-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 140
تاريخ: 12/8/59
بيانات امام خمينى در جمع دانشجويان مسلمان پيرو خط امام
اگر يك ملتى بخواهد پيش ببرد، بايد بتها را بشكند
بسم الله الرحمن الرحيم
از جمله چيزهائى كه دولتهاى بزرگ، ابر قدرتها و به تبع آنها دولتهاى كوچك عمل مىكنند و از چيزهائى كه آنها براى پيشرفت مقاصد خودشان اجرا مىكنند اين است كه ايجاد خوف بكنند در ملتها، دولتهاى كوچك در بين ملت خودشان ايجاد خوف بكنند. شما ديديد كه در اين مدتى كه محمد رضا غصب كرده بود حكومت ايران را، ساواك آنطور تبليغات مىكرد كه هر خانوادهاى شايد گمان مىكرد كه اگر يك كلمه راجع به دولت يا راجع به شاه مخلوع بگويد اين كلمه را آنها مىشنوند و اين را به جزا مىرسانند. در همه قشر ملت، اين خوف را اينها ايجاد كرده بودند با تبليغات دامنه دار خودشان كه ساواك همچو هست كه در هر چند نفر آدم يكى از آنها ساواكى است و حرفها را اگر در داخل خانهها هم بر ضد رژيم گفته بشود به ساواك مىرسانند و ساواك هم خواهد چه كرد و چه كرد. اينها در خود كشور خودشان، هر كشورى كه زير دست آن كشورها بود، در كشور خودشان اين معنا را دامن مىزدند به طورى كه در زمان شاه مخلوع آنطور در بين مردم خوف بود كه شايد برادر از برادرش مىترسيد، پدر از پسر، پسر از پدر، هر دو از زن مىترسيدند كه مبادا يك وقت ما يك حرفى بزنيم و موجب گرفتارى و آزار و اذيت بشود و اعدام و حبس و كذا. دولتهاى بزرگتر كه شياطينى هستند معلم اين شيطانها، آنها از باب اينكه دايره سلطهشان زياد بود به همه كشورها، اينطور مسائل را با حكومتهاى آنها و با ملتهاى ديگر باز تبليغ مىكردند و ايجاد خوف و رعب مىكردند در همه كشورها و اينطور وانمود مىكردند كه اگر يك كشورى يك كلمه بر خلاف اين قدرت بزرگ، آن قدرت بزرگ، بر خلاف آمريكا، برخلاف شوروى و قبلاً بر خلاف انگلستان يك كلمه اگر بگويد، دولت را چه خواهند كرد و مملكت را خواهند گرفت و خواهند چه و چه كرد. اين يك حيلهاى بود كه از سالهاى طولانى اينها براى پيشرفت مقاصد خودشان اين حيله را به كار برده بودند و ملتها هم باورشان آمده بود و دولتهاى كوچك هم نسبت به آن بزرگها باورشان آمده بود كه اگر يك كلمه بر خلاف فلان دولت بگويند اينها ساقط خواهند شد و از بين خواهند رفت و آنها هجوم خواهند كرد و لهذا در بعضى از اوقات كه در چندين سال پيش از اين يك اولتيماتومى آنها مىدادند به ايران مثلاً، با همان لفظى كه آنها، تشرى كه آنها مىزدند هر امرى را كه مىخواستند، به مجلس تحميل مىكردند و به
صحيفه نور ج 13 صفحه 141
دولت تحميل مىكردند، اينها هم نسبت به ملت خودشان همين طور بود. همچو كه صحبت حكومت نظامى مىشد ديگر مردم بكلى به واسطه خوفى كه از اينها داشتند، بكلى خودشان را مىباختند. اين معنا را ما را از اول به نظرمان آمد كه بايد اين خوف را شكست، اين يك رعبى است و ارعابى است كه واقعيت ندارد زياد، آنقدر كه واقعيتش است صد چندان تبليغات است و دامن مىزنند به آن و همه مردم را يا همه دولتها را مىترسانند. به نظر مىرسيد كه بايد اگر بخواهد يك ملتى پيش ببرد يا مقابله بكند با دولت يا مقابله بكند با دولتهاى بزرگ، به نظر مىرسيد كه اگر ما بخواهيم يك عملى انجام بدهيم بايد اين بتها را شكست و او به اين است كه بايد خود آنهائى كه در رأس واقع شدند، هدف قرار داد و ابتدا با صحبت، با حرف اينها را همچو كرد كه از دل مردم اين مسأله خارج بشود كه نمىشود بر خلاف فلان قدرت حرف زد. كم كم مردم اين معنا را حس كردند كه نه، آنطورها نيست كه تصور مىشد كه اگر يك كلمه راجع به آن درجه اولىها صحبت بشود عالم به هم مىخورد و لهذا ديديد كه وقتى كه صحبت از خود آن مردك هم شد هيچ اشكالى پيش نيامد. اگر هم اشكالى پيش آمد اشكالى بود كه رفع مىشد و ديديد كه وقتى كه اعلام حكومت نظامى در روز هم كردند مردم ريختند بيرون و شكستند حكومت نظامى را و هيچ چيز نشد.
عمده اين است كه اين خوفهائى كه اينها ايجاد كردند در دل ملتها، اين شكسته بشود. از جمله چيزهائى كه خيلى به آن دامن زده بودند و مىترساندند همه را اين معنا بود كه اين دو تا قدرت بزرگى كه الان در عالم هست، از اين دو قدرت نمىشود اصلاً كسى احتمال بدهد كه كنار برود و خودش مستقل باشد، حتماً يا بايد در بلوك شرق باشد يا در بلوك غرب، از اين دو حال هيچ نمىشود خارج شد. اگر يك وقتى كسى بخواهد خيال اين معنا را بكند كه خودش هم يك آدمى است، خودش هم مستقل است، اين يك خيال غلطى است كه همان تصورات است واقعيت نمىتواند داشته باشد. لكن وقتى كه كم كم ملتها به خود آمدند و فهميدند كه نه، آنطورها نيست، ما ديديم كه مداخله نظامى شوروى در افغانستان كه يك ملت ضعيفى ولى زندهاى هست و با قدرت ايمان مقابله كرد، در عين حالى كه حكومت افغانستان، حكومت غاصب افغانستان با شوروى و حزبها، بعضى از حزبچپى همه با هم هستند معذلك جوانهاى برومند افغانستان در مقابل آنها ايستادند و الان مدتهاى زيادى است كه از براى شوروى ايجاد اشكالات كردند به طورى كه بايد بگوييم شوروى را شكست سياسى دادند. اين براى اين بود كه فهميده شد كه اينطور نيست كه اگر شوروى به يك جائى حمله بكند، ديگر مىشود حرفى زد، اين صد در صد بايد تسليم شد، يا اگر آمريكا يك وقت دست به آن زده بشود، ديگر مملكت مثلاً ايران بكلى منهدم مىشود و از بين خواهد رفت. كم كم اين مسأله، اين رعب شكسته شد نسبت به رژيم منحوس پهلوى كه همه ديديد كه با همان فريادهاى شما جوانها، مردها و قيام ملت نتوانستند آنها ديگر نگه دارند او را. با همه قوائى كه داشتند بالفعل و دنبال او هم بودند، معذلك فريادهاى شما و وحدت كلمه شما آنها را شكست داد.
پس اين معنا كه اگر ما بر خلاف اين دستگاه يك كلمهاى بگوييم نابود خواهيم شد، معلوم شد نه، مسأله
صحيفه نور ج 13 صفحه 142
درست نبوده. اينها به واسطه تبليغاتشان ايجاد خوف كرده بودند كه با همين خوف كارهاى خودشان را انجام مىدادند. بيشتر مردم به واسطه اين خوف كنار مىگرفتند و بى تفاوت مىشدند و مىترسيدند، آنها هم با اينكه قدرتشان به آن بزرگى نبود كه يك ملت را از بين ببرند، استفاده مىكردند لكن ملت ايران اين مطلب را شكست در هم و اين رژيم را از بين برد. نسبت به قدرتهاى بزرگ هم همين طور است قضيه و همين طور بود قضيه كه ارعابش بيشتر از واقعيتش بود. اگر يك مطلبى فرض كنيد در يك دولت كوچكى واقع مىشد بر خلاف ميل شوروى مثلاً يا بر خلاف ميل آمريكا، كافى بود كه آمريكا يا شوروى يك تشر بزنند، با همان يك تشر مسأله ختم مىشد، يا مثلاً در آنوقتى كه انگلستان قدرتش زيادتر بود از ديگران، يك كشتى را بياورند در اين آبهاى نزديك ايران، يك كشتى را كه آوردند اينجا، ديگر نه مجلسش مىتوانست حرفى بزند و نه دولتش و هر چه آنها مىخواستند، تحميل مىكردند. اين مطلب هم در ايران شكسته شد، اين معنا كه يكى برود در سفارت آمريكا و يك تعرضى بكند به سفارت آمريكا، در سابق و در زمان رژيم سابق، جزء تخيلات و شعرها به نظر مىآمد، چطور امكان دارد كه ملتى كه هيچى ندارد، جوانهائى كه دستشان چيزى نيست بروند و سفارت آمريكا را يك تعرضى به آن بكنند، يك سنگى حتى بيندازند، اگر يك همچو چيزى بشود اصلاً ملت و دولت ايران به باد فنا خواهد رفت. اينها چيزهائى بود كه با شيطنت و تبليغات تو مغز مردم كرده بودند و مردم را از آن قدرت ملى و انسانى و اسلامى كه داشتند غافل كرده بودند. ما ديديم كه جوان ما به واسطه آنهمه ناراحتىهائى كه ملت ما از اين قدرت فاسد كشيده بود عكس العمل نشان دادند و رفتند و ريختند و آن اعضاى آنجا را گرفتند و اينها و هيچ آسمان به زمين نيامد. ويژگى اين عمل، اين بود كه اين قدرت آمريكا و اين ارعابى كه كرده بودند اينها كه اگر چنانچه يك تعرضى بشود، به ديوار سفارت آمريكا كسى يك خطى بكشد چهها خواهد شد اين از بين رفت. شما جوانها كه رفتيد و آنجا را گرفتيد و بعد هم به همه معلوم شد كه اينها اصلش يك افرادى نبودند كه راجع به يك سفارتخانه متعارف باشند، اينها مركز يك توطئهاى بودند كه در همه شوون كشور ما بلكه منطقه دخالت مىكردند و دولتهاى سابق دانسته يا ندانسته از آنها بايد تبعيت بكند و هر كارى كه مىخواهد انجام بدهد بايد با مشورت اينها باشد چنانچه خود محمد رضا گفت كه ما ليست وكلا از سفارت مىآمد و ما بايد اين ليست را همانطورى كه آنها نوشتند عمل بكنيم. اين خدمتى كه اين جوانها كردند و رفتند و شكستند و گرفتند آنجا را و آن افراد فاسد را نگه داشتند، اين يك مطلبى بود كه آن واهمههائى كه در ذهن مردم بود، در ذهن ملتها بود، در ذهن دولتها بود و آن هيولائى كه نشان داده بودند آنها از قدرتهاى بزرگ، آن را شكستند. اين يك مطلبى است كه اگر چنانچه ملت ما هم دنبال او هر جور زحمتى به خودش راه بدهد، هر جور گرفتارى و تنگنائى كه برايش پيش بيايد ارزش دارد. ارزش اين عمل به اين نيست كه ما شكممان يك وقتى گرسنه مىماند يا مثلاً راه وقتى بخواهيم برويم با اتومبيل مىتوانيم برويم از باب اينكه نداريم چيزى ارزش اين به اينها نيست. ارزش اين در عالم به اين است كه شما يك بتى كه درست كرده بودند اينها كه، بت بزرگى كه همه ممالك را گرفته بود، شكستيد، و اين يك
صحيفه نور ج 13 صفحه 143
جنبه سياسى داشت كه، و يك ارزش سياسى داشت كه همه ارزشها پيش او كوچكند. اينهائى كه خيال مىكنند كه به واسطه اعمال اينها ما در تنگنا واقع شديم، اشتباه مىكنند، در عين حالى كه سوء نيت ندارند، البته يك دستههائى هستند كه شما را هم آمريكائى مىدانند، پاسدارهاى ما را هم مىگويند مرتجعند، آمريكائىاند. اينها، اين دستهها بيچارهاند، بدبختند اينها. و اما بعض از اشخاصى كه خوب، دلسوز هم هستند براى كشور ما و براى كشور خودشان و مخالف هم هستند با هم ارگانهاى خارجى و اجانب، لكن آنها هم تحت تاثير همان تبليغات واقع شدهاند و گمان مىكردند كه اگر چنانچه به زودى و فوراً ما تقديم نكنيم اين جاسوسها را به آمريكا و يك عذر خواهى هم نكنيم، چهها و چهها خواهد شد. ارزش اين عمل اين است كه اين اشتباهات را رفع كرد. شما الان يك سال است كه اين جاسوسها را، اين توطئه گرها را، اين مجرمها را در آنجا حبس كرديد و خبرى هم نشد، نه بازارمان خوابيد و نه اقتصادمان به هم خورد، و اينها، بعد هم هر كارى آنها خواستند هى كردند و هى ترساندند و هى عمل مذبوحانه كردند و ما ديديم كه يك سال از اين امر گذشت و نه، هم بازارهاى ما سر جاى خودش هست و هم كشاورزى ما سر جاى خودش هست و هم چيزهاى ديگرمان، هيچ چيز نخوابيد، هيچ مطلبى نشد. ارزش اين است، ارزش اين عمل اين است كه شكسته شد آن بت بزرگى كه براى ملتها تراشيده بودند. ارزش اين چريكهاى افغانى اين است كه شكستند آن بتهاى بزرگى را كه تراشيده بودند كه اگر چنانچه كسى با شوروى يك كلمه بگويد، بايد به فنا برسد. اينها شكستند اين را.آنها هم چندين ماه است كه الان با همه قوائى كه آن قدرت بزرگ پيش آورده براى آنها و حكومت خودشان هم با آنها مخالف است، باملتش مخالف است، چريكهاى افغانستانى شكستند آن هيولا و چيزى كه براى ملتها پيش آورده بودند. اين عمل شما در اينجا و آن عمل آنها در آنجا ارزشش يك ارزشى نيست كه ما بتوانيم به ميزان در آوريم. اينها ارزش دارد به اينكه، مانصف ملتمان هم اگر كشته مىشد ارزش داشت اين، براى اينكه قضيه، قضيه شكم نيست تا ما عزا بگيريم كه مبادا يك وقت گندم ما نداشته باشيم. مادر پنجاه و شصت سال پيش از اين كه من يادم هست، با اسب و الاغ از اين راه به آن راه مىرفتيم و با عرض مىكنم كه نه برقى بود و نه بساطى بود و آنطور همه مردم زندگىشان را مىكردند.
ما براى شكم قيام نكرديم، ما براى اسلام قيام كرديم
آن چيزى كه براى ما ارزش دارد اولاً اسلام است كه در آن همه چيز هست. ما براى شكممان قيام نكرديم كه اگر شكممان را يك فرد جلويش را بگيرند مابنشينيم سر جايمان. ما براى اسلام قيام كرديم، همانطورى كه درصدر اسلام پيغمبر اكرم براى اسلام قيام كرد و آنقدرى كه او در زحمت و رنج واقع شد، ما نشديم. ما الان بازارهايمان سر جاى خودش هست و امسال كه مىگويند ميوهها هم بيشتر از هميشه هست، ارزاقمان هم سر جاى خودش هست و گرفتارى اين چيزها ابداً نداريم عمده اين است كه ما يك ملتى داريم كه اين ملت همه بيدار شدند، آن خوف را شكستند، آن
صحيفه نور ج 13 صفحه 144
خوفى كه اگر يك پاسبان مىآمد يك بازار را مىبست هيچ كس حرف نمىزد او را شكستند، فرياد زدند، با فرياد خودشان قدرتى را كه در اينجا بود شكستند و قدرتها را شكستند. ما وقتى يك ملت داريم كه سى و چند ميليون است و بيست ميليون جوان داريم كه آرزوى شهادت بسياريشان مى كنند، ديروز يك پيرمرد نزديك به هشتاد، تقريباً بين هفتاد و هشتاد بود، طورى كه چيز بود، آمد با من مصافحه كرد و رفت آن كنار و دوباره من ديدم ايستاد و دوباره دارد مىآيد، دفعه دوم كه آمد اينجا گريه مىكرد اشكهايش رامن ديدم كه آنجا جارى بود مىگفت من مىخواهم بروم جنگ بكنم. من گفتم به او كه من و تو بايد دعا بكنيم، جوانها بايد جنگ بكنند. الحمدلله ما كه جوانهايمان، پيرهايمان، زنها، دخترها، همه، بچهها همهمان يك تحولى در ما پيدا شده است كه نمىخواهيم ديگر زير بار ابرقدرتها برويم، بايد البته ملتى كه اينطور باشد خودش را مهيا كند براى همه چيز. قدرتهاى بزرگ عالم هست، شما هم ايستاديد در مقابل قدرتهاى بزرگ عالم، از ارعابهايشان نترسيد خيلى، اما مهيا بشويد براى اين شلوغ كارىها، براى اين كارهايى كه دارد انجام مىگيرد بايد ما مهيا بشويم. يك كار ارزشمندى شما كرديد، يك كار بزرگى كرديد كه تمام دنيا به صورت اعجاب دارند به شما نگاه مىكنند. كسى كه يك همچو كار بزرگى را به عهده گرفته است نبايد خيال كند كه امروز كه ما اين را بيرونش كرديم فردا كس ديگر مىآيد، نخواهد آمد، خير، شما و ما مهيا هستيم و مهيا بايد باشيم كه آنقدرى كه ارزش دارد عملمان، بايد برايش فداكارى بكنيم. ما باز با آن تنگناى اقتصادى كه پيغمبر اكرم در آن چند سال كه در آن غار بود واقع شده بود، واقع نشديم. آنها نان خوردن هم نداشتند، آنها با زحمت براى خودشان به طور قاچاق يك چيزى مىآوردند مىخوردند، زندگى مىكردند، لكن ارزش عمل يك ارزشى بود كه مىارزيد به اينها، تحمل مىكرد ايشان اينها را. ما الان چيزى برايمان واقع نشده، خوب، يك گوشه كشور ما يك جنگى واقع شده و آن هم دارند سركوبشان مىكنند. ما بايد مهيا باشيم كه فردا اگر از يك گوشه ديگرى هم يك شيطان ديگرى سر در آورد، آن هم سركوبش بكنيم. ما مىخواهيم زنده باشيم و ما مىخواهيم شرافت خودمان را حفظ كنيم و ما مىخواهيم اسلام عزيز را كه همه چيز درش هست، استقلال درش هست، آزادى درش هست، شرافت درش هست، مىخواهيم اين را حفظش بكنيم و قرآن كريم را حفظ بكنيم و اين ارزش دارد به اينكه ما همهمان هم از بين برويم، رفتيم. مگر ما از پيغمبر بالاتريم، مگر ما از حسين بن على بالاتر هستيم. آنها هم همه چيزشان را دادند در راه هدفشان، لكن ما قدرت داريم الان، آنها آنوقت نداشتند همچو قدرتى. حضرت رسول صلى الله عليه و آله و سلم در آن غارى كه پناه برده بودند كسى را نداشتند، يك چند نفرى آنجا بودند و همه در خوف زندگى مىكردند ما به آنجا نرسيده است حالا. زمانى هم كه در مدينه تشريف آوردند، آنقدر رنج ايشان كشيدند، اينقدر زحمت كشيدند كه هيچ يك از آنها را تا حالا ما نكشيديم.
ما ملتى هستيم كه با وحدت كلمه و اتكال به خدا همه چيز را مىتوانيم پيش ببريم
ما از جنگ نبايد بترسيم. پيغمبر اكرم جنگ كرده است براى اسلام حضرت امير جنگ كرده
صحيفه نور ج 13 صفحه 145
است براى اسلام. صدر اسلام در يك چند سال چندين جنگ، هشتاد تا، چقدر جنگ واقع شد. ما بايد مهيا باشيم براى جنگها و ما قدرت داريم، ما جوانها را داريم. يك ملتى هستيم كه با وحدت كلمه و با اتكال به خداى تبارك و تعالى همه چيز را ما مىتوانيم پيش ببريم، هيچ خوف از اين مسائل نداريم. اينها كه ايجاد خوف مىخواهند بكنند در شما، همانهائى هستند كه در زمان شاه مخلوع هم ايجاد خوف كرده بودند و آن به واسطه همان ايجاد خوف سرجاى خودش نشسته بود و به خيال خودش سلطنت مىكرد. وقتى اين خوف شكسته شد ديديم كه تو خالى، بود واقعيت آنطورى كه مىگفتند نداشت. قدرتهاى ديگر هم همين طور است، خيال نكنيد كه اينها شاخ و دم خيلى بزرگى دارند، اينها هم همين طورهاست. مهم اين است كه ما با هم منسجم باشيم، مهم اين است كه قواى مسلح ما كه خداوند انشاء الله نصرت به آنها بدهد منسجم باشند با هم. سپاه پاسداران و قواى انتظامى ديگرى خودشان را يك بدانند. همهتان براى يك مقصد داريد عمل مىكنيد و آن مقصد اين است كه كشور خودتان را آزاد نگه داريد و مستقل، نوكر نباشيد، شرافت خودتان را حفظ بكنيد. همه قواى مسلحه، هر كس هست، از ملت هم هر كس متصل شد به آن جبهه، همه همدم باشيد و هماهنگ. اگر هماهنگ باشيد و همه روى يك رويه كار بكنيد و يك فرماندار از براى فرمانده براى شما باشد كه روى نقشه عمل بكند مطمئن باشيد كه پيروز هستيد و هيچ قدرتى هم نمىتواند با شما مقابله كند براى اينكه قدرت، قدرت ملت است. ارتش وقتى اتكالش به اين ديوار بزرگ شد، به اين سد عظيم ملت شد قدرتى پيدا مىكند كه هيچ چيز نمىتواند مقابل او بايستد. ارتش ما وقواى مسلح ما و پاسدارهاى ما و همه اينها پشتوانهشان همه ملت هست. الان شمابينيد سرتاسر مملكت ما در حال جنگند، دخترهاى توى خانههايشان هم در حال جنگند، براى جنگىها دارند كار مىكنند يك همچو مملكتى كه ارتشش با ملتش يك است، رؤسايش با ديگران برادرند، اينها همه خدمتگزار هستند نسبت به ملتشان، ملتشان از آنها پشتيبانى مىكند، يك همچو ملتى از چى مىترسد، و شما مطمئن باشيد. چند وقت است كه الان ما را حصر اقتصادى كردند، چه شد مثلاً؟ ما كجايمان گير كرده است كه حصر اقتصادى، حصر اقتصادى خيال مىكنند اشخاص كه ما اگر چنانچه از آمريكا مثلاً فرض كنيد كه فلان چيز را نخريم، خير، ديگر نمىتوانيم. نخير ما داريم زياد، آمريكا اينجا برايمان ذخيره كرده اينها را. بدانيد كارهاى خدائى است اينها، كارهاى خدائى است كه پنجاه سال آن يا كمتر يك قدرى، اين مرد بيست و چند سال، اين دومى زحمت كشيد و آمريكا هم به خيال اينكه خوب، مملكت خودش است ديگر، هر چه هست مال خودش است، نفتهاى ما را البته گرفتند و خوردند و بردند و اسلحههاى زياد آوردند براى ما. اين كوههائى كه در ايران هست بسياريش زيرش اسلحه و مهمات هست و اينها همانهائى بود كه دشمن ما، دشمن فعلى و هميشگى ما براى خودش تهيه كرده بود و حالا مال ماست. عمده اين است كه ما خودمان، خودمان را بشناسيم و قواى مسلح ما و ملت ما يكپارچه بشود. اگر اينها همه با هم يكپارچه باشند، پشت به پشت هم بدهند، هيچ قدرتى نمىتواند اينها را بشكند. اين قدرتهاى بزرگ آنقدر گرفتارى دارند كه به اين مسائل خيلى نمىتوانند برسند، هر
صحيفه نور ج 13 صفحه 146
كدامشان مقابل هم ايستادند. اين گرگها را مىگويند كه وقتى شب هم ميخواهند بخوابند دور هم، همه رويشان را به هم مىكنند از خوف اينكه اگر يكىشان غفلت كند باقىشان او را مىخورد. حالا اينطوريست كه شما خيال نكنيد كه آمريكا اگر بخواهد يك چيزى بكند، آمريكا مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده درست دارد نگاهش مىكند، آن هم همين طور مقابلش يك گرگ ديگرى ايستاده مقابلش اللهم اشغل الظالمين بالظالمين مسائل اينطور نيست كه به گوش ما مىخوانند كه اى، اگر آمريكا چه بشود، چه. خوب، يك سال تمام است كه اين جوانهاى عزيز ما رفتند و البته رنج كشيدند، زحمت كشيدند و ماجورند در اين امر پيش خداى تبارك و تعالى. من نبايد تشكر كنم از آنها، عمل آنها پيش خدا ارزش دارد. يك سال است كه اينها رفتند و آنجا را گرفتند. آنها جز، هى حرف آنها زدند، آن ور ايستادند و حرف زدند و چه كردند، خوب، حصر اقتصادى كردند و چه كردند، لكن ملت سر جاى خودش ايستاده و هيچ نقصى در خودش نمىبيند. ده سال ديگر هم كه بشود همين است. عمده ارزش اين عملها اين است كه از ذهن تودههاى ضعيف مردم در سرتاسر دنيا، مستضعفين جهان در سرتاسر دنيا، از ذهن اينها اين رعبها را خارج مىكند به خود مىآيند، الان هم آمدهاند. هى مىگويند كه ماها در انزوا هستيم، آنوقت كه در انزوا نبوديم چه بوديم؟ يك ملت زير دست ضعيف بيچاره، يك پاسبان در بازار بزرگ تهران حكومت مىكرد بر بازار. اين آنوقت بود كه ما منزوى نبوديم، منزوى نبوديم يعنى روابطمان با آمريكا و با شوروى و با كذا و كذا سر جايش بود.
تا منزوى نشويد، نمىتوانيد مستقل شويد
حالا كه منزوى هستيم چه هستيم؟ حالا كه منزوى هستيم جوانهاى ما ايستادهاند و سفارت آمريكا را گرفتند و پنجاه و چند نفر جاسوسها را گرفتند و نگه داشتند البته انسانى هم با آنها رفتار كردند. آنطورى كه به من دائماً رسيده اين است كه خيلى خوب با اينها رفتار كردند و اخلاق اسلامى هم همين است.
حالا كه منزوى هستيم اينكه بازارمان سر جايش هست با عزت و احترام، هيچ كس به ما نمىتواند ظلم كند، هيچ كس نمىتواند بگويد بازارتان را ببنديد، يا با الزام بازار را ببندند، هيچ كس نمىتواند بيايد بگويد چهارم آبان است بيرقها را همه جا بزنيد و بايد همچو بشويد، هيچ. حالا كه منزوى نيستيم خود مانيم، مستقليم. انزوا اگر پيدا شد، انسان خودش را بهتر پيدا مىكند. ديروز چند تا، دو سه تا جوان آمدند و يك تفنگى را كه من خوب نمىشناسم تفنگ چه هست آوردند نشان دادند، گفتند اين را ما خودمان درست كرديم، وقتى هم به ارتش نشان داديم گفتند صحيح است و خوب است و وسائل را فراهم مىكنيم. اين براى اين است اگر چنانچه ما منزوى نبوديم هيچ وقت به فكر اين كار نمىافتادند. شما كه حالا به خيال اينها منزوى هستيد شما الان در فكر اين هستيد كه خودتان كارهاى خودتان را انجام بدهيد. منزوى نبودن يعنى متكل بودن به غير، يعنى اسير بودن منزوى هستيم يعنى ارتباطمان با ديگران قطع است و ما نوكر ديگران نيستيم. آنها هى مىآيند به ما مىگويند كه بيا
صحيفه نور ج 13 صفحه 147
روابطمان را درست كنيم، ما همه جور حاضريم، چطور. و ما مىدانيم شيطنت است اين. البته اگر چنانچه همه احترام به همه بگذارند، همه دنيا با هم بايد برادر باشند اما مسأله اين نيست مااز اين انزوا نمىترسيم، ما استقبال مىكنيم يك همچو انزوائى را كه ما را وادار مىكند كه خودمان به فكر خودمان بيفتيم. وقتى اين انزوا نباشد ما متكل به غيريم، هر چى مىخواهيم دستمان پيش غير دراز هست. گندم هم مىخواهيم از آنها بگيريم و ارزاقمان را از آنها بگيريم و صنايعمان را آنها برايمان بيايند درست بكنند، همه چيزمان دست آنها باشد. ملت تا اينطور باشد مىتواند خودش داراى يك چيزى باشد، در اقتصاد مستقل باشد، در جنگ مستقل باشد، در اجتماع مستقل باشد وقتى شما منزوى باشيد مىتوانيد اين كارها را بكنيد. شماى منزوى مىتوانيد كه فكر بكنيد كه بايد كشاورزىمان را خودمان اداره كنيم محتاج نشويم به ديگران، براى اينكه منزوى هستيم ديگران نمىدهند به ما. وقتى يك ملتى احساس كرد كه ارزاقش را ديگران نمىدهند به او، خودش به فكر مىافتد كه براى خودش درست كند. مادامى كه در نظرش اين است كه نه، ما مىآورند برايمان، مىدهند به ما، نمىتواند كار بكند. اينهائى كه وقتى در اطرافشان ده تا پانزده تا نوكر هست، مىافتند و تنبل مىشوند و هيچ كار از آنها نمىآيد، وقتى مىبريشان حبس، خودش تو حبس كارهاى خودش را مىكند براى اينكه منزوى شده. ملتى كه منزوى بشود مىتواند ترقى كند، مترقى مىشود. ملتى كه منزوى نيست نمىتواند به ترقى راه خودش را برود. ملت غير منزوى يعنى ملتى كه اتكالش به ديگران هست، خوراكش را از ديگران مىگيرد، اتومبيلش هم از ديگران مىگيرد، برقش هم از ديگران مىگيرد. اين ملت تا آخر بايد اسير باشد. تا منزوى نشويد نمىتوانيد مستقل بشويد. از انزوا ما چه ترسى داريم، ما آن روزى كه منزوى نبوديم همه گرفتارىها را داشتيم، حالائى كه منزوى هستيم مستقل هم هستيم. الان هر كسى آقاى خودش هست، هى زير بار ديگرى نيست. الان مىتواند يك سفارتخانهاى (هر سفارتخانهاىخواهد باشد) مىتواند كه به حكومت ما، به دولت ما يك چيز را تحميل كند؟ پس ما منزوى نيستيم شما خيال مىكنيد منزوى هستيم. منزوى به آن معنائى كه شما مىخواهيد نباشيم، اين معنايش اين است كه ما وابسته باشيم و تا آخر غلام حلقه بگوش باشيم. خدا مىداند آن روزى كه من عكس اين محمد رضا را ديدم در روز نامههاى اينجا، در مجلهاى بود، چيزى كه در آمريكا مقابل يكى از رياست جمهورىهاى آنها ايستاده بود مثل يك بچهاى و او عينكش را برداشته بود و به روى او نگاه هم نمىكرد، اينطور نگاه مىكرد و اينطورى ايستاده بود، خدا مىداند تلخى اين در ذائقه من شايد حالا هم باشد كه ما اينطور هستيم كه يك نفر آدمى كه مىگويد من همه كاره هستم و كشورم را مىخواهم برسانم به كذا و از ژاپن بايد جلو بيفتيم و فلان، يك همچو آدم ضعيف زبونى است كه مىرود در آمريكا بعد از همه تشريفات كه اجازه بدهند و چه بكنند و برود آنجا، مىايستد آنجا پهلوى آن جانسون (ظاهراً بود) ايستاده آنجا و آن مردك تو صورتش نگاه نمىكند، عينكش را برداشته و آنطور نگاه نمىكند و اين اينطورى ايستاده. خدا مىداند كه اين غير انزوا براى يك ملتى از هر انزوائى بدتر است. بله، او منزوى نبود، آقايان مىخواهند ما هم اينطور بشويم. ما انزوائى را كه اين آقايان خيال
صحيفه نور ج 13 صفحه 148
مىكنند، با آغوش باز اين انزوا را مىپذيريم. تا انزوا نباشد افكار شما به راه نمىافتد. مغزهاى شما از مغز آمريكائى كوچكتر نيست لكن شما رااز انزوا بيرون آوردند و مرتبط كردند، تا آخر قيامت شما بايد منزوى آنوقت باشيد، وابسته، افكارتان اصلاً به راه نيفتد، مغزهايتان بخشكد آنجا و هيچ راه عمل نكنيد. اگر مغزهاى ما عمل مىكرد، حالا وضع كشور ما غير از اين بود، لكن نگذاشتند مغزهاى ما عمل بكند. همه چيز را آوردند، اموال زيرزمينى ما را دادند و همه چيز را آوردند، فراهم كردند كه مبادا شما به فكر اين بيفتيد يك صنعتى ايجاد كنيد تا ارتباطتان را از دنيا قطع نكنيد، اين ارتباطى كه شما را به انزواى حقيقى مىكشد، نمىتوانيد خودتان اهل صنعيت بشويد و نمىتوانيد مملكتتان صنعتى بشود، نمىتوانيد مستقل باشيد و نمىتوانيد آزاد باشيد. اين انزوا از نعمتهاى بزرگ خداست. شما مقايسه كنيد بين كشور خودتان امروز كه منزوى هستيد با كشور خودتان در ده سال پيش از اين كه نبوديد، مقايسه كنيد، فكر كنيد. هى فكر اينكه اى ما چيزى نداريم، اى ما چيز. ما انسان داريم، ما آدم داريم، ما جوان داريم، ما جوانهائى داريم كه با همه قوا دارند در مقابل همه قدرتها ايستادهاند. چى هيچ چيز نداريم. ما همه چيز داريم. ما اين زمينهاى وسيع داريم، ما آنقدر چيزهاى زيرزمينى داريم، چطور ما نداريم. ما همه چيز داريم، فقط اين انزوا نبودن، منزوى نبودن، ما را به اين حال رسانده است كه ما براى هر چيز بايد دستمان را پيش ديگرى دراز كنيم. يك چند سال بايد سختى را تحمل كنيم (سختى هم خيلى نيست تحمل كنيم تا بتوانيم خودمان سر پاى خودمان بايستيم و آدم باشيم.
با تمام قدرت بيست سال هم اين جنگ اگر طول بكشد، ما ايستادهايم
اين قدرتها ديگر شكسته شدند و علامتش هم همين است كه يك سال است اين جوانهاى ما اين كار را كردند و ارزش كارشان هم بسيار زياد است و هيچ عالم به هم نخورد. حالا فرض كنيد كه اين نوكر بدبخت، اين صدام بدبخت كه ملت خودش را به تباهى دارد مىكشد و آنقدر به ملت خودش دارد تحميل مىكند، اين هم يك حمله مذبوحانه كرده است، ما هم صبر داريم و حوصله داريم. ملت ما پنجاه شصت سال، جوانهاى ما تا چشمشان را باز كردند زير يوغ اين مسائل و اين مصائب بودند. عادت داريم ما به زحمت كشيدن، جوانهاى ما عادت دارند به اين زحمتها. حالا كه خودشان را يافتند و مستقل مىدانند، با تمام قدرت بيست سال هم اين جنگ طول بكشد ما ايستادهايم، در صورتى كه اين پوسيده است ديگر. شما خيال نكنيد كه اين يك كاريست. اينكه مىبينند موشك مىاندازند، اين براى اين است كه نمىتواند بيايد با اينها مقابله كند، از دور ايستاده است و موشك مىاندازد. اينكه اين جنايات را مىكند و مىخواهد ملت ما را بترساند به خيال خودش، اين براى اين است كه قدرت آنكه مقابله كند با اين جوان ما را ندارد، در همه جا هم دارد هى كشته مىدهد و هى دارد ضايعات مىدهد ولى آن خوى غلطش و آن تخيل باطلش و اينكه اعصابش بكلى خرد شده است و حالا خردتر، نمىگذارد كه به خودش بيايد و بفهمد بايد چه بكند. اين در آنجا، در خود عراق هم پوسيده
صحيفه نور ج 13 صفحه 149
شده است و در همه ممالك دنيا هم آبرويش را از دست داده است. البته راديوى بغداد و نمىدانم روزنامههاى بغداد هى هياهو مىكنند، هياهو زياد است، اما در دنيا ببينيد چه جورى است وضع. در همه كشورهاى دنيا اينها حيثيت سياسى اگر داشتند هم از دست رفت و در خود عراق هم ملت با او مخالفند و كم كم صدايشان در مىآيد و پيدا هم شد آثارش. و فرق ما بين دولت ما و بين قواى انتظامى ما با آنها اين است كه اينها از ملتند و با ملتند و ملت هم با آنهاست، دليلش هم همين است كه آن دسته دارند جنگ مىكنند، خداوند همه را حفظ كند و سرتاسر ايران دارند كمك مىكنند. اگر پيدا كرديد يك دهى در عراق اينجورى كمك كرده باشد به اينها، اينها به زور البته مىگيرند، غارت مىكنند، به زور مىگيرند، اما اگر پيدا كرديد يك ده را در تمام كشور عراق كه جوانهايش، زنهايش دارند آنها نان بپزند و نمىدانم دسته بندى كنند، ندارند اينها. يك همچو ملتى از كى مىترسد، چرا بايد بترسد. ما خدا را داريم، ما اسلام را داريم، ما براى خدا داريم عمل مىكنيم. كسى كه براى خدا عمل مىكند چرا بترسد، از كى بترسد. آنها بايد بترسند كه اگر از اينجا رفتند، جهنم هست آمالشان. جوانهاى مائى كه براى خدا دارند جنگ مىكنند اجرشان با خداست. امكان دارد كه يك كسى براى خدا كار بكند و خداى تبارك و تعالى به او عنايت نداشته باشد شهيدشان با همان شهداى صدر اسلام انشاء الله محشورند و قدرتمند هستند. خداوند همهتان را حفظ بكند و همانطورى كه اين آقا گفتند، اولاً من تشكر مىكنم از زحمات شما و من نبايد تشكر بكنم، براى اينكه كشور خودتان هست و خودتان براى خودتان عمل كرديد و ارزش عمل شما بسيار زياد است و حالا كه بنا داريد كه مجلس كار خودش را انجام داده است و محول مىخواهيد بكنيد به دولت، امر صحيحى است و انشاء الله شما هر جا باشيد، در جبههها هم كه مىرويد سلامت باشيد و اميدوارم كه با قدرتمندى غلبه كنيد بر همه شيطانها.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 163
تاريخ: 16/8/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از حجاب پاكستانى
كعبه خانه ناس و محلى براى اجتماع و زيارت مسلمين
بسم الله الرحمن الرحيم
با تشكر از حضور آقايان در اينجا و اميدوارى به اينكه خداوند زيارت آقايان را و ساير حجاج محترم را قبول كند، عرض مىكنم كه شما مؤفق شديد به زيارت خانهاى كه خداوند براى ناس قرار داده است و اول بيتى است كه خداوند براى همه مردم قرار داده است و فرموده است كهاول بيت وضع للناس للذى ببكه اين دليل بر اين است كه، يكى از ادله اين است كه خداى تبارك و تعالى همه عالم را دعوت فرموده است به اسلام و اين خانه را براى تمام عالم از زمان بعثت تا آخر براى همه قرار داده است.
اين خانه ناس است. شخصى يا اشخاصى يا گروهى يا طوايف خاصى اينطور نيست كه اولى باشند به خانه خدا از ديگر ناس، همه مردم، آنهائى كه در سرتاسر دنيا هستند، در مشارق ارض و مغارب ارض، مكلف هستند كه مسلم بشوند و در اين خانه كه قرار داده شده است از براى ناس، مجتمع بشوند و زيارت كنند آن بيت مقدس را. عقلا و علماى اسلام از صدر اسلام تاكنون كوشش كردند براى اينكه مسلمين همه با هم مجتمع باشند و همه يد واحد باشند بر غير مسلمين. در هر جا كه مسلمى پيدا بشود بايد با ساير مسلمين تفاهم كنند و اين يك مطلبى است كه خداى تبارك و تعالى در قرآن كريم سفارش كرده است و پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم سفارش فرموده است و ائمه مسلمين سفارش فرمودهاند و علماى بيدار اسلام دنبال اين امر را گرفته و كوشش كردهاند به اينكه مسلمين را در تحت لواى اسلام به وحدت و يگانگى دعوت كنند
پيغمبر اسلام مبعوث شدهاست بر تمام بشر در مشارق ارض و مغارب ارض
مع الاسف بعض از عناصر منحرف، از عناصرى كه به اسلام اعتقاد هم ندارند با ادعاى خالى از حقيقت اسلام كوشش دارند به اينكه اسلام را در عربيت خالص كنند. گزارشى كه در يكى دو روز پيش از خبر گزارىها رسيد به ما، اين بود كه صدام حسين در مجلس غير قانونى خودشان صحبتهاى متفرقهاى كرده است و اراجيفى بافته است از آنجمله اينكه فارس مسلم نيست به دليل اينكه قرآن عربى است، پيغمبر عرب بوده است و اسلام مال عرب است. به منطق اين آدم منحرف كه از اسلام
صحيفه نور ج 13 صفحه 164
بىاطلاع است و از آنجمله اعرابى است كه خداى تبارك و تعالى فرموده است اشدكفرا و نفاقا واجدر الا يعلموا حدود ما انزل الله اين، سزاوارترند اينطور اشخاص از اينكه حدود خدا را و احكام خدا را نشناسند. به منطق اين آدمى كه اعتقاد به اسلام هم ندارند شما آقايان كه به مكه مشرف شديد مسلم نبوديد و تمام مسلمين دنيا كه در شرق و غرب زمين هستند مسلمان نيستند. فارس مسلمان نيست، ترك مسلمان نيست، بلوچ مسلمان نيست، پاكستانى مسلمان نيست، مسلمانان هندوستان مسلمان نيستند، اندونزى مسلمان نيستند، مسلمانى فقط منحصر به عرب است! نظير عفلق، نظير صدام و نظير حزب بعث عراق! اين منطق يك آدمى است كه از اسلام بىاطلاع است، از قرآن بىاطلاع است. ضرورت مسلمين است كه پيغمبر اسلام آخر نبيين است و مبعوث شده است بر تمام بشر در مشارق ارض و مغارب ارض. قرآن كريم حكايت مىكند كه اسلام مال تمام طوايف است، هر كس به او رسيد بايد ايمان بياورد و روايات از رسول اكرم اين است كه اسلام براى همه است. و اين آدم اگر تا حالا هم فرض كنيم (به فرض غلط) كه مسلم است، براى اين كلمه از اسلام بيرون رفته است براى اينكه خلاف ضرورت مسلمين و خلاف قرآن كريم و خلاف رسول اكرم گفته است.
قرآن كريم ميزان را تقوا قرار داده است و صدام عربيت را
ما سالهاى طولانى است كه دنبال اين هستيم كه مسلمين را با هم همقدم و هم كلام و مجتمع كنيم براى اينكه تمام گرفتارىهائى كه مسلمين دارند و به دست قدرتهاى اجنبى، آنهائى كه مىخواهند از بلاد مسلمين بهرهگيرى كنند، آنهائى كه مىخواهند ذخائر مسلمين را ببرند، آنهائى كه مىخواهند دولتهاى اسلامى را در زير يوغ سلطنت خودشان قرار بدهند اينها كوشش كردهاند خودشان و عمالشان به اينكه تفرقه بين مسلمين ايجاد كنند. اين كلام خبيث همان كلامى است كه آنها مىخواهند كه عرب را يك طرف قرار بدهند و همه مسلمين را در طرف ديگر. فقط عرب مسلم است، پاكستانى مسلم نيست، ايرانى مسلم نيست، عرب مسلم واقعى است!! اينها همه بايد (به حسب قولى كه او باز در يك كلامش گفته است) اينها بايد آقائى عرب را بپذيرند!! اين برخلاف اسلام است، برخلاف دستورات قرآن است. قرآن كريم ميزان را تقوا قرار داده است و فرموده است ان اكرمكم عندالله اتقيكم و صدام ميزان را عربيت قرار داده است، عربيت، چه عربيتى باشد كه مثل عقلق و امثال صدام باشد و چه سايرين. اين برخلاف موازين اسلام و برخلاف ضرورت مسلمين است. اين همان معنائى است كه ابرقدرتها مىخواهند كه قشرها را از هم جدا كنند، عرب را از غير عرب جدا كنند، عرب را در يك طرف قرار بدهند و عجم را در يك طرف ديگر. در بين خود عرب هم مىخواهند كه طوايف مختلف را از هم جدا كنند و در بين عجم هم كه ساير مسلمين هستند مىخواهند كه اينها را از هم جدا كنند اينها مأمور اين هستند، محمدرضا مأمور اين معنا بود كه اينها را از هم جدا كند. كسانى كه اين معنا را مىگويند و اين معنا را تعقيب مىكنند اينها همان مأمورينى هستند كه مقاصد پليد اجنبىها را كه مسلمين را مىخواهند از هم مفترق كنند اجرا مىكنند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 165
ما بر حسب امر خدا از اسلام و كشور خودمان دفاع كرديم
مسلمين بايد يد واحده بر ما سوايشان باشند و لاتنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم قرآن شريف دستور داده است كه اگر يك طايفهاى از مسلمين بر طايفه ديگر بغى كردند و تعدى كردند، بر همه مسلمين واجب است كه بر ضد او قيام كنند. فرضاً از اينكه غير مسلم بغى كند بر مسلم، اگر يك طايفهاى از كفار هجوم بياورند به مملكت اسلامى، تكليف همه مسلمين است كه به او هجوم بياورند و او را از صفحه روزگار نابود كنند. چه شده است كه مسلمين در اين امرى كه همه مىدانند، تمام كسانى كه اطلاع دارند از منطقه مىدانند كه دولت جابر صدام و بعث ناگهان بدون هيچ مقدمه حمله كرده است به ايران از طرف دريا و از طرف هوا، از طرف زمين و بدون اينكه دولت متوجه بشود بعضى از بلاد ايران را غصب كرده است و بعضى از سرزمينها. آن روزى كه مطلع شد ايران، جلويش را گرفت و بحمدالله به قدرى صدمه بر او وارد كرده است و بر جنود او وارد كرده است كه بر گرداندن به اصل اول محتاج به سالهاى طولانى است و اين هجوم ناجوانمردانه، كشور عراق را به تباهى كشاند و مىكشاند و سرمايههايى كه بايد صرف بشود در راه ترويج اسلام، اينها را صرف كردهاند در راه جنگ. ما بادى به جنگ نبوديم و نيستيم، لكن اگر كسى تعدى بكند دهان او را خرد مىكنيم. ابتدا از آنها بوده است و لهذا در مملكت ما اين واقعه واقع شده است. اگر ما بادى بوديم، خوب بود اول ما رفته باشيم يكى از دهات آنجا را گرفته باشيم و آنها آمده باشند و ما را عقبزده باشند. ادعاى اينكه ما مدتهاست، صدام در اين نطق خبيثش گفته است كه: ما مدتها با دولت ايران صحبتها كردهايم، رفت، آمد كرديم و خواستيم تفاهم كنيم و دولت ايران قبول نكرده است و ما ملزم شدهايم كه به دولت ايران، و آنها، دولت ايران، پاسگاههاى ما را در مرز خراب كردهاند و چقدر از پاسگاههاى ما را خراب كردهاند و از قبيل اين اراجيف. دولت ايران قبل از حمله عراق حتى يك وجب در ملك آنها، در مملكت آنها نرفته است و بنا هم نيست كه برود و يك پاسگاه از آنها خراب نكرده است، لكن بعد از آنكه آنها حمله كردند و مردم ايران را، مردم عادى ايران را با توپهاى دورزن و با موشكزمين به زمين خانهها را خراب كردهاند، زن و بچههاى مردم را كشتند و همه شرارتها را كردند، البته دفاع بر هر مسلمى، بر هر انسانى دفاع واجب است و ما به حسب امر خدا دفاع كرديم از خودمان و دفاع از اسلام، نه دفاع از كشور خودمان فقط.
چرا مسلمين بر ضد مستكبرين قيام نمىكنند؟
صدام كسى است كه تابع عفلقهاست و آنها حزبشان اسلام را منافى مىدانند با وضعيت خودشان، دشمن اسلام هستند آنها اين كه مىگويد حسين ابن على سلام الله عليه چه، اين همان آدمى است كه زوار حسين بن على را دستجمعى اعدام كرده است و به حبس كشانده است. اين همان آدمى است كه مرقد مطهر حضرت امير را به امر او گلوله بستند، كه گلولههائى كه خراب كرده بود يك جائى از، سوراخ كرده بود، يك جائى از ديوار را به من نشان دادند اينها همانها هستند كه علماى
صحيفه نور ج 13 صفحه 166
بزرگ اسلام را چه از طايفه سنى و چه از طايفه شيعه گرفتار كردند و حبس كردند و شهيد كردند، اينها از اسلام بوئى نبردند و حالا دعوى اسلاميت مىكند و مىگويد من مسلم هستم ايشان از همان اعرابى است كه خداى تبارك و تعالى فرموده است اينها از اسلام و حدود اسلام بىاطلاع هستند. چه شده است كه مسلمين توجه ندارند به اين معنا؟ چرا اين مسائلى كه در ايران واقع شده است و اين مسائلى كه به مملكت ما وارد شده است و آنطور بچه و كوچكها و زنها و مردها را اينها قتل عام كردهاند، بر خلاف موازين بينالمللى و بر خلاف موازين جنگ به جاهاى مسكونى حمله كردند، چرا مسلمين در اين مطلب هيچ توجهى ندارند؟ چرا ساكت هستند؟ خداى تبارك و تعالى امر فرموده است كه بايد جنگ كنند با اين، حالا جنگ نمىكنند لااقل تبليغ كنند، ساكت نباشند. چرا راديوهاى بلاد مسلمين ساكتند در اين موضوع؟ چرا مسلمين ساكتند و توجه ندارند كه اگر چنانچه جمهورى اسلام در ايران خداى نخواسته شكست خورده است چرا توجه ندارند كه ابرقدرتها از اسلام مىترسند و مخالفتشان با ايران به واسطه اين است كه مىترسند اسلام در ساير بلاد رشد كند و همين معنائى كه در ايران شده است در جاهاى ديگر بشود؟
مسلمين را چه شده است كه در اين مسائل كه مربوط به اسلام است و مربوط به حيثيت مسلمين است ساكت نشستهاند، تماشاچى شدهاند؟ ما احتياج به كمكهاى جندى و كمكهاى ارتشى نداريم و ما خودمان حساب اينها را پاك خواهيم كرد، لكن تأسف دارد كه مسلمين بىتوجه هستند به اين مسائل اسلامى، بىتوجه هستند به قرآن كريم، عمل كنند به صريح قرآن كريم كه فرموده است كه: اگر يك طايفهاى ولو مسلم باشند اگر چنانچه حمله كرد بر طايفه ديگر از مسلمين، بر مسلمين لازم است كه از آن طايفه مظلوم دفاع كنند. چرا خبرگزارىهاى خودشان را فرستند و ببينند مسائلى كه در ايران واقع شده است، مصائبى كه در ايران واقع شده است؟ و چرا اگر خبر گزارىهائى باشد و اطلاع بدهد به آنها، در راديوهاى آنها منعكس نمىشود؟ اين سكوت مرگبار چيست كه در مسلمين است؟ شما گمان مىكنيد كه مطرح عراق و ايران است و صدام است و مملكت ايران؟ قضيه اين نيست. مطرح اسلام است، نه مطرح يك كشور. مطرح تمام كشورهاى اسلامى است، مطرح مستضعفين جهانند. آن چيزى كه آنها مىخواهند اين است كه مسلمين متفرق باشند و آنها حكومت كنند به اين مسلمين. آنها تمام جوانهاى ما را به تباهى بكشند، دانشگاههاى ما را دانشگاههاى استعمارى قرار بدهند، اقتصاد ما را وابسته كنند، ارتش ما را وابسته كنند. آنها به ايران فقط نظر ندارند، آنها به همه بلاد مسلمين، به همه بلادى كه تحت سلطه اسلام بايد باشد آنها نظر دارند. لكن مىبينند كه اگر يك ميليارد مسلم با هم مجتمع بشود، آن معنائى كه در سى و پنج ميليون جمعيت ايران تحقق پيدا كرد و ضربه زد به آنها، آنچنان ضربهاى كه تا آخر سر خودشان را نمىتوانند بلند بكنند، اگر يك ميليارد جمعيت مسلمين اينطور بشوند چه خواهد شد؟ آنها براى جلوگيرى از اين معناست كه اين جنگها را بپا مىكنند. چرابايد دولتهاى اسلامى اينطور از هم منفصل باشند و جدا باشند چرا بايد دولتهاى اسلامى توجه به مسائل اجتماعى و سياسى اسلام نداشته باشند؟ چرا بايد ممالك اسلامى
صحيفه نور ج 13 صفحه 167
توجه نداشته باشند كه نقطه نظر آنها اسلام است نه ايران؟ ملتها همه توجه دارند، چرا دولتها توجه ندارند؟ تاكى بايد ما و دولتهاى ما تحت سلطه اجانب باشيم؟ تا كى بايد مستشاران آمريكا و شوروى به ما حكومت كنند؟ تا كى بايد يك گروهبان شوروى، يك گروهبان انگليسى، يك گروهبان آمريكائى بيايد و به ارتش ما حكومت كند؟ ما آنها را بيرون كرديم شما هم بيرون كنيد. ساير ممالك اسلامى هم بيرون كنند. ما آنهائى كه تشتت ايجاد كنند در ايران به جاى خودشان نشاندهايم و مىنشانيم. ساير ممالك اسلامى هم مكلفند به اينكه آنهائى كه بر خلاف اسلام، بر خلاف دستور قرآن، بر خلاف دستورات نبى اسلام ايجاد تشتت كنند، آنها را بگيرند و بيرون كنند و از بين ببرند. چرا نشستيم ما؟ چرا مسلمين نشستهاند؟ چرا نهضت نمىكنند؟ چرا قيام نمىكنند مسلمين بر ضد مستكبرين؟ چرا مستضعفين جهان قيام نمىكنند بر ضد مستكبرين سياههاى آمريكا ما را تأييد كردند لكن دولتهاى اسلامى اكثراً تأييد نكردند. ملتها در هر جا بودند ما را تأييد كردند، مسلمين ملتهاشان در هر جا بود ما را تأييد كردند و اين دولت غاصب بعث را، بعث عراق را محكوم كردند، لكن دولتها اين كار را نكردند. چه شده است دولترا؟ چرا بايد تا آخر اينها تحت فشار ظلم ابرقدرتها تسليم بشوند؟ چرا بايد افغانستان را آنطور كنند و مسلمين نشسته باشند؟ چرا بايد ايران را اينطور كنند و مسلمين ساكت باشند؟ نشستهاند كه يكى يكى اينها را از بين ببرند، نوبت بعدى بشود؟
من براى مسلمين و براى اسلام اعلام خطر مىكنم
اين خطرى است براى مسلمين. من اعلام خطر مىكنم براى مسلمين و براى اسلام با اين وضعى كه دولتها دارند. آنها كنار نشستهاند و شماها را به هم مىريزند. دولتها را با هم به جنگ وامىدارند و استفاده را خودشان مىكنند. چرا مطالعه نمىكنيد در امر اسلام و در امر سرنوشتهاى مسلمين؟ تا كى ما بايد زير سلطه اجانب باشيم و تاكى ممالك ما بايد در تحت تاخت و تازه آنها باشد چرا از خواب بيدار نمىشوند مسلمانها؟ مشكل مهم دولتهاى اسلامى هستند. بايد دولتها بيدار بشوند. اگر دولتهابيدار بشوند مشكلات مسلمين رفع مىشود با هم تفاهم مىكنند، لكن دستهائى در كار است كه نمىگذارد، مأمورينى آنها دارند كه نمىگذارند اين كار بشود. من از خداى تبارك و تعالى مىخواهيم كه همه مسلمين را بيدار كند و همه را در تحت لواى اسلام قرار بدهد و همه را با هم مجتمع كند و مسائل اسلامى را در دست مطالعه كنند و مسائل اسلامى را بين خودشان حل كنند.
والسلام عليكم و رحمه الله
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 150
تاريخ: 14/8/59
بيانات امام خمينى در جمع وعاظ و خطباى مذهبى
اهداف شوم كارشناسان خارجى از شناسائى ذخائر فرهنگى و اقتصادى كشور
بسم الله الرحمن الرحيم
از آقايان كه تشريف آوردهاند در اين هواى سرد و در اين محل حقير تشكر مىكنم. سلامت و سعادت همه را از خداى تبارك و تعالى خواستارم. من يك نكتهاى بايد عرضى كنم. ما بايد از اين كارشناسهاى قدرتهاى بزرگ بعض مطالب را ياد بگيريم، اينها از طول مدتى كه شايد قريب بيش از سيصد سال است در اين ممالك راه پيدا كردند، همه چيز اين ممالك را، خصوصاً آنهائى كه مورد اهميت است خيلى براى آنها مثل ايران، مطالعه كردند، هر چه ما داريم از دارائىهاى زير زمينى و از دارائىهاى روى زمينى و از چيزهائى كه در رفاه يك كشور دخالت دارد مثل فرهنگ، اقتصاد، امثال ذلك، اينها مطالعه كردند و مطالعاتشان بيشتر از ماست. اينها در آنوقتى كه اين وسايل نقليه فعلى نبوده است مىآمدند در ايران و با كاروانها راه مىافتادند، سوار شتر مىشدند و گردش مىكردند اطراف ايران و تمام بيابانهائى كه در ايران بود مطالعه مىكردند و جاهائى كه احتمال ذخائر بود، عكسبردارى مىكردند، كشف مىكردند و همه اين چيزهائى كه ما در زير زمين داريم آنها از ما بهتر مطلعند و در مسائل فرهنگى و سياسى هم آنها مطالعات فراوان دارند. از ايلات و عشاير اطراف ايران، همه جا آنقدرى كه آنها مطالعه كردند در روحيات عشاير و مسائلى به دست آوردند، ماها آنقدر مطالعه نكرديم و در مطالعاتى كه اينها از شهرهاى ما و دهات ما و فرهنگ ما و عقائد ما و گرايشهاى ما، آنها مطالعه كردند بسيار است. ما بايد ببينيم كه اينها بعد از مطالعات زيادى كه كردند كه مىخواهند براى خودشان، مىخواستند و مىخواهند بهرهبردارى كنند، آنها چه چيز را مؤافق با مصلحت خودشان و بهره بردارى خودشان مىدانستند و چه چيز را و چه گروه را مخالف مىدانستند آنها كدام دستجات را مخالف سلطه خودشان بر شرق و خصوصاً ايران كه يك ويژگى خاصى دارد، كدام گروه را مخالف با اين سلطه مىدانستند و كدام گروه يا گروهها را مخالف نمىدانستند يا مؤافق مىدانستند. ما از وقتى كه رضاخان كودتا كرد و آمد ايران كه من يادم هست، مطالعه كنيم اين مسائلى كه در ايران واقع شد و انگليس اول او را آوردند و به قدرت رساندند تا وقتى كه محمد رضا به جاى او آمد و نمىتوانيم بگوئيم كدام خبيثتر بودند، لكن خباثت دومى اثراتش براى ما زيادتر بود كه دومى را متفقين تحميل كردند و خود محمد رضا هم در كتابش نوشت، حالا شايد نباشد در آن كتاب، اگر كسى آن چاپ اولش
صحيفه نور ج 13 صفحه 151
را داشته باشد، نوشت كه اينها صلاح ديدند كه ما باشيم، من باشم در اينجا حكومت كنم. ما مطالعه كنيم از آنوقت تا زمانى كه اين آدم رفت ببينيم كه اينها با چه گروههائى مبارزه كردند و با چه گروههائى مصالحه و سازش. رضاخان اول كه آمد ما شك نداريم كه يك آدم عامى بود و آنها فهميده بودند كه يك آدم قدرتمندى است و جسورى است و كار از او مىآيد. آنها اين را آوردند اين هم در راديو دهلى اگر شماها كه يادتان نيست، شايد آنهائى كه سنشان بلا باشد، يادشان هست كه در راديو دهلى گفتند (كه راديو دهلى از چيز انگليسها بود آنوقت) كه رضاخان را ما آورديم روى كار و بعد از اينكه مخالفت كرد و با آلمانها مثلاً يك رفت و آمدى داشت ما او را بيرون برديم. اين يك آدمى بود كه با مطالعات آنها، ادراك كردند كه يك آدم قلدرى است و شعور سياسى هم ندارد آنقدرها، اين را خوب مىشود آلت دست قرار داد، آوردند و كودتا كردند و آنوقت اشخاص زيادى را از همه طوايف گرفتند و ابتداى امر و وجب به وجب به نظر مىرسد كه روى يك نقشهاى كه آنها برايش مىدادند عمل مىكرد، ابتدائاً شروع كرد به رياكارى و مجالس روضه مىرفت و خودشان مجلس روضه بپا مىكردند و از قرارى كه آنوقت مىگفتند در همه تكيههاى تهران هم آنوقت مىگفتند پا برهنه مىرود، همه جارفت و با مردم خوش وبش مىكرد و اين كارها را مىكرد تا آنوقتى كه قدرت دستش آمد و محكم شد پايش. ببينيم كه در آنوقتى كه قدرت دستش آمد با كى و با چه گروهى مخالفتش زياد بود و با چه طرحهائى مخالفتش زياد. اين را بسيارى البته يادشان است كه شروع كرد مخالفت با روحانيون با اسم اينكه مىخواهيم اصلاح بكنيم، چه بكنيم، مجلسى در جاهاى ديگر و در مدرسه فيضيه كه ما شاهدش بوديم مجلس امتحان درست كردند و اشخاصى كه مال خودشان بود مىآمد آنجا براى امتحان و اينها به خيال اينكه به، تبليغاتشان اين بود كه ما مىخواهيم اين اشخاصى كه صحيحاند و اهل علم صحيح هستند، از آنهائى كه نه، لياقت اين لباس را ندارند، مىخواهيم تميز بدهيم. حتى بعضى از آقايان محترم قم هم اين معنا را باور كرده بودند. خدا رحمت كند مرحوم آقاى فيض را، به من فرمودند كه، در مدرسه فيضيه، كه خوب، اين كه بدكارى نيست كه اينها بيايند خوبها را از بدها جدا كنند. من به ايشان عرض كردم كه بله، اينها مىخواهند خوبها را از بدها جدا كنند كه خوبها را از بين ببرند، نه بدها را. و همين طور هم شد. ابتدا براى اين معنا آمدند و چه تلخىها بر ماها گذشت از اين امتحان و از اين بساط، بعد هم با يك بهانه ديگر شروع كردند به اينكه بايد ملت لباس واحد داشته باشد و عمامهها را از سرها برداشتند و آنقدر خرابكارى كه كردند كه روى تاريخ را سياه كردند. و البته اينها يك مسائل طولانى است كه شايد در تاريخ، حالا كه مىتوانند بنويسند اشخاصى كه اطلاع دارند، بعد هم يا در همان وقتها هم مجالس روضه را با كمال جديت منع كردند كه شايد در شهرها يك مجلس علنى كه مثل مجالس متعارف، آنوقتها بپا نبود.
من در قم يادم هست كه يكى از آقايان، بين الطلوعين (قبل از طلوع فجر) يك مجلس چند نفرى داشت و قبل از طلوع آفتاب هم متفرق مىشدند و گمانم اين است كه همين مجلس را هم آمدند جلويش را گرفتند. اين دو جناح جناح كه هر دوش از جناح روحانى است، جناح روحانيت و جناح خطبا،
صحيفه نور ج 13 صفحه 152
اين دو جهت وجه نظر آنها بود و به هر دو حمله كردند، عمامهها را از سر آنها برداشتند. يكى از كسانى كه در قم مشغول اين خرابكارى بود يك روز گفت كه در تمام ايران شش نفر بايد عمامهاى باشد و حال آنكه آن هم دروغ مىگفت، اگر مىتوانستند يك نفر هم نمىگذاشتند باشد. اين حملهاى كه اينها كردند به روحانيت و حملهاى كه كردند به مجالس تعزيه، ما از آن مىفهميم كه اين دو جناح در نظر آنها، مخالفتشان با ابر قدرتها و اين معنا كه اينها مانع از آن مقاصدى كه آنها دارند، بيشتر هستند اينها، اين دو جناح بيشتر بوده و لهذا بيشتر مورد آزار واقع شدند. بعد هم كه قضيه كشف حجاب به آن فضاحت و به آن رسوائى را درست كردند، آن هم روى همين بود كه اينهائى كه علاقه به اسلام داشتند و علاقه به ديانت و احكام ديانت داشتند، اينها را سركوب كنند و خدا مىداند كه در كشف حجاب چه جنايتهائى اينها كردند. حتى به علماى بزرگ هم پيشنهاد مىكردند كه شما مجلس بگيريد با خانمهايتان، با زنهايتان بيائيد در مجلس براى اينكه فرمودند. نقل كردند كه يكى رفته بود پيش مرحوم آقاى كاشانى گفته بود كه فرمودند كه شما بايد در آن مجلسى كه چيز است شركت كنيد. ايشان فرموده بودند فلان خوردند. او گفته بود كه آن بالائىها گفتند. گفته بود من هم همان بالائى ها را مىگويم. بله، اينها مىخواستند با ارعاب و هو و جنجال كار را انجام بدهند، لهذا به ايشان هيچ تعرضى نكردند و پيش علماى شهرها مىرفتند مىگفتند، هر كدام ضعيف بودند و ضعيف القلب بودند، شركت مىكردند و هر كدام قوى بودند، نمىكردند.
ما بايد از اينها عبرت بگيريم از اين مسائل، با تبليغات مختلف، نه همان بازور، با تبليغات مختلف، اين مسائلى كه داشتند و آن مطالبى را كه خودشان مطالعه كرده بودند و موانع را پيدا كرده بودند با تبليغات دامنهدار از هر نحو، قلمها و نطقها و روز نامهها و همه چيز به كار افتاد براى اينكه اين مسائل را به ثمر برسانند و موفق هم ابتدا شدند به طورى كه اين را من كراراً گفتم، مرحوم آقاى آشيخ عباس تهرانى رحمه الله گفتند كه من اراك بودم و مىخواستم بيايم به قم يا به تهران مىخواستم بروم، از اراك مىخواستم بيايم، خواستم اتومبيل بگيرم، آن شوفر اتومبيل گفت كه ما عهد كرديم، قرار داديم با خودمان كه دو طايفه را سوار اتومبيل نكنيم يكى فواحش را، يكى هم آخوندها را. در اثر تبليغاتى كه كرده بودند، شعرهاى شاعرشان را كه لابد بعضى شنيدند كه تا آخوند و قجر در اين مملكت است، اين ننگ را كشور دارا به كجا ببرد، اين را آن خبيث خدا نشناس در شعرش گفت، شعرا هم شعر گفتند، مجالس درست كردند، محافل درست كردند، تبليغات كردند، هر طور توانستند با هر شيوه اين روحانيون را و اين متدينين را كوبيدند و مقصود اصلى اين بود كه اسلام را از بين ببرند. آنها مىفهميدند كه تا اسلام قدرت دارد در يك كشورى نمىتوانند آنها آنطور كه مىخواهند سلطه پيدا كنند، بايد اسلام را و مظاهر اسلام را و احكام اسلام را اينها از بين ببرند و موفق بشوند به آن مقاصدى كه دارند و لهذا مطالعه مىكردند چه چيز براى اسلام بيشتر مىتواند خدمت بكند، قدرت اسلام را بهتر مىتواند حفظ بكند آن را بيشتر مىكوبيدند و كدام احكام اسلام بيشتر پيش مردم مثلاً رايج است و بيشتر علاقه به آن دارند آن را بيشتر مىخواستند از بين ببرند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 153
در مقابله با نقشههاى غارتگران هوشيار باشيد
ما بايد توجه به اين معنا داشته باشيم، ما بايد گمان نكنيم كه مسائل ايران ختم شده است، تمام شده است، هم مسائل فرهنگىاش تمام نشده است و هم ساير مسائل. شما هيچ وقت خوف از اين نداشته باشيد كه مثلاً دولت غاصب عراق حمله كرده است و دارد مثلاً كارهاى خلاف مىكند، از اينها هيچ وقت خوف نداشته باشيد، اينها نمىتوانند كارى انجام بدهند، شما از اين خوف داشته باشيد كه همان نقشههايى كه قبل از انقلاب اينها داشتند، در زمان رضاخان و محمد رضاخان داشتند، حالا بيشتر داشته باشند. آنها قبلاً از باب اينكه به طور ذهنى و علمى يافته بودند كه اسلام اگر چنانچه رواج داشته باشد و مظاهر اسلام رواج داشته باشد، نمىگذارند كه مااستفادههايمان را بكنيم، حالا كه عيناً سيلى را خوردند و مشاهده كردند قدرت اسلام را در يك ملت سى و چند ميليونى و اسلامى كه داراى يك ميليارد جمعيت است، اينها ملاحظه مىكنند كه بعد از اينكه سى و چند ميليونشان به ما اينطور كردند، پس وقتى كه يك ميليارد جمعيت دنيا كه قريب به يك ميليارد مسلم دارد اگر اينها همه مثل ايران بشوند، ما چه خواهيم كرد؟ امروز نقشه دقيقتر از آن وقت است، امروز طرحهائى كه اينها مىخواهند پياده كنند از آن وقت شديدتر است و ما بايد بيشتر چشم و گوشمان را باز كنيم. شما امروز هم مىبينيد كه چهار نفر، ده نفر روحانى كه با كمال صداقت دارد خدمت به اين انقلاب مىكند، از هر گوشه صدا مىشود كه حكومت آخوندى، اين زمزمه تازه كم كمهان نقشههاى سابق است، آنوقت هم يكدفعه نشد، ابتدا كم كم، يكى يكى، دو تا دو تا اهل علم بلاد را، اهل منبر بلاد را انتقاد كردند، گفتند، گفتند، روزنامهها بعد شروع كردند و نطقها و مجالس و اينها درست كردند و بعد هم كار خودشان را انجام دادند، حالا هم اين نقشه هست در كار.
نقش مجالس روضه خوانى و عزادارى سيدالشهدا در حركت مردم
در آنوقت يكى از حرفها كه هى رايج بود مىگفتند: ملت گريه، براى اينكه مجالس روضه را از دستشان بگيرند. اينكه همه مجالس روضه را آنوقت تعطيل كردند، آن هم به دست كسى كه خودش در مجالس روضه مىرفت و آن بازىها را در مىآورد، قضيه مجلس روضه بود يا از مجلس روضه آنها يك چيز ديگر مىفهميدند و آن را مىخواستند از بين ببرند؟ قضيه عمامه و كلاه بود يا از عمامه يك چيز ديگرى آنها مىفهميدند و روى آن ميزان عمامه را با آن مخالفت مىكردند آنها فهميده بودند كه از اين عمامه يك كارى مىآيد كه نمىگذارد اينها آنى را كه مىخواهند عمل كنند و از اين مجالس عزادارى يك كارى مىآيد كه نمىگذارد اينها كارهايشان را انجام بدهند. وقتى يك ملتى در ماه محرم، سرتاسر يك مملكت، يك مطلب را مىگويند، شما انگيزه اين گريه و اين اجتماع در مجالس روضه را خيال نكنيد كه فقط اين است كه ما گريه كنيم براى سيدالشهدا، نه سيدالشهدا احتياج به اين گريهها دارد و نه اين گريه خودش فىالنفسه يك كارى از آن مىآيد، لكن اين مجلسها مردم را همچو مجتمع مىكنند و يك وجهه مىدهند، سى ميليون، سى و پنج ميليون جمعيت در دو ماه محرم و خصوصاً دهه عاشورا يك
صحيفه نور ج 13 صفحه 154
وجهه، طرف يك راه مىروند، اينها را در اين ماه محرم، خطبا و علما در سرتاسر كشور مىتواند بسيج كند براى يك مسأله. اين جنبه سياسى اين مجالس بالاتر از همه جنبه ديگرى است كه هست، بيخود بعضى از ائمه ما نمىفرمايند كه براى من در منابر روضه بخوانند، بيخود نمىگويند ائمه ما به اينكه هر كس كه بگريد، بگرياند يا صورت گريه، گريه كردن به خودش بگيرد اجرش فلان و فلان است. مسأله، مسأله گريه نيست، مسأله، مسأله تباكى نيست، مسأله، مسأله سياسى است كه ائمه ما با همان ديد الهى كه داشتند، مىخواستند كه اين ملتها را با هم بسيج كنند و يكپارچه كنند، از راههاى مختلف، اينها را يكپارچه كنند تا آسيب پذير نباشند. مسائل اسلام، مسائل سياسى است و سياستش غلبه دارد بر چيزهاى ديگرش. اجتماعاتى كه اسلام بعضىاش را فرض كرده است، واجب كرده است و بعضىاش را به طور استحباب و مبالغه در استحبابش كرده است اينها يك مسائل سياسى است. قضيه مكه يك مسأله، اجتماع در مكه در اين محافل مختلف با اين يكپارچگى مردم كه از همه بلاد مسلمين واجب شده است كه بيايند در آنجا، بروند چه بكنند، خدا كه احتياج به عبادت من و تو ندارد. خداى تبارك و تعالى مىخواهد كه مردم را مجتمع كند، واجب كرده است كه اينها را، جمع بشوند در آنجا و مسائل اسلام را طرح كنند و حل كنند.
مع الاسف در اثر بى اطلاعى ماها، در مكه مجتمع مىشوند لكن به مسائل خودشان درسترسند. حالا اخيراً يك قدرى بهتر شده است، لكن اگر مسلمين در يك همچو مجلس بزرگى كه از تمام دنيا مجتمع شده است و هيچ قدرتى نمىتواند اينطور مجلس را درست بكند، دولتها هر چه زحمت بكشند يك عدهاى از مملكت خودشان را مىتوانند يك جايى جمع كنند يا از چند تا مملكت. خداى تبارك و تعالى مردم را، موثرها را برايشان فرض كرده است كه مجتمع بشوند در آن مجالسى كه در مكه هست و همه با هم آنجا جمع بشوند و نكته سياسى اين اجتماع اين است كه اولاً خودشان مطلع بشوند از حالات هم، تفاهم كنند با هم، برادر باشند با هم برادرى كنند با هم و مسائل بلاد خودشان، ممالك خودشان را طرح كنند در آنجا و چاره جويى كنند براى مسائل خودشان. ما اگر همين حج را به آن معنايى كه روح حج اقتضا مىكند عمل مىكرديم، اين گرفتارىهاى زيادى كه براى مسلمانها پيش آمده است، پيش نمىآمد. اگر دولتهاى اسلامى واقعاً به خود مىآمدند، توجه مىكردند كه يك همچو محفل بزرگى كه خداى تبارك و تعالى بر ما لازم كرده است، بر عددى از ما الزام كرده است و بر همه مستحب كرده است كه آنجا برويم، اين دولتها، وسائلش را فراهم مىكردند و ملتهائى كه مىرفتند آنجا با دست باز با هم ملاقات مىكردند، با هم دردهاى بلاد خودشان را ميان مىگذاشتند، گرفتارىهائى كه از قدرت بزرگ براى آنها پيش مىآمد و پيش مىآيد، طرح مىكردند، گفتگو مىكردند و بر مىگشتند به محال خودشان و تبليغ مىكردند مسائل را، اگر دولتها، دولتهائى بودند كه توجه داشتند به اين مسائل و نمىخواستند كه زير بار قدرتهاى بزرگ باشند و مىفهميدند لذت اينكه يك حكومت بر يك جامعه بيدار بشود از يك حكومت بر يك جامعهاى كه هيچ خبر از هيچ چيز ندارد، بهتر است. از زير بار بيرون آمدن از ابر قدرتها ولو هر جور مصيبت هم براى ملتهاى ما
صحيفه نور ج 13 صفحه 155
داشته باشد بهتر است از اينكه ما در كاخهاى بزرگ و در خانههاى چه و كذا و اتومبيلهاى كذا باشم و نوكر باشيم اگر اينها اين را مىفهميدند، دست از اين كارها بر مىداشتند و با ملتها همصدا مىشدند و وسائل را فراهم مىكردند و اين محفل بزرگ حج را نه اينطورى كه حالا هست، درست بجا مىآوردند و خودشان هم مىآمدند در آن محافل و مىنشستند و مسائلشان را حل مىكردند، آنوقت اسلام يك قدرتى مىشد كه هيچ قدرتى مقابل او نبود. اين يك راه هست كه مردم را، همه مردم را سالى يك دفعه همه بلاد را دعوت كردند و لله على الناس حج البيت هر كس بتواند بايد برود. يك راه ديگر اين نماز عيد و اجتماعات در عيد است در سالى دو مرتبه، اين هم يك مسألهاى است كه در بلاد بايد مجتمع مىشدند، مىشوند و باز مسائل، مسائل سياسى است. نماز جمعه در هر هفته يك دفعه آن اجتماعات بزرگ بشود و بررسى بشود در هر جا راجع به مسائل روز، كه بحمدالله اين مسأله در اين سالها شده است و اميد است كه بيشتر بشود و آقايان هم بايد تبليغ كنند كه اين مجالس بهتر بشود و مجالس جماعت است كه مردم در هر روز مجتمع بشوند در مساجد، نه همان مجتمع بشوند بگذارند اين پيرمردها و از كار افتادهها بروند، نه، مساجد بايد مجتمع بشود از جوانها، اگر ما بفهميم كه اين اجتماعات چه فوائدى دارد و اگر بفهميم كه اجتماعاتى كه اسلام براى ما دستور داده و فراهم كرده است، چه مسائل سياسى را حل مىكند، چه گرفتارىها را حل مىكند، اينطور بيحال نبوديم كه مساجدمان مركز بشود براى چند نفر پيرزن و پيرمرد. وقتى جماعت برود و اشخاص موثر بروند، مردم بروند، همه بروند آنجا مجتمع بشوند و در آنجا خطيب برايشان مسائل روز را بگويد و مسائلى كه، مشكلاتى كه دارند بگويد، اين حل مىكند مطالب را. همين ماه محرم و ماه رمضان، محرم و صفر و ماه رمضان آنقدر بركاتى كه بر اين سه ماه مرتب است نمىشود انسان احصاء كند. اين اجتماع عاشورا و اين برگزارى عزاى شهيد، بزرگتر شهيد عالم، اين آنقدر بركات دارد. همان وقتى هم كه اين مسائل سياسى در آن مطرح نمىشد آنقدر بركات داشت براى ملتها كه قابل احصاء نبود.
تبليغات منحرفين و روشنفكرنمايان در جهت تضعيف شعائر و مظاهر اسلامى
الان بيشتر ما احتياج داريم به اين مجالس، تو گوش شما نخوانند به اينكه اين مجلسها بگذاريم حالا و مجالس روضه را، خرجهائى كه مىكنيم حالا نكنيم و خرج مثلاً اين جنگزدهها بكنيم، نه، مسأله اينطور نيست، خرج جنگزدهها را بايد بكنيم، ملت ما بايد كسانى كه در جنگ آنطور لطمهها را ديدند، جوانهائى كه در جنگ، آنطور فداكارى مىكنند، قدردانى كنيم و كسانى كه از منزل خودشان دور شدند، بايد پذيرائى از آنها بكنيم، يك وظيفه انسانى، وظيفه الهى است نه به معناى اينكه ما حالا كارهاى ديگرمان را رها كنيم به اين كار فقط بچسبيم، همه را بايد ما بگيريم. امروز ما به مجالس تعزيه و روضه بيشتر احتياج داريم از سابق. اين اجتماع سرتاسرى كشور، اين دستجات سرتاسرى كشور، امروز ديگر يك رنگ سياسى پيدا كرده است و حق هم همين است. اگر ما سى و چند ميليون جمعيت در اين دهه محرم كه وسيلهشان را خدا براى ما فراهم كرده است و آنقدر ائمه
صحيفه نور ج 13 صفحه 156
اطهار راجع به اينطور امور سفارش فرمودهاند و آنطور ثوابها را خداى تبارك و تعالى برايش مرتب فرموده است، اگر سى و پنج ميليون جمعيت در اين ماه محرم، در اين دهه محرم اجتماعات داشته باشند، خطبا هم بروند مسائل روز را برايشان بگويند و تعزيه بگويند و گريه كنند براى سيدالشهدا، اين يك شعارى است، يك شعار الهى است. امروز ديگر ما انقلاب كرديم، روضه ديگر لازم نيست، از غلطهائى است كه تودهنها انداختند، مثل اين است كه بگوئيم امروز ما انقلاب كرديم، ديگر لازم نيست كه نماز بخوانيم، انقلاب براى اين است، انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را زنده كنيم، نه انقلاب كرديم كه شعائر اسلام را بميرانيم. زنده نگه داشتن عاشورا يك مسأله بسيار مهم سياسى عبادى است. عزادارى كردن براى شهيدى كه همه چيز را در راه اسلام داد، يك مسأله سياسى است، يك مسألهاى است كه در پيشبرد انقلاب اثر بسزا دارد، ما از اين اجتماعات استفاده مىكنيم، ما از آن الله اكبرها، ملت ما از آن الله اكبرها استفاده كرد، آن الله اكبرها را بايد حفظ بكنيم. اين مظاهر و مشائر و امورى كه در اسلام در آن سفارش شده بايد فكر كنيد كه اينها يك مسأله سطحى نبوده است كه مىخواستند جمع بشوند و گريه كنند، خير، ما ملت گريه سياسى هستيم، ما ملتى هستيم كه با همين اشكها سيل جريان مىدهيم و خرد مىكنيم سدهايى را كه در مقابل اسلام ايستاده است. چطور شد كه اينها در زمان رضاخان يك محفلى جمع شدند و براى شكست ايران از اسلام گريه كردند؟ اگر گريه اشكال داشت، چطور اينها گريه كردند؟ اينها مىخواستند كه مجوس را و آن ملت و مليتى كه خودشان در نظر است احيا كنند، لهذا، در آن محفل حرفها زده شد و گريهها شد براى اينكه چرا مجوس از اسلام شكست خورده است. آن افكار پوسيده الان هم در مغزهاى بعضىها هست. اينها نمىخواهند كه شما براى يك شهيد اسلام گريه كنيد. اگر چنانچه براى شكست اسلام گريه كنيد آنها مىگويند نه، گريه چيز خوبى است، اينها نمىخواهند كه شما براى كسى كه همه چيزش را براى اسلام داد، اينها نمىخواهند شما زنده نگه داريد يك واقعهاى را كه قدرتهاى بزرگ را آن واقعه كوبيد و در اثر او، شما هم اگر بشويد مىكوبيد، اينها نمىخواهند اين مسائل واقع بشود، مع الاسف تبليغ مىكنند اين منحرفين، اينهائى كه مامورند كه اينجور تبليغات را بكنند و جوان ما بعضىشان باورشان مىآيد. بايد جوانهاى ما بدانند كه هر نحو تبليغى كه بر ضد يكى از مظاهر اسلامى واقع شد اين تبليغى است كه از جانب بزرگترها و چپاولگرها به دست عمالشان واقع مىشود براى اينكه اسلام را بكوبد. اين جوانهاى ما كه بحمدالله مسلمند و فعال، بايد توجه بكنند به اينكه هر يك از اين شعائر اسلامى چه چيزى دارد كه اينها با آن مخالفند، چى زير سر عمامه است كه اينها مخالفند و چى زير سر مجالس عزاست كه اينها با آن مخالفند، از اين چه، چه چيزى مىآيد، از مجالس عزا هماهنگ كردن همه ملت همه ملت در يك روزى از منزلها بيرون مىريزند و فرياد مىزنند و اگر يك وقتى اينها فكر اين را بدهند كه در اين روز اينها را منسجم بر ضد يك قدرتى بكنند، چه خواهد شد؟ اينها از اين مىترسند با گريه شما ما هى بنشينيد گريه كنيد اما نفت را به ما بدهيد، ما اشكال نداريم. هى مجلس بگيريد،
صحيفه نور ج 13 صفحه 157
با ما مخالفت نكنيد، اشكال ندارد. اينها از اين مجالس از آن جنبه سياسىاش مىترسند. امروز هم مجالس ما تحول در آن پيدا شده است، مثل سابق نيست، متحول شده است، همه افراد ملت ما، مجالس ما متحول شده است. لكن گمان نكنند آنهائى كه جنبههاى سياسى به نظرشان دارند و مثلاً روشنفكر هستند به نظرشان كه مجالس گريه ديگر چيزى نيست. همين گريههاست كه كارها را پيش برده است، همين اجتماعات است كه مردم را بيدار مىكند. ما از اين مخالفتهائى كه شد در زمان رضاخان و شك نداريم كه به دستور بوده، خود او خيلى معلوم نبود كه اگر دستور ندهند، اين حرفها را بزند، از اين مخالفتهائى كه شد بايد عبرت بگيريم، ببينيم با مجالس روضه مخالف بودند، معلوم مىشود كه مجالس روضه با آنها مخالف است. با روحانيت مخالف بودند، ببينيم كه روحانيت براى آنها مضر است. با دانشگاه مخالف بودند ببينيم كه دانشگاه با آنها مخالف است. بودن يك دانشگاه صحيح با آنها مخالف است، بله، آنها دانشگاهى كه به دست خودشان درست بشود و همه چيزش را هم خودشان درست بكنند و جوانهائى كه از دانشگاه بيرون بيايد همه براى خودشان عمل بكنند، با آن مخالف نيستند، اما امروز با دانشگاه مخالفند. در انقلاب اسلامى با دانشگاهش مخالفند، با مجالس روضهاش مخالفند، با روحانىاش مخالفند، با جوان متدين بازاريش مخالفند، با همه مخالفند.
امروز مخالف همه جانبه ابر قدرتهاست با اين ملت در همه مظاهر اسلامىاش و ما بايد بيدار باشيم و توجه داشته باشيم. تبليعات اينها براى ما ضررش بيشتر از جنگهاست، ساده نبايد برخورد كرد به اين تبليغات. ما از جنگ چه ترسى داريم؟ يك ملتى كه حاضر است براى شهادت و شهادت را فوز عظيم مىداند، چه باكى از اين مسائل دارد؟ از اين، از اينكه باكى نيست، تازه وقتى كه يك جنگى شروع مىشود، ملت ما بيدار مىشود، بيشتر متحرك مىشود. شما ببينيد كه در اين جنگى كه به ايران تحميل كردند و اشخاص خائن به اسلام، مخالف سر سخت با اسلام، اين جنگ را بپا كردند، ايران چه جور باز زنده شد، يكپارچه ايران دوباره انقلاب كرد و توجه كرد به يك مقصد، سرتاسر ايران كدام كار ممكن بود كه اينطور مردم را بسيج كند؟ اين جنگ بود كه بسيج كرد. پس جنگ چيزهائى است كه ما خيال مىكنيم بد است، بعد خوب از كار در مىآيد. التبه جوانهائى ما از دست داديم اين اسلام از اين جوانها خيلى از دست داده و ما در اين جنگ بيشتر از جنگ صفين تا حالا از دست نداديم، خيلى هم كمتر از اوست، لكن براى اسلام است، وقتى براى اسلام است ما چه باكى داريم. جنگ براى ما، ما را بيدار كرد، آن رخوه و سستى اگر پيدا مىشد، دوباره برگشت به يك قرصى و محكمى، آنى كه انسان را مىترساند اين تبليغاتى است كه بيخ گوش اينها، يكى، يكى گفته مىشود و بعد يك جمعيتى مىشوند و بعد زيادتر. از اين شيطنتها بايد يك قدرى ترسيد و توجه به آن كرد، از اينكه مجالس اسلامى را، مجالس عزا را در نظر شما سست مىكنند و مىروند تو دهات، اين ور آن ور مىافتند كه فلانى گفته است كه مجالس عزا لازم نيست و شما خدمت كنيد به اينها، فلانى چطور همچو حرفى مىزند؟ كسى كه مىداند كه مجالس عزا چه جهت سياسى دارد، چه جهت اسلامى دارد، البته بايد آنها را هم بررسى كرد و تكليف است براى دولت و براى ملت، براى همه، از خود ما هستند آنها، برادرهاى
صحيفه نور ج 13 صفحه 158
ما هستند، آنها را خانه هايشان را خراب كردند و عدهشان، زيادى را كشتند و از بين بردند و اينها هم بى خانمان شدند آمدند، هر جا آمدند بايد مهماندارى كرد از آنها.
لزوم طرح مسائل سياسى - اجتماعى روز از سوى وعاظ در مجالس عزادارى
لكن اين به اين معنا نيست كه ما در آن مسألهاى كه همه با هم بايد مجتمع بشويم براى كوبيدن ابرقدرتها، از آن مسأله دست برداريم و برويم اين كار را بكنيم، نخير، هر دو را بايد بكنيم، مجالس سر جاى خودش بايد باشد و مجالس عزا بايد باشد و اهل منبر بايد اين شهادت امام حسين سلام الله عليه را زنده نگه دارند و ملت بايد با هم قدرت اين شعائر اسلامى را، خصوصاً اين را زنده نگه دارند، با زنده نگه داشتن او، اسلام زنده مىشود انا من حسين كه روايت شده است كه پيغمبر فرموده است، اين معنايش، معنا اين است كه حسين مال من است و من هم از او زنده مىشوم، از او شده است. اينهمه بركات از شهادت ايشان است، با اينكه دشمن مىخواست آثار را از بين ببرد، آنها در صدد بودند كه اصل بنىهاشمى در كار نباشد لعبت هاشم بالكذا اين حرف بود، آنها مىخواستند اصل اسلام را ببرند و يك مملكت عربى درست كنند و اين كارشان اسباب اين شد كه عرب و عجم و همه، همه مسلمين توجه پيدا كردند كه نه، قضيه، قضيه عربيت و عجميت و فارسيت و اينها نيست، قضيه خدا و اسلام است. اين مجالس را حفظ كنيد، همه مجالسى كه اجتماعات دينى هست، اجتماعات اسلامى هست، اينها اسلام را در قلوب ما زنده نگه مىدارد. جماعات را حفظ كنيد، جمعه را حفظ كنيد، اعياد اسلامى را، شعائرى كه در آن هست حفظ كنيد و مجالس عزارا با همان شكوهى كه پيشتر انجام مىگرفت و بيشتر از او حفظ كنيد و اهل منبر ايدهم الله تعالى كوشش كنند در اينكه مردم را سوق بدهند به مسائل اسلامى و مسائل سياسى اسلامى، مسائل اجتماعى اسلامى و روضه را دست از آن برنداريد كه ما با روضه زنده هستيم. خوب، بعضى از امور هست كه بايد به وسيله آقايان، آقايانى كه خطبا هستند و اهل منبر هستند، در سرتاسر كشور تذكر داده بشود به مردم. يكى همين كه گفتم كه انشاء الله تذكر داده مىشود و انشاء الله مسلمين هم توجه مىكنند به آن، يكى اينكه از جنگ خسته نشوند مردم، جنگ يك چيز خوبى است، البته ما پيشقدم نيستيم، براى جنگ ما پيشقدم نيستم لكن حالائى كه به ما تحميل شده است اين يك آثار بزرگى دارد براى نهضت ما. يكى از آثارش اين است كه دشمن ما را روسياه كرد در دنيا، اين مىخواست كه براى خودش يك حيثيتى پيدا بكند و اينكه دشمن اسلام بود و قبل از اين هم كه هجوم كند به ايران، با عراق آنطور معامله كرد و با علماى عراق آنطور معاملات كرد و با ملت عراق آنطور و با دستجات براى عاشورا آنطور و با زائرين كربلا كه براى اربعين مىرفتند آنطور جنايتكارانه عمل كرد، اين در دنيا رسوا شد و حالا هم هر چه مىخواهد سالوسى كند و نماز بخواند و اظهار اسلاميت بكند و امثال ذلك، ديگر فايده ندارد، اين ديگر نمىتواند با سالوسى خودش را جا بيندازد، نمىتوانست لكن شايد بعضىها آنهائى كه خارج بودند از عراق باورشان مىآمد كه اين يك آدمى است كه مىخواهد خدمتى
صحيفه نور ج 13 صفحه 159
بكند و كذا و اين حرفها، حالا معلوم شد كه نه، همه فهميدند كه اين آدم اينطورى است، وضعش اينطورى است و معلوم شد كه يك آدمى است كه براى عرب مىخواهد كار بكند، اين خوزستان عربها را غالباً كشتند. اگر ايشان با عرب مؤافق است، چطور عرب كشى مىكند؟ براى اين هم نبوده است كه چند كيلومتر از مملكت ايران را او ادعا دارد چقدر ضرر كرده در اين، ملت عراق بيچاره چقدر ضرر كرد در اين جنگ و ملت اسلام چقدر ضرر برد، ضرر جانى، ضرر مالى، ضرر حيثيتى او برد. يكى از مسائلى كه باز مرتب شد بر اين، اينكه شياطين فهميدند قدرت اسلام در ايران چيست و قدرت ارتش ما و پاسدارهاى ما كه خداوند همه را حفظ كند، آنطور نيست كه آنها خيال مىكردند. خليجىها هم فهميدند كه نه، مسائل آنطورها نيست و اگر خداى نخواسته يك وقت شيطنت كنند، ممكن است عكس العمل داشته باشد، ديگران هم فهميدند كه نه، قدرت اسلام بيش از اين مسائل است كه اينها خيال مىكنند، قدرت اسلام است كه يك مملكت را يكپارچه بر ضد آنها به راه مىاندازند، بسيج مىكند، اين قدرت اسلام است. اين هم يكى از بركاتى بود كه از اين جنگ تحميلى براى آنها ننگ بار آورد و براى ملت ما سلحشورى و قدرتمندى و بيدارى اين جنگى كه حالا به ما تحميل شده است براى ما البته يك ضررهايى هم داشته است و برادرهاى ما در آنجا و اشخاصى كه در آنجا تلف شدند و در خرمشهر و در آبادان و در دزفول و اينها تلف شدند، خساراتى برايشان بار آمده و عدهاى از زن و بچههايشان هم كه سرپرستهاى خودشان را از دست مثلاً دادند، آنها هم كوچ كردند براى بلاد ديگر. بايد آقايان به مردم سفارش كنند كه اينها برادر ما هستند، اينها در راه اسلام و جنگ در اسلام اينطور آواره شدند، اينها را بايد مثل خودتان و مثل اولاد خودتان بدانيد، اگر بچههاى بىسرپرستى هستند و مىتوانيد سرپرستى يكى از اينها را براى خودش نگه دارد و حفظ كند، حفظ كند. دولت بايد اينها را با يك ترتيبى، مرتبى، منظمى، محترمانه براى اينها جا تهيه كند براى اينها غذا تهيه كند، اينها آواره شدند. نبايد فكر اين باشيم كه ما خودمان هر چه مىخواهيم داشته باشيم، ديگران هيچى نخير، بايد كمك كنند به اينها، ثروتمندها كمك كنند به اينها برادرهاى مؤمن، خواهرها به اينها كمك كنند و اينهائى كه در جنگ آسيب ديدهاند اينقدر نگذارند مصيبت بيشتر برايشان بشود و آنها را مثل مهمان عزيز مهماندارى كنند و دولت هم بايد جاهايى را براى اينها معين كند و آنها را حفاظت كند.
با مسائل و مشكلات كشور از راه اسلامى برخورد كنيد
يكى هم اينكه بايد دولت ما، ملت ما توجه به اين معنا داشته باشد كه در يك مملكتى كه جنگ در آن هست ممكن است كه يك چيزهائى هم كمبود توى آن باشد، در ايران الحمدلله كم است اين اما اينطور نباشد كه خودشان كمك كنند، مردمى كمك كنند بر اينكه كمبودى حاصل بشود، هجوم كنند مثلاً به خريد يك چيزى و نگهدارى بخواهند بكنند، گمان نكنند كه با اين جنگى كه آنجا واقع شده است، ايران در مضيقه واقع مىشود، نه، ايران در مضيقه واقع نمىشود. شما توجه كنيد كه مسائل را از راه اسلامى با آن برخورد كنيد، از راه انسانى با آن برخورد كنيد، اگر مسائل را از راه اسلامىاش ما با
صحيفه نور ج 13 صفحه 160
آن برخورد كنيم، نمىرسد به اينكه ما بخواهيم يك چيزى را احتكار كنيم يا مثلاً گرانفروشى كنيم يا زياد در رفتار خلاف انسانى بكنيم. وقتى يك جنگى پيش آمد بايد مردم بيشتر به فكر اين باشند كه ايران را آرام نگه دارند، الحمدلله آرام هم هست. اينهائى كه جمع بشوند در يك جايى براى خريد يك چيزى كه نمىدانم حالا هم هست يانه، كه مىشدند قبلاً اينها يك اشخاصى هستند مفسده جو و مىخواهند تضعيف كنند روحيه شما را. ما هيچ واقعهاى برايمان واقع نشده يك دستهاى آمدند در يك گوشه مملكت ما خرابكارى مىكنند، از اين دزدها در ايران هميشه بوده، اين دزدها خيلى بوده، زمانهاى سابق زياد بود كه يك شهرى را شلوغ مىكردند، يك جايى را مىبريدند، يك، از بين مىبردند. نبايد با اينكه يك شلوغكارى در يك جايى شده است كه الان هم انشاء الله از بين مىرود.
هشدارى بر لزوم شكست حصر آبادان توسط قواى مسلحه
و من منتظرم كه اين حصر آبادان از بين برود و هشيار مىدهم به پاسداران، قواى انتظامى و فرماندهان قواى انتظامى كه بايد اين حصر شكسته بشود، مسامحه نشود در آن، حتماً بايد شكسته بشود و فكر اين نباشند كه ما اگر اينها هم آمدند، بيرونشان مىكنيم، اگر اينها آمدند خسارات بر ما وارد مىكنند، نگذارند اينها بيايند در آبادان وارد بشوند، از خرمشهر اينها را بيرون بكنند، حال تهاجمى بگيرند.
تقويت روحيه قواى مسلحه با تقدير و پشتيبانى ملت
و باز توجه داشته باشند به اينكه اينهائى كه از فرماندهان و از پاسداران و از سربازان و از ژاندارمرى و همه اينها در آنجا مشغول هستند، اينها دارند جانفشانى و فداكارى كنند، اينها همچو نيست كه توى خانهاى نشسته باشند و راحت باشند، اينها هر كدام كه رفتند در اين جبههها فداكارى دارند مىكنند در هر حال به نظرشان ممكن است كه يك وقت مثلاً يك موشك فلان بيايد و اينها را از بين ببرد، بايد از اينها قدردانى كنند تقويت كنند روحيه اينها را، ملت بايد تقويت كند روحيه اينها را، اينها مشغولند، مشغول بررسى هستند، مشغول برنامهريزى هستند، از يك طرف مسامحه نبايد بشود، از يك طرف هم مشغول به كار هستند اينها، كسانى كه اطلاع نظامى ندارند نبايد دخالت كنند در كار نظامى. اين مثل اين است كه ما بگوئيم كه فلان سرهنگ يك وقت بيايد به ما بخواهد بگويد كه فقه اسلام اينطورى است، همين طورى كه مىبينيد بعضىها از قرآن يك آيهاى را بردارند مىخوانند و دنبال او يك مسائلى را مىگويند در صورتى كه از قرآن هيچ اطلاعى ندارند و از اسلام هم هيچ اطلاعى ندارند. مائى كه از نظام اطلاع نداريم و از جنگ اطلاع نداريم نبايد اظهار نظر بكنيم كه خوب است اينجورى بكنند، آخر شما چه مىدانيد كه خوب است اينجورى بكنند، من و شما اطلاع از اين نداريم. هى برنامه ندهد كسى كه ندارد يك چيز را، نمىفهمد يك چيزى را، تضعيف نكنند روحيه سربازهاى ما را كه با تمام قدرت، همه جناحهايشان دارند جانفشانى مىكنند و ضربتهاى زياد به آنها
صحيفه نور ج 13 صفحه 161
زدند شما كنار نشستيد ومى گوئيد خوب است اينجورى بكنند. آدمى كه كنار گود نشسته خيلى حرفها مىتواند بزند، بگذاريد كه آنها روى نقشههائى كه دارند روى طورى كه مىتوانند عمل بكنند و بحمدالله مىتوانند وانشاء الله عمل مىكنند و ما هم صبر داريم، اينقدرها بى صبرى نكنيد. جنگ صفين هيجده ماه طول كشيد با آن زحمات، هيجده ماه طول كشيد با آنهمه رنجهائى كه بردند و با آنهمه تلفاتى كه دادند، ما تازه دو ماه است كه كمتر از دو ماه است الان كه يك همچو چيزى هست شمائى كه با همه ابر قدرتها مىگوئيد ما ايستاديم و مقابله مىكنيم و مشتتان را گره مىكنيد كه ما آمريكا و شوروى و كذا را، شما بايد همچو قدرتمند باشيد كه اگر پشت اين خانههايتان هم خداى نخواسته سرباز اجانب آمد باز هم همان مشت گره كرده برويد و با هم در بيفتيد و جنگ تن به تن بكنيد. شما كه يك همچو كار بزرگى را كرديد و حالا انگور را خورديد نمىخواهيد تبش را بكنيد؟ يك همچو كار بزرگى كه اعجاب دنيا را براى شما جلب كرده است، زحمت دارد، حفظ اسلام زحمت دارد. شما براى اسلام از اول قيام كرديد و فرياد زديد ما جمهورى اسلامى مىخواهيم، آنها هم همهشان مخالف با جمهورى اسلامى اند، همه قدرتها مخالف با جمهورى اسلامىاند، كسى كه با همه قدرتها در افتاده است و بحمدالله پيش بده تا حالا، حالا نبايد به واسطه اينكه يك چيزى واقع مىشود، يك شلوغى در يك جايى واقع مىشود اين خيال كند كه نه، به هم خورد وضع. شما در جنگى كه جنگى داخلى كه با محمدرضا و ساواكش داشتيد، چقدر شهيد داديد، از پانزده خرداد به اين ور شايد صد هزار شهيد ما داده باشيم يا بيشتر، چقدر هم معلول داريم. حالا ما همه اين بساطى كه تا حالا واقع شده است اينقدرها نيست خيلى چيز كمى است و آنقدرى كه به آنها ضايعه واقع كرديم، لشكر ما ضايعه واقع كردند، چندين برابر است. محكم باشيد آقا، جوانهاى ما محكم بايستيد (يكى از حضار: ما همه سرباز توايم خمينى، گوش به فرمان توايم خمينى) ما همه سرباز خدا هستيم انشاء الله، نه تو سرباز منى، نه من سرباز تو. همه ما با هم قيام كرديم كه اسلام را در اينجا زنده كنيم و انشاء الله به ساير جاها هم صادر كنيم. و ما همه برادر با هم هستيم، دوست با هم هستيم و اميدوارم كه همه ما دوش به دوش هم، هر كس هر مقدار كه مىتواند، منى كه يك پيرمرد هستم، صحبت بكنم براى شما، آقاى فلسفى كه پيرمرد قوى انشاء الله ايشان هم براى شما صحبت بكنند، آقايان اهل منبر هم براى مردم صحبت بكنند، اين يك خدمتى است كه از ماها برمىآيد، ما انشاء الله انجام بدهيم و اميدوارم كه براى خدا باشد. شما هم هر كدام هر كارى ازتان بر مىآيد انجام بدهيد.
دولت و ملت براى خودكفائى كشاورزى و صنعتى كوشش كنند
جهاد كشاورزها اين است كه كشاورزىشان را تقويت كنند. امسال شنيدم بعضىها سستى كنند و اين برخلاف مسير اسلام است. شما پارسال با آن گرفتارىها زياد كرديد كشتتان را، و امسال الحمدلله آن گرفتارىها كم است و به شما كمكهائى هم از طرف دولت مىشود و بايد خودتان به فكر باشيد كه اگر ابرقدرتها فردا منع كردند همه كشورها را كه به ما گندم ندهند، خودمان داشته
صحيفه نور ج 13 صفحه 162
باشيم. خوب، كشاورزها بايد به اين فكر باشند و كشاورزى خودشان را تقويت كنند و بيشتر كنند و كارها را جورى كنند كه ما ديگر محتاج نباشيم در خوردنمان هم به مردم. و من اميدوارم كه اشخاصى كه تفكر دارند، مغز صنعتى دارند اينها هم كارها را راه بيندازند و صنعت درست كنند خودشان. شما بدانيد كه اگر خودتان به فكر بيفتيد كه براى خودتان انجام بدهيد، كارهاى خودتان را مىتوانيد انجام بدهيد، گمان نكنيد كه ما حتماً بايد همه چيزمان را از ديگران بگيريم، نه، شما به فكر اين باشيد كه همه چيزتان را خودتان درست كنيد. اين ژاپن بود كه در سالهاى قبل محتاج بود و خودش به فكر افتاد و خودش كارهاى خودش را درست كرد و الان صادر مىكند به آمريكا هم. و آن هندوستان بود كه در آن زمان آنقدر احتياج داشت، حالا الان دارد خودش احتياجات خودش را رفع مىكند. مغزهاى شما كوچكتر از مغزهاى ديگران نيست شما خودتان به فكر باشيد، توجه كنيد كه كار خودتان را خودتان انجام بدهيد و الان مهم اين است كه كشاورزى بايد چندين برابر سابق باشد، دولت بايد كمك بكند و مردم بايد جديت بكنند و من اميدوارم كه در اين سالى كه مىآيد به كوشش شماها، به كوشش جوانهاى ما، كشاورزىهاى ما، كارهاى كشاورزى ما همچو بشود كه مامحتاج نباشيم به ديگران در خوراكمان و همين طور كارخانهها كارها را انجام بدهند، خودشان راه بيندازند كارخانه را، شما خودتان بايد انجام بدهيد كار خودتان، هى منتظر اين نباشيد كه يكى ديگر بيايد شما را اداره كند، خودتان اداره كنيد خودتان را و من اميدوارم كه همه اين كارها به دست خودتان بشود و هيچ به خودتان خوفى راه ندهيد، ما آن قدرتهاى بزرگ را هل داديم و بيرونشان كرديم و كسى نمىتواند شما را انشاء الله ديگر هل بدهد از مملكت خودتان.
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 168
تاريخ: 25/8/59
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان دومين دوره دانشكده افسرى ارتش جمهورى اسلامى
دشمن اصلى ابر قدرتها، اسلام است
بسم الله الرحمن الرحيم
از شما برادران و عزيزان رزمنده تشكر مىكنم كه در اينجا آمديد و از نزديك با هم ملاقات كنيم و بعض مسائل را در ميان بگذاريم. من از ارتش و از ساير قواى انتظامى و نظامى و از قواى مسلح ديگر، پاسداران، داوطلبان و همه قشرهايى كه در جبهه مشغول فداكارى براى اسلام هستند، كمال تشكر را مىكنم و همانطور كه خود شماها مطللعيد چون اين يك لشگر اسلامى است و يك قواى مسلح اسلامى است، تمام ملت ايران پشتيبانى از اين قوا دارند و از زن و مردشان مشغول جهاد هستند، هر كدام به آن مقدارى كه مىتوانند كمك مىكنند، همراهى مىكنند. پشتوانه همه شما اسلام است، قرآن كريم است و ملتهاى اسلامى در هر جا كه هستند چنانچه ملاحظه مىكنيد كه از ملتها پشتيبانىهاى زياد، اظهار همراهى با اين ملت ستمديده ايران و با ارتش ايران اعلام مىكنند كه ما هم مىخواهيم بيائيم در جبههها با بازيخوردههاى رژيم بعث كافر عراق جنگ كنيم و البته احتياج به اين نيست كه آنها بيايند ولى تشكر از آنها مىكنم و قواى مسلحه خود ما بحمدالله كافى است براى جلوگيرى از اين شرارت اشرار و انشاء الله به زودى غلبه اسلام بر كفر ظاهر مىشود. و انشاء الله ملت مظلوم عراق را از زير ستم اين ستمكاران نجات خواهيم داد.
من هيچ خوفى از جنگ ندارم و شما هم نداريد و ملت ما هم ندارند، لكن آن خوفى كه هست كه من براى شما كه مىخواهيد افسر باشيد و در جبههها برويد و با كفار جنگ كنيد، بايد تذكر بدهم كه نقشههاى حساب شده در كار است براى شكستن اسلام، مقصد اصيل اين است كه اينها چون از اسلام سيلى خوردهاند و با قدرت الله اكبر آنها را از ايران بيرون كردند و دست چپاولگرها را كوتاه كردند و لهذا دشمن اصلى، اسلام است، نه ارتش است، نه روحانيت است و نه جمهورى اسلام و نه حكومت اسلامى و نه آنهايى كه در راه اسلام دارند فداكارى مىكنند، دشمن اصلى اينها نيستند، دشمن اصلى اسلام است منتها با يك نقشه حساب شده دارند پيشروى مىكنند. نمىدانم اين مثل را شما شنيديد - مثلهايى كه در بين مردم هست آموزنده است اين مثل را كه من شنيدم و لابد بسيارى از شما هم شنيديد، مىگويند كه، يك آخوند و يك سيد و يك نفر هم از اشخاص متعارف رفتهاند در يك باغى براى دزدى، صاحب باغ وقتى كه آمد ديد خوب، اينها سه نفرند و نمىتواند با سه نفر، اين مقابله كند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 169
رو كرد به دونفرشان گفت كه خوب، اين به آنها رو كرد گفت كه اين سيد اولاد پيغمبر است، حق دارد، ما بايد احترام از او بكينم از اين جهت قدمش روى چشم مثلاً هر كارى كرده مال خودش بوده اين آقاى شيخ هم خوب ،عالم است، جليلالقدر است، اسلام به او احترام گذاشته است، ما بايد به او احترام كنيم، خوب، اين آدم عامى چه ميگويد، آن دو نفر را با خودش مؤافق كرد، آن آدم عامى را گرفتند و بستندش، زدندش، بعد رو كرد به آن دو نفر گفت كه اين آقا اولاد پيغمبر است، اولاد پيغمبر، عزيز است پيش ما، چطور توئى كه صورت روحانى دارى، آخر روحانى كه دزدى نمىكند چرا تو آمدى در اينجا، خودش با سيد دست به هم دادند و آن روحانىنما را زدند و بستند و انداختند آنجا، بعد رو كرد به سيد گفت كه سيد اولاد پيغمبر! جدت به تو گفته است دزدى بكنى؟ براى چه آمدى تو باغ مردم، گرفت خودش ديگر زورش به او مىرسيد، آن هم گرفت و انداخت، اين يك مثل است كه شايد واقعيت هم هم ندارد اما مثل است، مثل خوبى است. الان وضع ايران اينطورى شده است، يك وقت صحبت مىكردند كه اين ارتش طاغوتى است و مال رژيم سابق است و اينها قابل اينكه لشگر اسلام باشند، قابل اين نيستند و اينها بايد اصلش منحل بشود، خوب، در مقابلش صحبت شد كه نه، نبايد منحل بشود، اينها نمىخواستند ارتش را منحل كنند اينها مىخواستند كه يك قوه بزرگى كه مىتواند كار انجام بدهد او را از دست بگيرند و كنارش بگذارند، بعدش بيايند سراغ روحانيين كه روحانيين نبايد اصلاً دخالت بكنند در امور سياسى، اينها بايد بروند تو مسجدها و دعا بخوانند و از اين كارها، نماز و دعا بخوانند، آنها را هم كنار بگذارند، بعد بيايند سراغ دولت و مردم و اينها كه آن قوا را از آنها گرفتند و اين قوه روحانى را هم از آنها گرفتند و مردم را جدا كردند از ارتش و مردم را جدا كردند از روحانيت، به حساب آنها برسند، دولت را از بين ببرند و رئيس جمهور را از بين ببرند و عرض مىكنم كه قدرتهاى ديگرى كه هستند از بين ببرند، چون مىبينند اگر اينها با هم مجتمع باشند، يك قدرت بزرگى است كه نمىشود اين را از بين برد. خوب، ديدند كه اينها وقتى كه با هم اتصال پيدا كردند، وقتى مردم قيام كردند، ارتش هم به آنها متصل شد، بازار هم به آنها متصل شد دانشگاه هم به آنها متصل شد، همه متصل شدند، يك قدرت بزرگى بود كه اين قدرت بزرگ نمىشود مقابلش ايستاد، هيچ حكومتى هم نمىتواند و ديدند كه محمدرضا را با همه قدرتى كه داشت بيرون كردند و آنهايى هم كه تبع او بودند و در رديفهاى بالا بودند كه خيانتكار بودند، آنها را هم همين ملت و همين ارتش و همين قواى مسلحه و نظامى و انتظامى از بين بردند، از اين جهت باز دنبال اين نقشه هستند، اينطور نيست كه يك دستهاى كه در تهران راهپيمايى مىكند و در قم راهپيمايى مىكنند، اينها با اشخاص مخالف باشند، اينها، آنهايى كه كارگردانها هستند، نه آنهائى كه بازيخورده هستند، آنها دنبال اين هستند كه اسلام را از بين ببرند چون از او بد ديدند از اين جهت يك شعارهايى درست مىكنند كه اين شعارها به ذهن مردم زننده نباشد و همراه با هم پيدا بكنند و لهذا مىبينيد كه همينهايى كه يك وقتى مىگفتند ارتش را بايد كنار گذاشت، حالا دارند مىگويند كه روحانى بايد كنار برود، برود سراغ ارشادش در قم، بعد از اين كه اين عده بازيخورده از آنهايى كه اساس كار را دارند راهنمايى مىكنند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 170
اين عده بازيخورده جمع مىشوند و در قم كه مركز روحانيت است، مركز اسلام است، قطعنامه صادر مىكنند و در آن قطعنامه هست كه روحانيون نبايد اصلاً دخالت بكنند دراين چيزها، آزادى مطلق بايد باشد، آزادى مطلق بايد باشد كه آنها مىگويند، اين است كه چريكهاى فدائى و فلان دسته منافق و فلان دسته كافر و فلان دستهاى كه هيچ اعتقاد به اسلام ندارند اينها آزاد باشند و بيايند و هر چه دلشان مىخواهد بگويند و هر كارى مىخواهند بكنند و ولو فرض كنيد كه به ضد اسلام حرف بزنند آزادند و ولو به ضد قرآن حرف بزنند آزادند و ولو به ضد جمهورى اسلامى حرف بزنند و اين هم آزادند و يك دسته نفهم هم مىگويند نخير بايد اين چيزها باشد. اينها مقصودشان اين نيست كه آزاد باشيم، اينها مقصودشان آن نقشهاى است كه طرح شده است برايشان و مرتب خواهند پياده كنند آن را. آزاد باشيم كه به هر چيزى از اشعار اسلامى كه هست بتازيم، آزاد باشيم كه در دانشگاهها آن شعارهايى كه همهاش به ضد قرآن است بنويسيم، آزاد باشيم كه با همه شعائر اسلامى مخالفت كنيم، آزاد باشيم كه هر چه دلمان مىخواهد به ضد ارتش، به ضد روحانى، به ضد مؤمنين، متدينين بگوئيم، بعد اجتماعى درست بكنند و جدا كنند يكى يكى طوائف را از هم، امروز طرزشان اين است كه روحانيين بايد بروند و دعا بكنند و عرض مىكنم كه اينها، اين همان طرزى است كه امريكا نقشهاش را دارد و انگلستان هم از سابق داشته است و الان هم همه دولتهايى كه، ابرقدرتهايى كه مىخواهند ايران را بچاپند و شرق را بچاپند و از اسلام مىترسند و از مظاهر اسلامى ترسند. اين همان طرح است و من متأسفم كه اين طرح در قم دارد انجام مىگيرد، اگر بازارى قم، بازارى تهران با اين حرف مؤافق است مصيبت بسيار زياد است براى اينكه طرحشان پياده شد و اگر بازارى تهران و قم با اين مؤافق نيستند، چطور صحبتى نكردند، اين همان طرحى است كه انگلستان از دويست سال پيش از اين يا بيشتر طرح ريزى كردند كه جدا كنند روحانيت را از سياست، جدا كنند روحانيين را از مردمى كه مىخواهند فعالانه كار بكنند براى اسلام، اينها بروند همان توى مسجدها بنشينند و دعا بكنند، آنها هم هر كارى دلشان مىخواست بكنند و هر چپاولگرى و هر سلطه جويى كه خواستند بكنند. در عرض پنجاه سال كه روحانيين را عقبزده بودند و هر چه هم جديت مىكردند نمىتوانستند كه كارى انجام بدهند از باب اينكه مردم را از روحانيون كنار زده بودند، در عرض پنجاه سال همه حيثيت شما را به باد فنا دادند و اسلام را به آنجا رساندند كه براى اينكه اسلام پيروز شده است بر ايران، گريه كردند و حرف زدند و در شعرهايشان فحش دادند و همه الواطى را كردند و همه دارائىهاى شما را به چپاول بردهاند براى اينكه يك كسى نبود بگويد چرا؟ اين روشنفكرهايى كه الان دارند مىگويند و مع الاسف بينشان بعضى متدينين هم هست كه بازيخوردهاند و غربزدهاند، مىگويند كه روحانيون بايد بروند سراغ كار خودشان و ملت را بگذارند، سياست را بگذارند براى ما، شما سياست را پنجاه سال داشتيد و هيچ غلطى نكرديد، شما كجا يك كار مثبتى توانستيد انجام بدهيد هر كدامتان كه ملى بوديد يا فرض كنيد متدين بوديد، تا صدايتان در مىآمد توى سرتان مىزدند، چه بود كه اين ملت را غلبه داد بر همه؟ آن چه گروهى بودند كه نقش بزرگتر از همه را در اين جنبش داشتند؟ شما با همه اين جنبشها آنوقتها مخالف مىكرديد،
صحيفه نور ج 13 صفحه 171
شما را من مىشناسم نمىخواهم اسمتان را هى ببرم، سر جايتان بنشينيد، آدم بشويد
وقتى يك ملت در يك امر اسلامى همدست شدند، هيچ قدرتى نمىتواند آنها را عقب بزند
در اين راهپيمائى كه روز تاسوعا و عاشورا مىشود بايد توجه بكنيد، دو نكته را من بگويم: يكى اينكه راهپيمائى، عزادارى را از شما نگيرد، عزادارى كنيد و با عزادارى راه برويد، همه با هم مجتمع بشويد به عزادارى. وقتى كلمه راهپيمائى پيش مىآيد خيال نكنيد كه معنايش اين است كه عزادارى نمىخواهيم، ما از همين اسلام و مظاهر اسلام و شهداى اسلام مىتوانيم كارهايمان را انجام بدهيم والا نه توپ ما و نه تانك ما مقابله با تانك و توپ آمريكا ندارد، شوروى ندارد. ما يك ملتى مىخواهيم كه براى اسلام همدست بشوند و مطمئن باشيد كه وقتى يك ملت در يك امر اسلامى همدست شدند كه چنانچه مىبينيد شدند، هيچ قدرتى نمىتواند شما را عقب بزند، آنها هم اين معنا را فهميدهاند و مىبينند كه خوب، يكى از اشخاص، يكى از گروههايى كه نقشى دارد در اين امر و نقش بزرگى دارد، روحانى است. از اولى كه اين انقلاب پيدا شد تا حالا يك دستجات روشنفكر وقلمدارى، آنهايى كه قلمهايشان و نطقهايشان و گفتارهايشان بر ضد اسلام است و يا خودشان نمىدانند و يا دانسته اين كار را مىكنند، از اول اين مسأله را مىگفتند كه روحانيون بروند يك كار ديگرى بكنند، ماها هم مىرويم سراغ چيز، همين ماهايى كه، مملكت اسلام را دو دستى مىخواهند تقديم كنند به آنهايى كه اربابهايشان هستند يا آنهايى كه به خيال خودشان براى ما مفيد هستند. آقا مملكت اسلام از اول 15 خرداد تا حالا بيشتر از صد هزار جمعيت از آن كشته شده است و بيشتر از صد هزار معلول ما الان داريم، اينها براى چه معلول شدهاند؟ براى چه كشته شدهاند؟ براى نفت بوده است؟ آدم براى نفت خودش را مىكشد؟ براى خانه بوده است؟ براى ارزانى بوده است؟ خوب، ما از تظاهرات مردم بايد اينها را بفهميم، همه مىگفتند ما اسلام را مىخواهيم. اگر اسلام نبود، نه نفت مىتوانست هيچ كارى بكند و نه ساير چيزها، مگر مردم مىشود جوانهايشان را بدهد براى نفت؟ مىشود جوانشان را بدهند براى خانه؟ الان كه شما در جبهههاى جنگ هستيد و ارتشىهاى ما كه خداوند نصرتشان بدهند در مراكز فعال هستند، الان كى هست كه دارد از آنها پشتيبانى مىكند؟ آن زنهايى كه براى شما نانپزد و آن مردمى كه براى شما پول مىدهد و آن مردمى كه براى شما ذخيره مىدهد و آنقدر چيزها را مىفرستد، همين مردم مسلمانند، شما ببينيد در تلويزيونتان كه يك زنى كه ده تا تخم مرغ آورده، دارد مىآورد دهد همين را، يك بچهاى كه ده تومان دارد اين را ميدهد، اينها براى چه اينها را مىدهند اينها براى اسلام است، براى كشور اسلامى است، چطور شماها هيچ كارى نمىكنيد، اينهايى كه هى نق مىزنند چه مىكنند؟ چه غلطى مىكنند؟ كدام از اينها رفته است در جبهه؟ اين نقشه است، شمايى كه الان انشاء الله وارد مىشويد در ارتش و در جهات بالاى ارتش، اين نقشه را توجه بكنيد، شما كه افسر هستيد، اين نكتهها را بايد توجه بكنيد كه مىخواهند شما را از مردم جدا كنند، روحانيون را هم از
صحيفه نور ج 13 صفحه 172
مردم جدا كنند، مردم وقتى كه نه قدرت روحانى دارند و نه قدرت عرض بكنم كه اسلحهاى دارند يك كارى بكنند، يك كودتايى بكنند، تمام كنند قضيه را، مسأله اين است.
اين روزنامهها نمىفهمند يا فهميده عمل مىكنند، چرا بايد اين روزنامهها دامن بزنند به اينطور اختلافات، اختلافى كه اشخاصى چيز مىكنند طرح ريزىاش را مىكنند كه اگر اين اشخاص پيش ببرند، نه تو روزنامه نگار را و نه آن رئيس روزنامه را نخواهند گذاشت، تمامتان را از بين خواهند برد، آقا نقشه است، شما را به بازى گرفتهاند، روزنامهها را به بازى گرفتهاند، جبههها را به بازى گرفتهاند، نقشه است كه شماها را از هم جدا كنند، دولت را از ملت، ملت را از دولت، رئيس جمهور را از مردم، مردم را از او، حالا به تدريج. آن روزى كه دستشان برسد، اول كسى كه در دولتىها كشته مىشود همين رئيس جمهور است، چشمهايتان را باز كنيد، همين رؤساى ارتش است، همان رؤساى روحانى است وبعد هم مىآيند حساب احزاب را، آنهايى كه با آنها موافقند نه، آنها كه اهلاً و سهلا و آنهايى كه با آنهامخالف هستند حساب آنها را هم مىكشند، بازار هم دستش اسلحه از دستش افتاد كارى ديگر از او نمىآيد، نه روحانى است كه همه را مجتمع كند و نه ارتشى است كه بتواند جلوگيرى كند. بيدار بشويد! چرا اينقدر خوابيد! اى سران! چرا اينقدر خوابيد؟ چرا چشمهايتان را باز نمىكنيد؟ هر كه، هر جا صحبت مىكند، به ضد هم صحبت مىكند. هر جا مىنويسد به ضد هم مىنويسد. بايد بيدار بشويم ما، اگر خداى نخواسته جدا كردند روحانى را از ملت، جدا كردند ارتشى را از ملت و هر كدام را عليحده كردند و آنطورها كه مىخواهند انجام بدهند كردند، ارتش را منحلش بكنند به واسطه يك تبليغاتى، روحانى را كنار بزنند و منزوى كنند به واسطه يك تبليغاتى، اگر يك همچو كارى بكنند، ديگر نه بازارى او كارى مىآيد كه انجام بدهد و نه دانشگاهى، تا شما با هم مجتمع هستيد، تا با هم هستيد مىتوانيد كار بكنيد. يكى از مثلهاى ديگرى كه در بين مردم هست بايد عرض بكنم، يك كسى كه خواست، يك پدرى كه مىخواست بميرد، چند تا پسر داشت، هفت، هشت تا پسر داشت، خواستشان، يك چوبهايى هم تهيه كرده بود، يكى از اين چوبها را داد گفت اين را بشكن، شكستش، دو تا را گذاشت پهلو هم گفت اينها را هم بشكن، شكستش، بعد آن 7،8 تايى كه به عدد بچههايش بود پهلو هم گذاشت گفت اينها را بشكن، هر چه زور زد نشكست، گفت شما عددتان به عدد اين چوبهاست، اگر يكى يكى باشيد، شكسته مىشويد اگر دو تايتان يك طرف و چهارتايتان يك طرف باشد، شكسته مىشويد اگر همهتان با هم باشيد مثل اين چوبها كه همه با هم باشند، هيچ كس نمىتواند بشكند شما را. اگر روحانى تنها باشد، مىشكنندش، اگر ارتشى تنها باشد، مىشكنندش، اگر مردم تنها باشند، مىشكنند آنها را، آنى كه آسيب بردار نيست آنى است كه همه قوا با هم باشند، حرفش را مىزنند و عملش بر خلافش است، هر كدام صحبت مىكنند، از اتحاد صحبت مىكنند، لكن در عمل، اين عمل را انجام نمىدهند، چه شده شما را؟ پيروز شديد؟ شمايى كه الان لشگر كفر بر شما حمله كرده، شمايى كه الان در سوسنگرد آن بساط را داريد، در آبادان آن بساط را داريد، در اهواز آن بساط را داريد، نبايد به خودتان بيائيد كه ديگر توى روزنامهتان اين غلطها را نكنند؟ روزنامهها مىخواهند
صحيفه نور ج 13 صفحه 173
كه من يك وقت صدايم در بيايد؟ يك روزنامه به طرفدارى آن طرف، يك روزنامه به طرفدارى آن جمله. آخر شما مسلمانيد، مسلمان بايد با هم باشد، اعتقاد به خدا داريد، اعتقاد به اسلام داريد، اعتقاد به معاد داريد، چرا جلوى روزنامهها را نمىگيريد؟ مكرر من گفتهام به آنها، چرا نمىگيرند جلوى روزنامهها را؟ من بگيرم جلويش را؟ چرا جلوى دهنهايشان را نمىگيرند؟ چرا جلوى قلمهايشان را گيرند؟ در يك همچو مشكلى كه ما الان داريم، شما هم بايد به جان هم بيفتيد؟
من اميد اين را دارم كه شما جوانها و جوانهاى ايران و همه قشرهاى ملت الا يك دستهاى كه اميدى ديگر از آنها نيست اينها با هم مجتمع بشوند و همين طورى كه الان اكثر مردم بلكه درصد نود مردم يا بيشتر الان وفادار هستند به جمهورى اسلامى و به اسلام و من اميد اين را دارم كه اشخاصى كه از اين كارهاى خيلى ناجور و خيلى پست دست بردارند و همه مشغول بشوند براى اسلام كار بكنند، اگر همه با هم مجتمع باشيد، اگر سران همه با هم مجتمع باشند، ايراد نگيرند به هم، آن به او اشكال كند، او به او اشكال كند در يك همچو موردى، در يك همچو موقعى كه ما داريم، كارها هم همه اصلاح مىشود، و اميدوارم كه خداوند هدايت كند همه ما را و همه شما را و همه ملت ما را و انشاءالله تعالى پيروز باشيد. و شما همه براى خدا انشاء الله عمل كنيد، همهتان با هم باشيد، پشت و پناه هم باشيد، ملت خوب است، ملت يك ملت روشنى است، يك ملت خوبى است، شماها هم همه با هم مجتمع بشويد،
دولت و ملت، اركان دولت، رئيس جمهورش، نخست وزيرش مجلسش، همه اينها با هم مجتمع بشوند و در يك همچو موقع خطيرى كه همه گرفتار پيروز بشوند، نه نخستوزيرى باقى مىماند و نه رئيس جمهورى باقى مىماند و نه مجلسى باقى مىماند و نه روحانى باقى ماند و نه بازارى، بايد با هم باشيد تا اينكه كار را پيش ببريد، اگر هر كدام عليحده، عليحده و هر كس دلش مىخواهد يك جايى يك اجتماعى بكندو يك تظاهرى بكند و يك حرف مفتى بزند به اسمى كه خودش براى همان آدمى كه تظاهر مىكند، اول او را مىكشند. آنهايى كه تظاهرات مىكنند، آنهايى كه الان در اين موقعى كه جنگ هست در ايران و همه نواميس مسلمين در خطر است و همه حيثيات مسلمين در خطر است امروز شلوغكارى مىكنند و اجتماع مىكنند و نطق مىكنند و حرف مفت مىزنند اگر آنها غلبه بكنند، پدر خود شما را اول در آورند، يك قدرى بيدار بشويد، يك قدرى توجه كنيد به مسائل، اينقدر تو سر هم نزنيد، اينقدر به هم نپريد.
اگر كسى شعارهاى باطل خواست بدهد، با قوت او را بكوبيد
انشاء الله روز عاشورا كه جمعيت بيرون بيايد، مراسم تعزيه حسين سلام الله عليه بايد با قوت خودش باشد و در راهپيمائىها همهاش مراسم امام حسين (ع) باشد و اگر كسى شعارهاى باطل خواست بدهد، با قوت او را بكوبيد و نگذاريد يك شعارهاى باطل بدهند، خود مردم مأمورند، تكليف اسلامىشان اين است كه اگر يك كسى شعار عليه كسى، عليه كسى، براى كسى، براى تفرقه انداختن بيايد، خود مردم مأمورند كه آن را بگيرند و تحويل به مراكز، كه بايد بدهند، بدهند. من از خداى تبارك
صحيفه نور ج 13 صفحه 174
و تعالى خواهانم كه خداوند همه ما را بيدار كند. اينهائى كه هر كدامشان ديگرى را متهم كنند و غلط دارند رفتار مىكنند، بيدار كند اينها را اينهايى كه سران اسلام را دارند مىشكنند خدا بيدارشان كند. اينهايى كه مىخواهند تفرقه بيندازند بين صفوف مسلمين، خداوند بيدارشان كند. خداوندانشاء الله به همه شما نصرت بدهد و شما برادران عزيزى كه الان از دانشكده بيرون آمديد و مىخواهيد برويد به محل كارتان، خداوند به شما نصرت عنايت كند. شما عزيزان ملت هستيد شما پاسدارهاى ملت هستيد و ملت باشماست، امروز از هيچ نترسيد براى اينكه سابق ملت و شما جداى از هم بوديد و الان بحمدالله همه با هم هستيد و همه در يك جبهه هستيد و من وقتى كه نگاه مىكنم به تلويزيون كه نشان مىدهند آنهايى كه براى همين ارتش و براى همين سپاه پاسداران و براى همه اينهايى كه در جبهه هستند زحمت مىكشند، زنها، مردها، بچهها، پيرمردها، من اين را به فال نيك مىگيرم كه اجتماع است با هم و شما پيروز هستيد انشاء الله. اسلام انشاء الله پيروز است. خداوند همه شما را حفظ كند و با سلامت و صحت وارد بشويد به اين جنگى كه بين اسلام و كفر است و اميدوارم كه آن كسانى هم كه در جبههها هستند با قدرت و با قوت و با قدرت اسلامى به جبههها بروند و اميدوارم كه آن لشگر بازيخورده عراق هم كه آمدهاند و براى غير مسلمين، به ضد مسلمين دارند عمل مىكنند، آنها هم بيدار بشوند و دست از اين كارى كه بر خلاف قرآن، اسلام است و بر خلاف اسلام است و بر خلاف مصالح اسلام است، بر خلاف پيغمبر اسلام است، دست بردارند و خداوند همه شما را پيروز و موفق كند.
والسلام عليكم و رحمهالله و بركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 175
تاريخ: 27/8/59
بيانات امام خمينى در جمع اقشار مختلف مردم قم
اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد
بسم الله الرحمن الرحيم
من مسائلى را در آن مطالعه كردم كه براى خاطر آن مسائل، گاهى يك صحبتى مىكنم. ما اگر چنانچه در تاريخ اين صد ساله، صد ساله اخير مطالعه كنيم خواهيم ديد كه براى چه است كه گروهها از خارج و داخل، توطئه كنها از خارج و داخل، به ضد روحانيت قلم دست مىگيرند و به ضد روحانيت صحبت مىكنند و در روزنامههايشان مىنويسند، اين منشاش چى هست. در قريب صد سال سابق ديدند كه يك پيرمردى در يكى از دهات عراق سامره وقتى كه ديد ايران در معرض فشار خارجىها هست و آن قرارداد ننگين رادرآن زمان بسته بودند، اين پيرمرد كه در كنج يك ده بود يك سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل اين يك سطر استقامت كنند. آن، مرحوم ميرزاى بزرگ بود رحمه الله كه در سامره تحريم كرد تنباكو را، براى اينكه تقريباً ايران را در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباكو و ايشان يك سطر نوشت كه تنباكو حرام است. و حتى بستگان خود آن جائر هم و حرمسراى خود آن جائر هم ترتيب اثر دادند به آن فتوا و قليانها را شكستند و در بعضى جاها تنباكوهائى كه قيمت زياد داشت در ميدان آوردند و آتش زدند و شكست دادند بر آن قرار داد، و لغو شد قرار داد و يك همچو چيزى را اينها ديدند كه يك روحانى پيرمرد دركنج يك دهى از دهات عراق يك كلمه مىنويسد و يك ملت قيام مىكند و قراردادى كه ما بين شاه جائر و انگليسها بوده است به هم مىزند و يك قدرت اينطورى دارد روحانيت باز ملاحظه كردند كه در وقتى كه انگليسها هجوم آورده بودند به عراق و عراق را در معرض استعمار قرار داده بودند، يك پيرمرد به مردم امر كرد و حكم دفاع داد و قيام كردند مردم و ملت عراق را نجات دادند. اين يك قدرتى بود از يك پيرمرد و آن ميرزاى شيرازى دوم، مرحوم آقاميرزا محمد تقى رضوان الله عليه است و در مشروطه ديدند كه يك ملا يا چند ملا در نجف و چند معمم و ملا در تهران اساس استبداد و حكومت خودكامهاى كه در آنوقت بود آن را به هم زدند و مشروطه را مستقر كردند. و در اين مسائل آنهائى كه مخالف هم بودند از پا ننشستند، آنها هم فعاليت خودشان را مىكردند كه حالا بخواهيم همه را بگوئيم طولانى است، لكن راجع به همين مشروطه و اينكه مرحوم شيخ فضل الله رحمه الله ايستاد كه: مشروطه بايد مشروعه باشد، بايد قوانين مؤافق اسلام باشد. در همان وقت كه ايشان اين امر را فرمود و متمم قانون اساسى هم از كوشش
صحيفه نور ج 13 صفحه 176
ايشان بود، مخالفين، خارجىها كه يك همچو قدرتى را در روحانيت مىديدند كارى كردند در ايران كه شيخ فضل الله مجاهد مجتهد داراى مقامات عاليه را، يك دادگاه درست كردند و يك نفر منحرف، روحانىنما، او را محاكمه كرد و در ميدان توپخانه شيخ فضل الله را در حضور جمعيت به دار كشيدند. اين شايد گاهى شما يا مردم خيال بكنند كه من اگر چنانچه ازروحانيت طرفدارى مىكنم براى اين است كه من هم يك معمم هستم و اين گروه گرائى است و من كراراً گفتم كه من با هر كه معمم است و اسم خودش را روحانى گذاشته است مؤافق نيستم، و من كراراً گفتم كه روحانى كه برخلاف مسلك روحانيت و اسلام عمل بكند و توطئهگر باشد اين از ساواكى بدتر است، براى اينكه ساواكى ساواكى است و اين ساواكى به صورت معمم و - به صورت لباس روحانيت پوشيده است. قضيه اين نيست كه من بگويم هر كه عمامه سرش است، اين مورد تأييد است. خير، من از بسياريشان متنفرم و بسياريشان هم اعتقاد به آنها ندارم و كراراً هم گفتم كه اينجاهائى كه دادگاه هست، آنجاهائى كه مثلاً كميتهها هستند بايد مواظب باشند كه اگريك روحانى بر خلاف كرد، خودش را شكايت كنند و همان روحانى را هم بياورند محاكمه كنند، لكن مسأله اين نيست كه با روحانى بد، اينها بدند، مسأله اين است كه با آن روحانى كه جلوى انگلستان را در زمان ميرزاى شيرازى گرفته و جلوى استبداد را در زمان مشروطه گرفته است و جلوى انگلستان را در زمان مرحوم آقا ميرزا محمد تقى گرفته است و جلوى ابرقدرتها را گرفته است، با اين مخالفند.
توطئه براى اين است كه اينها در كار نباشند. اينها مىگويند كه روحانىها بروند در مسجدها و همان جا نماز جماعت بخوانند. بسيار خوب، شما مىگذاريد روحانىها در مسجد نماز جماعت بخوانند شما توى همان مسجد هم مىرويد يك عدهاى را از اشرار مىبريد، يك نفر آدمى كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارد، جلو وا مىداريد، صورت نماز درست مىكنيد براى اينكه مسجد را هم از اينها بگيريد. قضيه اين نيست كه اگر چنانچه روحانيين دست برداشتند از كارهاى ارزندهاى كه دارند مىكنند و رفتند تو مسجدها، رهايشان كنند، مىخواهند مسجدها هم از روحانى پاك كنند به اصطلاح خودشان، مىخواهند مسجدها را از مسلمانها بگيرند. شما ديديد در زمان محمدرضا براى هر مسجدى در مساجد تهران، كه مسلم جاهاى ديگر هم شايد بوده نمىدانم يك نفر سرهنگ باز نشسته منحرف ساواكى را گذاشتند آنجا براى مراقبت كردن اوضاع. اگر اينها دست بردارند از اين كارى كه انجام دادند و به وسيله آنها انجام گرفته است، از اينها دست برمىدارند اينها؟ يا خير، مسجد هم نبايد داشته باشند؟ آن روز مىگفتند عمامه هم نبايد داشته باشند، حالا هم به آن خواهد رسيد اگر شما مسلمانها سست بگيريد. اينها به روحانى هم كارى ندارند، اينها به اسلام كار دارند. آن كه روحانى را تقويت مىكند كه يك كلمهاش را همه مىپذيرند، آن اسلام است، اساس اسلام است. آنها با آن اساس مخالفند. آنها، آنهائى هستند كه دوستانشان قرآن كريم را دست گرفت و گفت: تا اين (با كلمه فحش قرآن را دستش گرفت) تا اين بين مسلمين است انگلستان نمىتواند سيادت كند. اينها مقلدين آنها هستند. مع الاسف بچهها را، ساده دل را مىروند در مدارس پيدا مىكنند يك صورتى به آن مىدهند
صحيفه نور ج 13 صفحه 177
اينها هم بيچارهها خيال مىكنند كه نه حق همين است. لكن عقلا بايد فكر كنند ببينند كه اينها اساسشان چى هست، چه مىخواهند بگويند. البته من هم، آنطورى كه مىگفتند، بسيار متعجب شدم كه من قم را مىشناسم، من كه، تو قم بزرگ شدم من، من قبل ازاينكه همه شما تقريباً متولد بشويد آمدم قم و همان جا هم بودم و هستم، حالا هم هر وقتى كه حالم مساعد بشود باز مىآيم پيش شما. من مىدانم كه شما قمىها به اين زودى از اسلام دست بر نمىداريد و به هيچ وجه هم دست بر نمىداريد. من اين را يك كلمهاى است كه مىگويم براى زمانهاى بعد كه شما بعد از من هم توجه به اين معنا داشته باشيد. هر روزى كه ديديد شخصى يا گروهى يا جبههاى يا حزبى، هر كس، بر خلاف روحانيت چيزى گفت يك وقت يك نفر است به خلاف يك كسى با يك كسى دعوا دارد به خلاف او مىگويد، صحبت نيست به خلاف روحانيت يك چيزى گفت، يا به خلاف كسى كه منشاء اثر است در روحانيت، از حالا تا هر وقت كه شما بوديد و بعد نسل آينده هم آمدند، هر وقت كسى برخلاف اصل روحانيت كه گفت روحانيت بايد برود منزوى بشود اين معناى اينكه برود در مساجد با اينكه كه گفتم نمىگذارند اين را، لكن برود در مسجد همان مشغول نماز بشود يا به شخصى كه در روحانيت مؤثر است، مورد توجه مردم است و مؤثر است در روحانيت، اگر قلمى يا بيانى اين را خواست بشكند اين نظرش به اين شخص نيست، نظرش به آن گروه هم نيست، اين نظرش به اين است كه اين قشر كه مخالف با اساسى است كه آنها دارند، مخالف با اين است كه مملكت اسلامى تحت سلطه غير باشد. قرآن امر فرموده است كه نبايد باشد، و اين كلام قرآن را منتشر مىكند. اينهائى كه با اصل روحانيت ولو به صورت اينكه: نه، ما مىخواهيم احترام اينها محفوظ باشد، اگر اينها وارد در سياست بشوند احترامشان از بين رود پيش مردم، و ما ميل داريم احترامشان محفوظ باشد با اين دو زو كلكها مىخواهند روحانيت را از صحنه بيرون كنند و كشور شما را تسليم كنند يا به طرف شرق، يا به طرف غرب، اساس اين است، والا با چهار ذرع چلوارى كسى مخالفت نمىكند. روحانى هم از خود اينهاست، پيش همينهاست. چطور وقتى رضاخان مىآيد، مطمح نظرش روحانيين هست؟ آن كه تعليم به او مىداد چطور اين را، اينها را مطمح نظر قرار دادند؟ چطور حالا وقتى كه آقايان مىخواهند دلسوزى كنند مىگويند روحانيين بروند كنار؟ خوب بروند كنار، رفتند كنار، شما مىگذاريد اينها تو مسجدها باشند؟ يا اينكه تو مسجد هم وقتى كه آمده است يك آقائى دارد نماز مىخواند، يك دستهاى پا مىشوند مىآيند و مىايستند نماز مىخوانند براى شكستن اين نماز، براى بيرون كردن اين روحانى از مسجد، مىخواهند اين سنگر را از شما بگيرند مسجد يك سنگر اسلامى است و محراب محل جنگ است، حرب است اين را مىخواهند از دست شما بگيرند، ميزان هم همين نيست كه اين بگيرند، اينها مقدمه است، والا هى برويد نماز بخوانيد. اما اينها از مسجد بد ديدند، خصوصاً در اين دو سه سال اخير، در اين دو سه سال اخير مسجد يك محلى بود كه مردم را به نهضت و به قيام بر ضد ظلم تهييج مىكرد، اينها مىخواهند اين سنگر را بگيرند. خوب، اين را گرفتند، رها مىكنند؟ دانشگاه هم از باب اينكه در دنيا مثلاً دانشگاه اگر نباشد خوب نيست، يك دانشگاهى مىخواهند درست كنند مثل
صحيفه نور ج 13 صفحه 178
دانشگاه زمان آريامهر كه آنهائى كه از آن بيرون مىآيند همانهائى باشند كه در خدمت غرب باشند. اكثراً اينطور است يا در خدمت شرق باشند، دانشگاه هم خواهند در خدمت آنها باشد و حكومتى هم كه روى كار مىآيد و مجلس شورائى هم كه روى كار مىآيد، آن هم در خدمت آنها باشد. وقتى اين مصادر در خدمت آنها واقع شد، مردم اين ملت كارگر، كشاورز، بازارى، همه چيزهائى كه اينها به دست مىآورند، در خدمت آنهاست. اينها اساس را مىخواهند بگيرند و هر چيز را مىخواهند يك كارى كنند كه غربى بشود، استعمارى بشود. اينها مىخواهند اين كار را بكنند. مطلب اين نيست كه اينها با آخوند بد هستند براى اينكه با اسلام بد هستند. مىبينند آخوند براى اسلام دارد چه مىكند، چهار تا آخوند هم بد است، جهنم، اما نمىگويند چهار تا آخوند، ميگويند روحانيين، وضع اينطورى است اين يك نقشهاى نيست كه حالا كشيده باشند، اين نقشه اين است كه بعد از آنكه ديدند كه در اين صد سال، صد سال آخر، ديدند كه يك همچو قدرتهائى موجود است، خوب، بايد اين قدرت را بشكنند تا راه آنها باز بشود. تا يك چنين قدرتى هست، تا وقتى كه روحانى با دانشگاهى همراه هست، تا وقتى كه بازارى با روحانى، با دانشگاهى همراه هستند، تا وقتى كه ملت همه گروههايشان با دولت، با همه ارگانهاى دولتى مؤافق هستند، خوب نمىتوانند آنها كارى بكنند، نمىتوانند آنها آسيب برسانند به يك كشورى كه همه قشرهايش با هم مجتمعند. دنيا اجازه نمىدهند به آنها بايد چه بكنند؟ بايد خرده خرده جلو بيايند، يك قدم جلو بيايند و سنگرگيرى كنند، مثل همينهائى كه حالا در مرز اين كار را مىكنند. يك قدم مىآيند جلو سنگرگيرند، بعد مىروند سراغ يكى ديگر. حالا يك روحانى، دو روحانى را بكوبند ديروز كسى به من گفت پريروز يا ديروز كه يك كسى مى گويد كه اينكه در راديو مىبينيد كه مردم چيز جمع مىكنند، مردم جمع مىكنند مىدهند، مردم جمع مىكنند مىدهند، اينها را اين آخوندها مىخورند اصلاً نمىفرستند به آنها. اينها مىخواهند يك قدم يك قدم پيش ببرند، حالا فرض كنيد روحانى را، فردا دانشگاهى، پس فردا دولت را در تظاهراتشان، به دولت هم تعرض بوده، ناشيگرى كردند، اينها مىخواهند كه آنهائى كه براى اسلام دارند خدمت مىكنند اينها را يكى يكى خلع سلاح كنند، بعد بماند يك اشخاصى كه هيچ كارى به اين كارها ندارند و دخالتى در امور ندارند و اگر عالم را آب ببرد آنها را خواب مىبرد. اينها نقشه صحيح پيش خودشان درست كردهاند از زمان سابق براى حالا، و حالا بدتر ديدند. حالا از اسلام به حسب خارج ديدند چه جورى شد؛ ديدند كه اسلام همه قدرتمندها را از بين برد و بيرون كرد، وقتى ديدند اسلام يك همچو كارهاى است، با اسلام اينجا مخالفت مىخواهند بكنند.
بايد اين اسلام را حفظش كنند و در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند
من اين نصيحتى كه مىكنم، براى شماست و براى نسلهاى آينده كه بدانند اين را كه هر وقت يك قلم فاسدى خواست مطلق روحانيت را از بين ببرد يا به يك صورتى منزوى كند، يا روحانى كه در بين ملت مؤثر است، او را خواست كه منعزل كند اين روى آن نقشه دارد عمل مىكند. روى نقشهاى كه
صحيفه نور ج 13 صفحه 179
داشتند و دارند و خواهند داشت و همه ما بايد بيدار باشيم، توجه داشته باشيم كه اينطور نشود كه يك وقت ما را متشتت كنند باز؛ و ماها را رو به هم قرار بدهند و يك دستهاى از آن طرف و يك دستهاى از اين طرف و يك دستهاى از آن طرف فرياد كنند و يك دسته از اين طرف فرياد كنند، ماها را مقابل هم قرار بدهند و نتيجه را آنها بگيرند. من به همه ملت اين سفارش را كنم، همه ملتهائى كه در دنيا هستند سفارش مىكنم، به همه ملتهائى كه در آتيه خواهند آمد سفارش مىكنم كه اساس اين است كه اسلام مخالف با مقاصدشان است و اسلام بايد يا نباشد يا اگر چنانچه يك صورتى باشد به دست اشخاصى باشد كه از اسلام هيچ اطلاعى ندارند، يك آيه از قرآن مىگيرند، يك جمله از نهچ البلاغه را مىگيرند و به ديگرهايش هيچ كارى ندارند و با آن يك جمله مىخواهند نهج البلاغه و قرآن كريم و اسلام را از بين ببرند. اين جملاتى كه از دهان بعضى از اين منحرفين در مىآيد، در ديوارهاى عراق اين جملات هست همين حزب بعث كافر اين جملاتى كه اين اشخاص منحرف در اينجا ذكر كنند، در ديوارهاى نجف هم، در ديوارهاى ساير بلاد هم، در كربلا هم بعضىهايشان را من خودم ديدم. اين جملات نه اين است كه اينها به اسلام عقيده دارند، حزب بعث، اسلام را مخالف خودش مىداند نه اينكه اينها با اسلام آشنا هستند، اينها مىخواهند با شمشير اسلام خواهند اسلام را از بين ببرند همينها كه در اين جا هستند و سينه مىزنند براى اسلام، بعضىشان با شمشير اسلام مىخواهند اسلام را از بين ببرند والا مسأله اگر يك مسألهاى بود و مثلاً فرض كنيد كه با روحانىها مخالف بودند، روحانىها هم فرض كنيد بد بودند كى حرف مىزد؟ اگر مسأله اين بود، اما مسأله اين نيست، مسأله اين است كه قرآن را به بازى مىگيرند، اينكه يك كلمه از قرآن را مىگيرد و به باقيش گويد من كار ندارم. حالا يادم آمد از يك نفرى كه من در جوانى مىخواستم مشرف شوم حضرت عبدالعظيم، يك نفر واعظ خيلى مقتدر، خيلى واعظ اما به اسلام خيلى كار نداشت، وقتى ديد من معمم هستم، به من گفت بيا اينجا بنشين پهلوى من، ما با اتوبوس مىخواستيم تا حضرت عبدالعظيم برويم. وقتى كه حرفهائى زد و چيزهائى گفت و من هم گوش كردم، تا نزديك شد به حضرت عبدالعظيم به شوفر گفت زود برو نماز مغرب قضا مىشود، با اينكه اول مغرب بود من به او گفتم كه نماز مغرب كه حالا قضا نمىشود. گفت يك روايتى دارد كه اگر تأخير بيندازند چه مىشود. گفتم خوب، آخر روايات ديگرى هم هست. گفت من به آنها كارى ندارم، مسأله اين است. مىگويد از نهج البلاغه اين كلمهاش را قبول دارم باقيش را قبول ندارم، از قرآن هم اين را نمىگويد، اين را ندارد. از قرآن يك كلمهاش را، يك جمله را مىگيرد اما نمىداند كه اين جمله مفسر دارد، در خود قرآن تفسير دارد، در روايات دارد از چيزهائى كه دراين زمان واقع شده. اين هم براى شكستن اسلام و روحانيت است. همين چيزهائى است كه همه اين اشخاص منحرف ادعا مىكنند كه ما اسلام را مىخواهيم بگوئيم اسلام غير آن اسلام سنتى. يكى از مصيبتها اين است كه يك آدمى كه از اسلام نمىداند اسلام با سين است يا با صاد، از اسلام بىاطلاع است، از مدارك اسلام بىاطلاع است، اين يك كلمه را برمىدارد و مىرود پيش جوانان خواهند و داد مىزند و فرياد مىزند و جوانها را وادار به يك كارى مىكند. يك نفر فقيهى
صحيفه نور ج 13 صفحه 180
كه 60 سال عمرش را صرف كرده در فقه و در مدارك فقه، حالا هم وقتى كه مىرسد به يك حكمى و مىبيند كه روى مدارك نمىتواند به طورى جذب بشود باز با احتياط از كنارش رد مىشود. لكن اين آدمى كه يك روز ننشسته در فقه نظر بكند و نمىتواند بنشيند نظر بكند، يك همچو آدمهائى خيال مىكنند كه حالائى كه مثلاً انقلاب شده، بايد در اسلام هم انقلاب بشود، اسلام هم بايد اينجورى بشود. اينها نمىفهمند يا بسياريشان هم فهميده هستند، لكن مىخواهند اساس را از بين ببرند، احكام اسلام را يكى يكى مىخواهند از بين ببرند. توجه داشته باشيد شما برادرها! من مىدانم كه شما قمىها كه خدا حفظتان كند و همه بازارىهاى ايران، تهران، يزد، همه اينها علاقه مندند به اسلام. اينها زحمت كشيدند، خون دادند، جوان دادند براى اسلام. اينهائى كه همه چيزشان را براى اسلام دادند و حالا هم دارند مىدهند، اينهائى كه جوانهايشان را مىفرستادند به سرحد و مىبينند در معرض خطر است، در معرض كشته شدن است و بعضاً اگر كشته بشود تبريك گويند، يك همچو ملتى كه براى اسلام اينطور فداكارى كرده است، نخواهد كسى توانست كه به اين زودىها منحرفش كند، باز دو سال نگذشته اينها را منحرف كند و برگرداند از اسلام. اينكه نخواهد شد، لكن شياطين نقشه مىكشند براى صد سال بعد از اين. آنها حوصلهشان زياد است، از حالا نقشه مىكشند. خوب، وقتى كه اين نقشه عمل بشود ولو پنجاه سال، صد سال ديگر اينها نقشههايش را مىكشند، از حالا شروع كنند يكى يكى مسجد را خالىاش كنند، آن مسجد را خالى كنند، آن را عوضش يك نفر آدمى كه از اسلام اطلاع ندارد و نمىداند نماز هم چند ركعت است، مىرود نماز مىخواند برايشان. بعد اين، يكى يكى، وقتى اينها چيز شد بعد مىروند سراغ يكى ديگر. ما بايد در اين زمان و نسلهاى آتيه بايد در زمانهاى خودشان توجه به اين داشته باشند كه شياطين در كمينند، شياطين دنبال اين هستند كه اين اسلام را بشكنند، شياطين آنچه كه از اسلام ديدند از هيچى نديدند. در عين حالى كه روحانيت مسيح مثل روحانيت اسلام نيست، آنها روحانيتى است كه فقط در كليساست. اينها معذلك همان روحانيت آنجا را هم در آنوقت شكستند، همان مقدار از روحانيت كمى كه در آنجا بود، باز آن را شكستند و گفتند بايد شما برويد در كليسا و مشغول عبادت بشويد و سياست را به امپراطور واگذار كنيد. همين حرفى است كه پريروز در قم گفتند، اين همانى است كه انگليسها سابقاً و امريكا هم حالا دارد گويد و ديگران هم مىگويند.
ما بايد، نسلهاى آتيه بايد متوجه باشند كه اين اسلام را حفظش كنند، در زير پرچم اسلام مجتمع بشوند. و اسلام همه چيز دارد، اسلام هم دنيا دارد، هم آخرت دارد، اسلام همه بعدها را نظر به آن دارد. حكومت اسلامى مثل حكومتهاى ديگر نيست كه فقط به يك بعد نظر داشته باشند، حكومت اسلامى حكومتى است كه همه اگر انشاء الله پياده بشود، انشاء الله اگر چنانچه موفق شود اين ملت و اسلام به آنطورى كه هست، به آنطورى كه بر پيغمبر اكرم نازل شده است قرآن كريم، احاديث ائمه، احاديث اسلام، به آنطور اگر بشود، سعادت دنيا و آخرت ملتها را ضمانت كرده است و مىكند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 181
انقلاب اسلامى ما، پرثمرترين و كم ضايعهترين انقلاب جهان
البته يك انقلاب وقتى كه واقع مىشود، هيچ كس نبايد توقع داشته باشد كه فرداى آن انقلاب، همه كارها درست بشود. اين امر غير معقولى است. انقلاب شوروى كه به شصت و چهارمين سالش وارد شد، باز هم نتوانستند درست ادارهاش كنند، و انقلابهاى ديگر كه بيست سال، ده سال از آن مىگذرد، باز نتوانستند كه مهارش كنند. اين انقلاب براى اينكه انقلابى نبوده است كه يك حزبى اين انقلاب را درست كرده باشد، يك گروهى اين انقلاب را درست كرده باشد، انقلابى بوده است كه از متن خود ملت بوده است و براى اسلام بوده است. وقتى انقلابى براى اسلام شد و از متن خود جامعه شد، اين آن انقلابها و آن اثراتى كه بعد از انقلاب در جاهاى ديگر هست كمتر دارد، اما نمىشود كه هيچى نداشته باشد. در يك انقلاب اسلامى يك عده كثيرى هستند، كثير فى الجملهاى هستند كه اينها محروم مىشوند از آن دزدىها و از آن كلاهبردارىها، اينها مخالفند. خارجىها هم كه محروم شدند از آن چپاولگريشان، آنها هم دستبردار نيستند، آنها هم عمال دارند در اينجا و دار و دسته دارند. اين دار و دستهها كه وقتى جمع شدند وبه هم پيوستند، خوب، يك جمعيتى هستند، اما نه اين است كه در مقابل اين سيل خروشان ملت چيزى باشند.
تا امروز شما هيچ انقلابى را پيدا نخواهيد كرد كه مثل انقلاب ايران پر ثمر و كم ضايعه، انقلابها كه شده است يك ميليون جمعيت را يك وقت مىگذاشتند جلو مسلسلكشتند، تمام مطبوعات از بين مىرفت، تمام حزبها را تعطيل مىكردند و سرانشان را حبس مىكردند. در يك نوشتهاى كه چند وقت پيش از اين پيش من آورد، كه حالا درست هم همهاش را يادم نيست نوشته بود كه يك ميليون كشته و يك ميليون و نيم هم حبسى، تمام روزنامهها تعطيل، يك روزنامه دو روزنامه دولتى هست. تمام درها را در اول انقلاب مىبندند به روى خودشان و مشغول مىشوند به جنايت. شما در تمام دنيا انقلاباتى را كه ملاحظه كنيد، هيچ انقلابى مثل ايران نبود كه به اتكاى اينكه مردم مسلمند و مردم خودشان انقلاب كردند، درها باز بود بر همه جمعيتها، مطبوعات تا چند ماه باز بود، هر كس هر چه مىخواست مىنوشت، حالا هم بعضىها كه منحرفند، دارند نويسند و در عرض دو سال كه بر اين مملكت گذشته است و انقلاب گذشته است، تمام چيزهايش كه بايد بشود، مجلس و نمىدانم چه و رئيس جمهوريش، همه چيزش درست شده و همه را هم مردم رأى دادهاند، در اين، بعد از اينكه مدتها حكومت عراق نه قانون داشت، نه مجلس داشت، نه چيز ديگر، فقط يك مجلس انقلاب بود و با همه خشونتها كارها را انجام مىدادند، بعد كه مىخواستند مجلس درست بكنند و رأى بگيرند اعلام كردند كه هركس رأى ندهد يا در مجلسشان از قرارى يكى از علما گفت اين را كه آمده بود از آنجا، در مجلسشان گذراندند كه هر كس مخالف، به هر جور مخالفتى بكند، حكمش اعدام است، اعدام است. يعنى اگر به شما بگويند كه امروز شما برويد آنجا، شما نرويد، حكمتان اعدام است، نه مخالف دولت، مخالف با اين مثلاً سازمان امنيت يك چيزى بگويند، بگويند شما نماز نرو، چنانچه اينطور شد يكى از علماى آنجا به او گفتند نماز نرو، نماز رفت، او را با يك عدهاى گرفتند خودش را كشتند،
صحيفه نور ج 13 صفحه 182
آن عده را هم حبس كردند اينها يك همچو اعلام مىكردند كه هر كس مخالفت كند با امر حاكم، حكمش اعدام است، و بعد اعلام كردند كه هر كس رأى ندهد، حكمش اعدام است. رأى داد نشان اينجورى بود، رأى آزاد يعنى آزادى كه ياراى بدهى يا كشته بشوى. ايران از 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى داد بر جمهورى اسلامى سابقه در دنيا ندارد، سابقه ندارد 35 ميليون جمعيت 22 ميليون رأى دادند بر جمهورى اسلامى. اين معنايش اين است كه اتفاق آراء بوده است، لكن آن عده ديگر همچو هست و مريض هست و غيره، يك همچو وضعى است. كجا ما يك همچو چيزى داريم؟ حفظ كنيد يك همچو وحدتى را، نگهش داريد اين را. اينهائى كه نق مىزنند براى نمىدانم چه و چه، اينها متوجه نيستند كه اين صفها، الان درشوروى به يك كسى كه اينجا بود خودش گفت نوشته، گفت پسر من آنجاست و به من نوشته، نوشته اين صفها در آنجا هست، در شوروى كه شصت و چند سال است انقلاب كرده است و به خيال خودش انقلاب اين چيزها را دارد.
شما اسلام را مىخواهيد، اسلام كه مىخواهيد زنده كنيد اسلام را البته فداكارى مىخواهد، بدون فداكارى كه نمىشود آدم يك اسلامى را زنده كند. همين فداكارى بود كه در صدر اسلام خود پيغمبر اسلام و اولياى اسلام كردند. حالا نوبت شماست، نوبت ماست. انشاء الله خداوند همه شما را تأييد كند، مؤفق باشيد، مؤيد باشيد. و اين را هم باز تأكيد كنم كه انشاءالله فردا و پس فردا كه راهپيمائىهائى هست، عزادارىها بايد باشد، منتها عزادارى يك وقت در يك جائى است و يك وقت همه در خيابانها عزادارى مىكنند. انشاء الله همه مؤيد و موفق باشيد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 183
تاريخ: 28/8/59
بيانات امام خمينى در جمع فارغ التحصيلان آموزشگاهافسرى شهربانى جمهورى اسلامى
قواى مسلحه بايد خدمتگزار ملت باشند، نه حاكم
بسم الله الرحمن الرحيم
من اولاً معذرت مىخواهم كه طولانى نبايد صحبت كنم و اطباء از اصل صحبت بلكه ممنوع كردند لكن گاهى يك قدرىاش را اجازه دادهاند و از شما آقايان تشكر كنم كه در اينجا آمديد و يك بعضى مسائل را با هم صحبت كنيم. شما اكثراً وضع پليس و ساير قواى مسلحه را، نظامى و انتظامى را در زمان سابق مطلعيد. مطلعيد كه اين قواى نظامى و انتظامى از ملت به طورى جدا بود كه هيچ كدام از طبقات چشم ديدن طبقه ديگر را نداشتند و اين نكتهاش اين بود كه سران پليس، سران ارتش و سران شهربانى و ساير قواى مسلحه اشخاصى بودند كه با كارهايى كه كردند و كارهايى كه تحميل مىكردند به زيردستان خودشان، وسايل نفرت ملت را از مطلق قواى مسلحه فراهم مىكردند. شما مىدانيد كه وقتى كه يك پليس، يك پاسبان وارد بازار مىشد، هم اين مىخواست به مردم يك تحميلاتى بكند و هم مردم مىخواستند كه از گير او فرار كنند و نفرت داشتند از او. در عين حالى كه پليس و همين طور ژاندارمرى و همين طور ارتش، اينها به حسب وضع اولى كه وجود آمده است، اين است كه اينها براى كشور و براى ملت خدمتگزار باشند، نه حاكم. اصل دولت هم همين است حتى مثل دولت حقه حضرت امير سلام الله عليه كه ولى امر بر همه چيز بود معذلك آن حكومتى كه در صدر اسلام بود، در خدمت مردم بود، اينطور نبود كه حكومت بخواهد حكومت كند و مردم همين طور بىخود اطاعت كنند. اينطور نبود كه حكومت بخواهد به وسيله قدرتى كه دارد اجحاف كند به مردم و ظلم كند كه مردم به واسطه آن ظلم از او متنفر باشند و الان هم كه وضع تغيير كرده است و انشاء الله اميدوارم كه ديگر اين وضع برنگردد به آن اوضاعى كه در سابق بود، وظيفه همه ما و همه شما و همه كسانى كه دستاندر كار امور مردم هستند، از دولت و از همه، اين وضع را پيدا بكنند كه خودشان را خدمتگزار بدانند. از آن نقطه اولى كه آقاى بنى صدر هستند تا آن مراتبى كه هستش، حكومتها بايد خدمتگزار مردم باشند. مردم احساس كنند كه اينها به نفع آنها عمل مىكنند. اگر مردم احساس اين را بكنند كه پليس براى حفظ مصالح آنهاست، پليس نمىخواهد كه به آنها تحميلى بكند، مردم با آغوش باز پليس را در برمىگيرند و از پليس پشتيبانى كنند سابق كه ملاحظه كرديد همچو مجلسى كه پليس و مردم ديگر و زنها و مردها و ملت، اينها در يك جا مجتمع نمىشدند، اينها همه از هم دورى مىجستند و لهذا اگر
صحيفه نور ج 13 صفحه 184
يك مشكلى پيدا مىشد براى دولت علاوه بر اينكه مردم همراهى نمىكردند، هر چه مىتوانستند كار شكنى مىكردند براى اينكه پليس را در نظر آنها آنطور جلوه داده بودند كه مثل گرگى است كه در گله مىخواهد بيفتد و شكار كند. اين تلخى الان در ذائقه مردم هست و لهذا به واسطه اين معنا كه اين تلخى هست شما آقايان خيلى بايد توجه بكنيد كه اين تلخى را از ذائقه مردم بيرون كنيد. شما بايد توجه بكنيد به اينكه در طول پنجاه سال اخير و خصوصاً اين سالهاى اخير، مردم از اين قواى نظامى، انتظامى كه بايد براى نظام باشد، براى انتظام باشد، چقدر زحمت ديدهاند و چقدر بدى از اينها ديدهاند و سران اينها چقدر با مردم بد رفتار كردهاند و سازمانى كه به اسم سازمان امنيت است چقدر امنيت را از بين اين مردم جدا كرده بود و مردم هميشه توجه به اين داشتند كه مبادا يك وقت بىخودى بيايند و ما را گرفتار كنند اين ذائقه تلخ الان هست باز هم، تتمهاش هست و لهذا شماها يك تكليف بزرگى گردنتان است كه بايد اين ذائقه تلخ را برگردانيد به يك ذائقه شيرينى و آن با عمل شماست، با عمل ژاندارمرى است با عمل ارتش است. با عملتان مىتوانيد كه شما كارى بكنيد كه مردم از ياد ببرند آن سختىها و آن زورگوئىهاى سابق را و اين ذائقههاى تلخ را شما شيرين كنيد، با عمل خودتان، با رفتار خودتان، با محبت خودتان. همه شماها برادر هستيد، يك مملكتى اسلامى همهشان با هم برادر هستند. وقتى ما احساس اين را بكنيم كه ما همه با هم برادر هستيم، با هم رفتارمان خوب است، و اگر اين احساس پيش بيايد كه من آن بالا هستم و ديگران بايد اطاعت از من بكنند، من رئيس شهربانى هستم و ديگران بايد از من اطاعت بكنند و يك تكليفى است و بخواهيد با تكليف و تكلف به مردم حكومت كنيد، اين باز برمىگردد به آن حالات سابقه و مردم از شما جدا مىشوند و مردم وحشت از شما مىكنند، ترس در دلشان پيدا مىشود وقتى شماها را مىبينند. در زمان سابق من خيلى قصهها يادم هست كه آن قصهها اگر يك كسىتوانست بنويسد طولانى بود. شما نمىدانيد كه وقتى يك پاسبان را از دور ديدند، خصوصا معممين يك پاسبان را از دور مىديدند چه حالى به آنها دست مىداد، مىتوانستند يك جا فرار كنند فرار مىكردند. اين نبود جز اينكه بالائىها اينطور دستور مىدادند، خود پائينى ها هم اينطور تربيت شده بودند. تربيت اسلامى اصلش در كار نبود. يك تربيتهاى غربى، يك تربيتهائى كه از آنجا گرفته شده بود. بدهايش را اينجا آورده بودند پياده كرده بودند. شما گمان نكيند كه از غرب براى ما يك تحفهاى آورند. شما گمان نكنيد كه از غرب براى ما چيزى مىآورند كه ما را مترقى كنند، ترقى به ما بدهند. غرب تا ما را در سطح پائين نگه ندارد، نمىتواند از ما استفاده كند. كوشش آنها اين است كه ماها، اين ممالك اسلامى، اين ممالك مستضعف در يك سطح پائينى از همه امور باشيم. هر امرى را كه آنها براى ما بياورند، يك امر استعمارى است يعنى اگر طب را براى ما بياورند طب استعمارى است اگر دارو براى ما صادر كنند آن هم استعمارى است، اگر دانشگاه براى ما بخواهند درست كنند آن هم دانشگاه استعمارى است. همه چيز را آنها مىخواهند به طورى درست كنند كه براى خودشان نافع باشد و ما چشم و گوش بسته تسليم آنها باشيم و الان كه به خواست خداى تبارك و تعالى و به بركت اسلام ما از اين قيد و بندها خارج شديم، بايد خيلى متوجه باشيم به
صحيفه نور ج 13 صفحه 185
اينكه نبادا ما را دوباره در اين قيد و بندها قرار بدهند. بايد ما عبرت بگيريم از آن پليس زمان محمدرضا و از آن ارتش زمان محمدرضا و از آن ژاندارمرى زمان او و ببينيم كه مردم با آنها چه جور بودند و آنها با مردم چه جور بودند و نتيجهاش چه شده. مردم با آنها مخالف بودند، آنها هم با مردم مخالف، مثل دو تا دشمن با هم برخورد مىكردند. شما نمىدانيد، شماها كه اكثراً يادتان نيست آن زمان سابق را كه وضع كلانترىها چه جور بود. يك كسى كه مىخواست توى كلانترى برود براى احتياجى، چقدر قلبش مىطپيد كه حالا مىرود در اينجا چه خواهد شد. اين وضع در زمان رضاخان خيلى شديد بود، در زمان دومى هم شديد بود. انسان وقتى كارى داشت وقتى احتياجى داشت كه بايد برود آنجا، عزا مىگرفت كه حالا چه بكنم من، در اينجا با من چه خواهند كرد، در حالى كه كلانترىها بايد مركز احتياجات مردم و برآوردن احتياج مردم باشد. آنطور كردند و آنطور شدند و ما بايد از اين مسائل تاريخى عبرت بگيريم و ما آنطور نباشيم، تا آنطور نشويم. برادرها! همه مردم با شما، با بالاترىها يك جورند. اگر با مردم خوب رفتار بكنيد، براى خودتان هست و اگر با مردم خداى نخواسته بد رفتار كنيد، به ضرر خود شماست. آنقدر كه ظالم ضرر مىبرداز ظلمش، مظلوم از ظلم ظالم آنقدر ضرر نمىبرد. ما و شما يك روزى در بارگاه الهى، پيشگاه الهى خواهيم رفت و آن روز از ما سؤال خواهد شد و از شمائى كه پليس هستيد، از شغل شما و از عمل شما و از رفتار شما سؤال خواهد شد. غفلت نكنيد از خدا، غفلت نكنيد از آن روزى كه همه محتاج هستيد. با برادرانتان خوب رفتار كنيد، با ملتتان خوب رفتار كنيد و خداى تبارك و تعالى با شما رحمت خواهد كرد و انشاء الله همه مؤفق باشيد و مؤيد و پيروز باشيد و از اينكه شماها با اينكه بايد در شهرها باشيد لكن در موقعى كه كشورتان مبتلا هست به جنگ، رفتيد آنجا و وظيفه خودتان مىدانيد و وظيفه همه است كه در آنجا بروند و همكارى كنند با ساير برادرها و انشاء الله به زودى اين اشرار را از مملكتتان بيرون كنيد. من دعا مىكنم به شما و خداوند تؤفيق به همه شما عنايت كند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 106
تاريخ: 8/7/59
بيانات امام خمينى در جمع مردم مرزنشين كشورمان
در جنگ، واقعيت فعال و متحرك انسان بروز مىكند
بسم الله الرحمن الرحيم
بعضى قضاياست كه انسان گمان مىكند كه اين شر است، لكن به حسب واقع خير است. در اين قضاياى اخير كه دولت جابر عراق تحميل كرد بر ايران بايد بگويم الخير فى ما وقع براى اينكه چند مطلب را ثابت كرد. يكى اينكه ضد انقلاب در ايران شايع مىكردند كه ارتش ايران ارتشى است كه از بين رفته است و ديگر نمىتواند در مقابل دشمنها مقاومت كند و شايعه افكنى مىكردند بلكه ابتدائاً مىگفتند كه اصلاً ارتش لازم نيست، ارتش بايد به هم بخورد و بعد از سر يك مسائلى شروع بشود. در اين جنگ تحميلى ثابت شد كه ارتش نيرومند است و ارتش با ساير قواى مسلحه با هم هستند، تفاهم دارند، با هم مىجنگند و همه كسانى كه در ارتش هستند، در رأس ارتش هستند، وفا دارند و اين خود يك خيرى بود كه جلوى اين شايعات را گرفت. و يك جهت ديگر اينكه اين اشخاصى كه ادعا مىكنند و ادعا مىكردند كه ما طرفدار مظلومين هستيم، طرفدار خلق هستيم، فدائى خلق هستيم مجاهده براى مردم مىكنيم، ثابت شد به اينكه همه اين حرفها صحبتهاى خلاف واقع بوده است و الان كه كشور ايران با حزب بعث منحط در جنگ هستند الان از آنها هيچ خبرى نيست و آنها باز به فسادهائى كه انديشه مىكردند ادامه دارند مىدهند، لكن بر آنها هم ثابت شد كه اگر يك روزى دولت ايران بخواهد شر آنها را بكند با يك يورش همه آنها را از بين مىبرد. اين هم يكى از خيراتى بود كه براى ما در اين جنگ، در اين جنگ تحميلى حاصل شد
يكى ديگر اينكه منتشر مىكردند و دائماً مىگفتند كه انقلاب در اول يك چيزى داشت مردم با هم بودند و حالا ديگر نيستند با هم، با هم مختلف هستند. و از اين حرفهاى نامربوط كه هى دائماً مىگفتند. باز در اين جنگ ثابت شد كه سرتاسر كشور با هم هستند و مردم به همان روح انقلابى باز باقى هستند و الان از همه جاهائى كه جوانهاى ما هستند، از همه اقطار كشور پيشنهاد مىكنند كه به جنگ بروند، لكن احتياجى نيست الان به جنگ آنها و اگر خداى نخواسته يك وقت احتياج شد آنوقت معلوم مىشود كه چه خواهد شد. اينها از امورى بود كه خير بود براى ما، و علاوه اصل جنگ كه واقع مىشود و لو تحميلى است اين جنگ، لكن جنگ وقتى كه واقع مىشود انسان از آن خستگى و از آن چيزهائى كه سست مىكند انسان را، از آن سستىها و خستگىها بيرون مىآيد و فعاليت مىكند و
صحيفه نور ج 13 صفحه 107
جوهره انسان كه بايد هميشه متحرك و فعال باشد بروز مىكند و در استراحت و در راحت و در اين امور انسان هميشه كسل مىشود، هميشه خمود مىشود، قواى انسان خمود مىشود و خصوصاً آنهائى كه به عياشى عادت دارند يا به رفاه عادت دارند آنها ديگر بدتر خواهند شد لكن وقتى كه جنگى در كار مىآيد و حماسه وجود پيدا مىكند و تاريك مىشود شب و روشن مىشود روز و توپ انداخته مىشود و اينها، انسان را از آن حال خمودى و از آن حال سستى بيرون مىكند و انسان آن واقع خودش را كه فعال است و متحرك آن واقع را بروز مىدهد. و يكى از امور كه با زخير بود براى ما اينكه دولت عراق فهميد كه با كى طرف است. اينها دائماً هى پيش خودشان گفتند كه ما اگر همچو خيالات مىبافتند كه اگر ما حمله به ايران بكنيم، در همان حمله اول ديگر كار تمام است و ما مىرويم براى مركز ايران و همه جا. حالا فهميدند كه نه، مسأله اينطور نيست. در عين حالى كه ما باز به مردم اجازه نداديم و آن بسيج عمومى را اجازه نداديم، الان معذلك فهميدند اينها كه خير، كارى از آنها بر نمىآيد و اگر چنانچه دولت ايران بخواهد، آنها را انشاء الله بزودى از بين مىبرد. عمده حرف اين است كه فرق است ما بين قواى مسلح ايران با قواى مسلح عراق، فرق است ما بين فرماندهان قواى مسلح ايران با فرماندهان قواى مسلح عراق، و آن اين است كه اينها به اسلام فكر مىكنند و روى قواعد اسلام مىخواهند عمل بكنند و لهذا به شهرهائى كه دفاع ندارند، به مردم بازار و به مردم و فقراى جاهاى ديگر كارى ندارند و فقط اگر چنانچه الزام پيدا كردند كه يك مثلاً توپى بيندازند، يك بمبى بيندازند، به همان مراكزى كه مراكز قدرت شيطانى است اينها هجوم مىكنند، لكن فرماندهان عراق از خدا بى خبرند، اعتقادى به اين مسائل ندارند و لهذا توى شهرها مىاندازند بمبهايشان را، در خرمشهر، در اهواز، در اين جاها شهرها را چيز قرار مىدادند هدف قرار مىدهند و ما دستمان بسته است از اين جهت كه نمىخواهيم مردم عادى و مردم بىگناه تلف بشوند و آنها دستشان باز است از باب اينكه اعتقاد به آن چيزهائى كه در اسلام مطرح است، آن چيزهائى كه انسان بما انه انسان مىفهمد، آن چيزهائى كه شرف انسان اقتضا مىكند، آنها اين مسائل پيش شان مطرح نيست، آنها همان پيش بردن و رفتن و زدن و اينطور چيزها لكن اينطور نيست كه مملكت ايران نتواند اينها را از بين ببرد لكن مىخواهد قدم به قدم پيش برود كه مبادا بىگناهها خداى ناخواسته زير پا بروند. پس ما بايد روى قواعد اسلامى عمل بكنيم. قدم قدم پيش رفتيم، تكه تكه جلو رفتيم و آنها خيال كردند قدرتى در كار نيست، حالا فهميدند آنها كه نه، قدرت هست لكن قدرتمندان اينجا روى يك قواعد عمل مىكنند و قدرتمندان اشرار روى يك قواعد ديگر عمل مىكنند و لهذا آنها مراكز جمعيت را هر جا پر جمعيت است آنها به توپ مىبندند يا نارنجك مىاندازند، اينها مىخواهند همان هدفهائى كه مربوط به قواى مسلحه آنهاست چيز بكند. بنابراين در اين جنگ يك، خيلى از امور، كه بعضى ديگرش هم هست البته خيلى از امور معلوم شد و باز خوب شد كه صدام حسين را به ظواهر اسلام كشاندند، براى اينكه اين روزها گويند نماز هم مىخواند، توى مسجد هم مىرود. اين همان كارهائى بود كه محمد رضا مىكرد، عيناً همان اينها از يك آخور ارتزاق مىكنند. آن هم يك وقتى كه پيش مىآمد
صحيفه نور ج 13 صفحه 108
بدترين فحشها را به علماى اسلام مىداد و به اسلام هيچ كار نداشت، ضربه مىزد، يك وقت كه ضعيف و بيچاره مىشد مىرفت نماز خواند و در حرم حضرت رضا مىرفت و نماز مىخواند و از اين بساط در آورد. حالا ايشان هم كه همه ملت عراق مىشناسند او را كى هست، نمىدانند كه ايشان كه حالا هم مىخواهد نماز بخواند و در مسجد برود كى را خواهد بازى بدهد، ملت عراق را مىخواهد بازى بدهد كه ملت عراق ايشان را ماهيتش را مىشناسد، ماها را هم مىخواهد بازى بدهد، ماها هم ماهيتش را مىشناسيم. كسانى كه آن طرف دنيا هستند، در آمريكا و اروپا هستند، اگر بعضى اشخاص پيدا بشوند نشناسند اين را، ممكن است اما آنجاهائى كه ايشان هستند مثل بغداد و عرض بكنم كه عراق، مردم ايشان را مىشناسند. مردم سالهاى دراز با اين حزب بعث زندگى كردند و از اين حزب بعث اينها صدمهها ديدند. اين آدمى كه حالا دارد مىگويد من مسلمان هستم و ما در مقابل كفار داريم جنگ مىكنيم، اين آدم همان آدمى است كه براى اربعين وقتى كه زوار حضرت سيدالشهدا حركت كردند، آنها را به توپ و تفنگ بستند و آنقدر جنايت كردند. ديگر ملت عراق با اينكه اين جنايات را از شما ديده باور مىكند كه شما يك آدم دينى باشيد؟ در هر صورت جنگ خيلى خوب است از يك جهت و آن اين است كه انسان را، شجاعتى كه در باطن انسان است بروز مىدهد و تحرك براى انسان حاصل مىشود، انسان از آن خمودى بيرون مىآيد و ملت ايران بايد توجه داشته باشد كه براى اسلام دارند خدمت مىكنند. فرق ما بين ما و آنها اين است كه ما انگيزهمان اسلام است و ما اشخاصى كه در اسلام خدمت كردند و جنگ كردند و فداكارى كردند از صدر اسلام تا حالا تاريخشان محفوظ است. پيغمبر اكرم از همه اين گرفتارىهائى كه ما داشتيم بيشتر گرفتارى داشت، چندين ماه يا چند سال در حبس بود ايشان، در شعب ابوطالب محصور بود و معذلك مقاومت كرد و بايد مقاومت كند و ملت ايران مقاومت مىكند و بايد مقاومت كند و ارتش ايران و پاسدارها و ساير قواى مسلحه بايد قدرتمندى خودشان را نشان بدهند و بايد اينها سركوب كنند اين قدرت پوشالى امثال صدام حسين و اينها. و باز معلوم شد به اينكه اين عروسك چه عروسكى است كه هر جورى كه خواهند حركتش مىدهند، هر روزى حركتش مىدهند، به يك جور حركت دهند، اين هم باز معلوم شد و بسيارى از چيزهاى ديگر در اين جنگ معلوم شد. حالا آنچه من به ملت خودمان مىخواهم بگويم اين است كه ملت ما بايد متوجه باشد كه اسلام است و قضاياى اسلام در كار است و ما تبع اسلام داريم جنگ مىكنيم، دفاع مىكنيم و به واسطه اسلام داريم دفاع مىكنيم. ملت ما بايد مجهز باشند، جوانهاى ما بايد تدريب كنند، مجهز باشند، براى اينكه ما ممكن است در آتيه يك جنگهاى طولانىترى داشته باشيم و براى اسلام بايد جنگ بكنيم، براى اسلام بايد فداكارى بكنيم. ما باز هم در اين مواردى كه كشته داديم به قدرى كه در صدر اسلام كشته دادند ما باز كشته نداديم. ما بايد فداكارى بكنيم، ما بايد همه عزيزانمان را فداى اسلام بكنيم و بايد اين كار انجام بگيرد و بلااشكال بايد همه افرادى كه قدرتمند هستند، چه آنهائى كه در سر حدات هستند، آنهائى كه در مثل خرمشهر و مثل اهواز و مثل آبادان و اينها هستند پافشارى كنند، نگذارند از شهر خودشان بيرون بروند. اين ضعف است، اسلام گفته است شما
صحيفه نور ج 13 صفحه 109
بايد پايدارى بكنيد. در هر صورت من به آنها هم سفارش مىكنم كه با قدرتمندى و با شجاعت و با عزت نفس داشته باشند پايدارى كنند و هيچگاه از مسائلى كه گفته مىشود و آن ضد انقلابىها منتشر مىكنند، نترسند. ما پيروز هستيم. صدام حسين دستش را دراز كرده براى اينكه با ما مصالحه كند، ما با او مصالحه نداريم. يك آدمى است كه كافر است، يك آدمى است كه فاسد است، مفسد است و مفسد را ما نمىتوانيم با او مصالحه كنيم، ما تا آخر با آنها جنگ خواهيم كرد و انشاء الله تعالى پيروز خواهيم شد و هر يك ازدول هم كه با او همراهى بكند، ما هيچ ابداً اعتنائى نداريم به اين، براى اينكه ما هدفمان اين است كه تكليفمان را عمل بكنيم، تكليف ما اين است كه از اسلام صيانت كنيم و حفظ كنيم اسلام را. كشته بشويم تكليف را عمل كرديم، بكشيم هم تكليف را عمل كرديم. اين همان منطقى است كه در اول هم كه با اين رژيم فاسد پهلوى مخالفت مىكرديم منطق ما همين بود منطق اين نبود كه ما حتماً بايد پيش ببريم، منطق اين بود كه براى اسلام مشكلات پيدا شده است، احكام اسلام دارد از بين مىرود، مظاهر اسلام دارد از بين مىرود و ما مكلفيم كه به واسطه قدرتى كه هر چه قدرت داريم مكلفيم كه با آنها مقابله كنيم، كشته هم بشويم اهميتى ندارد، بكشيم هم كه انشاء الله موفق خواهيم شد به جنت و به بهشت انشاء الله. شما هيچ وقت از هيچ چيز هراس نداشته باشيد. شما براى حفظ اسلام داريد جنگ مىكنيد و او براى نابودى اسلام. الان اسلام به تمامه در مقابل كفر واقع شده است و شما بايد از اسلام پايدارى كنيد و حمايت كنيد و دفاع كنيد. دفاع يك امر واجبى است بر همه كس، بر هر كس كه هر مقدار قدرت دارد بايد دفاع بكند از اسلام، و الان اينها هجوم كردند بر اسلام و ما بايد دفاع بكنيم و ابداً قضيه صلح و قضيهسازش در كار نيست و ما اصلاً مذاكرات كنيم با اينها، اينها براى اينكه فاسد و مفسد هستند و ما با اين اشخاص مذاكره نمىكنيم. بله اگر اينها بروند كنار و از همه جا بروند و بيرون بروند از همه جا و تسليم بشوند، ما آنوقت ممكن است به واسطه اينكه بين مسلمين خيلى چيز نشود ما هم يك سكوتى بكنيم والا و مادامى كه اينها دستشان، اسلحه دستشان است ما هم اسلحهمان ايمان است سلاحمان اسلام است و ما با آن سلاح ايمان و اسلام پيش مىبريم و خواهيم پيش برد و همه اينها را سركوب خواهيم كرد چنانچه تاكنون ما با همان اسلحه ابرقدرتها را از بين برديم و دستشان را از اين مملكت قطع كرديم و حالا آنها مىخواهند باز با اينطور مسائل دست باز يك دست درازى به كشور اسلامى بكنند و ما مكلفيم كه جلوى آنها را بگيريم. چه پيروز بشويم و چه نشويم دفاع بايد بكنيم و بايد حتماً دفاع بكنيم و همه ملت در وقتى كه اجازه داده شد، همه بايد بروند و دفاع بكنند. انشاء الله اميدوارم كه با آنجاها نرسد و مسائل آنقدر ريشهدار نباشد و اينها بفهمند كه با چه مملكتى و با چه ملتى طرف هستند و دست از شيطنت و فضولىهاى خود بردارند.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 186
تاريخ: 5/9/59
استفتاء رئيس كل بانك مركزى ايران از محضر امام خمينى
بسمه تعالى
محضر رهبر عاليقدر انقلاب و بنيانگذار جمهورى اسلامى ايران حضرت آيت الله العظمى امام خمينى دامت بركاته
عدهاى از طاغوتيان و فراريان رژيم گذشته كه اموالشان اينك در اختيار بنياد مستضعفان و ساير نهادهاى انقلابى مىباشد به شبكه بانكى كشور مقروض مىباشند. تقاضا مىشود دستور فرمائيد شبكه بانكى كشور بتواند مطالبات خود را از محل اين دارائىها كه اينكه در اختيار نهادهاى فوق الذكر مىباشد تأمين و اخذ نمايد.
ايام عمر و عزت مستدام باد
با تقديم احترام - عليرضانوبرى
پاسخ امام:
بسمه تعالى
موافقت مىشود. لازم است نمايندگانى از طرف بنياد براى رسيدگى به اين امر تعيين شود و نمايندگان بانك مدارك را ارائه دهند و پس از ثبوت، بدهكارى به بانك ادا شود و مازاد به نفع مستضعفين برداشت شود.
روح الله الموسوى الخمينى
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 187
تاريخ: 15/9/59
بيانات امام خمينى در جمع استانداران سراسر كشور
آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى مردم از آن دولت است آن عبارت از كيفيت عمل همه دستگاههاست
بسم الله الرحمن الرحيم
من يك مطلب راجع به آقايان استاندارها كه تشريف دارند و عموم استاندارها و عموم ادارات دولتى و عموم كسانى كه در جمهورى اسلامى دستاندر كار هستند چه لشگرى، چه كشورى. من از زمان احمد شاه تا حالا اين رژيم زمان احمدشاه را ديدهام، اواخر آن رژيم را از زمان رضاشاه و پسرش را تمامش را تا منتهى شده به حالا. آن چيزى كه اسباب ضعف دولت و جدائى مردم از آن دولت هستند آن عبارت از كيفيت مسلمانهاست، كيفيت عمل همه دستگاههاست، يعنى يك حكومتى كه در يك جايى مىرود، در مركز كارهايش را درست كرده بود و رشوههايش را به آنهايى كه بايد بدهد، داده بود، آنها هم اجازه اينكه هر كارى مىخواهد بكند داده بودند و هر كارى در آنجا مىكرد يا كسى جرات نمىكرد صحبت كند يا اگر مىكرد اثر نداشت. اين منحصر به آن رده بالا نداشت همه ردهها تا آخر وضع اينطورى بود. در بعضى از اوقات، در بعضى از جاها يك حكومتى كه آنوقت مىخواست برود، كه حالا استاندار بوده، از فرض كنيد خراسان مىخواست يك كسى برود به حسب اختلاف در آمد در آنجا براى استاندار و براى حكومت، او اجاره مىكرد آنجا را، تيول بود خراسان، تيول مثلاً فلان شاهزاده بود و چقدر به شاه يا به دستگاه داد و آنجا را تيول مىكرد و بعد هم آنجا هر كارى مىخواست مىكرد. بايد آن چيزى را كه داده است در آورد و مضاعف بر او، زياد براى خودش و دوستانش ذخيره كند. وهمين طور نظامىها، ژاندارمرى مثلاً فرض كنيد كه كلانترىها يا، همه باب اين باب بوده است. اگر كسى آن مسائل آنوقت را درست بررسى بكند و بنويسد، يك كتاب قطورى خواهد شد كه چه مىكردند اينها با مردم و از صدر تا ذيل وضع همين طور بود. زمان رضا شاه از باب اينكه همه دزدىها منحصر به خودش بود، انحصار دست خودش بود، حكومتها به اين قدرت نبودند، زمان احمدشاه اينطور نبود كه خود آنها بتوانند همه برداشتها را براى خودشان بكنند، اين بود كه دار و دستههائى كه مىفرستادند اين بساط را درست كردند. زمان رضاشاه همه دزدىها از گردنهها رفته بود تهران، همه زلىها از همه جا متمركز شده بود در خود دستگاه دولتى و از همه بالاتر خود رضاشاه و امثال اينها و اين اسباب اين شده بود كه مردم با دستگاههاى دولتى مطلقاً
صحيفه نور ج 13 صفحه 188
مخالف بودند منتها جرأت نمىكردند حرف بزنند، بعضى وقتها هم مىكردند جرأت. من يادم است بچه بودم كه حكومت خمين يك نفر از خانها را گرفته بود بعد از دو سه شب، سه چهار شب ريختند خانها و حكومت را گرفتند و حبسى خودشان را بيرون آوردند و حكومت را به اسيرى بردند، واحدى از مردم هيچ، همچو نبود كه چرا بگويند، خوشحال هم بودند، شايد بعضىشان هم منزل حكومت را آمدند تتمه را غارت كردند. من شاهد قضيه بودم كه آن خانهاى كه حكومت را از آن بردند، من بچه بودم پشت يك درى ايستاده بودم و نگاه مىكردم به وضع آنها كه آنها حمله كرده بودند و حكومت هم مرد قلدرى بود، او هم باز آنوقت ده تيرى داشت او، او هم حمله مىكرد و يك نفر را هم ظاهراً از آنها كشته بود لكن بعد اسير شد. اين وضع حكومت بود در آنجا كه شرح طولانى دارد و زمان رضاشاه را هر كه يادش باشد مىداند چه قضايا واقع شد و زمان محمدرضا هم كه همه يادتان هست. اين اسباب اين شد كه دولت مقابل ملت، ارتش مقابل ملت، همه هم مقابل ملت بودند، يعنى هر چه مىتوانستند اين كلانترىها و اين ارتش و اين ژاندارمرى و اينها هر چه مىتوانستند از مردم اخاذى مىكردند به زور، به ارعاب شايد يادتان باشد، كه اين را گفتم، نمىدانم، در مطبوعات لابد نبوده، رضاخان يك وقتى كه وارد شده بود در ژاندارمرى، دستهايش را در جيبش گذاشته بود، وقتى كه وارد شده بود. گفته بود مىترسم از جيبم بدزدند. اين ممكن است كه اولاً راه نشان دادن به آنها باشد كه بايد دزديد ولو از من، و ممكن است معرفى آنها باشد به اينكه وضع اينطورى است، همه ملت هم دستشان در جيبشان بايد باشد كه خود اعلىحضرت ندزدند، مسأله اين است.
بايد لفظاً و عملاً به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم
دولت و همه ارگانهاى دولتى كه شما آقايان هم در هر استانى در رأس هستيد، بايد فكر اين مسائل را، اين تاريخ آخر اين زمانها را يك قدرى مطالعه كنيد. نه آن تاريخى كه براى شاه نوشتند آنها تاريخ نيستند، آنها دروغ هستند، مشاهده كنيد و كارهاى اينها را ببينيد و ببينيد كه چرا ملت از اينها جدا بود چرا كارشكنى مىكرد ملت؟ من يادم است اين را، شايد خيلى شما يادتان است اينها هم خيلىهايتان يادتان است كه وقتى اين متفقين از اطراف ريختند به ايران و زمان رضاخان ريختند به ايران و آن مردم آنقدر خوف داشتند از اينها كه آيا چه خواهند كرد لكن خوشحال بودند از اينكه رضاخان را بردند، يكى از بركات اين هجوم را با اينكه همه اشكالات را مردم در نظرشان اين بود كه چه خواهد شد و چه خواهند كرد، لكن اين معنا مثل اينكه يك هديهاى بود آسمانى براى اينها رسيده بود كه رضاخان رفت و مع الاسف آنوقت اشخاصى كه خود ملت يك رأسى كه بتواند آنها را جمع بكند، نبود كه پسر رضاخان را آنها گذاشتند اينجا و در صورتى كه اگر آنوقت در دو سه تا شهر تظاهر مىشد به ضد، نمىگذاشتند او را، لگن هيچ كس حرف نزد تا اينكه آن خوف سابق بود و ريخته نشده بود آن خوف، از اين جهت مردم جرأت نمىكردند، كسى هم نبود كه آنها را وادار كند به يك همچو مسائلى، شايد اگر مرحوم مدرس در آنوقت بود، آن كار را مىكرد لكن كسى نبود كه اين كارها را بكند.
صحيفه نور ج 13 صفحه 189
اين قصهها كه من براى شما مىگويم خيلى هم خودتان مىدانيد، اين راهى است براى همه شماها و همه كسانى كه دستاندر كار هستند و امور مملكت را مىگردانند به هر جورى كه هست كه بفهمند كه حكومتها از بالا گرفته، رئيس جمهور گرفته تا آنجاهائى كه در ده، يك نفرى، فرض كنيد بخشدار است اينها بايد در خدمت ملت باشند. اگر اينها در خدمت ملت نباشند باز كم كم همان خواهد شد كه در زمان آنها شد. حالا بدتر از آنوقت است، براى اينكه حالا مردم ديگر آن خوف را ندارند از هيچ كس. اينها تا آمدند خوف ايجاد كنند، يكى دو نسل بعدش شايد ثمر برسد، خيال نكنند كه مثلاً اگر بخواهند يك نفر يا چند نفر ديكتاتورى بكنند در اين نسل، مىشود، نه نمىشود. اين يك مطلبى است كه اگر حالا پايهاش ريخته شد، در دو نسل ديگر آنوقت نتيجه گرفته مىشود يعنى اينها كارش را مىكنند، آنها نتيجهاش را مىگيرند. از اين جهت ما بايد درست همه ملت و همه استاندارها و همه كسانى كه دستاندر كار هستند اينها، مواجهه با ملت اينطور نباشد كه در آنوقت بود كه يك بيچارهاى اگر خواست استاندار را ببيند نتواند تا آخر، يك كسى كه به او ظلم شده است اگر مىخواست حكومت يك شهرى را ببيند، فرض است كه استاندار يك فرض كنيد ناحيه باشد اصلاً قدرت اين را نداشت كه، همچو جرأتى به خودش نمىداد كه من ببينم ايشان را. جرأت نبود يك همچو چيزى، نمىشد يك همچو چيزها، از اين جهت عقدهها در دل مردم همين طور انباشته شد تا يك وقتى كه آن عقدهها باز شد و آن كار را انجام دادند. ماها بايد متوجه اين مسائل باشيم كه حالا اينكه دست شما آقايان آمده است حكومت و دست بالاترى آمده است حكومت خوى مثلاً، توجه به اين معنا باشد كه بايد اينها در خدمت مردم باشند و به مردم حالى كنند كه ما خدمتگزاريم، حالى كنند لفظاً، حالى كنند عملاً. در عمل اينطور باشد كه مردم ببينند كه اين استاندارى كه آمده است در اينجا، آمده است خدمت كند به مردم، مشغول خدمت به مردم است و وقتى مردم ببينند كه كسى مشغول به خدمت است ديگر دعوا ندارند با او، دعوا آنجا پيدا مىشود كه ببينند آمده است كه مردم را داغ كند، آمده كه با هر وسيلهاى اخاذى بكند، آمده است قدرت خودش را تثبيت كند. وقتى مردم ببينند كه يك نفرى مىخواهد قدرت خودش را تثبيت كند، مردم با او مخالف مىشوند و حالا هم مىگويند مردم، مثل آنوقت نيست كه عقده بشود، حالا ديگر عقدهها شكافته شده است، حالا ديگر اجازه نمىدهند به كسى كه بخواهد اين كارها را بكند، اين جز آبروريزى خود آنها چيز ديگرى بار نمىآورد. آدم عاقل فرضاً اگر يك نفرى باشد كه در باطنش يك ديكتاتوريى باشد، خوب، در شرق تقريباً اين جورى هست، خيلى، غرب هم هست، همه جا هست، انسان اينجورى است. بر فرض اينكه باشد لكن بايد اگر عقل دارد اين را حالا ذخيره كند براى يك وقتى كه اگر وقت باشد، نه براى هم (حالا) عجله نكند در كار، اين عجله اسباب اين است كه انسان را از بين ببرد. در هر صورت من عرضم به آقايان اين است كه منحصر به شما هم نيست، به هر كس هست اين است كه توجه كنيد به اينكه هم صلاح خود شماست و هم صلاح كشور شماست و هم صلاح ملت است كه شما با مردم دوست باشيد، مردم احساس كنند كه اينها دوستهاى آنها هستند كه آمدهاند براى اينكه مثلاً فرض كنيد كه ژاندارمرى مثل آنوقت نباشد كه مردم از ترس او
صحيفه نور ج 13 صفحه 190
نمىتوانستند عبور كنند نه از دست دزدها، مثل عرض مىكنم كه شهربانى نباشد كه مردم از ترس آنها نمىتوانستند اظهار بكنند كه يك كسى به ما چه كرده است. شايد شما آنوقت در شهربانى نرفته باشيد يا رفته باشيد شايد هم، در اين كلانترىها كه مردم كار داشتند عزا مىگرفتند. اگر مىخواستند بروند توى كلانترى، آيا چه خواهدشد؟ يك مظلومى مىخواهد برود آن چيزى كه به او شده است آن ظلمى كه شده است به اينها بگويد، عزا مىگرفتند چطور ما برويم توى اينجا، اين مثل از حبس بدتر بودند اينها، اينها يك چيز عجيبى بود، يك ارعاب عجيبى كرده بودند، بنابراين بود كه ايجاد خوف بكنند در مردم، ارعاب كنند مردم را كه كسى در ذهنش هم نيايد كه مخالفت كند. اين بساط بنابراين بوده است، حالا يا تعليم بالاترها بوده است يا خودشان، شيطنت خودشان. در هر صورت ما براى خاطر حفظ يك كشورى، براى خاطر استقلال يك كشورى كه باز يك قدرتهائى نيايند دوباره در كشور ما و بخواهند چه بكنند، بايد مردم را نگه داريد. هر كدام در هر جا كه هستيد مردم را همراه خودتان نگه داريد و مردم را با هم جوش بدهيد يعنى صحبتهائى كه مىكنيد، در مجالسى كه مردم دارند، برويد صحبت كنيد براى مردم و مردم را آگاه كنيد كه اين بساطى كه فرض كنيد كه بعضى از روشنفكرها خواهند درست بكنند، اين بساط، بساطى است كه اگر اشتباه كردهاند خوب، اشتباه است يا اگر يك نقشهاى در كار هست كه يك همچو كارهايى بشود، نقشهاش را به هم بزنند، مردم با هم باشند. آقا مردم تا حالا در اين چند سال آخر كه چقدر اينها زحمت كشيدهاند، مردم خيلى خوبند، مردم ما واقعاً خوبند شايد نظير ملت ايران در هيچ جا نباشد، ماها بديم، آنها خيلى خوبند. من گاهى در ذهنم اين معنا مىآيد كه اگر چنانچه در آخرت من خودم را مىگويم من جهنم بروم آن كسى كه براى من يك كارى كرده، به خيال اينكه من آدم هستم براى من يك كارى كرده است در بهشت باشد، مىگويند بهشت مشرف به جهنم است، مىبينند آنها را، خوب من چه جواب بدهم به او، اينها به من بگويند كه ما براى تو مثلاً الله اكبر گفتيم تظاهر كرديم تو جورى بودى كه رفتى جهنم و ما براى خاطر تو بهشت رفتيم تو خودت ملعون بودى، رفتى جهنم. اين مردم خوبند، اين خوبها را نگه داريد، اين مردم خوب را با خودتان همراه كنيد. وقتى تمام استانها، اشخاصى كه در استاندارى هستند، تمام استاندارها بنا را بر اين بگذارند كه كارهاى خودشان را خوب انجام بدهند، در خدمت مردم باشند، حالى كنند به مردم كه حكومت اسلامى، حكومت خدمت است، پيغمبر اكرم خدمتگزار مردم بود با آنكه مقامش آن بود ولى خدمتگزار بود، خدمت مىكرد. آن قصه مالك اشتر را من كراراً گفتهام: عبور مىكرد از يك جائى سردار اول اسلام بود، از يك جايى عبور مىكرد يك كسى نشناخت و يك فحشى داد، يك چيزى گفت، وقتى رد شد آن كسى كه آنجا نشسته بود گفت: تو او را شناختى؟ گفت نه. گفت: مالك اشتر بود، دويد مردك، ديد رفته مسجد، رفته مسجد نماز مىخواند، رفت عذرخواهى كرد.گفت: من نيامدم مسجد الا اينكه براى تو طلب مغفرت بكنم، اين يك كلمه ببينيد چه مىكند با قلب آن آدم.
صحيفه نور ج 13 صفحه 191
بايد جورى باشيد كه مردم مثل برادر شما را در آغوش بگيرند، مملكتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد
اين قلبهاى صاف پاك مردم را نگه داريد، اين كشاورزها و نمىدانم كارگرها و اينها بودند كه شما را به استاندارى رساندند والا شما را استاندار نمىكردند. زمان رضاشاه هيچ كدامتان استاندار بودهايد؟! راه نمىدادند شما را، اين مردم بودند كه اين دولت را بوجود آوردند و اين رئيس جمهور را، رئيس جمهور كردند و عرض مىكنم اين مملكت را برگرداندند از آن حالى كه يك حاكمى كه وارد يك جايى مىشد هزار جور فساد مىكرد حالا آنجور نباشد. ما بايد درست توجه داشته باشيم به اين مسائل و خدا را حاضر ببينيم همه جا، در قلوب ما حاضر است، در هر مجلس حاضراست، ما در محضر خدا هستيم، وقتى ما در محضر خدا هستيم، بندگان خدا كه عزيز خدا هستند در محضر خدا ما به آنها اذيت بكنيم اين جرم بخشودنى نيست. بايد نگه داريد اين مردم را. اگر بخواهيد كشور شما دوباره اسير نشود و همه چيز را از شما نگيرند و اين پنجاه سال اختناقى كه بعضى از شماها يادتان هست و ده، پانزده سال كه بعضى يادتان هست، همه يادتان هست، آن اختناق دوباره بوجود نيايد و آن ذلتى كه براى همه بود، براى بزرگان بيشتر بود منتها نمىفهميدند، اينها اينقدر قلبشان ظلمانى شده بود كه نمىتوانستند ادراك كنند. من خدا مىداند اين مطلب هيچ از يادم رود كه وقتى ديدم يك كسى كه خودش را شاه يك كشورى مىداند، ما التبه هيچ وقت او را نپذيرفته بوديم به اينكه اين شاه است، اين يك دزدى بود آمده بود اينجا به زور، اما يك كسى كه به عنوان شاهى، مردم ممالك ديگر شناخته بودند او را، در مقابل نيكسون بود، نيكسون گمان مىكنم بود، جانسون بود، او آنجا ايستاده بود و او اينجا ايستاده بود، او اصلاً توى صورت او نگاه نمىكرد، از خودش، عينكش را برداشته بود، چشمش را از آن طرف دوخته بود، اين هم مثل يك بچه مكتبى كه مقابل آن معلمهاى سابق بود نه حالا، معلمهاى سابق، اينطور ايستاده بود. من خجالت مىكشيدم از اينكه، خوب، ما در مملكتمان يك نفر مقامى كه عالم او را شناختهاند به اينكه او مثلاً شاه ايران است، او در مقابل يك رئيس جمهور آنطور ذليل هست، چرا بايد باشد؟ براى اينكه مىخواهد از آنجا اجازه حكومت بگيرد و اينجا بچاپد، همان كارى كه خود آن سلاطين سابق هم كردند و نخست وزيرهاى آنوقت و نمىدانم فرمانفرماهاى آنوقت مىكردند كه به تيول مىدادند كشور چيز را، حكومتهاى تكه تكه را، همين كار را مىخواهد او بكند كه آنها اجازه غارت بدهند، بيايد هر كارى بكند آنها هم نگذارند كسى صدايش در بيايد. خوب، اگر بخواهيد كه برنگردد اين اوضاع، من چند روز ديگر بيشتر نيستم اما مملكت، مملكت شماست، مملكت، مملكت ايران است، اگر ايرانىها از آن صدر تا آن ذيل بخواهند كه اين مملكتشان اينطورى كه حالا پيش خودشان هست و انشاء الله اين غائلهها هم ختم مىشود، به خير ختم مىشود انشاء الله، اگر بخواهيد مملكتتان مال خودتان باشد و مال خود اين ملت باشد، بايد اين ملت را به همان گرمىاى كه هست نگه داريد و تخيل اينكه ما يا به شرق متمايل باشيم يا به غرب متمايل باشيم اين در ذهنتان اصلاً ديگر وارد نشود و نگذاريد در ذهن كسان ديگرى كه با شما تماس دارند يا ملت وارد بشود، اينها را
صحيفه نور ج 13 صفحه 192
همين طور منسجم نگه داريد. يك ملت اصلاً نظير ندارد اين، اگر زمان محمدرضا يك جنگى واقع مىشد، آن در مثلاً فرض كنيد در اهواز واقع مىشد، در خراسان برايش زنها نان مىپختند؟! دعا مىكردند كه انشاء الله شكست بخورد، حالا وضع اينطورى است. در كجاى دنيا شما سراغ داريد يك همچو مطلبى يك همچو پشتيبانى مردم از حكومت، از ارتش، سراغ نداريم ما جائى در اين، نظير نداشته است اين، در تاريخ هم نمىتوانيد پيدا بكنيد، از بچههاى كوچكى كه ده تومان دارند مىدهند به، براى ارتشى كه آنجا، قواى مسلحهاى كه آنجا كار مىكنند با آن پيرزن هشتاد سالهاى كه چند تا تخممرغ دارد، اين ارزش دارد، ارزش اينها زياد است اما بايد حفظ كنيم اين ارزش را. پيروزى مملك ما براى همين ارزشهاست، اين پيروزى قلوب، بالاتر از پيروزى كشور است. از قلوب اينطور، اينطور فتح قلوب بالاتر از فتح كشورهاست، اين را حفظش بكنيد و دائماً در نظرتان باشد كه ما يك بنده خدايى هستيم كه اين مردم ما را به اين محل رساندند و ما براى آنها بايد خدمت بكنيم. رئيس جمهور بايد فكر بكند كه اين مردم كوچه و بازار من را از پاريس آوردند اينجا و رئيس جمهور كردند، من بايد خدمت بكنم به مردم. نخست وزير بايد فكر همين معنا باشد كه اين مردم بودند كه من را از حبسها و زجرهاى آنجا بيرون آوردند و نخست وزير كردند، من بايد خدمت به آنها بكنم. شما آقايان هم همين طور، هر كدام كه در آنوقت زجر كشيديد و حبس رفتيد همين ملت شما را نجات داده است، هر كدام هم كه نبوديد، اصلش مملكت يك حبسى بود، تمام كشور يك زندانى بود براى همه، بنابراين آن چيزى كه اساس است در اين مملكت، هم سياست اقتضا مىكند، هم ديانت اقتضا مىكند، هم انصاف و وجدان اقتضا مىكند، اين است كه اين خدمتگزارهايى كه مجانى براى شما دارند خدمت مىكنند و براى حكومت دارند خدمت مىكنند، اينها را ارجشان را بدانيد و بدانيد كه اگر خداى نخواسته اين پيوند سست بشود و گسسته بشود، خداى نخواسته كار همان است كه اول بود، حالا نشود چند وقت ديگر، چند وقت ديگر. از حالا بايد اين بنيان محكم باشد، اين بنيان بايد هميشه دنبال استحكامش باشيد و اين استحكام را هر كدام شما در محلتان عهده دارش هستيد، يعنى يك تكليف شرعى، وجدانى است كه شما نگذاريد در هر جايى كه هستيد آن كسانى كه در زير نظر شما وزير عرض كنم حكومت شما هست به مردم بد سلوكى كنند، مردم را بپذيريد براى خودتان، برويد توى مردم، جدا نشويد از مردم. آنوقت اينطور بود كه مردم را نمىپذيرفتند، جدا بودند از مردم. اگر محمدرضا مىخواست از يك راهى برود، چند روز از قبلش بايد همه آنجا را، خانهها را كنترل كنند تا بتواند از آنجا عبور كند، اين سلطنت نيست كه، اين ذلت است، اسمش را سلطنت گذارند. بايد جورى باشيد كه مردم مثل برادر شما را در آغوش بگيرند، الان اينجورند مردم، اين را حفظش كنيد، مملكتتان با اين ترتيب حفظ خواهد شد، هر روزى براى مملكت مشكل پيدا مىشود، حلالش خود مردم. الان اين مشكلى براى كشور ما پيدا شده است خوب مردم دارند كمك مىكنند. حلالش خود اين مردم هستند، اين پشتيبانى عظيمى كه مردم مىكنند و آن حضورى كه خودشان دارند و خودشان هست، از خودشان مىدانند همه چيز را، ارتش را از خودشان مىدانند، همه چيز را از خودشان
صحيفه نور ج 13 صفحه 193
مىدانند، اين بايد حفظ بشود تا حفظ بشويم، تا كشورتان حفظ بشود و اگر خداى نخواسته اين از دست ما برود، ما برمىگرديم به آنطورى كه اول بوديم.
كارهاى انجام شده را به مردم عرضه كنيد تا شياطين نگويند كارى نشده
و من خوف اين را دارم كه ما نعمت خدا كه به ما داده است و همه آنها از جانب خداى تبارك و تعالى بوده است ما كفران اين نعمت را بكنيم و عنايت خدا از ما منحرف بشود، ما خودمان اسباب اين بشويم و ما بدتر از آنكه بوديم بشويم.
اما مشكلاتى كه شما گفتيد و آقايان گفتند من نه اينكه نشنيده بودم من گزارش زياد برايم مىرسد، اينها انشاءالله كمكم بايد رفع بشود و رفع مىشود و در صدد هم هستند و من هم تعقيب خواهم كرد و شايد همين دو روز هم بيايند اينجا، من تعقيب خواهم كرد اين را و من براى همين جهت هستم. يك مملكتى كه دو سال است با آن زحمتها و با آن رنجها فتح شده است و يك مملكتى گذاشتهاند كه آنهمه عيب دارد، آنهمه عيب را گذاشتهاند و فرار كردند اصلاً مال مردم را، مال ملت را برداشتند، غارت كردند و رفتند، اينهايى كه از زمينهايشان و نمىدانم چهشان مصادره شده، بيشتر از اين را بدهكار هستند اينجا. غارت كردند اين مملكت را رفتند، محمدرضا گفته بود كه من مملكت را خراب مىكنم مىروم، درست گفت، خراب كردند و رفتند منتها ما خيال مىكرديم كه خرابى به اين است كه مثلاً بمباران كنند و بروند، آنها خراب بدتر كردند براى اينكه بمباران يك دفعه مىشود و تمام، اما اينها ريشه اقتصاد ما را از بين بردند كه حالا سالهاى طولانى بايد زحمت بكشند مردم تا اين خرابىها را جبران كنند و اين كارهايى كه شماها انجام مىدهيد، من اين را از زمانى كه آقاى مهندس بازرگان نخستوزير بودند، به ايشان كراراً گفتم با يك مثلى و حالا به شما عرض مىكنم. من عرض كردم به ايشان كه يك مرغ يك تخم مىكند، ببينيد چقدر هياهو مىزند، چه اعلامهائى مىدهد، فريادهايى مىزند يك تخم كرده، شما كار مىكنيد و سكوت، خيال نكنيد كه ما براى خدا سكوت مىكنيم، خير براى خدا بگوئيد، براى اينكه اين مملكت را اين شياطين دنبال اين هستند كه بگويند هيچ كارى نشد، جمهورى اسلامى آمد و هيچى، مثل اول. اين بىانصافها كه حالا خودشان افسار گسيخته هستند و توى خيابانها و همه جا با افسار گسيختگى دارند هر شرارتى مىخواهند بكنند و آنوقت نفسشان نمىتوانست در بيايد حالامى گويند چيزى نشده است، جمهورى اسلامى آمده و آن هم هيچ كارى نكرد، در صورتى كه آنطورى كه به من گزارش مىشود اين مقدارى كه جمهورى اسلامى به مردم، با همه گرفتارهايى كه داشته در ظرف اين دو سال، يك سال و نيم انجام داده، بيشتر از آن مقدارى است كه در طول سلطنت اينها، كارى نكردند آنها، بيشتر از آن مقدارى است كه يك حكومت عادلى در آنوقت مىكرد لكن گفته نمىشود، مردم را، شما عرضه نمىداريد.
در هر صورت اين هم جزء نقص است، ما بايد هر كارى مىكنيم شماها آقايان هر كارى كه مىكنيد عرضه كنيد به مطبوعات، در راديو تلويزيون، در راديو، در مطبوعات عرضه كنيد. گاهى مثلاً
صحيفه نور ج 13 صفحه 194
يك چيزى در تلويزيون فيلم مختصرى مىآيد خيال مىكنند مردم همين بود در صورتى كه پريروز آقاى با هنر اينجا بودند و قضيه مدارسى كه ساخته شده است ايشان مىگفت: مدارس، پانزده هزار مدرسه است كه تا چند روز ديگر، چند وقت ديگر پانزده هزار تمام شوند، ده هزار تمام شده و در طول تاريخ اينها، در طول تاريخ، سه مقابل اين در تمام تاريخ ايران بود و اين پانزده هزار به قدر ثلث تمام آن كارهايى است كه از اول تا حالا كردند، اينها عرضه بايد بشود، گفته بايد بشود، مردم بفهمند كه چقدر خانه ساخته شده است، چقدر مسجد ساخته شده است، چقدر حمام ساخته شده است، چقدر زمين احيا شده است، چقدر آسفالت شده است، كار زياد شده است، بايد اين كارها را به مردم گفت كه خيال نكنند، شياطين هى نيايند بگويند كه كارى نشد، كارى نشد، خوب اين كارها شده است منتها يك مملكتى است كه بايد بشود. بعد هم انشاء الله مىشود و حالا هم همت بايد بكنيد، همه آقايان همت بكنند كه اين كارها پيش برود.
به اين بندگان خدا بايد خدمت بكنيم، چون خدا احتياج به خدمت ما ندارد
و من اميدوارم كه انشاء الله مؤفق باشيد و همهمان مؤفق باشيم و همهمان عازم خدمت به مردم. اينها بندگان خدا هستند ما به خدا بخواهيم خدمت كنيم، به اين بندگان خدا بايد خدمت بكنيم و خدا احتياج به خدمت ما ندارد. اينها عيال مردمند و شماها پرستار آن عيال. بايد حفظ بكنيد آنها را و خودتان تا حفظ بشويد خودتان.
انشاء الله خداوند همه شما را تأييد كند و تؤفيق بدهد، مؤفق و مؤيد باشيد و براى مملكت خودتان خدمت بكنيد و در ذهنتان هميشه اين باشد كه اين شرق و غرب دشمن ماست و هر چيزى كه او به ما بدهد دشمنى است كه براى هلاك ما به ما مىدهد و ما بايد كارى بكنيم كه دستمان پيش دشمنمان دراز نباشد.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page
-
previos page menu page next page
صحيفه نور ج 13 صفحه 195
تاريخ: 16/9/59
بيانات امام خمينى در جمع گروهى از پاسداران انقلاب اسلامى عازم جبهههاى جنگ
لزوم وحدت و پرهيز از اختلافات يك تكليف شرعى و الهى براى همه
بسم الله الرحمن الرحيم
تاريخ اسلام جز يك برهه از صدر اسلام، جوانانى مثل جوانهاى ايران ما سراغ ندارد و ملتى مثل ملت ايران در تاريخ ثبت نشده است. شما در كجاى تاريخ، جز يك برهه در صدر اسلام آن هم نه به طور وسيع بلكه به طور محدود سراغ داريد كه جوانان يك كشور اينطور عاشق جنگ باشند؟ اينطور عاشق دفاع از كشور خودشان باشند؟ و اينطور ملت همه با هم يكصدا دنبال پيروزى ارتش و سپاه پاسداران و ساير قواى مسلحه باشند؟ كجا ديديد كه عاشقانه دنبال شهادت باشند؟ من از اين چهرههاى نورانى و بشاش شما و از اين گريههاى شوق شما حسرت مىبرم. من احساس حقارت مىكنم وقتى من وقتى با اين چهرهها مواجه شوم و اين قلبهائى كه به واسطه توجه به خداى تبارك و تعالى اينطور در چهرهها اثر گذاشته است، احساس حقارت مىكنم. من غير از دعا كه بدرقه شما كنم چيزى ندارم كه به شما، من چطور به اين احساسات خداگونه و به اين توجهاتى كه شما به خداى تبارك و تعالى داريد و به اين عزم راسخ شما و اين شجاعت بىنظير شما، چطور من مىتوانم از شما ستايش كنم؟
عزيزان من! شما در بارگاه حق تعالى منزلت داريد. شما و ملت ما در يك برهه حساسى از زمان واقع شدهايد كه بايد همان كلامى را كه در صدر اسلام گفته شده است كه تمام اسلام با تمام كفر مواجه هستند، براى شما گفته بشود. شما امروز پاسداران اسلام هستيد. اى دوستان من! اى عزيزان من! توجه بكنيد كه اين سفرها كه مىكنيد، اين مجاهدات كه مىكنيد خالص باشد، براى خدا باشد. اختلافات را، اختلافات شخصى، اختلافات گروهى در ذهن خودتان نياوريد. همه شماها، چه ارتش، چه ژاندارمرى و چه سپاه پاسداران و ساير داوطلبانى كه براى دفاع از اسلام و دفاع از شرافت اسلامى خودشان به جبههها مىروند همه شماها لشكرهاى اسلامى هستيد، همه شما ارتش امام زمان سلام الله عليه هستيد. توجه كنيد كه آن آداب اسلامى را حفظ كنيد، با هم اختلافات نكنيد. دشمن مىخواهد كه بين اين گروههاى مجهز براى جهاد، اختلاف بيندازد، ارتش را از سپاه پاسداران جدا كند، سپاه پاسداران را از آنها جدا كند. شما همه اهل يك ملت هستيد، اهل يك اسلام هستيد، همه در پناه قرآن هستيد، زير پرچم اسلام هستيد، با هم هماهنگ باشيد. اگر خداى نخواسته اختلاف پيدا
صحيفه نور ج 13 صفحه 196
بشود در شما، اختلاف پيدا بشود در سران شما، اختلاف بشود در گروههايى از شما، خداى نخواسته يك كشور اسلامى به دست كفر مىافتد و اسلام تا زمانهاى بسيار طولانى باز به انزوا كشيده مىشود. اين تكليفى است براى همه جوانان ايران و همه ملت كه در يك همچو وقت حساس اختلاف نكنند و اختلاف ايجاد نكنند. خداى نخواسته با اختلاف، تمام اين كشور از دست مىرود و تمام جوانهاى ما باز به آن حالى كه در سابق بودند خداى نخواسته مبتلا مىشوند. كوشش كنيد در اينكه با هم همه برادر باشيد. امروز هم ارتش ايران و هم ژاندارمرى ايران و هم ساير قواى مسلحه و هم شما برادران همهتان در زير بيرق اسلام هستيد و برادر بايد باشيد. اگر برادر باشيد و با هم و با يك توجه الهى، با يك وحدت، به دشمن حمله كنيد شما پيروز هستيد و خداى نخواسته در بين شما خلافى پيدا بشود كه آرزوى دشمن ماست، دشمن شماست، ممكن است طور ديگر پيش بيايد. اين يك تكليف الهى است براى همه، براى همه گويندگان، براى همه نويسندگان، براى همه شماها كه در جبههها جوانمردانه در جبههها به پيش مىرويد و فداكارى مىكنيد، يك تكليف الهى است براى همه كه دعوت به وحدت بكنند، دعوت به اجتماع بكنند. اين جوانهاى ما از هر طايفهاى و از هر گروهى كه هستند و در جبههها براى اسلام جنگ مىكنند، اينها نور چشمهاى اسلام هستند اينها كسانى هستند كه اسلام و مسلمين به اينها بايد ارج بگذارد، به اينها بايد افتخار كند. كسانى كه اهل قلم هستند، اهل بيان هستند كوشش كنند كه مردم را دعوت به وحدت بكنند، مردم را دعوت به جهاد بكنند. اگر خداى نخواسته از قلمى، از زبانى چيزى بيرون بيايد كه موجب تشتت بشود، جرمى است نابخشودنى پيش خداى تبارك و تعالى. همه اهل اين كشور هستيد و مىخواهيد كشورتان را حفظ كنيد. اختلاف نباشد بينتان، گوش به اشخاصى كه ايجاد اختلاف مىكنند ندهيد و همه همصدا با هم توجه كنيد به خداى تبارك و تعالى. قدرتهاى بزرگ كه مأيوس شدند از اينكه با جنگ و با حمله نظامى بتوانند كارى بكنند، دست به شيطنت زدهاند و مىخواهند شماها را از هم جدا كنند و اختلاف بين شما بيندازند.
تضعيف روحانيت، توطئه براى غارت و وابسته كردن ما
بيدار باشيد، ملت ما بيدار باشد، توجه داشته باشد كه هر گويندهاى كه بخواهد ايجاد اختلاف بكند، هر گويندهاى كه بخواهد روحانيوين را تضعيف بكند، نظر به روحانيون تنها نيست. آنها را تضعيف مىكند، دنبالش شما هستيد. آنها مىخواهند كه هجوم به اين مملكت بكنند و همه چيز اين مملكت را ببرند و كسى نباشد يك تعرضى بكند، يك مقابلهاى بكند. شما هر كدامتان كه يادتان باشد، از اولى كه اين كودتاى رضاخان تحقق پيدا كرد تا حالا در هر قضيهاى كه بوده است روحانيون درصف مقدم مخالفت كردهاند و زجرها كشيدند و حبسها رفتند و تبعيدها رفتند و مردم مسلمان دنبال آنها هستند و اگر چنانچه آنها از مردم گرفته بشوند و مردم از آنها گرفته بشوند، آن روزى است كه ابرقدرتها جشن مىگيرند. روشنفكرهايى كه عامل ابرقدرتها نيستند لكن اعمالى مىكنند، صحبتهائى كنند كه در نتيجه، همان نتيجه اعمال آنها را مىدهد، بيدار بشوند، توجه بكنند به اينكه
صحيفه نور ج 13 صفحه 197
يك مملكت اسلامى است، يك مملكتى است كه مال خودتان شده است، مستقل است، وابسته به هيچ جا نيست، كارى نكنيد كه اين وابستگى كه گسسته شده است دوباره پيوسته بشود. دعوت به اسلام بكنيد، دعوت به صلاح بكنيد، دعوت به تجهيزات سلاحى بكنيد، دعوت به فرهنگ اسلامى بكنيد. اين فرهنگهاى غربى را بيش از پنجاه سال است كه شما ديديد و هر چه به سر اين ملت آمد از اين فرهنگ غربى آمد، هر انحرافى كه براى جوانهاى عزيز ما پيدا شد به واسطه اين فرهنگ غربى بود. روشنفكرها توجه كنند به اينكه مهلت بدهند يك چندسالى هم فرهنگ اسلامى باشد، تجربه كنند ببينند كه با فرهنگ اسلام چه خواهد شد.
مقصد، شكست ابرقدرتهاست
من دعاگوى همه شماها هستم و باز تأكيد مىكنم كه در جبههها كه انشاء الله با سلامت برويد و با سلامت برگرديد و پيروز باشيد با پيروزى برگرديد، پيروزى شما در گرو وحدت شماست و در گرو ايمان شماست. ايمان داشته باشيد، قوى كنيد ايمان خودتان را و با همه قواى مسلحه همراه باشيد، مقصد يك مقصد است و آن شكست ابرقدرتهاست و من اميدوارم كه شما با سلامت و سعادت باشيد و اين راهى كه راه خداست طى كنيد و با پيروزى برگرديد و اينجا من شما را پيروزمندانه باز ملاقات كنم.
والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
previos page menu page next page