-
صحيفه نور
صحيفه نور، جلد 1
مجموعه رهنمودهاى امام خمينى
صحيفه نور جلد 1 صفحه 3
11 جمادى الاول 1363
تاريخىترين سند مبارزاتى امام خمينى
بسم الله الرحمن الرحيم
قيام لله، يگانه راه اصلاح جهان
قال الله تعالى:
قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنى و فرادا
خداى تعالى در اين كلام شريف، از سرمنزل تاريك طبيعت تا منتهاى سير انسانيت را بيان كرده و بهترين موعظههايى است كه خداى عالم از ميان تمام مواعظ انتخاب فرموده و اين يك كلمه را پيشنهاد بشر فرموده، اين كلمه تنها راه اصلاح در جهان است. قيام براى خداست كه ابراهيم خليل الرحمن را به منزل خلت رسانده و از جلوههاى گوناگون عالم طبيعت رهانده.
خليلآسا در علماليقين زن نداى لااحب الافلين زن
قيام لله است كه موسى كليم را با يك عصا به فرعونيان چيره كرد و تمام تخت و تاج آنها را به باد فنا داد و نيز او را به ميقات محبوب رساند و به مقام صعق و صحو كشاند. قيام براى خداست كه خاتمالنبيين صلى الله عليه وله را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحيد و تقوا را گذاشت و نيز آن ذات مقدس را به مقام قاب قوسين او ادنى رساند.
بدبختى و تيره روزى ما به خاطر قيام براى منافع شخصى است.
خودخواهى و ترك قيام براى خدا ما را به اين روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيره كرده و كشورهاى اسلامى را زير نفوذ ديگران درآورده. قيام براى منافع شخصى است كه روح وحدت و برادرى را در ملت اسلامى خفه كرده. قيام براى نفس است كه بيش از دهها ميليون جمعيت شيعه را به طورى از هم متفرق و جدا كرده كه طعمه مشتى شهوتپرست پشت ميزنشين شدند. قيام براى شخص است كه يك نفر مازندرانى بيسواد را بر يك گروه چندين ميليونى چيره مىكند كه حرث و نسل آنها را دستخوش شهوات خود كند. قيام براى نفع شخصى است كه الان هم چند نفر كودك خيابانگرد را در تمام كشور بر اموال و نفوس و اعراض مسلمانان حكومت داده. قيام براى نفس اماره است كه مدارس علم و دانش را تسليم مشتى كودك ساده كرده و مراكز علم قرآن را مركز فحشا كرده. قيام براى خود است كه موقوفات مدارس و محافل دينى را به رايگان تسليم مشتى هرزهگرد بىشرف
صحيفه نور جلد 1 صفحه 4
كرده و نفس از هيچ كس در نمىآيد. قيام براى نفس است كه چادر عفت را از سر زنهاى عفيف مسلمان برداشت و الان هم اين امر خلاف دين و قانون در مملكت جارى است و كسى بر عليه آن سخن نمىگويد. قيام براى نفعهاى شخصى است كه روزنامهها كه كالاى پخش فساد اخلاق است، امروز هم همان نقشهها را كه از مغز خشك رضاخان بىشرف تراوش كرده تعقيب مىكنند و در ميان توده پخش مىكنند. قيام براى خود است كه مجال به بعضى از اين وكلاى قاچاق داده كه در پارلمان بر عليه دين و روحانيت هر چه مىخواهند بگويند و كسى نفس نكشد.
براى نجات دين از دست مشتى شهوتران قيام كنيد.
هان اى روحانيين اسلامى! اى علماء ربانى!اى دانشمندان ديندار! اى گويندگان آييندوست! اى دينداران خداخواه! اى خداخواهان حق پرست! اى حقپرستان شرافتمند! اى شرافتمندان وطنخواه! اى وطنخواهان باناموس! موعظت خداى جهان را بخوانيد و يگانه راه اصلاحى را كه پيشنهاد فرموده بپذيريد و ترك نفعهاى شخصى كرده تا به همه سعادتهاى دو جهان نائل شويد و با زندگانى شرافتمندانه دو عالم دست در آغوش شويد. ان لله فى ايام دهركم نفحاث الافتعر ضوالها امروز روزى است كه نسيم روحانى الهى وزيدن گرفته و براى قيام اصلاحى بهترين روز است، اگر مجال را از دست بدهيد و قيام براى خدا نكنيد و مراسم دينى را عودت ندهيد، فرداست كه مشتى هرزهگرد شهوتران بر شما چيره شوند و تمام آيين و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود كنند. امروز شماها در پيشگاه خداى عالم چه عذرى داريد؟ همه ديديد كتابهاى يك نفر تبريزى بىسروپا را كه تمام آيين شماها را دستخوش ناسزا كرد و در مركز تشيع به امام صادق و امام غايب روحى له الفدا آن همه جسارتها كرد و هيچ كلمه از شماها صادر نشد. امروز چه عذرى در محكمه خدا داريد؟ اين چه ضعف و بيچارگى است كه شماها را فرا گرفته؟ اى آقاى محترم كه اين صفحات را جمعآورى نموديد و به نظر علماى بلاد و گويندگان رسانديد، خوب است يك كتابى هم فراهم آوريد كه جمع تفرقه آنان را كند و همه آنان را در مقاصد اسلامى همراه كرده، از همه امضا مىگرفتيد كه اگر در يك گوشه مملكت به دين جسارتى مىشد، همه يك دل و يك جهت از تمام كشور قيام مىكردند. خوب است ديندارى را دست كم از بهائيان ياد بگيريد كه اگر يك نفر آنها در يك ديه زندگى كند، از مراكز حساس آنها با او رابطه دارند و اگر جزئى تعدى به او شود، براى او قيام كنند شماها كه به حق مشروع خود قيام نكرديد، خيرهسران بيدين از جاى برخاستند و در گوشه زمزمه بيدينى را آغاز كردند، به همين زودى بر شما تفرقهزدهها چنان چيره شوند كه از زمان رضاخان روزگارتان سختتر شود: و من يخرج من بيته مهاجرا الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله
سيد روح الله خمينى
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 8
تاريخ: 10/ 1/ 41
بيانات امام خمينى در مورد نقش روحانيت در احياى اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
خداوندا! زبان ما را از بيهوده گفتن و جدال و لغو و دروغ حفظ بفرما. (الهى آمين) خداوندا! قلوب ما را به نور اسلام و روحانيت روشن بفرما. (الهى آمين) خداوندا! گوش شنوا عنايت بفرما به سلاطين دول اسلام به روساى جمهور دول اسلامى، به نمايندگان مجلسين دول اسلامى، به نخستوزيران و وزراى دول اسلامى، به روساى دانشگاههاى دول اسلامى، به كارفرمايان و كارمندان دول اسلامى خداوندا! آنها را قرار بده ....
رژيم پهلوى، خونخوارتر از مغول.
و اين سال براى روحانيت، از جهتى بسيار بد سالى بود و از جهتى بسيار خوب سالى بود. بد بود براى اينكه يك مملكتى كه بايد به دنيا معرفى بشود به اينكه مملكت صحيحى است، هيأت حاكمه درستى دارد، دستگاه عدالت دارد، دادگسترى دارد، محاكم قضائى دارد، اقتصادش خوب است، زراعتش خوب است، يك مملكتى كه بايد به صلاح و به صحت معرفى بشود، در جامعه بشر معرفى شد به مركز فساد و مركز هرچيزى كه شما بخواهيد اسمش رابگذاريد، از آن برتر بخواهيم بگوييم مثل زمان مغول است، نمىتوانيم همچنين بىاحترامىاى رابه مغول بكنيم. آنها يك جمعيتى بودند كفار و شايد مهدور مىدانستند دم ما را و وارد شدند در مملكت براى گرفتن مملكت اجنبى، آنهم مملكتى كه برخلاف مسلك آنها و ديانت آنها بود و كردند آن كارهايى را كه كردند. اينجا در اين قضايا، اينها مدعى اسلام هستند، مدعى ايمان هستند، مدعى تشيع هستند، در عين حال كه با اين ادعاها امرار روز مىكنند و امرار حيات مىكنند كارهايشان همان كارهايى است كه مغول بايد انجام بدهد، چنگيز بايد انجام بدهد. در مراكز علمى مىريزند، خون بچههاى 16 ساله و 17 ساله مىريزند، خراب مىكنند مكتبهاى علمى را، به علما اهانت مىكنند، فحشهاى ناموسى مىدهند، در حبس مىبرند، زجر مىكنند، مىكشند، مىزنند، خونخوارى مىكنند، در عين حال نطق مىكنند، اظهار اسلاميت مىكنند، اظهار تشيع مىكنند، اظهار كسب كرامت مىكنند. آنها ديگر نمىگفتند كه ما شيعه هستيم، دشمن بودند با ما، در حال تهاجم وارد شدند در مملكت ما، اينها با حال دوستى و ادعاى دوستى ادعاى تشيع،بالاتر از تشيع، با اين ادعاها اين اعمال را انجام دادهاند و مىدهند.
صحيفه نور جلد 1 صفحه 9
نقشه رژيم، نابودى قم شهر جنود حق.
من به شما عرض كنم كه مطلبى نيست كه مال اين چند ماهه باشد، اين يك مطلب ريشهدار است، مطلبى است كه مال چندين سال پيش از اين است، اگر نگويم چهل و چند سال پيش از اين لااقل بيست سال پيش از اين است كه اينها نقشهشان اين بود كه قم نباشد. در زمان حيات مرحوم آقاى بروجردى رضوان الله عليه هم نقشه اين بود كه ايشان نباشند و قم نباشد. قم را با منافع خودشان مضر مىدانند. قم يك شهر حق است، جنود ابليس جنود حق را با مقاصد خودشان مخالف مىدانند. در همان زمان ايشان هم نسبت به ايشان تعبيراتى مىشده است كه من نمىتوانم در اين منبر عرض كنم. همان وقت بوده است كه، نقشه خارجى اين بوده است كه قم نباشد تا ما هركارى مىخواهيم انجام بدهيم و يك نفسكش در مقابل ما صحبت نكند، حرف نزند، بحث نكند، ايراد نكند، اعتراض نكند. اينها از همان زمان مرحوم آقاى بروجردى (اگر نظر است )چهل و چند سال پيش از اين، از زمان مرحوم آقاى بروجردى اين نقشه را داشتند منتهى با بودن ايشان مىديدند كه مفسده دارد اگر بخواهند كارهايى را انجام بدهند. بعد از اينكه ايشان تشريف بردند به جوار رحمت حق تعالى، از همان اول اينها شروع كردند به اسم احترام از مركزى، كوبيدن آن مركز ديگر را، نه از باب اينكه حبى به آن مركز راداشتند، به هيچ مركزى از مراكز ديانت،اينها احساس حب نمىكنند، نه از باب اينكه به نجف علاقه داشتند، از باب اينكه قم را نمىخواستند، قم موى دماغ بود، نزديك بود به اينها، مفاسد را زود ادراك مىكرد و كارهاى اينها زود در آن منتشر مىشد. اينها قم را نمىخواستند منتها نمىتوانستند به صراحت لهجه بگويند قم نه، مىگفتند نجف آره، مشهد آره. در قم چيزى به نظر نمىخورد، فهميدند كه چيزهايى به نظر مىخورد، چيزهايى به چشم مىخورد، چيزهايى به دهان مىخورد، به گوش مىخورد، فهميدند كه نه، آنطور نبوده است. اينها از آنوقت نقشه كشيدند براى نابودى روحانيت و دنبالش نابودى اسلام و دنبالش به نفع رساندن اسرائيل و عمال اسرائيل.
از اول مطلب اينطور بود. منتهى در پرده بود،اعلان نكرده بودند مطالبشان را، گاهى اعلام مىكردند لكن مضمضه مىكردند مطالب كفر خودشان را. بعد از فوت ايشان ابتدائا يك نقشه شيطانى كشيدند و در بلاد ايران، آنجاهايى كه من مطلع شدم، از مردم مىخواستند التزام بگيرند به اينكه شمابه فلان مركز تلگراف كنيد و انتخاب كنيد فلان مركز را، نه از باب اينكه علاقه به آن مركز داشتند، از باب اينكه اين مركز را نمىخواستند. مردم اعتنا نكردند به آنها.
دنبال آن نقشهها كشيده شد، دولتها سر كار آمد، نمىدانم به آن دولتها اين پيشنهادها شد و قبول نكردند، يا اينكه نتوانستند اينقدر بى شرافتى بكنند. شايد شريف بودند، عالم بودند، دكتر بودند، مهندس بودند و نتوانستند با همه مراكز علم مخالفت كنند، تااينكه منتهى شد به اينكه بايد دولت، دولتى باشد كه علم نداشته باشد، قدر علم را نداند، تاكلاس پنج بيشتر درس نخوانده باشد آنهم در كرج تحصيل اجازه نامه با اعمال نفوذ كرده باشد، نداند معناى علم چه است، نداند معناى ديانت چه هست، نداند نقش روحانيت در بقاى اين مملكت چيست، نفهمد مطالب را، سربسته و چشم بسته به او ديكته
صحيفه نور جلد 1 صفحه 10
كنند و بگويد و نفهمد چه مىگويد و بكند و نفهمد چه مىكند.
قضيه، معارضه با اسلام است
ديديم كه از اولى كه اين دولت بيسواد و بىحيثيت روى كار آمد، از اول هدف، اسلام را قرار داد، در روزنامهها با قلم درشت نوشتند كه بانوان را حق دخالت در انتخابات دادهاند لكن شيطنت بود، براى انعكاس نظر عامه مردم به آن موضوع بود كه نظرشان به الغاى اسلام و الغاى قرآن، درست نيفتد و لهذا در اولى كه اينجا ما متوجه شديم و اجتماع شد و آقايان مجتمع شدند با هم براى علاج كار، توجه ما در دفعه اول منعطف شد به همان قضيه، بعد كه مطالعه كرديم، ديديم آقا قضيه، قضيه بانوان نيست، اين يك امر كوچكى است، قضيه معارضه با اسلام است. منتخب و منتخب، مسلمان لازم نيست باشد، حلف به قرآن لازم نيست باشد، قرآن را ميخواهيم چه كنيم؟! بعد كه مصادف شدند با تودهنى از ملت مسلم، تعبير كردند حرفشان را به اينكه خير مراد ما از كتاب آسمانى قرآن است. ما هم از آنها پذيرفتيم به حسب ظواهر شرع لكن به مجرد اينكه اينها يك چند نفر عمله را دور خودشان ديدند و يك زنده باد و مرده باد را ديدند، باز همان مسائل خبيثشان را از سر گرفتند، همان مطلبى را كه ابطال كرده بودند دوباره از سر گرفتند، دوباره تساوى حقوق من جميع الجهات تساوى حقوق من جميع الجهات پايمال كردن چند تا حكم ضرورى اسلام است، نفى كردن چند تا حكم صريح قرآن است. بعدش باز ديدند كه مصادف شد با يك ناراحتىها و يك حرفها و يك چيزهايى، حاشا كردند، وزيرشان يك جا حاشا كرد، اميرشان يك جا حاشا كرد. در روزنامهها به صراحت لهجه نوشتند كه بردن بانوان به سربازى، تصويبش در دست تنظيم است لكن بعد از آنكه ديدند كه خيلى فضاحت بار آمد، مردم ناراحت شدند، همان نوكرهاى ارباب به حسب واقع هم ناراحت شدند، وقتى ديدند ناراحت شدند، گفتند اكاذيب است. پرونده سازى خواستند بكنند، پرونده سازىهاى بچگانه، مضحك بكنند.
حمله عمال رژيم تحت لواى دهقانها به اسلام و مراكز علم.
اين سال بد بود براى اينكه حمله به اسلام زياد شد، حمله به قرآن زياد شد، مراكز علم را كوباندند به حسب توهم خودشان، بچههاى ما را، عزيزهاى ما را زدند، سرهايشان را شكستند، پاهايشان را شكستند، بعضىشان را كشتند، ازپشت بامها انداختند. اگر اينها دهقانها بودند پس چرا اين دستگاه انتظامى كمكشان مىكرد؟ اينكه ديگر مخفى نبود، اين را صدهزار جمعيت از توى خيابانها و از توى شهر و از توى مدرسه خوب مىديدند كه دستگاه شهربانى دارد كمك مستقيم مىكند، اين دهقانها را كمك مىكرد بر ضد اسلام. اگر راست مىگويند كه دهقانها بودند، پس چرا وقتى كه مرضاى ما را بردند در مريضخانهها، شهربانى و اينها فرستادند گفتند: دشمنهاى اعليحضرت رامىبريد در مريضخانه؟ پدرتان را در مىآوريم، اينها بايد بروند. اگر دهقانها بودند، به
صحيفه نور جلد 1 صفحه 11
اعليحضرت چه كار دارند؟ اگر كماندوها بودند و آنهايى كه مربوط به خود ايشان است و از دستگاه خود ايشان هست، با قول ايشان بوده؟ با فرمان ايشان بوده است و يا بدون اطلاع و بدون فرمان؟ اگر با اطلاع هست، خوب بگويند ما تكليفمان را با ايشان بفهميم، خوب بفهميم ما طرفمان كى هست؟ يك نفر است اصلا؟ اگر اينطور نيست خوب بگويند تا ما بفهميم كه اين كماندوها سرخود آمدند و همين طور بيخود، بيخودى آمدند يا سازمان امنيت اينها را آورد، يا شهربانىها آوردند، يا نخستوزير امر كرد، يا فلان وزير فلان امير امر كرد؟ خوب بگويند چه كسى اين كارها را كرده، چرا حاشا مىكنند، پيش هر كسى مىروى، گردن ديگرى مىگذارند. به هر كسى اعتراض مىكنى، به ديگرى نسبت مىدهد. دستگاه شهربانى مىگويد كه سازمان امنيت، سازمان امنيت مىگويد شهربانى، دوتاى آنها مىگويند امر اعليحضرت. راست مىگويند كه امر اعليحضرت است؟ اعليحضرت با ديانت اسلام مخالف است؟ واقعا با قرآن مخالف است اعليحضرت به حسب قول اينها؟ اگر مخالف هست آن حرفها چى هست ديگر؟ آنهمه كسب و كرامت كجاست؟ اگر مخالف نيستند پس چرا جلوگيرى نمىكنند از اين وحشيگرىها؟ چرا تو دهنى نمىزنند به اين شهربانىها، به اين سازمانها، به اين نخست وزيرها؟ ايشان كه فعال مايشائند، مىتوانند يك همچو كارى را بكنند. حالا كه ديگر مطلبى نيست، برگرد به عصر سابق و قبل از صد سال پيش از اين، حالا كه مطلب اينطورى است، خوب بزنند تو دهنى به اينهايى كه كار بد مىكنند، كارهاى خلاف اسلام مىكنند، كارهاى خلاف ديانت مىكنند و نسبت مىدهند به ايشان، تبرئه كند خودش را. آقا، نمىشود سلطان اسلام با اسلام مخالف باشد، نمىشود اين. اگر نيستند بگويند،اظهار كنند، اظهار تاسف كنند به اينكه مردك آمده است ريخته مدرسه فيضيه را خراب كرده است. بنده باز مسايل اين جوانهاى خودمان را نديدم و بعد از مباحثه مىروم مىبينم، اول وقتى است كه مىروم مىبينم، بروم آنجا يك فاتحهاى بخوانيم براى آنهايى كه كشته شدند، يك اظهار تاثرى بكنم براى آنها، اينها كه نمىگذارند ما فاتحه هم بگيريم. اگر دهقانها كردند، پس چرا نمىگذاريد، فاتحه بگيريم؟ چرا فاتحه تهران را به هم مى زنيد؟
سال 41، سال مفتضح شدن هيأت حاكمه
سال بدى بود براى اينكه مفتضح شد هيأت حاكمه، مفتضح شد دستگاه جبار و ما نمىخواستيم. ما نمىخواهيم كه مملكت ما در خارج معرفى بشود كه همچنين عناصر خبيثى سر كارند، ما نمىخواستيم اين را. ما مىخواهيم كه مملكت ما از آن نقطه اوليش تا آن آخرش جورى باشند، طورى سلوك بكنند كه مايه افتخار يك مملكتى باشد، بگويند آقا ما امير كبير داريم، وزراء سابق، مشاورين سلاطين سابق علما بودند، على بن يقطين بوده است، گاهى ائمه اطهار عليهمالسلام - بودهاند، حالا مشاورين چه كسانى هستند؟ اسرائيل! مشاورها اسرائيل! از يهود آن بزرگ شده است. دو هزار نفر بهايى را به اقرار خودشان در روزنامه دنيا (بعد فردا مردك نگويد كه اشاعه اكاذيب است، در روزنامه دنيا دو هزار نوشته است) اسرائيل بهايى را، اسم بهائى نياوردهاست، بعضى وابستگان به بعضى از
صحيفه نور جلد 1 صفحه 12
مذاهب (اسمشان را مذهب گذاشت!) دو هزار نفر را و مىگويند پنجهزار است، دو تايش را اينجا نوشته است (اين كه نوشته حالا) اينها با كمال احترام، نه مثل حاجىهاى بدبخت ما كه وقتى مىخواهند تذكره به آنها بدهند، بايد چقدر زحمت بكشند، چقدر رشوه بدهند، چقدر بيچارگى بكشند تااينكه يك چند تااز آنها را رد كنند، چند تاى آنها را قبول بكنند، آن وقت در فرستادنشان چه فضاحتها باشد، در برگشتشان چه فضاحتها باشد، وقتى هم مكه ميروند در منا، حتى آن نماينده بى عرضه آنجا هم شكايت مىكند كه فلان آقا را بگيريد از باب اينكه اينجا يك حرف حقى زده است گفته اسلام در خطر است از دست يهود، آقا مگر شما يهوديد؟ مگر مملكت ما، ممكلت يهود است؟ دو هزار نفر را با كمال احترام، با دادن به هر يك از اينها پانصد دلار ارز، به هر يك پانصد دلار از مال اين ملت مسلم به بهايى دادهاند، ارز دادهاند، به هر يك هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما، چه بكنند؟ بروند در جلسهاى كه بر ضد اسلام در لندن تشكيل شده است شركت كنند.
سكوت، موجب پايمال نواميس مسلمين زير چكمه عمال اسرائيل است.
واى بر اين مملكت، واى بر اين هيأت حاكمه، واى بر اين دنيا، واى بر ما، واى بر اين علماى ساكت، واى بر اين نجف ساكت، اين قم ساكت، اين تهران ساكت، اين مشهد ساكت. اين سكوت مرگبار اسباب اينشود كه زير چكمه اسرائيل به دست همين بهايىها، اين مملكت ما، اين نواميس ما پايمال بشود. واى بر دين ما، واى براين اسلام، واى براين مسلمين. اى علما ساكت ننشينيد، نگوييد الان مسلك شيخ رضوان الله عليه، والله شيخ اگر حالا بود تكليفش اين بود امروز سكوت همراهى با دستگاه جبار است، نكنيد سكوت. دو هزار بهايى را با پانصد دلار ارز به هر يك و هزار و دويست تومان تخفيف هواپيما فرستادن به لندن (و اينها در روزنامه دنياست) يك شخصى به من گفت كه يك معاملهاى كرده است شركت نفت با ثابت پاسال و در اين معامله تخفيفى داده است كه بيست و پنج ميليون تومان در اين تخفيف نفع برده است، براى نفع اين جمعيتى كه فرستادند به لندن بر ضد اسلام. اين وضع نفت ما، اين وضع ارز مملكت ما، اين وضع هواپيمايى ما، اين وضع وزير ما، اين وضع همه ما، سكوت كنيم باز؟! هيچ حرف نزنيم؟! حرف هم نزنيم؟! ناله هم نكنيم؟! خانههايمان را خراب كنند آخ هم نگوييم؟! مردك مىفرستد رئيس شهربانى را، رئيس اين حكومت خبيث را مىفرستد منزل آقايان، من راهشان ندادم، ايكاش راه داده بودم تا آنروز دهنشان را خرد كرده بودم. مىفرستند منزل آقايان كه اگر نفستان در فلان قضيه در آيد، فرمودند، اعليحضرت فرمودند اگر نفس شما در آيد، مىفرستم منزلهايتان را خراب مىكنيم، خودتان را هم مىكشيم، نواميستان را هتك مىكنيم. اين وضع ماست با اين اعليحضرت، اگر اينها راستگويند. اگر دروغ مىگويند، پس ايشان بگويند دروغ مىگويند، ايشان بفرمايند، اعلام كنند كه حكومت قم دروغ گفته است تا من پدر حكومت قم را در بياورم، بگويند رئيس شهربانى دروغ گفته تا من زير چكمه اهل علم، پدرش را در بياورم د نمىگويد كه.
صحيفه نور جلد 1 صفحه 13
سال 41، سال اعلام ارزش و موجوديت روحانيت به دنيا
واما سال خوبى بود براى اينكه روحانيت ارزش خودش را به دنيا اعلام كرد، فهماند كه آن كه صحبت مىكند، باز روحانى است، آن كه ايستادگى مىكند در مقابل ظلم و جور، ظالم و جاهل، باز حوزههاى علميه است، كتك مىخورد داد مىزند، كشته مىدهد، فرياد مىكند، مدرسه فيضيهاش را خراب مىكنند اعتنا نمىكند، باز صحبت خودش رامىكند، هر كارى سرش بياورند اين صحبت مىكند. روحانيت موجوديت خودش را به همه عالم اعلام كرد. پس بد بود چون هيأت حاكمه فضاحت ايران را در همه جا اعلام كرد و خوب بود براى اينكه روحانيت حيثيت خودش را به عالم معرفى كرد، فهماند به عالم كه آدميم ما، روحانى هستيم ما، همهاش قضيه ذكر و دعا نيست، ما داد مىزنيم، ما مىگوئيم نبايد بكنيد اين كارها را، ما نصيحت مىكنيم به شما.
رفراندومى كه حتى زور سرنيزه نتوانست افتضاح آن را جبران كند.
من نصيحت كردم به شاه، فرستاد آدم آنجا، در آن اول امر قبل از رفراندوم، به وسيله بهبودى، به وسيله پاكروان پيغام دادم به او، آقا نكن اين كار را، اين رفراندوم را نكن، اين خوب نيست براى شما اين كار را بكنيد، دست به اين قانون نزن، اگر امروز "ارسنجانى" چهار تا رعيت را بياورد، برقصاند و بگويند زنده باد، فردا چهار تا رعيت مىآيند وگويند مرده باد، نكن اين كار را، صلاح نيست بكنى اين كار را. گوش نكرد، ديديد چه جور شد، دو هزار نفر راى نداشتند، باقىاش زور بود، همه مىدانند بازار تهران بسته شد كه راى ندهد، بازار قم بسته شد كه راى ندهد، ساير شهرستانها راى ندادند، اينها دو هزار تا راى آزاد بدون سرنيزه نتوانستند تهيه كنند. ما نمىخواستيم اينطور مفتضح بشويد، ما نمىخواستيم ملت از تو رويگردان بشوند، ما مىخواستيم شما آدمى باشيد كه وقتى يك چيزى را بگوئى، ملت، تمام ملت لبيك بگويند، ما ميل داريم شاه ما اينجور باشد، ما ميل داريم وزير ما اينجور باشد كه اگر يك مطلبى را گفت تمام ملت با او موافق باشند نه اينكه با حرفهايش (6 ميليون ) (6ميليون). به جان عزيز شما اگر اينها چند هزار هم داشتند، باقىاش يا پر كردن صندوق شايد به سمع ايشان نرسيده است. شايد آنها گفتهاند به او كه (6 ميليون، اكثريت قاطع) و الا شاه كه دروغ نمىگويد! نمىشود كه دروغ بگويد. (با اكثريت قاطع! تمام قاطبه اهل ايران!)پس بازار تهران از اهل ايران نيست؟! خيابانهاى تهران اهل ايران نيستند؟! قم از اهل ايران نيست؟! روحانيون از اهل ايران نيستند؟! ساير شهرستانها ايرانى نيستند؟! اين ايران كجاست؟ اين آراء از كجا آمد؟
ايستادگى روحانيت در مقابل ظلم، عامل احياى اسلام.
بد شد امسال براى اينكه اين مطالب واقع شد و خوب شد براى اينكه شما آقايان زنده كرديد اسلام را، ايستاديد، در مقابل ظلم ايستاديد. اگر نايستاده بوديد خدا مىداند كه حالا رفته بودند تا آن آخر، ايستادگى شما اسباب اين شد كه حاشا كردند مطالبشان را، گفتند خير طلاق به دست مرد است، كى ما گفتيم؟ د مردك از حزب مردم است. آن مردك هم كه داد زد تساوى حقوق من جميع الجهات، تساوى حقوق من جميع الجهات از اين طرف مىگويند، از آن طرف مىگويند كى ما گفتيم طلاق به دست زن باشد، نخير طلاق به دست مرد است. از آن طرف مىگويند نخير كى ما راجع به ارث گفتيم، نخير ارث هم همانطورى كه خدا گفته است. از آن طرف هم مىگويند كى ما گفتيم زنان بروند به نظام وظيفه. تو روزنامههايتان هست آقا.اين روزنامههائى كه ديكته مىكند سازمان امنيت و مىنويسند.
بىحيثيتى مطبوعات.
مىگويند كه مدير كيهان گفته است ما ديگر راحتيم براى اينكه آنوقت ما مىنوشتيم و اينها نظر مىكردند، حالا خودشان مىنويسند، ما ديگر راحتيم. منتهى اين اعتراض هست كه آقا چرا اينقدر بىحيثيت هستيد كه آنها بنويسند و شما هم بنويسيد؟ چرا بايد مطبوعات ما اينقدر بىحيثيت باشند؟
خطر براى اسلام.
خوب بگوئيد آقا حرف را، چه مىكنند؟ اگر همه علماى اسلام يك مطلبى را بگويند، حالا كه خطر براسلام وارد شده است و آن خطر يهود است و حزب يهود كه همين حزب بهائيت است، اين خطر كه حالا نزديك شده است، اگر آقايان علماى اعلام، خطبا، طلاب، همه با هم همصدا بگويند كه آقا ما نمىخواهيم كه يهود بر مقدرات مملكت ما حكومت كند، ما نمىخواهيم كه مملكت ما با مملكت يهود هم پيمان بشود در مقابل پيمان اسلامى آنها، مسلمين با هم، هم پيمان مىشوند، آقايان بايهود هم پيمان مىشوند! چه وضعى است اين مملكت؟ اگر نوكر هم هستيد چرا اينقدر نوكر؟ من سرم درد مىكند و من براى خواندن يك فاتحه لازم مىدانم بروم به مدرسه فيضيه و از خداى تبارك و تعالى مىخواهم كه در اين سال و سالهاى بعد، همه سالم باشيد، اسلام مؤيد باشد، اسلام مؤيد باشد.
والسلام عليكم و رحمةالله و بركاته
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 15
تاريخ: 15 / 8 / 1341
تلگراف امام خمينى به اسدالله علم و تذكار عواقب تخلف از شرع و قانون
تهران جناب آقاى اسدالله علم
عطف به تلگراف سابق اشعار مىدارد، معلوم مىشود شما بنا نداريد به نصيحت علماى اسلام كه ناصح ملت و مشفق امتند توجه كنيد و گمان كرديد ممكن است در مقابل قرآن كريم و قانون اساسى و احساسات عمومى قيام كرد. علماى اعلام قم و نجف اشرف و ساير بلاد، تذكر دادند كه تصويبنامه غير قانونى شما بر خلاف شريعت اسلام و بر خلاف قانون اساسى و قوانين مجلس است، اگر گمان كرديد مىشود با زور چند روزه، قرآن كريم را در عرض اوستاى زردشت و انجيل و بعض كتب ضاله قرار داد و به خيال از رسميت انداختن قرآن كريم (تنها كتاب بزرگ آسمانى چند صد ميليون مسلم جهان) افتادهايد و كهنهپرستى رامىخواهيد تجديد كنيد، بسيار در اشتباه هستيد، اگر گمان كرديد با تصويبنامه غلط و مخالف قانون اساسى مىشود پايههاى قانون اساسى را كه ضامن مليت و استقلال مملكت است، سست كرد و راه را براى دشمنان خائن به اسلام و ايران باز كرد، بسيار در خطا هستيد. اينجانب مجددا به شما نصيحت مىكنم كه به اطاعت خداوند متعال و قانون اساسى گردن نهيد و از عواقب وخيمه تخلف از قرآن و احكام علماى ملت و زعماى مسلمين و تخلف از قانون بترسيد و بدون موجب، مملكت را به خطر نياندازيد و الا علماى اسلام درباره شما از اظهار عقيده خوددارى نخواهند كرد.
والسلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمينى
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 16
تاريخ: 11 / 9 / 1341
بيانات امام خمينى در مورد شيوههاى مبارزاتى مسلمين
بسم الله الرحمن الرحيم
سكوت و قيام در برابر سلاطين، دو شيوه مسلمين براى صيانت اسلام
ضمنا تذكرات لازمى بود كه بايد دولتها متوجه باشند. از اول ظهور اسلام، مسلمين حافظ دين مبين اسلام بودهاند، حتى براى حفظ دين از حق خود مىگذشتند. حضرت اميرالمومنين (ع) با خلفا همكارى كردند چون ظاهرا مطابق دستور دين عمل مىنمودند و تشنجى در كار نبود تا موقعى كه معاويه روى كار آمد و از طريقه و روش خلفا منحرف گشته و خلافت را مبدل به سلطنت نمود. در اين موقع حضرت ناچار شد قيام كند، چون نمىتوانست قيام نكند زيرا روى موازين شرع و عقل نمىتوانستند معاويه را يك روز بر مقام خلافت پايدار ببينند. ناصحينى كه حضرت را از روى غفلت نصيحت مىكردند و مىگفتند بگذاريد معاويه بماند تا پايه سلطنت و خلافت شما محكم شود بعدا او را از مقامى كه دارد پايين بياوريد نمىدانستند كه اگر حضرت صبر مى كرد بعدا مورد اعتراض مسلمين واقع مىشد و پس از محكم شدن كار ممكن نبود او را خلع كرد.
حالا شايد اشخاص غافل، اين نكته در ذهنشان باشد كه خوب بود حضرت وقتى جاى پاى خودش را محكم مىكرد معاويه را خلع كند و لكن اشتباه است، لهذا وقتى ملاحظه فرمودند يك حكومت جائر مىخواهد حكومت كند، قيام وظيفه الهى بود و عمل فرمودند همين طور ائمه معصومين قيام كردند، ولو با عده كم تا كشته شدند و اقامه فرايض نمودند و هر كدام مىديدند قيام صلاح نيست، در خانه مىنشستند و ترويج مىكردند، اين شيوهاى بود كه از اول اسلام بوده است.
هميشه علما و زعماى اسلام ملت را نصيحت به حفظ آرامشكردند. خيلى از زمان ميرزاى بزرگ مرحوم حاج ميرزا محمد حسن شيرازى نگذشته است، ايشان با اينكه يك عقل بزرگ متفكر بود و در سامره اقامت داشت، در عين حالى كه نظرشان آرامش و اصلاح بود، لكن وقتى ملاحظه كردند براى كيان اسلام خطر پيش آمده است و شاه جائر آن روز مىخواهد وسيله كمپانى خارجى اسلام را از بين ببرد، اين پيرمرد كه در يك شهر كوچك نشسته و سيصد نفر طلبه بيشتر دورش نبود، ناچار شد سلطان مستبد را نصيحت كند، مكتوبات او هم محفوظ است، آن سلطان گوش نمىداد و با تعبيرات سوء و بىادبى به مقام شامخ عالم بزرگ روبرو شد تا آنجايى كه آن عالم بزرگ مجبور شد يك كلمه بگويد كه استقلال برگردد.
صحيفه نور جلد 1 صفحه 17
مرحوم ميرزا محمد تقى شيرازى بعد از اينكه ديدند عراق در معرض خطر است، كه اگر ايشان نبود عراق از بين رفته بود يك كلمه فرمودند، عرب پشتيبانى كردند، مطلب را برگردانيد.
تمام ممالك اسلامى مرهون اين طايفه هستند، اينهايند كه تا به حال استقلال ممالك اسلامى را حفظ كردهاند، اين ذخاير هستند كه هميشه با نصايح خود مردم سركش را خاموش كردهاند، در عين حال روزى كه ببينند اسلام در معرض خطراست، تا حد امكان كوشش مىكنند، اگر با نشر مطالب شد و با گفتگو شد، با فرستادن اشخاص شد فبها و اگر نشد ناچار هستند قيام و اقدام كنند.
اينها كسانى هستند كه در عين حال كه علاقه به اتحاد و وحدت تمام طوايف مسلمين دارند، لكن تا آن حدى مىتوانند تامل كنند كه استقلال مملكت را در خطر نبينند، به يك چيزهايى كه ممكن است خود دولتها هم وارد و متوجه نباشند، اينجا شرع تكليف معين فرموده است، چيزى نيست كه علما بتوانند از خودشان بگويند، قيام ،قيام قرآنى و دينى بود. بنده در شبى كه بنا بود فرداى آن در مسجد سيد عزيزالله براى تنبه دولتها دعا كنند، اطلاع دادند دولت بنا دارد مقاومت كند، ما ديديم علما در اينجا تكليف ديگرى دارند، من تصميم آخر را ضمن ابتهال به خداوند متعال گرفتم و به هيچ كس هم نگفتم و لكن خداوند بر دولت و شاه و ملت منت گذاشت.اگر خداى نكرده جسارتى به علماى تهران شده بود، من يك تصميم خطرناكى گرفته بودم اما دولت بعد از نيمه شب متوجه شد نمىشود با قواى مردم مقاومت كرد. در همان نيمه شب از علماى بزرگ تهران كاغذ گرفت كه اين غائله خاموش شود تا اينكه صبح براى علماى قم هم تلگراف زد و ما در منزل آقاى شريعتمدارى بوديم. تلگراف خوب است و لكن خوفى بود كه براى حيله باشد تا اينكه ديروز مذاكرات زياد بين اينجا و تهران شد تا در جرايد نوشتند و لكن مقدمات حرفهاى ايشان (نخست وزير) تمام نيست راجع به قانون شهردارى كه ايشان مدعى است گذشته، نگذشته است و اعتراضى هم شده است.
هرچه موافق قرآن باشد با كمال تواضع گردن مىنهيم
قياس انجمنهاى ايالتى و ولايتى هم به قانون شهردارىها كه: مشابه است، مشابه نيست و قياس باطل است. در آنجا و اينجا به نص قانون، مرد و مسلم بودن قيد شده و گذشته است، از اين گذشته ما از طريق الزموهم بما الزموا عليه انفسهم با ايشان بحث مىكنيم نه اينكه قانون اساسى در نظر ما تمام باشد، بلكه اگر علما از طريق قانون صحبت كنند براى اين است كه اصل دوم متمم قانون اساسى، قانون خلاف قرآن را از قانونيت انداخته است و الا ما لنا و القانون، مائيم و قانون اسلام، علماى اسلامند وقرآن كريم، علماى اسلامند و احاديث نبوى و علماى اسلامند و احاديث ائمه اسلام. هر چه موافق دين و قوانين اسلام باشد ما با كمال تواضع گردن مىنهيم و هر چه مخالف دين و قرآن باشد، ولو قانون اساسى باشد، ولو الزامات بينالمللى باشد، ما با آن مخالفيم.
صحيفه نور جلد 1 صفحه 18
چرا دولتها متوجه نمىشوند؟
لكن بحمدالله مطلب گذشت و آقاى اسدالله علم متنبه شدند كه مطلب را بايد خاتمه داد و بحمدالله خاتمه دادند. ما هم خاتمه مطلب را تقدير مىكنيم كه بحمدالله بدون يك جنگ و نزاع، بدون ريختن يك قطره خون، چنين مطلبى كه با قيام بزرگ ملتى توام بود كه تمام عشاير حركت كنند، يك سيلى كسى نخورد. در يك قيام و جنگ موضعى و كوچك با اينكه هزار نفر مجتمع مىشوند، گاهى چند نفر كشته مىشوند، پنجاه نفر زخمى مىدهند، معقول نيست در يك قيام بيست ميليونى از دماغ كسى خون نچكد! دولت نمىداند اين را كى حفظ كرد، بيايند ببينند كاغذهايى كه آمده، اشخاصى كه آمدند با ما صحبت كردند، چه نوشتند و چه گفتند.اشخاصى با چشمهاى گريان آمدند گفتند: شما دستور بدهيد، همان حيات روحى را تامين بدهيد تا ببينيد چه مىشود گفتيم ما اهل اين حرفها نيستيم. اگر يك كلمه صادر شده بود انفجار ظاهر مىشد، اين آتش را كى خاموش كرد؟ چرا نمىخواهند باور كنند؟ چرا اين پشتوانه را با هر نحوى مىخواهند بشكنند؟ چرا با تمام قوا اين قوه بزرگ را كه پشتيبان استقلال است مىخواهند بشكنند؟ خداداند من متاسفم. اين روحانيت است كه با اين وضع ساخته است و دارد خدمت به اسقلال مملكت مىكند. چرا بايد متوجه نباشند كه فرهنگ ما را به اين روز كشاندهاند؟ چرا خود را مستند نمىكنند به اين روحانيت؟ چرااز مرگ يك عالم، عالم متشنج مىشود ولى از شكست دولت مردم چراغان مىكنند؟ دولت بايد طورى باشد كه اگر شكست خورد، مردم عزا بگيرند و براى حفظش قيام كنند. اينها نمىتوانند جلب منفعت خودشان را بكنند، اگر مردم ديدند اينها نفع مسلمين راخواهند، باقرضههاى ملى و فروش خانه خانههايشان براى مصالح مسلمين خرج مىكنند. چرا اين مطبوعات را آزاد مىگذارند؟ چرا نسبت ناجوانمردانه و ناروا مىدهند؟ اگر روحانيت برود، مملكت پشتوانه ندارد.
جشن هفده دى، وسيله منفوريت رژيم
چرا اين مطبوعات اين قدر آزاد است؟ چرا جشن هفده دى را آزاد مىگذارند؟ اينها وسيله منفوريت است، منفور نكنيد سلطان مملكت را. ما نصحيت مىكنيم اين هفده دى را بوجود نياوريد، ما مفاسد را مىدانيم، حفظ كنيد اين مملكت را، ترقيات مملكت به هفده دى نيست.
وضع فرهنگ
ترقى مملكت به دانشگاه است كه آنرا به اين صورت درآوردهايد صد سال است به يك معنى دانشگاه داريم اما هنوز يك لوزتين سلطان راخواهند عمل كنند بايد از خارج طبيب بيايد! سد كرج رابايد خارجىها درست كنند! يك خط و جاده را بايد خارجىها بيايند بكشند! اينها را التزامات بينالمللى اقتضا نمىكند؟ اگر مهندس و طبيب داريد، فرهنگ داريد، اگر مىگوييد فرهنگ داريم، ذخاير داريم، محصل داريم، طبيب و مهندس داريم، پس چرا از خارج استخدام مىكنيد؟ !چراماهى
صحيفه نور جلد 1 صفحه 19
صدهزارتومان به يك خارجى مىدهيد؟! جواب بدهيد. اگر نداريد وااسفا به اين مملكت، صد سال است فرهنگ و دانشگاه دارد ولى دكتر ندارد، مهندس ندارد....
تحريف مقاصد روحانيت
روحانى حرفش اين است، روحانى با اقتصاد مملكت مخالف نيست، تهمت مىزنند. پانصد سال روحانيت تمام قطب ارض را حفظ و اداره كرد، رجوع كنيد به تاريخ، با اينكه خلفا، خلفاى جور بودند، با همين برنامه اسلامى بر عالم حكومت كردند. آيا اسلام راه ترقى ندارد؟ علما با چه امر اقتصادى مخالفند؟ شما سد خواستيد بسازيد جلوتان راگرفتند؟ !كارخانه خواستيد وارد كنيد نگذاشتند؟! ما مىگوييم ذوب آهن را خراب نكنيد. ذوب آهن كرج را خيال مىكنيد ما خبر نداريم چه كرديد؟ علما با استقلال مخالف نيستند، مذهب علما استقلال است، دين اقتضا مىكند بگوييم. ما وسيله نداريم، مطبوعات دست ما نيست، علما را بد معرفى كردهاند. شما ببينيد بيست و چند سال است از اين كشف حجاب مفتضح گذشته است، حساب كنيد چه كردهايد؟ زنها را وارد كرديد در ادارات، ببينيد در هر ادارهاى كه وارد شدند آن اداره فلج شد، فعلا محدود است، علما مىگويند توسعه ندهيد، به استانها نفرستيد، زن اگر وارد دستگاهى شد، اوضاع را به هم مىزند،خواهيد استقلالتان را زنها تامين كنند؟
كسانى كه شما از آنها تقليد مىكنيد دارند به آسمان مىپرند، شما به زنها ور مىرويد؟!بد معرفى نكنيد روحانيون خود را به دنيا، براى شما عيب است اينها دردهايى است، اينها نصيحت است ولى چه سود ، آنها كه بايد بشنوند نيستند، اگر هم كسى باشد، آنچه را كه قلب ما از آن درد دارد، نخواهد رساند.
وزانت اسلام را حفظ كنيد
اما شما آقايان! وظيفه شما اين است در هر مقام كه هستيد وزانت و حيثيت اسلام را حفظ كنيد. اگر يك نفر از افراد شما برخلاف زى خودش عمل كند، جامعه روحانيت را بد معرفى مىكند، راضى نشويد ديگران كه بد معرفى كنند، خودمان هم بد معرفى كنيم.
شكست روحى نخوريد كه متصل به خداوند شكست نمىخورد.
ما دراين قضايا كه وارد بوديم مطالب بسيار شيرينى داشتيم و مطالب بسيار تلخ. مطلب شيرين اينها بود كه گفتيم، احساسات مردم اللهم اعل كلماتهم. بعضى مطالب هم از اشخاصى احساس كرديم كه تلخ بود و خدا آنها رابيامرزد. به خواست خدا استقلال و حيات مملكت دست شماست. هر چه پيش بيايد به نفع شماست يا به ضرر شما. اگر به ضررتان تمام شد بايد شكست روحى نخوريد، شكست ظاهرى مهم نيست، آنچه مهم است شكست روحى است. اگرانسان شكست روحى خورد تا
صحيفه نور جلد 1 صفحه 20
آخر بايد به گورستان برگردد. شما كه استناد داريد به ذات مقدس حق تعالى، شما كه روحانى هستيد، شما كه قلبتان با ماوراءالطبيعه است، اين عالم شكست ندارد، عالم چيزى نيست كسى كه رابطه با خدا دارد شكست ندارد. شكست مال كسى است كه آمالش دنيا باشد. اگر آمال دنيا باشد، شكست است. اگر آمال غيب و ماوراى غيب باشد، شكست ندارد، شكست مال بيچارههاست، شكست مال كسانى است كه معتمد به شيطانند و ذخاير دنيا قلبشان را فراگرفته است. اگر يك جايى به ضرر شما تمام شد، قلبتان محكم باشد، تا آخرين فردتان بايستيد. گمان نكنيد اين آدم شكست خورد تمام شد، تو هم يك موحدى، تو هم يك مسلمى، تو متصل به خداوندى، خدا شكست نمىخورد. و لا تهنوا و لا تحزنوا و انتم الاعلون ان كنتم مؤمنين اگر به نفع تمام شد دست و پاى خود را گم نكنيد، محكم باشيد، نه در آن طرف فزع داشته باشيد و نه در اين طرف زيادهروى داشته باشيد. حق اينكه به دولت ناسزا گفته شود نيست. شمابزرگتر از اين هستيد كه حرفى كه مناسب شما نيست بزنيد. از امروز مشغول كار خودمان هستيم. در اين دو ماه كه اين پيشامد كرد، ما نتوانستيم درست كار كنيم. شبهايى شد كه من دو ساعت خواب كردم. از اين به بعد مشغول تحصيل باشيم كه از همه عبادات بزرگتر است. ان كان القلب مخلصا باز اگر ديديم شيطانى از خارج متوجه مملكت ما شد، ما همين هستيم و دولت همان و ملت همان.
قلب مردم متوجه روحانيت است، آيا براى دولت هم چنين است؟
اين اجتماع كه براى ديگران خرج دارد، براى ما با يك كلمه تهيهشود، مردم فهميدهاند ما دوست آنها هستيم و مردم به دوستشان علاقه دارند. روحانيين پدر ملتند، به فرزندانشان علاقه دارند. يك پيرمردى نصف شب مىنويسد جمع شويد دعا كنيم، تهران حركت مىكند. يك پيرمرد هم اينجا بنويسد ما مىخواهيم يك ختم امنيجيب بگيريم، ببينيد چه مىشود چون ملت ادراك كرده است كه علما صلاح ما را ميخواهند، علما مصلح هستند، مفسد نيستند. ما ميل داريم دولت اينطور باشد، ميل داريم اگر عزاى ملى اعلام كند، همه عزا بگيرند، برخلاف نباشند، مىخواهيم همانطور كه مردم قلبشان متوجه روحانيين است و با اشاره آنها جمعيت انبوه فراهم مىشود، با دولت هم اينطور باشند.
از رى نوشتند ما پنج هزار نفر با كفن آمادهايم، از جاپلق نوشتند ما صد هزار نفريم، طايفههايى با كفن حاضريم. مردم بيدارند، يك مملكت بيدار عقب افتاده است؟! شما خلع سلاح كنيد، بياييم در تهران، شما بگوييد ما يك اجتماع مىخواهيم در شرق، ما مىگوييم يك اجتماع مىخواهيم در غرب. بياييد قم، شما بگوييد مايك اجتماع مىخواهيم در اينجا، ما مىگوييم يك اجتماع مىخواهيم در خاكفرج در دو فرسخى، شما نزديك ما دور برويد خوزستان، جاى ديگر، تابفهمند اين پشتوانه رااز دست ندهند. من به شاه مملكت نصيحت مىكنم اين قوه را از دست ندهند.
دو قضيه را همه ديديم: يك قضيه فوت آيت الله بروجردى كه ديدند. از آنها هم فوت واقع مىشود
صحيفه نور جلد 1 صفحه 21
از ما هم فوت شد. مىگويند آخوند چيزى نيست، چطور آخوند چيزى نيست؟! مىگويد من با آخوند كار ندارم، آخوند با تو كار دارد.
علما بايد همه را نصيحت كنند
نصيحت از واجبات است، تركش شايد از كبائر باشد. از شاه گرفته تا اين آقايان تا آخر مملكت، همه رابايد علما نصيحت كنند.
اسلام، راه به دست آوردن قلوب مسلمين
راه به دست آوردن قلوب ملت اين است، دل مردم مسلم، با اسلام به دست مىآيد. رگ خوابشان را ما فهميديم، قلوب مسلمين را بايد توسط اسلام جلب كرد الى الله تطمئن القلوب تمام قلوب دست خداست. مقلب القلوب خداست. به خدا متوجه شو تا دلهاى مردم به تو متوجه شود، اهل علم اين كاره است، شما هم اينطور باشيد، نمىگويم عمامه بگذار، مىگويم آنچه را او درك كرده است تو هم ادراك كن.
اى دولتها! فتح كشور مهم نيست فتح قلوب مهم است.
ما مىگوئيم دولتها بايد مردم را خوب اداره كنند كه مردم بفهمند دولت خيرخواه ملت است ولى اگر ديدند اينطور نيست مىگويند كى باشد از بين برود. اى دولتها! اى بيچارهها! فتح مملكت كه چيزى نيست (آن را هم كه الحمدلله نداريد) فتح قلوب مهم است، اگرخواهيد بكنيد،اگر نخواستيد نكنيد والامر اليكم.
والسلام عليكم و رحمه الله و بركاته
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 22
تاريخ: 11/9/1341
پيام تشكر امام خمينى از مردم در رابطه با لغو تصويبنامه انجمنهاى ايالتى و ولايتى
بسم الله الرحمن الرحيم
خدمت عموم برادران ايمانى ايدهم الله تعالى
با كمال توقير معروض مىدارد:
پس از اهدا سلام و تحيت، از احساسات پاك و عواطف عموم مسلمانان در اين امر حياتى كه براى همه پيشامد كرده بود تشكر مىكنم و توفيق و سلامت و تاييد همه رااز خداوند تعالى خواستارم. الحق در اين نهضت اسلامى، خود را در پيشگاه مقدس خداوند تعالى سربلند و در نزد حضرت ولى عصر و سلطان دهر عجل الله تعالى فرجه روسفيد نموديد. دست تواناى خداوند تعالى با شماست. اميد است از ثمرات اين نهضت دينى در دنيا و آخرت بهرهمند شويد.
قيام عمومى دينى شما موجب عبرت براى اجانب گرديد، ليكن لازم است متذكر شوم كه مسلمين بايد بيش از پيش بيدار و هوشيار بوده، مراقب اوضاع خود و مصالح اسلام باشند و صفوف خود را فشردهتر كنند كه اگر خداى نخواسته دستهاى ناپاكى به سوى مقدسات آنها دراز شود، قطع كنند. والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
روح الله الموسوى الخمينى
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 23
تاريخ: 2 / 11 / 1341
استفتاء از محضر امام خمينى
حضور محترم حضرت مستطاب حجه الاسلام و المسلمين آيت الله العظمى فى الارضين آقاى حاج آقا روح الله خمينى دام ظله العالى على رووس الانام. تقاضا داريم نظريه خودتان را در موضوع تصويب ملى كه مطبوعات اعلام شده بيان فرمائيد.
جمعى از متدينين تهران
پاسخ امام
بسم الله الرحمن الرحيم
هر چند ميل نداشتم مطلب به اظهار نظر برسد، لهذا مصالح و مفاسد را به وسيله آقاى بهبودى به اعليحضرت تذكر دادم و انجام وظيفه نمودم و مقبول واقع نشد. اينك بايد به تكليف شرعى عمل كنم. به نظر اينجانب، اين رفراندم كه به لحاظ رفع برخى اشكالات به اسم تصويب ملى خوانده شده، راى جامعه روحانيت اسلام و اكثريت قاطع ملت است در صورتى كه تهديد و تطميع در كار نباشد و ملت بفهمد كه چه مىكند.
اين جانب عجالتا" از بعضى جنبههاى شرعى آن كه اساسا" رفراندم يا تصويب ملى در قبال اسلام ارزشى ندارد و از بعضى اشكالات اساسى قانونى آن براى مصالحى صرفنظر مىكنم، فقط به پارهاى اشكالات اشاره مىنمايم.
1 - در قوانين ايران رفراندم پيش بينى نشده و تاكنون سابقه نداشته، جز يك مرتبه آنهم از طرف مقاماتى غير قانونى اعلام شد و به جرم شركت در آن جمعى گرفتار شدند و از بعضى حقوق اجتماعى محروم گرديدند. معلوم نيست چرا آنوقت اين عمل غير قانونى بود و امروز قانونى است.
2- معلوم نيست چه مقامى صلاحيت دارد رفراندم نمايد و اين امرى است كه بايد قانون معين كند.
3- در ممالكى كه رفراندم قانونى است بايد به قدرى به ملت مهلت داده شود كه يك يك مواد آن مورد نظر و بحث قرار گيرد و در جرايد و وسايل تبليغاتى، آراء موافق و مخالف
صحيفه نور جلد 1 صفحه 24
منعكس شود و به مردم برسد، نه آنكه به طور مبهم با چند روز فاصله بدون اطلاع ملت اجرا شود.
4- راى دهندگان بايد معلوماتشان به اندازهاى باشد كه بفهمند به چه راى مىدهند، بنابراين اكثريت قاطع حق راى دادن در اين مورد را ندارند و فقط بعضى اهالى شهرستانها كه قوه تشخيص دارند صلاحيت راى دادن در مواد ششگانه را دارند كه آنان هم بىچون و چرا مخالف هستند.
5 - بايد راى دادن در محيط آزاد باشد و بدون هيچ گونه فشار و زور و تهديد و تطميع انجام شود و در ايران اين امر، عملى نيست و اكثريت مردم را سازمانهاى دولتى در تمام نقاط و اطراف كشور ارعاب كرده و در فشار و مضيقه قرار داده و مىدهند.
اساسا"پيش آوردن رفراندم براى آن است كه تخلفات قانونى قابل تعقيب كه ناچار مقامات مسوول گرفتار آن مىشوند لوث شود و كسانى كه در مقابل قانون و ملت مسوول هستند اعليحضرت را اغفال كردهاند كه به نفع آنان اين عمل را انجام دهند.
اينان اگر براى ملت مىخواهند كارى انجام دهند چرا به برنامه اسلام و كارشناسان اسلامى رجوع نكرده و نمىكنند تا با اجراى آن براى همه طبقات، زندگى مرفه تامين شود و در دنيا و آخرت سعادتمند باشند. چرا صندوق تعاونى درست مىكنند كه حاصل دسترنج زارع را ببرند؟ با تاسيس اين چنين صندوق تعاونى، بازار ايران بكلى از دست مىرود و بازرگانان و كشاورزان به خاك سياه مىنشينند و در نتيجه ساير طبقات نيز به همين روز مبتلا مىشوند.اگر ملت ايران تسليم احكام اسلام شوند و از دولتها بخواهند برنامه مالى اسلام را با نظر علماى اسلام اجرا كنند، تمام ملت در رفاه و آسايش زندگى خواهند كرد. مقامات روحانى براى قرآن و مذهب احساس خطر مىكنند، به نظر مىرسد اين رفراندم اجبارى مقدمه براى از بين بردن مواد مربوط به مذهب است. علماى اسلام از عمل سابق دولت راجع به انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى براى اسلام و قرآن و مملكت احساس خطر كردهاند و به نظر مىرسد كه همان معانى را دشمنان اسلام مىخواهند به دست جمعى مردم ساده دل اغفال شده اجرا كنند. علماى اسلام وظيفه دارند هر وقت براى اسلام و قرآن احساس خطر كردند به مردم مسلم گوشزد كنند تا در پيشگاه خداوند متعال مسوول نباشند.
از خداوند متعال حفظ قرآن مجيد و استقلال مملكت را خواهانيم.
روح الله الموسوى الخمينى
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 25
تاريخ: بهمن 1341
پيام امام خمينى به ملت ايران
بسم الله الرحمن الرحيم
مسلمين آگاه باشند كه اسلام در خطر كفر است. مراجع و علماء اسلام بعضى محصور و بعضى محبوس و مهتوك هستند. دولت امر داد حوزههاى علميه را هتك كنند و طلاب بىپناه را كتك بزنند و بازار مسلمين را غارت كنند و درب و پنجره مغازهها را بشكنند.
در تهران حضرت آيت الله خوانسارى و آيت الله بهبهانى را در محاصره شديد قرار دادند و عدهاى از علماء محترم و وعاظ معظم را محبوس نمودند و ما از آنها به هيچ وسيله نمىتوانيم اطلاع پيدا كنيم. اراذل و اوباش را تحريك مىكنند كه به علماء و روحانيين اهانت كنند. آقايان طلاب و مبلغين را مانع مىشوند كه براى تبليغ اسلام در نواحى ايران بروند و تبليغ احكام كنند. با ما معامله بردگان قرون وسطى مىكنند. به خداى متعال من اين زندگى را نمىخواهم.
انى لا ارى الموت الا سعادة و لا الحيوة مع الظالمين الا برما كاش مامورين بيايند و مرا بگيرند تا تكليف نداشته باشم. فقط جرم علماء اسلام و ساير مسلمين آن است كه دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملكت مىنمايند و با استعمار مخالفت دارند. اين است حال ما تا آقاى علم و ارسنجانى چه بگويند.
روح الله الموسوى الخمينى
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 26
تاريخ: 3/11/1341
بيانيه امام خمينى به مناسبت حمله رژيم به مدرسه فيضيه
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون. بعد از نصايح بسيار و اداء وظيفه روحانيت نتيجه اين شد كه امروز كه 26 شهر شعبان است از اوايل روز عدهاى رجاله با مامورين دولت در شهر مقدس قم به راه افتادند و به مردم بىپناه قم و طلاب و روحانيون حمله كرده و اهانت نمودند و بسيارى را كتك زدند و به زندان بردند. جمعى از مامورين و رجاله به مدرسه فيضيه مجاور حرم مطهر ريخته و تيراندازى كردند و با چوب و چماق طلاب مظلوم را كتك زدند و به بازار و خيابان قم ريخته و بعضى دكانها را غارت كردند و درب و پنجره و شيشه مغازهها را شكستند. هيچ كس پيدا نشد كه به داد مردم متدين و روحانيت برسد.
اين است حال ما در اين ساعت كه ظهر است و عاقبت امر معلوم نيست چه خواهد شد. اين است معناى طرفدارى دولت از ديانت و اين است معناى آزادى راى و راى دهندگان. ما اين وضع را در شهر مذهبى قم و در جوار حرم مطهر و در حوزه علميه قم به قضاوت افكار عمومى مىگذاريم و از خداوند تعالى اسلام و استقلال مملكت را خواهانيم. خداوند تعالى ان شاء الله اسلام و قرآن را حفظ كند.
روح الله الموسوى الخمينى
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 27
تاريخ: 1341
پيام امام خمينى به ملت ايران در رابطه با تجاوزات دستگاه به احكام مقدسه اسلام
تجاوز رژيم شاه به احكام مقدسه اسلام.
بسم الله الرحمن الرحيم
انالله و انا اليه راجعون
دستگاه حاكمه ايران به احكام مقدسه اسلام تجاوز كرد و به احكام مسلمه قرآن قصد تجاوز دارد. نواميس مسلمين در شرف هتك است و دستگاه جابره با تصويبنامههاى خلاف شرع و قانون اساسى مىخواهد زنهاى عفيف را ننگين و ملت ايران را سرافكنده كند.
دستگاه جابره در نظر دارد تساوى حقوق زن و مرد را تصويب و اجرا كند، يعنى احكام ضروريه اسلام و قرآن كريم را زير پا بگذارد، يعنى دخترهاى هيجده ساله را به نظام اجبارى ببرد و به سربازخانهها بكشد، يعنى با زور سرنيزه دخترهاى جوان عفيف مسلمانان را به مراكز فحشا ببرد.
هدف اجانب، نابودى اسلام و روحانيت
هدف اجانب قرآن و روحانيت است. دستهاى ناپاك اجانب با دست اين قبيل دولتها قصد دارد قرآن را از ميان بردارد و روحانيت را پايمال كند. ما بايد به نفع يهود امريكا و فلسطين هتك شويم به زندان برويم، معدوم گرديم، فداى اغراض شوم اجانب شويم.
آنها اسلام و روحانيت را براى اجراى مقاصد خود مضر و مانع مىدانند، اين سد بايد به دست دولتهاى مستبد شكسته شود، موجوديت دستگاه رهين شكستن اين سد است، قرآن و روحانيت بايد سركوب شود. من اين عيد را براى جامعه مسلمين عزا اعلام مىكنم تا مسلمين را از خطرهائى كه براى قرآن و مملكت قرآن در پيش است آگاه كنم.
اين دولت مستبد و متخلف از احكام اسلام بايد كنار برود.
من به دستگاه جابره اعلام خطر مىكنم، من به خداى تعالى، از انقلاب سياه و انقلاب از پايين نگران هستم، دستگاهها با سوء تدبير و با سوءنيت گويى مقدمات آنرا فراهم مىكنند. من چاره در اين مىبينم كه اين دولت مستبد به جرم تخلف از احكام اسلام و تجاوز به قانون اساسى كنار برود و دولتى كه پاىبند به احكام اسلام و غمخوار ملت ايران باشد بيايد.
بار الها! من تكليف فعلى خود را ادا كردم
صحيفه نور جلد 1 صفحه 28
اللهم قد بلغت و اگر زنده ماندم تكليف بعدى خود را به خواست خداوند ادا خواهم كرد. خداوندا! قرآن كريم و ناموس مسلمين را از شر اجانب نجات بده.
روح الله الموسوى الخمينى
-
صحيفه نور جلد 1 صفحه 29
تاريخ: اسفند 1341
نظريه مراجع تقليد و آيات عظام حوزه علميه قم راجع به تصويبنامه مخالف شرع و قانون دولت در مورد انتخابات ايالتى و ولايتى
بسم الله الرحمن الرحيم
و لا حول و لا قوة الا بالله العلى العظيم
چون دولت آقاى علم با شتابزدگى عجيبى بدون تفكر در اصول قانون اساسى و در لوازم مطالبى كه اظهار كردهاند، زنها را در انتخاب شدن و انتخاب كردن به صورت تصويبنامه حق دخالت داده، لازم شد به ملت مسلمان تذكراتى داده شود كه بدانند مسلمين ايران در چه شرائطى و با چه دولتهائى ادامه زندگى مىدهند، لهذا توجه عمومى را به مطالب ذيل جلب مىنمايد:
1 - آقاى وزير كشور در طرحى كه تقديم آقاى نخست وزير كردهاند مىنويسند به طورى كه استحضار دارند، در مقدمه قانون اساسى صريحا مقرر است كه هر يك از افراد اهالى مملكت در تصويب و نظارت امور عمومى محق و سهيم مىباشند و به موجب اصل دوم قانون اساسى، مجلس شوراى ملى نماينده قاطبه اهالى مملكت ايران است كه در امور معاش و سياسى وطن خود مشاركت دارند، بنابر اين محروم ماندن طبقه نسوان از شركت در انتخابات نه تنها در قانون اساسى و متمم آن مجوزى ندارد بلكه با توجه به جمله افراد اهالى مملكت در مقدمه قانون اساسى و با توجه به جمله قاطبه اهالى مملكت مذكور در اصل دوم، مغاير آن نيز مىباشد و هيأت دولت تصويب نمودهاند كه بند اول ماده دهم و بند دوم ماده سيزدهم قانون انتخابات مجلس شورا و همچنين قيد كلمه ذكور از ماده ششم و ماده نهم قانون انتخابات مجلس سنا حذف شود و وزارت كشور را مكلف كردهاند كه پس از افتتاح مجلسين، مجوز قانونى اين تصويبنامه را تحصيل نمايد. لازم است اشكالاتى كه به اين چند جمله است بيان شود:
الف - اگر سهيم بودن زنها در انتخابات به طورى كه آقاى وزير كشور مدعى است و از هيأت دولت نيز ظاهر مىشود، موافق قانون اساسى است تصويب هيأت دولت بىمورد است و درست مثل آن است كه شركت مردان را در انتخابات تصويب كند و اگر تصويب صحيح است معلوم مىشود به نظر هيأت دولت، شركت نسوان مخالف قانون اساسى است.
ب - اگر سهيم نبودن زنها به عقيده آنها مغاير قانون اساسى است، مكلف كردن هيأت
صحيفه نور جلد 1 صفحه 30
دولت، آقاى وزير كشور را كه پس از افتتاح مجلسين مجوز قانونى تصويبنامه را تحصيل نمايد، بىاساس است و اگر مجوز قانونى مىخواهد معلوم مىشود به نظر دولت شركت زنها مغاير قانون اساسى است، آيا بهتر نبود كه هيأت دولت با قدرى فكر و تامل تصويبنامه صادر مىكرد كه اين تناقض گوئىهاى واضح رخ ندهد؟
2- مقدمه قانون اساسى غير قانون اساسى است بلكه كلام شاه وقت است و رسميت قانونى ندارد و آقاى وزير كشور آن را بدون تامل يا براى اغفال، مورد استدلال قرار دادهاند لكن بهتر بود تا آخر اين مقدمه را مطالعه كنند كه واضع شود نسوان حق مداخله در انتخابات ندارند زيرا در همان مقدمه است: اينك كه مجلس شوراى ملى بر طبق نيات مقدسه ما افتتاح شده است پس اگر شركت نسوان منظور بوده، چطور ممكن است مجلس را بدون شركت زنها بر طبق نيات مقدسه افتتاح نمايند؟ اين عبارت صريح است به اينكه دوره اول مجلس طبق نيات شاه بوده و زنها در آن شركت نداشتهاند، پس معلوم مىشود كه براى زنان حق نبوده است.
3- از بيان سابق معلوم مىشود مراد از قاطبه اهالى مملكت كه در اصل دوم است، آن نيست كه هيأت وزيران فهميدهاند بلكه مراد آن است كه وكيل تهران وكيل همه ملت است و وكيل قم نيز وكيل همه ملت است نه وكيل حوزه انتخابيه خود، چنانچه در اصل سىام متمم قانون اساسى به آن تصريح شده است و دليل بر اين مدعى آنكه بيشتر از ده طبقه حق راى ندارند، با آنكه جزء قاطبه اهالى مملكت هستند، پس بايد تصديق كنند كه يا محروم كردن اين طبقات مخالف قانون اساسى است و يا شركت نسوان مخالف است.
4- فرضا كه در تفسير اين اصل خلافى باشد، به موجب اصل بيست و هفتم از متمم قانون اساسى شرح و تفسير قوانين از مختصات مجلس شوراى ملى است و آقايان وزرا حق تفسير ندارند.
5 - به نظر هيأت دولت كه طايفه نسوان و ساير محرومين به موجب قانون اساسى حق شركت در انتخابات دارند، از صدر مشروطيت تاكنون تمام دورههاى مجلس شورا بر خلاف قانون اساسى تشكيل شده و قانونيت نداشته است زيرا كه طايفه نسوان و بيش از ده طبقه ديگر در قانون انتخابات از دخالت محروم شدهاند و اين مخالف با قانون اساسى بوده است. در اين صورت مفاسد بسيارى لازم مىآيد كه ذيلاً تشريح مىشود:
الف - كليه قوانين جاريه در مملكت از اول مشروطه تاكنون لغو و بىاثر بوده و بايد باطل و غير قانونى اعلام شود.
ب - مجالس موسسان كه تشكيل شده به نظر دولت آقاى علم خلاف قانون اساسى و لغو و بىاثر بوده و اين دعوى بر حسب قانون جرم است و گوينده آن بايد تعقيب شود.
ج - دولت آقاى علم و جميع دولتهائى كه از صدر مشروطيت تاكنون تشكيل شده است غير قانونى است و دولت غير قانونى حق صدور تصويبنامه و غيره را
صحيفه نور جلد 1 صفحه 31
ندارد بلكه دخالت كردن آن در امر مملكت و خزينه كشور جرم و موجب تعقيب است.
د - كليه قراردادها با دول خارجه از قبيل قرارداد نفت و غير آن به نظر دولت آقاى علم لغو و باطل و بىاثر است و بايد به ملت اعلام شود.
6- حذف بند اول ماده دهم و بند دوم ماده سيزدهم قانون انتخابات مجلس شوراى ملى مصوب شوال 1329 هجرى قمرى و حذف قيد كلمه ذكور از ماده ششم و نهم قانون انتخابات مجلس سنا مصوب 14 ارديبهشت 1339 كه به استناد مقدمه قانون اساسى و اصل دوم است غير قانونى است و براى دولت چنين حقى نيست زيرا مستند، چنانچه گفته شد باطل است بعلاوه از براى دولت نيز حق ابطال قانون مصوب در مجلس شوراى ملى نيست و به نص اصل بيست و هشتم متمم قانون اساسى قوه مجريه از قوه مقننه هميشه ممتاز و منفصل خواهد بود. آنچه مذكور شد، جنبههاى قانونى تصويبنامه غيرقانونى است. اين تصويبنامه با اصل دوم و اصل بيست و هفتم متمم قانون اساسى نيز مخالف است.
روحانيت با هر فشار و مضيقه و اهانتى كه دولت بر آن وارد كرده و در صدد وارد كردن است، تكليف دينى و وجدانى خود را در اين تشخيص داده كه مصالح و مفاسد را به دولتها و به جامعه مسلمين گوشزد كند و از نصيحت مشفقانه به زمامداران و اولياى امور خوددارى نكند و آنچه را براى اين ملت بدبخت ضعيف گرسنه بناست پيشامد كند و آثار و نشانه آن يكى بعد از ديگرى نمايان مىشود به جامعه بشر برساند. با اين اختناق جانفرساى مطبوعات و سختگيرى دستگاه انتظامى كه حتى براى طبع يك ورقه مشتمل بر نصيحت و راهنمائى يا پخش آن، اشخاصى به حبس كشيده و مورد اهانت و شكنجه واقع مىشوند، روحانيت ملاحظه مىكند كه دولت مذهب رسمى كشور را ملعبه خود قرار داده و در كنفرانسها اجازه مىدهد كه گفته شود قدمهائى براى تساوى حقوق زن و مرد برداشته شده در صورتى كه هر كس به تساوى حقوق زن در ارث و طلاق و مثل اينها كه جزء احكام ضرورى اسلام است معتقد باشد و لغو نمايد، اسلام تكليفش را تعيين كرده است. روحانيت مىبيند كه پايههاى اقتصادى اين مملكت در شرف فرو ريختن است و بازار اين كشور در حكم سقوط است چنانكه از پروندههاى مربوط به سفتههاى بىمحل كه هر روز بر قطرش افزوده مىشود اين مطلب واضح مىشود و همين طور امر زراعت اين كشور در معرض سقوط است به دليل اينكه در اين مملكت كه بايد هر استانش زراعت مورد احتياج تمام مملكت را بدهد هر چند وقت به عنوان احتمال خشكسالى يا به عنوان ديگرى تصويبنامه وارد كردن گندم صادر مىكنند بلكه چنانچه گفته مىشود اخيرا"به صورت آرد مىآورند كه آسياهاى ايران نيز از كار بيفتد.
با اين وضع رقتبار به جاى آنكه دولت در صدد چاره برآيد سر خود و مردم را گرم مىكند به امثال دخالت زنان در انتخابات يا اعطاى حق زنها يا وارد نمودن نيمى از جمعيت ايران را در جامعه و نظائر اين تعبيرات فريبنده كه جز بدبختى و فساد و فحشا چيز ديگرى
صحيفه نور جلد 1 صفحه 32
همراه ندارد. آقايان نمىدانند كه اسلام مراعات بانوان را در تمام جهت بيش از هر كس نموده و احترام به حيثيت اجتماعى و اخلاقى آنها موجب شده است كه از اين نحو اختلاط مخالف با عفت و تقواى زن جلوگيرى كند، نه آنكه خداى نخواسته آنان را مانند محجورين و محكومين قرار داده، مگر فقط علامت عدم محجوريت آن است كه در اين مجلسها وارد شوند؟! اگر چنين است بايد اول نظام برى و بحرى و صاحب منصبان و اجزاء امنيه و نظميه و شاهزادگان بلافصل و اشخاصى كه كمتر از بيست سال دارند از محجورين و محكومين باشند.
روحانيون تمام اين پيشامدها را كه اكنون مىبينيد و بعد خواهيد ديد، پيش بينى كرده بودند و با صراحت در اعلاميههاى دو سه ماه قبل ذكر نمودهاند و حالا نيز خطرهاى بالاتر و بيشترى را اعلام مىكنند و از عواقب امر اين جهشهاى خلاف شرع و قانون اساسى بر اين مملكت و استقلال و اقتصاد و تمام حيثيات آن مىترسند و وظيفه خطير خود را در اين شرائط كه همه ملت مىدانند و مىبينند اداء مىكنند و با صراحت مىگويند: تصويبنامه اخير دولت راجع به شركت نسوان در انتخابات از نظر شرع بىاعتبار و از نظر قانون اساسى لغو است، و با اختناق مطبوعات و فشارهاى قواى انتظامى و جلوگيرى از طبع و نشر امثال اين نصايح و حقائق، اقدام به نشر آن به مقدار مقدور مىكنند تا دولتها نگويند ما تصويبنامه صادر كرديم و علما مخالفت نكردند و به خواست خداوند متعال در موقع خود اقدام براى جلوگيرى مىكنند.
ملت ايران نيز با اين نحو تصويبنامهها مخالف است به دليل آن در دو سه ماه قبل كه فشار و ارعاب قدرى كمتر بود، تبعيت خودشان را از علماى اسلام به وسيله تلگرافات و مكاتيب و طومار از اطراف و اكناف ايران اعلام نموده و لغو تصويبنامه غيرقانونى دولت را راجع به انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى خواستار شدند و دولت نيز قبول درخواست ملت را كرده و احاله به مجلس نمود، اينك كه به وسيله حبس و زجر و اهانت به طبقات مختلفه ملت از روحانيين و متدينين، تسلط خود را بر ملت احراز نموده بدون اعتناء به قوانين اسلام و قانون اساسى و قانون انتخابات دست به كارهايى زده كه عاقبت آن براى اسلام و مسلمين خطرناك و وحشتآور است. خداوند ان شاء الله دولتهاى ما را از خواب غفلت بيدار كند و بر ملت مسلمان و مملكت اسلام ترحم فرمايد.
اللهم انا نشكوا اليك فقد نبينا صلواتك عليه و آله و غيبة ولينا و كثرة عدونا و قلة عددنا و شدة الفتن بنا و تظاهر الزمان علينا فصل على محمد و آله واعنا على ذلك بفتح منك تعجله و بضرتكشفه ونصر تعزه و سلطان حق تظهره فانالله و انا اليه راجعون) مرتضى الحسينى النگرودى - احمد الحسينى الزنجانى - محمدحسين طباطبائى - محمد الموسوى اليزدى - محمد رضا الموسوى الگلپايگانى - سيدكاظم شريعتمدارى - روح الله الموسوى الخمينى - هاشم الاملى - مرتضى الحائرى.