى كه اينطور ادراك كردهاند از انسان كه اين هم مثل ساير حيوانات هست كه تمام چيزهايى و
صحيفه نور ج 2 صفحه 155
رشدهايى كه دارد در همان ادراكات مادى دور مىزند، در امور مادى دور مىزند، اسم آن را گفتهاند امور عينى، خيال مىكنند كه امر عينى عبارت از همين عالم طبيعت است و حال اينكه عوالم ديگرى هست كه اينها ادراكش نكردهاند و آنها عوالم عينى بيشتر، يعنى از عينيت بيشتر حظ دارند تا عالم طبيعت، عالم طبيعت در آخر موجودات عالم وجود واقع شده است، در آن آخرش واقع شده است يعنى منتهى اليه عالم، عالم وجود، عالم طبيعت است، پستترين عالمها عالم طبيعت است، و اينطور نيست كه انسان فقط خودش باشد و همين طبيعت و مرتبهاى نداشته باشد، انسان مراتب دارد. آن كسى كه رفته سراغ آن مرتبه بالاى انسان و از اين مراتب غافل شده است، اشتباه كرده است، آن كسى كه چسبيده است به اين عالم ماده و مرتبه طبيعت را ديده و غافل از ماوراى الطبيعت است اين هماشتباه كردهاست.
اسلام براى اين انسانى كه همه چيز است يعنى از طبيعت تا ماوراءالطبيعت تا عالم الوهيت مراتب دارد، اسلام تز دارد، برنامه دارد اسلام. اسلام خواهد انسان را يك انسانى بسازد جامع يعنى رشد به آنطور كه هست بدهد، از حظ طبيعت دارد، رشد طبيعى به او بدهد، حظ برزخيت دارد، رشد برزخيت به او بدهد، حظ روحانيت دارد، رشد روحانيت به او بدهد، حظ عقلانيت دارد، رشد عقلانيت به او بدهد، حظ الوهيت دارد، رشد الوهيت به او بدهد. همه خطوطى كه انسان دارد و به طور نقص است، الان نرسيده است، اديان آمدهاند كه اين ميوه نارس را رسيدهاش كنند، اين ميوه ناقص را كاملش كنند. نبايد آقايانى كه در اين غرب واقع شدهاند و غرب هم غرق در طبيعت دنياست و هيچ ملتفت به ماوراء الطبيعت نيست آقايان از اين مكتبها گول بخورند و خيال كنند كه انسان غير از اينكه مىخورد و مىخوابد و اينها چيز ديگرى نيست، همين استچيز ديگرى در كار نيست، اين اشتباهى است كه اسلام را بد شناختهاند آنهائى كه همهاش توجهشان به اين است و همه آيات و اخبارى كه در اسلام براى رشد انسان آمده برگرداندند به اين و هم آنها در اشتباه بودند كه همه آيات و اخبار را برگرداندند به آن، بايد هر چيزى سرجاى خودش عمل بشود يعنى انسان رشد طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه ممكن است، حظ طبيعى داشته باشد به هر مقدار كه سالم است، البته روى موازين عفت و سلامت و اين مرتبه را رشد كه پيدا كرد، مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و مرتبه بعدش هم رشد داشته باشد و همه ابعادش وسيع بشود تا يك انسان بشود.
اسلام مثل مكاتب ديگر (مادى) نيست
انسان شدن كار مشكلى است لكن لازم است براى انسان. مقصود من از اين حرف اين است كه شما خيال نكنيد كه اسلام آمده حيوان تربيت كند، آمده است كه آب و خوراك براى حيوان درست كند، اين يكيش است، اين را هم درست مىكند لكن اين يك بعد است آن هم بعد آخرش هست، بعدهاى ديگرى دارد كه آنها هم همهاش از اسلام است وبراى تربيت انسان است و انسان را مىخواهد يك موجود رشيدى كه همه اين ابعاد را داشته باشد تربيت كند و براى همه اينها هم دستور دارد اسلام، نسبت به يك جهت و جهت ديگرى نيست، براى حكومت اسلامى دستور دارد براى تشكيلاتش
صحيفه نور ج 2 صفحه 156
دستور دارد، براى مقابله با دشمنان دستور دارد، براى تحرك جامعه دستور دارد، براى رسيدن به ماوراى الطبيعت دستور دارد، همه اينها را دارد، يك بعدى نيست كه انسان خيال كند من اسلام را شناختم و شناختم اين است كه مثلاً تاريخش چه جور بوده و فرض كنيد كه زندگى بشريش چه جور بوده و كذا چه بوده و دستورات طبيعىاش چه بوده و اينها، مسأله اين نيست، مسائل اسلام بالاتر از اين معانى است و
ابعاد زياد دارد و بايد كسى كه مىخواهد بشناسد اسلام را، درست نگاه كند به قرآن كه مبدا اصلى است و همه ابعادى كه در قرآن هست همه را ملاحظه كند، خيال نكند كه من فقط آن آياتى را قبول دارم كه مربوط به طبيعت است و مربوط به حكومت، آن آياتى كه مربوط به قيامت است قبول ندارم. براى اينكه نمىداند اين آدم قيامت يعنى چه و آن روزى كه مىآيد چه روزى هست او خيال مىكند خيالى است، نخير عينى است و عينيتش از عينيت اين طبيعت زيادتر است منتهى حالا ما به آن نرسيديم.
در هر صورت مىخواستم اين سفارش را به همه محصلينى كه در اروپا خداوند همه را توفيق بدهد بكنم كه اسلام را محصورش نكنيد در يك محفظهاى كه خيال كنيد مكتب مثل مكتب كمونيست است، مكتب مثل مكتب ماركسيست است، مكتب مثل مكاتب ديگر است اينجورها نيست در كار اينها، كسانى كه نمىدانند اسلام چيست خيال مىكنند يك همچو مطلبى است.
با انعكاس جنايات رژيم، به ايران در حال اعتصاب كمك كنيم
مطلب ديگر اين است كه خوب ما الان موظف هستيم به وظايفمان، الان ما همه كه اينجا آرام نشستيم ايران نا آرام است، الان ما فرداى ايران را از آن نگران هستيم نمىدانم فردا در ايران چه خواهد شد بايد فكرى ما بكنيم حالا من هم در فكرش هستم كه بايد چه بكنم اما همين طورى كه ملاحظه مىكنيد تا حالا الان قريب يك سال است كه آرامش از ايران رفته است، هر گوشهاى از آن را كه مىبينيد يك انقلابى است، هر طرف شهرى از شهرهايش را كه مىبينيد يك عرض مىكنم كه اعتصابى هست، حالا كه در اين چند روز آخر و تقريباً چندين روز آخر است كه اعتصاب تمام ايران را فرو گرفته است، همه كارخانهها، همه روزنامهها، همه عرض بكنم كه عمال دولتى و غير دولتى در اعتصاب الان هستند تقريباً، در اعتصاب هستند، مردم هم همه در مصيبت و اعتصاب هستند و ما كه در اينجا هستيم و آرام هستيم نبايد فراموش كنيم آنها را، ما بايد به آن اندازهاى كه مىتوانيم به آنها كمك بكنيم، با قلم مىتوانيد، با قلم كمك كنيد، مىتوانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را از حالات ايرانىها و از ظلمى كه دارد برايشان مىشود و ازجناياتى كه اين رژيم بر آنها كرده است، بتوانيد در مطبوعات اينجا يك چيزى را منعكس كنيد بايد منعكس كنيد، هر كارى از شما مىآيد بكنيد و هر كه از آن كارى نمىآيد لااقل دعا كند به اينهايى كه فردا گرفتار اين رژيم منحط هستند.
انشاءالله خداوند همه شما را موفق كند واگر فردا توانستم من و مجال داده شد، انشاءالله فردا هم چند كلمهاى با شما صحبت مىكنم و من از اينكه هم دير مىآيم و هم كم مىتوانم اينجا
صحيفه نور ج 2 صفحه 157
بنشينم از آقايان معذرت مىخواهم براى اينكه سن من را مىدانيد حدود قريب هشتاد سال است و شما الحمدلله جوان هستيد و قدرت داريد كه مقاومت كنيد، بنشينيد، من همچو قدرتى ندارم، از اين جهت من معذرت مىخواهم كه نمىتوانم زياد پيش شما بنشينم.
والسلام عليكم ورحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 158
تاريخ: 22/7/57
مصاحبه امام خمينى با خبرنگار فيگارو
سؤال: افكار عمومى در باره مبارزه رقباى رژيم كنونى از خود سؤال مىكنند كه آيا اين جنبش مذهبىخواهد به سنتاسلامى باز گردد؟ جواب: مخالفين رژيم ايران و قيام كنندگان كنونى، قربانى تبليغاتى هستند كه آنها را از طبيعت خود بيگانه مىسازد. ما وقتى از اسلام صحبت مىكنيم به معنى پشت كردن به ترقى و پيشرفت نيست، بلكه برعكس به عقيده ما اساساً اسلام يك مذهب ترقيخواه است ولى ما دشمنان رژيمهايى هستيم كه تحت عنوان تجددخواهى، روش ديكتاتورى و ظلم را در پيش مىگيرند، اين رژيمها مانند رژيم شاه ايران، با عمل خود پيشرفتهاى انجام شده را از هدف اصلى خود منحرف مىكنند و آنها را از چشم برادران و زنانى كه مىبايد از آنها استفاده كنند، مىاندازند و خلاصه آن پيشرفتها را بىمفهوم مىكنند كه مفهومش از آنها ساقط مىماند و اما قبل از هر چيز معتقديم كه فشار و اختناق، وسيلهاى براى دست يافتن به پيشرفت نيست.
سؤال: قيام كنونى در ايران، با جنبشهاى چپ افراطى رابطه دارد يا نه؟
جواب: ما هميشه از اتحاد با اين احزاب سرباز زدهايم ولى در واقع امروزه تمام مخالفين ايرانى، تحت لواى مذهب و به نام بيان درست و صحيح اسلام، سازمان يافته و تظاهر مىكنند و دليل آن هم روشن است، گروههاى چپى يا كمونيستى تقريباً از بين رفتهاند، آنها نمىتوانند در نهضت مردمى كه در جريان است، هيچ تاثيرى داشته باشند ولى طبعاً براى گول زدن افكار عمومى بخصوص در خارج از ايران، رژيم سعى مىكند چنين تبليغ كند و به همه كسانى كه عليه ديكتاتورى شاه مبارزه مىكنند نسبت ماركسيستى بدهد.
سؤال: ولى على رغم مقاصدشان ماركسيستها از عنوان مذهب براى مبارزه ضد رژيم شاه استفاده مىكنند، آيا مذهبىها را كم كم عقب رانده و احزاب چپ افراطى، سازماندهى اعتصابات و تظاهرات را در دست مىگيرند و آن را در جهتى كه مىخواهند هدايت مىكنند؟
صحيفه نور ج 2 صفحه 159
جواب: به تظاهرت بزرگ اخير نگاه كنيد، افراد مذهبى، يك ميليون نفر را به حركت درآوردهاند و در تمام موارد و در همه جا شعار مذهبى دهند، همان مذهبى كه اين افراد را همواره متشكل كرده و سازمان مىداده و حتى يك بار هم شعارهاى چپ افراطى ديده و شنيده نشده. سؤال: در مراحل اوليه، مبارزه عليه رژيم شاه اعتصابات و تظاهرات نسبتاً مسالمت آميز داشته است و عليه ارتش و پليس به هيچ وجه اسلحه و سنگ به كار نرفته است، آيا شما فكر نمىكنيد كه اكنون زمان اين روش نيست؟ و به طور ديگرى آيا نمىشود عمل كرد؟ مثلاً به مبارزه مسلحانه متوسل شد؟
جواب: حتى پس از روز جمعه در تهران كه آنهمه هم كشتار به جا گذاشت، ما همان شكل مبارزه را حفظ كرديم. همانطور كه دنيا مىداند، قيام ما با وجود ضربههائى كه خورده است هركز در هم شكسته نشده است و آن قيام با همان روش ادامه دارد ولى از من پرسيدهاند آيا وقت تغيير روش و روآوردن به مبارزه مسلحانه به جهت پاسخ دادن به قدرت ارتش كه شاه آن را به كار گرفته است، نرسيده است؟ من گفتهام (نه) معذالك امروزه در اين مورد از خود مىپرسم كه نمىتوان تا بىنهايت سينههاى عريان را جلوى لوله تفنگ قرار داد. تاكنون من رهنمودهاى خود را كه مبنى بر مسالمتآميز بودن عملمان بود تغيير ندادهام ولى شايد مجبور شوم اين كار را بكنم.
سؤال: در واقع عمل شما داراى چه جهتى است و چه رژيمى را مىخواهيد جانشين رژيم شاه كنيد؟
جواب: بدون چون و چرا حفظ رژيم شاه غير قابل قبول است، ما پيوسته با آن مخالف بودهايم، سرنگونى آن هدف غير قابل تغيير مبارزه ماست. بعلاوه، اين شكل حقوقى رژيم نيست كه اهميت دارد، بلكه محتواى آن مهم است. طبيعتاً مىتوان يك جمهورى اسلامى را در نظر گرفت و اين به آن خاطر است كه فكر مىكنيم شناخت اصيل اسلام، ما را به ترقى جامعهاى كه سرشار از استعدادها و تقواى انسانى و عدالت اجتماعى است راهنمائى مىكند. قبل از هر چيز ما به محتواى اجتماعى رژيم سياسى آينده خود دلبستهايم.
سؤال: ولى رژيمى كه شما مىخواهيد، آيا دموكراتيك است؟ مثلاً آيا شما موافق آزادى مطبوعات و سيستم چند حزبى و آزادى احزاب و سنديكاها هستيد؟
جواب: ما موافق رژيم آزادىهاى كامل هستيم. بايد حدود رژيم آينده ايران همانگونه كه براى كليه
صحيفه نور ج 2 صفحه 160
دولت مطرح است، منافع مجموع جامعه را در برگيرد و همچنين بايد مقيد به شوون جامعه ايرانى باشد، زيرا عرضه يك جامعه غير محدود، يك دستبرد به شرف مردان و زنان آن جامعه مىباشد.
سؤال: آيا در جمهورى اسلامى براى اقليتهاى مذهبى كه در ايران بسيار زياد هستند جائى هست.
جواب: رژيم شاه با اقليتهاى مذهبى رفتارى بهتر از رفتار با مسلمانان ندارد. ما مطمئناً نسبت به عقايد ديگران بيشترين احترام را قائل هستيم. پس از سرنگونى ديكتاتورى و استقرار يك رژيم آزاد، شرائط حيات براى اكثريت مسلمانان و اقليت مذهبى بسيار خوب خواهد بود.
سؤال: حتماً رژيم كنونى به دفاع از خودش ادامه خواهد داد، اين رژيم بر چه چيز تكيه خواهد كرد؟ چه كسانى از او پشتيبانى مىكنند؟ و چه چيزى مىتواند به وى امكان دهد تا مخالفين را در هم بكوبد؟
جواب: در درون كشور هيچ نيروئى براى حمايت از ديكتاتورى شاه نيست، كافى است نگاهى به آنچه در كشور مىگذرد بياندازيم تا متوجه اين امر شويم و اين كار بسيار سادهاى است. در خارج، ايالات متحده بخصوص از رژيم شاه حمايت مىكنند، اگر آنها دست از حمايت او بردارند، رژيم شاه بلافاصله فرو خواهد ريخت.
سؤال: عليرغم همه اينها شاه مىتواند روى ارتش و بر يك رژيم زور حساب كند، آيا اين احتمالات اساسى است؟
جواب: در مورد ارتش آنچه اساسى استساخت آن است كه با رهبرى و سلسله مراتبش مشخص مىشود و تاكنون ارتش تحت رهبرى آمريكا مىباشد. اين ارتش حتى در كادرهاى بالا توسط مستشاران و تكنسينهاى آمريكائى و اداره تقويت شده است و لى در ميان افسران و سربازان تاكنون نشانه بارزى از بيدارى در برابر مبارزات مردمى ديده شده است. فراموش نكنيم كه اينها قبل از هر چيز ايرانى هستند و به هنگام زد و خورد، در روياروشان ايرانيان ديگرى قرار دارند. در مواردى ديده شده است تظاهركنندگان به جاى آنكه به سوى سربازان سنگ پرتاب كنند، گل هديه كردهاند و بسيارى از سربازان كه پس از دريافت گل گريستهاند و در چند مورد سربازان پس از تيراندازى به سوى تظاهر كنندگان خودكشى كردهاند و تا زمانى كه ارتش ايران زير چتر آمريكا قرار گرفته همواره اين وضعيت غمانگيز و تراژدى ادامه خواهد داشت.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 161
تاريخ: 23/7/57
بيانات امام خمينى در مورد مطالبات اجانب در عادات و روحيات شرقيان به منظور استعمار و استثمار
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
بسم الله الرحمن الرحيم
شرق شناسى (ايران شناسى) حيلهاى براى نفوذ قدرتهاى خارجى
من وقتى آقايان را ملاقات مىكنم ... كم كم قدرت بيان از من سلب شده است از جهت اينكه اولاً پيرمردى و كبرسن است كه نمىگذارد من حتى صدايم به چند قدمى برسد و ثانيا" اوضاع ممالك اسلامى مطلقا" و اوضاع داخله ايران بالخصوص يك وضعى شده است كه سلب آسايش را از انسان مىكند و قدرت هر چيز را از انسان مىگيرد و من امروز هم بنا داشتم كه در اين محلى كه آقايان مجتمع شدند بيايم و در آنجا بعض مطالب، بعض درددلها را به آقايان تذكر بدهم لكن مقتضياتى پيش آمد كه صلاح نديدم كه امروز بيايم. در هر حال وضع ممالك اسلامى خصوصاً اين ممالكى كه داراى مخازن هستند مثل مملكت ايران كه در راس آنهاست مورد مطالعه اين قدرتمندها، اين دولتهاى ابرقدرت، مورد مطالعه اينها بوده است اوضاع شرق و اگر ملاحظه كرده باشيد در اين سياحهايى كه از اينها از شايد سيصد سال پيش از اين كه راه يافتند به شرق، سياحهايى كه از اينها آمدند به اسم سياحت، اينها يك مامورين سياسى بودهاند براى مطالعه اين ممالك شرق، در ايران اينها مىآمدند و در تمام شهرهاو دهات همه اينها را مطالعه مىكردند، بيابانها، حتى آن بيابانهايى كه هيچ آب و علفى نداشتند، اينها با تحمل زحمتهاى فراوان با شتر در آنوقت مىآمدند و با كاروانها حركت مىكردند و اوضاع جغرافيائى اين ممالك را و مهمتر براى آنها، آن مواردى كه مخازن، هر مخزنى يعنى طلا، مس نفت، گاز، هر چه بوده، اينها دقيقاً مطالعه كردند و نقشهبردارى كردند و مواردى كه در اين ممالك و اينكه ما مىدانيم در ايران داراى يك چيزى بوده است كه براى آنها مفيد بوده است، آنها را نقشه برداشتند، علامت گذاشته، نشانه گذاشته، يادداشت كردند و ضبط است پيش آنها. قبل از اينكه آمريكا پايش باز بشود به اين ممالك، مقدم بر همه انگليسها بودند و روسها بودند و بعضى ممالك ديگر. در هر صورت اين ممالك ما، اين ممالك شرق از قريب سيصدسال يا يك قدرى بيشتر مورد بررسى اينها و طمع اينها بوده است منتهى هر چه جلوتر آمده است، كارشناسهاى آنها بيشتر تخصص پيدا كردهاند و بيشتر آمدهاند دراينجا، در اين ممالك و تمام اينها را، آنها اطلاعاتشان از خود اهالى آن مملكت بيشتر است، اطلاع بر روحيه مثلاً ايلاتى كه ما در ايران داشتيم مثل ايل بختيار، ايل قشقايى اينها و امثال
صحيفه نور ج 2 صفحه 162
اينها، شاهسونها، مطالعاتى داشتند براى اينكه به دست بياورند روحيه اينها چه جور است، تا چه حد مىتواند اين ممالك از اينها استفاده ببرد و مطالعاتى هم راجع به شهرستانها و دهات، تمام دهاتى كه در ايران هست. از آن دهات بسيار دور افتاده و كوهستانى تا آخر، اينها تمامش را اطلاع دارند يعنى كارشناسها را فرستادند، همه اينها هم نقشه بردارى شده است و هم هر چه دارد در آنجا، هر كجا چيزى درآن پيدا مىشود كه براى آنها دندان گير است از آن يادداشت برداشتند و خودشان را مهيا كردند براى غارت، منتهى اين كسانى كه در راس بودنداز سلاطين يااز روسا كه در راس بودندمختلف بودند در رساندن منافع به اينها، گاهى اشخاصى بودند كه تا آن حد خيانتكار نبودند و گاهى هم خيانتكار زياد بودند كه به همه ابعاد تسليم شدهمن در همدان يك وقت بودم، يك نفر از دوستان من يك نقشهاى آورد، نقشه بزرگى شايد مثلاً يك متر در يك متر و آن نقشه هم مال همدان بود دهات همدان تمام در آنجا آنطور كه او مىگفت، مىگفت تمام دهات همدان در اينجا ثبت است و در آن نقطههايى بود زياد، نقطههايى در آن ورقه با رنگ ديگرى بود كه زياد بود، آن شخص كه آشناى ما بود گفت كه اين نقطههايى كه در اينجاها گذاشتند علامت اين است كه در زير اين نقطه و اين دهى كه در اينجا هست يك چيزى پيدا مىشود، حالا يا يك معدن مسى، نفتى، چيزى پيدا مىشود، كه الان هيچ چيزش تا حالا درنيامده و آنها مىدانند كه كجا چه هست. در هر صورت با نقشه از اول وارد شدند و احوال و اوضاع ممالك شرق را و مملكت ايران كه الان مورد اطلاع ماست، با نقشه اينجاها را همه چيزش را تعيين كردند.
اسلام و روحانيت اصيل، دوقوه در برابر سلطه خارجى
بعد يك مطالعات روانى آنها كردند كه آيا چطور ممكن است كه دست بيابند به اين مخازن عظيمى كه در اين ممالك هست، در ممالك اسلامى آيا چه بكنند كه اين مخازن با سهولت به دستشان بيايد و مواجه با يك مخالفتهايى، مواجه با يك زد و خوردهايى نشود. يك مطالعات زيادى هم در اين باب اينها كردهاند و به آنكه رسيدند در ممالك اسلامى، دو چيز را ديدند كه اين اگر باشد ممكن است كه سد راه آنها باشد، يكى اصل اسلام، اگر چنانچه اسلام به آنطورى كه هست و به آنطورى كه خداى تبارك و تعالى اسلام را تاسيس كرده اگر به آنطور اسلام پياده بشود فاتحه مستعمرين خوانده مىشود، اين راجع به اسلام كه فكر كردند برايش، يكى هم روحانيت اسلام اگر اينها قوه داشته باشند و اينها آنطورى كه بايد، مقتدر باشند در اين بلاد،باز هم آنها نمىتوانند آنطورى كه مىخواهند استفاده بكنند، اينها با تمام ملت سروكار دارند و در بين ملت اگر قدرت داشته باشد كسى، اينها هستند كه در همه ملت ممكن است قدرت داشته باشند، درصدد برآمدند كه اين دو تا سد را به هر جور هست بشكنند يعنى كارى بكنند كه خود ملتهاى اينها، هر جمعيتى كه هستند، در هر جا كه هستند اين دو تا سد را با دست خود اينها به واسطه تبليغاتى كه اينها شروع كردهاند از زمانهاى قديم، با اين تبليغاتشان اين دو تا سدرا كه احتمال قوى دادند كه اگر مواجه با خطر بشود استعمار و منافع استعمارى، اين دو تا سد است
صحيفه نور ج 2 صفحه 163
اينها و امثال كه خطر است، (اين را بشكنند) ديگر باقيش خطر به آنطور نيست، البته يك جهت ديگر هم هست كه عرض مىكنم، جهت ديگرى كه هست جهت فرهنگ جوامع بوده است، اين جوامع ديدهاند، مطالعه كردند كه اگر فرهنگ اينها يك فرهنگ مستقل صحيح باشد، از توى اينها يك جمعيتهاى سياسى مستقل و امين پيدا مىشود و اين هم براى آنها مضر است. بناء عليه در جانب اسلام و روحانيت دو چيز را سد مىديدند: يكى اصل اسلام را و يكى هم روحانيت را و در جانب ديگر باز احتمال اين را كه اگر اين فرهنگ يك فرهنگ مستقلى باشد، در بين اينها تربيت مىشوند يك جوانهايى و يك رجالى، اگر اينها تربيت بشوند ولا محاله مقدرات مملكت دست اينها مىافتد، باز هم مانع مىشود اينكه اينها برسند به آمال خودشان كه آن آمال زيرزمينىهاست، روى زمينى هم هست ولى مهمش آنهاست كه در زيرزمين دارند و درصدد برآمدند كه اين سه تا مطلب را، آن كه مطلب اصلى است، اين سه تا مطلب را و اين سه تا سد را بشكنند.
تخريب ارزشهاى اسلامى و منفعل كردن مسلمين، اساس كار بود
اما راجع به اسلام شروع كردند تبليغات كردن به اينكه اسلام يك مكتبى است كه مىگويد ملايم، كم كم لابد پيش مىرود)، يك مكتبى است كه مربوط به دعا و ذكر و يك روابطى مابين مردم و مابين خالق، و سياست را كارى به آن ندارد، اسلام به حكومت كار ندارد، به سياست كار ندارد، اين را آنقدر تبليغات روى آن كردند كه در جامعه خود روحانيت هم به خورد آنها هم دادند كه بسيارى از آنها هم همين اعتقاد را پيدا كردند كه روحانى را به سياست چه كار دارد؟ به حكومت چه كار دارد؟ به نظام حكومت چه كار دارد؟ روحانى مسجد برود و نماز بخواند و عرض مىكنم كه از اين صنف كارها، درس بگويد و مباحثه بكند و آن آداب شرعيه را به مردم نشان بدهد. آنها ديدند كه نماز روحانيون و نماز اسلام هيچ به آنها ضرر ندارد، هر چه مىخواهند نماز بخوانند، آنها به نفت كار نداشته باشند، نماز بخوانند تا هر چه خواهند تا خسته بشوند، درس هر چه دلشان مىخواهد بدهند، مباحثه هم هر چه مىخواهند بكنند، كار نداشته باشند به اينكه سياست استعمارى در اينجا نبايد اجرا بشود، هر كارى مىخواهند بكنند، اينقدر خواندند به مردم و تبليغات كردند كه مردم همه تقريباً به اين معنا عادت كردند كه حالا هم باز اين صحبت هست كه دخالت در سياست به شأن روحانيت نيست شأن روحانيت نيست كه برود و ببيند كه كيفيت حكومت چيست و چه مىكنند اين ظلمه با مردم، شأن روحانيت همان است كه تو مدارس باشند و نماز جماعت هم بخوانند و اول ظهر و اول مغرب مردم هم همين مقدار به روحانيت بيشتر نظر نداشته باشند. اسلام را اصلش مىگفتند كارى ندارد به سياست، جداست، سياست و ديانت از هم جداست، سياست مال آنها و ديانت مال ما، مراكز قدرت دست آنها كه هر كارى مىخواهند بكنند و مساجد و پيرمردهاى توى مسجد هم مال ما، اين تفسيرى است كه از اول كردند و آنهايى كه يك قدرى جراتشان زيادتر بوده است گفتند كه ارتجاع است، اصل دين در بين بشر كه آمده است براى اين است كه مردم
صحيفه نور ج 2 صفحه 164
را خواب كند. اينها مىگويند دين از اول به دست قدرتمندها و سرمايهدارها پيدا شده است براى اينكه اين به واسطه ديانت مردم را آرام كنند و آنها مال مردم را بخورند. كم كم اين مطالب باور حتى خود مسلمانها، حتى بعضى از روحانيون و معممين هم آمده است كه نه، اين يك چيزى است كه حالا نمىشود اين را پيادهاش كرد، اين چيزى است كه مال هزار وچند صد سال پيش از اين بوده است، اينطور معرفى كردهاند.اسلام را به خود جوامع مسلمين. آخوند را هم شروع كردند تبليغات كردند به اينكهاينها يك مردمى هستند كهفقط نشستهاند آنجا و مى خواهند بگيرند مال مردم را و زندگى كنند.
بنابر اين اسلام را به اينكه اولاً مكتبش بيش از اينكه يك نمازى خوانده بشود و يك روزهاى گرفته بشود و اينها، نيست و كارى به زندگى مردم ندارد، كارى به دنياى مردم ندارد و از آنطرف روحانيون را معرفى كردند كه - اينها هم - قدرتها اينها را روى كار آوردند براى اينكه افيون باشند از براى جامعه، اينها مردم را خواب كنند، سست كنند كه اگر چنانچه آنها ببرند چيزهايشان را، اينها نتوانند حرف بزنند يعنى ديگر مردم را نگذارند حرف بزنند، اينها خواب كنند مردم را و آنها، اينهائى كه خوابند اموالشان را ببرند. اين را آنقدر تبليغ كردند و گفتند كه حتى بعض روشنفكرهاى ما هم كه بى اطلاع از قرآن و سنت بودند باورشان آمده است و آنها هم دنبال كردند و هم نفس شدند با آنها. ما نبايد هر حرفى كه بشنويم يا منتشر باشد بين اقشارى نبايد بى دليل مطلب را قبول كنيم انسان اگر بىدليل يك مطلبى را قبول كند اين مريض است، انسان سالم نمىشود يك مطلبى به او بگويند و بى دليل، همين طور وقتى گفتند قبول كند.
بازگشت به قرآن
ما بايد يك مطالعه سطحى، لازم نيست خيلى مطالعه دقيق، يك مطالعه سطحى در قرآن بكنيم، يك مطالعه سطحى در آنهايى كه مردم را دعوت كردند و پيغمبرهايى كه مردم را دعوت كردند، بكنيم ببينيم كه آيا آنهايى كه دعوت كردند مردم را، اينها يك اشخاصى بودند كه آمدند و توده را ضعيف كردند توده را خواب كردند؟ براى خواب كردن توده آمدند؟ و اينها عمال قدرتمندها هستند؟ يك مطالعهاى در حال آنها بكنيم كه ببينيم اينها عمال قدرتمندانند يا نه، يك مطالعه جزيى هم در قرآن بكنيم كه ببينيم كه قرآن آمده است كه براى ذكر و دعا و براى حرز و امثال ذلك، يا نه قرآن را نشناختند؟ اگر در قرآن مطالعه كنيد مىبينيد كه آنقدر آيات در جنگ هست كه وادار به جنگ است، وادار به جنگ با كى؟با قدرتمند. قرآن آياتى زياد دارد يكى دو تا نيست، آيات زياد دارد در جنگ، در كيفيت جنگ و جنگهائى كه در صدر اسلام بوده استبين قدرتمندها و بين پيغمبر اسلام بوده است و قرآن يك كتابى است كه از آن تحرك بيشتر استفاده مىشود تا چيزهاى ديگر، يك كتابى است كه مردم را حركت داده است، از اين خمودى كه دارند حركت داده است و با همه طاغوتها در انداخته است قرآن.
صحيفه نور ج 2 صفحه 165
مبارزات پيگير پيامبران و ائمه عليهم السلام با ظلم و ظلمه در طول تاريخ
آنوقتى كه پيغمبر اكرم در حجاز بودند، قدرتمندان حجاز كه ابتدا سر و كار داشته پيغمبر با آنها، يك دستهشان در مكه بودند كه تجار خيلى معتبر و قدرتمند بودند، يك دستهشان در طايف بودند كه آنها ثروتمندهاى آنجا بودند و قدرتمندهاى آنجابودند، ابوسفيان وامثال اينها، اينها نظير حكام و سلاطين بودند و داراى همه چيز بودند و پيغمبر اسلام با آنها درافتاد. وقتى كه تشريف آوردند به مدينه با همين فقرا بودند ايشان، نه با ثروتمندان بودند براى خواب كردن جمعيت، با فقرا بودند براى بيدار كردن فقرا، اين فقرا را شوراندند به آن اغنيايى كه مال مردم را مىخوردند و ظلم به مردم مىكردند. جنگهاى پيغمبر زياد است و همه اين جنگها، جنگهاى با قدرتمندها و ثروتمندها و ظلمه بوده است. جلوتر برويد حضرت موسى (ع) عصايش را برداشت با فرعون، با سلطان عرض مىكنم كه مصر، با او در افتاد، نه اينكه از قبل سلطان مصر مردم را خواب كرد، مردم را با همين عصا و با همين تبليغات بر ضد سلطان عصر خودش شوراند.
ابراهيم را كه ملاحظه مىكنيد، تيشهاش رابرداشت اين بتهائى كه مال اشراف بود شكست و با اشراف درافتاد براى منافع تودهها و براى اينكه ظلم به تودهها، اينها نكنند البته آنها معنويات هم نقطه اصليش بوده است لكن وقتى مىديدند كه يك ظلمى درجامعه واقع مىشود، موظف مىدانستند خودشان را كه باآن سرانى كه ظلم مىكند درافتند و جنگ بكنند با هر جورى كه ممكن است برايشان، باآنها درافتادند. پس اينكه مىگويند كه اينها را قدرتمندها قراردادهاند براى خواب كردن، اين يك چيزى است كه حرف استعمار است يعنى آنها اين را درست كردند براى اينكه شما را از قران و از كتاب خدا و از اسلام رويتان را برگردانند و اين سد را بشكنند و خوب هم شكستند در بين مسلمين اين سد را. مسلمين خواب رفتند به واسطه تبليغات اينها، مسلمين به جنگ برخاستند با اسلام، خودشان ملتفت نبودند، اين معنا را كه كسى بگويد اسلام به زندگى چه كار دارد، اين جنگ با اسلام است، اين نشناختن اسلام است. اسلام به سياست چه كار دارد اين جنگ با اسلام است. بين خود مسلمين كه اين مسأله مطرح است كانه يك مسأله است كه جنگ با اسلام الان شروع كردهاند و مىكنند. از آن طرف ما بايد ببينيم كه آنهائى اسلام را تبليغ كردهاند از اول با چه كسانى جنگ مىكردند. خود پيغمبر اسلام با كى جنگ كرد؟با اين قدرتمندان مكه و اين قدرتمندان حجاز. بعدش خلفائى كه بودند، چه خلفائى كه ما قبولشان داريم، چه خلفائى كه ما قبول نداريم آنها با كى جنگ كردند؟ آنها هم لشكر كشيدند با سلاطين ايران و سلاطين روم. با اينها جنگ كردند، با سلاطين جنگ مىكردند نه اينكه از قبل سلاطين مامور بودند كه مردم را خواب كنند، آنها مامور تحرك بودند به اينكه مردم مسلم و ضعفارا، مستضعفين را بشورانند بر اين اشخاصى كه دارند مال مردم را مىخورند. رومى هاو - عرض مىكنم كه ايرانىها آنوقت محل ابتلا بودند، جنگكردند با اينها و فتح كردند آنجاها را براى مسلمين و براى اسلام و ابداً اين مسأله مطرح نبوده است كه يك كسى بگويد كه بسازيد با اين دولتمندان، بسازيد با اين سلاطين، يك همچو مطلبى نبوده است در كار. هميشه جنگ
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 171
تاريخ: 25/7/57
پاسخ امام خمينى به تلگرافهاى همدردى با ايشان
بسم الله الرحمن الرحيم
حضور محترم علماى اعلام و حجج اسلام دامت بركاتهم پس از عرض سلام، تلگرافهائى از ايران واصل گرديد و اطلاع حاصل شد كه تلگرافها بيش از اين بوده است و بر حسب معمول، چون گذشته، نرساندهاند. لهذا اينجانب از تفقد حضرات آقايان محترم تشكر مىنمايم و رساندن تشكر مرا به برادران عزيز از هر طبقه و صنفى كه هستند، اميدوارم.
و در اين فرصت، لازم است از طبقه جوان تقاضا كنم كه نسبت به ساحت محترم مراجع و روحانيون، احترامات لايقه را مراعات نمايند .جوانان عزيز آگاهند كه در اين وقت حساس كه نهضت اسلامى به نتيجه نزديك مىشود، هيچ امرى از اختلاف كلمه خطرناكتر نيست و در شكوفائى نهضت، هيچ چيز موثرتر از حفظ وحدت كلمه و ابقاء صفوف مبارزه نخواهد بود.
از خداوند متعال نصرت اسلام و مسلمين را خواستارم.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 172
تاريخ: 26/7/57
پيام امام خمينى به زائرين بيت الله الحرام
بسم الله الرحمن الرحيم
اكنون كه موسم حج بيت الله الحرام است و مسلمين از اطراف جهان به زيارت خانه خدا آمدهاند، لازم است در خلال اعمال شريفه حج به يكى از بزرگترين فلسفه اين اجتماع عظيم توجه داشته و به وضع اجتماعى و سياسى كشورهاى اسلامى رسيدگى كرده و از گرفتارىهاى برادران ايمانى خود مطلع گشته و در رفع آن در حد وظيفه اسلامى و وجدانى كوشش كنند. اهتمام به امر مسلمين از فرائض مهمه اسلام است.
اينك اينجانب از وضع گرفتارى ملت مسلمان ايران، گزارشى به شما زائرين بيت الله الحرام مىدهم و از مسلمين همه اقطار عالم استمداد مىكنم.
پنجاه سال سياه، براى مردم ايران
ايران كه اكنون حدود سى ميليون مسلمان دارد، از پنجاه سال قبل تاكنون گرفتار در چنگال خاندان پهلوى كه رسماً نوكر اجانب بوده و هستند، مىباشد. در اين پنجاه سال سياه، اين ملت بزرگ در تحت فشار پليس و اختناق و شكنجه روحى دست و پا مىزند و تمام مخازن زير زمينى و منافع حياتى ملت را شاه به اجانب داده است. نفت را آمريكا و گاز را شوروى و مراتع و جنگلها را علاوه بربخشى از نفت، انگليس و بعضى كشورهاى ديگر. مردم را از تمام مظاهر حياتى محروم نموده و به حال عقب ماندگى نگه داشته و نظام ارتش و فرهنگ ما و اقتصاد كشور را استعمارى و رشد را به همه ابعادش از ملت سلب نموده است.
قتل عام هاى شاه روى تاريخ را سياه كرده
اكنون كه در سالهاى اخير، ملت بيدار شده و براى احقاق حق خود به پا خاسته و فرياد مظلومانه بلند شده است، جواب آنها با مسلسل و تانك و توپ داده مىشود. قتل عامهايى كه در اين چند ماه اخير در شهرهاى ايران رخ داده، روى تاريخ را سياه نموده. شاه با تمام قواى جهنمى به پشتيبانى آمريكا به جان مردم مظلوم افتاده، ايران اكنون به شكل قبرستانى مبدل و اعتصابات عمومى سرتاسر كشور را فرا گرفته و شاه در اين نفس آخرش مىخواهد از اين ملت مستضعف انتقام بگيرد.
صحيفه نور ج 2 صفحه 173
سايه شوم حكومت نظامى بر سر ملت برقرار و دست كماندوهاى مزدور براى قتل بزرگ و كوچك و زن و مرد باز است.
اى مسلمين! در امر ايران اهتمام كنيد
اينجانب در هيچ يك از كشورهاى اسلامى اجازه ادامه به فعاليت خود كه رساندن نداى مظلومانه ملت است به عالم ندارم و چون وظيفه دينى و وجدانى خود را بايد ادا كنم، به ناچار به خارج از بلاد مسلمين آمده ام، شايد بتوانم جوامع بشرى را از آنچه به ملت مظلوم ايران مىگذرد آگاه و تا پيدا كردن فرصت براى ادامه عمل در يكى از بلاد اسلامى، در خارج زيست مىكنم.
اكنوناى مسلمين جهان! در امر ايران اهتمام كنيد و ناله يك ملت سى ميليونى مستضعف را به جهانيان برسانيد. از رسول اكرم صلى الله عليه و آله منقول است: من اصبح و لم يهتم بامور المسلمين فليس بمسلم. اللهم قد بلغت والسلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 2 صفحه 174
تاريخ: 29/7/57
بيانات امام خمينى در مورد ادعاهاى پوچ كارتر
بسم الله الرحمن الرحيم
بررسى ادعاى پوچ كارتر مبنى بر اعمال يك دموكراسى تند و قاطع در ايران
به همين معنا عرض كردم كه مخالفتهاى چپ و راست شروع شده است. و باز گفتند (كارتر) كه من بنا ندارم در امور داخلى ايران دخالت بكنم و سابقاً هم گفته بودند كه يك اجتماع مترقى، ايشان در ايران يك جامعه مترقى در ايران درست كرده است. چند جمله دارد حرفهاى كارتر يكى اينكه يك دموكراسى تند وقاطع در ايران به دست شاه عمل شده!! اين يك جمله، يك جمله اينكه يك جامعه مترقى شاه در ايران بنيانگذارى كرده است!! و يك جمله ديگر اينكه جمله سومش من دخالت - بنا ندارم دخالت در امور داخلى ايران بكنم!! حالا بايد خود ايرانىها در اين سه جملهاى كه ايشان فرمودهاند خودشان بررسى كنند كه آن جملهاى كه آقاى كارتر فرمودهاند، اين براى ايرانىها اين را فرمودهاند يا براى دنياى غرب گفتهاند و يا براى آمريكائىها گفتهاند و براى كرهاى از كرات ديگرى كه هنوز بشرش نيامده در زمين.
خوب حالا جمله اول ايشان اين است كه شاه يك دموكراسى تند وقاطع در ايران عمل كرده است و اوضاع ايران را از زمانى كه شاه تشخيص ...كرده است و پدرش مشغول كار بودند و آنوقتى كه خودش مشغول سلطنت شده به امر خارجىها و متفقين پس حالائى كه الان بالفعل مشغول كار است و الان فعلاً در ايران مشغولند، آيا اين دموكراسى كه به نحو تند و قاطع ايشان عمل كردهاند، اين آزادى كه به نحو تند و قاطع به مردم داده عبارت است از اين كارهائى است كه در تمام مدت سلطنت كه ايشان كردهاند؟ بيايند و بينند كداميك از اين مجالسى كه حق ملت است كه سرنوشت خودشان را به وسيله اين مجالس تعيين كنند، مجلس شوراى ملى (به اصطلاح) و مجلس سنا بيايند ببينند كه از زمانى كه سلطنت روى كار آمده است و من از همان اول زمان بودم و ديدم، يعنى من از آنوقت درك كردم من آنوقت را تا حالا كه ما اينجا هستيم و اين وكلا هم در مجالس دارند كار انجام مىدهند، ببينيد كه آيا در تمام آن دورههائى كه اين دو نفر به قدرت رسيدهاند، كدام روز ما يك انتخاب صحيح، آزاد كه مردم خودشان بروند و در صندوق رايشان را بياندازند، در كدام دورهها از اين دورههائى كه ما گذرانديم و خصوصاً اين دوره اخيرى كه اين آقائى كه دموكراسى تند رفتار كرده است، در كدام يك از اين دورهها اين وكلا، وكلاى ملت هستند؟ جز اين است كه با دستور است منتهى خيال
صحيفه نور ج 2 صفحه 175
مىكنند مردم كه با مىگويد با دستور شاه است و لازم نيست كه با دستور اجانب يعنى .... خود شاه در بعضى از گفتهها مىگويد كه خوب ما حالا كه آنطور نيستيم لكن آنطورى بود - رفت - كه ليستها را از طرف سفارتخانهها، اسماء وكلا را، وكلاى خودشان را (يعنى آنهائى كه براى آنها كار مىكردند نه براى ملت) (شاه گفتند) كه ليستها را از سفارتخانه مىآوردند و مجبور بوديم كه همين ليستها را عمل بكنيم منتهى ايشان ادعا مىكنند كه نخير ديگر حالا يك قدرتى بالاى قدرت ما نيست. ببينيد كه اين يك حق مسلم ملت، اين يك حقى كه همه عالم مىگويند كه بايد با ملتها باشد و از اساس دمكراسى اين است كه مردم آزاد باشند در اين آراء خودشان، در وكلايى خودشان كه به مجلس بفرستند، سرنوشت يك مملكتى به دست وكلا و اينها هست و بايد خود مردم سرنوشتشان در دست خودشان باشد، قانون اساسى اين اختيار را داده است به مردم. آيا اين دمكراسى تندى كه، تند و قاطعى كه به منطق كارتر شاه عمل كرده است، اين حق مسلم و معلومى كه هيچ كس نمىتواند انكار كند كه اين حق، حق ملت است، از زمانى كه ايشان به سلطنت رسيدهاند يا ايشان را به سلطنت رساندهايد تا حالا ما يك وكلائى داشتهايم؟ از هر شهرى از شهرهاى ايران مىخواهند، بروند سؤال كنند. اين يك مطلبى نيست كه پوشيده باشد. شما برويد از هر شهرى از شهرهاى ايران سؤال كنيد كه آقا اين كسى كه از طرف شما وكيل است كى است؟ چه آدمى است؟ اكثر مردم اصلاً نمى شناسند اينها را و نمىدانند كى هستند اينها. اين ملتى كه بايد سرنوشت خودش را خودش معين كند و بايد وكلاى خودش را خودش تعيين كند، اكثر مردم نمىدانند كه اين كى هست و وقتى اسمش را مىبرند نمىشناسند او را. اين معناى دموكراسى تند و قاطع اين است كه سلب كرده است اين حق مسلم معلوم يك ملت را. يك شهر اينها بيايند بگويند فلان شهر، خوب مركز تهران است بيايند بگويند اين تهران كه مركز است و اساس است و در اينجا اگر بنا باشد يك آزادى باشد بايد در تهران باشد كه مركز مثلاً سياستمداران و امثال ذالك است، خوب بيايند بگويند كه كدام يك از اين وكلاى تهران، آزاد مردم رفتهاند پشت صندوق و راى دادهاند به آنها.اين كه يك مطلبى نيست كه بشود سرش را پوشانيد. آقاى كارتر براى كى دارد اين حرفها را مىزند؟ براى كره مشترى مىگويد؟ آنها كه نيامده اينجا اينجا كه گوش و چشم بسته باشند. براى مردم دنيا مىگويند؟ كدام مردم دنيا اطلاع ندارد از اين معنا؟ كدام مطبوعات دنيا اطلاع از اين معنى ندارند؟ بله مطبوعات ممكن است بسيارىشان به نفع آقاى كارتر بنويسند كه نه، دموكراسى، آزاد است مردم آزاد هستند، همه رأى دادهاند، خودشان وكلايشان را تعيين كردند، ممكن است بگويند اما هم آنها كه (اگر بگويند) مىدانند خلاف مىگويند هم آقاى كارتر مىداند اين را. نه اينكه كارتر نمىداند، مىداند كه اين چه آدمى است. مىداند خودش چه آدمى است، مىداند كه چه آدمى را مأمور كرده است. مىداند كه مردم به چه گرفتارى گرفتار هستند.
اوضاع و احوال مطبوعات زمان شاه اين راجع به قضيه مسلمى كه بين مردم است و از اركان آزادى است و عرض مىكنم دموكراسى است. خوب بيائيم سراغ مطبوعات....مطبوعات هم كه همان روزنامههاى رژيم ايران كه آنوقت هر
صحيفه نور ج 2 صفحه 176
چه مىنوشتند فقط فرمايش اعليحضرت آريامهر بود و هر چه مىگفتند ثناخوانى و ثناگوى او بود و از آراى ملت هيچ در آن نبود. الان دارند مىگويند كه ما آزاد نبوديم. همين روزنامههاى خودشان است، همين اينهائى كه از خودشان است الان دارند مىگويند كه ما در آن چيزهائى كه آنوقت مىنوشتيم آزاد نبوديم حالا هم نمىگذارند كه آزاد باشند. اين هم يكى از چيزهاست. كدام روزنامه در زمان سلطنت ايشان (حالا سلطنت پدرش زياد اما الان مبتلا نيستيم،يا بدتر از اين بوده يا مثل اين بوده) كدام يكى از اين روزنامههائى كه ما داريم، مطبوعاتى كه ما داريم، اينها در زمان سلطنت ايشان از اولى كه سلطنت را متفقين اعطاء كردند به ايشان، تحميل كردند اين آدم را به ملت ايران، تا حالا بيايند ببينند كه كدام يك از اين مطبوعات آزاد بوده است و اعليحضرت آزاد كرده است. علاوه از اين اعليحضرت حالا آزاد كردهاند خوب در يك سال پيش از اين چطور؟ معلوم مىشود كه يك سال پيش از اين آزادى اين نبوده است و ايشان حالا آزاد كردهاند.
محاكمه شاه به جرم سلطنت غاصبانه و نقض قوانين
پس ايشان مجرم است و ايشان خيانتكار است. به منطق كارتر خيانتكار است، همين كه خواهد از را پاكيزهاش كند و منزهاش كند، خوب ايشان مىگويد كه -دموكراسى - الان دموكراسى تند و قاطعى ايشان عمل كرده است و از اين جهت با ايشان مخالف هستند. خوب اين دموكراسى تند و قاطع را تازگى اعطا كرده چنان كه خود شاه هم مىگويد كه من اعطا آزادى مىخواهم بكنم. يكى نيست كه بگويد آقا تو چه كارهاى مىخواهى كه اعطاء آزادى بكنى؟ آزاد كه قانون اساسى به مردم داده است شما اعطا مىخواهى بكنى؟ تو چه كاره هستى كه مىخواهى اعطا بكنى؟ تو،به فرض اينكه سلطنت تو سلطنت قانونى بوده است (و حال اينكه نيست) هيچ وقت حكومت نبايد بكنى. تو در اين مدتى كه در كرسى سلطنت غاصبانه نشستهايد همهاش را حكومت كردهاى، دراين صورت هيچ ملت خودش اختيار نداشته است كه كارى بكند و همه را تو كردى. همه جرمها به گردن تو است. پس با همين منطق كارتر كه حالا آزادى داده است و دموكراسى تندى و قاطعى الان عمل كرده است، اين دليل بر اين است كه ايشان قبل از اين آزادى نداده بوده است، دموكراسى نبوده مملكتش و با قلدرى اين مملكت اداره مىشده است و همين جرم است براى شاه كه بايد محاكمه بشود اين آدم به حكم قوانين بايد محاكمه بشود. آنوقتى شاه را محاكمه نمىكردند كه سلطنت بكند فقط و غير مسؤول باشد. كسى كه همه مسؤوليت به گردن او است بايد بيايد پيش ملت و اگر هم بخواهد برود، بايد بيخ ريشش را بگيرند (اگر داشته باشد) نگذارند برود تا محاكمهاش كنند تا اين همه خونريزى كه اين آدم كردهاست جواب بيايد بدهد تااين سلب آزادى كه از مردم كرده است بيايد جواب بدهد. اين هم باب مطبوعاتشان.
صحيفه نور ج 2 صفحه 177
مسؤول مستقيم تمامى جنايتها و خرابىها شخص شاه است
خوب يكى از اين چيزهايى تبليغى، راديو تلويزيون است، كدام يك از اين دو مركز تاكنون توانسته است يك كلمهاى، اگر شاه يك تخلفى كرده باشد، اگر يك كشتارى كرده باشد، بگويند شاه اين كار را كرده است ؟الان كدام مطبوعات جرأت مىكند كه بگويند كه امر شاه است؟ الان كه دارند گويند دولت است، شهربانى است و حكومت نظامى است، اينها شعر است، خود اين آدم است، الان هم كه شكست خورده است باز هم از آن زير خود اين است كه دارد اين كارها را انجام مىدهد و الا شهربانى چه كار دارد كه مردم اينطور باشند، امرش مىكنند، همه گويند امر است. ما آنوقت كه قم بوديم، وقتى كه آمدند مدرسه فيضيه را به آن فضاحت ريختند و طلبه را آنطور زدند و بعضىشان را كشتند و بعد به هر كس كه مراجعه مىشد مىگفتند امر اعليحضرت است، هر كس، شهربانى قم مىگفت امر اعليحضرت است، به هر كه مراجعه مىكردند همهاش امر اعليحضرت كه كسى نيست در كار. اين هم باب راديو و تلويزيونشان و امثال وسائل تبليغاتىشان. در اين تبليغات كدام آزادى مردم دارند در اين تبليغات كه ايشان مىفرمايند كه (آزادى تندى و دموكراسى تندى داده است، خيلى آزاد كرده مردم را مردم حوصلهشان سر رفته فرياد مىكشند! اين از باب اينكه زياد تند است اين مسأله، چپ و راست الان اعتراض مىكنند به شاه! اختلافشان اين است كه اين آزادى مىخواهد بدهد به همه تخلف از او دارند مىكنند نمىخواهند آزادى را)! اين داد و فرياد اين مردم كه توى خيابانها دارند فرياد مىزنند (آزادى و استقلال) مقصودشان از آزادى يعنى آزادى نمىخواهيم! آزادى و استقلال يعنى ما آزادى نمىخواهيم! ما استقلال نمىخواهيم و شاه آزادى و استقلال مىخواهد بدهد مردم اينطور با او مخالفت كردهاند. منشا اين تغيير اين است، منشا تغييرى كه در روزنامههاست كارتر گفته است كه ايشان چون آزادى تند و قاطع دادند منشا اختلاف مردم و مخالفت چپ و راست با او همين معنا است كه او آزادى قاطع داده آزادى - آزادى چون داده از اين جهت اين احزاب سياسى و - نمىدانم اين حزب كذا و كذا و جبهههاى مختلف همه با او مخالف هستند كه چرا تو آزادى دادى ملت هم با او مخالف است كه چرا تو آزادى دادهاى! اين منطق كارتر است راجع به آزادى كه ايشان به ملت دادهاند.
جاى پاى آمريكا در تمام شريانات مملكت
و اما مملكت مترقى، جامعه مترقى كه ايشان درست كرده! يك مملكت مترقى درست كرده! و مملكت را رو به ترقى دارد مىبرد! منشا مخالفت من همان دوره اول و سابقاً همين بوده و باز منشا مخالفتم همين معنى است! در منطق آقاى كارتر ترقى يك معنائى دارد كه ماها نمىتوانيم بفهميم والا يك مملكتى كه هر كجايش را دست بگذارى خرابى است، شما الان هر جا اين انقلاب سفيدى كه ايشان مىگويد، شما هر ماده از آن را كه ميخواهيد بياوريد و در مجامع انسانى بگذاريد ببينيد كه ايشان چه كردهاند با اين مملكت با اين بساطى كه درست كرده است و نمىدانم چه....
صحيفه نور ج 2 صفحه 178
اين به قول خودش ديگر ارباب و رعيتى در كار نيست واصلاً ارباب و رعيتى از بين رفته و دهقانان هم آزادمردان و آزاد زنانند. اين مطلبى است كه آنوقتها مكرر مىگفت حالا هم اگر يك خرده رهايش كنند مىگويد. خوب، اين دهقانان و بيچارهگان همينها هستند كه تمام هستىشان از بين رفته است، اين اصلاحات ارضى همين است كه اصلاً مملكت ما را بكلى زراعتش را سلب كرده است و، الان شما زراعت ديگر نداريد در مملكتتان.براى 30 روز شما يا 33 روز شما در مملكتتان زراعت هست كه بتواند مال مردم باشد باقى آن نيست، باقى آن را بايد از خارج بياوريد. آن چيزهاى ديگرى كه مثلاً سپاه دانش، سپاه چه، سپاه دين، اين را همه مردم مىدانند كه اين سپاه دانش براى چه رفته است توى اين دهات و قصبات اينها همهاش براى ثناخوانى براى ايشان است، همهاش براى تبليغ باطل است، همهاش مامور اين هستند كه اين مردم را عقب نگه دارند، اين مردم را تبليغات بكنند كه اين مردم همهاش تابع شاه باشند، (چه امر خداوند و چه امر شاه)باشد منطق مردم. تمام اين كارهائى كه اين آقا كرده است، براى اين مملكت اينها را برگردانده است به عقب، عقب، عقب. نمىگذارند اينها كه يك فرد لايق در مملكت ما پيدا بشود، اينها از آدم مىترسند، مىترسند كه يك آدمى پيدا بشود لايق و مقابلشان بايستد كه چرا؟ چرا اينكار را مىكنيد؟ اين كه وكيل نمىگذارند ما داشته باشيم براى اين است كه اگر ما وكيل داشته باشيم مقابلشان ايستند، مىگويند چرا؟ دولت بخواهد يك غلطى بكند استيضاحش مىكنند، شاه هم بخواهد يك غلطى بكند خوب به او مىگويند، به او اعتراض ميكنند، استيضاحش مىكنند، اعتراض به او مىكنند. البته نمىگذارند مردم وكيل به مجلس بفرستند.
اين مملكت مترقى و اجتماع مترقى اينها،آن كجااست آخر كه ما نمىدانيم و اطلاع نداريم از آن؟ كجاى اين مملكت را ايشان آباد كرده است؟ جز اينكه يك پايگاههائى براى ديگران در اين مملكت درست كرده است، جز اينكه مملكت ما را مورد تسلط ديگران قرار داده است. آمريكا الان در تمام شريانات مملكت ما دست دارد. يك مملكت مترقى!! اول نمود ترقى اين است كه مملكت مستقل باشد، خودش سرپاى خودش باشد كجاى اين مملكت مامستقل است؟ اين از يك طرف مىكشد آن از يك طرف مىكشد. آن پنجهاش در اعماق چاههاى نفت ما فرو رفته است آن پنجه دراعماق گازهاى فلان ما فرو رفته است. اين مملكت مترقى كجايش مترقى است؟ كدام دانشگاه مترقى ما داريم ؟كدام فرهنگ مترقى ما داريم؟ كدام نظام مترقى ما داريم؟ نظامى كه تحت فرماندهى مستشارهاى آمريكااست، اين نظام است؟
اين هم از اينكه مملكت ما ترقى كرده يعنى همه چيزها در منطق ايشان اين است كه ترقى كرده است، شاه ترقى داده است يعنى همه چيزهايى كه اين مملكت دارد تسليم آقاى كارتر كردهاند، البته كارتر كه نفتخوار است بايد يك چنين چيزى بگويد، نفت مىخواهد دارد نفتهاى ما را ميخورد، البته او بايد يك همچو مطلبى را بگويد.
صحيفه نور ج 2 صفحه 179
دخالت آشكار و همه جانبه امپرياليسم در امور داخلى ايران
مطلب سومش هم (البته اينها هر كدام طولانى است اما شما خودتان مىدانيد) اين است كه ما بنا نداريم كه در امور داخلى اين مملكت، در ايران دخالت بكنيم. شما بنا نداريد دخالت بكنيد؟! شما در كجا دخالت نكردهايد؟ اين مستشاران شما در نظام ما چه مىكنند؟ چرا اين مستشاران آمدهاند چه مىكنند؟ شما پايگاههائى كه در كوهستانهاى ايران درست كرديد اينها را كى درست كرده؟ براى كى درست كردهايد؟ اينها دخالت نيست در امور مملكت ما؟ همين حرفهاى تو دخالت نيست؟ تو شاه را وادار نمىكنى به اينكه اينطورى مملكت را به باد فنا بدهد؟ تو هيچ دخالت ندارى در مملكت؟ خود ايشان مىگويد كه ليست براى ما مىفرستادند منتهى حالا مدعى است كه نخير ديگر حالا نمىفرستند، دروغ مىگويد، نخير حالا هم مىفرستند حالا هم ليست آنهاست، غير از آن چيزى نيست. (دخالت نمىكنم!!) آخر يك مملكتى است كه مردم همه آشنايى دارند به وضع مملكتشان، دانند كه چه به سرشان دارند مىآورند و آمده است. (من دخالت نمىكنم!) آخر براى چه ايشان مىگويد كه من دخالت نمىكنم؟ خوب، ايرانيان مىدانند كه دخالت مىكنى، مطبوعات دنيا هم مىدانند كه آقاى كارتر و هر كسى رئيس جمهور بشود در آمريكا دخالت در امور مملكت ما مىكنند، نمىگذارند مملكت ما سرپاى خودش بايستد. الان ما نه استقلال داريم و نه آزادى داريم - نه - به هيچ وجه نه مردم آزادند و نه مطبوعات آزاد هستند، الان هم آزاد نيستند، الان هم حكومت نظامى نمىگذارد كه حرفها را بگويند. اين مطبوعاتى كه الان خودشان هم مىگويند ما آزاد هستيم، خوب بنويسند كه شاه اين كارها را مىكند. چرا نمىنويسيد؟ شما در همه مطبوعات كه بگرديد، اين كلمه نيست كه آن كسى كه اين جرمها را دارد مرتكب مىشود آن عبارت از شخص شاه است كه اين جرمها رامرتكب شده است از اول تا حالا. آن روزى كه اين پايه بريزد آنوقت خواهند گفت، حالا جرات نمىكنند براى اينكه الان حكومت نظامى است و تهديد همه چيز مىشود و تعطيل مىكنند اگر يك چنين حرفى بزنند، اعدامشان مىكنند. چطور شما ادعا مىكنيد كه آزادى است، ادعا مىكنيد ترقى است و روى اين جهت كه آزادى داده است به مردم و مملكت را رو به ترقى برده است، اين اختلافات پيش آمده است، اين مردم كه اين هياهو را تو خيابان راه انداختند و فرياد دارند مىزنند، براى اين است كه ايشان آزادى دادند ومردم نمىخواهند؟ اين چه حرفى است؟ كه يك آدم، رئيس جمهور يك مملكت يك همچو حرفى را بزند؟ در مطبوعات هم اين را نوشتهاند و كسى هم حرف رويش نمىزند يك مقدار گفته بشود اينها بايد در اين حرفها، حرفهائى است كه همين طورى گفته شده، مىخواسته حالا بزند و مىخواسته براى دلخوشىهائى (به خيال خودش) بزند والا كى است كه نداند اين مسائل را.
مبارزه با منطق غارتگرانه ابرقدرتها
ما همه دردمان از اين سران ملتها است، از اين سران دول. همه مصيبتى كه بر ايران دارد وارد مىشود و بر ممالك شرق دارد وارد مىشود از همين سران ابر قدرت است به اصطلاح. اين
صحيفه نور ج 2 صفحه 180
قدرتمندان ضعفا را مىخواهند به كار بكشند و منافع ضعفا را ببرند، يعنى ضعفا كار بكنند تسليم آنها بكنند، ضعفا گرسنگى بخورند و آنها نفتهاشان را بخورند، آنها معادنشان را از بين ببرند يا آنها گرسنگى بخورند روى اين معادن نفت، اين معادن بزرگ نفت، مردم روى اين معادن بزرگ نفت بنشينند و گرسنگى بكشند. اين منطق اين قدرتمندهاى بزرگ است مثل شوروى و مثل آمريكا و امثال اينها است منطقشان اين است و ما مىخواهيم كه اين وضع نباشد.
قدم اول، مخالفت با قراردادهاى غير قانونى و محكوم نمودن وضع تحميلى موجود
ما هم يك قدم اولمان اين است كه اين وضعى كه الان دارد و وضعى است كه شاهش و حكومتش و وزيرش و وكيلش و همه اينها اين وضع را دارند كه تحميل بر اين مملكت هستند، وكيل را مردم تعيين نكردهاند، وكلاى سنا را آنقدرى كه بايد مردم تعيين كنند نكردهاند، وقتى مجلس مال مردم نشد وزرا غير قانونى هستند و وقتى وزراء غير قانونى هستند، تمام قراردادها غير قانونى هستند. همه قراردادهائى كه وزراى ايران با ممالك ديگر، چه با مملكت آمريكا و چه با ساير ممالك قرارداد كردهاند، همه قراردادشان بر خلاف قانون اساسى است براى اينكه قانون اساسى ما اساس حكومت را بر اين قرار داده است كه مجلس تصويب كند، مجلس رأى بدهد. پس اساس مجلس است، مجلس هم به حسب قانون اساسى با ملت است، اگر يك مجلسى را ملت تعيين نكرد، مجلس نيست، اگر مجلس نشد ديگر وزيرى را كه آنها تعيين كنند، نخستوزيرى را كه آنها تعيين كنند نخستوزير نيست. اگر وزرا، وزراى قانونى نشدند دولت قانونى نيست و اگر دولت قانونى نشد، تمام قراردادهائى كه با ممالك ديگر بستهاند. هر قراردادى كه خواهد، قرارداد نفت بستهاند، باطل است، قرارداد - نمىدانم - خريد اسلحه، باطل است همه آنها خلاف قانون اساسى است براى اينكه اصلش خلاف قانون است.
previos page menu page next page