-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 198
تاريخ: 17/9/59
بيانات امام خمينى در ديدار با سه تن از مخترعين
بسم الله الرحمن الرحيم
مهم اين است كه ايرانىها بفهمند كه خودشان مىتوانند كار بكنند. در اين طول زمان اين معنا را همچو كرده بودند كه ايرانىها چيزى نيستند و بايد همه، همه چيز را بروند از خارج بياورند، از اروپا بياورند، از آمريكا بياورند، اين شد كه اسباب اين شد كه مغزهاى ايرانى به كار نيفتاد و نگذاشتند به كار بيفتد. ايران افرادش، مردمش از ساير افراد كمتر نيستند بلكه از بسيارى بالاترند لكن نگذاشتند كه اين استعدادها به كار بيفتد. بايد استعدادها را به كار بيندازند و دولت و ملت تأييد كنند از اين كسانى كه اختراع و ابداع كنند تا انشاءالله ايران خودش همه چيز را بسازد و مستقل بشود. مىگويم انشاء الله كه به دولت تذكر بدهند كه همراهى كنند و ملت هم البته مؤظف است كه با شما همراهى كند تا انشاء الله كارها را راه بيندازيد و ايران انشاء الله مستقل بشود و استقلال وقتى است كه شما ديگر احتياج به اينكه دستتان را دراز بكنيد به خارج چيزى بگيريد نداشته باشيد. مادامى كه ما محتاجيم از ديگران چيز بگيريم مستقل نيستيم، مادامى كه ما زراعتمان به اندازهاى نشود كه دستمان پيش ديگران دراز نباشد وابسته هستيم، تا ما نتوانيم صنعت خودمان را برسانيم به آنجائى كه ديگر محتاج به ديگران نباشيم وابستهايم، بايد همه كوشش كنيم، آنهائى كه مخترع هستند، آنهائى كه متفكرهستند، زارعين، كارخانهدارها، همه كوشش كنند كه خودشان كار خودشان را انجام بدهند. من دعا مىكنم انشاء الله مؤفق و مؤيد باشيد و مىگويم سفارش هم كنند كه همراهى كنند با شما و كمك كنند تا انشاء الله كارها را به خوبى انجام بدهيد. مؤفق و مؤيد باشيد، انشاء الله.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 199
تاريخ: 22/9/59
بيانات امام خمينى در جمع فرماندهان سپاه پاسداران و مسؤولين دايره سياسى - ايدئولوژيك ارتش جمهورى اسلامى
يكى از چيزهايى كه براى ساختن انسان مفيد است، تلقين است
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول بايد از همه تودههاى ملت تشكر كنم كه در اين برهه از زمان اينطور كه شايسته حكومت اسلامى است كه تمام با هم پشتيبان هم باشند، بپاخاستند و همه قشرها به وظايف انسانى اسلامى خود عمل مىكنند، و از تمام قواى مسلحه، چه ارتش و چه سپاه پاسداران و چه ژاندارمرى و چه شهربانى و چه بسيج و همه تشكر كنم كه در اين موقع حساس همه آنها با هم مشغول فداكارى هستند و براى اسلام خدمتگزار هستند و من اميد اين را دارم كه همه اينها از جنود اسلام و امام زمان سلام الله عليه باشند. بعضى از مسائل است كه اهميتش اينقدر زياد است كه بايد آن مسائل را تكرار كرد. كتابهائى كه براى انسانسازى آمده است مثل قرآن كريم و كتابهائى كه در اخلاق نوشته مىشود و مقصود ساختن يك انسان است و ساختن يك جامعه است، به حسب اهميت، هر موضوعى در آنها تكرار شده است. تكرار در قرآن مجيد زياد است و بعضىها خيال مىكنند كه اين تكرار چرا؟ و حال اينكه لازم است يكى از چيزهائى كه براى ساختن انسان مفيد است تلقين است. انسان خودش هم اگربخواهد ساخته بشود، بايد آن مسائلى كه مربوط به ساختن خودش است تلقين كند به خودش، تكرار كند. يك مطلبى كه تأثير در نفس انسان بايد بكند، با تلقينات و تكرارها بيشتر در نفس انسان نقش پيدا مىكند. نكته تكرار ادعيه و تكرار نماز در هر روز چندين دفعه و هميشه اين است كه انسان با گفتن و شنيدن، خود انسان قرائت مىكند و مىشنود اين آياتى كه سازنده است مثل سوره مباركه حمد كه يك درس سازنده است، انسان بايد اينها را تكرار كند و تلقين كند و نفس را حاضر كند براى شنيدن. انسان خودش كه يك مطلبى مىگويد، سامع يك دفعه مىشنود و در قلبش هم وارد مىشود لكن گوينده اول در قلبش نقش مىبندد، بعد او را مىگويد و بعد مىشنود و بعد باز در قلبش وارد مىشود. تلقين از امورى است كه لازم است. اينكه من در بعضى از مسائل براى دوستان دائما يك مطلب را تلقين مىكنم و اظهار كنم براى اين است كه مطلب مهم است، ساختن يك جامعه است، ساختن يك ملت است و تا ساخته نشود يك ملت و يك جامعه، نمىتواند به آن مقاصد عاليهاى كه دارد برسد و لهذا مسائل مهم را بايد تكرار بكنند، گويندگان تكرار بكنند و شنوندگان هم هم خودشان به خودشان تلقين بكنند تا انشاء الله تأثير بكند در نفس.
صحيفه نور ج 13 صفحه 200
گاهى وقتها گوينده در عين حالى كه خوب مىگويد، در عين حالى كه خوب مىنويسد، كتاب توحيد هم مىنويسد، كتاب اخلاق هم مىنويسد لكن همان نوشتن است و گفتن است و عرضه داشتن است خودش از آن بىخبر است. بسيار مسائل است كه گويندگان هر جا بايد باشند گويند، مسائل را طرح مىكنند و خيلى هم خوب طرح مىكنند و خيلى هم خوب عرضه مىكنند و دعوت خوب مىكنند و موعظه خوب مىكنند لكن از باب اينكه خودشان ساخته نشدهاند مىگويند و خودشان بى خبرند. چه بسا اشخاصى كه كتاب اخلاق مىنويسند و بسيار هم خوب مىنويسند و خودشان متصف به اخلاق حسنه نيستند و چه بسا اشخاصى كه توحيد را خوب تدريس مىكنند و خوب القا مىكنند و خودشان بى خبرند. گوينده اگر خودش بى خبر شد، تاثير در كلامش هم كم خواهد شد. گاهى يك انسانى در گفتار بسيار خوب است و بسيار جليل صحبت مىكند، در نوشتن هم بسيار خوب چيز مىنويسد و خوب القا مىكند لكن خود نويسنده و خود گوينده و خود موعظه كننده را وقتى انسان مىبيند، مىبيند عملش آنطور نيست. گر چه گفته شده است كه: انظر الى ما قال و لاينظر الى من قال نگاه كن به آن چيزى كه گفته مىشود، نه به آن شخصى كه آن چيز را مىگويد، و حكمت را بايد اخذ كرد و لو از يك مشرك، لكن در عين حال كه اين مطلب صحيح است، اين مطلب هم بايد مورد توجه واقع بشود كه وقتى ماقال را، آن چيزى كه گفته مىشود، شنيديم، يك نظرى هم به من قال بكنيم ببينيم كه خودش چكاره است.
دعوت به وحدت از اهم امورى است كه امروز در جامعه ما لازم است و تا قشرهاى اين ملت وحدت نداشته باشند، همفكر نباشند، هم عقيده نباشند و باهم آن راهى كه صراط مستقيم است اتخاذ نكنند با هم آن راه را، به مقصد نخواهند رسيد. شما ديديد كه اين ملت در يك برهه از زمان كه با هم وحدت داشتند و مقاصد ديگرى كه داشتند كنار گذاشته بودند و يك مطلب را دنبال مىكردند و آن مطلب اينكه رژيم بايد برود، آنوقت همه با هم اين مطلب را دنبال مىكردند و عمل هم مىكردند، همچو نبود كه بگويند بايد برود لكن عمل نكنند. من كه ملت مىگويم، ملت همين جمعيت كوچه و بازار و خيابانهاست و همين جنوب شهرىها. آنها آنوقت مستهلك بودند، در عين حالى كه از رفتن رژيم متاثر بودند لكن جمعيت بوده كه در مقابل اين سيل خروشان ملت و آن درياى خروشان ملت چيزى نبودند و لهذا حرفى نمىزدند، نمىتوانستند اظهار كنند و شما ديديد كه با آن وحدتى كه ملت ما پيدا كرد و همه از يك راه مىرفتند و يك مقصد داشتند، همه قدرتهائى كه دنبال اين قدرت شيطانى شاه بود، شكستند و شاه حتى از سربازهاى خودش هم، آنهائى كه جز با ملت و جزء تودهها بودند، منزوى شد و نتوانست بماند و رفت به جايى كه بايد برود اين وحدت و توجه به خدا و الله اكبر بود كه شما را بر آن قدر تها پيروز كرد و تا امروز هم در قله پيروزى هستيد. بنابراين من آن توصيه را كه مىكنم بر همه ملت اولا" و بر قواى مسلح ثانياً اين است كه توجه بكنند كه آن وحدت از دست نرود. و آن توجه به خدا، توجه به قدرت مطلق از دست شما انشاء الله نرود. شما گمان نكنيد كه ما الان تمام مقاصدمان حاصل است و ديگر احتياج به اين مسائل نداريم و برويم سراغ زندگيمان، يك زندگى
صحيفه نور ج 13 صفحه 201
پست حيوانى. ما الان در بين راه هستيم و بحمدالله پيروزمندانه تا اينجا راه را طى كرديم و اين ريشههاى فاسدى كه در ايران بود، يكى بعد از ديگرى از بين رفته و خواهد رفت و شما انشاء الله پيروزمندانه احكام اسلام را در اين مملكت اجرا خواهيد كرد، لكن مسائلى كه بايد طرح بشود در يك جمعيتى كه از ارتش و از افسرهاى عزيز و از پاسداران و رؤساى پاسدار در اينجا مجتمعند، مسائلى كه اينجا بايد گفته بشود، يك قسم راجع به اين است كه خودشان را بسازند. گمان نكنند كه حالا كه ما آن قدرت بزرگ را از بين برديم و رسيديم به يك قدرت و پيروز شديم بر آن قدرت، حالا ما بايد همانطورى كه آن قدرت شيطانى در راه شيطان عرضه مىشد و عمل مىكرد، خداى نخواسته شماها و ما هم اينطور باشيم.
امروز همه اقشار ملت بايد پاسدار اسلام باشند
اشخاص بسيار با شماها دشمن هستند از باب اينكه شماهائى كه پاسدار اسلام هستيد و كسانى كه در ارتش و ژاندارمرى و همه جا، دنبال اين است كه اسلام را تحقق بدهد در اين محيط و در اين مملكت و انشاء الله بعدها هم در جاهاى ديگر، ناچار شياطين دشمن شما هستند و آن شياطينى كه دشمن شما هستند بيكار ننشستهاند، دائماً مشغول نقشه هستند. نقشههاى نظامى آنقدرها تاثير ندارد، آن كه تاثير دارد نقشههائى است كه با آن نقشهها شما را از باطن و از داخل پوسيده كنند و شما را پيش ملت، از چشم ملت بيندازند و پشتيبانى ملت را از شما بردارند. نقشه اين است كه اولا" بين خود ارتش تا مىتوانند اختلاف ايجاد كنند، تا مىتوانند بين سران ارتش، اگر توانستند بين سران و پايينترها، تا آخر هر جا توانستند اختلاف ايجاد كنند و بين ارتش و سپاه پاسداران اختلاف ايجاد كنند، هر يك را پيش چشم ديگرى از چشم ديگرى بيندازند، اين طايفه را بگويند كه اينها تعهد به اسلام ندارند، آن طايفه را بگويند كه آنها اطلاعاتى ندارند، سر خود هستند، نظم ندارند، تمام اين مسائل براى اينكه شما را فقط از بين ببرند نيست، اساس اسلام است، آن چيزى كه آنها فهميدهاند و امروز احساس كردهاند اين است كه اسلام است كه آنها را عقب نشانده، اسلام است كه اين قشرهاى مختلف را با هم مجتمع كرده است، اسلام است كه قطرهها را به صورت يك سيل خروشان در آورده. آنها اساس مطلبشان اين است كه به اسلام صدمه وارد كنند و امروز همه ملت از نظامى و قواى مسلح گرفته تا بازارى و دانشگاهى و همه جا، زارع و كارگر و كارمند و همه قشرهاى ملت، اينها امروز بايد پاسدار اسلام باشند. اسلام عزيز امروز به ما سپرده شده است و شما بايد اين اسلام را نگه داريد و به نسلهاى آتيه بسپاريد.
الان اسلام در دست ماست و اگر آسيب ببيند همه ما مسوول هستيم
اگر امروز اسلام خداى نخواسته لطمه ببيند، آسيب ببيند، اين گناهش به گردن همه ماست، يك قشر خاصى مسوول نيستند. كلكم راع و كلكم مسوول همه مسوول هستيد، همه ملت مسوول هستند
صحيفه نور ج 13 صفحه 202
همه ملت بايد مراعات بكنند آن احكام اسلام را. اسلام حق دارد به همه ما و به همه انسانها. الان اسلام در دست ماست و ما پاسدار او هستيم و اگر آسيب ببيند همه ما مسوول هستيم، در بارگاه خدا همه مسوول هستيم. اگر خداى نخواسته در بين پاسداران يك اختلافى باشد يا يك كارهائى در بين آنها واقع بشود كه بر خلاف مصلحت اسلام است، بر خلاف مصلحت ملت است، بر خلاف مصلحت كشور اسلامى است، اين مسووليت دارد. گمان نكنيد كه خوب من يك نفرم و يك عمل مىكنم اين چه ربط دارد به ديگران، امروز اينطور نيست، قبلاً" هم اينطور نبوده. عمل يك شخص در يك جامعه اثر دارد، جامعه عبارت از اين اشخاصند، يك چيز ديگرى نيست. عمل هر يك از شما تاثير دارد، وقتى شما يك عمل زشتى كرديد، ديگران هم كه مىبينند در آنها تاثير مىكند، وقتى شما يك عمل صالحى انجام داديد، ديگران هم وقتى كه مىبينند در آنها تاثير مىكند، اگر خداى نخواسته شما يك كارى بكنيد كه براى اسلام ضرر داشته باشد، يك ظلمى بكنيد، يك خلافى بكنيد شماها مسوول هستيد و همه ملت مسوول هستند. همه بايد جلوگيرى كنند. همه رعيت هستند، همه راعى هستند و همه مسوول. مبادا اينطور بشود كه اسلحه را از ظالم گرفتيد و خودتان ظلم كنيد. رژيم سابق براى كارهايش شد آن رژيم منفور و ملعون، براى خرابكارى شد او، نه براى شخص كه شخصش كى بود و پسر كى، عمل اسباب اين شد كه مردم را از او منحرف كرد و با انحراف مردم نتوانست دوام بياورد.
منافق شما را دعوت به اسلام حقيقى مىكند و خودش آن را نمىخواهد
اينطور نباشد كه ما بگوئيم و نكنيم، اينطور نباشد كه ما دعوت به اتحاد بكنيم و عملمان برخلاف باشد، اينطور نباشد كه ما در روزنامههايمان دعوت به اتحاد بكنيم و عملمان غير از او باشد معنى منافق همين است كه چيزى را مىگويد و خودش عمل نمىكند، شما را دعوت به خير و صلاح مىكند و خودش خير و صلاح ندارد، شما را دعوت به اسلام حقيقى مىكند و خودش آن را نمىخواهد، شما را دعوت به اتحاد مىكند و خودش دنبال اين نيست كه اتحاد را ايجاد كند، شما را از نفاق پرهيز مىدهد و خودش آنطور نيست. ما بايد با توجه به خداى تبارك و تعالى قشرهاى خودمان را با هم فشرده كنيم. شما آقايان افسران كه انشاء الله موفق باشيد، توجه داشته باشيد، توجه داشته باشيد كه ارتش سابق كه مورد آنهمه طعن و لعن مردم بود، براى كارهائى بود كه كرده بود و براى خلافهائى بود كه تحميل به او شده بود و بعد از آنكه آن قشرهاى فاسد آن از بين رفت و آن قشرهائى كه فاسد نداشتند ملحق به ملت شدهاند، مىبينيد كه پيش ملت چه ارزشى شما داريد. آن روز وقتى كه شما تنها يا جمعاً از بين مردم عبور مىكرديد، مردم اگر به شما هم نگاه مىكردند از ترس بود و الا قلبهاى آنها با شما نبود و به شما پشت كرده بودند. امروز دلهاى ملت همه با شماست، دل ملت با قواى مسلحه است. شما از ملت هستيد، جدا نيستيد، اگر حساب خودتان را همانطورى كه در سابق بود از ملت جدا بكنيد، ملت به شما پشت خواهد كرد و براى شما دوام نخواهد بود. همه قواى مسلحه اينطور هستند، همه ارگانهاى دولتى اينطور هستند. اگر يك دولتى، يك قواى مسلحهاى، يك كارمندى بخواهد به مردم تحميل
صحيفه نور ج 13 صفحه 203
بكند، اين از اسلام نيست، قواى مسلحه در خدمت ملت هستند نه تحميل به ملت، نه زور گويى به ملت. دولت و اتباع دولت خدمتگزار به ملت هستند نه آقاى ملت، خدمتگزارند اينها. اگر بخواهيد بر همه قدرتها مسلط بشويد و نتواند هيچ قدرتى شما را برگرداند به آن حال اول، كه حال ذلت، حال مسكنت، حال غارت زدگى بود، بايد همه با هم باشيد، خيال نكنيد پاسدارها عليحده هستند و ژاندارمرى عليحده و ارتش عليحده و هر كدام يك بساط عليحده. همه خودتان را برادر بدانيد و همه مقصدتان يكى است، مقصدتان اين است كه اسلام را انشاء الله تقويت كنيد و اسلام را پياده كنيد، آن چيزى كه سعادت همه ملتها بر پيروى از اوست، همه زير پرچم توحيد هستيد، زير پرچم اسلام هستيد، و با اين وضع كه زير پرچم اسلام هستيد، آسيب پذير نخواهيد بود. و من اينكه مكرر اين مطلب را عرض مىكنم براى اهميت مطلب است كه بايد هى تلقين كنيم ما به هم. هر كس موعظه مىكند همين را بگويد، هر كس سخنرانى مىكند همين مطلب را بگويد، خيال نكند اين را گفتهاند، بايد هميشه گفت، بايد هميشه به گوش مردم و به گوش ملت و به گوش همه ارگانهاى دولتى هى خواند به اينكه آقا فراموش نكنيد وحدت را، هى نگوئيد وحدت و دنبالش نباشيد، عملا" با هم وحدت داشته باشيد شما برادرهاى هم هستيد. خداى تبارك و تعالى در قرآن كريم شما را به عنوان برادرى شناخته است. اگر چنانچه خداى نخواسته اختلافات سر هواهاى نفسانيه در كار باشد، به قوت ايمانى از بين مىرود و آن كسى كه اختلاف ايجاد مىكند از فرقه اسلام خارج مىشود به حسب واقع، ولو در صورت هم بين مسلمين باشد. من از خداى تبارك و تعالى خواستار هستم كه همه شما را و همه ملت ما را و همه قواى مسلح را با هم منسجم كند كه همه آنها قدرت واحده باشند در مقابل ابر قدرتها.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 204
تاريخ: 23/9/59
تلگرام امام خمينى به آيت الله العظمى گلپايگانى
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت آيت الله آقاى گلپايگانى دامت بركاته مصيبت وارده را به جنابعالى و فاميل محترم تسليت، سلامت وجود محترم را از خداوند تعالى خواستار است.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 205
تاريخ: 26/9/59
بيانات امام خمينى در جمع معلولين و پاسداران انقلاب اسلامى شهرستان تبريز
شما زبان گوياى اسلام و افتخار هستيد
بسم الله الرحمن الرحيم
من نمىدانم از كجا شروع كنم و نمىدانم با مواجهه با اشخاصى كه در راه اسلام، در راه خداى تبارك و تعالى معلول شدهاند و در اينجا حاضرند و چهرههايى كه عازم به سفر براى دفاع از اسلام هستند، چطور ستايش كنم. من ازشما جوانها، از شما كه در راه اسلام و در راه ايمان خودتان رنج ديديد و معلول شدهايد و شما جوانها كه عازم به جبهه هستيد، چطور تشكر كنم. من وقتى اين صحنههاى تأسف آور و افتخار آميز را مىبينم عاجزم از اينكه در مقابل آنها مطلبى بگويم. شما خودتان زبان گوياى افتخار هستيد، زبان گوياى اسلام هستيد. شماها افتخار براى اين ملت آفريديد و شماها بوديد كه دست قدرتهاى بزرگ را، چپاولگررا، معاند با اسلام را، طاغوت را از اين مملكت كوتاه كرديد و شما هستيد كه براى اسلام باز كوشش مىكنيد و جانفشانى مىكنيد و هيچ چيز در مقابل اين خدمتها جز خداى تبارك و تعالى، نمىتواند به شما اجرى بدهد. زحمتهاى شما را خداى تبارك و تعالى اجر خواهد داد. شما اگر چنانچه معلول هستيد كه خداوند شفا بدهد همه شما را و براى خدمت به اسلام معلول شدهايد و شمايى كه عازم جبههها هستيد، براى خدمت به اسلام هستيد، اسلام براى شما بسيار ارج قائل است و تشكر از شما مىكند و همه ملت از شما متشكر هستند. الان مىبينيد كه سراسر كشور ما در حال جهاد هستند، هر كدام به يك قسمى. شما جهاد خودتان را كرديد و خداوند به شما اجر بدهد و شما هم براى جهاد مىرويد و خداوند به شما پيروزى بدهد و ملت هم پشتيبان شما هست، آنها هم در حال جهاد مىرويد و خداوند به شما پيروزى بدهد و ملت هم پشتيبان شما هست، آنها هم در حال جهاد هستند، زن و مردشان، كوچك و بزرگشان، لكن آنچه كه هست اين است كه ما هر چه داريم از خداى تبارك و تعالى داريم و بايد اين امانت را به او بسپريم. شما موفق شديد كه در جبههها رفتيد و در ميدانها رفتيد و معلول شديد، موفق شديد و شما هم انشاء الله موفق خواهيد شد به پيروزى. من بايد از همه شما و از همه ملت ايران كه اينطور براى كشور خودشان، براى اسلام عزيز و براى نجات مستضعفين كوشا هستند، تشكر صميمانه كنم. خداوند همه شما را به عنايت خودش غريق رحمتهاى واسعه خودش و غريق تشكرهايى كه دنبال او همه بركات هست، بفرمايد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 206
تاريخ:27/9/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى دفتر تحكيم وحدت حوزه - دانشگاه
علم و تعهد به منزله دوبال براى رسيدن به مراتب ترقى و تعالى هستند
بسم الله الرحمن الرحيم
چه مجلس شورانگيزى است و چه اجتماع مباركى، يك روز بود كه دانشگاه و حوزههاى علميه نه آنكه از هم جدا بودند، جوى بوجود آورده بودند كه با هم شايد دشمن بودند، نه دانشگاهى تحمل روحانى را داشت و نه روحانى تحمل دانشگاهى. اساس هم اين بود كه اين دو قشرى كه با اتحادشان تمام ملت متحد مىشوند، از هم جدا نگه دارند و باهم مخالفشان كنند تا ملت اتحاد پيدا نكند. بحمدالله در اين نهضت اسلامى، اين انقلاب اسلامى، اين تحول بزرگ حاصل شد كه هيچ يك از اين دو طايفه خودشان را از ديگرى انشاء الله جدا نمىدانند. آن وحشتى كه دانشگاهىها از معمم داشتند و آن وحشتى كه معممين از دانشگاهىها داشته اند، به اذن خداى تبارك و تعالى مرتفع شد و حالا شما برادران دانشگاهى و برادران روحانى در كنار هم براى رفع مشكلات و براى به پيروزى رساندن انقلاب مجتمع هستيد.
دانشگاه و حوزههاى علميه روحانيون مىتوانند دو مركز باشند براى تمام ترقيات و تمام پيشرفتهاى كشور و مىتوانند دو مركز باشند براى تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست كه اشخاص متفكر متعهد بيرون مىآيد. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامى باشد يعنى در كنار تحصيلات متحقق در آنجاتهذيب هم بايد، تعهد هم باشد، يك كشورى را اينها مىتوانند به سعادت برسانند. و اگر حوزههاى علميه مهذب باشند و متعهد باشند، يك كشور را مىتوانند نجات بدهند. علم تنها اگر ضرر نداشته باشد، فايده ندارد. تمام اين، وقتى ما به يك نظر وسيعى به همه دنيا و به همه دانشگاهائى كه در دنيا هست بيندازيم، تمام اين مصيبتها كه براى بشر پيش آمده است ريشهاش از دانشگاه بوده، ريشهاش از اين تخصصهاى دانشگاهى بوده. اينهمه ابزار فناى انسان و اينهمه پيشرفتهايى كه به خيال خودشان در ابزار جنگى دارند، اساسش از دانشمندانى بوده كه از دانشگاه بيرون آمدهاند. دانشگاهى كه در كنار او اخلاق نبوده است، در كنار او تهذيب نبوده است و تمام فسادهائى كه در يك ملتى يا ملت پيدا شده از حوزههاى علميهاى بوده كه متعهد به دستورات اسلامى نبودهاند. تمام اين اديانى كه ساخته شده است از دانشمندان و علما سرچشمه گرفته است ؛ علمى كه پهلوى او اخلاق و تعهد اسلامى نبوده است، تهذيب نبوده است. دنيا را
صحيفه نور ج 13 صفحه 207
دانشگاه به فساد كشانده است و دنيا را دانشگاه مىتواند به صلاح بكشد. دانشگاه سرتاسر جهان اگر چنانچه موازين انسانى را، اخلاق انسانى را، آنچه كه در فطرت انسان است، در كنار تعليم و تعلم قرار بدهند، يك عالم، عالم نور مىشود. و اگر چنانچه تخصصها و علمها منفصل باشد از اخلاق، منفصل باشد از تهذيب، منفصل باشد از انسان آگاه، انسان متعهد، اينهمه مصيبتهائى كه در دنيا پيدا شده است از همان متفكرين و متخصصين دانشگاهها بوده. اين دو مركز كه مركز علم است هم مىتواند مركز تمام گرفتارىهاى بشر باشد و هم مىتواند مركز تمام ترقيات معنوى و مادى بشر باشد. علم و عمل، عمل و تعهد به منزله دو بال هستند كه با هم مىتوانند به مراتب ترقى و تعالى برسند.
دانشگاه در سراسر دنيا در خدمت ابرقدرتها هستند و ما مىخواهيم نباشند
شما 50 سال ديديد كه در اين حكومت جائر دانشگاه بود، اساتيد دانشگاه بودند و كشور ما را همان اساتيد دانشگاه و همان دانشگاهها كشاندند به دامن ابر قدرتها. اين فاجعه بوده است براى اين ملت كه ابزار علمش دست كسانى باشد كه متعهد نيستند و به فكر كشور خودشان نيستند. اين فاجعه است كه ابزار علم در دست اشخاصى باشد كه متعهد نيستند و اخلاق اسلامى ندارند. فرق، بين دانشگاه و حوزههاى علميه نيست در اينكه اگر همراه با علم، تعهد باشد، تزكيه باشد، با اين دو بال علم و اخلاق و عمل مملكت خودشان را، كشور خودشان را نجات مىدهند و از حلقوم آنهائى كه مىخواهند همه چيز ما را ببرند نجات مىدهند و اگر علم تنها باشد، فقط در دانشگاهها تحصيل علم باشد، در مدارس تحصيل علم باشد، اين علم انسان را به فنا مىكشد منشاء همه گرفتاريهاى يك كشور از دانشگاه و حوزههاى علمى و منشاء همه سعادتها، مادى و معنوى. از دانشگاه است و حوزههاى علمى. اينكه نقشههاى بزرگ براى نفوذ كردن در دانشگاهها و تربيت كردن جوان ما را به يك تربيتهائى كه بر خلاف مصالح كشورشان است، اين براى اين است كه اگر دانشگاه فاسد بشود، يك كشور فاسد مىشود. اگر دانشگاه فقط نظرش به اين باشد كه تحصيل علم بكند، ما فرض اين را مىگيريم كه خير، خوب هم تحصيل مىكرد (در صورتى كه اينطور نبود)، اگر ما فرض بكنيم كه در دانشگاه تمام علوم و فنون به وجه اعلا پياده مىشود و به جوانهاى ما تعليم مىشود، لكن در پهلوى او تبليغاتى است كه همين علم را آلت قرار مىدهند از براى انحطاط يك كشور. اينهائى كه از دانشگاهها بيرون آمده بودند و به مقامهاى وزارت و كذا رسيده بودند و به مقامات ديگر، همينها بودند كه ما را به دامن شرق و غرب كشاندند و ما را وابسته كردند به آنها. ما كه مىگوئيم كه بايد دانشگاه و فرهنگ اصلاح بشود، ما نمىخواهيم كه دانشگاه نباشد، ما مىخواهيم دانشگاهى باشد كه براى ملت باشد، براى خودمان باشد. دانشگاهى كه در خدمت آمريكا باشد، نبودش بهتر است. اينقدر اشخاص از تعطيل دانشگاه ناراحتند، دانشگاهى كه به حسب آنچه كه به من يكى از مطلعين گفت همين چند روز پيش از اين، دانشگاهى كه اتاق جنگ بوده براى كردستان يعنى در دانشگاه اتاقى بوده است كه جنگ كردستان را، جنگ دموكرات را و ساير اشرار را اينها اداره مىكردهاند، شماها يك همچو دانشگاهى
صحيفه نور ج 13 صفحه 208
مىخواهيد؟
شما كه فريادتان بلند شده است كه چرا دانشگاه تعطيل است، مىخواهيد يك همچو دانشگاهى باز بشود؟ اتاق جنگ باز بشود براى هدايت دموكرات و امثال اين كه ايران را به باد فنا بدهند اين دانشگاه را شما مىخواهيد؟ تاسفتان براى اين دانشگاه است آيا اين دانشگاه اگر بسته باشد بهتر نيست كه باز باشد؟ البته بايد براى اين اشخاصى كه مامورند كه انقلاب فرهنگى دانشگاه را درست بكنند تعجيل بكنند كه در اول مرتبه، فرصت عمل حاصل شده باشد و دانشگاه، دانشگاه اسلامى و دانشگاه براى خود ملت باشد. والا همين ما در دانشگاه را باز كنيم و هر كه مىرود برود، شما مگر نديدهايد كه آنوقت كه دانشگاه باز بود چه فسادهائى بود، دانشگاه سنگر بود از براى كمونيستها و اتاق جنگ بود براى كمونيستها و شما تأسف مىخوريد كه اين دانشگاه نيست؟ مىفهميد چه مىگوئيد؟ از روى فهم مىگوئيد؟ اگر از روى فهم مىگوئيد، بايد تكليفتان معين بشود و اگر از روى نادانى مىگوئيد، چطور شما اين دانشگاهى را كه در چندين ماه پيش، در يك سال، چقدر پيش، مركز همه فسادها قرارش داده بودند و در چنگال كمونيستها و چريكها و ساير ارگانهاى منافق بود حالا مىخواهيد باز بشود، مىخواهيد باز آنها بيايند؟ تأسف شما بر اين است كه چرا منافقين نباشند در دانشگاه تأسف شما بر اين است كه چرا اسلام بايد باشد در دانشگاه دانشگاهى كه مركز يك همچو كارهايى باشد، اين دانش هم حتى ندارد، براى اينكه تحصيل و دانش وقت مىخواهد، وقت آرام مىخواهد، محيط آرام مىخواهد، محيطى كه هر روز به جان هم بيفتند و به هم بكوبند هم را، اين محيط نمىتواند محيط حتى علم باشد. شمايى كه دانشگاه را مىخواهيد با همان وضعش باز بشود، شما مىخواهيد ما را به همان وابستگىهايى كه داشتيم ما را برسانيد و ما بر گردانيد به حال وابستگى. نه دانشگاهى ديگر حاضر است به اين كار و نه ملت حاضر است. شماها كه اينقدر دلسوزى براى دانشگاه مىكنيد و تعطيل، خوب بيائيد وارد بشويد در كار، دانشگاه را يك دانشگاه اسلامىاش كنيد، كمك كنيد، نه اينكه بنشينيد بنويسيد كه چرا دانشگاه تعطيل است آن دانشگاه را شما مىخواهيد؟ دانشگاه زمان رضاخان و زمان محمدرضا را مىخواهيد شما؟ مىخواهيد از دانشگاه امثال شريف امامى بيرون بيايد؟ اصلاح كنيد خودتان را آقا، توجه شما نداريد به مسائل، خدا نكند كه توجه داشته باشيد، لكن حمل به صحت اين است كه توجه شما نداريد به مسائل، شم سياسى شماها نداريد. دانشگاه در سرتاسر دنيا در خدمت ابر قدرتها هستند و بودهاند و ما مىخواهيم نباشد اين. در دانشگاههاى ما هم اصلا" علمش هم اينقدرها نبود، يك عدهاى، البته هم متعهد بودند و هم چه، اما در اقليت واقع شده بودند كه مشت محكم كمونيستها نمىگذاشت اينها كارى انجام بدهند. حالا هم اگر دانشگاه باز بشود، اساتيد متعهد داشته باشيم، نمىگذارند اينها كه دانشگاه، دانشگاه باشد، حتى دانشگاه، دانشش هم در آن نبود، اگر دانش در آن بود، چرا الان بعد از اينهمه سال و ميلياردها خرج و بودجه اين ملت صرف شد و حالا وقتى كه مىخواهند يك مريضى را كه يك قدرى مرض آن مشكل است معالجه كنيم، مىگوئيد بايد برود به خارج؟ اين وابستگى نيست؟ شما يك همچو دانشگاهى
صحيفه نور ج 13 صفحه 209
مىخواهيد كه بعد از پنجاه سال مريضش بايد برود در انگلستان خودش را معالجه كند؟ اگر دانشگاه به همان حال باشد، هر روزى كه بر دانشگاه بگذرد بر فساد اين مملكت اضافه مىشود، ما را خواهى نخواهى دانشگاه مىكشد به دامن آمريكا يا شوروى. اين نمىشود غير از اين، براى اينكه اساس از دانشگاه شروع مىشود، مردم بازار نمىتوانند ما را بكشند به دامن شوروى يا آمريكا، مردمى كه دهقان هستند نمىتوانند ما را بكشند به دامن اين و آن، مردمى كه در كارخانهها هستند نمىتوانند اين كار را بكنند معممين هم نمىتوانند اين كار را بكنند ولو اينكه در آنها آدم فاسد باشد. آن كه مىتواند ما را وابسته كند و در دامن آمريكا يا شوروى بكشد، دانشگاه است براى اينكه همه چيز ما در دانشگاه است. همت كنيد با هم دانشگاه را اصلاح كنيد. هى ننويسيد كه چر دانشگاه باز نمىشود. آن دانشگاه نبايد باز بشود. دانشگاهى كه امثال شريف امامى را تربيت مىكند نبايد هم باز بشود. دانشگاه بايد علم و تخصص را به آن مرتبه عالى برساند و تعهد و اخلاق و اسلاميت را هم به آن مرتبه عالى. بايد مهذب بشود، هم دانشگاه هم حوزههاى علميه.
اين دو مركز (فيضيه و دانشگاه) بايد با هم باشند و علم و عمل را به منزله دو بال بدانند
بايد از حوزههاى علميه يك عالمى به تمام معنا متعهد بيرون بيايد و مركز ساخت انسان باشد و دانشگاه هم مركز ساخت انسان. ما انسان دانشگاهى مىخواهيم، نه معلم و دانشجو. دانشگاه بايد انسان ايجاد كند و انسان بيرون بدهد از خودش، اگر انسان بيرون داد از خودش، انسان حاضر نمىشود كه كشور خودش را تسليم كند به غير، انسان حاضر نمىشود كه تحت ذلت برود و اسارت، آنها هم از انسان مىترسند. سابق رضاخان از مدرس مىترسيد براى اينكه انسان بود. آنوقت هم مدرس از قرارى كه از او نقل كردهاند گفته بود كه: در مجلس ما يك مسلمان هست، آن هم ارباب كيخسرو. رضاخان رقيب خودش را مدرس مىدانست، به ديگران اعتنايى نداشت. رقيب خودش را مدرس مىدانست كه وقتى كه مىايستاد و صحبت مىكرد، متزلزل مىكرد همه را. يك انسان بود، وضع زندگيش آن بود كه شما شنيديد كه من ديدم. وقتى كه وكيل شد يعنى از اول به عنوان فقيهى كه بايد در مجلس باشد تعيين شد، آنطور كه نقل كردهاند يك گارى با يكى اسبى در اصفهان خريده بود و سوار شده بود و خودش آورده بود تا تهران، آنجا آن را هم فروحته بود و منزلش يك منزل محقر از حيث ساختمان، يك قدرى بزرگ بود ولى محقر از حيث ساختمان و زندگى يك زندگى مادون عادى كه در آنوقت لباس كرباس ايشان زبانزد بود، كرباسى كه بايد از خود ايران باشد مىپوشيد. اين وطنخواهها كدام لباسشان مال ايران است؟ بايد همه اشخاصى كه علاقه دارند به اين كشور، علاقه دارند به اسلام، علاقه دارند به اين ملت توانشان را روى هم بگذارند براى اصلاح دانشگاه، خطر دانشگاه از بمب خوشهاى بالاتر است، چنانچه خطر حوزههاى علميه هم از خطر دانشگاه بالاتر است. بايد تهذيب بشوند اينها، بايد اشخاص متعهد چه در حوزههاى علميه و چه در دانشگاه كمر خودشان را محكم
صحيفه نور ج 13 صفحه 210
ببندند براى اصلاح. حالا شما آقايان يك قدم را برداشتيد و اين قدم پربركتى است و او اينكه آن ديوار بزرگى كه بين شما كشيده بودند آن سد عظيمى را كه ما بين به اصطلاح فيضيه و دانشگاه كشيده بودند، آن سد را شما شكستيد. اين قدم اول است كه شما برداشتيد و قدمهاى بعد كوشش در اينكه از همه جهات مستقل باشيد و وابسته نباشيد. من اين عرضى را كه مىكنم، خوب ديگر نمىتوانم بعد ببينم شما را كه به آن مرتبه رسيدهايد، من ديگر اواخر كار است براى من اما من مىگويم كه ديگران و نسلهاى آتيهاى كه انشاء الله مىآيند متوجه باشند كه اين دو مركز بايد با هم باشند و اين دو مركز بايد علم و عمل، علم و تهذيب را به منزله دو بالى بدانند كه با يكى از آنها نمىشود پريد، قدمهاى بعد تهذيب است. مهم اين است كه دانشگاه يك كسى كه از آن بيرون بيايد بفهمد كه من با بودجه اين مملكت تحصيل كردهام، متخصص شدهام، به مقامات عاليه علم رسيدهام و بايد براى اين مملكت خدمت بكنم و براى استقلال اين كشور بايد خدمتگزار باشم. بايد اين اساتيد دانشگاه آن چيزهايى كه در سالهاى طولانى و خصوصاً در اين تقريباً 50 سال آخر در مغز اين جوانها انباشته كردهاند و به آنها همچو باورانده بودند كه ما خودمان چيزى نيستيم و بايد همه چيزمان از آنجا باشد، كه اين موجب اين شد كه مغزهاى اينها به كار نيفتاد براى اينكه خودشان يك چيزى را ايجاد كنند، بايد آنهائى كه به اين كشور علاقه دارند، آنهائى كه به اين ملت علاقه دارند، آنهائى كه خودشان وابسته نيستند و خدمتگزار ابرقدرتها نيستند، آنها همت كنند به اينكه دانشگاه را يك مركزى درست كنند كه مركز علم و تهذيب باشد، كه همه تخصصها در خدمت خود كشور باشد نه اينكه متخصص بشود و با آن تخصصش ما را به دامن آمريكا بكشد، متخصص بشود و با آن تخصصش به كشور ما ضربه وارد كند، هر چه متخصص تر بدتر. آن كسى كه مهذب نشده است و آن كسى كه براى كشور خودش احساس نكرده كه من براى اين كشور هستم و از اين كشور من استفاده كردهام و استفاده علمىام را بايد به اين كشور تحويل بدهم، اگر چنانچه اين احساس نباشد و اين باور نباشد، دانشگاه بدترين مركزى است براى اينكه ما را به تباهى بكشد و اگر اين احساس پيدا شد و اين اساتيد دانشگاه، آنهائى كه متعهدند، آنهائى كه توجه دارند، آنهائى كه در زمان سابق براى اين مملكت غصه مىخوردند بايد خودشان را مجهز كنند كه اين فرزندان ايران، متعهد و در خدمت خود ايران باشند. اگر اينطور بشود، دانشگاه بالاترين مقامى است كه كشور ما را به سعادت مىرساند. دانشگاه دو راه دارد: راه جهنم و راه سعادت، راه ذلت و مسكنت و نوكر مابى و امثال اينها و راه عظمت و عزت و بزرگ منشى. دانشگاه، همين دانشگاه را تا دانشگاه ما داريم فايده ندارد، ما دانشگاه 50 سال است داريم و از دانشگاه هر چه فساد توى اين مملكت پيدا شد از اين اشخاصى بود كه در دانشگاه تحصيل كرده بودند، تخصص هم شايد داشتند. آن احمدى زمان رضاخان كه بسيارى از رجال اين مملكت را او با آمپولش كشت، آن هم از دانشگاهها، تخصص هم داشت ولى تخصص را به اين راه كه آنهائى را كه امر مىشد به او كه بايد كشته بشوند، با يك آمپول مىزد و مىكشت. شما يك همچو دانشگاهى مىخواهيد و يك همچو اساتيدى و يك همچو تخصصى از آن طرف هم دانشگاه، از آن اشخاص شريف بيرون مىآيد و ما مىخواهيم همهشان شريف باشند. و
صحيفه نور ج 13 صفحه 211
فيضيه، اگر تهذيب در كار نباشد، علم توحيد هم به درد نمىخورد. العلم هو الحجاب الاكبر هر چه انباشته تر بشود علم، حتى توحيد كه بالاترين علم است انباشته بشود در مغز انسان و قلب انسان، انسان را اگر مهذب نباشد، از خداى تبارك و تعالى دورتر مىكند. بايد كوشش بشود در اين حوزه علميه، چه حال و چه بعدها كوشش بشود كه اينها را مهذب كنند. در كنار علم فقه و فلسفه و امثال اينها، حوزههاى اخلاقى، حوزههاى تهذيب باشد و حوزههاى سلوك الى الله تعالى . شما ميدانيد كه مرحوم شيخ فضل الله نورى را كى محاكمه كرد؟ يك معمم زنجانى، يك ملاى زنجانى محاكمه كرد و حكم قتل را او صادر كرد. وقتى معمم ملا، مهذب نباشد، فسادش از همه كس بيشتر است. در بعضى روايات هست كه در جهنم، بعضىها، اهل جهنم از تعفن بعضى روحانيين در عذاب هستند و دنيا هم از تعفن بعضى از اينها در عذاب است. تا اصلاح نكنيد نفوس خودتان را، از خودتان شروع نكنيد و خودتان را تهذيب نكنيد، شما نمىتوانيد ديگران را تهذيب كنيد. آدمى كه خودش آدم صحيحى نيست نمىتواند ديگران را تصحيح كند، هر چه هم بگويد فايده ندارد. كوشش كنند علمائى كه الان در حوزهها هستند، در هر حوزهاى از حوزههاى اسلامى كه اين جوانها كه با يك فطرت سالم مىآيند، بعد از ده، بيست سال با يك فطرت فاسد بيرون نروند. تهذيب لازم است، هم در شما و هم در شما، التبه همه، همه ملت و همه انسانها بايد مهذب بشوند، لكن تاجر اگر مهذب نشد، كارش يك كار گرانفروشى و نمىدانم اينهاست كه وقتى همهاش را روى هم بگذارند فسادش زياد است اما يك نفر اينقدرها فساد ندارد، اما عالم اگر فاسد بشود يك شهر را، يك مملكت را به فساد مىكشد، چه عالم دانشگاه باشد و چه عالم فيضيه فرقى نمىكند. انشاء الله خداوند تبارك و تعالى اين قدمى را كه شما عزيزان برداشتيد و آن وحدت بين شما و دانشگاه و شما و روحانيون، اين قدم را مبارك كند و توجه به اين داشته باشيد كه حالا كه شما نزديك به هم داريد مىشويد نقشههائى كه براى جداكردن شما از هم است بيشتر به كار مىافتد.
حالا شياطين بيشتر در فكر هستند كه روحانى را از يك طرف بكوبند و دانشگاهى را از يك طرف
آنوقت جدا كرده بودند شما را از هم، يك ديوارى كشيده بودند، شما آنطرف و آنها هم آن طرف، هر دو هم به هم بدبين و آنها هم استفادهاش را مىكردند. حالا كه مىبينند كه يك تحولى پيدا شده است، دانشگاهى متمايل شده است به روحانى، روحانى متمايل شده است به دانشگاهى، با هم هستند و مىخواهند با هم كشور خودشان را به پيش ببرند، حالا شياطين بيشتر در فكر هستند كه روحانى را از يك طرف بكوبند و دانشگاهى را از يك طرف و فساد كنند بين اين دو تا، به آنها بگويند كه اينها چطورند، به اينها بگويند آنها چطورند. چشمهايتان را بايد خيلى باز كنيد در اين زمان چشم و گوشها بايد خيلى باز باشد كه يك وقت مىبينيد از داخل خود دانشگاه و از داخل خود فيضيه شما را به فساد مىكشانند، شما را به تفرقه مىكشانند. اينها نمىتوانند ببينند، اينهايى كه نمىخواهند اين
صحيفه نور ج 13 صفحه 212
كشور يك كشور صحيح و سالم باشد و اربابهاى آنها كه از اول هم نمىخواستند مىتوانند ببينند كه شما با هم مجتمع شدهايد و مىخواهيد با هم كار كنيد. آنها عواقب اين امر را براى خودشان مىدانند كه اگر حقيقتاً دانشگاهى و حوزههاى علمى و همه دانشگاهها در هر جا كه هستند اينها با هم بشوند و با هم نقشه داشته باشند براى پيروز كردن انقلاب، اين براى آنها چه عواقبى دارد. آنها اين مطالب را مطالعه كردهاند، مىفهمند و در صدد اين هستند كه نگذارند شماها با هم باشيد. چشم و گوشتان را، چه دانشگاهىها و چه طلاب علوم روحانى چشم و گوشتان را باز كنيد و هر كه به شما يك مطلبى بود گفت كه در آن مسير باشد، توجه كنيد كه اين يك غرضى در آن هست. هر وقت آمدند گفتند روحانى چه جورى است و هر وقت آمدند گفتند دانشگاهى چه جورى است، بدانيد كه اين كارى كه شما كرديد، براى آنها سنگين دارد تمام مىشود و بايد انشاء الله به پيش برويد و اشخاصى هم كه هر كس در هر جا هست و مىتواند خدمت بكند به اين اجتماع و خدمت بكند به اين دانشگاه و خدمت بكند به اين فيضيه، بايد خدمت بكند كه آنها را، هم مهذب كند و هم عالم، متخصص و هم متحد. من اميدوارم به اينكه شماها اين قدم را برداشتيد، اين قدمها يك قدمهاى بلندترى در دنبال داشته باشد و با فضل خداى تبارك و تعالى شما اين مملكت خودتان را نجات بدهيد از اين انگلهائى كه حالا دارند فساد مىكنند و از انگلهائى كه بعدها هم خواهند آمد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 213
تاريخ: 27/9/59
بيانات امام خمينى در جمع اعضاى خانوادههاى شهداى اصفهان
سعادت را آنها بردند كه آن چيزى را كه خدا به آنها داده بود تقديم كردند
بسم الله الرحمن الرحيم
ما هر روز مواجهيم با صحنههائى كه در عين حال كه دلخراش است غرور آفرين است. ديروز جمع كثيرى از معلولين آمدند و امروز هم معلولين از اصفهان آمدهاند با عكسهاى زيادى كه از شهدا آوردهاند. من اين تحول عظيمى كه در ايران پيدا شده است كه در عين حالى كه پدرها با عكس جوان خودشان آمدهاند و مادرها چند نفر از فرزندانشان را از دست داده اند، لكن روحيه آنها روحيه بسيار بلندى است و اين تحول مبارك است بر ملت ايران. من در اين مجمعى كه اين جوانان را و اين عكس جوانان را مىبينم بايد تأثرات خودم را به بازماندگان اينها تسليت خودم را به پدرها و مادرهاى اينها تقديم كنم و براى آنها هم طلب مغفرت. خداوند به شماها اجر عنايت كند و صبر عنايت كند و آن جوانهاى غرور آفرين ما را به رحمت واسعه خود غريق كند. اين مسائل در طول تاريخ بوده است، در صدر اسلام اينطور مصائب براى اولياء خدا و براى مسلمين صدر اسلام بسيار بوده است و شايد از آنوقت تاكنون اينطور وضعيتى كه در ايران هست و اين تحولى كه براى ملت ما از زن و مرد، بزرگ و كوچك حاصل شده است، سابقه نداشته باشد. خداوند تبارك و تعالى به ما هر چه داريم، داده است و ما هر چه داريم از اوست و بايد تقديم او كنيم. سعادت را آنها بردند كه آن چيزى را كه خدا به آنها داده بود تقديم كردند و ما عقب مانده آنها هستيم. من به شما همه برادران و عزيزان كه فرزندان خودتان را از دست داده تسليت و تبريك عرض مىكنم. تبريك براى اينكه شما خانوادههائى بوديد كه در دامن شما اين جوانهاى برومند تربيت شدهاند كه فداكارى كردند براى اسلام. اسلام به ما حق بزرگ دارد، حق حيات دارد و ما هر چه در راه اسلام بدهيم آن حقى كه اسلام به ما دارد ادا نكرديم. من خداى تبارك و تعالى سلامت و سعادت همه شما را و رحمت براى اين جوانهائى كه فداكارى كردهاند، طلب مىكنم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 214
تاريخ: 2/10/59
تلگرام تسليت امام خمينى به حجت الاسلام سيد محمد على انگجى
بسم الله الرحمن الرحيم
حضرت حجت الاسلام آقاى حاج سيد محمد على انگجى دامت افاضاته خبر ضايعه رحلت حضرت حجت الاسلام و المسلمين آقاى انگجى رحمه الله عليه موجب تأثر گرديد. ضايعه بزرگ وارد بر مسلمين را به جنابعالى و خانواده محترم ايشان و حضرات حجج اسلام و اهالى محترم آذربايجان تسليت عرض و از خداوند تعالى رحمت براى ايشان و عظمت براى اسلام و مسلمين و اهالى غيور تبريز و آذربايجان مسئلت مىنمايم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 215
تاريخ: 2/10/59
فرمان امام خمينى به حجتالاسلام شيخ مهدى كروبى
بسم الله الرحمن الرحيم
جناب حجت الاسلام آقاى حاج شيخ مهدى كروبى دامت افاضاته پيرو ماموريتى كه جنابعالى در مورد رسيدگى به وضع بازماندگان شهداى انقلاب اسلامى از طرف اينجانب داريد چون اخيراً گاهى ديده شده است كه براى سرپرستى فرزندان شهدا بين اولياء آنان اختلافاتى صورت گرفته لذا جنابعالى موظفيد از طرف اينجانب به اين موضوع رسيدگى نموده و حتى المقدور آنان را به صورتى راضى كنيد و اگر ميسر نشد، به هر نحو مصلحت ديديد رفع مشكل كنيد و از اولياء فرزندان شهدا نيز مىخواهم كه با در نظر گرفتن سعادت فرزندان شهدا و آينده آنان اين كار را به نحو آبرومندى فراهم كرده و روح شهداى عزيز را شاد نمايند و اميد است مسوولين محترم ادارى و مردم نيز همكارىهاى لازم را با جنابعالى در انجام وظايف محوله داشته باشند. از خداى تبارك و تعالى موفقيت شما را مسئلت دارم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 216
تاريخ: 3/10/59
بيانات امام خمينى در جمع ائمه جمعه شهرستانها
تاثير القائات شياطين مبنى بر عدم دخالت روحانيون در امور سياسى
بسم الله الرحمن الرحيم
من اول بايد از علماى اعلام بلاد، برادران ائمه جمعه از اهل سنت و از اهل تشيع تشكر كنم كه زحمت كشيدند و اينجا تشريف آوردند و همين طور از ساير برادرانى كه در اينجا تشريف دارند و با ناراحتى نشستهاند يا ايستادهاند تشكر كنم و بعض مطالبى كه تنبهش لازم است ولو خود شما مىدانيد. يك مطلبى كه همه مىدانيد و مىدانيم اين است كه شياطين بزرگ و كوچك و آنهائى كه مىخواستند و مىخواهند تمام قدرتها را در هر جا قبضه كنند و تمام منافع ملتها را چپاول كنند، از سال طولانى نقشههاى عجيب و غريبى داشتهاند و مع الاسف قشرهاى زيادى غافل بودند، از جمله اين مطلب كه روحانيون در امور سياسى نبايد دخالت كنند، آنها بايد مردم را در اين نماز و روزه و امثال اينها هدايت كنند و جاى آنها و شغل آنها مسجد است و منزل، مسجد بيايند نماز بخوانند، منزل بروند استراحت كنند و به طورى اين تبليغ شده بود كه همه باورشان آمده بود تقريباً و دخالت در سياست يك فحشى بود براى اهل علم. اگر مىگفتند فلان آخوند سياسى است، اين به منزله يك فحش تلقى مىشد و خود مردم و بلكه خود روحانيون هم بسياريشان اين مسأله را باورشان آمده بود. اگر راجع به يك امر اجتماعى، يك امرى كه راجع به ملت است گفته مىشد، بعضىها مىگفتند كه ما در امور سياسى دخالت نمىكنيم، و اگر يك ملائى در امر سياست ملت و مصالح كشور صحبت مىكرد، مىگفتند كه اين سياسى است و بر خلاف موازين است. اين مسألهاى بود كه اينقدر رويش تبليغات كرده بودند در داخل و خارج، كه به اين زودى نمىشد از ذهن مردم بيرون كرد. آنها مىخواستند كه يك قشر بزرگى از جامعه كه جامعه هم تبع آنها هست منزوى كنند و خودشان به جاى آنها بنشينند، حكومت مال ما، نماز جماعت خشكى كه در آن اصلا" صحبت اجتماعى و سياسى نباشد هم مال شما. من يك قصهاى از مرحوم حاج آقا روح الله خرم آبادى شنيدم و يك قصه هم خودم دارم. مرحوم آقاى كاشانى رحمه الله را كه تبعيد كرده بودند به خرم آباد و محبوس كرده بودند در قلعه فلك الافلاك يا كجا، آقاى حاج آقا روح الله مىفرمودند كه من از آن كسى كه رئيس ارتش آنجا و آقاى كاشانى هم تحت نظر او بود و محبوس بود (من حالا وقتى مىگويم محبوس در زمان رضاخان شما خيال مىكنيد مثل حبسهاى عادى زمانهاى ديگر بود، البته پسرش هم مثل پدر بود لكن آن كسى كه گرفتار مىشد اگر از اشخاص
صحيفه نور ج 13 صفحه 217
عادى بود همچو مرعوب مىشد كه در حبس يك كلمهاى كه بر خلاف مثلاً" دولت يا آن كسى كه در آنجا هست بزنند،امكان نداشت برايشان) مرحوم حاج آقا روح الله گفتند كه من از اين رئيس ارتش كه در آنجا بود خواهش كردم كه من را ببرد خدمت مرحوم آقاى كاشانى، قبول كرد و ما را بردند پيش ايشان. آن رئيس، آنجا بود و من هم بودم و آقاى كاشانى. آن شخص شروع كرد صحبت كردن و رو كرد به آقاى كاشانى كه آقا شما چرا خودتان را (قريب به اين معانى) به زحمت انداختيد؟ آخر شما چرا در سياست دخالت مىكنيد؟ سياستشان شما نيست، چرا شما دخالت مى كنيد؟ از اين حرفها شروع كرد گفتن. آقاى كاشانى فرمودند: خيلى خرى، شما نمىدانيد كه اين كلمه در آنوقت مساوى با قتل بود، ايشان گفتند: تو خيلى خرى، اگر من دخالت در سياست نكنم كى دخالت بكند؟ يك قصه هم من خودم دارم. وقتى كه ما در حبس بوديم و بنا بود كه حالا ديگر از حبس بيرون بيائيم و برويم قيطريه و در حصر باشيم آن رئيس امنيت آن وقت در آنجا حاضر بود كه ما بنابود از آن مجلس برويم، ما را بردند پيش او، او ضمن صحبتهايش گفت كه آقا سياست عبارت از دروغگويى است، عبارت از خدعه است، عبارت از فريب است، عبارت از پدر سوختگى است، اين را بگذاريد براى ما من به او گفتم اين سياست مال شماست. البته بعدش آمد دروغى گفت كه بنا مىگذاشتند كه در سياست دخالت نكنند و ما هم جوابش را داديم. مسأله اين است. البته سياست به آن معنايى كه اينها مىگويند كه دروغگوئى، با دروغگوئى، چپاول مردم و با حيله و تزوير و ساير چيزها، تسلط بر اموال و نفوس مردم، اين سياست هيچ ربطى به سياست اسلامى ندارد، اين سياست شيطانى است و اما سياست به معناى اينكه جامعه را راه ببرد و هدايت كند به آنجائى كه صلاح جامعه و صلاح افراد هست، اين در روايات ما براى نبى اكرم با لفظ سياست ثابت شده است و در دعاى، در زيارت جامعه ظاهراً هست كه ساسه العباد هم هست، در آن روايت هم هست كه پيغمبر اكرم مبعوث شد كه سياست امت را متكفل باشد.
سياست كه عبارت است از هدايت جامعه، مختص انبياست
بايد عرض كنم كه سياست براى روحانيون و براى انبيا و براى اولياى خدا حقى است، لكن سياستى كه آنها دارند، دامنهاش با سياستى كه اينها دارند فرق دارد. ما اگر فرض كنيم كه يك فردى هم پيدا بشود كه سياست صحيح اجرا كند، نه به آن معناى شيطانى فاسدش، يك حكومتى، يك رئيس جمهورى، يك دولتى سياست صحيح را هم اجرا كند و به خير و صلاح ملت باشد، اين سياست يك بعد از سياستى است كه براى انبيا بوده است و براى اوليا و حالا براى علماى اسلام. انسان يك بعد ندارد، جامعه هم يك بعد ندارد، انسان فقط يك حيوانى نيست كه خوردن و خوراك همه شوون او باشد. سياست شيطانى و سياستهاى صحيح اگر هم باشد امت را در يك بعد هدايت مىكند و راه مىبرد و آن بعد حيوانى است بعد اجتماع مادى است و اين سياست يك جزء ناقصى از سياستى است كه در اسلام براى انبيا و براى اوليا ثابت است، آنها مىخواهند ملت را، ملتها را، اجتماع را، افراد را هدايت كنند، راه ببرند در همه مصالحى كه از براى انسان متصور است، از براى جامعه متصور است،
صحيفه نور ج 13 صفحه 218
همانى كه در قرآن صراط مستقيم گفته مىشود و اهدانا الصراط المستقيم ما در نماز مىگوئيم، ملت را اجتماع را، اشخاص را راه ببرد به يك صراط مستقيمى كه از اينجا شروع مىشود و به آخرت ختم مىشود، الى الله است. سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد، تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند به طرف آن چيزى كه صلاحشان هست، صلاح ملت هست، صلاح افراد هست و اين مختص به انبياست. ديگران اين سياست را نمىتوانند اداره كنند، اين مختص به انبيا و اولياست و به تبع آنها به علماى بيدار اسلام، و هر ملتى علماى بيدارش در زمانى كه آن ملت نبىشان بوده است. اينكه مىگويند شما دخالت در سياست نكنيد و بگذاريد براى ما، شماها سياستتان سياست صحيحتان هم يك سياست حيوانى است، آنهائى كه فاسدند سياستشان سياست شيطانى است، آنهائى كه صحيح راه مىبرند باز سياستى است كه راجع به مرتبه حيوانيت انسان، راجع به رفاه اين عالم، راجع به حيثياتى كه در اين عالم هست راه مىبرند لكن انبيا هم اين عالم و هم آن عالم را (و اينجا راه است براى آنجا) اينها هدايت مىكنند مردم را به اين راه و آنچه كه صلاح ملت است، صلاح جامعه است، اينها آنها را به آن صلاح دعوت مىكنند و صلاح مادى و معنوى از مرتبه اول تا آخرى كه انسان مراتب كمال دارد، سياستمداران اسلامى، سياستمداران روحانى، انبيا عليهم السلام، شغلشان سياست است. ديانت همان سياستى است كه مردم را از اينجا حركت مىدهد و تمام چيزهايى كه به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنها را از آن راه مىبرد كه صلاح مردم است كه همان صراط مستقيم است.
حيلهها در كار است كه شما را از سياست كنار بزنند
شما آقايان و همه ملت بايد توجه كنيد كه سابقاً ما را آنطور تربيت كرده بودند و به واسطه تبليغاتى كه قدرتهاى چپاولگر درست كرده بودند كه ما را از سياست جدا كنند و ما دخالت در هيچ امر اجتماعى مردم، در هيچ امر سياسى مردم نكنيم و آنهائى كه مىخواهند انجام بدهند وظيفهشان را براى ابر قدرتها، به دست بگيرند سياست را و حكومت را و همه چيزها را، و بكشانند مردم را به طرف آن مرتبهاى، آن چيزى كه خودشان مىخواهند و قدرتهاى بزرگ مىخواهند، يعنى ما را بكشانند يا به دامن شرق و يا به دامن غرب و اين سياست، سياست شيطانى است و بر فرض اينكه اينها سياست انسانى هم داشته باشند، بيش از يك بعدش را ندارند، تمام ابعادش را انبيا داشتهاند و از آنها ارث رسيده است به علماى متعهد. ما نبايد، خيال نكنيد كه اين قدرتهاى بزرگ از ما دست برداشته اند، الان همه حيلهها در كار است كه شما را از سياست كنار بزنند، شما را نگذارند در امور اجتماعى دخالت بكنيد، شما را نگذارند كه در حكومت هيچ دخالتى بكنيد، بله، ما يك وقتى كه در نجف بوديم اين كلمه را گفتهام من كه علما مرتبهشان بالاتر از اين است كه داخل بشوند در امور اجرائى، لكن در وقتى كه افرادى باشد كه آن افراد، متعهد به اسلام باشند و بتوانند كارها را روى موازين اسلامى اجرا كنند نه اينكه اگر هيچ كس هم نباشد و اشخاصى باشند كه نتوانند روى مجارى اسلامى عمل كنند يا
صحيفه نور ج 13 صفحه 219
نخواهند روى مجارى اسلامى عمل كنند، باز هم آقايان بروند كنار بنشينند و تماشاچى باشند كه آنها ما را بكشانند به آنجائى كه خودشان مىخواهند. مسأله اين نيست، مسأله اين است كه اگر سياستمدارانى باشند كه همان معنائى را كه مسلمين مىخواهند ولو در همين يك بعدش، ولو در همين بعد دنيائىاش، آنها طورى سياست را انجام بدهند كه ما استقلالمان و آزاديمان محفوظ بماند و ما به طرف شرق يا به طرف غرب كشيده نشويم، البته آنها بكنند، هيچ مانعى ندارد و علما هم مىروند وقتى ديدند كه اينها هستند، مىروند مشغول كارهاى خودشان مىشوند كه آن هم سياست است منتها سياست روحانى. اما وقتى كه ما ببينيم كه اينطور نيست كه تمام اين پستها را و تمام اين قدرتها را اينها اگر دستشان بيايد صرف مىكنند در اينكه جامعه مارابه جامعه مستقل و آزاد بكشند، ناچاريم ما كه اشخاصى كه متعهد هستند و ما را نمىكشانند به اين طرف و آن طرف، دخالت بدهيم در امور، نظارت بدهيم در امور و همه ما و همه شما و همه نسلهاى آتيه، آنها بايد چشم و گوششان را باز كنند كه دوباره هى شيطانها نيايند تزريق كنند كه آقا، علما را چه به سياست، علما را چه به دخالت در امور مملكتى. اين يك نقشه شيطانى است كه الان هم مشغول پياده كردن آن هستند و مشغول تبليغاتش هستند. بنائاً عليه بر شما ائمه جمعه و جماعت و بر همه ائمه جمعهها و جماعتها در همه قطرهاى اسلامى، در همه ممالك اسلامى اين مطلب لازم است بلكه فرض است كه مردم را بيدار كنيد و به مردم بفهمانيد اين معنا را كه اين نغمهاى كه در همه ممالك اسلامى بلند است كه علما نبايد دخالت در سياست بكنند، اين يك نقشهاى است مال ابر قدرتها، مجريش اينها هستند كه در داخل كشورها هستند. به حرف اينها گوش ندهيد و بخوانيد به گوش ملت كه ملت بفهمد اين معنا را كه اين نغمه، نغمه است كه مىخواهند علما را از سياست كنار بزنند و آن بكنند كه در زمانهاى سابق بر ما گذشته است. بيدار باشيم و همه توجه به اين معنا داشته باشيم و نسلهاى آينده هم توجه به اين معنا داشته باشند كه راهشان را يك وقت، اين راهى كه الان مسلمين خودشان اين راه را پيدا كردهاند، اين راه را گم نكنند آنها.
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 223
تاريخ: 4/10/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از معلولين انقلاب اسلامى و جوانان داوطلب اعزام به جبههها
آنها كه خون شهيدان را براى به قدرت رسيدن وسيله قرار مىدهند از فطرت انسانى خارجند
بسم الله الرحمن الرحيم
ما اين منظرهها را كه مىبينيم و اين عزم راسخ و تصميمهاى جزم كه در شما جوانان مىبينم، از وضع شما هم ابتهاج دارم و هم متاثرم. ابتهاج به اينكه يك ملتى آنطور متحول شده است كه در راه خدا همه چيز خودش را نثار مىكند و با آغوش باز دنبال مرگ مىرود. اين در طول تاريخ اگر نمونهاى داشته باشد در صدر اسلام است، بعد از آن نمونهاى ندارد، مثل شما جوانها نمونهاى نيست. و تأثر براى اينكه اين جوانهاى عزيز ما كه بايد براى ملت ما خدمت كنند و براى اسلام خدمت كنند، به دست اشرار يا شهيد شدند و يا معلول، اين موجب تأثر بسيار است. و تأثر ديگر اينكه اين گروههاى منحرف و اين اشخاصى كه طرفدار ابرقدرتها هستند و مىخواهند همان وضع سابق را پيش بياورند يا در صدد قدرت طلبى هستند، چطور مىخواهند با خون اين شهيدان ما و با اين معلولان ما، اينها را نديده بگيرند و براى قدرت خودشان يا براى ابر قدرتها خدمت كنند و از روى خون اين جوانهاى ما بگذرند و خدمت به آمريكا يا شوروى بكنند. چطور انسان متاثر نباشد از اشخاصى كه قدرتمندى خودشان را در خون شهيدان ما مىبينند؟ آنهائى كه براى خودشان و براى قدرت خودشان خون شما جوانها را و شما معلولها را وسيله قرار مىدهند، از فطرت انسانى خارجند، اينها حيواناتى هستند به صورت انسان. آنهائى كه در اين موقعى كه جنگ بر قرار است و ارتش ما و سپاه ما و همه ملت دنبال فكر جنگ هستند، فكر اين باشند كه گروه خودشان قدرت به دست بياورد، اينها جزء انسانها نيستند، اينها حيواناتى هستند به صورت انسان. شما مىبينيد كه الان باز در هر گوشهاى از مملكت ما اين گروههاى منحرف وارد شدند و مشغول توطئه هستند و مشغول شرارت، البته نه شرارت آنها و نه توطئه آنها درمقابل ملت ما و در مقابل قواى مسلح ما كارى از آنها نمىآيد، لكن موجب تأثر است كه چه انسانهاى به صورت و چه سبعهاى به حسب واقع هستند كه خون شهيدان ما را وسيله براى رسيدن خودشان به قدرت قرار مىدهند، از روى كشتههاى ما مىخواهند عبور كنند و به قدرت برسند. تأثر اين است كه چرا انسان بايد اينقدر نادان باشد، اينقدر شقاوت داشته باشد. جوانهاى ما دارند در مرزها و در اطراف مملكت براى نگهدارى جمهورى اسلامى جانفشانى مىكنند و آنها كه نه
صحيفه نور ج 13 صفحه 224
به اسلام اعتقاد دارند و نه به جمهورى اسلامى، دنبال اين هستند كه با خون اينها براى خودشان قدرت درست كنند.
چه بكشيد و چه كشته شويد پيروزيد
لكن من به شما عزيزان، به شما ارتشيان، به شما سپاه پاسداران، به شما ژاندارمرىها، به شما ملت، سرتاسر، نويد مىدهم كه پيروزى با شماست، پيروزى با حق است. من كراراً اين را گفتهام كه ما چه كشته بشويم و چه بكشيم پيروزيم. شما كه در ميدان جنگ رفتيد و معلول شديد و الان در منظره من هستيد و من متاثرم براى شما، شما پيروزيد. شما در نظر اسلام پيروز هستيد. شما در نظر خداى تبارك و تعالى لشكرهاى پيروزمندى هستيد. خداوند انشاء الله شماها را از لشكريان امام زمان سلام الله عليه قرار دهد و اجر آن سپاهيان در ركاب رسول الله را به شما عنايت بفرمايد، آنها هم هر كمالى داشتند، براى خدمت به اسلام و رسول خدا بود و شما هم همين خدمت را داريد انجام مىدهيد. شما با آنها فرقى نداريد و شما هم مثل اشخاصى هستيد كه در غزوات رسول الله جنگيدند و شهيد شدند يا معلول. شما هم در راه خدا و در راه رسول خدا و در راه اسلام فداكارى كرديد، معلول شديد، شهيد شدند دوستان شما وشما پيروز هستيد. و كشورى كه تمام قشرهايش اينطور مهياى براى فداكارى هستند اين كشور پيروز است. و خداوند به شما سلامت و اجر عنايت كند و به ما هم بيدارى بدهد كه به دنبال شما بيائيم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page